خانه » هنر و ادبیات » نواندیشان دینی روشنگری یا تاریک اندیشی/ رضا اغنمی

نواندیشان دینی روشنگری یا تاریک اندیشی/ رضا اغنمی

نام نویسنده: جلال ایجادی
نام ناشر: نشرمهری – لندن
چاپ اول.
تاریخ نشر: ۱۳۹۸

این کتاب پژوهشی شامل ۳۰۹ برگ، که درپس پیشگفتار در شانزده بخش تدوین و منتشر شده است.
عنوان پیشگفتار:
«نواندیشان دینی علیه دوران روشنایی و مدرنیته»، نشانگر توانایی پژوهشگر در بحث و جدلی ست که گشودن دریچه های ی گرد و غبار گرفتۀ سنت شدت پیدا کرده و «نقد دین» که ار ممنوعه های تکفیری می باشد، مورد توجه قرار گرفته است .
با علم به چنین قدرت، خواننده در متن گفتارها فرو می رود و سایه به سایۀ نویسنده تا پایان او را دنبال می کند.
با نگاهی به پیشگفتار، برخی از بخش های این اثر را برای بررسی برگزیدم.
از رفتار و کردارهای جامعه شروع کرده و آسیب های ویرانگر ابزار جهل را توضیح می دهد:
«خرافات، کف بینان و ساحران و فال گیران و آیت الله ها و امامان سرقبر و افسانه سازی نو اندیشان یا اصلاح گرایان دینی نیز بر رفتار انسانی تآثیر گذار هستند» در چنین فضای تاریک و بینش دینی ست که :
«باور دینی و خرافه را علم و عقل معرفی نمود. توهّم دینی را فرهنگ مترقی نشان داد. دروغ و جعل را به واقعیت و حقیقت تبدیل ساخت».
غرض اساسی کتاب که به طور دقیق نشانه گرفتن اهداف نو اندیشان دینی است را بر می شمارد که در واقع تآیید افکار و اندیشه های همان سنتگرایان و سُلطۀ دیرینۀ :
«اندیشیدن فلسفی دنیای ایرانی به اسلام و شیعه محدود کرده اند» می باشد.
پژوهشگر با اشاره به فرهنگ تاریخ ایران ، از میتراییسم و مانیگری و زرتشت و شاهنشاهی هخامنشی و آثاربجا مانده تاریخی، با یادی از جشنواره ها تا حملۀ مرگباراعراب بدوی را یادآور ده شده، ازتعرض به فرهنگ ایران می گوید:
« بی توجهی اسلام گرایان و از جمله نواندیشان دینی . . . خرافات شیعه و جعل تاریخ ایرانیان و اشاعۀ قرآن و سنت و طرح اعتقادات منحط سنت امامان خلاصه شد . . . . . سراسر نوشته هایاین افراد جعل و رازگویی و خرافه پسندی و قرآن پرستی وستایش استعمار عرب و امام پرستی است ما می خواهیم آزادانه و فیلسوفانه و علمی و جهانی بیندیشیم. آن ها ما را در ایدئولوژی فرتوت و مرتجعانه شیعه محبوس می کنند». صص ۱۱– ۱۰

