گرد و غبار فرونشسته است و توافقی که مدتها منتظرش بودیم بین ایران و پنج به اضافه یک ( ۵ عضو دائمی شورای امنیت و آلمان) تحت عنوان « برنامه همه جانبه مشترک برای عمل به صورت واقعیت درآمده است. [ از قراردرایران آن را « برجام» نامیده اند- ا.س.). برجام قراراست برنامه اتمی ایران را کاهش بدهد و درازایش هم شماری از تحریم ها لغو شود. هم چنین این هم واقعی است که قطع نامه ۲۲۳۱ سازمان ملل که همه قطع نامه های پیشین سازمان ملل وتحریم هائی که از سوی شورای امنیت سازمان ملل متحد علیه ایران وضع شده است را پایان خواهد داد هم به تصویب رسیده است. مااکنون می توانیم برندگان و بازندگان این درگیری ۳۶ ساله ایران با مخالفانش را بررسی کنیم.
بایگانی/آرشیو برچسب ها : داغ
شب موسیقی فیلم؛ بی فرهاد؛ بی قیصر؛ بی رضا موتوری؛ بی اسفند… رهیار شریف
شب موسیقی فیلم مسعود کیمیایی که بناست روز شانزدهم مرداد ماه در تالار وزارت کشور در تهران برگزار شود، از اجرای آهنگهای فیلمهایی چون «رضا موتوری»، «داش آکل» و «قیصر» که بی گمان بن مایه ی خاطرات اصلی ایرانیان دوست دار سینما هستند، محروم است. این تحریم از آنجا آغاز شد که همزمان با انتشار خبر برگزاری این مراسم، اسفندیار منفردزاده آهنگساز پیشکسوت ایرانی، ضمن انتشار نامهای سرگشاده – که آن را سایت موسیقی ما منتشر کردهبود- خواستار عدم اجرای آهنگهایی شد که او برای فیلمهای کیمیایی ساختهاست، او در این نامه نوشتهبود:
« از شما آقای رضا [بهزاد] عبدی و استاد مسعود کیمیایی عاجزانه -بهدرستی عاجزانه- استدعا دارم از تجاوز به حقوق معنوی-مادی من یعنی اجرای موسیقیهایم، حتی اگر برایتان منافعی در پی دارد، دست بردارید. زیرا من با شمایان همسو نبوده و نخواهم بود! از موسیقی فیلم سفر سنگ تا امروز آثار بسیاری برای این برنامه وجود دارند که با اجازه از سازندگان آنها میتوانند به کار آیند.»
این موسیقیدان ایرانی در پایان متن خود خطاب به مسعود کیمیایی تاکید کرده است: «مهربانی کنید تا ناگزیر به تغییر گفتار نباشم!»
گفتنیست اسفندیار منفردزاده، ساخت موسیقی تمام آثار پیش از انقلاب مسعود کیمیایی به جز فیلم «سفر سنگ» را بر عهده داشتهاست، فیلمهایی چون همانند «بیگانه بیا»، «قیصر»، «رضا موتوری»، «داش آکل»، «بلوچ»، «خاک»، «غزل» و «گوزنها» .
چندروز پس از انتشار این نامه، مسعود کیمیایی طی گفتوگویی با سایت «موسیقی ما» به این نامه واکنش نشان داد:« من واقعا هیچ جوابی برای این اظهارات ندارم. بسیاری از دوستان در خارج از کشور فیلمهای من را در مراسمهای مختلف پخش کردند و پای آن نشستند و من دم نزدم. آقای منفردزاده از دوستان قدیمی من هستند. ولی در برخی موضوعات با هم اختلافنظر و عقیده داریم، که البته در هر صورت من برای ایشان احترام قائلم.»
کیمیایی دربارهی نحوهی خطاب شدنش از سوی منفردزاده گفت: «من لحن نامه ایشان را نپسندیدم و علیرغم لحن تندی که این نامه داشت، دوستی و رفاقتام را با ایشان حفظ میکنم و برایم قابل درک نیست که منظور ایشان از اینکه همسویی با من ندارند، چیست. من به طرز فکر ایشان احترام میگذارم و دوستی و رفاقتام را در کمال ادب حفظ میکنم.»
او تاکید کرد: « من همه سعی و تلاشم را کردم و ظاهراً هم آقای عبدی سه قطعهای که از ایشان در کنسرت بوده را حذف کردهاند. به آقای عبدی گفتم که «اسفند» رفیق من است و حالا در عالم رفاقت از من چیزی خواسته. حالا مهم نیست که با زبان و لحن بد خواسته. ولی ما باید احترام بگذاریم و خواسته ایشان را حتماً مورد نظر قرار دهیم. حالا اینکه در روز برنامه چه اتفاقی بیفتد، خدا میداند. چون بههرحال این برنامه و کنسرت واقعاً به من هیچ ربطی ندارد و نقشی در آن ندارم.»
شب موسیقی فیلم مسعود کیمیایی قراراست با اجرای ارکستر سمفونیک به رهبری بهزاد عبدی و خوانندگی رضا یزدانی در تالار وزارت کشور تهران برگزار شود. پیشتر بنا بود موسیقی فیلمهایی چون رئیس، حکم، جرم، متروپل، گروهبان، اعتراض، دندان مار، رضا موتوری، داش اکل، قیصر و چند فیلم دیگر توسط این ارکستر اجرا شود و در چند قطعه هم رضا یزدانی به عنوان خواننده میهمان ارکستر را همراهی کند. موسسه فرهنگی هنری گلچین آوای شرق برپا کنندهی این مراسم است.
بیانیه شهبانو فرح پهلوی به مناسبت امضای موافقت نامه هسته ای
فصلی برای کشف و جنون … لیلا سامانی
روزهای کشآمدهی داغ و شبهای کوتاه لزج. رقص پرتوهای خورشید در نیمروز و آتشبازی کرمهای شبتاب در شبانگاه. هنگامهی بلوغ طبیعت و به بار نشستن امید. وقت برهنگی و تن به آب سپردن و فصلی برای رهایی، کشف ودیوانگی. همین بهانهها و نشانهها کافیست تا نویسندهای بر سر وجد بیاید و از طبیعتی که با فراغ بال در روزهای کمشتاب تابستانی غنودهاست، بستری بگستراند برای پروردن قصههایی آمیخته با هرم عشق و جنون جوانی.
شور و شیدایی و در همانحال رخوت و آسودهخاطری تابستانه، این فصل را در پسزمینهی تصاویربسیاری از شاهکارهای ادبیات جای دادهاست. در این مقال کوشیده ام تا برخی از این آثار همیشه سبز تاریخ ادبیات جهان را مروری دوباره کنم… حاصل همین که پیش روست…
۱- رویای نیمه شب تابستان نوشته ویلیام شکسپیر(۱۵۹۴)
این شاهکاری کمدی، یکی ازنمایشنامههای برجستهی این سخنسرای بریتانیاییست و تصویر هوشمندانهایست از رویابافی و سودازدگی غریبی که تابستان به همراه میآورد. در چلهی تابستان، شبی که قرص ماه کامل است دو دلداده از شهر و جبر و آدمهایش میگریزند و داستان عشقشان با شخصیتهای وهمانگیزی چون جادوگران و پریان پیوند میخورد.
۲– تابستان نوشتهی ادیت وارتون ( ۱۹۱۷)
ادیت وارتون، بیشتر بهواسطهی رمان «عصر معصومیت» در یادها ماندهاست. اثری برجسته که سبب شد نام وارتون به عنوان نخستین زن برندهی پولیتزر ثبت شود.اما دیگر کتاب او با نام «تابستان» هم به همان اندازه گیرا و مسحور کننده است. وارتون در این کتاب از بیدار شدن احساسات گرم و شورانگیز زنانهی قهرمان هژده سالهی داستان، در دل تابستانی داغ قصه میکند. چریتی رویال، دختریست که از بطن یک روسپی زاده شده و زیر چتر حمایت یک وکیل بالیده و در همان حال از آشنایی با نیازهای جسماش محروم شده است. تا این که با آغاز تابستان دخترک به لوسیوس هارنی دل میبندد. آتش عشق آنها با همگام با گرمای تابستانی شعله ور میشود و با آخر گرفتن تابستان شور هارنی هم رو به خاموشی میگذارد…
۳- تقاطع تابستانی نوشتهی ترومن کاپوتی (دههی ۱۹۴۰)
اگرچه این اثر کاپوتی تا سالها بعد از مرگ او کشف و منتشر نشد، اما پیدا شدن و انتشار آن در سال ۲۰۰۵غوغای عظیمی در میان نویسندگان و منتقدان ادبی بهپا کرد.
داستان با جرقهی یک عشق داغ تابستانی در نیویورک سال ۱۹۴۵ آغاز میشود. وقتی که شخصیت هفده سالهی آن «گردی مک نیل» دختر اشرافزادهی پروتستان، در غیبت پدر و مادرش دلباختهی یک جوان یهودی به نام «کلاید منزر» از طبقهی میانی جامعه میشود. تابستان است وداستان عاشقانهی این دو جوان همراه گرمای هوا اوج میگیرد، تا اینکه سرانجام این رابطه به ازدواج آنها منجر میشود. اما این پایان ماجرا نیست. گردی پس از ملاقات با خانوادهی کلاید با زمختی حقیقت مواجه میشود و شکاف فرهنگی و طبقاتی پیش چشمش رخ مینماید. تابستان از نیمه گذشته و دیگر خبری از آن حرارت نیست، آتش عشق گردی هم به سردی گرویده و رو به خاموشیست. داستان در نهایت با پایانی جنون آمیز و تراژیک به آخر میرسد.
۴- تاوان اثر ایان مکیوون (۲۰۰۱)
این نویسندهی بریتانیایی، در حقیقت داستان حماسی مبسوطی خلق کرده که گسترهی آن تا شصت سال پیش میرود، حماسهای سرشار از شیدایی، جسارت، دسیسه، خطا و حسرت. اما آنچه موجب رقم خوردن همهی این رخدادهاست، در دل یک تابستان گرم سکرآور، در سال ۱۹۳۵ و در انگستان رخ میدهد، جایی که سیسیلیا و رابی، دو جوانی که در یک خانه بزرگ شدهاند، دل به هم میبازند. بریونی، خواهر کوچکتر سیسیلیا؛ که دختری کنجکاو اما ناآگاه است، آنها را حین تجارب عشقورزیشان میبیند. تفسیر او از این ماجرا و شهادتی که بعد از آن علیه رابی میدهد، سرنوشت همگی آدمهای قصه را به سلسله حوداثی غیر قابل پیشبینی سوق میدهد. رویدادهایی که با جنگ و خسران و هجران و مرگ و در نهایت ادبیات گره میخورند.
