خانه » بایگانی/آرشیو برچسب ها : داغ (برگ 25)

بایگانی/آرشیو برچسب ها : داغ

اولین عشق بزرگ من… عاشقانه گفتن در هوای کریسمس / محمد سفریان

lovek

کریسمس مهمترین جشن عمومی در ممالک مسیحی ست و گرم ترین شادی دسته جمعی در دل زمستان سرد؛ و روز میلاد مسیح در باور عامه. این جشن به طبیعت تمامی پدیده های اجتماعی در هنر و موسیقی هم بازتاب فراوانی داشته و جوری با ساز و ترانه گره خورده.
این روز پر آوازه ی مذهبی، که در بیشینه ی فرقه های مسیحیت در روز بیست و پنجم دسامبر جشن گرفته می شود، در لغت به معنای تاریخ عشای ربانی عیسی مسیح است و چنان که از نامش پیداست، جایی ریشه در مذهب دارد و عیدی ” دینی ” به حساب می آید.
این روز اما؛ بعدها با عنوان تاریخ میلاد عیسی مسیح شناخته شده و علی رغم مخالفان فراوان سرانجام در پی عبور ایام فراوان به صفحات تاریخ و باور شهر گره خورده. با این همه اما برخی از مورخین و دانایان به امور، روز میلاد مسیح را جعلی از تاریخ می پندارند که تنها به واسطه ی نزدیکی با جشن های کهن خورشید، این طور جان گرفته.

christmas-tree

در این میان و از آغاز سالهای قرن گذشته؛ این جشن رفته رفته از هیات جشنی مذهبی بیرون آمده و رفته رفته بدل به سروری مردمی و سکولار شده. جشنی با آیین ها و مراسم خاص که در اعجابی غریب در بیشینه ی ممالک مسیحی با هیاتی به نسبت واحد برگزار می شود.
در میان مشخصه های این جشن، شاید بیشتر از همه این هوای سرد زمستان و برف نشسته بر کوچه پس کوچه های شهر باشد که در بیشینه ی قصص و ترانه های متعلق به کریمس جلوه گر شده اند. همان سرمای زیادی که مهر گرمای خانه را صد چندان می کند و به مفهوم خانه رنگی صد چندان می زند. همین برف و سرما هم از جمله ی ارکان ثابت ترانه های کریسمس به شمار می رود و جوری با بی رنگی اش؛ رنگی از این جشن…
پاپا نوئل هم دیگر از مشخصه های جشن کریسمس است. هم آن پیرمرد ریش سفید مهربانی که برای بچه ها کادو می آورد. اهل تاریخ اما ریشه ی این شخصیت را به قدیس نیکولاس نسبت می دهند که در قرون اولیه ی مسیحیت در منطقه ی آناتولی زندگی می کرده و زندگی اش را در خدمت به مردم می گذرانیده. این طور که پیداست، پیکر او به دلیل سرمای بیش از حد هوا، به صورت طبیعی مومیایی شده و حالا و از پس عبور بیش از هزار سال، تا حدودی شمایلی از هیکل او را برای محققان معلوم کرده. در ادامه ی همین شواهد؛ برخی از باستان شناسان و علاقه مندان به تاریخ کهن، پاپانوئل واقعی را رنگین پوست انگاشته اند.
زنگوله های خبررسان و درخت کریسمس و کادوهای نهان شده در پس درخت هم دیگر از اجزای ثابت این جشن به شمار می روند. برخی بر این باورند که درخت سبز، به طبیعت همیشه سبز بودنش، سمبلی از حیات و سرزندگی ست و نشانه ای از ادامه دار بودن همیشگی زندگی در این جشن بزرگ…
در این میان، برخی هم سرمای خیابان را نشانه ای غریب برای خاطره شدن جشن شان انگاشته اند و مراسم خانوادگی و دوستانه شان را در فضای باز و کوچه و برزن به پا می کنند. هم آن جاست که صدای پخته شدن شاه بلوط ها و بازی بچه ها به زیبایی موسیقی می شوند و ماندگارتر از سرمای کوچه و گرمای خانه…
طرفه اینکه، تمامی این آیین ها و اجزای جشن هم در موسیقی بازتابی علنی پیدا کرده اند و در بسیاری از ترانه های کریسمس از پی آورده شده اند. جالب تر اما این نکته که، موسیقی ای که روزی، ملهم از این جشن بوده و یکی از زیبایی های کریسمس، در طی عبور سالیان، بدل به هویتی از کریسمس شده و این بار جای رنگ گرفتن از آن، جزئی از رنگش شده؛ چه برخی از ترانه های کریسمس حالا سالهاست که فراتر از زبان و مکان و عصر و فصل در خاطر نسل های یاپی مانده اند و در همه حال هم سبز بوده اند.
برخی از خواننده های بنام هم، در حال و هوای کریسمس ترانه های عاشقانه ساخته اند و رها از مذهب و بی مذهبی از عشق گفته اند و گمشده ی زندگی شان. از همین جمله ی است ترانه ی ” کی سارا ” ی مینا که در آلبوم زمستان اعجاب انگیز او هم آورده شده. ( این ترانه به همت بچه های چمتا، به فارسی آمده و زیرنویس شده و در انتهای این متن از پی آورده شده )
اما؛ این همه شادی و سرور، بی گمان روی دوم سکه ای هستند که سوی دیگرش از غم و تنهایی نشان دارد؛ چه به قول معروف؛ همین حضور اضداد هستند که باعث رنگ گرفتن مفاهیم می شوند؛ همین است که خیلی از ترانه های کریسمس هم به یاد آدم های درجنگ سروده شده اند و در وصف حال و هوای چشم های نگران و منتظر…
ذکر این نکته هم خالی از لطف نیست که آدمیزاد، معمولا در لحظات شادی و هنگامه های شیرین زندگی ش، یاد آنهایی را زنده می کند که به هر دلیل از نعمت آسایش و امن و امان خانه محروم مانده اند؛ در این میان؛ ترانه ی ” آیا اونها می دونن که کریسمسه ” که توسط گروه باند اید اجرا شد شاید مهمترین ترانه ی تاریخ برای بازگو کردن این حس و حال باشد… ترانه ای که سالهای سال پر فروش ترین تک ترانه ی تاریخ بریتانیا لقب گرفته بود و نشانه ای از شعور و انصاف آدمیزاد شده بود.
سرآخر؛ خبرنامه ی ” خلیج فارس” این لحظات شاد رو به مسیحیان فارسی زبان تبریک می گه و علاوه بر اونهایی که جوری در این جشن سهیم اند هم، تو حال و هوای این نو شدن، برای همه ی شما همراهان نازنینش ، آرزوی شادی و سلامتی و دل زنده و جان آگاه می کنه…

پا نویس: این نوشتار با اندکی دخل و تصرف از متن برنامه ی ” چمتا ” استخراج شده است. مجله ی موسیقیایی چمتا همراه با حال و هوای کریسمس، موسیقی های مربوط به این جشن را در برنامه ای گرد هم آورده و به روی آنتن تلویزیون ایران فردا فرستاده. شما می توانید شرح این برنامه را در آرشیو تلویزیون و همین طور صفحه ی فیس بوک برنامه، دنبال کنید.

مجلس ختم ولایت فقیه و دروغهای اخوی ، سید محمد / دکتر علیرضا نوری زاده

mohamadkhamenei8

دکتر علیرضا نوریزاده

دکتر علیرضا نوریزاده

در میان خواهران و برادران رهبر جمهوری اسلامی بدون تردید سید محمد رئیس بنیاد ملاصدرا ( دکانی با بلعش سالیانه حداقل ۱۴ میلیارد تومان ) و ریاست عالیه بنیاد ایران شناسی و استادی حوزه و دانشگاه ، آلوده ترین از نظر مالی و اخلاقی و درعین حال وابسته ترین آنها به خارجی است . و شاید یکی از دلائل تبرا جستن از او توسط آقای خامنه ای در گذشته ؛ همین آلودگی هایش باشد در حالیکه سید هادی برادر کهتررهبر با آنکه دل در عشق اصلاح طلبان دارد و با خاتمی نرد دوستی میبازد ، هنوز هم از سید محمد مقربتر است همینطور سید محمد حسن شرکت نفتی که حالا بازبینی فیلم میکند و دستور به حذف صحنه هائی میدهد که ممکن است تماشاگر را به جهنم ببرد !

بیشتر بخوانید »

بینشی برای ایران آینده : سخنرانی کورش زعیم برای کنفرانس حقوق بشر هامبورگ

kurosh-zaeim

۱۹ آذر ۱۳۹۳ – ۱۰ دسامبر ۲۰۱۴
عالیجنابان، بانوان و کدبانان،

کورش زعیم

کورش زعیم

از اعلام بیانیه جهانی حقوق بشر در ۱۹۴۸، هرگز تصور نمی شد که جامعه جهانی در هزاره سوم در چنین ژرفای اهریمنی و بیرحمی سقوط کند. اهریمنی و بیرحمی به وسیله گروههای متعصب مذهبی سازمان یافته توسط سیاستمداران متوهم کشورهایی که پیگیر بلند پروازی های بزرگ هستند؛ و نقض فاحش حقوق بشر توسط بیش از نیمی از دولتهای جهان که با رای آزاد مردم برگزیده نشده اند و مردمشان آنان را نمی خواهند.
چرا چنین سیر قهقرایی ذهن بشری در این دوران دانش و تکنولوژی پیشرفته؟ پاسخ آزمندی و شهوت قدرت، و سوء استفاده از انسانهای بیسواد و فقیر و ناامید از آینده است. بیست درصد جمعیت جهان هنوز بیسواد هستند، این حدود یک و نیم میلیون تن است، که بیشتر در جنوب و غرب آسیا، افریقای مرکزی و کشورهای عرب متمرکز هستند. با نرخ تولید مثل نسبتا بالا در این مناطق و چیرگی دولتهای خودکامه و فاسد، انتظار می رود که خشونت انسانی حتا بیشتر از آنچه امروز تجربه می کنیم رشد کند. بیشتر این مناطق زیر نفوذ تعبیری افراطی از مذهب هستند که ایمان خشک و عبودیت و تکلیف گرایی ضد طبیعت بشری را تجویز می کند. بنابراین، جمعیت بیسواد و فقیر از تلقین های خشونتگرایانه مصون نیستند.

بیشتر بخوانید »

سفره هایی در کوچه های داستان… لیلا سامانی

نویسنده مقاله: لیلا سامانی

نویسنده مقاله: لیلا سامانی

ادبیات داستانی، روایت خلاقانه و دگرگونه‌ای از جنبه‌های حقیقی زندگی‌ست، واگویه‌هایی که اگرچه با تخیل و دانش نویسنده قوام می‌یابند، اما در حقیقت نشانگر سویه‌های ساری و راستین هستی اند و بازتابی از آنچه بر آدمی و تفکراتش می گذرد. در این میان «غذا» همواره، بعنوان یکی از نیازهای نخستین بشر برای زیستن، نقشی برجسته میان سطور کتابهای داستان داشته است.
سبک آشپزی، نوع خوراک، نحوه‌ی چیدمان، جای خوردن غذا و ذائقه‌ی کاراکترهای داستانها نشانگر طبقه‌ی اجتماعی، قومیت، نژاد و گاه سن و جنسیت آنهاست و یکی از ارکان شخصیت‌پردازی.
با سرک کشیدن میان کتابهای داستان، در‌می‌یابیم که نویسندگان بزرگ تصاویر روشنی از وعده‌های غذایی قهرمانهای مخلوقشان به‌دست می دهند، از آن کاسه‌ی فرنی مسکینانه‌ در «اولیور تویست» گرفته تا میز پرزرق و برق مهمانی باغ در «گتسبی بزرگ».
«غذاهای خیالی»، عنوان کتابی‌ست که «دینا فرید» عکاس و نویسنده‌ی آمریکایی منتشر کرده‌است، کتابی مشتمل بر آلبومی از خاطره‌انگیز‌ترین وعده‌های غذایی میان ورقهای ادبیات.
کتاب، تصویرگر پنجاه وعده‌ی غذایی برگزیده از میان ادبیات داستانی طی دو قرن اخیر است. نویسنده، علاوه بر طباخی، طراحی هنری و عکاسی از سفره‌ی خیالی- حقیقی‌اش، در توصیف هریک از خوراکها چند جمله‌ی کوتاه از کتاب مرجع هم آورده است.
با هم قسمتهایی از این کتاب را ورق می‌زنیم:

گتسبی بزرگ- اسکات فیتزجرالد- ۱۹۲۵:

leila001

روی میزهای خوراک که با دیسهای براق اردور رنگین شده بودند، ژامبون تنوری پرادویه و ظرفهای سالاد با نقش لوزی‌لوزی و گوش‌فیلها و بوقلمونهایی که گویی با کمک جادو به رنگ طلایی در آمده بودند، شانه به شانه‌ی هم می ساییدند.

