“صادق چوبک”، یکی از پیشگامان داستان نویسی مدرن و از جمله بنیان گذاران قصه نویسی کوتاه در ایران در تیر ماه ۱۲۹۵ خورشیدی در بوشهر و در خانواده ای بازرگان متولد شد. او دوران کودکی و نوجوانی اش را درشهرهای شیراز و بوشهر گذراند و سپس برای ادامه ی تحصیل راهی کالج آمریکایی تهران شد. وی پس از اخذ مدرک دیپلم به استخدام وزارت فرهنگ در آمد و بعدها به دلیل تسلط بر زبان انگلیسی مترجم هیات مستشاران آمریکایی شد .
خیمه شب بازی با داستان ” نفتی” آغاز می شود، داستانی که زندگی حسرت بار “عذرا” را روایت می کند، پیردختری که در آتش طلب جسم یک مرد می سوزد و دست به دامان امامزاده شده است:
“اما تمام زندگی عذرا یک طرف و مسافرتش به قم یک طرف. خاطره این سفر، بستگی شیرینی با زندگی او داشت. در همین مسافرت بود که برای اولین بار در عمرش، دست خشن و مردانه شوفر اتوبوس زیر بغل او را نزدیک پستانش گرفت و سوارش کرد. آن شب را هیچوقت از یاد نمیبرد و همیشه دقایق آن را به خاطر میآورد و از آن لذت میبرد. لذتی جنونآمیز و شهوانی.”
از دیگر داستانهای این مجموعه می توان به ” گلهای گوشتی”، ” زیر چراغ قرمز”، “پیراهن زرشکی”، ” بعدازظهر آخر پاییز”، “مردی در قفس” و “عدل” اشاره کرد که همگی نگاه خود را به قشر فرودست و ضعیف جامعه معطوف کرده اند. کتاب خیمه شب بازی به علت داستان “اسائه ی ادب” تا ده سال اجازه ی تجدید انتشار نیافت و نهایتا با جایگزین شدن داستان “آه؛ انسان” از ورطه ی توقیف نجات یافت. چوبک در سال ۱۳۲۸، دومین مجموعه داستان خود، با نام ” انتری که لوطی اش مرده بود” را منتشر کرد. این کتاب که مشتمل بر ۳ داستان و یک نمایشنامه است، با داستان “چرا دریا طوفانی شده بود؟” آغاز می شود، داستانی که بعدها دستمایه ی ساخت فیلمی به نام “دریا” به کارگردانی “ابراهیم گلستان” و همکاری “فروغ فرخزاد” شد و به دلایلی نا تمام ماند. دو داستان دیگر این مجموعه به نامهای “قفس” و “انتری که لوطی اش مرده بود” هر دو داستانهایی تمثیلی اند که شرح نومیدانه و پوچ انگارانه ای از زندگی را ارائه می دهند، داستان”قفس” روایتی تلخ است از دنیایی که در قالب یک مرغدانی به تصویر کشیده شده است،این دنیای احاطه شده با میله های سیاه امکان اشراف و درک دنیای بیرون را از محبوسان آن می گیرد، از سوی دیگر دستی که هر روز قربانی جدیدی را برمی گزیند و باخود می برد سبب می شود پریشانی و اضطراب ساکنان این دنیای نا امن و سراسر ابهام همیشگی و فزاینده باشد. چوبک هم چنین در داستان ” انتری که لوطیش مرده بود” از ماجرای انتری سخن می گوید که در پی مرگ لوطی اش، زنجیر خود را گسسته و به آزادی رسیده است. این آزادی گرچه آرزوی همیشگی انتر بوده است، اما هیچ گره ای از کار او نمی گشاید و در نهایت سرگشته و حیران و هراسان از لمس این حس جدید و خطرات زندگی به جسد لوطی پناه می برد و مرگ را بر بی پناهی و تنهایی ترجیح می دهد.