۵- شبی در عمارت ییلاقی اثر ویلیام سامرست موآم (۱۹۴۱)
نویسنده در این کتاب با در همآمیختن مولفههای جرم و تعلیق، داستانی پر کشش خلق کردهاست. داستان در یکی از تابستانهای سالهای پایانی دههی ۱۹۳۰ ودر ییلاقی باشکوه در فلورانس ایتالیا رخ میدهد. جایی که مری پنتون، بیوهای جوان و زیبا ، ماجرایی هراسانگیز و مخاطرهآمیز را رقم میزند، آن هم با درگیرکردن سه مرد که همگی برای به دست آوردن او رقابت میکنند. روزهای خمار آلود طولانی، شبهای تاریک و دهشتناک و گرمای بیحساب تابستانی سرانجام مری را مغلوب سرنوشت میکند.
۶- روشنایی ماه اوت نوشتهی ویلیام فاکنر (۱۹۳۲)
«جو کریسمس» قهرمان این اثر یکی از شخصیتهای بزرگ و بیبدیل ادبیات آمریکاست. تا آنجا که برخی از صاحبنظران او را همردیف گتسبی بزرگ و هاکلبری فین جای دادهاند. او مرد سیاهپوستیست متهم به قتل یک دختر مسن. اما این اتهام، زندانی شدن و مرگ او دستمایهی بازگو شدن زندگی سراسر رنج و غم او میشود. مولفههایی چون نژاد، طبقهی اجتماعی ، عشق و مذهب همگی در این کتاب گنجانده شدهاند تا از حقایق سرد و تلخ یکی از ماههای گرم تابستانی قصه بگویند.
ویلیام فاکنر، خود دربارهی نام این کتاب گفتهاست:
« … زمانی هست که در روزهای میانی ماه آگوست در میسیسیپی، برای چند روز کوتاه ناگهان ردپای خزان حس میشود. در آن هنگام هوا سرد است ویک روشنایی ملایم، لطیف و تابان میدرخشد. انگار که این مربوط به امروز نیست بلکه به زمانهای دور و باستان باز میگردد. شاید «فان»ها، «ساتیر» ها و الههها از یونان، از المپ میآیند و جایی در آن خانه میکنند. این حالت تنها یک یا دو روز طول میکشد و ناپدید میشود و بعد دوباره گرما… عنوان این کتاب مرا به یاد این برههی زمانی میاندازد. فروغی که بسیار از تمدن مسیحی ما پیرتر است»
به نام چپ و به کام راست، نمایشنامه یک عروج و سقوط! / تقی روزبه
درس های بزرگی در یک گردش به راست گیج کننده سیریزا وجود دارد که فرایافت آن ها مستلزم زدودن برخی کلیشه های مقدس است! راهنمای چپ زدن و ناگهان به راست چرخیدن برای بسیاری که دل به کرامات بدست گرفتن ماشین دولتی بسته بودند، به راستی لحظه هائی سخت سرگیجه آوری است. چپ معطوف به قدرت در یونان به خیال خود با سودای تصرف قدرت سیاسی، در شرایطی که احزاب و نمایندگان سنتی و متعارف آن بی اعتبارشده بودند، راه خود را کج کرده، اسب تروائی را زین کرده و از طریق انتخابات واردسازوکارها و قلعه حفاظت شده دشمن کردند، غافل از آن که در این حریم خالصابورژوائی و مین گذاری شده این خطرجدی وجود دارد که چپ ها “راه رفتن” خود را هم فراموش کنند و طعمه آسان شکارچیان بی رحم قرارگیرند و در یک ضدحمله خود به اسب تروای دشمن برای حمله به صفوف مردم و چپ ها تبدیل شوند و چنین هم شد. بهرحال، بهم ریختن صفوف چپ و اشاعه یأس و ناامیدی از مهم ترین پی آمدهای این ضدحمله و شبیخون خدایان سرمایه و اقتدار به اردوی جنبش است. داستان عروج و افول چپ معطوف به قدرت یونان فقط داستان یک شخص و حزب و یک کشور نیست، بلکه داستان بسیاری از ما و بسیارانی در جهان است.
چگونه خوزستان از سرزمینی تالابی به سرزمینی بایر تبدیل شد؟
سرمایهداری صنعتی زمین را بهطور بیسابقهای گرفتار بحرانهای زیست محیطی کرده است و در این میان کشورهای موسوم به «کشورهای جنوب» اوضاع و احوال نامساعدتری نسبت به «کشورهای شمال» دارند. فشار بحرانهای محیطزیستی نیز مانند دیگر بحرانها، بر دوش آفرینندگان بحران و آنها که از آن سود میبرند نیست و این کشورها و گروههای فرودست هستند که باید بیشترین بها را در تحمل بحران بپردازند. در ایران نیز به نظر میرسد همین روند در جریان است؛ مرکزنشینان برای تمام کشور تصمیم میگیرند و این مردم حاشیهنشین هستند که تاوان سیاستهای نادرست را پس میدهند. توفانهای گرد و خاکی که در دهه گذشته استانهای جنوب و جنوبغربی کشور را درنوردیده، محصول اعمال سیاستهای نادرستیست که از دوران پس از جنگ به اسم «توسعه» در پیش گرفته شد. توسعه ناپایداری که از آن زمان هیچگاه از دستورکار دولتهای مختلف خارج نشده و تنها به اشکال و اسامی گوناگون، ماشین تخریب خود را بهپیش رانده است. پروژههایی که خاک به آسمان خوزستان پاشیدند، مهر تایید مسئولان کنونیِ سازمان محیطزیست، وزارت نفت و… را بر خود دارند. گزارش گاردین نگاهیست به آنچه طی چند دهه گذشته -به اسم توسعه- بر خوزستان رفته است. مرور این روند شاید به ما بگوید که چقدر میتوان به جدی بودن شعارهای حمایت از محیطزیست امیدوار بود.
آسمان آبی در افق رو به تیرگی مینهد، مهآلود میشود، به رنگ زرد طلایی در میآید و بهسرعت جایش را به یک سبزِ درخشان میدهد، گویی که یک مُرداب است. دما پایین میآید و باد شهر را درمینوردد. خیال آدم را ورمیدارد که شاید میخواهد باران ببارد. اما توفانِ گرد و خاک است که دارد از راه میرسد. بهزودی تیرگیِ خاکستریرنگی پدیدار خواهد شد، و آسمان و خورشید دیگر قابلرویت نخواهند بود.
دستور روحانی به معاون اول خود برای ساماندهی اقتصادی و بانکی / دکتر منوچهر فرح بخش
روحانی با ارسال نامهای برای اسحق جهانگیری معاون اول خود دستور ساماندهی اقتصادی و بانکی را در قالب سه مأموریت ویژه در حوزههای نظام بانکی، بازار سرمایه و انضباط مالی دولت صادر کرد. روحانی از همان بدو تشکیل دولت خود موضوع ساماندهی اقتصاد کشور را با انتخاب تیم اقتصادی نسبتا موجه در دستور کار دولت خود قرار داد. ولی در طول دو سالی که از عمر دولت وی میگذرد به جز کاهش نرخ تورم اقدامات ملموس و قابل اهمیت دیگری در زمینه اقتصادی مانند کاهش نرخ بیکاری ،رفع رکود اقتصادی و یا تقویت بخش تولید صورت نگرفته است و در واقع چنین است که گویی بخش اقتصادی در یک کمای موقتی فرو رفته است .
اکنون با انتشار این نامه چنین به نظر میرسد که روحانی میخواهد اقتصاد کشور را از حالت کما بیرون آورده و مقدمات برای شروع یک فعالیت گسترده اقتصادی پس از توافق هسته ای را به مورد اجرا گذارد.
اظهار نظر کارشناسان دولتی براین مبنا است و بر این باور است که روحانی با انتشار این نامه میخواهد نشان دهد، حل معضلات اقتصادی ، کلیدیترین موضوع دولت وی به شمار میرود ، موضوعی که میتواند واقعیت داشته باشد و حال با طرح این نامه از جانب وی چنین به نظر میاید که دولت از فاز سکوت و بی برنامگی گذر کرده میخواهد وارد مرحله عملیات سازندگی گردد. طبیعتا در این مرحله آنچه که باید مورد تجدید نظر بنیادی قرار گیرد بخشهای کلیدی اقتصاد کشور است که در راس آنها سه موردی است که رییس جمهور در نامه خود به آنها پرداخته. در این رابطه نیزمهمترین و اصلی ترین حرکت اصلاحی ساماندهی نظام به شدت به هم ریخته بانکی کشوراست که بیش از ۴۰% سرمایههای آن قفل شده ، یعنی مبلغ عظیمی وامهای غیر قابل وصول روی بانکها مانده ، رقم قابل ملاحظه ای هم در دست وام گیرندگانی است که به علت شرائط بد اقتصادی قادر به پرداخت دیون خود به بانکها نمیباشند و همچنین بدهی صد هزار میلیارد تومانی دولت به سیستم بانکی است که قدرت تسهیلاتی بانکهای دولتی را به شدت کاهش داده است.
اصلاحات در بخش بازار سرمایه و تقویت آن نیز یک ضرورت است . این بخش که در حال حاضر از رکود و کمبود نقدینگی بهشدت رنج میبرد،نیاز وافر به کمک دولت دارد و روحانی هم اکنون ادعا میکند که قصد دارد این بازار را بهسوی تحرک بیشتر و ایجاد رونق در اقتصاد سوق دهد.
وی در نامه خود بر تمرکز روی بازار سرمایه برای تأمین منابع مالی تأکید دارد، موضوعی که در دو سال گذشته نیز همواره مطرح بوده که نشان میدهد انجام اصلاحات در یک اقتصاد ناسالم و بلا زده کار آسانی نیست. برای قرار گرفتن اقتصاد کشور در یک روند متعارف در درجه اول دستیابی به ثبات، امنیت و شفاف سازی شروط اولیه هستند . متأسفانه در دولت احمدی نژاد که یک فرصت تاریخی برای رونق اقتصادی نصیب ملت ایران شده بود در اثر تاراج بیت المال توسط این دولت خدمتگذار که ادعای نوکری مردم را داشت از دست رفت . سیاستهای انحرافی دولت در دوره رونق نفتی، از جمله اعطای وامهای چندین صد میلیاردی به افراد آنچنانی که عمدتا در بخش غیر مولد به کار گرفته شد یا به بانکهای خارج انتقال یافت بخش بزرگی از منابع مالی را از دسترس بانکها خارج کرد که همان زمینهساز بروز بحران در نظام بانکی کشور گردید.
