خانه » مقاله » پیش‌درآمد دو قرن؛ سال امید، سال درد و فقر / علیرضا نوری زاده

پیش‌درآمد دو قرن؛ سال امید، سال درد و فقر / علیرضا نوری زاده

لحظه‌ای چشم برهم گذارید، روایت پدرها و پدربزرگ‌ها و برگ‌های تاریخ یک قرن را پیش دیده بگذارید، احتمالا شما نیز مثل من با تصویر‌هایی چنین روبه‌رو می‌شوید.
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
پنج شنبه ۴ فروردین ۱۴۰۱ برابر با ۲۴ مارس ۲۰۲۲ ۱۶:۳۰

به جای رضاشاه و دولتمردان عاشق ایران، سیدعلی خامنه‌ای، سیدابراهیم رئیسی و محمد باقر قالیباف در جایگاه رضاشاه و ذکاءالملک فروغی، موتمن الملک پیرنیا و تیمورتاش نشسته‌اند- عکس از شبکه اجتماعی

روز اول حمل (فروردین) ۱۳۰۱، دومین نوروز بعد از کودتای سوم حوت (اسفند) از بازیگران کودتا یکی «سید ضیاءالدین طباطبائی» سه ماه بعد تا مرز عراق بدرقه شده و آن یکی «رضاخان میرپنج» که اعلامیه داده بود به‌جز من دنبال رهبر کودتا نگردید، قدرقدرت و قوی‌شوکت می‌رود تا کارها را قبضه کند و سه سال بعد، بر تخت جم تکیه زده، تاج پادشاهی بر سر گذارد.

ملت فقیر، با زخم و شپش و لباده ژنده و کلاه‌های از چربی و ناپاکی خشک‌شده بر سر و گیوه‌ای در پا، زنان روی پوشیده در چاقچور و نقاب (منهای چند امیرزاده و بزرگ‌زاده مثل دختران فرمانفرما در حجابی سبک‌تر) خیابان‌های خاک‌گرفته و خانه‌های بی‌رنگ و نیم‌مخروبه (باز منهای تک‌‌‌وتوک خانه‌های بزرگان و دولتمندان) شاه بی‌حال و در اندیشه هرچه زودتر رساندن خود به سوییس و فرانسه و بهره‌مندی از منظر روح‌نواز دلربایان پاریس و برن و ژنو، دل‌کنده از وطن، ترجیح می‌دهد هر آنچه رضاخان میرپنج می‌طلبد تقدیم کند و با خرج سفری شاهانه، راهی فرنگ شود. در چنین فضایی، افسر بلند‌قد قزاق، فرمانده کل قوا و وزیر جنگ، با اقدام‌هایش شعله امید به فردا را کم‌کمک در دل‌ها زنده می‌کند.

شکست جنگلی‌ها، متحد کردن نیروهای مسلح، اعتبار وزارت جنگ را بالا‌بردن به‌گونه‌ای که در کابینه یلی مثل قوام‌السلطنه با همان اقتدار امور نیروهای مسلح را اداره می‌کند. در نوروز ۱۳۰۱، چند رویداد در زندگی رضا‌خان و کشور رخ می‌دهد که انعکاس چشمگیری در رویدادهای بعدی دارد؛ نخست، تولد علیرضا پهلوی در ۱۲ فروردین، در آغاز سال ۱۳۰۱ است.

شورای عالی معارف (فرهنگ) ایران نخستین جلسه خود را به ابتکار میرزاعلی‌اکبر دهخدا تشکیل داد و در همان جلسه درباره تعطیلات نوروزی مدارس که بعدا به اقتباس از ساسانیان یک هفته تعیین شد، به بحث و مذاکره پرداخت و قرار شد که پیش‌نویس «قانون اساسی معارف» تنظیم و به پارلمان داده شود.
در آن زمان، همه امور فرهنگی ایران از آموزش و پرورش تا کتاب و هنر و فرهنگ و صدور پروانه انتشار جراید در دست این شورا بود، شورایی مرکب از ادبا، دانشمندان و اندیشمندان طراز اول کشور.

