ابراهیم جوادی، عضو شورای فنی کشتی آزاد فدراسیون کشتی گفت: باید برای حل معضل با رویارویی با حریفان اسرائیلی چاره اندیشی کرد.
پس از شکست عمدی علیرضا کریمی مقابل حریف روسی در رقابت های کشتی آزاد امیدهای جهان در لهستان برای روبرو نشدن با حریف اسرائیلی کمیته بین المللی المپیک با صدور دستوری به اتحادیه جهانی کشتی خواستار تعلیق عضویت فدراسیون کشتی ایران در این اتحادیه شد که به گفته رسول خادم موضوع تعلیق کشتی ایران بسیار جدی است و مسئولان اتحادیه جهانی کشتی به طور جدی به دنبال این مسئله هستند.
ابراهیم جوادی، قهرمان اسبق کشتی آزاد جهان و عضو شورای فنی فدراسیون کشتی درباره موضوع روبرو نشدن علیرضا کریمی با حریف اسرائیلی و احتمال تعلیق کشتی ایران به خبرگزاری ایسنا گفت: این مشکل مربوط به الان نیست و خیلی وقت است که با آن درگیریم. الان موضوع با گذشته تفاوت پیدا کرده است. دیگر همه جهان نسبت به این موضوع حساس شدهاند. اسراییلیها هم در این میان شیطنت میکنند و به دنبال این هستند با جذب ورزشکاران دیگر کشورها برای ورزش ایران مشکلات جدیتری ایجاد کنند.
وی افزود: زمانی بود که اسرائیل اصلا کشتیگیر یا ورزشکار مطرح در رشتههای خوب در سطح جهانی و المپیک نداشت و نهایتا یک یا دو کشتیگیر به رقابتهای جهانی میفرستاد، اما الان متاسفانه در همه ردههای سنی سرمایهگذاری زیادی کرده و نسبت به جذب کشتیگیران روس و کشورهای بلوک شرق اقدام کرده و در رشتههای ورزشی دیگر نیز برنامهای مشابه را دنبال میکند. بدون شک این موضوع بزودی نه تنها کشتی بلکه برای کل ورزش ایران در رقابتهای جهانی و المپیک مشکلات عدیدهای ایجاد خواهد کرد. با این وضع یا باید ورزشمان را کلا تعطیل کنیم و به مسابقات نرویم یا اینکه مسئولان عالیرتبه بنشینند و راهحلی منطقی برای این چالش و معضل بزرگ پیدا کنند.
دارنده چهار مدال طلای کشتی آزاد جهان در پاسخ به این سئوال که چه راه حلی برای این موضوع دارید گفت: من راهحل را نمیدانم چرا که مسئول اینکار نیستم. افرادی که مسئولیت دارند باید راهحل پیدا کنند. به ما از اول انقلاب گفتهاند که روبرو شدن با ورزشکاران اسراییل خط قرمز ماست و همه هم آن را رعایت کردهایم اما اکنون شرایط به هیچ وجه مانند گذشته نیست و عدهای با برنامه میخواهند از این طریق به ایران ضربه بزنند، بنابراین باید بهترین راهکار ممکن اندیشیده و اجرا شود.
عضو شورای فنی کشتی آزاد فدراسیون کشتی درپایان تصریح کرد: این موضوع مشکلات زیادی را در آینده نزدیک برای ورزش ایران به وجود خواهد آورد چرا که همه جهان بر روی این موضوع حساس شدهاند و دیگر نمیتوانیم به بهانه مصدومیت و این حرفها از روبرو شدن با ورزشکاران رژیم صهیونیستی خودداری کنیم. باید مسئولان فکری اساسی کنند تا آسیبهای این اتفاق به حداقل برسد.
ما را چاره ای جز واژگونیِ این نظام نیست. چرایی و چگونگی اش را گفته ام باز نیز می گویم. پیش از آن اما این بگویم که نگارش و واشکافیِ این “واژگونی” برای من بس دشوار بود. این دشواری، از جنسِ سربریدنِ فرزند است بدست خویش. ما ناگزیریم گنده لاتی را سر ببریم که سی و هشت سال پیش خود بدستِ خویش از شکمِ جهالتِ جمعیِ مان بدر آوردیم و با فرش کردنِ همه ی هستیِ مردم ایران زیر پایش، زیر بال و پرش را گرفتیم تا بلندا بگیرد و برو بازویی بهم بزند و سری در میان سرها در آورد. شوربختا که این گنده لاتِ تسبیح بدستِ عرقچین به سرِ چفیه به گردنِ قپه بر دوش، امروز بلای جان ایران و ایرانی و مردمان منطقه شده است. بله، نوشتنِ این که “باید” جمهوری اسلامی واژگون شود، مثل سربریدنِ فرزند، برایم دشوار بود. اما چرا نباید یک زگیلِ چرکین و زشت را از بیخ بر کند و ریشه اش را سوزاند؟ بگذار دودمان محمد نوری زاد در این زگیل سوزی، به طوفان بلا سپرده شود.
غیرِ ایرانی اند
واژگونیِ جمهوری اسلامی، باید یکی از حتمی ترین و درخشان ترین و بایسته ترین آرزوهای هر ایرانی باشد. چرا که این واژگونی، حتماً به نفع روحانیانِ فهیم، حتماً به نفع تشیعِ صلح طلب، به نفع پاسداران راستین، به نفع بسیجیانِ نیک کردار، به نفع خانواده های شهدا و جانبازان وآزادگان، به نفع مردم ورچروکیده ی ایران، به نفع کشورِ لهیده و پلاسیده ی ایران، و به نفع منطقه و جهان و کلِ آیندگان است. چشم به راهانِ این واژگونیِ، به همه ی ما پلاسیدگانِ سر به اعماقِ ترس فروبرده، التماس می کنند که آهای ایرانیان ورچروکیده، هر چه فکر و انرژی و سرمایه دارید، خرج واژگونیِ این نظام کنید. من در این نوشته تلاش دارم یک به یکِ راه های واژگونیِ این نظامِ غیر ایرانی را وابگویم. اما پیش از آن:
چرا واژگونی و چرا اصلاح نه؟
ملایان و سرداران، ثابت کرده اند که علاقه ای به ایران و ایرانی ندارند. و البته صد مطابق و مخالفِ همان علاقه ی نداشته را با مجاهدت بسیار برای اسلام و تشیع چفت بسته اند. افولِ ایران و کسالتِ ایرانیان از یک سوی، و آشوب در منطقه از دیگر سوی، نشانه ای از این علاقه ی نداشته به ایران و مجاهدت بسیار برای تشیع است. ایران در باور این جماعت، تنها و تنها، غنیمتی ست که از هر سو باید دریدش و بدندانش کشید. که در این سالها، هم ایرانیان با کلّه بر زمین سفتِ بی اعتباری فرود آمده اند، و هم ایران، دار و ندارش به تاراج ملایان و سرداران رفته. اینها که وا می گویم: خزعبلی به اسم “سیاهنمایی” نیست. کافی ست یک نگاهی به اندازه ی شعور و ایرانی بودنِ سردار قالیباف و شیخ احمد جنتی و مجتبی خامنه ای و نمایندگان ترسیده ی مجلس بیندازید تا در این واژگونیِ دیرهنگام با من هم سخن شوید. فرصتِ اینان در این آزمون سی و هشت ساله به سر آمده. مراقبان، سرِ جلسه ی امتحان به دانش آموزان چه می گویند؟ “برگه ها بالا، وقت تمام است”! به برگه های امتحانیِ این جماعتِ ولایی اگر نیک بنگریم، می بینیم همگانِ اینان مستحق بالاترین نمره ی کاری و فکری و مردمی و ملی اند. تعجب می کنید؟ بله، بالاترین نمره در تخریب و تحقیر ونابودیِ دخایر آبی و زیست محیطی و پولی و انسانی. بجوری که با اطمینان می شود گفت: دشمنان اگر بر این کشور حاکم بودند، هرگز به این میزان که ملایان و سرداران و چاکران ولایی ما را و آیندگان مان را به قهقرای پریشانی فرو فشرده اند، نمی توانستند این کشور اساطیری و مردم مستعدش را به افسردگیِ مفرط در اندازند. با اطمینان می گویم: این جماعت را مطلقاً امکان اصلاح نیست. چرا این را می گویم؟ چون به این می ماند که شما به یک دزد و آدمکش بگویید: نفس نکش!
ما حزب نداریم
ما اسیرانِ به صف شده ی این جماعتیم. حزب کدام است؟ ما یک رسانه نداریم. یک منبر نداریم. یک دورهمی نداریم. یک نماینده نداریم. پول نداریم، آبرو نداریم. دیروزمان که رفت به حلقومِ سیری ناپذیران بیت رهبری، امروزمان که سرشکن شد برای درهم کوفتن کشورهای دور و بر. ما با این روند، آینده نیز نداریم. ازهمین اکنون می شود آیندگانِ ایرانی را دید که با کاسه ای در دست، از این و آن، یک مشت زندگی را گدایی می کنند. راستی با همه ی نداری هایی که ما داریم، و با همه ی امضاءها و اختیارها و رسانه ها و پول و زندان و اسلحه ای که اهالی بیت رهبری دارند، چه می شود کرد؟ اد
ما چیزهایی داریم که آنها ندارند
باید روی چیزهایی سرمایه گذاری کنیم که: ما داریم و آنها ندارند. مگر می شود؟ ما چه داریم که آنها ندارند؟ بله دوستان من، ما گنج هایی داریم که اهالی بیتِ رهبری از آن بی نصیب اند حتماً و مطلقاً. مثل چی؟ یکی اش را بگو! یکی اش را می گویم: ادب. با این اشاره که در میان ما ادب، سرِ کوچه ها و محله ها معطل است. که باید به خانه اش بیاوریم. در بیت رهبری اما، با دیوارهای بلند و بتنی، راه را بر ادب بسته اند. مگر با ادب می شود نظامی را که استوانه های هویتی اش بر سعید مرتضوی ها و سعید طوسی ها استوار است، واژگون کرد؟ بله، چرا که نه. خواهم گفت. نیز این بگویم که در یک قلم، ما مردم داریم. و آنها: نه!
