جذابیت منحصر به فرد و وجاهت توامان چهره ی او، ترکیبی از احساسات به ظاهر متناقض را به ذهن بیننده القا می کرد. در هم ریختگی هایی چون غربت نوستالژی و شیرینی طنز، سادگی کودکی و افسونگری زنانه، شجاعت و شکنندگی و معصومیت و عصیان.
دوران کودکی و نوجوانی این بازیگر بلژیکی در هلند و در مدت جنگ جهانی دوم سپری شد و همین امر زندگی او را حتی با آن پیشینه ی اشرافی، دستخوش سختی ومرارت ساخته بود ، آدری پس از جنگ در حالی که شانزده سال بیشتر نداشت برای آموزش رقص باله به لندن رفت، هنری که مایه ی تسلی خاطر آزرده اش از جنگ و پیامدهای آن بود.
اما استعداد بازیگری او که با بازی در تئاتر “ژی ژی” شکوفا شده بود، با اولین حضور جدی اش در سینما به اوج رسید.
آدری در سال ۱۹۵۳ با بازی در نقش پرنسس فیلم کمدی رمانتیک ” تعطیلات رمی” به کارگردانی “ویلیام وایلر” موفق به کسب جایزه ی اسکار شد، بازی دلنشین و کمیک او با آن سیمای شاداب و نگاه نافذ در کنار “گریگوری پک” یکی از جذاب ترین فیلم های کمدی- درام تاریخ سینما را رقم زد. در این فیلم آدریِ ظریف و زیبا ماهرانه به نقش آفرینی پرداخت و با بازی سبک و کمیک خود طنازانه زبان به انتقاد کسانی گشود که در پی رسیدن به قدرت و تاج و تخت، مردم را فراموش کرده و خود را تافته ی جدا بافته به حساب می آورند.
پس از آن در سال ۱۹۵۴ برای بازی در فیلم ” پری دریایی” جایزه ی تونی را کسب نمود و در همان سال با بازی در فیلم “سابرینا” به کارگردانی “بیلی وایلدر” برای دومین سال پیاپی نامزد جایزه ی اسکار شد. او که این بار در کنار چهره های مطرحی چون “همفری بوگارت” و ” ویلیام هولدن” می درخشید، خبر از خلق شخصیتی ناب و بدیع برای زنان می داد. در حقیقت ورود آدری هپبورن به سینما به بخش وسیعی از مشخصه هایی که تا پیش از آن برای پیروزی زنان بازیگر در هالیوود موثر بود، پشت پا زد. او با دمیدن روح انسانیت و معصومیت در نقشهایش چهره ی جدیدی از دلربایی زنانه را به نمایش گذاشت که در آن زنی لاغر و نحیف، با شیطنتها و شیرین کاری های کودکانه و معصومانه عشوه گری می کرد و با صورت پری گونه و رفتار فرشته وارش هوش و قرار را از مردان می ربود.
گرچه نسخه ی سینمایی رمان جاودانه ی تولستوی نتوانست، غنای این شاهکار ادبی را به جلوه در آورد اما بازی هپبورن در نقش ” ناتاشا” – که یکی از انسانی ترین و جادویی ترین مخلوقات ادبیات جهانی ست- بار دیگر چشمها را خیره کرد. سازگاری خصایص روحی و فیزیکی او با ناتاشا که با شادابی و سرزندگیش، محیط پیرامونش را تحت نفوذ خود می گرفت، با آن لباس مخملین قرمز در انتهای فیلم تجلی گر عشق زنانه ی تمام عیاری بود که گاه مادرانه و گاه معشوقه وار جلوه می کرد.
صحنه ی پرستاری ناتاشا از مجروحان جنگ و به خصوص تیمارداری “آندری بالکونسکی” یادآور نقش پرستار داوطلبی ست که هپبورن در دنیای خارج از سینما و در سن شانزده سالگی، در جریان جنگ جهانی عهده دار شده بود. شاید همین تجربه ی تلخ جنگ و آوارگی و لمس جو وحشت و خفقان بود که او را تا این حد به “ناتاشا” ی جنگ و صلح نزدیک ساخته بود.
