خانه » هنر و ادبیات » زبان و شبه زبان فرهنگ و شبه فرهنگ/رضا اغنمی

زبان و شبه زبان فرهنگ و شبه فرهنگ/رضا اغنمی

نام کتاب: زبان و شبه زبان
فرهنگ و شبه فرهنگ

نام نویسنده: آرامش دوستدار
ناشر: انتشارات فروغ. کلن
چاپ اول: بهار۱۳۹۷ (۲۰۱۸)

فهرست مطالب کتاب درپنج صفحه، شامل هفت فصل است وهرفصل باعناوین گوناگون محتوای متن را برای خواننده توضیح می دهد.
درپس فهرست مطالب پیشگفتاری کوتاه با انتقاد ازحاکمان دینی که به قول پژوهشگر اندیشمند، از پُردانی و پُرگوئی خودرا درشاهکارهای فکری شان هم معصوم می دانند، و روشنفکران ما که همه پاکبازوازجان و دل مسلمانند، به خود وظیفه می داند که:
« جوش وخروش های نامرئی آنها را برملا کنم و مکانیسم آن ها را بشناسانم، نه از راه دلسوزی به حال مردمی که برای سرنگون ساختن خود به گاه بازگشایی اسلام سرازپا نمی شناختند، بلکه چون این “نوآوری فرهنگی” را اهانت فکری به خودم می دانم که قهرا یکی از نویسندگان این سرزمینم».
پاکی و صمیمیت کلام بردل خواننده می نشیند و به مطالعۀ کتاب می پردازد.

نخستین فصل:
دو گونه سخنگویی ودوگونه فرهنگ! ازیک منشاء

این فصل شامل ۹عنوان که با: “واحد معنایی زبان” شروع شده با “دار و ندار فرهنگ برباد رفته” به پایان می رسد.
درسرآغازاین فصل ازحضور دائمی زبان دروجود انسان و نقش بنیادیِ ان درهستی سخن می گوید، حتا درسکوت: «با خود ودیگری حرف می زنیم». سپس ازیک سانی زبان و فرهنگ و جدایی ناپذیر بودن آن دو می گوید وحدود بحث را یادآور می شود:
«سخنگوئی درفرهنگ ایستای اسلامی ما دراین پنجاه شصت سال اخیر است که از تراوشات ویژه بی ضبط و ربط شدۀ فرهنگ غربی نیز بی بهره نمانده است».
رواج زبان این دوره به اصطلاح مدرن شده باحفظ وفاداری به گذشته را، چون «نبش قبرسنت» یادآورشده وریشه های شبه زبان وشبه فرهنگ را به درستی توضیح می دهد.
درعناوین واحد معنایی زبان. زبان محاوره و زبان عامیانه . همگونی خواص وعام، اشاره ای دارد به برنامه های ده شب شعردرباغ فرهنگی ایران وآلمان در تهران با انتقاد از حضور:
«آن جمع چندهزار زن ومرد جوان چشم به راه فرا رسیدن رستاخیزسیاسی واجتماعی وشگفت زده از رؤیای شیرین “دمکراسی” مرگ زودرس دولت و حکومت را اعلام کردیم».
پژوهشگر، با اشاره به حافظ وسروده غم انگیزاو درباره دوری ازوطن که قرن ها پیش ازبرآمدن صفویه و رواچ شیعه گری بوده، سروده:
«نماز شام غریبان چوگریه آغازم / به مویه های غریبانه قصه پردازم» را با نوحۀ «شب عاشورا ست امشب» همنوا شاید هم بهانه کرده تا از پیوند تاریخی وسراسرغم واندوه وناله های موروثی مان بگوید وگوشزد کند آفت های اجتماعی چنین اعتیاد شوم را.
هشیاری نویسنده زمانی چشمگپر می شود و ستودنی که ازاقتدار فرهنگ کهن بومی وگسترش و ماندگاریِ آن درجامعه، و عادت زیستن با گریه وزاری های دائم سخن گفته وآسیب های آن را شرح می دهد. فرهنگی که امروزه روز به صورت قانون درکشورحاکم وجاریست درتبیین نابخردی های ریشه دار!
تحریم فرهنگ شادی وقدغن شدن هرگونه ابزار خنده وطرب، حتا درخلوت خود، که در حکومت من درآوردی ولایت فقیه قانون شده، قانونی که کم ترین مجازات خندیدن وشادی شلاق خوردن درملاء عام است با چه تحقیر و توهین به انسانیت!

عنوان زبان محاوره و زبان عامیانه. همگونی خواص وعوام.

