خانه » مقاله (برگ 7)

مقاله

لائیسیته در قدرت و سکولاریزاسیون در جامعه ایران (بخش 1)

جلال ایجادی

جامعه ایران نیازمند یک مبارزه بزرگ فکری در باره سکولاریزاسیون و لائیسیته است. بررسی رشد گیتی مداری و عرفی گرایی در جامعه کنونی و ضرورت تدارک یک قدرت سیاسی لائیک پس از رژیم اسلامی، از چالش های بنیادی کشور ماست. در این نوشته به تعریف جامعه شناختی و فلسفی این مفاهیم پرداخته و ضرورت قدرت سیاسی لائیک آینده در ایران را توضیح خواهم داد. جامعه ایران در روند یک گسست ژرف قرار گرفته و پس از اعلام شکست اسلام سیاسی، گرایش های روشنفکری و فرهنگی تازه را علیه ازخودبیگانگی ناشی از دین اسلام، بنمایش می گذارد. پروژه ما بیرون آمدن از اسلام است. اسلام یعنی فساد در سیاست و جامعه.

پدیده سکولاریزاسیون یا گیتی مداری

سکولاریزاسیون و گیتی مداری یکی از ویژگی های برجسته جامعه مدرن است زیرا اساس آن همانا عمل و تصمیم فرد بر پایه خرد و تجربه انسانی می باشد. بر پایه تجربه در اروپا، جامعه مدرن قواعد و هنجارهای خود را از قواعد دین و سنت جدا کرده و افزون برآن، دولت که متکی بر نهادهای مدرن و تفکیک قوا است، از جامعه مدنی جداست. در جامعه مدرن رفتار انسانها عرفی گشته و مدیریت فعالیت ها نه بر پایه دگم های قبیله ای و دینی و کتاب مقدس، بلکه بر پایه قوانین و قراردادهای اجتماعی صورت می گیرد. در جامعه مدرن خدا نابود نمی شود ولی قدرت تصمیم گیری و سیاست پردازی به انسان سپرده می شود. قدرت شفادهی خدا به دانش پزشکی تبدیل می شود. اعتقاد به معجزه آسمانی به عقلانیت و مدیریت علمی و پزشکی تبدیل می گردد. در برابر حوادث ناخوشایند مانند فقر و بیعدالتی، انسان بجای انتظار از آسمان از مسئولان سیاسی حساب رسی می کند. رویدادهای اجتماعی مانند مراسم مرگ و ازدواج و ضبط مالکیت و حل اختلاف از اتوریته و نهاد دینی به نهادهای عرفی و دولتی انتقال می یابد. آموزش نوجوانان و جوانان از نهاد دینی و مکتبی خارج شده و مدرسه های نوین چنین کاری را به عهده می گیرند. اعتقاد به تقدیر آسمانی عقب نشینی می کند و اراده و تصمیم انسانی جای آنرا می گیرد.

این روند عرفی شدن همان روند سکولاریزاسیون است. خدا پس می رود و انسان قدرت می گیرد. انحصار دینی پس رانده می شود و حزب های سیاسی و نهادهای اجتماعی جای آن را می گیرند. بقول یورینگ هابرماس این روند همان روند مدرنیته است. متفکران دیگری مانند ماکس وبر و مارسل گوشه از این پدیده بعنوان سحرزدایی و افسون زدایی صحبت می کنند. این پدیده فقط تغییر در نهادها نیست بلکه در همه جای جامعه گسترده می شود.