بازی وی در فیلم ” عشق در بعد از ظهر” (۱۹۵۷) دومین همکاری هپبورن با وایلدر بود. فیلمی که مورد تحسین منتقدان قرار گرفت و بار دیگر نام آدری را به عنوان نامزد اسکار مطرح کرد، این روند درفیلم “راهبه ها”( ۱۹۵۹) ساخته ی “فرد زینه مان” هم تکرار شد. هپبورن به واسطه ی این فیلم برای بار دوم نامزد اسکار و برنده ی جایزه ی منتقدین فیلم نیویورک، جایزه بتا و نیز جایزه ی جشنواره فیلم سن سباستین شد.
ادری در سال ۱۹۶۱ در فیلم دیگری با نام “ساعت بچه ها” به کارگردانی ” ویلیام وایلر “ بازی کرد و در سال ۱۹۶۳ برای بازی در فیلم “معما” ساخته ی” استنلی دانن” در مقابل “کاری گرانت” ، بار دیگر جایزه ی بتا را از آن خود نمود.
از دیگر نقش آفرینی های درخشان این بازیگر می توان به فیلم “بانوی زیبای من” ( ۱۹۶۴) اثر “جورج کیوکر” اشاره کرد. این فیلم که برگرفته از نمایشنامه ای نوشته ی “جرج برنارد شاو” است، با بازی سراسر شور و شوق هپبورن در نقش “الیزا” مبدل به یکی از جاودانه های سینما شد.
از جمله دیگر فیلم های مطرح آدری هپبورن می توان به چگونه یک میلیون دلار بدزدیم (۱۹۶۶)؛ تا تاریکی صبر کن (نامزد اسکار) (۱۹۶۷) ؛ رابین و ماریان (۱۹۷۶) اشاره کرد ؛ او در نهایت در سال ۱۹۸۹ با فیلم “همیشه” ساخته ی “استیون اسپیلبرگ” از دنیای سینما خداحافظی کرد.
او که ماحصل زندگی مشترک پنج ساله اش با “مل فرر” فرزندی به نام “شان بود، پس از جدایی از او با و دکتر “آندره آدوتی” ازدواج کرد که این زندگی مشترک هم سیزده سال به طول انجامید و آدری از آن صاحب فرزند دیگری به نام “لوکا” شد.
آدری هپبورن از اوایل دهه ۱۹۷۰ و زمانی که هنوز جوان و در اوج بود حضورش در سینما را کمرنگ و فعالیتهای نیکوکارانه اش را وسعت بخشید، به واسطه ی همین فعالیتها او در مارس سال ۱۹۸۸ به عنوان سفیر صلح سازمان ملل متحد و بنیاد کودکان سازمان ملل، یونیسف، مشغول به کار شد و مدتی را در آمریکای لاتین و آفریقا به کمک به کودکان فقیر پرداخت.
“هپبورن” در اواخر عمر خود به سرطان روده مبتلا شده بود ولی بیش از پیش به مسئولیت خود در قبال کودکان زیر خط فقر می پرداخت، وی که سرانجام در سال ۱۹۹۳ در اثر همین بیماری درگذشت تا زمان مرگش در تلاش بود تا شرایط زندگی کودکان نیازمند را ارتقا بخشد.
در سال ۱۹۹۹، بنیاد فیلم آمریکا ( American Film Institute )، وی را سومین ستاره ی بزرگ بازیگران زن در همه ی دوران معرفی کرد.
آدری هپبورن یاغی مهربانی بود که عصیان آرامی را از سر گرفت، او نه اسیر جلوه های زنانه بود و نه چون فمینیستهای افراطی از زنانگی رویگردان بود، ولی با این همه با به نمایش در آوردن چهره ی متفاوتی از زن هالیوودی، در برابر تظاهرها و دورنگی های زمانه قد علم کرد.
او معتقد بود که ” زیبایی یک زن به لباس هایی که می پوشد، نیست. زیبایی زن باید در چشمانش دیده شود، آنجا که منزلگاه عشق و مسیر رسیدن به قلب اوست.”