خانه » هنر و ادبیات » خاطرات شیخ ابراهیم زنجانی/رضا اغنمی

خاطرات شیخ ابراهیم زنجانی/رضا اغنمی

۲۰۱۲/۱۲/۲۷

(سرگذشت زندگانی من)

به اهتمام: غلامحسین میرزا صالح

نشر نیما – آلمان

چاپ دوم –  تاریخ نشر؟؟؟

مقدمه ناشر تحت عنوان « زندگینامه نگاری»، تفسیری ازمحتوای کتاب با اشاراتی چند  در برخورد با اندیشه های زنجانی، به گونه ای نگاشته شده که قبل از وارسیدنِ متن، نیازمند توضیح است و باید مورد تأمل قرار گیرد، تا نکاتی که ازنگاهِ نویسنده منفی، افراط و تفریط و یا اشتباه عنوان شده است روشن گردد. پیشاپیش بگویم که  ناشر با نیت خیروارد این مقوله شده وهدفش جز تبیین واقعیت نبوده است. اما مشکل آنجا پیش امده است که نویسنده، ناتوان درتمیزتفاوت ها، از صفات منتسبه به نتیجه گیری غلط و منفی رسیده، و ، زمینۀ آسیب پذیری برخی از این تعبیر و تفسیرهای ناروا، به محتوای متن وپیام کتاب را فراهم آورده است. به چند نمونه اکتفا میکنم :

« او [زنجانی] درعتبات به سختی معیشت میکند و روزگار می گذراند.همۀ اهتمام او مصروف تحصیل است. اما آرام ارام با واقعیت تلخ جهان خارج مواجه می شود و درمییابد که همۀ شهرها وبلاد چون یکدیگرند  و فسق وفجور و فحشا و…» است.

«کم کم ملتفت علوم عصری میگردد» با روزنامه های حبل المتین کلکته وپرورش آشنا میشود. «نشانه های  بیداری جدیدی دراو پدید میآید.»

«مصاحبه او با یک بهائی، ورقاء نام … نمونه خوبی است ازیک بحث آزاد اسلامی …»

«میرزاعلی اصغرخان مشیرالممالک    … محرمانه یک کتاب به من داد که سیاحتنامۀ ابراهیم بیگ بود. گفت احدی مطلع نشود.»

چه دلیلی داشته که این صفات نیکِ هشیاردهنده را،  به عنوان نکتۀ ضعف زنجانی قلمداد کردن و ذهن خواننده را ازنخستین برگهای کتاب، به بیراهه کشاندن؟

وقتی خواننده به این روایت میرسد :

«درصدردادگاهی می نشیند که به اعدام شیخ فضل الله نوری حکم میکند می نشیند و درمقام حاکم شرع آن رأی تلخ را صادرمیکند وشیخ را بر دار می فرستند.»

سیاهیِ افکار پوسیدۀ مکتب های نمور به ذهنش راه  میگشاید.

خواننده، در دو برگ گذشته این روایت را نیزخوانده است :

« تاریخ ما نشان میدهد که روحانیت همواره جدی ترین ناقد خود بوده است. هیچ کس همچون مرحوم مطهری وامام راحل به انتقاد ازروحانیت نپرداخته است،  اما آیا کسی درصداقت اینان تردیدی روا میدارد؟»

نویسنده ازاین مدعای بی سند خود، به سرعت میگذرد. به هشیاری دریافته که هرقدر این زهدان جهل را هم بزند بیشتر گیر وگرفتگی دارد. با تحلیل و تفسیر، گاه مستند و محکم و گاه یکی به نعل و یکی به میخ ؛ با این حال دیدنِ دو روی سکه را به یاد  دارد و به کار میگیرد، که گرفته است و به استادی قال قضیه را می کَند.

درباره مرحوم مطهری مدرکِ جرم در دست نیست.  نا صداقتی هم دیده نشده. نه حق کسی را پایمال کرد و نه خون کسی را ریخت.  انسان امروزی درلباس روحانی بود. آمد و خدمت کرد و به دست نانجیبان آدمکش از تبارملایان به قتلگاه رفت. اما دربارۀ امام راحل جل الخالق!  آدمی حیرت میکند ازاین مدعا، به ویژه از بی اعتبارکردن کلمۀ “صداقت” و انتسابِ آن به کسی که درکسوتِ مجتهدِ شیعه بی کمترین شرم و حیا از ارتکاب به دروغ گوئی علنا گفت : «خدعه کردم.»؛  با آن پروندۀ سیاه و ننگین، بیسابقه درکشور، مصادرۀ اموال مردم و کشتارهای بدون محاکمه، و قتل عامِ گروهیِ زندانیان سیاسی وترورمخالفین و جنایت هائی که تا به امروز به دست وارثانِ ظالم و خونخوارش ادامه دارد.