تنگسیر پر خواننده ترین رمان صادق چوبک است و به زبانهای مختلفی ترجمه شده است . این رمان بر پایه ی جهان بینی رئالیستی بنا شده و برخی صاحب نظران آن را به لحاظ تکنیک های نوشتاری زیباترین اثر چوبک برشمرده اند. تنگسیر از حماسه ی قیام “زار محمد” علیه کسانی که در امانت خیانت کرده و مال او را به یغما برده اند حکایت می کند، “زار محمد” بر خلاف دیگر شخصیتهای مخلوق چوبک، ما بین جبر و اختیار اراده ی خویش را قدر می نهد و با سلحشوری و دلیری برای نگهبانی از مردانگی و عزت نفس خود برمی خیزد. این رمان پر کشش و جذاب بار دیگر توانایی چوبک را در شخصیت پردازی و توصیف وقایع به نمایش در می آورد، نقل روایت ماجرا بر اساس جریان سیال ذهن، بهره گیری از مذهب، تاریخ و اسطوره و در هم آمیختن شرح دقیق جزییات رویدادها به شیوه ی واکاوی ذهنی از جمله خصوصیات درخشان این اثر به شمار می روند.
این نویسنده پس از آن در سال ۱۳۴۳ مجموعه داستان “روز اول قبر” را منتشر کرد و آن را به پسرش “روزبه ” هدیه کرد. این کتاب مشتمل بر نه قصه ی کوتاه و یک نمایشنامه با عنوان هفت خط است که این نمایش توسط دانشجویان ژاپنی دانشگاه شیراز به روی صحنه رفت. مجموعه داستان دیگر او کتاب “چراغ آخر” است که در سال ۱۳۴۴ به چاپ رسید.
چوبک سپس در سال ۱۳۴۵ واپسین رمان خود با نام “سنگ صبور” را به چاپ رساند. او در این کتاب با استفاده از مونولوگ یا گفت و گوی درونی ، برای نخستین بار روایت خطی را درهم شکست تا به این طریق واقعیتهای بیرونی را در روان شخصیتهایش منعکس کند. سنگ صبور از جنایات قاتل مجنون و بی رحمی به نام “سیف القلم” سخن می گوید که عزمش را برای کشتن روسپیان شهر جزم کرده است تا با پاکسازی جامعه به رسالت اجتماعی خود عمل کند. شخصیتهای این رمان همگی طی فصولی جداگانه از زبان راوی اول شخص داستان از دغدغه های خاص خود روایت می کنند.چوبک در این داستان به رغم تعدد شخصیتها با تصویر گری ماهرانه به توصیف حالت روانی و ستیز درونی آنها با خویش می پردازد و چهره ی مشمئز کننده ای از جهل و خرافه و فقر را ارائه می دهد. “تورج فراز مند” در باره ی این اثر گفته است:
شخصیت “بلقیس” در “سنگ صبور” نماینده ی تمام عیارشخصیتهای زن مخلوق چوبک است، او زنی ست با ابعاد شخصیتی پررنگی تری نسبت به عذرای “نفتی”. چرا که این بار بلقیس با وجود آنکه زنی شوهر دار است، به تنهایی و انزوا کشیده شده و در این تنهایی به جنون غریزه ی جنسی مبتلا شده است، شوهر او مدام پای منقل است و از مردانگی بویی نبرده و بلقیس بعد از گذشت چندین سال ازازدواجش هنوز باکره مانده است. او تقصیر همه ی این بدبختی ها را به گردن آبله رویی خود می اندازد وگمان می کند همه ی مردها از او فراری اند تا آنجا که به “گوهر” همسایه ی روسپی اش حسادت می کند و آرزوی فاحشه بودن را در سر می پروراند. او که در تمنا و طلب جسم یک مرد می سوزد، تنها راه نجات خود از این سرگشتگی را رهایی از بند بکارتش می داند، آرزویی که پس از برآورده شدنش، بلقیس را به تنها بودن همیشگی اش آگاه می سازد و او در می یابد که رابطه ی جنسی قادربه پیوند زدن عاطفه و روح انسانها با یکدیگر نیست.