درحالحاضر وضعیت بهمریخته بازارسرمایه سبب گردیده تا واحدهای تولیدی دچار بحران شدید تا مرز توقف و ورشکستگی شوند. زیرا که چون بخش بزرگی از منابع مالی مورد نیاز واحدهای تولیدی توسط نظام بانکی تأمین میشود، لذا با بروز مشکل در نظام بانکی این مشگل خواه نا خواه به بنگاهها نتولیدی هم منتقل میشود .
اما در رابطه با بخش سوم نامه ، یعنی انضباط مالی دولت ، هرچند که جنبه اقتصادی دارد و تاثیر مستقیم و موثر آن برروی تصمیمات دولت انکار ناپذیر است، ولی موضوعی است که بیشتربه پاک دستی، منش و صداقت کارکنان رده بالای حکومتگران مربوط میشود. آنچه که تاکنون از تجربه از گدشته برجای مانده حکایت از آن دارد که ناپاکان همواره دست بالا را داشته اند تا آنجا که حتا اراده جمعی حکومت هم به سمت ناپاکی و دستبرد به منافع ملی جریان داشته است. چه کسی تصور میکرد دولت احمدی نژاد که ادعای پاکترین دولت در تاریخ کشوررا داشت دزدترین و ناپاکترین دولت از آب در آید.
ولی به هرحال اینکه روحانی اصلاح ساختاری این سه بخش بحران زده و کلیدی اقتصاد کشور را مد نظر قرار داده خود بشارتی است که نشان میدهد دولتمردی پیدا شده و کمر همت بسته تا اساس ترین مشگلات اقتصادی کشور را بر طرف کند و برای رفع نواثص و کمبودها برخورد جدی و بنیادی داشته باشد. حال سوالی که پیش میاید و بسیار قابل تعمق است این است که آیا روحانی اختیارات لازم برای انجام این مهم را دارد؟ آیا برنامه ریزی و کادر سازی که لازمه کار است صورت کرفته است ؟ از همه مهمتر اینکه آیا اصولا اراده نظام اسلامی که مافوق اراده روحانی و دولت او است بر این مبنا قرار دارد؟ که متاسفانه پاسخ این سوالات بطور قاطع منفی است. آنچه که روحانی مطرح کرده و آرزوی اصلاح آنرا دارد معلول ساختار نظام اقتصادی موجود است . برای انجام اصلاحات بنیادین نمیشود از معلولها شروع کرد که در واقع خود گول زدن و هدر رفتن وقت و پول است. بنا براین روحانی برای حل معضل بایستی قدم بلندتری بردارد و سراغ علتها و تغییر ساختلری نظام اقتصادی کشور رود که در آنصورت پا بر روی دم شیر گذاردن و بیدار کردن خرس خفته است ، یعنی بایستی په مصاف بیت رهبری که بخش اعظم اقتصاد کشور را در کنترل دارد رود که در توان او نیست.
اقتصاد کشور اسیر ” اقتصاد فقاهتی” است که از درون بیت رهبری سر در آورده و از آنجا هم هدایت میشود. اینکه ساختار اقتصاد کشور به شدت رانتی است، اینکه بخش بسیار بزرگ و درآمد ساز اقتصاد ملی در کنترل بیت رهبری است، اینکه سپاه پاسداران در سازماندهی قاچاق در کشور نقش فعال دارد، اینکه نمایندگان ولی فقیه در تمام کشور مستقر و نبض اقتصادی محل حکمرانی خود را در دست دارند واقعیتهای انکار ناپذیر شکل دهنده نظام اقتصاد فقاهتی موجود کشور است. خامنه ای سال گذشته با یک تبلیغات بسیار گسترده ادامه دار تزی بنام ” اقتصاد مقاومتی ” را مطرح کرد و دراین رابطه دستور العملی را هم صادر نمود تا همه به آن عمل کنند. از آن به بعد درهر مناسبتی هم که بلندگو به دست میشود، اشاره ای به این تز میکند. ولی در این دستورالعمل اقتصادی خود کوچکترین اشاره ای به نقش بیت رهبری در روند اقتصادی کشور نکرده است . در واقع قصد آقای خامنه ای این بوده است که با دادن آدرس عوضی انتقادات به بیت رهبری را کاهش دهد، در حالیکه اصلاحات واقعی بایستی از بیت او شروع شود.
اینکه روحانی برای ساماندهی اقتصاد کشور انگشت روی سیستم بانکی گذارده و خواستار اصلاح آن شده تصمیم درستی است . اینکه سیستم بانکی تاکنون کارهای خلاف قانون بیشماری انجام داده است جای تردید نیست که همانطور که در بالا اشاره شد بزرگترین خطا و در واقع خیانت به منافع ملی تخصیص وامهای صدها میلیارد تومانی به افراد حقیقی و حقوقی بود. حال اگر قرار باشد که سیستم بانکی اصلاح شود بزرگترین خدمتی که دولت روحانی میتواند انجام دهد اتصال سیستم بانکی به بخش تولید و کاهش هرچه بیشتر فعالیت بانکها در بازار های غیر مولد است. بدیهی است که انجام این مهم با مخالغت بانکها مواجه خواهد شد ولی برای نجات اقتصاد کشور این داروی تلخ باید به سیستم بانکی خورانده شود. این وظیفه ای است که بر گردن بانک مرکزی قرار دارد، ولی از آنجاییکه کلاه بانک مرکزی پشم ندارد و اجرای دستورات و بخشنامه هایش در سیستم بانکی رعایت نمیشود که اگر چنین نبود بیش از ۷۰۰۰ موسسه مالی غیر مجاز مانند قارچ نمی رویید ، لذا دخالت دولت هم یک ضرورت است که البته باید سازو کارهای خود را داشته باشد ، ازجمله میبایستی تدابیر بانک مرکزی و دولت در رابطه با سیاستهای پولی و مالی کشور مشخص و اجزای آن در برنامه ریزیها پیش بینی شده باشد که طبیعتا اصلاح نظام بانکداری هم بایستی بخشی از آن به شمار آید.
تجربه دوران سی هفت ساله حکومت اسلامی نشان داده است که علت شکستهای پی در پی و همه جانبه حکومت که منجر به هدر رفتن منافع مالی و نیروی انسانی شده چیزی جز بی برنامگیها، ندانمکاریها ، سهل انگاریها و صد البته فساد نبوده است. از جمله اینکه بانک مرکزی تا کنون به وظیفه نظارتی خود بربانکها عمل نکرده و سهل انگاری کرده است که یک مورد آن اغماض غیرقابل بخشش و زیانبار در اجرای ماده ۵ قانون اجرای سیاستهای اصل ۴۴ نشان قانون اساسی است . درحالیکه در این ماده سقف تملک سهام بهصورت مستقیم برای هر بانک یا مؤسسه اعتباری مشخص شده اما گزارشها، نشان میدهد که همه بانکهای خصوصی تخلفات بسیار بزرگ و مخربی در این زمینه داشته اند. مورد دیگر دخالت مستقیم بانکها در تجارت است آ از جمله اینکه سپرده های مردمی را قرار میدهند و بانک مرکزی هم همواره سکوت کرده است.
اکنون که اجرای برنامه ششم توسعه در دستور کار دولت قرار گرفته تا در سال آینده به اجرا گذارده شود، موقعیتی را نصیب دولت میکند تا بتواند دست به اجرای یک سری اصلاحات اساسی بزند. طبیعی است که اجرای چنین اصلاحاتی نیاز به پیش زمینه هایی دارد که از قرار هنوز در دسترس نیست. متاسفانه تاکنون بیشترفشارها و ناکارآمدیها و هرز رفتن منابع انسانی و داراییهای ملی، ریشه در بیاعتنایی مفرط به مسئله برخورد برنامهای با مسائل پیچیده کشور دارد.
با وجود همه این توضیحات آنچه که مثل روز روشن است اینست که دولت روجانی در این دوسال باقیمانده از دولت خود قادر به انجام هیچگونه اقدام ساختاری در زمینه اقتصادی نخواهد بود. قدرت رانتخواران ، مافیاهای حکومتی و واردکنندگان قدرتمند بیشتر از آن است که دولت روحانی بتواند با چند مسئول اقتصادی خود به مصاف آنها رود. منتها فعلا به عنوان رئیس دولت مجبور است برنامه ای ارائه دهد و حرفهای امیدوار کننده ای بزند تا هم جامعه به شدت منقلب موجود را آرام نگهدارد و هم اینکه بخت خود را برای انتخابات مجلس و ریاست جمهوری آزمایش نماید.
به بهانهی درگذشت عمر شریف / مینا استرآبادی
جولای امسال پیامآور خبر درگذشت «عمر شریف»، بازیگر صاحبنام سینمای مصر و هالیوود شد، مردی که در طی بیش از نیم قرن فعالیت هنری، جامهی شخصیتهای گونهبه گونهای را بر تن کرد، شخصیتهایی که گاه از دل تاریخ آمده بودند و گاه با ادبیات و حماسه پیوند داشتند، از «چنگیزخان» و «چهگوارا» گرفته تا «دکتر ژیواگو» و «شریفعلی» در «لورنس عربستان».
عمر شریف در اسکندریهی مصر و درخانوادهای مرفه زاده و بالیدهشد. زادگاه او، همان سرزمین همآوایی تمدنها، زبانها و آیینهای رنگبه رنگ، روح او را با مفاهیمی چون مدارا و همزیستی نژادها و مذاهب مانوس کرد. چنانکه در سال ۱۹۵۵ و درسن بیست و سه سالگی، درپی دلدادگیاش به «فاتن حمامه»، دیگر بازیگر بنام سینمای مصر، مسلکش را از مسیحیت به اسلام تغییر داد و او را به همسری گرفت.
عمرشریف، اگرچه تا مدتها ستارهی بی رقیب سینمای مصر بود، اما آنچه شهرت جهانی او را رقم زد، بازی در نخستین فیلم انگلیسی زباناش، «لورنس عربستان» بود که آن را «دیوید لین» ساخته و نقش «شریف علی» را به او واگذار کردهبود. نقشی که بعدها بنا به گفتهی منتقدان سینمایی یکی از دشوارترین نقشهای مکمل در تاریخ هالیوود عنوان شد. او برای بازی در این فیلم نامزد اسکار شد و جایزهی گلدن گلوب را از آن خود کرد.
