با گذشت حدود ۳۸ سال از عمر انقلاب مردم ایران، انقلابی که بعدها “انقلاب ربوده شده” نامیده شد، به عینه می توان دریافت، انچه که از آن به عنوان “صدور انقلاب” نام برده می شود، “صدور تنش و اختلال و تروریسم” بوده است. تروریسمی که امروز دامن عراق، سوریه، لبنان، اسرائیل، یمن، کشمیر، افعانستان و …غیره را گرفته است. از سوی دیگر، این صادرات از سوی اسلامی، موجی از خشونت در منطقه و جهان را از یک سو و موجی از نارضایتهای گسترده در داخل علیه جمهوری اسلامی را سبب گردیده است. نارضایتیهایی که احتمال حمله نظامی به ایران و همزمان با آن شروع نارضایتهایی مدنی و تسریع و گسترش مبارزات نظامی را به دنبال خواهد داشت، البته این موازنه می تواند به صورت بالعکس نیز صورت گیرد.
رکس تیلرسون، وزیر امور خارجه و جیمز ماتیس، وزیر دفاع ایالات متحده که در روزهای اخیر درباره ضرورت تغییر حکومت در ایران سخن گفته اند. همزمان با آن لایحهای در سنای آمریکا به تصویب رسید برنامه موشکهای بالستیک ایران و همه اشخاص و شرکتهایی که با این برنامه در ارتباطاند را در طی ۹۰ روز تحریم میکند. دونالد ترامپ، رئیس جمهوری امریکا نیز طی نشست مشترکش با رئیس جمهوری فرانسه در کاخ الیزه، حکومت ایران را یاغی خواند.
در دیگر سوی، کشورهای عربی به رهبری عربستان که هم در یمن و هم در سوریه با ایران، شکافهای استراتژیکی دارد، از ایران به تنگ امده اند. الجبیر، وزیر امور خارجه سعودی، بارها ایران را به عنوان معضل اساسی خاورمیانه برشمرده و بر تغییر رژیم در ایران تاکید کرده است. اظهارات الجبیر با سخنان شاهزاده فیصل همتراز است. وی رهبران ایران را منشا خونریزی و بی ثباتی در سوریه، عراق و یمن توصیف کرد و با انتقاد از سیاست داخلی جمهوری اسلامی نوشت: «آنها گستاخانه به برگزاری انتخاباتشان افتخار میکنند و به این وسیله خود را دموکرات معرفی میکنند. اما نمیتوانند این واقعیت را پنهان کنند که هزاران نفر از شهروندان خود را کشته اند و هزاران نفر دیگر از مردمان کُرد، عرب، آذربایجانی و فارس کشورشان را تنها به دلیل مطالبه آزادی به زندان انداخته اند».
ایجاد چنین گسستهایی علیه جمهوری اسلامی و نیز گسترش اعدامها و دستگیریها به ویژه در مناطق اقلیت ملی و دینی نشین در ایران و نیز گسترش اعتیاد، فقر، فساد، فروش اعضای بدن کودکان؛ کودک فروشی و …. که بنا بر اظهارات صاحبنظران سیاسی و اجتماعی مسائل ایران، جامعه ایران را به سوی یک “آنومی اجتماعی” مفرط سوق داده است، سبب شده است تا جمهوری اسلامی، کما فی السابق نسبت به صدور معضلات به داخل و نیز ایجاد تخریب در کشورهای دیگر اقدام نماید.
در این زمینه، دو مورد را می توان به عنوان نمونه برشمرد. الف- کشته شدن ۶ زائر هندو در کشمیر تحت حاکمیت هندوستان پس از شلیک به پلیس ب- کشته شدن دو پلیس از سوی سه نفر مسلح طی روز جمعه ۱۴ جولای ۲۰۱۷.
مورد اول پس از سخنان علی خامنه ای، رهبر کنونی جمهوری اسلامی در روز عید فطر و لزوم حمایت از مسلمانان کشمیر، به وقوع پیوست که پس از دیدار نخست وزیر هندوستان از کشور اسرائیل مطرح شده است. بدین وسیله چنین می نماید که جمهوری اسلامی سعی در تنبیه کشور هند از یک سو و نیز حمایت از پاکستان جهت بسته شدن پشت جبهه “جیش العدل” داشته باشد.
مورد دوم نیز پس از سخنان مقامات اسرائیل علیه جمهوری اسلامی و شهدار نسبت به راه اندازی کارخانه تولید انبو سلاخح از سوی سپاه پاسداران جمهوری اسلامی برای حزب الله در لبنان به قوقع پیوسته است.
جمهوری اسلامی بدینگونه در نظر دارد تا با ایجاد دردسرها و تخریبهایی برای کشورهای مخالف از جمله اسرائیل و دیگر کشورهایی که با اسرائیل سر مدارا دارند، احتمال حمله نظامی به ایران را کاهش دهد، حمله ای که احتمال آن اکنون از پشت پرده ها درآمده و بر روی میز چندین کشور هم پیمان قرار گرفته است که می بایست پس از روشنتر شدن وضعیت سوریه چشم به راه آن بود. اما طی این مدت احتمال دارد جمهوی اسلامی موج جدیدی از تخریبها را در چندین کشور به راه بیندازد. کشورهایی که در صورت عدم هوشیاریشان به سرنوشت یمن دجار خواهند شد. کشوری که اکنون حدود ۵۰۰ هزار نفر ان در اثر جنگ به وبا دچار شده اند.
“بنده نویسنده متخصص در علوم و فناوری ام و برای نخستین بار در صدد نگارش پیام تبریک ازدواج هستم. اصلا فکر نمی کردم که این امر تا این اندازه سخت باشد؛ انگار که داماد منم.” سخنرانی را از طرف خانواده داماد با این جمله ها آغاز کردم. مراسم عروسی “مصطفی الجیبجی” نوه “مدحت” برادر مرحومم با لیلا رشیدی دختر ایرانی تبار متولد شهر دمام در عربستان در هتل “شرایتون” در جزیره “رودس” یونان واقع در کرانه های مدیترانه برگزار شد. جایى که ملیت ها و تمدن ها طی قرن های متمادی مانند خانواده ایرانی تبار عروس که بیش از نیم قرن ساکن دمام هستند و همچون خود عرب ها به زبان عربی مسلط هستند، و یا مانند خانواده عراقی داماد که مقیم کانادا هستند، با یکدیگر تداخل پیدا کرده و آمیخته اند.
مراسم ازدواج با تلاوت آیاتی از قرآن کریم توسط یکی از دوستان خانوادگی خانواده عروس که لباس محلی پوشیده بود آغاز شد. سخنانم را با جمله ای از عمر خیام دانشمند و فیلسوف شروع کردم: “در این لحظه خوشحال و سعادتمند باشید چرا که زندگی شما در همین لحظه است.” در این مراسم، خوشحالی و سرور ما که با جنگ عراق و ایران مخالف بودیم و آن را بزرگ ترین اشتباه در تاریخ عراق و میهن عربی خواندیم دو چندان بود. شما نبایستی با کشوری وارد جنگ شوید که طولانی ترین مرز مشترک را با کشورتان دارد و دو کشور از نقاط مشترک و بی نظیر تمدن های عربی و اسلامی برخوردارند. دو کشوری که تبار مهم ترین دانشمندان و فیلسوفان و صاحب قلمان آنها با یکدیگر در آمیخته است. زمانی که یکی از شاعران عراقی به نام حمید سعید بنده و عده ای از فرهیختگان و روشنفکران عراقی مقیم در خارج از کشور را در دهه هشتاد میلادی (دهه شصت شمسی) به شرکت در “جشنواره مربد” دعوت کرد من این مساله را به وی یادآور شدم. در آن زمان، نشانه های دو دستگی فرقه ای بروز کرده بود. آن جنگ شوم منجر به تضعیف نقش شیعیان شد؛ این طایفه در آن زمان به عنوان قدرتی مطرح بودند که عراق به واسطه قدرت آنان هم طراز قدرت های منطقه ای و جهانی شده بود.
ابعاد گسترده خسارت ایران و عراق را می توان در دستاوردهای علمی و شغلی افراد دو خانواده ملاحظه نمود. لیلا (عروس) دارای مدرک کارشناسی ارشد حقوق دانشگاه نیویورک است. او به کار وکالت در کانادا مشغول است. “شادمان رشیدی” پدر لیلا، مدرک کارشناسی ارشد مهندسی مکانیک “دانشگاه نفت و مواد معدنی ملک فهد” دارد. او مالک و مدیر یک کارخانه در شهر دمام است. مصطفی “داماد” دارای مدرک کارشناسی ارشد مهندسی مکانیک است. مادر او “شیرین البیاتی” هم مهندس مکانیک است. پدر مصطفی “سعد” مهندس ساختمان است. پدربزرگ مصطفی از طرف پدری “ثامر الجیبجی” نام دارد. مرحوم “ثامر الجیبجی” یکی از دیپلمات های شناخته شده و چهره های کم نظیر در تاریخ معاصر عراق است. او در وزارت خارجه در بخش صدور احکام و آیین نامه ها فعالیت می کرده است. پدربزرگ “مصطفی” همچنین زندانی سیاسی سابق بوده است.
در اینجا، بابت طولانی شدن کلامم عذرخواهی کردم؛ چه اینکه مراسم ازدواج مناسبتی برای حرف و سخنرانی نیست بلکه فرصتی برای سلام و احوالپرسی و روبوسی و رقص و آواز است. آهنگ هایی که در این مراسم گذاشته شد مخلوطی جادویی از ترانه های طربناک ایرانی و خلیجی و عراقی و جهانی در باغ های هتل “شرایتون” “رودس” بود. در این جزیره یونانی هنوز آثار اسلامی در مساجد و کتابخانه ها و حتی در نام های عربی برخی کوچه پس کوچه ها و خیابان ها به چشم می خورد. صدای دست و صوت و جیغ با رقص دو نفره عروس و داماد با آهنگ ترانه آرژانتینی “ماه نو” به اوج خود رسید. جشن و پایکوبی با رقص عروس و داماد آغاز شد. بعد هم نوبت ترانه های خلیجی و ایرانی و عراقی و غربی بود. رقص و پایکوبی دعوت شدگان به مراسم با ترانه “مبروک” (مبارکباد) خواننده زن خلیجی (بلقیس) آغاز شد. این ترانه با عبارت “ادیم الصلاه علی الحبیب فصلاته نورا و طیب” (برای محبوبم تا ابد دعا می کنم. دعا برای او سرشار از نور و خوبی است.) شروع شد. سپس، بهترین ترانه های ضبط شده یکی پس از دیگری گذاشته شدند از جمله ترانه “یا ام العیون السود ما جوزن انا، خدک القیمر اتریق منه” (ای سیه چشم، از تو دست نمی کشم، در گونه هایت نوشداروى من است) و سرودهای میهنی و پیروزی که همه از عشق به عراق سخن می گویند. در این لحظه بود که دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم و با ترانه معروف “حسین الجسمی” به نام “کلنا العراق” (همه ما عراق هستیم) شروع به رقصیدن کردم. بیت آغازین این ترانه می گوید “حبیبه أم کذیله رائعه وجمیله، ألف لیله ولیله حب وغرام. هی حلوه هیه، کأنها مزهریه”. (مدل موهای محبوب من چتری است که خیلی به وی می آید. قصه عاشقی من همانند حکایت هزار و یک شب است. او همچون گل گلدون خیلی زیباست).
گروه های اپوزیسیون سیاسی در بحرین از یک ائتلاف ملی و خردگرا با مشارکت شیعیان و سنی ها تشکیل شده بود. اما ماهیت این گروه با آرمان های دموکراتیک و ترقی خواهانه اش بر اثر رویکرد افراطی تشیع سیاسی و برنامه «حزب الله» و حامیانش دستخوش دگرگونی شد و با توصیه سپاه پاسداران به سمت شعارهای افراطی و طرح مطالبات انقلابی حرکت کرد. بدین ترتیب، اپوزیسیون دچار دو دستگی و جرقه فرقه گرایی شعله ور شد.
منازعه میان عربستان سعودی و ایران از انقلاب ۱۹۷۹ میلادی (۱۳۵۷ خورشیدی) تا کنون هیچ گاه روی آرامش ندیده است. خیل عظیمی از ایرانیان و مسئولان بلند پایه شیعه مدعی هستند که پادشاهی عربستان سعودی از گروه های تروریستی برای ضربه زدن به آنها حمایت می کند. این در حالیست که «القاعده» و «داعش» و گروه های تروریستی دیگر با عربستان سعودی دشمن هستند و سال هاست که این کشور در معرض حملات بی رحمانه این گروه ها قرار دارد. حملات گروه های تروریستی شامل حال شیعیان و سنی ها و اعضای خاندان حاکم و مردم کوچه و بازار شده است. با این اوصاف، آیا دولت عربستان سعودی واقعا دشمن اول شیعیان است یا این گروه های تروریستی بین المللی؟ در این میان، تکلیف شیعیان کویت و منطقه در این منازعه سیاسی و مذهبی چیست؟ آیا ایران واقعا حافظ منافع و خواهان رفاه و آسایش شیعیان کشورهای خلیج است و آیا عربستان سعودی به شیعیان ظلم و ستم می کند؟ آیا این ایران نیست که به خاطر باورهای خاص و سیاست های شناخته شده اش با اعتدال شیعی در همه جا مقابله می کند و اندیشه های مسالمت آمیز و واقع گرایانه و مدرن را در چهره ها و جریان ها و نهادهای مذهبی شیعیان از بین می برد؟
آیا جهانیان نظر خوشایندی نسبت به الگوی حکومتداری در ایران دارند و به سیاست های این کشور واقعا به دیده احترام می نگرند یا اینکه اغلب کشورهای جامعه جهانی و نهادهای بین المللی رویکرد محتاطانه در قبال ایران در پیش گرفته و اقدامات مقام ها و دستگاه دیپلماسی آن را زیر نظر دارند و با شک و تردید به افراد و اظهارات حاکمیت به شکل عام نگاه می کنند؟
کشورهای خلیج در حال حاضر زیر چتر عربستان سعودی و غرب و به ویژه آمریکا قرار دارند. شیعیان کویت در صدر گروه هایی هستند که از این ثبات و امنیت سود می برند، چه اینکه این چتر حمایتی حافظ به عنوان مثال پیشرفت و ثروتمندی کویت و بقیه کشورهای خلیج و ضامن رفاه اقتصادی و درآمد بالا و قوت پول ملی است. لازم به یادآوری است که همین چتر حمایتی تامین کننده رفاه و ثروتمندی شیعیان در کشورهای منطقه از دوبی تا مسقط تا کویت است! حالا، شیعیان منطقه باید به صراحت و آشکارا از خود بپرسند که آیا ایران این توانایی یا تمایل یا انگیزه یا پختگی سیاسی برای ایجاد روابط بین المللی تنگاتنگ با اقتصاد جهانی را داراست تا بتواند از این طریق سطح معیشتی بالای بازرگانان و کارکنان شیعه را در کشورهای منطقه حفظ کند؟ حالا همه این ها به کنار شیعیان منطقه و به ویژه گروهی که با عربستان سعودی دشمنی دارند از خودشان بپرسند که آیا تامین رفاه و آسایش شیعیان کویت و کشورهای خلیج در راس اولویت های مقام های ایران قرار دارد؟
بنابراین، قدرت و ثبات در پادشاهی عربستان سعودی یک مساله اصلی بوده و این موضوع بدیهی است. عربستان سعودی با بهره مندی از دو مولفه قدرت و ثبات می تواند جلوی تهدید تروریسم را به شکل موثری بگیرد و با ماجراجویی ها در جهت گسترش هرج و مرج در منطقه و ترویج شعارهای انقلابی و مذهبی تحت عنوان مقاومت و ممانعت و حفظ دین و مذهب و مقدسات مقابله کند. اگر جلوی هرج و مرج و این شعارها گرفته نشود هرج و مرج سیاسی فراگیر خواهد شد و اوضاع در هم و برهم می شود و منطقه خلیج به آفریقای شرقی یا آمریکای لاتین یا آمریکای جنوبی دیگری تبدیل می شود!