موبی دیک- هرمان ملویل- ۱۸۵۱:

leila002

این طاس‌کباب را از حلزونهای کوچک آبدار به اندازه‌ی فندق درست کرده بودند که با بیسکویت کوبیده، خمیر شده و گوشت نمک‌سود خوک را به اندازه‌ی پاره‌های برف ریز کرده همه را در کره سرخ کرده و نمک و فلفل فراوان به آن زده بودند. اشتهای ما که از سفر یخ زده تیز شده بود و خصوصا کویکونگ که غذای مطلوب خود را پیش روی خود می‌دید و طاس کباب هم بسیار لذیذ بود، با سرعت بسیار همه را به درون فرستادیم …

آلیس در سرزمین عجایب- لوییس کارول-۱۸۶۵:

leila003

ﯾﮏ ﻣﯿﺰ ﻏﺬاﺧﻮری زﯾﺮ درﺧﺖ در ﺑﯿﺮون از ﺧﺎﻧﻪ وﺟﻮد داﺷﺖ و ﺧﺮﮔﻮش ﻣﺎه ﻣﺎرس و ﮐﻼﻫﺪوز در ﺣﺎل ﺧﻮردن ﭼﺎی ﺑﻮدﻧﺪ. ﻣﻮﺷﯽ ﻧﯿﺰ در ﺣﺎل ﺧﻮاب ﺑﯿﻦ آﻧﻬﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮد .ﻫﺮ ﺳﻪ آﻧﻬﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ در ﯾﮏ ﮔﻮﺷﻪ ﻣﯿﺰ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮدﻧﺪ اﻣﺎ ﻣﯿﺰ ﺑﺴﯿﺎر ﺑﺰرگ ﺑﻮد و ﺟﺎی ﻧﺸﺴﺘﻦ زﯾﺎدی داﺷﺖ .آﻟﯿﺲ روی ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺑﺰرﮔﯽ در اﻧﺘﻬﺎی ﻣﯿﺰ ﻧﺸﺴﺖ. خرﮔﻮش ﻣﺎه ﻣﺎرس ﺑﺎ ﺻﺪای دوﺳﺘﺎﻧﻪ ای ﮔﻔﺖ: ﮐﻤﯽ شراب ﺑﻨﻮش. آﻟﯿﺲ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ اﻃﺮاف ﻣﯿﺰ ﻧﮕﺎه ﮐﺮد اﻣﺎ آنجا به‌غیر از چای چیزی نبود.

سرگذشت نارنیا: شیر، کمد و جادوگر- سی. اس. لوئیس – ۱۹۵۰:

leila004

ﻣﻠﻜﻪ ﮔﻔﺖ : ﭘﺴﺮ آدم، ﻧﻮﺷﻴﺪن ﺑﺪون ﺧﻮردن لطفی ﻧﺪارد. ﭼﻪ ﭼﻴﺰی را ﺑﻴﺸﺘﺮ دوﺳﺖ داری ﺑﺨﻮری ؟ ادﻣﻮﻧﺪ ﮔﻔﺖ: راﺣﺖ اﻟﺤﻠﻘﻮم ﻟﻄﻔﺎ، ﻋﻠﻴﺎﺣﻀﺮت. ﻣﻠﻜﻪ ﻳک ﻗﻄﺮه دﻳﮕﺮ از ﺑﻄﺮی روی ﺑﺮف رﻳﺨﺖ و ﻓﻮرا ﺟﻌﺒﻪ ﮔﺮدی ﻧﻤﺎﻳﺎن ﺷﺪ ﻛﻪ ﺑﺎ روﺑﺎن ﺳﺒﺰ اﺑﺮﻳﺸﻤﻴﻦ ﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪه ﺑﻮد. هنگامی ﻛﻪ ﺟﻌﺒﻪ ﺑﺎز ﺷﺪ ﭘﺮ ﺑﻮد از ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ راﺣﺖ اﻟﺤﻠﻘﻮم. ﻫﺮ ﺗﻜﻪ ﺗﺎ ﻣﻐﺰش ﺷﻴﺮﻳﻦ و ﻧﺮم ﺑﻮد و ادﻣﻮﻧﺪ ﺗﺎ آن وﻗﺖ ﭼﻴﺰی ﺑﻪ آن ﺧﻮﺷﻤﺰگی ﻧﭽﺸﻴﺪه ﺑﻮد.

مسخ – فرانتس کافکا – ۱۹۱۵:

leila005

“…برای اینکه سلیقه‌ی برادرش را به دست آورد، خوراکی‌های گوناگون را روی یک روزنامه‌ی کهنه چید، روی آن آشغال‌سبزیهای نیمه‌گندیده، استخوانهای غذای دیروز که سس سفیدی به آن خشک شده بود، انگور کورنت، بادام، یک تکه نان کره‌مالیده نمک‌زده و یک تکه بی‌نمک گذاشته بود …”

طرف خانه‌ی سوان- مارسل پروست- ۱۹۱۳:

leila006

در یک روز زمستانی در بازگشتم به خانه، مادرم که می‌دید سردم است، پیشنهاد کرد بر خلاف عادتم برایم چای بسازد. اول نخواستم، اما نمی دانم چرا نظرم برگشت؛ فرستاد تا یکی از آن کلوچه‌های کوچک و پف‌کرده‌ای بیاورند که «پتیت مادلن» نامیده می‌شوند و پنداری در قالب خط- خطی یک صدف «سن ژاک» ریخته شده‌اند. و من دلتنگ از روز غمناک و چشم انداز فردای اندوهبار، قاشقی از چای را که تکه‌ای کلوچه در آن خیسانده‌بودم بی اراده به دهان بردم. اما در همان آنی که جرعه‌‌ی آمیخته با خرده‌های شیرینی به دهنم رسید، یکه خوردم حواسم پی حالت شگرفی رفت که در درونم انگیخته‌شده‌بود. خوشی دل‌انگیزی خود در خود، بی هیچ شناختی از دلیلش مرا فرا‌‌گرفت.

الیور تویست- چارلز دیکنز- ۱۸۳۷:

leila007

آش قسمت شد و دعای مفصلی هم برای نیکوکاران محل خواندند، آشها ناپدید شد. بچه‌ها با هم نجوا کردند و به اولیور اشاره نمودند، بچه‌هایی که پشت سرش بودند به او سقلمه زدند. او که کودکی مفلوک و گرسنه بود، از جای برخاست و به سوی آشپز رفت. در‌حالیکه پیاله و قاشقش را در دست داشت و با بیانی که بر اثر حجب و کمرویی آشفته می‌نمود، گفت: « آقا لطفا قدری دیگر هم به من بدهید.»

هایدی- یوهانا اشپیری-۱۸۸۰:

leila008

کتری خیلی زود جوش آمد، در همین فاصله پیرمرد یک تکه پنیر بزرگ را با یک چنگال آهنی دراز روی آتش نگه داشته‌بود و مدام آن را می چرخاند تا هر دو طرف آن برشته و طلایی شد و هایدی همه‌ی اینها را با شوق و کنجکاوانه تماشا می کرد.

ناطور دشت- جی.دی سلینجر-۱۹۵۱:

leila009

هر وقت که بخواهم بیرون غذا بخورم، معمولا فقط یک ساندویچ پنیر و یک لیوان شیر مالت‌دار می‌خورم. البته این غذای زیادی نیست ولی عوضش شیر مالت‌ ‌دار کلی ویتامین دارد. ه. و. کالفیلد، هولدن ویتامین کالفیلد.

حباب شیشه- سیلویا پلات- ۱۹۶۳

leila10

دیگر زمان آن رسیده بود که سالاد آووکادو و خوراک خرچنگ را به چنگ بیاورم، پدربزرگم عادت داشت هر یکشنبه برایم آووکادویی بیاورد که آن را در ته چمدان، زیر لباس چرکهایش قایم کرده بود.
او به من یاد داده بود که چه طور آووکادو را بخورم. در تابه‌ای سس فرانسوی و ژله‌ی انگور را آب می کردم و شکم آووکادو را با این سس درخشان پر می‌کردم.

یادی از علی حاتمی…رهیار شریف

شب بی چراغ روشن…

alihatami-yadvareh

علی حاتمی

علی حاتمی

پانزدهم آذرماه، سالروز مرگ علی حاتمی ( ۱۳۲۳- ۱۳۷۵ ) ست؛ هم او که از جمله ی نوابغ سینما و ادبیات ایران بود و در رسیدن به بلوغ حرفه ای سرآمد دیگران بود. علی حاتمی در همان نخستین ساخته ی سینمایی اش و در زمانی که تنها بیست و پنج سال دشت، یک شبه ره صد ساله رفت و با ساختن ” حسن کچل “، برترین موزیکال تمام تاریخ ایران را خلق کرد و در ردیف بزرگان سینمای ایران قرار گرفت.

به او لقب ” شاعر سینما ” هم داده اند، هم او که در تصویر سازی هم چونان چون شیوه ی بهره گرفتن از کلمات یگانه بود و در آمیختن تصویر و کلمه هم نبوغی تمام داشت. او همچنین راوی قصه گونه ی تاریخ معاصر ایران بود و درکی عمیق از مفهوم تاریخ و سازنده های راستینش داشت؛ چه او بارها و بارها در گفت و گو هایش عنوان کرده بود که آرزو دارد، تاریخ ایران را دیگر بار بنویسد، آن هم با شیوه ی مردمی و دقت بر روی زندگی مردمان کوچه و بازار.
از او و سینمایش گفتن، حکایت ها می طلبد و حوصله ها هم، در این مجال اما، به همت تیم تحریریه ی بخش فرهنگی خلیج فارس، تنها گزیده هایی از دیالوگ های شیرینی را گرد آورده ایم که از خامه ی او برای سینما و فرهنگ ایران به یادگار ماندند و در بسیاری از مواقع هم از پس تکرار فراوان بدل به ضرب المثل مردمی شدند.
با هم این گفته های شیرین را مرور کنیم و همراه این کلمات پر معنی، خاطرات دوست داشتی فیلم های او را هم دیگر بار به ذهن بیاوریم…

علی حاتمی

علی حاتمی

در فیلم کمال‌الملک از زبان استاد نقاش :
من آرزو طلب نمی‌کنم، آرزو می‌سازم.

دیالوگی به یاد ماندنی از فیلم حاجی واشنگتن :
آیین چراغ، خاموشی نیست.

دیالوگ آخر امیرکبیردر سلطان صاحبقران در حمام فین کاشان:
مرگ حق است ولی به دست شما بسی مشکل، اما شوق از میان شما رفتن مرگ را آسان می‌کند.

دیالوگ امین تارخ در فیلم دلشدگان که با صدای جاودانه استاد شجریان همراه است:
در طریقت ما شرط اول تر دامنی است و آدم خیس هراس بارون نداره!

یکی از دیالوگ های بیادماندنی فیلم مادر:
شب رو باید بی‌چراغ روشن کرد.

علی حاتمی

علی حاتمی

مظفرالدین شاه در فیلم کمال الملک:
همه چیزمان باید به همه چیزمان بیاید.

باز هم در فیلم کمال الملک، ناصرالدین شاه خطاب به مدیر مدرسه هنر می‌گوید:
هنر مزرعه بلال نیست که محصولش بهتر شود، از ستاره‌های آسمان هم یکی می‌شود کوکب درخشان، الباقی ای، سوسو می‌زند.

