لاهیجان شهر ابریشم که گویا این صنعت نیز همانند چای و برنج در حال فراموشی و یا به دست فراموشی سپرده شده است.
ابریشم
به گزارش «لاهیجان»، لاهیجان شهر ابریشم و چای است. اولین میدان این شهر، ابریشم نام دارد، شاید برایتان جالب باشد بدانید قبل از اینکه لاهیجان به خاطر چای خوب و مرغوبش مشهور باشد، ابریشم آن مشهور بود؛ شهری واقع در مسیر جاده ابریشم که از قدیم الایام در آن به تولید این الیاف لطیف و زیبا می پرداختند به همین علت لاهیجان «شهر ابریشم» نام گرفت. نام یکی از محله های قدیمی این شهر به نام «شعربافان» نیز با نام ابریشم گره خورده است.
اهمیت کرم ابریشم به جهت تولید ابریشم است که مایع ترشح شده از غده های دهان کرم است. این مایع به محض خروج از دهان منجمد می شود و چون به صورت پیوسته از منفذ خیلی باریکی خارج می شود، پس از انجماد به صورت الیاف باریک و ظریف ابریشم ظاهر می گردد.
درختان توت لاهیجان
در واقع ابریشم پیله ای است که کرم ابریشم جهت طی مراحل دگر دیسی دور خود تنیده است. پروانه ها که تغییر یافته ی کرم های داخل پیله هستند قبل از خروج از آن به وسیله گرما یا بخار آب خفه می شوند تا نتوانند پیله را سوراخ کنند.
چون این کار باعث آسیب رسیدن به الیاف ابریشم می شوند. بعد از قرار دادن پیله ها در آب گرم به وسیله ی ماشین ریسندگی الیاف را ریسیده و باز می کنند. نخ ابریشمی به صورت کلاف به دست می آید. هر پیله در حدود ۱۰۰۰ متر نخ ابریشم می دهد.
غذای اصلی کرم های ابریشم برگ درخت توت سفید است. بنابراین شروع مرحله ی پرورش کرم و یا زندگی آن به طور طبیعی با وضعیت آب و هوایی و زمان جوانه زدن درخت توت تناسب دارد.
درختان توت لاهیجان
کرم های ابریشم را پس از بیرون آمدن از تخم در محل هایی به نام تلمبار نگه داری می کنند. کرم های ابریشم به شدت گرسنه هستند و در مدت کوتاهی مقدار زیادی برگ توت تغذیه می کنند.
در پرورش کرم ابریشم برگ های درخت توت را خرد می کنند و به صورت یک نواخت در اختیار لاروهای بیرون آمده از تخم قرار می دهند. اتاق پرورش کرم های جوان می بایست از نظر حرارت رطوبت و تهویه قابل کنترل می باشد.
به دلیل حساسیت کرم های جوان به عوامل بیمای زا و به منظور پیگیری از شیوع بیماری در مراحل پرورش آن ها می بایست بدنشان را هر روز یا یک روز در میان به خصوص پس از زمان پوست اندازی آن ها ضدعفونی کنند.
(۱) (۲)
علی نصیریان بازیگر پیشکسوت و پرآوازهی سینما و تلویزیون ایران که این روزها با نقشآفرینی درخشانش در سریال شهرزاد، بر محبوبیت و شهرتش افزوده شدهاست، در گفت و گویی که در نشریه کتاب خبر هفته داشته نسبت به تلویزیون و خطهای قرمز آن انتقاد کرده و آنها را «حساسیتهای اضافی» خوانده است.
او در این گفت و گو با انتقاد از تلویزیون دولتی ایران و سختگیری نسبت به بازیگران گفت: « به تلویزیون نگاه کنید! یک ابزار بسیار کارآمد و گسترده است چون بر اساس دو عامل موسیقی و نمایش میچرخد، و دیگر مسائل در پناه جذابیتهای موسیقی و نمایش (یعنی مجموعهای از شوها، سریالها و مجموعههای تصویری) خود را نشان میدهند. خب، تمام اینها در محدودیت و فشار است، برای چه؟ برای چه اینقدر فشار وارد میشود؟»
او در فراز دیگری از این مصاحبه به سختگیری نسبت به پوشش بازیگران هم اشاره کرده و گفته است: «دست زن جوراب می کنند که مچش دیده نشود، گردنش را میپوشانند، خب، این ها حساسیتهای اضافی است، چرا افراطیگری کنیم؟ من حج رفتهام و مردم آسیا، اروپا و آفریقا را در جوار خانه خدا دیدهام. اصلا این حرفها نیست. در طواف، میبینید که زن، گردن و دستش باز است، لباس راحتی پوشیده و طواف میکند، چرا این قدر مته به خشخاش میگذاریم؟ تمام رمق یک اثر هنری گرفته می شود. معلوم است که دیگر تماشاچی با آن برقرار نمیکند.»
علی نصیریان در سال ۱۳۳۵ با «بلیل سرگشته» جایزه نخستین مسابقه نمایشنامهنویسی در ایران را به دست آورد و با بازی در فیلم «گاو» ساخته داریوش مهرجویی وارد سینما شد. در سال ۱۳۸۰ هم به عنوان یک چهره ماندگار در عرصه سینما و تئاتر شناخته شد.
روزهای نخستین بهار یادآور سالروز خاموشی «چینوآ آچه به»، نویسندهی شهیر نیجریه ایست. نویسنده ای که ازسویی پدر ادبیات مدرن آفریقا لقب گرفته و از سوی دیگر به عنوان چهره ای مبارز و ضد استعماری معرفی شدهاست.
“چینوآ آچه به” در شانزدهم نوامبر ۱۹۳۰ در شهر کوچکی در شرق نیجریه متولد شد. وی پنجمین فرزند از شش فرزند ژانت و ایسایا اکافر آچهبه، معلم جامعه کلیسای مسیونرها، بود.
آچه به در زادگاه خود به مدرسه ی کلیسا رفت که زبان آموزشی آن انگلیسی بود. او همراه با خواندن کتابهای درسی مقدماتی و مذهبی، شیفته ی داستانهای بومی آفریقایی شد که از زبان مادربزرگش می شنید. او پس از اتمام دبیرستان با استفاده از بورس تحصیلی رشته ی پزشکی به دانشگاه ابیدان رفت اما به دلیل دلبستگی زیادش به ادبیات پس از یک سال تحصیل طب را رها کرد و به دانشکده ی علوم انسانی رفت. همانجا بود که با خواندن متون ادبی غربی دریافت که کشورهای استعمار گر با نفوذ در ادبیات تصویری خشن و مخدوش از فرهنگ آفریقا ارائه داده اند تصویری که مردم این خطه را بدوی، وحشی و همراه با غریزه های شهوانی و افسار گسیخته به تصویر می کشید.
خود او همین امر را دلیل اصلی دست به قلم شدنش می دانست و می گفت : ” به خودم گفتم که این برداشت عام و مشهوری است، پس کسی هم باید پیدا شود و آفریقا را از درون نگاه کند”
آچه به در سن بیست و هشت سالگی با نوشتن کتاب “همه چیز فرو می پاشد” توانست توجه جهانی را به خود جذب کند. این کتاب که هم اکنون در قالب اثری کلاسیک در برخی از مدارس تدریس می شود، به ۴۵ زبان ترجمه شد و بیش از ده میلیون نسخه از آن به فروش رسید.
“همه چیز فرو می پاشد” روایت گر داستان زندگی کشتی گیری به نام ” اکونکوو” ست ، مردی زورمند که هم قهرمان جنگ است و هم قهرمان بومی و ملی. قهرمانی که جایگاه و اسم و رسمش معتمدان دهکده را بر آن می دارد تا تربیت پسری که در جریان ستیزهای قبیله ای میان دو دهکده به اسارت گرفته شده را به وی بسپارند. داستان در لایه ی بعدی خود به روایت رابطه ی احساسی و عمیق اکونکوو و پسر می پردازد و سپس با جلوه ای اسطوره گونه قتل پسر به دست پدر را رقم می زند. داستان در ادامه از بازگشت اکونکوو از پی تبعیدی هفت ساله می گوید. زمانه ای که سفید پوستان دهکده را به تسخیر در آورده، کلیسای خود را بنا کرده و مردم دهکده را هم تغییر داده اند. او که زمانی رهبر دهکده ی ایبو بوده و هنوز به سنتهای قبیله ایش پایبند است بر می آشوبد ، اما در مقابل قوانین استعماری شکست می خورد و سرانجام مرگی خود خواسته را برمی گزیند.
آچه به در این کتاب به زیبایی تضاد میان رسوم و سنن کهن دهکده و فرهنگ و مذهب تحمیلی سفید پوستان را به تصویر می کشد. وسعت نگاه نویسنده در این بخش به حدی ست که صاحب نظران آن را از زوایای گوناگونی چون مطالعات زنان و جنسیت، اسطورهشناسی، فرهنگ عامه، مذهب، تاریخ و زبانشناسی مورد بررسی قرار داده اند.
نویسنده در این کتاب با برشمردن خصایص استعمار در کشورش ، فرهنگ بومی آفریقا و مناسبتهای انسانی این فرهنگ را هم به تصویر می کشد. او همچنین از مسیونرهای مسیحی یاد می کند که در پوشش تبلیغ دین، فرهنگ و هویت سرزمینش را هدف گرفتند و از شعار “توسعه ی تمدن” به عنوان وسیله ای برای تاختن به فرهنگ آفریقا بهره بردند. یکی از زیبا ترین نکات نهفته در این داستان زبانی ست که مردم قبایل به آن سخن می گویند، زبانی تمثیلی و غنی که در تمام داستان و در کنار نابودی ساختارهای سنتی این سرزمین جریان دارد.
این کتاب کم حجم که با برگردان های فارسی “گلریز صفویان” و “علی هداوند” منتشر شده است، همواره از تحسین منتقدان جهانی برخوردار بوده است تا جایی که در سال ۲۰۰۹ در میان یکی از ۱۰۰ رمان برگزیده مجله نیوزویک در جایگاه چهارم قرار گرفت.
آچه به “همه چیز فرو می پاشد” را به عنوان نمایشی از “تاریخ استعمار” توصیف می کرد که تنها مختص جامعه ی آفریقا نیست وعلت جهانی شدن کتابش را تعمیم ماجرای داستان آن به انواع تحت ظلم و سلطه قرار گرفتنهای بشریت می دانست و می گفت : ” ادبیات میتواند ما را با موقعیت و مردم خیلی دور پیوند بدهد در این صورت معجزهای رخ میدهد. همیشه به دانش آموزانم میگویم خود را جای دیگران گذاشتن چندان سخت نیست؛ دیگرانی که در همسایگیتان و مانند شما هستند. آن چه که خیلی سخت است ایناست که با کسی احساس نزدیکی کنی که تا حالا او را ندیدی و خیلی دور از شماست؛ کسی که رنگ پوستش متفاوت از رنگ پوست شماست، کسی که نوع غذایش با شما متفاوت است. وقتی که شروع به فهمیدن این چیزها میکنید آنگاه ادبیات معجزهاش را نشان میدهد.”
از دیگر رمان های این نویسنده می توان به “پیکان خدا”، “مرد مردمی” و “تپه مورچه های ساوانا” اشاره کرد.
آچه به در داستانهایش با گریز از افتادن به ورطه ی احساسات، تنها می کوشد تا تصویر نادرست غرب از زندگی و فرهنگ آفریقا را به چالش بکشد و تصویر پیچیده ی جامعه ی حال حاضر آفریقا- که هنوز میراث دار استعمار ظالمانه ی غرب است – را جایگزین کلیشه های رایج در ادبیات غرب کند. نلسون ماندلا، رهبر آفریقای جنوبی که ۲۷ سال پشت میلههای زندان بود در وصف رمانهای او نوشته است: “نویسندهای بود که اسمش چینوآ آچه به بود، در معیت او و آثارش دیوارهای زندان فرو میریخت.”
گذشته از داستاننویسی و تدریس در دانشگاه، آچهبه بخشی را با عنوان “ادبیات آفریقا” در انتشارات هینمان راهاندازی کرد که سبب شد بیش از دهها متن و کتاب از آفریقا به دست خوانندگان در سراسر جهان برسد. او کتاب “خانه و تبعید” که مجموعه مقالاتی برمبنای زندگینامه خودش بود را در سال ۲۰۰۰ منتشر کرد. علاوه بر این تجربه نگاری، بسیاری از تجربیات دیگر او هم به هیات مقاله و قصه در آمده اند. از همین جمله اند، تجربیات جنگ داخلی نیجریه در دهه ۶۰ و بعد دیکتاتوری نظامی ها در این کشور در دهه ۸۰ و ۹۰٫ بیشنینه ی دیدگاه های سیاسی او دربرگیرنده مسائلی چون استعمار و تبعیض بودند.
از این نویسنده همچنین کتاب ”دیگر آسایشی نیست” با برگردان گلریز صفویان و داستان “صلح داخلی” در مجموعه ی ” زن و شوهر واقعی” با ترجمه “اسدالله امرایی” منتشر شده است.
او جوایز ادبی متعددی در کارنامهاش داشت از آن جمله می توان جایزه ی دوروتی و لیلیان گیش به ارزش ۳۰۰ هزار و جایزه ی بوکر ( ۲۰۰۷) اشاره کرد. وی همچنین از چهره هایی بود که نامش هر سال برای دریافت جایزه نوبل مطرح می شد.
این نویسنده دوبار در سالهای ۲۰۰۴ و ۲۰۱۱ درخواست دولت نیجریه برای دریافت نشان “فرمانده خلق فدرال” را رد کرد و همواره نسبت به کوچکترین نابرابریهای اجتماعی در کشورش واکنش نشان داد. او همچنین در سال ۲۰۰۴ از پذیرش دومین جایزه با اهمیت کشورش در اعتراض به شرایطی که رییس جمهورشان “اولوسگون اوباسانجو” برای کشور فراهم آورده خودداری کرد.
آچه به در سال ۱۹۹۰ در جریان یک سانحه رانندگی از کمر به پایان فلج شد و برای دسترسی به خدمات درمانی بهتر، مجبور به ترک خاک کشورش و مهاجرت به آمریکا شد. این نویسنده ی نامی سرانجام در سن ۸۲ سالگی در بیمارستانی در بوستون، ایالت ماساچوست آمریکا درگذشت.
بهار، نقطهی آغازین چرخهی فصلهاست. زمان شکوفایی و بازجوانی، موسم شادابی و امیدواری. هنگامهای که طبیعت بر سرما و رخوت زمستانی چیره میشود و در تناسخی دگرباره حیاتی نو را آغاز میکند. گیاهان نورسته از دل خاک، بارانهای نوازشگر بهاری، درختان ملبس به شکوفه، پروانههای رهیده از پیله، پرندگان از کوچ برگشته و … از جمله مظاهر این فصل پرشوراند. اما بهار برای بیشتر اهالی ادب نشانهایست از ابدیت زندگی. فصلی که شالودهی بالندگیست وحیات و میل بشر به بقا از آن نشات میگیرد. از همین روست که آثار ادبی بسیاری با دستمایه قرار دادن بهار و پدیدههای آن خلق شدهاند.این آثار گاه به وصف زیباییهای این فصل بسنده میکنند و گاه آن را برای ترسیم دغدغههای بشری و بیان رویدادهای اجتماعی و تحولات روحی بر میگزینند.
یکی از آثار مشهور این چنینی رمانی ست با نام «آوریل افسون شده» اثر الیزابت فان آرنیم. داستان این رمان در دهه ی ۱۹۲۰ میلادی رخ می دهد و درباره ی چهار زن انگلیسی ست که نه همدیگر را می شناسند و نه به لحاظ خاستگاه های اجتماعی و فرهنگی به هم نزدیک اند، اما یک نقطه ی مشترک، آنها را برای گذران تعطیلات بهاری ماه آوریل، در ویلایی در ایتالیا گرد هم می آورد. همهی این زنان از شیوه ی زندگی رخوت زده و ناخوشایندشان به ستوه آمده اند و راه بیداری دوبارهی شور و شادابی شان را در همراهی با تجدید حیات طبیعت باز می یابند. گلهای تازه شکفته، دریای درخشان از پرتو آفتاب بهاری و پروانههای خوش خط و خال، رموز افسونگری این فصل شورانگیزند.
کتاب «اتاقی با یک چشمانداز» نوشتهی ادوارد مورگان فورستر کتاب بهارهی دیگریست که در آن بهار به مثابهی یک کاراکتر بستر داستانی عاشقانه و طنازانه شدهاست. داستان دربارهی تعطیلات بهاری دوشیزه لوسی هانی چرچ، یکی از اشرافزادگان بریتانیایی دوران شاه ادوارد در فلورانس است و قصهگوی رخدادهای جنونآسایی ست که زاییدهی شور و سرمستی بهارند. رویدادهایی که لوسی را میان سودای عاشقی و حفظ وجههی اجتماعی – خانوادگی و در گیرو دار دلدادگی به یک عشق ناب یا سرسپردن قواعد شهری سرگردان میکند: « در معیت این مرد معمولی، دنیا زیبا و بیپیرایه بود. برای نخستین بار بود که او [لوسی] تاثیر بهار را احساس میکرد.»