با اشاره به فرهنگ غرب درتحولات و دگرگونی های علمی فضای اندیشه گری دانشمندان زمانه را می گشاید و به سراغ دانشمندانی می رود که با دلایل علمی مردم را یاری رساندند :
«دانشمندان برای حل علمی درآن محدوده پرسش و استدلال کنند. فیزیک نیوتونی پس از سیصد سال توسط تئوری نسبیت آلبرت انیشتین زیر سئوال رفت. تئوری چارلز داروین کل افسانه های دینی دربارۀ آفرینش جهان و انسان توسط خدا را بهم ریخت و را ه علم جدید بیولوژی و انتروپولوژی باز شد و اندیشه دوران روشنایی با برآمد سکولاریسم . . . فرا رسید» ص ۱۲
با توضیح گسترش دلایل علمی درباره پرستش و آفرینش از گشایش کانال های تفکر و اندیشه گری انسان،
سرانجام این که :
«ما نباید مرعوب نواندیشان دینی گردیم . باید ابتکار نظری در نقد قرآن و شیعه گری را تقویت کنیم. ما نباید سقف نظر دهی خود را به گفتمان مذهبی محدود کنیم. ما باید اندیشه خود را با پارادایم های عصر مدرن آموزش دهیم » همو با رد نظریات نواندیشان دینی می افزاید که :
« حکومت آیت الله ها ونواندیشان دینی مجموعه ای را تشکیل می دهند که درتناقض با فبلسفه روشنگری و حقوق بشری بوده و ایدئولوژی شان انحطاط اندیشه را دامن می زند»
« پیشگفتاربه پایان می رسد. ص۱۶

بخش یکم
نواندیش دینی ، نقش سودمند یا زیان آور؟
در آغاز سخن حضور اندیشمندان که سربلندی ملت ها در جوامع بشری ست، را یادآور می شود. به درستی آن ها نخبگان هوشمند هستند، دارای خلاقیت و توانایی فکری: « یک اقلیت کوچک» معرفی می کند، اقلیتی با شعور و حس و درک قدرتمند در رهبری فکری جامعه: ص ۱۷
«هر جامعه ای به این آفرینندگان اندیشه و نقادان نظم مسلط نیازمند است. زیرا سلامت فکری و روانی جامعه به تلاش آن ها وابسته است. البته بودند روشنفکرانی که گاه از نقد خود دست کشیدند و خود نه تنها مرعوب نظام حاکم و ایدئولوژی مسلط شدند، بلکه به دلیل شکنندگی الگوی فکری و وجود یک عنصر فکری ایدئولوژیک در دوره های خاصی سقوط کردند». ص۱۸
پژوهشگر به نقطۀ ضعف مسلط در فرهنگ خودی آشاره ای سنجیده و درستی کرده است. در انقلاب سفارشی سال پنجاه و هفت، همگان شاهد بودیم که چگونه ملتی رو به تعالی و ترقی، با استقبال میلیونی ازآخوند عقب مانده ای از تبار سنت و تحجر، در فرهنگ عرب بدوی گرفتار شدند و به اسارت و بندگی تن دادند. نگاهی به حوادث گذشته سوگواری تاریخ را در دل های دردناک بیدار می کند.

پژوهشگر با نگاهی به فضای کشور در دهه های ۴۰ و۵۰ خورشیدی، جایگاه و خواسته های هریک از گروه های سیاسی داخلی را توضیح می دهد :
«جناح چپ جامعه نخبگان که از ایدئولوژی توده ایسم و ایدئولوژی شوروی و چین کمونیستی و گواریسم و تروریسم انقلابی و شیعه گری مسیانیک، متآثر بود، خواهان انقلاب ضد دیکتاتوری نظامی سوسیالیستی و مذهبی بود. چپ ها بطور مستقیم خواهان الگوی مذهبی نبودند ولی در فقدان شفافیت نظر خود و عدم مبارزه علیه ایدئولوژی دینی و همسویی آن ها با رهبران دینی فاقد مرزبندی روشن بودند. . . . . . . نخبگان سیاسی و ایدئولوژیک دیندار دانشگاهی و روحانی، خواهان الگوی اسلام محمد وعلی و حاکمیت مسیانیک دوازده امامی بودند. ان ها خواهان ولایت فقیه و گاه خواهان سوسیالیسم اسلامی ابوذری بودند
. . . . . . انقلاب اسلامی بازگشت به عقب بود» ص ۱۹
درضرورت انتقاد و بازار دین . با تمیز درست و خرد اجتماعی می نویسد که :
«جامعه ما به روشنفکران با فرهنگ و مستقل از قدرت سیاسی و قدرت مذهبی نیازمند است» . از آسیب های وابستگی به مرام خاص سیاسی و همچنان مذهب و باور و ایمان داشتن به وعده های دینی:
«اندیشیدن را فلج می کند و تباه می سازد . . . . . . روشنفکری با دین گرایی و دین پروری و دین سازی در تناقض است». با شرح و تحلیل شرایط فکری هر گروه وابستۀ فکری و عقیدتی ، دریچه های اندیشیدن سالم و درست فلسفی را می گشاید و دقیقا توضیح می دهد . ص۲۲