البته این بدین معنا نیست که عربستان سعودی خیر مطلق و ایران شر مطلق است. این دو کشور مثل قدرت های غربی استراتژی و اولویت ها و منافع ملی و سیاست های دولتی دارند. بنده قصد ندارم بگویم باید از نقاط منفی و تهدیدها و تضاد منافع صرف نظر کرد و نه اینکه به شیعیان بگویم که باید به فلان کشور عشق بورزید یا با فلان کشور دشمنی کنید. بنده تنها از شیعیان تقاضا می کنم که به دور از فریفتگی مذهبی و ساده لوحی فرقه ای و با تفکر عمیق سیاسی و واقع گرایانه این پرسش را مطرح کنند که آیا عربستان سعودی تهدید وجودی برای شیعیان و منافعشان و آینده کشورهایشان به شمار می رود یا گروه های تروریستی و پیکارجویان در جبهه های نبرد؟ یا اینکه چنانکه عده ای ادعا می کنند هر دو طرف از یک قماشند؟
آیا ضدیت با سیاست های عربستان آن هم با شکل و شمایل فرقه ای و متعصبانه آن واقعا منافع و آینده شیعیان را تامین می کند؟ عربستان سعودی در پی حمایت خود و جامعه در برابر عملیات تروریستی پی در پی «القاعده» و «داعش» در پایتخت و شهرهای مقدس و بخش های شرقی شیعه نشین کشور است. در مقابل، سپاه پاسداران و «حزب الله» در تبلیغات ضد سعودی و بدنام کردن و جلوه دادن این کشور به عنوان دشمن اول شیعیان در جهان سنگ تمام گذاشته اند!
آیا عربستان سعودی تهدیدی برای شیعیان به شمار می رود یا این گروه های تکفیری تروریستی که هر دوی شیعیان و سنی ها را هدف گرفته و به پایگاه های امنیتی عربستان سعودی و مساجد و حسینیه ها در همه مناطق حمله می کنند؟ علاوه بر این، این گروه ها به صراحت اعلام می کنند که رافضی ها را تار و مار خواهند کرد و از چند پاره کردن شیعیان لذت می برند و اینکه آنها به محض اینکه قدرت بازدارندگی عربستان دچار ضعف شود و یا شهروندان این کشور به دلایل مذهبی دچار چند دستگی شوند دمار از روزگار روستاها و شهرهای شیعه نشین و چه بسا غیر شیعه نشین عربستان سعودی در می آورد.
شیعیان کویت و کشورهای عضو شورای همکاری نباید هر آنچه را توسط «حزب الله» و امثال آن برای بدنام کردن عربستان سعودی مطرح می شود باور کنند! شیعیان کویت و به ویژه شیعیان بزرگوار جماعت احسائی ها باید نقش اصلی و پیشرو در کویت داشته باشند و از شدت تنش بین عربستان سعودی و ایران بکاهند. عوامل افراطی باید توسط خود اپوزیسیون شیعه و فعالان سیاسی در منطقه شرقیه کنار گذاشته شوند و روابط سیاسی و اجتماعی و مذهبی در آنجا تا جای امکان بهتر شود.
همه ما به یاد داریم که به دنبال انقلاب ایران در سال ۱۹۷۹ میلادی (۱۳۵۷ خورشیدی) تظاهرات مناطق شیعه نشین را فرا گرفت. دولت عربستان از آن زمان تلاش جانفرسایی برای پیشرفت و توسعه منطقه شرقیه و بازگشت امور به روال سابق و بهبودی اوضاع شیعیان و اشتغال زایی و بهبودی شرایط آزادی های مذهبی و روابط و غیره به کار گرفت اما آنچه گروه های «حزب الله» و امثال آن با آن تبلیغات انقلابی در آنجا می خواهند چیز دیگری است!
چندی پیش یکی از کانال های تلویزیونی با همان محتوای تحریک آمیز همیشگی خود برنامه ای پخش کرد که در آن فراخوان به کارمندان جوان شیعه در شرکت عظیم نفتی آرامکوی عربستان برای شورش و اعتصاب داده شد و دلیل این کار هم حوادث «العوامیه» و درگیری با ماموران امنیتی در این منطقه شیعه نشین عنوان شد. مجری برنامه ضمن حمله بی دلیل به شیخ «حسن صفار»، صاحب قلم عربستانی شیعه و یکی از چهره های اعتدال شیعی – سنی در کشور، خواستار تحرک شیعیان سعودی شد. تحرکی که شاید به ضرر خود شیعیان تمام شود یعنی دقیقا همان کاری که پیشتر شیعیان بحرین، لبنان و غیره انجام دادند.
گروه های اپوزیسیون سیاسی بحرین از یک ائتلاف ملی و خردگرا با مشارکت شیعیان و سنی ها تشکیل شده بود. اما ماهیت این گروه با آرمان های دموکراتیک و ترقی خواهانه اش بر اثر رویکرد افراطی تشیع سیاسی و برنامه «حزب الله» و حامیانش دستخوش دگرگونی شد و با توصیه سپاه پاسداران به سمت شعارهای افراطی و طرح مطالبات انقلابی حرکت کردند. بدین ترتیب، اپوزیسیون دچار دو دستگی و جرقه فرقه گرایی شعله ور شد. درگیری بروز کرد و جنبش اصلاحات به نتیجه نرسید و دریایی از شک و بدبینی و بیم فرقه ای کشور را فرا گرفت. در چنین شرایطی، نفعی عاید گروه های مختلف و به خصوص شیعیان نمی شود. تنها پیامد آن همان فقر و بیکاری و انزوای روز افزون و بر باد رفتن آینده است.
حالا به جای اینکه ثبات در بحرین برقرار شود و اشتغال زایی رونق بگیرد و اوضاع اقتصادی مردم بهتر شود و زمینه های سرمایه گذاری گسترش پیدا کند و همه جوانان و در راس آنها جوانان شیعه از این اوضاع استفاده کنند کشور را به یک بن بست سیاسی و اجتماعی و فرقه ای کشاندند. بن بست کنونی در بحرین مشکلات شیعیان را دو چندان و پیچیده تر خواهد کرد.
شیعیان بحرین یا پادشاهی عربستان سعودی یا کشورهای دیگر با خشونت گرایی و مواجهه با کشورهایشان و دستگاه های امنیتی و تحریک احساسات فرقه ای کاری از پیش نخواهند برد. حمله های ایران به کارخانه ها و پالایشگاه های عربستان سعودی و ناوها و کشتی های آمریکایی و پادگان ها و شهرهای عربستان و کشورهای خلیج منجر به بهبودی وضعیت شیعیان نمی شود.
بی گمان این تاسیسات و پالایشگاه ها از جمله برخی کشتی های ناوگان آمریکا در ابتدا در معرض نابودی گسترده توسط موشک های ایرانی قرار می گیرند. اما آیا واقعا وقوع یک درگیری از این قبیل به مصلحت مردم ایران و شیعیان منطقه خلیج است؟ و آیا ایران زیر بار حملات گسترده موشکی و بمب افکن های آمریکایی دوام می آورد چرا که بدون شک آمریکا دست روی دست نخواهد گذاشت!
کشورهای دوست ایران طی سالیان سال سران این کشور را به عقل گرایی و تعادل و کاهش دشمنی با کشورهای خلیج و غرب و آمریکا توصیه کردند. متاسفانه اما گوش ایران به این حرف ها شنوا نبود و رویکرد تهدید نظامی و بسیج رسانه ای و دامن زدن به فرقه گرایی بی مورد توسط رژیم ایران دنبال شد. هیچ کدام از دولتمردان ایران از جمله حسن روحانی رئیس جمهور این کشور در پی آرام کردن اوضاع و عادی سازی روابط بین کشورهای خلیج و ایران نیستند. اگر هم کسی قصد چنین کاری داشته باشد نهادهای انقلابی در داخل و خارج ایران به مقابله با وی پرداخته او را عزل کرده با کارشکنی مانع به نتیجه رسیدن اقداماتش می شوند، و شیعیان منطقه را برای اقدامات بی ثبات کننده بسیج می کنند.
ما واقعا امیدواریم که دولتمردان واقع گرا و حاکمان مدیر و مدبر به جای حادثه سازان و بحران آفرینان دوباره سررشته امور را به دست بگیرند.
شیعیان کویت و عربستان سعودی و بحرین سه کشور عضو شورای همکاری باید به طور جدی به آینده و منافع خود بیندیشند و به جای جانبداری از تبلیغات و توهمات رسانه های فرقه ای و احزاب معلوم الحال به حمایت از نیروهای تامین کننده ثبات سیاسی و اقتصادی برخیزند!
وقایع چندین دهه گذشته نشان داده که منافع شیعه کویت همچون سنی های این کشور در گرو برقراری ثبات اقتصادی و سیاسی و اعتدال مذهبی است. ایران، این کشور منطقه ای علاوه بر برخورداری از قدرت نظامی دارای توانمندی های غیر نظامی در حوزه کشاورزی، صنایع و بازرگانی و غیره هم است. اما ایران تا کنون در این بخش ها سرمایه گذاری و استفاده بهینه نکرده است!
پس، کی تصاویر سکوهای پرتاب موشک های دوربرد و کشتی های جنگی و مانورهای نظامی و غیره از پرده کانال های تلویزیونی ایران کنار می رود. و کی ما آن چهره صلح طلب ایران را خواهیم دید؟ آیا چهل سال کوبیدن بر طبل جنگ و صدای اسلحه کافی نیست؟
محمد علی فلاحتی نژاد به دلیل عارضه کلیوی و عفونی در بخش مراقبت های ویژه بیمارستانی در تهران بستری شد.
به گزارش خبرگزاری ها در ایران، فلاحتی نژاد، دارنده مدال طلای دسته ۷۷ کیلوگرم جهان در سال ۲۰۰۳ ونکوور کانادا که مدتی قبل به علت عارضه کلیوی در بیمارستان بستر بود پس از بهبودی از بیمارستان مرخص شد، اما با بازگشت دوباره این عارضه کلیوی فلاحتی نژاد با وضعیت جسمانی نامطلوب و اختلالات تنفسی مواجه شد و در نهایت دیروز دربخش مراقب های ویژه بیمارستانی در تهران بستری شد.
به گفته پزشکان معالج، او وضعیت هوشیاری ناپایداری دارد و هنوز به شرایط ثابت و مطلوب تنفسی نرسیده است.
رقابت های دوومیدانی معلولان جوانان جهان با درخشش ورزشکاران ایرانی همراه بود.
به گزارش خبرگزاری های ایران، در این رقابت ها که در نوتویل سوئیس برگزار می شود تیم ایران با ۱۲ مدال طلا، ۵ نقره و ۵ برنز و کسب مجموع ۲۲ مدال با شایستگی به مقام نایب قهرمانی جهان دست یافت.
در این دوره از مسابقات تیم ایران با ۲۰ ورزشکار در بخش جانبازان و معلولان و ۴ ورزشکار در بخش نابینایان و کم بینایان شرکت کرده بود که از ۲۲ مدال کسب شده، ۵ مدال را ورزشکاران نابینا و کم بینا کسب کردند.
در ترکیب تیم ایران در رقابت های قهرمانی جوانان جهان بانوان نقش تعیین کننده ای داشتند زیرا آنها ۵ نشان با ارزش طلا کسب کردند. فاطمه انصاری در مواد پرتاب وزنه و دیسک (بخش جانبازان و معلولین) دو مدال طلا ، هاجر صفرزاده (بخش نابینایان و کم بینایان) در مواد دو ۲۰۰ و ۴۰۰ متر دو نشان طلا و نیره سلامتیان در پرتاب نیزه هم یک مدال طلا برای ایران به ارمغان آوردند.
همچنین در پیکارهای این دوره آمریکا و انگلستان نیزاول و سوم شدند.
وزارت ورزش و جوانان اسامی نفرات جدید هیات مدیره سرخپوشان پایتخت را اعلام کرد.
به گزارش خبرگزاری های ایران، سرانجام وزارت ورزش اعضای هیات مدیره جدید باشگاه پرسپولیس را اعلام کرد که بر این اساس، جعفر کاشانی، علی اکبرطاهری، ابوالفضل روغنی گلپایگانی، حمیدرضا گرشاسبی و محمد حاجی بیگی در هیات مدیره این باشگاه حضور دارند. البته درحالی این انتخاب صورت می گیرد که سه عضو هیات مدیره قبلی در هیات مدیره جدید نیز حضوردارند و تنها دو عضو جدید به آنها اضافه شده است.
قرار است درنخستین جلسه اعضای جدید هیات مدیره باشگاه پرسپولیس درباره انتخاب مدیرعامل نیز تصمیم گیری شود، اما با حضور دوباره علی اکبر طاهری، سرپرست سرخپوشان در میان اعضای هیات مدیره جدید نشان می دهد که وزارت ورزش اصرار به ماندن طاهری در سمت مدیرعامل باشگاه پرسپولیس دارد.
– با وجود تمایل اروپا نسبت به حفظ توافق اتمی با ایران، در صورت تغییر رویه آمریکا، اتحادیه اروپا ناگزیر از همراهی با برادر بزرگتر خواهد بود.
– ادامه تجارت اروپا با جمهوری اسلامی موکول به کسب مجوزهای موقت از وزارت خزانهداری آمریکا و تائید پایبندی ایران به اجرای تعهدات مندرج در قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت و توافق اتمی پانزده ژوئیه سال ۲۰۱۵ است.
بیانیه مشترک آمریکا و سه قدرت بزرگ اروپایی که روز چهارشنبه یازده مرداد توسط نیکی هیلی سفیر واشنگتن در سازمان ملل انتشار یافت رویا های جمهوری اسلامی پیرامون امکان جلب حمایت اروپا در مقابل فشار های فزاینده ایالات متحده را به کابوس تبدیل کرد.
بیانیه مشترک آمریکا و سه کشور فرانسه، آلمان و انگلیس، آغاز کابوس
خانم هیلی در حالی که از سوی نمایندگان سه قدرت بزرگ اروپایی همراهی میشد بعد از حضور در مقر سازمان ملل گفت: « دوستان ما در بریتانیا، فرانسه و آلمان به ما پیوسته و به اتفاق اقدامات تخریبی و تهدیدآمیز (حکومت) ایران را محکوم میکنند.»
پیشتر، در روز ۵ مرداد و اندکی بعد از پرتاب «موشک سیمرغ» از سوی سپاه، به بهانه افتتاح مرکز «هوافضا» که سالهاست در بیابانهای سمنان در آن سکوی پرتاب موشک نصب شده، هر چهار قدرت غربی یاد شده طی نامهای به شورای امنیت، تازهترین اقدام موشکی جمهوری اسلامی را مغایر با قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت خوانده و خواستار اقدامات بازدارنده سازمان ملل شدند.
موشک بالیستیک سیمرغ که قدرتهای غربی معتقدند قادر به حمل سلاحهای اتمی و به این علت مشمول ممنوعیت آزمایش و کاربرد مندرج در قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت است، از خانواده موشکهای شهاب ۳ ایران است که جمهوری اسلامی در رنگهای مختلف به آنها نامهای مختلف داده و سپاه با پرتاب آنها و در اقدامات تحریکآمیزی مشابه با سیاست موشکپرانی تلافیجویانه کره شمالی، به این وسیله ابراز وجود میکند.