«بهار رُمی خانم استون» نوشتهی تنسی ویلیامز شرح دیگریست از تاثیر بهار برای از سرگیری جوانی و بالندگی. در این رمان «کارن استون» هنرپیشهی میانسالی آمریکایی، خود را در پرتگاه سرآمدن دوران شهرت و زیبایی مییابد و در مواجهه با تن دگرگونه و اعتبار زایلشدهی اجتماعیاش دچار کشمکش روحی میشود. او حالا زنی یائسه است که شوهر ثروتمندش هم مردهاست و نقشهای روی صحنهی نمایش از صورت و تن و اندیشهی او بسیار جوانترند. ستارهی رو به افول در سوگ شهرت و جوانی از کف رفتهاش، به هیاتی زنی بیوه و تنها به رُم سفر میکندو آنجاست که خزان زندگیاش با آشنایی با جوانی ایتالیایی به بهار بدل میشود.
یکی از این ادیبانِ جان به بهار آغشته، «والت ویتمن» شاعر آمریکایی ست که ملقب به پدر شعر سپید آمریکاست. او ستایشگر طبیعت و تمام مظاهر آن است، همین علاقه ی بی حصر بود که انگیزهی سرایش مجموعه شعر معروف و جنجال برانگیز او با نام «برگ های علف» شد. اشعار بهارانهی او در این کتاب آنقدر قوی و تاثیر گذارند که محال است با ورق زدن آن نوازش نسیم بهاری بر صورت خواننده ننشیند و علفهای گرم نورسته بر زیر پایش احساس نشوند:
« ساده و شاداب و پاک از دل زمستانی کامل،
طوری که انگار هرگز در سَبک، تجارت و سیاست نیرنگی نبرده است.
سرزده از کنج آفتابی اش در پناه عاطفه ها- پاک و طلایی و آرام همچون پگاه
رخ ساده دلش را نمایان می کند این اولین قاصدک بهاری»
سال ۸۲ میلادی پس از ۳ بار آمدن بہ لندن در سالھای ۷۹ / ۸۰ / ۸۱ این بار رحل اقامت در این شھر گزیدم …
یادم نیست ھمان سال بود یا سال بعدش ،
کانون ایران کہ بہ مدیریت دوست عزیزم دکتر رضا قاسمی تازہ در لندن تاسیس شدہ بود ، شبی یک میھمانی در ھتل تارا برگذار کردہ بود …
مرحوم فرخزاد تصادفی روی میز ما بود و من و بیشتر افرادی کہ روی میز بودیم بجز او کسی را نمیشناختیم …
فرخزاد داستان فرارش را از ایران از طریق کوھہای مرزی برایمان تعریف کرد و لطیفہ ھای جالبی گفت ولی او بدون رعایت حضور خانوم ھا روی میز ما و میز کناریمان که به خاطر وی به میز ما توجه داشتند مرتبا واژہ ھای رکیک بکار میبرد …
من تا جایی کہ نزاکت اجازہ میداد بہ او اعتراض کردم …
سکوت کوتاھی کرد ، گویی داشت فکر میکرد جواب مرا چگونہ بدھد … خوشبختانہ او اذعان کرد کہ کار بدی کردہ است …
بعد از این آشنایی اولیه روی نت منفی بعدھا کہ کیھان برقرار شد ، دوستی ما بیشتر جوانہ زد …
من بہ دلیل شغلی با ھنرمندان خیلی در تماس بودم و آگھی ھای مربوط بہ کنسرتھایشان را در کیھان چاپ میکردم ، لذا خیلی موارد بہ کنسرتشان دعوت میشدم ۔ ولی واقعیت این است که خودم خیلی اھل کنسرت نبودم و نمی رفتم و گاھا گلہ مندی ایجاد میشد …
فرخزاد این موضوع را میدانست ،یکبار وقتی در لندن کنسرت داشت سر زدہ بہ دفتر کیھان آمد و ھمکارم خانوم لعبت والا شاعر مشھور و مرا غافلگیر کرد و با خود بہ کنسرتش برد…
او معمولا در برنامہ ھایش بہ خواندن آواز و اجراء شو اکتفا نمیکرد ، از خمینی گرفتہ بہ پایین را با طنز و جدی از دم تیغ میگذراند۔
او پس از سالہا اقامت در کالیفرنیا با دلشکستگی بسیار این شھر را ترک کرد ، و یکروز از آلمان بہ من تلفن کرد و آنجا را شھر بدون اخلاق و عشرتکدہ خواند۔
در کنسرتی کہ در تورنتو داشت استقبال زیادی از او شد ۔ وی پس از بازگشت نامہ ای از محل اقامتش شھر بن – آلمان بہ من نوشت و از حمایتی کہ از او در تورنتو و مونترال کانادا شدہ بود ، ابراز خوشحالی کرد…
و اما ماجرای قتل فرخزاد
مادر فرخزاد در حالت نزار بود و فرخزاد کہ بہ او دلبستگی شدیدی داشت ، اواخر زندگی اش افسردہ و نژند بود و دلش غنج میزد کہ در اواخر عمر مادرش او را ببیند …
پیش از این برادر کوچک فرخزاد اگر درست یادم باشد اسمش رامین بود ، زیر شکنجہ زندانبانان کشتہ شدہ بود و متعاقب آن وقتی ھمسر جوانش وقتی از این خبر غمبار مطلع شد خود را از بالای ساختمان سامان در بلوار کشاورز (الیزابت سابق) بہ پایین انداخت و کشت…
در زمانی کہ موسویان سفیر ایران در آلمان بود در ھمان شھر بن او برای فرخزاد پیغام فرستاد کہ وی دست از بدگویی از خمینی و رژیم جمہوری اسلامی بردارد و فقط کنسرتش را بدھد وگرنہ رژیم آن دیگر برادرش را ھم خواھد کشت …
البتہ فرخزاد کوتاہ نمیآمد تا اینکہ مادرش مریض شد…
یکبار یک کنسرت بزرگ در شھر کلن کہ در جوار بن است برگذار شد کہ طی آن دختر شایستہ ھم انتخاب میکردند ، مرا بہ عنوان یکی از داورھا بہ این مراسم دعوت کردند ، حضور در کنسرت را پذیرفتم ولی قبول نکردم کہ جزو داوران باشم …
در جریان انتخاب دختر شایستہ برگذارکنندہ شخصی را در بین جمعیت بہ من نشان داد و گفت ؛ این آقا اینجا برای سفارت ایران کار میکند و در ھمہ کنسرت ھا و مراسم حی و حاضر است و برای سفارت جاسوسی میکند ، از بلندگو شنیدہ کہ شما از کیھان لندن در اینجا حضور دارید از من خواستہ ایشان را بہ شما معرفی کنم ۔
گفتم کیک زرد خوردہ من علاقہ ای بہ آشنایی با ایشان ندارم …
الغرض … مرحوم فرخزاد به دلیل استیصال بزرگترین اشتباھش را در این مقطع زمانی میکند و با یکی از این رابطھا آشنا میشود و از طریق او برای موسویان سفیر پیام میفرستد کہ من میخواھم از اجرای برنامہ و ھمہ چیز دست بکشم۔
فقط اجازہ بدھید من بہ ایران بروم و مادرم را کہ آخرین لحظات زندگی اش را میگذراند ببینم ۔
سفیر کہ در توطئہ قتل وی دست داشت برایش پیغام میفرستد ؛ من در این مورد اختیاری ندارم ولی شخصی بنام دکتر ( اکبر خوشکوشک معروف به سلاخ ( توضیح از سایت خلیج فارس است ) کہ اکنون یونان است دارد بہ آلمان میآید کہ از مقامات بالای وزارت اطلاعات است با او صحبت کنید و او این راہ را برایتان باز میکند ۔۔۔
دکتر کہ یک مرد تنومندی بود بہ بن میآید و فرخزاد او و آن واسطہ را بہ آپارتمانش دعوت میکند و برایشان ھندوانہ میآورد۔
آن دو میھمان با ھمان کارد آشپزخانہ فرخزاد را با ضربات زیادی بہ قتل میرسانند …
ممکن است این سوال برای خوانندہ پیش بیآید ، چرا من این جزئیات را میدانم ، برای اینکہ در ھمان ایام نامہ ای از ایران دریافت کردم کہ پشت پاکت نام فامیل مرا شبیہ نام خانوادگی من ولی غلط نوشتہ بود ۔ این نامہ را برادر فرخزاد از ایران برایم ارسال کردہ بود ۔ این نامه را هنوز دارم…
او چنین نوشت ؛ فریدون برادر من خیلی از شما تعریف میکرد ۔ بعد شرح ماجرا و تماس ھای برادرش را نوشت و اضافہ کرد آن رابط را پس از انجام ماموریتش بہ آرژانتین فرستادند و قاتل اصلی تر یعنی ھمان دکتر قلابی کہ شاید تخصصش دکترای سلاخی باشد بہ ایران برگشت و پس از مدتی برای اینکہ شک برنیانگیزد سفیر ایران در آلمان ھم عوض شد۔
برادر فریدون اضافہ کرد ، عدہ ای از من گلہ مند شدند چرا در مراسمی کہ ھمزمان با علاقمندان او بر سرخاکش برگذار کردند من شرکت نکردم و بہ مراسم ھمان موقع سفارت ایران رفتم ؟
خوب جمھوری اسلامی برایم خروجی، ویزا،بلیت ھواپیما و ھتل گرفت ۔ زن و بچہ ھای من ھنوز ایرانند …
من نمیتوانستم در مراسمی کہ بزعم آنان ضد انقلاب برگذار کردہ حتی اگر متوفی برادر منست شرکت کنم …
جمھوری اسلامی ھیچگاہ مسوولیت قتل فرخزاد را نہ بہ عھدہ گرفت و نہ رد کرد۔
در مورد قتل فرخزاد واقعیات / روایات و شایعات زیادی وجود دارد که از حوصله این مقال خارج است …
ولی آیا سوال انگیز نیست چرا جمھوری اسلامی باید ھزینہ ھای شرکت در مراسم خاکسپاری برادر یک ضد انقلاب را پرداخت نماید ۔ این موضوع آدم را یاد گانگسترھا و اعضای مافیا میاندازد ۔ آنان رقبا و دشمنان خود را ترور میکردند و خودشان اولین کسانی ھستند کہ شیک ترین لباسشان را میپوشیدند و با چہرہ ای دژم و اشکبار بر تابوت مقتول دستہ گل میگذاردند و اشک تمساح میریزند …
فریدون فرخزاد در یکی از سفرھایش بہ لندن کتاب مجموعہ شعرش بنام ” در نھایت
جملہ آغاز است عشق ” را در سپتامبر ۱۹۹۱ بہ من اھدا کرد و یکسال بعد در اوت ۱۹۹۲ به قتل رسید …
او در ۱۹۳۶ میلادی در چهار راه گمرک تهران به دنیا امده بود …
من اصولا عادت دارم وقتی کتاب شعر میخوانم زیر اشعار و ابیاتی کہ خوشم میآید خط میکشم تا بعدا بہ آنھا رجوع کنم ۔ کتاب فریدون را خیلی خط خطی کردم چون واقعا طبع شعر خوبی داشت …!
بہ خواھرش فروغ ارادت ویژہ داشتم و بیشتر اشعارش را دوست دارم ۔ محل تصادف و مرگ فروغ در کمتر از ۲۰۰ متری آپارتمان من در منطقہ دروس بود …
فریدون فرخزاد در ابتدای کتابش نتی بہ این مضمون نوشت ؛
برای بھمن عزیزم
بہ خاطر تمام این سالھای پر از درد و رنج و بدبختی ۔۔۔
روانش شاد باد …
* لینک ترانه شب بود زمستان بود بیابان بود و لینک برنامه ای در مورد قتل او که تلویزیون من و تو لندن پخش کرد را در انتهای این متن ملاحظه فرمایید …
عصر روز یکشنبه، و در بیست و هشتمین روز از فوریه ی سال دو هزار و شانزده، عاقبت بهترین های سینمای دنیا، به انتخاب کارشناس های یکی از قدیمی ترین آکادمی های سینمایی دنیا، معرفی شدند.
در هشتاد و هشتمین جشن اسکار، که از روز انتخاب نامزدها، شور و هیجان خاصی به خود گرفته بود، بسیاری از فیلم های سینمایی و همین طور موضوع های روز دنیا موضوع حرف و کلام شدند؛ این آکادمی که از سالها قبل انگ ” سیاسی ” بودن به خود گرفته، در این دوره هم با پر رنگ کردم برخی از فیلم ها که به موضوعات اجتماعی و سیاسی پرداخته بودند؛ دیگر بار در پر رنگ تر کردن این تصور گامی تازه برداشت.
نخستین مورد به چشم آمده در مراسم اسکار این دوره؛ حضور یک مجری سیاه پوست در پی اعتراض های فعالین مدنی و هنری به حضور کمرنگ هنرمندان سیاهپوست در میان نامزدهای اسکار بود. کریس راک مجری سیاه پوست برنامه در این باب گفت: «ما فقط میخواهیم به بازیگران سیاهپوست به اندازه بازیگران سفیدپوست فرصت و موقعیت داده شود» . جالب تر اینکه او بسیار راحت و آرام و خونسرد با شوخیهایش به عرصههای حساسی مثل تبعیض جنسیتی و تبعیض نژادی پا گذاشت. او در بخش دیگری از سخنانش و در اعتراض به این مشکل که سری دراز در در دنیا و خاصه آمریکای امروز دارد؛ گفت:
” اگر هنرپیشههای زن و مرد را در اهدای جوایز جدا میکنید چرا سیاهپوستان را جدا نمیکنید؟ ”
…؛ و اما در مراسم شب گذشته؛ بهترین کارگردان، بهترین بازیگر مرد، بهترین بازیگر زن، بازیگران مکمل، بهترین فیلم مستند و بهترین فیلم انیمیشن و … به حاضرین و مردم دنیا معرفی شدند.
جایزه ی بهترین فیلم این دوره، به فیلم ” اسپات لایت ” رسید که مضمونی سیاسی و اجتماعی دات و در نقد مذهب سخن می گفت. این فیلم داستانی دارد درباره سرپوش گذاشتن کلیسا بر آزار و سوء استفاده جنسی از کودکان توسط ۷۰ کشیش در بوستون.
موضوع فیلم اسپات لایت کار روزنامه نگاری منحصر به فردی است که در سال ۲۰۰۲ بنیان های کلیسای کاتولیک را به لرزه درآورد. چهار خبرنگار روزنامه بوستون گلوب که نام گروه تحقیقی آنها اسپات لایت بود، مطلب مستندی را در مورد سرپوش گذاشتن کلیسا بر آزار و سوء استفاده جنسی از کودکان توسط ۷۰ کشیش در منطقه بوستون تهیه و چاپ کردند. همین داستان هم دستمایه ی این فیلم شده بود، فیلمی که از نگاه کارشناس های اسکار، برترین فیلم بلند در سال ۲۰۱۵ بوده است.
جایزه اسکار بهترین کارگردانی برای دومین سال پیاپی به ” الخاندرو اینیاریتو” برای “برخاسته از گور” رسید. او سال گذشته برای فیلم ” بردمن ” این جایزه را برنده شده بود. ایناریتو در هنگام دریافت جایزه اش، ابراز امیدواری کرد که رنگ پوست افراد روزی همانقدر بیاهمیت شود که کوتاهی و بلندی موی افراد.
اما در میان آثاری که موفق به دریافت بیش از یک جایزه شدند، فیلم های “مدمکس؛ جاده خشم” با شش اسکار و “برخاسته از گور” با سه اسکار، از جمله اسکار بهترین بازیگر مرد نقش اول برای لئوناردو دی کاپریو از جمله ی خبرساز ترین فیلم های حاضر در این رقابت بودند.
جالب اینکه لئورناردو دیکاپریو که طی حضور دو دهه ای اش در سینمای هالیوود، شش بار نامزد دریافت این جایزه بوده، عاقبت طعم برنده شدن اسکار را چشید و به جمع بازیگران تاریخ ساز آکادمی اسکار پیوست.
جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد نقش مکمل نیز به ” مارک رایلنس “، برای بازی در فیلم “پل جاسوسان” رسید.
” بری لارسون ” و ” الیشیا ویکاندر ” هم به ترتیب برای بازی در فیلم های اتاق و دختر دانمارکی برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر زن نقش اصلی و مکمل شدند.