سه سال بعد، او به نامدارترین فیلم زندگیاش رسید. این فیلم با عنوان «دکتر ژیواگو» و به کارگردانی «دیوید لین» اقتباسی درخشان بود از رمانی به همین نام اثر «بوریس پاسترناک». شریف در این فیلم ایفاگر نقش «یوری ژیواگو» پزشک شاعر و عاشقپیشهای از طبقهی متوسط روسیه است که در جریان انقلاب ۱۹۱۷ روسیه و کشمکشهای داخلی این کشور دلدادهی زنی شوهردار میشود. پیامدهای انقلاب کمونیستی روسیه و دشواریهایی که گریبان طبقهی متوسط این کشور را گرفت، دستمایهی روایت زندگی این پزشک روس شدهبود. این فیلم به جهت سویههای انتقادیاش که استالین و زمامداری کمونیستی روسیه را نشانه گرفتهبود، به مذاق هالیوود خوش آمد و از سوی اسکار و گلدن گلوب مورد اقبال قرار گرفت. عمر شریف هم برای بازی در این فیلم یک بار دیگر جایزهی گلدن گلوب را دریافت کرد.
این بازیگر برجسته پیش از حضور و درخششاش در دکتر ژیواگو، به واسطهی «دیوید لین» به «فرد زینهمان» معرفی شد و در فیلم «اسب کهر را بنگر» همبازی آنتونی کویین شد، او پس از آن در آثاری چون «رولز رویس زرد» (۱۹۶۴) در نقش یک میهنپرست جنگجو، «چنگیزخان» (۱۹۶۵) در نقش چنگیزخان مغول، «شب ژنرالها» (۱۹۶۵) در نقش یک افسر آلمانی و وسترن «طلای ماکنا» (۱۹۶۹) در نقش یک یاغی در مقابل «جورج پک» به ایفای نقش پرداخت.
او همچنین با بازی در فیلم «چ» (۱۹۶۹) ساختهی « ریچارد فلایشر» در نقش «چهگوارا» هواداران بسیاری در میان روشنفکران جوان و دانشجویان پیدا کرد.
از دیگر فیلمهای «شریف» میتوان به ، تریلر هیجانی «نیروی عظیم» (۱۹۷۴) و «پلنگ صورتی دوباره ضربه می زند» (۱۹۷۶) هر دو به کارگردانی «بلیک ادواردز» و همچنین فیلم جاسوسی «راز برتر» (۱۹۸۴) اشاره کرد.
عمر شریف بهواسطهی همان بالیدن در اسکندریه، زبانهای بسیاری را آموختهبود و همین امر حیطهی نقشهای او را گستردهتر میکرد.
اما سال ۲۰۰۳ و بازی در فیلم «موسیو ابراهیم و گلهای قرآن» نمود علنی رواداری و مدارایی بود که شریف آن را در زندگی و حرفهاش زیستهبود.این فیلم روایتی سینماییست از نمایشنامهای با همین نام نوشتهی اریک امانوئل اشمیت، نویسنده و فیلسوف فرانسوی. داستان اشمیت دربارهی آشنایی یک پیرمرد خواربار فروش مسلمان صوفی مسلک و ترکتبار به نام «موسیو ابراهیم» است با یک پسر نوجوان یهودی به نام «موسی» (مومو). آشناییای که به رفاقت این دو و پدرخواندگی موسیو ابراهیم منجر میشود. در روایت سینمایی فیلم، عمر شریف، عهده دار نقش موسیو ابراهیم است. پیرمردی که در یکی از محلههای فقیرنشین پاریس در دههی ۱۹۶۰، بر سر نوجوان تنها و افسردهی یهودی دست نوازش پدری میکشد و او را همراه سیر و سلوک عارفانهی خودش میکند. مسلکی رها از بندهای «اصولگرایانه» و پیشفرضهای ساختگی ایدئولوژیک.
عمر شریف؛ پیرمرد خردمند داستان، نوجوان یتیم و سرگشتهی فرانسوی را با خود به استانبول میبرد، به تماشای سماع صوفیان و غرق شدن در شکوه هستی، در گرمابه در برابر موسی برهنه میشود تا برایش از میراث مشترک ابراهیم پیامبر برای یهودیان و مسلمانان (دربارهی فرزندان پسر) بگوید. از راه رستگاری، تعالی و حس خوشبختی که از نژاد و مذهب و طبقه بریست و از برابر بودن آدمها، آیینها و ادیان. حدیثی که «یک قصه بیش نیست» اما با زبانهای نامکرر واگویه شده است:
«موسیو ابراهیم مرا با چشمهای بسته به اماکن عبادت میبرد و چشم های مرا می بست و به اماکن عبادت می برد و من از بوی محل مذهب حاکم در آن مکان را حدس می زدم.
” اینجا بوی شمع می یاد حتما کلیسای کاتولیکه ”
“درست گفتی سنت آنتوانه ”
” اینجا بوی کندر می یاد ، باید کلیسای ارتدکس باشه . ”
“درست گفتی ، سنت سوفیاست ”
” اینجا بوی پا می یاد ، حتما مسجده . عجب بوی تندی !”
– بله، این جا مسجد کبوده. ﺑﮕﻮ ﺑﺒﻴﻨﻢ !ﺟﺎﻳﯽ ﮐﻪ ﺑﻮی ﺑﺪن ﺁدﻣﻴﺰاد، رو خوش نداری؟ پاهای تو هیچ وقت بو نمیدن؟ عبادتگاهی که برای انسانها ساخته شده و بوی انسان میده حالت رو به هم میزنه؟»
جهانی که موسیو ابراهیم برای مومو تصویر میکند، همان چیزیست که امروز زادگاه عمر شریف در تمنای آن دست و پا میزند: آشتی و مدارا.
آلترناتیو سکولار دموکرات یک ضرورت تاریخی / مهران امیراحمدی
به بهانۀ برگزاری کنگرۀ سوم سکولار دموکرات های ایران
در حالی کنگرۀ سوم سکولار- دموکرات های ایران در شهر فرانکفورت آلمان با موفقیت به کار خود پایان داد که می توان این کامیابی را حداقل ازدومنظر به تامل نشست. به باور نگارنده، عواقب و نتایج این همایش بیش از پیش در دو محور چشم نمایی می کند
– پیوستگی نظری و ارتباط محسوس بین نیروهای مبارز داخل و خارج از کشور
– میل به همگرایی نیروهای انحلال طلب در برابر تمامیت خواهی کل نظام
تهدید امنیتی مدیرکل مستعفی دفتر موسیقی / مینا استرآبادی
به دنبال لغو پیاپی کنسرتهای موسیقی در ایران، عاقبت پیروز ارجمند مدیر کل دفتر موسیقی وزارت ارشاد ناچار به استعفا شد. او پس از تایید این خبر در توضیح دلیل استعفایش به رسانهها چنین گفت: « سیاست وزارت ارشاد گویا در حال حاضر این است که دفاترش مانند گذشته فعالیتی نداشته باشند و بیشتر سیستم نظارتی داشته باشد. ضمن اینکه فکر کردم حضور من در این پست در این شرایط نمیتواند کمکی به بهبود شرایط کلی موسیقی کند.»
استعفای ارجمند در حالی رخ میدهد که چندی پیش و همزمان با لغو کنسرتهای موسیقی و بروز اختلاف میان وی و علی مرادخانی معاون امور هنری وزارت ارشاد، شایعهی استعفای تحمیلی یا برکناری محترمانهی مدیر کل دفتر موسیقی دهان به دهان میچرخید. از سوی دیگر ناتوانی ارجمند در مقابل نیروهای انتظامی و تسلیم او در برابر لغو کنسرتهای مجوز دار، او را از سوی اهالی هنر موسیقی هم تحت فشار قرار دادهبود.
پیروز ارجمند همچنین ، در نشستی که پیشتر در تالار رودکی برگزار شده و شرح مبسوط آن در رسانههای داخلی ایران از جمله ایسنا منتشر شده بود، از تهدید امنیتی اش در نیمه شب خبر داده و از کسانی سخن گفته بود که عرصه موسیقی را تهدید میکنند.
او دراین نشست درخصوص لغو کنسرت کیهان کلهر- که چندی پیش اتفاق افتاد – اظهار داشت: گروهی که میخواهد با نوازنده خارجی اجرا داشته باشد، باید به اداره اماکن ارجاع داده شود، زیرا لغو چنین کنسرتهایی تبعات بینالمللی دارد. وقتی ما برای این کنسرت استعلام گرفتیم به ما اعلام شد که اجرای این کنسرت به مصلحت نیست.
وی افزود: تعبیر ما پس از این پاسخ اینگونه بود که آنها با نوازنده خارجی مشکل دارند، اما بعدها به ما اعلام کردند که نوازندگان این گروه پروانه کار در ایران را نداشتهاند که البته ما هم نمیدانیم این یعنی چه. حضور نوازندگان خارجی در ایران با مشارکت وزارت امور خارجه است و این هنرمندان به جای ویزای توریستی، ویزای کار میگیرند. ما هم با اینکه تمکین کردیم، اما اعتراض خود را اعلام داشتیم. ما هنوز نمیدانیم تکلیف نوازندگان خارجی در ایران چیست.
مدیرکل سابق دفتر موسیقی همچینین دربارهی لغو کنسرت مسعود شعاری در ماهشهر نیز اظهار کرد: دلیل لغو آن کنسرت، این بود که پیش از کنسرت پیامکی میان مردم این شهر رد و بدل شد، بر این مبنا که میخواهند در شهر موسیقی هندی اجرا کنند و یک خانم نیز هندی برقصد. این پیامک بهدست امام جمعه ماهشهر رسید و این اتفاق افتاد.
در بخش دیگری از این نشست، کامبیز نوروزی، حقوقدان، در سخنانی اظهار کرد: وقتی کنسرتی لغو میشود باید ضرر خریدار به او پرداخت شود و بر همین اساس باید مشخص شود که مسبب لغو چه کسی است. دستگاهی که دستور لغو آن کنسرت را صادر کرده، مسبب لغو است و باید جبران خسارات کند.
او در پاسخ به پرسشی مبنی بر اینکه وقتی «خودسرها» کنسرتی را لغو میکنند چه کسی باید خسارت پرداخت کند؟ گفت: درباره خودسرها، نیروی انتظامی باید پاسخ دهد، زیرا آنها مسوول تأمین امنیت است و تأمین امنیت هم وظیفه حکومت محسوب میشود. البته کلمه تأمین در اینجا به معنی فراهم کردن نیست، بلکه به معنای برقراری امنیت است.
علاوه بر این حسام الدین سراج، خوانندهی ایرانی با اشاره به لغو کنسرتش در کرمانشاه تصریح کرد: اتفاقی که برای من در کرمانشاه افتاد، توهین به مخاطب بود وقتی که برخی با زنجیر و اسلحه به محل کنسرت آمدند.