لحظهی پرتاب موشک ماهوارهبر سیمرغ در سایت سمنان
مرکز هوافضای سپاه که در ۸۰ کیلومتری جنوب شرق سمنان قرار دارد یکبار روز ۱۵ بهمن ۱۳۸۶ توسط محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور وقت حکومت اسلامی ایران افتتاح و به همان مناسبت موشکی هم به نام «کاوشگر-۱» از آن محل پرتاب شده بود.
در سال ۱۳۸۸ و پس از قراردادن یک لاک پشت و چند کرم در دماغه موشک دیگری از این نوع، با نام کاوشگر- ۳ و پرتاب آن، جمهوری اسلامی اعلام کرد تا سال ۱۳۹۹ (سه سال دیگر!) قصد دارد با استفاده از فنآوری بومی، انسانی را در مدار زمین قرار دهد.
مطابق آمار رسمی ایران، اعتبار تخصیصیافته به این مرکز در سال گشایش آن ۳۶۸۰ میلیارد تومان اعلام شده که اندکی کمتر از هزینه ساختن پل جنجالی صدر در تهران است.
مسئولان سیاسی و نظامی غربی به خوبی با ماهیت موشکها و انگیزههای موشکپرانیهای سپاه آشنا هستند و معتقدند در دماغه همان موشکی که لاک پشت و کرم خاکی قرار دادهاند میتوان سلاح کشتار جمعی هم قرار داد و با این استدلال خواستار توقف این اقدامات شدهاند.
نامه سفیر آمریکا و سه قدرت بزرگ اروپایی با شرح جامعتری روز ۵ مرداد به شورای امنیت داده شده بود. اگر جمهوری اسلامی انتظار داشت که اقدام یاد شده یک رویداد گذرا باشد، حضور نمایندگان سه قدرت اروپایی و سفیر آمریکا در سازمان ملل و تاکید دوباره آنها بر ضرورت متوقف ساختن «اقدامات تحریکآمیز و تهدیدکننده» سپاه، تنها چند ساعت بعد از امضای قانون اعمال تحریمهای تازه آمریکا علیه حکومت اسلامی که هدف اصلی آن فعالیتهای خارجی و داخلی سپاه است، اطمینان یافت که کابوس اتحاد آمریکا و قدرتهای اروپایی واقعی است.
ادامه تجارت اروپا با جمهوری اسلامی موکول به کسب مجوزهای موقت از وزارت خزانهداری آمریکا و تائید پایبندی ایران به اجرای تعهدات مندرج در قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت و توافق اتمی پانزده ژوئیه سال ۲۰۱۵ است.
دولت آمریکا در فاصله ۹۰ روز بین هر نوبت تمدید لغو تحریمها، چنین مجوزهایی برای شرکتهای اروپایی مانند ایرباس سازنده هواپیماهای مسافری، توتال شرکت نفتی فرانسه که قصد دارد در میدان گازی پارس جنوبی سرمایهگذاری کند و شرکت اتومبیلسازی پژو و سایر شرکتهای آلمان، ایتالیا، اسپانیا و دیگران، مجوزهای خاص امضا میکند.
نوبت بعدی ارسال نامه لغو موقت تحریمها توسط وزیر خارجه آمریکا به کنگره، روز ۱۷ ماه اکتبر آینده است و بنا بر همه شواهد انتظار میرود دونالد ترامپ رییس جمهوری آمریکا مانع از ارسال این نامه در نوبت بعد بشود. با وجود تمایل اروپا نسبت به حفظ توافق اتمی با ایران، در صورت پشت کردن آمریکا نسبت به رویکرد دولت قبلی واشنگتن، اتحادیه اروپا ناگزیر از همراهی با برادر بزرگتر خواهد بود.
خودداری آمریکا از تائید پایبندی جمهوری اسلامی به مفاد توافق اتمی اقدامات تلافی جویانه تهران را به دنبال داشته و در نتیجه عمر مفید توافق اتمی با ایران را که شاهبیت اقدامات دولت یازدهم حسن روحانی معرفی شده بود آفتاب لب بام میسازد.
میگویند درکشورهای پیشرفته، اگراقتصاد عطسه کند جامعه تب میکند. در این مثل این واقعیت نهفته است که حساسیت و تاثیرپذیری جامعه نسبت به تصمیمات اقتصادی بسیار جدی تر از آن است که تصور میشود. نکته دیگر اینکه اقتصاد با وجود این حساسیت و اهمیت، معهذا بسیار هم پوست کلفت است و به آسانی فرو نمی پاشد. ولی اگر گرفتار سراشیب فروپاشی گردد در آنصورت توقف آن کار آسانی نخواهد بود.
با این مقدمه اگر به وضعیت اقتصادی موجود کشور تحت تسلط اسلامگرایان توجه شود، مشاهده میگردد که انبوهی از عوامل فروپاشی مانند اختاپوس چنان بدنه اقتصاد کشور را درهم پیچیده که دیگر از پوست کلفتی خبری نیست و امید به رفع مشگلات از طریق اصلاحات هم عملا غیر ممکن به نظر میرسد. در واقع اقتصاد کشور به زبان پزشکی دچار بیماری سرطان پیشرفته شده که سلولهای سرطانی همه جا را فراگرفته است. متاسفانه در یک چنین وضعیت بحرانی اقتصاددانان حکومتی هم با تجویزراهکارهای بی ثمر و بعضا اشتباه خود بجای مداوا پیشرفت بیماری را شدت می بخشند. دراین رابطه کافی است چهار ستون اصلی شکل دهنده اقتصاد کشور مورد بررسی قرار گیرد تا عمق فاجعه اقتصادی پیش رو بهتر شناخته گردد.
اولین ستون اقتصاد کشوربه فعالیت های بخش اقتصادی دستگاه بیت رهبری مربوط میشود که به لحاظ قدرت، وسعت و ثروت در مقام اول قرار دارد. این بخش از اقتصاد که ستاد ۸ ماده ای امام، بنیاد مستظعفان، ستاد امداد امام، آستان قدس رضوی و سایر آستانه ها را بطور مستقیم و بخش اقتصادی سپاه و بسیاری بنگاه های اقتصادی دیگر راغیر مستقیم در بر میگیرد در کنترل ولی فقیه است که دولت و مجلس و قوه قضاییه حق ورود به آنرا ندارند. طبیعتا یک چنین تشکیلات عظیمی که بیش از ۴۰ درصد اقتصاد کشور را در اختیار دارد، تا آنجا که تنها دارایی ستاد ۸ ماده ای امام به بکصد میلیارد دلار تخمین زده میشود و از هرگونه کنترل رسمی و حتا غیر رسمی هم مبرا است، هرقدر هم که گفته شود زیر نظر نیروهای مخلص و متعهد اداره میشود و خلافی در کارنیست، معهذا در عمل خلاف آن مشاهده میگردد. کما اینکه تمام واحدهای اقتصادی تحت کنترل رهبری، بدون استثنا غرق در چنان فساد مالی شده اند که اثرات آن به همه مملکت سرایت کرده و کشور عملا دزد بازار شده است، تا آنجا که در تظاهرات اخیر مالباختگان در مقابل موسسات اعتباری ” ای رهبر فرزانه ایران شده دزدخانه” شعار اصلی به شمار میرفت.
دومین ستون اقتصاد کشور دولت است که جدا از دریافت و پرداختهای در رابطه با بودجه کشور، با دراختیار داشتن صدها بنگاه تولیدی، تجاری و خدماتی بزرگترین کارفرمای کشورمحسوب میشود که بخش قابل توجهی از اقتصاد را در کنترل مستقیم خود دارد. تجربه نشان داده است که دولتها علی الاصول هیچگاه در تجارت موفق نبوده اند، که حکومت اسلامی هم از این قاعده مستثنی نیست. ولی گرفتاری بسیار بزرگتردر حکومت ملایان، تسلط شدید فامیل سالاری و رفیق سالاری بر بنگاه ها میباشد که بدون توجه به دانش و تخصص و تجربه توزیع مسند شده است. حاصل این شیوه مدیریت بر واحدهای اقتصادی دولتی ورشکستگی و از کار افتادگی بسیاری از آنها شده. بنگاه هایی هم که هنوز فعال هستند بقدری در سطح مدیران تقلب و دزدی و سوء استفاده و فساد نهادینه شیوع یافته که صحبت از مافیای مدیران دولتی میشود. این سوء مدیریت دولتی سبب گردیده تا دولت سالانه مبلغ متنابهی از بودجه خود را به شرکتهای دولتی تخصیص دهد.
بخش تولید کشور که موتور تحرک جامعه به شمار میرود چنان در بحران هویت فرورفته که توقف و یا انحلال واحدهای تولیدی با چندین ده سال سابقه و داشتن نام در بازار به امری عادی و روز مره تبدیل گشته است. ولی گسترش سایه بحران برسر چهار خط اصلی تولید که حیات بخش صنعت کشوروابسته به فعالیت آنها است، یعنی پتروشیمی، خودروسازی، صنعت ساختمان و تولید فولاد، سبب گردیده تا آژیر خطر توقف بسیاری از صنایع به صدا درآید. دلیل آنهم روشن است،زیرا که حرکت هزاران واحد صنعتی و تجاری کشور بستگی به فعالیت این چهار واحد دارد. از میان این چهار خط تولید، بخش پتروشیمی هرچند که هنوز خام فروشی میکند، ولی به هرحال موفق شده در بازار جهانی جای پایی باز کند و به علت کاهش قیمتها و رقابت فشرده با سود کمتری بسازد. ولی صنعت خودرو سازی کشور بدون حمایت دولتی قادر به ادامه حیات نیست. بخش ساختمان که دچار سکته ناقص شده و در حالت کما بسر میبرد. بخش فولاد هم که به امید حضور فعال در بازار جهانی زیر بار سرمایه گذاریهای سنگینی رفته به سختی سر پا ایستاده. اکنون نیز با افزایش سرسام آورهزینه تولید و عدم داشتن قدرت رقابت در فضای جهانی، صادرات در آستانه توقف قرار گرفته است. این درحالی است که این صنعت هنوز به آخرین فن آوریها در این صنعت مجهز نیست. نکته بسیار تعجب آور و حائز اهمیت اینکه تولید فولاد در داخل کشور با توجه به وفور سنگ آهن ، نیروی کار و انرژی ارزان بایستی اگر نه زیر قیمت چین و روسیه و اوکراین حداقل در یک سطح باشد، درحالیکه چنین نیست و قیمت محصولات فولادی این سه کشور به مراتب ارزان تر از ایران به دست مصرف کننده میرسد.
امسال یکی از بزرگترین مجتمعهای فولاد کشور در دامغان با استفاده از برترین تکنولوژیهای روز به بهره برداری خواهد رسید. با احداث این کارخانه و مانند آن قرار است سنگ معدن مستقیما به آهن اسفنجی و شمش فولادی تبدیل شود. توسعه ای که یک ضرورت به شمار میرود تا جلوی خام فروشی سنگ آهن گرفته شود و بجا آن انواع تولیدات فولادی صادر شود، که درغیراینصورت باید به زودی شاهد تعطیلی یک به یک کارخانههای فولاد کشوربود. هماکنون ظرفیت استخراج سنگآهن در کشور ۴۰ میلیون تن، کنسانتره ۲۴ میلیون تن، گندله ۲۲ میلیون تن و آهن اسفنجی ۱۸ میلیون تن است. برای رسیدن به افق ۱۴۰۴ و افزایش میزان تولید فولاد کشور از ۱۶/۵ به ۵۵ میلیون تن نیاز به نوآوری و استفاده از تکنولوژیهای نو است که قطعا افتتاح یک واحد تولیدی آن هم تنها توسط بخش خصوصی در یک جای کشور نمیتواند امیدی برای تحقق این برنامه باشد. بحران حاکم بر صنعت فولاد سبب شده تا مسئولین در صدد ادغام یا مشارکت با سرمایه داران داخلی یا خارجی حتا بر پایه واگذاری ۵۱ درصد برآیند که هنوز مورد استقبال قرار نگرفته است.
یکی دیگر از پایه های اصلی اقتصاد کشور سیستم بانکی است که وضعیت آن از حالت بحرانی گذشته ودر باتلاق فروپاشی دست وپا میزند. حکومت اسلامی در ابتدای انقلاب اعتقادی به نظام بانکی نداشت و آنرا تو دلی نظام سرمایه داری و امریکای جهان خوار به شمار میاورد. از اینجهت قشریون رژیم چندین بار خیز برداشتند تا سیستم بانکی را منحل کرده و بانکداری اسلامی بر پایه حذف بهره را جایگزین سازند. ولی از آنجاییکه هیچگونه الگویی از بانکداری اسلامی در دسترس نبود، لذا در همان حد حذف بهره پسنده کردند. ولی در مقابل سیستم بانکی دولتی اعلام شد. از این پس بود که بانکها عملا تبدیل به مراکزی برای انواع رانتخواریها و ضد و بندهای مالی دست اندر کاران حکومتی شدند. با ورود سپاه پاسداران از طریق تشکیل قرارگاه خاتم الانبیا، انواع شرکتهای تعاونی و موسسات اقتصادی، همچنین تصاحب سهام شرکتهای بزرگ و سودآور دولتی وغیر دولتی، همچنین گسترش فعالیتهای اقتصادی سازمانهایی مانند ستاد هشت ماده ای امام، بنیاد مستضعفان، آستان قدس رضوی و بسیاری بنگاه های اقتصادی ریز و درشت دیگر نیار به فعالیت گسترده تر و آزادتر سیستم بانکی به شدت محسوس گردید و به همین جهت ورق برگشت و تاسیس بانکهای خصوصی آزاد اعلام شد.
از این به بعد بود که بانکهای خصوصی وابسته به نهادهای مختلف حکومتی و یا توسط افراد مورد اعتماد حکومت یکی پس از دیگری تاسیس گردید. البته تحولات در سیستم بانکی در این حد خلاصه نشد و صدها موسسه اعتباری و صندوقهای قرض الحسنه هم مانند قارچ سبز شدند و در یک رقابت فشرده و بازی با نرخ سود به جذب نقدینگی های مردم پرداختند. نکته بسیار حائز اهمیت اینکه بازار بانکداری چنان داغ شد که در زمانی کوتاه هزاران شعبه بانک در سراسر کشور به فعالیت پرداخته و مراکزی شدند برای انواع رانتخواریها، سوء استفاده ها، حساب سازیها و در یک کلام غارت مردم. طبیعتا این شیوه بانکداری نمیتوانست یک روند طبیعی را طی کند و بالاخره روزی دزدیها و حسابسازیها و پرداخت وام دهی نجومی بدون ضمانتنامه معتبر رو میشد که شد و اکنون بانکها در مواجهه با عدم وصول وامهای کلان پرداخت شده به خواص در مرز ورشکستگی قرار گرفته اند. این درحالی است که دزدیها در موسسات اعتباری مدت هاست برملا شده و پس اندازهای مردم که اگثرا با بهره آن زندگی میکردند باد هوا شده است.
اینکه بسیاری از کارشناسان و صاحب نظران نسبت به انجام اصلاحات در ساختارهای اقتصادی کشور ابراز ناامیدی میکنند و بعضا غیر ممکن میدانند، به علت شدت آلودگی به انواع فساد در این چهار ستون اقتصاد کشور است. روحانی در سخنرانی خود در مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری با بغض در گلو برای مبارزه با فساد دست به دامان خدا شد که نهایت نومیدی یک رئیس دولت را میرساند. رئیس دولتی که حتا در انتخاب وزرای خود استقلال رای ندارد، چگونه قادر خواهد بود که چهار ستون اقتصادی کشور را که انواع مافیاهای حکومتی و وابسته به حکومت بر آن تسلط دارند را پاکسازی کند. اقتصاد ایران با وجود تمام خسارات و ضربات کشنده ای که حکومت اسلامی بر آن وارد آورده، معهذا هنوز دارای آنچنان ظرفیت بالایی است که قادر خواهد بود، در صورت برخورداری از یک مدیریت دولتی سالم ، فعال و با تجربه خیلی سریع باز سازی شود.