“داستان خرس” برنده بهترین انیمیشن کوتاه شد. انیمیشن «داستان خرس»، را ” گابریل وارگاس”، انیماتور شیلیایی ساخته که در حقیقت نخستین فیلم کوتاه این هنرمند و محصول استودیوی خود اوست.
داستان این فیلم در باره ی یک خرس دلشکسته ی پیر است که هر روز یک شهر فرنگ مکانیکی را به گوشه خیابان حمل میکند و رهگذران خیابان می توانند در ازای پرداخت یک سکه، از دریچه ی این ماشین جادویی، داستان زندگی یک خرس سیرک جدامانده از شهر و خانواده اش را تماشا کنند. بنا به روایت کارگردان، این فیلم از داستان پدر بزرگ خود او الهام گرفته شده که پس از کودتای پینوشه در یازدهم سپتامبر سال ۱۹۷۳ به مدت دو سال زندانی و پس از آن به انگلستان تبعید شد.
جایزه اسکار بهترین مستند بلند نیز به فیلم “ایمی” رسید. مستندی درباره زندگی و مرگ ایمی واینهاوس، خواننده بریتانیایی که در زمانه ی رسیدن به قلل شهرت و محبوبیت، به کلاب بیست و هفت ساله های جادویی پیوست و مانند، ژمیس ژاپلین و جیم موریسون و جیمی هندریکس و دیگر اعضای این کلاب، در بیست و هفت سالگی بدرود حیات گفت.
جایزه اسکار بهترین مستند کوتاه هم به فیلم دختری در رودخانه رسید که باز هم سوژه ای اجتماعی – سیاسی داشت و به قتل های ناموسی در پاکستان می پرداخت.
بخش ویژه اسکار امسال، درباره کمپین مبارزه با آزار جنسی بود. این معضل که در سالهای اخیر بیش تر از قبل قربانی گرفته و موضوع حرف و سخن بوده، در مراسم اسکار امسال، با کلمات کوتاه یک سیاستمدار و ترانه ی یک خواننده ی غریب الاحوال بازتاب داده شد. در آغاز، ” جو بایدن” ، معاون اول رییس جمهوری آمریکا روی سن آمد و گفت ” باید این فرهنگ را تغییر بدهیم و هیچ زن یا مردی مورد آزار جنسی قرار نگیرد.” او سپس لیدی گاگا را معرفی کرد.
لیدی گاگا ترانه ای با عنوان” Til It Happens to You” را برای قربانیان آزار و مزاحمت جنسی اجرا کرد. در هنگام اجرای او چند همراه به روی سن آمدند که روی دست شان شعارهای دلگرم کننده ای هم چون؛ “تقصیر تو نیست”، “من هم قربانی هستم” و “نجات یافته آزار جنسی” حک شده بود.
به هنر نزدیک ترین بخش مراسم اما، شاید معرفی ” انیو موریکونه ” موتزارت سینمای دنیا به عنوان برترین آهنگساز فیلم این دوره بود. انیو موریکونه که پیش تر شش بار نامزد، این جایزه شده بود، عاقبت برای فیلم ” هشت نفرت انگیز ” برنده ی این جایزه شد و به قول مطبوعاتی ها اسکار را به خانه برد.
موریکونه اگرچه بیشینه ی شهرتش را وامدار ساخت موسیقی متن برای فیلمهای سینمایی و آثار موسیقیایی در سبک کلاسیک مدرن است، اما آثار موفق بسیاری هم در زمینهی ترانههای پاپ ایتالیایی خلق کرده. یکی از آثار مشهور او ترانهی ” اگر خواندن ِ تو ” است که با صدای ” مینا ” اجرا شده و از جمله ی سبزترین ترانه های مردمی این کشور به حساب می آید. پایان بخش گزارش اختصاصی خبرنامه ” خلیج فارس ” از مراسم اسکار، ویدئوی این ترانه است که به همت بچه های مجله ی موسیقیایی چمتا، به فارسی ترجمه و زیر نویسی شده است.
چندی قبل همایش ملی تبیین برنامه ششم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران برگزار و چندین نفر از مسئولین اقتصادی کشور از جمله جهانگیری، معاون اول رئئس جمهور، طیب نیا وزیر دارایی، نوبخت رییس سازمان مدیریت و برنامه ریزی و ولی الله سیف رییس بانک مرکزی به تشریح برنامه ششم پرداخته و اشاره ای هم بطور گذرا به اقتصاد مقاومتی دست پخت ولی فقیه داشتند. قرار است که برنامه ششم توسعه از ابتدای سال آینده به اجرا گذارده شود. این در حالی است که هیچ یک از پنج برنامه گذشته در حکومت اسلامی موفقیت چشمگیری نداشته اند و تنها برنامه سوم توسعه که در دولت خاتمی به اجرا گذارده شد در مقایسه با دیگر برنامه ها تا حدودی موفقیت آمیز بود و برنامه چهارم نیز که با دیدی نسبتا کارشناسانه تر وتا حدودی جامع تر و واقع بینانه تر تهیه شده بود به دستور احمدی نژاد کنار گذارده شد. برنامه پنجم هم که در دولت احمدی نژاد بدون وجود سازمان مدیریت و برنامه ریزی تهیه شده بود بقدری غیر کارشناسانه و پرنقص بود که نیمه کاره رها گردید.
دربرنامه ششم توسعه که ساخته و پرداخته تیم اقتصادی دولت روحانی است، با توجه به شرائط ویژه ناشی از رفع تحربم ها و شروع دوره پسا برجام و همچنین ازهم پاشیدگی اقتصاد کشور که رفرم عمیق اقتصادی را اجتناب ناپذیر ساخته، اهداف بلندپروازانه ای درنظر گرفته شده که تحقق آنها با توجه به امکانات محدود دولت در تامین بودجه آن بسیار غیر محتمل است. این در حالی است که اقتصاد ایران درحال حاضر در وضعیتی قرار دارد که تحمیل پروسه آزمون و خطای دیگربر جامعه را بسیار پرمخاطره کرده است، تا آنجا که شکست برنامه میتواند به فروپاشی اقتصادی منجر شود. یعنی محقق نشدن اهداف برنامه ششم ،عدم تعادل اقتصادی را گسترده تر و عمیق تر میسازد، عدم تعادلی که جامعه بیش از این قدرت تحمل آنرا نخواهد داشت.
اهم اهدافی را که دست اندرکاران دولت و تهیه کنندگان برنامه در نظر گرفته و در همایش هم مطرح کرده اند عبارتند از: طرح کاهش نرخ بیکاری از ۱۲ درصد بنا برگفته مسئولین به ۷ درصد { نرخ واقعی بالای ۱۵ درصد است}، یک رقمی کردن نرخ تورم و رساندن رشد اقتصادی به ۸ درصد، ضریب جینی ٣۴ صدم واحد پیشبینی شده و همچنین رشد متوسط جمعیت ٢۶/١درصد در نظر گرفته شده تا جمعیت کشور از ٧٩ میلیون نفر به ٨٩ میلیون نفر در پایان برنامه برسد. نرخ باروری کلی از ٩/١ به ١/٢ نفر در خانوار در طول برنامه افزایش خواهد یافت. تشکیل سرمایه ثابت ۴/١۵، تولید سرانه ٧/۶ و نسبت سرمایهگذاری به تولید ٣٧ درصد خواهد رسید. همچنین شاخص کسب و کار از رتبه ١١٨ به ٧٠ پیشبینی شده است. نسبت مالیات به تولید ناخالص داخلی از ۵/۶درصد کنونی به ١درصد خواهد رسید. برای تحقق درآمدهای مالیاتی معافیتهای مالیاتی برداشته شده و استانها و قرارگاهها نیز مالیات خواهند پرداخت،
مهمترین خطری که عدم تحقق اهداف برنامه را تهدید میکند منابع مالی محدود دولت درجهت تامین بودجه برنامه است. دراین رابطه اصلی ترین منبع مالی دولت درآمد نفت است که اگر قیمت آن در سطح فعلی ثابت بماند، یعنی فروش در حدود۲۵ تا ۳۰ دلار موجود ادامه یابد، به معنای آن خواهد بود که درآمد خالص دولت نفت ازهر بشگه از ۱۵ دلار تجاوز نخواهد کرد. بنابراین چنانچه صادرات روزانه ۱.۵ میلیون بشگه نفت تحقق پیدا کند درآمد خالص دولت درسال از حدود ۹ میلیارد دلار تجاوز نخواهد کرد. منبع درآمدی دیگر دولت مالیات است.
صرفنظر از سیستم ناکارآمد مالیاتی کشورکه بیش از ۶۰ درصد از مالیات دهندگان را شامل نمیشود که درواقع فراریان مالیاتی محسوب میشوند، همین ۴۰ درصد مالیات دهنده هم چون منشاء درآمدی شان مستقیم یا غیر مستقیم به درآمد نفت متصل است ، بنا براین با کاهش درآمد نفت درآمد مالیاتی هم کاهش پیدا میکند. سایر منابع درآمدی دولت نیز در مقایسه با نفت و مالیات چندان قابل اهمیت نیستند و فروش اوراق مشارکت و اوراق قرضه و امثالهم هم نمیتواند نقش موثری در تامین بودجه و راه گشا باشد. بنا براین یکی از امیدهای بزرگ دولت استفاده از سرمایه گذاریهای داخلی غیر دولتی و خارجی است که بر روی آن بسیار تکیه میشود. این در حالی است که در نزدیک به چهار دهه حکومت اسلامی رشد سرمایه گذاری دربهترین حالت از حدود ١/١٢ درصد تجاوز نکرده است. ولی دربرنامه ششم چنین پیش بینی شده که به ۴/١۵درصد برسد، انتظاری که تحقق آن در شرائط موجود که اقتصاد کشور دچار رکود مزمن شده و دو سوم واحدهای تولیدی بین بودن یا نبودن در حال دست و پا زدن هستند بسیار دشوار است.
دراین رابطه امید دیگر و اهرم موثر برای تحقق خواسته برنامه ریزان وتغییر وضع موجود درجهت هموارکردن مسیر سرمایه گذاری، تجدید نظر اساسی درسیاستهای سیستم بانکی است. ولی الله سیف رییس بانک مرکزی مهمترین اهداف برنامه ششم توسعه اقتصادی در حوزه سیاستهای پولی و ارزی را «تحقق تورم تک رقمی و پایدار»، «فاصله منطقی نرخ سود و تورم»، «عدم وجود تکالیف دولتی برای منابع نظام بانکی»، «تخصیص منابع بانکی به رشد و تولید» و «نرخ متعادل و یکسان ارز در اقتصاد» اعلام کرده.
رییس شورای پول و اعتبار با اشاره به محدودیتهای موجود برای فعالیت بانکها در امورغیراز واسطهگری وجوه میگوید: بانکهای کشور مجازند تا ۴۰ درصد از منابع خود را درغیرازامورواسطهگری وجوه، به کار گیرند اما برخی بانکها از این رقم تجاوز کرده اند. دژپسند معاون هماهنگی برنامه و بودجه سازمان مدیریت و برنامهریزی ضمن تاکید بر اصلاح نظام تامین مالی در کشور میگوید: بیش از ۸۰ درصد منابع بانک توسط نظام بانکی تامین میشود؛ این مشکل اقتصاد ما است و باید اقدام اساسی برای بهرهگیری بیشتر از بازارهای دیگر ازجمله بورس و بیمه صورت گیرد. وی استفاده بیشتر از منابع داخلی و نهادهای عمومی غیردولتی در اقتصاد را یک ضرورت میداند و خاطرنشان میکند که این نهادها باید منابع خود را به سمت سرمایهگذاری ببرند و برای رفع تنگناهای مالی تلاش کنند.
علی طیب نیا وزیر دارایی دراین همایش برنامه ششم در لابهلای گفتههای تبلیغاتی اش، اعتراف میکند که برنامه ششم با دو معضل اساسی مواجه است که عبارتند از نفتی و دولتی بودن اقتصاد. اوهم مهمترین اهداف دولت در برنامه ششم را ایجاد رونق اقتصادی، حل مشکل بیکاری و رشد ٨ درصدی اقتصاد میداند و حمایت از موسسات کوچک و متوسط در برنامه ششم را درکاهش نرخ بیکاری موثر میداند.
نوبخت مسئول برنامه میگوید: مصمم هستیم، بدهی دولت به نظام بانکی تا پایان برنامه ششم را به صفر برسانیم و در مورد جزییات تحقق رشد ٨ درصدی میگوید: سهم بخش کشاورزی ۵ درصد، نفت ٣/٩ درصد، معدن ٨/٨درصد، صنعت ٣/٩، ارتباطات ۴/٩، خدمات ٨/۵ خواهد بود، تا منجر به رشد متوسط سالانه ٨درصد شود و همچنین سهم بهرهوری نیز در این بین مشخص است. به گفته وی منابع مورد نیاز سالانه در برنامه ششم ٧٢۴ هزار میلیارد تومان است که ١٠۵ هزار میلیارد تومان از منابع بخش عمومی (طرحهای عمرانی، ۵٧ هزار میلیارد تومان صندوق توسعه ملی، ٩۵ هزار میلیارد تومان بازار سرمایه، ١٨٠ هزار میلیارد تومان تسهیلات بانکی، ٢۴ هزار میلیارد تومان بخش خصوصی، ١٠٢ هزار میلیارد تومان شرکتهای دولتی و ١۶٠ هزار میلیارد تومان نیز از محل منابع خارجی) پیشبینی میشود. او یادآور شد: سهم منابع مالی خارجی به صورت مستقیم ١٢ میلیارد دلار، فاینانس ٢٠ میلیارد دلار و مشارکت داخلی و خارجی ١٨ میلیارد دلار پیشبینی میشود. پشت پرده کاهش نرخ سود بانکی/ اعتقادی به ثبات نرخ ارز نداریم/ ۹۰ هزار میلیارد تومان مطالبات معوق و ۱۱۵ هزار میلیارد بدهی دولت به بانکها.
صرفنظر از تفسیرهای تلخ و شیرین مسئولین اقتصادی دولت، واقعیت این است که اقتصاد کشوردر حال حاضربا وضعیت بحرانی مزمنی روبرو است که در زیر به چند مشگل اساسی اشاره میشود:
– دولت آن بنا بر گفته وزیر دارایی اش رقمی حدود ۵۴۰ هزارمیلیارد تومان بدهی معوقه به سیستم بانکی، صندوقهای بازنشستگی ، موسسات مختلف و پیمانکاران دارد.
– دولت با کسری بودجه سنواتی مواجه است و در سال آینده نیز جنین خواهد بود.
– باز سازی و نوسازی و تکمیل پروژه های نیمه تمام و اجرای پروژه های جدید سیستم نفت و گاز کشور نیاز به یک سرمایه گذاری حداقل ۲۰۰ میلیارد دلاری دارد.
– نوسازی ناوگان هوایی کشور نیاز به یک سرمایه گذاری حداقل ۱۰۰ میلیارد دلاری دارد.
– برای مقابله با بی آبی و تجدید نظردرسیستم مخزن سازی آب رسانی کشور نیاز به یک سرمایه گذاری چند ده میلیلارد دلاری دارد.
– برای راه اندازی بخش تولید نیاز به حداقل صد میلیارد دلار تسهیلات بانکی است
دراین رابطه مشگلات دیگری هم مانند تجارت ۲۵ میلیارد دلاری قاچاق کالا درسال که توسط مافیای حکومتی انجام میشود، خلافکاریهای مالی غیر قابل کنترل بخش اقتصادی دستگاه ولی فقیه، فساد مالی گسترده در دستگاه دولت وجود دارد که موانعی جدی بر سر راه هرگونه اصلاحاتی را ایجاد میکند.
به هرحال تامین چنین بودجه عظیمی از محل درآمد نفت و مالیات طی پنج سال برنامه ششم امری نزدیک به محال است. البته دولت بسیار امیدوار است که بتواند با جذب سرمایه گذاریهای داخلی و خارجی بخشی از بودجه مورد نیاز را تامین کند که امیدواری عبثی است. ایران در حال حاضر به عنوان یک خریدار مورد توجه است و نه محل مناسب برای سرمایه گذاریهای دراز مدت خارجی. بنابراین بسیار بعید است که حتا بخشی از وعده های داده شده در برنامه ششم تحقق یابد.
