خانه » 2017 (برگ 9)

بایگانی/آرشیو سالانه: 2017

گزیده خبرهای اقتصادی هفته 30 – 96

حذف دلار از بازرگانی خارجی از حرف تا عمل

حدود سه سال است موضوع برقراری پیمان‌های پولی دو جانبه در مبادلات تجاری به یکی از مباحث مهم مسئولین اقتصادی دولت تبدیل شده که مخالف و موافق هایی هم دارد. در این رابطه تاکنون بر روی کاغذ فقط پیمان پولی با ترکیه اجرایی شده و با دو کشور روسیه و عراق هنوز به مرحله عملیاتی نرسیده است. موضوع پیمان‌های پولی دو جانبه زمانی بطور جدی مطرح شد که در اواسط ۱۳۹۳؛ اسدلله عسگر اولادی به عنوان رییس اتاق بازرگانی مشترک ایران و روسیه از احتمال جایگزین شدن روبل به جای دلار در مبادلات تجاری دو کشور خبر داد، که البته در حد یک پیشنهاد باقی ماند. به جز روسیه عراق و ترکیه هم دو کشوری بودند که مذاکرات با آن‌ها از حدود دو سال پیش آغاز شد. اتاق بازرگانی ایران بر این باور است که، بانک مرکزی آنقدر درگیر مسائل نظام بانکی و سپرده گذاران است که عملا فرصت پیگیری‌های خارجی را ندارد و به نظر می‌رسد که در این زمینه بیشتر کم کاری از بانک مرکزی ما است. به هرحال باید دید که آیا پیمان پولی با کشورهای روسیه و عراق چه زمانی عملیاتی خواهد شد و آیا اصولا این امر به نفع اقتصاد کشور خواهد بود.

دولت به دنبال نمره قبولی از سازمانهای اقتصادی بین المللی

حکومت اسلامی ایران از یکطرف سازمانهای اقتصادی جهان مانند صندوق بین المللی پول و بانک جهانی را تف و لعنت میکند و از طرف دیگرهر سال خود را به در و دیوار میزند تا از این موسسات نمره قبولی دریافت کند. درگزارش اخیر بانک جهانی در خصوص سهولت انجام کسب و کار امتیاز ایران در این زمینه ۰.۲۶ درصد افزایش یافته است. این در حالی است که جایگاه ایران با وجود افزایش امتیاز با ۴ پله تنزل در رتبه ۱۲۴ قرار گرفته و گفته میشود صرفا به دلیل برنامه های ویژه و منظم چندین کشور در حال توسعه از سال ها قبل است که به مرور نتیجه خود را نشان می دهد. در رتبه بندی جدید ایران با کسب امتیاز ۵۶.۴٨ از کشورهای برزیل، مصر، لبنان و … پیشی گرفته است. شاخص سهولت انجام کسب‌وکار بانک جهانی با ارزیابی ۱۰ نماگر در حوزه‌های قانونی، اجرایی و قضایی به بررسی محیط کسب‌وکار در ۱۹۰ کشور جهان می‌پردازد. نتایج این گزارش نشان می دهد نظام مالیاتی کشور یکی از مهمترین موانع در رشد ایران در شاخص سهولت کسب و کار است چراکه فقط همین نماگر برای ایران در رتبه نازل ۱۵۰ یعنی رتبه ای نازل تر از رتبه کلی کشورمان قرار گرفته و سایر نماگرها جایگاه قابل قبولی دارند. واضح است که اصلاح نظام مالیاتی به ویژه پس از یک دوره ۸ ساله نابسامانی اقتصادی کاری زمانبر است و در یک مقطع ۴ ساله امکانپذیر نیست هرچند گامهای موثری در همین حوزه نیز برداشته شده است. طبق این گزارش، نماگرهای شروع کسب‌وکار رتبه ۹۷، اخذ مجوزهای ساخت رتبه ۲۵، دسترسی به برق رتبه ۹۹، ثبت مالکیت رتبه ۸۷، الزام‌آور بودن اجرای قراردادها رتبه ۸۰، پرداخت مالیات رتبه ۱۵۰ و اخذ اعتبارات رتبه ۹۰ را در سطح بین المللی کسب کرده‌اند.

چین همچنان در راس کشورهای صادر کننده به ایران

هزاران کارگر چینی مشغول کار برای بازار ایران هستند، از اینرو دولت چین بایستی از حکومت اسلامی بسیار ممنون باشد که چنین فرصتی را برای چینی ها فراهم کرده است. براساس آمارهای تجارت خارجی تا مهر سال جاری کشور چین با واردات ۶,٨ میلیارد دلاری به ایران همچنان در صدر کشورهای صادرکننده کالا به ایران قرار دارد. واردات از کشور فرانسه در مقایسه با مدت مشابه سال قبل، با رشد ۴۰ درصدی و واردات از روسیه با کاهش ۶۰ درصدی روبه‌ رو شده است. در این مدت واردات از چین نسبت به هفت‌ماه نخست سال ٩۵ حدود ١٨.۶ درصد رشد داشته است. این در حالی است که در مدت یادشده واردات از کشور فرانسه با رقم ٨٢٣ میلیون دلار نسبت به‌ مدت مشابه سال قبل با ۴٠ درصد رشد روبه‌رو شده است. بعد از برجام فرانسوی‌ها قراردادهای متنوعی را درخصوص خودرو و نفت با ایران به امضا رساندند و افزایش حجم واردات از فرانسه در همین راستا تحلیل می‌شود. براساس اخباری که در روزهای گذشته منتشر شد، خودروهای متعلق به شرکت «فرانسوی رنو» عنوان پرفروش‌ ترین برند وارداتی کشور در حوزه خودرو را از آن خود کردند. همچنین مبادلات تجاری ایران و ترکیه در ۹ماهه سال جاری میلادی با رشد ۱۴درصدی نسبت‌ به مدت مشابه سال قبل به ۸.۱۵ میلیارد دلار رسید، درحالیکه با امارات متحد عربی قوس نزولی داشته است. واردات به عراق نیز دچار نوسان شده و پس از ترکیه و عربستان در مقام سوم قرار گرفته است.

کشف تاریخی مرکز پژوهشهای مجلس

سرانجام پس از نزدیک به ۴۰ سال ضربات خسارت بار ناشی از آزمون و خطای حکومتگران اسلامی اکنون تحلیل‌های آماری مرکز پژوهش‌های مجلس به این نتیجه رسیده است که کارایی پایین سرمایه‌گذاری در ایران نسبت به سایرکشورهاست که می‌توان دلیل آن را ریشه درمسایل مختلفی مانند سایه سنگین بخش دولتی در سرمایه‌گذاری، عدم توانایی در مدیریت مناسب تجهیزات سرمایه‌ای جدید، ضعف واسطه‌گران مالی و تخصیص نامناسب سرمایه، سهم بالای استهلاک و هدررفت سرمایه در فرآیند تولید به‌واسطه دانش اندک تکنیکال و در آخر تاثیر شرایط سیاسی (جنگ و تحریم‌ها) دانست. نتایج مدل‌های کمی نیز نشان میدهد که مهم‌ترین عوامل موثر بر سرمایه‌گذاری خصوصی در ایران تولید، ریسک (واریانس شرطی نرخ ارز حقیقی)، تورم، واردات کالاهای سرمایه‌ای و واسطه‌ای، سرمایه‌ گذاری دولت در ماشین‌آلات و سرمایه‌گذاری دولتی در ساختمان هستند. همچنین بر طبق برآوردهای این الگوسازی، سرمایه‌گذاری دولت در ماشین‌آلات، رقیب سرمایه‌گذاری بخش خصوصی در این بخش است، حال آنکه سرمایه‌گذاری دولتی در ساختمان، نقش مکملی برای سرمایه‌گذاری بخش خصوصی در ماشین‌آلات ایفا می کند. در ضمن، اثر واردات کالاهای سرمایه‌ای و واسطه‌ای نیز بر سرمایه‌گذاری بخش خصوصی در ماشین‌آلات مثبت است که گواه بر وابستگی سرمایه‌گذاری به واردات است.

آتش سوزی وسیع در دکل نفتی رگ سفید

بنا بر گزارشات چاه نفتی۱۴۷ رگ سفید روز یکشنبه (۷ آبان ماه) در حین عملیات حفاری بوسیله دکل ۹۵ فتح دچار فوران گاز و حریق شده است. اسدالله قره‌خانی سخنگوی کمیسیون انرژی مجلس میگوید: هیاتی از مجلس نیز برای بررسی علت حادثه آتش‌سوزی در این منطقه عازم شده و پیگیری‌هایی را انجام دادند اما شدت آتش و حجم آن به حدی بود که جرثقیلی که در آن اطراف وجود داشته را پرت کرده است. ‌ با توجه به این حجم آتش ۳۰ تا ۴۰ روز طول می‌کشد تا آتش مهار شود. وی افزود: سطح آتش‌سوزی وسیع است و مانند برخی چاه‌ها نیست که از یک منطقه بتوان آن را مهار کرد و از فاصله ۱۰۰ متری هم امکان نزدیکی به آتش وجود ندارد زیرا حرارت بسیار بالاست و حالت مکنده دارد.سخنگوی کمیسیون انرژی مجلس با بیان اینکه نمونه این تجربه را در میدان نفتی نفت‌شهر هم داشته‌ایم، گفت: در حال حاضر امکان نزدیکی به آتش وجود ندارد اما تعداد ۶۰ تا ۷۰ کامیون در آن منطقه مستقر هستند و سعی دارند مخزن آبی را درست کنند تا بتوانند به نوعی بخشی از آتش را اطفاء کنند.گفته میشود که سیستم اطفای حریق و حفاری سابقه طولانی در زمان جنگ و پس از آن داشته و از توان و تجربه بالایی هم برخوردار هستند اما منطقه صعب‌العبور است. لازم به یادآوری است که این خسارات تماما حاصل خریدهای بنجل های چینی است که دلالان حکومتی بدون توجه به کیفیت و تکنولوژی روز، صرفا به خاطر حق دلالیهای قابل خریداری میکنند.