حزب با ادبان را تشکیل می دهیم
این حزب با هر اسمی، مرامنامه ای دارد که اصل و اساسش بر ادب استوار است. ما این مرامنامه را می نویسیم و از همه ی ایرانیان یارگیری می کنیم. هرچه اهالی بیت رهبری فحاش و تندخو و آدمکش و مال مردمخوارند، ما اما خوشروی و نیک اندیش و با ادبیم. در مسیرِ این با ادبی، ما نقش بازی نخواهیم کرد. بل ” با ادبی” خمیره ی شخصیت ما خواهد شد. جوری که هرکس از دور به ما بنگرد، از ادبِ جاریِ ما حال بگیرد و از ما ادب بیاموزد. ادب هم به این نیست که ما با تبسمی هماره، نیکو سخن بگوییم. در این مرامنامه، ما آداب انسانی زیستن را دست بدست می کنیم. از آداب عشق ورزیدن بهمدیگر و به مردمان جهان، تا آداب پاسداری از ته مانده ی دارایی های سرزمین مان. و حتی آدابِ درست جنگیدن. با این تفاوت که جنگِ ما تنها و تنها در دفاع از کشورمان خواهد بود و هیچ نیز کاری به این نخواهیم داشت که در نیجریه، شیخ مرتضی زکزاکی چشم به راه پول و اسلحه ی ماست تا چند تا شیعه در آنجا برای ما دست و پا بکند. و مهم تر این که: اعضاء، به محضِ پوشیدنِ لباسِ بی ادبی، از گردونه ی ما خارج می شوند یا فرصتی برای ترمیم پیدا می کنند. اعضای حزب ما آنقدر فراوانی دارند که در هیچ ساختمان و هیچ برج بلندی جا نمی شوند. پس کجا همدیگر را ببینیم و دور هم جمع شویم؟ جای جمع شدن های ما، خانه هایمان است. مگر می شود؟ بله، چرا که نه؟ پیش از آن اما بگویم: مرامنامه ی حزب ما، ایرانی شده ی بیانیه ی جهانی حقوق بشر است. بند بندِ این بیانیه را مطالعه کنید. باشد؟
همدیگر را پیدا می کنیم
جمعیت ما بسیار بسیار فراوان است. اما پراکنده و دور از هم. در کنار هم ایم اما دور از هم. علتِ اصلیِ این پراکندگیِ مفرط نیز، ترس و معیشت است. ما به چشم خود می بینیم که بیت رهبری دست به جیب مان برده و از پول ما و از گوشت تن ما بر می دارد، اما نه که می ترسیم، با این پول روبی و گوشت روبی کنار آمده ایم. یک جورهمزیستی با ترس بخاطرِ چیزکی به اسم زندگی. بهتر بگویم: هر یک از ما را به یک جزیره ی دور پرتاب کرده اند تا از تنهایی فرسوده شویم و دق کنیم. ما تک به تکِ این جزیره های تنهایی را شناسایی و پیدا می کنیم و همه را به یک مجمع الجزایرِ انسانی بدل می کنیم. می گردیم و با ادبان را پیدا می کنیم و با آنان دوست و همراه می شویم. آنچه که ما را به هم پیوند می زند، رهایی سرزمین مان از شرّ آن ملاها و آیت الله ها و قپه دارانی است که در این سی و هشت سال نشان داده اند: هیچ نسبتی با ایران و ایرانی ندارند. بعدش؟ بعدش استقرار آدابِ خوب زندگی کردن. در این راه، ما با همین ادب انسانی مان، به زیر قلعه ی بلند و پوکِ غاصبان، آب می بندیم و به تماشای فرو ریختنش ثانیه شماری می کنیم. گرچه در این راه، از ترفندها و نابکاری های داخلی و خارجی نیز غافل نخواهیم بود.
پیروزیِ ما در یکصداییِ است
شاید بیش از پنج شش میلیون ایرانی در خارج از کشورند که در کل می شود گفت: با همه ی رنجهایی که تحمل می کنند، اما چشم دیدن همدیگر را ندارند. مأموران اطلاعات و سپاه، برای از هم گسستنِ این پتانسیل باشکوه، بسیار زحمت کشیده و پول خرج کرده اند. هموطنان ما چرا نباید یکی شوند؟ کاری که آنها در خارج از کشور می توانند ساماندهی بکنند، در داخل از ما ساخته نیست. آنان به مجامع بین المللی و حقوق بشری دسترسی دارند. به رسانه های جهانی نیز. در خارج از کشور، هموطنان ما می توانند در اجتماعی یکصدا و میلیونی، بلندگوی خواسته ها و آرزوهای ایرانیان باشند. تنها به شرطی که: قدر تک تک همدیگر را بدانند و از این تفرقه و پریشانی بزرگ بدر شوند و بخاطر وطنی که دریده می شود، اختلاف ها را کنار بگذارند. در داخل اما این اختلاف ها وسیع تر و عمیق تر است. با این همه اما، آن تک جزیره های با ادب، باید بگردند و همسایه های مرامی خود را پیدا کنند. از کجا شروع کنیم؟ پاسخ: هم شروع و هم پایانِ کارِ ما، فضای مجازی است فعلاً. گرچه اگر وقتش که برسد، همدیگر را خبر می کنیم و چون سیل روان می شویم. راهپیماییِ چند میلیونی و با شکوهِ با ادبان، چه در خارج از کشور و چه در داخل، تماشایی خواهد بود.
اصلاح طلبان و اصولگرایان چی؟
در حزب ما همه می توانند عضو شوند. بی آنکه برای عضویت در حزبِ با ادبان، دفتر و دستکی آشکار باشد. همه حتی اصولگرایان و حوزویان و بسیجیان و سرداران و بازجوهای با ادب نیز می توانند از همان جزیره ی تنهایِی خویش، به مجمع الجزایر با ادبان وصل شوند. شرطِ عضویت در حزبِ ما، با ادب بودن، و پایبندیِ اعضا به اصول انسانی ست. ما انرژی های پراکنده مان را برای فورانِ آن سیلِ آخرالزمانی، برای جارو کردنِ این نظامِ زشتکار، بهم خواهیم پیوست. ما به راحتی در همین فضای مجازی، جمعیت با ادب خود را از بی ادبانِ ولایی غربال خواهیم کرد و راه تنفس شان را بند خواهیم آورد.
خطِ قرمزِ ما: اصولِ انسانی ست
اگر خط قرمز بیت رهبری، به اسم ولایت، ایرانخواری و کشت و کشتار و آشوب در منطقه است، خط قرمز ما، پایبندی به اصول اخلاقی و انسانی است. در حزب ما، با ادبان، همانگونه برای دیگران حق خواهی می کنند که: برای خود شان. در حزب با ادبان، نجس خواندنِ بهاییان، یک جرم آشکار است. و ما، آنقدر بر درستی و اخلاق و پسندیدگی و خردمندی و اصول انسانی پا فشاری می کنیم که دیگران از دور که به ما می نگرند، از تماشای جریانِ ادب در کشورمان، و حتی در سیاست خارجی مان، به وجد آیند و درپوست نگنجند و ما را با انگشت نشان هم بدهند که: مردمی با ادب اگر می خواهید، این ایرانیان. در آینده ی ایران، مردم، ادب را جایگزینِ شقاوت های مذهبی می کنند. ایرانیان، به تناسب دارایی های تخصصی و ادب و اخلاق و درستکاری شان، برکشیده می شوند و بها می یابند. تماشای این که یک روز، مردمان با ادبِ کشورمان، داستان رهبر مذهبی و شورای نگهبان مذهبی و مجلس خبرگان مذهبی و سپاه مذهبی و دستگاه قضایی مذهبی و نمایندگان مذهبی را به بایگانیِ حوادث خونین این کشور سپرده اند و مثلاً در یک شکوه انتخاباتی، بانویی چون نسرین ستوده را به ریاست جمهوری ایران برگزیده اند، چه می تواند شوق انگیز باشد.
از کجا شروع کنیم؟
از خودمان. که: با ادب باشیم. و در گام نخست، کینه ها و ناپسندی ها و بد اخلاقی ها و زشت گویی ها را از ذهن و زبانمان دور کنیم. هرگاه، کنارگذاردنِ کینه ها و بداخلاقی ها برایمان دشوار شد، کشورمان را به یاد آوریم که از پیِ ما می دود و التماس مان می کند: برای رهاییِ من از چنگِ این بختک های ایرانخوار، به هر بهانه با هم دوست شوید. و چه بهانه ای عمیق تر و درست تر از رهاییِ ایران؟ در دیگر گام، سهم خواهی ها را فراموش کنیم. نگوییم: سهم مرا مشخص کنید تا پای در میان نهم! برای رهایی کشورمان، بسیاری از عزیزان ما بخاک افتاده اند. اصرار به سهم خواهی، درست همان است که “برادرانِ” ولایی چشم به راهش هستند تا هم ما را بخاک اندازند هم بر درختِ خشکیده ی بقای خود آب افشانند. (ادامه دارد)
روحانی دولت را از احمدی نژاد با یک بدهی تقریبی بالای ۲۰۰ هزار میلیارد تومان تحویل گرفت. گفته میشود این بدهی امروز به حدود ۷۰۰ هزار میلیارد تومان رسیده است. در یک اظهار نظر، وزارت اقتصاد و دارایی اعلام کرد بدهی دولت تا آخر سال ۹۵ حدود ۵۰۰ هزار میلیارد تومان است که ۲۴۰ هزار میلیارد تومان آن مربوط به بدهی شرکتهای دولتی است. در این میان سپاه نیز مدعی است ۲۳ هزار میلیارد تومان از بابت اجرای ۲۵۰۰ پروژه عمرانی اعم از نفت و گاز و آب و نیروگاه و بنادر و سازههای ساحلی و فراساحلی از دولت طلبکار است. پیمانکاران بخش خصوصی می گویند ۵۵ هزار میلیارد تومان از دولت طلب دارند؛ وزارتخانههای نیرو ، راه و شهرسازی و نفت جزء بدهکارترین وزارتخانهها به پیمانکاران هستند. وزیر نیرو اسفند سال گذشته گفته بود فقط ما به پیمانکاران در بخش برق ۲۴ هزار میلیارد تومان بدهی داریم. مدیرعامل شرکت ملی نفت اردیبهشت امسال رقم بدهی شرکت ملی نفت را ۱۶۲ هزار میلیارد تومان ذکر کرد و شهرداری تهران مدعی است ۱۰ هزار میلیارد تومان از دولت طلب دارد. بانک مرکزی هم مدعی است آخرین بدهی دولت به سیستم بانکی ۲۲۰ هزار میلیارد تومان است. وزارت بهداشت هم معتقد است دولت از بابت اجرای طرح تحول سلامت ۲۰ هزارمیلیارد تومان بدهکار است. مسئولان سازمان تامین اجتماعی آخرین رقم بدهی دولت به سازمان را ۱۵۰ هزار میلیارد تومان ذکر کرده اند. در حالی که بودجه عمومی دولت در سال ۹۷ کمی بیش از ۴۰۰ هزار میلیارد تومان است. با بدهی ۷۰۰ هزار میلیارد تومانی چطور می خواهد چرخ اقتصاد کشور را بچرخاند؟ آیا با این بدهی می توان امیدوار بود اصلا چرخی خواهد چرخید!
سال بی آبی نگران کننده ای در پیش است
اخبار وزارت نیرو و سازمان محیط زیستدر رابطه با ذخیره آبی کشور به هیچ وجه امیدوار کننده نیست. فصل پاییز به پایان رسید و خبری از بارش باران نشد. بطوریکه کمبارش امسال باعث کاهش ۲۲ درصدی حجم ورود آب به سدهای کشور شده است. بر اساس اعلام وزارت نیرو و آخرین اطلاعات ثبت شده از سوی شرکت مدیریت منابع آب ایران، با توجه به کاهش و پراکندگی بارشهای پائیزی در سال جاری، حجم ورودی آب به سدهای کشور از ابتدای سال آبی تا پایان هفته سوم آذرماه با ۲۲ درصد کاهش نسبت به مدت مشابه سال گذشته ۴ میلیارد و ۳۵۰ میلیون مترمکعب، به ۳ میلیارد و ۳۹۰ میلیون مترمکعب رسیده است. بر این اساس، هماکنون ۴۱ درصد حجم مخازن سدهای کشور پر و ۵۹ درصد آن خالی است. این گزارش حاکی از آن است که از مجموع ۱۷۶ سد بزرگ کشور، حجم مخازن ۹۷ سدکمتر از ۴۰ درصد، ۲۰ سد بین ۴۰ تا ۵۰ درصد، ۲۶ سد بین ۵۰ تا ۷۰ درصد، ۲۳ سد بین ۷۰ تا ۹۰ درصد پر است. این گزارش میافزاید، حجم مخازن تعداد ۱۰ سد شامل سدهای سورال، گاوشان، رودبال داراب و بافت بین ۹۰ تا ۱۰۰ درصد پر است.