اشاره:
این گفت و گو را چند سال پیش با آقای رحیمی انجام دادم. هدف، گفتن از شعر و ترجمه ی شعر با یک شاعر و مترجم جدامانده از مرزهای جغرافیایی زبان فارسی بود و بهانه، برنده شدن جایزه ی نیکولای گوگول که بنا به گفته ی آقای رحیمی از سال ۹۸، هر ساله به یک هنرمند در حوزه های ادبیات و سینما اهدا می شود. این گفت و گو اما بنا به دلایلی که شرح اش از حوصله و دلیل نشر این مطلب خارج است، فرصت انعکاس در سایت های فرهنگی و هنری را به دست نیاورد تا چند سالی در پوشه ی نوشته های چاپ نشده ی من جا خوش کند. حادثه ی مرگ غمگنانه ی اقای رحیمی اما، مرا بر آن داشت تا جای یادنامه ها و حرف های کم و بیش تکراری، این گفت و گو را برای چاپ در بخش فرهنگی سایت خلیج فارس، آماده کنم. تا ضمن گفتن دوباره از او، شرافت و سادگی ذاتی و علاقه ی وافرش به شعر هم دیگر بار معلوم اهل نظر شود. شرح این گفت و گو که برای اولین بار در همین مجال فرصت چاپ پیدا کرده را در ادامه ی همین صفحه از پی بگیرید…
آقای رحیمی پیش از هر چیز می خواستم بپرسم که شما اساسا شعر را تا چه حد قابل ترجمه می دانید، مقصودم این است که در جریان ترجمه ی یک شعر “روح” یک زبان تا چه حد دست نخورده باقی می ماند؟
به نظر من؛ به طور کلی؛ شعر تا حدود زیادی قابل ترجمه است. ولی این که روح یک زبان تا چه حد دست نخورده باقی می ماند؛ بستگی به مهارت مترجم دارد. برای رسیدن به این توانایی, لازم است مترجم در هر دوزبان دانش کافی داشته باشد و در هر دو زبان مبدا و مقصد, زندگی کرده باشد. من نمی فهمم چطور ممکن است کسی از زبان انگلیسی مطلبی ترجمه کند بی آنکه حتی یک روز در یک کشور انگلیسی زبان زندگی کرده باشد. منظورم این است که زبان, چیزی بیشتر از فرهنگ لغت است. برای شناخت ادبیات یک کشور؛باید فرهنگ و آداب و رسوم آن جامعه را هم شناخت. اما منتقدان ترجمه را هم قبول دارم؛ آنجایی معتقدند که شعر را نمی شود بطور دقیق و کامل ترجمه کرد, هرچند همین ترجمه های هرچند ناقص و ناکامل هم به نظر من تا حدود زیادی برای پیشرفت و تعالی ی کشور جوان ما که کنجکاو است و جویای دانش و ادبیات، مثمر ثمر و موثر است. کیفیت ترجمه ها در کشور ما رو به رشد است. به همین خاطر است که ما شاهد ترجمه های جدیدی از آثار قبلا ترجمه شده داریم. زبان؛ اساسا پدیده ای پویاست و رو به رشد. از همین روست که ترجمه های قدیمی از اشعار خارجی را که می خوانیم اصولا برایمان جذاب نیست. و از همین روست که ترجمه های جدیدتر را ناشران استقبال می کنند؛ چرا که متوجه ضعف ترجمه های قدیمی شده اند.
– خود شما تمایز یا رجحانی میان ترجمه شعر یا سرودن شعر به زبان اصلی قائل هستید؟
زمانهایی هست که اصلا شعر نمی نویسم. آن روزها بیشتر در باره ی شعر می نویسم. ترجمه می کنم. نقد می نویسم. مقاله می نویسم. اصولا فکر نمی کنم یکی از دیگری برتر است. تمام انواع نوشتن را دوست دارم. اما اصولا جز به نوشتن شعر و ترجمه شعر و نقد شعر؛ دستم به نوشته های دیگری نمی رود. فکر می کنم اگر بخواهم خودم را در هرجریان و هیاهویی داخل کنم, عمرم را به هدر می دهم, چرا که وقت کوتاه است و نادانسته های ما بسیار. اما اگر بخواهم پاسخ مستقیمی به سوال شما بدهم باید بگویم آنقدر که از ترجمه ی شعر لذت می برم از نوشتن شعر لذت نمی برم. شعر نوشتن برای من مثل یک زایمان دردناک و کشنده است؛ در صورتی که ترجمه برایم مثل آرایش است و خستگی ام را درمی آورد.
– چه ویژگی هایی در شعر یک شاعر ، شما را برای ترجمه ی اشعارش ترغیب می کند؟
خیلی سخت است که ازقبل؛ یک سری ویژگی هایی را درنظر بگیرم برای ترجمه. برای من در آغاز؛ ترجمه یک سرگرمی بود. و حالا این سرگرمی تبدیل به یک شغل حرفه ای شده. اما الان هم همانقدر از ترجمه لذت می برم که آن وقت ها که برای تفریح ترجمه می کردم. به غیر از معیار ادبی که مسلما مهم است؛ قابل ترجمه بودن اثر و نو بودن نگاه نویسنده برایم حائز اهمیت است.
– برسیم، به جایزه ی نیکلای گوگول، اگر ممکن است کمی درباره ی این جایزه و جایگاه ادبی آن بگویید.
جایزه ی گوگول در سال ۱۹۹۸ در اواکرایین با ابتکار خانواده ی گوگول و با حمایت کانون نویسندگان اوکرایین تاسیس شد. از آن سال تاکنون، هرسال به شاعران، نویسندگان، فیلمسازان و نقاشان و منتقدان برجسته ی سال جوایزی می دهند. این جوایز به کارهایی داده می شود که به اوکرایینی ترجمه شده. و معمولا در هر شاخه ای یک هنرمند اوکرایینی و یک هنرمند غیر اوکرایینی جایزه می گیرند. واین افتخار ادبی از اهمیت بالایی در کشورهای بلوک شرق برخوردار است.
– اگر اشتباه نکنم اشعار شما را یک شاعر زن به نام ” نادیا ویشنوسکا” به اکراینی ترجمه کرده است، می خواستم بپرسم که شما از آن دسته نویسندگانی هستید که به تمایز قلم زنانه و مردانه معتقدند؟
در مقاله ای که در باره ی شعر شاعران زن نوشته ام, قایل به سبک نوشتاری ی زنانه شده ام. و این فرق می کند با زبان زنانه که بعضی فمینیست ها از آن دم می زنند. من خودم شعرهای بسیاری از شاعران زن را ترجمه کرده ام . و خیلی از مترجمین شعرهای من به زبان های دیگر، زن بوده اند. شخصا تفاوت زیادی در این دو زبان ( زنانه /مردانه) نمی بینم. هرچند که معمولا با خواندن یک شعر می توانم بگویم شاعرش مرد است یا زن. تفاوتی ماهیتی در نوع بکاربردن زبان است که ربط زیادی به خود زبان ندارد، بلکه بیشتر مربوط می شود به درک و حس و شهود زنانه که با درک و حس و شهود مردانه متفاوت است؛ و خیلی طول می کشد تا زنان زبان خودشان را کشف کنند؛ چرا که زبان؛ اصولا مردانه است.
– نقش جوایز این چنینی را در معرفی شعر و ادبیات فارسی و همین طور مطرح شدن نام شاعران فارسی زبان، چگونه ارزیابی می کنید؟
مسلما چنین جوایزی در پخش و اشاعه ی فرهنگ تاثیر دارد. ببینید؛ تا زمانی که یک شاعر و نویسنده جایزه نگیرد معمولا ناشرین رغبتی به نشر اثارش نشان نمی دهند. هرتا مولر و لاکلزیو و جیانگ گائو قبل از جایزه گرفتن در ایران کاملا ناشناس بودند و هیچ مترجمی مایل به ترجمه ی آثارشان نبود. مسلم است که مترجمین آگاه به بازار روز و سلیقه ی مردم و ناشرین؛ بیشتر سراغ ترجمه ی آثار کسانی می روند که قبلا جایزه گرفته اند؛ چون از سود و فروش مطمئنند و از استقبال ناشر و خواننده هم به همچنین. اما در مورد شعر البته وضعیت بیش از آن که بتوانید تصورش را بکنید تراژیک است, چرا که حتی جایزه های خیلی مهم هم آمار فروش را خیلی بالا نمی برد. و شعر کلا ژانری خاص است که مختص خواص است و علاقمندان محدود.
– شما پژوهشهایی در حوزه ی نقد شعر هم داشته اید، پرداختن به این مقوله را تا چه حد در تعالی شعر موثر می دانید؟
من فکر می کنم نقد شعر هم به اندازه ی خود شعر مهم است. بدون دانش نقد, نمی توانیم شعر خوبی بسراییم. بهترین شاعران؛ جزو بهترین ویراستاران و منتقدان متن خودشان هم هستند؛ هرچند این سه حرفه کاملا مجزاست. اما هر شاعری باید تا حدودی بتواند نگاه انتقادی به نوشته های خودش داشته باشد. خیلی از شاعران جوان برایم می نویسند که از نقدهای من چیزهای زیادی در باره ی شعر, آموخته اند. و البته خود من هم موقعی که شروع کردم به شاعری, خیلی نقد می خواندم و از منتقدین خیلی چیزها یادگرفتم که بعدها روی شعرهام تاثیر خوبی گذاشت.
– سر آخر، می خواهم از دیگر آثار در دست چاپ و آماده ی انتشار تان سوال کنم؛ لطفا کمی از آنها بگویید…
چند مجموعه شعر از چند شاعر سوئدی؛ ترجمه کرده ام و آماده ی چاپ است. از جمله منتخب آثار گونار اکه لف؛ بنیانگزار شعر مدرن سوئد. امیدوارم بتوانم ناشری پیداکنم. چند مجموعه شعر هم قرار است به سوئدی ترجمه کنم که برای آنها هم هنوز ناشری ندارم.
به غیر از اینها؛ یک کتاب تحت عنوان مجموعه مقالات , آماده ی نشر دارم که هنوز برایش ناشری پیدانشده. در مجموع و به طور خلاصه بگویم: زیاد کار می کنم و خیلی کم منتشر می کنم.
چنین پیداست که بالاخره حکومت اسلامی و مردم در یک مورد به هم نزدیک شده اند و آن اینست که هردو از کلاف سردرگم اقتصاد کشور دچار سرگیجه شده اند. البته ملت سالها است که مبتلای به آن است، ولی حکومت اسلامی اخیرا دچار آن شده، با این تفاوت که حکومتگران اسلامی یک گام جلوتر هستند و کارشان به هذیان گویی رسیده است. سرگیجه و هذیان گویی حکومت اسلامی زمانی شدت گرفت که مسئولین با دادن وعده های اقتصادی از یک سال قبل از برگزاری مذاکرات هسته ای تا مرحله برجام انتظارات جامعه را بالا بردند و امیدهای کاذب در دل مردم کاشتند. از جمله اینکه در اواسط مذاکرات هسته ای ناگهان از برنامه تبلیغاتی جدید حکومت اسلامی پرده برداری شد و صحبت از ذخیره های ارزی کلان دولت در خارج از کشوربه میان آمد.
هر روز رقمی از ذخیره دلاری دولت در خارج از کشور ارائه میشد و عنوان میگردید که پس از توافق هسته ای سیل دلاری است که روانه کشور خواهد شد. این ارقام از حدود ۲۰ میلیارد دلار شروع میشد و گاه تا ۱۵۰ میلیارد دلار هم بالا میرفت. کار به جایی رسیده بود که اوباما و جان کری هم وارد معرکه دلارشماری حکومت اسلامی شده بودند و ارقام متفاوتی ارائه میدادند. این بازی مسخره دستکاه تبلیغاتی حکومتگران اسلامی با پیشرفت در مذاکرات هسته ای همچنان بالا و پایین میرفت تا اینکه با امضای برجام معلوم شد که آن ارقام نجومی ذخیره دلاری در خارج از کشور سرابی بیش نبوده است. اکنون هم که برجام به سرانجام رسیده است هنوز از رقم واقعی دلارهای ذخیره ای خبری نیست و حکومت اسلامی با اعلام نکردن رقم واقعی باز هم ملت را سر کار گذارده تا سرگیجگی جامعه و دولت همچنان ادامه داشته باشد
نوع دیگر “سرگیجه ملی” به دکترین اقتصادی آقای خامنه ای یعنی ” اقتصاد مقاومتی ” مربوط میشود که به قضیه فیثاقورس تبدیل شده، یعنی هیچکس نه مسئولسن دولتی، نه کارشناسان اقتصادی ، نه کارآفرینان از این مدل اقتصادی بیرون آمده از زیر عمامه آقا سر در نمیاورد. تنها سردار نقدی ها و جنتی ها، علم الهدا ها و آن عده ای که بهرحال چه چه و به به گوی “مقام معظم رهبری” هستند این کشف اقتصادی را درک کرده اند. آقای خامنه ای تصور میکند که با اقتصاد هم میشود مانند فقه و اصول که دستمایه ملایان است تا هر طور دلشان میخواهد برداشت کنند وهرگونه که میخواهند تفسیر نمایند، بازی کرد. درحالیکه علم اقتصاد بسیار پیچیده تر و فنی تر از آن است که بشود راه حل بحرانها را از زیر عمامه ملایان بیرون آورد. کشورهای پیشرفته با آن همه علم و دانش و فن آوری سازمانهای مختلف تحقیقاتی و سلامت مالی دولتمردان هرازچندگاهی گرفتار بحرانهای اقتصادی آنهم نه ساختاری مانند اقتصاد ایران، بلکه موردی میشوند که گاه سالها به طول میانجامد تا همین بحرانهای موردی را برطرف کنند و اقتصاد کشور را به حالت عادی بازگردانند. حال آقای خامنه ای با سرهم کردن یک سری تعاریف غیرعلمی و غیرعملی و غیر قابل تطبیق با شرائط روز کشور میخواهد اقتصاد پرفساد و بهمریخته موجود را به دست همان دزدان و غارتگران که اقتصاد کشور را به این روز انداخته اند، آنهم نه با استفاده از علم اقتصاد وتجربیات سایر جوامع، بلکه با راه حلهای من درآوردی اصلاح کند. در این میان بادمجان دور قا بچین ها مداحی را به جایی رسانده اند که از “دکترین اقتصادی آقا” به عنوان “سیستم اقتصاد اسلامی” در مقابل سیستم اقتصاد آزاد و نظام سوسیالیستی نام میبرند.
نوع دیگر سرگیجه حکومت و ملت دزدی و فساد نهادینه شده در درون حکومت، به ویژه در ئاخل تشکیلات رهبری است که اصلاح ناپذیر است. جهت اطلاع آقای خامنه ای اقتصاد ایران ۳۷ سال است که به کژراهه میرود، به عبارت دیگر اقتصاد کشور پس از قرنها عقب ماندگی و گذار از طوفانها، در قبل از انقلاب فرصتی یافت تا راه تکامل و پیشرفت را تجربه کرده، هم پا با اقتصادی جهانی به پیش رود و در این راه پیشرفتهای قابل توجهی هم داشت که ناگهان بلا نازل گردید و جامعه مواجه با جماعتی به نام حزب الهی شد که فقط یک هدف داشت و آن تخریب و غارت بود. این جماعت مانند قشون اعراب و مغول به کشور شبیخون زدند. در این شبیخون ۳۷ ساله تنها ساختارهای اقتصادی منهدم نشده، بلکه به شیوه دزدان دریایی به غارت و چپاول اموال مردم تحت عنوان مصادره اموال نیز دستبرد زده شد و چون اینگونه ثروت اندوزی به مزاجشان خوش آمد، فضای دزدی و چپاول را روز به روز گسترده تر کردند و با تشکیل انواع گروه های مافیایی وابسته و پیوسته به حکومت و داشتن قدرت نظامی در پشت سر خود به چپاول سیستماتیک ثروتهای ملی از نفت و گاز و برق و مخابرات گرفته تا آثارباستانی و قاچاق سازمان یافته پرداختند. نتیجه این شد که می بینید، از یکطرف حکومتی تا سر فرو رفته در فساد،. از طرف دیگر جامعه ای که اگثریت آن بایستی به صدقه ۴۵ هزارتومانی دولت و کمک بنیادها و قرض و گدایی و فروش اعضای بدن گذران عمر کند. این همان جامعه ای است که ۳۷ سال پیش درب بازار جهانی را به روی خود باز کرده بود، شانزدهمین پول قدرتمند جهان را داشت، سرمایه گذاران خارجی با اشتیاق سرمایه گذاری میکردند و رشد متوسط تولید دورقمی بود { درحال حاضر منها است} و فقط دوبرنامه توسعه دیگررا میبایستی تجربه میکرد تا امروز در ردیف کره جنوبی و ژاپن قرار میگرفت.
این سرگیجه ها که تنها به سه مورد آن اشاره شد بسیار مزمن تر از آن است که با وعده و وعیدهای دروغین و تبلیغات گوشخراش و قراردادهای نمایشی مانند آنچه که در سفر اخیر روحانی به اروپا اتفاق افتاد و حتا اقتصاد مقاومتی قابل معالجه باشد. باز جهت اطلاع آقای خامنه ای باید گفته شود که سیستم اقتصاد آزاد که حکومت اسلامی هم تابع آن است مکانیسم و قانونمندیهای خاص خود را دارد که اگر رعایت نشود، اوضاع اینگونه میشود که می بینید، یعنی فرو رفتن در منجلاب فساد. اگر شما به عنوان ولی فقیه، دراین واپسین روزهای عمر واقعا خواهان اصلاح امور و رفع سرگیجه های مبتلابه جامعه هستید، تنها یک راه وجود دارد و لاغیر، آنهم شروع پاکسازی از بیت خودتان با خلع ید اقتصادی از کل حکومت ، واگذاری اقتصاد کشور به بخش خصوصی مستقل و اصلاح ساختاری سیستم مالیاتی است. در غیر اینصورت با همین سرگیجه ها به خواب ابدی فرو خواهید رفت.
