خانه » هنر و ادبیات » «سلطه» مطلقه بر ادبیات

«سلطه» مطلقه بر ادبیات

لیلا سامانی

A person wearing a suit and tie

Description automatically generated

آیت الله علی خامنه‌‌ای رهبر کنونی ایران که حالا سی سال است بر کرسی ولایت فقیه تکیه زده‌‌است، علاوه بر احاطه‌‌ی تمام و کمال بر رفتارها و تصمیمات سیاسی داخلی و خارجی، همواره مشتاق بوده‌‌است در زمینه ادبیات و شعر و داستان از خود شمایلی خبره و کاربلد برسازد، آنقدر که حالا شیفتگی او نسبت به شعر و شاعری و کتاب‌‌خوانی زبانزد و «احاطه‌‌ بر رمان»، «شعرشناسی» و«تاریخدانی» او بارها و بارها در متن و حاشیه‌‌ی خبرگزاری‌‌های داخلی منعکس شده‌‌است.

خود او بارها گفته‌‌است که شور خواندن از کودکی و نوجوانی همراهش بوده و این انس با کتاب و کتابخوانی هرگز از او زایل نشده‌‌است. علی خامنه‌‌ای چندین بار درباره‌‌ی رمانهای معروف و نویسندگان مطرح دنیا نظیر ویکتور هوگو، جین آستن، رومن رولان، میخائیل شولوخوف، جان اشتاین بک و …. سخن گفته و در یکی از سخنرانی‌‌هایش باب اهمیت کتابخوانی اظهار کرده‌‌است که اگر چه در مقوله‌های سینمایی و هنرهای تجسمی و تصویری، یک مستمع عام محسوب می‌‌شود، اما مدعی شده‌‌ که در مورد شعر و رمان نه تنها عامی نیست که صاحب‌‌نظر و متبحر هم هست.

البته برساختن تمثال شاعر از «رهبر انقلاب» در نظام جمهوری اسلامی بی سابقه نیست، سی سال پیش و پس از درگذشت آیت الله خمینی از وجهه‌‌ی شاعری او پرده برداشته‌‌شد. شاید مدت کوتاه زمامداری یا شاید عدم نیاز او به بهره‌‌برداری از چنین سویه‌‌ای دلیل پنهان ماندن شمایل شاعرانه‌‌ی آیت الله خمینی از دید مردم بود. هر چند شایعات و شبهاتی اثبات نشده دال بر عدم اصالت غزلیات منتسب به او همیشه مطرح بوده‌‌است.

انجمن‌‌های ادبی

علی خامنه‌‌ای  به گواه هم‌‌نسلانش در سالهای دهه چهل خورشیدی به حلقه ادبی کوچک فردوسی پیوست که جلساتش هفته‌‌ای یک بار در منزل عبدالعلی نگارنده برگزار می‌‌شد. عضویت در این حلقه و همینطور رفت و آمدش به انجمن ادبی فرخ او را مجذوب  صائب تبریزی و اشعار سبک عراقی و هندی کرد. او که شعرهایش را عموما با تخلص امین می‌‌سرود به رویه همین گروه‌‌ها با بهره‌‌گیری از بازی‌‌های زبانی و استعارات ادبی سبک هندی مضامین عرفانی را به قالب نظم در می‌‌آورد. اما معاشرت در همین محافل ادبی بود که سبب‌‌ساز آشنایی و دوستی‌‌اش با نویسندگان و به ویژه شاعران اهل خراسان شد: علی شریعتی، مهدی اخوان ثالث، محمدرضا شفیعی کدکنی، محمدرضا حکیمی و….