نظرقابل تعمق یک کارشناس اقتصادی نسبت به وضع اقتصادی موجود

احمد حاتمی یزدی کارشناس بانکی درنشست تخصصی تامین منابع مالی خارجی در حاشیه اینوکس ۲۰۱۷ گفت: در رتبه جهانی ایران برای توسعه کسب و کار، وضعیت خوبی ندارد و نسبت به ۱۵ سال قبل، بدترشده است؛ به این معنا که در بین ۱۷۰ کشور که شاخص سهولت کسب و کار در آنها بررسی شده، رتبه بالای ۱۰۰ را در جذب سرمایه گذاری دارد. وی افزود: شرائط برای شروع کسب و کار اعم از ثبت شرکت، دریافت مجوز و تشکیل پرونده های مالیاتی هم اصلا خوب نیست، به این معنا که امسال رتبه ما در نحوه شروع یک فعالیت اقتصادی، رتبه ۱۰۲ است؛ درحالیکه در صدور مجوز رتبه قابل قبول و بهتری نسبت به ترکیه داریم. به گفته حاتمی یزدی، مساله فساد در تشکیلات دارایی بسیار گسترده است، ضمن اینکه در حوزه تجارت فرامرزی نیز در رتبه ۱۷۰ جهان هستیم، این البته عمدتا به مسائل تحریم بانکی برمی گردد که مساله نقل و انتقالات پولی همچنان وجود دارد. مشگلات بانکی و نقل و انتقالات پول پس از برجام همچنان باقی است، به این معنا که اصولا بانکهای درجه یک دنیا با ما کار نمی کنند و علیرغم اینکه با بالغ بر ۳۰۰ بانک دنیا کار می‌کنیم، اما به هرحال هنوز هم بانکهای کوچک و درجه دو با ایران وارد همکاری می شوند. این کارشناس نظام بانکی خاطرنشان کرد: حل مشکل شرکتهای در شرف انحلال و ورشکستگی، اصولا مناسب نیست و این مشکلات بسیاری را برای ایران ایجاد کرده است؛ در عین حال رتبه ایران در سهولت کسب و کار نیز اصلا مناسب نیست؛ تمام اینها در شرایطی است که هنوز وضعیت سیاسی و فرهنگی ایران نسبت به سرمایه گذار و نوع نگاه به سرمایه گذاری ها هم مناسب نیست؛ به این معنا که حقوق کارآفرینان نیز به نحو خوبی در قوانین پیش‌بینی نشده است. حاتمی یزدی گفت: درحالیکه ساختار اقتصادی ایران دولتی است، ولی دولت فعالیت خود را به سازمان های دولتی مربوط نکرده، بلکه این سازمان های خصولتی هستند که به بدنه اقتصاد چسبیده اند و دو سوم اقتصاد ایران را در برگرفته اند. این در حالی است که نهادهای قدرتمند از امتیازاتی برخوردار هستند که بخش‌خصوصی از این برخوردار نیست.

«علی‌اشرف» به جان شریف بود. و هم به تن/کاظم کردوانی

علی‌اشرف، دیروز به خاک سپرده شد.

هرچند مدت‌ها بود که تن رنجور را به‌سختی می‌کشید و رفتن‌اش دور از انتظار نبود، پذیرفتن‌اش سخت مشکل است. امروز که در دلِ خاک جای گرفته و هم‌پیمانه‌ی ‌سُفره‌ی هفت‌هزارسالگان شده است، دردی گُنگ جان‌ام را چنگ می‌زند.
پاره‌ای از تن خود را از دست داده‌ام و حسرتِ گفت‌وگویی ناتمام مانده، که زندگیِ مرگ‌انجام نقطه‌ی پایان بر آن نهاده است، بر دل‌ام سنگینی می‌کند.

 

 
نخستین واکنش، دوست داری که با خود خلوت کنی و با خودت باشی. دست به قلم نمی‌رود و زبان به سخن گشوده نمی‌شود. نه اینکه نخواهی، نمی‌توانی. دست خودت نیست. اما، به‌زحمت به خود می‌قبولانی که باید بنویسی، هرچند جزئی و پراکنده و بی‌شک نارسا.
در چنین زمان‌هایی، خاطره‌ها، خاطره‌های مشترک، نخستین مهمانِ ناخوانده‌ی این لحظه‌های زندگی‌ات می‌شوند و بی‌هیچ ترتیبی کنارت می‌نشینند. گویی دیروز بود، که کنارت نشسته است و آن سخن را که شنیده است به سوی تو خم شده است و به‌نجوا گفته است: «کوورَ، ای‌که این حرف رو می‌زنه، یادش رفته که کتاب‌های همین آدم همین حالا توی سانسوره و اجازه‌ نمی‌ده». از روزی حرف می‌زنم که پس از جان باختن محمد مختاری و جعفر پوینده، دعوت شده بودیم به دیدار با وزیر فرهنگ و ارشاد وقت. یازده نفر بودیم که رفتیم تا … من بودم و علی‌اشرف و محمود دولت‌آبادی و هوشنگ گلشیری و سیمین بهبهانی و فیروز گوران و فریبرز رئیس‌دانا و … وزیر یادش یاد آمد که در جوانی نخستین کتاب داستانی‌ای که خوانده است از علی‌اشرف بوده است که بر او سخت تأثیر گذاشته است. و از علی‌اشرف به نیکی یاد کرد. واکنش علی‌اشرف به‌جز این نجوایِ زیرِ گوش من، سکوت مطلق بود. جلسه که پایان گرفت، به‌هنگام رفتن، به علی‌اشرف گفتم بمان تا آخرین نفرها باشیم که می‌رویم (برای هر یازده نفر در آسانسور جا نبود و به‌اجبار در سه، چهار گروه باید می‌رفتیم). یکی دیگر از شرکت‌کنندگان این جلسه هم با ما ماند. در همان فاصله‌ی کوتاهی که آسانسور برود و بیاید تا برویم، آن «یکی» با وزیر از کتاب شعرش گفت که گویا در محاق سانسور بود (که شک داشتم و دارم) و تمنای رفعِ مشکل داشت! و عجیب این بود که اسمِ کتاب‌اش را هم به یاد نمی‌آورد! و این، در روزی که به اعتراض و دادخواهی از دست رفتن دوستان نازنین‌مان رفته بودیم! بی‌درنگ در دل مقایسه کردم آن «یکی» را با علی‌اشرف که نماد شرافت بود.
ما شش نفر (هوشنگ گلشیری، محمد مختاری، محمدجعفر پوینده، علی‌اشرف درویشیان، منصور کوشان، کاظم کردوانی) از سوی «جمع مشورتی کانون نویسندگان» انتخاب شده بودیم تا نخستین مجمع‌عمومی کانون در دوره‌ی جدید را برگذار کنیم. در شب ۶ مهر ۱۳۷۷ ما، «کمیته‌ی تدارک مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران»، جلسه داشتیم تا آخرین کارهای این مجمع‌عمومی را (که قرار بود سه روز بعد، ۹ مهر، برگذار شود) سازماندهی کنیم که از سوی دادگاه انقلاب پیکی رسید با احضاریه‌ای که می‌بایست فردای آن روز خود را به دادگاه معرفی می‌کردیم. به‌اجبار جلسه را تعطیل کردیم. نخست، محمد را به خانه رساندم و بعد جعفر را به جایی که می‌خواست و بعد با علی‌اشرف و هوشنگ ماندیم که هر دو را به خانه برسانم. هرچه کردم و کردیم که علی‌اشرف را ببرم کرج، با لجبازی‌های خاص خود که در بیان و علتِ کارش خالی از لطف هم نبود!، زیرِ بار نرفت. هرچه من و هوشنگ گفتیم که باهم می‌آییم کرج و باهم برمی‌گردیم و گپ می‌زنیم و …. نشد که نشد! به‌اجبار جلوی «عوارضی کرج» پیاده‌اش کردیم و من هوشنگ را رساندم خانه‌اش و خود رفتم خانه. در اینجا مجال بازگویی ماجراهای بازجویی‌ها و … ما در دادگاه انقلاب نیست که فرصتی دیگر باید. تیغ داس بی‌مروت که عزیزان‌مان، محمد مختاری و جعفر پوینده، را از دست‌مان گرفت، دوره‌ای پرمخاطره و هولناکی برای ما چند تن فعالان کانون نویسندگان رقم خورد که نخستین‌اش خانه‌گریزیِ ما بود. به علی‌اشرف هم گفتم که بیا با هم باشیم که با همان صفای همیشگی‌اش گفت: «باشه، کوورَ». امیدوارم روزی بتوانم از دوستان بزرگواری صحبت کنم که در آن روزگارِ پُردلهره و خطرناک یارویاور ما بودند و به لطف فداکاری‌ها و بزرگ‌منشیِ آنان توانستیم از مهلکه‌های جان‌ستان جان به سلامت ببریم. در همین دوران هم با همه‌ی تلخ‌کامی‌های‌مان، نازنین دوستی که از هم‌بندی‌های علی‌اشرف در زندان شاه بود، سربه‌سراش می‌گذاشت و علی‌اشرف با حرف‌ها و حدیث‌هایش هم خود از خنده ریسه می‌رفت (با همان خنده‌های خاصِ خودش) و هم غم ما را سبک می‌کرد.
در همه‌ی آن سال‌های کار مشترک‌مان در کانون نویسندگان، علی‌اشرف نمادِ روشنِ دوستی شریف، همراه، بردبار، سخت دل‌بسته‌ی آزادگی و آزادزیستی بود؛ همچنان که در همه‌ی عمرِ پُربارش بود.
سخن گفتن از کارنامه‌ی ادبی علی‌اشرف، چه در پهنه‌ی داستان‌نویسی و چه در عرصه‌ی فرهنگِ عامه و چه در زمینه‌هایی چون کتاب‌های صمد و صفرخان و چه در حوزه‌هایی چون «داستان‌های محبوب من»، مجال و فرصتی دیگر می‌طلبد که در این کوتاه دل‌نوشته نمی‌گنجد. اما به اشاره چند نکته‌ای بگویم: نخست، از دوستان عزیز کانون نویسندگان ایران (هیئت‌دبیران و دیگر فعالان آن) سپاسگزارم برای آنچه در این روزها کرده‌اند، که می‌دانم همه‌ی آن نبوده است که می‌خواستند انجام بدهند. دوم، از روزنامه‌ی «شرق» ممنون‌ام برای صفحه‌ای که به یاد علی‌اشرف گشودند. سوم، نمی‌خواهم گلایه بکنم زیرا «گلایه» آنجا جا دارد که «انتظار»ی باشد. تنها، می‌خواهم به آقایان «متولیانِ» رسمی فرهنگ کشور بگویم که تا به کجا کینه‌توزی با آفرینندگان فرهنگِ این مرزوبوم! که حتی با یک اطلاعیه‌ی خشک‌وخالی هم نخواستند یادی کنند از نویسنده‌ای نام‌آور و شریف که یک‌عمر، با همه‌ی سختی‌ها و رنج‌هایی که بر او تحمیل کردند، برسرِ پیمانِ عشقِ خود به مردم و کشور‌اش ایستاد.
به یاد کلامی از شاعر بیداردل‌مان، شاملو، می‌افتم که به‌تمامی برازنده‌ی نازنین علی‌اشرف ماست:
با این همه، ای قلبِ دربه‌در!
از یاد مبر
که ما
– من و تو –
عشق را رعایت کرده‌ایم،
از یاد مبر
که ما
– من و تو –
انسان را
رعایت کرده‌ایم
خود اگر شاه‌کارِ خدا بود
یا نبود