تجلیل از آدمکش کینه توز، به تقلید ازمداحان نوکیسه، هرگزچیزی را تغییر نمیدهد. نه ننگینیِ جنایت ها را از صفحات تاریخ میزداید  و نه دل های زخمی و خونین داغداران آن کشتارهای بی امان را. داغ جنایتکار پاک شدنی نیست.

بگذریم از مقدمۀ طولانی وخسته کننده، وگاه مغشوشِ ناشر، بازجای سپاس دارد که با شهامت بنویسد: « زنجانی آنقدرصداقت داشته است که معلومات و دانش خود را خاتم همۀ معارف تلقی نکند.او روحیۀ جستجوگری داشته است. همین روحیه است که او را به عتبات میکشاند  و بیست سال به تحصیل وا میدارد…»

وسپس، با نگاه مثبت، علاقه به مطالعۀ علوم غربیِ زنجانی را یادآور میشود.

به نظر میرسد، آنچه برخی از دستاربندان را برآشفته است، افکار نوخواهی زنجانی است که با مزاج کهنه پرستان سازگار نیست. فشارخونشان را بالا میبرد. تعادل جسمی و روحی شان را هم میزند. فرق دارد و فرقهای بسیاردارد شیخ ابراهیم زنجانی را با آن افکار سرشار از ایمان اسلامیِ پاک وعدالت خواه؛ با عقلِ نقاد واندیشه های پیش تازنده اش، با امام کینه توز قاتل هزاران پیر و جوان مسلمانِ ایرانی قیاسیدن. بطور قطع با چنین بزک های عوامانه، یعنی قاتل را راحل لقب دادن نیز، نمیتواند تاریخ را بهم  بزند وعوض کند. نمیشود. پروندۀ جنایت ها را بستن و فراموش کردنِ آن فاجعه از محالات است. فریاد ناله ونفرین مادران، که فرزندان وعزیزانشان درده ها لعنت آبادهای پراکنده در این سرزمین نفرین شده به خوابند، تا سال های سال با اعتباری “عاشورا” گونه، داد خواهی خون های پایمال شدۀ ان عزیزان را، سینه به سینه به تاریخ  واگذاشته و ابدی کرده اند.

سخنان زنجانی شنیدن دارد: « بی هیچ شک و تردید اسلام از امت  وبشر یک صنف روحانی مقرر نکرده. اسلام قطعاً روحانی ندارد، یعنی یک صنف مخصوص از بشر را به یک جهتی ازجهات و صفتی ازصفات از سایرین  امتیاز داده و مشخص نموده و اجرای یک یا چندین امر دینی به آن صنف داده باشد نیست. ..» ص۳۰ . تآکید روی هر کلمه، درتبیین نفی، هرگونه امتیازی ست برای صنف ملایان درکل. اصرار زنجانی در انتقاد ازحضور –  به قول زنده یاد شفا – “دکانداران دین” به استناد برخوردهائی ست که درعتبات به هنگام تحصیل با این صنف تجربه کرده، همه جا نفرت و بیزاری خود از آن دسته که در پوششِ معارف اسلامی، کلاشی پیش گرفته اند را رسوا میکند.

«دراسلام روحانی نیست، هرعالم باید به جاهل بیاموزد. هرمتدین مردم را به معروف ونیکی دلالت کرده  ازمنکر و بدی منع نماید.» ص ۵۳. در انتقاد شدید از زیارت قبور و زیارتگاه های شیعیان، دل خونی دارد وگفتنی ها :« دامنۀ  این متبرکات کشیده به آن جائی که هر حیوان و جماد ومکان که به ایشان نسبت داده شود مثلا بگویند اسب یکی از بزرگان دین به این سنگ سُم گذاشته یا فلان بزرگ دنیا در این چشمه نوشیده …  یا زن فلان امام را دراین جا خواب دیده اند … محل زیارت وتوجه توسل و مصدرفیض است.» ص ۵۷.

توضیحات تکان دهندۀ زنجانی بسی عبرت آموزاست. اینکه امروزه دین را تهی ازایمان میبینی بیجا نیست. «بس که گفته اند زیارت عتبات فقط درنظر تمام شیعه افضل از تمام اعمال و ارکان اسلام است، نماز وروزه و …    سایرمبرات در نزد زیارت قبور قدری ندارد … … حتی نسوان فاحشه و اهل قمار به هروسیله مالی جمع کرده درراه عربستان و شهرهای عتبات برای عرب ها مجاورین آن اماکن و رنود و آدم لخت کن های راهها و مقامات عالیه برده تمام گناهان خود را آمرزیده ومانند طفل که ازمادر متولد شده پاک برگردند. …  … … بدبختانه بسیاری درآنجاها هم هرقدر ممکن است از کار خود نمانده یا فاحشه اند یا واسطۀ فحش ومدیرۀ چندین از خودشان… » صص۶۹ – ۶۸ . زنجانی، بیشترین برگ های این کتاب را به نقد بدعت های ننگین شیعه اختصاس داده است. از حمل استخوان های مرده به عتبات و پرستش قبور ائمه و امامزاده ها و مرده پوسیده هایی که قرن ها پیش ازجهان رفته اند، گرفته، تا اخاذی دینمداران کاسبکار و کلاش، و روانه شدن ثروت های کلانِ مردم بعنوان خمس وزکات ومال امام وغیره، به کیسه سوداگران بهشت و جهنم درعراق.

