صفدر حسینی رئیس هیات عامل صندوق توسعه ملی دل پر دردی دارد. اومیگوید قرار بود با رشد ۸ درصدی در اقتصاد نفر اول در منطقه باشیم درحالیکه نفر آخر شده ایم. او در ادامه در مورد سیاستهای کلی اصل ۴۴ افزود: سیاست اقتصاد مقاومتی یا سیاستهای کلی اصل ۴۴ ،سیاستهای دوراندیشانه و خردمندانهای بوده است که میتواند سرنوشت کشور ما را در آینده رقم بزند. ولی میبینیم که به رغم تاکیدی که در این سیاستهای کلی برای استفاده نکردن از منابع صندوق توسعه ملی وجود دارد، تکالیفی تصویب میشود که درست عکس آن سیاستها و رویکردها است. وی درادامه میگوید: بر اساس سیاست کلی اساسنامهای برای صندوق توسعه ملی نوشته شده ، هنوز جوهرش خشک نشده آن اساسنامه را تغییر میدهند و هر سال در قانون بودجه تقریبا آن را شخم میزنند. وقتی وفور درآمد نفت است، درآمدها بالا میرود، وقتی هم که کمبود درآمدهای نفتی است، باز درآمدها صرف بودجه جاری میشود. وقتی که نفت ۱۴۰ دلار است، در حقیقت حساب ذخیره کشورمان صفر است، وقتی هم که قیمت نفت ۴۰ دلار است، وضعیت بدتر میشود، اصلا دارایی صندوق منفی میشود. براساس اساسنامه صندوق، ما باید بتوانیم در قالب برنامههای کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت برنامهریزی کنیم. صندوق چطور در این احوال برنامهریزی میانمدت، کوتاهمدت و بلندمدت را انجام دهد؟ هر روز شما ملاحظه میکنید، تکلیفی تصویب میشود و منابع این تکلیف از صندوق توسعه دیده شده است. تازه برخی از این تکالیف نه از طریق ما که از طرق دیگری ابلاغ میشود. همین کاری که درحال حاضر بانک مرکزی انجام میدهد. وی همچنین با اشاره به وضعیت صندوق توسعه در سال ۱۳۹۴ گفت: برای سال آینده یک خبر بد دیگری به شما بدهم، صحبت از این است که اتکا بودجه به نفت کم شده است، در صورتی که در سال آینده بالای ۱۰ میلیارد دلار فقط از منابع صندوق توسعه ملی باید تبدیل به ریال شود. در حقیقت مفهوم این موضوع، یعنی اتکای بیشتر بودجه به درآمدهای نفتی . ما به عنوان حافظان منافع و منابع صندوق توسعه، هر چه میگوییم صندوق توسعه ملی در مقابل تعهدات و برنامههایی که ریخته شده، منفی است، کسی به حرف ما گوش نمیکند. در حال حاضر وضعیت موجودی صندوق، منفی هشت میلیارد دلار است که سیاستگذار از طریق تکالیف برای سال آینده، ۱۰ میلیارد دلار دیگر اضافه میکند.
شکست زودهنگام در کمین طرح جمع آوری گازهای همراه نفت
به دنبال سخنان بیژن نامدار زنگنه وزیر نفت در تایستان گذشته که گفت: “برای فروش و تخصیص ۲۵ میلیون متر مکعب گازهای فلر برنامهریزی کردهایم. برای جمعآوری بعضی از این گازها برنامه داریم و برای بعضی برنامه نداریم اما آنهایی که برایشان برنامه داریم هم زودتر از ۴ یا ۵ سال آینده به بهرهبرداری نمیرسد. با قیمت ارزان گاز فلر را که در حال حاضر بدون استفاده میسوزد تخصیص میدهیم و بهرهبرداران در هر بخشی که بخواهند از جمله تولید برق میتوانند از این گاز استفاده کنند. ” براین اساس جمع آوری ۲۰ تا ۲۵ میلیون مترمکعب گاز فلر به مزایده گذارده شد . علی کاردر معاون سرمایه گذاری شرکت ملی نفت ایران در خصوص توجیه پذیر بودن سرمایه گذاری بخش خصوصی در این طرح میگوید: ” هر مترمکعب گاز جمع آوری شده، به طور متوسط ۳ سنت در هر مترمکعب به بخش خصوصی فروخته می شود که البته رقم ها از ۱.۷۵ سنت تا ۴.۲ سنت بر حسب نوع میدان، میزان سرمایه گذاری و کیفیت گاز متفاوت است. اگر وزارت نیرو هر کیلووات ساعت برق تولید را ۶ تا ۷ سنت از بخش خصوصی خریداری کند، نرخ بازگشت سرمایه این سرمایه گذاری ۲۳ تا ۲۵ درصد خواهد بود.”
شکست سیاست نرخ سود «تفاهمی»
سیف رئیس کل بانک مرکزی در نشستی با اقتصاددانان ضمن اعلام اینکه سیاست نرخ سود تفاهمی در سال جاری نظر این بانک را تأمین نکرد، بر سیاست کاهش نرخ سود متناسب با تورم در اولین فرصت در سال ۹۴ تأکید کرد. وی گفت: در حال حاضر بروز فاصله بین نرخ سود بانکی و نرخ تورم یکی از مهمترین دغدغههای بانک مرکزی است. خوشبختانه امروز پس از یک دوره طولانی سرکوب مالی، شاهد مثبت شدن نرخ سود بانکی هستیم، اما آنچه باعث بروز پارهای از انتقادات وارده به نظام بانکی شده، پیدایش فاصله زیاد بین نرخ سود و نرخ تورم و عدم تبعیت روند نرخهای سود از روند کاهشی نرخ تورم است. وی افزود: جهتگیری بانک مرکزی در ارتباط با سیاستهای پولی و اعتباری بهگونهای است که در قالب قانون بانکداری بدون ربا، نرخهای سود بانکی در قالب عقود مبادلهای و مشارکتی متناسب با کاهش نرخ تورم و بازدهی واقعی بخشهای اقتصادی بهطور متناسب تعدیل گردد اما متأسفانه، نقش غیرسازنده مؤسسات اعتباری غیرمجاز که خارج از حیطه نظارت این بانک میباشند، باعث گردیده است تا علاوه بر ایجاد بینظمی در نرخهای سود، در عمل رقابت میان بانکها در زمینه نرخهای سود به رقابتی غیرسازنده مبدل گردد و چنین محیطی در بازار پول و اعتبار بهعنوان یک عامل بازدارنده در جهت کاهش و اصلاح نرخهای سود عمل نماید. سیف ادامه داد: با توجه به شرایط اقتصاد کلان و دوران رکودی که اقتصاد برای مدت طولانی با آن مواجه بوده است، تأمین مالی پروژه با نرخهای سود بالا و غیرمنطقی عملاً سیستم بانکی را با ریسک غیرمتعارف روبهرو میسازد. بنابراین، از اولویتهای مهم بانک مرکزی در ترسیم مسیر حرکتی سیاستهای پولی و اعتباری سال ۱۳۹۴ آن است که این وضعیت ناسالم را مورد بررسی و اصلاح قرار دهد. وی تأکید کرد: علیرغم اینکه در حال حاضر نسبت به رعایت نرخ سود بانکی حداکثر ۲۲ درصد بیش از ۹۰ درصد پایبندی در میان بانکها وجود دارد اما متأسفانه بانکها در این زمینه در میدان رقابت با بازار غیرمتشکل پولی هستند که تحت نظارت بانک مرکزی فعالیت نمیکنند، سپرده قانونی را پرداخت نمیکنند و بدون هیچ ضابطه یا مقرراتی بر سر تعیین نرخهای بالا در حال رقابت با یکدیگر و با بانکهای دارای مجوز هستند.
پیشبینی رشد ۵/٢ درصدی اقتصادی در سال ٩۴
محمدباقر نوبخت رییس سازمان برنامه ریزی و مدیریت در همایش جهتگیریهای اقتصادی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی با رویکرد اقتصاد مقاومتی از رشد ۲.۵% اقتصاد خبر داد و با اشاره به تصویب بودجه ٨۴۴ هزار میلیارد تومانی در مجلس گفت: در این بودجه سهم بانکها و موسسات انتفاعی ۵٩٧ هزار میلیارد تومان است که نسبت به سال گذشته تغییر چندانی نداشته و سهم منابع عمومی از بودجه ٢٣۶ هزار میلیارد تومان است که نشاندهنده سهم اندک آن در برابر بودجه کل کشور است. ٣١ درصد از بودجه به نفت وابستگی دارد که این سهمی معقول و قابل تقلیل برای سالهای آینده است. نوبخت ادامه داد: بودجه سال ١٣٩۴ در بخش مصارف معطوف به سرمایهگذاری است و ١۶١ هزار میلیارد تومان برای آن پیشبینی شده که از این میزان ۵٨ هزار میلیارد تومان از طریق بودجه عمومی دولت و ١٠٣ هزار میلیارد تومان آن از طریق شرکتهای دولتی تامین میشود که بر این اساس میتوانیم برای سرمایهگذاری در سال آتی رشد ۴% را تعریف کنیم. نوبخت اضافه کرد: با وجود آنکه جهتگیریهای بودجهای سال آینده به عنوان سال پایانی برنامه پنجم از رویکرد اقتصاد مقاومتی برخوردار است ولی فاصله معناداری با اهداف برنامه دارد. رییس سازمان مدیریت و برنامهریزی گفت: در برنامه پنجم توسعه برای سالهای ١٣٩٠ تا ١٣٩۴ رشد هشت درصدی اقتصاد با رشد ٢/١٢ درصدی سرمایهگذاری را هدفگذاری کرده بودیم ولی اگر از رشد سه درصدی سال ٩٠ بگذریم در سال ١٣٩١و ١٣٩٢ رشد منفی ٨/۶ و ٩/١ درصدی را شاهد بودیم. وی ادامه داد: در سال ١٣٩٣ با رشد چهار درصدی اقتصاد در شش ماهه اول و رشد صادرات ۴٢ میلیارد و ۵٨٠ میلیون دلاری تغییر رویکردی حاصل شد، اما این موارد برای اهداف سند چشمانداز ناکافی است و باید در برنامه ششم تغییراتی داشته باشیم که ما را در برابر تکانههای خارجی مصون نگاه دارد.
هشدار معاون وزیر اقتصاد
محمد پاریزی معاون بانک و بیمه وزیر اقتصاد از فروپاشی اقتصاد کشور با ادامه روند فعلی نرخ سود فعلی به فروپاشی اقتصاد نزدیک میشویم . وی گفت: بانک خوب، بانکی است که از دو وجه اقتصادی کارآیی داشته باشد. یعنی هم بتواند بهعنوان یک بنگاه اقتصادی بهخوبی فعالیت کند هم به نیازهای اقتصادی جامعه پاسخ دهد. او گفت: بسیاری از دوستان بنده در مجلس میگویند ما بسیار علاقهمند هستیم به نظام بانکی کمک کنیم و بههمینخاطر از دولت خواستهاند که طرحی با عنوان کمک به نظام بانکی به آنها ارایه دهیم. پاریزی با بیان اینکه در اقتصادی که رشد هشتدرصدی هدفگذاری شده است، نمیتوان مصارف را نادیده گرفت، گفت: هیچ فرقی بین بانک دولتی و خصوصی در تعهدات و پاسخگویی به نیازهای متقاضیان نیست. او با تاکید بر اینکه دولت یازدهم بنا ندارد پول جدیدی را وارد اقتصاد کشور کند، ادامه داد: بانکها باید با همین منابع فعلی کارآیی خود را افزایش دهند. معاون بانک و بیمه وزیر امور اقتصاد و دارایی به وضعیت نرخ سود اشاره کرد و گفت: بازار غیرمتشکل و شرایط فعلی نرخ سود آفت بزرگی برای اقتصاد کشور است؛ تردید نداشته باشید با این نرخ سود و شیوه تامین مالی، به فروپاشی اقتصاد نزدیک خواهیم شد. پاریزی با طرح این پرسش که چهکسی میتواند با تسهیلات ٢۵، ٢۶درصدی کسبوکار راه بیندازد، گفت: اگر تورم کم شود ولی نرخ سود بالا باشد هزینه تامین مالی افزایش خواهد یافت. علی رستگار بعد از محمدرضا ساروخانی، مدیریت بانک ملت را برعهده گرفته است..
روز جهانی زن مصادف است با سالروز خاموشی بانوی داستان نویسی ایران، زنی که با قلم روان و پر رمز و رازش فاتح قلل رفیعی در داستان نویسی ایران معاصر بود. چه رمان بی مانند “سووشون” او، به عنوان پر خواننده ترین رمان ایرانی، مشت نمونه ی خروار این فتوحات است. او هم چنین نام خود را به عنوان نخستین نویسنده ی حرفه ای زن در ایران تثبیت کرده و نثر مخصوص به خودش را با تکنیکی خاص به کار گرفته است تا دریچه های نوینی را برای افزودن درونمایه های نمادین در ادبیات داستانی بگشاید.
سیمین دانشور
نفوذ “سیمین دانشور” در عرصه ی ادبیات داستانی آنقدر عمیق و گسترده است، که پرداختن به رمان نویسی معاصر ایران را ناگزیر از یادآوری نام او کرده است.
سیمین دانشور در سال ۱۳۰۰ در شیراز دیده به جهان گشود. او که فرزند محمدعلی دانشور (پزشک) و قمرالسلطنه حکمت (مدیر هنرستان دخترانه و نقاش) بود، تحصیلات مقدماتی اش را در شیراز به پایان رساند و پس از کسب رتبه ی اول در امتحانات نهایی دیپلم، برای ادامه ی تحصیل در رشتهٔ ادبیات فارسی راهی دانشکده ی ادبیات دانشگاه تهران شد. او کار خود در زمینه ی مقاله نویسی را با نام مستعار ” شیرازی بی نام” در روزنامه ی ایران و رادیو تهران آغاز کرد و پس از آن در سال ۱۳۲۷، نخستین کتاب خود را به چاپ رساند. کتابی با عنوان ” آتش خاموش” که در حقیقت اولین کتاب داستانی منتشر شده ی یک زن ایرانی محسوب می شد. او در همین سال با ” جلال آل احمد” نویسنده و روشنفکر ایرانی آشنا شد و دو سال بعد از آن در سال ۱۳۲۹ این آشنایی منجر به ازدواج گشت. اما عمر این زندگی مشترک با مرگ نابهنگام آل احمد، به دو دهه هم نرسید.
دانشور کتاب دوم خود، مجموعه داستان “شهری چون بهشت” را در سال ۱۳۴۰ منتشرکرد، کتابی که داستان “بی بی شهربانو” ی آن، خبر از توانایی خاص این نویسنده در زمینه ی پرداختن به دغدغه های ذهنی زنان می داد. نثر دانشور در این کتاب به نحو محسوسی تحت تاثیر” اُ هنری” ، نویسنده ی امریکایی ست؛ مساله ای که می توان آن را از گره خوردن مفاهیم متضاد در یکدیگر دریافت.
سیمین دانشور، اثر جاودانه ی خود، “سووشون” را تنها کمی پیش از بدرود همسرش با حیات منتشر کرد. انتشار این کتاب نشان داد، که تحصیل دوساله ی او ( ۱۳۳۱- ۱۳۳۳) در رشته ی زیبایی شناسی دانشگاه استنفورد، تا چه میزان بر گیرایی و شیوایی نثر او تاثیر گذارده است. گویی تسلط او بر تکنیکهای داستان نویسی با دانسته هایش در زمینه ی علم زیبایی شناسی و فن زیبا نوشتن آمیخته شده و رمانی با سبکی خاص را پیش روی خواننده قرار داده بود. اما جذبه ی این رمان تنها به دلیل نثر روان و دلنشین و داستان گیرایش نیست، دانشور با نگارش این رمان در حقیقت داستان نویسی معاصر فارسی را به لحاظ درگیری با معنا یاری رسانده است و این همان رمز ماندگاری این اثر است. اثری که هنوز و از پی گذشت چندین دهه از چاپ نخست آن تازه است و غبار زمان رنگ کهنگی بر اوراقش ننشانده است. دانشور که هرگز قلم خود را درگیر محدودیت مکتبی خاص نساخته، در این رمان استادانه و با خلاقیتی جسورانه، دست به ترکیب عناصر متناقض مکتب سمبولیسم و رئالیسم زده است، شالوده ی این ملغمه آنقدر استوار و محکم است که می توان دانشور را از این نظر صاحب سبک برشمرد.
سید علی موسوی گرمارودی در کنار سیمین دانشور
رمان “سووشون” که در حقیقت به معنی “سیاوشان” است، به داستان سیاوش، قهرمان اسطوره ای ایران، اشاره دارد، اسطوره ای مظهر طهارت، معصومیت، بی آزاری و هم چنین منادی صلح و آرامش. دانشور با این نامگذاری نمادین، این عنصر اسطوره ای را به جهان امروز کشانده و با مهارت تمام هریک از شخصیت های داستانی خود را در جایگاهی استوار قرار داده است و با نثر شاعرانه و ظریفش، داستانی پر ماجرا، پر جنب و جوش و سراسر تحرک را با درونمایه ای نوید دهنده آفریده است، داستانی که با وجود وجه تراژدی گونه اش، امید بخش و پر شور است.
رمان سووشون
داستان از تحولات منطقه ی فارس در سالهای جنگ جهانی دوم حکایت می کند و آکنده است از شخصیتهایی که هریک نماینده ی یک گروه اجتماعی یا سیاسی مشخص است. تم اصلی داستان بر مدار انسانهای مبارز و آزاده می چرخد که “یوسف” نماد آن است و از همین رو اوست که قهرمان اصلی داستان به شمار می رود، اما آنچه با لطافت در این رمان گنجانده شده، نقش برجسته و پررنگ زنی به نام “زری” ست، داستان با آن که از زاویه ی سوم شخص روایت می شود، اما حضور سراسری و همیشگی زری و روایت داستان از زاویه ی دید او، این شخصیت را در لفافه تبدیل به شخصیت اول داستان می سازد. او قهرمان ملموس و بی ادعایی ست که خانواده و اجتماع از او موجودی بی حاشیه و سازش کارساخته است او با آن که تحصیل کرده و تا حدودی مدرن است، اما از برهم خوردن آرامشش هراس دارد. او در صدد است، در بحبوحه ی جنگ و آشوب و بیماری و قحطی که بر سراسر ایران گسترده شده است، خانواده ی کوچک خود را از همه ی این بلایا محافظت کند، اما سرانجام این مصائب راه خود را به کاشانه ی او می گشایند، در طی همین ستیزها که با چاشنی ماجراهای عاطفی بر بستر زندگی اجتماعی مردم روایت می شود، زری به شیوه ای حماسی و پرشور مبدل به قهرمانی سازش ناپذیر و مقاوم می گردد، هرچند یوسف در راه آرمان گرایی خود به شهادت می رسد، اما موج بیداری و تکاپو را نه تنها در دل زری، که در دریای مردم به خروش می آورد و در نهایت خواننده را با پیام تسلیتی آکنده از امید و نوید که از سوی “مک ماهون” خطاب به “زری ” نوشته شده، بر جای خود میخکوب می کند:
“گریه نکن خواهرم، در خانه ات درختی خواهد رویید ودرخت هایی در شهرت و بسیار درختان در سرزمینت و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درخت ها از باد خواهند پرسید: در راه که می آمدی سحر را ندیدی؟”
شاید لقب “تاریخ نویس دل آدمی” که ” حسن عابدینی”، دانشور را شایسته ی آن دانسته است از همین نگاه فلسفی، اجتماعی و تاریخی او در این رمان نشات گرفته باشد.
دیگر اثر سیمین دانشور، ” جزیره ی سرگردانی” ست که در سال ۱۳۷۲ منتشر شد، ادامه ی این رمان در دو جلد دیگر با نام های ” ساربان سرگردان” (۱۳۸۰) و ” کوه سرگردان” نگاشته شدند، اما موضوع چاپ رمان ” کوه سرگردان” که مدتها در محاق توقیف و انتظار برای گرفتن مجوز بود، به بحثهایی حاشیه ای کشانده شد و انتشار این کتاب تا به امروز میسرنگشته است. دانشور در این رمان، داستان سرگردانی انسانها را روایت می کند، کتاب این بار هم چون “سووشون” از زبان راوی سوم شخص روایت می شود و شخصیتهای گوناگونی در آن پرداخته شده اند، اما این بار قهرمان اصلی داستان، به وضوح یک زن است. زنی به نام ” هستی” که یکی از سرگشتگان این رمان است. دختری که تحت تاثیر شرایط زندگی اجتماعی، خانوادگی و فردی خود و هم چنین در کشمکش با زنانگی اش، با رویکردی فلسفی و پرسشگرانه، راه آزادی را عشق می داند، اوکه در گیر و دار تضادهای پیرامون خود، آشفته و هراسناک می شود؛ گاه از ناپایداری سیاست شکوه می کند و گاه با استواری هنر دلشاد می شود، گاه از رابطه ی عاشقانه، پر ماجرا و مجهولش با “مراد”ِ چریک به هیجان می افتد و گاه آرامش یک زن عادی را می طلبد:
“شعر تحویلم نده! پا گذاشته ام به بیست و هفت سالگی و منهم مثل همه ی زنها به یک کانون گرم و چند تا بچه که پدرشان تو باشی احتیاج دارم”
سیمین دانشور
در این میان ” سلیم” با حضور اتفاقی اش در زندگی هستی، او را به وادی عشقی دیگر رهنمون می کند، ” سلیم” جوانی ست با تفکراتی مرکب از دیدگاه های مذهبی عرفانی و علمی . او پیرو اندیشه های دکتر شریعتی ست و افکارش از ” جلال آل احمد” نیز تاثیر گرفته است.
در این میان هستی به تردیدی دیگر نیز دچار می شود و سرانجام آرامش را بر هیجان عشق ترجیح می دهد و تسلیم عشق سلیم می گردد.
آنچه این رمان را جذاب و بحث برانگیز ساخته است، تصویری ست که دانشور از سه شخصیت زن این داستان ارائه می دهد، زنانی که هریک نماینده ی نسلی متفاوتند، در یک سوی ماجرا هستی ست، دختری نقاش با تحصیلات عالیه و تحت تاثیر افکاری والا و همنشین استادانی چون، “سیمین دانشور”، ” حمید عنایت” و ” خلیل ملکی”. او نماینده ی نسلی ست که بین دو شیوه ی فرهنگی متفاوت و دو طبقه ی اجتماعی متضاد معلق شده است.هر آنچه پیرامونش می گذرد تضاد و تعارض است، تضادهایی که این نسل را به آشفتگی و سرگردانی کشانده است.