۹ آبان ۱۳۹۶ برابر با ۳۱ اکتبر ۲۰۱۷

انقلاب اکتبر و ادعای کودتا! /تقی روزبه


انقلاب اکتبر صرفا انقلاب در یک کشورنبود، بلکه انقلابی بود در یکی از حلقات ضعیف نظام سرمایه داری با پژواک جهانی ولاجرم با پی آمدها و بیلانی جهانی. در واقع رشدناموزون سرمایه داری و بحران های درونی نظام سرمایه داری روسیه را (بخصوص پس از شکست انقلاب ۱۹۰۵) به مرکزانباشت تضادهای گوناگون و درهم پیچیده ای از مناسبات و معضلات بجا مانده از مناسبات کهن و معضلات مناسبات نوین سرمایه داری تبدیل ساخته بود که مثل بشکه باروتی آماده انفجار بود که جرقه آن توسط جنگ جهانی اول، انفجارتضادهای درونی سرمایه داری، زده شد.
اگر که سرمایه داری بطورسرشتی با رشدناموزون همراه است، این به معنی گردآمدن شرایط مثبت و منفی به گونه ای توأمان است. بهمین دلیل یکسان انگاشتن اهداف و آمال و مناسبات سوسیالیستی به عنوان بدیل سرمایه داری، با واقعیتجوامع ناموزون و متناقضی که بدیل سوسیالیستی در دستورکارآن قرار می گیرد یک خطای بزرگ و شناخت شناسانه است. چرا که در اینجا ما با دوچیز و رابطه متقابل آن ها مواجهیم. و عینیت شرایط موجود بطوراجنتاب ناپذیر مهر خود را بر اهداف و آرمان های اعلام شده می زند، همانطور که برنامه سوسیالیستی هم به نوبه خود نشان خود را براین جوامع می زند. این پدیده حتی در موردنوع و ویژگی سرمایه داری در جوامع متفاوت و ناموزون هم صادق است.
نتیجه و سنتز آن دو، در واقعیتی انضمامی، عموما ترکیبی پیچیده و متنوع از هردو رونداست که خود را به شکل یک انقلاب متناقض با نتایج و روندهای متناقض نشان می دهد. مهم است که در نقدمشخص آن ها از هم تفکیک بشوند و به رابطه متقابل آن ها تمزکز صورت گیرد. معمولا قدرت های حاکم با این همانی کردن این دوحوزه، سعی می کنند که به خود مشروعیت بدهند. و براساس همین دوگانگی است که می توان گفت که اگر در نزدمارکس و یا اهداف والای اعلام شده اکتبر، آزادی و برابری اجتماعی هم چون جفت جداناپذیر و از عناصربنیادی بدیل سوسیالیستی بشمارمی رفته اند، و اساسا برتری و جذابیت پارادایم سوسیالیستی بر سرمایه داری ریشه در پیوندجدانشدنی این دو داشته است، اما در واقعیت امر در تلاقی اهداف اعلام شده و رهائی بخش با جامعه ای عقب مانده و ناموزون و تاریخا با سنت استبدادی و مناسبات ریشه داراقتصادی و سیاسی اقتدارگرایانه، عملا سنتزی متناقض بوجود می آید که آمیزه غریبی از قوت و ضعف است که در گذرزمان حتی کفه نقاط منفی نسبت به نقاطمثبت سنگین وسنگین تر می شود، بطوری که در آن نشانی از بسط آزادی و مناسبات رها از استثمار و اقتدارگرائی یافت نمی شود که نهایتا موجب فروپاشی از درون می شود. اما همانطور که اشاره شد وقتی از بیلان و نتایج انقلاب اکتبر به مثابه بدیلی برای سرمایه داری سخن به میان می آید، بیلان روسیه تنها بخشی از آن است و کلیت آن را باید در مقیاس جهانی موردارزیابی قرارداد. و از قضا نکته قابل توجه آن است که دست آوردهای بین المللی و جهانی آن در قیاس با وجه داخلی، با در نظرگرفتن تصفیه ها و سرکوب های گسترده و دیگرنقصان های عمده برجسته تراست: اعم از شکست فاشیسم، گسترش جنبش های ضدمستعمرات و دامن زدن به انقلابات و جنبش های مقاومت در سایرکشورها چون چین و ویتنام و کوبا و… جلوگیری از جنگ جهانی جدید توسط سرمایه داری، و البته تقویت جنبش طبقه کارگر و زحمتکشان و ارتقاءسطح مطالبات جهانی، بویژه در کشورهای سرمایه داری غرب آن، که با بهم زدن توازن قوای جهانی و تحمیل عقب نشینی به سرمایه، آن ها را وادارساخت که در قالب دولت رفاه و سوسیال دموکراسی و… بسود به کارگران و زحمتکشان و دیگراقشار و مطالبات اجتماعی دست به رفرم های مهمی بزنند. حتی به یک تعبیر می توان گفت که تحولات چین، و لو در چهارچوب نظام سرمایه داری، که امروزه به عنوان یکی از دو ابرقدرت اقتصادی مطرح است، به نحوی از انقلاب اکتبر نشأت گرفته است. همانطور که عروج سوسیال دموکراسی در بلوک غرب در پی جنگ دوم جهانی را بدون شکل گیری بلوک شرق و در تحلیل نهائی واقعه انقلاب اکتبر و پی آمدهای آن نمی توانیم تبیین کنیم. با در نظرگرفتن چنین پی آمدهای گسترده ای است که می توان گفت که دستاوردهای بین المللی انقلاب اکتبر، چه بسا بر دستاوردهای داخلیروسیه و یا اتحادشوروی بچربد. و این علیرغم آن است که همه این تحولات چه در داخل و چه در خارج را بدیلیل آن که نتوانستند از محدوده مناسبات سرمایه داری فراتر بروند، در چهارچوب سرمایه داری صورت بندی کنیم. وقتی هم از انقلاب متناقض صبحت می کنیم یعنی که اهداف و آرمان های ضدسیستم آن بر موجی از تحولات و دگرگونی های اصلاحی در ساختارها و مناسبات سرمایه داری سوارشدند که بتدریج هم وجه اصلاحی و رفرمی آن بسودوجه منفی کم رمق ترشدند و نهایتا رنگ باختند. اما پژواک این آرمان ها و اهداف بر بستربحران سرمایه داری برای مدتی امیدهای بزرگی را برانگیخت تا زمانی که پس از فرونشستن گردو خاک طوفان، رفته رفته صحنه واقعی زیرپروژکتورافکارعمومی جهان قرارگرفت. وقتی معلوم شد که در درون اتحادشوروی و بلوک شرق، آزادی کاملا لگدکوب شده و اساسا با به بادرفتن آن تصوری که به تحقق همزمان”هم آزادی و هم عدالت اجتماعی” امیدبسته بود، دیگر چیزالهام بخشی از انقلاب متناقض اکتبر باقی نمانده بود. در اصل تحت تاثیر بیلان جهانی اکتبر بود که تصویرکشتی به گل نشسته “اردوگاه سوسیالیستی” برای مدت ها از چشم ها پنهان ماند. خلاصه، از آن جا که اکتبر دارای پیام جهانی و انقلابی دوران ساز بود، در بررسی و نقد آن، نمی توان از بعدجهانی آن و موج های بزرگی که بر انگیخت به قضاوت نشست. بطوری که نه فقط وقوع انقلاب که حتی پایان آن هم در تحولات سرمایه جهانی بی تاثیر نبود.