دربارۀ مدرسین، درکنارعدۀ انگشت شمار تنی چند، ازعلمای مجتهد و مدرسِ با تقوی که  به نیکی از آنها یاد کرده و از فضیلت آنها سخن گفته، اما از بیشترین حاضران در جلسات درس، به گفتۀ او کاسبکارانی بیش نیستند. «مدرسین جز اسم تدریس وریاست نمی خواهند، ابدا در قید نیستند کسانی که  حاضر درس می شوند، از پنجاه نفر یکی چیزی بفهمد وعالم باشد. آنان ریاست وخوردن موقوفات و وجوهات می خواهند. اینان یک معیشت با تنبلی مفت بی زحمت به هردرجۀ پستی ورذالت باشد …» ص۹۶.

زنجانی، هرازگاهی چنان تند سخن میگوید که مراسم شیعه را همگام وهمطراز بت پرستی معرفی میکند: «نسبت به قبوری که می گویند امامزاده یا عارف است پاره ای درخت ها و سنگ ها و سقا خانه ها وتکیه ها، همان رفتاری که مشرکان وعبده اصنام [بُت ها]  داشته معامله می کنند.ص ۸۷. شگفت اینکه آبشخور اصلی همۀ این کج روی های خفتبار را از خود خواهی و دنیا پرستیِ روحانیانِ شیعه میداند. روی سخن ش درسراسر کتاب با علمای مذهبی شیعه است.

وقتی سرگرم بررسی این کتاب بودم، با دیدن خبری درسایت خلیج فارس : باعنوان «نمایش ضریح ها

همچنان ادامه دارد:  «حسن پلارک در گفتگو با ایرنا در این خصوص گفت: «هم اکنون ضریح جدید حرم‌های امامین عسگریین، حضرت مسلم، حبیب ابن مظاهر و ابراهیم مجاب از یاران امام حسین  در ایران در حال ساخت است و عملیات ساخت این ضریح‌ها تا پایان نیمه نخست سال آینده به اتمام می‌ رسد.» .

برای اولین بار با اسم تازه ای که دوازه قرن پیش با امام حسین آشنا بوده، وشیعیان از برکاتشان محروم بوده اند، به نام ” امامزاده ابراهیم مجاب” آشنا شدم. بیجا نیست که گفته اند: از ماست که برماست.

زنجانی، از وضع  معیشت و زندگیِ فقیرانۀ خود به سادگی سخن میگوید. دردهایش به دل مینشیند. هیچ ابائی دارد که بگوید: « گفتند حاج میربهاء الدین است. من واقعا چیزی و فرشی نداشتم زیر پای او بیندازم. گونی.یا پلاسی بود دراطاق کثیف انداختم. آمد وبا یک نوکرنشست . گفت زحمتی ندارم. و اشاره کرد به نوکرش یک کیسه پول درآورد و شمرد ازآن پول های سیاه و درشت سابق گویا شش  تومان بود . گفت ازپریشانی دلتنگ مباش خدا کریم است میرساند.» ص۱۱۱ . این زمانیست که زنجانی بعد ازبیست سال تحصیل درعتبات به زنجان برگشته است. همو درهمه جا با افتخار ازفقر خود سخن میگوید. بیان دردهای فقر را پنهان نمیکند، با اینکه پیش زنش خجلت زده است. اما آنقدر مناعت طبع دارد که دست تکدی به کسی دراز نمیکند. به زنش همیشه احترام میگذارد. به ازدست رفتگان نیز با احترام یاد میکند. با تقسیم بندی سال های عمرش، درکمالِ خود میکوشد. از رمان خواندن وروی آوردن به علوم جدید غربی مانند فیزیک و شیمی باکی ندارد. «کم کم  ملتفت علوم عصری گردیدم. محرمانه جغرافیای مختصری به دست آورده مطلع ازاقسام خشکی و دریای زمین ومحل دول جزایر واجمالی ازاوضاع دول وملل ومذاهب و حالات تمدن وتوحش بشرگشتم. … … ملاهای نادان ما به حمایت از استبداد این ملت را کور و کر کرده ویک قوم را در تاریکی نادانی زندان ابدی کرده اند. ونادانی مردم را سرمایه جاه و خوشگذرانی خویش ساخته اند. » ص  155.