در همین نوروز، قانون بودجه ۱۳۰۱ وزارت معارف و صحیحه و اوقاف و صنایع مستظرفه مصوب ۲۳ اسفند ۱۳۰۱ مجلس شورای ملی (ماده واحده- مجلس شورای ملی بودجه هذه السنه ۱۳۰۱ معارف) را که مشتمل بر شش فصل و ۲۹ ماده و بالغ بر ۶۵۲ هزار و ۵۳۸ تومان و یک قرآن و ۲۰۰ دینار است، تصویب کرد.

روز عید نوروز سال ۱۳۰۱، درست در لحظه تحویل سال، در لحظه‌اى که موذن‌ها اذان مى‌گفتند، ماهى‌ها در آب مى‌چرخیدند و در شهرهاى بزرگ، در نقاره‌خانه‌ها، طبال‌ها برطبل مى‌کوبیدند فرخرو پارساى به دنیا آمد؛ این دومین دختر مادر تبعیدى بود.

۵۷ سال بعد خمینی اورا بر‌ دار کشید که پادافره عمری خدمت به فرهنگ ایران زمین را در برابر دیواره‌های قلعه معروف مصیبت بدهد.

(شناسنامه رضاشاه پهلوی)

سال ۱۳۰۱ در نوروز، اتفاق مهم دیگری هم افتاد (کار بسیاری از ما باید آن باشد که دانسته‌ها و برداشت‌های خویش را از روزگار پدر و پسر بازگوییم. خجالت نکشیم از اینکه با انقلاب همراه بودیم یا از پهلوی‌ها بدمان می‌آمد. دریافت‌های تازه خود را بازگوییم. خجالت ابدی نصیب ما خواهد بود اگر سکوت کنیم و حقایق را در پرده شعار و مالیخولیای انقلاب بپوشانیم).

اتفاق مهم دیگر این بود که دبیرستان البرز در صبح عید به محل آشنای ما در چهارراه کالج منتقل شد و بعد از دکتر جردن، بزرگ‌مردی چون دکتر مجتهدی هدایت آن را به‌عهده گرفت و بهترین محصلان را به دانشگاه فرستاد.

هر نوروز رضاشاه، حادثه‌ای است و من نگاهی به شماری از این حوادث می‌اندازم.

نوروز ۱۳۰۲، برای نخستین بار، از سال سچقان ئیل و مار و سوسک و … خبری نیست، ماه‌های ایرانی جان می‌گیرد، نوروز نخستین روز فروردین است و پایان سال آخر اسفند. البته چند سال طول می‌کشد که اسامی ماه‌های ایرانی در دل‌ها و بر زبان‌ها جای گیرد. در این سال، رضا‌‌خان به نخست‌وزیری منصوب می‌شود و پایه‌های نخست ریاست‌جمهوری و با مخالفت روحانیون، سلطنت خود را استوار کرد.

سال ۱۳۰۳ مدل برنز انقلاب ثور (اردیبهشت) منتشر می‌شود. رضا‌شاه تیمورتاش را که از یارانش بود مامور کرد طرح نشان‌هایی را بریزد تا ایران جدید را نمایندگی کند.

(نشان خدمت نقره درجه یک)

درهمین سال و در دوران نخست‌وزیری، رضاشاه با پیروزی در خوزستان، پایان‌ دادن به ملوک‌الطوایفی و هرج‌و‌‌مرج، با کمک فرمانده‌هان میهن‌دوست و لایق نظامی‌اش در پایان سال ۱۳۰۳، ایرانی یکپارچه را برپا کرد که از زمان آقا محمدخان قاجار، رنگ وحدت و پیوستگی را ندیده بود. این‌ را دکتر صادق زیبا‌کلام با شجاعت در تلویزیون رژیم آواز کرد. ما حتی در خارج شجاعت زیباکلام را نداریم؟

سال سلطنت

سال ۱۳۰۴، رضاخان به‌عنوان نخست‌وزیر پیام نوروزی داد و کوتاه زمانی بعد، تاج کیانی بر سر نهاد.

(نشان انقلاب ثور)

از سال ۱۳۰۷، همانند عهد باستان، اعلام ترفیع نظامیان به نوروز موکول شد. بعدا، اعلام بخشودگی تمام و یا قسمتی از مجازات محکومان نیز همانند عهد باستان، به نوروز موکول شد.

کوروش بزرگ نوروز را برای دادن ترفیع به نظامیان و بخشودگی محکوم‌شدگان در نظر گرفته بود.