نگاهی به تاثیرات انقلاب اکتبر در ایران هم به نوبه خود تردیدی باقی نمی گذارد که ما با یک انقلاب بزرگی با پی آمدهای برون مرزی و جهانی مواجه بوده ایم.
چنانکه مقاله* «اکتبر و پژواک شورانقلابی در سخن سرایان ایران» و ضمائم ارجاعی آن بخوبی و به شکلی فشرده و مستند به چکونگی و ابعادتأثیرگذاری انقلاب اکتبر در جامعه ایران پرداخته است. و این درحالی است که این روزها که مصادف با صدمین سال انقلاب اکتبراست بسیاری از لیبرال ها در برنامه و گفتارهائی که از جمله رادیوفردا ترتیب داده است به شکل هیستریک و یک جانبه به عنوان تحلیل از اکتبر به عقده گشائی پرداخته و اندر لعن و نفرین اکتبر و نویسندگان وهنرمندان ایرانی که عموما تحت تاثیرآن بوده اند سراز پا نمی شناسند و از جمله بخیال خود با تبدیل انقلاب اکتبر به کودتای اقلیت بلشویک و با دستکاری تاریخ سعی می کنند که باصطلاح از ابهت اکتبر بکاهند. بخصوص بسیارخشمگین هستند که چرا هنوزهم نویسندکان و سخن سرایان ایران پس از باصطلاح خرابی بصره تحت تاثیرآن هستند وچرا سوسیالیسمی که با پایان تاریخی مرگ آن را اعلام کرده بودند جان سخنی نشان داده و باردیگر رؤیای آن ها را برآشفته است. چنان که روزنامه دنیای اقتصاد* با تیترعلل گرایش نویسندگان ایرانی به سوسیالیسم مدتی پیش با درج گفتگوئی بین یک اقتصادان نئولیبرال و محموددولت آبادی خیلی کوشید تا با مجاب کردن وی به عنوان باصطلاح ریش سفید و از زبان او به جنگ این سخن سرایان و نویسندگان قدیم و جدید برود که اندکی هم در ادبیات خود به ترویج کارآفرینی و ارزش های سرمایه دارانه در ایران و اهمیت رقابت و سرمایه گذاری به پردازند که البته طرفی نبست. لابد نگران رویکردهای جدیدی که در مجامع دانشجوئی و کارگری و روشنفکران نسل های جدیدی هستند که مبادا آن ها هم از میراث سوسیالیسم متأثر بشوند. بهرحال در اینجا غرض پرداختن تفصیلی به اکتبر و نقاط قوت و ضعف آن نیست. اما در پاسخ به فوران خشم لیبرال ها و تحریفات تاریخی آن ها، نمی توان چندجمله ای نگفت:
اول، باید به این لیبرال ها از بابت این که طرفدارانقلاب شده اند و از این منظرانقلاب اکتبر را تخطئه می کنند تبریک گفت و از آن ها خواست که هم چنان انقلابی باقی بمانند! چون تا آن جا که می دانیم و دیده و شنیده ایم آن ها مثل جن از بسم اله از لفظ انقلاب گریزان بودند تا جه رسد به خودانقلاب. دوم، وقتی انقلاب شروع شد کسی نمی تواند به آن فرمان ایست بدهد که در این یا آن نقطه توقف کند. انقلاب مکانیزم کنترل از راه دور ندارد. کسی نمی تواند انقلاب را که هم چون انفجارگازهای اولیه منبسط می شود در فقس آهنینی زندانی کند. مردمان انکارشده و لاوجود وقتی واردصحنه می شوند و بوروکراسی، سلسه مراتب و نظم سیستم حاکم را در هم می شکنند، طبیعی است در تناسب با آگاهی و توان خود تا نیل به اهداف خود پیش بروند. انقلاب روسیه با فوریه شروع شد اما بدلیل پاسخ نگرفتن نسبت به خواست های اصلی، مثل صلح و آزادی و زمین و نان و…. بخصوص پایان دادن به جنگ و برقراری صلح توسط دولت موقت، موج دوم انقلاب شروع شد. بنابراین موج های اولیه انقلاب و موج های ثانوی و تعمیق شونده بعدی و رایکالیزه شدن انقلاب خود بخشی از فرایندطبیعی آن را تشکیل می دهد. و باندازه ای که توازن قوا در نبردانقلاب و ضدانقلاب اجازه بدهد پیش می رود. اگر کسی انقلاب را دیده باشد می داند که این ویژگی انقلاب را کسی نمی تواند به شکل اراده گرایانه و کودتائی به آن تحمیل کند و انقلاب محصول انباشت مسائل حل نشده در طی یک زمان بزرگ و برآمده از ترکیب عوامل بسیارپیچیده تاریخی-اجتماعی و شرایط حاکم برآن است. سوم، در آن ایام مدتها بود که شبح کمونیزم دراروپا و جهان در گشت و گذاربود، و سوسیالیسم به عنوان یک گفتمان و نظام جهانی بدیل مطرح شده بود. همواره شکاف های درونی سرمایه فرصت مناسبی برای به میدان آمدن بدیل سرمایه فراهم می کند. جنگ جهانی اول یکی از همین شکاف ها و فرصتی بزرگ بود برای تبدیل شدن شبح کمونیسم به یک موجودواقعی بر روی زمین. چهارم، تجربه اکتبر و شکست آن به معنی حذف صورت مسأله یعنی عدالت و برابری اجتماعی و آزادی و صلح نبود و نیست. اگر این مطالبات بنیادی هم چنان وجودداشته باشد، شکست یک تجربه جزکسب آگاهی پیرامون چگونه جلوتررفتن نیست، همین و بس. پنچم ، آقایان لیبرال! نباید از نضج مجددآرمان های اکتبر و شکوفائی رؤیای مناسبات سوسیالیستی تعجب کنید: چون خودتان هم واقفید که سرمایه داری در قیاس با گذشتنه حتی بسی وحشیانه تر و جهان خوارترشده است. کافی است در نظربگیرید که ۸ نفر نیمی از ثروت جهان را درکنترل خود دارند و کسی قادر نیست که پویش خظرناک آن را کنترل کند. کافی است در نظربگیرید که ولع سرمایه حرارت جوزمین و محیط زیست را دارد به نقطه غیرقابل بازگشت می رساند و ترامپ تان تازه وسط آب رقص شتری اش گرفته است. ششم، در اهمیت انقلاب اکتبر همین بس که حتی خودسرمایه داری هم ناچارشد که دست وپای حرص و ولع جهان خواری خود را برای مدتی در پوست گردوبگذارد و تن به قید وبندهای سوسیال و انواع رفرم های اقتصادی و اجتماعی دموکراتیک بدهد که با فروپاشی بلوک شرق و اعلام پایان تاریخ، این قید و بندها را پاره کرد و حارتر و خشن تر به تاخت و شخم زدن زندگی و جهان و طبیعت پرداخت که اکنون شاهدسرریزشدن انواع بحران هائی هستیم که سرمایه داری در طی همین سه دهه تاخت و تازنئولیبرالیستی به همراه انباشت نجومی بر سرجهان آورده است و همه را نگران آینده خویش ساخته است. از این رو به مددصنعت تبلیغات و سریال هائی با این سوژه که ورودبه کاخ تزار توسط بلشویک ها، از درپشتی صورت گرفته یا دردیگر، نمی توان تاثیرات و اهمیت انقلاب اکتبر را انکارنمود و آن را به کودتای مشتی ماجراجو تبدیل کرد. گوئی که مثلا بلشویک ها که در مقطع انقلاب اکتبر بیشترین نفوذ را در میان کارگران و شوراها و سربازان و… داشتند باید دود می شدند و می رفتند هوا تا نشانه ای باشد براین که انقلاب بوده است و نه کودتا. در انقلاب چین و ویتنام و.. هم پیوندبین احزاب و انقلاب ها تنگاتنگ و قوی بوده است. حتی در انقلاب بهمن ایران، آن ها که از نزدیک آن را دیده اند بیاددارند که در حمله و فتح پادگان ها، گروه های سیاسی مخالف شاه و چریک ها هم در نقاطی حضورداشتند. آیا به این اعبتار می توان گفت که انقلاب دستمایه آن ها بوده است؟. حضورسازمان ها و گروه ها در انقلاب و کنش گری آن ها در متن بحرانقلاب منافاتی با کلیت انقلاب و پویش آن نداشته و ادعای کوک آن توسط چنین گروه هائی به صرف چنین حضوری بی ربط است.
هفتم، از همین لیبرال ها و دشمنان سوسیالیسم باید پرسید اگر انقلاب اکتبر حقیقتا کودتا بود، اصلا چه ضرورت و اهمیتی داشت که این همه تلاش و انرژی را صرف آن کنید؟ اگر واقعا کودتا بود، هیچ توطئه ای نمی توانست آن را به نام انقلاب جابزند و نیازی هم به صرف این همه انرژی برای آن نبود و از قضا این همه زحمت به خوددادن نشان دهنده کذب این ادعاست. کودتاگران متعددی وجودداشتند که تلاش وافری کردند که کودتاهای حتی “مترقیانه و ضدامپریالیستی” خود را بنام انقلاب به ثبت برسانند ولی نتوانستند. نکته اصلی ا در ورای این نوع ادعاها و احتجاجات، هدفی است که دنبال می کنند که با در نظرگرفتن آن تمسک به این نوع دستاویزها قابل فهم می شود: گرچه آن ها خود خوب می دانند که غرض از جعل کودتا و دست کاری تاریخی در هم شکستن ابهت انقلاب اکتبراست، اما این همه انگیزه آن ها نیست. مسأله اصلی رویدادهای گذشته و نبش تاریخ نیست. هدف از “نبش تاریخ” بیش از آن که مربوط به گذشته باشد مربوط به نگرانی از حال و آینده و پژواک پیام نهفته در اکتبر در جهان امروز است. دو عامل عمده نگرانی و نبش قبراین نئولیبرال ها و تکاپوی مورخان وابسته به آن ها را توضیح می دهد: یکی واقعیت سرمایه داری غرق در بحران و ناتوان از پاسخ گوئی به نیازهای بشرامروز است، و دیگری شکوفا شدن و اقبال مجدد به گفتمان چپ و سوسیالیسم، بخصوص در نسل های جدید و آینده ساز. و چنین است که در صدمین سال اکتبر مطرح شدن مجدد اهداف وآرمان های والای آزادی و برابری در برابرسرمایه داری بحران زده، خواب آسوده را از چشمانحامیان سینه چاک سرمایه ربوده است.
۰۴.۱۱.۲۰۱۷

علل گرایش به سوسیالیسم میان نویسندگان ایرانی- دنیای اقتتصاد

تاثیرانقلاب اکتبر روسیه بر جنبش های انقلابی در ایران
http://www.dw.com/fa-ir/

بازارچه کتاب… کافکای عاشق /بهارک عرفان

بازارچه‌ی کتاب این هفته‌ی ما سرکی‌ست به پیشخوان کتاب‌فروشی‌های گوشه‌گوشه‌ی جهان کتاب. عناوین برگزیده‌ی ما در این گذر و نظر اینهاست:

 

شکوه زندگی
نویسنده: میشائیل کومپفمولر
مترجم: محمد همتی
ناشر: نو
تعداد صفحات: ۲۶۴ صفحه
قیمت: ۲۵ هزار تومان

نسخه اصلی این کتاب در سال ۲۰۱۲ چاپ شده و نشر نو در سال ۲۰۱۷ امتیاز انتشار ترجمه فارسی آن را از ناشر آلمانی اش خریداری کرده است. میشائیل کومپفمولر در این رمان، شخصیتی دیگر برای فراتنس کافکا نویسنده اهل چک طراحی کرده و کافکای عاشق را در سطور خود به تصویر کشیده است. او در این رمان، شکوه زندگی را زیر سقف خانه های محقری نشان می دهد که کافکا و دورا دایامانت مدام از یکی به دیگری اسباب کشی می کردند. این شکوه به قول کافکا همیشه و همه جا هست. تنها کافی است او را فرا بخوانیم.
رمان «شکوه زندگی» یک رمان عاشقانه درباره زندگی کافکا است که به ۲۴ زبان ترجمه شده و موفق شده جایزه ژان مونه را در سال ۲۰۱۳ از آن نویسنده اش کند. میشائیل کومپفمولر متولد سال ۱۹۶۱ است. فرانتس کافکا نیز یک نویسنده اهل چک بود که کومپفمولر در بخش «موخره و سپاسگزاری» رمانش، درباره اش چنین می نویسد:
اثری از نامه نگاری فرانتس کافکا و دورا دیامانت باقی نمانده است. دورا دایامانت در تابستان ۱۹۲۴، تعداد ۲۰ دفتر یادداشت و ۳۵ نامه کافکا را با خود به برلین برد که در ماه اوت ۱۹۳۳، گشتاپو در تفتیش خانه اش آن ها را مصادره کرد و از آن تاریخ گمشده به شمار می آیند. دورا دایامانت تا سال ۱۹۳۶ در آلمان زندگی کرد و پس از آن سه سال در اتحاد جماهیر شوروی ساکن بود. اندکی پس از شروع جنگ جهانی دوم به انگلستان مهاجرت کرد و همان جا در سال ۱۹۵۲ در سن ۵۴ سالگی درگذشت. پدر کافکا تا سال ۱۹۳۱ و مادرش تا سال ۱۹۳۴ زنده بودند. خواهران کافکا، الی و والی و اوتلا و همچنین خواهرزاده ای به نام هانا در سال های ۱۹۴۲ _ ۱۹۴۳ در اردوگاه های شلمنو و آشویتس کشته شدند.
این کتاب فصل های زیادی دارد اما این فصول در ۳ بخش اصلی با عناوین «یک/آمدن»، «دوم/ماندن»، «سوم/رفتن» طبقه بندی می شوند.
در قسمتی از این کتاب می خوانیم:
چند روزی همه چیز به خوبی و خوشی پیش می رود و دخترک خوشحال است و تمام اتفاقات را به خاطر می سپارد و خود را برای شاه رخداد قصه آماده می کند، برای روزی که عروسک اعتراف می کند که به این زودی بر نمی گردد. فکرش را بکن، شاهزاده از من خواستگاری کرده! نوشته است که بیست و چهار ساعت فرصت دارد که فکر کند، اما نیازی به این همه فرصت ندارد و دلش می خواهد با شاهزاده ازدواج کند. دورا پایان دیگری را برای این قصه ترجیح می دهد. می شود عروسک تازه ای خرید و گفت که این همان عروسک قدیمی است و میا در طول سفر تغییر کرده و این همان میای قدیمی است. نه، فرانتس؟ دکتر با او موافق نیست. داستان باید پندی هم داشته باشد. پس عروسک در آخرین نامه اش می نویسد که خیلی خوش بخت است و اگر دختربچه بیشتر از او مراقبت کرده بود، هرگز با شاهزاده آشنا نمی شد. با این حساب آیا اینکه تو خوب مراقبم نبوده ای خوب است، یا خوب نیست؟ این حرفِ دل فرانتس هم هست: اگر من سال ها پیش ناگهان دچار بیماری سل نشده بودم و ازدواج کرده بودم، حالا کنار تو در برلین نبودم. حالا این که من دچار بیماری سل شده ام خوب است یا بد؟
زندگی شان چیزی کم ندارد. با هم هستند، وقت دارند و همین مهم است. تنها نگرانی شان اجاره خانه بالایی است که هر ماه می پردازند، درست است که در منطقه خیلی زیبایی هستند، اما این همه کرایه برای یک اتاق زیاد است. هرچند روز یک بار هم صاحب خانه دم در ظاهر می شود و مبلغی بر کرایه می افزاید. آخر ماه اوت، چهار میلیون مارک داده اند و در این فاصله کرایه نیم میلیون مارک بیشتر شده است.

