خانه » هنر و ادبیات » به بهانه ی سالروز خاموشی ژرژ سیمنون / انسان؛ آنگونه که هست…لیلا سامانی
به بهانه ی سالروز خاموشی ژرژ سیمنون / انسان؛ آنگونه که هست…لیلا سامانی

به بهانه ی سالروز خاموشی ژرژ سیمنون / انسان؛ آنگونه که هست…لیلا سامانی

روزهای نخست سپتامبر سالروز خاموشی “ژرژ سیمنون” یکی از پرکارترین نویسندگان قرن بیستم است، نویسنده ای که طی حیات هشتاد و شش ساله اش بیش از ۲۰۰ رمان و تعداد زیادی داستان کوتاه خلق کرد.

ژرژ سیمنون

ژرژ سیمنون

او خود هدفش از داستان نویسی را ” تلاش برای جستجوی انسان آنگونه که هست” عنوان می کرد و می گفت: ” آنچه من جستجوی انسان می نامم جستجوی خودم است . چون مانند دیگران انسان ساده ای بیش نیستم”

“ژرژ سیمنون” با نام کامل “ژرژ ژوزف کریستین سیمنون” در سال ۱۹۰۳ در لی یژ بلژیک به دنیا آمد و دوران کودکی و نوجوانی خود را در همین شهر و در خانواده ای متوسط گذراند. پدراو حسابدار یک شرکت بیمه بود، مادرش اتاق های خانه را اجاره می داد و خود او همزمان با تحصیل به مشاغل مختلفی چون شاگردی در کتابفروشی می پرداخت. تا آن که پدرش به بیماری سختی دچار شد و ژرژ ناگزیر به ترک تحصیل شد.

سیمنون در داستان “نسب” ( ۱۹۴۸) به انعکاس ریز بینانه ی این برهه ی زندگی اش پرداخته، هم آن دوره ای که او را به سمت و سوی روزنامه نگاری و نویسندگی سوق داد.
او سپس در سال ۱۹۲۲ به همراه “رژینه” همسر آینده اش به پاریس عزیمت کرد و در آنجا با نامهای مستعار گوناگون به نگارش داستانهای عاشقانه و رمان های عامه پسند و همین طور روزنامه نویسی در نشریات مختلف پرداخت. آثاری که تنها برای کسب در آمد و با انگیزه های مادی نوشته شدند و امکان مسافرت وی به دور دنیا را بین سالهای ۱۹۳۳ تا ۱۹۳۵ فراهم آوردند. سفرهایی که تجربه ها و مکانهایشان بعدها در تمامی داستانهایش به کار گرفته شدند.

3456ژرژ سیمنون در سال ۱۹۳۱شخصیت “بازرس مگره” را آفرید، شخصیتی که قهرمان اصلی داستان‌های پلیسی او شد و شهرتی کم نظیر را برای این نویسنده به ارمغان آورد.
بازرس مگره ی مخلوق سیمنون بر خلاف نمونه های مشابهش چون شرلوک هلمز و یا موسیو پوآرو، نه تنها هیچ رازی را از خواننده مخفی نمی کرد، بلکه وی را در جریان تمامی جزییات هم قرار می داد، اما با همه ی این اوصاف هوش و ذکاوت سیمنون مانع از آن می شد که خواننده رد پایان داستان را حدس بزند.

مگره پلیس حرفه ای و زیرکی ست که تنها به هوش و توانایی اش بسنده می کند و خود را از روش های علمی بی نیاز می بیند، او بر خلاف هولمز و پوآرو کارآگاه خصوصی نیست، بلکه پلیسی میانسال، باهوش، تنومند، مهربان و خانواده دوست است.

سیمنون در بین سالهای ۱۹۳۱ تا ۱۹۷۲ بیش از صد و نود داستان نوشت. داستانهایی که یا به ژانر جنایی با محوریت شخصیت بازرس مگره تعلق داشتند و یا به تصویر گرفتاری انسان ها در محیطی آکنده از یاس و حیرانی و جبر می پرداختند. محیطی تیره و تار با فضایی سنگین که گویی تداعی کننده ی دوره ی کودکی خود او بودند.

رمان “سایه بازی” یکی از آثار این نویسنده است که دفتر کشف راز یک قتل را ورق می زند. در این کتاب خواننده همراه با تحقیقات کاراگاه مگره پیش می رود و با جنبه های متناقض و پیچیده ی شخصیت مقتول آشنا می شود. سایه بازی تنها کشف راز مرگ “کوشه” نیست، بلکه عیان ساختن حقایقی از زندگی انسانهای مختلفی ست که در دنیایی از حسادت و حرص و خشونت غرق شده اند.

شخصیتهایی که ژرژ سیمون در سایه بازی خلق کرده است، نمادی از انسانهای پرورده ی عصر تکنولوژی و صنعت اند. انسانهایی که در پشت نقاب پر زرق و برق این دنیای مدرن، با ترسهایی بدوی و خشونتهایی غیر انسانی دست و پنجه نرم می کنند.