افزایش بی ضابطه حجم نقدینگی
تازهترین آمارداده شده از گردش پول در جامعه که توسط بانک مرکزی منتشر شده نشان میدهد که حجم نقدینگی در پایان مهرماه به بیش از ۱۴۰۳ میلیارد تومان افزایش یافته است. میزان نقدینگی در مهر امسال نسبت به ماه مشابه سال قبل ۲۳.۳ درصد رشد داشته که نسبت به همین دوره در سال قبل با کاهش حدود پنج درصدی همراه شده به گونهای که میزان رشد نقدینگی در مهر ۱۳۹۵ نسبت به مهر ۱۳۹۴ حدود ۲۸.۳ درصد بوده است. این در حالی است که در مهر امسال در مقایسه با اسفند سال گذشته درصد رشد نقدینگی ۱۱.۹ درصد بود که حاکی از ثابت بودن میزان رشد در مقایسه با همین دوره در سال گذشته است، در مهر ۱۳۹۵ نسبت به پایان سال قبل از آن رشد نقدینگی حدود ۱۱.۹ درصد ثبت شده بود. در مجموع میزان نقدینگی از مهرماه سال ۱۳۹۴ تا پایان همین ماه در سال جاری از ۸۸۶ هزار میلیارد تومان به ۱۴۰۳ میلیارد تومان افزایش یافته که بیانگر رشد حدود ۵۲۰ هزار میلیاردی در این دو سال اسبا اینکه روند رشد حجم نقدینگی در دو سال قبل و در دوره های شش ماهه و یکساله نشان از کند شدن سرعت افزایش آن دارد ولی با این وجود رشد قابل توجه در سالهای اخیر از نکات مورد انتقاد کارشناسان به عملکرد بانک مرکزی است. نقدینگی را پول و شبه پول تشکیل میدهد، بر اساس آخرین آمار حدود ۱۲۳۹ هزار میلیارد تومان از حجم ۱۴۰۳ هزار میلیارد تومان موجود به شبه پول اختصاص دارد که عمده آن را سپردههای بانکی در برمیگیرد، همچنین تا ۱۶۳ هزار میلیارد دیگر مربوط به پولی است که عمده آن در دست مردم در حال گردش است.
بدهی نجومی بانکها به بانک مرکزی
بانکها برداشت از بانک مرکزی را افزایش داده اند، بهطوری که در یک سال گذشته این رقم از ۸۵ هزار میلیارد به ۱۱۲ هزار میلیارد تومان افزایش یافته است. جزئیات بدهی بانکها به بانک مرکزی نشان میدهد که از بدهی حدود ۱۱۲ هزار میلیاردی موجود بیش از ۱۱ هزار میلیارد تومان به بانکهای تجاری، ۴۸ هزار میلیارد تومان به بانکهای تخصصی وبالغ بر ۵۲ هزار میلیارد تومان به بانکهای خصوصی اختصاص دارد. بانکهای خصوصی در حال حاضر بیشترین میزان بدهی را داشته و با افزایش قابل توجهی همراه هستند. این بدهی در مهرماه امسال نسبت به مهرماه سال گذشته تا ۱۳۵ درصد رشد دارد. این در حالی است که در سال گذشته نسبت به سال ۱۳۹۴ رشد ۶۵ درصدی ثبت شده بود که در مجموع نشاندهنده افزایش سرعت رشد بدهکاری بانکهای خصوصی به بانک مرکزی است. با توجه به این که بدهی بانکها رو به افزایش رفته و به آن جریمه ۳۴ درصدی تعلق میگیرد در سال جاری بانک مرکزی در جریان ساماندهی سود بانکی تصمیم به نظم بخشی به اضافه برداشت بانکها کرد و تصمیم گرفت بدهی آنها را به خط اعتباری تبدیل کرده و طبق شرایطی با سود ۱۸ درصد تسویه کند. حتی قرار شد بانکهایی که وثیقه قرار میدهند سود تعلق گرفته به آنها حدود ۱۶ درصد باشد.
این گفته آقای خامنه ای درجریان قیام مردمی خرداد ۸۸ که اعلام کرد، نظرات وی به احمدی نژاد نزدیکتر است هنوز در گوش جامعه طنین انداز است و بعید است که فراموش شود. زیرا که برپای این “اظهار نظر فقیهانه” خونها ریخته شد و خسارتهای مالی و جانی فراوانی بر جامعه وارد آمد. متاسفانه آقای خامنه ای در این مدت با وجود مشاهده آثار ویران کننده ضربه خود بر جامعه، نه تنها حاضر به ابراز ندامت و عذرخواهی از مردم نشد، بلکه با نامگذاری “فتنه” بر این جنبش مردمی خود را طلبکار نشان میدهد. با این وجود ضربه خرداد ۸۸ هرچند که ناکام ماند، ولی اثار سیاسی، اقتصادی و روانی آن گریبان حکومت اسلامی را رها نکرده و ضربه چنان کاری بود که درد آن هنوز از پیکر ولی فقیه بیرون نرفته و کابوس این قیام خواب شب را از وی ربوده است.
شاید اگرپس از کشت و کشتارها و بگیر ببندهای دستگاه امنیتی ولی فقیه در جریان قیام ضد حکومتی ۸۸، دولت احمدی نژاد کشور را خردمندانه مدیریت میکرد و در صدد انتقام جویی بر نمیامد و صدها مخالف سیاسی و روزنامه نگار به زندان های دراز مدت محکوم نمیشدند و در واقع به نوعی با جامعه ابراز همدلی میشد، جامعه امروز با یک چنین بحران هویتی فرساینده مواجه نمیگردید وشرائط در کشور متفاوت از وضعیت بحرانی موجود میبود. ولی دهن کجی به خواسته های مردمی، سوءسیاستها ، تبلیغات پوپولیستی همراه با هدر دادن بیرویه میلیاردها دلار منابع مالی دولت و دامن زدن به دشمنی با امریکا و اتحادیه اروپا منجر به آن گردید که سیستم بانکی کشور و صادرات نفت مورد تحریم بین المللی قرار گرفته، جهان غرب را برعلیه ایران بشوراند. با این وجود این همه ماجرا نبود، بلکه تحریم های جهانی سبب گردید تا فساد مالی در ابعادی بسیار گسترده تر از گذشته بر اقتصاد کشور حاکم گردد. دولت سوگولی ولی فقیه کار را به جایی رساند که نه تنها خزانه دولت تهی گردید، رقم بدهی به سیستم بانکی نجومی شد و صدها هزار میلیارد تومان بدهیهای دیگر به بار آمد، بلکه بخش تولید، یعنی قدرت محرکه اقتصاد کشور نیز در رقابت با واردات بیرویه و قاچاق به روز مرگی افتاد.
ولی فقیه برای فرار از زیر بار این فضاحت خودساخته، پس از زمانی سکوت و وقت کشی ناگهان به یک کشف تاریخی مبادرت ورزید و برای فرار از اعتراضات بر حق و رو به گسترش مردم و مبرا کردن خود از وضعیت وخیم پیش آمده، حکم حکومتی ” اقتصاد مقاومتی” را صادر کرد. خامنه ای در یک دستور العمل بیست ماده ای به خیال خود نسخه رهایی بخش اقتصاد کشور از بحران فراگیر را ارائه کرد و به دولت دستور اکید داد تا این “انقلاب اقتصادی” به اجرا گذارده شود. دولت گردن شکسته روحانی، ضمن درگیر بودن با معضل تحربم ها، تورم ۴۰ درصدی و رکود نهادینه شده، دربرابر امریه جدید رهبری و اجرایی کردن آن یکی دوسالی گیج گیجی می خورد که با این حکم حکومتی بی معنی چه کند، تا اینکه بالاخره تحت تاثیر تبلیغات و فشارهای بیت رهبری در ۲۹ شهریور ماه ۱۳۹۴ ” بر اساس مصوبه هیات وزیران، “ستاد فرماندهی اقتصاد مقاومتی” برای اجرای سیاستهای ابلاغ شده توسط رهبر تشکیل شد، که تابحال جلساتی هم داشته واحکامی را هم تصویب و به اجرا گذارده است. ولی اینکه تصور شود این اقدامات مثمر ثمر واقع گشته و توانسته کمک موثری در کاهش بحران اقتصادی باشد تصوری واهی است.
این ستاد برای برون رفت از بلاتکلیفی دستور کار را تمرکز بر روی پروژه های بر زمین مانده قرار داد و در این رابطه اولویت هایی برای اتمام یک سری از این پروژه ها قائل شد، تا اینکه سال گذشته، برای نخستین بار و پس از گذشت سه سال از زمان شروع برنامه اقتصاد مقاومتی اجرای تعدادی از پروژه ها در دستور کار قرار گرفت. در سال جاری نیز این ستاد تعدادی دیگر از پروژه ها را برای راه اندازی انتخاب وبه دستگاه های مربوطه ارجاع داده است.
مرکز پژوهشهای مجلس در بررسیها و ارزیابی های خود در رابطه با اجرای اقتصاد مقاومتی و انتخاب پروژه ها به این نتیجه رسید که تعدد و تداخل بیرویه، دستور العمل ها و مصوبات دستگاه های مختلف باعث عدم پیشرفت کار شده است. زیرا در حال حاضرسازمانهای مختلف درگیر با اقتصاد مقاومتی، به جز قوانین دایمی مصوب توسط مجلس یا دولت، با چهار قانون برنامه ششم توسعه، پروژههای مصوب درستاد فرماندهی اقتصاد مقاومتی، دستورالعمل های مربوط به رونق تولید و اشتغال و همچنین برنامه اشتغال زایی مواجه هستند. از اینرو به راه انداختن موتور اقتصاد مقاومتی نیاز به تغییرات اساسی در نحوه تفکر حاکمیت در رابطه با اقتصاد ملی دارد. تغییراتی که به علت وجود طرز تفکر و شیوه مدیریت های مختلف در راس حاکمیت تقریبا غیر ممکن به نظر میرسد.
اینکه توسعه اقتصادی کشور تاکنون عملی نگردیده و اجرای پنج برنامه توسعه در حکومت اسلامی تماما با شکست مواجه گردیده، علاوه بر حساب سازیها و ساخت و پاخت های پشت پرده، وجود چندگانگی در نحوه تفکر اقتصادی بی تاثیر نبوده است که سبب گردیده تا بسیاری از اقدامات در مسیر سازندگی اعم تغییرات ساختاری، اصلاحات روبنایی و بالاخره اجرای پروژه ها بطور پراکنده، سلیقه ای، منافع شخصی و گروهی و بالاخره بیرون از زنجیره تولید شکل گیرد. حال بر این بی نظمی اقتصادی، اقتصاد مقاومتی که زور و اصرار ولی فقیه را هم به دنبال دارد افزوده شده است. طبیعتا از درون این بلبشوی اقتصادی نمیتوان توقع و انتظار آن را داشت که بهبود اقتصادی و راندمان کاری بالایی حاصل شود. معهذا ای کاش که شکست ها و زیان های مالی و زمانی بر اقتصاد کشور، با وجود گستردگی آن درهمین محدوده باقی میماند، ولی متاسفانه چنین نشد و ویروس فساد حکومتی فضای مناسبی برای رشد پیدا کرد واز آنجا که ویروس فساد، به ویژه اگر در درون حکومت زاده شود سریع تر و فراگیرتر رشد میکند، لذا فعالیت های اقتصادی دولتهای خدمتگذار نه تنها بازده مورد انتظار را نداشته، بلکه عاملی گردیده برای گسترش فساد حکومتی، بطوریکه شکست برنامه ها در مقابل خسارات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ناشی از فساد مالی فراگیر ناچیز جلوه مینماید.