پژوهشگر ،در عنوان «بنیادگران حکومتی» توضیح می دهد که کل نظام حکومتی از وابستگان، از شیعیانی تشکیل شده که:
« گرایش به الگوی قرآنی و محمدی دارند. اینان که بر دستگاه سیاسی و نظامی و مالی تسلط دارند و اسلام شان ولایتی و منطبق بر الگوی خشن خلافت محمد و خلافت علی است. منظور از نزدیکی الگوی اینان به سیاست عملی دو خلیفه عرب، همان فشار انحصار گری و خشونت و چپاول می باشد».
با توجه به سیستم غارت و فساد و دزدی که در رژیم حکومت اسلامی از روز نخست پا گرفت و از واجبات و روزمرگی های فقها گردید، پیداست که آبشخور اصلی برگرفته از فرهنگ عرب بدوی می باشد. ص ۲۵

درعنوان : «بنیادگرایان فلسلفه گرا یا طرفداران « تِئوزوفی » پژوهشگر با شکافتن مفهوم ومعنی تِئوزوفی : «شاید بتوان گفت نوعی عرفان مسیحی گرا چکیدۀ تِئوزوفی است» با اشاره به سابقۀ طولانی عرفان درفرهنگ و ادبیات ایران اضافه می کند که :
«فلسفه با عرفان و احوال سحر آمیز خوانایی ندارد. زیرا پیروی از منطق و خرد گرایی و زندگی زمینی و سیر افکار، روش فلسفه است. نخبگان شیعه فیلسوف نیستند بلکه آن ها دکترینی عرضه می کنند که در فضای دینی است». ص۲۸ ازمحمدحسین طباطبایی ومرتضی مطهری نام می برد. ازتفاوت های طباطبایی درروش تحقیق او با دیگر ان می گوید : «او درروش خود بعد از مطرح کردن اقوال، روایاتی می خواند و برای تقویت نظرخود آیه ای از قرآن می خواند، حال آنکه بسیاری از «علمای» سابق، استفاده و استنباط قرآن را بر دیگر مسائل مقدم می کردند. . . . . . برخلاف کسانی که کار تفسیر قرآن را منحصر به پیامبر و امامان می دانند، طباطبایی اشخاص برجسته روحانیت شیعه را قادر به تفسیر ارزیابی می کند . بی دلیل نیست که خود بیست جلد عربی در تفسیر قرآن تهیه می کند . . . او در تلفیق مضامین مذهب شیعه و تخیلات خود به ساختن «فلسفه شیعه» می رسد. «فلسفه» ای که دیگر فلسفه نیست. صص۳۰ –۲۹

از مرتضی مطهری به تفصیل سخن رفته که : «ازرهبران انقلاب اسلامی شد . . . او ازرهبران جریان اسلامگرا و تروریستی «هیئت های مؤتلفه اسلامی بود. در دهۀ پیش از انقلاب اسلامی در شرایط رشد جریانات چپ و سازمان مجاهدین، مطهری مبارزۀ فعالی علیه « التقاط» و علیه مارکسیسم ساماندهی نمود. خود ازنظریه پردازان مهم انقلاب اسلامی و از یاران نزدیک خمینی و مسئول تشکیل «شورای انقلاب» شد . . . . . . . . . هنگامی که حزب جمهوری اسلامی به رهبری آیت الله بهشتی با هدف قبضه کردن و به انحصار درآوردن قدرت بود در۲۹ بهمن ۱۳۵۷ اعلام موجودیت کرد مرتضی مطهری از مخالفان بود . او به این حزب نپیوست و در ۱۱ اردیبهشت ۵۸ توسط گروه فرقان ترور شد. مطهری پیش از مرگ کتاب مبانی اقتصاد اسلامی را برای انتشار به چاپخانه ارسال نمود ولی این کتاب سانسور شد. آیت الله خمینی به هنگام مرگ مطهری گفته بود «متفکر و فیلسوف و فقیه عالیمقام . . . و مردی که در اسلام شناسی و فنون مختلفه اسلام و قرآن کریم کم نظیر بود علیرغم این ستایش، خمینی مخالف انتشار کتاب مطهری بود و دستور خمیر کردن کتاب را صادر کرد. . . . بهرحال نقش مطهری بسیار زیان آور بوده است زیرا مطهری درنفی تاریخ ما، در سرکوب فکری در جامعه و درقدرت رساندن خمینی و ولایت فقیه یکی از فعالترین عناصر بود» صص ۴۰ -۳۲

