خانه » ضمیمه سیاسی هفته » از قهرمان و شعار، تا بی قهرمانی و شعور / دکتر علیرضا نوری زاده

از قهرمان و شعار، تا بی قهرمانی و شعور / دکتر علیرضا نوری زاده

maghalejadidddd

دکتر نوری زاده

دکتر نوری زاده

در فرهنگ و همزمان عواطف ما ، شخصیت قهرمان که عادتا در هاله ای از رمز و راز پیچیده بود ، هرگز نمی باید به پیروزی برسد . قهرمان وقتی قهرمان بود که با کودتا اگر برسر قدرت بود سرنگون میشد ، باتب و لرز به میدان اعدامش میبردند یا پیشتر در باغشاه یا باغشمال ، سرش را میزدند ویا بردارش میکردند . کوروش فولادی و پرویز نیکخواه چون زنده مانده بودند تا آرمانهای روزگار قهرمانی شان را، ولو مختصر در زمان آشتی با واقعیت ، تحقق بخشند ؛ به ضدقهرمان و بدتر تبدیل میشدند اما رفیق ناکاممان خسروگلسرخی مارکسیست که در دادگاه ، عبارتی را نه چندان صواب از امام حسین برلب آورده و حتی یک مقاله یا شعر ماندگار از خود به جا نگذاشته بود قهرمان میکردیم چون بدار مرگ میرفت . برایش شعر و حماسه ساختیم و هنوز هم . شاید اگر مانده بود امروز مثل همکاران آن روزش در کیهان ، چند کتاب داشتشعر و مقاله منتشر کرده بود . به دامونش میبالید و در برابر رژیم جهل و جور و فساد ولائی با آن دل سرشار عشق و عاطفه ، چنان مینوشت که دل استبداد را میلرزاند چرا باید روحیه قهرمان جوئی و پروری ما همکلاسی باهوش و آزاده من در دانشکده حقوق ، شاگرد اول کنکور سال ۴۶ عبدالکریم حاجیان سه پله و کرامت دانشیان رفیقش را به قتلگاه راهی کند اما هنوز نمیتوانیم اعتراف کنیم که زنده ماندن طیفور بطحائی و ایرج جمشیدی و علامه زاده ، مهمتر از گزینش مرگ برای اینکه ما چند قهرمان اضافی داشته باشیم ، بود . متاسفیم که چرا مریم و شکوه ( اتحادیه و میرزادگی ) اعدام نشدند که جنس ما هنگام ذکر مصیبت عاشورای عهد شاه جور شود و ویدا حاجبی دیگری نداشته باشیم که برایش مرثیه سردهیم . گور پدر پاسارگارد و دخترانی که زیر سایه مادرشان بزرگ شدند.


خسروگلسرخی

خسروگلسرخی

اشکال کار در این است که بعضی از قهرمانان سابق که زنده بودنشان منشأ خیر بسیار شده ، مثل علامه زاده که سند جنایات اهل ولایت فقیه را به تصویری جاودانه بدل کرده و آن دگری سماکار گونه ، حکایتی ماندگار از آن روزها و سالها به جا گذاشته ، هنوز میکوشند ثابت کنند زنده ماندنشان معلول یک اتفاق بوده ، نه پادرمیانی مسکو و گزارش پرویز ثابتی در باره همکاری صادقانه شان با ساواک برای بدام انداختن همرزمان ! ( بخوانید مسعود رجوی ) قبول هم نمیکنند که آقا ! همکاری تو باعث شد دهها جوان مثل خودت بالای دار نروند و تیرباران نشوند و سیانور نخورند و پس از آزادی بتوانند هریک در گوشه ای ثمری از بودن خویش را به مردمی که به خاطرآنها به پا خاسته بودند ، برسانند .اصولا قهرمان زنده بدرد نمیخورد و ما ایرانی های نسل من و پیش از من و بلا فاصله بعد از من ( و در معنائی بزرگتر مسلمانان و جهان سومی ها ) زمانی قهرمان را قبول داریم که “چه گوارا ” وار پیکر سوراخ شده اش را در قهوخانه ای دور آنسوی لاپاز ، بروی جلد مجله لایف آن روزها دیده باشیم .