جنگ، تبعید، مهاجرت، غربت و حتی سیاست برای بشر امروز دیگر واژه هایی کلیشه ای به حساب می آیند؛ چه رسم سالیان شیوه ی اندیشیدن به این واژگان و مفاهیم را خواهی نخواهی به آدمیزاد آموخته است؛ اما پیوند این واژه ها با اسطوره و شعر و موسیقی ست که چنان سازشی نوین طرحی نو پیش پای انسان می گذارد؛ طرحی که برای ترسیم آن به قلمی شاعرانه و رنگی دگرگونه نیاز است.
کیست که در راه جست و جوی این تصویر و این قلم به نام “تئو آنجلوپولوس” بر نخورده باشد؟ کارگردانی که خود می گفت: “کسی که در یونان به دنیا آمده و در آنجا بزرگ شده، از این اساطیر گریزی ندارد. این یک بازی روشنفکرانه نیست، این اساطیر با شیر مادر به وجودمان نوشانده میشوند. فیلمهایی مانند “نگاه خیره اودیسه” حاصل منطقی همین روند است. این اساطیر همه جا در یونان امروز همراه مناند”.
آنجلو پولوس در بیست و هفتم آوریل ۱۹۳۵ در همین سرزمین اساطیری دیده به جهان گشود. اما از زمانی که خود را شناخت سرزمینش را یا – در جریان جنگ جهانی دوم – در اشغال نازی ها دید و یا درگیرجنگهای داخلی. مسائلی که بعد ها زمینه ی اصلی بسیاری از فیلم های او را شامل شدند.
تئوآنجلو پولوس در جوانی وارد دانشگاه آتن شد و به تحصیل در رشته ی حقوق پرداخت، او که در دوران دانشجویی به اقتضای زمان و رسم دوران به عنوان یک فعال چپ گرا شناخته می شد پس از مدتی تحصیل در این رشته را نیمه تمام رها کرد و به پاریس رفت تا در مدرسه ی “ایدک” مشق فیلمسازی کند… در همان روزها بود که برای گذر ایام به حرفه ی روزنامه نگاری مشغول شد.
همین تجارب هم باعث شد که پس از بازگشت به یونان به عنوان منتقد فیلم در یک روزنامه ی چپ گرا مشغول به کار شود و پس از کودتای نظامی در یونان و در فاصله ی سالهای ۱۹۶۷ تا ۱۹۷۴ که مصادف با اوج حاکمیت دیکتاتوری در یونان بود به فیلمسازی روی آورد.
تا جایی که از دهه ی دهه ی ۷۰ به بعد جایگاه وی به عنوان یک فیلم ساز در میان فیلم سازان حرفه ای به شکلی متمایز جلوه گر شد. نمایش فیلم های او در جشنواره های سینمایی عموما تحسین منتقدین را بر می انگیخت و موفقیت هایی را برای او به دنبال می آورد. او که نخستین فیلم کوتاهش به قیچی سانسور حکومت سرهنگ ها مبتلا گشته بود، اولین فیلم بلند خود با نام “بازسازی” را در سال ۱۹۷۰ تهیه کرد و از آن پس بود که به شکل جدی و حرفه ای کارگردانی و فیلم نامه نویسی را از پی گرفت.
او با ساخت فیلم “بازیگران دوره گرد” در سال ۱۹۷۵ موفق به کسب جایزه ی فیپرشی از جشنواره کن شد، اما از آنجایی که ماجرای فیلم نقدی جسورانه بر خفقان عظیم فرهنگی یونان بود، به مذاق حکومت نظامی آن کشور خوش نیامد و منجر به محرومیت آنجلو پولوس از حرفه ی روزنامه نگاری شد. او که حالا دیگر حربه ای جز فیلم سازی نداشت، قلموی شاعرانه اش را بر جوهر اندیشه اش زد و آثاری آفرید که به رغم سیاسی بودن، هرگز به زمختی و نیرنگ سیاست آلوده نشدند. فیلم های او چونان اشعاری هستند که استعاره های تصویری را جایگزین استعاره های ادبی محصور بر کاغذ می کنند و تلفیقی از نقاشی و شعر و موسیقی را بر پرده ی نقره ای به رقص می آورند.
آنجلوپولوس در سال ۱۹۸۴، با ساخت فیلم ” سفر به سیترا” جایزه ی منتقدان بین الملل برای بهترین داستان را از جشنواره ی کن دریافت کرد، فیلم روایت زندگی تبعیدیان لابدی بود که در تلاش برای جست و جوی هویت و باز گشت به سرزمین مادری و هویت اصیل خود به وادی حیرانی افتاده اند.
او با روش منحصر به فرد و آرامش ذاتی خود و با بهره گیری از مایه های نوستالژیک و وطن دوستانه، زیرکانه سیاستمداران قدرت طلب و سلطه جو را به چالش کشید و در عین حال با استفاده از سکانس های آرام وطولانی نگاه شاعرانه ی خود را به پیرامونش حفظ کرد، این گونه است که سازش ناپذیری مداوم او در عرصه ی سیاست هرگز رنگ شعار زدگی و کلیشه را بر خود نگرفت.
“گام معلق لک لک”، محصول سال ۱۹۹۱، یکی دیگر از آثار تحسین شده ی این فیلم ساز است. داستان فیلم در روستایی مرزی ما بین دو کشور خیالی رخ می دهد، روستایی که مهاجران فراوانی را درخود جای داده و روزنامه نگار قهرمان داستان به این خیال می افتد که سیاستمداری که پیش از این به شیوه ای مرموز مفقودالاثر گشته بود، را پیدا کرده است. فیلم با جست و جو بر آب دریاها برای پیدا کردن اجساد قربانیانی که از کشور خود گریخته اند آغاز می شود، کسانی که کشور مقابل حاضر به پذیرش آنان نشده و آنان فنا را به بازگشت به میهن خودشان ترجیح داده و خود را از عرشه ی کشتی به دریا پرتاب کرده اند. اردوگاه مهاجرین که نمادی از جهان معاصر است از ترکیب ملیتهای گوناگون تشکیل شده است، ملیتهایی که دلیل مهاجرتشان گریز از جوامع بسته ای ست که آنها را اقلیت به شمار می آورد ودر نتیجه آنان را از بسیاری از امکانات و حقوقشان محروم می سازد. حضور تمثیل گونه و تکثیر شونده ی مسافری که ظاهرا ناپدید شده، پرداختن به اسطوره و نمایش روند دگردیسی – که در تغییر نقش “مرد سیاسی” به پیرمرد سیب زمینی فروش مشهود است – همگی از مشخصه های فیلم سازی آنجولوپولوس در این فیلم هستند.
دیگر اثر مطرح تئو آنجلوپولوس، ” نگاه خیره ی اولیس” است که جایزه ی با ارزش هیات ژوری و منتقدان بین الملل و عنوان فیلم سال اروپا را به خود اختصاص داد. فیلم محصول سال ۱۹۹۴ بود و”انرو هورتن” در باره ی آن، اینگونه گفته است:
” نگاه خیره ی اولیس، یک سه گانه ی ادیسه وار است . در یک سطح جستجویی بر ریشه های سینمای بالکان و به واقع خود سینما می نماید. همچنین سفری به تاریخ بالکان و به نحوی برجسته در بر دارندهی تراژدی مداوم بوسنی است و در پایان سفر منحصر به فرد مردی به اعماق زندگی، عشق ها و از دست رفتههایش را به تصویر می کشد. ” آنجلوپولوس در این فیلم هم نگاه پرسشگرانه ی خود را به جهان امروز و انسان مدرن معطوف ساخته است.
تئو آنجلوپولوس، هم چنین در سال ۱۹۹۸ برای فیلم “ابدیت و یک روز” جایزه نخل طلای کن و همین طور جایزه هیئت داوران کلیسای جهانی را به خانه برد. او در این فیلم هم سینمای شاعرانه ی فلسفی مختص خود را به نمایش گذارده است و از همان انسان هایی سخن گفته است که در غالب آثار او تکرار می شوند، آدم هایی که در تنهایی و سرگشتگی خود غرق اند و به دنبال گم شده ای می گردند که آن را در گذشته ی خود جا گذاشته اند و به همین دلیل است که عازم سفر می شوند و محور اصلی داستان را همین سفرها تشکیل می دهند. در ابدیت و یک روز نیز الکساندر شخصیت اصلی فیلم که یک شاعر و نویسنده است قصد دارد سفری را آغاز کند اما با این تفاوت که سفر او برخلاف سفر شخصیتهای دیگر فیلمهای آنجلو پولوس، سفری بدون بازگشت است چرا که او از بیماری سرطان رنج میبرد و در آستانه مرگ است. الکساندر که بنا به پیش بینی پزشکان تنها یک روز از عمرش باقی مانده، سعی میکند با یادآوری خاطرات گذشته زندگی اش را یک بار دیگر مرور کند. تنها افسوس او این است که کارهایش در آستانه مرگ ناتمام مانده است. بخش عمده ی فیلم در فلاش بک میگذرد و روایت آن بین گذشته و حال حرکت میکند. در حقیقت ابدیت و یک روز بیش از هر چیز یک نوستالژی است. نوستالژی گذشته از کف رفته ، نوستالژی عشق های به خاک سپرده شده و …
فیلم ” دشت گریان ” این کارگردان در جشنواره ی بین المللی فیلم برلین ۲۰۰۴، نامزد دریافت خرس طلایی شد و در جشنواره تورنتو نیز جایزه ویژه هیئت داوران را از آن خود نمود، این فیلم که در بیست و سومین جشنواره بین المللی فیلم فجر نیز سیمرغ ویژه هیئت داوران و سیمرغ فیلم برگزیده تماشاگران را از آن خود ساخته بود در میان مخاطبان ایرانی نیز شناخته شده است. داستان فیلم که مربوط به سال ۱۹۱۹ است، از زندگی گروهی پناهندگان جنگی حکایت می کند که از اودسا به محلی در نزدیکی تسالونیکی یونان مهاجرت کرده اند، در میان این پناهندگان دو کودک به نامهای “الکسیس” و “النی” نیز حضور دارند. النی کودکی یتیم است که خانواده الکسیس، سرپرستی وی را برعهده گرفته اند. پناهندگان، دهکده کوچکی نزدیک رودخانه بنا کرده اند و در این میان، دلبستگی و عشق عمیق الکسیس و النی به یکدیگر که در بستر اتفاقات ناخوشایند و شرایط سخت دیکتاتوری جنگ جوانه زده است، با گذشت زمان و از پی بروز حوادث گوناگون مستحکم تر می شود و سرانجام به تعالی هر دوی آنها منجر می گردد.
آثار آنجلو پولوس همگی با جوهره ی تراژدی و حماسه و اسطوره ی یونان باستان گرهی ناگشودنی خورده اند. او در تلاش بود که وقایع هستی را در بستر تاریخ و رخدادهای اجتماعی و سیاسی بیان کند و در این میان از هیچ کوششی برای کشاندن بیننده به اعماق تاریخ یونان دریغ نمی کرد. خود او می گفت:
“من از تو انتظار ندارم که بفهمی چه چیزی را میخواهم با فیلمهایم بگویم؛ من از تو انتظار دارم آنچه که روحات از فیلمهایم میگیرد دریابی. درست مثل یک شعر.”
هم چنین نمی توان از نقش موسیقی ، به عنوان یکی از ارکان اصلی فیلم های او غافل شد، موسیقی ای که گاه تصویر را هم به مدد می طلبد و خود را در رقصهای جادویی دو نفره به نمایش می گذارد.
از دیگر آثار این کارگردان می توان به روزهای ۳۶ (۱۹۷۲)، بازیگران پی سپار (۱۹۷۵)، شکارچیان (۱۹۷۷)، اسکندر کبیر (۱۹۸۰)، آتن، بازگش به آکروپلیس (۱۹۸۳) پرورشدهنده زنبور عسل (۱۹۸۶)، چشم اندازی در مه (۱۹۸۸) و غبار زمان (۲۰۰۷) نیز اشاره کرد.
تئو آنجلوپولوس که از ۲۶ دسامبر ۲۰۱۱ فیلمبرداری پروژه سینمایی “دریای دیگر” را آغاز کرده بود، و قصد داشت در آن مشکلات اقتصادی و بحران های مالی اخیر یونان را به تصویر کشد، در روز ۲۴ ژانویه ی ۲۰۱۲ در حالی که در کنار یکی از جادههای شهر پیره در نزدیکی آتن – محل فیلمبرداری فیلم جدیدش – قدم میزد، بر اثر تصادف با موتور سیکلت درگذشت. وسرانجام شاعر، نقاش و فیلسوف سینما در هفتاد و هفت سالگی و پس از چهل و اندی سال فیلمسازی دیده از جهان فرو بست:
تنها یک شادمانی وجود دارد،
که گرانبها و ابدی ست
بی سلاح بودن
آواره زیستن و پیوسته رنج کشیدن
موضوع گسترش صنعت فولاد در کشور یکی از اهداف بلند پروازانه محمدرضاشاه در ساخت ایران فردا به شمار میرفت. شاه معتقد بود که با توجه به معادن عظیم سنگ آهن درکشور ، انرژی حاصل از نفت و گاز و نیروی کار ارزان ، شرائط و زمینه نه تنها برای رسیدن به مرحله خودکفایی فراهم است بلکه میتوان میتوان خیلی سریع از مرز خودکفایی فولاد گذشته، به عنوان یک صادر کننده مطرح بخشی از بازار جهانی را تصاحب کرد. اقدامی که هم در جهت استقلال اقتصادی کشور رقم میخورد و هم اینکه منبع درآمدی مطمئنی را تضمین میکرد. به همین منظور این صنعت در زمانی کوتاه با گسترش ذوب آهن اصفهان و ساخت و توسعه مجتمع فولاد مبارکه ، ساخت نورد و لوله اهواز وچند مجتمع دیگر تولید فولاد کشور با رشد قابل ملاحظه ای مواجه شد . بنابراین از همان زمان سرمایه گذاری و گسترش صنعت فولاد کشور بطور کلی به یک برنامه استراتژیک و پایه ای تبدیل شد. متاسفانه این هدف ملی و ارزشمند شاه که در زمان وی به شدت تعقیب میشد در بعد از انقلاب دچار وقفه چند ساله گردید. زمانی هم که این صنعت بحران را از سر گذراند و سرمایه گذاری در آن مجددا دنبال شد دچار موانع دیگری گردید ، از جمله اینکه مافیای آهن شکل گرفت که در حال حاضرتسلط مطلق بر این بازار دارد. حضور فعال و پر قدرت مافیای آهن در سالهای اخیر برنامه افزایش توان تولید فولاد کشور و توسعه آنرا از جهتی که در رژیم گذشته برنامه ریزی شده بود منحرف ساخته و برنامه ریزیها بیشتر تحت تاثیر اعمال نفوذ ها و زدوبندهای پشت پرده در رابطه با واردات به بهانه ایجاد تعادل قیمت در بازار داخلی قرار گرفته است.