حبیب آقا در آخرین دیالوگ فیلم سوته دلان:
همه عمر دیر رسیدیم .

کمیته مجازات، جایی که می‌گوید:
این ملت خواب، این ملت بنگی و افیونی و خواب (علی حاتمی برگذشتگان ما خرده می‌گیرد که چرا به جای مبارزه، عقب نشستند و اسیر افیون شدند… )

در «حسن کچل» دیالوگ بسیار زیبایی به یادم هست:
شاعر و تاجر که با هم فرق نداره، تاجر ورشکسته شاعر میشه، شاعر پولدار میره تاجر میشه!

ناصرالدین شاه در کمال الملک:
برای آمدن به چشم نقاش، باید درچشم انداز بود.

مظفرالدین شاه:
کار جهان به اعتدال راست میشود. اتابک بدش نیاید، ما که صدراعظم مثل بیسمارک نداریم .

ندای ایرانیان، اسب تروای خاتمی یا حزب مردم خامنه‌ای؟ / دکتر علیرضا نوری‌زاده

maghalejadidazarmah

دکتر علی رضا نوریزاده

دکتر علی رضا نوریزاده

نوروز ۵۸ را با اعدامهای بهمن و اسفند پشت سر گذاشته بودیم بعد فروردین و اردیبهشت خونین بود و دیداری کوتاه که پس از قتل زنده یاد دکتر محمدرضا عاملی تهرانی با مرحوم محسن پزشکپور یار و همسنگر دیرین او داشتم . پزشکپور خواستار دیداری مفصل تر شد . قراری گذاشتیم در پارک هتل و به اتفاق داریوش نظری به دیدارش رفتم ( نظری یکی از برجسته ترین و شجاعترین نویسندگان امید ایران بود که بعد از توقیف مجله یکسره به کار وکالت پرداخت وناگهان آتش مرگ دختر و همسر به جانش زد و بعد سرطان و … تو گوئی که بهرام هرگز نبود ) بر سر نهار پزشکپور افسرده از اعدام آژیر – نام حزبی عاملی تهرانی – و اوضاع کشور از پادشاه گلایه بسیار کرد و یادآور عبارت پر از دردش در روز خروج شاه شد که کدام چوپانی گله اش را به کام گرگ میدهد و میگریزد؟ حرفهامان به درازا کشید تا آنجا که در باره حزب رستاخیز گفت ” لقمه بدطعم و بوی ایران نوین را استفراغ فرمودند و به اسم خوراک رستاخیز برابر ما نهادند که بفرمائید برایتان غذای مخصوص سفارش داده ایم البته اگر نخورید یا تشریف ببرید اوین و یا خارج!” – نقل به مضمون – پزشکپور خود از خورندگان این غذا بود و چند روز بعد از تشکیل رستاخیز ضمن اعلام پیوند پان ایرانیستها به حزب جدید از اندیشه های داهیانه اعلیحضرتی که حقا دوستش داشت و به او وفادار بود تقدیر کرد .

بیشتر بخوانید »

تراز بازرگانی کشور گواه ناکارآمدی دولت روحانی / دکتر منوچهر فرح بخش

eghtesadi98

یکی از معیارهای مهم و موثر در اندازه گیری موفقیت یا عدم موفقیت دولت تراز بازرگانی است . در واقع مثبت یا منفی بودن تراز بازرگانی کشور به مثابه کارنامه قبولی یا مردودی برای دولت به شمار میرود. مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی در تحلیل اجمالی اخیرخود نسبت به آمار تجارت خارجی در ۶ ماه نخست سال جاری با تاکید بر افزایش ۲۰ درصدی صادرات کشور در مقابل رشد ۳۰ درصدی واردات در نیمه اول امسال، اعلام کرد: وابستگی نان و برنج به واردات بالا یک تهدید برای امنیت غذایی کشورمحسوب میشود . در بررسی وضعیت کلی تراز بازرگانی کشور آمده است: صادرات با رشد حدود ۲۰ درصدی از ۱۹.۳۹۴ میلیون دلار در ۶ ماهه نخست سال ۱۳۹۲ به ۲۳.۱۹۹ میلیون دلار در ۶ ماهه نخست سال ۱۳۹۳ رسیده است. در عین حال، واردات از رشد بیشتری (حدود ۳۰ درصد) برخوردار بوده به نحوی که میزان واردات از ۲۰.۰۸۷ میلیون دلار در ۶ ماهه نخست سال ۱۳۹۲ به ۲۶.۰۲۱ میلیون دلار در ۶ ماهه نخست سال ۱۳۹۳ رسیده است. تغییرات فوق باعث شده تا کسری تراز تجاری ایران (بدون منابع صادرات نفتی، گاز و تجارت چمدانی) در ۶ ماهه نخست سال ۱۳۹۳ رشد بسیار بالای ۳۰۰ درصدی را تجربه کند و تراز تجاری از ۶۹۳ میلیون دلار در ۶ ماهه نخست سال ۱۳۹۲ به ۲۸۲۲ میلیون دلار در ۶ ماهه نخست سال جاری برسد. قابل ذکراست که صادرات ایران از لحاظ وزنی در هر دو دوره مورد بررسی از وزن واردات بیشتر بوده و از نظر ارزشی در هر دو دوره از ارزش واردات کمتر است که نشانگر صادرات کالاهای حجیم با ارزش افزوده کم و واردات کالاهای سبک با ارزش افزوده بیشتر است.
شاید با نگاه به این ارقام ، صرفنظر ازرشد منفی تراز تجاری چنین برداشت شود که رشد ۲۰ درصدی صادرات و رشد ۳۰ درصدی واردات در دوره مورد بررسی نشانگر تضعیف تحریم های بین المللی برعلیه ایران و یا کم اثر شدن تحریم های فعلی بر فرآیند تجارت خارجی کشور است . حکومت اسلامی به شدت علاقمند است که برداشت عمومی چنین باشد تا آنرا بعنوان امتیازی برای خود به ثبت رساند که با دور زدن تحریمها امریکا را شکست داده است . درحالیکه واقعیت امر جنین نیست و افزایش تجارت خارجی ربطی به تحریمها ندارد ، زیرا که قسمت اعظم افزایش صادرات، ناشی از بالا رفتن صادرات میعانات گازی و محصولات پتروشیمی مانند پروپان مایع شده، متانول، بوتان مایع شده، پلی اتیلن گرید فیلم و قیرنفت هستند که همگی در زیرگروه مشتقات نفتی و پتروشیمی قرار می گیرند و منع صادراتی ندارند. کالاهای فوق نزدیک به ۲۳ درصد از آمار صادرات را شامل شده و این امر نشان دهنده وابستگی صادرات غیرنفتی کشور به محصولات وابسته به بخش نفت و گاز است بوده و صادرات غیرنفتی سایر کالاها تنها رشدی اندک (در حدود ۲ درصد) نسبت به دوره قبل داشته است.
درمقابل افزایش اینگونه صادرات و همچنین تولیدات آهن یا فولاد، کاهش قابل ملاحظه صادرات برخی دیگر از کالاها مانند اوره و سیمان سفید نسبت به دوره قبل به چشم میخورد که از ویژگی‌های صادرات ایران در این دوره م است. نکته دیگر اینکه خریداران عمده کالاهای صادراتی ایران کمافی السابق پنج کشور چین، عراق، امارات متحده عربی، افغانستان و هند میباشند که نزدیک به ۷۰ درصد صادرات کشور را خریداری میکنند. این محدودیت در خرید به معنای آن است که کالاهای ایرانی در بازا رجهانی جایگاهی ندارند و چین و هند هم به عنوان دو وارد کننده عمده کالاهای ایران صرفا به خاطر امتیازات ویژه ای که این دو کشور در خرید نفت از ایران دریافت میکنند هنوز به عنوان خریدار عمده کالاهای ایران باقی مانده اند. با این وجود در مورد صادرات به این کشورها نیز به جز چین که وارداتش از ایران افزایش داشته، ارزش صادرات به چهار کشور دیگرکاهش یافته است که نشانگر از دست رفتن تدریجی بازارهای صادراتی به این کشورها است.
از نظر ارزشی، حدود ۷۰ درصد واردات مربوط به کالاهای واسطه ای، حدود ۱۸ درصد مربوط به کالاهای سرمایه ای و حدود ۱۲ درصد مربوط به کالاهای مصرفی است که در این میان واردات کالاهای سرمایه ای با رشد حدود ۷۳ درصد، بیشترین رشد را به خود اختصاص داده است که اگر این آمار صحت داشته باشد و درصد واردات کالاهای مصرفی کاهش پیدا کرده باشد نکته مثبتی است در تراز تجاری کشور.
در این میان ارزش واردات دانه گندم سخت و وسایل نقلیه با موتور پیستونی درونسوز نسبت به دوره قبل افزایش چشمگیری (به ترتیب ۱۲۳ درصد و ۱۵۳ درصد) داشته است. کالاهای عمده وارداتی کشور در ۶ ماهه نخست سال ۱۳۹۳ شامل دانه گندم سخت، وسایل نقلیه با موتور پیستونی، برنج، دانه ذرت دامی و کنجاله سویا بوده است . این آمار حاکی از آن است که مصرف برخی کالاهای اساسی مانند نان، برنج و تولید دام و طیور که به صورت مستقیم به تامین امنیت غذایی کشور مرتبط است، وابستگی زیادی به واردات دارد و از این منظر می تواند در مواقع بحرانی کشور را با آسیب هایی مواجه کند.
به دنبال ا گزارش مرکز پژوهش های مجلس آمار ده ماهه تراز تجاری توسط گمرکات کشورنیزاعلام شده است که نشان میدهد در ۱۰ ماهه سال ۲۰۱۴ میلادی ۶۶ میلیون و ۳۶۵ هزار تن کالا بدون احتساب میعانات گازی و نفت خام به ارزش ۲۷ میلیارد و ۹۴۱ میلیون دلار از کشور صادر شده است . همچنین در ۱۰ ماهه ۲۰۱۴ میلادی ۳۴ میلیون و ۲۴۳ هزار تن کالا به ارزش ۴۶ میلیارد و ۳۷۸ میلیون دلار ارزش واردات ایران بوده است که به این ترتیب واردات نیز نسبت به مدت مشابه سال گذشته میلادی ۲۴ درصد رشد داشته است. به این ترتیب تراز بازرگانی ایران در مدت مذکور برابر با منفی ۱۸ میلیارد و ۴۳۷ میلیون دلار می شود . بنا بر اعلام گمرک ارزش واردات در این مدت، ۶۲.۴ درصد از ارزش کل مبادلات خارجی کشور را تشکیل داده است. افزایش سهم واردات از تجارت خارجی ایران در حالی صورت گرفته که اخیرا گمرک ایران خبر از نزدیک شدن آمار واردات و صادرات به یکدیگر و افزایش آهنگ رشد صادرات غیرنفتی ایران در مقابل آهنگ رشد واردات داده .
این کسری تراز تجاری حاکی از آن است که دولت روحانی در مبارزه با تورم تدبیر خاصی به کار نبرده است ، جز اینکه با افزایش واردات کالاهای پر مصرف از افزایش قیمت این کالاها کاسته است ، کما اینکه اگر واردات کالاهای مصرفی مورد نیاز جامعه کاهش پیدا کند قوس صعودی افزایش قیمتها دوباره اوج میگیرد. حکومت اسلامی ایران فی الواقع بایستی شکرگذار محمدرضا شاه باشد که با پایه گذاری صنعت پتروشیمی و باز کردن پای این صنعت به بازار های جهانی باعث گردیده تا امروز حکومت اسلامی راه نفسی داشته باشد و الی معلوم نبود صادرات ایران به جز پسته و فرش و سایر کالاهای مشابه در چه وضعیتی قرار داشت. در رابطه با تراز بازرگانی در شش ماهه دوم نیز نباید انتظار معجزه داشت و کمابیش مانند شش ماهه اول جریان خواهد داشت . بنا براین پیش بینی میشد که تراز تجاری کشور در پایان سال به رقمی حدود یکصد میلیارد دلار بالق گردد که حدود ۴۶ دمیلیارد دلار آن سهم صادرات و حدود ۵۴ میلیارد دلار نیز به واردات تعلق خواهد داشت . بنابراین تراز تجاری کشور درسال جاری با یک کسری ۸ درصدی مواجه خواهد بود.