“دلواپسی های مگره” ( ۱۹۵۷) یکی دیگر از آثار برجسته ی این نویسنده است، داستان این کتاب همانند دیگر آثار سیمنون در متن دلمشغولی ها و حوادث روزمره ی زندگی رخ می دهد و به همین جهت برای خواننده ملموس و واقعی می نماید. او در این کتاب با زوایه ی دید ی متفاوت به روایت داستان می پردازد و از انسانهایی سخن می گوید که با ترس، امید، عشق، احساس، وجدان، غفلت و دیگر عواطف انسانی زندگی می‌کنند و گاه بر یکی از این حس‌ها غلبه پیدا می‌کنند و برخی مواقع مغلوب آنها می‌شوند. پرداخت شخصیت در این داستان مشابه دیگر آثار سیمنون عمیق و کامل و در عین حال ساده و روان صورت گرفته، خود او در باره ی آفرینش شخصیتهای داستانی اش گفته است:

” من شخصیت‌های آثارم را از چوب می‌تراشم. بارها و بارها تراش‌شان می‌دهم و سعی می‌کنم هر شخصیت مثل یک مجسمه باشد؛ محکم، سنگین و کاملاً سه‌بعدی. درخلق شخصیت از گوگول تقلید می‌کنم چرا که شخصیت‌های آثار او در عین اینکه کاملاً معمولی هستند، واقعی و سه‌بعدی خلق شده‌اند.”

اما رمز موفقیت سیمنون در آفرینش شخصیت‌هایی چنین واقعی، را باید در تجارب طولانی‌اش در کسوت خبرنگار صفحه ‌ی حوادث روزنامه ریشه یابی کرد، حرفه‌ای که سبب شد وی با شخصیت و رفتار اقشار مختلف جامعه آشنا شود و از این آشنایی برای آفرینش شخصیت‌های داستان‌هایش بهره بگیرد.

imagesاز دیگر آثار این نویسنده می توان به “کارد و طناب” “امضای مرموز”، “کاراگاه در کاباره”، “شبی در چهار راه”، “بیگانگان در خانه”، “مرگ در پاریس”،” سایه ی گیوتین”، “دیوانه ای در شهر” و “تبهکار” اشاره کرد.

سیمنون در داستانهای پلیسی اش به کند و کاو در لایه های نا خود آگاه انسانها می پردازد و از دیدگاه روانشناختی عقده های خفته، ترسهای ذهنی و امیال سرکوب شده ی آنها – که در زیر نقاب زندگی روزمره نهفته شده اند – را زیر ذره بین قرار می دهد، همان عقده ها وسرخوردگی هایی که در شرایط خشم و بحران از درون شعله می کشند و منجر به رقم خوردن بی رحمانه ترین جنایتها و فجیع ترین خشونتها می شوند.

او با خلاقیتی مثال زدنی و با بهره گیری از فضاسازی های ادیبانه و هنرمندانه همین داستانهای پلیسی – جنایی اش را مبدل به متون ادبی می سازد ، تا جایی که منتقد سخت گیری چون “آندره ژید” هم این داستانها را در حیطه ی ادبیات خالص طبقه بندی می کند.

اما شهرت سیمنون تنها به علت داستانهای پلیسی متعددش نیست، او تصویر گر مکانها و فضاهای رنگارنگ و متفاوتی ست که با آداب و رسوم و اقشار مختلف اجتماعی آمیخته شده اند. فضاهایی که در عین واقع گرایانه بودن، شاعرانه و وهم آلودند. این نویسنده در داستانهایش از شهرهایی سخن می گوید که با مه و باران احاطه شده اند و از زندگی مردمانی روایت می کند که در تیرگی این دنیای مخوف به اسارت سرنوشتی محتوم در آمده اند. اما سیمنون نیز چون دیگر نویسندگان هم عصر خود بی آن که برای آرامش روح و درمان پریشانی او راه حلی ارائه دهد، تنها به روایت تنهایی و سرگشتگی انسان در جامعه ی مدرن اکتفا می کند و ترجیح می دهد با حذف مذهب، سیاست، جنگ ، تاریخ و مسائل ماوراءالطبیعه از آثارش ، فقط به ترسیم آلام و رنجهای بشر امروز بپردازد. تقریبا در همه ی رمانهای سیمنون آدمی از مقاومت و مبارزه ناتوان می شود و منفعلانه و نومیدانه به نظاره ی فروپاشی زندگی خود می نشیند . شاید از همین روست که این نویسنده آثار خود را “رمان تراژدی” خوانده است.

pm860314dسیمنون در فاصله ی سال‌های ۱۹۴۵ تا ۱۹۵۵ به همراه همسر دوم خود “دنیس” در امریکا زندگی کرد.او سپس به فرانسه بازگشت و آخرین روزهای‌ زندگانی‌اش را در سویس سپری کرد.
وی در سال ۱۹۷۴ دست از داستان نویسی کشید، از همسر دوم خود جدا شد و به لوزان نقل‌ مکان کرد تا با ترزا-همراه جدید زندگی‌اش-زندگی ساده‌ای را آغاز کند اما خودکشی دخترش ماری ژو در سال ۱۹۷۸ ، این آرامش را بر هم ریخت و سبب شد که سیمنون سالهای پایانی عمر را در اندوه و تنهایی سپری کند. او در سال ۱۹۸۴ به علت تومور مغزی تحت عمل جراحی قرار گرفت و سرانجام در شامگاه چهارم سپتامبر ۱۹۸۹ در هنگام خواب از دنیا رفت

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*