گفتنیست علاوه بر موارد مذکور، سال گذشته کنسرتهای موسیقی دیگری چون لیان در بوشهر و شیراز، سیروان خسروی در بوشهر، عماد طالبزاده در اراک، شهرام ناظری در نیشابور، گروه آرون در مشهد، گروه عرفان در اصفهان و کنسرت محسن یگانه در ارومیه به دلیل مخالفت نیروی انتظامی لغو شدند.
دیگر بحث مورد کشمکش در زمان مدیریت پیروز ارجمند، طرح مسالهی تفکیک جنسیتی در کنسرتهای موسیقی در برخی شهرستانها بود که طی آن نیروی انتظامی با تشکیل شورایی به نام «شورای کنسرتها» اعلام کرد که از این پس این شورا و فرماندهی نیروی انتظامی در شهرستانها طرح تفکیک جنسیتی در کنسرتها را به اجرا درخواهد آورد: اجرای کنسرت یک شب برای آقایان و شب بعد برای خانمها. پیروز ارجمند در همان زمان و در واکنش به طرح تفکیک جنسیتی نیروی انتظامی گفته بود: «ما معتقدیم یکی از سالمترین محیطها، سالنهای کنسرت است. اگر قرار باشد کنسرتی با تفکیک جنسیتی برگزار شود اصلا آن کنسرت را برگزار نخواهیم کرد و با هرگونه برخورد انتظامی در سالنهای کنسرت مخالف هستیم.»
ارجمند آهنگساز و نوازنده نی، سهتار، تنبک و دف است. اونوازندگی سه تار را نزد داریوش صفوت و پرویز مشکاتیان، نی را نزد محمدعلی حدادیان و محمد موسوی، تنبک را نزد ناصر فرهنگ فر و علوم نظری موسیقی و آهنگسازی را نزد محمد سعید شریفیان، فرهاد فخرالدینی، پروفسور محمد تقی مسعودیه، تقی بینش و علیرضا مشایخی آموخته است. پیروز ارجمند لیسانس موسیقیاش را از دانشگاه هنرهای زیبا، فوق لیسانس پژوهش هنر را از دانشگاه هنر و دکترای اتنوموزیکولوژی خود را از دانشگاه مالایا کشور مالزی دریافت کرده است.
پیروز ارجمند از دی ماه ۹۲ و پس از وعدهی علی جنتی وزیر ارشاد اسلامی، در خصوص سپردن فرهنگ و هنر به «اهل» آن، به سمت مدیر کل دفتر موسیقی منصوب شدهبود، اما پس از گذشت ۲۰ ماه ناچار به استعفا و سپردن این جایگاه به فرزاد طالبی شد.
از سوی دیگر حسین نوشآبادی، سخنگوی وزارت ارشاد استعفای ارجمند را امری «طبیعی» دانست و گفت: «دفتر موسیقی همراه با چالشهای فراوانش، نیاز به مدیری فارغالبال و وقف شده برای فعالیت دارد.»
او افزود: «با استعفای پیروز ارجمند، وزیر[علی جنتی] هم به نتیجه رسیده بود که دفتر موسیقی باید با مدیریت قویتری اداره شود چراکه چالشهای این روزهای موسیقی بسیار است.»
بهرام رادان از حمایت تا برائت…
نگاهی به حواشی یک جنجال مطبوعاتی…
مینا استرابادی
اشاره:
در میان این همه اخبار و حادثه ی ناگوار که گریبان فرهنگ جامعه را گرفته، در کشاکش لغو یکی پس از دیگری کنسرت های موسیقی و خانه نشینی بسیاری از بزرگان سینما و تئاتر، در روزگاری که شعرا و نویسندگان از سانسور و ممیزی و صف های طویل ارشاد به فغان آمده اند و زبان های نازنین ایران زمین، مجال آموزش و ترویج ندارند… انگار روزنامه ی کیهان و شخص حسین شریعتمداری، مهمتر از بازتاب یک کامنت تویتری ساده، حرف دیگری برای گفتن نداشته اند… ماجرا از جانبی مضحک می نماید و از جانبی دیگر یک تراژدی تام و تمام است… اینکه شناخته شده ترین روزنامه ی یک مملکت، از یک کامنت باب خبری در آن سوی دنیا، چنین جنجالی درست کند، نه در دیگر کشوری رخ داده و نه رسم و آیینی از روزنامه نگاری- حتی از نوع زردش – ست؛ با این همه اما انگار که جنجال و زورگویی و هوچی گری ایشان، این بار هم جواب داده باشد، چه تنها چند روزی پس از آن حاشیه ها، بهرام رادان مجبور به عذرخواهی شد، تا با انتخابی شخصی، شهرت و موقعیت کاری را به واقعیت و باورش ترجیح داده باشد. همکارمان ” مینا استرابادی ” در تحریریه ی بخش فرهنگی خلیج فارس، گزارش کاملی از این جنجال ارائه کرده که با هم می خوانیم…
هفتهی گذشته دیوان عالی ایالت متحده آمریکا طی اعلامیهای ازدواج همجنسگرایان را مطابق با قانون اساسی این کشور خواند و همهی ایالتها را به پذیرش حق ازدواج برای زوج های همجنس گرا ملزم دانست. این تصمیم که با حمایت دولت باراک اوباما رییس جمهور کنونی آمریکا ممکن شده است، ابراز خوشحالی او از این تصمیم قضات دیوان عالی آمریکا را در پی داشت.
اما همین خبر مجال ابراز نظر و بحث و موضع گیری را در فضای مجازی فراهم آورد. واکنشهایی که گاه موجبابت کشمکش و حواشی فراوان شدند و اسبابی شدند برای رقم خوردن خبرهای تازه .
اما شاید پرحاشیهترین این اظهار نظرها مربوط باشد به توییت جنجال برانگیز بهرام رادان؛ بازیگر مشهور سینمای ایران، او در این یادداشت کوتاه چینن نوشتهبود:
« رای دیروز دیوان عالی آمریکا در قانونی اعلام کردن ازدواج همجنسگراها اتفاقی تاریخی بود، شاید به اندازه لغو بردهداری… از لینکلن تا اوباما…»
همین چند جمله کافی بود تا خشم رسانههای داخلی ایران برانگیختهشود و مطالب بسیاری در حمله به بهرام رادان منتشر شود تا اینکه سرانجام روزنامهی اصولگرای کیهان به سردبیری حسین شریعتمداری خواستار ممنوعیت بازیگری این هنرپیشه و حذف تصاویر او در برخی از اتوبانها شد و نوشت: «بازیگر تبعه کانادا به تازگی به استقبال از قانونی شدن ازدواج همجنسبازان در آمریکا رفته است. او نه تنها این اتفاق را “تاریخی” توصیف کرده، بلکه از آن به عنوان “شکسته شدن تابو” یاد کرده است.»
اما از سوی دیگر بهرام رادان که تنها کمی پس از انتشار این توییت و پس از مواجهه با واکنش منفی برخی کاربران شبکههای اجتماعی، یادداشتش را حذف کرده بود در پاسخ به این حملات، طی یادداشتی که در برخی خبرگزاری های داخلی منتشر شد چنین توضیح داد:
« در پی انتشار مطلب منتسب به اینجانب در فضای مجازی لازم دیدم تا توضیحات ذیل را در اختیارتان قرار دهم:
با توجه به علاقه مطالعاتى و تجربیات شخصى نگارنده در حوزه مسائل فرهنگی و اجتماعی در کشورهاى مختلف و نظر به این که در کشور ایالات متحده، تعداد افراد مذهبى در این کشور به حدى بالاست که أساسا اتخاذ چنین تصمیمى توسط دموکراتها، آنهم درست همزمان با دور نهایى مذاکرات با ایران و در یکسال و نیم باقیمانده به انتخابات این کشور باید دلایل سیاسی خاص ویژهای داشته باشد که منجر به تصویب ناگهانى چنین قانون عجیبى شده است.
در مطلب منتسب که تنها چندى پس از انتشار و به منظور جلوگیرى از سوءاستفاده حذف شد، فقط اشاره به «تاریخى بودن» تصویب این قانون شده بود و به هیچ وجه کلامى از تأیید و حمایت در آن نبود، پرواضح است که چنین رفتارهایى در قانون، عرف و شرع ما محکوم است، لذا حرکت غیرمسئولانه برخى سایتها در بد تیتر کردن، به خودانگاشتن و بزرگنمایى این مسئله، تنها آب به آسیاب دشمن ریختن بود و نیت من فقط کنجکاوى از پس پرده ماجرا و دلایل این اقدام بود نه تایید و حمایت از آن.»
این توضیح اما روزنامهی کیهان را قانع نکرد، چنان که در مطلبی دیگر عنوان کرد،رادان در یادداشت خود نه تنها نسبت به حمایت از اوباما و تصویب قانون ازدواج «همجنسبازان» عذرخواهی نکرد، بلکه به رسانهها بابت انتشار نظرش حمله کرد.
کیهان همچنین نوشت که یکی از زیرمجموعههای وزارت ارشاد ، بهرام رادان را برای ارائه برخی توضیحات احضار کرده است.
سرانجام روز پنجشنبه ۱۱ تیر، روزنامه کیهان نامهای را با امضای بهرام رادان منتشر کردکه خطاب به «جناب آقای شریعتمداری، مدیر مسئول محترم روزنامه کیهان» نوشته شده و رادان در مقدمهی آن توضیح داده که با این نامه میخواهد «نظر خود را شفافسازی و تبیین» کند، در متن این نامه آمده است:
۱. آنچه به عنوان نظر بنده در فضای مجازی در خصوص رأی دیوان آمریکا در خصوص قانون همجنسگراها منتشر شد اشتباه بوده و در شأن مردم ایران نبوده است که از این بابت عذرخواهی میکنم.
۲. منظور از بزرگنمایی، بد تیتر زدن اشاره به رسانههای بیگانه خارج از کشور بود که منتظر فرصت هستند تا از یک هنرمند وطنی نماد مخالفت و جدایی طلبی بسازند.
۳. در مملکتی آب حیات مینوشیم که ازدواج سنت پیامبر و امری پسندیده است. قوانین آمریکا هیچ محلی از اعراب در جمهوری اسلامی ایران ندارد و در کشور ما صراحتاً ازدواج همجنسگراها امریست قبیح و ناموزون با شرع و عرف و قانون.