یادواره ای بر زندگی و مرگ احسان نراقی

عاشق واقعی وطن بودن…
رهیار شریف

احسان نراقی

احسان نراقی

دو سال پیش در چنین روزهایی “احسان نراقی” نویسنده، جامعه شناس و پژوهشگر ایرانی بعد از یک دوره ی طولانی بیماری در سن هشتاد و شش سالگی، در تهران و در منزل شخصی اش در گذشت.
احسان نراقی در سال ۱۳۰۵ در کاشان و در خانواده ای مذهبی متولد شد، وی که از نوادگان “ملا احمد نراقی” و “ملامهدی فاضل نراقی” از روحانیون برجسته ی دوره ی قاجار بود، پس از اتمام تحصیلات مقدماتی اش در کاشان و دارالفنون تهران، راهی اروپا شد و موفق به اخذ مدرک لیسانس جامعه شناسی از دانشگاه ژنو و مدرک دکترا از دانشگاه سوربن شد. نراقی در دوره ی دانشجویی هم چون بسیاری دیگر از جوانان هم نسل خود، به تفکرات چپ روی آورد و برای مدتی هوا دار حزب توده بود و حتی در سوییس اقداماتی جهت کمک به تشکیلات کمونیستی انجام می داد. اما این هوا داری با گذر زمان جای خود را به دل زدگی و سرخوردگی از این حزب داد.
نراقی در سال ۱۳۳۱ و در بحبوحه ی جنبش ملی شدن صنعت نفت به ایران بازگشت ، او که به علت زمینه ی مذهبی و همچنین روابط خانوادگی با مواضع آیت الله کاشانی نزدیک بود، نقش سخنگوی این روحانی را در مواجهه با خبرنگاران ایفا می کرد.
این جامعه شناس ایرانی در سال ۱۳۳۷ همزمان با تدریس در دانشگاه تهران به همراه دکتر غلامحسین صدیقی ” و “دکتر علی‌اکبر سیاسی”، “موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی” را پایه گذاری کرد، موسسه ای که در حقیقت زیر مجموعه دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بود و علاوه بر انتشار کتاب های متعدد بخصوص در زمینه علوم اجتماعی، در تهیه و تدوین طرح جامع کلان شهرهایی همچون تهران و شیراز نقش داشت. نراقی به مدت دوازده سال مدیریت این موسسه را به عهده داشت.
نراقی در طول زندگی خویش همواره با بانیان و صاحبان قدرت سیاسی در تعامل بود، ازاین جمله می توان به ارتباط نزدیکش با دربار سلطنتی پهلوی اشاره کرد، او به علت روابط خانوادگی اش با فرح پهلوی، سالها به عنوان مشاور وی فعالیت می نمود و به خاطر مقابله با افکار چپ در برهه ای از حمایت قاطع حکومت پهلوی برخوردار بود. احسان نراقی هم چنین در روزهای پایانی رژیم پهلوی طی هشت نشست خصوصی با محمدرضا شاه پهلوی به مشاوره ی او پرداخت و پیشنهاداتی را برای اصلاح امور و جلوگیری از وقوع انقلاب مطرح کرد.
از دیگر مسوولیتهای او در سالهای پیش از انقلاب می توان به تصدی ” اداره جوانان” سازمان آموزش علمی و فرهنگی ملل متحد “یونسکو” و ریاست “موسسه تحقیقات و برنامه‌ریزی علمی و آموزشی کشور” اشاره کرد.
از احسان نراقی آثار متعددی برجای مانده است، او که پس از پیروزی انقلاب ۵۷ چند بار بازداشت شده و دو سال را نیز در اوین گذرانده بود، پس از آزادی و مهاجرت به فرانسه کتاب ” از کاخ شاه تا زندان اوین” را نوشت که شرحی ست بر خاطرات وی در این دوران .

احسان نراقی

احسان نراقی

علاوه بر این کتابهای “پایان یک رویا”، “علوم اجتماعی و سیر تکوینی آن”، “آئین جوانمردی” (ترجمه از هانری کُربن)، “اقبال ناممکن”، “آن حکایت‌ها”، “غربت غرب”، “در خشت خام”، “طمع خام” و “نظری به تحقیقات اجتماعی در ایران” از جمله آثار منتشر شده از احسان نراقی در ایران به شمار می روند.
اما یکی از آثار چالش بر انگیز نراقی کتابی ست با نام “آنچه خود داشت”. کتابی که برخی آن را برآمده از موج غرب ستیزی و پرهیز از “غربزدگی ” و بازگشت به ریشه ها می دانند که در دهه ی چهل و پنجاه خورشیدی و با سردمداری متفکرانی چون “جلال آل احمد” و “علی شریعتی” آغاز شده بود و حتی گاه آن را هم ردیف کتاب “آسیا دربرابر غرب” داریوش شایگان” نیز به شمار می آورند.
احسان نراقی در دهه ی نود میلادی مشاور فدریکو مایور، مدیر کل وقت یونسکو بود و در حقیقت تنها فرد ایرانی ست که موفق به کسب این مقام گشته است. این جامعه شناس ایرانی که در سالهای پایانی عمرش به تناوب میان تهران و پاریس گذران عمر می کرد ، دو بار موفق به کسب جایزه ی “لژیون دونور فرانسه” از روسای جمهور این کشور شده بود.
مرگ این جامعه شناس و نویسنده ی ایرانی در آذر نود ویک، بسیاری از اهل قلم ایرانی را به تکاو انداخت و هر کدام از ظن خودشان یار او کرد. جالب اینکه در سوگ رفتن او، از مذهبی و سکولار تا هنرمند و روزنامه نگار شریک شدند و هر یک با نوشتن چند خطی موضعشان را در باب او اعلام کردند.
به عنوان نمونه و در همان ایام، ” محمد علی ابطحی” معاون و رییس دفتر محمد خاتمی ، رییس جمهور پیشین ایران در صفحه ی فیس بوکش طی یادداشتی کوتاه چنین از نراقی یاد کرد: ” احسان نراقی هم از این دنیا رفت. پیگیر بود. نا امید نمی شد. این رژیم و آن رژیم برایش فرق نداشت. سعه صدر داشت. این اخلاق هایش را خیلی دوست داشتم. خدا رحمتش کند”
“ابراهیم نبوی” نویسنده و طنز پرداز ساکن بلژیک ( که حالا چند صباحی هست به آمریکا مهاجرت کرده ) هم طی مطلبی مبسوط با عنوان ” احسان نراقی، آخرین ناصح قدرت شرقی” او را مردی معتدل و دانشمند توصیف کرد، وی در جایی از یادداشتش آورده است:
“او [ نراقی] تا آخرین لحظه ها تلاش می کرد تا مانع تندروی و هیجان و سخت سری در میان نیروهای سیاسی شود. می گفت: ” دموکراسی چیز خوبی است، اما در کشور ما که همیشه یک پادشاهی هست، یک آدمی باید باشه که این پادشاه را نصیحت کنه که مردم رو نکشه.” و معتقد بود تا زمانی که تغییرات سیاسی عمیق رخ نداده است، یک مصلح سیاسی باید از طریق ارتباط با قدرت مانع اشتباهات بیشتر قدرت حاکم شود.”
دیگر از اینها “علی دهباشی” نویسنده، روزنامه نگار و سردبیر مجله ی بخارا نیز، در مطلبی با تیتر” مردی برای تمام فصول” به شرح زندگی و فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی احسان نراقی پرداخته است، در بخش پایانی این مطلب آمده است:
” از ویژگی های دکتر نراقی، صفت ایران دوستی او بود که به غایت در تمامی زندگی او به چشم می خورد به ویژه در عرصه بین المللی . هنگامی که سرزمین ما آماج حملات زمینی و هوایی صدام حسین بود، او یونسکو را بر آن داشت تا به خاطر حفظ میراث فرهنگی این حملات را محکوم کند و چندین بار مدیرکل وقت یونسکو به اهتمام دکتر نراقی از ایران دفاع کرد. و در سایر موارد که صحبت از منافع ملی ایران بود همواره در صف اول حاضر می شد. بسیار خوش قلب ود . هیچگاه بدخواهی کسی را از او ندیدم . اگر ناراحتی و گرفتگی و آزردگی برایش پیش می آمد به سرعت فراموش می کرد. بسیار اهل “دستیگری” بود. به خصوص برای دانشجویان و اگر استعدادی می یافت دست به هر کاری می زد که آن دانشجو به جایگاهی که باید برای ادامه تحصیل پیدا کند برسد. غالباً به داد و یاری کسانی می رفت که به هر دلیلی دیگر مورد توجه نبودند و در این کار اصرار می ورزید.خودش این حال را بیش از هر کس تجربه کرده بود و این هنر را داشت که زبان آنها را می فهمید. هیچ استاد پیری را ندیدم که به اندازه دکتر نراقی با جوانان نشست و برخاست داشته باشد. انعطاف پذیری یکی دیگر از ویژگی های دکتر نراقی بود. تحمل شنیدن نظر مخالف خود را داشت و به همین دلیل علاقمند به گفتگو بود و از شنیدن انتقاد و نظرهای متفاوت با خود هراسی نداشت و از آن استقبال می کرد. فروتنی ذاتی و واقعی او آنقدر جذابیت داشت که محفل گرم و دلنشین او را همواره ترجیح بدهیم. یادش گرامی باد و خاک بر او گوارا”

dassssa4r

قلم در تکاپوی بیداری / یادی از آن خزان سیاه… مینا استرابادی

ghatlezanjire-ei

آخرین ماه خزان است، ماهی یاد آور آن نوبت که برگریزان تبهکار و”آذر” کینه توز در هم آمیختند و آتش دنائت را بر پیکر اندیشه و بیان افکندند.

سعیدی سیرجانی

سعیدی سیرجانی

همان آتشی که ” سعیدی سیرجانی” با زبان شعله هایش آشنا بود و ابایی از جدال با آن نداشت، هم او که بر سر هر آنچه بوی تحجرو استبداد می داد خروشید و در رویارویی با ” ضحاک مار دوش” زمانه، یادگار آزادگی خود را به میراث گذارد:

آدمیزاده‏‌ام ،آزاده‌ام و دلیلش همین نامه
که در حکم فرمان آتش است
و نوشیدن جام شوکران
بگذارید آیندگان بدانند که ‏در سرزمین بلاخیز ایران هم بودند مردمی که دلیرانه از جان خود گذشتند و مردانه به استقبال مرگ رفتند.‏

آری، آذر، همراه است با خاطره ی گلهایی که به تاراج رفتند وبرگهای پاییزی از خون سرخ گلبرگ آنان رنگین شد. خاطره ی مرگ “پروانه” ای که هنوز هم گرد نمناک بالهایش چون یادگاری دردناک بر دستهای استبداد جنبشی معصوم دارد، یادآور درهم خردشدن حنجره ی ” محمد جعفر پوینده” که در جست و جوی ” راه زندگی” ره می پویید، یاد آور خاطره ی در خون تپیدن “محمد مختاری” که ” تمرین مدارا” را مشق می کرد و حماسه و اسطوره را به یاری می گرفت تا دریچه ای به روشنی و آزادی بگشاید و مکرر کردن یاد “احمد میر علایی” که همواره نیشخند از سر ترحمش را نثار “شیاطین” می ساخت.

نزدیک به دو دهه از قتل این نویسندگان، این متفکران عرصه ی فرهنگ و اندیشه، می گذرد ، اما همچنان چهره ی آمران و عاملان حقیقی این جنایات هولناک مکتوم و مستور مانده است و به قول اخوان :

گرگها خیره نگه کردند، همصدا زوزه بر آوردند:
“ما ندیدیم، ندیدیمش، نام هرگز نشنیدیمش”

DSC07069اما در این میان، آنچه امید سبزی و طراوت را هم چنان در ذهن این سرزمین خشک عطشناک بیدار نگاه می دارد، حقیقت ققنوسی ست که از زیر خاکستراین آتش متولد می شود، ققنوسی که گرچه زخم خورده ی تازیانه های استبداد است ولی میراث دار قربانیان آن آتش است و با مرگ، با این عبث تلخ، بیگانه است و تنها در جست و جوی آشتی قلم با “تکاپو” ست.