اگرفرض بر آن میشد که اقتصاد مقاومتی به عنوان مدل اقتصادی به کار گرفته شود، شرط اول میبایستی آن می بود که از حالت توصیه ای خارج شده و مانند یک نظام اقتصادی عمل کند. در این صورت میبایستی تمام برنامه ها و پروژه های اقتصادی دیگر در چارچوب اقتصاد مقاومتی عمل کنند و یا ضرورتا کنار گذارده شوند. درحالیکه در حال حاضر چنین نیست، و اجرای برنامه ها همچنان بصورت سیستم جزیره ای، یعنی جداگانه و بدون ارتباط فنی و ارگانیک بایکدیگر در جریان است. مورد بسیار مشخصدر این رابطه برنامه ششم توسعه است که نشان میدهد تنها حدود ۴۰ درصد از مصوبات ستاد اقتصاد مقاومتی در ارتباط با برنامه ششم توسعه قرار دارند.
تشکیل ستاد فرماندهی اقتصاد مقاومتی در دولت یازدهم هرچند به عنوان امری ضروری وشایسته مورد استقبال بخش حاکمیت تحت فرمان رهبری قرار گرفته و چه بسا که بتواند وسیله مناسبی برای هر جهتدهی به فعالیت دستگاههای اجرایی به سمت اقتصاد مقاومتی باشد. ولی از آنجایی که این دستور العمل در آن ظرفیتی نیست که بتواند جایگزین نظام اقتصادی گردد، همچنین ظرفیت ادغام سایر برنامه ها و پروژه های اقتصادی را هم در درون خود ندارد، لذا در عمل نه تنها نمیتواند در رفع مشگلات اقتصادی مثمر ثمر واقع گردد، بلکه خود منشاء یک سری انحرافات و مشگلات پیش بینی نشده خواهد شد که اوضاع را وخیمتر میکند.
حکومت اسلامی ایران در رابطه با اقتصاد کشور دچار یک سردرگمی ریشه ای ونهادینه شده است که ناشی از بها ندادن به قانونمندیهای علم اقتصاد میباشد. امروزه همه جوامع به این نتیجه رسیده اند که مهمترین عامل در ایجاد نظم اقتصادی پیروی از یکی از چهار نوع نظام اقتصادی برآمده ازعلم اقتصاد، یعنی” اقتصاد بازار آزاد ” ، “اقتصاد مارگسیستی” ، “اقتصاد مختلط دولتی-خصوصی” و “اقتصاد سوسیال دمکراسی” میباشد. در این رابطه در حال حاضر بیش از ۹۰ درصد از جوامع نظام اقتصاد آزاد را که برآمده از بطن جامعه است غبرگزیده اند. در این میان حکومت اسلامی ایران به بهانه حکومت ایده ئولوژیک وتابعیت از قوانین و فقه اسلامی نوعی نظام اقتصادی منحصر به فرد را بر جامعه حاکم کرده است و فردی به نام ولی فقیه هم با داشتن اختیاراتی وسیع حاکم بر مقدرات اقتصادی کشور شده است. اولین ثمره این نظام اقتصادی من در آوردی هم تصاحب بیش از ۴۰ درصد از منابع مالی کشور توسط ولی فقیه و تسلط دولت بر صدها و بلکه هزاران موسسه اقتصدی میباشد. این در حالی است که سهم بخش خصوصی مستقل از حدود ۳۰ درصد تجاوز نمیکند.
اگر همین اقتصاد فقاهتی بسته و غیر قابل کنترل، که برخوردار از امکانات مالی بسیار گسترده ای است، توسط مسئولینی دلسوز و کارشناسانی مجرب مدیریت میشد، امکان آن می بود که حتا با وجود سایه ایده ئو لوژی مذهبی برآن، معهذا به وضع اسفناک امروز دچار نشود. منتها تسلط گروه های مافیایی وافراد سودجوی نان به نرخ روز خور بر اقتصاد کشور، سبب گردید تا نظام اقتصادی به بیراهه امروز کشانده شود و نوعی اقتصاد فقاهتی غیر قابل کنترل شکل گیرد، که حاصل آن تا کنون هدر رفتن صدها میلیارد دلار امکانات مالی، فرار میلیونی مغزها، فربه تر شدن مافیاهای ثروت و قدرت، و گسترش دزدی و کلاه برداری درون حکومتی بوده است.
اکنون کار از اجرای فرمولهایی مانند ” اقتصاد مقاومتی” گذشته و کار به فرو پاشی اقتصادی رسیده است. صدای اعتراض ملت چنان همه جاگیر گردیده که دیگر با هیچ تدبیری به جز تغییرات ساختاری آرام نخواهد شد. طبیعتا این صدای اعتراضی قبل از همه به گوش حکومتگران اسلامی رسیده ونگرانی آنها هم از همین بابت است که آنها را بر آن داشته تا حالت دفاعی به خود گیرند و در سخنرانیهای خود مرتب نوکر و خادم مردم بودن را تکرار کنند. به هرحال نسخه “اقتصاد مقاومتی” ساخته و پرداخته ولی فقیه هرچند که در ظاهر هنوز مورد گفتگو است، ولی در عمل به زباله دان تاریخ سپرده شده است.
اولگا،تاتیانا، ماریا و آناستازیا نیکولائونا رومانوا، دختران واپسین تزار روسیه کنار درخت کریسمس
جشن کریسمس گروه رابرت فالکون اسکات، افسر نیروی دریایی سلطنتی و مکتشف جنوبگان – ۱۹۰۲
جشن کریسمس اف اسکات فتیزجرالد، نویسنده نامدار آمریکایی همراه همسرش زلدا و دخترش فراسیس -پاریس – ۱۹۲۵
شرلی تمپل، بازیگر کودک آمریکایی در کنار درخت کریسمس تزیین شده اش نشسته به همراه هدایایی از استودیوی فیمسازی فاکس قرن بیستم. – ۱۹۳۶
فرانک بلیر، روزنامه نگار شبکه nbc در کنار فرزندانش و هدایای صبح کریسمس¬¬شان – ۱۹۵۶
یک ملوان نیروی دریایی در دهانه یک توپ جنگی با دو پودینگ کریسمس در درست – جشن کریسمس اچ ام اس رادنی – ۱۹۲۹
ژاکلین کندی به همراه همسرش، جان اف کندی، رییس جمهور وقت آمریکا در جشن کریسمس کاخ سفید – دسامبر سال ۱۹۶۲
یک پناهگاه در زمان جنگ برای کودک در حال خواب برای جشن کریسمس تزیین شده است. – ۱۹۴۰
افسران نیروی دریایی بریتانیا و جشن کریسمس – ۱۹۱۲
بیب روث، مشهورترین بازیکن تاریخ بیسبال ایالات متحده امریکا، در لباس بابانوئل – ۱۹۴۷
مولانا جلال الدین محمد صوفی بزرگ و صاحب مثنوی ۱۷ دسامبر سال ۱۲۷۳ میلادی در قونیه (ترکیه امروز) درگذشت و هر سال به این مناسبت مراسمی در کنار مزار او بر پا می شود که ده روز به طول می انجامد. مولانا جلال الدین محمد متخلّص به مولوی که بیش از ۲۶ هزار شعر عرفانی سروده است. او کتاب مثنوی معنوی را با بیت «بشنو از نی چون حکایت میکند /از جداییها شکایت میکند» آغاز میکند. مثنوی معنوی حاصل پربارترین دوران عمر مولاناست، او بیش از ۵۰ سال داشت که نظم مثنوی را آغاز کرد.
اما کانون توجه مستشرقین امروز مولانا جلال الدین بلخی است، که نگاهی جهان شمول دارد و خارج از زندان زمان و حوادث گذرای روزگار، سخن از عشق می گوید و دوام. گابریل مندل خان، یکی از همان شرق شناسان معاصر است که به مدد روح مولانا، دست به کار بزرگ ترجمه مثنوی به زبان ایتالیایی زده، که سخت مقبول خاص و عام افتاده است.
سخن گفتن از مولانا، حتی اگر قرار باشد به یک معرفی ساده از یک ترجمه مثنوی، خلاصه شود، سخت است و دشوار و حسی غریب که به قول شاعر به فضای روانی مرغ مهاجر می ماند، تمام کوچه و پس کوچه های شهر وجود آدمی را در بر می گیرد و زخمه های مضراب کلام تارهای تفکر و تعقل انسان را به ارتعاش در می آورد. کلامش، انسان را در عشق می پیچد و از زندان چه کنم ها و دانسته ها و ندانسته ها، آزاد می سازد. اندیشه و حالی آن سوی کلمات و ترس از نارسایی همیشگی واژه ها… شوری رهایی بخش و خواستنی به جوهر و ریشه، کامل. مثنوی از انسان کامل و فرامرز می گوید و بشر را با عشق و صلح آشنا می کند. وحدتی بی بدیل و نا گسستنی.
در حکایتی که حتی اگر ساختگی باشد، شنیدنی است، چنین نقل شده است که پیری در قونیه در جواب به این سوال که شمس را خوش تر داری یا مولا را ؟ جواب داده است: شمس را. که اگر شمس نمی بود، مولانا را نمی شناختم… و بعد درست به همین دلیل مولانا را از محمد، دوست تر می دارد و محمد را از خدا، که اگر محمد نبوده و از حق نمی گفته، وی خدا را هم نمی توانست درک کند…
در روزگار ما، همچنان حکایت پیر، صادق است. این بار اما، با جادوی “ترجمه” که به حق خلقی است جدا از اثر و پلی است که دو فرهنگ و اندیشه از هم دور مانده را به هم می رساند.
ترجمه از روزگار کهن مرسوم بوده است و آمیختگی و تاثیر پذیری اندیشمندان از نوع نگاه و تفکر فیلسوفان و هنرمندان قبل و یا هم عصر خود، در چهار گوشه دنیا، کاملا عیان است. به عنوان نمونه، تاثیر پذیری اندیشه اسلامی از اندیشه ایرانی و یا اندیشه تصوف و عرفان ایرانی از فکر یونانی، مواردی هستند که در قبول شان جای هیچ شک و تردیدی باقی نمانده است.
اما حکایت تمایل جامعه غرب به آثار شرقی و ترجمه آنها، موضوعی است که تولد و رشدش معلول علل متفاوت و پیچیده ای می باشد. جامعه فکری غرب که پس از گرفتار آمدن در دام نیهیلیسم کلید رهایی را در مکتب های نجات بخش شرق جستجو می کرد، پس از آشنایی با مکاتب شرقی، آنها را فراتر از یک راه حل مقطعی دانست.
در واقع عرفان[ مخصوصاً از نوع ایرانی اش] راهی به مقصد رهایی و آرامش نیست، که خود آرامش است. خود نجات است، خود همان حقیقت افلاطونی است و فضیلت ارسطویی.
پس از لویی ماسینیون و هانری کربن و نیکلسون که حلاج، سهروردی و مولانا و … را به جامعه غرب معرفی کردند… موج جدید شرق شناسان همچون، ویلیام چیتیک، ویلیام گارانارا و پیو مونتزه و … از راه رسیدند و راه مستشرقین غربی نسل قبل را ادامه دادند. اما این بار کانون توجه از اندیشه تصوف حلاج و وحدت وجود ابن عربی، به مولانا جلال الدین بلخی انتقال یافت، که نگاهی جهان شمول دارد و خارج از زندان زمان و حوادث گذرای روزگار، سخن از عشق می گوید و دوام. از دور افتادن از اصل می گوید و رنجش تحمل فاصله.