سیمین دانشور
“عشرت” مادر هستی، نمادی از نسلی ست که در سالهای بعد از کودتای ۲۸ مرداد ، هویت و زندگیشان ویران و خدشه دار گشته است. و قشر تازه به دوران رسیده ای را به میدان کشانده است که بیزاری از سنت و توسل پوشالی به تمدن و دنیای غرب را به این شیوه توجیه می کنند:
“عقده ی حقارت و غربزدگی و ارضای آن به وسیلهء شرقزدگی”
پدر هستی، مبارزی بوده است که در راه دفاع از دکترمصدق جان داده است. عشرت بعد از مرگ او با مردی متمول ازدواج کرده تا به این ترتیب آرامش زندگی را بر لغزندگی سیاست برتری دهد، درست مانند همان کاری که هستی هنرمند و روشنفکر انجام می دهد.
اما زاویه ی دیگری در این مثلث زنانه وجود دارد و آن مادربزرگ – ” خانم نوریان” است، زنی که سابقا معلم بوده است و هنوز به اصالتهای سنتی، فکری و عاطفی دوره ی مصدق پایبند است. او که عمری ست با یاد جان باختن تنها پسرش روزگار می گذراند، به یاد او و پیراحمد آباد اشک می ریزد و نوه هایش، “شاهین” و ” هستی” را سرپرستی می کند. او یکی از زیباترین مونولگهای رمان را در خلوت تنهایی خود، از ذهن می گذراند:
“….و وقتی تمام بدن در حال آرامش است،مغز غلط میکند مضطرب شود. سر دلم هم غلط میکند به شور و جوش بیفتد. بیخود به بچهاکم نق زدم.اما چه کنم دست خودم نیست. آدمیزاد هزار جور حالت دارد. دلم نمیخواست عیدم اینجور سوت و کور باشد. هرچند هستی از قول گوته گفته باشد که تنهایی راز دانایی است…”
نویسنده، تضادهای درونی هر سه ی این زنان را با تبحر تحلیل کرده و ستیز آنان را در خلوتشان با خود به نمایش گذارده است، جدالی که برای یافتن خود حقیقیشان روی می دهد و مختص ذات پیچیده ی زن است، چرا که مردهای داستان چنین کشمکشی را تجربه نمی کنند.
زنان در این رمان نسبت به “سووشون” جسور ترند، آنها دنیای مردانه را با حدت بیشتری به نقد می کشند و به قوانین عرفی جامعه با دیده ی تردید می نگرند. نظام مردسالارانه را بر نمی تابند و از ابراز تفکرات سیاسی خود ابایی ندارند.
جلد دوم این رمان، با عنوان ” ساربان سرگردان” نمایشی ست از استحاله ی کاراکترهای سرگردان جلد اول. از سویی سلیم بنا به اعترافات کذب هستی که به علت ارتباط قبلی اش با مراد، دربند ساواک اسیر شده، تصور خیانت او را در ذهن می پروراند، به همین سبب او را ترک کرده و با نیکو ازدواج می کند او در نهایت چنان دگرگون می شود که گویی باورش به خدا را نیز از کف داده است. از سوی دیگر مراد و هستی با کمک “ساربان سرگردان” و با نقشه ی “احمد گنجور” – شوهر مادر هستی- از زندان می رهند و با یکدیگر ازدواج می کنند و در حقیقت مدیون دستگاه سلطنت می شوند که روزی با آن در ستیز بوده اند. پس از آن، مراد سیاست را فراموش می کند و در فکر گذران مادی زندگی مشترکش، به کسب و کار مشغول می شود. اما در طرف دیگر ماجرا استحاله ی شاهین از دیگران بارزتر است، او که انفعال و بی تحرکیش در سراسر داستان هویداست پس از سقوط سلطنت، صاحب مقام و مکنتی جالب توجه می شود. این رمان با تیراژ ۸۸۰۰۰ نسخه ای بی سابقه ترین شمارگان چاپ را از آن خود کرد ، تا فتح دیگری برای این نویسنده رقم بخورد.
با این همه اما، مهارت سیمین دانشور تنها به داستان نویسی ختم نمی شود، ترجمه هایی چون “سرباز شکلاتی” (برنارد شاو، ۱۳۲۸) و”باغ آلبالو”( آنتوان چخوف) و یا آثاری غیر داستانی چون “غروب جلال” (۱۳۶۰) و “ذن بودیسم” نیز از دیگر آثار او به شمار می روند.
دانشور با آنکه در داستانهایش همواره به چالش های اجتماعی و فرهنگی می پرداخت، اما از غم طلبی و یاس گرایی که برخی از نویسندگان در صدد رواج آن بودند و هستند، گریز داشت. او از زنان و حقوق برباد رفته شان می گوید بی آنکه زبانش به تلخی آلوده شود، فرهنگ را نقد می کند بی آنکه لحنش عتاب آلود گردد، ازکشمکش های مابین سنت و تجدد سخن می گوید بی آنکه حکمی براند، خرافات را هدف قرار می دهد، بی آنکه تمسخری چاشنی سخنش کند و عصیان زن را به تصویر می کشد بی آنکه افراط و شعارزدگی را پیشه کند. همین کلام مطمئن است که چون دست نوازش مادرانه از لابه لای سطور کتابهای فناناپذیر او بر سر خوانندگانش کشیده می شود و آرامش و امید را میهمان دلهای آنان می سازد. کلامی که حتی با سردی جسم سیمین دانشور، هم چنان گرم و پر طنین باقی خواهد ماند.
یشبینی درآمد مالیاتی برای سال آینده ٧۵هزار میلیارد تومان است
علی عسگری رییس سازمان امور مالیاتی گفت: براساس برنامهریزیهای انجامشده امکان مدیریت ۶٠ تا ٧٠درصد فرار مالیاتی را خواهیم داشت. وی درخصوص رقم فرار مالیاتی در کشور، اظهار داشت: براساس مطالعات انجام شده حدود ٢٠ تا ٢۵ درصد تولید ناخالص داخلی از پرداخت مالیات فرار میکنند که اگر این منابع را براساس قیمت جاری محاسبه کنیم، هزارمیلیاردتومان از تولید ناخالص داخلی کشور که معادل ٢۵٠ هزار میلیارد تومان است فرار مالیاتی داریم اما اگر این رقم را به قیمت ثابت محاسبه کنیم، به عنوان مثال ۵٣٠ هزار میلیارد تومان و حدود یکچهارم این عدد میشود. عسگری درباره درآمدهای مالیاتی امسال نیز گفت: از ابتدای سال تاکنون از مجموع ۵٩ هزار و ٣٠٠ میلیارد تومان درآمد پیشبینیشده در این بخش ٩۶ درصد آن تا ١١ ماهه سال جاری محقق شده است. سال آینده نیز حدود ٧۵ هزار میلیارد تومان درآمد مالیاتی پیشبینی کردهایم که امیدواریم با برنامهریزیهای صورتگرفته به این رقم دست یابیم. وی ادامه داد: آن چیزی که درخصوص فرار مالیاتی واقعیت دارد این است که حجم فرار مالیاتی در اقتصاد کشور چه از نوع قاچاق و فعالیتهای غیرقانونی و چه از نوع فعالیت قانونی که دارای کتمان است، حجم بسیار بالایی است و کشور باید در این زمینه بهصورت جدیتر عمل کند. عسکری در پاسخ به پرسشی درخصوص قانون تصویبشده در مجلس شورای اسلامی و تاثیر آن بر کاهش فرار مالیاتی، اظهار داشت: در هیچ اقتصادی فرار مالیاتی صفر نیست و در کشورهای توسعهیافته نیز که به همه ابزارها دسترسی دارند، باز هم فرار مالیاتی وجود دارد اما موضوع این است که باید این فرار به حداقل کاهش یابد.
قیمت نفت در بودجه محرمانه شد
در حالی که در روزهای اخیر، رقمهای مختلف تصویب شده در کلیات بودجه ۹۴ منتشر میشود، قیمت نفت در بودجه اعلام نشده ومحرمانه مانده است . دولت هر ساله نرخ نفت و دلار را در بودجه روی نرخ مشخصی میبندد تا بر اساس آن بتواند درآمدها و هزینههای خود را مدیریت کند. در این میان اما به نظر میرسد که بودجه ۹۴ قدری متفاوت است، چرا که آنطور که برخی نمایندگان مجلس عنوان میکنند، این نرخ قرار است در سال ۹۴ محرمانه باشد. پیش از این با تعیین قیمت نفت در بودجه، سه مولفه مشخص میشد ، میزان فروش روزانه نفت، قیمت هر بشکه نفت و قیمت هر دلار در بازار ایران . حال برای جلوگیری از سوءاستفاده از اطلاعات، دولت برآن شد تا قیمت نفت را در بودجه به صورت صریح اعلام نکند بلکه آن را از طریق هزینهها و درآمدهای دولت و به صورت پنهانی، نهایی کند. رقمهایی که پیش از این برای قیمت نفت در بودجه اعلام میکردند، زیر ۶۰ دلار و بالای ۷۰ دلار بود که با توجه به نوسانات قیمت نفت، متغیر بود. افتان و خیزان نرخ نفت از زیر ۶۰ دلار به بالای ۷۰ دلار در نهایت به سکوت نمایندگان رسید تا نرخ نفت هم مانند آمار تولید آن، محرمانه باقی بماند. با این حال مهمتر از نرخ نفت در بودجه، شفاف بودن آمار است که پیش از این محل انتقادهای بسیاری به دولت گذشته نیز بوده است.
شدیدترین افت بهره وری در دو دهه اخیر
آمارهای رسمی سازمان ملی بهرهوری نشان میدهد که اقتصاد ایران در سالهای ۹۱ و ۹۲ شاهد شدیدترین افت شاخص بهرهوری بوده و در این دو سال به ترتیب ۶.۸ درصد و ۴.۶ درصد عقبگرد در حوزه بهرهوری را تجربه کرده است . آمارهای شاخصهای بهرهوری که توسط سازمان ملی بهرهوری و بر اساس سال پایه ۱۳۸۳ بهروزرسانی شده نشان میدهد: روند شاخص بهرهوری کل اقتصاد ایران که از سال ۱۳۷۵ تا ۱۳۹۰ با وجود نوسانات جزئی رو به صعود بود، در دو سال ۱۳۹۱ و ۱۳۹۲ بهشدت افت کرد و وضعیت بهرهوری اقتصاد ایران را در پایان سال ۹۲ به ۱۰ سال قبل بازگرداند. گزارشهای پیشین سازمان ملی بهرهوری -که بر اساس سال پایه ۱۳۷۶ تنظیم شده بود- تا سال ۱۳۸۹ را پوشش میداد، اما گزارش جدید، وضعیت شاخصهای بهرهوری تا پایان سال ۱۳۹۲ را گزارش کرده است. بر اساس این گزارش بهروز شده (بر اساس سال پایه ۱۳۸۳)، شاخص بهرهوری کل اقتصاد ایران در پایان سال ۹۲ به ۹۹ رسیده است که ۴.۶ درصد افت را نسبت به سال ۹۱ نشان میدهد. این در حالی است که شاخص بهرهوری کل در سال ۹۱ نیز نسبت به سال ۹۰ با افتی ۶.۸ درصدی روبرو بود و در عدد ۱۰۳ قرارگرفته بود. بهترین عدد شاخص بهرهوری کل اقتصاد ایران در ۱۸ سال اخیر مربوط به سال ۹۰ بوده است که این شاخص در نمره ۱۱۱ قرار داشته است. افت دو سال ۹۱ و ۹۲ بیشترین افت شاخص بهرهوری کل اقتصاد ایران در ۱۷ سال گزارششده در آمارهای جدید سازمان ملی بهرهوری است. پیش از این دو سال، بیشترین نرخ افت بهرهوری ایران مربوط به سال ۷۶ بود که ۱.۸ درصد افت بهرهوری تجربه شده بود. بیشترین نرخ رشد بهرهوری نیز در این سالها مربوط به سال ۸۲ بوده است که بهرهوری اقتصاد ایران طی یک سال ۴.۳ درصد بهبود یافته است. بر اساس این آمارها، در سالهای ۹۱ و ۹۲ نرخ رشد بهرهوری سرمایه به ترتیب ۸.۸- درصد و ۳.۴- درصد و نرخ رشد بهرهوری نیروی کار به ترتیب ۷.۳- درصد و ۵.۲- درصد بوده است.
خصوصی سازی واقعی تنها ۳%
محمود جامساز، اقتصاددان و استاد دانشگاه در رابطه با خصوصیسازی شرکتها در دولت پیشین توضیح داد و گفت: به نام خصوصیسازی اموال دولت را به عنوان رد دیون واگذار کردند. گرچه ایده خصوصیسازی یکی از راهکارهای برون رفت از تصدیگریها و مدیریتهای دولتی در اقتصاد است اما به دلیل ساختارهای سنتی و واپسگرای موجود متاسفانه فرآیند اجرای خصوصیسازی در ایران به بیراهه رفت و نتایج مورد هدف به دست نیامد. وی در مورد با اینکه خصوصیسازی مخصوصا در بند «ج» اصل ۴۴ سیاستهای کلی نظام که ٣۵درصد به بخش خصوصی واقعی واگذار میشود، گفت: یکی از ناکارآمدترین روشهای خصوصیسازی در دولت پیش انجام شد. زیرا ۴٠ درصد از سهام دولتی در فرآیند سهام دولت واگذار شد و ٢٠ درصد در دولت باقی ماند و پنج درصد سهام مدیریتی بود. کدام بخش خصوصی تمایل دارد در شرکتهایی سرمایهگذاری کند که تنها ٣۵ درصد از آن را شامل باشد؟ این به معنای تفویض مدیریت و تصدیگری به بخش خصوصیسازی نیست. این کارشناس اقتصادی همچنین ادامه داد: سهامی که به موجب بند «ج» واگذار شد به بخشهای خصوصی واگذار نشد بلکه بخشی به شرکتهای دولتی و همچنین در مقابل بدهی دولت به برخی سازمانها نظیر تامین اجتماعی واگذار شد. وی ادامه داد: به اعتقاد وزیر کنونی اقتصاد و دارایی تنها سه درصد خصوصیسازی واقعی صورت گرفته، پس میتوان گفت گرچه ایده خصوصیسازی یکی از راهکارهای برون رفت تصدیگریها و مدیریتهای اقتصاد است اما به دلیل ساختارهای سنتی و واپسگرای موجود متاسفانه فرآیند اجرای خصوصیسازی به بیراهه رفت و نتایج مورد هدف به دست نیامد.
روزهای سخت بورس سهام کشور
با نزدیک شدن به روزهای پایانی سال اوضاع بورس چندان مساعد نیست و سهامداران زیادی به دلیل نیاز به تامین نقدینگی در صدد خروج از این بازار تا بهبود شرایط آن هستند. این در حالی است که چاره مسئولان بورسی در کاهش حجم مبنا و نمایش شاخص های جدید موثر واقع نشد و بورس تهران به دلیل کمبود نقدینگی شدید و نیاز سهامداران به تامین نقدینگی و نیز برطرف نشدن ابهامات برخی صنایع در حال سپری کردن روزهای منفی و تشدید زیان سهامداران است. به طوری که در معاملات چند روز گذشته کاهش قیمتها در بازار موجب تشدید ریزش بورس شد بر این اساس در دماسنج بازار سرمایه افت ۱۰۴ واحدی را تجربه کرد و به کانال ۶۳ هزار و ۸۰۶ واحد رسید. در بازار دومین روز هفته اکثر شرکتها به رنگ قرمز درآمده و شرکتهای بانک ملت، پتروشیمی پردیس، گل گهر، مپنا، تاپیکو، مخابرات و ارتباطات سیار بیشترین تاثیر منفی را در افت شاخص بورس گذاشتند.این در حالی است که شرکتهایی همچون هلدینگ خلیج فارس، کشتیرانی و ایران ترانسفو برای مثبت شدن شاخص بورس تلاش کردند، اما کاهش قیمت شرکتها وزن بیشتری به خود اختصاص داد و مانع مثبت شدن شاخص شد. در بازار امروز واحدی های صندوق سپاس به همراه کشتیرانی و سیدکو از بیشترین تقاضای خرید برخوردار شده و حفاری شمال، پتروشیمی فناوران و سیمان قائن برترین تقاضای فروش را به خود اختصاص دادند. در بازار منفی امروز حجم و ارزش معاملات هم افت کرد و در مجموع ۳۷۶ میلیون سهم به ارزش ۷۸ میلیارد تومان داد و ستد شد و ارزش بازار سرمایه تا سطح ۲۸۵ هزار میلیارد تومان افت کرد
نگاهی به رمان ” دفترچه ممنوع ” اثر آلبا دسس پدس
به مناسبت سالروز تولد آلبا دسس پدس
“آلبا دسس پدس”، نویسندهای ست که با وجود گرایشهای فمینیستیاش، سعی کرده است تا کمتر از مسیر تعادل و انصاف خارج شود. او در رمانهایش به بررسی کشمکش درونی و بیرونی زنانی میپردازد که از قوانین مردسالارانهی حاکم بر زندگیشان به تنگ آمدهاند. همانهایی که در تقابل میان خواستههای باطنی و آنچه از سوی اجتماع و خانواده به آنان تحمیل می شود، معلق شده اند. این چالش عظیم که از دیرباز معضل بسیاری از زنان در همه جای جهان بوده است، سبب شده که داستانهای این نویسندهی ایتالیایی- کوبایی برای زنان بسیاری ملموس و آشنا باشد. مساله ای که شاید با حرفهی روزنامه نگاری دسس پدس نیز، چندان بی ارتباط نباشد.
شخصیتهای مخلوق پدس، معمولا زنان مشوشی هستند که در حیطهی زندگی خانوادگی، دچار اضطراب و تلخ اندیشی شده اند، آنها یا زنان جوانی هستند که خود را تنها می دانند و یا زنانی میانسالند که از فراموش شدن و ندیده شدن در رنجند. از همین روست که برای فرار از این پوچی ونابسامانی، به مسکن عشق پناه می برند، عشق هایی که هیچ راهی به سوی امنیت و آرامش گمشدهی آنان باز نمی کند و نتیجهی پناه بردن، به این گریزگاه موقت، چیزی جزآشفتگی بیش از پیش روان پیچیده ی این زنان نیست، چرا که از این پس با ورود معضلی جدید به نام “تردید”، فصلی دیگر از استیصال آنان آغاز می شود.
آلبا دسس پدس
ورود همین تردید است که به واکنشهای متفاوتی منجر می شود، برای مثال، این کشمکش، در رمان ”از طرف او”، “الساندرا” را به افسردگی و ناامیدی مبتلا می کند و در نهایت در پی جنون آنی او، قتل شوهرش رقم می خورد و یا در ”عذاب وجدان” قهرمان زن داستان در تردید میان ماندن در کنار همسر و رفتن به نزد معشوقش دست و پا می زند، اما در” دفترچهی ممنوع ” شکل این تعلیق و دودلی و همچنین واکنش قهرمان به آن متفاوت است.
رمان “ دفترچه ی ممنوع” وصف حال زن چهل و سه ساله ای به نام “والریا” ست، زنی که در میان حلقه ی وظایف خانه داری، کار بیرون از منزل و رسیدگی به مشکلات دو فرزند جوانش”میرلا” و “ریکاردو”، محاصره شده و مزهی اندیشیدن به خود و زنانگی اش را به فراموشی سپرده است. او از این که وقتی را تنها به خود اختصاص دهد، احساس گناه می کند وحتی ثبت وقایع روزمره در “دفترچه” ای که به تازگی آن را خریده است، را عملی “ممنوع” قلمداد می کند. او در حالیکه وجود چنین دفترچه ای را پنهان می کند، در جست و جوی کنج خلوتی ست تا بتواند در آن بیندیشد، بنویسد و خود را بیابد. زاویه ای که او هر چه در خانه اش می جوید، آن را نمی یابد، والریا، در خانه ای که او باید آن را برای شوهر و فرزندانش تبدیل به مامنی امن سازد، جایی برای بودن ندارد، از همین روست که به سکوت و خلوت بعد از ظهرهای شنبه در محل کارش پناه می برد، اما این خلوت هم با حضور رییس شرکت و ابراز عشقش نسبت به او برهم می ریزد و از آن پس “تردید” هم به دایره ی معضلات زندگی والریا افزوده می شود.
داستان درسالهای پس از جنگ جهانی دوم رخ می دهد، زمانی که ایتالیا، بحران اقتصادی شدیدی را از سر می گذراند و این امر سبب شده است تا خانواده ی چهار نفره ی والریا در وضعیتی پایین تر از سطح متوسط به سر ببرند و همین مشکلات اقتصادی بر معضلاتی نظیر شکاف میان والدین و فرزندان، افسردگی والریا و نگرانی همسرش دامن زده است.
والریا، زنی ست، طالب دیده شدن. او شخصیت خود را فراموش شده و تصاحب شده می داند، او از این که همسرش، “میشل” مانند فرزندانش، او را “ماما” می نامد و یا مادرش با نام مصغر “ب. ب” او را خطاب می کند، رنج می برد.
چون باز هم مرا به این نام خواند، گریهام شدت پیدا کرد، سالهاست که دیگر من برای او فقط «ماما» هستم ….
او در جست و جوی “والریا” ست. در واقع او با خریدن دفترچه برای ثبت افکار مختص خودش، دست به عصیان می زند، دفترچه ای که خواننده از همان آغاز داستان، با این جملات کنایه آمیز به ممنوعیت خریدش پی می برد:
دکان سیگار فروشی خیلی شلوغ بود… منتظر نوبتم بودم که در ویترین مغاره متوجه یک کتابچه شدم… همان طور که توی کیفم پی پول خرد بیشتری میگشتم گفتم: «یک دفترچه هم بدهید». اما وقتی سرم را بلند کردم دیدم که صاحب مغازه قیافهای جدی به خود گرفته: « نمیشود، ممنوع است!» و بعد آهسته به من حالی کرد که روزهای یکشنبه یک پلیس دم در مغازه میایستد که جز سیگار چیز دیگری به فروش نرود….
آلبا دسس پدس
اما والریا با شروع نوشتن وقایع روزانه اش، بیش از پیش به خلا های زندگیش پی می برد.او در مسیر این عصیان هرچه پیش می رود، مایوس تر می شود، چرا که در می یابد، چگونه روزهای زندگیش را صرف خدمت به دیگرانی کرده است که هرگز ایثار او را قدر ننهاده اند و او را همواره از خود حقیقی اش دور نگاه داشته اند، با این همه، والریا زنی بی شهامت و فرصت سوز است برای نمونه حتی واکنش او در دست رد زدن به سینه ی رییسش عملی ست که بیش از آنکه بر آمده از حس وفاداری باشد، ادامه ای ست بر همان هراس ها، خودسانسوری ها و خود فراموشی های همیشگی، او نهایتا در مقابل همه ی تحمیلها، ستمها و استثمارها تسلیم می شود و با سوزاندن دفترچه اش، خود را به فراموشی کامل می سپرد تا بتواند با آسودگی ناشی از ” جهل مرکب”، به روزهای سرد و یکنواخت گذشته برگردد و دیگر نگران هویت گمشده اش نباشد، چرا که او در واقع با سوزاندن دفترچه دست به خودکشی شخصیتی زده است.