به گفته ی مرحوم “منصور کوشان”، این متفکران آنقدر از گفت و گو درباره ی مرگ بیزار بودند که حتی در مراسم ترحیم “حمید مصدق” او را از صحبت درباره ی مرگ و نیستی بر حذر داشتند.

چرا که اینان تنها به زندگی می اندیشیدند و به هستی جاودان آزادی واندیشه. به حرکت در جهت اعتلای فرهنگی سرزمینشان می نگریستند و همواره برای پرداختن بهای این مبارزهی خطیر آماده بودند. با این که همواره نگران نسل نوپا و درراه آینده بودند، اما هیچ گاه خود را به مثابه ی مراد و مرشد آنان قلمداد نمی کردند، تلاشهای آنان در جهت انتشار مجلاتی چون “بوطیقای نو”، ” آدینه” و ” تکاپو” مشتی نمونه ی خروار از دل نگرانی ها و تعهد بی ادعای آنان است. شاید تنها همین جمله ی محمد مختاری، برای نسل امروز هجایی باشد دردرک معنای واژه ی “سانسور” ، نسلی که در اسارت اختناق و سانسور، زبانی خاموش در کام دارد و قلمی لرزان در دست:

سانسور هیچ گاه در یک نقطه محدود نمی ماند. کافی است در یک نقطه شروع شود تا به تمام جامعه سرایت کند. سانسور میکرب جان است. جان را فاسد می کند. فرهنگ را از درون می پوساند. به همین سبب سانسور تنها به معنی نقطه چین شدن کتاب ها نیست. بلکه اندیشه و احساس را هم نقطه چین می کند. روابط و حضور و سلوک انسان ها را نیز نقطه چین می کند. حتی گریستن و خندیدن، و سکوت و تامل ها را نیز نقطه چین می کند.

هفته پر جنب و جوش برای بازار پرتلاطم نفت /دکتر منوچهر فرح بخش

g4dfg4sssg

تا چند ماه پیش به ذهن اعضای اوپک خطور نمیکرد که دچار یک سونامی کاهش قیمت نفت شوند و در یک زمان کوتاه پنج ماهه با کاسته شدن بیش از ۳۰ دلار ، قیمت هر بشگه نفت از ۱۱۰ دلار به کمتر از ۸۰ دلار برسد .این درحالی است که از تثبیت قیمت حتی در نرخ موجود هم اطمینانی نیست و چه بسا که که بازار بزودی شاهد هر بشگه نفت حدود ۷۰ دلار باشد .
صرفنظراز اینکه قیمت نفت در بشگه ای ۸۰ دلار یا ۷۰ دلار تثبیت شود، یک موضوع به وضوح آشکار گردیده که بسیار حائز اهمیت است و آن شناخت واقعی از قدرت و نفوذ اوپک در بازار نفت است که خود را قدر قدرت و کارتل تعیین کننده قیمت نفت تصور میکرد، درحالیکه معلوم شد ببر کاغذی بیش نیست ، کما اینکه در طول این پنج ماه هیچ عگس العملی درمقابله با وضعیت پیش آمده از خود نشان نداده و هنوز نتوانسته حتی یک گزارشی تفصیلی و قانع کننده از روند افزایش قیمت ارائه دهد.
اکنون چنین به نظر میرسد که اوپک از شوک وارده بیرون آمده وخود را آماده برای اجلاس سران اوپک در روز پنجشنبه ششم آذرمیکنند. قبل از این رویداد مهم دیگری رخ خواهد داد و آن ضرب‌الاجل مذاکرات هسته‌ای ایران با گروه ۱+۵ در روز دوشنبه سوم آذر است. هرچند که این دو مورد متفاوت از یکدیگر هستند ولی شکست مذاکرات بر تصمیمات اوپک بی تاثیر نخواهد بود.
از منظر جهانی و بازار بین المللی موضوع اجلاس اوپک بیشتر مورد توجه و دارای اهمیت است تا مسئله هسته ای ایران. مسئله هسته ای ایران موضوعی است سیاسی که بیشتر به سه کشور ایران اسرادیل و امریکا مربوط میشود، درحالیکه قیمت نفت یک مسئله اقتصادی است که همه جهان را در بر میگیرد. اهمیت قضیه بویژه در آنجاست که ببینند عگس العمل سران اوپک نسبت به کاهش بهای نفت چگونه است و برای مقابله با آن چه تدابیری بکار میگیرند. موضوع هسته ای ایران به قیمت نفت ربط پیدا میکند منتهی در سال آینده. زیرا در صورتیکه ایران با کشورهای ۱+۵ به توافق برسد و تحریم نفتی برداشته شود، در آنصورت ایران به دنبال افزایش صادرات تا دو میلیون بشگه خواهد رفت که طبیعتا معادلات را به هم خواهد زد.
اینکه اعضای اوپک تاکنون با کاهش قیمت نفت با نوعی خونسردی برخورد کرده اند میتواند تفاوت قابل توجه هزینه تولید که حدود ۱۵ تا ۲۰ دلار است با قیمت فروش باشد که هنوز به ۶۰ دلار میرسد باشد . دلگرمی دیگر اوپک هزینه بالای تولید نفت از پروژه شیل در امریکاست که در حدود ۸۰ تا ۹۰ دلار برآورد میشود .
ولی برای کشورهای عضو اوپک یک دل نگرانی هم وجود دارد و آن عدم تعادلی است که در اثر کاهش بهای نفت در بودجه سالانه شان ایحاد میشود. افت قیمت نفت خام از ۱۱۵ دلار در ماه ژوئن، به کمتراز ۸۰ دلار، تقریبا همه کشورهای عضو اوپک را دچار کسری بودجه کرده و تنها قطر و کویت جان سالم به در برده اند. شاید وضعیت ایران از همه بحرانی تر باشد زیرا که بودجه سال جاری خود را بر اساس هر بشگه نفت ۱۰۰ دلار تنظیم کرده که اکنون در اثر کاهش قیمت نفت با یک کسری بودجه نگران کننده مواجه شده است .
درمجموع اگربهای هربشگه نفت در قیمت فعلی ثابت بماند یا حتی باز هم کاهش پیدا کند کشورهایی چون عربستان و امارات ، قطر ، کویت از آنجاییگه دارای ذخایر ارزی فراوانی هستند وحتی کشورهایی مانند بحرین و عراق هم می‌توانند کسری بودجه خود را از طریق استقراض از سپرده‌های داخلی و همچنین استقراض از سرمایه‌گذاران خارجی تامین کنند، درحالیکه حکومت اسلامی ایران نه ذخیره ارزی قابل ملاحظه ای دارد، همه ذخیره ارزی کشور از ۷۰ میلیارد دلار تجاوز نمیکند که تازه صحت و سقم همین رقم هم قابل تردید است ، نه امکان قرض از خارج دارد و نه سرمایه های داخلی میتواند پاسخکو باشد.
اما به هر حال، اعضای اوپک می‌دانند که عقب نشینی درمقابل وضعیت پیش آمده که چه بسا میتواند برنامه ریزی شده باشد کارآمدی این سازمان و توانایی آن دراجرای سیاستهای نفتی را زیر سوال خواهد برد و خود این برداشت باعث کاهش بیشتر قیمت نفت خواهد شد. به‌علاوه، استمرار قیمت نفت در چنین سطح پایینی بر فشارهای مالی تمام کشورهای اوپک خواهد افزود. البته اوپک هم کار چندانی نمیتواند بکند و امکاناتش محدود است. مهمترین اهرم اوپک تغییر میزان تولید است.
به همین دلیل، بازارهای بین‌المللی انتظار دارند اوپک در اجلاس آتی، تولیدات نفتی خود را از مقدار فعلی حدود ۵/۳۰ میلیون بشکه در روز به اندازه یک میلیون بشکه کاهش دهد. اینکه چنین کاهشی بتواند کمک در افزایش قیمت نفت کند خود جای بحث است ، ولی شانس این وجود دارد که قیمت در حدود ۸۰ دلار حداقل برای مدتی تثبیت شود . بنابراین می‌توان گفت چنین مقدار کاهشی به احتمال زیاد تاثیر چندانی بر قیمت نفت نخواهد داشت و می‌تواند به ثبات قیمت این کالا در حدود ۸۰ دلار کمک کند، اما اگر کاهش تولید بیشتر از یک میلیون بشکه باشد ممکن است به افزایش قیمت نفت بیانجامد که البته عگس آن نیز متصور است.
البته در تصمیمات اوپک یک عامل کلیدی هم وجود دارد و آن عربستان سعودی با تولید روزانه ۱۰ میلیون بشگه است که همواره قادر است همه معادلات را بر هم زند. بارها اتفاق افتاده که این کشور با کم و زیاد کردن تولید خود تصمیمات اوپک را تغییر داده است . در اجلاس آتی اگر بخواهد با کاهش تولید موافقت کند، ایران که در شرائط بحرانی سختی قراردارد و صادراتش به یک میلیون بشکه کاهش یافته قطعا کاهش را قبول نخواهد کرد. همچنین است در مورد ونزوئلا، عراق، نیجریه و لیبی که به علت شرایط سخت اقتصادی کاهش تولید را نخواهند پذیرفت. بنا براین به احتمال زیاد عربستان و به همراه آن کویت و امارات بایستی بار کاهش تولید را تحمل کنند .

ضمیمه اقتصادی هفته شماره 36 سال 93

g5d4fg

احتمال دلار ۲۸۵۰ تومانی در بودجه ۹۴
درحالی که نرخ دلار در بودجه سال جاری رقمی بین ۲۵۸۸ تا ۲۶۵۰ تومان ، قیمت نفت ۱۰۰ دلار ، تعداد بشکه های نفتی و میعانات گازی حدود ۱.۳ میلیون در روز و درآمدهای نفتی در حدود ۷۶ هزار میلیارد تومان مصوب شده بود چنین به نظر میرسد که نرخ دلار دربودجه سال جاری بسیار فراتر باشد. برخی از دست اندکاران تدوین بودجه سال ۱۳۹۴ عنوان کرده اند که رقم بین ۲۷۵۰ تا ۲۸۵۰ تومان و حتی بالاتر می تواند مبنای محاسباتی دلار باشد ولی احتمال قریب به یقین نرخ ۲۸۵۰ تومان خواهد بود. بدیهی است که کاهش درآمدهای نفتی با ریزش حدود ۲۰ دلاری نسبت به قیمت ۱۰۰ دلاری بودجه امسال محرکی برای افزایش بیشتر نرخ دلار برای جبران بخشی از درآمدهای نفتی میباشد. به طور معمول نحوه محاسبه پایه دلار در بودجه به این روال است که تعداد بشکه های نفت قابل پیش بینی فروش در یک روز در ۳۶۵ روز سال و قیمت نفت در نظر گرفته شده ضرب و میزان درآمدهای نفتی در طول یک سال برآورد می شود. آنگاه با کسر سهم صندوق توسعه ملی و شرکت ملی نفت از درآمدهای ارزی، سهم باقی مانده به دولت تعلق می گیرد. براین اساس درآمد پیش بینی شده از درآمدهای نفتی در بودجه در دست بررسی، بر سهم ارزی دولت از درآمدهای نفتی تقسیم و رقم بدست آمده بیانگر نرخ دلاری است که مبنای تبدیل درآمدهای ارزی به ریال تبدیل قرار می گیرد.