ناوگان ایران که با کمک ایتالیای عهد موسولینی به‌طور محرمانه ایجاد شده بود در نخستین نوروز پس از ورود به خلیج فارس، به پایگاه نظامی انگلستان در «باسعیدو» حمله برد و آن را به خاک وطن باز‌گردانید. انتخاب نوروز برای حمله به این سبب بود که انگلیسی‌ها انتظار نداشتند ایرانیان در روز ملی بزرگ خود دست به این کار بزنند. انگلستان که از قرن شانزدهم نمی‌خواست ایران نیروی دریایی موثر داشته باشد در ماجرای شهریور ۱۳۲۰، با توسل به نیرنگ، ناوگان ایران را نابود کرد. دولت لندن هیچگاه مایل نبوده است که کشورهای حوزه خلیج‌ فارس دارای قدرت دریایی شوند. سیاست این دولت بود که باعث شد در این منطقه کشورهای کوچک متعدد به وجود آید تا به‌اجبار مطیع قدرت‌های خارج از منطقه باشند.

بگذارید از یادداشت‌های سلیمان بهبودی منشی مخصوصش خاطره‌ای نوروزی را نقل کنم.

عیدی پهلوی

سلیمان بهبودی از یک شب عید که حقوق و پاداش اهل دربار داده می‌شد در حضور رضاشاه بود و صحبت شیرینی اضافه حقوق و عیدی شب عید از جانب سلیمان بهبودی مطرح می‌شود.