کلام مولانا بدان جهت به ذائقه غربی سازگار است که مفاهیم و پایه های عرفان شرق را به زبان عادت شده جامعه غرب بیان می کند. چگونگی بیان مولا، بی شباهت به بیان فلسفه کلاسیک غرب، نیست…
همین است که باعث می شود مولانا، هم شاعر باشد و هم فیلسوف و مثنوی بی بدیلش، پس از این همه سال و تغییرات فراوان در شیوه های شعر گفتن، همچنان بیشترین میزان تقاضا در جهان را داشته باشد.
گابریل مندل خان، یکی از همان شرق شناسان معاصر است که به مدد روح مولانا، که در اثر جاری است، دست به کاری بزرگ زده که مقبول خاص و عام افتاده است.
پروفسور هلیل سین، در مقدمه کتاب به نکته ای ظریف اشاره می کند و جای خالی یک ترجمه کامل و قابل اعتماد از مثنوی، در زبان ایتالیایی را مشهود و عیان می داند. حفره ای که به یاری مندل خان و تیم مشاورش، در سال گذشته از میان رفت.
ترجمه کامل هر شش دفتر مثنوی از متون فارسی، ترکی و انگلیسی و پاره های قبلی ایتالیایی صورت گرفته است. منبع فارسی اثر، مثنوی به سعی دکتر استعلامی است به چاپ انتشارات کتاب فروشی زوار.
دامنه وسیع مفاهیم[ و به نسبت کمتر، واژگان] ضرورت آشنایی مترجم، با عرفان ایرانی و مراحل تکاملش را بیشتر و بیشتر می کند. مندل خان، چه در انتقال مفهوم و چه در ترجمه کلمه به کلمه موفق عمل کرده است و برای انتقال موسیقی شعر نیز از زبان مواج و آهنگین ایتالیایی بهره گرفته است. تا جایی که قابلیت های آهنگین زبان ایتالیایی باعث شده است، ترجمه پروفسور مندل خان، بیشتر از ترجمه انگلیسی و قدرتمند نیکلسون به زبان شعر و تجمع آهنگ و معنا و ایجاز نزدیک باشد.
بازارچهی کتاب این هفتهی ما سرکیست به پیشخوان کتابفروشیهای گوشهگوشهی جهان کتاب. عناوین برگزیدهی ما در این گذر و نظر اینهاست:
افسانههای روسی(قصههای پریان)
نویسنده: نینا دمیتریونا بابارکینا
مترجم: فرنوش اولاد
ناشر: نشر چشمه
تعداد صفحات:۱۶۳ صفحه
قیمت: ۱۴ هزار و ۵۰۰ تومان
نینا دمیتریونا بابارکینا نویسنده این اثر در سال ۱۹۵۳ در موگریوسکی در ناحیه ایوانوِو روسیه متولد شده است. پس از اتمام تحصیلاتش که از سال ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۲ و در مدرسه هنر حرفه ای خلویی انجام شد، به عنوان رونویس کننده مشغول به کار شد. او در دهه ۱۹۹۰ اولین آثار ادبی و هنری خود را منتشر کرد. مناظر طبیعی، معماری، آثار ادبی کلاسیک روسیه و دیگر کشورها، قصه های خارجی و روسی پریان و موضوعات آزاد از جمله مسائلی بودند که وی در آثارش به آن ها پرداخته و می پردازد.
آن چه این نویسنده را از بسیاری از نویسندگان و هنرمندان دیگر متمایز می کند، توانایی در حفظ سبک و سنت های مکتب خلویی در حین خلق آثار ممتاز و برجسته فردی در هنر مینیاتور لاکی است.
در کتاب «افسانه های روسی» بابارکینا هم نویسنده است و هم مینیاتورها را کشیده است. افسانه های روسی در بر دارنده مهم ترین قصه های پریان و اسطوره های روسیه است که در قالب متن و تصویر روایت می شوند. افسانه های روسیه هم مانند اساطیر سایر نقاط جهان هستند و شخصیت های مشابهی بین شان پیدا می شود. بابا-یاگا جادوگر افسانه ای که یکی از مشهورترین چهره های اسطوره ای ادبیات قوم روس است، یکی از این نمونه هاست.
عناوین قصه های چاپ شده در این کتاب به این ترتیب است: «به دستور اردک ماهی»، «خواهر آلیونوشکا و برادر ایوانوشکا»، «موروزکو»، «شاهزاده ایوان و گرگ خاکستری»، «پادشاه دریا و واسیلیسای دانا»، «غازهای وحشی»، «نیکیتای دباغ»، «روستایی و خرس»، «شاهزاده خانم قورباغه»، «ماشا و آقا خرسه»، «مرغ خال خالی»، «جوجه خروس کاکل طلا»، «یلنای دانا»، «ایواشکو و بابا_ یاگا»، «واسیلیسای زیبا»، «سنگوروچکا»، «خاوروشِچکا»، «فینیست، شاهین درخشان»، «سیوکا_ یورکا» و «مرغ آتشین و شاهزاده خانم واسیلیسا».
در قسمتی از افسانه «شاهزاده خانم قورباغه» از این کتاب می خوانیم:
شاهزاده ایوان بسته پیراهن خود را باز کرد. پیراهن با طرح های پرنقش و نگاری از طلا و نقره قلاب دوزی شده بود. به محض این که تزار آن را دید با تعجب فریاد زد «حالا درست شد. این لباسیه که برای روز جشن مناسبه»
برادرهای ایوان در حالی که به خانه های شان بر می گشتند به یکدیگر گفتند «می دونی، ما اشتباه کردیم که به زن ایوان خندیدیم. معلومه که اون یک قورباغه نیست بلکه یک موجود خیلی باهوشه…»
به زودی تزار دوباره پسرهایش را پیش خودش صدا زد «هر کدوم از شما بدین زن تون تا فردا صبح برام یه قرص نون بپزه. می خوام بدونم کدومشون بهترین آشپز»
شاهزاده ایوان غمگین به خانه برگشت. قورباغه از او پرسید «چرا این قدر غمگینی؟»
او جواب داد «باید تا فردا یه قرص نون برای تزار بپزی»
«ناراحت نباش شاهزاده ایوان. تو برو بخواب، صبح که شد همه چیز همون جوریه که باید باشه.»
هزارتوی آزمونهای دشوار
نویسنده: میرچا الیاده
مترجم: آرمان صالحی
ناشر: نشر کتاب پارسه
تعداد صفحات: ۲۵۵ صفحه
قیمت: ۲۶ هزار تومان
زندگی میرچا الیاده به اندازه اندیشههای تأثیرگذارش، جذاب و پرمایه است. الیاده در رومانی به دنیا آمد، برای تحصیل به هند رفت، چندین رمان نوشت، در سه روزنامه معتبر رومانی بهطور مدام مقاله نوشت و آثار برجسته پرشماری در حوزه تاریخ ادیان ارائه داد. در زمان جنگ جهانی دوم به عنوان یک کنشگر فرهنگی جدی در لندن حضور یافت و پس از جنگ، در پاریس و شیکاگو به تدریس پرداخت.
کتاب «هزارتوی آزمونهای دشوار» با عنوان فرعی «زندگی و اندیشههای میرچا الیاده در گفتگو با کلود هانری روکه» منتشر شده است. کلود هانری روکه (مدرس تاریخ و زیباییشناسی) گفتگوی خود را با الیاده، به هزارتویی تشبیه کرده که گذر از آن برای درک زندگی و آثار این اندیشمند لازم است؛ از دوران تحصیل او در هند تا آشناییاش با یونگ و اشتغال به اسطورهپژوهی.
این کتاب، گفتگویی شخصی و در عینحال عمومی، ساده و نیز عمیق، منظم و درعینحال فراگیر و دربرگیرنده همه موضوعاتی است که الیاده سالها با آنها زیسته است. روکه گفتگو با وی را از دوران کودکی و نوجوانیاش شروع میکند و قدم به قدم با تحولات فکری و اندیشههای وی پیش میآید. گفتگو با این دینپژوه و اسطورهشناس، سرشار از نکتهها و ناگفتههایی است که هر انسان کنجکاو و جستجوگری از خواندنش سیراب میشود.
میرچا الیاده (۱۹۸۶-۱۹۰۷) اسطورهشناس و دینپژوه رومانیایی، از دانشگاهها و مراکز متعدد علمی دکترای افتخاری دریافت کرد. از آن جمله کالج بوستون، کالج حقوق سیل فیلادلفیا، دانشگاه سوربن و…
استپ بی انتها
نویسنده: استر هوتزیگ
مترجم: شهلا طماسبی
ناشر: انتشارات آفرینگان
تعداد صفحات: ۲۷۹ صفحه
قیمت: ۱۷ هزار تومان
استر هوتزیگ نویسنده لهستانی تبار آمریکایی است که در سال ۱۹۳۰ در شهر ویلنای لهستان متولد و در سال ۲۰۰۹ درگذشت. در سال ۱۹۳۹ که مصادف با آغاز جنگ جهانی دوم بود، بخش هایی از لهستان بین آلمان نازی و شوروی تقسیم شد. خانواده هوتزیگ که جواهرساز و جواهرفروش بودند، کاپیتالیست تشخیص داده شده و به سیبری در روسیه تبعید شدند. استر پس از پایان جنگ به لهستان بازگشت و در سال ۱۹۴۷ برای ادامه تحصیلات به آمریکا رفت. به این ترتیب از کالج هانتر نیویورک فارغ التحصیل شد.
استر در سال ۱۹۵۰ با والتر هوتزیگ که نوازنده پیانو بود، ازدواج کرد و چندی پس از آن، به نوشتن کتاب برای نوجوانان پرداخت. «بیایید بدون پخت و پز آشپزی کنیم»، «زندگی با پدر و مادری که کار می کنند: توصیه هایی برای برخورد با شرایط روزمره»، «ثروتمندان»، «هدیه ای برای مامان» و «تصویری برای مادربزرگ» عناوین برخی از کتاب هایی هستند که این نویسنده به چاپ رساند.
رمان «استپ بی انتها» که در ۲۲ فصل نوشته شده، مشهورترین کتاب استر هوتزیگ است که نامزد دریافت جایزه کتاب ملی برای ادبیات نوجوانان شد. این کتاب هم طراز با کتاب یادداشت های روزانه آن فرانک شناخته شد. این کتاب داستان واقعی ۵ سال زندگی استر و خانواده اش در سیبری است. استر رودُمین در سال ۱۹۴۱ یعنی زمانی که ۱۰ سال داشت، همراه با خانواده اش به این تبعید اجباری رفت.
داستان این کتاب مربوط به حفظ روحیه در سرما و تبعید با وجود گرسنگی و پابرهنگی است.
در قسمتی از این رمان می خوانیم:
آن کلبه کوچک درب و داغان به خانه رویایی من تبدیل شد. هر روز، بعد از تمام شدن کارم در زمین، به آن جا می رفتم و تا جایی که می شد تمیزش می کردم. بعد، مقداری کود با گل رس مخلوط کردیم و آجر درست کردیم و به جای آجرهای شکسته دیوار گذاشتیم. پدرم در محل کارش مقداری دوغاب تهیه کرد و دیوارها را با آن سفید کردیم و برای پنجره ها هم به نحوی شیشه پیدا کردیم.