بخش دوم
اسلام گرایان ایدئولوژیک انقلابی
پژوهشگر، دراین بخش با شکافتن افکار دو تن از اسلامگرایان ایدئولوژِیک انقلابی، آل احمد و شریعتی را مورد بحث قرار داده است. تا دلیل دیگری باشد برای مخاطبین ش، در اثبات بیراهه رفتن آن به ظاهر منتقدین انقلابی:
« به زیانی دیگر آن ها از سنت های مذهبی جعلی، افسانه سازی نوین کرده، آنها را با موقعیت مدرن بازار جهانی همسو نموده، تراژدی و مظلومیت دینی در برابر شمر زمان «امپریالیسم و ماشین و مصرف» قرار داده تا احساسات را تحریک نموده و به هدف سیاسی خود نزدیک شوند . . . . . . . فرهنگ و سنت به امر هستی گرایانه تبدیل می شوند. اینان با تمایل روشنفکرانه و کنجکاوی به غرب و زبان غرب نزدیک می شوند» از بی صداقتی آن ها می گوید و آگاهانه، از پنهان نگه داشتن برجستگی ها غرب :
«اینان اسلام زده هستند و شاه و امریکا با الگوی نظرشان فاصله دارد، . . .گزینش اینان اسلام برده دارانه و قبیله ای و مدل خلافت است » ص۴۲
پژوهشگر، از حملۀ عرب به ایران و مسخ شدن تاریخ ایرانیان به دست اعراب، چپاول و کتابسوزانِ مهاجمان و فرآیند ویرانگر آن ها سخن می گوید:
«تحمیل خلیفه های عرب و نوکرانشان، و نیز خرابکاری کلینی ها و مجلسی ها و مجموعۀ فقه شیعه، مردمانی از هستی تاریخی و فرهنگی خود باز ماندند. آل احمد به فرهنگ استعماری اسلام خو کرده و آن را درونی خود ساخته است و قدرت فکر آزاد را از دست داده است. آل احمد اسلام زده و عرب پرست است . . . آل احمد به آیات قرآن و گنداب شیعه پناه می برد» ص۴۸
نویسنده، نظر آیت الله خمینی درباره آل احمد را یادآور می شود:
«آقای جلال آل احمد را جز یک ربع ساعت بیشتر ندیده ام. در اوایل نهضت یک روز دیدم که آ قایان در اطاق نشسته اند و کتاب ایشان غربزدگی در جلوی من بود. ایشان به من گفت :«چطور این چرت وپرت ها پیش شما آمده است»، یک همچئ تعبیری. و فهمیدم که ایشان هستند. مع الوصف دیگر او را ندیدم. خداوند ایشان را رحمت کند» ازقول ابراهیم زاده ناشر کتاب که حضور داشته، :
« آقای خمینی گفت من برای این کتاب خیلی هم از شما متشکرم. این مطالب اباطیل نیست. این حرف ها را ما باید می زدیم شما زدید. و از زیر تشک پاکتی را درآوردند و به دست جلال دادند. درون پاکت مقداری پول بود. آن را پیش قسط خانه دادیم». (ضمیمه کیهان فرهنگی، ۷۹. سال ۱۳۸۳) ص۵۴
از نامه ال احمد به آقای خمینی و روابط آن ها مطالبی در این کتاب آمد ه جالب و خواندنی است بنگرید به صص ۵۵-۵۴ همین کتاب.