این آخرین صفحه است. دیگر چیزی در آن نخواهم نوشت، و روزهای آینده همچون این صفحه های سفید آرام و سرد خواهند بود….
والریا، زنی ست که در مورد همه ی بعد های شخصیتش دچار سوء تفاهم است، او نه درک درستی از سن و وجهه اش دارد و نه حتی با زنانگی خود آشناست، او با آن که تنها چهل و سه سال دارد و با دوستش “کلارا” که نماد زنانگی و شادابی ست، همسن است، خود را پیر و شکسته می داند،
… نمیفهمم چطور کلارا میتواند این کار را بکند، چون او دیگر جوان نیست و هم سن من است. میشل با آنکه خوب میدانست کلارا همسال من است مثل اینکه تعجب کرده باشد گفت: ظاهرا کلارا خیلی جوان و بشاش است …
او با آنکه در مقابل آینه اندام خود را همچنان سالم و برقرار می یابد، اما از همین کار هم احساس گناه می کند، او گمان می کند، زندگی او صرفا باید در جهت حمایت از شوهر و فرزندان و تر و خشک کردن آنان سپری شود. والریا گاهی عدم وجود روابط زناشویی با میشل را با سن بالا و حضور بچه ها، توجیه می کند و می نویسد:
شاید دلیلش وجود بچه در پشت دیوار اتاق خواب است که از سالها پیش نمیگذارد ما با هم مثل زمان عروسی یا موقعی که بچه ها کوچک بودند باشیم. باید منتظر بود آنها از خانه بیرون بروند، باید مطمئن بود و نگرانی داشت که هر لحظه ممکن است وارد شوند ، … شب در تاریکی باید سکوت اختیار کرد و روز باید آنچه را که روی داده از ترس این که مبادا آن را از چشمانمان بخوانند فراموش کرد … اگر بچهها ما را غافلگیر میکردند، اخم کرده و با حالت دل به هم خوردگی سکوت میکردند من از تصور حالت آنها بر خود میلرزم….
اما با بررسی دیگر اعترافات او مشخص می شود که سابقه ی فرار او از زنانگی، به سالهای جوانی او بر می گردد:
وقتی با میشل نامزد بودیم، من هم با او عشقبازی میکردم، ولی تظاهر میکردم که این عمل را بر خلاف میل خود انجام داده و فقط به خواسته دل او، بدون رضای خودم، جواب میدهم و همین طور هم شب عروسی و هر شب دیگری که با میشل عشقبازی میکردم….
… دیگر اکنون به یکدیگر نامهای نمینویسیم، ما هر دو از احساسات عاشقانه خود، همچون گناه خجالت میکشیم و به این شرم عادت کردهایم و در نتیجه رفته رفته این احساس واقعا برایمان تبدیل به گناه شده است…
البته وجود چنین مسائلی در هویت زنی چون والریا، آنچنان هم امری شخصی و ذاتی نیست و گاه بر می گردد به تابوهایی که جامعه به او تحمیل کرده است و والریا با آنها تربیت شده و خو گرفته است:
فیلمی که به دیدنش رفته بودیم … داستان زن و مردی بود که عاشق یکدیگر شدند … در یک صحنه آرتیستها یکدیگر را بغل کرده و میبوسیدند، بعد از یکدیگر جدا شده و به چشمان هم مدتی نگاه میکردند و باز همدیگر را در آغوش گرفته و میبوسیدند. دلم میخواست آن صحنه را تماشا نکنم؛ حس میکردم هرگز این قدر ناراحت نشده بودم. با وجود اینکه حالا دیدن چنین صحنههایی در یک فیلم خیلی عادی است به نظرم میرسد خیلی بی پرده است و میبایستی آنها را سانسور کنند، مخصوصا دیدن چنین صحنههایی برای جوانها اصلا مناسب نیست … وقتی چراغهای سالن روشن شدند آن قدر ناراحت بودم که خیال میکردم لخت مادرزاد آنجا ایستادهام ….
همین تناقضات درونی و اعتقادی ست که والریا را به دوگانگی شخصیتی کشانده است، او از سویی در جست و جوی یافتن خود است و از سویی از جسارت و شجاعت لازم برای این کاربرخوردار نیست، والریا در حالی که از شنیدن متلک های مردان خیابان شوقی در دلش بیدار می شود، اما بلافاصله خود را سرکوب می کند و می نویسد:
مرد جوانی بود در حدود ۳۵ سال داشت. وقتی از کنارش گذشتم چیزی زمزمه کرد که اول ملتفت نشدم ولی بعدا یک مرتبه فهمیدم چه گفته است، یک کلمه احمقانه، تکرارش در اینجا واقعا مسخره است، شاید او نمیتوانست حدس بزند که من صاحب دو فرزند بزرگ هستم، وقتی به گفته او فکر میکنم دلم میخواهد بخندم، او گفته بود: چه خانم زیبایی!
… به هر حال حالا میتوانم به خودم اعتراف کنم که این حادثه مرا در خوشی و شعفی فروبرده که از زمان دختری تا کنون دیگر حس نکرده بودم.
آلبا دسس پدس
والریا، با وجود این که هر هفته شنبه بعد از ظهر را در کنار رییسش، “گوییدو” می گذراند، با او به گردش می رود و بازوی او را در زیر بازوی خود حس می کند ولی نمی تواند، درخواست عشق او را به تمامی بپذیرد و درخواست او را برای سفر رد می کند، در حالی که او این تصمیم را نه از سر عشق و وفاداری به میشل، بلکه از روی ترس و ریاکاری همیشگیش گرفته است:
… وقتی از هم جدا شدیم دلم میخواست به دنبالش دویده و او را صدا کنم. میدانستم که این آخرین امکان جوانی من است که دارد دور میشود … باید از روز اول که او از من تقاضا کرد با او به مسافرت بروم قبول میکردم چون در حقیقت جز این آرزویی نداشتهام. صرف نظر کردن من یک بار دیگر نشانهای است از ترسو بودن که میرلا اسم آن را دورویی و تظاهر میگذارد …
و یا در جایی دیگر اعتراف می کند:
آرزو میکردم حتی اگر شده برای یک روز، فقط یک روز یک شب مثل آنها زندگی کنم. مردی را ملاقات کنم که نه بدانم اهل کجاست و نه او اسمم را بداند. کم کم با این رویا حس میکردم واقعا دلم میخواهد چنین چیزی پیش بیاید. دلم میخواست متمول بودم … و علاوه بر همه اینها مرد دیگری جز میشل مرا دوست میداشت. نوع دیگری غیر از آن که میشل مرا دوست داشته است، آنطور که من خود عشق را قبول دارم مرا دوست بدارد….
والریا همچون دیگر قهرمانان داستانهای “پدس” با اینکه از مردان زخم خورده است ولی در مقابل زنان به جنگ بر می خیزد، او اذعان می کند که همواره نسبت به دخترش، “میرلا” سنگدل تر بوده است و با پسرش “ریکاردو” با نرمی رفتار کرده است، او بر رابطه ی میرلا و “کانتونی” برچسب بی اخلاقی می زند و با تجسس در روابط این دو، درصدد است تا ارتباط عاطفی آنان را با یکدیگر مختل کند. او حتی وقتی از بارداری “مارینا”، دوست دختر پسرش، مطلع می شود، همه ی تقصیرها را متوجه مارینا می داند و او را آماج شماتت های خود قرار می دهد.
مردان داستان “دفترچه ی ممنوع” مردانی خودخواه و سلطه جو هستند، برای نمونه، ریکاردو که شرافت خواهرش را برای ارتباط با کانتونی زیر سوال می برد، به دنبال بارداری مارینا، خود را برای ازدواجی زود هنگام محق می داند و یا میشل، درحالی که کلارا را برای شادابی و خوشگذرانی اش می ستاید، رابطه ی عاشقانه را برای سن خود و والریا مناسب نمی داند. این مردان که از ظرافتهای دنیای زنانه، هیچ اطلاعی ندارند، گاه به نظر می رسد عامدانه دست به خرد کردن هویت زنان پیرامونشان می زنند. البته پدس با معرفی شخصیتی چون “کانتونی” مثال نقض همین مردان را هم به تصویر کشیده است.
با این اوصاف، به نظر می رسد، تنها زن جسور و واقع بین این داستان، میرلا ست، اویی که در تقابل بارز با مادرش قرار دارد، نیازهای خود را به خوبی شناخته است و برای رسیدن به آنها حاضر است، سد خانواده را هم پشت سر بگذارد. میرلا نمایانگر نسلی از زنان است که عصیان خود را به انجام می رسانند و در این راه هیچ تعصب و تابویی را بر نمی تابند، او درجایی خطاب به مادرش می گوید:
نویسنده مقاله: لیلا سامانی
… به نظر تو در زندگی تان عشق هم وجود دارد؟ این فقر و بدبختی، این زحمت بی پایان، این از همه چیز گذشتن، این دویدن از اداره تا بازار! غافلی که با این سن و سال چطور خرد شدهای؟! ماما خواهش میکنم، تو نمیخواهی چیزی از زندگی بفهمی، ولی من همیشه تو را زن فهمیدهای شناختهام. فکرش را بکن، این چه زندگی است که تو و پاپا دارید؟ چرا نمیخواهی بفهمی که پاپا دارد از بین میرود و تو را هم به دنبال خودش میکشد….
به هر روی، آنچه آلبا دسس پدس از میان اوراق سوخته ی دفترچه ی ممنوع به خواننده نمایانده است – و “بهمن فرزانه” استادانه آن را برای خوانندگان فارسی زبان ترجمه کرده است – حکایت از زندگی سوخته ی زنانی دارد، که نسبت به خود و هم جنسشان بی رحم و ظالمند، آنها یا با منویات درونی خویش بیگانه اند و یا اگر نیستند، ازجلوه کردن حقیقت شخصیت و یا حتی شناخت راستین خود در هراسند، همان زنانی که با سوزاندن هویتشان و زدن نقاب تظاهر، تحت الفاظی چون وفاداری، ایثار و از خود گذشتگی، راه را برای تسلط بیش از پیش قوانین مردسالارانه باز می گذارند.
*دوست جوانی از رهروان مکتب پان ایرانیسم ، در پیامی تلفنی روی پیامگیر تلویزیون “ایران فردا ” به گلایه گفته بود ، شما که خود را رهرو راه بختیار و مصدق میدانید و با زنده یاد عاملی تهرانی و فروهر و پزشکپور دوستی و همدلی داشته اید چرا از گسترش نفوذ ایران در منطقه و حضور پررنگ سپاه در عراق و سوریه و لبنان و یمن شادمان نیستید؟ مگر بحرین مال ما نیست پس چرا به تلاشهای دولت ایران برای سرنگونی آل خلیفه و بازگرداندن بحرین به دامان وطن ، با تردید مینگرید و آن را خلاف مصالح ملی میدانید ؟
به گمانم موضوع آنقدر اهمیت دارد که نه تنها در یک نوشته بلکه در یک بحث و فحص عمیق باید به آن پرداخت . این سخنان که بعضا از دلهای پاک سرشار از عشق به وطن سرچشمه میگیرد ، حرفهای خطرناکی است . از آن دست که جوانان ألمانی را در دهه ۳۰ قرن بیستم میلادی به زیر پرچم هیتلر و بستر نازیسم کشاند . ما همه سرفرازی ، اقتدار و پیشرفت سرزمینمان را در پرتو برپائی مردمسالاری در یک حکومت ملی و سکولار که حقوق آحاد ملت ایران را بی توجه به جنس و نژاد و مذهب به رسمیت بشناسد و تنوع فرهنگی ایرانیان را ارج نهد ،در صلح و آرامش با همسایگان و عالمیان باشد ، آرزو میکنیم و شماری از ما ۳۶ سال است هریک بقدر کفایت و قابلیتهای خویش در راه تحقق این آرزو کوشیده ایم . اما هیچگاه راضی نمیشویم فراشدن پرچم اسلام ناب انقلابی محمدی از ئوع ولائیش را در قتلگاه های سوریه و عراق و مزار دوطفلان مسلم در کوفه و پارک امام در جنوب لبنان و حالا در خیابانهای صعده و صنعا ، به عنوان پیروزیهای “ایران ” و گسترش نفوذ “تهران ” در منطقه ( آنگونه که کارشناسان بی بصیرت و نادان غربی به خورد جهان میدهند ) ، به ما قالب کنند. اگر تجاوزات داعش را محکوم میکنیم و با مردم عراق و سوریه همدردیم که در برابر آدمخوارانی از نوع داعش قرار گرفته اند باید این حقیقت را نیز برزبان آوریم که در نگاه سنی های عراق و سوریه و یمن ، وابستگان رژیم ولایت فقیع اعم از سپاه بدری و جیش المجاهدین عراقی و حزب الله لبنانی و انصار الله یمنی و اهل بیت ولایت سپاه ، داعشیان دیگری هستند که همان کارهای داعش را منتها با رندی و تزویر بیشتر میکنند .
چاپ نخست ۱۳۸۹ – تهران
مرکزپخش نشر چیستا
انتشارات موسسه فرهنگی هنری و پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان
فهرست کتاب با: یاد نوشته های صفیه میربابایی (باغچه بان) شروع می شود. سپس: یادنوشته های جبارباغچه بان و سرانجام تسخیر قله آرزوها (ثمینه باغچه بان) است وبا آلبوم عکس ها به پایان می رسد.
یاد نوشته های صفیه میربابایی (باغچه بان) خاطرات ایشان ازدوران بچگی شروع می شود. ازسه چهارسالگی شان. زمانی که پدرش اسماعیل ازاسکی شهر[شهر کهنه] ترکیه به ایروان کوچیده در آنجا با «علویه خانم که دختر جوان وزیبائی بوده ازدواج می کند» حاصل این زناشوئی زلیخا و صفیه و پسری به نام فرید است. پس ازمدتی پدر به ناگهان دارائی خود را به حراج گذاشته، با فروش خانه و زندگی زن وبچه را به امید مادربزرگ رها می کند و به اسکی شهر برمی گردد. و این مصادف زمانی ست که جنگ بالکان شروع شده و هفت سالگی صفیه خانم که بعدها باهمسری جبار عسگرزاده، به خانم باغچه بان شهرت می رسد.
خاطرات دوران کودکی وجوانی ایشان ازغم انگیزترین خاطره هاست. اوکه ازسال های ۱۹۰۸ برابر با ۱۲۸۷ شمسی ، ویرانی جنگ اول جهانی و حوادث مناطق جنگی را روایت می کند، از پیامدها و بی خانمانی ها دربدری ها و آوارگی را به چشم دیده و ازسرگذرانده است خواننده را چنان عرق غم واندوه می کند که ناخواسته در درد بزرگ قهرمان داستان که خاطرات نویسنده است شریک می شود ونمی تواند کتاب را زمین بگذارد.
نویسنده از استانبول می گوید. از زمانه ای که با خانواده در آن شهر زندگی می کنند: «حالا هفت سال داشتم و من را درمدرسه دانش مکتب فرستاده بودند. نمی دانم این جنگ چه مدت به درازا کشید. پیوسته خبرهایی از شکست ارتش ترکیه می رسید و کشته شدن غیرنظامی های تُرک به گوش می رسید» پدر به مرض سل دچار شده می داند که زیاد عمر نخواهد کرد. به شدت نگران است. برای حفظ زندگی خانواه اش به ایروان برمی گردند. پس از فروش خانه و اثاثیۀ زندگی عازم منطقۀ قفقاز وایروان می شوند :
« ازاستانبول تا شهر باطوم را با کشتی سفر کردیم. هفت شبانه روز روی دریا بودیم دریا طوفانی بود وهرلحظه بیم آن می رفت که کشتی غرق شود وبالاخره به باطوم رسیدیم پس ازاقامتی کوتاه با قطار به سوی ایروان راهی شدیم. . . . . . . پدر بعداز شش ماه فوت می کند. جنگ هنوز ادامه داشت و رفته رفته صورت زشت خود را بیشتر به مردم نشان می داد. . .» توسط دایی اش که ساکن تبریز بوده عازم آن شهرمی شوند ولی انجا نیزبه خاطربد خلقی های مادربزر گ نمی توانند دوام بیاورند وناچار به ایروان بر می گردند. روایت عبور از رود ارس را شرح می دهد تاریکی شبانه است و ازدحام وهیاهو؛ زیرغرش باران تند و شدید:
«چشم چشم را نمی دید تنها صدای صوت و حرکت قطارها ازیک سو وغرش رود ارس وهمهمه مردم ازسوی دیگرشنیده می شد . . . یک مرد شوهرعمه ام که ما به او عمو می گفتیم دو زن – مادرم وعمه ام وما پنج بچه که یکی شان حیدر کوچولو، پسرعمه ام بود درحال عبور ازپل بودیم.» عمو گم می شود وآنها بدون مرد وارد قطار می شوند. سالدات های روس در تدارک حمله به این خانوادۀ بدون مرد هستند. دوران جنگ است وناامنی و تجاوزها. مسئول قطار که یک مرد ارمنی است ازاین خانواده مسلمان حمایت می کند وامنیت ان ها را درمقابل تجاوز سالدات های روس حفظ می کند. عمو پیدا می شود و ماجرا را می شنود با سپاس ازآن مرد ارمنی، می خواهد پولی هم به او بدهد که می شنود: «قونشو [همسایه] برای انجام این کار ازشما پولی نخواهم گرفت من هم زن و بچه دارم و مدت هاست که از وضع شان بی خبرم . . . »
باشروع جنگ جهانی اول اوضاع بدتر و پریشانی ها اوج می گیرد. « ما درکنار راه جسدهای مرده ولاشه های گندیدۀ جانوران را می دیدیم و ازبوی تعفن آنها نفس های مان تنگ شده بود. بیماری وبا و تیفوس نیز همه جا را فرا گرفته بود».
جنگ ارامنه با مسلمان ها درمنطقه شروع شده بود. کلیساها ومساجد ویران شده، تمام آبادی های سر راه خالی وساکت، و ازسکنه خبری نبود. «پس از سه یا چهارشبانه روز درحالی که همه مان با مرگ دست پنجه نرم می کردیم به قصبه ایگدیرکه خالی ازسکنه بود رسیدیم . . . . . . چه بسیار انسان هائی که مردند یا ناپدید شدند. یکی ارناپدید شده ها خواهرمن زلیخا بود که هیچگاه نتوانستیم پی به سرنوشت او ببریم»
دراین روزها که شانزده ساله است با جبارعسگرزاده – باغچه بان بعدی – که همشهری همدیگربودند و مهاجر، ازدواج می کند . پس ازگدراندن روزهای بسیارسخت ودربدری ها بالاخره وارد ایران شده سر از مرند و تبریز درمیآورند وبعد ها، شیراز و تهران مسکن اصلی آنها می شود.
جبارباغچه بان
آنگونه که باغچه بان خود را معرفی می کند ایشان « در۱۹ اردیبهشت ۱۲۶۴ برابر با ۸ مه ۱۸۸۵ در شهرایروان زاده شدم. پدربزرگم رضا از اهالی تبریز بود پدرم عسگر نام داشت که درشهرایروان با معماری وقنادی زندگی می گذراند. به رسم آن روزگار سواد اندک پایه را درمکتب خانه ای دریک مسجد آموختم» وسپس ازخُلقیات ورفتارهای پدرش که «مردی درستکار اما خشن و مستبد بود» یاد می کند. نوجوانی و جوانی را با ایمان مذهبی می گذراند. روزه خواری های پنهانش را بامادر درمیان می گذارد: «خدا دیده و فهمیده و روزقیامت مرا خواهد انداخت توی جهنم». مادر او را دلداری داده می گوید: « بیخودی می ترسی خدا به تو کاری نخواهد داشت. خدا هیج بچه ای را آتش نمی زند» درپند و اندرز مادرانه ازعدم تحمل و تسلیم او به گرسنگی چند ساعته، یادآورمی شود: «مردی که زورش به خودش نرسد به هیچ چیز دیگری زورش نخواهد رسید».
درپانزده سالگی با ترک تحصیل به کار می پردازد. به طور پنهانی درخانه به برخی دختران آموزش می دهد. «درهمان روزگارجوانی خبرنگار روزنامه های قفقاز ومجله فکاهی «ملانصرالدین» شدم» دربیست سالگی ۱۲۸۴ برابر ۱۹۰۵ میلادی درجنگ های ارامنه ومسلمان به زندان می افتد. درزندان نشریه ای فکاهی به نام “ملا نهیب” منتشر می کند: « ومن درمدت یک هفته پنجاه نسخۀ هشت صفحه ای با دست می نوشتم». با وارطان نامی آشنا می شود که زندانی سیاسی و مرد پخته و با دانشی ست. در زندان پیرمردی ارمنی که همیشه انجیل می خواند روزی در درگیری با وارطان، وحمایتِ نویسنده از پیرمرد با وارطان اول درگیر و بعد آشنا و دوست می شود: «اونخستین درس زندگی را به من آموخت. درس صلح و آرامش، درس استدلال و منطق ، به جای جدل ومناقشه، دوستی ما به این ترتیب آغاز شد» درسه ماهی که باهم بودند هرروزبا هم به صحبت می نشینند. «درواقع آموزش مرا به عهده گرفته بود. ازتاریخ وجغرافیا و علوم طبیعی و پیدایش دنیا ومنشاء حیوان و انسان برایم درس گفت» نویسنده با قدردانی از وارطان و شمردن صفات انسانی او می افزاید «دربارۀ وارطان همین بس که بگویم اویک فرشته بود که به شکل انسان با اندیشۀ برابری انسان ها برمن ظاهرشد او زندان را برای من به کلاس درس بدل کرد. وارطان با درس های خود برای همیشه مرا از زندان افکار پوسیده ام رهانید».
ازفلاکت های مردم ونا به سامانی های اجتماعی که پیامدهای جنگ اول و جنگ های ارامنه و مسلمان ها بود دربرگ های زیادی روایت های تلخی دارد که به نظر می رسد درست ترین و صحیح ترین اطلاعات باید بوده باشد. به روایت همین خاطره : «سیاست های دولت های بزرگ براین بود که مردم وقوم های گوناگون را به جان هم بیاندازند» به همان میزان که ارامنه مسلمان ها را می کشتند، مسلمان ها نیزارامنی ها را می کشتند. ویرانی و تلفات از هردو طرف بود.