هنگامیکه از «ساختارهای کلان اجتماعی» صحبت می شود، سکولاریزاسیون می تواند فرآیندی باشد که در آن جنبه های مختلف اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، قانونی و اخلاقی به طور فزاینده ای تخصصی و متمایز از یکدیگر می شوند.
هنگامیکه از «نهادهای غیر دولتی» صحبت می‌کنیم، سکولاریزاسیون می‌تواند بیانگر تبدیل یک دین به یک نهاد سکولار باشد. ما می‌توانیم به عنوان نمونه تحول مؤسساتی مانند دانشگاه هاروارد را در نظر بگیریم که از یک مؤسسه عمدتاً مذهبی به یک مؤسسه سکولار تبدیل شدند. نهاد ازدواج از شکل دینی خارج می شود به صورت مدنی در می آید. مراسم مرگ و خاکسپاری از جنبه مذهبی خارج می شود و به مراسم عرفی تبدیل می گردد.
هنگامیکه از «فعالیت ها» صحبت می شود، سکولاریزاسیون به انتقال فعالیت های مذهبی به نهادهای سکولار اشاره دارد، برای نمونه خدمات اجتماعی دیگر توسط یک گروه مذهبی ارائه نمی شود، بلکه توسط دولت ارائه می شود. کمک به افراد فقیر و بیمار نه یک وظیفه دینی بلکه به یک وظیفه دولتی و یا به فعالیت انجمن های عرفی تبدیل می گردد.
هنگامیکه از «ذهنیت ها و روان ها» صحبت می کنیم، سکولاریزاسیون گذر از مشغله ها و دغدغه های نهایی آخرت، به دغدغه های امروزی و دنیوی اشاره دارد. برای نمونه روحیه انسان از اعتقاد به تقدیر آسمانی رها شده و خود را منبع تغییر و سازماندهی می داند و یا بسیاری در حال حاضر اقدامات خود را بیشتر با نتایج قابل حس و فوری در همین زندگی پیوند می زنند و آنها را با «پیامدهای پس از مرگ» ربط نمی دهند. سبک زندگی زمینی و سکولار رایج می شود.

هنگامیکه از «جامعه عرفی» صحبت می‌شود، سکولاریزاسیون به حوزه‌های اجتماعی گسترده‌ای اطلاق می‌شود که افول دینی را تجربه می کنند و ارزش های دینی جای خود را به رفتارها و اخلاقیات سکولار و غیردینی می دهند. جامعه عرفی جامعه ای است که بیشتر روی عقل و دانش و هنر و شادمانی تاکید می کند، از تعصب های اعتقادی و قدسیت مذهبی بیش از بیش بیرون آمده، اعتقادات دینی را به انتقاد گرفته، تنوع باورها را افزایش داده، ناباوری را گسترش داده، سیاست را تابع عقلانیت و نیازهای واقعی جامعه نموده، شرکت شهروندان را در مراسم دینی کاهش داده و نقش شهروندان را در تحول جامعه نیرومندتر می نماید.

بطور فشرده بگوئیم سکولاریزاسیون، گیتی مداری، روند مدرن سازی جامعه است. این جامعه از الگوی جامعه قبیله ای و دینی و سنتی و فئودالی خارج شده و به تقسیم کار اجتماعی مدرن می رسد و دانش و راسیونالیسم و قانوگرایی را پایه کار خود قرار می دهد. پدیده سکولاریزاسیون در غرب پدید می آید ولی منحصر به غرب نیست. عوامل گوناگونی در پیدایش روند سکولاریزاسیون مداخله می کنند و متناسب جامعه و دوره تاریخی عوامل پیدایش و رشد متفاوت هستند. امروز با همه ارتباط های جهانی روند سکولاریزاسیون و زندگی مدرن شتاب یافته است. البته جهان یک سو نیست و جریانهای بازگشت به عقب وجو دارند. ولی سکولاریزاسیون بسیار فعال است. این روند تمدنی است که انسان را از ظلمت دینی بیرون می آورد. این روند جامعه شناختی و اقتصادی و تکنیکی و سیاسی همیشه با جوشش فکری و تولید اندیشه و نقد همراه بوده است.

اصلاح دینی و سکولاریزاسیون

در سده های تاریکی، کلیسا این نهاد ثروتمند و قدرتمند در اروپای فئودالی نظم حاکم را حفظ می کند، مخالفان دین را مجازات می کند و آنها طرد می کند. قدرت کلیسا مطق است. همه مؤمنان مسیحی به کلیسا دهک را می پردازند که معادل یک دهم محصول دهقانان است. کلیسا دارای تعداد زیادی زمین است که توسط اربابان یا پادشاهان برای تضمین نجات آنها واگذار شده است. اسقف ها و کشیشان اربابانی هستند که از جمعیت قلمروهای خود درآمد دریافت می کنند. سه کارکرد (فونکسیون) کلیسا همان سه «کارکرد مسیح» است: کلیسا رفتار ارشادی، اقدام پیامبرانه و مقام پادشاهی را در مسئولیت خود می داند. افزون برآن، کلیسا دارای نقش اقتصادی است: کلیسا با گرفتن عوارض (دهک)، کمک های مالی، و بهره جوئی اربابی از زمین های خود بطور مدام ثروت اندوزی می کند.