نویسنده اضافه می کند :« خمینی تفکر آل احمد را همسو با نظر خود و فقه شیعه می بیند. «غرب زدگی» بیانیۀ ارتجاعی مورد حمایت شیعه است زیرا ضد طاغوت است. زیرا مخالف خردگرایی است . . .» ص۵۵
همو در پایان بخش می افزاید که :«آل احمد نویسنده ای آسیب دیده است زیرا ذهن اش خرافه و جهالت را نوازش می کند و مبارزه علیه مدرنیته را تحت بهانۀ «مبارزه با ماشین» ساماندهی نموده است و این ذهنیت اسلام زده در پی متآثر ساختن نخبگان جامعه است» و آسیب پیامدها را شرح می دهد.
این بخش نیز به پایان می رسد.
جهت پرهیز از اطالۀ کلام مجبور شدم به بررسی چکیده ای کوتاه از بخش های پایانی این اثر پُربا ر وماندنی در تاریخ انتشارات تبعید قناعت کنم .

بخش چهاردهم
بخش بالا با عنوان: «درماندگی روشنفکران در برابر دین و تروریسم اسلامی» شروع می شود.
آغاز سخن روایتی از هفته نامه فرانسوی «شارلی ابدو» درشماره ۱۳۰۹ در نقد اسلام است که آن را به طنز «صلح جاودانه» معرفی کرده است: ص۲۵۹
«کاریکاتوراش نشان می دهد که این «صلح جاودان» برروی جسد قربانیان تروریسم اسلامی قرار گرفته است . به معنای دیگر صلح اسلامی همانا مرگ دیگران است» . سپس پیامدهایش را توضیح می دهد. از قران می گوید و با توجه به آیات قرآنی:
«باید کفار را کشت و داعشیان آیه قرانی را اجرا می کنند. فرانسه، آلمان، بلژیک، اسپانیا، هلند، امریکا و بسیاری کشورهای جهان میدان عملکرد تروریسم است».
ابزار گوناگون جنایت ها ی وحشیانه را از انفجار بمب، سر بریدن و قتل آدم ها با مسلسل، له کردن افراد زیر چرخ های کامیون و استفاده از کودکان با بمب انتحاری و . . . شرح می دهد. در روند جنایت های هولناک در خارج از کشور، این نکتۀ مهم را یادآور می شود که شهروندان عصبی شده:
«واکنش ناهنجار نسبت به مسلمانان مقیم نشان دهند» . ص ۲۶۰
پژوهشگر، از مسخ شدن روشنفکران، با یادی از شاد روان خسرو گلسرخی، سخنان او را در دادگاه به باد انتقاد گرفته است :
« عمق بی دانشی گلسرخی دربارۀ اسلام و شیعه روشنفکری ایران است اینگونه روشنفکران، افسون شدۀ دینی هستند که نافی هویت ایرانی است و آن ها در عمل خدمتگذار دشمنانی هستند که به ایران زمین تاختند تا آنآن را مستعمره ساخته و فرهنگ و هویت ایرانی را نابود سازند». ص ۲۶۳
به نظر می رسد که در این باره اندکی تند و بی انصافانه سخن رفته که پژوهشگر آگاه را نسزد. همو که بارها
به درستی و به جد، در همین اثر از «فقدان نقد دین و مذهب درطول تاریخ» سخن گفته، چگونه می شود از یک معترض حکومت، در پای دار و طناب، انتظار گشودن «بحث و تفسیر نقد دین » داشت ؟!
پژوهشگر در پایان این بخش بازهم آفت های اسلام را یاد آور شده می نویسد:
«اسلام نمی تواند بشریت را در این زمینه یاری کند. اسلام قرآنی به ظلمت گرایی هدایت می کند».