زبان محاوره را از زبان عامیانه مجزا کرده و توضیح می دهد:
«زبان محاوره یا متعارف کاملا می تواند زبان تآمل جدی باشد، چیزی که زبان عامیانه نه می شناسد و نه می فهمد. ادعایش را هم در وضع عادی ندارد. . . زبان عامیانه نخست زبان نشخوارمعصومانه باورهاست و سپس زبان تجربیات بیواسطه درتآیید باورها و بازتولیدشان از روی الگوهای گوناگون باورهای کهنه».
به درستی، با اعتماد کامل تأکید می کند که:
« زبان عامیانه از خود و درخود پایگاه ندارد وته مانده معیوبی از محاوره است».
درزیرنویس عنوان همگونی خواص وعوام :
«شعربند تنبانی چیست» ترانۀ “گل پری جون” ومشابهاتش را برای مثال مستند می کند.
درعنوان پیکرمندی درفرهنگ
از ارگانیسم پیکر فرهنگ واندام های اختصاصی و تکالیف آن می گوید وصیانت نفس پیکر:
«درفرهنگ اسلامی ما مهمترین اندام ها که نه تنها خودکفا بلکه خویش تولیدند یعنی خودشان را کپی می کنند شعراست اعم ازشعرخوب یابد».
و سپس اشاره می کند به مشاعره درقهوه خانه ها یا درهرجمع ممکن با سابقه ی دیرینه البته با این امتیاز انحصاری:
« منحصر به ما فارسی زبانان است ومآلا لو دهندۀ همخونی ها وهمگویی های آهنگین ما. درکنار شعر باید از موسیقی نام برد که ازدورۀ قاجار با هفت دستگاه اصلی به اضافۀ متفرعاتش کل جهان آهنگین ما را می سازد که رستاخیزش ازکارگاه شجریان ها سربلند می کند».

فصل دوم
آسیب پذیری زبان واثرآن درفرهنگ

شامل ۱۲عنوان است که با: “ارگانیسم زنده زبان” شروع شده، با: “قهر زبان درمفهوم” بسته می شود.
براین اعتقاد است: که واژه های فارسی را جانشین واژه های عربی کردن مشکل اصلی نیست. چاره جوئی وعلاج آن را با بیان «خارج از موضوغ این گفتاراست»، اما دلسوزانه با زبان پخته و سنجیدۀ خود اضافه می کند:
«زبان ارگانیسم زنده ای ست خودهنجار درتآثیروتآثر یا همگروی پویای اجزایش، اجزایی که هریک به نوبۀ خود وظایفی انحصاری به گونه یی درکل دارند که برای حفظ آن نه صرفنظرکردنی اند ونه جانشین پذیر مثلا مانند نقش حساس حروف اضافه یا وندها که درتغییرات معنایی سخن عواملی زیرو رو کننده اند آیا می توان درچنین شبکه ای که از کنش های ذره یی اما ضروری اجزایش می زید، واژه های فارسی دلخواه جانشین واژه های عربی درزبان ما کرد…»
و سپس ازآسیب های هجوم اسلام وزبانش می گوید و سرنوشت فرهنگ ما را درپدیدِه «شبه زبان و شبه فرهنگ»، حاصل آمیزش غالب و مغلوب، تصنعی و قهری یاد می کند.

درعنوان : زبان مرز اندیشیدن است.

با اشاره به مرزهای مشترک زبان و فرهنگ اضافه می کند که هردو:
«تعیین کننده مرزهای اندیشیدن درفرهنگ اند. . . . هراندیشه درچهاردیواری زبانی وفرهنگی اش
کامل است، در حدی که این آخری را درآن اولی بازتابد وبرعکس.
به صراحت کلام ارتوانایی شعرفارسی نسبت به نثر می گوید، با اسناد وادلّۀ قوی وتاریخی که حتا در زمانه ی ما امروزه روزدرکار است:
«به رآی العین می توان دید. بی جهت نیست که شاعران ما، از رودکی گرفته تا فروغ فرخزاد و سیمین بهبهانی، جاییکه عوالم عرفانی معنی پروریا خویشگو درزبان چیره نبوده، بلکه عناصر زبانی با زیست و زندگی سروکار داشته، متناسب با توانائی های فرهنگی و فردی شان هرچه اندیشیده اند و گفته اند درحد کمال بوده است، هراندازه این کمال بی ادعا بوده باشد. چون نخواسته اند ونکوشیده اند از مرزهای زبانی پا فراتر نهند».
ازفیلسوفان جدی ما سخن رفته واندیشه ی فلسفی:
«چطور می شود اندیشه ی فلسفی را به زبانی گفت ونوشت که فعل “بودن” و “داشتن” ندارد، به “لسان عربی”!؟ “بودن” و”داشتن” دوفعل بنیادی تمام زبان های هند واروپایی ست وخاستگاه فلسفه از آغازش تاکنون. اما معنی اش این نیست که چون ما هردوفعل را درفارسی داریم، فیلسوف پیشه ایم، یا باید بشویم!».