در آن ایام کمتر کسی تصور می‌‌کرد که این جوان علاقه‌‌مند به ادبیات فارسی که از قضا خطیب برجسته‌‌ای هم بود، روزی  در کسوت «رهبر فرزانه» و «مقام معظم» درباره ادبیات و هنر و خط‌‌کشی‌‌های نظام تحت امرش تصمیم بگیرد. امروز او علاوه بر نشست‌‌های هر چند وقت یکبارش با «شاعران برگزیده» یا دیدارهای سالانه‌‌اش از نمایشگاه کتاب، به بهانه‌‌های گوناگون، گاه کلیاتی درباره «ادبیات متعهد» و اهمیت مطالعه «کتاب‌‌های انسان‌‌ساز» مطرح می‌‌کند و گاه جزییاتی از تجارب خود باب کتاب‌‌خوانی و نویسندگان مورد علاقه‌‌اش را متذکر می‌‌شود.

ادبیات معاصر ایران

او در اسفند سال ۱۳۷۰ یعنی دو سال پس از جلوس بر صندلی ولایت فقیه و در دیدار با اعضای گروه ادب و هنر رادیو گفت: «شما باید آدم‌هایی داشته باشید که بنشینند مثلا کار جمالزاده، هدایت، چوبک و … را واقعا نقد کنند و نقاط قوت و ضعفش را بگویند، این کار نباید همه برنامه شما را فرابگیرد، باید بخشی از برنامه را بگیرد… یک روز در کشور چیزی مد می‌شود و هرکس سعی می‌کند مطابق آن رفتار کند، مثلا یک روز صادق هدایت در این کشور مد بود- البته حالا این طور نیست، این مربوط به حدود بیست سال پیش است- هرکس می‌خواست راجع به قصه حرف بزند، حتما باید اسم صادق هدایت را می‌آورد. البته صادق هدایت نقاط قوتی دارد، اما نقاط ضعفی هم دارد. صادق هدایت که جزو نویسندگان بزرگ دنیا نیست.»

در همین جلسه بود که درباره محمود دولت آبادی و رمان «کلیدر» هم گفت: « آقایی برداشته ده جلد رمان نوشته، که علی‌الظاهر کار قشنگی است؛ اما – به قول ما مشهدیها – توی بحر کار که می‌روید، می‌بینید کار پوکی است؛ این را نقد کنید. حالا مُد شده است که بردارند مرتب تعریف بنویسند؛ فلان کس یک رمان ده جلدی نوشته و چنین و چنان کرده؛ خیلی خوب، یک آدم نقادِ واردِ دارای چشم بصیر این را بخواند و عیوبش را پیدا کند؛ عیوبی که در زبانش هست؛ عیوبی که در محتوایش هست؛ عیوبی که در تاریخش هست؛ عیوبی که در انسجام داستانیش هست. داستان که فقط گزارش نیست؛ چفت و بند داستانی هم مهم است. اهمیت «جنگ و صلح» تولستوی، یا «دُن آرام» شولوخف، به خاطر این است که چفت و بند داستانی اینها خیلی محکم است؛ یعنی همه جای این داستان، صحیح پیش آمده است.» او این نقد را سال بعد و در جلسه‌‌ای دیگر به این شکل مطرح کرد: « من می‌بینم آن آقا برداشته داستانی نوشته. همین آقایی که «جای خالی سلوچ» یا «کلیدر» را نوشته! این، دروغ است. یعنی تصویری که او از روستای ایران ارائه کرده، این نیست!آمده کتابهای «امیل زولا» ی فرانسوی را خوانده. مال صد سال قبل است امیل زولا، آن هم روستاهای فرانسه. این برمی‌دارد آن را بر روستای سبزوار ایران، منطبق می‌کند! خوب؛ این دروغ نیست؟ این گزارش غلط نیست؟ کدام روستا را سراغ دارید که در آن، فاحشه خانه هست و مسجد نیست!؟ چنین روستایی شما سراغ دارید؟ جایی را سراغ دارید که مردم آن‌جا به همه چیز توجه دارند، اما به نماز و روضه امام حسین و شبیه‌خوانی توجه ندارند!؟ چنین روستایی شما دارید!؟ آن هم سی سال پیش!»