روحانی بودجه امسال را با تأخیر می‌آورد؟
روحانی بودجه سال ۹۳ را در وقت مقرر و بدون تأخیر تقدیم مجلس شورای اسلامی کرد. این اقدام دولت ، باعث ایجاد توقعاتی در بین مردم و نمایندگان مجلس شد و این انتظار می رود که امسال نیز دولت بودجه سنواتی را در موعد مقرر تحویل نمایندگان دهد؛ اما امسال گویا مشکلاتی وجود دارد و این احتمال می‌رود که بودجه بموقع به مجلس نرسد. دلایل متفاوتی وجود دارد که گواه این مدعاست؛ اول اینکه هنوز بودجه مورد نیاز استان‌ها با توجه به اطلاعات موجود استعلام نشده و همچنین کاهش یکباره قیمت نفت نیز بار مضاعفی است که بر مشکلات موجود می‌افزاید. کاهش یکباره قیمت نفت در بازار‌های جهانی، یکی از دلایلی است که دولت را دچار سردرگمی کرده و هنوز تصمیمی برای قیمت گذاری آن در بودجه لحاظ نشده است. مشکل دیگر در این بین، تقسیم بندی بودجه امسال است که بخش آن در حال حاضر در مجلس در حال برسی است و به نظر می‌رسد تا قبل از اتمام کار مجلس، تنظیم لایحه بودجه غیر ممکن باشد.

گذران زندگی یک‌چهارم خانوارها با کمتر از یک‌میلیون‌ و ۱۰۰ هزار تومان
نزدیک به یک ‌چهارم خانوارهای شهری ایرانی در سال ۹۲ با هزینه‌ای کمتر از یک‌میلیون و ۱۰۰ هزار تومان در ماه گذران زندگی کرده‌اند و کمتر از ۸ درصد خانوارها بوده‌اند که توانسته‌اند بیش از پنج‌ میلیون تومان در ماه برای زندگی خود هزینه کنند. سال گذشته متوسط درآمد خانوارهای شهری ۲۷ میلیون و ۶۸۷ هزار تومان در سال (حدود ۲ میلیون و ۳۰۷ هزار تومان در ماه) و متوسط هزینه این خانوارها ۲۸ میلیون و ۴۴۶ هزار تومان در سال (حدود ۲ میلیون و ۳۷۱ هزار تومان در ماه) بوده است. با این حال، ۲۴.۸ درصد از خانوارهای شهری ماهانه کمتر از یک میلیون و ۱۰۰ هزار تومان برای زندگی‌شان هزینه کرده اند. از سوی دیگر تنها ۱۸ درصد خانوارها توانسته‌اند بیش از ۳ میلیون و ۴۲۰ هزار تومان در ماه برای زندگی خود خرج کنند و درصد خانوارهایی که بیش از ۵ میلیون تومان در ماه خرج کرده‌اند، به ۸ درصد محدود شده است. این گزارش همچنین نشان می‌دهد: در حالی که بیش از ۴۰.۷ درصد از خانوارهای شهری ایران ماهانه بین یک‌میلیون و ۹۹ هزار تومان تا دو میلیون و ۳۴۲ هزار تومان خرج کرده‌اند؛ در دو سوی طیف درآمد و هزینه، ۱.۲ درصد از خانوارهای شهری ایران با کمتر از ۳۵۳ هزار تومان در ماه زندگی کرده‌اند و ۱.۲ درصد دیگر از خانوارها ماهانه بیش از ۱۰ میلیون و ۶۲۶ هزار تومان هزینه داشته‌اند.

رشد ۳۳ درصدی هزینه‌های جاری دولت
بر اساس جدیدترین آمارهای بانک مرکزی، دولت در شش ماهه امسال ۶۸ هزار و ۶۹۹ میلیارد تومان به هزینه های جاری اختصاص داده است که در مقایسه با شش ماهه سال گذشته ۳۳.۷ درصد رشد داشته است. هزینه های جاری دولت در شش ماهه سال گذشته ۵۱ هزار و ۳۸۲ میلیارد تومان بوده است. بودجه جاری مصوب سال جاری ۱۴۹ هزار و ۳۳۲ میلیارد تومان بوده است که در شش ماهه امسال بیش از ۴۶ درصد آن هزینه شده است. در حالی بودجه عمرانی مصوب سال ۹۳ بیش از ۴۱ هزار میلیارد تومان است که در شش ماهه اول سال تنها ۱۱ هزار ۱۵۴ میلیارد تومان محقق شده که ۲۷ درصد بودجه سالانه است. بر این اساس، از کل بودجه عمرانی شش ماهه امسال هم ۵۴ درصد پرداخت شده است. بودجه عمرانی محقق شده در شش ماهه سال ۹۲ بیش از ۳۵۹۴ میلیارد تومان بوده است که این رقم در شش ماهه امسال ۲۱۰ درصد رشد داشته است. همچنین درآمد مالیاتی دولت در ۶ ماهه سال جاری به ۳۱ هزار و ۳۸۵ میلیارد تومان رسید که نسبت به شش ماهه سال گذشته ۵۴.۷ درصد رشد داشته است. درآمد مالیاتی دولت در شش ماهه سال گذشته ۲۰ هزار و ۲۹۱ میلیارد تومان بوده است. کل درآمد مالیاتی مصوب دولت در سال جاری ۷۰ هزار و ۲۵۴ میلیارد تومان است که بر این اساس باید در شش ماهه اول ۳۵ هزار و ۱۲۷ میلیارد تومان درآمد مالیاتی کسب می شد که ۱۱ درصد آن محقق نشده است.

بدهکاری ۶۸ هزار میلیارد تومانی بانکها به بانک مرکزی
میزان بدهی بانکها به بانک مرکزی در پایان شهریورماه سال جاری به بالغ بر ۶۸ هزار میلیارد تومان افزایش یافت. بر این اساس بانک‌ها در پایان سال ۱۳۹۱ حدود ۴۸ هزار و ۸۰۰ میلیارد تومان، در انتهای شهریور سال قبل ۵۵ هزار و ۶۰۰ میلیارد تومان و در پایان سال قبل حدود ۶۰ هزار میلیارد تومان به بانک مرکزی بدهی داشته اند.بنابر گزارش بانک مرکزی بیشترین رشد بدهی بانک‌ها در طول دو سال گذشته از شهریور ۱۳۹۲ به شهریور ۱۳۹۳ با افزایش ۲۲.۵ درصدی بوده است.

کسری ۱۰ میلیارد دلاری تراز بازرگانی
وقتی واردات با کالاهای غیرنفتی بدون احتساب میعانات گازی محاسبه شود، کسری تجاری کشور به ۱۰ میلیارد و۸۶۹ میلیون‌ دلاری می‌رسید. براساس آمار گمرک ارزش صادرات قطعی کالاهای غیرنفتی بدون احتساب میعانات گازی طی هفت‌ماهه امسال ۱۹ میلیارد و۴۰۲ میلیون‌ دلار بوده و این درحالی است که رقم واردات در این مدت به ۳۰میلیاردو۲۷۱میلیون‌دلار رسیده است. در مدت مزبور بنابر این ارقام ارزش واردات ۶۰/۹۴درصد از ارزش کل مبادلات خارجی کشور را به خود اختصاص داده است. این نسبت در مدت مشابه سال قبل ۵۷/۴۸ درصد بوده است. در این مدت تراز بازرگانی خارجی کشور بدون احتساب نفت، گاز و خدمات با ۸۷ کشور دنیا منفی و با ۹۰ کشور دیگر مثبت بوده است. اقلام عمده صادرات در مدت مورد بررسی شامل «پروپان‌مایع‌شده» به ارزش یک‌ میلیارد و۱۳۷میلیون‌دلار و سهم ارزشی ۵/۸۶ درصد، «متانول» به ارزش ۸۹۱ میلیون‌دلار و سهم ارزشی ۴/۵۹ درصد و «پلی‌اتیلن گرید فیلم» به ارزش ۸۵۰ میلیون‌دلار و سهم ارزشی ۳۸/۴ درصد بوده است. صادرات قطعی با احتساب میعانات گازی با افزایش۷/۹درصدی در وزن و افزایش ۱۹/۰۹درصدی در ارزش دلاری مواجه بوده است.

منابع صندوق توسعه ملی ۷۰ میلیارد دلار شد
محمدقاسم حسینی قائم مقام صندوق توسعه ملی در نخستین همایش ملی منطقه‌ای راهکارهای اقتصاد مقاومتی درمشهد، با اشاره به اینکه‌ این صندوق توانست با گذشت چهار سال از تاسیس آن، ذخیره مناسبی داشته باشد، گفت: ذخیره صندوق توسعه ملی بیش از ۷۰ میلیارد دلار است. وی همچنین افزود: «اگر تدبیر رهبری و همت مجلس شورای اسلامی نبود، این صندوق امروز این میزان ذخیره را نداشت و برای۱۰ میلیون دلار باید به بانک جهانی و صندوق توسعه اسلامی نیازمند می‌شدیم.
قائم مقام صندوق توسعه ملی گفت: «این منابع جز برای سرمایه‌گذاری برداشت نمی‌شود که از این میزان ۲۵درصد در داخل و ۷۵درصد درخارج سرمایه‌گذاری و سود حاصل از این سرمایه‌گذاری به داخل کشور برای هزینه کرد در سیستم تامین اجتماعی صرف می‌شود.» قائم مقام صندوق توسعه ملی گفت: «با همین منابع می‌توانیم حداقل ۷۰۰ هزار شغل در کشور ایجاد کنیم و با توسعه کارآفرینی، اقتصادی پویا داشته باشیم. لازم به یادآوری است که ذخیره ارزی نروژ بیش ۹۵۰ میلیارد دلار است.

نگاهی به کتاب در زمانه ی پروانه ها

دختران زندگی در برابر جور سیاست…
لیلا سامانی

jhdfkg

سرزمین آمریکای لاتین مهد آشتی تعارضهای رنگارنگ است. سرزمینی که از یک سو آرمان گرایی را در سر می پرورد و از سوی دیگر پیله ی انزوا و تنهایی در بر می کند. سرزمینی که به رغم گوشه گیری و جدایی، از حفظ یکپارچگی خود عاجز مانده و اکنون سالهاست که در تلاش است تکه پاره های جدا افتاده اش را بند بزند و هویت از کف رفته اش را بازیابد. شاید به همین سبب است که تنهایی، دور افتادگی، جدال و عصیان در تلفیق با اسطوره ها درونمایه ی شاخص داستانهای این سرزمین را تشکیل داده اند.