ولی این باز سازی توسط حکومت اسلامی که مدیریت آنرا معممین غیر متخصص برعهده دارند که سراپا آلوده به انواع فساد هستند غیر ممکن است. تا آنجا که وعده های روحانی در رابطه با دفع فساد از حکومت حتا در حد حرف هم باقی نخواهد ماند و پس از خوابیدن هیاهوی ریاست جمهوری بازی، اوضاع همچنان بر روال معمول کنونی ادامه پیدا میکند و گروه های مافیایی مسلط بر اقتصاد کشور همچنان میتازند. هرگاه روحانی بتواند قوه قضاییه را که مرکز فساد است وادار به پاکسازی واقعی کند ، در آنصورت میتوان امیدوار بود که مبارزه با فساد جدی شده است که آنهم آرزویی بیش نمیتواند باشد.
بر اساس آخرین آمار بانک مرکزی نرخ بیکاری در خانوارهای شهری به ۲۶.۶ درصد رسیده است که بالاتریم رقم در طول سه دهه اخیر است. آمارها نشان میدهد که در سال ۹۱ بالغ بر ۲۳/۳ دهم درصد خانوارهای کشور فاقد حتی یک فرد شاغل بوده اند که این رقم در سال بعد حدود ۱% افرایش پیدا کرده است. در سال ۹۳ دوباره یک درصد کاهش یافته است. اما بیکاری سال ۹۴ با افزایش ۲.۵ درصدی به حدود ۲۶/۴ دهم درصد رسیده است و حالا در آخرین آمار در سال ۹۵، رکود دیگری زده شده است و ۲۶/۶ دهم درصد خانوارها فاقد شغل هستند. این در حالی است که به گفته مسئولین با رشد دو رقمی اقتصاد و تک رقمی شدن تورم روبرو هستیم. محمدرضا پور ابراهیمی رئیس کمیسیون اقتصادی مجلس می گوید: آماری که ما از وضعیت تولید در بنگاههای اقتصادی داریم، وضعیت اینطور است که حدودا ۸۷۵۰۰ از واحدها صنعتی ۵۰درصد آنها یا زیر ظرفیت کار می کنند یا کاملا تعطیل هستند. وضعیتی که امروز در این شرایط بنگاهها قرار دارند، حاکی از وضعیت رکورد اقتصادی در ایران است. وی در ادامه میگوید: در شرایطی که ما از وضعیت رکود نام می بریم نباید انتظار داشته باشیم که اشتغال در کشور افزایش پیدا کند. گزارشی که در مجلس قرائت شد حاکی از این است که اگر این وضعیت ادامه پیدا کند، وضعیت بیکاری ما در چهار سال آینده به ۱۱ میلیون نفر میرسد. ربیعی، وزیر کار در این خصوص می گوید: ما دو طرح برای اینکه اشتغال ایجاد شود داریم، یکی طرح راه افتادن تولید است، بنابراین انواع سیاست ها را برای تولید شروع کردیم. برنامه بعدی رشد اقتصادی است که ما برای امسال ۵ % پیش بینی کردیم که اگر بخش نفت و انرژی را از آن کم کنیم به رشد قابل قبولی میرسیم.
اما در حال حاضر همین آمارهای دولتی و برنامه ها هنوز نتوانستند موفقیت مورد انتظار را داشته باشند، که ریشه این بیکاری ها در رکود است. رکودی که ریشه اش در نیمه فعال بودن چرخه صنعت و وارادات بی رویه و قاچاق است.
۲۱ میلیون نفرروستا نشین در زیر خط فقر مطلق
اخیرا مرکز آمار ایران جمعیت روستا نشین را بدین شرح اعلام کرده است : براساس نتایج سرشماری عمومی نفوس و مسکن ۱۳۹۵ از کل جمعیت ۷۹ میلیون و ۹۲۶ هزار و ۲۷۰ نفری؛ ۲۰ میلیون و ۷۳۰ هزار و ۶۲۵ نفر (۲۵.۹درصد) در روستاها ساکن هستند. این جمعیت در ۶۲ هزار و ۲۸۴ آبادی توزیع شدهاند. از بین آبادیهای دارای سکنه؛ ۱۹۹۶۴ آبادی(۳۲.۱ درصد) کمتر از ۵۰ نفر، ۸۴۶۳ آبادی(۱۳.۶ درصد) ۵۰ تا ۹۹ نفر، ۲۲۹۵۶ آبادی(۳۶.۹ درصد) ۱۰۰ تا ۴۹۹ نفر، ۶۰۹۹ آبادی(۹.۸ درصد) ۵۰۰ تا ۹۹۹ نفر، ۳۷۵۷ آبادی(۶ درصد) ۱۰۰۰ تا ۲۴۹۹ نفر، ۸۵۷ آبادی(۱.۴ درصد) ۲۵۰۰ تا ۴۹۹۹ نفر و ۱۸۸ آبادی(۰.۳ درصد) ۵۰۰۰ نفر و بیشتر، جمعیت دارند. از نظر تعداد خانوار، از بین آبادیهای دارای سکنه، ۲۲۸۱۹ آبادی(۳۶.۶ درصد) کمتر از ۲۰ خانوار، ۵۹۵۰ آبادی(۹.۶ درصد) ۲۰ تا ۳۰ خانوار، ۱۲۹۷۱ آبادی(۲۰.۸ درصد) ۳۱ تا ۷۰ خانوار، ۴۹۶۷ آبادی(۸ درصد) ۷۱ تا ۱۰۰ خانوار و۱۵۵۷۷ آبادی(۲۵ درصد) ۱۰۱ خانوار و بیشتر، داشتهاند. این جمعیت روستا نشین در واقع در شرائطی زیر خط فقر زندگی میکنند، که اگر تعداد ۱۶ میلیون نفر حاشیه نشین های شهرها هم بر آن اضافه شود نشان میدهد که بنا بر آمار حکومتی بیش از ۵۰ درصد از جمعیت کشور در زیر خط فقر قرار دارند.
ترکیه همچنان دروازه بان واردات به کشور
آمارهای منتشر شده توسط اداره آمار ترکیه نشان می دهد مبادلات تجاری ایران با این کشور در ۶ ماهه نخست سال جاری میلادی رشد ۱۱ درصدی داشته است. مبادلات تجاری ایران و ترکیه در ۶ ماهه نخست سال جاری میلادی ۵.۳۲ میلیارد دلار اعلام شده است. این رقم در ۶ ماهه نخست سال قبل ۴.۷۹۵ میلیارد دلار بوده است. بر اساس این گزارش صادرات ترکیه به ایران در ۶ ماه اول۲۰۱۷ با کاهش ۴۱ درصدی نسبت به مدت مشابه سال قبل مواجه شده و به ۱.۵۳۷ میلیارد دلار رسیده است. ترکیه در ماه های ژانویه تا ژوئن سال قبل ۲.۵۹۶ میلیارد دلار کالا به ایران صادر کرده بود. واردات ترکیه از ایران در ۶ ماهه نخست امسال رشد ۷۲ درصدی نسبت به مدت مشابه سال قبل داشته است. ترکیه در ماه های ژانویه تا ژوئن سال قبل ۲.۱۹۹ میلیارد دلار کالا از ایران وارد کرده بود که این رقم در مدت مشابه امسال به ۳.۷۸۳ میلیارد دلار افزایش یافته است. مبادلات تجاری ایران و ترکیه در سال ۲۰۱۶ با کاهش یک درصدی نسبت به سال ۲۰۱۵ به ۹.۶۶۷ میلیارد دلار رسیده بود. ترکیه در سال ۲۰۱۶ بالغ بر ۴.۶۹۹ میلیارد دلار کالا از ایران وارد و ۴.۹۶۸ میلیارد دلار کالا به ایران صادر کرده بود. واردات ترکیه از ایران در سال ۲۰۱۵ بالغ بر ۶.۰۹۶ میلیارد دلار و واردات از ایران ۳.۶۶۳ میلیارد دلار گزارش شده بود.
قراردادهای خود روسازان با فرانسه تمامی ندارد
محسن صالحی نیا معاون وزیر صنعت از قرارداد رنو با سازمان گسترش و نوسازی، به عنوان یکی از بهترین قراردادها در زمینه خودرو خبر داد. رنو در مهرماه سال گذشته بود که به دومین توافق شیرین خود با ایران دست یافت. براساس آن یک شرکت جوینت ونچر برای تولید محصولات مشترک در ایران ایجاد خواهد شد که ۴۰ درصد سهام آن متعلق به ایدرو و ۶۰ درصد آن متعلق به رنو است. ظرفیت اولیه تولید کارخانه مشترک رنو و ایدرو سالانه ۱۵۰ هزار دستگاه تعیین شده که در آن دو خودروی سیمبل و داستر جدید بهعنوان اولین محصولات در سال ۲۰۱۸ در این کارخانه به تولیدمیرسند. در فاز دوم ۳۰۰ هزار خودرو تولید میشود. در مجموع با احتساب قراردادهای قبلی مانند ال ۹۰ و ساندرو حجم تولید این شرکت در ایران به ۵۰۰ هزار دستگاه در سال خواهد رسید. احمد توکلی نماینده سابق مجلس، به عنوان رئیس هیات مدیره سازمان مردم نهاد دیده بان شفافیت و عدالت میگوید: حدود ۲۰ سال پیش این شرکتهای خارجی به ایران آمدند و قراردادهای محرمانه منعقد کردند، مجلس در سالهای ۸۳ و ۹۳ تحقیق و تفحصهایی را از صنعت خودرو انجام داد و در نهایت براساس این تحقیقات مشخص شد که تمام وعدهها در قراردادهای گذشته دروغ بود و هیچ انتقال تکنولوژی انجام نشد. امروز هم با همین حرفها که قراردادها محرمانه است بیم آن میرود خسارتهای گذشته تکرار شود.
۱۳ میلیارد دلارهزینه برای ۱ درصد رشد
نرخ رشد اقتصادی به عنوان یک شاخص اصلی فراز و فرودهای معناداری را در چهار سال گذشته تجربه کرد. از سال ١٣٨۶ این رشد روند نزولی به خود گرفت، اما در سال ١٣٩٣ با رشد ٣ درصدی، شتاب سقوط اقتصاد متوقف شد. در سال ١٣٩۴ دوباره رشد منفی ۶/١ درصد تجربه شد اما در سال ١٣٩۵ ادعا شد که اقتصاد رشد ۵/١٢ درصدی داشته است. ولی با وجود رشدهای به دست آمده اقتصاد هیچگاه به سطح سالهای شکوفایی نرسید؛ بهطوری که در سال ١٣٩۴ سطح تولید ناخالص داخلی سرانه کشور به سطح سال ١٣٨۶ نرسیده است. اما با رشدی که در سال ١٣٩۵ یعنی برابر ۵/١٢ درصد حاصل شد میتوان ادعا کرد تولید ناخالص داخلی سرانه از سال ١٣٨۶ بیشتر شده و به سال ١٣٨٩ رسیده است.
در چهار سال گذشته اگرچه رشد اقتصادی نهایتا با رقمی بالا حاصل شد اما مطالعه جزییات نشان میدهد؛ رشد به دست آمده بیکیفیت بوده است. کیفیت را در رشد اقتصادی با میزان اشتغال ایجاد شده میسنجند. آمارهای مرکز آمار ایران میگوید در ابتدای دولت نرخ بیکاری ۴/١٠درصد بوده است اما در بهار ١٣٩۶ به ۶/١٢% رسیده است. از سوی دیگر در حالی که مشارکت اقتصادی در سال ١٣٩٢، ٢٣ میلیون و ٨٣۴ هزار و ۵۵١ نفر گزارش شده است در بهار ١٣٩۶ مشارکت اقتصادی به ٢١ میلیون و ٨۶١ هزار و ٨٣۶ نفر رسیده که حکایت از ریزش یک میلیون و ٩٧٢ هزار و ٧١۵ نفری دارد. بیثباتی نرخ تورم در ایران یکی دیگر از بیماریهای مزمن محسوب میشود. بلندپروازی سیاستی همزمان با عدم انضباط مالی همواره با دو یا سه فاصله به تورمهای بالا منجر شده است. اگر دو قله تورمی یعنی تورم سال ١٣٧۴ و ١٣٩٢ را نادیده بگیریم روند شاخص رفاه خانوار همواره با کندی بهبود یافته است. این موضوع در مورد شاخص حداقل دستمزد واقعی هم صادق است. بدترین عملکرد به دولت دهم اختصاص دارد. هر یک درصد رشد اقتصادی در دولت یازدهم، ١٣ میلیارد و ٩٩ میلیون دلار هزینه داشته است. با این حال بررسیها نشان میدهد کمترین بازده منابع ناشی از صادرات نفت و گاز در دولت دهم صورت گرفته است. در دولت دهم برای هر یک درصد رشد اقتصادی ۶٧ میلیارد و ١٧ میلیون دلار منابع صادرات نفت و گاز هزینه شد. این هزینه در دولت نهم ١٧ میلیارد و ٨٧ میلیون دلار بوده است. اما هزینه رشد اقتصادی را در دولتهای قبل که نگاه میکنیم؛ فاصله عمیق و معناداری قابل مشاهده است.
کاهش چشمگیر صادرات پسته
درپی کاهش بیش از ۹ درصدی صادرات غیرنفتی در چهار ماه امسال، صادرات پسته بیش از ۴۱ درصد از نظر وزنی و بالغ بر ۳۶ درصد از نظر ارزشی نسبت به سال گذشته کاهش پیدا کرده است، البته این محصول ارزآور نسبت به پارسال گرانتر مبادله میشود. براساس آخرین آمار منتشر شده از گمرک طی چهار ماه امسال ۱۶ هزار و ۶۵۹ تن و ۶۱۷ کیلوگرم انواع پسته و مغز پسته به ۵۶ کشور صادر شده که ارزشی بالغ بر ۱۷۳ میلیون و ۶۶۳ هزار و ۹۲۷ دلار داشته است. این آمار نشان میدهد که صادرات پسته ۷۹/ ۴۱ درصد از نظر وزنی و ۴۶/ ۳۶ درصد از نظر ارزشی نسبت به چهار ماه نخست سال گذشته کاهش یافته است. البته آمارها نشان میدهد که پسته ایرانی با ارزشتر از پارسال در بازار جهانی مبادله شده است. چرا که براساس آمارهای منتشر شده رسمی در سال گذشته هر کیلوگرم پسته ۹ دلار و ۵۵ سنت معادل ۲۹ هزار و ۷۸ تومان صادر میشد؛ در حالی که ارزش پسته صادراتی امسال بهصورت میانگین ۱۰ دلار و ۴۲ سنت معادل ۳۳ هزار تومان شده است. البته در صادرات طلای سبز نکته جالب توجه دیگری وجود دارد و آن اینکه هر کیلوگرم محموله صادراتی در زمینه این محصول از پوست پسته ۲۵ سنتی (حدود ۹۰۰ تومان) و پسته تازه ۵/ ۲ دلاری (حدود ۹۰۰۰ تومان) با مغز پسته ۲۵ دلاری (معادل ۸۸ هزار تومان) متفاوت است که نشاندهنده ارزانترین و گرانترین محموله صادراتی در بازارهای جهانی است.
مجله آمریکایی «پولیتیکو» در شماره ۱۴ ژوییه ۲۰۱۷ خود در باره یک تاجر آمریکایی- کرهای مینویسد که صادرات ماهی دارد و برای ایران پولشویی میکند.
در ماه اوت ۲۰۱۲ یک رولز رویس نقرهای رنگ در مقابل هتلی در شهر کلورادو اسپرینگز در آمریکا میایستد و عروس و دامادی که به تازگی ازدواج کردهاند از آن پیاده میشوند. آنها از مراسم عقد میآیند و عروس خانم گردنبند و گوشواره و انگشتر الماس چشمگیری انداخته است. در مراسم شام یکی از مهمانان گیلاس خود را به سلامتی داماد، میچل زونگ، بلند میکند و میگوید او مردی است که «همیشه برای کمک به دوستان و خانوادهاش آماده است».