از دکترصفی زاده نامی اسم برده که درارتش روسیه خدمت می کرد. از انسانیت و نیکنامی وخوش سیرتی او می گوید. درآن روزهای سخت جنگ ارمنی – مسلمان «اسباب جراحی و داروهای لازم را به زین اسب می بست و برای درمان زخمی ها داوطلبانه راهی جبهۀ جنگ می شد. گاهی سه چهار روز به خانه بر نمی گشت و بیشتربا لباس و چکمه درصحرا می خوابید و اززخمی ها پرستاری می کرد . . . . . دکتر صفی زاده درسال ۱۲۹۷ هجری شمسی، مانند دیگر مهاجران ازراه ماکو وارد ایران شد . . . . . . و در۱۳۰۳ با درجۀ سرگردی وارد ارتش ایران شد ومدت سیزده سال در شاهپور سلماس اقامت و زندگی کرد» . . . کوچکترین فرزند او دکتر اکبر صفی زاده درتبریز به درمان مردم و تدریس دردانشگاه مشغول است».
جبارباغچه بان در۳۴ سالگی در۱۲۹۸ « با خانوادۀ پریشان خود وارد خاک ایران شدند» در شهر مرند مسئولین اجازه نمی دهند به سمت تبریزحرکت کند به ناچار درآن شهرماندگار می شود. با کمک حزب تجدد با سمت آموزگار با حقوق ماهی ۹ تومان درمدرسۀ احمدیه مرند به کار مشغول می شود. ازنخستین روزشروع کارش به نفرت یاد می کند. ازهوای نامطبوع وتهوع آورکلاس ولباس های پاره ومندرس وتن های کثیف شاگردان به ویژه سرهای کچل آنها : «چون ازخودم پولی نداشتم ازآشنایان کمک مالی می گرفتم به مصرف دوا ودرمان و تمیزکردن سرو گردن شاگردانم می رساندم . . . خودم سر بچه ها را با دست خود می شستم ودوا می زدم و می بستم . . . » ترتیب لباس یک شکل برای شاگردان واجرای بازی نمایشنامه ای به نام “خورخور” نوآوری های اورا برسر زبان ها می اندازد. همو با گرفتن امتیازبرای تأسیس یک دبستان دخترانه که «فرهنگیان لوازم مدرسۀ احمدیه را برای این دبستان نوبنیاد دراختیارم گذاشتند . . . درافتتاح دبستان عده ای از اهل بازار، با فریب و نقشۀ یک روحانی تیره فکربه سرم ریختند وبا اجیرکردن چند شرخر مرند قصد جانم را کردند که به خانه شجاع نظام که حاکم مرند بود پناهنده شدم»
نوآوری های این معلم دلسوز، به مزاج مدیردبستان که پدرزنش وکیل بانفوذی بوده خوش نیامده با توطئۀ و پشتیبانیِ او، درتدارک طرد این معلم تلاش می کند که موفق نمی شود. در این میان بلوری شهردار تبریز نیاز به آموزگاری دارد برای یک دبستان تازه تأسیس درتبریز که نویسنده درخور مقام و منصب این کار، به تبریز منتقل می شود.
درتبریزبا کمک وهم اندیشی با فیوضات رئیس فرهنگ آدربایجان، که ازفرهنگیان محلی بود با تأسیس (باغچه اطفال) موفق می شود. با یاد آوری از توانائی ها و ابتکارات شخص خودش به قروتنی اشاره می کند: « . . . کارهای من مانند یک شعبده باز چینی تحسین همه را بر [می] انگیزد. البته خودم نیز مانند شعبده بازان از معرکه هائی که برپا می کردم لذت می بردم».
با تغییر رئیس فرهنگ وآمدن دکتر محسنی نام ازمرکز، اوضاغ زیرورو می شود. این شخص مغرض که نسبت به مردم آذربایجان و زبان آذری بدبین و دشمنیِ خاصی داشت وسینه به سینه بد دهنی ها و توهین هایش ورد زبان مردم بومی تبریز بود، همیشه به ننگینی از او یاد می شود. «دکتر محسنی به جای این که سوابق وعلائق فرهنگیان را تقدیر وتشویق کند، دستور اکید داد که درادارۀ فرهنگ، کارمندان با مراجعان مدرسه ها دربیان با یکدیگر باید به زبان فارسی گفت وگو کنند. ادامه این روش به آنجا منجرشد که «روزی عده ای خانه اورا محاصره کرده باسنگ به جانش سوء قصد کردند تا بالاخره والی مجبورشد برای حفظ حان او یک دسته سربازبفرستند» این کارشکنی ها بالاخره اثرمنفی خودرا بروز می دهد درسال ۱۳۰۶ با قطع کمک های مالی ازطرف فرهنگ “باغچۀ اطفال” تبریز منحل شد.
با انتقال فیوضات به شیراز، فرصت مناسبی پیش آمده که نویسنده به شیرازبرود. درآن سالها مسافرت ازاین شهربه آن شهر درایران، احتیاج به جوازعبور و ورود داشت. اوبرای گرفتن جواز به شهربانی می رود و پس ازده روز سرگردانی موفق نمی شود. با سرهنگی که معاون درگاهی است دربگومگوی تندی سرهنگ فریاد می کشد « من چه می دانم، به هرجهنم دره ای که می خواهی برو» با چند ناسزا. و نویسنده هم فریاد می کشد وسرتیب درگاهی ازاتاقش بیرون آمده لگدی به اومی زند و زمین میافتد ویک راست میبرندش زندان. پس ازدوسه روزاز زندان بیرون می آید. داستان کسی که ضمانت او را برعهده گرفته و از زندان نجات داده است، از شنیدنی ترین داستان های عحیب است که درآیینۀ زمان، اوضاع دوران را به درستی درمعرض تماشای تاریخ گذارده است. نویسنده، دربارۀ ضامن خود که یک همشهری یعنی اهل ایروان است توضیح می دهد:
«دراواخر جنگ بین المللی اول که سلطنت “رومانوفها” با انقلاب خونین بالشویکها واژگون و زندانها شکسته شد سرتاسر روسیه درنا امنی واغتشاش می سوخت» فرار و مهاجرت خانواده ها و مردم شهر ها به نقاط دیگر جهان را نقل می کند. همو با دوبخش کردن این مهاجران، یعنی دکتر و مهندس و بازرگان و زندانی های ازسیبری برگشته که همراه و با هم به ایران رفتند و سکونت کرده و به کار مشغول شدند؛ دربستر این روایت با تمیز ومعرفی افراد شیادان را نیز معرفی می کند. عده ای نیز همان کارهای گذشتۀ خود را، البته با تغییر لباس و وضع ظاهری ازسرگرفتند. ضامن ایشان که عبای تاکرده زیربغل با تسبیح بلند دردست داشت، یکی ازآن شیادهای سابقه دار بوده «این شخص به جرم تجاوز به عنف در زندان های سیبری زندانی بود». دولت وقت ایران باشناسائی این افراد به طوری استفاده می کرد. نویسنده این موضوع را با کنایۀ تلخی روایت می کند:
«دراین پناهگاه یعنی ایران، گروه اول، گروه برجسته، نه فقط خوشکامی ندیدند، بلکه با ناکامی های زیادی هم مواجه شدند. ولی برعکس گروه دیگر که دستشان را به خون “عشقی ها” و “مدرس ها” سرخگون کردند و بسیار موفق بودند. بعضی شان صاحب ملک و ثروت های کلان و مقام های رفیع شدند. . . »
نویسنده پس ازرهائی ازآن زندان با رانندۀ جوانمردی به شیراز می رود «فقط چهارریالی را که به مأمورین درگاهی درسر جاده بود فوق العاده گرفت».
خاطرۀ خوش از شیرازوصفای مردم آن سرزمین را به زیبائی شرح می دهد. بافعایت های فرهنگی خود که مورد استقبال بوده، و ازاحترام محلی ها به نیکی یاد می کند. وسپس به تهران بر می گردد و با تشکیلات تازه ای که راه انداخته سرگرم می شود.
پس از شیراز به تهران آمده وسال ها درتهران با راه انداختن مراکز آموزشی خدمت می کند از علی اصغر حکمت وزیر فرهنگ وقت به نیکی یاد کرده است. این مرد خودساختۀ متواضع و بی ادعا، «با وجود این که اطلاعات تکنیکی و تحصیلات فنی نداشتم و اطلاعاتم درمورد کارهای مکانیکی از حد ساختن یک زنگ اخبار تجاوز نمی کرد، تصمیم با ساختن تلفن گنگ گرفتم اسبابی که کر و لال ها با گرفتن میلۀ آن به دندان می توانند ازطریق استخوان فک ارتعاشات صوتی را دریابند» این دستگاه را به ثبت می رساند. و سپس تجربه پانزده سالگی خود در این مورد را شرح می دهد.
ازتوضیح بیشتردرباره این کتاب می گذرم که به درازا می کشد. اما گفتن دارد که نویسنده، برگ هایی مستند از تاریخ اجتماعی زمان را بی کمترین بیراهه رفتن ها بیان کرده است. شاید انتشار خاطرات در پس ۴۴ سال پس ازفوت نویسنده، درتبیین خاطره های پنهانی بی رابطه و بی اثر نبوده است.
دربارۀ تشکیل دبستانی برای “کر ولال” ها که ازمدت ها پیش فعالیت را شروع کرده بود می نویسد: « سال های بین ۱۳۳۲ تا ۱۳۳۶ برای دبستان کر ولال ها حیات جدیدی محسوب می شود» وسپس از کمک های وزیر فرهنگ وقت دکترمهران با سپاس یاد می کند. وفعالیت های چندسالۀ آن را با جرئیات شرح می دهد. ازناکارآمدی جمعیت هیئت مؤسسان و بی انظباطی اعضای جمعیت، دل خونی دارد وبه بدی ازآن ها یاد می کند. «به جای اولویت دادن به برنامه تربیت معلم، اصرار ورزیدند بنای جدید دبستان وایجاد شبانه روزی درصدر برنامه قرار گیرد».
سرانجام با اتمام ساختمان «آموزشگاه کر و لال های باغچه بان» دریوسف آباد مرکزیتی در تهران تأسیس می شود وآموزش این عده ازمحرومان جامعه را به طور رسمی برعهده می گیرد.
جبارباغچه بان وهمسرش صفیه خانم میربابائی، با تلاش های پُردوام خود میراثِ بزرگی به یادگار گذاشتند و با این کار فرهنگی درخدمت بشریت، نام خود را جاودانه ساختند.
در هفته گذشته در “یادداشت اقتصادی هفته” در سایت خلیج فارس موضوع اقتصاد مقاومتی ولی فقیه تحت عنوان ” شو اقتصاد مقاومتی ولی فقیه ” مطرح گردید . این هفته نیز درادامه به نقشی که آقای خامنه ای میخواهد در اقتصاد کشور بازی کند میپردازیم . رهبر حکومت اسلامی از سال گذشته که ” دکترین اقتصادی ” خود را معرفی کرد دچار نوعی تب اقتصادی شده و درجه این تب گاه چنان بالا میرود که وی دچار پریشان گویی میشود. سال گذشته اقتصاد مقاومتی را در ۲۴ ماده به دولت و مجلس ابلاغ کرد . به دنبال ان یک موج تبلیغاتی گسترده درباره این تدبیر داهیانه رهبری با این هدف به راه افتاد که یک امیدواری کاذب در مقابله با بحران اقتصادی فراگیر موجود درجامعه ایجاد شود و چنین الغاء گردد که با اجرای این حکم حکومتی مشگلات اقتصادی کشور برطرف خواهد شد ، اکنون با گذشت یکسال مشاهده میشود که با وجود همه جنجالهای تبلیغاتی و برگزاری انواع همایشها در این زمینه بیلان کار منفی تر از آن است که انتظار میرفت وجادوی اقتصاد مقاومتی نه تنها تاثیری نداشته و امیدی در جامعه ایجاد نکرده، بلکه دستمایه انواع جوکها و وسیله تمسخر گردیده است . البته آقای خامنه ای هنوز امیدوار است که ” مانیفست اقتصادی ” خود را به ثمر رساند، کما اینکه چند روز پیش در دیدار با جمعی از مردم آذربایجان بار دیگر درباره بحران اقتصادی کشور داد سخن کرد و تز خود برای برون رفت از بحران را مجددا مطرح ساخت که اگر ازپیرایه ها و تکرار گوئی های منبری وی بگذریم خلاصه کلامش چنین است :
۱ – قطع اتّکاء بودجه کشور به نفت
۲ – تکیه بودجه دولت به تولید داخلی و مالیات ها و اداره کشور با درآمدهای حاصل از مالیات تولید و کسب و کار
۳ – استفاده حدّاکثری از ظرفیّت های داخلی و جغرافیایی. کشور ما روی نقشه که نگاه کنید، یک چهارراه بسیار حسّاس و مهمّ زمینی و هوایی است؛ دسترسی به آبهای آزاد هم دارد.
۴ – مصرف محصولات داخلی توسط مردم و مسئولین. آن چیزهایی که مشابه داخلی دارد، ملت ، محصول خارجیِ آن را مصرف نکند.
۵ – مبارزه جدی با قاچاق
۶ – مبارزه جدی با بد حسابهای بانکی
اینکه ولی فقیه پس از بیست و چند سال ناگهان به این کشف تاریخی رسیده است که عوامل مخرب اقتصاد کشور موارد فوق هستند و از وخامت اوضاع ابراز نگرانی میکند نه از روی دلسوزی به حال مردم است که اگر چنین بود دلار یکصد تومانی هنگام تکیه زدن وی بر تخت رهبری به ۳۵۰۰ تومان کنونی نمیرسید، تعطیلی بیش از ۵۰% واحدهای تولیدی پیش نمیامد، ده ها میلیارد دلار خسارت ناشی از تحریمها بر اقتصاد کشور تحمیل نمیشد و بسیاری هزینه های دیکر که لیستی طولانی است. نگرانی و دلواپسی شدید ولی فقیه آشکار شدن تنها نوک کوه فساد در دوره احمدی نژاد است که عبای آقا را نیز به شدت آلوده کرده است . تاراج میلیاردها دلار درآمد نفتی کشور در دولت احمدی نژاد که بدون تردید نمیتوانسته بدون اطلاع بیت رهبری صورت گرفته باشد او را بسیار پریشان احوال کرده است و از اینرو به دنبال تدابیری است تا با انحراف فکری درجامعه خود را از این مخمصه نجات دهد. اقتصاد مقاومتی در واقع تدبیری است دراین زمینه تا با ایجاد خط انحرافی وضعیت بی اعتبار خود را ترمیم بخشد.
آقای خامنه ای به خوبی میداند که مردم ایران هنوز سخنان صریح و واضح وی در نماز جمعه بعد از انتخابات سال ۱۳۸۸ را که ملت را تهدید کرد و آشکارا از احمدی نژاد حمایت نمود و گفت که نظراتش به وی بیشتر نزدیک است فراموش نکرده اند . احمدی نژاد مردی که بایستی جایش در بیمارستان روانی باشد، با حمایت رهبری با دست زدن به بزرگترین تقلب درتاریخ انتخاباتی کشور خود را پیروزمندانه از صندوق رای بیرون آورد و دست محبت آمیز رهبر هم بر سر او کشیده شد. حاصل این تقلب بزرگ فاجعه اقتصادی موجود است که درآمد نفت دود شد و به هوا رفت. در این بزرگترین تاراج ملی که در تاریخ کشور بی سابقه بوده است بیت رهبری اگر نه فقط نظارت که دخالت مستقیم داشته .
با رو شدن بخشی از حقایق در مورد این سرقت ملی شرافت انسانی و وظیفه ملی و اسلامی حکم میکرد که آقای خامنه ای بعنوان ولی فقیه و رهبر کشور و کسیکه میبایستی حافظ منافع ملی باشد وارد عمل شده با عذرخواهی از ملت و با یک حکم حکومتی احمدی نژاد را به دست قانون می سپرد تا حداقل وجدانش آسوده گردد . ولی وی نه تنها چنین نکرد و دفاع از احمدی نژاد را برحفظ منافع ملی ترجیح داد، بلکه برای نجات وی و درواقع خودش شوی اقتصاد مقاومتی را به راه انداخته است تا اذهان عمومی را به جهت دیگری معطوف سازد و باز با توسل به بهانه نخ نمای استکبار جهانی و تحریمها علل ضایعات اقتصادی را به آنها حواله دهد. در حالیکه مطلقا چنین نیست و اگر درآمد عظیم نفت این چنین به تاراج نمیرفت تحربمها نمیتوانستند اینگونه اثرگذار باشند. تقضیر و گناه آقای خامنه ای به مراتب بزرگتر از احمدی نژاد است زیرا که وی در نهایت میگوید المعمور و معذور .
متاسفانه آقای خامنه ای ازجمله دولتمردانی است که تفکری به شدت سیاست محور دارد . از نگاه وی سیاست اصل است و اقتصاد وسیله ای در جهت دستیابی به اهداف سیاسی . درچنین تصوری منافع ملی جایکاه واقعی خود را از دست میدهد و تدابیر اقتصادی نه بر پایه مکانیسم اقتصادی بلکه در جهت خواسته های سیاسی شکل میگیرد. این چنین برداشت ابزاری از اقتصاد که دقت عمل و رعایت ضوابط وقانونمندی های آن شرط اصلی است حاصلی جز افزایش ضایعات بر منافع ملی و ترویج فساد مالی ندارد . هزینه های میلیارد دلاری برون مرزی حکومت اسلامی مانند کمکهای مالی و نظامی به سوریه ، تامین مخارج حزب الله لبنان، کمکهای مالی و نظامی به حماس، وسایر هزینه ها در یمن و بحرین و غیره از جیب ملتی که بیش از یک پنجم جمعیت آن زیر خط فقر زندگی میکنند نه تنها توجیه اقتصادی ندارد بلکه خیانت مسلم به منافع ملی است. متاسفانه در جامعه استبداد دینی زده ایران که میهن پرستی یک جرم محسوب میشود و منافع ملی محلی از اعراب ندارد تعجب آور نخواهد بود که رهبر آن نیز که خود را نماینده خدا و یافته ای جدا بافته از جامعه میداند این حق را برای خود قائل شود که با درآمد کشور هرگونه که خود خواهد عمل کند خواه بصورت دزدیها و حیف میل های میلیاردی درون کشورباشد، یا هزینه های سرسام آور برون مرزی.
حرف شعر بود و احوالات شاعرانه؛ حرف حضور سیاست و اوضاع جامعه در ادبیات و حرف خیالهای دور و نزدیک؛ اینها همه، در شبی که به حالات و احوال «احمد شاملو» اختصاص پیدا کرده و «شاملو در یک نگاه» عنوان گرفته بود.
دکتر احمد کریمی حکاک که از جمله چهرههای آکادمیک و علمی ادبیات شرق در محافل دانشگاهی به حساب میآید؛ این روزها طی حضوری یک ساله، در لندن به سر می برد تا دانشکدهی تازه تاسیس مطالعات ایرانی دانشگاه مطالعات شرقی و آفریقایی لندن را رنگ و رونق بیشتری دهد. همین است که بسیاری از محافل ادبی و فرهنگی لندن، فرصت حضور ایشان را غنیمت دانسته و با برپایی برنامههایی ادبیات ایران را دیگر بار به بحث و گفتوگو نشسته اند.
عکس از عماد صدر
این بار نوبت به دو نهاد فرهنگی “بنیاد ژاله اصفهانی” و “انجمن سخن” رسیده بود تا با تجربهی یک همکاری مشترک؛ علاقه مندان به شعر معاصر ایران را پای صحبتهای دلنشین دکتر حکاک بنشانند. هم او که از جانب مجری برنامه، “ادیب سخنور” نامیده شده بود.
این برنامه که عصر روز جمعه بیست و هفتم فوریه و در سالن اجتماعات برونئی دانشگاه سواز برگزار می شد، هم آن طور که از نامش هم پیدا بود بنا داشت تا از جلوههای متفاوت شعر و زندگی شاملو بگوید و دیگر بار آثار و احوال شاعر آزادی ایران را مورد واکاوی قرار دهد.
احمدشاملو
عنایت فانی؛ مجری با سابقه ی تلویزیون بی بی سی فارسی که وظیفهی گرداندن این برنامه را به عهده گرفته بود از پس ارائهی یک معرفی کوتاه از دکتر حکاک، گفت که این برنامه در دو بخش مجزا تدارک دیده شده و بنای کار بر این است که در بخش اول سخنران برنامه از جلوههای کاری و شخصی شاملو بگوید و در دیگر بخش هم سرودههایی از او خوانده و به بحث گذارده شوند.
پس از صحبتهای آقای فانی؛ دکتر حکاک نوبت کلام را در اختیار گرفت و با ارائهی سر فصل هایی به صورت بسیار خلاصه و اجمالی شعر شاعر را در هر فصل مورد واکاوی قرار داد. موسیقی، عشق؛ آزادی، آرمان خواهی؛ وطن پرستی؛ استفاده از طبقات مختلف زبانی؛ نظم و آهنگ در شعر؛ سیاست و احوال جامعه و آثار پژوهشی شاملو از جملهی سرفصلهایی بودند که مورد توجه دکتر حکاک قرار گرفته بودند.
آقای حکاک در قسمتهای ابتدایی کلامش از موسیقی شعر شاملو گفت و عنوان کرد که بنا به اقرار خود شاعر، “حسرت اندوخته شدهی ناشی از دسترسی نداشتن به موسیقی” شاملو را به سمت شعر کشانیده. او همچنین از موسیقی رایج در شعر او هم گفت که در مقاطعی مثال شعر پریا سطحی بوده و در دیگر زمانی هم به عمق رفته و با جان شعر در آمیخته.
فقر؛ فقر و نداری عیان شاملو در کودکی دیگر موضوع مورد اشارهی آقای حکاک بود. او گفت که شاملو به خاطر همان فقر به احوال طبقه ی مستمند توجه پیدا کرده و در ادامه هم به همان خاطر به احزب سیاسی خاص کشیده شده و (و روزی هم به خاطر دفاع از شعر و اندیشه اش از همان حزب جدا شده)…
حرف از تحصیلات مدرسی شاملو هم به میان آمد. سخنران اشاره کرد که همه می دانند که شاملو سواد مدرسی شایانی نداشت و همین موضوع هم باعث دو موضع متفاوت او در این مورد شده بود. یکی جنگ و ستیز او با علم مدرسی و دیگری ترس او از این حوزه که این هر دو در آثار و گفتههای او مشهود است. آقای حکاک از همین مدخل به حافظ تصحیح شده به سعی شاملو رسید و گفت که آن حافظ به خاطر آنکه از جانب یک شاعر تصحیح شده، زیباست ولی از نگاه او فاقد اعتبار است چرا که با روشهای تصحیح دانشگاهی تنظیم نشده؛ همین طور که کتاب کوچهی او خوب است ولی به کل با امثال و حکم دهخدا متفاوت است.