5dfg

کتاب در زمانه ی پروانه ها

داستانهایی که جولانگاه نمایش مبارزه و تلاش مردمانی ست که به رغم سرخوردگی در آرمانهایشان مدتهاست در صدند تا آرمان شهری یگانه برای خود بنا نهند. مبارزاتی راستین و داستانهایی حقیقی که به سبب تنیده شدن در دنیای پر رمز و راز این خاک کهن، از پیچیده شدن در فضای وهم و خیال های نامانوس بی نیازند.
این نبردهای لجام گسیخته و بی پروا همزمان با ظهور نویسندگانی چون “مارکز” و “یوسا” که منجر به شکل گیری جریانی با نام “شکوفایی ادبی” در ادبیات آمریکای لاتین شد، دستمایه ی خلق آثار فراوانی شدند. آثاری که یا مانند “پاییز پدرسالار”(مارکز) و” من و قادر توانا” (باستوس ) دیکتاتوری خاصی را هدف قرار می دادند و یا همچون “گفت و گو در کاتدرال” (یوسا) و “ژنرال در هزار توی خود” (مارکز) از سیاستهای کلی حاکمان آمریکای لاتین سخن می گفتند.
اما آمریکای لاتین در اواسط قرن بیستم بیش از سه دهه جایگاه حکمرانی و سلطه جویی دیکتاتوری با نام “رافائل لئونیداس تروخیو مولینا” بود، مردی که در جمهوری دومنیکن عنان قدرت را دردست گرفته بود و در طول حکومت سی و یک ساله ی خویش – که با ترور او به پایان رسید- از هیچ قساوت و جنایتی روی گردان نبود. چهره ی بیرحم و سفاک این دیکتاتور- که از سوی مخالفانش “بز نر” لقب گرفته بود- با قلم درخشان “یوسا” به وضوح در رمان “سور بُز” به تصویر کشیده شده است.
از جمله ی فجیع ترین جنایات تروخیو می توان به آدم ربایی، تجاوز و قتل خواهران “میرابال” در روز بیست و پنجم نوامبرسال ۱۹۶۰ اشاره کرد، روزی که بیست و یک سال بعد توسط فمینیست های آمریکای لاتین، به عنوان روز مقابله با خشونت علیه زنان برگزیده شد و سالها پس از آن در سال ۱۹۹۹ مجمع عمومی سازمان ملل طی قطعنامه ای نامگذاری این روز را به عنوان روزی جهانی تصویب کرد.
قتل این سه زن که از مبارزان فعال علیه حکومت دیکتاتوری تروخیو بودند، آنان را به سمبل مقاومت و ایستادگی و هم چنین نمادی از آزار و شکنجه ی زنان در جوامع استبداد زده ی آمریکای لاتین بدل کرد، توصیفاتی پیچیده که این خواهران جوان را ملقب به نام انقلابی و دوگانه ی “پروانه ها” ساخت.
از سوی دیگر استقامت، امیدواری و زندگی پر پیچ و خم پروانه های شکسته بال دومنیکنی از همان ابتدا آنان را به منبع الهامی برای نویسندگان و شاعران آمریکای لاتین بدل کرد، از این جمله “خولیا آلوارز” – نویسنده و شاعر آمریکایی دومنیکنی تبار که خود نیز چون بسیاری دیگر از روشنفکران هم وطنش زخم خورده ی این دیکتاتور بود، داستان زندگی این سه خواهر را دستمایه ی رمان دوم خود قرار داد و با گردآوری اسناد و مدارک متعدد، کتاب “در زمانه ی پروانه ها ” را در سال ۱۹۹۴ به انگلیسی و چند سال بعد به اسپانیایی منتشر کرد.
رمان “در زمانه ی پروانه ها” در عین تاریخ نگاری سیاسی و اجتماعی، داستانی جذاب و تاثیر گذار را روایت می کند که قهرمانهای آن هیچ نشانی از تخیل و اسطوره را با خود حمل نمی کنند، آنها دخترانی معمولی و واقعی اند که زندگی ساده شان چنان دستخوش تحول و تغیر می گردد که به یکباره و بی هیچ برنامه ریزی از پیش تعیین شده ای بدل به دشمنان اصلی تروخیو می شوند.

gfdgdfg

خولیا آلوارز

داستان در سال ۱۹۹۴ و با روایت “دده (آدلا) “، تنها خواهربازمانده ی میرابال، از زندگی خواهرانش آغاز می شود. او که در گفت و گو با خبرنگاری نشسته است تا شرحی از مبارزات و مقاومتهای توام با هراس و تردید پروانه ها را ارائه دهد، رفته رفته به گذشته های دورتر می غلتد و این مصاحبه را مبدل به روایتی داستانی از زندگی خواهران خود می سازد. داستانی که صرفا به جنبه ی فعالیتهای سیاسی و مدنی میرابال ها نمی پردازد، بلکه از زندگی،عواطف، احساسات و زنانگی آنها نیز سخن می گوید.
پس از آن “خولیا آلوارز” در هر بخش با روایتی ساده و از زبان خود پروانه ها خواننده را به دل زندگی آنها پرتاب می کند و دغدغه ها ، نیازها و احساسات هریک را عیان می سازد، چنان که در پایان کتاب، خواننده نه موجوداتی افسانه ای که زنانی ملموس و آشنا را پیش چشم خود می بیند.
آلوارز در این کتاب به شیوه ی یوسا، از شیوه ی روایی تو در تو بهره برده است ، روایتهایی که در وجوه زمانی و مکانی متفاوتی در یکدیگر گره می خورند و در سایه ی همین درهم تنیدگی هاست که روال داستان خود را پیش می برد.
“مینروا” دختر سوم خانواده نخستین پروانه ای ست که زندگی اش به تصویر کشیده می شود، او فعال ترین، عاصی ترین و جسورترین خواهران است که جلوه های زنانه به خوبی در سکنات و تصمیماتش نمایان است. او زندگی خود را از کودکی تا زمانی که برای تحصیل به مدرسه ی شبانه روزی راهبه ها فرستاده می شود بازگو می کند، جایی که گره داستان رخ می دهد و روایت زندگی خواهران دیگر نیز افزوده می شود.
مینروا با “سینتیا” دختری افسرده و ضعیف الجثه دوست می شود، این دختر مغموم و سیاه پوش رازی دردناک را با مینروا در میان می گذارد و چهره ی خونریز و مستبد تروخیو را برای او عیان می سازد ، سینتیا از دیکتاتوری سخن می گوید که تمام مردان خاندان وی را به قتل رسانده و ثروت خانوادگی شان را ضبط کرده است، دیکتاتوری که سخن مخالف را بر نمی تابد و از کشتن انسانها ابایی ندارد. بدینسان مینروا دنیای جدیدی را کشف می کند، دنیایی که در آن تروخیو آن مرد مقدسی نیست که عکسش در خانه کنار تمثال مسیح قرار گرفته است، او به وجودهیولایی پی می برد که بر هستی دومینیکن چنگ انداخته و هستی و شور زندگی را از او سلب کرده است. این یافته ها که بذر نفرت از دیکتاتور پیر را در دل مینروای تازه بالغ می پاشد، با وقوع حادثه ای دیگر دو چندان می شود، او که به همراه دختران همکلاسی اش برای اجرای نمایش به دفتر تروخیو رفته است، دست رد به سینه ی وی می زند و از این که به خیل معشوقه های او بپیوندد حذر می کند. به این ترتیب جوانه های نفرت از خودکامگی با زنانگی و غرور مینروا در هم می آمیزد و او را به سوی عصیان می کشاند.
مینروا پس از آشنایی با گروه های مخفی به مبارزین ملحق می شود، نام حزبی “پروانه” را بر خود می نهد و با جوانی انقلابی به نام “مانولو” ازدواج می کند و با وجود آن که می داند تروخیو او را زیر نظر دارد، به فعالیت و زندگی پر مشقت خود ادامه می دهد.
روایت بعدی مربوط به خواهر کوچکتر “ماریا ترسا” ست دختری معصوم ، لطیف و ساده دل که در پی دلباختگی لبریز از شور و جنون به یک انقلابی به خواهرانش ملحق می شود، ماریا ترسا بر خلاف مینروا که نمادی از سرکشی و خشم زنانه است، آرام، مطیع و مهربان است و تنها معجزه ی عشق است که او را به سمت مبارزه سوق می دهد.

خولیا آلوارز

خولیا آلوارز

طرف دیگر ماجرا، “پاتریا” خواهر بزرگ خانواده است، دختری که وسواسهای مذهبی و علاقه ی وافرش به راهبه شدن در تقابل با عشق رنگ می بازد و او را به زندگی عادی با یک کشاورز ساده می کشاند. اما او و همسرش نیز پس از مدتی با گروه کلیسای منطقه هسته ای مبارزاتی شکل می دهند و به جنبش انقلابی مخفی می پیوندند. آنها که خانه ی خود را به عنوان پایگاه در اختیار انقلابیون قرار داده اند، سرانجام شناسایی شده و همراه دو خواهر دیگر و همسرانشان دستگیر می شوند.
سپس محل روایت ، به زندان منتقل می شود و بخش عمده ی داستان از زبان ماریا ترسای مهربان بیان می شود، در این بخش از کتاب تصویری عریان و تلخ از هراس ، افسردگی و پریشانی زنان دربند ارائه می شود، پرداختن به مسائلی از قبیل دغدغه ی ملاقات با فرزندان به عنوان اهرم فشار، شکنجه های متعدد، مشکلات گوناگون بند عمومی زنان، ملاقاتهای فرمایشی سازمان های بین المللی و … یکی از خواندنی ترین بخش های این کتاب را رقم زده است.
بخش دیگر کتاب از شور و شوق توام با هراس و تردید سه خواهری حکایت می کند که در خانه ی پدریشان در حصرند و شوهرانشان به عنوان گروگان هنوز در زندان به سر می برند، آنها هر پنج شنبه فرزندانشان را به خواهر مضطربشان “دده” می سپارند و راهی ملاقات با مردانشان می شوند.
در همین اثنا خواننده قدم به قدم با پروانه ها پیش می آید و با زندگی آنها همراه می شود ، زندگی روزمره ای که سیاست و خشونت در لحظه لحظه ی آن جاری ست و سایه ی سنگین بز نر آن را تاریک ساخته است. باری، این همراهی ادامه دارد تا آن که داستان به اوایل نوامبر ۱۹۶۰ می رسد ، زمانی که تروخیو اعلام می کند، کشورش با دو مشکل مواجه است نخست کلیسا و دوم خواهران میرابال. هراس و تپشی که از خواندن این جملات بر دل خواننده می افتد، پس از تورق چند صفحه جای خود را به اشک می دهد. چرا که در روز بیست و پنجم نوامبر، نگرانی و وحشت “دده”، از بازنگشتن خواهرانش از ملاقات به حقیقت می پیوندد ، آنها در راه بازگشت با گماشته های تروخیو مواجه می شوند ، جلادانی که پس از شکنجه ، تجاوز و قتل وحشیانه ی این سه خواهر، اجسادشان را به همراه اتومبیلشان به دره می اندازند.
در پایان، نویسنده از دده تنها خواهری که زنده مانده است سخن می گوید، خواهری که به رغم نفس کشیدن هرروز با خاطره ی آن مرگ دست و پنجه نرم می کند. او که تلاش کرده است فرزندان پروانه ها را در فضایی دور از نفرت وهراس بپرورد، دغدغه ی تکان دهنده ای را بازگومی کند، دده از سایه ی قهرمان گونه ی پروانه ها در هراس است، سایه ای که برسر او سنگینی می کند و به ابزاری در دست دولتمردان سودجوی حال حاضر بدل شده است. دده حتی از نگهبانی خانه ی خواهران میرابال که اکنون به موزه بدل شده است نیز خسته و درمانده است.
“در زمانه ی پروانه ها” در سال ۲۰۰۴ به عنوان کتاب برتر جشنواره ی “یک کتاب، یک شیکاگو” برگزیده شد، هم چنین “ماریانو باروسو” بر اساس این رمان، فیلم “در زمانه ی پروانه ها” را با بازی “مارک آنتونی ” و “سلما هیک” ساخته است.
خولیا آلوارز هم چنین در صفحات پایانی کتاب در بخشی پیوست گونه ، روزگار نابسامان خود و خانواده اش در زمان دیکتاتوری تروخیو و هم چنین ماجرای آشنایی اش بر خواهران میرابال را شرح داده و عکسهایی از انقلابیون دومینیکن را نیز منتشر کرده است، شاید به خاطر تجربه ی سیاسی و لمس همه جانبه ی اختناق است که آلوارز تا این حد در خلق فضای استبدادی و جنبش مقاومت در قالب روایت سه زندگی نامه ی تو در تو موفق عمل کرده است. ساختار داستان، منسجم و استوار است و درهم تنیدن وقایع سیاسی با زندگی واقعی کاراکترهای حقیقی – داستانی این رمان را به اثری جذاب و تاثیر گذار بدل کرده است.
نویسنده در این کتاب با واکاوی در خلال حرفها و اندیشه های پروانه ها، دنیای زنانه و عشق بی پایان آنها نسبت به همسرانشان را به تصویر می کشد، پروانه هایی که به ذات مبشر نوربودند و از تاریکی بی عدالتی بیزار. به همین سبب عشق به زندگی و نفرت از قساوت و خودکامگی تا عمق جانشان نفوذ کرده بود ، آن قدر که بالهایشان بر گرد شمع آزادی شکست، سوخت و خاکستر شد.