۲ سال بعد ماموران پلیس آمریکا وارد خانه زونگ در جنوب کالیفرنیا میشوند و جواهرات عروسی و پول نقد موجود در خانه و تمامی دارایی خانواده زونگ ضبط میشود. بنا به گزارش بازپرس آنچه که از خانه زونگ بدست میآید فقط بخش ناچیزی از ثروتی است که او از دورزدن غیرقانونی تحریمهای ایران به ارزش بیش از ۱ میلیارد دلار در ظرف شش ماه در سال ۲۰۱۱ به دست آورده است.
در مرکز این حلقه تبهکاری- به غیر از چندین تاجر ایرانی ساکن خاورمیانه و قفقاز، مقامات ارشد یک بانک دولتی در کره جنوبی، صاحب ایرانی-آمریکایی یک شرکت هواپیمایی که هواپیماهایش برای دولت آمریکا و از جمله سیا پنهانی کار می کردند، سیاست پیچیده تحریمهای، دنیای غیرقانونی منابع مالی و پولشویی املاک و کالاها در ۳ ایالت آمریکا- مرد کهنسالی به نام کن زونگ، پدر میچل، قرار دارد که تاجر ماهی در آلاسگاست.
اما در شرایطی که دولت دونالد ترامپ، رییس جمهوری آمریکا قصد دارد دور تازهای از تحریمها را علیه ایران وضع کند، بررسی پرونده کن زونگ، که در زمان خودش توانست همه را فریب بدهد، آموزنده میباشد.
کن زونگ، در نگاه اول، نمونه یک مهاجر موفق است که در سال ۱۹۸۰ از کره جنوبی به آلاسکا رفت و در سال ۱۹۸۵ شهروند ایالات متحده آمریکا شد. زونگ تاجر بیقراری بود که کار خود را از املاک و رستوران داری شروع کرد و بعد با همکاری یک سناتور موفق شد میلیونها بسته ماهی آزاد را به کره جنوبی صادر کند.
او در سال ۲۰۰۱ به کره جنوبی بازگشت و در آنجا چندین بار اعلام ورشکستگی کرد، تا اینکه در سال ۲۰۰۹ شرکت KSI را تاسیس کرد که بنظر می رسید در کار انجام معاملهای بزرگ است.
در همان سال یک تاجر بریتانیایی ترک تبار به نام سنسر شوکت در لندن به اتهام کلاهبرداری دستگیر شد. شوکت در هنگام دستگیری خود را نماینده شرکت کرهای KSI معرفی کرد و در سال ۲۰۱۳ به ۷ سال زندان محکوم شد.
حوالههای زونگ در سال ۲۰۱۱ شروع شد و حساب بانکی او در یکی از کشورهای خلیج نقل و انتقالهای زیادی را نشان میداد. شرکت زونگ با یک شرکت ایرانی به نام فرسوده کار میکرد که در کار سنگ مرمر بود و با شرکت دیگری به نام ارکیده در خلیج ارتباط داشت. اما در این نقل و انتقالهای پولی خبری از سنگ مرمر نبود.
بر اساس پرونده دادگاه، زونگ ۳ شریک ایرانی به نامهای هوشنگ حسین پور، پوریا نایبی و هوشنگ فرسوده داشت. این سه ایرانی ماموران دولت ایران بودند و حسابهای بانکی زونگ را در اختیار داشتند و از این طریق تحریمها را دور می زدند. زونگ با این ایرانیها از طریق پسرش میچل آشنا شده بود که با برادر هوشنگ فرسوده در دانشگاه کلورادو همکلاس بود.
اما در ورای این رابطه دوستی، رابطه نفتی دو کشور ایران و کره جنوبی و بانکهای مرکزی این دو کشور قرار داشتند.
ماموریت زونگ آن بود که پولهای حاصل از فروش نفت ایران به کره جنوبی را به دلار برای ایران کارسازی کند و این کار بدون خریدن مقامات بانکی کره جنوبی غیرممکن بود.
زونگ در ایمیل به حسینپور در سال ۲۰۱۱ از ملاقات خود با مقامات بانک IBK کره جنوبی و حسابهایی میگوید که توانسته بود باز کند.
اما ادامه این ارتباط میسر نبود و در سال ۲۰۱۲ زونگ به حسینپور میگوید «لازم است برای مدتی ساکت باشیم». زونگ در سال ۲۰۱۳ در کره دستگیر شد و دادگاه عالی این کشور در سال ۲۰۱۷ زونگ را به ۴ سال زندان و کار اجباری محکوم کرد.
به گزارش دادگاه، در مدت همکاری زونگ با ایرانیان، او موفق شده بود که ۱۷ میلیون دلار درآمد داشته باشد.
در دسامبر ۲۰۱۶ دادگاه آمریکا خواستار استرداد زونگ به آمریکا پس از پایان محکومیتش در آن کشور شد. به گفته بازپرس آمریکا زونگ میتواند به جرم پولشویی دهها سال در زندان آمریکا بماند.
اما در حالیکه زونگ در زندان بسر میبرد، اما سه ایرانی طرف معامله او آزادند و به کار خود ادامه میدهند. به گفته مقامات آمریکایی رابطه این سه ایرانی، که برای دولت ایران کار میکنند، فقط با زونگ نبوده و آنها ارتباطهای متعدد دیگر در سراسر جهان دارند.
اما این سه ایرانی به کجا وابسته اند؟ بر اساس بعضی از شواهد نایبی برای «ستاد اجرای فرمان امام خمینی» در ایران کار میکند، که در راس آن آیت الله خامنهای قرار دارد و دارایی آن بالغ بر ۹۵ میلیارد دلار است.
فرسوده هم از همکاران بابک زنجانی در شرکت سورینت است که وابسته به شرکت ملی نفت ایران و سپاه پاسداران ایران میباشد.
بر اساس توافق اتمی ایران با قدرتهای جهانی، آمریکا پذیرفت که از زمان اجرای این توافقنامه، نام این سه ایرانی را از لیست تحریمها خارج کند، و این نشان میدهد که این سه ایرانی چقدر برای مقامات دولت ایران مهم هستند.
پدر موسیقی جاز مدرن بود و از پیشگامان و ستون های موسیقی سیاهان… از جمله ی ارکان هویت موسیقی سیاهان و گشایش دهنده ی زندگی بسیاری از هم نوعان اجتماعی اش. حرف از ” لویی آرمسترانگ ” به میان است هم او که جهان شمول شدن موسیقی جز را ” فرزند ” فعالیت های او دانسته اند. به بهانه ی همزمانی با چهارم آگوست که در کتب تذکره روز تولد او عنوان شده؛ در نوشتاری به نسبت مفصل از زندگی و آثار و احوال او گفته ایم و همراه این زندگی پر حادثه؛ به برگه های پیر و خوش آوای موسیقی جز و بلوز هم نگاهی دوباره داشته ایم…
لوئی آرمسترانگ؛ با همین نام و ونشان شناسنامه ای؛ در تابستان ۱۹۰۱ و در خانواده ای از مهاجران آفریقایی و در نیو اورلینز آمریکا به دنیا آمد. او که از نسل سوم برده های آفریقایی به حساب می آمد، از همان روزگار کودکی با مفاهیم فقر و تبعیض و کارسخت آشنا شد و نبود امن و امان خانه را با تمام وجودش دریافت؛ تا به واسطه ی همین دوران دشوار؛ بعدها داشته هایش را بیشتر از دیگران قدر بداند و به درک بهتری از نعمت حیات برسد
دوران کودکی او سخت تر از سخت بود. پدر او در کودکی لوئی اهل خانه را رها کرد و مادرش هم چند صباحی آن سوتر؛ لوئی و خواهرش را به مادربزرگ سپرد و پی زندگی خودش رفت تا لوئی کوچک از همان روزهای کودکی با کار سخت آشنا شود و برای کسب رزق خانه به کوچه و خیابان برود و بسیار زودتر از هم سن و سال هایش با معانی و جلوه های زندگی اخت شود…
او در کتاب خاطرات و مصاحبه هایش کمتر از دوران سخت نیو اورلینز گفته؛ با این وجود اما جمله ای از او بدل به عنوان بسیاری از مقالات و یادداشت ها شده؛ با این مضمون که او هرگاه که چشمانش را بسته تا در سازش بدمد؛ تمام خاطرات آن روزها را تصویر می کرده؛ روزهایی که در عین دشواری؛ به قول او دلایلی برای زنده بودن به این کودک تنها مانده دادند و با مفهوم ” بودن ” آشنایش کردند…
لوئی پس از تجربه ی کارهای فراوان در چهارسوی شهر؛ و به واسطه ی علاقه اش به موسیقی، به کلاب های شبانه کشیده شد و در نوجوانی به عنوان نوازنده ی حرفه ای ساکسیفون به گروه های دوره گرد شهر پیوست تا از همین مجال اندک نهایت بهره را بگیرد و بزرگان وقت را متوجه هنر و استعداد نابش کند…
جو گینگ اولیور یکی از همان بزرگان بود که استعداد لوئی را به خوبی شناخت و در راه پیشرفت او نقش موثری ایفا کرد. او که از جمله ارکان یکی از گروه های نام آشنای شهر بود؛ پس از آنکه عزم به سفر جزم کرد؛ لوئی را به جای خودش به اعضای گروه سپرد و در ادامه هم او را به بند موسیقی خودش آورد و اسباب شهرت عمومی او در میان مردم آمریکا را فراهم کرد…
لوئی در بیست سالگی؛ و بر خلاف بسیاری از دوستانس که از طبقات فرودست جامعه به سطح اول موسیقی آمده بودند؛ فن خواندن و نوشتن موسیقی را آموخت و در شیوه ی نواختن سازهای برنجی ابداعات جالبی انجام داد. همین آشنایی او با نت و خط هم باعث شد تا او به فن آواز روی بیاورد و ارتباطی تنگاتنگ میان صدای ساز و آواز خودش برقرار کند…
لوئی از اواسط دهه ی بیست به شهرتی عمومی رسید و در کنار حضور در گروه های موسیقی؛ فعالیت های تک نفره اش را هم آغاز کرد. صدای دلنشین؛ نحوه ی ادای کلمات و خش همیشگی همراه صدایش باعث شدند تا او خیلی زود در صف خوانندگان محبوب و نام آشنا قرار بگیرد و علی رغم تفاوت در نژاد و رنگ پوستش از مواهب شهری جامعه ی آمریکا برخوردار شود…
اسکات یا همانچه در موسیقی شرق با عنوان تحریر شناخته می شود؛ در واقع فن استفاده از الفاظ بی معناست که به صورت پیش بینی نشده به متن ترانه علاوه می شوند. لوئی به دلیل شناختش از زیر و بم های نت و به واسطه ی هوش سرشارش؛ از جمله ی پیشگامان عرصه ی تحریر به شمار می رفت؛ جالب اینکه او علاوه بر اینکه از هنجره اش سازی خوش صدا ساخته بود؛ از صداهای سازش هم نواهایی آشنا استخراج می کرد؛ نواهایی که انگار مثال کلمات معنی داشتند و با ذهن آشنا بودند…
علاوه بر تحریرهای دلنشین؛ دوئت های او با دیگر خواننده های بزرگ وقت هم دیگر از دلایل محبوبیت و ماندگاری او بوده اند. در میان این همه آثار دو نفره اما؛ آلبوم ” الا اند لوئیس ” که به همراهی الا فیتزجرالد تههیه و روانه ی بازار شده بود؛ بسیار بیشتر از دیگران به شهرت رسید و در چهارسوی دنیا هواداران فراوانی پیدا کرد…
لوئی به واسطه ی همین محبوبیت و شهرت؛ از جمله ی نخستین هنرمندان سیاه پوستی بود که توانست رنگ پوستش را انکار کند؛ با این همه اما دوری جستن او از فعالیت های اجتماعی و سیاسی؛ باعث شد تا بسیاری از هنرمندان رنگین پوست او را همراه کاروان خودشان به حساب نیاورند؛ آنها بر این باور بودند که لوئیس با توجه به تاثیر گذاری اجتماعی اش می توانست بسیار بیشتر در راه احقاق حقوق سیاهان فعالیت کند و به همین دلیل هم او را ملامت می کردند.
عادت های فردی او هم در بسیاری از کتب تذکره آورده شده اند؛ این طور که پیداست او بسیار عاشق زندگی بوده و اساسا بودن را به هر چیز دیگری ترجیح می داده؛ در همین زمینه جمله ای از او نقل محافل رسانه ای شده که اگر فقیر هم بودم باز راهی برای شادی پیدا می کردم. علاوه بر اینها؛ نوشتن؛ عشق به غذا و ذکر خاطرات کودکی و آوردن امثال و حکم هم دیگر از خصوصیات او بوده اند که برای زندگی نامه نویسان جالب توجه بوده اند …
عشق به زیبایی زنانه هم دیگر از جلوه های شخصیت او بوده؛ او در نوشته ها و گفته هایش زن را به زندگی مانند کرده و بارها و بارها از عشق گفته؛ لوئی شاید به واسطه ی همین عشق؛ چهار بار ازدواج کرد و جز بار آخر در روابط زناشویی اش دوام چندانی را تجربه نکرد.
نام های مستعار او هم سوژی کلام بوده اند. این طور که پیداست لوئی در به خاطر سپردن نام افراد حضور ذهن کافی نداشته و همگان را “پاپز ” صدا می زده؛ همین نام هم بعدها به روی خودش ایستاده تا این لفظ در آغاز نامفهوم؛ حالا دیگر همه را به یاد پدر معنوی موسیقی جاز بیاندازد…
او که از جمله ستوده شده ترین هنرمندان وقت بود و به تالار مشاهیر موسیقی هم راه پیدا کرده بود؛ سرانجام یک ماه پیش تر از تولد هفتاد سالگی اش؛ و در پی سکته ی قلبی و در خواب جان سپرد تا دنیای موسیقی یکی از برزگترین و تاثیرگذارترین نوازندگان و خوانندگانش را از دست بدهد و داستان زندگی یکی از قهرمانانش را خفته به خاموشی ببیند…
بازارچهی کتاب این هفتهی ما سرکیست به پیشخوان کتابفروشیهای گوشهگوشهی جهان کتاب. عناوین برگزیدهی ما در این گذر و نظر اینهاست:
زندگی بر شاهراه قدیم رم
نویسنده: واهان توتووِنتس
مترجم: آندرانیک خچومیان
ناشر: چشمه
تعداد صفحات: ۱۵۴ صفحه
قیمت: ۱۳ هزار تومان
توتووِنتس در سال ۱۸۸۹ در شهرستان مرزه در ارمنستان غربی متولد شد. نخستین بار در سال ۱۹۰۷ بود که قطعه شعری از او در هفته نامه نشریه شرق چاپ شد. این نویسنده پس از اعلام قانون اساسی عثمانی در سال ۱۹۰۸، به استانبول و از آن جا به اروپا و سپس به آمریکا رفت. برای امرار معاش و ادامه تحصیلات به کارگری مشغول شد.
توتووِنتس در سال ۱۹۱۵ به قفقاز رفت و همراه گروهی داوطلب ارمنی به جبهه جنگ اعزام شد. در سال ۱۹۲۰ بود که دوباره به آمریکا رفت و دو سال بعد در سال ۱۹۲۲ به ارمنستان شوروی رفت و نقش خود را در زمینه ادبیات این کشور ایفا کرد.