محسن خاتمی دوست من از حزب ایرانی ها و بعد رنجبران سابق که سی سال در کوه و کمرکردستان و کارگری در کویت و بعد زندان ولایت ، حکم اعدام و آزادی مشروط پس از ۷ سال زیر سایه مرگ بودن را تجربه کرده است ، و حالا در روزگاری که نیاز گرمای وطن را دارد و در کنار یار و دیار زیستن ، تنهائی غربت را تجربه میکند ، چون مثل بعضی رفقایش اعدام نشده ، نه تنها قهرمانش نمیدانیم بلکه جایش بیفتد زیر سؤالش می بریم که اگر ریگی به کفشت نبود چرا زنده ماندی ؟ چرا تراهم مثل بهمن رونقی رفیقت تیرباران نکردند ؟ فایده ای هم ندارد که او بگوید دائی اش مرحوم سید مرتضی جزایری که بر خمینی افضلیت داشت چند نوبت پا روی جایگاه و بی اعتنائی های خود به قدرت مسلط گذاشته و نزد خمینی گردن کج کرده است تا جان خواهرزاده ایدآلیست را نجات دهد .

اعدامهای وحشتناک اول انقلاب

اعدامهای وحشتناک اول انقلاب

سایت ارزشمند “آرشیو اسناد اپوزیسیون ایران ” فهرستهائی از اعدام شدگان در جمهوری ولایت فقیه را منتشرکرده است . فقط صید رژیم در سال ۶۷ ، رقم هولناک ۴۶۷۲ تن میشود . یعنی اینهمه انسان اغلب جوان ، میتوانستند زنده باشند و امروز چون اکثریتشان به سازمان مجاهدین خلق وابسته بودند ، به عنوان پدر و مادر ، پزشک و مهندس و حقوقدانان و معلم و… به سرزمینشان خدمت کنند . چه میشد آقای رجوی بعد از ماجراجوئی خیانت بار فروغ بی فروغ و مرصاد رژیم ، به پیروانشان توصیه میکرد اگر رژیم در زندان خواست اعلام موضع کنید به تظاهر بگوئید برگشته ایم و خود را طعمه عطش خمینی برای خون و نوکران جنایتکارش نکنید .
اما وقتی سازمانی قربانی قهرمان میخواهد فرقی نمیکند که خمینی افرادش رابکشد یا سپاه بدر و یا جیش المجاهد واثق بطاط که اخیرا به دستور اربابش قاسم سلیمانی به لقاءالله فرستاده شد چون اسباب زحمت و درد سر شده بود . ما قهرمان زنده نمیخواهیم .با قهرمان مرده میشود خیلی کارها کرد . به نامش جعلیاتی را به خورد مردم داد ( نگاه کنید به کاری که رژیم با باکری ها ، کاظمی ها ، ستاری ها ، بابائی ها ، باقری ها و در طرفی دیگر بهشتی و مطهری و رجائی و … کرده و میکند و اعتنائی هم به خانواده این قهرمانان جنگ !! و انقلاب ! ندارد . اما شهدا و قهرمانان زنده یا در راهروهای بیمارستان بقیه الله الأعظم پس از سالها درد و رنج از شیمیائی مزدوج و زخمهای جسمی و روحی جنگ جان میدهند و یا مطرود و معزول در کنج اتاقی با دردها و مصائبشان روزی هزار بار مرگ را آرزومیکنند ) همینکار را رهبری سازمان مجاهدین خلق کرده و میکند اما شمس حائری پس از یک عمر مصیبت و زندان در تنهائی خاموش میشود و سه نفر بر مزارش حاضر میشوند چون قهرمان زنده بود و مثل دوستان گروهش کشته نشده بود . مثالها فراوان است به قول معروف لاتعد و لاتحصی .