 

کابوس ماهان

 

نویسنده: مجید شفیعی
ناشر: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
تعداد صفحات: ۱۵۶ صفحه
قیمت: ۳۵ هزار ریال

 

 

رمان «کابوس ماهان» که به بیان وقایعی از زمان خوارزمشاهیان پرداخته، دارای یک شخصیت محوری است که پس زمینه آن در هفت پیکر نظامی گنجوی وجود دارد و البته مواردی به این شخصیت اضافه شده است.
شخصیت اصلی این کتاب، ماهان نام دارد و طبیب ویژه خوارزمشاه است. او تعدادی صندوقچه دارد که این صندوقچه‌ها در اصل، نماد هستند و مردم درد دل های خود، رازها و رویاهایشان را برای آنها واگویه می‌کنند. به عبارتی صندوقچه ها می‌خواهند دردها و آلام مردم را کاهش بدهند.
رمان «کابوس ماهان»، بازنویسی «هفت پیکر» نظامی نیست بلکه نویسنده برای شخصیت مورد نظر، فضا، داستان و موقعیت جدیدی آفریده و به بازآفرینی پرداخته است.
مجید شفیعی، پیش از این هم به بازآفرینی قصه های کهن و ادبیات کلاسک ایرانی پرداخته و از جمله آثار او می توان به «نریمان و راز سیمرغ» و «ماه پیشونی قصه ما» اشاره کرد.
به گفته شفیعی، افسانه‌های ایرانی، گنجینه‌های بی‌پایانی هستند که ما از آن، بهره چندانی نبرده‌ایم. اما بسیاری از نویسندگان غربی، تحت تاثیر کتاب مقدس و «ایلیاد» و «اُدیسه» هومر نوشته‌اند اما ما آن‌گونه که باید و شاید از قصه‌های خود بهره نبرده‌ایم.

 

روحِ گریان من

نویسنده: کیم هیون هی
مترجم: فرشاد رضایی
ناشر: ققنوس
تعداد صفحات: ۲۳۹ صفحه
قیمت: ۱۵ هزار تومان

کتاب «روح گریان من» به غیر از فصل های مقدمه و موخره، در ۱۸ فصل نوشته شده است. این اثر، داستان و روایت اتفاقاتی است که برای کیم هیون هی رخ داده اند؛ زنی که در حکومت کره شمالی و در زمان نوجوانی اش از خانواده جدا شد و سخت ترین آموزش های نظامی را دید تا به عنوان جاسوس به بسیاری از کشورهای دنیا سفر کند.
کیم هیون هی از عملیات های وحشتناک و همچنین از یکی از خوف ناک ترین ماموریت های جاسوسی می گوید و اتفاقات دردناک، سرشار از ترس و رنج خود را در این کتاب روایت می کند. این کتاب پس از نگارش و چاپ، به ۱۱ زبان دنیا ترجمه شد. بسیاری از مردم جهان پس از چاپ این کتاب بود که با این شخصیت آشنا شدند و او را شناختند.
«روح گریان من» با مقدمه ای که هیون هی درباره دادگاهش آورده شروع می شود و پایان و موخره اش خطاب به پدر و مادرش و آرزو برای متحد شدن کره های شمالی و جنوبی است. پایان مطالبی که این جاسوس نوشته و در قالب کتاب چاپ شده اند، مربوط به سال ۱۹۹۱ است.
در قسمتی از این کتاب می خوانیم:
روزهای بعد با کُندی عذاب آوری پیش می رفت. ما در قلب شوروی و در میانه شب سوخت گیری مجدد کردیم. زمین پوشیده از برف بود و چند چراغی که از سمت شهر بهمان چشمک می زدند انگار تنها برای اضافه کردن به غم و اندوه این مکان کار گذاشته شده بودند. یک روز مشقت بار را در مسکو گذراندیم و بعد به بوداپست رفتیم.
بوداپست هم مثل مسکو به پیشواز زمستان پیش رو رفته بود. آخر شب رسیدیم و فهمیدیم هیچ کس در سفارتمان در آن جا از ورود ما خبر ندارد. ظاهرا ماموریت ما آن قدر فوق محرمانه بود که تنها معدود افرادی از آن خبر داشتند. کیم با سفارت تماس گرفت و با گفتن یک کلمه رمز خاص به یک مامور مخفی وصل شد. نیم ساعت بعد یک راننده از طرف سفارت رسید و قرار بود ما را به خانه ای تیمی ببرد که باید چند روز آتی را در آن سپری می کردیم یا حداقل سعی کرد این کار را انجام دهد. بعد از چند دقیقه راننده اعتراف کرد که تازه سرِ این کار آمده و بوداپست را خیلی خوب نمی شناسد. برف ریزی می بارید و ما ساعت ها در خیابان های متروک بوداپست می چرخیدیم تا این که خانه تیمی را پیدا کردیم.
آن چند روز در بوداپست بدجوری حوصله سربر بودند. کیم سونگ ایل خیلی ضعیف تر و پریشان تر از آن بود که بتواند بیرون بیاید و چون هنوز زیر پوشش گردشگران ژاپنی نرفته بودیم کار جالبی نداشتیم که انجام دهیم. من هر از چندگاهی در محله چرخ می زدم تا کمی با این شهر جدید آشنا شوم ولی هوا مزخرف بود و جز افسردگی حس دیگری به آدم دست نمی داد. تلویزیون هیچ برنامه سرگرم کننده ای نداشت و من یک کلمه از حرف هایشان را هم نمی فهمیدم..

داستان‌ها و افسانه‌های مردم پاکستان

نویسنده: کومال لاکسمن
مترجم : مهرداد مهدویان
بازنویس: حسین فتاحی
ناشر: ذکر
قیمت: چهار هزار تومان

قصه‌ها و افسانه‌ها هم سفر می‌کنند و از سرزمینی به سرزمین دیگر می‌روند و همواره جذابیت‌های خاص خود را دارند چراکه قصه‌ها و افسانه به مکان و زمان خاصی تعلق ندارند و مردم از شنیدن آن لذت می‌برند. از سوی دیگر قصه‌ها نشان دهنده آداب و رسوم و فرهنگ و غم‌ها و شادی‌های یک قوم یا یک ملت اند.
انتشارات ذکر به گردآوری «داستان‌ها و افسانه‌های ملل» پرداخته که بخشی از این داستان‌ها به مردم پاکستان تعلق دارد. در پشت جلد «داستان‌ها و افسانه‌های مردم پاکستان» آمده: «در ادبیات مردم، قصه‌های مردمی- قومی‌جایگاه خاصی دارند. تاریخ روایت این قصه‌ها به دوران کتاب مقدس «ودا» می‌رسد.
داستان‌های مردمی‌نه وابسته تاریخ هستند و نه دارای پیش زمینه مشخص و معلوم. نشانه‌های مبهم نژاد انسان اولیه، بقایای ارزش‌ها و آداب اجتماعی اولیه، اعتقاد به قدرت‌های شگفت‌انگیز آن زمان در آن داستان‌ها به گونه ای پنهان و مبهم انعکاس دارند.
شخصیت‌هایی که در مجموعه «داستان‌ها و افسانه‌های مردم پاکستان» آمده، خیال انگیز و رمانتیک هستند و برخی از آنان بر مبنای پاره ای حقایق تاریخی نوشته شده اند. اما در بعضی داستان‌ها با قدرت‌های فوق انسانی رو به رو هستیم.

بازسازی مالیخولیای نقاشی در قاب عکس / رهیار شریف

ادوارد هاپر (Edward Hopper)، نقاش شهیر آمریکایی، تصویرگر تنهایی و از خودبیگانگی آدمی در قرن بیستم لقب گرفته و دامنه تاثیر آثارش بر سایر هنرها، از ادبیات و معماری تا سینما گسترده شده است. او از همان کودکی به خاطر حجب بیش از حدش بیشتر در تنهایی و در پناه سایه ی نقاشی به سر می برد. همین انس و الفت با نقاشی سرنوشتش را رقم زد و او پس از تحصیلات مقدماتی به مدرسه هنری نیویورک رفت و آنجا زیر نظر اساتید وقت تعلیم نقاشی دید.
سفر او به پاریس و آشنایی با ادگار دِکا و گوستاو کوربه سرآغاز تحول جدیدی در کار هنری اش شد.و او برنامه بلند مدتش یعنی کشیدن پرتره از انسان هایی که از طبیعت، جامعه و حتی خودشان گسسته بودند را آغاز کرد.
آدمهای تابلوهای هاپر، درگیر سکوتی سخت اند و بیشترشان یکه و تنها به کنجی خزیده اند. آدمهایی مطرود که انگار از همه جا جامانده اند، اما با این همه به واسطه ی المانهایی چون پنجره و دریچه همچنان امیدوار و جست و جو گرند. هاپر تنهایی و سکوت و سرگشتگی آدمهای آثارش را به تلخی آغشته نکرده و بر این فضای مالیخولیایی رنگ سیاهی نزده است. او تصویرگر رنگین انزوا و خلوت آدمی ست و این عزلت و گوشه نشینی را با بی آرزویی برابر نمی کند.
نقاشی های هاپر با وجود سکون و سکوتشان راوی قصه هایی سودایی اند و بیننده با دیدن آنها به دل داستان پرتاب می شود، همین است که در بسیاری از موارد کار هاپر خیلی بیشتر به عکاسی و هنر سینمای قرن بیستم آمریکا نزدیکتر است تا نقاشی های آوانگاردی که توسط هنرمندان معاصرش از دهه ۴۰ به بعد انجام می گرفت.
همین قرابت هم ریچارد تاچمن، عکاس مشهور معاصر را بر آن داشته تا در آخرین پروژه عکاسی اش با نام «مراقبه هاپر»، سوژه نقاشی های مشهور ادوارد هاپر را زنده کند و از لنز دوربینش به آنها نگاه کند.
با هم نگاهی می اندازیم به این تناسخ جادویی:

پیچیدن تلخی‌ها در لفافه‌ی لطیف قصه /مینا استرابادی

یادی از علی اشرف درویشیان

اشاره:
روزهای نخست آبان ماه مصادف شده با انتشار خبر در گذشت علی اشرف درویشیان، نویسنده عدالت‌خواه، پژوهشگر ادبیات کودکان و یکی از اعضای دیرین کانون نویسندگان ایران . او بعد از یک دوره طولانی بیماری در ۷۶ سالگی چشم بر جهان فروبست.