او در اولین آثارش، روحیه آزادی خواهی و عدالتطلبی نشان داد. کتاب «ویرانه» او نمونه بارزی در این باره است که در سال ۱۹۰۸ چاپ شد و به روحیات و تفکرات زندانیان ارمنی در بند ترکیه عثمانی میپردازد. از آثار دیگر این نویسنده میتوان به مجموعه داستانهای «آمریکا»، «گلهای آبی روشن»، «دکتر بوربونیان»، «اوراق سوخته»، «درخت زردآلو» و رمان سه جلدی «باکو» اشاره کرد.
«زندگی بر شاهراه قدیم رم» به تعبیر مترجمش، مجموعه ای از داستان هایی است که شاعرانه نوشته شدهاند.
در قسمتی از این رمان می خوانیم:
در یکی از میادین که کوچه ما به آن راه داشت، سه روز بود که کاروانی اتراق کرده بود. بوی پشم شتر، خمیر، بوی مخصوص قباهای نمدی شتربانان، صدای خسته و نگاههای آسوده شترها فضا را پر کرده بود. چادرهای نمدی و کوتاه شتربانان جای جای میدان دیده میشد. شبها اجاقها را روشن میکنند. یک زندگی ساده ساده. شتربانان به شترها غذا میدهند و مدام آنان را نوازش میکنند. آنها با صدای بلند نمیخندند، فقط لبخند میزنند. لبخند آنان کمرنگ بر چهرهشان نقش میبندد و محو میشود، اما چشمان مردان صحرا آتشین است؛ پر از خورشید، سوزنده، نم دار، درخشنده، همیشه بیدار؛ چشمانی انگار برای ما گرما و آرامش شنزارهای شان را به ارمغان می آورند.
کاروان راه افتاد. صدای بم، ملتمسانه و پر از دلتنگی شترها همه شهر را در خود گرفته است.یکی از شترها تکان نمی خورد. نشسته است، از جایش بلند نمی شود. فقط نگاه می کند.شتربانان دور او حلقه می زنند و به عمق نگاه او نفوذ می کنند و روح شتر را حس می کنند. یک دندگی شتر سر بلند کرده است. شتربان از وحشت خشم صاحب کاروان، رنگش می پرد.شتر از خشونتی انسانی اندوهگین شده است. صاحب کاروان بر می گردد.
ناهی
نویسنده: جمشید خانیان
تصویرگر: سمینه خوبی
ناشر: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
تعداد صفحات: ۶۴ صفحه
قیمت: ۳هزار و ۲۰۰ تومان
ناهی نام پسر بچهای است که اهالی روستا معتقدند به دلیل حضور اوست که باران نمیبارد.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «تا هفتمین زمستان بعد از آن ماجرا، حتی یک چکه باران هم از آسمان نبارید. رودخانه گابریک بی آب بی آب شد. برکهی چاشی به ته رسید. هر چه باغ غله و مرکبات و صیفی و سبزی بود در آفت بی آبی و تشبادهای تابستان از بین رفت. تا اینکه روزی از روزهای هفتمین زمستان بعد از آن ماجرا، در یک بعدازظهر، لیوا که حالا ۱۰ سال داشت بدو بدو از آبادی زد بیرون و…»
خانیان در این کتاب ضمن روایت یک داستان به آموزش آداب و رسوم بخشی از مردم خطه جنوب نیز پرداخته است. ضمن آنکه در روایت خود از ادبیات کهن و بومی مردم این بخش از ایران بهره گرفته تا اثری تاریخی و مستند در اختیار نوجوانان قرار بگیرد.
ستارهها را بشمار
نویسنده: لوئیس لوری
مترجم: پروین علی پور
ناشر: افق
قیمت: ۷۵ هزار ریال
این کتاب، مصایب یهودیان دانمارک را در زمان اشغال نازیها روایت می کند و به ماجرای زندگی پرهیجان «آنهمری» دختر نوجوان ساکن کوپنهاگ و دوستش «اِلِن» می پردازد. زندگیای که زیر سایه اشغال آلمان نازی و برخورد با یهودیان دانمارک، رنگ سیاهی و ترس به خود گرفته است.
در این رمان، آنه مری و الِن در زمان جنگ، تمام فکر و ذکرشان مدرسه، کمبود مواد غذایی و سربازان آلمان نازی است که آرامش شهر کوچکشان را بر هم زدهاند. نازیها دست بردار نیستند و یهودیان دانمارک ناچارند مخفیانه وطنشان را ترک کنند. در این میان آنهمری به مأموریتی خطرناک میرود تا دوستش را نجات دهد.
در خلال این داستان، با بخشی از تاریخ اروپا و اشغال کشورهای اسکاندیناوی از سوی هیلتر و نیز زندگی یهودیان در این دوران آشنا میشویم. دورانی که بخشی از مقاومت مردمی، به طور مخفیانه، از دل همین خانوادهها شکل میگیرد و بارقههای امید را در دل مردم زنده نگهمیدارند.
خانواده «آنه مری» نیز هرکدام به نوعی درگیر این فضاها هستند، خواهر بزرگش که در تصادفی جان باخته و نامزد خواهرش، حالا به دلایل امنیتی، مخفیانه به دیدار آنها میآید، پدری که راوی روزهای خوش گذشته است و علیه فراموشی میجنگد و مادر صبوری که باید حواسش به خانواده، همسایهها و آشنایان باشد. در این میان، دو دختر جسور، باید به ماموریتی بروند، ماموریتی که به قیمت جانشان میتواند باشد.
لوئیس لوری، نویسنده آمریکایی که به روایت زندگی آنه مری پرداخته، بیش از ۳۰ رمان برای نوجوانان نوشته است. او برای رمانهای «ستارهها را بشمار» و «بخشنده»، مدال طلای نیوبری گرفته است. همچنین «ستارهها را بشمار» به انتخاب انجمن کتابداران آمریکا و مجله اسکول لایبرری کتاب برگزیده سال شده است.
جنگنامه نادر
نویسنده: الماس خان کندولهای
مصحح و مترجم: مظهر ادوای
ناشر: ققنوس
تعداد صفحات: ۵۸۳ صفحه
قیمت: ۵۵ هزار تومان
جنگنامه نادر (به زبان هورامی) اثری منظوم است که الماس خان کندوله ای آن را سروده است. الماس خان در این کتاب، اوضاع دوره نادرشاه به ویژه جنگهای او با عثمانیها، هندیها و ازبکها را به تصویر کشیده است. این شاعر که برخی از او به عنوان سردار سپاه نادرشاه نام برده اند، در این جنگها به ویژه جنگ با عثمانی، حضور داشته است.
الماس خان در مقام سردار و شاعری که گویا به دلیل عقب نشینی نابه هنگام در جنگ کرکوک، اخته و از سپاه و دربار نادر رانده شد و سپس مجبور به سکونت در روستای کندوله کرمانشاه شد. او در کتاب، توصیفهای دقیقی از جنگهای نادر ارائه داده است. او در این اثر، گاهی نادر را به دلیل برخی سیاستهایش ستایش کرده و گاهی هم به علت شکست در برخی نبردها، از او انتقاد می کند.
کتاب پیش رو، ۱۱۲ صفحه مقدمه دارد که به قلم مصحح آن نوشته شده است. پس از آن نیز از صفحه ۱۱۳ تا صفحه ۵۴۶ متن جنگنامه نادر درج شده است. واژنامه، منابع و نمایه نیز بخشهای بعدی کتاب هستند.
مظهر ادوای تصحیح این اثر کلاسیک را در سال ۱۳۸۹ و زمانی که دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه تهران بوده، شروع کرده است. تصحیح این کتاب به صورت مقابله و تطبیق ۱۰ نسخه با همدیگر، و ترجمه ابیات آن، مدت ۵ سال طول کشیده است.
شبیخون زدن نادرشاه بر سر توپال و شکست خوردن او، لشکر کشیدن عبدالله پاشا بر سر نادرشاه، جهانگیری نادرشاه تمام ایران را، چاپار فرستادن حسن پاشای روم به سوی خنگار و … از جمله عناوین متن «جنگنامه نادر» هستند.
در هشتمین شمارهی چهرهنما، دیگر بار به چهارگوشه ی دنیا سفرکرده ایم و یاد بزرگان و تاریخ سازان عرصه ی فرهنگ و هنر را زنده نگاه داشته ایم. در این شماره، از هنر معترض نشانه آورده ایم و رنج فراوانی که از مذهب به زندگی آدمیان تحمیل می شود؛ از سینمای دلهره آور هیچکاک گفته ایم و زنان دلربای فیلم های او که آموزگار بی باکی و نهراسیدن بوده اند برای بسیاری از مردمان جهان؛ از ” ولی الله ترابی ” یادکرده ایم وهنرهای ملی و باستانی ایران که این روزها در آستانه ی نابودی قرار گرفته اند… اینها و بیشتر از اینها را در ادامه گزیده نویسی های این شمارهی چهرهنما از پی بگیرید
مذهب و رنج زندگی…
پایان جولای هر سال مصادف است با درگذشت ” لئون فراری” ، هنرمند معترض و جسور آرژانتینی؛ هنرمندی که آثار خلاقانه و مملو از فریادش، او را به یکی از پیشگامان هنر مفهمومی دنیا بدل کرده است. آثاری مشتمل بر مجسمه های حیرت انگیز و چیدمانهایی مرکب از سادگی ایده های مانیمالیستی و پیچیدگی مفاهیم عظیم.
فراری را بیشتر به سبب محتوای جنجالی آثارش می شناسند، او با برگزیدن موضوعات بحث برانگیزی چون سکس، خشونت، مذهب، جنگ و تبعیض های نژادی و جنسیتی آثارش را به شکواییه هایی با زبانی جهانی بدل می کرد و پرخاشگرانه به سلطه جویان سیاسی و مذهبی می تاخت.
این هنرمند، در یکی از چیدمانهایش مجسمه هایی از “مریم باکره” ، “قدیسین” و “مسیح” را درمولفه های آشپزخانه نظیر چرخ گوشت، سینک ظرفشویی، اجاق گاز، رنده، تستر نان و دیگ جای سازی کرده بود، تا بدینسان با الفبای غامضش، از مذهبی انتقاد کند که پیام آور شکنجه و مسب رنج است و در عین حال خوراک آدمی. فراری به سبب این آثار مغضوب ” اسقف برگولیو” اسقف ارشد آن زمان بوئنس آیرس – پاپ فعلی – شد و دادگاهی در آرژانتین با ” ضد کلیسایی” خواندن پیام آثار فراری، حکم به تعطیلی نمایشگاهش داد.
“تمدن غرب مسیحی” هم از جمله ی دیگر آثار اوست، جایی که او نمادهای قدرت و مذهب را در هم آمیخت و اثری سمبولیک در اعتراض به جنگ ویتنام آفرید، مجسمه ای تصویر گرِ “مسیح” مصلوب بر یک بمب افکن آمریکایی.
یادی از هیچکام و زیبارویان بی باک اش…
روزهای میانی آگوست، زادروز “آلفرد هیچکاک” سینماگر پر آوازه ی بریتانیایی ست، کارگردانی که به رغم خلق فیلمهایی جاودان در تاریخ سینما، هیچ گاه از سوی آکادمی اسکار قدر ندید. هیچکاک را “سلطان دلهره ” ی سینما نامیده اند، کسی که فیلمهای معماگونه و هراسناکش تا هم امروز سوژه ی تقلید بسیاری از فیلمسازان است.
اما از سوی دیگر، هیچکاک خالق زنان قدرتمند سینماست، جملگی زنان فیلمهای او زنانی موطلایی هستند با زیبایی خیره کننده، زنانی که درگیر ماجراهایی راز آلود، جنایی و خشن می شوند اما همواره دلربا و شکوهمند باقی می مانند. زنانی که محجوب ترین و ترسوترینشان هم به گاه نیاز و مخمصه، متهور و بی باک می شوند. زیبارویانی چون “اینگرید برگمن” ( آلیشیا- بدنام)، “گریس کلی” ( مارگوت-ام را به نشانه ی قتل بگیر، لیز- پنجره ی پشتی)، “جووان فانتین”( آلیس – ربه کا)، “اوا ماری” (ایو کندال- شمال از شمال غربی)، “جانت لی” ( ماریون – روانی) و “کیم نواک” ( جودی بارتن – سرگیجه).
هیچکاک عموما احساسات عمیق انسانی نظیر ترس، حسد، هوس، خشم و احساس گناه را در کاراکترهای مرد فیلمهایش تجلی می دهد و در این میان زنان را به جایگاه الهه ای با قدرت سحر آمیز مبعوث می کند. الهه هایی که با شمایل گونه گون رخ می نمایند و هیچکاک را در عینیت بخشیدن به تعلیق جاری کارهایش مدد می رسانند.
قوانین کلیسا در تقابل با عشق و طبیعت….
پانزدهم آگوست، برای زنان اهل قلم ایتالیا، روزی سرنوشت ساز است، در این روز “گراتزیا دلدا” توانست به عنوان نخستین زن ایتالیایی، برنده ی جایزه ی نوبل شود و زبان زنانه ی ادبیات ایتالیا را رنگ و بویی جهانی ببخشد. گراتزیا دلدا همانند “ویرجینیاوولف” از جمله زنان پیشرو در زمینه ی زنانه نویسی ست. تیغ نگاه زنانه ی او که شخصیتهای زنان داستانش را کالبد شکافی می کند، چنان برنده و ظریف است که داستانهای او را به آثار روانکاوانه ی حیرت انگیزی بدل کرده است. آثاری که عموما به شرح آشوبها، دوگانگی ها و سرگشتگی های سرشت بشر می پرداختند و در همان حال قوانین دست و پاگیر جوامع و سنتهای زنجیر شده برپای انسانهای امروز را مورد نقد قرار می دهند.
او در یکی از برجسته ترین آثارش “وسوسه” (۱۹۲۰)، با شرح زیبایی عشق و ازدواج، تعارض قوانین کلیسا با قوانین انسانی و الهی را به نمایش می کشد و درامی را خلق می کند که در آن کشیش جوانی با نام “پائولو” خداوند را سدی برای رسیدن به معشوقه اش”آنیزه” می بیند. اما آنچه بر عمق این داستان می افزاید، علقه ی عاطفی پائولو به مادرش است. مادری که ریشه ی اضطرابهای بی پایانش ملغمه ای ست از عاطفه ی مادری و پایبندی به سنن مذهبی. همان چیزی که درنهایت خود را قربانی آن می سازد.
یورش پلشتی سیاست به معصومیت کودکان…
کتاب “هیروشیمانو پیکا” (۱۹۸۰) یا “تابش هیروشیما” اثر “توشی ماروکی” (۲۰۰۰- ۱۹۱۲) از جمله ی آثاری ست که در حیطه ی کودک و نوجوان و با محوریت فاجعه ی هسته ای هیروشیما خلق شده است. این تصویر گر ژاپنی درست سه روز پس از بمباران اتمی هیروشیما به همراه همسرش ” ایری ماروکی”، نقاش سبک ژاپنی، به این شهر رفتند و با ابعاد عمیق این فاجعه ی انسانی از نزدیک مواجه شدند. همانجا بود که ماروکی بر آن شد تا هنرش را وسیله ای سازد برای تصویر آلام، تقلاها و رویاهای قربانیان افکار مالیخولیایی اصحاب قدرت. او در مشهورترین اثرش”تابش هیروشیما” روایت داستانی – مصوری را از زندگی دختری هفت ساله به نام “می” روایت می کند. کودکی مشعوف در کنار والدین، که حین خوردن صبحانه ی مورد علاقه اش، ” سیب زمینی شیرین”، با آن “اتفاق” رو به رو می شود.
ماروکی این کتاب را با سطوری کوتاه و واژگانی مختصر نگاشته و بیشترین توجهش را معطوف حیطه ” تصویر پردازی” کرده است. او با تاثیر از سبک اکسپرسیونیسم، رنگ و نقش را به خدمت گرفته است تا تاثیر عاطفی این انهدام هولناک را در ذهن مخاطب مستحکم کند. انتخاب هوشمندانه ی او در استفاده از این سبک برای قدرت بخشیدن به روایتش، تابلویی عریان، از چهره ی سیاه و پلید جنگ پدید آورده است. روایتی که در صورت به کار گیری سبک واقعگرایانه به طور حتم از اثر گذاری کمتری برخوردار می بود.