«قهر زبان درمفهوم» آخرین عنوان فصل دوم کتاب است.

با انتقاد از مترجم کانت:
«که قصد داشته برابرهایی از زبان های “ایرانی” به ازای مفاهیم کانت بیابد یا بازسازد، حتی جایی که برابرها برای فارسی آوایی بیش نیستند، همچون “آناویک” (تحلیل)، “افدوم” (پیشین) “پرتوم” (پسین) یعنی کوشیده بیشتر اصطلاحات زا . . . به ریشه های ایرانی برساند» ویعد توضیح می دهد که هیچگاه یک واژه خودبخود معنی ندارد . . . و چنین است که:
«عنوان متنی ازبخش دوم کتاب کانت می شود: منطق ترافرازنده، دویچمگوییک ترافرازنده، دربارۀ فرانمودترافرازنده” . من هیچ پیشنهادی نمی توانم برای جانشین ساختن اصطلاحات مترجم بکنم . . . . . . درجامعه ای که فرهنگش دراسلام دوستی واوباش پروری ازنو بالیده، کانت خواندن برای آحاد روشنفکرش لااقل حکم معصومیت وغیبت روحی ازمحل جرم انقلاب را میداشت که چهل سال است همچنان درآن می توفد».

فصل چهارم
زبان شناسی مدرن: فردینان دوسوسور

شامل ۹ عنوان است که با: “شبکۀ دینامیک نشانه ها” شروع با: “زبان نیندیشیده” به پایان می رسد.
درنخستین عنوان پس ازتوضیح سازمان بازتاب هرسخنی که گفته شود یا درذهن بازتابد می گوید:
«دراین سازمان سوسور سه بُعد و سه وجه تشخیص می دهد. نخست بُعدهای سه گانه که آن ها را به ترتیب . . . اولی را درفارسی “قوۀ ناطقه”، دومی را “گفتار” و سومی را جنبۀ “اجتماعی” زبان
گفته اند که در “دورۀ زبان شناسی عمومی” که “عنوان فارسی “اثر” سوسوراست نیزبکار رفته اند . . . . . .»
|پژوهشگر، هم به نادرستی معنا، هم درمقایسه با سنت فکری ما که قوۀ ناطقه از “خواص نفس” است وبار متافیزیکی دارد، انتقاد کرده که برخلاف نظر مطرح شده، سوسور فرانسوی اصلا متافیزیک را باور نداشته یادآور شده است.
آخرین عنوان این فصل «زبان نیندیشیده » است و بدین گونه آعاز می شود:
«ما که زبان رودکی و فردوسی را هم امروز به راحتی چنان می فهمیم که گویی به اکنون سخن می گویند ونیزبیهقی وخواجه نظام الملک وعطاملک جوینی را، زبان خواجووحافظ راکه جای خود دارد، عوض ظن بردن به جوانمرگ شدن این زبان که هزارسال است ازجایش تکان نخورده، آن را نشانه کمالی می دانیم که درطی چند سال بدان دست یافته است».
هزارسال سکون وسکوت را با دل زخمی و پُرخون شرح می دهد. پنداری روایتگر دلسوزی سراسر تاریخ غم انگیز هزارساله ملتی خاموش، بیفکر، همیشه گریان و معتادی دائم العمر در نیندیشیدن را دربامسرای جهان سرداده است :
«جهان شناسی مان “خلقت” بوده ومانده وبه همین گونه اخلاق مان “امربه معروف” که شکل های گوناگونش را سعدی درنهایت بلاغت ورضایت درگلستان وبوستان گرد آورده است.تکاپوی ذهنی مان هرزرفتن درمخدر”عرفان” ودین مان تاقیامت واسلام “خاتم الانبیاء”، ادبیات مان شعر در”رازو نیاز” یا”بسوز وبساز” . . . . . . نه ابن مقفع را فهمیده ایم و نه تز رازی را با وجود شهادت های دشمنانه وصریح و به همین سبب راهگشای ناصرخسرو که اورا “ملحد” خوانده است. چون دل وجرئت دیدن واندیشیدن این را نداشتیم که درپوکی و بیمایگی حقایق ابدی مخدرومنوم مان آنطور بنگریم که رازی نگریسته است».

اخرین فصل کتاب: شبه زبان وشبه فرهنگ است وآخرین عناوین فصل «تفکر ومتفکر. شاهکاری ازشبه فرهنگ» است.