محسن خاتمی

محسن خاتمی

شگفتا که پس از فاجعه انقلاب و ۳۶ سال کشتار و شکنجه و محرومیت ، هنوز هم منتظریم یکی از مبارزان اعدام شود تا بر فهرست قهرمانان ما ، نامی افزوده شود . البته این گفته من به معنای آن نیست که یک مبارز وقتی بدام افتاد ، فورا دستها را بالا ببرد و مزدوری کند و در خدمت رژیم ( های سرکوبگر ) قرار گیرد. اما میتوان نمرد و مزدور هم نشد مثل محسن خاتمی و شمس حائری و ایرج کشکولی و علی خاوری وکوروش لاشائی و محسن رضوانی و صدها تن دیگر که در رژیم گذشته و بعد جمهوری ولایت فقیه تا پای مرگ رفتند اما خوشبختانه زنده ماندند . تک تک این افراد در سالهای پس از زندان و رویاروئی با مرگ ، توانستند مصدر خدمات مختلفی در عرصه پزشکی ، فرهنگی ، ساخت و ساز عمرانی ، رسانه ای ، روشنگری و … بشوند.
ایکاش آنها که پرپر شدند مانده بودند تا آقای رجوی امروز نتواند پز بدهد که صدهزار شهید دارد !
هریک از این شهدا انسانهای با ارزشی بودند که جامعه به آنها نیازمند بود و حضورشان میتوانست منشأ خیر باشد اما امروز حکایتی باقی است و گوری که برای خیلی شان حتی ، مکان مشخصی ندارد .
قهرمان در فرهنگ نسل امروز نه فقط ایران بلکه کم و بیش در همه جهان ، حتما هوشمند است ، با احساسات تصمیم نمیگیرد ، اگر در جایگاه رهبری گروهی ، حزبی و یا کشوری قرار گرفت ؛ با شعار زندگی نمیکند بلکه شعور هدایت کننده اوست . شعار مرگ بر آمریکا سی سال سرنمیدهد که بعد با ذلت پشت پرده در برابر أمریکا سر خم کند و یک لبخند جان کری چنان به وجدش آورد که سر از پا نشناسد . به گمان من مردم کوبا ، فردا جایگاه والاتری برای رائول کاسترو نسبت به اخوی فیدل ، قائل خواهند شد . رائول با شهامت درهائی را که فیدل بسته بود و نیم قرن مصیبت و تحریم و فلاکت به ملتش تحمیل کرده بود ؛ یک به یک میگشاید . اگر کوبای باتیستای فاسد ، عشرتکده آمریکائیهای پولدار بود ، به برکت سلطه شعار برشعور ، کوبای فیدل سرزمینی شد که دختر مدرسه ای ها در راه مدرسه به خانه ، با بیست دلار تختخواب توریستهای روسی و آمریکائی و اروپائی و لاتینی را گرم میکنند .

به اعتقاد من کاری که امروز دکتر عبدالله عبدالله در افغانستان کرد و از پیروزی مسلم خود به خاطر حفظ وحدت مردم افغانستان و جلوگیری از هرج و مرج و میدان دادن به طالبان جنایتکار ، چشم پوشید ، به کمتر ساخت تا میهنش پایدار باشد ، یک عمل قهرمانانه است ؛ چنانکه کار دکتر ایاد علاوی در عراق ، در ۲۰۱۰ از حق مسلم خود برای تشکیل کابینه چشم پوشید و چهارسال بعد مقام نه چندان قدرتمدار معاونت رئیس جمهوری را پذیرفت تا طرح آشتی ملی اش را که چهار سال توسط باند فاسد نوکران جمهوری اسلامی به سردستگی نوری المالکی مصادره شده بود ، دنبال کند . میتوانیم کار عبدالفتاح السیسی رئیس جمهوری مصر را در تابستان ۲۰۱۳ کودتا بخوانیم و اورا ضد قهرمان بخوانیم که لاجرم قهرمانمان محمد مرسی خواهد شد که در یکسال کشورش را به فلاکت کشید و پروندهای امنیتی و نظامی کشورش را در اختیار قطر و سپاه قدس ایران قرار داد .