“هیروشیمانو پیکا” حکایت یورش دهشتناک زیاده خواهان سیاستمدار است به دنیای مملو از اعتماد و معصومیت کودکان. چنان که داستان با اشارتی کنایی به متوقف ماندن “می” در قد و قواره ی دختری هفت ساله آخر می شود؛ کودکی با موهای خاکستری و جراحاتی لاعلاج.
هنر ملی ایران در معرض نابودی…
مرداد امسال، خاموشی غریبانه ی مرشد “ولی الله ترابی” از آخرین بازماندگان نقالی ایران چهار ساله شد. این نقال پرآوازه، هنری را نمایندگی می کرد که این روزها چراغش رو به خاموشی ست، هنری که روزگاری آتش کاروانسراها و قهوه خانه ها را شعله ورمی کرد و با نقالی داستانهای ملی، حماسی و اسطوره ای سرزمین مادری، جمعی سراپاگوش را، گرد هم می آورد. حافظه ی قوی، فصاحت کلام، سخنوری و اشراف تمام و کمال بر شاهنامه از جمله خصایصی بود که “مرشد ترابی” در نقالی هایش از آنها سود می جست. قدرت بیان و انعطاف حرکات بدنی او به گونه ای بود که بیننده را برجای خود میخکوب می کرد، حرکاتی چابک، اغراق آمیز، غلو شده و صحنه پر کن. درست مثل زمانی که با دور زدن وارد صحنه می شد، “منتشا” را زیربغلش می گذاشت، دستانش را بر هم می کوبید و می گفت : ” یکی داستان است پر آب چشم / دل نازک از رستم آید به خشم” و بعد با بهره گیری از شگردهای سخن چون طومار خوانی، حال گردانی، رجز خوانی، حاشیه گویی و … صدای گرم و گیرا و زنگ دارش را از دل حنجره ی توانمندش اوج و فرود می داد و سرانجام زخم خوردن پهلوی سهراب را به تصویر می کشید.
اشاره:
دهم مرداد ماه روز تولد محمود دولت آبادی ست. مردی که به شهادت تعدد آثار و عمق تاثیرگذاری اش، بزرگترین نویسنده ی معاصر ایران شناخته می شود. مردی آمده از طبقات پایین اقتصادی جامعه که کار و فقر و کودکی را با هم تجربه کره و رویای برابری و مساوات را در همان دوران کودکی در ذهن پرورانده. حالا سالهاست که روز دهم مرداد ماه میعادگاهی شده برای دیدار اهل ادب ایران. امسال هم همین. دوست داران او و اهل ادب، این بار هم در مجلسی صمیمی و کوچک دور هم جمع شدند و حضورش را گرامی داشتند. جواد مجابی برایش شعر خواند و شمس لنگرودی به دنیا آمدنش را سپاس گفت. خبرنامه ی خلیج فارس به همین بهانه نگاهی انداخته به یکی از آخرین رمان های او، که از قضا داستانی دلکش دارد و یکی از زنان تاریخ ساز شرق را سوژه ی حکایت ش کرده. با هم بخوانیم.
لطافت و ظرافت قلم دولت آبادی، چیزی نیست که برایم تازگی داشته باشد از همان نوجوانی که ذهن تشنه ام را با “کلیدر” سیراب کردم و بعد از آن تا مدتها نتوانستم از هیچ رمانی لذت ببرم، تا حالا که واپسین رمانهای کم حجمش برایم چون هوایی تازه در این فضای پر غبار است. همیشه همراه با آن قهرمانانی که او خلق کرده است هم گام شده ام، پیکر “مارالِ” کلیدر شده ام، آن هنگام که در وقت آبتنی چشمهای گل محمد بر آن دوخته شد، انگار که خسرو، شیرین را دیده باشد، “عباسِ” “جای خالی سلوچ” شده ام، و تا خود صبح در آن شب تیره از ترس آن دو مار یک شبه پیر شده ام. همراه “محمد تقی” در “زوال کلنل” بی تابی کرده ام، در “سلوک” فهمیده ام آنچه از درد و رنج نوشتن می گوید و حالا این بار در “آن مادیان سرخ یال” هر بار می گوید:” ای حریر، ای حریر من، ای سرخ یال”، انگار صدایی در گوشم زمزمه می کند:” آه، آهوی بخت من، آهوی بخت من گزل”.
آن مادیان سرخ یال، شرح حال امرءُ القیس شاعر نامدار یمانی- عرب و سراینده یکی از هفت قصیده ” معلقات سبعه” است که اشعارش از شاهکارهای شعر دوران جاهلیت عرب شمرده می شود. خود دولت آبادی در باره چرایی و چگونگی آفرینش اثرش، چنین نوشته است:
در سلوک رسیدن به نام « قیس» بود که برخوردم به شخصیت نسبتاً روشن تری از « امرءُ القیس» شاعری که پنداری گنگ از او داشتم از روزگار جوانی خود، هم آن زمان که معلقات سبعه (سبع) را خوانده بودم به ترجمه استاد عبدالحمید آیتی، سروده های هفت شاعر عرب پیش از اسلام. من زبان عربی هم نمی دانم، پس کنجکاوی چند ساله مرا فقط پراکنده هایی پاسخ می توانستند گفت که اینجا و آنجا در ترجمه های زبان دری وجود داشته و همان اندگک های پراکنده چنانم زیر تأثیر گرفتند که نتوانستم از تخیل به آن ها بپرهیزم، چنان که “ آن مادیان سرخ یال” سبقت گرفت از ذهن من و سوار خود را جای- جا بر می نشاند در مسیر فراز- فرود- پیچ های- سلوک.
داستان، درباره ی شاعر ملکزاده ای است از دیار عرب، قبیله کندی به نام امرءُ القیس، که به جرم دل سپردن به شاعری، مورد خشم و غضب پدرحجر بن حارث بن کندی قرار گرفته و از خاندان پدری طرد می شود و در بیابان چون تبعیدیان، خیمه ای برپا کرده و همراه دوستان و غلامان، به شاعری و باده خواری و عیش می پردازد. قیس آن قدر رئوف و شاعر مسلک است که به دست خویش سر از تن شکار جدا نمی کند، او فکری جز عیش و شعر و باده در سر نمی پروراند؛ تا هنگام رسیدن خبر به قتل رسیدن پدرش به دست خیانت کاران هم قبیله، همراه با وصیتی از سوی او: « بر فرزندی ست خون من که از شنیدن خبر قتل من برنتابد، مویه نکند، نگرید و خاک بر سر نریزد!». بعد از این پیشامد است که امرءالقیس یکباره فرد دیگری می شود، نه تنها از برپا کننده عیش و بزم به مرد جنگ و رزم بدل می شود، بلکه تا آنجا پیش می رود که دیگر تبدیل به خونریز و قسی القلبی به تمام معنا می شود که حتی سر از تن اسیران جنگی هم جدا می کند. او که در راه خونخواهی پدر، از همه ی دلبستگیها، یاران و به خصوص همسر و معشوقه ابدیش زرقاء، بریده است در نهایت پس از انجام سوگندش مبنی بر کشتن صد تن و به اسارت گرفتن صد تن دیگر از خائنان، بنی عدوان، و ستردن موی پیشانی ایشان به نشان تحقیر، تبدیل به سرگشته ای بیقرار، تنها، بی تاب و بریده از همه حتی خود می شود و خود را اسیر جبری محتوم و سرنوشتی نا گریز -که سایه آن از ابتدای داستان احساس می شود- می بیند:
خود را بیازما مرد! خود را و بخت خود را که نه راهی به پسینه زندگانی یی که سپریده ای هست و نه راهی به سرزمین پدری و بازیافت نیاکان، و بدان و یقین بدان که بازگشتی در کار نتواند بود و پیش روی را باید بنگری مگر هویتی دیگر بیابی؛ هم آن چه در پیشانی نبشت تو رقم خورده و نقش است در ستاره بخت تو، ای بیگانه مطرود! این سوی مرگ، تو در این سوی مرگ ایستاده ای؛ پشت به مرگ و روی با سیه باد زندگانی- و زیستن آیا خود جبر نیست؟» (آن مادیان سرخ یال- ص ۳۹)
داستان از سه زاویه روایت می شود و مثلثی را پدید می آورد که خواننده، ناخود آگاه مدام در آن در حال چرخش است. زاویه اول، دریچه ای است که از نگاه راوی( نویسنده)، ازآن به توصیف ماجراهای زندگی قیس و مرد پارسی که خود را سروش می خواند می پردازد، نگاهی پرشور و آمیخته با دلسوزی و مهربانی، او که گاه خود را از تبار عاشقانی چون قیس می بیند، می نویسد:
زروان نام یافته بود آن چه غالب بود بر هر آن چه بود یا نبود و می بشد در امکان و کون؛ و من در قیس می بودم پیش از آن که بزاده باشم از مادر در اضطراب غرش طیاره های جنگی، در میانماه مرداد یکهزار و سیصد و نوزده، و بر آمده باشم از زمین، از خاک دهکی بر کنار کویر نمک، تاخته بر عقل و از آن بر گذشته به سودای هیچ، پایانه… بادی به مشت یا به حاصل خاکستر، با خیالات قیس در سر مگر او را باز توانم جست در له له ستارگان، و مگر باز توانم آفرید او را در کلمه، کلمه، کلمات… (آن مادیان سرخ یال- ص۱۱)
زاویه ی دوم، زاویه ی نگاه قیس است که حجم وسیعی از رمان بر مدار آن می چرخد، زندگی قیس، عشق آتشینش به “زرقاء” و دلبستگی عمیق به یارانش “ندیم” و” ادیم” و غلام وفادارش “قیدار” و بعد تبدیل شدن به خونریزی سفاک، همگی حاکی از شخصیت متناقض او دارد، هر چند که درک این تعارض های پیچیده، مشکل است اما گویی این نوع شخصیت پردازی نمادی از امکان وجود اوج سپیدی و قعر سیاهی در وجود هر بشری است. عشق و کین، خود ستایی و خود کم بینی، قساوت و رافت، همه مظاهری هستند که در شخصیت قیس به افراط دیده می شوند. این تناقض شخصیت حتی در برخورد با معشوقه کبود چشم همه چیز دانش هم مشهود است، او که عشق به زرقاء را تا پایان داستان هم حفظ می کند، به نا گاه بر او خشم می گیرد و می گوید:” آیا پنداشته ای که عشق تو هلاک من است و آیا گمان برده ای قلب من کبوتر دست آموزی است اسیر سرپنجه های تو؟ قلبم را از قلبت بیرون کن اگر خصال مرا بر نمی تابی” و این چنین موجب سفر بی سرانجام او می شود.
زاویه ی سوم، روایت داستان از زبان مرد پارسی است که این روایت، خود دو گونه است، در یک بخش آن، به توصیف تاریخ می پردازد و داستانهای و وقایعی از دوران پادشاهی شاپورذوالاکتاف و وجه تسمیه آن، تا قباد و انوشیروان ارائه می کند، او این روایت ها را با عقل صرف تحلیل و آنها را پند آموز توصیف می کند و در بخش دیگر احوال قیس را تشریح می کند. قیس و مرد پارسی هر دو شخصیتهایی تاریخی – اسطوره ای هستند، که گاه مکالمه های دلنشینشان نزدیک به مناظره ی عشق و عقل می شود.
این سه زوایه نگاه و روایت آن چنان هنرمندانه و با ظرافت در هم تنیده شده اند که خواننده در فضایی سه بعدی معلق می شود و هر آن به گوشه ای هدایت می شود.
تلفیق عرفان یا حداقل گوشه ای از آن، با تاریخ و همراهی اسطوره با این دو، چنان جذبه ای در داستان ایجاد کرده که روح خواننده را می پالاید. نثر جادویی دولت آبادی که این بار، با شعر پهلو می زند نثری است فاخر و ادبی و وزین:
می مانند سواران. نه سواد خیمه های سیاه در شب، که فروزش لرزان آش در کنج و کنار پرهیب خیمه هایی نمودار است. ایست کوتاه و سپس خیز و تازش چابک، تاخت در یک نفس و تیغ در میان شب قبیله. شبیخون، خون است و غریو و آتش. قیس در میان است و ندیمان بر دو سوی او، پهلودار. پسانه با سران بکر و تغلب است، و چرخان به گرد خیمه های آشفته مجمزانند هل هل کنان، و تیغ ها از هر سو در سیه ناکی شب می درخشد و خون ها جستن می کند و غریو ها در گلو می شکند. ( آن مادیان سرخ یال- ص ۵۹)
در پایان داستان زرقا، حریر و قیس که گویی با هم یکی شده اند، به سوی مرگی فاجعه آمیز گام بر می دارند و آخرین سروده ی قیس را مرد پارسی نقل می کند:
ای بانوی همسامان ما ای زرقا ای یگانه با قیس لحظه حضور نزدیک است. تا کوه عسیب بر جاست، من و تو اینجا خواهیم ماند ای بانوی همسامان من بانوی من ای عروس خوشامده ی هزار افسان. اینجا در دامن عسیب، ما – من و تو- غریبانیم و گفته اند غریبان همگنان یکدیگرند. ( آن مادیان سرخ یال- ص ۱۶۵)
آری، سرنوشت او سرنوشت تیره خاکستر است: دمی شعله کشیدن و برافروختن، و لمحه ای لهیب در افکندن در سیاهی شب های تاریک صحرا، و سرانجام چون خاکستر فرو ریختن.
نویسنده: عبدالله مهتدی
حروفچینی وصفحه آرائی: سمکو بنفشی وسوران أذربار
طرح جلد: انتشارات ریبه ندان
چاپ اول: اردیبهشت ۱۳۹۶ شمسی
چاپ وصحافی: مرکز انتشارات: رِیبه ندان
پشت جلد زیرتصویرنویسنده آمده است:
«مقالاتی که دراین مجموعه تحت عنوان «گسست و گذار» گردآوری شده و دراختیار علاقمند قرار می گیرد، قدمتی پانزده تا بیست ساله دارند. این نوشته ها رویهم یکی از سرنوشت سازترین مقاطع حیات کوموله و درعین حال به اعتقاد من یکی از پربارترین دوران های شکوفائی نظری ما را باز می نمایاند».
من خواننده وقتی کتاب۵۰۰ برگی را به آخر رساندم: مفهوم درست و واقعی سخن نویسنده را که درنخستین برگ ها روایت کرده دریافتم. آنجا که پس ازاشاره به زمانه حوادث، با دل پردرد می گوید:
«با بازبینی انتقادی اندیشه و روش حزب کمونیست ایران و باز ترسیم نظری خود درتمایز با آن، کوموله قدم به قدم خودرا اززیر آوار بیرون می کشد وسرانجام قفس خودساخته ناشی ازاین وصلت نا میمون را می گسلد و به مسیر تاریخی خود باز می گردد».
سپس از سیرانتشار مقالات در دو نشریه « افق سوسیالیسم و پیام سوسیالیسم» وفعالیت های مطبوعاتی خود درحزب کمونیست ایران در«مجموعه نقد نطری» از کمونیسم کارگری به تلخی یاد می کند:
«باوجود ادعاها وادا و اطوارهای اولیه تا چه حد جریانی سترون و بی ربط به جامعه و جهان است. کل این آمدن و رفتن و با ظهور وسقوط کمونیسم کارگری اما برای ما آزمونی بسیار تلخ وزیانبار و نالازم بود. واگرهمان اول مانع می شدیم که کوموله را به جولانگاه خود تبدیل کند، چه بسا این جریان تنها درلوله آزمایش تاریخ باقی می ماند وهرگز به صحنه واقعی سیاسی کشیده نمی شد».
