هفته ی پایانی ماه می مصادف است با سالروز خاموشی “ژرژ موستاکی” شاعر، ترانه سرا، آهنگساز و خواننده ی فرانسوی یونانی تبار. او که سال گذشته در سن هفتاد و نه سالگی، به دنبال یک بیماری ریوی در شهر نیس واقع در جنوب فرانسه از دنیا رفت، در چند سال اخیر به سبب این بیماری از خواندن بازمانده بود.
موستاکی در طی نیم قرن فعالیت بی وقفه اش در عالم موسیقی بیش از ۳۰۰ ترانه آفرید و توانست نام خود را به عنوان یکی از تاثیر گذارترین ترانه سرایان دنیای غرب تثبیت کند.
خاصیت موسیقی موستاکی جهان شمول بودن آن است، به حدی که آثارش مرزهای فرانسه را درنوردید و در بسیاری از حوزه های فرهنگی در سراسر جهان به عنوان الگو مورد توجه قرار گرفت. موستاکی هنرمند متعهدی بود که همواره در آثارش آزادی را می ستود و آن را بزرگ ترین ارزش و دارایی بشر قلمداد می کرد، چنان که اورلی فیلیپتی، وزیر فرهنگ کشور فرانسه درباره موستاکی گفته است: “او به ارزشهای انسانی باور داشت و یک شاعر بزرگ بود.”
واژگانی چون “رنگهای آفریقای مادرزادی” و “بوها و صداهای شهر اسکندریه” در بسیاری از اشعار او حضور دارند. خود او بارها خود را “یهودی سرگردان”، یا “چوپان یونانی” خوانده و در تمام عمر از مهاجران و اختلاط فرهنگها و ملتها دفاع کرده است:
با این قیافهی شرقیام
این قیافهی یهودی سرگردان
این قیافهی چوپان یونانی
و این گیسوان ژولیدهام
به تو میآیم اسیر شیرینم
نیمهی گمشدهام، چشمهی زلالم
میآیم بیست بهارت را بنوشم
و برایت آن شاهزاده ی افسانهها میشوم
آن خیالپرداز یا آن نوجوان
هرکدام که خودت دوست داشتی انتخاب کنی…
و از هر روزمان
ابدیت عاشقانهای میسازیم
که از آن لذتی مرگبار میبریم
موستاکی در دهه ی شصت و هفتاد میلادی از همراهان جنبش هیپیگری بود و زندگی بیدغدغه، آزادی مطلق و به ویژه آزادی درعشق ورزیدن را از آرمانهای خود میدانست. تا جایی که می توان دو ترانه ی “آزادی من” و “تنهایی من” را به منزله ی مانیفست این شاعر رها به حساب آورد:
آزادیِ من،
تو را مدتها
همچون دُردانهای نگاه داشتم
آزادیِ من
تو بودی که یاریام کردی
تا بند بگسلم
و به هر سو بروم
بروم تا آخر جادههای اقبال
و در رؤیای خود
گُلی از باد بچینم
روی پرتوی از ماه
آزادیِ من!