این وضع فشار و بی عدالتی کلیسا نمی توانست پایدار باشد. تناقض گفتار و کردار کلیسا و فشار روی دهقانان و اعضای جامعه، اعتراض در اجتماع و در درون نظام دینی را آماده ساخت.

یک حادثه بزرگ در درون مسیحیت رخ می دهد. کلیسای دارای قدرت و ثروت، گناهان مسیحیان را به خرید و فروش می گذارد. در برابر تصمیم سوداگرانه کلیسا، بخشی از کلیسا به تردید و اعتراض دست می زند و خواهان رفرم در نظام کلیسایی می شود. اصلاحات پروتستانی در قرن شانزدهم میلادی در کشورهای ژرمنی و آنگلوساکسون اتوریته کلیسا را تضعیف می کند.

در سال ۱۵۱۵، پاپ لئو دهم مجوز فروش گناهان و کسب بخشش را برای تامین مالی ساخت کلیسای «سنت پیتر» در رم صادر کرد. در مخالفت با این تصمیم پاپ، مارتین لوتر در سال ۱۵۱۷، لیست ۹۵ تز علیه آن را منتشر کرد. در واقع نگرانی مسیحیان در مورد آخرت، مورد بهره برداری کلیسا قرار گرفت تا ثروت اندوزی ادامه یابد.
مارتین لوتر اضطراب و نگرانی را تجربه کرده بود. لوتر از زمان ورود به صومعه، در پی کسب اطمینان از «نجات» خود بود. او متوجه شد که نه عبادت، نه اعتقاد‌ مذهبی، نه اعترافات نزد کشیش، نه روزه‌ها، و نه تمرین‌های روحانی و نه الهیات، صلح و نجات لوتر را به ارمغان نیاورد. نظام ثروت اندوزی کلیسا، او را منقلب نمود و نوع رابطه او با خدا دگرگون شد. چرا رسیدن به خدا با وساطت حاکمان کلیسا و اسقف ها باید باشد؟ طرد سلسله مراتب کلیسایی در دستور کار لوتر قرارگرفت.
اصلاحات پروتستانی نهضت دگرگونی مسیحیت است که از اواخر قرون وسطی تا آغاز قرن هفدهم گسترش یافت. اصلاحات انگیزه‌های مذهبی، سیاسی و اقتصادی داشت و سپس جوامع و فرهنگ‌های اروپایی و بویژه در آمریکای شمالی را عمیقاً متحول کرد.

روند جداسازی دولت از دین

روند تحول به ساماندهی تازه ساختارها و خودمختاری و مجزا شدن می انجامد. دین و سیاست در مسیر جداسازی قرار می گیرند. ساختن نظم سیاسی دیگر مبتنی بر مذهب نیست، بلکه بر اساس حق و میل به ایجاد جامعه ای است که اصل خودمختاری سیاسی پایه آن است. مفهوم سکولاریزاسیون قدرت سیاسی، که سرآغاز برداشت مدرن از دولت است، در اندیشه نیکلاس ماکیاولی نیز منعکس شده است. در «شاهزاده» (۱۵۱۳)، ماکیاولی به کنش عمومی بُعدی کاملاً انسانی می بخشد، بدون اینکه اشاره ای به یک هنجار متعالی داشته باشد.
دولت گاه شیوه ای از سازماندهی سیاسی متمرکز را تعیین می کند، گاه نهادهای این سازمان که قوانین را تحمیل و اجرا می کنند. با گذشت زمان، اشکال مختلفی از دولت ها توسعه یافته اند که وجود خود را به طرق مختلف (قانون الهی، نظریه قرارداد اجتماعی و غیره) توجیه می کنند و به روش های بسیار متنوعی عمل می کنند. نیکلاس ماکیاولی یکی از اولین کسانی بود که کلمه stato را به معنای «وحدت سیاسی مردمی که آن را دوچندان می‌کند و می‌تواند از آمدن و رفتن نه تنها دولت‌ها، بلکه اشکال حکومت‌ها نیز جان سالم به در ببرد» استفاده کرد.