چوبک اکثر زنان داستانی اش را از میان طبقات فقیر و طرد شده ی اجتماع برمی گزیند زنانی که جامعه از آنان اجسامی مصرفی و بی ارزش ساخته است. او هم چنین سرکوب غرایز زنان به دلایل اخلاقی ، مذهبی و عرفی را یکی از محرومیتهای زنان ایرانی برمی شمرد و از فقر، عدم استقلال مالی زنان و اعتقادات خرافی به عنوان موانع زندگی انسانی آنان سخن می گوید و آن را ماحصل جبری می داند که از سوی جامعه ی ایران به آنان تحمیل می شود. چنان که حتی زن فرانسوی “اسب چوبی” در کتاب ” چراغ آخر” هم قربانی اعتقادات و رفتارهای شوهر ایرانی اش می شود. با این تفاوت که او تسلیم این وضع نابسامان نشده و برای حفظ این خانواده ی بی بنیان دست و پا نمی زند وبا بازگشت به وطن خود، شرایط زندگی اش را تغییر می دهد.
اما چوبک از زنان دیگری هم سخن می گوید، زنانی که همه ی زنانگی شان را در مادر بودن خود خلاصه کرده اند، زنانی سرشار از عطوفت و رافت که صبورانه مشکلات و مصیبتها را به دوش می کشند و با جان و دل حاضرند هستی شان را فدای آسایش همسر و فرزندانشان سازند. از مادر اصغر ( بعد از ظهر آخر پاییز) و مادر جواد ( چراغ آخر) گرفته تا “شیرو”( تنگسیر) و “جهان سلطان” ( سنگ صبور).
آخرین اثر صادق چوبک، ترجمه ی کتاب “مهپاره” است که در زمستان ۱۳۷۰ توسط انتشارات نیلوفر در تهران منتشر شد. مه پاره شانزدهمین بخش از نسخهی کهن مفصل سانسکریتی به نام “جوهر اقیانوس زمان” است. این کتاب شامل مجموعه ی به هم پیوسته ی ۲۰ داستان عاشقانه ی هندوست و طرح آن به سبک و سیاق داستانهای “هزار و یک شب” شکل گرفته است.
صادق چوبک که در سال ۷۳ خود را بازنشسته کرده و راهی انگلستان وسپس امریکا شده بود، در اواخر عمر بینایی اش را از دست داد و سرانجام در ۱۳ تیرماه ۱۳۷۷ یک روز پیش از تولد هشتاد و دو سالگی اش در برکلی آمریکا درگذشت. بنا به گفته همسرش او در روزهای پایانی عمرش دلتنگ و بی قرار ایران بود:
” این روزهایِ آخر چه قدر سخت اندوهبار بود چوبک. چه قدر سخت بر او میگذشت. صادق راه میرفت و گریه میکرد. از اینکه در ایران نبود و دور بود گریه میکرد. تمام مدت اشک میریخت و گریه میکرد برای ایران. میگفت قدسی، آیا ممکن است که من یکبار دیگر به ایران بروم و آنجا را ببینم؟… وصیت کرد که جسدش را بسوزانیم و خاکسترش را به اقیانوس بدهیم. میدانید که صادق به این حرفها عقیدهای نداشت؛ به ختم و دور هم جمع شدن و سخنرانی کردن و روضه و عزاداری. همهی نوشتههایش را سوزاند و وصیت کرد که جسدش را هم بسوزانیم”
تو گویی همان سرنوشت زار محمد تنگسیر که پس از پیروزی بر دشمنان تن به مهاجرت اجباری می دهد، برای خالقش تکرار شده است:
“هیچوقت من دلم نمی خواس از این سرزمین برم … شاید من اصلا گور نداشته باشم ، گور می خوام چکنم.”