بهبودی می‌گوید: «وقتی که رضاشاه را سر کیف دیدم عرض کردم قربان بین ما ایرانیان مثالی هست. فرمودند مثلا؟ عرض کردم می‌گویند از دریا چه یک جام آب برداری و چه یک جام آب بریزی فرقی نمی‌کند، خداوند به اعلی‌حضرت همایونی همه چیز داده و به اندازه یک مملکت بلژیک شاید بیشتر ملک و نقدینه داده است. به محض اظهار این مطلب، چنان تغییر حال دادند که واقعا رنگ صورت برافروخته شد و سفیدی چشم به‌کلی تغییر کرد و از پشت میز تحریر بلند شدند و آمدند وسط اتاق و چند بار نفس عمیق کشیدند، دست‌های خود را به هم مالیدند و طوری تغییر حال دادند که حال سکته به بنده دست داد و می‌خواستم از دفتر فرار کنم، ولی پاهایم قدرت نداشت ساکت و بی‌حرکت ایستادم. بعد از اینکه چند مرتبه طول اتاق را قدم زدند و آه‌های سرد کشیدند با رنگ پریده به این شرح فرمودند من خیال می‌کردم کارهایی که می‌کنم شماها که مثل پیراهن تن من می‌مانید می‌دانید و به دیگران که نمی‌دانند می‌گویید؛ امشب فهمیدم که متاسفانه شما هم نمی‌دانید و خیلی باعث تاسف من شد. آن وقت به بنده نزدیک‌تر شدند تا حدی که نفس اعلی‌حضرت همایونی به بنده می‌خورد و سوال فرمودند پدر شما مرده یا زنده هست؟ خواستم جواب بدهم خودشان فرمودند می‌دانم، مرده. باز فرمودند چه ثروتی داشت؟ خودشان فرمودند می‌دانم چه داشت. می‌خواهم بگویم که وقت مردن من نیز مانند پدر تو خواهم مرد؛ در وقت مردن دو ذرع و نیم چلوار خواهم برد، آنچه هست و من دارم همین جا می‌ماند. این‌ها که من دارم آبروی مملکت است. اگر منظور املاک است تمامشان می‌ماند. من می‌بینم صاحبان املاک مزروعی به این خوبی اصلا به آن‌ها توجه ندارند و به‌کلی ویرانه شده است. سرتاسر شمال بهترین املاک مزروعی است که می‌توان از عایدات آن بودجه مملکت را تامین کرد. تو که جغرافیا و تاریخ خواندی می‌دانی سوییس کجاست و چه دارد، آیا سوییس مثل ما نفت دارد؟ معدن دارد؟ جز چند کارخانه ساعت‌سازی چیز دیگری دارد؟ هیچ میدانی مملکت به این کوچکی بودجه‌اش از بیشتر ممالک بزرگ بیشتر است؟ از کجا این عایدات را می‌آورد؟ فقط منظره‌های زیاد دارد، ولی آن منظره‌ها را تمیز نگه داشته و زینت کرده و وسیله آسایش برای جهانگردان تهیه کرده است. این است که از بیشتر نقاط دنیا جهانگردان در موقع معین پول‌های خود را می‌برند و در آن‌جا خرج می‌کنند و برمی‌گردند. ما که هر گوشه از مملکتمان سوییس است چرا وسیله تهیه نکنیم که از این پول‌ها در مملکت ما هم خرج شود و استفاده ببریم؟ مگر فراموش کردید که من دستور دادم در مازندران به متمولین اطلاع دهند و اعلان کنند هرکس بهترین عمارات را که دارای تمام وسایل زندگی باشد بسازد من جایزه می‌دهم ولی کسی اقدام نکرد. منظورم این بود که اگر خارجی‌ها در ایران به شمال خواستند بروند اقلا جای خواب راحتی داشته باشند به همین مناسبت دستور دادم کنار راه‌آهن، نزدیک شهرها و قصبات عمارت‌های کوچک بسازند آن هم از پول خودم. شنیده‌ام در سوییس اگر کسی بخواهد جنگل ببیند باید برود به جنگل و اگر دریا بخواهد ببیند برود جای دیگر و جلگه و دشت بخواهد ببیند باید برود جای دیگر. اما در رامسر ما در یک نقطه که بایستد با حرکت دادن سر، هم جنگل و هم جلگه و هم دریا خواهد دید. خداوند محل به این خوبی به ما داده آن‌وقت به آن کثافت افتاده بود، عاقبت مجبور شدم خودم این کار را بکنم. آب معدنی رامسر کجا پیدا می‌شود؟ چرا نتوانستیم استفاده ببریم؟ به تجار و سرمایه‌داران سفارش و تاکید کردم کارخانه بیاورید نیاوردند، خودم آوردم، باز تاکید و سفارش کردم مهمان‌خانه بسازید و تشکیل شرکت بدهید نکردند. حتی شنیده بودم نزدیک دریا حمام دریا تهیه می‌کنند٬ سفارش کردم نکردند باز هم خودم کردم. می‌گویند من از آب کره می‌گیرم. این چه کره‌ای است که من می‌گیرم؟ در بابلسر٬ رامسر و چالوس مهمان‌خانه ساختم٬ از سوییس متخصص مهمان‌خانه استخدام کردم و عده‌ای مستخدم در این مهمان‌خانه‌ها از اول تا آخر سال می‌خورند و می‌خوابند فقط دو ماه فصل شمال و دریاست، در این دو ماه چه عایدی می‌دهد که مخارج ده ماه دیگر را تامین کند؟ جز خرج و کار دیگری هست؟ اینها را برای چه می‌کنم؟ تمام این‌ها را برای آبروی مملکت است. من می‌بنیم بهترین آب و هوا و بهترین منظره طبیعی را داریم چرا استفاده نبریم؟ من امروز پادشاهی هستم مالک و زارع، مهمانخانه چی، کارخانه چی، و حمامی. مگر من نمی‌دانم پادشاه مملکت نباید این کارها را بکند؟ اما ملاحظه می‌کنم که فرد ایرانی امروز که صد تومان خرج می‌کند می‌خواهد فردا صد تومان از خرجی که کرده عایدی بردارد، درصورتی که خارجی‌ها میلیون‌ها تومان خرج می‌کنند و سال‌ها فعالیت می‌کنند، و بعد از سال‌ها زحمت، بهره‌برداری می‌کنند. من هم مملکتم را دوست دارم، بنابراین شخصا اقدام می‌کنم. فردا هم که رفتم تمام آنچه که کردم می‌ماند برای مملکت. بعد از یک ساعت فرمایش، در حالی که واقعا به گریه افتاده بودم بنده را با کمال تاثر و ناراحتی مرخص فرمودند.» کتاب خاطرات سلیمان بهبودی صفحه ۳۷۸-۳۷۹.