محمد سعیدیکیا رییس بنیاد مستضعفان که به هر حال از مداحان رژیم به شمار میرود، در تشریح برنامه تولید فولاد در کشور از زاویه ای دیگر به مسئله نگاه کرده میگوید: سرمایهگذاری برای توسعه مناطق محروم و احداث کارخانجات برای تولید محصولات صنعتی از جمله برنامههایی است که هم اکنون توسط بنیاد در حال اجراست. شرکت فولاد کاوه جنوب یکی از همین کارخانجاتی است که عملیات احداث آن از سال ۸۶ در منطقه ویژه اقتصادی صنایع معدنی و فلزی خلیج فارس در زمینی به مساحت ۱۷۰ هکتار آغاز شد. علی دهاقی مدیرعامل شرکت مذکور با اشاره به اینکه براساس افق چشمانداز ۱۴۰۴ کشور تولید سالانه فولاد باید ۵۵ میلیون تن برسد، میگوید: سهم شرکت کاوه پارس به عنوان هلدینگ گسترش صنایع معدنی بنیاد مستضعفان براساس اسناد بالادستی و چشمانداز ۱۰ درصد پیشبینی شده که براین اساس باید ۵.۵ میلیون تن فولاد در سال تولید شود. وی با بیان اینکه فاز اول فولاد کاوه با ظرفیت ۱.۲ میلیون تن در سال و با آخرین تکنولوژی اروپایی و ظرفیت ذوب ۱۷۰ تن آماده بهرهبرداری شده است، یادآور شد: تاکنون حدود ۴۰۰ تن شمش فولادی در این کارخانه تولید شده و پیشبینی میشود از اوایل سال آینده بتوانیم با ظرفیت اسمی تولید کنیم. وی با بیان اینکه فاز دوم فولادسازی با پیشرفت فیزیکی حدود ۳۸ درصدی تا پایان سال ۹۶ به بهرهبرداری میرسد، افزود: ظرفیت این فاز نیز ۱.۲ میلیون تن است که تجمیع این دو فاز تولید سالانه ۲.۴ میلیون تن فولاد را به همراه دارد، به این ترتیب سهم ۱۰ درصدی محقق میشود. مدیرعامل شرکت فولاد کاوه جنوب میگوید هماکنون با کمبود مواد اولیه مواجه هستیم و یادآور میشود: این در حالی است که مواد اولیه به صورت کنستانتره، آهن اسفنجی و گندله در حال صادرات است که در صورت توقف خام فروشی در کشور علاوه بر افزایش ارزش افزوده، باعث اشتغالزایی بسیار بالایی هم میشود
یکی از عوامل مخرب که در تعقیب سودجویی مافیای آهن متوجه این صنعت گردیده و در واقع ضربه ای کاری بر آن وارد آورده واردات بی حساب و کتاب آن است . واردات آهن همواره وجود داشته ، ولی از اوایل دولت احمدی نژاد کارخانههای فولادسازی کشور ناگهان با انبوه عظیم واردات از چین مواجه شدند که سابقه نداشت، بطوریکه به تدریج به صورت معضلی در صنعت فولاد آشکار شد ، یعنی رقیب قدرتمندی که رقابت با آن آسان نبود درمقابل تولیدکنندگان ایرانی ظاهر گشت. از همان زمان شمش چینی با قیمتی بسیار پایینتر از قیمت محصولات داخلی وارد میشد که منجر به آن گردید که تولید فولاد در کشور با چالشهای اساسی روبهرو گردد.
در ط.ل این مدت تولید کنندگان فولاد برای نجات این صنعت به هر وسیله ای متشبث شده اند تا درخواست خود مبنی برافزایش تعرفه واردات فولاد را از تصویب دولت بگذرانند، ولی موفق نشده اند. تنها از حدود دو هفته پیش وزارت صنعت و معدن بر فولاد سازان کشور منت گذارده تعرفه واردات مقاطع فولادی ۴ درصد بود که با رشد ۶ درصدی هماکنون به ۱۰ درصد افزایش داده است. ظاهرا این اقدام دولت بایستی به منظور جلوگیری از افزایش واردات انجام شده باشد. درحالیکه کارشناسان وزارت صنعت بخوبی واقفند که اینگونه تسهیلات قطره چکانی تاثیری بر کاهش واردات فولاد نخواهد داشت و سود واردکنندگان فولاد بسیار بالاتر از آن است که با این درصدها میدان را خالی کنند. به همین جهت اگثر کارشناسان معتقدند برای جلوگیری از تعطیلی بیش از حد کارخانه های تولیدی باید تعرفه واردات بالای ۱۰۰ درصد تعیین شود، فعالان بخش صنعتی کشور بر این باورند که واردات بیرویه شمش چینی نه تنها باعث حذف گسترده فرصتهای شغلی در این صنعت شده، بلکه بسیاری از واحدهای تولیدیدیگر راهم به تعطیلی کشانده است.
دولت امریکا که خود از تولیدکنندگان بزرگ فولاد درجهان به شمار میرود، مانند ایران گرفتار واردات ارزان قیمت فولاد از چین شد. بطوریکه در زمانی کوتاه بازار داخلی امریکا را با بحران جدی مواجه کرد. دولت امریکا که دید با ایجاد تسهیلات نمیتواند این غول وارداتی را مهار کند در یک تصمیم ضربه ای و در جهت تقویت تولید کنندگان داخلی خود ۲۳۶ درصد تعرفه تعیین کرد. متاسفانه وزارت صنعت و معدن کشور چنان در دستان مافیاهای مختلف صنعتی و تجاری اسیر هستند که آنها هرگونه تسهیلات و در صد تعرفه ای را که بخواهند میتوانند به دست آورند.
دررژیم گذشته بخش تولید کشور بر چهار پایه بنا گردید ، صنعت پتروشیمی، صنعت ساختمان، صنعت خودروسازی و صنعت فولاد و در هر چهار مورد هم باسرعت در حال پیشرفت بود. در حال حاضر درست برعگس شده است، یعنی هر چهار پایه تولید کشور به علت وجود مدیریت فاسد، زدوبندچی و غیر متخصص در بحرانی عمیق و جدی فرو رفته است. مسئولین حکومتی هیچ توضیح و توجیهی جز اینکه تحریمها را بهانه کنند ندارند که آنهم تاریخ مصرفش گذشته. زیرا که همه میدانند تسلط مافیای قدرت و ثروت عامل اصلی وضع موجود است، بنابراین توضیحات سراپا دروغ حکومتی را کسی باور نمیکند. به هرحال صنعت فولاد کشور در حال فروپاشی است و نیاز به حمایت جدی دولت از جمله کاهش واردات دارد که معلوم نیست دولت روحانی قدرت آنرا داشته باشد که مافیای آهن را مهار کند.
لولاندا کریستینا جیلیوتی؛ که بعدها با نام دالیدا به شهرت رسید؛ در نیمه ی ژانویه ی ۱۹۳۳ و در قاهره به دنیا آمد؛ در خانواده ای از مهاجرین ایتالیایی. پدر او، نوازنده ی اول ویلن در خانه ی اپرای قاهره بود، همین است که لولاندای کوچک و زیبا از همان روزهای نخستین زندگی اش با ساز و آواز آشنایی پیدا کرد و از معنای آمیختگی فرهنگ ها درک مناسبی به دست آورد.
نخستین بار زیبایی چهره و اطوار زنانه اش بود که اسباب به چشم آمدنش شد، چه او از پس چند حضور در مجله های مد و زیبایی، در سال ۱۹۵۴ و در بیست سالگی ملکه ی زیبایی مصر شد؛ از همان وقت بود که نام هنری دالیدا را انتخاب کرد و پای ثابت رسانههای آن کشور شد، تا زندگی غریب و به واقع دشوار او، از همان روزها بنیان نهاده شود.
دالیدا در همان سال رخت سفر بست و به پاریس رفت تا از فضای فرهنگی این کلان شهر، برای تحقق رویاهایش بهره بگیرد؛ سفر او که در آغاز به خیال سینما و پرده ی جادو آغاز شده بود؛ چند صباحی آن سو تر به نهایت شهرت و محبوبیت هنری در چهارسوی دنیا رسید و سرآخر هم با وداعی تلخ تر از تلخ به پایان آمد.
زندگی هنری او در فرانسه، خیلی زود در مسیر شهرت و اعتبار قرار گرفت، دالیدا از پس یک دوره ی به نسبت کوتاه حضور در کاباره های شهر، به سالن های مجلل هنری راه پیدا کرد و خیلی زود هم همکار چهره های بلند آوازه ی موسیقی فرانسه شد و از تلویزیون ملی این کشور سر در آورد.
او در جملگی سالهای فعالیتش، علاوه بر فرانسه، مردمان مصر و ایتالیا را هم هموطن به حساب آورد و در بازار فرهنگی این دو کشور هم فعالیتهای پرشماری داشت؛ از همین جمله است حضور پیاپی او در ایتالیا و فستیوال سنرمو. دالیدا در سال ۱۹۶۷ با اجرای ترانهی “Ciao amore ciao” علاوه بر مردم کوچه و بازار، نگاه منتقدیدن هنری را هم به خود جلب کرد.
همان طور که ذکرش رفت؛ حضور دالیدا در بازار موسیقی مصری ها هم در بسط دامنه ی طرفدارانش بسیار موثر بود. او با اجرای ترانه های محبوب و وطن پرستانه، علاوه بر مردمان سرزمین اهرام، با جامعه ی وسیع عرب زبان دنیا هم ارتباط برقرار کرده و از جانب ایشان، خودی به حساب می آمد…
در آن دوران، ترانه های مشهور به واسطهی میزان نشرشان در شهر؛ به نشان نقره و طلا مزین میشدند. دالیدا علاوه بر دریافت چندین و چند نشان طلا در ممالک متفاوت و در پی استقبال فراوان مردم از آثاراش به عنوان نخستین خواننده ی تاریخ به نشان الماس دست پیدا کرد و آغازگر بدعتی تازه در بازار ترانههای پر فروش شد.
علاوه بر شیوهی اجرا و صدای خوب، مهارت او در یادگیری زبان های متفاوت را هم ستودهاند. دالیدا که با پیشینهی ایتالیایی، در قاهره رشد کرده و در فرانسه زندگی میکرد، علاوه بر این سه زبان، آثار پر شمار دیگری را هم به اسپانیایی و عبری و آلمانی و انگلیسی درست و بیغلط اجرا کرد تا به حق؛ «دختر زمین» لقب بگیرد.
آشنایی او با فرهنگهای گونه به گونه در کنار محبوبیت بالای او باعث شد تا دالیدا در سالهای فعالیت هنریاش، بسان پل رابطی باشد میان مردمان چهارسوی زمین؛ تا آنجا که محبوبیت بسیاری از ترانههای قرن، به واسطه ی اجرای دالیدا حاصل شده، از همین جمله است، نمونه ی فرانسوی ترانهی ” Paroles Paroles ” که با اجرای دالیدا و آلن دولن اعتباری جهانی کسب کرد.
گستردگی سبک های کاری هم دیگر از دلایل ماندگاری اوست. او که بیشتر به واسطه ی ترانه های مردمی و عاشقانه اش شناخته می شد، دستی طولا هم در ترانه های شاد و ریتمیک داشت. تا آنجا که برخی از ترانه های او؛ پای ثابت دانسینگهای اروپا در دههی هفتاد بوده اند و بهانهی سادهای برای خوشبختی و شادی مردمان شهر…
او که در آغاز به عشق حضور در پرده ی نقره ای به فرانسه رفته بود، سرانجام چند حضور سینمایی را هم تجربه کرد؛ بیشتر از همه در نقش خودش و به واسطه ی شهرت و هنر آوازش، با این وجود اما تجربه های سینمایی دالیدا را هم از جمله نقاط قابل اتکای آثار او دانسته اند.
در کنار تمامی موفقیتهای هنری، حواشی زندگی او شاید حتی پررنگ تر از متن بوده باشند. دالیدا بارها و بارها شاهد خودکشی عشقهای زندگیاش بود و در تمام عمرش هم از مصائب لابد بی خانه بودن رنج می برد. علاوه بر اینها او به واسطهی نپذیرفتن یک کودک ناخواسته برای همیشه سترون شد و از جادوی مادربودن محروم ماند؛ تا در تمامی سالهایی که طعم موفقیت شهری را میچشید، با زخمهایی کشنده و روح آزار دست و پنجه نرم کند.
«زندگی برایم غیر قابل تحمل شده بود. مرا ببخشید….» اینها آخرین کلمات دالیداست که پیش تر از مرگ اختیاریاش نوشته شده بود. روح بی قرار و آزادهی او، سرانجام تاب این همه غم را نیاورد. او که پیشتر هم چند باری دست به خودکشی زده و هر بار نجات پیدا کرده بود، سرانجام با مصرف بسیار زیاد داروهای روان گردان؛ دنیای وحشی مردمان زنده را بدرود گفت و به صف ستارگان خاموش پیوست.
توضیح آخر اینکه این نوشتار صورت خلاصه شده ی متن برنامه ی مستند چمتاست که پیش تر به روی آنتن تلویزیون ایران فردا رفته است.
تحریم هایی که لغو خواهند شد:
الف : از طرف اتحادیه اروپا:
، تحریمهای مربوط به کمکهای بلاعوض، کمکهای مالی و وامهای ترجیحیارایه خدمات بیمهای، تایید بیمه یا بیمه اتکایی امکانپذیر میشود. تحریمهای مربوط به انتشار اوراق قرضه تضمین شده از سوی دولت ایران. تحریمهای مربوط به واردات نفت و گازو مربوط به واردات فرآوردههای پتروشیمی از ایران. داد و ستدهای مربوط به بخش انرژی. تحریم معاملات با بخشهای کشتیرانی و کشتیسازی ایران و مربوط به حمل و نقل. تجارت طلا و سایر فلزات گرانبها با ایران.. تحریمهای مرتبط با نرمافزار . امکان تجارت گرافیت، فلزات خام یا نیمه ساخته مانند آلومینیوم، فولاد، زغال سنگ و نرم افزار برای یکپارچهسازی فرآیندهای صنعتی. حذف نام افراد و نهادها از فهرست اشخاص ویژه و بلوکه شده
ب : از طرف امریکا:
فروش هواپیماهای تجاری یا مسافربری و قطعات و خدمات مربوط به ایران. صادرات فرش و مواد غذایی از جمله پسته و خاویار از مبدا ایران به امریکا . تحریمهای اعمالی بر افراد و اشخاص حقوقی شامل بانک مرکزی ایران، سایر موسسات مالی ایرانی (مندرج در الحاقیه)، شرکت ملی نفت ایران، شرکت بازرگانی نفتیران (نیکو)، شرکت ملی نفتکش و سایر افراد و اشخاص حقوقی که توسط خزانه داری به عنوان دولت ایران شناسایی شدهاند لغو میشود. همچنین اتباع تحریم شده یا افرادی که اموالشان توقیف است . آزاد شدن ریال و خرید و فروش دلار به دولت ایران . محدودیتهای تجارت دو جانبه بر درآمدهای ایران که در خارج از کشور است، شامل محدودیتهای مربوط به نقل و انتقال درآمدها . تحریم خرید، پذیرهنویسی یا تسهیل معاملات دیون حاکمیتی ایران، شامل اوراق قرضه دولتی. ارایه خدمات بیمه یا بیمه اتکایی در رابطه با فعالیتهای سازگار با برجام. تحریم سرمایهگذاری، شامل مشارکت در سرمایهگذاریهای مشترک، کالاها، خدمات، اطلاعات، فناوری، دانش و کمک فنی برای بخش نفت، گاز و پتروشیمی . تحریم معامله با بخش انرژی ایران شامل معامله با شرکت ملی نفت ایران، شرکت ملی نفتکش ایران، شرکت بازرگانی نفت ایران (نیکو)، شرکت ملی نفتکش . فروش، عرضه یا انتقال کالاها و خدمات مورد استفاده با بخش خودروسازی ایران امکانپذیر میشود
جذب ۲۰۰ میلیارد دلار سرمایه خارجی در برنامه ششم
مسعود هاشمیان قائممقام معاون وزیر نفت در امور بازرگانی و بینالملل، از پیشبینی جذب سرمایهگذاری ۲۰۰ میلیارد دلاری در صنعت نفت کشور در برنامه ششم توسعه خبر داد. وی با بیان اینکه اقتصاد کشور در یک دهه تحریم مانند فنری فشرده شده دارای انرژی زیادی است، گفت: با برداشتهشدن تحریمها، پیشبینی میشود جهش اقتصادی در کشور در زمینه سرمایهگذاری ایجاد شود. وی افزود: البته همه امید مسئولان در پیشبینی برنامه ششم، جذب سرمایهگذاری خارجی نیست، بلکه استفاده از همه پتانسیلهای داخلی و خارجی در دستور کار قرار دارد. هاشمیان افزود: برایناساس، در این برنامه برای مجموعه صنعت نفت کشور پیشبینی حدود ٢٠٠ میلیارد دلار سرمایهگذاری شده است. وی با بیان اینکه این سرمایهگذاری برای همه بخشها ازجمله نفت، گاز، پتروشیمی، پالایش و پخش، توسعه پالایشگاهها و… است، گفت: البته میزان سرمایهگذاریهای داخلی و خارجی در این طرح نیز پیشبینی شده که اعلام خواهد شد.