آقای حکاک همین طور از اظهار نظرهای غیر تخصصی شاملو باب ادب کلاسیک ایران گفت و عنوان کرد که حرفهای او باب فردوسی به کل یاوه است و به دور از درک درست ادبی. وی همچنین بلافاصله بعد از این کلام نکتهی جالب دیگری را یادآور شد و گفت:
احمد شاملو
” اینها البته هیچ ربطی به شعر او ندارد و شعر او خیلی هم خوب است. برخی مثلا می گویند که کسی که چنین نظر خارج از مدار عقلی عنوان کرده معلوم است که شعر خودش هم بی اعتبار است؛ اما هر گز چنین نیست. خیر. شعر او از نظرهایش جداست و ما بهتر است که خود شعر را قضاوت کنیم و از حواشی دوری کنیم.”
مباحث ناسیونالیستی و باورهای وطنپرستانه هم دیگر از حرفهای دکتر حکاک بودند. او گفت که شاملو مثال ما در عصر ناسیونالیستی زندگی می کرده و طبیعی است که این احساسات را هم داشته باشد و در شعرش هم بیاورد. آقای حکاک همچنین عنوان کرد که اخوان به نسبت شاملو بسیار بیشتر از این اعتقادهای وطن پرستانهی افراطی داشته اما شاملو وطنش را بسیار دوست داشته در حالی که وطن او همهی دنیا بوده و می توان او را شاعری جهان وطن دانست.
عشق؛ قرار و بی قراری و عصیانگری هم دیگر از موارد اشاره شده بودند. آقای حکاک گفت عصیانگری شاملو بسیار شبیه عصیانگری فروغ بوده؛ منتها از نوع مردانهاش.
این بحث در ادامه به “آزادی” رسید؛ همان کیفیت آرمانی که جوری با نام شاملو سنجاق شده. آقای حکاک گفت که شاملو بیشتر از همهی مفاهیم فکری، از آزادی گفته و او براستی که شاعر آزادی است. جالب اما نکتهی دیگر سخنران در این باب بود، آقای حکاک گفت شاملو از فقدان آزادی گفته و در ستایشاش هم شعر سروده؛ اما تعریف مشخص و واضحی از این معنا ندارد و سر آخر معلوم نمی شود که آزادی از نگاه او چگونه کیفیتی است.
قسمتهای پایانی بخش اول هم به جنگهای همیشگی میان شاعران سبک کلاسیک فارسی و شاعران شعر نو اختصاص داشت؛ همانجا بود که دکتر حکاک به بزرگتر شدن کار نیما توسط اخوان و شاملو اشاره کرد و با ارائهی یک تاریخ اجمالی از این جدال بدین جا رسید که این نزاع ها و حرف ها اکنون به آخر رسیده و حالا وقت لذت بردن از این هر دو گونهی شعر است و چه خوب که هر دوی این موارد در شعر امروز ساری و جاریاند و وجود دارند.
پس از سخنان ابتدایی، بخش دوم در قالبی بسیار صمیمی و دوستانه شروع شد؛ روال کار این طور بود که شعرهایی از شاملو که پیشتر در هیات دفترچهای در اختیار حاضرین هم قرار گرفته بودند، توسط افراد داوطلب قرائت میشد و در پس آن افراد برداشتهایشان را از آن اشعار عنوان میکردند و دکتر حکاک هم پاسخگوی سوال های ایشان میشد.
عکس از عماد صدر
شعر اول که توسط عنایت فانی؛ مجری برنامه خوانده شد؛ “هجرانی” بود که به قول دکتر حکاک ریشه در نوستالژی دوری از وطن و علاقهی زیاد شاعر به خانه اش داشت و در روزگار دوری او از ایران سروده شده بود.
این بحث حب وطن در ادامه به خاطرهای شنیدنی از یکی حاضرین انجامید؛ خانمی گفت که روزگاری ساکن سوئد بوده و اخوان هم برای شعرخوانی به آنجا آمده بوده. او گفت که مردم از شاعر خواستند که شعر زمستانش را بخواند و او گفت که آن شعر را دیگر دوست ندارد، چرا که شعر به عربی ترجمه شده. این خانم عنوان کرد که از این گفتهی اخوان افسرده شده و خواست تا نظر آقای حکاک را هم در این مورد بداند. آقای حکاک در اظهار نظری جالب؛ پس از موافقت با نظر فرد سوال کننده گفت که البته بهتر است که ما آنقدرها هم کمال گرا نباشیم و از شعرا هم انتظار اشتباه داشته باشیم. او در مثالی واضح تر عنوان کرد که وقتی به دیدن یک رقص میرویم، از حرکات زیبای رقصنده دلخوش می شویم و کاری به عقاید سیاسی او نداریم و همین موضوع هم در مورد شاعر صادق است و بهتر است که ما کاری به عقاید ایشان نداشته باشیم و تنها از شعرشان لذت ببریم.
در اشعار بعدی هم مباحثی باب وزن و قافیه در شعر شاملو و همین طور استفاده از طبقات مختلف زبانی در آثار او مطرح شد تا جلوههای فنی کار هم از بحث و کلام دور نماده باشند. آقای حکاک همچنین در تذکری بسیار هوشمندانه از نسخ فراوان اینترنتی گفت که معمولا با سلیقه و سواد کم تایپ شده اند و هر گز جان شعر را توان انتقال دادن ندارند. او ادامه داد که دانشجویان و کنجکاوان به ادبیات بهتر است که از نسخههای چاپی استفاده کنند که احتمال خطا در آنها کمتر است.
اگر که بیهوده زیباست شب؛ برای چه زیباست شب… ؟ شعر شب شاملو هم با سوال یکی از حاضرین به این محفل دوستانه آمد و از جمله باب معنای دوازده گلوله سوال شد که به روایت برخی از حاضرین به کشته شدگان سیاهکل و آن واقعهی تاریخی مربوط می شد.
دیگری از حکومت شاملو بر ذهن جامعهی روشنفکری ایران پرسید و اینکه چه چیز شاملو را شاملو کردهاست. آقای حکاک هم حکومت شاملو بر اندیشه ی روشنفکران ایران را رد کرد و گفت که این موضوع برداشت شخصی شماست و امثال اخوان همیشه حاضر و ناظر بوده اند و شاملو هیچگاه یکهتاز میدان نبوده. او همچنین از فروغ یاد کرد که تا زنده بود ستاره بود و بعدها هم ستاره ماند. پاسخ دکتر حکاک به بخش دوم سوال هم جالب بود، : “شعرش. البته که شاملو با شعرش شاملو شده”
حرف از دوری شاملو و دیگر شعرا از شهر و مصادیق شهری هم به میان آمد. آقای حکاک اشاره کرد که شاملو از شهر به دامان معشوق پناه می برد و سپهری هم شهر را با سقف بی کفتر صدها اتوبوساش می شناسد؛ در صورتی که به نگاه من این یک اشتباه است. او گفت که نکوتر می بود که شعرای امروز همراه زمانهی خودشان می شدند و این طور با شهر به مشکل بر نمی خوردند؛ صورت دیگری از هم این بحث هم پیش تر از این گفته شده بود، آنگاه که عنوان شد که در شعر ما واژه های روز پیدا نمی شوند و واژه ها هنوز از همان قاموس قبلی می آیند. آقای حکاک گفت که من آرزو داشتم که شاعری از کالباس و اتوبوس و … بگوید؛ اما چنین چیزی هنوز در شعر ما نیامده است.
بحث تکثر تفسیر هم به میان آمد و این طور عنوان شد که از جمله زیباییهای شعر یکی همین تکثر تفسیر است و خوب است که می توان از شعر برداشتهای متفاوت داشت.
این برنامه ی دوستانه و صمیمی عاقبت با اعلان خبر دو شب شعر دیگر در هیاتی مشابه آخر گرفت. این طور که گفته شد، شب های فروغ فرخزاد و مهدی اخوان ثالث هم با همکاری این دو بنیاد و با سخنرانی دکتر حکاک برگزار خواهند شد که اولی در ۲۴ ام ماه آوریل آتی خواهد بود و دومی هم در فرصتی دیگر در بهار در راه.
سال گذشته آقای خامنه ای با صدور یک حکم حکومتی جدید بنام ” اقتصاد مقاومتی” موج تازه ای از تبلیغات به نفع خود را به راه انداخت که هنوز زنده نگهداشته شده و خدمتگذاران نظام برای سبقت گرفتن در مجیز گویی به رهبر که این چنین داهیانه رهنمود نموده و مشگل اقتصادی کشوررا کشف و درمسیراصلاح قرارداده سراز پا نمیشناسند. ولی فقیه درسخنرانی اخیر خود به تفصیل به این کشف تاریخی – اقتصادی خود اشاره کرده وآنرا درحد فریضه دینی مطرح میسازد . او ابتدا مانند همیشه به استکبار جهانی پرداخت و گفت: یکی از مهمترین این دلایل، برنامه ریزی قدرتهای استکباری بعد از پایان جنگ تحمیلی، برای جلوگیری از تبدیل شدن ایران به یک قطب اقتصادی تأثیرگذار در منطقه و جهان است. غربی ها و عمدتاً آمریکاییها، با برنامه ریزی و با استفاده از شیوه های مختلف اقدام به کارشکنی در طرحها و فعالیت های بزرگ اقتصادی ایران با کشورهای منطقه و دور زدن ایران در خطوط انتقال نفت و گاز، خطوط زمینی و هوایی و خطوط شبکه های ارتباطاتی کردند و عملاً سال ها پیش از قضایای هسته ای، تحریم بی سر و صدایی را آغاز کردند که این مقابله اقتصادی تا به امروز ادامه داشته است. وی با تأکید بر اینکه باید در مقابل برنامه ریزی بدخواهان به گونه ای تلاش شود که ضربه دشمن، تأثیرگذار نشود و یا کم اثر شود، افزودند: علاوه بر برنامه ریزی مستمر و گسترده جبهه استکبار، اقتصاد کشور از دو اشکال بزرگ «نفتی بودن» و «دولتی بودن» نیز به شدت رنج می برد. او خام فروشی نفت وصرف آن درامور جاری کشور و استفاده نکردن از فرآورده های گسترده ناشی از ارزش افزوده نفت را، میراث شوم رژیم طاغوت و خسارتی جبران ناپذیر خواندند و گفت: این روش، آسان ترین راه پول درآوردن است که برخی از مسئولان در طول زمانهای مختلف، ترجیح دادند از این پول آسان، استفاده کنند. وی ۲۹ بهمن را مصادف با اولین سالگرد ابلاغ سیاستهای کلی اقتصاد مقاومتی دانست و تأکید کرد: اقتصاد مقاومتی که برای کشور، در هر شرایطی اعم از تحریم یا غیرتحریم ضروری است، به معنای آن است که بنیان اقتصادی کشور بگونه ای ساماندهی شود که تکانه های جهانی در آن اثرگذار نباشد. اگر پایه اقتصاد کشور براساس استفاده از ظرفیت های مردمی و تولید داخلی برنامه ریزی و مستحکم شود، دیگر برای تحریم ها و کاهش قیمت نفت عزا نمی گیریم و دچار نگرانی نمی شویم. یکی از لوازم اصلی و مهم خروج از اقتصاد نفتی قطع وابستگی بودجه کشور به درآمد نفت است و باید به این نقطه برسیم و معتقدم این کار سخت را می توان با همت و با اعتماد به مردم و جوان ها و سرمایه های داخلی انجام داد. خامنه ای با تأکید بر اینکه یکی از راههای قطع وابستگی بودجه به درآمد نفت، تکیه بردرآمد حاصل از مالیاتِ تولید و تجارت است، گفت: برخی سرمایه داران کلانی که از دادن مالیات خودداری و فرار می کنند مرتکب جرم می شوند زیرا کشور را به پول نفت بیش از پیش وابسته می کنند و زمینه ساز بروز مشکلات بیشتر می شوند. خامنه ای با تأکید بر اینکه یکی از راههای قطع وابستگی بودجه به درآمد نفت، تکیه بردرآمد حاصل از مالیاتِ تولید و تجارت است، گفت: برخی سرمایه داران کلانی که از دادن مالیات خودداری و فرار می کنند مرتکب جرم می شوند زیرا کشور را به پول نفت بیش از پیش وابسته می کنند و زمینه ساز بروز مشکلات بیشتر می شوند. خامنه ای با تأکید بر اینکه یکی دیگر از نکات اساسی برای حل مشکلات اقتصادی، ارتقاء بهره وری است، خاطرنشان کردند: ارتقاء بهره وری عبارت است از کاهش هزینه تولید و بالا بردن کیفیت. استفاده از تولیدات داخلی اولین نکته ای بود که آقای خامنه ای به آن اشاره کرد و گفت: مردم و همه کسانی که علاقمند به ایران و آینده آن هستند و همچنین دستگاههای دولتی باید کالاهای خارجی را که مشابه داخلی آن وجود دارد، استفاده نکنند.
درهمین رابطه نخستین «کنگره ملی اقتصاد مقاومتی» با حضور جمعی از مسئولین حکومت اسلامی ازجمله لاریجانی رییسمجلس شورایاسلامی، نوبخت رییس سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور، آقا محمدی عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، رهبر رییس سابق دانشگاه تهران، رییس دانشگاه عالی دفاع ملی و دیگر مسوولان ارشد کشوری و لشکری از جمله “سخنران ویژه ” سردار نقدی برگزار شد. سخنرانان در همایش برای پیشتازی در مجیز گویی از ولی فقیه چنان به تکاپو افتاده و سخنانی ایراد میکردند که بعضا بیشتر به هذیان گویی شباهت داشت تا یک بحث سنگین اقتصادی . در زیربه چند مورد این سخنرانیها اشاره شده و گفته های بعضی از گردانندگان رژیم بازگو گردیده تا عمق نوکرصفتی در حکومت اسلامی که وعده ” جامعه بی طبقه توحیدی” را بشارت میداد بهتر شناخته شود.
علی لاریجانی، رییس مجلس، با بیان اینکه محور اصلی اقتصاد مقاومتی توجه به تولید داخلی است، گفت: باید توجه کنیم محور اصلی در لابهلای اسناد و قوانین زیاد گم نشود. امروز بخشی از مشکلات اقتصادی کشور ناشی از تحریمها است، حالا باید بهدنبال این باشیم که چگونه فشارها را کاهش دهیم. پاسخگویی به این سوال در گرو چگونگی رفع نقایص اقتصادی کشور و حل مشکلات اقتصادی است. اکثر بندهای سیاستهای ابلاغی اقتصاد مقاومتی رهبر معظم انقلاب قابل اجرا است و با کمی تحلیل و اراده میتوان تمام سیاستها را اجرا کرد چراکه روح واحدی بر این سیاستها حاکم است و باید باتوجه به منابع انسانی و معدنی کشور رشد اقتصادی را برمبنای تولید قرار دهیم. بدترین راه برای حضور کارآمد بخشخصوصی در اقتصاد کشور، استخدام در بخشدولتی است. باید با بهرهگیری از صحبتهای اندیشمندان، تحقق عدالت اجتماعی، اثبات کارآمدی نظاماسلامی و تقویت تولید داخلی را مدنظر قرار دهیم. امسال بودجه جاری و عمرانی کشور ١٨٠هزارمیلیاردتومان بود که ١۵٠هزارمیلیاردتومان آن به بودجه جاری و ٣٠هزارمیلیاردتومان آن به بودجه عمرانی اختصاص یافته است. اینگونه نمیشود کشور را اداره کرد. دولت فربه و سنگین شده است، و باید کوچک و چابک شود.
محمد خوش چهره که مثلا استاد اقتصاد دانشگاه تهران است با بیان اینکه اقتصاد مقاومتی مکتبی است که باید به بینش سیاسی تبدیل شود، گفت: دانشگاهیان بهدلیل عدم درک درست از واژه اقتصاد مقاومتی کمکاری تئوری دارند. در حال حاضر باید بگوییم این لغت درکتب اقتصادی و تخصصی کمتر دیده شده است. اقتصاد دفاعی وجود دارد اما اقتصاد مقاومتی لغت هضم نشدهای است. اقتصاد مقاومتی یک نگرش و بینش اقتصادی است که باید با دنبال کردن نشستهای تخصصی و جستجوی نظرات اندیشمندان به یک مکتب تبدیل شود. وی میگوید: متأسفانه اقتصاد جمهوری اسلامی التقاطی است، بهزبان ساده اقتصاد مقاومتی مقاوم سازی اقتصادی است . اقتصاد کنونی ما به فروش نفت خام وابسته است. رهبری در سال ۷۴ به کاهش وابستگی به نفت اشاره مستقیم دارد ولی دولتها موفق به کاهش وابستگی بودجه به نفت نشدند. با این وجود میتوان گفت اقتصاد مقاومتی پاسخی به نظامهای سیاسی و وابستگی آنان به جریان نفتی است. برخی اقتصاد مقاومتی را اقتصاد ریاضتی تعریف کردهاند. در اروپا این موضوع یک تاکتیک است نه یک بینش. اقتصاد مقاومتی با جوهره نظام جمهوری اسلامی عجین است. وی اولین چالش را عدمدرک صحیح از معنی اقتصاد مقاومتی دانست و گفت: دومین چالش این است که برخی جهاد اقتصادی را در عمل و اجرا باور ندارند.
دراین همایش سخنان سردار نقدی رئیس سازمان بسیج که نمیداند اقتصاد را با الف مینویسند یا عین از دیگران فکاهی تر و مجیزگویانه تربود که گفت : “موضوع این کنگره موضوع روز کشور است این واژه ای که ولی امر زمان ابداع کردند را خودشان باید تبیین نمایند. باید ببینیم آیا چنین چیزی در شرایط کنونی ممکن است اگر چنین چیزی ممکن نبود قطعا از طرف ایشان مطرح و تبیین نمی شد. باید اقتصادی داشته باشیم که یا صددرصد آنچه نیاز داریم تولید کنیم و یا توانایی بالقوه داشته باشیم که در صورت ضرورت تولید نماییم یا یک بازار تضمین شده برای ما وجود داشته باشد یا اینکه قدرت انعطاف در تغییر نیازها را داشته باشیم.” نقدی پس از این غیبگویی داهیانه ادامه میدهد: “ستون فقرات اقتصاد مقاومتی تولید است اگر تولید ملی شکل بگیرد در پرتو آن تمام مشکلات اقتصادی حل می شود برای تولید پایدار اولین نیاز ما نیاز به مواد اولیه است تمام مواد جدول مندلیوف در ایران موجود است اغلب مواد اولیه پرمصرف به صورت خام از کشور ما صادر می گردد. ” بیچاره این سردار بیسواد نمیداند که جدول مندلیف یعنی چه و آن کسی هم که این انشای ابتدایی را برای او نوشته درست برایش توضیح نداده و شاید هم بقول معروف خواسته وی را سر کار گذارد. وی سپس به انرژی اشاره کرد و گفت که ما رتبه اول دنیا را داریم . ولی جالبتر اظهار فضل وی درباره نقدینگی بود که گفت: دررابطه با نقدینگی هم اظهار فضل کرد و گفت: نقدینگی مسئله بعدی یک اقتصاد کامل است ۶۷۰ هزار میلیارد تومان با توجه به رشد ۳۰ درصد نسبت به سال قبل داریم که نیاز کشور را از لحاظ نقدینگی تأمین می کند اینها به غیر از طلا و ذخیره ارزهای خارجی کشور است که به وفور موجود است. او در ادامه اشاره نامفهومی هم به علم و دانش کرد که گفت: نیاز دیگر اقتصاد دانش و علم است که ایران رتبه ۱۷ علمی را دارد و ما ۱۱ برابر متوسط دنیا پیشرفت علمی داریم وجود چهار هزار و ۸۰۰ دانشجو ( حتما منظورش ۴.۸ میلیون دانشجو بوده است) مهر تأییدی بر این قضیه است . مسئله دیگر وجود نیروی کار است که کشور ما نیروی کار جوان به تعداد زیاد دارد درهر خانه ای که نگاه کنیم نیروی جوان تحصیل کرده متقاضی کار وجود دارد. در اطراف ایران یک بازار بالقوه وجود دارد گفت: اگر بخواهیم یک تولید خوب داشته باشیم نیاز به بازار آرام و باثبات داریم یک بازار با ۴۰۰ میلیون مشتری در اطراف مرزهای ایران وجود دارد کمی آن طرف تر از مرزها یک بازار دو میلیارد نفری در اطراف ایران وجود دارد که دسترسی به این بازارها برای ما ممکن است. نقدی همچنین اظهار داشت: مسئله دیگر بحث امنیت غذایی است که در کشور ما نزدیک به ۵۸ میلیون هکتار زمین قابل زراعت وجود دارد که امروزه حدود ۱۶ میلیون هکتار تنها در دست زراعت است دو هزار و ۷۰۰ کیلومتر مرز آبی داریم که همین می تواند کل غذای کشور را تأمین کند اینکه رهبری می فرمایند برای ۲۰۰ میلیون نفر می توانیم غذا تولید کنیم کاملا صحیح و حرفی علمی است . وی درخاتمه کشف تاریخی خود را رو میکند که میگوید: مشکلات اقتصاد کشور در دو نکته است ، گره اول گره مدیریت همه منابع موجود است ولی برای این منابع نیاز به یک مدیریت جهادی داریم مدیریتی که باور داشته باشد می تواند ایران جزو پنج کشور منحصر به فرد دنیا باشد. پیاده کردن یک اقتصاد کامل در ایران راحت تر از ۹۰ درصد بقیه دنیاست در کمتر کشوری این همه امکانات با هم جمع است مشکل اصلی کشور ما گره مدیریت است. ولی وی به مشگل دوم اشاره ای نمیکند که یا خودش و یا نویسنده آنرا فراموش کرد
وی به تعطیلی برخی از کارخانجات تولیدی اشاره کرد و ادامه داد: شش هزار واحد تولیدی بزرگ و متوسط در شهرهای صنعتی کشور تعطیل هستند اینها یا در حین تولید تعطیل شده اند و یا پروانه تولیدگرفته اند ولی شروع به کار نکرده اند خیلی از این کارگاه های تولیدی که فعال هستند زیر ۵۰ درصد تولید می کنند. در برخی از کشورهای دنیا تولید بدون کارخانه در دستور است چرا ما در کشور به این مشکلات گرفتار شدیم. مدیریتی در دوره ای صددرصد انقباضی عمل کرده و مدیریت جدید اقتصاد را رها کرده و می گوید بازار خود به تعادل می رسد و این اتفاقات به ما ربطی ندارد خب به چه کسی مربوط است ما اگر متولی تولید هستیم باید در صحنه حاضر شویم و مشکلات را حل کنیم باید دخالت کنیم و زمینه ها را برای بهره وری فراهم کنیم.