به بهانه ی زادروز سهراب شهید ثالث … محمد سفریان
شاعر بیهودگی های زندگی…
او را شاعر لحظه های کسالت بار زندگی نام کرده اند؛ بنیان گذار سینمای رئال ایران و پیشگام راهی که بعدها به نام امثال کیارستمی و نادری تمام شد و فیلم هایشان را به جشنواره های خارجی کشانید. از ” سهراب شهید ثالث ” می گوییم، همان مردی که جنبه های بسیاری از زندگی را به نیکی دریافته بود. معنی روزهای تکراری و بی معنا را می دانست؛ از فقر و فرودستی فرهنگی و اقتصادی آگاهی داشت و به واسطه ی سفرهایش در جوانی و همین طور انقلاب نامیمون پنجاه و هفت، با تن و جانش معنای سفر و مهاجرت و غربت را درک کرده بود و اینها همه را در فیلم هایش انعکاس داده بود.
شانزده ساله بود که سودای فیلمسازی به جانش نشست و زان پس با دوربینش به چهارگوشه ی دنیا سفر کرد تا خالق فیلم هایی تازه و متفاوت برای سینما باشد و راهگشای بسیاری از سینماگران در راه.
در کتب تذکره این طور آورده اند که ” سهراب شهید ثالث” در هجده سالگی راهی فرانسه شده تا در مدرسه ی شهره ی ” ایدک ” مشق فیلمسازی کنند. این اقامت اما زمان زیادی دوام نیاورده چه درس و کار همزمان و گرانی زندگی در فرانسه آنقدر به سهراب جوان فشار آورده که او درس و مشق و مکتب خانه را رها کرده و سر از اطریش در آورده تا نزد پروفسور ” کراوی ” تمرین کارگردانی و هنرپیشگی کند.
جالب اینکه اقامت این جوینده ی پر شوق در سرزمین ” امپراطوری شرقی ” هم دوام چندانی نیاورده. این بار بیماری از راه رسیده و سهراب جوان را به دیگر سرزمینی رهنمون شده. شهید ثالث در پی ابتلا به بیماری سل؛ دیگر بار راهی فرانسه شد تا علاوه بر پی گیری درس و مشقش در مدرسه ی فیلمسازی؛ به معالجه ی تن بیمارش هم بپردازد.
شاید هم آن تن بیمار و تجربه ی زندگی کم تحرک بود که ذهنش را با ” سکون ” و ” بطالت ” آشنا کرد تا او چند صباحی آن سوتر؛ عمیق ترین و متفکر ترین فیلم های ایران را در راستای همین دو مفهوم در برابر دوربین ببرد و از ایستایی و کسالت زندگی برای بسیاری از مردمان روی زمین بگوید؛ این روزهای باطل و یک جور را چونان چون شعری کند و جامه ای از تصویر به جانشان بنشاند.
سهراب در ادامه ی سفر و پس از درک مضامین متفاوت زندگی اروپا؛ قاره ای که پس از تحمل دو جنگ خانمان سوز و دشوار با سرعت بسیار زیادی به سوی زندگی صنعتی و آرامش ذهنی می رفت؛ در سال ۱۹۶۹ به ایران بازگشت و از همان روزهای نخست به فیلمسازی روی آورد. شهید ثالث از پس ساختن چند فیلم کوتاه به فیلم های بلند و پر آوازه اش رسید و با ” یک اتفاق ساده ” و “طبیعت بی جان” به شهرت هنری دست پیدا کرد. شهرتی فراتر از سینما و مرزهای جغرافیایی ایران.
شهیدثالث نخستین فیلم بلندش، ” یک اتفاق ساده ” را در ۱۳۵۲ ساخت که به رغم استقبال سرد و مخالفت های مسئولان، برنده جایزه بهترین کارگردانی از دومین جشنواره فیلم تهران شد. فیلم بعدی او ” طبیعت بی جان ” هم، جایزه خرس نقره ای جشنواره فیلم برلین را به عنوان بهترین کارگردان برای او به ارمغان آورد تا او با استفاده از شهرت و آوازه اش، به فیلمسازی در ممالک غربی روی آورد و نامش را به عنوان فیلمسازی “آلمانی” در تاریخ سینمای جهان به ثبت برساند.
او را شاعر لحظات بیهده ی زندگی دانسته اند. روای لحظات مرده و فیلسوف سینما. شهید ثالث در جملگی فیلم هایش با روایتی آرام و کند؛ سعی داشت تا بی رحمی های گریز ناپذیر طبیعت را به تصویر در آورد. آدم های فیلم های او، همگی شخصیت هایی تلخ بودند و صاحبان زندگی های ملال آور. آدم هایی که بی آنکه گناهی کرده باشند، تقاصی سخت می دهند. شب و روزهایشان مثال هم است و به سالیان، تنها یک روز را زندگی می کنند.
او با قصه کردن از بدیهیات زندگی باعث شد تا لحظات مرده و بی هیجان هم هویت بگیرند و به متن داستان بیایند. شهید ثالث با دوری جستن از رزق و برق های سینمایی و پیچیدگی های گه گدار تصنعی داستان؛ خالق سینمای ” رئال ” ی شد که از واقعیت زندگی و تکرار بی دلیل و یکسانش می گفت.
سینمای رئال او؛ خیلی زود بدل به ” الگو ” و سرمشقی برای آیندگان شد و کار را تا جایی پیش برد که بسیاری که از موفقیت های سینمای بعد از انقلاب به واسطه ی همین تقلید و الهام از آثار او نصیب فیلمسازهای به اصطلاح موج نوی ایران شد.
دیگر مشخصه ی متمایز کننده ی شهید ثالث، درک درست از مفهوم جهان وطنی بود. سهراب که از سالهای نوجوانی به دور دنیا رفته بود، زندگی کارگری لمس کرده و انجام داده بود و رفته رفته به جامعه ی روشنفکری غربی رسیده بود؛ درک بسیار درستی، از مفهوم عمومی ” انسان ” داشت و ذهنش فراتر از مختصات انسان ایرانی بود. می توان این طور گفته که مفهوم جهان وطنی که در سالهای اخیر و در پی کثرت استعمال تا حدود زیادی از معنای راستین و درستش دور افتاده؛ سالها پیش تر در زندگی و آثار او عیان بود.
شهید ثالث در جملگی آثارش ” انسان ” در مفهوم کلی اش را اشاره رفته بود و به چند و چون قوانین رایج در جغرافیا و فرهنگی خاص، کاری نداشت. انسان تنها مانده ی او که ذره ذره قربانی بی رحمی طبیعت و شهر می شود؛ در ایران و آلمان و آفریقا و در همه حال؛ ” انسان ” است؛ رها از هر ایدئولوژی و یا مشخصه ای که میان او و نمونه ای همگانی از ” نوع بشر ” فاصله بیاندازد.
در این میان اما، برخی از منتقدین و اهل سینما، سینمای کم حرکت و تقریبا ایستای او را نپسندیده اند. منتقدین سینمای او، شهید ثالث را به فرار کردن از فن سینما و دشواری های لابد ساختن فیلم متهم می کنند و این ایستایی را چونان چون ” چاره ” ای بر نتوانستن های او قلمداد می کنند. می گویند که او به واسطه ی همین چاره اندیشی آموزگار فیلم ساختن شده برای بسیاری از افرادی که با فن سینما آشنایی کامل ندارند. حرف و گفته ای که از جوانبی هم صحیح انگاشته می شود. چه، همین فرار از فن سینما، شوربختانه در سالهای اخیر به دوربین ثابت و سینمای کسالت باری رسید که به هر چیزی می مانست، الا سینما.
رها از سینما و دغدغه های هنری، جنگیدن همیشگی او با ظلم و جور هم برای اهل اندیشه جالب آمده. این کارگردان شهره ی سینمای ایران در زمان هر دو حکومت معاصر رابطه ی خوبی با اهل قدرت نداشت. پیش از انقلاب و در زمان حکومت پیشین؛ سهراب شهید ثالث به سیاه نگاری از جامعه ی ایران متهم می شد و به همین دلیل ساده از حلقه ی نزدیکان حکومت فاصله می گرفت. پرهیز سینمای او از هیاهوی گیشه هم باعث می شد تا این فیلم ها در نبود حمایتی دولتی؛ از رونق بازار هم بی نصیب بمانند و به پستوخانه های روشنفکرانه ی جامعه تبعید شوند. تا آنجا که آثار او با تمام جذابیت ها و سادگی شان در ارتباط با مردم عام و اهل کوچه بازار موفق نبوده اند و تنها با مخاطبینی خاص و اندک ارتباط برقرار کرده اند. پس از انقلاب هم، جایی برای اندیشه ی رهای او در سینمای اسلامی شده باقی نمانده بود. شهید ثالث چند سالی پس از انقلاب و برای رهایی از سانسورهای لابد وزارت ارشاد راهی اروپا و سپس آمریکا شد تا از این انقلاب به اصطلاح مردمی هم خیری ندیده باشد.
ناگفته پیداست که برخی از فیلم های او نه به حمایت و میل دولت و تنها به واسطه ی احسان سرمایه گذارهای خصوصی ساخته و پرداخته می شدند؛ از همین جمله است، ” پرویز صیاد ” که با کسب درآمد از سینمای تجاری، به هنر خاص و به اصطلاح روشنفکرانه ی شهید ثالث مدد می رساند تا این فیلم ها متولد شوند و جایی در صندوق خانه ی سینمای دنیا، جا خشک کنند.
شهید ثالث پس از تجربه ی سالهای متمادی فیلمسازی در خارج از کشور؛ در سالهای آخر عمر؛ بار دیگر با یک بیماری مهلک دست به گریبان شد، تا این بار نیز چونان چون روزگار جوانی اش، به بهانه ی علاج و دوا رخت عزیمت به سوی دیگری از دنیا ببندد و راهی آمریکا شود.
وی پس از چند سال زندگی در آمریکا، سرانجام در تیرماه هزار و سیصد و هفتاد و هفت خورشیدی؛ تسلیم اراده ی الهه ی مرگ شد و بدرود حیات گفت.