با توضیح دستوری دربارۀ “مصدرواسم فاعل”. ازصلاحیت متفکربا مثال های چهارگانه و سپس از خیام می گوید او مسئله ای نداشته که درصدد حل ش باشد. مشکل اولاینحل است.اضافه می کند:
«دراشعارش ازیکسو از پوچی زاد وزیست می گوید و از سوی دیگر درکارگاه این پوچی میان زادن و مردن توصیه هایی برای خوشزیستی می کند که نه عملی اند و نه معنا “تفکر پذیر” تابتوانند ازاین پوچی ذره ای بکاهند . . . . . . تنها عاملی که اطلاق اندیشمندنی را میان قدما به او منحصرمی کند، نارضایتی از آفریدگاری ست که آفرینش را بایسته او نمی داند. باهمین اندک تفاوت بسیاربزرگ، قطع نظر ازابن مقفع ورازی که ازاستثنائات منحصربه فرد هستند، خیام میان قدمای ما متمایز وشاید هم برآن ها ممتاز می شود».
باانتقاد ازنظریه داریوش شایگان دربارۀ خیام:
«وقتی ازمناسبات اقالیم پنجگانه حضورمی گوید خیام تنها متفکرایرانی است که جغرافیای افلاطونی بالا وپائین را بهم ریخته است . . . شایگان فرهیختگی فلسفی اش را به شدت مشکوک می سازد».
پژوهشگر آگاه اشاره ای دارد به تفاوت اندیشه های متفکران، با تکیه براین نظریه است که می گوید:
«ازدیدگاه افلاطون جهان نه یگانه است و نه بالا پائین دارد بلکه با همۀ تضمناتش دوگانه ای ست از وجود ومعرفت (هستی و شناخت) و متناسب با آن “پیشین و پسین” که به تئوری دوجهانی او معروف شده است».
سرانجام به این نتیجه می رسد:
«که شایگان نو افلاطونیان را با افلاطونیان خلط کرده است. دراین صورت زیرو رو کردن خیامی بنای افلاطون از اساس غلط بوده است».

شاهکاری ازشبه فرهنگ عنوان آخرین پژوهش این دفتراست.

با اشاره به «جنون هشیاری» اثری از “داریوش شایگان و به اهتمام ده ها نویسنده غربی”، عنوان شبه فرهنگ را می شکافد و می نویسد:
شبه فرهنگ پدیده ایست زبانی از آثار و تآلیف هایی که موضوعات ومنشآهاشان نه زاده فرهنگ ما هستند ونه درآن جایگیر می شوند. عناصر سازندۀ آن زبان وفرهنگی ست که پایه هایش از طریق به کاربردن ترجمه توخالی ریخته شده است».
نگاه انتقادی به محتویات متن اثر”جنگ” جنون اجباری، ازبودلر فرانسوی ، داستایوسکی و . . . یاد کرده، برخی ازرفتاروکردارهای بودلرسخن می گوید. جالب اینکه پژوهشگر، کیش “داندیسیم” را از همان جُنگ معرفی می کند:
«داندی از تماس مستقیم حذر می کند. به همین حهت است که[بودلر] همیشه دستکش به دست دارد. این منش داندی مطابق روایتی ست ازعیسی مسیح که پس ازحیات دوباره درپی مصلوب شدن، با دیدن مریم مجدلیه که به سویش می آمد، می گوید به من دست نزن” Noli mi tangere “. صفت دیگرداندی، رعایت ادب است. ادب دربرابردوستان، لطفی اضافی و دربرابر دشمنان سلاحی تدافعی است».
نویسنده وپژوهشگرسرشناس کتاب، سرانحام سخنرانی شایگان را به نقل ازعلی دهباشی آورده که بسا خواندنی و پند آموز است:
«نمی دانم تجربیات پُرماجرا و پیچاپیچ من از این قرن رو به افول می تواند سرمشقی برای نسل های آینده به شمارآید یانه، به هرحال من محصول بسیار پیچیدۀ آنم، من که زندگیم را درحاشیۀ دگرگونی های بزرگ این قرن گذرانده ام وخودرا دستخوش مثبت ومنفی آن می بینم » ۳۰ مهر۱۳۹۴ مجله بخارا.

پژوهشگر اندیشمند و پُرتوان، با این پیام تکان دهنده سخنان خود را به پایان می رساند:
«فروتنی و نه عبرت وحیرت این اقرار تاریخی و تاریخساز چندان است که باید لرزه براندام نسل های آینده بیفکند. اگر بفهمند جمهوری اسلامیِ تازه پاگرفته چه نخبه ها واعجوبه هایی درشکمش پرورانده و سقط کرده است.
بررسی این کتاب را همین جا می بندم، امید که دوستان و اهل کتاب این اثر پرمحتوا را مطالعه کنند.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*