پیش از آن که کف اتاق را با گِل تازه بپوشانیم وسط آن یک چاله کندیم، چون اگر زمستان سیب زمینی ها را در چاله بیرون کلبه انبار می کردیم یخ می زدند. پدر در اطراف بناهای جدید مقداری کنده پیدا کرد و روی چاله گذاشت و چون هنوز روی کنده ها مقداری پوست درخت باقی مانده بود، کف اتاق حالت عجیبی پیدا کرد. حالا ما خانه شخصی و اجاق شخصی تابستانیِ بیرون خانه داشتیم که پدرم با آجر درست کرده بود و می توانستیم، بی آن که مجبور باشیم برای پخت و پز در صف بایستیم و گوشه کنایه های دلسوزانه یا غیردلسوزانه، صمیمانه و غیرصمیمانه بشنویم، برای خودمان روی آن شیرینی و سوپ درست کنیم.
آن بهار مادرم به وجود یک حمام عمومی، که به آن بانیا می گفتند، در ده پی برده بود و بزرگ ترین آرزویش این بود که به آن جا برود. چه می شد اگر یکی دو هفته کمتر می خوردیم و پولش را صرف این موهبت می کردیم؟ محشر نبود اگر پیش از نقل مکان به خانه خودمان احساس پاکیزگی و سبکی می کردیم؟
حمام عمومی ساختمان کوچکی بود که دو در ورودی داشت: یکی برای مردها و یکی برای زن ها. در آن جا دیدیم که مادر تنها زنی نبود که دلش لک زده بود برای تمیزی، صف مراجعه کنندگان دراز بود و انتظار حداقل چند ساعت طول می کشید. ما منتظر شدیم.
این کتاب مجموعه جملههای کوتاهی در قالب دعاست که به چالشهای محیط زیستی نیز همچون شکار حیوانات یا بهرهگیری از آنان در سیرک و… نیز اشاره دارد: «دعا میکنیم برای حیواناتی که در هر گوشهی این جهان رنج میکشند. دعا میکنیم رنجشان که نتیجهی آزمایشهای علمی، کار زیاد در مزارع، شکار و تلهگذاری، استفاده در نمایشها و سیرکها و هر نوع سوءاستفاده و بهرهکشی است، پایان پذیرد.»
«گودال» در این کتاب از زمینههای ایجاد صلح جهانی به گونهای سخن گفته که مخاطبان دریابند برای حفظ داشتهها و بر طرف کردن آسیبها باید به دنیای اطراف خود بهتر نگاه کنند.
در بیوگرافی جین گودال آمده است: «گودال در سال ۱۹۷۷ موسسهای به نام خود تاسیس کرد که هدف آن حمایت از تحقیقات در منطقهی حفاظت شدهی گامبی در تانزانیا است و به دنبال آن در سال ۱۹۹۱ به کمک عدهای از دانشآموزان تانزانیایی، برنامهی جهانی جوانان این موسسه با عنوان «ریشهها و جوانهها» را شروع کرد. این سازمان در حال حاضر بیش از ۱۵۰ هزار گروه در ۱۲۰ کشور جهان دارد.»
حق انتشار اثر از سوی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان از انتشارات (minedition) سوییس خریداری شده است.
باز هم صفحه چهرهنما و باز هم گشت و گذاری به چهارسوی دنیای فرهنگ و هنر. در نهمین شماره این صفحه، از بزرگانی یاد کرده ایم که به قول شاعر ما نغمه ای ماندگار در صحنه ی زندگی سرودند و رفتند. همراه گزیده نویسی های این هفته ی ما به چهارگوشه ی دنیا سفر کنید و از حال فرهنگ سازان بزرگ این کره ی خاکی، خبر شوید…
تلخ¬خند به جنگ و سیاهی
روزهای نخستین دسامبر مصادف است با سالروز انتحار رومن گاری یکی از نویسندگان صاحب نام فرانسه. مردی که به عقیده ی برخی صاحب نظران نویسندهای برای همیشه است.
رومن گاری با نام شناسنامه ای رومن کاسیو در هشتم ماهِ مه سال ۱۹۱۴ در مسکو به دنیا میآید. مادراو ، به محضِ تولد رومن از پدرش جدا شد و تنها خاطره ای شبح گونه از پدر برای فرزندش به جای ماند . رومن همراه مادرش در سه سالگی و پس از سقوط تزار از مسکو به لیتوانی و بعد به لهستان و فرانسه پناهنده شد و سالهای مدرسه را در فقر مطلق گذراند، او از همان سنین کودکی شیفته ی ادبیات بود و نخستین داستانش را در بیست و یک سالگی زمانی که دانشجوی حقوق بود چاپ کرد. او همانند بسیاری از نویسندگان و روشنفکران همدوره اش حضور در جبهه ی جنگ را هم تجربه کرد و در همین دوران بود که نام رومن گاری را برای خود برگزید. او حدود ۳۰ کتاب اعم از رمان، مجموعه داستان ونمایشنامه با این نام از خود به جای گذاشت. او به سبب مسئولیتهای دیپلماتیک اش نامهای مستعار دیگری هم داشت که از این میان ماندگارترینشان ، امیل آژار است.
رومن گاری پس از اجرای چند نمایشنامه ی نا موفق و گذراندن یک دوره افسردگی رمان«تربیت اروپایی» را چاپ کرد؛ رمانی که قهرمانش نوجوانی ست سادهدل و پاک که جنگ را بیهوده و پوچ میداند .رومن گاری به واسطه ی همین شخصیت برای نخستین بار، بدبینی ژرف خودش نسبت به حیات بشری را ابراز میکند. بدبینی یگانه ای که با باور به پدیده هایی چون عشق و موسیقی ورؤیا همراه است.
رومن گاری تنها کسیست که تا به حال موفق شده دو بار جایزه ادبی «گنکور» را از آن خود کند. چرا که این جایزه تنها یک بار در عمر یک نویسنده میتواند به او تعلق پیدا کند. «گاری» دومین جایزهاش را در سال ۱۹۷۵ تحت نام مستعار امیل آژار برای کتاب «زندگی در پیش رو» دریافت کرد و اولینش را به خاطر کتاب «ریشههای آسمان» در سال ۱۹۵۶ و با نام اصلی اش برده است.
این نویسندهی بیپروا و سرکش ، یکی از منتقدان جدی جنگ بود و این خوی ضد جنگ را در تمامی آثارش هویدا کرده است. او به تمام سویههای جنگ نظر میانداخت و با طنز تلخ ویژهی خودش، این پدیدهی سیاه را نقد میکرد.
این نویسنده در رمان«خداحافظ گری کوپر» خوی ضد جنگ خود را نشان داده قهرمان این داستان برای گریز از در افتادن درمنجلاب جنگ به کوه ههای آلپ پناه میبرد.از این رمان میتوان به عنوان رمانی ضد جنگ یاد کرد،جنگی که به هر شکل برای نویسنده با جنگهای دیگر تفاوتی ندارد و نتیجهاش خویشتن کشی و دیگر کشی است.
رومن گاری در رمان «بادبادکها» که در سال ۱۹۸۰ منتشر شد، روایتگر زندگی «لودویک فلوری»، پسرک روستایی یتیمی شدهاست که در اوان جنگ جهانی دوم دلباختهی «لیلا» یک دختر لهستانی اشرافزاده میشود. عشقی که همراه با فراز و فرودهای جنگ پیش میرود و همراه زندگی سراسر ماجرای این دو جوان میشود. لودویگ که در جریان جنگ به نهضت فرانسه ملحق شدهاست ، سینهاش صحنهی کشمکش عظیمتریست، جبههی دوم لودویگ آنجاست که باید در برابر تمام پلشتیها و خشونتهای جنگ، عشقاش به لیلا و امید به وصال دوبارهی معشوق را بیدار نگه دارد. او در اوج سیاهی محکوم است به امیدوار بودن. امید به بازگشت عشق گمشدهاش همانطور که منتظر بازپس گرفتن فرانسهی اشغال شده حتی وقتی پرچم نازیها از پنجرهی بناهایش آویزان است.
رومن گاری زندگی بسیار عجیب و حزنانگیزی داشت؛ او در تمام عمرش به هستی عشق ورزید اما سرانجام در اوج شهرت ادبی به زندگی اش پایان داد . او تا آخرین کلمهای که نوشت به طنز نابش پایبند بود. شور و هیجان برای زندگی، تلاش مستمر و بی وقفه و سرخوردگی های پیاپی مولفه های اساسی زندگی رومن گاری بودند. سرانجام خودکشی همسر دوم و محبوبش «جین سیبرگ » سرخوردگی و افسردگی گاری را به جایی رساند که حدود یک سال بعد از مرگِ این بازیگر زیبا، در بعدازظهرِ دوم دسامبر۱۹۸۰ آخرین تلخ خند خود بر زندگی را هم نوشت و گلولهای در دهان خودش شلیک کرد
دیدن مسکو از آسمان¬ها
دومین بخش چهره نما، نگاهی گذراست به زندگی «الکساندر رودچنکو» نقاش، مجسمه ساز و عکاس روس تبار.«الکساندر رودچــــِنکو» در ۲۳ نوامبر سال ۱۸۹۱ در سن پترزبورگ زاده شد، پدراو نگهبان سالن تئاتر و مادرش یک رختشوی خانگی بود . الکساندر به سبب شغل پدرش از همان دوران کودکی با دنیای هنر آشنا شد و پس از ورود به مدرسه هنر، شیفته ی هنر ژاپنی و هنرمندانی چون ماتیس ، گوگن و آندریف شد . او در بیست و سه سالگی به مسکو رفت و در آنجا به جمعیتهای پیشرو هنری پیوست و تجربیات جدیدی در زمینه هنرهای تصویری کسب کرد
رودچنکو بر خلاف بسیاری از هنرمندان و روشنفکران هم تبارش پس از انقلاب ۲۵ اکتبر در روسیه باقی ماند تا به قول خودش «با هنر جامعه را تغییر دهد»… اما سیاستهای اقتدارگرایانه ی حاکم بر این کشور و بازداشتن هنرمندان از خلاقیت، رودچنکو را از نقاشی سرخورده کرد، در همین دوران بود که او به مرور به سمت عکاسی ، فوتومونتاژ و فیلمسازی روی آورد. او در طول زندگی اش کوشید در مقابل فشارها و حملات سیاسی مقاومت کند ولی این تلاش همراه با مدارای او چندان موثر نبود و سرنوشت پر فرازو نشیبی را برایش رقم زد .
امروز رودچنکو را از مهمترین هنرمندهای آوانگارد روسیه میدانند و عکسها و پوسترهایی که او طراحی کرده، در موزههای بزرگ دنیا نمایش داده می شوند. او به ویژه به سبب نوآوریهایش در کادربندی عکس و طراحی پوستر مشهور است.
رودچنکو به معماری و فضای شهری، بسان پرنده ای بر فراز آسمان نگاه کرده است، او دوربینش را به بالای مرتفع ترین ساختمانهای شهر به مسکو می برد و از آنجا چشم اندازهای شهری را به کسوت عکس در می آورد. او علاوه بر این عکسها، تصویرگر فعالیتهای روزمره ی زندگی شهری هم شده.با دیدن عکسهای رودچنکو می توان به نوع پوشش مردمان دهه بیست و سی ، نحوه ی قدم زدن آنها در خیابانها و رفت و آمدشان ، تابلوهای مغازه ها ، نوع و جایی که غذا می خورند پی برد .
این هنرمند برجسته پس از روی کار آمدن استالین و افزایش فشارهای سیاسی از فعالیتش کاسته شد تا آنجا که در سال ۱۹۳۳ از هرگونه فعالیت عکاسی بدون مجوز منع شده بود . او دو دهه آخر عمرش را در پریشانی سختی به سر برد و سرانجام در سوم دسامبر سال ۱۹۵۶ در گذشت .