سردار نقدی گفت: رها کردن بازار باعث نیامدن سرمایه است آن قدر مسیرهای ثروت های بادآورده باز شده که کسی ریسک حضور در صنعت را نمی پذیرد اینها همگی دلیل پیام ها و تأکیدات مقام معظم رهبری در مورد فساد اقتصادی است، فساد اقتصادی مهم ترین مانع تولید و رسیدن سرمایه به تولید است مبارزه با فساد شدنی است با یک دستور اداری می توان جلوی قاچاق حتی یک تلفن همراه را هم گرفت بخش اعظم تلفن همراه و رایانه های قابل حمل کشور قاچاق است در همه زمینه ها این امکان وجود دارد ولی مدیریت مناسب نیاز است. قاچاق سوخت قابل مهار است در زمانی که در آن مسئولیت بودم توانستیم جلوی قاچاق یک میلیارد دلار از سوخت را بگیریم.
وی به شعارزدگی در زمینه بحث اقتصاد مقاومتی اشاره کرد و گفت: از زمانی که مقام معظم رهبری سیاست ها را پیشنهاد و ابلاغ کردند نشست ها و کنگره های زیادی برگزار شده ولی باید وارد عمل شد بسیج سازندگی در این زمینه ورود کرده است و در دو سال اخیر با راه اندازی واحدهای کوچک تولید توانسته صد هزار شغل ایجاد کند در عرصه نفت یک میلیون بشکه نفت خام صادر می کنیم که اگر این نفت خام به محصول تبدیل شود در کشور هیچ بیکاری باقی نمی ماند چرا آنها ما را تحریم کنند و ما آنها را تحریم نکنیم اگر قطعات و ابزار صنعت نفت در داخل تولید شود بیش از سه و نیم میلیارد دلار ذخیره ارزی خواهیم داشت.
درپایان سمینار برای خالی نبودن عریضه یک بیانیه بی سرو ته تحت عنوان ” ضرورت تدوین نقشه راه اقتصاد مقاومتی” نیز صادر شد
۱ – توسعه گفتمان و تصویرسازی درست از اقتصاد مقاومتی و تبدیل آن به مطالبه از دستگاه های مخاطبِ این سیاست¬ها با بسیج همه ظرفیت¬ها بویژه سرمایه انسانی، اقتصادی، علمی و فرهنگی کشور، با عزم و اراده ملی و کوشش برنامه ریزی شده ی جمعی برای برنامه¬های بلندمدت و نتایج زودبازده، به عنوان الزام اساسی پیاده سازی سیاست های کلی اقتصاد مقاومتی.
۲ – تبدیل مزیت های طبیعی کشور (ثروت های خدادادی) به سرمایه های فزاینده اقتصادی و تشویقِ فرهنگِ کار و تلاش مضاعف، اصلاح الگوی مصرفِ منابع و توانمندسازی جوانان و ظرفیت سازی ملی با بهره گیری از مدیریت جهادی در خلق و دانش بنیان کردن تولیدِ ثروت ملّی برای مقابله با جنگ تمام عیار اقتصادی خارجی دشمن.
۳ – سازماندهی و حمایت از بنگاه های پیشروِ اقتصادی کشور، برخوردار از توان رقابتی، نوآوری و تنوع در ارائه خدمات و محصولات، بمنظور پیوند ظرفیت¬های اقتصاد ملّی با اقتصادهای مکملِ کشورهای همسایه و منطقه¬ و انتخاب شرکای راهبردی باتوجه به تحولات اقتصاد جهانی در سطح بین الملل.
۴ – یکپارچه سازی سرمایه های علمی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی در اولویت های جغرافیایی کشور با استفاده از مزیت های مناسب، مانندِ توسعه دریامحور درجنوب و شمال کشور در طی برنامه های پنجساله.
۵ – تهیه نقشه راهِ اجرای سیاست های کلی اقتصاد مقاومتی، توسط قوای سهگانه و تدوین قوانین و مقررات و تخصیص منابع برای تحقق اهداف و برنامه ها و پاسخگویی مسئولان در بخش¬های مختلف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور.
۶ – اختصاص درآمدهای حاصل از فروش سرمایه های معدنی به صندوق¬های توسعه و ثبات اقتصادی به منظور شکل
حکومت اسلامی متاسفانه اقتصاد کشور را آگاهانه به بازی گرفته است. دربیت رهبری که از سیر تا پیاز مملکت در آنجا حل و فصل میشود کمترین زمان به اقتصاد مملکت تخصیص داده شده. سران مافیا های تجاری در بیت رهبری جا خوش کرده اند و آقای خامنه ای دلخوش و راضی از اینکه این مافیاها بخشی از هزینه های برون مرزی بیت رهبری را تامین میکنند دست آنها را برای هرگونه فساد مالی باز گذارده است. ” ولی امر مسلمین جهان ” با نظام مالیاتی کشور بازی موش و گربه راه انداخته است که چه کسی بپردازد و چه کسی نپردازد و اعتنایی هم به قوانین ساخته و پرداخته خود هم ندارد. وی با در دست گرفتن چماق ” حکم حکومتی” هر مانعی را از سر راه خود بر میدارد. همین بازی مسخره اقتصاد مقاومتی را که به راه انداخته ، هدفش درواقع نه نجات اقتصاد کشور که بیشتردر جهت تثبیت اقتدار خود در حوزه اقتصاد است که دولت روحانی میخواهد آنرا زیرکانه مصادره و به عنوان وظیفه اصلی دولت از زیر یوق دستگاه رهبری بیرون آورد. بهرحال دستگاه ولی فقیه بلایی است که بر سر این ملت نازل شده و متاسفانه جامعه هنوز پس از گذشت ۳۷ سال به عمق فاجعه ایکه خود به بار آورده نیست.
۷ – اصلاح الگوی تخصیص منابع ملی در حوزه های انرژی، آب، غذا، دارو و نیروی انسانی، همراه با رشد مستمر، بهینه کردن مصرف، حذف رانت ها و بهبود ساختار اقتصاد ملی، رشد ارزش افزوده و تکمیل زنجیره¬های عرضه با متنوع سازی و نوآوری خدمات و محصولات.
۸ – اصلاح اجرای سیاست ها و برنامه های هدفمندسازی یارانه¬ها درجهت استقرار کامل نظام عدالت اجتماعی فراگیر و جامع، برای همه اقشار جامعه و کاهش آسیب پذیری زندگی همه اقشار به ویژه محرومان و نیازمندان.
۹ – عزم ملی مسئولان و مدیران و فعالان مردمی و همچنین تقویت رویکرد کارآفرینی با تأکید بر نوآوری اجتماعی و سازمانی، شبکه¬سازی، ثروت آفرینی فناورانه و پیوند شرکت-های کوچک، متوسط و بزرگِ کارآفرین، در بخش¬های مختلف اقتصادی با بهبود فضای کسب و کار و بازآرائی اختیارات و وظایف دولت در راستای کاهش هزینه¬های اداره جامعه و افزایش دارائی¬های سرمایه¬ای در فرآیند پیشرفت ملّی.
۱۰ – تعبیه مفاهیم اساسی و راهبردی اقتصاد مقاومتی در متون آموزشی و تربیتی در همه سطوح با توسعه فرهنگ عمومی و ترویج سبک زندگیِ متناسب با الزامات اقتصاد مقاومتی به منظور ورود همگان در میدان عمل صالح محمدباقر نوبخت رییس سازمان مدیریت و برنامهریزی دراین اجلاس گفت: سیاستهای اقتصاد مقاومتی، مخاطب عام دارد، اما مخاطبان خاص آن نمیتوانند نسبت به مسوولیتی که در قبال این سیاستهای بهنگام دارند، شانه خالی کنند. نوبخت افزود: سیاستهای کلی اقتصاد مقاومتی از اهم برنامههای سازمان مدیریت است. در مقدمه ابلاغی این سیاستهای ۲۴ بندی از سوی مقام معظمرهبری ابلاغ و تصریح شد این سیاستها برای تحقق اهداف سند ٢٠ساله کشور است. وی افزود: با عنایت به برنامههای چهارم و پنجم و رشد متوسط هشتدرصدیای که مورد نیاز بود تا بتوانیم در افق١۴٠۴ به این اهداف دست پیدا کنیم، اما رشد اقتصادی در برنامه چهارم در حد ۵/۴درصد بود و در برنامه پنجم بهخاطر شرایط ویژه اقتصادی، جز سال اول آن که رشد سهدرصدی داشتیم، در سالهای بعد رشد منفی اقتصادی داشتیم. رییس سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور همچنین ادامه داد: سازمان مدیریت و برنامهریزی مسوولیت مشخص و معینتری نسبت به این سیاستها دارد، بهویژه آنکه در شرف تهیه و تنظیم برنامه ششم توسعه هستیم، این سازمان مسوول شد در جایگاه حقوقی خود نسبت به اجراییکردن این سیاستهای کلی اقدام کند. باوجود رشد منفی سالهای قبل، هدف ما برای سالهای آینده، دستیابی به رشد اقتصادی حداقل ۵/٢درصدی است. برای تحقق رشد چهاردرصدی سرمایهگذاری در سال٩۴، ۴٨هزارمیلیاردتومان از منابع عمومی در نظر گرفته شده است. هشتهزارمیلیاردتومان دیگر هم از صندوق توسعه ملی برای مهار آبهای مرزی استفاده خواهیم کرد. وی ادامه داد: در مجموع برای تحقق رشد چهاردرصدی سرمایهگذاری در سال٩۴، مبلغ ١۵٨هزارمیلیاردتومان در نظر گرفته شده که ۵۵هزارمیلیاردتومان آن سرمایهگذاری دولتی و بقیه را شرکتهای دولتی سرمایهگذاری خواهند کرد. رییس سازمان مدیریت و برنامهریزی، افزایش بهرهوری را از دیگر شاخصهای مهم برای تحقق سیاستهای کلی اقتصاد مقاومتی بیان کرد و افزود: حمایت از صندوق شکوفایی و نوآوری برای حرکت به سمت اقتصاد دانشبنیان مورد توجه قرار گرفته است و ٣٠٠میلیوندلار در سال٩۴ به این صندوق کمک خواهد شد. عمده ٢٣میلیارددلار منابع صندوق توسعه ملی نیز به توسعه سرمایهگذاری معطوف است. نوبخت در خصوص اجرای مرحله دوم هدفمندی یارانهها گفت: تبصره٢١ قانون بودجه امسال در خصوص چگونگی اجرای مرحله دوم قانون هدفمندی یارانهها وظایف گوناگونی را برای دستگاههای اجرایی و دولت تعیین کرده و در این تبصره مشخص شده متفاوت از آنچه در سالهای قبل انجام میشد، اقداماتی را برای درآمدزایی انجام دهیم و همچنین در گذشته علاوهبر همه منابعی که در هدفمندی یارانهها به دست میآمد، چیزی هم از بودجه عمومی اضافه و بین مردم تقسیم میشد. رییس سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور افزود: همچنین افراد پردرآمدی که مبلغ پرداختی یارانه در زندگی آنها تاثیری ندارد را با یک برنامه مشخص و بدون اینکه برای جامعه موجب استرس شود، با آرامش حذف میکنیم و منابعی را که حاصل میشود را صرف بهداشت، درمان و تولید خواهیم کرد. نوبخت بیان کرد: چنانچه سال قبل هزارو۵٠٠میلیاردتومان سبد کالا توزیع کردیم در حالی که هیچ الزام قانونی در این رابطه نداشتیم، اما عدهای ناراضی بودند و علت ناراضیبودن آنها این بود که چرا برخی سبد کالا میگیرند و برخی نمیگیرند. رییس سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور با بیان اینکه الان در خصوص حذف افراد پردرآمد از دریافت یارانه باید دقت کنیم، افزود: حذف پردرآمدها بهتدریج ادامه پیدا میکند و برای بودجه سال٩۴، این سیاستها بهطور گستردهتری انجام میشود. وی در ارتباط با تصمیم اخیر مجلس برای افزایش قیمت فرآوردههای نفتی و بنزین هم گفت: آنچه در مجلس تصویب شد، ارتباطی به قانون هدفمندکردن یارانهها ندارد، چراکه مجلس تصمیم گرفت برای تامین منابع لازم برای سرمایهگذاری شرکت نفت در طرحهای نفتی اجازه پنجدرصد افزایش قیمت حاملهای انرژی را دهد، این هیچ ارتباطی به بحث قانون هدفمندکردن یارانهها و نزدیککردن قیمت آن به فوب خلیجفارس ندارد.
علی آقامحمدی، عضو مجمعتشخیص مصلحت نظام با اشاره به اینکه نرخ رشد اقتصاد در کشور پایین است، گفت: رسیدن به رشد ۱۲درصدی در اقتصاد برای رسیدن به اهداف سند چشمانداز ضروری است. اگر مطابق اهداف چشمانداز پیش نرویم، در ٢٠٣٠ ناامنترین منطقه خاورمیانه و جنوب آسیا خواهیم بود. وی با اشاره به اینکه درحالحاضر نرخ رشد اقتصادی در کشور بسیار پایین است، افزود: نرخ رشد اقتصادی در کشور حدود ٨/۴درصد است که برای رسیدن به جایگاه مطلوب باید به رشد هشتدرصدی دست یابیم. عضو مجمعتشخیص مصلحت نظام اظهار کرد. رقیب اصلی ما ترکیه و عربستان است که با کاهش وابستگی به نفت و توجه به ثبات و رشد تولید و افزایش صادرات کالاهای غیرنفتی و افزایش نرخ بهرهوری میتوانیم در سطح منطقه به رتبه اول در اقتصاد دست یابیم. وی به ترکیب نامناسب ثروت در اقتصاد اشاره کرد و گفت: سرمایههای کشور شامل سرمایه طبیعی، سرمایههای تولیدشده و سرمایههای ناملموس است که منظور از سرمایههای ناملموس سرمایههای اجتماعی و کیفیت نهادهای موجود است. درحالحاضر حدود ۵/١٢درصد سرمایههای موجود در کشور متعلق به سرمایههای ناملموس است که این عدد در چین حدود ۴٨درصد و متوسط آن در جهان ٧٧درصد است، اما متاسفانه این رقم در ایران ١٢درصد است.
خامنه ای در سخنرانی اخیر خود به مشگلات اقتصادی پرداخت و ابتدا مانند همیشه آنرا به استکبار جهانی مرتبط کرده گفت: یکی از مهمترین این دلایل، برنامه ریزی قدرتهای استکباری بعد از پایان جنگ تحمیلی، برای جلوگیری از تبدیل شدن ایران به یک قطب اقتصادی تأثیرگذار در منطقه و جهان است. غربی ها و عمدتاً آمریکاییها، با برنامه ریزی و با استفاده از شیوه های مختلف اقدام به کارشکنی در طرحها و فعالیت های بزرگ اقتصادی ایران با کشورهای منطقه و دور زدن ایران در خطوط انتقال نفت و گاز، خطوط زمینی و هوایی و خطوط شبکه های ارتباطاتی کردند و عملاً سال ها پیش از قضایای هسته ای، تحریم بی سر و صدایی را آغاز کردند که این مقابله اقتصادی تا به امروز ادامه داشته است. وی با تأکید بر اینکه باید در مقابل برنامه ریزی بدخواهان به گونه ای تلاش شود که ضربه دشمن، تأثیرگذار نشود و یا کم اثر شود، افزودند: علاوه بر برنامه ریزی مستمر و گسترده جبهه استکبار، اقتصاد کشور از دو اشکال بزرگ «نفتی بودن» و «دولتی بودن» نیز به شدت رنج می برد. او خام فروشی نفت وصرف آن درامور جاری کشور و استفاده نکردن از فرآورده های گسترده ناشی از ارزش افزوده نفت را، میراث شوم رژیم طاغوت و خسارتی جبران ناپذیر خواندند و گفت: این روش، آسان ترین راه پول درآوردن است که برخی از مسئولان در طول زمانهای مختلف، ترجیح دادند از این پول آسان، استفاده کنند. وی ۲۹ بهمن را مصادف با اولین سالگرد ابلاغ سیاستهای کلی اقتصاد مقاومتی دانست و تأکید کرد: اقتصاد مقاومتی که برای کشور، در هر شرایطی اعم از تحریم یا غیرتحریم ضروری است، به معنای آن است که بنیان اقتصادی کشور بگونه ای ساماندهی شود که تکانه های جهانی در آن اثرگذار نباشد. اگر پایه اقتصاد کشور براساس استفاده از ظرفیت های مردمی و تولید داخلی برنامه ریزی و مستحکم شود، دیگر برای تحریم ها و کاهش قیمت نفت عزا نمی گیریم و دچار نگرانی نمی شویم. یکی از لوازم اصلی و مهم خروج از اقتصاد نفتی قطع وابستگی بودجه کشور به درآمد نفت است و باید به این نقطه برسیم و معتقدم این کار سخت را می توان با همت و با اعتماد به مردم و جوان ها و سرمایه های داخلی انجام داد. خامنه ای با تأکید بر اینکه یکی از راههای قطع وابستگی بودجه به درآمد نفت، تکیه بردرآمد حاصل از مالیاتِ تولید و تجارت است، گفت: برخی سرمایه داران کلانی که از دادن مالیات خودداری و فرار می کنند مرتکب جرم می شوند زیرا کشور را به پول نفت بیش از پیش وابسته می کنند و زمینه ساز بروز مشکلات بیشتر می شوند. خامنه ای با تأکید بر اینکه یکی از راههای قطع وابستگی بودجه به درآمد نفت، تکیه بردرآمد حاصل از مالیاتِ تولید و تجارت است، گفت: برخی سرمایه داران کلانی که از دادن مالیات خودداری و فرار می کنند مرتکب جرم می شوند زیرا کشور را به پول نفت بیش از پیش وابسته می کنند و زمینه ساز بروز مشکلات بیشتر می شوند. خامنه ای با تأکید بر اینکه یکی دیگر از نکات اساسی برای حل مشکلات اقتصادی، ارتقاء بهره وری است، خاطرنشان کردند: ارتقاء بهره وری عبارت است از کاهش هزینه تولید و بالا بردن کیفیت. استفاده از تولیدات داخلی اولین نکته ای بود که آقای خامنه ای به آن اشاره کرد و گفت: مردم و همه کسانی که علاقمند به ایران و آینده آن هستند و همچنین دستگاههای دولتی باید کالاهای خارجی را که مشابه داخلی آن وجود دارد، استفاده نکنند.
امسال در میان نامزدهای کسب جایزهی بهترین فیلم کوتاه، فیلمی ساختهی یک کارگردان ایرانی تبار به چشم میخورد. «تلخون حمزوی» خالق فیلم کوتاه «پروانه» یکی از پنج فیلمی ست که در این بخش برای دریافت جایزه وارد گود رقابت شده بود.
تلخون حمزوی این فیلم کوتاه را به زبان آلمانی تهیه کرده و آن را از طرف کشور محل سکونتش سوئیس، راهی اسکار ۲۰۱۵ کرده است.
تلخون حمزوی در سال ۱۹۷۹ در تهران متولد شده و در ۷ سالگی به سوئیس مهاجرت کرده است. او از دانشگاه هنر زوریخ و در رشتهی فیلمسازی مدرک فوق لیسانس گرفته و فیلم کوتاه «پروانه» را پیش از این در چند جشنواره خارجی دیگر هم شرکت داده است.
او در سال ۲۰۱۲ با این درام کوتاه تحصیلش را با بهترین نمره به پایان رساند. این فیلم کوتاه پس از آن در جشنواره سولوتوم به نمایش درآمد، اما جشنوارههای لوکارنو و وینترتور آن را نپذیرفتند.
اما حمزوی این فیلم سی دقیقهای را در جشنوارههای دیگری نیز به نمایش درآورد و کمی بعد موفق شد نخست جایزه جشنواره فیلم دانشگاههای آلمان را در شهر مونیخ از آن خود کند. در سال ۲۰۱۳ موفقیت بعدی او با دریافت جایزه بعدی در برلین رقم خورد و کمی بعد جایزه نقره اسکار دانشجویی را گرفت.
فیلم کوتاه ۲۵ دقیقهای «پروانه» درباره دختری افغان است که به اردوگاه پناهندگان سوئیس وارد شده، اما زمانی که از وضع بد سلامت پدرش آگاه میشود تصمیم میگیرد تمام پولش را که به شکل غیرقانونی به دست آورده، برای خانوادهاش ارسال کند؛ او برای این کار مجبور است به شهر زوریخ برود و از آنجا که گذرنامه معتبر ندارد، قادر نیست پول را ارسال کند و در همین زمان با دختری به نام «امیلی» آشنا میشود و ماجراهایی برای این دو در ادامه فیلم رخ میدهد.
حمزوی فیلم دوره دانشجوییاش را به شیوهای شبیه روزنامهنگاری تهیه کرده است. او با پناهجویان مصاحبه کرده، کتابهای موضوعی مرتبط را خوانده و تلاش کرده خودش را در کسوت آنها تصور کند که تازه وارد سوئیس شدهاند. به نظر میرسد تجربه شخصی او به عنوان مهاجر به سوئیس تنها بخش دیگری از معمای این فیلم باشد.
«آیا» به کارگردانی «اودد بینن» و «میهال برزیس»، «بوگالو و گراهام» به کارگردانی «مایکل لناکس»، «لامپ کره ای» ساخته هو وی و ژولین فره و«تماس تلفنی» ساخته مت کرکبای و جیمز لوکاس، دیگر فیلمهای کوتاهی هستند که از میان ۱۴۱ فیلم شرکتکننده در این بخش، برای حضور در مراسم اسکار ۲۰۱۵ انتخاب شدهاند.
هشتاد و هفتمین مراسم اسکار، شامگاه ۲۲ فوریه ۲۰۱۵ در سالن دالبی هالیوود برگزار شد.
مجموعۀ داستان
فهیمه فرسائی
چاپ اول سوئد ۲۰۱۴
چاپ ونشر ازکتاب فروشی ارزان
کاساندرا کیست؟
کاساندرا در اسطوره های یونان، دختربریاموس وهکابه است. زیبا ترین دختر پریاموس بود و بسیاری به امید ازدواج با او درجنگ تروا همراه با بریاموس شدند. آپولون عاشقش شد و به او پیشگویی آموخت. اما چون کاساندرا به عشق او پاسخی نداد، آپولون اورامحکوم کرد که همیشه صحیح پیشگوئی کند و اما کسی او را باور نکند. کاساندرا سقوط تروارا پیشگوئی کرد اما همه اورا دیوانه پنداشتند. پس ارشکست تروا، آباس درمقابل بالادیوم (تصویرآتنه) به او تجاوز کرد. آتنه برای تنبیه، یونانی های بسیاری را درراه بازگشت به وطن نابود کرد. سرانجام کاساندرا را به آگاممنون هدیه کردند. و از او صاحب دو پسرشد، میلائوس، بلوبوس. سرنوشت آگاممنون وکلوتایمنسترا وفرزندان شان را پیشگوئی کرد و به دست کلوتایمنستر کشته شد. از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
توضیح بالا ازآن جهت ضروریست، که درسنجۀ آرای گوناگون خوانندگان، ارزش والای کارنویسنده ودقت در تنظیم روائی و هرآنچه درذهن «شهلا» بازیگر اصلی داستان میگذرد، همخوانیِ آن ها با اسطورۀ یونانی، که روایتگرحماسۀ تقریبا سی قرن گذشته است را نشان داده باشد.