فصل‌‌الخطاب ادبی

اما آنچه در این میان بر اظهارنظرهای ادبی آیت الله خامنه‌‌ای، رنگ شبهه و بی انصافی می‌‌زند، قابل تفکیک نبودن این نظرات است با موقعیت ویژه‌‌ی سیاسی او. آنقدر که عقاید و نظراتش درباره شعر و داستان هم‌‌ردیف دیگر آرا و احکام سیاسی و اجتماعی داخلی و خارجی‌‌اش از سوی پیروان و هوادارن «گوش‌‌به‌‌فرمانش»، «فصل‌‌الخطاب» تلقی می‌‌شود و در حقیقت تکلیف نهایی آنها را در مواجهه با نویسندگان و آثارشان تعیین می‌‌کند. حالا گاهی این نظرات صلب و ایستاست و گاه با «نرمش قهرمانانه» بنا به احوال روزگار رنگ تغیر می‌‌پذیرند. مثلا نظر تلطیف‌‌شده‌‌ی او درباره فروغ فرخزاد موجب آرام شدن نگاه غضب‌‌آلود رایج در حکومت نسبت به فروغ و اشعارش شد.

او که پیشترشعر فروغ فرخزاد را شعر باز و عریانی خوانده بود که حتی «روشنفکرهای آن زمان» هم – که  به تعبیر او دائم‌‌الخمر بودند – قبولش نداشتند، در نشست سالانه‌‌اش با شاعران در شهریور ۸۹ با کنایه به سیمین بهبهانی گفت:« من اسمی از بعضی شعرای زنِ دیگر نمی‌آورم؛ چون فروغ فرّخزاد اولاً مُرد، ثانیاً به اعتقاد من عاقبت بخیر هم شد. بعضی‌های دیگر نه، عاقبت به‌خیر نشدند و نخواهند شد؛ لذا به آن‌ها اشاره‌ای نمی‌کنم و از آن‌ها اسم نمی‌آورم.»

رابطه و نظرات او درباره احمد شاملو هم از جمله روابط پر افت و خیز او با یک شاعر است. او سال گذشته و بار دیگر در جلسه‌‌اش با «شعرای برگزیده» ضمن برشمردن خصایص شعر «عفیف و محجوب» و ذکر اینکه «هرزه‌گویی و پرده‌دری در شعر فارسی هیچ‌وقت رایج نبوده»، اینطور از شعر احمد شاملو یاد کرد: «[درشعر فارسی] تغزّل و تعشّق هست امّا مطلقاً یک شخص خاصّی را با اسم هدف قرار نمی‌دهند که نسبت به او اظهار عاشقی کنند. البتّه در این آخر، شاملو از آیدا اسم می‌آورد، امّا او زنش است، او عیال خودش است، او یک آدم بیگانه‌ای نیست؛ نسبت به او در شعرهای خودش اظهار تعشّق می‌کند. بنابراین شعر فارسی یک شعر عفیف است.» یا مثلا در نمایشگاه کتاب امسال تهران عکسی از رهبر جهموری اسلامی حین تورق دفتر شعری از احمد شاملو منتشر شد که  فعالان فرهنگی را امیدوار به «آشتی نظام» کرد با این شاعر همیشه مغضوب گرفتار سانسور. اما چند هفته پس از انتشار این عکس و زمزمه‌‌ی این گمانه‌‌ها، در سی و یکم اردیبهشت امسال، در جلسه «رمضانیه» که به دیدار جمعی از «شاعران برگزیده» با آیت الله خامنه‌‌ای اختصاص داشت، طعن دوپهلوی او به شاملو بار دیگر بر این نگاه متناقض صحه گذاشت. آیت‌‌الله خامنه‌‌ای که در این جلسات نقش مصحح، منتقد و مفسر را هم برعهده دارد، خطاب به شاعری که شعری در قالب سپید اما با مضمون مذهبی سروده‌‌بود، گفت: « البتّه تن احمد شاملو در قبر می‌لرزد که شما شعر سپید را در این راه مصرف کردید. مُبدع شعر سپید شاملو بود و به‌کلی مخالف این حرف‌ها بود.»