خبرهای اقتصادی هفته سیزدهم سال 94
منابع آب کشور در مرز نابودی
مرکز پژوهشهای مجلس با ارائه گزارشی اعلام کرد: درحالحاضر وضعیت نامناسب منابع آب زیرزمینی بر کسی پوشیده نیست. وضعیت اقلیمی و منابع آب کشور حکایت از محدودیت جدی منابع آبی دارد بهترتیبی که بیش از دوسوم کشور جزء مناطق خشک، نیمهخشک و بیابانی است که عمده مراکز و قطبهای جمعیتی ازجمله کلانشهرهای کشور که منابع تأمین آب آنها متکی بر منابع زیرزمینی است را دربر میگیرد و کمتر از یکسوم کشور در سایر اقلیمها با وضعیت آب و هوایی مرطوب و نیمهمرطوب، قرار گرفته است. بنابراین درحالحاضر منابع آب زیرزمینی کشور به دلیل برداشت بیش از حد ناشی از ازدیاد چاههای غیرمجاز و اضافه برداشتهای چاههای مجاز، همراه با وقوع خشکسالیهای متوالی سالیان اخیر، به وضعیت بحرانی رسیده است. تشدید افت سطح آب و کسری مخزن در آبخوانها، ممنوعیت بیش از نیمی از دشتهای کشور را بهدنبال داشته و روند رو به تزاید بهرهبرداریهای بیرویه از منابع آب زیرزمینی و با راندمانهای بسیار پایینتر از متوسط نرخ جهانی، چه در انتقال و مصرف در مزرعه و چه در تولید ماده خشک بهویژه در ۱۰ سال اخیر که حکایت از خسران دارد، موجب شده روند افت منابع آب زیرزمینی شدت بیشتری بهخود گیرد، یطوریکه در ۴۷ سال اخیر مخازن آب زیرزمینی کشور با کسری مخزن بیش از ۱۱۰ میلیارد مترمکعبی مواجه شدهاند که حدود ۹۵ میلیارد مترمکعب آن مربوط به ۲۰ سال اخیر است.
نکته حائز اهمیت دیگر نقش مهم منابع آب زیرزمینی در تأمین نیاز آب شرب آحاد جامعه است که ۶۳% آن از طریق آبهای زیرزمینی تأمین شده و آبهای سطحی سهم ۳۷ درصدی را بهخود اختصاص میدهد که در بخش تأمین آب شرب روستایی، سهم آبهای زیرزمینی بالغ بر ۸۰% است. هماکنون در کشور کسری مخزن و افت شدید سطح آب باعث کمبود آب و عدم قطعیت در تأمین آب کلانشهرهای کشور، ازجمله تهران و حتی تأمین آب بیش از شش هزار روستای کشور با تانکر شده است.
صندوق توسعه ملی واقعا خالی است
احمدینژاد زمانی مدعی بود که ۱۷۹ میلیارد دلار از درآمدها به حساب ذخیره ارزی رفته که اکنون ۱۲ میلیارد دلار آن باقی مانده است که البته در صحت و سقم این ارقام تردید بسیار است. محمد سعید نوری نائینی، عضو هیأت عامل و معاون اقتصادی صندوق توسعه ملی هم میگوید این صندوق موجودی قابل توجهی ندارد، ضمن اینکه بیش از ۲۰ میلیارد دلار از پولهای این صندوق بدون هیچ ضمانتی به نام بخش خصوصی توزیع شده است که بازگشت این میزان تسهیلات اعطا شده روی هواست. در برنامه پنجم توسعه ملی پیشنهاد شد بخشی از منابع و درآمدهای نفتی به سرمایههای زاینده برای حفظ و حمایت از نسلهای آینده تبدیل شود. طبق قانون برنامه پنجم مقرر شد سالانه ۲۰% از درآمدهای حاصل از فروش نفت بهعنوان سرمایه به این صندوق واریز شود و سالانه ۳% به این رقم اضافه شود تا قطع کامل بودجه به درآمدهای نفتی رخ دهد. این رقم به ۲۹% رسید و امسال باید ۳۲% میشد که با کاهش درآمدهای نفتی و کسری، دولت راحتترین کار را کرد و به سراغ صندوق آمد و ۳۲% را به ۲۰% تقلیل داد و قول داد با بهبود وضعیت اقتصادی این رقم بهصورت جهشی به حالت اول خود بازگردد که باید منتظر ماند و دید که این اتفاق رخ میدهد یا نه.
افزالش واردات در دولت روحانی
بر اساس گزارش موسوم به ارزش ریالی صادرات و واردات ثبت شده در سالنامه آمار بازرگانی خارجی ایران که توسط مرکز آمار منتشر شده است مجموع واردات کشور در سالهای ۱۳۹۲ و ۱۳۹۳ را ۲۶۰.۶ هزار میلیارد تومان اعلام کرده است. این در حالی است که در دولت دهم (۱۳۸۸ تا ۱۳۹۱) مجموع واردات کشور ۲۷۰.۹ هزار میلیارد تومان بوده است. ارزش ریالی واردات کشور در دولت یازدهم تقریبا ۲ برابر دولت دهم است؛ به عبارت دیگر در دولت یازدهم واردات به کشور ۹۲ درصد افزایش یافته است. طبق گزارش مرکز آمار، مجموع واردات کشور در ۶ سال اخیر ۵۳۱ هزار میلیارد تومان بوده که نیمی از آن در ۲ سال اخیر یعنی در دوره دولت یازدهم انجام گرفته است.
کاهش ۳۱ درصدی سرمایهگذاری خارجی در ایران با وجود توافق هستهای
آمار منتشر شده از سوی آنکتاد نشان می دهد ایران در سال ۲۰۱۴ تنها توانسته ۲ میلیارد و ۱۰۵ میلیون دلار سرمایه گذاری مستقیم خارجی جذب کند. سهم ایران از کل سرمایه گذاری خارجی جهان در این سال تنها ۰.۱۷ درصد بوده است که این رقم با توجه به ظرفیت های بالای اقتصاد ایران و رتبه ۱۸ ایران در میان بزرگترین اقتصادهای جهان رقم ناچیزی است. در سال ۲۰۱۳ نیز سرمایه گذاری خارجی در کشور نسبت به ۲۰۱۲ سال کاهش یافته بود. درحا لیکه از سال ۲۰۱۰ تا سال ۲۰۱۲ میزان جذب سرمایه خارجی در کشور روندی صعودی را طی می کرد. ایران در سال ۲۰۰۹ بالغ بر ۲ میلیارد و ۹۸۳ میلیون دلار سرمایه گذاری خارجی جذب کرده بود که این رقم در سال ۲۰۱۰ به ۳ میلیارد و ۶۴۹ میلیون دلار، در سال ۲۰۱۱ به ۴ میلیارد و ۲۷۷ میلیون دلار و در سال ۲۰۱۲ به ۴ میلیارد و ۶۶۲ میلیون دلار افزایش یافته بود. با وجود افت سرمایه خارجی به کشور در سال ۲۰۱۴ میزان خروج سرمایه از کشور در همین سال نسبت به سال قبل ۴ برابر شده است. ایران در سال ۲۰۱۳ بالغ بر ۱۴۶ میلیون دلار سرمایه گذاری مستقیم خارجی در کشورهای دیگر انجام داده بود اما این رقم در سال ۲۰۱۴ به ۶۰۵ میلیون دلار رسیده است. بر این اساس ۷۰ کشور جهان سرمایه گذاری خارجی بیشتری نسبت به ایران در سال ۲۰۱۴ جذب کرده اند که برخی کشورهای آفریقایی نیز در این گروه قرار دارند. کشور آفریقایی کنگو در سال میلادی گذشته ۵.۵ میلیارد دلار سرمایه گذاری خارجی جذب کرده که این رقم بیش از ۲ برابر میزان سرمایه گذاری خارجی جذب شده توسط ایران بوده است. غنا نیز در این سال ۳.۳ میلیارد دلار، و تانزانیا نیز ۲.۱ میلیارد دلار سرمایه گذاری خارجی جذب کرده اند که بیشتر از ایران بوده است.
کاهش درآمد نفتی ایران
اوپک، در تازهترین گزارش سالانه خود از کاهش چشمگیر درآمدهای نفتی ایران از ۱۱۲ میلیارد دلار در سال ۱۳۹۱ به زیر ۵۴ میلیارد دلار خبر داد. بر اساس این گزارش ایران در سال گذشته مجموعا یک میلیون و ۱۰۹ هزار بشکه صادرات نفت به ارزش ۵۳ میلیارد و ۴۵۲ میلیون دلار داشته است. این رقم در سال ۲۰۱۳ نزدیک به ۶۲ میلیارد و در سال ۲۰۱۱ قبل از تحریمها حدود ۱۱۴ میلیارد دلار بود. تحریمهای امریکا و اتحادیه اروپا از سال ۲۰۱۲ علیه ایران بنا به ارزیابی اوپک نه تنها صادرات نفت ایران را از ۲و۵ میلیون بشکه در روز به حدود ۱.۱ میلیون بشکه رساند، بلکه باعث شد تولید ناخالص داخلی ایران از ۵۴۰ میلیارد دلار در سال ۲۰۱۱ به حدود ۳۸۰ میلیارد دلار در سال ۲۰۱۳ سقوط کند.بر اساس این گزارش، ایران در سال گذشته حدود ۳.۱ میلیون بشکه در روز تولید نفت و ۲۱۳ میلیارد متر مکعب تولید گاز تجاری داشته است. در این میان ظرفیت فرآوری نفت ایران طی سال ۲۰۱۴ حدود ۴۶ هزار بشکه در روز افزایش یافته، اما تولید محصولات نفتی بهرغم افزایش ظرفیت پالایشگاهی حدود ۷.۵ % کاهش یافته است. اوپک میگوید که تولید بنزین ایران در سال گذشته ۲۴.۴% کاهش یافته و به ۳۴۴.۴ هزار بشکه در روز رسیده است، در حالی که نیاز به بنزین در کشور حدود ۱۱ درصد افزایش یافته و به ۴۳۷.۶ هزار بشکه اوج گرفته است که طی ماههای اول سال جاری روزانه حدود ۶ تا ۷ میلیون لیتر واردات بنزین داشته است. اوپک در بخش دیگری از گزارش خود به تجارت گاز ایران اشاره کرده و مینویسد که بهرغم افزایش نزدیک به ۷ درصدی تولید گاز ایران، این کشور طی سال گذشته صادرات گاز را ۱۰% کاهش داد. صادرات گاز ایران در سال ۲۰۱۴ به حدود ۸.۴ میلیارد متر مکعب رسید. واردات گاز ایران نیز با کاهشی ۱۷ درصدی به ۴.۲ میلیارد متر مکعب رسیده است. ذخایر نفت و گاز ایران به ترتیب بیش از ۱۵۷ میلیارد بشکه و ۳۴ تریلیون متر مکعب برآورد شده است
بالاخره یارانه به بخش تولید هم رسید
علی یزدانی معاون وزیر صنعت، معدن و تجارت در نشست خبری در آستانه روز صنعت و معدن گفت: از ۱۴۳ میلیارد تومان یارانه پرداخت شده در بهار امسال، ۵۰ میلیارد تومان مربوط به صادرات غیرنفتی، ۸۳ میلیارد تومان مربوط به واحدهای سیمانی مازوتسوز و ۱۰ میلیارد تومان مربوط به کارخانجات قند از جمله کارخانه دزفول است. وی در پاسخ به اینکه وزیر صنعت تاکنون این موضوع را رد میکرد، اظهار کرد: آقای نعمتزاده ۱۴۳ میلیارد تومان را به نسبت به جمع ۲۱۰۰ میلیارد تومان یارانه بخش صنعت و معدن عدد ناچیزی میداند اما هماهنگی کاملی در وزارت صنعت وجود دارد و هیچ اشکالی هم ندارد که اگر کسی اشتباهی کرده آن را بپذیرد. یزدانی با بیان اینکه تخصیصها متناسب با وصول درآمدها انجام میشود، گفت: معمولا در سه ماهه نخست سال میزان درآمدهای وصول شده خیلی کم است؛ بنابراین نمیتوان گفت چون در این سه ماه ۱۴۳ میلیارد تومان به عنوان یارانه صنعت و معدن پرداخت شده، تا پایان سال چهار برابر این مقدار خواهد بود. به گفته وی تاکنون ۹۳ میلیارد تومان از ۱۴۳ میلیارد تومان تخصیص یافته توزیع شده و مابقی آن نیز در سازمان توسعه تجارت در حال پیگیری است.