در طول ۱۶ سال سلطنت، هر سال رضاشاه دستاوردی کلان داشت؛ تحول مطبوعات، آغاز کار رادیو، خطوط سراسری راه آهن با یک ریال مالیات قند و شکر، افتتاح دانشگاه تهران، برپایی دادگستری و آموزش‌و‌پرورش مدرن، و کندن شر آخوندها از دستگاه عدالت و تعلیم با همدلانی مثل فروغی و داور و تیمورتاش و مخبرالسطنه هدایت و متین دفتری و دشتی و بهار، و کشف حجاب…

درباره رضاشاه چه بگویم وقتی در پاسخ آتاتورک که می‌پرسد به سرباز بی‌سواد ترک دوماهه خواندن و نوشتن با الفبای لاتین یاد می‌دهیم شما چرا خط فارسی را لاتین نمی‌کنید؟ می‌گوید: «من مشکل زیادی دارم چون باید پاسخ فردوسی و حافظ و سعدی را بدهم به آن‌ها چه بگویم اگر خط فارسی را عوض کنم؟»

شگفتی است موضع بعضی از چپ‌زدگان درباره رضا‌شاه، ذوب‌شدگان در ولایت که تکلیفشان معلوم است وقتی می‌شنوم که افسانه دوختن دهان فرخی‌‌یزدی را هزار‌ بار تکرار می‌کنند می‌پرسم چرا این‌ها از کشتارهای خمینی و خامنه‌ای نمی‌گویند.

نخستین فروردین انقلاب مانند بهمن و اسفند خونین بود. مهندس بازرگان به خمینی ملتمسانه گفت زندانیان را در عید نکشید، فکر خانواده‌شان باشید که گناهی ندارند. خمینی موجودی انباشته از کین و نفرت در ۱۲ فروردین ۵۸، جواب بازرگان را داد که این‌ها مفسد ‌‌فی‌الارض‌اند و به محاکمه احتیاج ندارند. آن‌گاه ماشین کشتارش به‌ راه افتاد و در کمتر از دو هفته، شماری از خدمتگزاران این آب و خاک را که بعضا نوروز ۱۳۰۱ را به یاد داشتند (پاکروان، مطبوعی، صدری و …) در برابر جوخه اعدام قرار داد.

۱۸ فروردین ماه ۱۳۵۸، امیرعباس هویدا، نخست‌وزیر و وزیر دربار، ساعت ۱۹ و ۲۵ دقیقه تیرباران شد. در این روز، در ساعت ۱۴، دومین و آخرین دادگاه امیرعباس هویدا برگزار شد. اعضای دادگاه یک رئیس، پنج قاضی و یک دادستان از سازمان مجاهدین خلق و چریک‌های فدایی و توده‌ای‌ها و جبهه ملی و نهضت آزادی و اسلامیون بودند. رئیس دادگاه ساعت ۱۷ و ۳۵ دقیقه کافی بودن محاکمه را اعلام داشت و پس از یک ساعت شور، هویدا به‌عنوان مفسد فی‌الارض تیرباران شد. هنگامی که سومین تیر شلیک شد قاتلان هویدا سه بار الله اکبر گفتند. (نخستین تیر را درگلوی او هادی غفاری شلیک کرد و بر جان کندنش می‌خندید.)

۱۸ فروردین ماه ۱۳۵۸، شامگاهان، ستوان یکم حسین مختاری اردکانی، فرمانده قرارگاه شهربانی بوشهر، و پاسبان عبدالرسول شیخی، مامور شهربانی بوشهر، تیرباران شدند.

۱۹ فروردین ماه ۱۳۵۸، ۱۵ دقیقه پس از نیمه‌شب، استوار یکم شهربانی محمد باقر رستمی در قم تیرباران شد.

۱۹ فروردین ماه ۱۳۵۸، پاسبان رحمان عبداللهی و پاسبان سیدکاظم اشرف‌زاده ساعت چهار بامداد در گورستان ولی‌آباد دزفول تیرباران شدند.

۱۹ فروردین ماه ۱۳۵۸، سرهنگ ناصر قلی هوشمند، رئیس سازمان اطلاعات و امنیت اسپهان، هنگامی که برای دادرسی به تهران برده می‌شد، در جاده قم به ضرب گلوله‌های پاسداران کشته شد.

۲۰ فروردین ماه ۱۳۵۸، ساعت یک و سی دقیقه بامداد ۱- سپهبد علی محمد خواجه نوری، رئیس اداره سوم ستاد بزرگ ارتشتاران ۲- سپهبد امیر حسین ربیعی، فرمانده نیروی هوایی ۳- دکتر منوچهر آزمون، وزیر مشاور، در کابینه شریف امامی ۴- سرپاسبان بلالی، مامور کلانتری ۲ فرمانیه، در زندان قصر تیرباران شدند.