۹۸ درصد کالاهای قاچاق قابل کشف نیستند
علیرضا جمشیدی رییس سازمان تعزیرات حکومتی میگوید ۹۸ درصد کالاهایی که به صورت قاچاق وارد کشور میشوند، قابل کشف نیستند و معتقد است که برخورد با قاچاق را به جای شروع از واحدهای صنفی باید از منشأ شروع کرد. وی میگوید: دخالت دولت در بحث قیمتگذاری از جمله مواردی است که در امور اصناف مشکل ایجاد میکند؛ بهطوری که مواد اولیه رشد قیمت دارند نرخ حاملهای انرژی آزاد شده باید به سمت فضای رقابتی برود. نظام مالیاتی غیر ساختارمند از جمله دیگر مشکلات اصناف است و ما فرار مالیاتی داریم. از طرفی نیز نظامهای مالیاتی ما به روز نیستند و اضافه میکند: مشکل نامتوازن بودن تولید و توزیع از جمله مواردی است که باید به آن توجه بیشتری شود. از روزی که فعالیت خود را آغاز کردیم سعی بر آن شده که قانون تعزیرات به صورتی تنظیم شود که مشخص باشد و افراد حق اعتراض داشته باشند. توانمندسازی صنوف باید در دستور کار قرار گیرد بهطوری که برخی واحدهای صنفی اصول مشتریمداری را رعایت نمیکنند و هنوز به مشتری نگاه مناسبی ندارند. در مواردی نیز مشاهده میشود که اصول بهداشتی در واحدهای صنفی رعایت نمیشود که این امر بازی کردن با سلامت مردم است. وی گفت: صنوف کشور باید در خصوص مسائل مالی از قبیل میزان نیاز سرمایه در گردش و بهرهگیری از وام را یاد گیرند تا ورشکست نشوند. همچنین میزان جنسی که اصناف در انبارهای خود ذخیره میکنند باید منطقی باشد که این اصول لازم است به آنها آموزش داده شود.
گنجی به غارت رفته به نام شرکت مخابرات
زمانیکه بحث خصوصیسازی و واگذاریها در دولت قبلی به شدت داغ شد و ۵١ درصد سهم شرکت مخابرات ایران، بهعنوان یکی از پرسودترین شرکتهای دولتی در ١٨ آبان ١٣٨٨ به شرکت توسعه اعتماد مبین واگذار شد، انتظار نمیرفت که سرنوشت این خصوصیسازیها تا این حد جیب سهامداران غاصب را پر و کام کارکنان شرکتهای واگذارشده، تلخ شود تا آنجا که کارکنان مخابرات از این خصوصیسازی با عنوان «روایت زجر» نام ببرند. این شرکت ظاهرا به ارزش حدود هفتهزار و ٨٠٠میلیارد تومان بهصورت ٢٠درصد پرداخت نقدی معادلهزار و ۵۴٠میلیارد تومان و ١۶ قسط ششماهه ۴٨۴میلیارد تومانی (اقساط سالانه ٩۶٨میلیارد تومان) به این شرکت واگذار شده بود، اما ارزش واقعی این شرکت تنها با درنظرگرفتن درآمدهای مخابرات از طریق تلفن همراه در طول شش سال واگذاری، ۵١ برابر رقم واگذار شده است. این در حالی است که بهگفته کارشناسان قیمت واگذارشده شرکت مخابرات، یکهشتادم قیمت واقعی این شرکت است، به عبارت دیگر سپاه پاسداران شرکت مخابرات را با قدرت اسلحه تصاجب کرد و مانند یک غنیمت جنگی هم از آن استفاده میکند.
امید صنعت نفت به جذب ۲۰۰ میلیارد دلار سرمایه خارجی در برنامه ششم
مسعود هاشمیان قائم مقام معاون وزیر نفت در امور بازرگانی و بینالملل از پیشبینی جذب سرمایه گذاری ۲۰۰ میلیارد دلاری در صنعت نفت کشور در برنامه ششم توسعه خبر داد. وی در جمع خبرنگاران در حاشیه نمایشگاه انرژی کیش با بیان اینکه اقتصاد کشور طی یک دهه تحریم همچون فنری فشرده شده دارای انرژی زیادی است، اظهار کرد: با برداشته شدن تحریم ها پیش بینی می شود که یک جهش اقتصادی در کشورمان در زمینه سرمایه گذاری ایجاد شود. قائم مقام معاون وزیر نفت در امور بازرگانی و بین الملل با بیان اینکه بخشی از برنامه ششم توسعه مربوط به جذب منابع مالی است، ادامه داد: در این برنامه علاوه بر اینکه نگاه پسا تحریمی وجود دارد، چارچوب های اقتصاد مقاومتی نیز رعایت شده است. هاشمیان اضافه کرد: بر این اساس در این برنامه برای مجموعه صنعت نفت کشور پیش بینی حدود ۲۰۰ میلیارد دلار سرمایه گذاری شده است. وی با بیان اینکه این سرمایه گذاری برای همه بخش ها از جمله نفت، گاز، پتروشیمی، پالایش و پخش، توسعه پالایشگاه ها و غیره است، گفت: البته میزان سرمایه گذاریهای داخلی و خارجی در این طرح نیز پیش بینی شده که اعلام خواهد شد .
احتمال کاهش قیمت نفت ایران به پایین ۲۰ دلار
قیمت نفت در روزهای گذشته به دلیل ضعف اقتصاد چین، افزایش ذخیره سازی نفت در آمریکا و وجود ۱.۵ تا ۲ میلیون بشکه نفت مازاد در بازار، با بیشترین میزان کاهش در طول ۱۲ سال گذشته تاکنون روبرو شد. در همین حال، پیشبینی میشود شیب سقوط آزاد قیمت نفت در بازار جهانی در معاملات هفته جاری و آینده تندتر شود. از این رو در معاملات اخیر، شاخص برنت دریای شمال با کاهش یک دلار و ۹۴ سنتی و ثبت سقوط ۶.۳ درصدی قیمتی برای نخستین بار در سطوح کمتر از ۲۹ دلار به ازای هر بشکه معامله و بهای نفت برنت دریای شمال در نهایت در سطح ۲۸ دلار و ۹۴ سنت در بازارها دادوستد شد. همچنین قیمت هر بشکه نفت وست تگزاس آمریکا به بشکهای کمتر از ۲۹ دلار و ۴۲ سنت رسید، ضمن آنکه سبد نفتی اوپک هم در محدوده بشکهای ۲۵ دلار خرید و فروش شده است. این در حالی است که قیمت هر بشکه نفت سبک و سنگین صادراتی ایران هم در معاملات از گزند سقوط آزاد قیمتها در امان نماند به طوری که هر بشکه نفت سبک صادراتی ایران در محدوده ۲۹ دلار و ۳۵ سنت و بهای هر بشکه نفت خام سنگین صادراتی ایران در محدوده ۲۶ دلار و ۳۰ سنت به مشتریان عرضه شده است. از سوی دیگر از ابتدای سال ۲۰۱۶ میلادی تاکنون متوسط قیمت فروش هر بشکه نفت سبک صادراتی ایران ۲۹ دلار و ۳۵ سنت و هر بشکه نفت خام سنگین صادراتی بشکهای ۲۶ دلار و ۳۰ سنت معامله شده است که بیشترین میزان کاهش قیمت نفت صادراتی ایران در طول ۱۲ سال گذشته تاکنون به شمار میرود. این در حالی است که همزمان با افزایش ۵۰۰ هزار بشکهای تولید و صادرات روزانه نفت ایران در دوران پساتحریم، پیشبینی میشود بهای نفت هر بشکه نفت خام سبک و به ویژه سنگین صادراتی ایران در معاملات پیشرو حتی تا سطح کمتر از ۲۰ دلار کاهش یابد.
اوباما راه فروش هواپیما به ایران را باز کرد
اوباما رئیس جمهور آمریکا در راستای لغو تحریم ها علیه ایران بر اساس توافق هسته ای در یادداشتی ریاستی که به لحاظ قانونی شبیه دستورات اجرایی رئیس جمهور است اختیار صدور مجوز برای صادرات کالا و خدمات و تکنولوژی به ایران را به جان کری وزیر خارجه این کشور محول کردآ از جمله به وی اجازه داد مجوزهای لازم برای فروش هواپیماهای مسافربری به ایران را صادر کند. مقامات کاخ سفید در عین حال تاکید کرده اند تا عمل ایران به تعهداتش بر اساس برجام و تایید آژانس بین المللی انرژی اتمی هیچ تحریمی علیه ایران لغو نخواهد شد. فروش هواپیماهای مسافربری و قطعات آن به ایران و خرید صنایع دستی مثل فرش و همچنین خاویار از ایران از معدود تحریم های یک جانبه آمریکا علیه ایران است که بر اساس برجام لغو خواهد شد. کنگره در سال ۲۰۱۰ بر اساس مصوبه ای اختیار صدور اجازه برای صادرات کالا، خدمات و تکنولوژی به ایران را با شرط منطبق بودن بر منافع ملی این کشور به رئیس جمهور آمریکا داده بود. جان ارنست سخنگوی کاخ سفید گفت: ما از همان ابتدا مشخص کرده ایم که مذاکرات صرفا بر روی برنامه هسته ای ایران متمرکز بوده و این موضوع نگرانی اول ما بوده است. و ما تصریح کرده ایم که ایران به طور بالقوه در معرض تحریم های مهم در نتیجه آزمایش موشکی خود قرار دارد و بنابراین ما در حال اعمال فشار به آن ها هستیم.
ذخایر طلای ایران و کلاه گشادی که بر سرحکومت اسلامی رفت
دولت احمدی نژاد در نخستین ماههایی که اعمال تحریمهای شدید مالی و بانکی، نفس اقتصاد کشور را به شماره انداخته بود، به وی توصیه شد تا به منظور مقابله با دلار و کاهش سلطه آن بر اقتصاد کشور، به سمت حذف دلار از مبادلات ارزی ایران روی آورد. این سیاستمدار کم عقل باز بنا به توصیه از ما بهتران دستور خرید طلا را صادر کرد تا بجای دلار نفتی طلا دریافت شود. از همان زمان هم حرکت هواپیماهای پر از طلا از دوبی و ترکیه به مقصد تهران آغاز شد و جیب واسطه ها پرپول گردید. قیمت هر اونس طلا در آن زمان بین ۱۸۰۰ تا ۲۰۰۰ دلار در نوسان بود. بسیاری از کارشناسان در آن زمان با این اقدام دولت مخالفت کردند و نسبت به دریافت طلا در هنگامی که قیمت آن در اوج است، هشدار دادند. اما احمدی نژاد و محمود بهمنی، رئیس کل وقت بانک مرکزی چنان مغرور از این اقدام خود که به هر حال در آن زمان به علت تفاوت قیمتها سودی نصیب دولت میکرد، هیجان زده بودند که توجهی به انتقادات نمیکردند. پس از چند ماه روند نزولی طلا آغاز شد و قیمت هر اونس طلا رو به کاهش گذارد تا آنجا که هم اکنون به حدود ۱۱۰۰ دلار رسیده است. به عبارت دیگر، دولت احمدی نژاد به جای دلار، طلایی دریافت کرد که در این فاصله حدود ۴۰ درصد ارزش خود را از دست داده است.
هند، بزرگترین مشتری نفت ایران در پساتحریم
ایران و هند برای افزایش ۲۶۰ هزاربشکهای صادرات روزانه نفت در پساتحریم، به توافق رسیدند و هندیها با پیشیگرفتن از چین، بهزودی بزرگترین مشتری نفت ایران خواهند شد. ایران در حال حاضر ۲۲ کشتی نفتکش غولپیکر در اختیار دارد که ۱۳ فروند از آنها با ظرفیت کامل روی دریا و با رفع تحریمها آماده راهیشدن به اروپا و هند هستند. درهمینحال، با اجرای برجام، قرار است تولید نفت ایران در مرحله نخست، ۵۰۰هزار بشکه در روز افزایش یابد و بهتدریج ۵۰۰هزار بشکه دیگر هم به صادرات نفت این کشور در روز افزوده خواهد شد. همچنین یک مقام ارشد ایرانی که خواست نامی از او برده نشود، در مصاحبه با رویترز، گفت: مقصد اصلی این نفتکشها هند هستند. این مقام ارشد ایرانی به این نکته اشاره کرد که تقاضای هند برای نفت از سایر کشورهای آسیایی بیشتر است و ما هم مانند سایر رقبای خود نظر ویژهای به هند داریم. این مقام ایرانی درادامه گفت: قصد داریم صادرات خود را به هند با رفع تحریمها، ۲۰۰هزار بشکه در روز افزایش دهیم، این در حالی است که صادرات فعلی ایران به هند تحت شرایط تحریم روزانه ۲۶۰ هزار بشکه است. درهمینحال، مدیرعامل شرکت نفت «اسار» هند گفت: با ایران رابطه دیرینهای داریم و با رفع تحریمها، واردات خود را افزایش خواهیم داد.
مظهری از آزادی طلبی مدرن و شهری بود و نشانه ای از قدرت موسیقی در برانگیختن احساسات آدمیان در برابر ظلم. زنی که نیم قرنی ست جز برای آزادی و برابری انسان ها ساز به دست نگرفته و آواز نخواندهاست.
جون چاندوس بائز در ژانویه ی ۱۹۴۱ و در نیویورک آمریکا به دنیا آمد؛ در خانواده ای تحصیل کرده و شهری از مهاجرین مکزیکی. او به واسطه ی همکاری پدرش یا سازمان یونسکو در کودکی و نوجوانی طی طریق بسیار کرد و زندگی در ممالک متفاوت و جنگ زده را تجربه کرد تا از همان روزهای کودکی؛ با سرشت پلید جنگ و فقر آشنا شود و بعدها در تمامی سالهای فعالیت حرفه ای اش همراه مردم گرفتار شود و برای رهایی انسان از بندهای فردی و اجتماعی آواز بخواند…
جون بائز از جمله ی خواننده هایی ست که خیلی زود در مسیر شهرت و محبوبیت قدم نهاد. تنها هجده سال داشت که در فستیوال موسیقی فولک نیوپورت خوش درخشید و نوزده ساله بود که نخستین آلبومش به جدول آلبوم های پرفروش راه پیدا کرد تا این طور موسیقی فولک و کانتری آمریکا چهره ی جدید و صدای صمیمی تازه ای را تجربه کند…
او در سالهای دهه ی شصت بدل به چهره ای شناخته شده در موسیقی آمریکا شد و از همان آغاز راه هم از شهرت و محبوبیتش در حمایت از جنبش های حقوق بشری استفاده کرد. او که با سخنرانی مارتین لوترکینگ دل در گرو آزادی و عدالت بسته بود در ادامه ی راه زندگی اش، در حلقه ی اصحاب دکتر همیشه حاضر او در آمد و در نکوهش جنگ و ستایش صلح آوازها ساز کرد.
نام بائز در غالب کتب تذکره با باب دیلن دیگر ستارهی موسیقی آمریکا گره خورده. دیلن که حالا بیشتر از معشوق روزگار جوانی اش به شهرت رسیده؛ در آن سالها جوان پرسه زن بی خیالی بود که تنها به واسطه ی خانه به دوشی و کولی گری اش در راه موسیقی افتاده بود؛ بائز اما علاوه بر لطافت زنانه، نگاهی تازه به او هدیه داد و با ساز و کار شهرنشینی آشنایش کرد …اضافه بر این، دیلن پایههای شهرتش را هم مدیون عشق و اعتماد جون بائز است، چه اول بار او بود که دیلن را با خود به تور برد و میهمان بسیار ویژهاش نام کرد.
آشنایی با دیلن برای بائز هم سرمنشا تغییرات بسیار شد. او که از گذشته ای منظم و بستری معقول و شهری می آمد، از پس آشنایی با دیلن، با مفاهیم و مختصات کولی گری و بی خانمانی آشنا شد. هم این آشنایی هم سبب شد تا آن صدای صمیمی و آشنا در بسیاری از ترانه هایش از عشق و جنون و بی خیالی یاد کند و اینها همه را با مردم شهر شریک شود.
دیگر از موارد ماندگاری او، بسط وسیع آثار او در شریان شهر است، چه، بسیاری از ملودی های جا افتاده ی امروز به واسطه ی زیبایی کلام اوست که عالم گیر شده اند. از همین جمله است ترانهی «دونا دونا» که با هنر بائز به شهرت رسید. ترانهای که علاوه بر زلالی و روانی از حیث کثرت ترجمه به زبان های گوناگون هم حائز اهمیت است…
جون بائز از جمله ی معدود هنرمندان آمریکایی بود که به نیکی از حال همه ی دنیا آگاه بود؛ او علاوه بر نکوهش جنگ ویتنام، برای فقرزده های آفریقایی هم آواز خواند. برای حق تحصیل بنگلادشی ها هم ترانه نوشت؛ در مذمت مجازات اعدام گفت و حتی برای احترام به زبان های اروپایی آلبومی به بازار داد.
او از اصل و نصب مکزیکی اش هم نهایت بهره را برده. علاوه بر استفاده ی او از تم های موسیقی آمریکای جنوبی در جان ترانه هایش؛ بائز یک آلبوم تمام را هم به زبان اسپانیایی اجرا کرده. ترانهی «سپاس زندگی» از جملهی شهره ترین ترانه های بائز به اسپانیولی ست.