او با تأثیر‌ پذیـری‌ از‌ جـریان «گـرایش به روستا» در دهه چهل،نویسندگی را آغاز کرده بود، در این دهه‌ جریانهای روشنفکری نوپایی‌ که‌ به گـونه‌ای از مذهب و زندگی مذهبی مـردم ایـران رو برگردانده بودند،دست به ایجاد نهادها،سازمانها و حرکتهایی می‌زدند که هم در دهه چهل و هم در دروه‌های پس از آن کشاکشها و بازتابهای‌ اجتماعی فراوانی را پدید می‌آورد.
یادنامه¬ی خلیج فارس از این نویسنده دردآشنا را در ادامه از پی بگیرید، با مرور یادداشتی از حافظ موسوی و خواندن مقاله اختصاصی تحریریه خلیح فارس درباره او:

علی اشرف درویشیان در زمره ی آن دست از نویسندگان با شهامت و جسوری بود که در راه بیان محنت و درد مردم و افشای حقیقت موجود، از آمیخته شدن رنگ سبز قلمشان با سیاهی سیاست ابایی نداشت، درویشیان در آثارش با جسارت و هنری مثال زدنی این لطافت و تلخی را در هم تنیده است. شاید از همین روست که مدتی نام ” لطیف تلخستانی” را برخود نهاده بود.
او در گذر از تنگنای خفقان هرگز از بر دوش کشیدن صلیب رنج مشترک ِ استبداد، شانه خالی نکرد و در آزمونی سخت نشان داد که چطور می شود با قلم زندگی کرد و جانش را به بهای منفعت نفروخت. پای فشاری و استقامت او در راه نوشتن و هیچ انگاشتن سنگلاخ سانسور، پاسخی رساست برای همه ی کسانی که می پرسند: چگونه می شود پاسبانی را به خلوت خلقت اثر ادبی راه داد و باز هم نوشت؟ درویشیان هنر درک رابطه ی نوشتن و تاقچه را آموخته است و آن را از خصیصه های نوشتن در این سرزمین استبداد زده می داند و با همین سلاح است که توانسته آزادی بیانش را حفظ کند؛ نکته ای که رمز ماندگاری نویسندگان در تاریخ هزار پیچمان است.
درویشیان دردها و آلام مردم سرزمینش را در لفافه ی شیرین داستان می¬پیچید، داستان هایی که گاه با طنزی گزنده آمیخته می شوند و بر ذهن خواننده اثری ژرف می گذارند. او با زبانی ساده و اغلب کودکانه از “فقر” ی می گوید که بر جان مردم سرزمینش چنگ انداخته است. اما او این فقر را تنها منحصر به تنگدستی مادی ِ طبقه ی فرودست جامعه نمی داند ، بلکه با ظرافتی هنر مندانه، گونه ی دیگری از فقر را نیز به نمایش می گذارد، تصویری که در آن عقب ماندگی فکری و فرهنگی ، جهل و قشری نگری طبقات متوسط و ثروتمند جامعه هم به سخره گرفته می شود.
او در نوشته هایش به جست و جوی عوامل ظلم و ستمی بود که برگرده ی طبقه بی چیز جامعه تحمیل شده است و در این کاوش، حکومت، روشنفکران، تضاد طبقاتی، عقاید مذهبی خرافه آمیز و سنت را به چالش می کشد.
درویشیان دربیان عوام فریبی متظاهرانه ی طبقه ی سرمایه دار، از “انار” ی می گوید که با ظاهری زیبا رعیت بینوا را به پیدا شدن داروی بیماری فرزندش دلخوش می کند، اما لحظه ای بعد پوچ بودن آن صدقه ی خوش آب و رنگ هم نمایان می شود :

«چطور به او بگویم که انار فقط پوسته. که بادش کردن، که آبش را میکدن و برای مسخره کردن ما آنجا گذاشتن و رفتن…»
درویشیان از ” مادر نمونه …” ای می گوید که تمام مصائب یک خانواده را بر دوش می کشد و از هر گونه حقی بی بهره است، او تصویر درماندگی و حیرانی نسلی چون ” یاره” را به ترسیم می کند که در خیال پردازیها و اوهام خود غرق اند، اززبان سیل زدگان فراموش شده در ” ظلم آباد” به استبداد دشنام می دهد ، او از ” هتاو”، می نویسد، از آن دختر خردسال، که زنجیر سنت بند جانش را ازهم گسسته است، و خاطره ی ” نیاز علی ندارد” را در کسوت معلمی چون “صمد بهرنگی” روایت می کند و بازهم می نویسد و می گوید و همچنان رسوا می کند.
درویشیان، در مدت زندگی حرفه ایش بهای آفرینش زیبایی و داستان را با کوه رنج پرداخت و حتی حتی در بستر بیماری هم ، آرزویش، زیستن به شرط نوشتن درد بود.

علی‌اشرف عزیز! با این‌همه، نگران نباش /حافظ موسوی

علی‌اشرف درویشیان آخرین برگ درخشان و نمونه‌وار ادبیات متعهد دهه پنجاه خورشیدی بود. البته از چهره‌های شاخص آن ادبیات هنوز هم نویسندگان و شاعران نامداری در میان ما هستند – عمرشان دراز باد- اما علی‌اشرف تنها کسی بود که به آن نوع ادبیات تا آخر عمرش وفادار ماند و هیچ‌گاه وسوسه نشد که راه و روشی دیگر در پیش گیرد. این روزها که جامعه ادبی و فرهنگی ما از درگذشت درویشیان به‌شدت متأثر است، شاید سخن‌گفتن از آن نوع ادبیاتی که او می‌نوشت و از آن دفاع می‌کرد چندان به‌جا نباشد.

علی‌اشرف آن‌قدر صمیمی، مهربان، شرافتمند و صادق بود که همگان دوستش می‌داشتند و کمتر کسی، حتا مخالفان آن نوع ادبیات، در اصالت ادبیات او تردید ندارند. اگرچه برخی بر این باورند که پرونده آن نوع ادبیات بسته شده است، اما من فکر می‌کنم بار دیگر، دست‌کم به‌بهانه خاموشی درویشیان، باید این پرونده را گشود و از آن به‌روشنی سخن گفت. ادبیات متعهد و جامعه‌گرای ما که از مشروطه آغاز شده بود در دهه چهل، هم از حیث زیبایی‌شناسی و هم از حیث تأثیر اجتماعی، به چنان اوجی دست یافت که به‌نظر می‌رسید به پایان راه رسیده است. در اواخر دهه چهل، درحالی‌که نوع جدیدی از هنر و ادبیات که از حمایت آشکار و پنهان حکومت پهلوی برخوردار بود و با داعیه هنر ناب از درگیر‌شدن با مسائل اجتماعی و سیاسی پرهیز می‌کرد، انتشار «ماهی سیاه کوچولو» (مرداد ١٣۴٧) و مرگ باورنکردنی صمد بهرنگی (شهریور ۴٧)، و ماجرای سیاهکل در بهمن ۴٩ که گویی ویراست دیگری از «ماهی سیاه کوچولو» در عرصه عمل انقلابی بود، به جامعه روشنفکری ایران و به‌طریق اولی به ادبیات ما چنان شوکی وارد کرد که تا مدت‌ها مهر و نشان خود را بر اغلب اشعار و داستان‌ها‌ی دهه پنجاه بر جای گذاشت. پس از مرگ صمد، نویسنده‌ای به‌نام داریوش عبادالهی که امروز کمتر کسی او را می‌شناسد، بیست‌وچند کتاب قصه به‌تقلید از سبک‌وسیاق صمد نوشت که با همان شکل‌وشمایل، در تیراژهای بیست تا سی هزار منتشر می‌شد و به‌سرعت به‌فروش می‌رسید. زنده‌یاد عبادالهی به‌قول معروف این‌کاره نبود و زود میدان را خالی کرد. خودش یک‌بار به من گفت که با توصیه و تشویق ساعدی سعی کرده است جای خالی صمد را پر کند، اما بر اثر فشار ساواک و تهدید به اخراج از کار مجبور شده است دست از نوشتن بردارد. عبادالهی به‌زودی فراموش شد، اما با انتشار مجموعه‌داستان «از این ولایت» در سال ۵٢ ، معلوم شد که جانشین واقعی صمد کسی نیست جز علی‌اشرف درویشیان.
درویشیان همچون صمد از اعماق جامعه برخاسته بود. درک او از مردم، از فقر، از گرسنگی، از بی‌خانمانی، درکی «کاغذی» نبود. این اصطلاح «کاغذی» را علی‌اشرف درباره روشنفکرانی به‌کار می‌برد که اگرچه از درد و رنج مردم سخن می‌گویند، اما ممکن است در لحظه‌ای حساس پایشان بلغزد و به آرمان مردم پشت کنند. درویشیان در پیشگفتار کتاب یادمان صمد بهرنگی درباره کسانی که فکر می‌کنند دوره صمد و کتاب‌هایش سپری شده است می‌نویسد: «برخی از اینان روزگاری به‌اقتضای شوروحال جوانی و نیز موج فراگیر زمانه، وارد مبارزه بر ضد ستمگری‌های اجتماعی شدند و حتا در این راه سختی‌ها، شکنجه‌ها و زندان‌ها کشیدند، اما از آنجا‌که عشق به مردم فرودست در عمق وجود برخی از آنان ریشه نداشت و آگاهی اجتماعی‌شان کاغذی بود، با یورش توفان سهمگین سرکوب‌ها و به‌دنبال آن، ناکامی‌ها، همه‌چیز را پایان‌یافته پنداشتند و آرام‌آرام از واقعیات دور شدند و اینک برای آن‌ها دیگر نه انسان ستمدیده‌ای وجود دارد و نه کودک بی‌پناهی. اصالت داستان‌های درویشیان و وفاداری او به آرمان‌های شریف انسانی‌اش که چیزی جز آرزوی عدالت اجتماعی نبود، در زندگی پررنج او و آگاهی اصیل برآمده از تجربه‌های زیسته‌اش ریشه داشت.
علی‌اشرف به‌غایت ساده و فروتن بود. او درعین‌حال که روشنفکری سازش‌ناپذیر بود، اعماق وجودش از شوروشوق کودکانه، صفای روستایی و عشق به زندگی لبریز بود. روزی از سر لطف درباره کتاب «زن، تاریکی، کلماتِ» من در محفلی (در یکی از کافه‌های کرج) سخن گفت و مرا به‌ حیرت واداشت. او روی شعری انگشت گذاشته بود که ته‌مایه‌ای از اروتیسم در آن بود و من گمان می‌کردم چنان شعری در دایره پسند او نمی‌گنجد. سخن به درازا کشید و گویا از مرحله پرت شدم. غرض اشاره‌ای بود به نوع نگاه علی‌اشرف درویشیان به ادبیات و آنچه که در روزگاری نه‌چندان دور «ادبیات متعهد»ش می‌خواندند و این روزها اگر نامش را بر زبان بیاوریم می‌ترسیم که مسخره‌مان کنند. باکی نیست. اگرچه من نیز منکر آن نیستم که نوشتن در شرایط دشوار و سنگینی ِ بار مسئولیت اجتماعی و سیاسی بر دوش نویسندگان و هنرمندان در غیاب احزاب و سازمان‌های سیاسی، برای هنر و ادبیات ما خسارت‌هایی دربر داشته، اما ما هنوز به نفس آن تعهد نیازمندیم. شاملو در یکی از آخرین ماه‌های زندگی‌اش در فیلم مستند فرشاد فداییان از ر