جمال عبدالناصر

جمال عبدالناصر

جمال عبدالناصر سالها با شعارآزادی فلسطین چنان تصویری از قدرت مصر و ارتش این کشور در دل و جان دهها ملیون عرب و صدها ملیون مسلمان و جهان سومی ساخته بود که روز پنجم ژوئن سال ۱۹۶۷ با شروع جنگ ، پدرم به آقای لولاچی از دوستان یهودی اش که پسرش را برای تحصیل به اسرائیل فرستاده بود با نگرانی تلفن زد که حالا وضع پسرت چه میشود بگو هرچه زودتر از اسرائیل قبل از رسیدن ارتش مصر خارج شود . شش روز بعد آقای لولاچی نقل پخش میکرد و من و پدرم به سخنان پردرد ناصر از رادیوی صوت العرب گوش میکردیم و اشک میریختیم . تا دوسه روز قبل همین صوت العرب ، نعره های احمد سعید سر تبلیغاتچی ناصر را پخش میکرد که از سرنگونی دهها هواپیمای اسرائیلی توسط عقابان تیز پرواز ارتش مصر میگفت و با احمد شقیری رئیس وقت سازمان آزادیبخش فلسطین مصاحبه میکرد که میگفت انشاء الله فردا ناهار را در تل آویو میخوریم . همین جمال عبدالناصر وقتی سه سال بعد طرح صلح ویلیام راجرز وزیر خارجه آمریکا را پذیراشد ، از سوی فلسطینی ها و رادیکالهای عرب در دمشق و عدن و بغداد لقب خائن گرفت . چنانکه این لقب را چند سال بعد به جانشینش انورالسادات دادند که به اسرائیل رفت تا ثمره جنگ محدودی را که کرده بود با پس گرفتن اراضی اشغالی وطنش ، نصیب ملتش کند دمشق به عربده زدن و شعار و توطئه گری و جنایت ادامه داد . نتیجه اش اینکه هنوز جولان در اشغال دشمن است و پارلمان اسرائیل این بخش از خاک سوریه را ضمیمه خاک خود کرده است . حال شما قضاوت کنید سادات قهرمان بود یا حافظ الاسد پدر و بشار پسر؟

آیا صادقانه هنوز کسی پیدا میشود به خمینی لقب قهرمان بدهد ؟ مردی که کشوری آرام و مهر محور را که ، در راه تحول و سازندگی در همه زمینه ها به سرعت در حرکت بود ،و میتوانست در آینده ای نه چندان دور با تحقق توسعه اقتصادی به توسعه سیاسی و دمکراسی نیز دست پیدا کند ؛ به آشوبکده ای تبدیل کرد که جهانی به دشمنی اش برخاست . جنگی سنگین و ویرانگر را بر ما ۸ سال تحمیل کرد و جزیره آرامش را به سرزمین جور و جهل و فساد بدل ساخت . در نگاه نسل امروز ما که تاریخ سرزمینش را خوانده باشد ؛ حیدرخان تاری وردی ( عمو أوغلی ) قهرمان نیست ، اما ” داور” حتما یک قهرمان است که موفق شد به یکی از آرزوهای نخستین مشروطه خواهان که همانا دادگستری نوین و کوتاه کردن دست آخوندها از دستگاه قضا بود جامه عمل بپوشاند . نسل ما و نسل قبل و بلافاصله بعد از ما ، هنوز هم گرفتار مفاهیم غبار گرفته برای قهرمان در دوران پس از جنگ جهانگیر دوم است . اگر چنین نبود انتظار قهرمانی از مهندس میرحسین موسوی نداشتیم که صادقانه پیوند خود با انقلاب و آیت الله خمینی را یادآورمیشد . آیا انتظار داشتیم که مهدی کروبی ، مردی که بر جنازه استادش خمینی اشک آتشین میریخت و شستن و کفن کردنش را خود برعهده گرفت ، مثل مرحوم آیت الله شریعتمداری و علامه رضا صدر و مرحوم حاج آقا احمد خونساری نفی ولایت فقیه کند و برضرورت بازگشت ارباب عمائم به مسجد و حوزه ، فتوا دهد ؟