زنجانی روایت های تلخی دارد از چپاول وغارتگری ملایان ومجتهدان زنجان با دار و دستۀ اوباشان مزدور. همو، پس ازمعرفی ملا قربانعلی نامی مینویسد:

«کسی اختیار جان و مال ندارد. علنی هرکسی را می خواهند در وسط کوچه و بازار زیر چماق خُرد میکنند، تا حرف زد حکم نابودی مال و عیال کفر وفسق وفجوردریک آن صادرمیشود.» ص۱۶۶.  درباره امام جمعه آورده است که «امام جمعه موقوفات را تصرف کرده بلکه تملک نموده» و سپس شرح مبسوطی ازغارتگریهای او وخانواده اش را روایت میکند. بنگرید به ص ۱۶۶.

به هنگام راه افتادن مدارس نوین که به زنجان هم رسیده است می نویسد:

«ملاهای ما دشمن علم هستند وعلم را منحصرکرده اند تنها به دوکلمه مسائل دینی که نمی خواهند آنرا به آسانی به عموم ملت یاد بدهند. و الا اگرملخص احکام فقه را به زبان فارسی سادۀ آسان آنقدرکه برای مسلمانان لازم است یک کتاب بکنند، کود ک پس ازتحصیل سواد خواندن دریک سال به تمام احکام لازمه آگاه می شود.» ص ۱۸۵.

به مانند یک مفسر سیاسی ازناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه انتقاد میکند. به قرض هائی اشاره دارد  که از روس و انگلیس گرفتند و رفتند به اروپا برای عیش و عشرت و کارهای بی جهت وبیجا.

«از ایرج میرزا که شاعرخوبی بود ونویسنده  خوش ذوق ، درخدمت او [نظام السلطنه مافی] نویسنده بود. از هر قبیل علوم عصر و تاریخ و اوضاع سیاسی گفتگو می کردیم.» ص۱۹۷ .

زنجانی از راه اندازیِ دسته بندی مخالفان مشروطه در زنجان، پس از قتل ناصرالدین شاه، وقتی که ولیعهدش از تبریزعازم تهران بوده درتوقفِ  زنجان، درحالیکه خود نویسنده حضور دارد، مینویسد : «ازوضع ولیعهد بدبختی و پست فطرتی نمایان بود. درهمان دوروز توقف زنجان معلوم شد که به نزد ملا قربانعلی کسان فرستاده از او قول گرفته که با مشروطیت مخالفت کند. باهم هم قول شده اند.»  وسپس نام اشرار و سازمان دهندگان مخالفین و حقوق ماهیانه آنها را شرح میدهد. بنگرید به صفحات ۱۰ – ۲۰۸ .

فصل پنجم کتاب، ازتحولات فکری زنجانی حکایت ها دارد. پیداست که تجربه های شخصی به دوران تحصیل، به ویژه آشنائی ومطالعۀ علوم غربی، باورهای مذهبیِ او را بهمریخته است. صحبت ها برموازین علمی و عقلی میچرخد که از سالهای گذشته دردانشگاه های معتبر جهان مورد تدریس استادان و دانشمندان بوده، میباشد. حاصل این که ضروری ست با درکِ درستِ اهمیتِ  پیچیدگی های زندگیِ امروزه، اعتبارِ و حُرمتِ احادیثِ کتب و روایت های مقدسین را، با خاطره های خوش و دورو دراز اسطوره ایِ به تاریخ وا گذاشت.

آخرین فصل کتاب، نگاهی ست کوتاه و گذرا به تاریخ ایران، ازنظرگاه مردی هشیار، آشنا با جوهر آگاهی و دانش اندوزی؛ که تحولِ رو به کمالِ عقلائی او را، همگام با پیشرفت های جهانِ علم  و دانش دگرگون کرده است. زنجانی با اشاره به تاریخ ایران، خلاف دیگر روحانیان زنده و مردۀ عرب زده، اندوهِ عمیق و تأسف شدید خود را اینگونه بیان کرده و کتاب را به پایان رسانده است:

«اعرب بادیه نشین ملک پُرنعمت ایران را درحقیقت وطن خود کرده با ازدواج مخلوط گردیده واقعاً نسل خالص ایران را ازبین بردند.»

و کلام آخر اینکه، سکوت روحانیت با سابقۀ طولانی در راه اندازی آشوب ها با “وااسلاما” های سابقه دارشان، درمقابله با زنجانی، نشان از استواری و مهمتر؛ پاکی و سلامتِ نفس او دارد. بدون تردید همین راز نهانی ست که مشروعیت و حقانیت سخنان زنجانی و مستند بودن کتاب را برجسته کرده است.

روانش شاد باد.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*