رسم فاجعه به مثابه منظره نگاری
اما در آخرین قطعه ی چهره نما سالروز در گذشت ویلیام ترنر، را بهانه ای انگاشتیم برای گفتن از این نقاش بلند آوازه ی بریتانیایی ، هنرمندی که نزد علاقه مندان به این هنر، ملقب به شکسپیر عالم نقاشی شده.
شهرت ترنر بیشتر به سبب نوآوری های او در منظره نگاری ست، او فجایع و حوادث طبیعی نظیر آتش سوزی های عظیم، کشتی های غرق شده و طوفانهای سهمگین را به مثابه ی موضوعاتی تاریخی به تصویر می کشید . به این ترتیب ترنر منظره نگاری را از چارچوبهای پیشینش خارج کرد و در این زمینه به سبک و شیوه ی ای نو رسید.
ترنر استعدادش در نقاشی را خیلی زود و در همان سنین نوجوانی آشکار کرد، او به آکادمی سلطنتی هنر پیوست و زیر نظر نقاشان بنام وقت مشق نقاشی کرد.ترنر ابتدا به عنوان آبرنگ کاری چیره دست شناخته می شد اما اوج محبوبیتش زمانی بود که پرده های رنگ روغن بزرگ و تیره فام ، و گاه تصنعی، نقاشی می کرد
او ضمن سفری به ایتالیا با غنای رنگ، گرما و نور مناظر آن سرزمین روبرو شد و در رم و ونیز طرح واره های بیشماری با آبرنگ ساخت که لطافت و سادگی منظره نگاری خاور دور را به یاد می آورند.
کریسمس، این جشن کهن ممالک مسیحی مسلک، تنها به صدای زنگولهها و رنگهای گرم و آتشهای برقرار خانهها و کودکان شاد در آغوش پدر و مادر محدود نمیشود؛ فقر، کودکان یتیم بیسرپناه، رویاهای دستنیافتنی کودکی، سرگشتگی فکری و مذهبی و … درسوی خاکستریفام این جشن سبز و سرخ اند. جلوههایی که درادبیات و بهویژه ادبیات قرن نوزدهم نمودار شده اند، قصههایی لبریز از عواطف گونهبهگونهی انسانیِ تنیدهشده در دل این جشن.
این مطلب اما جستن ردپای کریسمس است در ادبیات داستانی :
سرود کریسمس – چارلز دیکنز (۱۸۴۳):
داستان، روایت دگرگون شدن روحیات، احساسات و جهانبینی “ابنزر اسکروج” مرد خسیس، سنگدل و مردمگریز قصه در یک شب کریسمس است. ارواح زمانهای گذشته، حال و آینده به سراغ او میآیند و حقیقت اعمال و خصایل او را برایش نمایان میکنند. دیکنز با تصویرکردن داستانی امیدبخش، به ثروتمندان جامعه نهیب میزند، بیتفاوتیشان نسبت به غم و رنج مستمندان را نکوهش میکند و بر ضرورت بیدار شدن و هویتیابی آنها تاکید می کند.
داستان، آمیزهای از واقعیت و تخیل است؛ از سویی صحنههای سادهی زندگی مردم کوچه و بازار تصویر می شود و از سوی دیگر درنوردیدن زمان و مکان به همراه ارواح، فضایی حیرت انگیز میآفریند.
دختر کبریت فروش – هانس کریستین اندرسن(۱۸۴۵):
داستان روایت زندگی شب آخر زندگی دخترک کبریت فروشیست که در سرمای بیرحم شب سال نو به دنبال مردم می دود تا کبریتهایش را به آنها بفروشد، مردمی که غرق در خرید سال نو اند و دخترک را هیچ می انگارند. شب هنگام زمانی که دخترک در خیابان یخ آجین تنها مانده است، کبریتهایش را تک تک روشن می کند تا با گرما و نور آنها رویاهای کودکانه اش را زنده کند، رویاهایی که با خواب ابدی او جاودان می شوند.
فندق شکن و شاه موشها- ارنست هوفمان (۱۸۱۶) :
فندق شکن داستانیست فانتزی که از داستان های جن و پری نشانه دارد. ماجرای قصه در شب کریسمس و برای ماری استالبوم، دختربچهی هفتسالهی آلمانی اتفاق میافتد.
او در جشن کریسمس یک عروسک فندقشکن هدیه میگیرد اما برادرش، فلیتز در جریان یک کشمکش عروسک محبوب دخترک را می شکند. ماری، نیمه شب از خواب برمیخیزد و مورد هجوم شاه موش و بقیه موشها قرار میگیرد. در همین میان، عروسک فندق شکن زنده میشود و از دخترک مراقبت میکند.
این داستان بعدها بدل به منبع الهامی شد برای چایکوفسکی، آهنگساز برجستهی روس و خلق باله ی جاودانه ی فندق شکن با طراحی ماریوس پتیپا.
نامهای از بابا نوئل- مارک تواین:
زندگی شخصی نویسندهی کتاب جاودان «ماجراهای هاکلبریفین» سرشار از تلخکامی و اندوه بود، او که شیفتهی فرزندانش بود، دختر بزرگش سوزی، را زمانی که در سفر بود، از دست داد و چند سال بعد، کوچکترین دخترش در شب کریسمس و به شکلی ناگهانی از دنیا رفت. در این میان سوزی که ازکودکی بنیهی ضعیفی داشت، مدام در بستر بیماری غنودهبود و بیشتر از همه از توجه پدرش بهرهمند میشد، داستان «نامهای از بابا نوئل» در حقیقت نامهایست که مارک تواین؛ آن را در جریان یکی از بیماریهایی کودکی دخترش و از طرف بابا نوئل برای او نوشته است.
آن خردمند دیگر- هنری ون دایک(۱۸۹۵):
چهار مرد خردمند پارسی (مغ)، در پی دیدن اختر عیسی در شرق، به سمت بیت لحم روانه میشوند، اما تنها سه نفر از آنها در موعد مقرر حاضر میشوند، هنری ون دایک، در این داستان، با آمیختن روایات انجیل متی و تخیلاش، روایتگر افسانهی مغ چهارم، آرتابان و جستوجوی سی و سه سالهی او در پی یافتن عیسای پیامبر شدهاست.
هدیهی مغان (هدیههای کریسمس) – اُ هنری (۱۹۰۵):
این داستان، دربارهی زوج جوان تنگدستیست که در گیر و دار خرید هدیهی کریسمس برای همدیگر از تنها داراییهای با ارزش خود می گذرند، این داستان مثال دیگر آثار اُ- هنری با پایانی شگفتانگیز و با طنزی خواستنی و در عین حال تکاندهنده خواننده را غافلگیر می کند. «هدیهی مغان» نمودار عشق بی چشمداشت و خالصانهایست که بیدریغ میبخشد و تنها بهدنبال بهانهای برای شاد کردن معشوق است.
نام غریب داستان، تلمیحیست به داستان “سه مغ” سخاوتمند از زرتشتیان پارسی که به هنگام تولد مسیح، به دیداراو و مادرش، مریم، شتافتند و برای او هدایایی چون، طلا، صمغ و کندر به ارمغان بردند. این نام در چاپهای بعدی کتاب به دلیل ثقیل بودن به «هدیههای کریسمس» بدل شد.
وانکا – آنتوان چخوف (۱۸۸۶):
«وانکا» نام قهرمان این داستان برانگیزاننده است، او کودک یتیمیست که در مسکو نزد یک کفاش پادویی میکند و روزگاری سخت و پرمشقت را سپری میکند. او در شب عید کریسمس و در غیبت ارباب و خانوادهاش که برای جشن کریسمس به کلیسا رفتهاند، اولین نامهی عمرش را به پدربزرگش مینویسد و با ابراز دلتنگی به او التماس میکند به کمکش بیاید و نجاتش دهد:
«وانکا لرزید و آهی کشید، و دوباره به پنجره نگاه کرد. یادش افتاد که هروقت پدربزرگ برای کندن کاج عید به جنگل میرفت، او را هم با خود میبرد. چه روزگار خوشی بود! یخها زیر پای آنها ترق تروق صدا میکردند و پدربزرگ میلرزید و دندانهایش به هم میخورد و وانکا هم همین کار را میکرد، پیش از کندن درخت عید، پدربزرگ اول چپقش را چاق میکرد، کمی انفیه بو میکرد و وانکای بیچاره را که از سرما میلرزید، دست میانداخت. درختهای کاج جوان، از یخ و برف پوشیده شده بودند. بیصدا و بیحرکت ایستاده و منتظر بودند ببینند کدامشان به زودی از پا درخواهند آمد. ناگهان خرگوشی از گوشهای میجست و روی برفها میدوید.» ( ترجمه : سیمین دانشور)
کریسمس ویژهی پاپا پانوف – لئو تولستوی (۱۸۹۰):
تولستوی این داستان را با الهام از آیهای از انجیل و با اقتباس از داستانی از «روبن سالنس» نویسندهی فرانسوی نوشتهاست.
داستان، دربارهی پاپا پانوف، پیرمرد پینهدوزیست که در رازونیاز شب عید کریسمس، دیدار مسیح کودک را آرزو میکند تا بتواند زیباترین کفشی که دوختهاست را به او هدیه بدهد، او در خواب به تحقق رویایش وعده دادهمی شود، به شرط آنکه اطرافش را خوب نگاه کند. آنچه در ادامهی این داستان میآید نمایانگر اصول انسانیت و نوعدوستیست، مهربانی و مروتی که زمان و مکان نمیشناسد و آدمهایی که همه میتوانند در کسوت یک قدیس در آیند.
مجمع انتخابی ریاست فدراسیون کشتی برگزار و رسول خادم دوباره برمسند ریاست این فدراسیون قرار گرفت.
به گزارش خبرگزاری های ایران، انتخابات ریاست فدراسیون کشتی، امروز سه شنبه، بیست و هشتم آذر به ریاست محمدرضا داورزنی، معاون قهرمانی وزارت ورزش و جوانان در تهران برگزار شد که طی آن رسول خادم با کسب ۴۰ رای از مجموع ۴۰ نفر اعضای مجمع انتخاباتی برای چهار سال دیگر به ریاست فدراسیون کشتی انتخاب شد و درسمت خود باقی ماند.
رسول خادم که سابقه قهرمانی در رقابت های کشتی آزاد جهان و المپیک را درکارنامه ورزشی خود دارد در سال ۲۰۱۶ نیز با رای قاطع اعضای اتحادیه جهانی کشتی به عضویت هیات رئیسه این اتحادیه درآمد تا برای نخستین بار ایران صاحب یک کرسی بسیار مهم در این نهاد بین المللی ورزش شود.
مهمترین رقیب خادم دراین انتخابات عباس جدیدی نایب قهرمان اسبق کشتی جهان و عضو دوره گذشته شورای شهر تهران بود که به علت اعتراض به نحوه برگزاری انتخابات در محل برگزاری مجمع انتخابی فدراسیون کشتی از حضور در آن انصراف داد.
آندره آنیلی، مالک باشگاه یوونتوس ایتالیا از اتهام فروش غیرقانونی بلیط های بازی این تیم تبرئه شد.
روزنامه ایتالیایی گاتزتا دلواسپورت در مطلبی دراین باره نوشت: آنیلی که به خاطر فروش غیر قانونی بلیط به اشخاصی خاص با محرومیت یک ساله از جانب فدراسیون فوتبال ایتالیا مواجه شده بود در دادگاه تجدیدنظر بیگناه شناخته شد و از این محرومیت خلاصی پیدا کرد، اما او باید جریمه صد هزار یورویی را پرداخت کند.