روزگاری که در آن زیسته است به تلخی یاد می‌کند و می‌گوید کاش در شرایط اجتماعی دیگری می‌زیست و می‌توانست آن‌طور که دلش می‌خواست با کلمه و زبان کار کند. گلشیری هم در یکی از آخرین مصاحبه‌هایش چیزی نزدیک به همین مضمون را بیان کرده است. اگر سانسور نبود، اگر بی‌عدالتی نبود، اگر پاداش نوشتن برای نویسنده‌ای چون علی‌اشرف درویشیان محرومیت از کار نبود، سهم او از ادبیات معاصر ما بسیار بیش از این‌ها می‌توانست باشد. طنز درخشانی که در برخی از آثار درویشیان دیده می‌شود و تصویرهای دقیق و صادقانه‌ای که او از مردم روزگار خود پرداخته است در حافظه ادبیات ما خواهد ماند. اما از او بسیار بیش از این‌ها می‌توانستیم به‌یادگار داشته باشیم اگر… اگر… اگر… علی‌اشرف عزیز! با این‌همه، نگران نباش. مردمی که تو برای آن‌ها نوشتی، قدر و منزلت تو را به‌خوبی می‌شناسند. تو در قلب آن‌ها زندگی خواهی کرد. دوستان و دوستداران تو اکنون در برابر بانوی ارجمندت سر تعظیم فرود خواهند آورد و به او بابت رنجی که عاشقانه و صبورانه در این سال‌ها تحمل کرد درود خواهند فرستاد.

لمس رنگ، بوییدن کلمه مینا استرآبادی

باز هم صفحه چهره‌‌نما و باز هم گشت و گذاری به چهارسوی دنیای فرهنگ و هنر. در نهمین شماره این صفحه، از بزرگانی یاد کرده ایم که به قول شاعر ما نغمه ای ماندگار در صحنه ی زندگی سرودند و رفتند. همراه گزیده نویسی های این هفته ی ما به چهارگوشه ی دنیا سفر کنید و از حال فرهنگ سازان بزرگ این کره ی خاکی، خبر شوید…

شاعر راستین آزادی

در نخستین بخش چهره¬نمای این هفته نزدیکی سالروز درگذشت پل الوار را بهانه ای کرده ایم تا تلخی و تیرگی این روزها را با اشعار زلال و آشتی جویانه ی این شاعر شهره ی فرانسوی رنگ بیداری بزنیم و حدیث آزادی و برابری رو با زبان شعر مکرر می کنیم.
پل الوار در اواخر قرن نوزدهم و در خانواده ای متوسط زاده شد. او بعد از تحصیلات مقدماتی به علت ابتلا به بیماری سل ناگزیر درس و دانشگاه را رها کرد و به سرودن شعر روی آورد. او با شروع جنگ جهانی اول به خدمت نظام فراخوانده شد و در همین دوران بود که نخستین دفترهای شعرش را به چاپ رساند، «اشعاری براى صلح» عنوان یکی از این مجموعه اشعار بود که الوار آن را در بحبوحه ی این جنگ خانمانسوز سروده بود.
اما بعد از جنگ الوار با آندره برتون، لوئى آراگون و فیلیپ سوپو آشنا شد وبا شرکت آنان «بیانیه شعر سوررئالیستى فرانسه» را امضا کرد. به این ترتیب الوار در زمره ی شاعران ردیف اول مکتب سوررئالیسم قرار گرفت و سبک شخصى خاصى در این مکتب به وجود آورد تا جایی که در میان تمامى هنرمندان به چهره اى محبوب و ممتاز بدل شد.
الوار در سال ۱۹۲۴ و پس از جدایی از همسر محبوبش گالا سر به شیدایی گذاشت و چونان یک کولی رهسپار سفر به دور دنیا شد. او در بازگشت از این سفرهای پیاپی آثار پخته و زنده ای را منتشر کرد که از آن جمله می توان به دفترهای شعر «مرگ ازنمردن»، «پایتخت اندوه» و «چشمان پرثمر» اشاره کرد.
حضور الوار در صحنه ی سیاست با شرکتش در نبردهای داخلی اسپانیا و پیوستنش به نهضت مقاومت فرانسه ادامه پیدا کرد، او شعر معروف آزادی را در سال ۱۹۴۱ و در هنگامه ی اشغال فرانسه به دست نیروهای آلمان نازی سروده است، شعری در ستایش آزادی برای تمامی انسانهای دربند جویای رهایی.
پل الوار پس از آزادی فرانسه، شعرش را از سویه های سیاسی مبرا کرد ، شعری ناب و مردمی با رگه های تغزل ادب فرانسوی.
این شاعر و حامی محرومان و آزادیخواهان، سرانجام در نوامبر سال ۱۹۵۲ در پاریس و بر اثر سکته قلبی درگذشت.

نقاش لامسه

میانه نوامبر مصادف است با سالرزو در گذشت «مــــِرِت اُپــِنهایــــِم» Méret Oppenheim هنرمند یاغی و سوداگر سوییسی؛ زنی که استاد آمیختن حواس پنج گانه بشر در قالب تابلوی نقاشی بود.
«مــــِرِت اُپــِنهایــــِم» در اکتبر سال ۱۹۱۳ در برلین چشم به جهان گشود و شیفتگی اش به عکاسی؛ مجسمه سازی و نقاشی او را به ورطه ی هنر حرفه ای کشانید.
او در بیست سالگی در قامت دختری جوان پرشور و زیبا به حلقه سوررئالیست های پاریس پیوست و جایی که «مـــَن رِی»، عکاس آوانگارد آمریکایی، او را به عنوان مدل یک سلسله عکسهای خود قرار داد . این همکاری مقدمه ی فعالیت و همکاری او کنار هنرمندانی چون آندره برتون، مکس ارنست، فرنسیس پیکابیا، مارسل دوشان، شد و موفقیت های چشمگیری را برای او رقم زد.
مرت اپنهایم شخصیتی بسیار جسور، سنت گریز، یاغی و هنجارشکن داشت و مدام در پی آن بود تا مسائل بدیهی انگاشته شده جامعه را از زیر تیغ نقد بگذراند و به پرسش بکشد. اپنهایم به نقش های پذیرفته شده جنسیتی تیزبینانه می نگریست و می کوشید ورای ساختارهای از پیش تعیین شده به آنچه «زن» نامیده می شود و آنچه زن باید انجام دهد نگاهی دگرگونه بیندازد. بسیاری از منتقدان آثار او را در گفت وگوی مستقیم با فمینیسم خوانده اند یا برخی آن را زنانه تلقی کرده اند. اما به عقیده خود اپنهایم، هنرش جنسیت ندارد و نمی شود آن را زنانه یا مردانه کرد.
او در شاهکار خودش با نام «فنجان پوست»، با تصور دو جنس با بافتاری متباین، دو جنس کاملامتفاوت را با هم تلفیق می کند، فنجان، نعلبکی و قاشق چایخوری کوچکی که یکسره از خز پوشانده شده است، ترکیب ظروف خوراکی با خز خرگوش یکی از آن مجاورت‌های تکان دهنده و دور از ذهنی است که اساس نظام منطق‌گریزِ سورئالیسم مبتنی بر آن بود. اثر اپنهایم نمایی مجلل دارد مانند یک زن بورژوا با کت و یقۀ پوست و نمادی از میل و هوس؛ فنجان و نعلبکی با پوست حیوانی پوشیده شده اند که دلالت های قدرتمند اغواگر را داراست.
مرت اپنهایم در سال ۱۹۸۲ جایزه هنری برلین را به خود اختصاص داد و درست در همان سال بود که در «داکومنتای هفت» شرکت کرد. او مدت کوتاهی قبل از مرگش به عضویت آکادمی هنری برلین درآمد و در سال ۱۹۸۵ زندگی را وداع گفت و جهان هنر را از وجود پررمز و راز و شگفت انگیز خود تهی کرد.

برساختن حماسه از زندگی روزمره

این شماره چهره نما را با یادی از ژان باتیست سیمون شاردِن (Jean Baptiste Siméon Chardin) نقاش بلند آوازه‌ی فرانسوی در قرن هجدهم به پایان می آوریم، نقاشی که چونان شاعری امور روزمره ی زندگی را نقش می زد و نوسانهای پیش پا افتاده ی طبیعت بیجان را تصویر می کرد.
ژان باتیست سیمون شاردن در دوم نوامبر سال ۱۶۹۹ و در خانواده ای از طبقه ی میانی به دنیا آمد. پدر او کارگاه مبل سازی داشت و از جمله نامیان این صنف بود. شاردن هم در همین کارگاه بود که شیفته ی طراحی شد و از همین مسیر بود که به نقاشی روی آورد.
او از همان آغاز بر آن بود تا جهان پیرامونش را عاری از نقشهای کلاسیک و مدلهای اشرافی به تصویر بکشد. آن قدر که صحنه های زندگی مردم معمولی و طبیعت بیجان را سوژه ی اصلی آثارش قرار داد . از نظر او گونه های سیب، به فریبندگی گونه های دختران جوان بودند و درخشندگی کارد بر سر میز غذا خوری، لحظه ی شگفتی ای بود که نمی شد از آن چشم پوشید. نقاشی های شاردن از طبیعت بیجان، زنده و جاندارند. او از گنجه ی آشپزخانه تصویری غنایی و از خوراک روی میز تابلویی حماسی خلق می کند. رنگ، طرح و سایه روشنهای او در ترسیم طبیعت بیجان استادانه و کم نظیر اند.
شاردن گرایشات دموکراتیک داشت و از همین رو در آثارش وضع زندگی بینوایان و کارگران و صنعتگران را ترسیم کرده است. او با وجود آن که در دوران سراسر تجمل فرانسه می زیست، هرگز فریفته ی زندگی اشراف زادگان و درباریان نشد و زیبایی و زندگی را میان طبقات میانی و فرودست جامعه می جست . تا آنجا که هنرش به منزله ی نمادی شد برای پیکار طبقاتی و طغیان قشر میانی علیه خوشگذرانی و فساد اشراف.
تبحر شاردن در شبیه سازی از فضای داخلی و طبیعت بی جان بود .او در یکی از مشهورترین آثارش با عنوان «دعای پیش از غذا» اتاق ساده ای به تصویر کشیده شده که در آن مادری همراه دو فرزندش آماده ی غذا خوردن اند و مادر آداب دعای پیش از غذا را به آنها آموزش می دهد. در آرامش سوژه ها و نورپردازی مختصر و اشیای بی جان فرسوده ی تابلو احساس لطیفی موج می زند که ساختگی و غیر واقعی نیست بلکه حاکی از صداقت ژرف بینی و نوع دوستی نقاش است .

طرفداران تیم روستوف خواهان بازگشت سعید عزت الهی شدند/ امیر خسروجردی

هواداران روستوف که تیمشان دررقابت های این فصل لیگ برتر روسیه نتایج خوبی کسب نکرده خواهان بازگشت ملی پوش ایرانی به این تیم شدند.