بخش پانزدهم
شامل پنج عنوان است که با : « تجاوز استعماری اسلام و نقش روحانیت» آغاز، با نواندیشان دینی دربرایر خرد» به پایان می رسد. در این بررسی آخرین عنوان را برگزیدم.
پژوهشگر، از تاریخ بررسی علمی اسلام و قرآن در غرب می گوید که قرنی پیش آغاز شده است:
«یکی از نتایج آن مشخص کردن تاریخ و معنای اجتماعی و فرهنگی قران و قداست زدایی از قران است. این بررسی علمی اجازه داد تا دین شناسی علمی از اسلامگرایی مجزا شده و این شرایط نوین فهم ریشه های تئولوژیکی و آنتروپولوژیکی تاریخ و جامعه شناسی را مهیا ساخت».
سخن از آسمانی بودن قران و برتری بودن آیه های آن برای تمام بشریت در کره خاکی:
«حال آن که قران محصول تاریخ است و پیام آن اطاعت الله است. در واقع این کتاب و دین اسلام و تمامی سنت محمد تسلط بر دیگران را تعقیب می کرد . . . عرب برای تصرف سرزمین های دیگران بود غنیمت گیری و چپاول و بردگی مردمان غیرعرب و رواج تبعیض و خشونت دینی ». ص ۲۶۹
با گشت و گذاری در تاریخ منطقه از « تجاوز عرب در چهارده سده پیش با شیعه سازی صفویه و قدرت گیری روحانیون در انقلاب ۱۳۵۷ از کلینی وخمینی ودیگرمحدثان، می گوید:
« همگی دین سازان نیرنگ باز و نابود کنندگان ایرانیت و عقل بوده اند» ص ۲۷۰ .
با آوردن اسامی بیشترین کوشندکان در ادبیات دینی ، ایرانیانی پیرو دیگر ادیان، «اصطلاح ملی مذهبی» را یک جعل تاریخی» معرفی می کند
براین نظریه نیز تآکید می کند که روحانیت و نواندیشان دینی دست به دست هم داده :
« در برابر خردگرایی شهروندان را به بندگان تقلیل دادند» . صص۸۵ – ۲۸۴ .

بخش شانزدهم
آخرین گفتار این بخش پنجگانه عنوان : «سخن آخر، سکولاریسم و آزادی» است .
آغاز سخن با انتقاد از افکار و بینش اعتقادی عبدالکریم سروش که پیشگام اصلاح طلبان دینی معرفی شده وهم پیمانی ایشان با ایت الله خمینی درطرح اسلامی نمودن دانشگاه ها وپاکسازی استادان. ص ۲۸۰
« . . . پس از چهل سال حکومت اسلامی و پس از قرنها فشار دینی، نو اندیشان دینی بر روان انسان ها و تخریب ظرفیت های روشنفکری وهنری توسط اسلام، پیوسته در مسیرباز تولید اسارت مذهبی حرکت می کنند و خواهان قدرت سیاسی دینی می باشند» ص۲۹۶
حال که در پس قرون متمادی بر تخت سلطنت فقها تکیه زده اند :
«برای بخش بزرگی از جامعه توهم عدالت اسلامی فرو ریخته و برای آنها سلطۀ دین درعرصۀ سیاست و اقتصاد و فرهنگ همچون یک عامل مخرب و واپسگرا ارزیابی می شود». همان
به جد، خواهان نقد حکومت دینی ست و برقراری :
«حکومت آینده باید بر جمهوری و دمکراسی و پلورالیسم و لاییسیته و اکولوژی متکی باشد . . . اسلام یک دین استعماری و یک عامل از خود بیگانگی ما می باشد. پس نقد این دین، یک وظیفه، یک مسئولیت تاریخی است».
در پایان، پیوست ها شامل بحث های خواندنی ست و کتاب پربار پژوهشی بسته می شود.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*