اخوان ثالث و سند «مرجعیت ادبی»

A close up of text on a white background

Description automatically generated

برگردیم به آشنایی و دوستی دیرین علی خامنه‌‌ای با مهدی اخوان ثالث که در سالهای پس از انقلاب  مکدر شد دلیلش به گواه گفته‌‌ها و شنفته‌‌ها رد درخواست خامنه‌‌ای از سوی اخوان ثالث برای همراهی با نظام مستقر پس از انقلاب ۵۷ و قصه‌‌اش از زبان خود او به این شرح: « به آن آشنای معروف تلفن زدم که آقا، چطوری؟ رفیق، کجایی؟ انقلاب شده. خبر داری، نداری؟ نظام شاه رفته و اوضاع عوض شده. و از این حرف‌ها. ناگهان با لحنِ خیلی بدی شروع کرد به حرف زدن و گفت: بنای ما بر این است که همیشه بر سلطه باشیم نه با سلطه! گفتم: «اوّلاً بنای بسیار غلطی است! مگر سلطه همیشه بد است که شما می‌خواهید «بر سلطه» باشید؟ نه؛ اگر سلطه خوب است، بیایید نوکر سلطه بشوید و با سلطه باشید. ثانیاً شما می‌خواهید بر سلطه باشید؟ خیلی خوب؛ سلطه‌ی امریکا دارد پدر ما را درمی‌آورد. [سال ۵۸ بود.] می‌بینید سلطه‌ی امریکا که بالاتر از همه است، چه کار می‌کند!؟ بر این سلطه باش و هر چه دلت می‌خواهد، بگو! اِن و اون کرد؛ گوشی را گذاشتم و تا آخر هم سراغ او نرفتیم. البته او بعدها – یعنی این سال‌های اخیر – آمد که دیگر اجلِ محتومْ مهلتش نداد و به آن دنیا رفت.»

این دلزدگی و سرخوردگی اما در گذر روزگاران و بسته به اقتضای حال جامعه و فرهنگ جایش را به تجدید خاطره از مراودات ادبی اخوان ثالث با خامنه‌‌ای داد، تا جایی که رسانه‌‌های داخلی با انتشار دست‌‌نوشته‌‌‌‌ای از مهدی اخوان ثالث تلاش کردند تا آن را نشانه‌‌ای بر «رابطه عمیق» این دو و همینطور «سندی» بر اثبات «مرجعیت ادبی» رهبر جمهوری اسلامی قلمداد کنند. این یادداشت را مهدی اخوان ثالث در دردفترچه علی خامنه‌‌ای و  بر حاشیه‌‌ی شعری به نام «صبوحی» نوشته و چنین شرح داده است: «در سِفینه‌‌ها و دفترهایی ازین قبیل که دوستان و آشنایان یا دوستداران شعر من‌جمله نزد من هم می‌فرستند تا یادگاری در آن‌ها بنگارم، غالباً اگر اهل شعر نو و اسالیب جدید باشند، غزل و رباعی می‌نویسم و از این قبیل، اما اگر اهل شعر کهن باشند از این‌گونه شعرهای جدید می‌نویسم.» اخوان سپس در ادامه هدفش را از نوشتن چنین شرح مفصلی بر وزن نیمایی توضیح می‌دهد و به برخی «ناآشنایان با این شیوه» اشاره می‌کند و می‌نویسد قصدش این است که اگر «این دفتر به دستشان بیفتد به توضیحی نیاز نداشته باشند و دانسته باشند که شعر نو هم پر بی‌قاعده نیست و دشنام لایق بعضی “آثار خزعبل موسوم به نو” را بر آشنایان اهل نثار نکنند.»

اما انتشار این یادداشت که «سند مهم تاریخی» خوانده‌‌شده‌‌بود، با تفاسیر شاعران نزدیک به بیت رهبری همراه شد، یکی آن را دلالتی بر «صلاحیت ادبی» علی خامنه‌‌ای دانست، دیگری «ارتباط صمیمانه» او و اخوان ثالث را گویای مستدل بودن «نقدهای صریح و اشارات راهبردی آیت‌الله خامنه‌ای به موضوع روشنفکری و نقد عملکرد تاریخی» خواند و آن دیگری که بر مسند تفکر اخوان نشست و نوشت: «اخوان به نیکی دریافته بود که شعر نیمایی در جامعه تثبیت نخواهد شد مگر آنکه همراهی و حمایت بزرگان شعر‌شناسی چون مقام معظم رهبری را به همراه داشته باشد.»