دفترشامل سه داستان است. نخستین داستان کاساندرا مقصر است. دومی وسومی دروغ های مقدس و زندگی آب رفته. اضافه برآن ها درباره ی داستان زندگی آب رفته و برگردان بریده ای ازمصاحبه با فهیمۀ فرسائی درباره ی داستان کاساندرا مقصر است اززبان آلمانی؛ که بلندترین داستان این دفتر می باشد.
داستان از زمانی شروع می شود که شهلا خانم درشب “جشن خیابانی” شهرکه هنوز«بساط رقص و آوازوآبجوخوری از وسط خیابان برچیده نشده» پس ازگذراندن شب خوش و خوردن چندآبجو وشراب با «ک»، سوار دوچرخه عازم خانه می شود. اما درمسیر خانه بدون توجه به میله ها و نوار دورنگ راهبندان – که دراروپا در مواردی که کارگران درتعمیرات آبرسانی و گاز وتلفن نیازباشد با بستن موقت راه کارشان را انجام میدهند – تصادف کرده زیر ریزش نم نم باران به زمین میافتد. با کمک رهگذران وخبرکردن و آمدن آمبولانس سر از بیمارستان درمیآورد. پس ازمعاینه های اولیه و عکسبرداری معلوم می شود که: «شکستگی در سه جا. سمت چپ. سرتیزدومی می توانست جدار سطحی ریه بیمار را پاره کند! همین، نه . . . عالیه . . . خوبه مشکلی نیست!» و او را در اتاقی بستری می کنند که درکنارش «پیرزن خُروخُرو خوابیده ست که انگارمرده است ولی تمام مدت در رُل یک ببر زخمی نقش بازی می کند». دوزن اکرائینی درمیان نظافتچی های بیمارستان با نام های نادیا و کاتیا حضور دارند که کاتیا طرح دوستی با شهلا می ریزد. شهلا که تمام ملافه ها را با ادرار خود به کثافت کشیده و ازاین بابت خجالت زده و به شدت ناراحت است ازآن دو می خواهد ملافه ها را طوری نابود کنند که اثری ازآنها برجا نماند وآن دو با گرفتن ۵۰ یورو این کاررا انجام می دهند. نادیا پس از عملیات ملافه زدائی ها ناپدید می شود. وکاتیا رابطۀ خود را با اخذ پول هرازگاهی به شهلا کمک می کند و وعدۀ بیرون بردن یا فرار شهلا ازبیماستان را می دهد، البته در مقابل گرفتن پول، کم کم توقعش زیاد می شود تا به جا دادن و سکونت درخانۀ شهلا خانم که به سرانجام نمی رسد.
شهلا پسری دارد به نام پیروز که طبیب است و در یکی اربیمارستان های برلن کارمی کند ولی مدتی است که روابط آن دو به سردی گرائیده وازهمدیگربیخبرند. علت دوریِ پیروز از آنجاست که شهلا «دماغش را درسفر به ایران عمل کرده دلخوراست. برای همین هم درفرودگاه وانمود کرد که او را نشناخته است. به نظر پیروز مادرش باعمل دماغ وچربی های شکم آبروی اورا به عنوان یک ایرانی جلوی اولریکه [ دوست دختر پیروز] برده بود».
شهلا که درگذشته معلم علوم طبیعی بوده و با گرفتن چند کتاب ازکتابخانۀ دانشگاه با اساطیر یونان آشنائی مختصری پیدا کرده؛ ولی درکل به این بخش ازتاریخ بی علاقه بوده. اما خواننده با مطالعۀ روایت درمییابد که شهلا روی تخت بیمارستان به روایت کاساندرا که از روی سی دی به IPOD او توسط پسرش پیروز منتقل شده، گوش میکند. کاساندرا با گفتن جملاتی که در داستان آمده، شهلا را تکان می دهد. با دقت به مفهوم گفتارها گوش می خواباند. شگفت زده از پیشگوئی ها و هماهنگی با سرنوشت مشترک زن، در حماسه های اسطوره ای که روایتگر سرنوشت و وضعیت خود شهلاست. و از این طریق بر شخصیت او تاثیر میگذارد. دگرگون می شود. از این رو شهلا در سفری همراه با کاساندرآ به تجربیات تازه تری دست مییابد. ازنظر شخصیتی تغییر میکند. همو درهرگرفتاری با سخنان پخته وسنجیده و هماهنگ با رخدادها از کاساندرا ودیگرقهرمانان حماسه ای یاد کرده و نقل قول هایشان را به دقت یادآور می شود. روزی که دکترها و چند زن ومرد سفیدپوش برای معاینه و دیدن بیماران وارد اتاق می شوند وقتی به او می رسند شهلا غرقه درتریت ادرار خود و ازخجالت زیر پتو رفته است «دست پاچه کلماتی درهم برهم به آلمانی گفت نه … نه … پتوهم نه … نیست نبود… نمی خواهد.» ازکاساندرا یاد می کند که : «با صدای محزون ومحکم کورینا هارفوخ گفت آشکار بود که تروا سقوط می کند. همه ی ما ازبین رفته بودیم». باز درهمان دیداردکترها از بیماران است که وقتی مطمئن می شود ازاطاق بیرون رفتند و ازاین مخمصه رهیده نفس راحتی می کشد و از قول کاساندرا می گوید : «مرا از آن رو که بی اختیار قهقهه می زدم به حال خود گذاشتند آن گونه که دیوانه ها را به حال خود رها می کنند».
اصولا شهلا، آفریدۀ فرسائی، زن امروزیست با تربیت و تحصیل کرده. نه به سنت های پوسیده پایبند است ونه باورمند رسم و رسوم عامیانه. آزادۀ زنیست با درک وشعورانسانی متمدن با شرم وحیای فوق العاده ستودنی که تک و تنها زندگی می کند. نویسنده دربسترداستان جابجا درمعرفی آفریدۀ خود خُلقیات او را یادآورمی شود زمانی که شهلا دربیمارستان متوجه می شود: «مثل تریت توشاش دارم خیس می خورم . . . وای!» چنین صحنه ای را به نمایش میگذارد:«ناگهان احساس کرد که ران پای راستش می لرزد. از سر وحشت چنان یکه خورد که اشک ریختن را ازیاد برد. با دست پاچگی به زیر و روی ران دست کشید. وقتی به علت لرزش بی وقفه ی پا که خیال کرد در اثر زنگ تلفن دستی اش بوده، پی برد، مدتی باخود کلنجار رفت. تابتواند دست درجیب خیس ازادرار شلوار فروکند خود را لعنت کرد که چرا دستگاه تلفن را بعد ازقطع زنگ آن، درجیب شلوار گذاشته بود. ک، نسبت به صدای چهچهه ی بلبلی که پیروزبرای زنگ تلفن او انتخاب کرده بود، حساسیت داشت. هنوزاولین بوسه را درخلوت رستوران ازهم نگرفته بودند که صدای چهچهه ی بلبل بلند شد وآن دورا ازخُلسه ی لذت لمس لب های هم، پس از سه ماه جدائی تحلیل برنده بیرون کشیده بود. ک، پرسیده بود”نمیشه این بلبل را خفه کنی؟”
آنچه دراین باره باید گفته شود مهارت وآگاهی نویسنده است که دربیشترین حرکت های شهلا، و مهم، درمواقع ویژه و گرفتاری های غیرمنتظره، درخیال او شکل می گیرد، ذهن فعال نویسنده با چیرگی تام حلقۀ اتصال به اسطوره را اززبان بازیگران روایت می کند. پنداری، اسطورۀ حماسه ها ملکۀ ذهن اوست .
گم شدن پروندۀ شهلا دربیمارستان نیز مسائل تازه ای را پیش می کشد و دروغگوئی کاتیا را. و در رهگذر حوادث شهلا از پدر بزرگ ومادربزرگش حاج نصرالله ومعصومه خانم ومسافرت آنها برای زیارت امام رضا به مشهد دردوران جوانی خاطره ای را روایت می کند که شنیدن دارد. مادربزرگ پس ازاین که حاج نصرالله را قانع می کند که شهلا را باخود به سفر ببرند« یک چادرسفید پرازگل های ریزصورتی برای او دوخت وسفارش کرد که درحرم حضرت رضا خوب رویش را بگیرد و مواظب باشد که چادر ازسرش لیزنخورد. اگرموهات پیداشه به جای این که ثواب کنی، می ری به جهنم»
حاجی نصرالله همراه عیال وشهلا با قطارعازم مشهد می شوند. بین راه دربازدید مأموران قطار، ازآنجا که حاجی برای شهلا بلیط نگرفته اورا زیر صندلی پنهان می کند. داستان پنهان کردن شهلا زیر صندلی وبرخوردش با زباله وکثافت ولاشه موش چندش آور، صحنه پردردیست از خست وتقلب متظاهرین به دین و ایمان که درفرهنگ جاری ریشه دوانده است. شهلا وقتی می بیند که «دم موش مرده درگوشش فرو رفته و با صدایی خفه معصومه خانم را صدا کرد: خانم بزرگ، خانم بزرگ» ومأموربا شنیدن صدا و مشاهدۀ شهلا ازحاجی می پرسد پس صبیه خانم کی باشه؟ حاجی قسم وآیه « به سر جدم این ارقه تو قطار گم شده بود وما داشتیم دنبالش می گشتیم که شما وارد شدید» وحاجی در مقابل اصرارمأموران برای خرید بلیط پس ازچانه زدن های زیاد می گوید «چه بلیتی؟ یه بار خریدم. بسه این ارقه که آدم نیست، پول دوتا بلیت حرومش شه» وحمایت جانانۀ معصوم خانم ازشهلا درآن گیرودار خفتبار: “کسی با این بچه کار داشته باشه با من طرفه” باز هم کاساندرا درذهن شهلا جان می گیرد. همراه با کریستا وولف وکورینا هارفوخ همصدا باهم: «حالا تاریکی به سویم می آید. دیگر نمی خواهم چیزی را ثابت کنم. وای برما که زندگی را درک نمی کنیم».
شهلا وفتی ازکاتیا می شنود که «بهت دروغ گفتم ازاول پرونده کسی که باید عمل می شد را پیدا کرده بودم» کاساندرا درگوشش زمزمه می کند :«زنده بودن ازنظر من به چه معناست؟ نهراسیدن ازدشوارترین ها برای تغییر تصویری که ازخود داری»
وشهلا تصمیم می گیرد به فرزندش پیروزبگوید «به خاطر اینکه بگم زنده ام تغییر تصویر دادم شاید دلخوریش برطرف شد»
داستان به پایان میرسد.
کاساندرا مقصر است، ازماندنی ترین داستان های تبعیدیان است که خانم فرسائی به بارادبیات تبعید افزوده است. نثرپخته و روانی زبان خواننده را تا پایان روایت ها می کشاند ومجال نمی دهد کتاب را ازخود دور کند.
این نیزبگویم دریغ ازاینکه برگردان مصاحبه را به صورت “بریده ای” آورده اند و ازنقل کل مصاحبه خودداری کرده اند. با این حال همان بریده ای، درمعرفی داستان بهترین بررسی و دریچه ایست به نگاهِ نقادانه؛ که شخص نویسنده با سعۀ صدر گشوده است.
اما کلام آخردربارۀ نویسنده همانگونه که درپشت جلد آمده است: خانم فرسائی فارغ التحصیل رشتۀ حقوق قضائی از دانشگاه ملی است. با سابقۀ فعالیت های فرهنگی و داستان نویسی درمطبوعات که مدتی نیز دستگیر ومحکومیت پیدا کرده اند و پس ازانقلاب ۵۷ ایران را به قصد آلمان ترک کرده و در همکاری با روزنامه های آلمانی و فارسی ازجمله “رادیو آلمان” موفق شده دورۀ فوق لیسانس رشتۀ حقوق قضائی دانشگاه کلن را نیز به پایان برساند. ازایشان تا به حال پنج رمان و داستان به زبان آلمانی منتشرشده است. برخی ازاین کتاب ها به انگلیسی – فارسی و اسپانیائی ترجمه شده اند. یک نمایشنامه و دوفیلمنامه نیز درکارنامه هنری ایشان ثبت شده است.آخرین نمایشنامه ایشان با عنوان “سبزی مسموم قلب” درسال ۲۰۱۲ به زبان آلمانی به روی صحنه رفت. خانم فرسائی موفق به دریافت چندین جایزه و بورس های ادبی نیز شده اند. ازجمله جایزه ی “داستان تبعید” سوئد، بورس ادبی هاینریش بل و فیلم نامه نویسی ایالت نوردراین وستفالن .
استنلی کوبریک، در برههی زمانی مابین سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۵۰ به عنوان یک عکاس تمام وقت در مجلهی آمریکایی «لوک» کار میکرد. او در این زمان هنوز کوبریک افسانهای و بنام سینما نشده بود، بلکه تنها پسر نوجوانی بود از خیابان برانکس نیویورک با استعدادی خارقالعاده در عکاسی.
کوبریک اغلب اوقات با یک دوربین عکاسی در زادگاهش پرسه میزد و زندگی روزمرهی شخصیتهای گوناگون پیرامونش را سوژهی عکسهایش میکرد. عکسهایی از کلوبهای شبانه، خیابانها، مردمان رهگذر، زنان در حال خرید، اعتصابهای کارگری، رویدادهای ورزشی و هنری و … همین تجارب بودند که نگرش فلسفی کوبریک نسبت به زندگی را به سویی دیگر سوق دادند و سالها بعد سبب ساز رقم خوردن مسلک یگانهاش در فیلمسازی شدند.
به تازگی موزهی شهر نیویورک، از میان ۱۵۰۰۰ عکسی که کوبریک در فاصلهی هفده تا بیست و دوسالگی تهیه کرده، تعدادی را برگزیده و به نمایش گذاشته است، عکسهایی که شمار زیادی از آنها برای نخستین بار منتشر میشوند.
حجت الاسلام حسن روحانی پس از نشستن برمسند ریاست چمهوری هرچند که حل مسئله هسته ای را در اولویت اول دولت خود قرار داد و بلافاصله هم مذاکرتی جدی و طولانی با کشورهای ۱ +۵ برای حل معضل هسته ای کشور و رفع تحریمهای اقتصادی را شروع نمود، ولی وی درعین حال از توجه به مشگلات اقتصادی کشورهم غافل نمانده و کاهش نرخ تورم و همچنین مقابله با رکود فزاینده ، به ویژه در بخش تولید را نیز دراولویت برنامه های خود قرار داده است. او دراین رابطه با انتخاب یک تیم نسبتا ورزیده اقتصادی بعنوان وزیر و مشاور،عزم دولت خود برای حل مشگلات اقتصادی مبتلابه کشور را به نمایش گذارده و با چنین تحرکاتی میخواهد به جامعه بقبولاند که بهبود اقتصادی را جدی گرفته و مصمم به تغییر وضعیت موجود است . دراین میان یک حکم حکومتی هم بنام “اقتصاد مقاومتی” توسط آقای خامنه ای صادر و به دولت ابلاغ شده که هرچند اثر اجرایی با لایی ندارد و بیشترجنبه تبلیغاتی آن مورد نظر است، معهذا موضع دولت دراتخاذ تصمیمات سخت به بهانه اجرای اقتصاد مقاومتی را تقویت کرده است.
ولی اکنون که دوره ریاست جمهوری روحانی تقریبا به نیمه راه نزدیک میگردد، مشاهده میشود که در حوزه آن ژستهای اولیه بتدریج در حال فروکش کردن است و دراقتصاد کشورهیچ حرکت ملموس و امیدوارکننده ای که دال بر خوشیبنی نسبت به حال و حتا آینده باشد مشاهده نمیگردد. تنها اتفاقی که رخ داده و دولت هم مرتب روی آن مانور میدهد و در صد آنرا روزانه پایین میاورد کاهش نرخ تورم است که آنهم با توجه به آماربازیها و راست و دروغ گفتن های مقامات دولت رقم دقیق آن مشخص نیست .
تیم اقتصادی دولت به خوبی واقف است که تا زمانیکه بخش تولید کشور از برزخ خارج نشود و سرمایه گذاریهای گسترده در این بخش صورت نگیرد هرگونه امیدواری به سر وسامان یافتن و بهتر شدن اقتصاد کشور بی معنی و بقول معروف وعده سرخرمن خواهد بود. دولت برای ایجاد تحرک در بخش تولید کشور تا آنجا که بتواند صحبت از یک تحول اقتصادی کند ، یعنی امکان ایجاد اشتغال برای پنج ، شش میلیون بیکاران کشوررا فراهم سازد و خود کفایی در تولید و گسترش صادرات را ممکن سازد نیاز به آن دارد تا دو مشگل اساسی را از سر راه خود بردارد. مشگل اول داخلی است و به قوه مقننه یعنی مجلس شورای اسلامی مربوط میشود. مجلس که اگثر نمایندگان آن گوش به فرمان سپاه هستند به دولت روحانی نظر خوشی ندارند و با زیرکی خاصی چوب لای چرخ دولت میگذارند این مجلس دست پخت سپاه پاسداران است که از حدود ۳۰۰ نماینده آن بیش از صد و هفتاد نفرشان مستقیم و غیر مستقیم برگزیدگان سپاه هستند. از طرف دیگر نمایندگان موظف هستند که همواره کوش به فرمان رهبری باشتد. بنا براین دولت روحانی عملا دارای پایگاه مقتدری در مجلس نیست .
یکی از دستورات آقای خامنه ای در بسته اقتصاد مقاومتی خود خروج بخش تولید از رکود است. با توجه به این دستور انتظار میرفت مجلس گوش به فرمان رهبری حرکتی از خود نشان داده و لوایحی در جهت فعال کردن بخش تولید به تصویب رساند که تا کنون چنین اتفاقی نیافتاده است علت هم روشن است و نبایستی اقداماتی در جهت تقویت دولت صورت گیرد که امتیاز آن نصیب دولت شود. شاید اگر تصمیم گیریهای کلیدی در رابطه با تولید تنها در اختیار دولت قرار داشت، مانند تورم که دولت با یک سری تدابیر و سیاستهای پولی که نیازی به مصوبه مجلس نداشت موفق به کاهش آن گردید در مورد کاستن از رکود هم موفقیت نسبی بدست میاورد. ولی دولت ناچارا برای اجرایی کردن پیشنهادات خود باید از مجلس مجوزداشته باشد . از اینرو روحانی در رابطه با رکود بسته پیشنهادی دولت را به مجلس ارائه داده است که فعلا در پیچ و خمهای مجلس پاسکاری میشود و خبری از تصویب آن نیست.
البته هیچ معلوم نیست که تصویب این لایحه ویا لوایحی مشابه آن راه را برای فعال شدن بخش تولید هموار سازد. زیرا که بخش تولید کشور دچار آنچنان بحرانی است که عبور از آن به این ساده گیها و اینگونه لنگان لنگان میسر نخواهد بود. اگر واقعا اراده ای در جهت بهبود وضعیت تولید وجود داشته باشد که متاسفانه وجود ندارد، باید قبل از هرکاری به رفع دو معضل اساسی در این بخش پرداخته شود ، اول رفع مشگل نقدینگی و سرمایه در گردش این بخش ، دوم اجرای برنامه های تشویقی برای جلب سرمایه و سرمایه گذاریهای جدید بمنظور بهسازی و نوسازی صنایع و همچنین ورود تکنولوژی جدید به بخشهای مختلف صنعت. در مورد مشگل اول سیستم بانکی کشور مورد خطاب است که به علت سوء مدیریتها، حیف و میلها و فعالیت در بخشهای غیر بانکی و دور شدن از وظیفه اصلی خود سبب گردیده تا سهم بخش تولید از امکانات مالی بانکها به شدت کاهش یابد. در مورد دوم به سرمایه گذاریهای جدید مربوط میشود که آنهم مکانیسم و سازو کارهای مخصوص به خود را دارد و اینطور نیست که هروقت تولید کنندگان اراده کنند سرمایه گذاران به صف شوند و برای سرمایه گذاری به بخش تولید هجوم آورند. به ویژه در رابطه با ایران که سرمایه گذاران با یک مانع اساسی مضاعف یعنی تحریمهای اقتصادی غرب نیز مواجه هستند که مانند دیواری بتونی راه ورود سرمایه گذاران را به بخش تولید کشور مسدود کرده است و سبب گردیده تا نرخ سرمایه گذاری در کشور با کمترین رشد ممکن مواجه باشد . شرائط تحریمی موجود چنان سختگیرانه است که هیچ سرمایه گذاری حتا با داشتن سودآوری یسیار بالا حاضر به قبول چنین ریسکی نیست.
نکته حائز اهمیت دیگر طبیعت اینگونه تحریمهای بین المللی است که رفع آنها زمان میبرد. در مورد ایران هم همینطور است . یعنی حتا اگرمذاکرات هسته ای که در حال حاضر در حال انجام است به نتیجه مثبت هم برسد و تصمیم شش کشور بر رفع تحریمها قرار گیرد و بر روی کاغذ آوردهشده و سند آن بین طرفین امضا گردد، باز هم از آنجاییکه تحریمها به صورت مرحله ای و زمانبندی شده برداشته خواهند شد ، لذا مشگل سرمایه گذاری به کلی مرتفع نخواهد گردید. البته تیم مذاکره کننده ایران به شدت پافشاری میکند که تحریمها تماما دریک مرحله برداشته شوند که تصویب آن توسط غرب بسیار بعید به نظر میرسد ، به ویژه آن تحریمهایی که توسط شورای امنیت و مجالس امریکا برفرار شده دارای مکانیسم پیچیده ای است که به راحتی قابل رفع نمیباشد.
نکته دیگر اینکه بخش تولید کشور به وِیژه در حوزه انرژی به آنچنان حجم بالایی از سرمایه گذاری نیاز دارد که سرمایه گذاران داخلی بعلاوه درآمد حاثل از فروش نفت قادر به تامین حتا یک سوم آنهم نخواهند بود . طبق برآورد کارشناسان اقتصاد کشور در پنج سال آینده نیاز به حدود ۵۰۰ میلیارد دلار سرمایه گذاری برای اجرای پروژه های نیمه تمام و ضروری دارد، برطبق همین برآوردها میبایستی دربخش انرژی کشور در پنج سال آینده حداقل ۳۰۰ میلیارد دلار سرمایه گذاری شود. بنا براین نیاز به جذب سرمایه های خارجی اجتناب ناپذیر و در واقع تنها راه حل خواهد بود که آنهم محظورات خود را دارد. ورود چنین سرمایه ای به کشور زمانی میتواند تحقق یابد ، یا نسبت به تحقق آن امیدوار بود که تحریمها آنگونه که خواسته تیم مذاکره کننده ایران است یکجا برداشته شود. خواسته ای که از طرف غرب به ویژه امریکا پذیرفته نخواهد شد. تجربه سایر کشور ها که در گذشته دچار تحریم شده بودند مانند لیبی، عراق نشان میدهد که هرچند بعد از توافقات اولیه، تحریمها کاهش پیدا کرد ولی به کلی رفع نشد. حتا در مورد استفاده ازصنایع و تکنولوژی روز نیززمان زیادی وقت صرف شد تا اعتماد متقابل برقرار گردید.