مگر میشود که در گوشه ای از این دنیا، صدای دادخواهی مردمی بلند باشد و بائز با هم آن گیتار قدیمی اش به حمایت از آنها نشتابیده باشد؟ صدای پر شور سکوت ایرانیان هم خیلی زود به گوش این پوینده ی راه آزادی رسید تا او در روزهای پر التهاب و دشوار ایران به یاری مردم ما آید و ترانه ی مشهور ” We Shall Overcome ” را در هیاتی متفاوت برای جوانان ایرانی اجرا کند… علاوه بر این او در پایگاه خبری اختصاصی اش هم پیامی کوتاه برای مردم ایران به یادگار گذاشت تا نزد جوانان ایرانی محبوب تر از پیش شود:
«جهان با دیدن شما به قدرت رفتار غیر خشونتآمیز پی برد. ما آن را در غرش سکوت شما می شنویم و در چشمان شما میبینیم، آن گاه که آرام رو در روی رعب و دهشت مینشینید. شجاعت شما به شوقمان میآورد و فداکاریتان الهام بخشمان میشود. چه سعادتمندم من که زندهام تا شاهد این جنبش باشم. دعاهایم، عشقم و حمایتم را به سویتان روانه میکنم.»
علی رغم تمامی آنچه ذکرش رفت؛ نام جون بائز بیشتر از یک فعال سیاسی و خواننده ی مبارز؛ با عنوان هنرمندی صاحب سبک و کاربلد در دفاتر موسیقی دنیا به ثبت رسیده است. زبردستی او در نواختن گیتار و شیوه ی دوست داشتنی و صحیح آواز او باعث شده تا موسیقی مردمی و محلی امروزین آمریکا وامدار سعی و همت او باشد. هم او که از جانب مردم و مطبوعات با لقب «ملکهی فولک» شناخته می شود.
او همچنان می خواند با همان حنجره و گیتاری که سالهاست حضورشان را وقف شادمانی مردمان دنیا کرده اند. با هم آن ترانه هایی که چونان چون رودی زلال و آرام؛ نجوای شیرین گذر ایام را در گوش طبیعت زمزمه می کند.
نرخ بیکاری جوانان در مرز ۵۰ درصد
روحانی در تبلیغات انتخابات یازدهم وعده های زیادی داد که از جمله آنها اشتغال زایی برای افراد تحصیل کرده بود. وی در ۹ خرداد ۹۲ با قاطعیت اعلام کرد: “برنامه اقتصادی من حل معضل اشتغال به خصوص برای تحصیلکردههاست.” اما اکنون بعد از گذشت ۳ سال بیکاری روند صعودی را طی میکند. طبق گزارش جدید مرکز آمار ایران از نتایج آمار نیروی کار در تابستان ۹۴، نرخ بیکاری جوانان زیر ۳۰ سال هم اکنون به ۴۸.۷ درصد رسیده و این نرخ در مورد زنان ۸۵.۹ درصد شده است. بیکاری در استان های مختلف حاکی از وضعیت بحرانی است به گونه ای که نرخ بیکاری جوانان ۱۵ تا ۲۴ ساله در استان کهگیلویه و بویر احمد در تابستان ۹۴ به ۴۸.۷ درصد و در مورد جوانان ۱۵ تا ۲۹ ساله در کرمانشاه به ۴۷.۴ درصد رسیده است. نرخ بیکاری تابستان امسال با رشد ۱.۴ درصدی در مقایسه با تابستان سال گذشته به ۱۰.۹ درصد رسید. نرخ بیکاری مردان به ۸.۹ درصد و در زنان به ۱۹.۹ درصد رسیده است. همچنین نرخ بیکاری تابستان ۹۴ در شهرها ۱۲.۲ درصد و روستاها ۷.۴ درصد شده است. بیشترین نرخ بیکاری در گروه سنی ۲۴ــ۲۰ساله با ۲۷.۸ درصد بوده است و در این گروه سنی نرخ بیکاری مردان ۲۲.۸ درصد و زنان ۴۹.۳ درصد گزارش شده است.
تحریمهای نفتی سطح تولید را به ١۴ سال قبل بازگرداند
تولید نفت ایران که در سال انقلاب به روزانه شش میلیون بشگه رسیده بود، در بعد از انقلاب در بهترین شرائط هیچگاه از چهار میلیون بشگه تجاوز نکرد، ارزیابیها نشان میدهد کمترین تولید نفت ایران در سالهای ١٩٧٩ و ماههای منتهی به پیروزی انقلاب به دلیل اعتصاب کارکنان صنعت نفت و در سالهای اولیه انقلاب به دلیل نظرات متفاوت برخی مقامات در خصوص وضعیت تولید نفت اتفاق افتاده است. در سالهای ١٩٨٠ تا ١٩٨٢ تولید نفت ایران به کمترین میزان یعنی یک میلیون و دویست هزار بشکه رسید و پس از آن بود که ایران سیاست افزایش تولید را در دستور کار قرار داد. در تمام سالهایی که گذشت ایران وابستگی بالایی به نفت داشته است اما طبق اعلام رییسجمهور مقرر است میزان وابستگی بودجه سال آینده به نفت در حدود ٢۵ درصد باشد که در صورت تحقق این امر، پایینترین سطح وابستگی بودجه به نفت در سال آینده شمسی اتفاق خواهد افتاد. در سالهای گذشته پس از اجرای طرح تحریم خرید نفت از ایران، تولید نفت ایران رو به کاهش گذاشت و به محدوده سه میلیون بشکهای بازگشت به این ترتیب تولید نفت ایران در سالهای ٢٠١٠ تا ٢٠٠۴ به چهارده سال قبل، یعنی سالهای ابتدایی دهه نود بازگشت. افزایش یک میلیون بشکهای تولید، حجم تولید نفت ایران را به سالهای ٢٠٠٢ تا ٢٠٠۴ بازخواهد گرداند.
احتمال حذف مجدد سهم صندوق توسعه ملی
براساس سیاستهای کلی برنامه ششم توسعه دولت باید در سال آینده حداقل ٣٠ درصد درآمدهای نفتی را به حساب صندوق توسعه ملی واریز کند، ولی افت درآمدهای نفتی سبب گردیده تا پیشنهاد عدم واریز سهم کامل صندوق از درآمدهای ارزی مطرح شود. طبق قانون، باید هر ساله حداقل ٢٠درصد از درآمدها نفتی به حساب صندوق توسعه ملی واریز میشد که در ادامه مجلس پیشنهاد کرد تا هر سال سه درصد به ٢٠درصد ابتدایی افزوده شود. این روند تا جایی پیش رفت که تا سال گذشته سهم صندوق به ٢٩درصد رسید. البته جدای از این سهم با توجه به مبلغ حدود ٧/٢میلیارد دلار که دولت گذشته از حساب صندوق برداشت و به عنوان عیدانه بین مردم تقسیم کرد هر سال دو درصد نیز به عنوان اقساط این برداشت باید اضافه واریز میشد که دو قسط آن نیز تا سال قبل پرداخت شد. اما در سال ١٣٩٣ و به دنبال کاهش یکباره قیمت نفت دولت تصمیم گرفت، در بودجه امسال پیشنهاد کاهش سهم صندوق توسعه ملی را مطرح کند تا سهم بیشتری برای دولت واریز شود. بر این اساس، با طرح موضوع و موافقت مراجع ذیربط در نهایت با عدم واریز درصد مازاد موافقت شد و در حالی که باید در سال جاری حدود ٣٢درصد از درآمدهای نفتی به حساب صندوق توسعه ملی، ۵/١۴درصد شرکت ملی نفت و حدود ۵۴ درصد هم به دولت میرسید، معادله بهگونهای دیگر رقم خورده و در نهایت رای بر پرداخت حداقل قانونی یعنی ٢٠درصد داده شد.
با موافقتهایی که در بودجه امسال شکل گرفت در نهایت، از مجموع درآمدهای نفتی حدود ۵/١۴درصد به شرکت ملی نفت، ٢٠درصد به حساب صندوق و حدود ۶۵درصد هم به دولت اختصاص یافت و در این بین دو درصد مانده از برداشت عیدانه هم برای امسال به حساب صندوق واریز نشد. اما در شرایطی بودجه ١٣٩۵ در روزهای آینده روانه مجلس میشود که به نظر میرسد دولت بازهم تصمیم به عدم واریز کامل سهم صندوق توسعه ملی داشته باشد.
روسها در ابتدای صف سوآپ نفت و گاز ایران
احیای سوآپ نفتی و گازی و فرآوردهها از طرحهایی است که شرکت نفت منتظر باز شدن قفل تحریمهای بینالمللی است، طرحی که سابقه ١٣ ساله فعالیت ایران در آن با تعلیقی پنج ساله و البته اعتمادهای شکسته گره خورده است. آغاز فعالیت ایران برای سوآپ نفت و گاز در دولت خاتمی کلید خورد و حالا پنج سالی از زمان توقف فعالیتهای سوآپ کشور به بهانه نداشتن صرفه اقتصادی میگذرد و زنگنه بار دیگر در مسند وزارت نفت، تصمیم دارد آنرا احیا کند. تصمیمی که توسط میرکاظمی وزیر اسبق نفت گرفته شد که در کنار خسارات مادی فراوان به علت توقف طرح و جریمه نقدی ایران در پی این تصمیم ناگهانی، خسارات معنوی نیز برای اعتبار ایران در برداشت. اما انجام این کار آن هم در حالی که فاصلهای سه سال و نیمه بین ایران و بازار سوآپ افتاده و رقبا جای ایران را گرفته اند کار آسانی نیست با تصمیم وزیر اسبق نفت، میرکاظمی مبنی بر توقف سوآپ، در پایان ماه مارس ٢٠١٠ این قرارداد خاتمه یافته و دیگر تمدید نشد. این در حالی است که دراگون اویل در نبود قرار معاوضه نفت خام خود با ایران، با شرکت کراس کاسپین (CROSS CASPIAN) که اداره مرکزی آن در باکو مستقر است وارد مذاکره شد و اعلام کرد که نفتخام بیشتری را از عرض دریای خزر و از مسیر باکو و با راه آهن به بندر باتومی گرجستان در دریای سیاه صادر میکند. شرکت سوییسی «ویتول» بازاریاب و فروشنده نفتخام قزاقستان و ترکمنستان، نیز دیگر شرکتی بود که پیش از تصمیم ناگهانی وزیر سابق نفت با ایران قرارداد سوآپ داشت و بخش عمده نفتخامهای مختلف تولیدی این دو کشور را از بندر آکتائو به بندر نفتی نکا صادر میکرد. ایران برای آغاز دوباره سوآپ روی روسها حساب باز میکند، روسیه در واقع پیشقدم آغاز دوباره سوآپ با ایران است، چندی پیش معاون رییس هیاتمدیره شرکت گازپروم روسیه تایید کرد که در حال مذاکره با ایران برای انجام تبادلات گازی برای عرضه گاز به ارمنستان است. در کنار آن ایران بحث از سرگیری سوآپ نفت را نیز با اعلام آمادگی روسیه و قزاقستان کلید میزند، به این ترتیب که قرار است در فاز اول نفت مازاد تولیدی این دو کشور به پایانه نفتی نکا انتقال داده شود.
توافق تهران و دهلینو برای تسویه ۶.۵ میلیارد دلار پول نفت ایران به روپیه
منابع هندی با اشاره به توافق تهران و دهلینو برای تسویه ۶.۵ میلیون دلار دیون معوق نفتی هند به ایران از طریق واردات، وام برای توسعه بندر چابهار به روپیه از برنامه تهران برای چاپ ریال بیشتر با پشتوانه روپیههای نفتی خبر دادند. به نقل از ایندین اکسپرس، ایران و هند توافق کردهاند تا به منظور تهیه مقدمات انجام مبادلات تجاری با ارزهای ملی، تمامی دیون معوق دهلینو به تهران با روپیه تسویه شود. دیون به دلار (۶.۵ میلیارد دلار برابر با ۵۵ درصد پول نفت خریداری شده از تهران) در حساب شرکت ملی نفت ایران در بانکهای هندی سپردهگذاری خواهد شد. از سال ۲۰۱۳، پالایشگاههای هندی ۴۵ درصد پول نفت ایران را به روپیه در بانک یوسی اُ سپرده گذاری کردهاند و باقی مبلغ پرداختی نیز با بسته شدن راه پرداخت از طریق هالک بانک ترکیه به علت تحریمها در دست آنها باقی ماند. بر اساس این گزارش، توافق پرداخت به اصلاحاتی نیاز دارد چراکه معافیت مالیاتی به بسته ابلاغی این مرکز در ژانویه ۲۰۱۲ مشروط است که اجازه میدهد تنها ۴۵ درصد از پرداختیهای نفتی به روپیه باشد. در بودجه سال ۱۳-۲۰۱۲ هند، پالایشگاههای این کشور در زمان پرداخت به شرکت ملی نفت ایران از مالیات ۴۰ درصدی مالیاتی معاف هستند. ببه گفته منابع هندی، بانک آی دی بی آی که به علت عدم حضور در کشورهای خارجی به میزان زیاد نسبت به تحریمها مصون است، اجازه خواهد یافت تا یک حساب مشترک ایجاد کند تا ۴ میلیارد دلار برای واردات غیرنفتی در آن سپردهگذاری شود. این منابع افزودند ایران همچنین در نظر دارد تا از سپردههای روپیه در بانکهای هند به عنوان تضمین برای چاپ بیشتر ریال از طریق بانک مرکزی خود استفاده کند و به محض اینکه تحریمها برداشته شد، سهم بزرگی از این سپردهها را با تبدیل به یورو به داخل ایران انتقال دهد.
دولت بدهیهای خود را کلاه کلاه میکند
با انتشار دو هزار میلیارد تومان اسناد خزانه در آبان و آذر سال جاری مجموع اسناد منتشرشده به چهار هزار میلیارد تومان رسید که این مبلغ یک درصد از مجموع بدهیهای دولت تشکیل میدهد. از ابتدای سال بنا شد دولت قسمتی از بدهیهای خود را از طریق انتشار اوراق تهاتر کند تا به این ترتیب هم بخشی از تعهدات خود را پرداخت کرده و هم با در اختیار قرار دادن این اوراق فعالان اقتصادی طلبکار را به تحرک وادار کند. بر این اساس در نشست مسوولان پولی و مالی تاکید شد با انتشار شش هزار میلیارد تومان اوراق صکوک اجاره، پنج هزار میلیارد تومان اوراق مشارکت و پنج هزار میلیارد تومان اوراق اسناد خزانه در واقع ١۶ هزار میلیارد تومان از بدهیهای دولت بازپرداخت میشود. هرچند در زمان اعلام این تصمیم رقم بدهی دولت هنوز قطعی نشده بود اما با اعلام چندی پیش وزارت اقتصاد مشخص شد دولت ٣٨٠ هزار میلیارد تومان صرفنظر از ١۶٠ هزار میلیارد تومان بدهی وزارت نفت، بدهی قطعی دارد. بنابراین مقایسه این اعداد نشان میدهد دولت برای سال جاری درنظر داشت حدود چهار درصد از بدهیهای خود را از طریق اوراق پیشبینیشده تسویه کند. عملکرد دولت اما در انتشار اوراق اسناد خزانه، صکوک اجاره و اوراق مشارکت نشان میدهد تنها چهار هزار میلیارد تومان اوراق اسناد خزانه منتشر شده است که این عدد تنها یک درصد از مجموع بدهیهای دولت را میتواند تسویه کند..
احتمال توقف تولیدگاز درپارسجنوبی
بهرهبرداری از فازهای جدید پارس جنوبی به علت پیشی گرفتن عرضه از تقاضا و اوضاع آشفته بازار نفت، وضعیت صادرات میعانات گازی کشور را بحرانی کرده است. هم اکنون حجم میعانات گازی ذخیره سازی شده ایران بین ۱۰ تا ۳۰ میلیون بشکه تخمین زده می شود. قمصری مدیر امور بین الملل شرکت ملی نفت ایران میگوید میزان قابل توجهی از میعانات گازی ایران هم اکنون روی آب وجود دارد که بلافاصله بعد از لغو تحریمها به فروش میرسد، گفته است: مذاکره درباره فروش این میزان میعانات گازی هم اکنون در حال انجام است و برخی گفتگوها نیز در آستانه امضای قرارداد است. همزمان با مشکلات متعدد پیش روی فروش و صادرات میعانات گازی کشور، برخی از مقامات نفتی از فروکش کردن خطر توقف تولید گاز در فازهای پارس جنوبی به دلیل تکمیل مخازن ذخیرهسازی این محصول در عسلویه خبر می دهند. در بین کشورهای عضو اوپک در سال ۲۰۱۵ میلادی، ایران، عربستان سعودی، قطر و امارات متحده عربی، تنها کشورهایی بودند که موفق شدند تولید روزانه مایعات و میعانات گازی خود را افزایش دهند. ایران با افزایش ۳۳ هزار بشکهای و تولید روزانه ۶۶۵ هزار بشکه میعانات گازی، یکی از از بزرگترین کشورهای تولید کننده میعانات گازی در بین اوپکیها تا پایان نوامبر سال ۲۰۱۵ میلادی به شمار میرود.