سخنانش درخواننده اثر می کند و صراحت کلام عریان ش. بی کمترین پرده پوشی ازدشواریها و پیچیدگی های نقد خودی به زمان حضور درحزب کمونیست ایران:
«حزب کمونیست ایران سکوئی نبود که ارآن بتوان به پویائی اندیشه کوموله میدان داد».
نویسنده، با تمیز بذرهای پنهان و بی محتوای عوامانۀ سیاسی رایج با افکار واندیشه های سالم و سازنده، زمینه های کناره گیری خود را از «مسئولبت آن نشریه» توضیح می دهد.
ازتجربه های تلخ چندساله و کارآئی آن تلخی ها به زمان بازسازی می گوید:
«پروژه ای که به گسست از تجربه حزب کمونیست و بیرون آوردن کوموله از زیر آوارهای آن انجامید، تنها ازخلال یک بررسی واقع گرایانه ممکن است . . . . . . دریک کلام، حبس کوموله در حزب کمونیست ایران طی یک دهه ضربات عمیقی برما وارد ساخت».
دربستر بحث وجدل های بنیادی بین کوموله و حزب کمونیست ایران، نگاهی دارد به انقلاب اسلامی. درست که بنگری نقدی ست جامعه شناسانه با زبان انتقادی ازعقب ماندگی فکری و سیراندیشه گری درجامعه ایران. هدررفتن مبارزات ودستاوردهای انقلاب مشروطیت و دگرگونی های بیسابقه درتاریخ ایران، در مدت نزدیک به پنجاه و چند سال توام با تحولات اقتصادی و دگرگونی های اجتماعی و فرهنگی؛ که نویسنده با برآمدن آقای خمینی استحکام پایه های ارتجاع را توضیح می دهد. مخاطبین ش اجتماع بزرگ و سنتی ایران است که قرن ها دردام دستاربندان فریبکار گرفتارند:
« . . . به دنبال تفوق ایدئولوژیک و سیاسی اسلام گرایان ارتجاعی مکتب خمینی برجنبش آزادیخواهانه مردم ایران ازپیشروی بازمانده و مدتی بود که جامعه تن به سیر قهقرائی سپرده بود . . . . . . . بگذریم که بخش بزرگی هم از چپ، هم چپ روس گرای توده ای مسلک، در اجابت منافع سیاست خارجی اتحاد شوروی و ضدیت آن با آمریکا، به عمله و اکره مرتجع ترین جناح نظام جمهوی اسلامی بدل شد و هم چپ چین گرا تحت تأثیر “تئوری سه جهان” به خدمت جناح دیگر رژیم درآمد وهردو دراین روند تن به رذائل بسیارعلیه جنبش های آزادیخواهانه ازجمله جنبش کرد سپردند و سرانجام نیز به رسوائی و تلاشی کشیده شدند».
نویسنده، با اعتقاد به:
«وجود احزاب کردستانی مستقل»، خلاف برخی پیشگامان گروهی و حزبی، سکوت یا غفلت های خود وخودی ها را به باد انتقاد گرفته و می نویسد:
«حزبی که برسرخواست کردها با دولت مرکزی می جنگد و با آن برسر میزمذاکره می نشیند، این حزب باید همچنین معرف و نماد استقلال خلق کرد درتصمیم گیری های سیاسی نیز باشد و . . . . . . اما ادغام دریک حزب سراسری [حزب کمونیست ایران] نمی توانست با کارکرد و نقش تاریخی این احزاب، با ضروریات سیاسی جامعه کردستان و با میل هویت خواهی و روحیات مردم آن خوانائی داشته باشد. دیر یا زود باید تناقضات درونی وعواقب منفی خود را نشان می داد».
البته که بنیاد فکری وطرح و اجرای آن کاملا درست است و متعالی، حاجت ملی است و نباید تردید داشت :
«این ترتیبات دقیقا برای تأمین اطمینان خاطر ازاین بود که درامور مربوط به مسأله ملی کرد و جنبش کرد، این کوموله کردستانی و نه حزب کمونیست سراسری است که تصمیم می گیرد».
اشاره ای دارد گذرا به اوضاع نا به سامان اجتماعی اتحاد جماهیر شوروی در سال های پس از جنگ دوم جهانی:
« درحالی که درغرب مصرف گرائی جامعه را درخود غرق کرده بود بوروکراسی ممتاز حاکم دراتحاد شوروی وکشورهای اروپای شرقی با اقتصاد دولتی نیمه ورشکسته خود دیگر به هیچ وجه قدرت تأمین معیشت شایسته توده های مردم خود را نداشت».
بلا فاصله پاسخ پرسش خود را ازخیزش های عمومی مترقی، رعایت حقوق بشر، اجرای قانون وتوسعه دموکراسی و . . . روایت می کند و مهم این که :
«درکشورهای بلوک شرق برعکس رژیم های پلیسی با اتکا به تهدید تانک های اتحاد شوروی مدام درحال نقض حقوق اولیه شهروندان خود بودند. درکل، هیچ جاذبه وگیرائی خاص و هیچ نمود درخشانی درنظامی که به نام کمونیسم درجهان متداول بود به چشم نمی خورد».
زمینه های دوری ازکمونیسم وهیاهوهای کاذب و مرسوم زمانه آن ناشناخته ها که درجهان طنین انداخته بود، درافکار نویسنده ریشه می دواند. با نوشتن مقالات در روزنامه ها به روشنگری می پردازد:
«من از بیش از دو دهه پیش عرصه به عرصه به نقد بی مجامله و همه جانبه میراث کمونیسم کارگری دست زده وبه منظورگسست قطعی از آن طرز فکر و بیرون آوردن کوموله برای همیشه از آن شیفتگی ایدئولوژیک زیانبار به تفصیل گفته ونوشته ام و مقالاتی که دراین مجموعه می بینید بخشی ار آن انبوه است». و ازنشستی که سال ها پیش درسوئد داشته اند یاد می کند که دراین باره به صراحت و بی مهابا سخن گفته و “گفتار آن نشست را در صدها نسخه سی دی و تکثیر و توزیع» کرده اند.
علاقمندی های اولیه ی خود به «کومونیسم کارگری» را پنهان نمی کند. اما در بستر عمل و بحث و گفتگوها، از میزان رشد فکری نه تنها کارگران، که از ضعف اندیشه نخبگان سیاسی نیز مأیوس می شود. می گوید:
«اولین باری هم که منصورحکمت [زوبین رازانی] بحث کمونیسم کارگری را مطرح کرد واقعا انگشت برهمین کمبود گذاشت. کوموله را به عنوان یک نمونه مثبت و یک مدل موفق ازداشتن پایگاه اجتماعی معرفی کرد. وگفت و نوشت که تنها بخشی از حزب کمونیست که او به آن دلخوشی و امید دارد همان کوموله است و بقیه حزب برای رفع کمبود پایه اجتماعی خود باید کوموله را الگو قرار دهد».
واقعا که حیرتا! بااین قبیل پیشگامان نهضت کومونیستی ایران!
نویسنده، درگیر ودارفکری و برخورد با این گونه سیاسیون پیشگام نهضت کومونیست ایران به صراحت می نویسد:
«اما به دلائلی که درک آن مشکل نیست، این کمبود حزب کمونیست ایران برطرف نشد و نمی توانست بشود. شرائط اجتماعی سیاسی و فکری برای چنین تحولی وجود نداشت. . . . یک سال دوسال و چند سال طول کشید و این نهیب درعمل حاصلی نداد و اثری از فعالیت های «بخش سراسری» پیدا نشد».
نویسنده، جان مطلب و جوهرعلاقه اجتماعی را به درستی نشان داده است. آن سال ها بیشتر احساس وشیفتگی بود و بیشترهو وجنجال وتبلیغات پیشرفت های جیره بندی استالینی که درفضای فکری اکثریت مردم چنگ انداخته بود.
خاطره ای ازنوجوانی درذهنم جان گرفت:
درحکومت یک ساله ی فرقه دموکرات آذربایجان درسال های ۱۳۲۴ – ۲۵ ، روزی که برطبق برنامه قبلی چند دید و بازدید دولتی از طرف حکومت مقرر شده بود، به ناگهان رادیوها خبر فوت آیت الله اصفهانی را اعلام کردند. بازار و کسبه، بانک ها، کارخانه ها وهمه مراکز فعال کارگری دست ارکار کشیدند. این حرکت عمومی دولتمردان را چنان شگفت زده کرد که شخص سیدجعفر پیشه وری به یکی از معتمدین شهر گفته بود:
«چه فکر می کردیم و چه شد!».
برگزاری هفتگی مراسم ختم درمساجد برای آیت الله اصفهانی برنامه های حکومت را برهم ریخت. پیشه وری با وزرایش با لباس سیاه از این مسجد به آن مسجد می رفتند و با مشارکت خود ادای احترام می کردند.
نویسنده، با اتکاء به روان جامعه از ناکامی های پروژه حزب کومونیست به تفصیل سخن می گوید. جایگاه سترک کومه له و پایگاه :
«مردمی نیرومندش، باخیل عظیم هوادارانش، با هسته های تشکیلاتی فراوانش، بانیروهای پیشمرگ رزمده اش و با مسئولیت های سنگین ش درجنبش رهائی بخش کردستان»، با احترام یاد می کند و می ستاید.
از «رهبران خودگمارده پرولتاریای ایران» به تلخی یاد کرده، در بی عملی و نقد ناکامی های «کمونیسم کارگری» می نویسد که :
«پاسخ ریاکارانه و خود فریبانه ای به آن نوعی فرار به جلو برای لاپوشانی این شکست بود . . . . . پرده آخر کمونیسم کارگری نزد ما، یک «انقلاب ایدئولوژیک» برای توجیه این ناکامی و حماسه ساختن از شکست بود».
اختلاف ها روز به روز بین کوموله و حزب کمونیست ایران بیشتر و آشکار تر می شود:
«کوموله ازنقطه نظر قوت حزب کمونیست ایران از سرمشق والگوی اجتماعی بودن، به نقطه ضعف و به عامل باز دارنده کارگری شدن حزب تبدیل شد. پیشینه انقلابی آن ابتدا زیرسئوال رفت و سپس آشکارا نفی وطرد شد . . . و سرانجام درمقطع خاصی انگ ناسیونالیست به آن چسبانده شد».
نوشته های رقابت آمیز در نفی طرف مقابل مدت ها فیمابین دو نهاد سیاسی ادامه پیدامی کند. بحرانی تأسف بار که از ضعف و درک وسنجش درست و سرانجام از بی تجرگی های مدیران و مسئولان روایت دارد. و نویسنده، با حفظ شئونات مسئولیت قومی و رعایت حقوق انسانی راهی برمی گزیند که دور از لغرش های سیاسی و اخلاقی باشد.
با این حال بحران حل نشدنی هنوز باقی ست و آن گونه که دراین باره آمده:
«می بینید که اساس بحران، بحرانی که کمونیسم کارگری، پاسخ معیوب و خود فریبا و فروافکنانه ای به آن بود، بحرانی که از آن موقع تا به حال ادامه داشته و پس از سی سال هنوز هم راه حلی برایش یافت نشده. عبارت ازاین است که چیزی به نام بخش سراسری حزب کومونیست ایرانی تشکیلاتی خارج ارکردستان و سازمان کردستان آن، هرگز نتوانست شکل بگیرد».
اختلاف عقیدتی و سیاسی زمانی که دراحزاب و گروه ها شدت پیدا می کند وطرفین خسته ومأیوس ازگفتگوها و نقد و انتقادها درآستانه بن بست قرار می گیرند. تنها راه رهائی ازمتلاشی شدن وحفظ نهاد کناره گیری یا انشعاب بهترین گزینه است. نویسنده یا مسئولان کوموله، این راه عقلائی کناره گیری را پیش می گیرند. مقاله ای می نویسند تحت عنوان :
چرا برنامه حزب کمونیست ایران را کنار گذاشتیم».
با انتشار این مقاله و اعلام کناره گیری کوموله کردستان از حزب کمونیست ایران، پرده ها کنار می رود و رو در روئی دونهاد سیاسی عریان می شود.
نویسنده، دستش بازتر شده و فکرش آسوده ازتعهد اخلاقی نهادی دیگر. فرصتی پیدا کرده تا به صراحت بنوبسد:
«برای من که دست اندرکارمطالعه و تدوین برنامه جدید بودم فرصتی بود تا با مفاهیم اساسی برنامه موجود مرزبندی و تصفیه حساب کنم. من دراین بررسی تلاش کرده ام دیدگاه های حزب کومونیست ایران را که درآن برنامه منعکس بود به نقد کشم».
از “رویزیونیسم” گرفته تا “نیروی کار ارزان” و تئوری “اشرافیت کارگری” که ازجمله برای توضیح رفرمیسم در کشورهای سرمایه داری مورد استناد لنین بود واز نظر مارکسیست های معاصر اشکال دار بود. را مورد انتقاد قرار می دهد. سیاست های ابداعی خط کمونیسم کارگری وخط حاکم برحزب کمونیست ایران را شکافته با صبر وحوصله آسیب هایش توضیح می دهد. درباره :
«دیدگاه حکمتی ها اینکه ازخودشوراها نیز نه کل ساختار آن ها بلکه تنها «مجمع عمومی» را که اولیه ترین سطح تجمع کارگران بوده و فاقد هرنوع ساختار ادامه کار می باشد تحت نام شورا معرفی می کرد» یاد کرده است.
تجربه چندسال همکاری با حزب کمونیست ایران، و آشنائی با منصورحکمت، با همه انتقادهایی که نویسنده مطرح کرده، افق های ناگشوده ی بسیاری را به رویش گشوده است که من خواننده دوراز فعالیت های «کوموله وحزب کموبیست ایران» وقتی با این روایت نویسنده :
«هنگامی که پس از وارسی بی غرضانه وتعمق ومطالعه ومناقشه های صریح به نتیجه ای دست پیدا کرده و به زعم خودم، راه درست را یافته باشم، دیگرهیچ ناملایمات وناسزائی نتوانسته است مرا از تعقیب راهم منصرف کند. دراین حالت ازاندیشیدن به غیرممکن ها و ازشکستن تابوها نیز، ازجمله تابوهای مشترک، و آن هم تابوهای ایدئولوژیک که چندان کمتر ازتابوهای مذهبی مقید کننده نیستند، هراسی به دل راه نداده ام. پایبندیم به خط فکری و سیاسیم برایم هزار باربیش ازموفقیت تشکیلاتی و حزبی ارزشمند بوده است» روبه رو شدم این پرسش درذهنم جان گرفت که نویسنده حتما جایی از مسئولان « حزب کومونیسم ایران» به خاطر این همه تجربه اندوزی میبایست سپاسگزاری کرده باشد؛ که درمتن کتاب حین مطالعه چیزی ندیدم. امیدوارم این خبط و خطا ازمن بوده باشد.
درپایان بگویم که مقدمه خواندنی و سنحیده ی نزدیک به پنجاه برگ این اثر، در تبیین متن کتاب که بیشتربگومگوها و جدال های فکری وسیاسی کوموله با حزب کمونیست ایران است، ومنبعی برای علاقمندان وپژوهشگران، من را در این بررسی چنان سرگرم کرد که گوهر متن را در مقدمه دریافتم، وشکافتن گفتارهای خیرخواهانه و بشردوستانه ی نویسنده را بیشتر مورد توجه قراردادم؛ که امید است به وقت عمل نیزهمانگونه باشند و رفتار کنند که در اثربا مخاطبین درمیان گذاشته اند.
با آرزوی موفقیت مردم ایران درراه آزادی، وسعادت مردم نجیب کُرد که ازخاندان های کهن و اصیل خانواده بزرگ این سرزمین باستانی هستند.