خط‌‌کشی‌‌های دوگانه، باید و نبایدهای متناقض

علی خامنه‌‌ای حالا سالهاست که دست‌‌کم سالی محفلی از «شاعران برگزیده» را ترتیب می‌‌دهد. مجالسی که به سنت تاریخی هزار ساله درباری ایران برگزار می‌‌شوند و تنها شاعران مدیحه‌‌سرا و «حامی نظام» در آنها حضور دارند. در همین مجالس او ضمن تحسین شاعرانی که کلام خوشایند او را سروده‌‌اند، گاهی ناصح جمع می‌‌شود و گاه مصحح فنی اشعار. این تصحیح و آموزش اما نه به شکل پیشنهاد و راهنمایی که در قالب حکم و یک «باید» بیان می‌‌شود. آنقدر که گویی احاطه‌‌اش به شعر و ادب «مطلق» است و آنچه او می‌‌پسندد مرغوب و ماناست و هرچیزی جز آن میرا و مبتذل. و درست همینجاست که گاهی آرا و نظراتش متناقض  جلوه می‌‌کنند. به عنوان مثال او بارها از نویسندگان غیرایرانی با گرایشات چپ مثل روژه مارتن دو گار، میخائیل شولوخف، الکسی تولستوی و … به نیکی یاد می‌‌کند و با اشاره به محتوای انسانی آثارشان قدرت نویسندگی آنها را می‌‌ستاید اما از آن سو نویسندگان ایرانی چپ همواره مورد غضب او بوده‌‌اند و آثارشان در محاق سانسور. او در سال ۱۳۹۰ در نشستی که با شاعران فارسی‌‌گو داشت به آنها توصیه کرد در اشعار اعتراضی دنباله روی مخالفان انقلاب نباشند. او معرفت دینی و اسلامی را برای شاعران ضروری توصیف کرد و ارزش آثار فردوسی و سعدی و دیگر بزرگان را وامدار همین معرفت دینی دانست. او گفت: « بعد از پیروزی انقلاب اسلامی برخی شعرای وابسته به دربار و دارای تفکرات چپ با انقلاب ملت ایران قهر کردند که البته همین موضوع، زمینه‌ساز جوشش زیبا و پرفیض شعر جوانان انقلابی شد.»

علی خامنه‌‌ای بارها با نمونه آوردن از برخورد قهرآمیز با نویسندگان چپ آمریکایی مثل جان اشتاین بک و هوارد فاست از وجود «خط قرمز» در تمام دنیا صحبت کرده‌‌است تا شاید اینطور توجیهی بیابد برای سانسور، حذف و مقید کردن آثار هنری و ادبی به رعایت مکتب رسمی. همین است که حالا سالهاست مواضع روشنفکرانه و سیاسی بسیاری از نویسندگان و شاعران نامدار ایرانی باعث حذف شخصیت آنها و مکتوم ماندن آثارشان در فضای ادبی و فرهنگی رسمی ایران شده‌‌است آن هم در حکومتی که داعیه‌‌ی سردمدار «مطلقه»اش اشراف بر جهان ادبیات است و «موانست دیرینه با شاعران و اهل فرهنگ» اسباب مباهاتش. در احاطه‌‌ی این دوگانه‌‌های حیرت‌‌انگیز به چه چیز می‌‌توان یقین داشت؟ وقتی آن سوی این همه ادب‌‌نوازی و شعرستایی، سنگ قبر احمد شاملو و محمدعلی سپانلو هرچند وقت یک بار شکسته می‌‌شوند و هنوز برای نویسندگان و شاعران منتقد نظام حکم زندان صادر می‌‌شود.


جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*