دکتر علی رضا نوریزاده

دکتر علی رضا نوریزاده

چون در گزینش و خطاب کردن افراد به صفتی که متعلق به آنها نیست ، خطا میکنیم ، ناگهان غضبناک ، آن افراد را به بیعرضگی و ضد قهرمانی متهم میکنیم حال أنکه از آغاز محمد خاتمی نیامده بود تا قهرمان رهائی ایرانیان از چنگ حکومت سلطه گر مستبد فاسد و جائر شود .خاتمی آدمی با فرهنگ با خلق و خوی آرام و اهل تسامح و تساهل بود که در مقام رئیس جمهوری ، حداکثر میخواست نظام را به پوشیدن لباس قانون اساسی وادارد که؛ از آغاز تا انجامش با بودن اصل ۱۱۰ و حواشی اش ، در نگاه دوسوم مردم ایران ارتجاعی و در تعارض با حاکمیت ملی و منشور جهانی حقوق بشر است . او حتی نتوانست اینکار را به خاتمه خیری برساند . امروز ما بیش از آنکه نیازمند قهرمان باشیم به مردان و زنانی نیازمندیم که زمانه را درک میکنند میدانند مصلحت ملی ما در دوستی با آمریکا و غرب و همسایگانمان است . رژیم حاکم هنوز در نشئه بالارفتن تصویر رهبرش در کربلا و ستایش تروریستی در فلسطین از او ، و روی آوردن مشتی شورشی و متمرد از جابلقا و جابلسای عالم برای پابوسی اش به دارالخلافه تهران ، سیر آفاق میکند و از یاد میبرد در ایران در استانی به نام سیستان و بلوچستان ، مردمانی اهل این آب و خاک ، از بدیهی ترین نیازهای زندگی محرومند و در استان ثروتمند نفت خیز خوزستان ، عربهای ایران در کنار کارون ، آب آلوده مینوشند و بیست و پنج سال پس از خاتمه جنگ ، هنوز در انتظار پاکسازی زمینهای پر از مین خود هستند . در چنین جامعه ای کدام قهرمان قادر است در برابر هزاران دزد منافق فاسد دینفروش دنیا خواه ، رهبر یک دگرگونی بنیادین شود ؟ ما قهرمان نمیخواهیم چنانکه دیروز هم نمیخواستیم اما به تصویرش دل بستیم و واقعیتها را انکار کردیم و یا به تجاهل از آن گذشتیم . من به دنبال اصلاح طلبان نیستم اما میدانم ملتی ، خسته از شعار ، با مشاهده تحولاتی که شعور باعث آن در زندگی دیگر ملتها شده و میشود ، امیدوار به ظهور کسانی است که میتوانند ایران را با واقعیت ها آشتی دهند . کسانی که شهامت داشته باشند به صراحت خطاهای خود و جامعه شان را بازگویند . اگر روزی آقایان عبدی و اصغرزاده و حسین شیخ الاسلام و خانم معصومه ابتکار همراه با محمد موسوی خوئینی ها آمدند و صراحتا گفتند گروگانگیری دیپلماتهای آمریکائی خیانت به آرمانهای ملت ایران بود ، اگر مسعود رجوی و ابریشمچی و ته مانده زنده ماندگان اوین پیش و پس انقلاب آمدند و اعتراف کردند چهار دهه مردم را فریب داده اند و امروز پشیمان از عملشان کنار میروند و باقی عمر خود را وقف کمک به مردان و زنانی میکنند که در دام فریبشان افتادند ، اگر آنها که عنوان رهبری اپوزیسیون در داخل و خارج کشور برای خود قائلند با فروتنی میگفتند ملت عزیز ما لیاقت رهبری نداریم و شعارهایمان نیز ، هم پایه شعارهای اهل ولایت فقیه و بی پایه است ، میتوانستیم امیدوار باشیم که مردم ما در یک پروسه آرام و حسابشده ، خود را از مصیبت جمهوری ولایت فقیه و جاکمیت جهل و جور و فساد ، نجات دهند .
نه قهرمان میخواهیم نه ضدقهرمان ، ما نیاز به انسانهای صادقی داریم که دور از شعار ، با قبول خطای دیروز ، بر بال شعور به جستجوی فردا باشند .

لندن ۲۶ دسامبر ۲۰۱۴

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*