وام ۵۰۰ میلیون دلاری ایران برای ونزوئلا
خبرگزاری آلمان گزارش داد؛ نیکلاس مادورو رئیسجمهور ونزوئلا گفته است که ایران برای کشورش خط اعتباری (وام) به ارزش نیم میلیارد دلار تخصیص داده است. ونزوئلا بهدلیل کاهش شدید قیمت نفت با مشکل اقتصادی شدیدی روبهرو شده و نرخ تورم آن به بیش از ۶۰ درصد افزایش یافته است. مادورو این سخنان را پس از دیدار با هیأت ایرانی در کارآکاس مطرح کرد. کاهش قیمت نفت باعث شده ونزوئلا با کاهش شدید ارز خارجی برای واردات کالاهای اساسی روبهرو شود. این روند باعث کمبود و گرانی شدید کالاهای اساسی ازجمله موادغذایی شده است. توافق یادشده با حکومت اسلامی شامل خط تسهیلات اعتباری به ارزش ۵۰۰ میلیون دلار با ایران برای تأمین هزینه سرمایهگذاریهای مشترک و بهبود تأمین کالاهای مورد نیاز مردم ونزوئلاست. نعمتزاده وزیر صنعت، معدن و تجارت در گفتوگویی با تلویزیون ونزوئلا گفت که توافق در مرحله اولیه است و باید برای بررسی به وزارت دارایی ایران ارسال شود. مادورو بعد از امضای این توافق اعلام کرد برای شرکت در نشست مجمع صادرکنندگان گاز ۲۳ نوامبر (۲ آذر) به تهران سفر میکند. ایران و ونزوئلا دو صادرکننده بزرگ نفت خام در جهان هستند. هر دو کشور بهدلیل کاهش زیاد قیمت نفت با مشکل کاهش درآمد ارزی روبهرو شدهاند. از زمان انتخاب حسن روحانی به ریاستجمهوری ایران در بهار ۱۳۹۲ تاکنون، روابط تهران با ونزوئلا به سردی گرایید. قبل از این و در دوره ریاستجمهوری محمود احمدینژاد، دو کشور روابط بسیار نزدیک و گرمی داشتند.
تراز بازرگانی سه ماهه اول سال
بنابراین گزارش گمرک ایران در سه ماهه اول سال ، ۱۰ میلیارد و ۸۶۷ میلیون دلار انواع کالا از ایران به سایر کشورها صادر و در مقابل ۱۰ میلیارد و ۳۴۷ میلیون دلار نیز وارد کشور شده است. همچنین میزان وزنی کالاهای صادراتی کشورمان در مدت یادشده ۲۵ میلیون و ۶۱ هزار تن و میزان وزنی کالاهای وارداتی نیز ۸ میلیون و ۸۴۵ هزار تن بوده است. بررسی تحلیلی تجارت خارجی ایران در بهار امسال نشان می دهد همچنان تراز بازرگانی ایران مثبت و حجم صادرات بیشتر از واردات بوده اما صادرات کشور ۹.۹۶ درصد و واردات نیز ۱۵.۴۸ درصد کاهش داشته است. همچنین مقایسه میزان وزنی صادرات نسبت به واردات حاکی از آن است که صادرکنندگان ایرانی همچنان به صادرات مواد خام علاقه مندند و کالاهای ساخته شده سهم کمتری را همچون سال های پیش به خود اختصاص داده است. این گزارش می افزاید، کارنامه تجارت خارجی ایران در بهار امسال حاکی از آن است که با وجود کاهش ۳۲ درصدی صادرات میعانات گازی، جایگاه محصولات پتروشیمی بهتر شده و صادرکنندگان توانسته اند ارزش صادرات این محصول را در مدت یادشده ۱۲ درصد نسبت به مدت مشابه سال قبل افزایش دهند.
شبهای شعر گوته به روایت بی بی سی
بی بی سی فارسی با نمایش مستندی به معرفی شب شعر هایی پرداخت که شرکت کنند گان در آن می گویند مقدمه انقلاب ۵۷ شده است .
شبهای شعر گوته رویداد مهم فرهنگی در پاییز ۱۳۵۶ خورشیدی و از تاریخ ۱۰ اکتبر تا ۱۹ اکتبر ۱۹۷۷ میلادی، در تهران بود که در آن کانون نویسندگان ایران با همکاری انجمن روابط فرهنگی ایران و آلمان، انستیتو گوته به مدت ده شب، مراسم شعرخوانی و سخنرانی در فضای سبز باغ سفارت آلمان برگزار شد . منهم یکی از شعرخوانها بودم . با سپاس از بی بی سی و سازنده این مستند ، آن را در سایت خلیج فارس میآورم .
جلوه هایی تازه از زن در آثار برت استرن / مینا استرابادی
زن، زیبایی و اغوای آسمانی…
روزهای واپسین ژوئن مصادف است با سالروز در گذشت “برت استرن” عکاس شهیر آمریکایی. مردی که با شیفتگی جنون آلودش به عکاسی توانست انقلابی عظیم در صنعت عکس، تبلیغات و فرهنگ چاپ به پا کند.
برت استرن در سوم اکتبر سال ۱۹۲۹ در بروکلین نیویورک به دنیا آمد و با عکسهای تبلیغاتی قدم به دنیای عکاسی گذاشت. از جمله آثار مشهور او در این دوران عکسی ست که یک گیلاس ودکا ی”اسمیرن اُف” را روبروی یک هرم مصری نشان می دهد، حیلتی هنرمندانه که حرف “وی (V)” را دربطن گیلاس انعکاس داده است. در ادامه همین تصاویر با مفهوم و خلاقانه بودند سبب ساز ماندگاری استرن در حرفه ی عکاسی شدند.
برت استرن متعلق به نسل عکاسانی چون “ایروینگ پن” و “ریچارد اودون” بود، نوابغی که عکاسی مد و پرتره را با مولفه هایی دگرگونه نمایاندند و خالق تصاویری اغواگر و تاثیر گذار شدند.
استرن از تلفیق دلبستگی اش به زن ها و عشقش به عکاسی، خالق مجموعه ای بی نظیر از عکسهای زنانه شد، او که زنان را “الهه” توصیف می کرد، در طول پنجاه سال فعالیت هنری اش، زیباترین زنان هنرمند زمانه ی خود را از دریچه ی لنز دوربینش نگریست و شکارچی لحظاتی شد که در آنها فیگورهای معمولی زنانه به رقصی طراحی شده مانند شده بود، فیگورهایی محصور در قاب با روحی زنده. زیبارویانی چون “الیزابت تیلور”، “بریژیت باردو”، “آدری هپبورن”، “سوفیا لورن” و “ناتالی وود” از جمله بازیگران معروف هالیوود بودند که سوژه ی عکس- پرتره های استرن شدند، اما با این حال این عکاس آمریکایی، آوازه ی جهانی خود را وامدار عکاسی روایت گونه اش از واپسین روزهای زندگی “مرلین مونرو” این ستاره ی نامی اما تنها ست.
استرن در سال ۱۹۶۲ چند هفته پیش از مرگ مریلین مونرو این امکان را یافت که سه روز تمام، در هتلی در لسانجلس با مرلین مونرو تنها باشد و زنی – که تا آن روز تنها ویژگیهای تنانه اش دیده شده بود- را از دریچه ی دیگری نگریست. استرن دوربینش را به مثابه ی چاقوی جراحی به کار گرفت تا با پس زدن نقاب از روی پیکر دلربای مونرو، آشفتگی های ذهنی و روح زخمی او را عیان سازد و زنی بی پناه، دلواپس و دلسرد را به نمایش گذارد. این عکسها از زوال ستاره ای محزون و سرگشته روایت می کردند که میان تمنای یافتن پناهگاهی گرم و ساده ازسویی و اسارت در شهرت و دنیای پر زرق و برق هالیوود، از سوی دیگر، دست و پا می زد.
استرن در این تور سه روزه ، دو هزار و پانصد و هفتاد و یک پرتره ی برهنه و نیم برهنه از مرلین مونرو تهیه کرد و بخشی از آنها را پس از مرگ غم انگیز او در پنجم آگوست همان سال منتشر کرد.
او خود در این باره گفته بود : ” شما هرگز نخواهید فهمید که با رفتن مرلین من چه احساسی دارم .او سرشار از احساس بود حتی اگر این احساس آمیخته با درد بود.[…] من در [ مرلین ] اینها را دیدم: خدا، زندگی ، عشق.”
اما مجله ی ووگ از انتشار تعدادی از این عکسها سرباز زد، عکسهایی که ۲۰ سال بعد در سال ۱۹۸۲ میلادی در قالب کتابی با عنوان “آخرین نشست” و تعدادی دیگر در کتاب دیگری در سال ۲۰۰۰ میلادی انتشار یافت.
مردان و زنانی که تصاویرشان از ورای عدسی دوربین استرن به ثبت رسیده است، همگی علاوه بر حالات ظاهری، از جهت خصایص روحی هم مورد توجه قرار گرفته اند، تک چهره هایی که هریک وجه متمایز کننده ی خود را در مقابل نگاه جادویی “استرن” پررنگ تر ساخته اند، از ملاحت “آدری هپبورن” و غرور “سوفیا لورن” گرفته تا سبک سری ” سو لیون ” (“لولیتا” ) و خونسردی “مارلون براندو”. چنان که خود او می گوید : ” نیروی نگاه بسیار شگفت انگیز است.زمانی که در آرزوی کسی هستی که درست مقابل توست نیروی خاصی وجود دارد و تنها با نگاهت می توانی احساست را منتقل نمایی.”