بهر حال اقتصاد کشورحتا پس از رفع همه اختلافات و سوء تفاهمات با غرب باز هم دردست آنها خواهد بود. سرمایه گذاران بایستی از غرب آیند، تکنولوژی و صنعت از غرب میاید، خریدار نفت و گاز و پتروشیمی غربیها هستند . بانکهای طرف قراداد و معامله غربی هستند و یا با سرمایه غرب در حال فعالیت میباشتد. صنایع ئیدرو کربور کشور بدون حضور فعال شرکتهای غربی قادر به رقابت در جهان نخواهند بود. بنا براین همکاری با غرب یک ضرورت است و نه فقط رفع یک نیاز. نکته حائز اهمیت دیگر اینکه گسترش و توسعه صنعت نفت و گاز کشورعامل بسیار مهمی است در جهت حرکت چرخ تولید کشور. بنابراین سرمایه گذاران خارجی مستقیم و غیر مستقیم در صنایع تولیدی کشورحضور خواهند یافت و نقش آفرینی خواهند کرد. در حال حاضر دولت برای آنکه بتواند چرخه تولید کشور را در یک حد مینیمم به جلو حرکت دهد فقط توانسته ۱۲۰۰ میلیارد تومان وارد صنعت کند که در واقع مانند کف روی آب گم شد ، بدون آنکه تاثیر ملموسی بر روی بخش تولید داشته باشد. بخش تولید برای اینکه بتواند حداقل در بازار منطقه مطرح شود نیاز به یک سرمایه گذاری چنصد میلیارد دلاری دارد، رقمی که تهیه آن توسط حکومت اسلامی با چنین وجهه و جبهه گیری در داخل و خارج کشور تقریبا امری نزدیک به محال است.
نکته بسیار حائز اهمیت دیگر افزایش صادرات کشور است. تولید زمانی سازندگی و اثربخشی خود در جامعه را نشان میدهد که با یک رشد مداوم صادرات از انواع کالاهای تولیدی و نه تک محصولی مواجه باشد. ایجاد چنین فضایی در بخش تولید کشور با توجه به رقبای قدرتمند منطقه ای و جهانی یک جنگ اقتصادی واقعی است و پیروزی با کشوری است که به لحاظ قیمت ، کیفقیت و خدمات پس از فروش عملکرد بهتری داشته باشد. متاسفانه بخش تولید کشور در این رابطه نمره مردودی دارد و بسیار بعید به نظر میرسد که بتواند با کشورهایی مانند چین، کره جنوبی ، تایوان و حتا ترکیه به رقابت پردازد و پیروز گردد. بهر حال بخش تولید کشور راهی بس دراز و بسیار پر دست اندازی را در پیش خود دارد که رفع آنها در قد و قامت دولت روحانی و اصولا حکومت اسلامی ایران نمیگنجد.
سفرنامه سدیدالسلطنه
صفحهی بازارچهی کتاب ما؛ بیشتر از هر مطلب دیگری بوی ایران و امروز و کتاب می دهد. باز هم به همراه خبرنگارمان بهارک عرفان در تهران؛ سری به پیشخوان کتاب فروشیهای شهر زده ایم و عناوین تازه را برگزیده ایم. با هم بخوانیم…
صد و یک فیلسوف بزرگ
صد و یک فیلسوف بزرگ
نویسنده: نوشته مدسن پیری
مترجم: کامبیز خندابی
ناشر: شورآفرین
قیمت: ۱۵۰۰۰ تومان
مدسن پیری در این کتاب به ثبت شرححال بزرگانی چون افلاطون، ارسطو، جان لاک، راجر بیکن، تامس هابز، برنارد مندویل، آیزاک نیوتن، فلوطین، گالیله، رنه دکارت، جیامباتیستا ویکو، مونتسکیو، برنارد مندویل و…پرداخته است.
نکته جالب در تدوین این کتاب، روند تکوین علم فلسفه در روند تاریخ و بر اساس تأثیر پذیری یک فیلسوف از فیلسوفان ماقبل خود است. به این معنا که خواننده علاوه بر آشنایی ضمنی با فیلسوفی خاص، با جایگاه و هدف او از دنبال کردن این علم بر اساس پایه ذهنی اسلاف خود آشنا میشود.
مدسن پیری با دقت زیاد، تأخر و تقدم هرکدام از فیلسوفان را مثلاً در ارائه نظرها مورد ارزیابی قرار داده و استقبال فیلسوفان دیگر از این نظر را، در قرنهای بعد نادیده نگرفته است. به عنوان مثال زمانی که با فیلسوفی مانند « سنت آگوستین» آشنا میشویم، شاهد نوعی نگاه در نظریات هستیم که قرنها بعد به گونهای دیگر از سوی فیلسوفی چون «دکارت» باز تولید میشود. این شیوه ساخت و ساز کتاب با تکیه بر ثبت دقیق وقایع نشان میدهد که نویسنده فقط به دنبال ارائه کاری آرشیوی نبوده بلکه در صدد نوشتن اثری بوده که بتوان به عنوان یک منبع علمی به آن اعتماد کرد.
آنچه نویسنده در این کتاب به عنوان هدف اصلی انتخاب کرده، ایجاد نوعی کنجکاوی برای دنبال کردن بیشتر افکار فیلسوفان درکتابهای دیگر است. ساز و کار تدوین این اثر به گونهای است که مخاطب را به خواندن بیشتر تشویق میکند و همین موضوع، کتاب را به کتابی ارزشمند تبدیل کرده است. به تعبیری دیگر،کتاب «صدو یک فیلسوف بزرگ» نوعی سکوی پرش برای سرک کشیدن به جهان گستردهتری از معنای فلسفی است.
به نظر میرسد که کتاب «صدو یک فیلسوف بزرگ» کتابی برای عموم مردم باشد اما با کمی دقت میتوان از لابه لای آن، نکاتی فنی و تخصصی استخراج کرد. نکاتی که بی شک به درد هر علاقهمند جدی علم فلسفه خواهد خورد. البته نمیتوان انتظار داشت در کتابی با این فشردگی مطالب، شرح حال کاملی از خدمات این متفکران ارائه داد اما نویسنده کوشیده است که مهمترین عملکرد هرکدام از فیلسوفان و فرازهای مهم از سیر زندگیشان را برای مخاطب شرح دهد.
اسطوره و اسطوره شناسی نزد نورتروپ فرای
اسطوره و اسطوره شناسی نزد نورتروپ فرای
نویسنده: بهمن نامورمطلق
ناشر: موغام تبریز
قیمت: ۱۰۰۰۰ تومان
تعداد صفحات: ۱۸۸
نویسنده در این کتاب ضمن شرح و بررسی نظریههای فرای در اسطورهشناسی، با استفاده از آنها به بازخوانی اسطوره پرسئوس و فیلم نبرد تایتانها، نمایشنامه و فیلم هملت و اسطوره لویاتان پرداخته است.
کتاب «اسطوره و اسطوره شناسی نزد نورتروپ فرای» با عنوان فرعی «از کالبدشناسی نقد تا رمز کل» نام تازهترین کتاب بهمن نامورمطلق، عضو هیات علمی گروه زبان فرانسه دانشگاه شهید بهشتی است. ندا سیفی و مریم پیردهقان نویسنده را در نگارش این کتاب یاری کردهاند. وی در این کتاب به بازخوانی و شرح و بررسی نظریههای نروتروپ فرای، فیلسوف و اسطورهشناس معاصر کانادایی پرداخته است.
کتاب در دو بخش کلی «زندگی و نظریهها» و «نمونههای کاربردی» به مرحله نگارش درآمده است. بخش نخست کتاب به شرح و بررسی نظریات نورتروپ فرای در قالب سه فصل «شخصیت، آثار و آرا فرای»، «نقد کالبدشناسانه» و «رمز کل و نقد اسطورهای» اختصاص دارد.
در بخش دوم کتاب نیز در سه فصل به خوانش و تحلیل چند اثر با استفاده از نظریات فرای میپردازد. در فصل نخست مطالعه میتوسی روایت حماسی پرسئوس، با تاکید بر فیلم «نبرد تایتانها» انجام شده است. فصل دوم نیز به «مطالعه میتوسی تراژدی هملت با تاکید بر دو متن نمایشنامه و فیلم» اختصاص دارد و در نهایت در فصل سوم از بخش دوم نیز «اسطوره لویاتان» مورد تحلیل قرار گرفته است.
«اسطوره و اسطوره شناسی نزد نورتروپ فرای» همچنین یک پسگفتار هم دارد. این بخش نیز مقاله مختصری از نویسنده است که در آن دو موضوع «نقد اسطورهای در هنر و ادبیات تطبیقی» و «نقد نظریه و نقد فرای» مطرح شدهاند.
این کتاب دومین کتاب تالیفی نامورمطلق در حوزه اسطورهشناسی است. نخستین کتاب او در این حوزه «در آمدی بر اسطوره شناسی: نظریهها و کاربردها» نام داشت که در سال گذشته (۱۳۹۲) از سوی نشر سخن در دسترس مخاطبان قرار گرفت.
سینما به روایت هیچکاک
سینما به روایت هیچکاک
نویسنده: فرانسوا تروفو
مترجم: پرویز دوایی
ناشر: سروش
قیمت: ۱۴۰۰۰ تومان
تعداد صفحات: ۲۷۷
این اثر ترجمه مصاحبهای است که فرانسوا تروفو، منتقد و سینماگر فرانسوی قبل از مرگش با آلفرد هیچکاک فیلمساز و کارگردان برجسته و صاحب سبک سینما انجام داده است. گفتگوی این دو هنرمند هنرشناس پیرامون چهار مبحث اصلی بوده است که عبارتند از : شرایط مربوط به پیدایش و ساخت هر فیلم به ویژه فیلم های هیچکاک، تدارک و نگارش سناریوی هر فیلم، مسائل خاص مربوط به کارگردانی و برآورد نتایج تجاری و هنری فیلم از نظر هیچکاک، با توجه به انتظاراتی که وی در اصل نسبت به آن فیلم خاص داشته است.
کتاب «سینما به روایت هیچکاک» اثری است خواندنی و به یاد ماندنی که نه فقط از سینمای هیچکاک بلکه از هنر هفتم به طور کلی، دانستنی ها و شگفتی هایی برای علاقمندان به سینما به دست می دهد و به خواننده می آموزد چگونه می توان با بهره گیری از اجتماع عناصر مادی یا عینی، آثار عمیق و پیچیده ذهنی، عاطفی و … آفرید.
با مطالعه این کتاب سینماگران متعهد حرفهای و آماتور با سبک، قالب و ذهن هیچکاک آشنا می شوند و با جامعیت بیشتر و تجربه ذهنی افزون تر به کار فیلمسازی در مسیر صحیح و مورد نیاز جامعه می پردازند و محققان و منتقدان با آگاهی از گفتگوهای نقادانه و مستدل تروفو و هیچکاک می توانند دانسته ها، دقت و تیزبینی خود را افزایش دهند.
سفرنامه سدیدالسلطنه
سفرنامه سدیدالسلطنه
نویسنده: محمدعلیخان سدید السلطنه مینابی بندرعباسی
مصحح: احمد اقتداری
ناشر: انتشارات دکتر محمود افشار یزدی
قیمت: ۴۴۰۰۰ تومان
تعداد صفحات: ۸۶۲
«سفرنامه سدید السلطنه (التدقیق فی سیرالطریق)» مجموعه خاطرات و سفرنامه محمدعلیخان سدید السلطنه مینابی بندرعباسی با پیشگفتار مرحوم استاد ایرج افشار و تصحیح و تحشیه احمد اقتداری منتشر شد.
احمد اقتداری در سرآغاز این کتاب نوشته است:« از مرحوم محمدعلیخان سدس السلطنه کبابی مینابی بندرعباسی، یادداشتها و تالیفات بسیاری در خصوص جنوب ایران و مناطق خلیج فارس باقی مانده است. برخی از آنها به زیور طبع و نشر آراسته شده و بیشترین آنها، هنوز به حلیه طبع و نشر درنیامده است. شرح احوال و رسالات و یادداشتها و کتب چاپ شده و نشده سدید را در یادنامه سپهبد فرجالله آقاولی رئیس مغفور انجمن آثار ملی و در «مجله راهنمای کتاب» و در مقدمه کتاب بندرعباس و خلیجفارس و در مجله «مجله فرهنگ ایرانزمین» نگاشتهام.»
سفرنامهای از بوشهر تا کربلا
مصحح این کتاب در ادامه آورده است:« کتاب حاضر، سفرنامه مرحوم سدیدالسلطنه است که یکبار به سال ۱۳۱۴ تا ۱۳۱۶ هجری قمری و به روزگار مظفرالدین شاه قاجار، از بوشهر به تهران و مشهد رفته و از مشهد از راه تهران به کربلا سفر نموده است و از راه بصره و خلیج فارس به بوشهر و بندرعباس بازگشته است، و بار دیگر به سال ۱۳۰۸ خورشیدی از بندرعباس به تهران آمده و تا اواسط سال ۱۳۰۹ خورشیدی در تهران توقف داشته است. این کتاب با نام «التدقیق فیسیرالطریق» در دو تحریر کلی و مقادیری یادداشتهای پراکنده و در پنج مجموعه باقی مانده و به سال ۱۳۵۴ خورشیدی با سعی بلیغ استاد ایرج افشار رئیس وقت کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران و خواهش من، از طریق ورثه مرحوم سدید به وسیله مهندس هوشنگ ستایش نوه دختری آن مرحوم، در جزء بقیه یادداشتها و رسالات مرحوم سدید، به کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران اهدا شده است.»
کتاب «التدقیق فی سیرالطریق» که اکنون با نام سفرنامه سدیدالسلطنه چاپ میشود، مجموعهای از تحقیق در احوال شهرها و راهها و ارزاق عمومی و نرخها و خصوصیات اجتماعی رجال دوره قاجاری و وقایع تاریخی و شرح ملاقاتهای رجال دوره قاجاری و اوایل دوره پهلوی، کیفیت اداره شهرهای شیراز و اصفهان، قم و تهران و نیز مشهد و کربلا و امثال آن، زیارتگاهها،مقابر، سنگ قبرها، الواح و ثبت کتیبهها و لوحهها و امثال آنها است.
خوانندگان در ادامه مطالعه این کتاب و در بخش پنجم پیوستی را از نظر میگذرانند که از روی چند مجموعه دیگر، یادداشتهای راههای کاروانی جنوب ایران و یادداشتهای سفرهای مؤلف درباره موقعیت طبیعی، تجاری و حوادث سیاسی منطقه نقل شده است.
سدیدالسلطنه؛ نویسندهای متفرس
بنا به نوشته اقتداری، مؤلف بسیار متفرس و کنجکاو و مطلع و بصیر و کتابخوان بوده، در بسیاری از مسائل و موارد به بحث عالمانه تاریخی و ثبت نوشتهها و ملاقات شعرا و شرح احوال رجال علم و ادب که آنها را میدیده است، کتابهایی را که میخوانده، پرداخته است.
مینابی بندرعباسی، توجهی شگفتانگیز به ثبت و ضبط کتیبهها و دیدن آثار تاریخی بقاع و قلعهها و کاروانسراها داشته و همهجا به مؤلفان قبلی یا نوشتههای دیگری که خوانده بود استناد یا انتقاد کرده است.
اقتداری در توضیح این روحیه مینابی نوشته است:« در تخت جمشید بر ویرانی «آثار صناددی عجم» گریسته و شعر بلند خاقانی را به یاد آورده است. همانگونه که ویرانیها و ظلمها و نابسامانیها و بیعدالتیها را به خوبی و با دقت و بیطرفی میدیده، رونقهاو شکوهها و دادگریها و رسم و آیینهای معوقل و مشروع را ستوده است. رجال علمی را به خوبی شناخته و وصفی که از آنها می کند درست به مانند قضاوتی است که هماکنون به دوران ما درباره آن رجال علمی درگذشته می شود. بهطور مثال از مرحومان ادیب پیشاوری و عباس اقبال آشتیانی با کلمه «حضرت» نام میبرد.
رجال سیاست را به خوبی در ترازوی قضاوت میگذارد. رفیق شفیق و انیس جلیس شاعران، دانشمندان، معلمان مشهور، مدیران کتابخانهها، مدیران و امثال آنها بوده است.»
مرحوم استاد ایرج افشار، در این کتاب که تصحیح مطبعی از آن را محمدرضا رضاییپور بر عهده داشته نوشته است:« محمدعلی خان سدیدالسلطنه کبابی از فضلایی است که هر چه نوشته فایدهبخش و خواندنی و بسیاری از آنها پژوهشی و ماندنی است. نخستین کسی که معرف این مرد دانشمند بود و قدر او را شناخت سیدحسن تقیزاده است و آن به مناسبت یادداشتی بود که سدیدالسلطنه از بوشهر به برلین برای مجله کاوه نوشت و تقیزاده متوجه شد این مرد مینابی از کسانی است که شایستگی پیشرفت علمی دارد و میتواند آثار بیشتر و بهتری عرضه کند.»
افشار در ادامه نوشته است:« سدید السلطنه چون مردی کتاب خوانده و ژرفبین بوده سفرنامه های خود را به اطلاعات جغرافیایی، تاریخی و فرهنگی آکنده. او مسافری نیست که فقط ساعت حرکت و موقع ورود به منزل و جای خواب و نوع خوراک و احیانا قیمت اجناس را ضبط کند، مسافری است دقیقهیاب و نکتهسنج و نگرندهای صاحبنظر. هرچه را در راه کاروانسرا، درامامزاده، درآبانبار، دیدنی و ثبت کردنی یافته با حوصله . دقت وصف کرده و به ضبط درآورده است.
شصت و پنجمین جشنواره بینالمللی فیلم برلین، که از پنجم فوریه و با نمایش «هیچ کس شب را نمیخواهد» ساخته ایزایل کوشِت افتتاح شده بود، به نیمهی راه خود رسیده است.
در مراسم افتتاحیه این جشنواره، مونیکا گروتز، وزیر فرهنگ آلمان در برابر بیش از ۱۶۰۰ مهمان خارجی و داخلی از دیتر کوسلیک مدیر این جشنواره بابت دعوتهای هرساله و تلاشهای مستمر او برای حضور جعفر پناهی در برلیناله حمایت و سپاسگزاری کرد.
گروتز با اشاره به عدم حضور این کارگردان ایرانی برای نمایش فیلم تازه اش «تاکسی» – به دلیل ممنوعیت خروجش از ایران، بر ضرورت فعالیت آزادانه هنرمندان تاکید کرد.
جعفر پناهی در سال ۲۰۱۰ و پس از رویدادهای برآمده از انتخابات ۱۳۸۸، به اتهام «اجتماع و تبانی و تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی» به شش سال حبس تعزیری و بیست سال سال محرومیت از فیلمسازی و فیلمنامهنویسی محکوم شد، او اجازه خروج از ایران را ندارد و صندلی او در برلیناله همچنان خالی ست.
تاکسی ، فیلمی از جعفر پناهی
تاکسی که سومین فیلم جعفر پناهی پس از محکومیتش به بیست سال محرومیت از فیلسمازیست، با بودجه ای بسیار ناچیز ساخته شده و علاوه بر مولفههای سیاسی، انتقادی، به جنبههای قصهگویی و طنازی هم پرداخته است.
جعفر پناهی در این فیلم در کسوت یک راننده تاکسی در تهران ظاهر شده است و داستان فیلم او از خلال گفتوگوهای او با مسافرین تاکسیاش روایت میشود. در بین مسافران «تاکسی» جعفر پناهی، نسرین ستوده، حقوقدان سرشناس و منتقد حکومت ایران و یکی از اعضای کانون مدافعان حقوق بشر هم حضور دارد. بودجهی تهیهی این فیلم در مقیاس فیلمهای معمول امروز بسیار ناچیز برآورد شدهاست. این در حالی ست که فیلم «محمد» ساخته مجید مجیدی با بودجهای که حدود ۱۰۰ میلیون دلار تخمین زده شده، از شرکت در این جشنواره باز مانده است.
گفتنیست رسانههای نزدیک به حکومت ایران، این تصمیم جشنوارهی برلین را «بایکوت» این فیلم خوانده اند، از همین جمله سایت تابناک در مطلبی چنین نوشته است:
« [این فیلم] ترکیبی از بهترینهای سینمای جهان را در مراحل تولید دارد و اثری کاملاً بینالمللی است؛ اما فشارها به همراه موج اسلام هراسی به راه افتاده، «دیتر کاسلیک» مدیر برلیناله را به سمت و سویی برد که در نهایت این فیلم را کامل از جشنواره بیرون بگذارد!»
در همین حال، برخی رسانههای محافظه کار داخلی فیلم جعفر پناهی را فیلمی ضد ایرانی نامیده وآن را وسیلهای برای هموار کردن راه فیلمسازی پناهی تعبیر کردهاند.
از همین جمله، خبرگزاری فارس ضمن «سیاه» خواندن فیلم پناهی، فهرستی از نظرات مثبت منتقدین غربی را ارائه کرده که طی آنها مبارزه، خلاقیت و وجههی انتقادی فیلمهای او مورد تحسین قرار گرفته است.
خبرگزاری فارس همچنین فیلمسازی پناهی را مغایر با قوانین ایران خوانده و مقامات سینمایی را به خاطر عدم برخورد با این کارگردان مورد نقد قرار داده است.
علاوه بر فیلم «تاکسی»، دو فیلم دیگر نیز از ایران به نام های «پریدن از ارتفاع کم» و «مادر قلب اتمی» در بخش های مختلف جشنواره فیلم برلین شرکت کرده اند.
«پریدن از ارتفاع کم» به تهیهکنندگی مجید برزگر محصول مشترک ایران و فرانسه است، که در بخش «پانوراما» شرکت کرده است. این فیلم نخستین فیلم بلند سینمایی حامد رجبی است و رامبد جوان و نگار جواهریان نقشهای اول آن را به عهده دارند. داستان این فیلم درباره زن جوانی است که در چهارمین ماه بارداریاش دچار مرگ «داخلرحمی جنین» میشود و تصمیم میگیرد به کسی چیزی نگوید.
بخش «پانوراما» که به استعدادهای نوظهور سینمایی اختصاص دارد، با فیلم «خون آبی» ساخته لیریو فریرا، فیلمساز برزیلی افتتاح شد.