وبسایت رسمی باشگاه روستوف روسیه، امروز پنجشنبه، یازدهم آبان (۲ نوامبر ) درمطلبی نوشت: در پی نتایج ضعیف تیم فوتبال این باشگاه در رقابت های لیگ برتر روسیه، هواداران ناراضی این تیم خواستار بازگشت سعید عزت الهی به تیم خود شدند. عزت الهی درابتدای فصل جاری با نظر سرمربی بلاروسی روستوف با قراردادی قرضی یک ساله به آمکار دیگر تیم روسی حاضر درلیگ برتر این کشور انتقال یافت.
باشگاه روستوف نیز در یک نظرسنجی از هواداران خود خواست اعلام کنند که آیا می خواهند عزت الهی به روستوف بازگردد یا خیر که ۸۴ درصد با رای موافق خواستاربازگشت ملی پوش ایرانی به تیم محبوبشان شدند و ۱۶ درصد هم مخالفت خود را با بازگشت عزت الهی اعلام کردند. درقراردادی که باشگاه روستوف با آمکار امضا کرده، بندی وجود دارد که هر زمانی که مسئولان روستوف بخواهند می توانند سعید عزت الهی را به این تیم بازگردانند.

داودی مدال فوق سنگین وزنه برداری باشگاه های آسیا را کسب کرد/ امیر خسروجردی

نشان طلای دسته به اضافه ۱۰۵ کیلوگرم وزنه برداری باشگاه های آسیا به ایران رسید.

به گزارش روابط عمومی فدراسیون وزنه برداری، در آخرین روز مسابقات وزنه برداری قهرمانی باشگاه های آسیا در کره جنوبی، امروز پنجشنبه، یازدهم آبان(۲ نوامبر) در پیکارهای دسته فوق سنگین، علی داودی وزنه بردار تیم مناطق نفت خیر جنوب خوزستان، نماینده ایران با مجموع ۴۰۱ کیلوگرم به نشان زرین طلا دست یافت.
داودی در ابتدا در حرکت یکضرب با مهار وزنه ۱۸۳ کیلوگرم در جایگاه نخست ایستاد. این وزنه برداری در دوضرب وزنه ۲۱۸ کیلوگرمی را بالای سر برد و در مکان دوم قرار گرفت و در مجموع نیز با رکورد ۴۰۱ کیلوگرم ضمن ایستادن بر سکوی قهرمانی، گردن آویز طلا را نیز از آن خود کرد.

سروش رفیعی درآستانه جدایی از تیم الخور قرار گرفت /امیر خسروجردی

مسئولان باشگاه الخور قطر درپی فسخ قرارداد سروش رفیعی، بازیکن ایرانی این تیم هستند.

درپی کسب نتایج ضعیف تیم فوتبال الخور دررقابت های لیگ ستارگان قطر سران این باشگاه، لئونید بانید فرانسوی را از سرمربیگری تیم فوتبال الخور برکنار کردند و تصمیم دارند برای خارج کردن این تیم از وضعیت بحرانی دست به یک خانه تکانی اساسی بزنند.
روزنامه قطری الرایه درباره این شرایط اضطراری تیم الخور نوشت: مسئولان باشگاه الخور پس از اخراج سرمربی این تیم دستیار قطری لئونید بانید را به عنوان سرمربی موقت خود انتخاب کردند و درپی این هستند تا قرارداد سروش رفیعی و مانیکا دو بازیکن ایرانی و کامرونی الخور را فسخ کنند و دو بازیکن جدید دیگر را جایگزین آنها کنند.
این روزنامه درادامه مطلب خود نوشت: رفیعی و مانیکا انتظارات سران باشگاه الخور و هواداران این تیم در فصل جاری لیگ ستارگان  قطر برآورده نکرده اند و شرایط برای این دو بازیکن و به خصوص سروش رفیعی به هیچ عنوان خوب پیش نمی رود. هافبک ایرانی دراین تیم به یک نیمکت نشین محض تبدیل شده ومشخص نیست با حضورسرمربی جدید در تیم الخور چه سرنوشتی در انتظارش خواهد بود.

وزنه برداری باشگاه های آسیا، اورامه نشان طلا کسب کرد /امیر خسروجردی

رقابت های وزنه برداری قهرمانی باشگاه های آسیا با درخشش رحمان اورامه از تیم مناطق نفت خیز ایران همراه بود.

درادامه این رقابت ها که در شهر یانگو کره جنوبی درحال برگزاریست، امروز چهارشنبه، دهم آبان( ۱ نوامبر) در دسته ۹۴ کیلوگرم، رحمان اورامه، وزنه برداری تیم مناطق نفت خیزجنوب خوزستان، نماینده ایران با مجموع ۳۶۲ کیلوگرم، ضمن ایستادن برسکوی قهرمانی، گردن آویز طلا را نیز از آن خود کرد.
در پیکارهای این دسته، اورامه در حرکت یکضرب وزنه ۱۵۶ کیلوگرم را مهار کرد و در دوضرب نیز با بلند کردن وزنه ۲۰۶ کیلوگرمی زودتر از جونگ هون هان از کره جنوبی به مجموع ۳۶۲ کیلوگرم رسید و قهرمان این دسته شد و مدال طلا گرفت. هان از کره جنوبی و شودلیبک ارگاشف از ازبکستان مدال های نقره و برنز دریافت کردند.
مسابقات وزنه برداری قهرمانی باشگاه های آسیا، فردا پنجشنبه، یازدهم آبان( ۲ نوامبر) با برگزاری رقابت های دسته های ۱۰۵ و به اضافه ۱۰۵ کیلوگرم به پایان خواهد رسید.

شکست چلسی و برد منچستریونایتد و بایرن مونیخ درلیگ قهرمانان اروپا /امیر خسروجردی

در شب شکست پرگل چلسی مقابل آاس رم، منچستریونایتد، پاریسن ژرمن و بایرن مونیخ با برد مقابل حریفانشان به مرحله حذفی صعود کردند.

دور برگشت مرحله گروهی رقابت های لیگ قهرمانان اروپا، سه شنبه شب با برگزاری دیدارهای گروه های یک تا چهار آغاز شد که طی آن در گروه یک، منچستریونایتد انگلیس با پیروزی ۲ به صفر مقابل مهمانش بنفیکا لیسبون پرتغال ۱۲ امتیازی شد و صعودش را به مرحله یک هشتم نهایی قطعی کرد. در دیگر بازی این گروه نیز زسکامسکو روسیه در دیدار با میزبانش بازل سوئیس به پیروزی ۲-۱ رسید، تا دو تیم در امتیاز ۶ با هم برابر شوند.
در گروه دوم، پاریسن ژرمن فرانسه در ورزشگاه پارک دوپرنس پاریس، مهمانش اندرلخت بلژیک را با ۵ گل درهم کوبید و با ۱۲ امتیاز راهی مرحله حذفی شد. دردیگر بازی این گروه نیز بایرن مونیخ در ورزشگاه سلتیک پارک گلاسگو، میزبانش سلتیک اسکاتلند را ۲-۱ از پیش رو برداشت و با ۹ امتیاز جواز صعود به مرحله یک هشتم نهایی را دریافت کرد.
در گروه سوم و درحساس ترین بازی سه شنبه شب، آاس رم ایتالیا درورزشگاه المپیکو رم مقابل مهمانش چلسی انگلیس به پیروزی پرگل ۳ به صفر رسید، تا جالوروسی ها با این برد شیرین و دلچسب ۸ امتیازی شده و به صدرجدول رده بندی صعود کنند. آبی های لندنی نیز با قبول این شکست تلخ و پرگل با ۷ امتیاز در رده دوم جدول رده بندی قرار گرفتند، تا شاگردان آنتونیو کونته در آستانه بازی حساس هفته آینده مقابل منچستریونایتد درلیگ برتر انگلیس یک نتیجه نا امید کننده کسب کنند. در دیگر مسابقه این گروه، اتلتیکومادرید اسپانیا درمصاف با مهمانش تیم قره باغ آذربایجان ۱-۱ مساوی متوقف شد و دو امتیاز بازی خانگی را از دست داد.
و سرانجام در گروه چهار، بارسلونای صدرنشین در دیدار با میزبانش المپیاکوس یونان بدون گل مساوی متوقف شد و با ۱۰ امتیاز راهی مرحله یک هشتم نهایی شد. تیم های اسپورتینگ لیسبون پرتغال و یوونتوس ایتالیا نیز دیگر بازی این گروه را برگزار کردند که این مسابقه با تساوی ۱-۱ خاتمه یافت.

کاراته ایران در رده دوم جهان قرار گرفت/ امیر خسروجردی

کاراته ایران در جایگاه دومی همه رده های سنی دنیا قراردارد.

تازه ترین رنکینگ برترین های کاراته دنیا، امروز چهارشنبه، دهم آبان(۱ نوامبر) از جانب وبسایت رسمی فدراسیون جهانی کاراته اعلام شد که بر این اساس، کاراته ایران درهمه رده های سنی با کسب ۵۰۵۸۳ امتیاز در رده دوم دنیا قراردارد. دراین رده بندی، ژاپن درصدر ایستاده است و تیم های ترکیه، برزیل و مصر سوم تا پنجم هستند.
رده بندی برترین های کاراته دنیا درحالی اعلام شده است که تیم ملی ایران در رقابت های مختلفی که درسال ۲۰۱۷ شرکت کرده به موفقیت های زیادی دست یافته و یکی از قدرت های برتر کاراته دنیا نیز محسوب می شود. همچنین در رنکینگ انفرادی برترین این رشته، تنها کاراته ایران است که دو رتبه اولی درمیان برترین های جهان دارد. دراین رده بندی، امیر مهدی‌زاده و سجاد گنج زاده کاراته کاهای اوزان منهای ۶۰ و به اضافه ۸۴ کیلوگرم تیم ایران در صدر قراردارند.

موراتا: حاضرم قرارداد ده ساله با چلسی امضا کنم/ امیر خسروجردی

مهاجم اسپانیایی تیم چلسی انگلیس با ابراز رضایت از حضور دراین تیم گفت: چلسی بخواهد حاضرم قرارداد ده ساله ای با این باشگاه امضا کنم.

آلوارو موراتا، مهاجم فصل قبل رئال مادرید که درفصل نقل و انتقالات تابستانی با قراردادی ۵۸ میلیون پوندی به چلسی انگلیس پیوست و به گرانترین بازیکن تاریخ آبی های لندنی تبدیل شد در مصاحبه با روزنامه دیلی میل درباره زندگی در لندن گفت: در حال حاضر واقعا لندن را دوست دارم، اما احتمالا در آینده وقتی می خواهم فرزندانم را به مدرسه برسانم، ترجیح می دهم به کشورم برگردم.
وی افزود: من فقط در مورد ترافیک و شلوغی صحبت می کنم، اما واقعا از زندگی در لندن لذت می برم. اگر چلسی قراردادی ۱۰ ساله را به من پیشنهاد دهد، احتمالا آن را امضا خواهم کرد.