روشنفکر ایرانی به روایت مسعود بهنود / دکتر عبدالستار دوشوکی

5dg45dg

مگوی آن سخن کاندر آن سود نیست
کـز آن آتـشـت بـهـره جـز دود نیست (فردوسی)

دکتر عبدالستار دوشوکی

دکتر عبدالستار دوشوکی

قرار بر این گذاشته بودم تا مدتی به “مرخصی سیاسی” بروم و از تحلیل و نوشتار و گفتار پرهیز کنم. اما سخنان اخیر آقای مسعود بهنود که ادعای ۵٠ سال تجربه روزنامه نگاری دارد و مجری یکی از برنامه های تلویزیون بی بی سی فارسی نیز است مرا برآن داشت تا معنی روشنفکر ایرانی را به سبک و سیاق وی مورد تجزیه و تحلیل موجز قرار بدهم. وی در مصاحبه با مجری یکی از برنامه های صدای آمریکا بنام برنامه پولتیک مدعی شده است “روشنفکر ایرانی فقط می تواند شیعه باشد زیرا روشنفکر ایرانی بدون فرهنگ شیعه معنی ندارد، به دلیل آنکه شیعه گری در خون ایرانیان است و روشنفکری که شیعه نباشد، نمی تواند “روشنفکر ایرانی قلمداد شود. کما اینکه به زعم ایشان روشنفکرانی نظیر عباس هویدا و امثالهم (نظیر احمد کسروی) “روشنفکر ایرانی” نیستند بلکه “روشنفکر بیگانه” هستند. ایشان در همان مصاحبه گله می کنند که چرا رسانه ها (احتمالا بی بی سی و صدای آمریکا) جولانگاه فعالان سیاسی اپوزیسیون شده اند. در حالیکه به گفته ایشان، این رسانه ها باید جایگاه وزین روزنامه نگاران با تجربه ای مثل او باشند و سیاسیون باید در احزاب سیاسی فعالیت کنند و نه اینکه در رسانه هایی مانند بی بی سی و صدای آمریکا و رادیو فردا و غیره ظاهر شوند.

بیشتر بخوانید »

از صدا افتاده تار و کمونچه…رهیار شریف

به خاطر بیست و نهمین سالروز درگذشت غلامحسین ساعدی

شنبه‌ی همین هفته، بیست و دوم روز ماه نوامبر، شمارگان سالهای نبودنش به ” بیست و نه ” می رسد. همان مرد بی تکلف ادبیات ایران که یکی از غمگنانه ترین مرگ های تاریخ معاصر را رقم زد و در عین تنهایی و غم و پریشانی، جهان زنده ها را بدرود گفت و رفت. حرف از «غلام‌حسین ساعدی» ‌ست، نمایشنامه نویس شهره ی ایرانی که بسیاری از آثارش در صحنه های تئاتر ایران و سینما هم، نقش بسته اند و نامش را برای همیشه ماندگار کرده اند.
روز گذشته، یادداشت کوتاهی با امضای «همسر و دوستان» او به دست «تحریریه ی خلیج فارس» رسید که در آغاز این مطلب و پیش‌تر از همه چند سطررا با هم می خوانیم :

” گرامیداشت یاد بیدار
غلامحسین ساعدی
(۱۳۱۴- ۱۳۶۴ )
با یاد همواره و همچنان پایدار غلامحسین ساعدِی درفرا رسیدن بیست و نهمین سالگرد درگذشت او، درساعت ۱۵ روز شنبه اول آذر(۲۲نوامبر) برمزار این نویسندۀ بزرگ ایران (گورستان پرلاشز قطعۀ ۸۵ گرد هم می آئیم.
همسر و دوستان ”
خبر و توضیح البته که کامل است و بی گمان که ایرانیان ساکن پاریس، یاد او را چونان چون سالهای گذشته گرامی خواهند داشت.
این خبر اما، بهانه ای شد برای به یاد آوردن خاطرات فراوانی که از او برای ادبیات و فرهنگ ایران به جای مانده، از فیلم نامه ی “گاو” ( عزاداران بیل ) ی که به روایت بسیاری منجی سینمای ایران شد و نظر آیت الله خمینی نسبت به این رسانه ی هنری را عوض کرد و از مرگ در نطفه ی سینما در ماه های اولیه ی انقلاب جلو گیری کرد، تا ” آرامش در حضور دیگران ” ی که شاید زن محور ترین اثر او باشد و راوی خلقیات و ظرایف زنانه.
اما علاوه بر داستان کوتاه ها و نمایشنامه های خوبی که تعدادشان هم کم نیست، دو ترانه از محبوب ترین های موسیقی مردمی ایران هم جوری با نام او گره خورده.
هم آن شبانه هایی که راوی حال و احوال جامعه بودند و با صدای ناب فرهاد و موسیقی دلنشین اسفندیار منفرد زاده برای صندوق خانه ی هنر ایران به یادگار ماندند و حالا نیم قرنی ست که در هنگامه های نامروت روزگار، زمزمه ی مردم کوچه و بازار می شوند و مرهمی بر غم های ایشان.
چه، احمد شاملو، شاعر این ترانه، سروده اش را، در چاپ نخست به “گوهر مراد” تقدیم کرده بود که سالها نام قلمی ساعدی بوده؛ هر چند چند سالی آن سوتر، و در هوایی کمی آسوده تر، این نام مستعار کنار رفت و اسم غلامحسین ساعدی بر صفحه ی به بازار آمده با صدای فرهاد، حک شد.
در ادامه ی مطلب این صفحه، متن شعر شبانه را از پی بگیرید و سر آخر هم با صای فرهاد که این ترانه را آواز کرده گوش بسپارید…

شبانه
کلام: احمد شاملو
ترانه‌خوان: فرهاد مهراد
آهنگ: اسفندیار منفردزاده

کوچه‌ها باریکن
دُکّونا
بسته‌س،
خونه‌ها تاریکن
طاقا
شیکسته‌س،
از صدا
افتاده
تار و کمونچه
مُرده می‌برن
کوچه به
کوچه.


نگا کن!
مُرده‌ها
به مُرده
نمی‌رن،
حتی به
شمعِ جون‌سپرده
نمی‌رن،
شکلِ
فانوسی‌ین
که اگه خاموشه
واسه نَف‌نیس
هَنو
یه عالم نف توشه.

جماعت!
من دیگه
حوصله
ندارم!
به «خوب»
امید و
از «بد» گله
ندارم.
گرچه از
دیگرون
فاصله
ندارم،
کاری با
کارِ این
قافله
ندارم!

کوچه‌ها باریکن
دُکّونا
بسته‌س،
خونه‌ها تاریکن
تاقا
شیکسته‌س،
از صدا
افتاده
تار و کمونچه
مُرده می‌برن
کوچه به
کوچه. . .
۱۳۴۰

ترانه ای از لوچو دالا با ترجمه ی فارسی

چشمان او و شب ِ دریا…
محمد سفریان

لوچو دالا

لوچو دالا

ماجرا به سال ۱۹۸۶ بر می گردد، زمانی که ” لوچو دالا ” شبی را در شهر زیبای سورنتو و در برابر چشمان دریای همیشه مهربان مدیترانه به صبح می رساند و در همان شب هم با جادوی خیالات دور آمده از دریا، ترانه ای عاشقانه می سراید، در حال و هوای پیر و مرادش،”انریکو کروزو”، که از جمله ی بزرگترین خوانندگان اپرا در تمامی ادوار بوده.
هم آن شب، موسیقی ترانه هم به ذهن او می آید و این ترانه، هفته ای آن سوتر در استودیو ضبط می شود و مثال دیگر تمامی الهام های تاریخ، چیزی می شود، شبیه معجزه. کروزو در تمامی دنیا به شهرت می رسد و فروشی نه میلیونی پیدا می کند، چه شعر و موسیقی آنقدر زیبایند و آنقدر به دریا و عشق و اشک و چشم نزدیک اند که نمایه ای از ” زندگی ” در خود دارند.
این ترانه، بعدها توسط بسیاری از خوانندگان بزرگ دنیا بازخوانی شد و در این مورد هم با قریب چهل اجرای متفاوت به اهمیتی تاریخی دست آزید. لوچانو پاواروتی، خولیو اگلسیاس، اندره آ بوچلی، میلوا و مرسدس سوزا از جمله ی مشهورترین هنرمندانی اند که نتوانسته اند نسبت به این همه حس و زیبایی بی تفاوت بمانند و نسخه ای تازه از این ترانه را با صدایشان تجربه کرده اند.
این ترانه با ترجمه ی فارسی و ویدیوی اجرایش در ادامه ی همین صفحه از پی آورده شده؛ تا شما را به سرزمین خیالات دور ببرد و با عشقهای دیروز و امروز زندگی تان پیوندی دوباره دهد.
توضیح آخر اینکه، زندگی و آثار و احوال خالق کروزو، سوژه ی کلام ما در چمتای این هفته شده. وقت و حوصله اگر یارتان بود، تماشای چمتای متعلق به ” لوچو دالا ” که عصر شنبه به روی آنتن تلویزیون ایران فردا می رود را در برنامه ی روزانه تان بگنجانید که علاوه بر این ترانه، بسیاری دیگر از برترین های او هم راه به خورجین چمتا پیدا کرده اند…

CARUSO…

Qui dove il mare luccica
اینجا؛ جایی که دریا می ردخشه
e tira forte il vento
و باد تندی می وزه
su una vecchia terrazza davanti al golfo di Sorrento
روی این بالکن قدیمی
روبه روی خلیج ” سورینتو ”
un uomo abbraccia una ragazza
dopo che aveva pianto
یک مرد، دختری رو بعد از گریستن به آغوش می کشه
poi si schiarisce la voce e ricomincia il canto
و بعد؛ صداش رو صاف می کنه
و دوباره می زنه زیر آواز
Te voglio bene assai
تو رو دوست دارم، یه عالمه
ma tanto tanto bene sai
خیلی خیلی دوستت دارم، می دونی؟
e’ una catena ormai
یک سری چیزهاییه که باعث می شه
che scioglie il sangue dint’ e’ vene sai
که خون تو رگ هام جاری بشه، می دونی؟

Vide le luci in mezzo al mare
چراغ هایی که وسط دریا می درخشن
pensò alle notti la in America
من رو یاد شب های آمریکا می اندازن
ma erano solo le lampare
اما همه شون پنداری که تقلبی بودن
e la bianca scia di un’elica
( مثل) رد سفید جا مونده از حرکت کشتی
sentì il dolore nella musica
درد نهفته در موسیقی رو حس می کنم
si alzò dal Pianoforte
که از پیانو بلند می شه
ma quando vide la luna uscire da una nuvola
اما وقتی که ماه از زیر ابر بیرون می آد
gli sembrò più dolce anche la morte
به نظرش حتی مردن شیرین تر می آد
Guardò negli occhi la ragazza
به چشم های دخترک نگاه می کنه
quegli occhi verdi come il mare
به چشم های مثل دریا سبزش
poi all’improvviso uscì una lacrima
بعد؛ یه هو اشکش سرازیر می شه
e lui credette di affogare
و(از شدت عشق) احساس خفگی می کنه
Te voglio bene assai
تو رو دوست دارم، قد یه دنیا
ma tanto tanto bene sai
خیلی خیلی دوستت دارم، می دونی؟
e’ una catena ormai
یک سری چیزهاییه که باعث می شه
e scioglie il sangue dint’e vene sai
که خون تو رگ هام جاری بشه، می دونی؟
Potenza della lirica
واژه های ترانه چه قدرتمندند
dove ogni dramma e’ un falso
جایی که هر داستان عاشقانه تصنعی ست
che con un po’ di trucco e con la mimica
و با کمی آرایش و ادا و اطور میشه
puoi diventare un altro
رُلی حقیقی رو بازی کرد
Ma due occhi che ti guardano
ولی این یک جفت چشم حقیقی که این طور به تو خیره شده‌ن
così vicini e very
اینقدر نزدیک و اینقدر صمیمی و حقیقی
ti fanno scordare le parole
confondono i pensieri.
کلماتت رو ازت می دزدن و افکارت رو در هم می ریزن
Così diventò tutto piccolo
و اینجوری همه چیز حقیر میشه
anche le notti la in America
حتی شبهای آمریکا
ti volti e vedi la tua vita
یکهو بر می گردی و می بینی، زندگی ت چیزی بیشتر
come la scia di un’elica
از رد سفید یک کشتی روی آب نیست
Ah si, e’ la vita che finisce
آره، این زندگیه که تموم میشه
ma lui non ci pensò poi tanto
اما مرد دیگه بهش فکر نکرد
anzi si sentiva felice
e ricominciò il suo canto
برعکس، احساس رضایت کرد و آواز خوندنش رو ادامه داد