۲۰ فروردین ماه ۱۳۵۸، ساعت پنج و سی دقیقه بامداد ۱- ستوان یکم عباسقلی داودی، رئیس کلانتری ۲ بهبهان ۲- سر پاسبان یدالله رفعت‌نیا ۳- پاسبان خسرو ملک‌زاده ۴- پاسبان سیدهاشم موسوی در نزدیکی گورستان احمدآباد بهبهان تیرباران شدند.

۲۰ فروردین ماه ۱۳۵۸، ساعت پنج بامداد سرهنگ عزیزالله رحمانی، رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کهگیلویه و بویر‌احمد، مفسد فی‌الارض شناخته و تیرباران شد.

۲۱ فروردین ماه ۱۳۵۸، سرهنگ هوشنگ توانا، افسر فرماندار نظامی تهران، تیرباران شد. بامداد سرهنگ انصاری، رئیس سازمان اطلاعات و امنیت قزوین، تیرباران شد. تراب حاج‌علی‌لو، رئیس سازمان اطلاعات و امنیت اردبیل، در این شهر تیرباران شد. ساعت پنج و بیست دقیقه بامداد ۱- ستوان عزت‌الله دشتی ۳۸ ساله ۲- سرپاسبان حسن بیدادمست در زندان شهربانی بروجرد تیرباران شدند. بامدادان استوار محمد بیگلو، رئیس پاسگاه ژاندارمری راور کرمان، به جرم هواداری از سامانه مشروطه شاهنشاهی تیرباران شدند.

۲۲ فروردین ماه ۱۳۵۸، ساعت دو و سی دقیقه بامداد ۱- سپهبد ناصر مقدم رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور ۲- سپهبد بازنشسته محمد تقی مجیدی به اتهام شرکت در دادگاه فداییان اسلام و نواب صفوی ۳- سپهبد علی حجت کاشانی، رئیس سازمان تربیت‌بدنی به اتهام نابودی ورزش ۴- سرلشکر حسن پاکروان، سفیر ایران در پاکستان و فرانسه و رئیس پیشین سازمان اطلاعات و امنیت کشور و رها‌‌‌‌سازنده خمینی از اعدام ۵- سرلشکر علی نشاط، فرمانده گارد جاویدان ۶- سرلشکر حسین علی بیات، نماینده مجلس شورای ملی ۷- عباسعلی خلعتبری، وزیر امور خارجه، به جرم بستن قراردادهای ساختن راکتورهای اتمی ۸- عبدالله ریاضی، رئیس مجلس شورای ملی ۹- سناتور علامه وحیدی ۱۰- منصور روحانی، وزیر کشاورزی ۱۱- غلامرضا نیک‌پی، شهردار تهران، به جرم پیاده‌کردن پروژه نقشه جامع تهران، مفسد فی‌الارض شناخته و تیرباران شدند. این بزرگان لشکری و کشوری در دادگاه حاضر شدند و به پرسش‌های کوتاه رئیس دادگاه که بیشتر در زمینه شناسایی آنان بود پاسخ دادند و سپس، دادگاه‌های انقلاب اسلامی آغاز به رای دادن کردند و حکم بی‌درنگ اجرا شد.
******
قرن ۱۴ با امید ملتی به فردا آغاز شد و سال ۱۳۰۱ امیدها پررنگ‌تر شد. قرن ۱۵ شمسی با درد و فقر و مرگ آغاز می‌شود، به جای رضاشاه و دولتمردان عاشق ایران، سیدعلی خامنه‌ای، سیدابراهیم رئیسی و محمد باقر قالیباف و محمدی گلپایگانی در جایگاه رضاشاه و ذکاءالملک فروغی، موتمن الملک پیرنیا و تیمورتاش نشسته‌اند. حکایت علی بابا و چهل دزد بغداد که آدم هم سر می‌برند و می‌درند، در پوست و روح و دیده می‌خلد و نوروز با یاد نوید افکاری، نیما زم، سهراب اعرابی، ندا آقاسلطان اشک می‌ریزد.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*