باشگاه یوونتوس نیز پس اعلام محرومیت آنیلی توسط فدراسیون فوتبال ایتالیا در بیانیه ای ضمن حمایت از ریاست باشگاه اعلام کرده بود به این حکم اعتراض خواهد کرد.
رئیس سابق هیات مدیره باشگاه پرسپولیس در مطلبی مدعی شد: او بیست میلیارد تومان در دوسال گذشته به این باشگاه کمک مالی کرده است.
حسین هدایتی، مالک شرکت استیل آذین و رئیس اسبق هیات مدیره باشگاه پرسپولیس در مصاحبه با برنامه ورزشی نود شبکه سوم سیما درباره کمک های مالی به باشگاه پرسپولیس گفت: این حق ما مردم و هواداران است که حقایق را بدانیم و شفافسازی شود. طی ۲۰ ماه گذشته بیش از ۱۰۰ میلیارد تومان باشگاه پرسپولیس عایدات و وصولی داشته، اما این درآمد خوب کجا رفته است؟ دلیل بر فساد و سوء استفاده نیست، ولی مدیران باشگاه باید شفاف سازی کنند.
وی درادامه افزود: آقای شیرازی به عنوان اسپانسر باشگاه پرسپولیس مدعی است، ۵۷ میلیارد تومان پرداخت کرده و در یک سال و نیم اخیر ما نیز ۱۵ میلیارد پرداخت کردیم، در ۳۰ ماه حدود ۱۹ میلیارد ما دادیم و ایرانسل هم که ۱۵ میلیارد تومان داده و حدود ۱۰ میلیارد تومان نیز از فدراسیون در هر فصل دریافتی داشتهاند، هواداران نیز که کمکی به باشگاه داشتند. ما حساب کردیم در یک فصل و نیم گذشته ۱۰۰ میلیارد تومان به باشگاه پرسپولیس داده شده و چه زمانی تا این اندازه درآمد داشته است؟
هدایتی تصریح کرد: مگر من چه کاره بودم که هر روز پول دادم؟ اما حرف زده بودم برای رسیدن به قهرمانی پول پیش پرداخت بازیکنان را می دهم و دادم. باشگاه یک بار برای آنتونی گولچ پول یورو خواست که تمام مبلغ آن را پرداخت کردیم. اینکه میگویند یورو را تبدیل به ریال کردیم، عجیب است چون شبانه از من درخواست یورو کردند و گفتند اگر تا شب با او قرارداد نبندیم و پول ندهیم، از ایران میرود. من نمیگویم این پول به حساب باشگاه نرفته، ولی حرفم این است اگر پول گولچ را میدادند الان ۲ میلیارد و ۷۰۰ میلیارد تومان بدهی نداشتند. برای جذب کاوه رضایی هم پنجشنبه شب پیش من آمدند و گفتند تا فردا جمعه باید به او پول بدهیم ولی اگر ۸۰۰ میلیون تومان را پرداخت نکنیم، کاوه به استقلال میرود، به دلیل تعطیل بودن بانکها، از صرافی ۲۰۰ هزار یورو پول گرفتم و به مدیران وقت پرسپولیس دادم، اما به یک باره شنبه شد و دیدم کاوه به استقلال رفت و هنوز که هنوز است، قرار شده آن پول را به من برگردانند.
ژوزه مورینیو، سرمربی منچستریونایتد برتری مقابل وست بروم را کاملا عادلانه دانست.
در روز دوم هفته هجدهم رقابت های فوتبال لیگ برتر انگلیس، یکشنبه، بیست و ششم آذر (۱۷ دسامبر) منچستریونایتد در مصاف با میزبانش وست برومویچ به پیروزی ۲-۱ رسید و با این برد خارج از خانه ۴۱ امتیازی شد و جایگاه خود را در رده دوم جدول رده بندی مستحکم کرد.
ژوزه مورینیو، سرمربی منچستریونایتد درباره این دیدار درمصاحبه با خبرنگاران گفت: شایسته این پیروزی بودیم زیرا تیم برتر میدان نام داشتیم. هم من و هم بازیکنان میدانستیم، وستبروم بخصوص درضربات ایستگاهی حریف خطرناکی است.
وی افزود: مدت زیادی جریان بازی را تحت کنترل داشتیم، به حدی که سرمربی رقیب وادار به انجام تعویض برای بهبود شرایط تیمش شد.البته این اقدام برای من کاملا طبیعی و قابل انتظار بود.
سرمربی یونایتد درپایان تصریح کرد: احساس میکنم بلند پروازی و جاهطلبی تیم ما در نیمه دوم کاهش یافت و شدت حملات نیمه اول در ۴۵ دقیقه دوم دیده نشد. وست بروم درحملات هوایی بسیار قدرتمند بود، اما بعد از دریافت گل، ما باز هم بازی را کنترل کردیم و موفق شدیم توپ را به زمین حریف ببریم.
نشست خبری اعضای هیات مدیره باشگاه پرسپولیس تهران امروز برگزار شد.
به گزارش خبرگزاری های ایران، کنفرانس خبری اعضای هیات مدیره باشگاه پرسپولیس، امروز دوشنبه، بیست وهفتم آذر در محل این باشگاه در تهران برگزارشد که طی آن آنها اعلام کردند که موضوع شکایت باشگاه ریزه اسپور ترکیه به خاطر فسخ قرار داد مهدی طارمی با این باشگاه ترکیه ای با رضایت آنها بسته شد.
حمید رضا گرشاسبی، عضو هیات مدیره و سرپرست باشگاه پرسپولیس دراین باره گفت: انصافا طبق همه مستندات، حق ۱۰۰ درصد با ما بوده است. بازیکنی که ۲۶ فروردین با ما تفاهمنامه امضا کرده و بعد در ترکیه دو جلسه با تیم ریزه اسپور تمرین داشته و مجددا برگشته و قرارداد اصلی را با پرسپولیس امضا کرده و کارت آی تی سی به نام پرسپولیس صادر شد که درلیگ برتر برای ما بازی کرده است و مجددا کارت او برای لیگ قهرمانان صاد شده و در مسابقات برای پرسپولیس به میدان رفته است. درنهایت بعد از ارائه این همه مستندات ما طبق ادعای باشگاه ریزه اسپور درفیفا محکوم شدیم.
وی افزود: این مشکلات گذشت و ما پیگیری کردیم، اما ریزه اسپور برنده شد. با توجه به اعتراض ما باید نتیجه نهایی را ارائه میکردند که ما راه مناسب را تعامل دیدیم. در سفری که آقای اردوغان به ایران داشتند، در آن جلسه پیگیر شدیم. جا دارد از دکتر سلطانیفر تشکر کنیم که در میز ناهار این مساله را مطرح کرند و قول دادند موضوع را حل کنند و همان جا به صورت تلفنی با ریزه اسپور صحبت کردند. به اتفاق مسئولان بخش حقوقی به استانبول رفتیم و جلسه پنج ساعتهای با دوستان داشتیم. آنها گفتند ۷۹۵ هزار و ۵۰۰ یورو را واریز کنید که بعد ما بگوییم چقدر تخفیف میدهیم و به چه شکل تعامل میکنیم. در همین فاصله رییس جمهور ایران با هیات همراه به استانبول رفت و ما پیگیری ویژهای داشتیم و ملاقاتی با آقای واعظی و حسینپور رئیس تشریفات و آقای ظریف داشتیم. آنها قول دادند که در جلسات بین کنفرانس کشورهای اسلامی این موضوع را پیگیری کنند.
گرشاسبی تصریح کرد: در جلسه نهایی که شش ساعت به طول انجامید، آنها گفتند طارمی یا علیپور را به ما بدهید. به آنها گفتیم ما از نقل و انقالات محروم هستیم و نمیتوانیم بازیکن بگیریم. اگر قرار بود این بازیکنان را بدهیم که با شما صحبت نمیکردیم. در نهایت توافق کردیم و اینجا اولین بار است که توافق به امضای مدیران دو باشگاه و بخش حقوقی هر دو طرف رسیده به سرانجام رسید. بندی را اضافه کردیم که باشگاه پرسپولیس متقابلا از شکایت خود از باشگاه ریزه اسپور صرف نظر میکند و فقط محرومیت خودمان از پنجرههای بسته شده را پیگیری میکنیم. ما رضایت طارمی را هم گرفتیم و این باشگاه تعهد داد که دنبال طارمی نباشد. ما از یک خاکریز جلو رفتیم، اما خاکریز اصلی ما فیفا است و یک وکیل سوئیسی آن را پیگیری میکند و انشاءالله بتوانیم این محرومیتها و پنجرههای بسته شده را باز کنیم و مشکل پرسپولیس حل شود.
سرپرست باشگاه پرسپولیس درادامه اظهارداشت: روزی که با ریزه اسپور تفاهم کردیم، روز بعد آخرین مهلت برای ریزه اسپور بود که دفاعیه خود را به فیفا ارسال کند و آنها گفتند آن فرم را پر نکردند تا محرومیت ما با مشکلی مواجه نشود و گفتند نامه میزنیم که با پرسپولیس به تفاهم رسیدیم و موردی بین دو باشگاه نیست. در این قرارداد آمده که باشگاه ریزهاسپور بر حسب توافق به عمل آمده، ضمن صرف نظر ار دریافت غرامت، برای رفع محرومیت پرسپولیس هم کمک میکند. این باشگاه نسبت به پرسپولیس و مهدی طارمی رضایت کامل خود را اعلام میکند.
سرپرست باشگاه پرسپولیس در ادامه افزود: گرشاسبی ادامه داد: تفاهمنامه تضمین میکند که در آینده بابت هزینههای کسر و سایر موارد مربوط به پرونده ریزهاسپور هیچگونه ادعایی نداشته باشد. زکریا دانگا، وکیل اصلی باشگاه که پرونده دست او بود و علی زکی که قائم مقام باشگاه ریزهاسپور بود این موارد را امضا کردند. همچنین از باشگاه پرسپولیس، من و ذاکر امضا کردیم و این تفاهم نامه انجام شد.
گرشاسبی درپایان در خصوص تمدید قرارداد برانکو هم گفت: صحبتها و توافقات انجام شده است. یکسری بدهیهای گذشته به برانکو و تیم فنیاش باقی مانده است. ما لیست آن را به برانکو دادیم تا اگر اعتراضی به این مبالغ داشتند به ما بگویند که دیروز به ما اعلام کردند. انشاءالله بحث تمدید قرارداد برانکو فردا یا پس فردا نهایی میشود. فعلا ۹۰ درصد راه را رفتهایم ولی صلاح نیست که رقم قراداد برانکو را رسانهای کنیم.
محمد صلاح، مهاجم مصری لیورپول در این بیست گله شد و نام خود را درتاریخ این باشگاه به ثبت رساند.
در دیدار شب گذشته بورنموث و لیورپول در هفته هجدهم رقابت های لیگ برتر انگلیس که با پیروزی ۴ به صفر قرمزهای آنفیلد به پایان رسید محمد صلاح گل سوم این تیم را به ثمررساند تا این مهاجم گلزن و آماده با زدن این گل جمع گل های زده خود را دراین فصل برای لیورپول به عدد ۲۰ برساند و به نخستین بازیکنی در این تیم تبدیل شود که از سال ۱۹۸۶ تاکنون و پیش از کریسمس این تعداد گل برای لیورپول به ثمررسانده اند و نام خود را درکتاب این باشگاه قدیمی و ریشه دار فوتبال انگلیس ثبت کرد.