ما می توانیم در قرون وسطی پدیده های تمرکز قدرت را مشاهده کنیم که در ظهور دولت ها در اروپا نقش داشتند. پیش از آن زمان، کلوویس تنها مرجعی شد که از روم کاتولیک حمایت کرد و وارث موقت امپراتوری شد. در فرانسه کلوویس با سازماندهی شورای اورلئان در سال ۵۱۱ میلادی خود را در خدمت روم قرار داد و روحانیون کلیسا کلوویس را «روحانی» با قدرت می دانستند. تا پایان قرن نوزدهم، پادشاهان فرانسه به یاد اقدامات ترمیمی کلوویس، «پسران ارشد» کلیسا نامیده می شدند. پاپ های روم، فرانسه پس از انقلاب ۱۷۸۹، را «دختر بزرگ کلیسا» نامیدند.

در فرانسه، به تدریج روند سکولاریزاسیون گسترش می یابد. «ژان بودن» در کتاب «شش کتاب جمهوری» (۱۵۷۶) خود، با نشان دادن ارتباط مستقیم بین این مفهوم و مفهوم حاکمیت، پایه های «دولت مدرن» را پی ریزی می کند. از طریق تسلط ناپلئون بناپارت اقتدارگرا و به دنبال جنگ های او، در سراسر اروپا دولت ها به شکل حکومت تبدیل شدند. از دیدگاه سازمانی، دولت شکلی از سازماندهی متمرکز است که جامعه برای جهت دهی و مدیریت خود از آن استفاده می کند. ماکس وبر جامعه شناس بعدها می نویسد: «دولت» یک نهاد سیاسی است که انحصار استفاده مشروع از خشونت را حفظ می کند.

جنگ عامل شتاب دهنده

جنگ سی ساله مجموعه ای از درگیری های نظامی بود که اروپا را از ۲۳ مه ۱۶۱۸ تا ۱۵ می ۱۶۴۸ از هم گسیخته کرد. جنگ سی ساله در زمینه مذهبی با برخورد حاد بین پروتستانیسم و کاتولیسیسم و در زمینه سیاسی با برخورد بین فئودالیسم و مطلق گرایی مشخص شد. با صلح وستفالی، مشکل سیاسی دستیابی به صلح مدنی با پیروزی مطلق گرایی به پایان رسید. معاهده وستفالی که در سال ۱۶۴۸ منعقد شد، به عنوان نماد تغییر همسوی نظم بین المللی و غیردینی است، زیرا مبتنی بر به رسمیت شناختن استقلال و سیاست نظام حکومتی بود. پیمان وِستفالی، پیمان‌نامه‌ای است که پس از پایان جنگ‌های سی ساله مذهبی در اروپا در سالن شهرداری شهر مونستر میان کشورهای اروپایی در ۱۶۴۸میلادی بسته شد. جنگ ها به نام خدا شروع شد ولی انسانها آنرا در پیمان وستفالی پایان دادند.

وستفالی نخستین پیمان صلح چندجانبه پس از رنسانس در اروپا است. این پیمان نامه سرآغار مناسبات آرامتر میان کاتولیک ها و پروتستان ها بود، سرآغاز روند سکولار برای حل اختلاف کشورها و مناسبات دیپلوماتیک نوین در اروپا بود. مداخله دین فروکش کرد و عقلانیت عرفی و نقش دولت برجسته شد. معاهده وستفالی نیاز به یک توازن سیاسی «عملکرد توسط و در کثرت دولت ها» را بیان و آغاز می کند. جنگ های خانمانسوز کاتولیک ها و پروتستان ها، باورها و توهم های دینی بسیاری را تضیف کرده یا از بین برد. مردمان بسیاری دریافتند که جنگ مقدس این یا آن دین، فقط به کشتار انسان می انجامد. حقیقت هر دین یعنی جاه طلبی حاکمان و متعصبان و یعنی اعمال دیکتاتوری علیه دیگران. جنگ های مذهبی بت های مقدس در ذهن را مورد حمله قرارداد و راز دروغ دینی را افشا ساخت.

افسون زدایی از جهان، ماکس وبر و مارسل گوشه

ایده ورود به نظم جدید مستقل از دین، بازتاب بحث های ساختاری در حوزه علوم اجتماعی است. بحث‌های متعددی از آغاز قرن ۱۷ و ۱۸ در مورد نقش اصلاحات در ظهور مدرنیته مطرح شده است. الکسیس دو توکویل (۱۸۰۵-۱۸۵۹) اصلاحات را به عنوان یکی از علل ظهور دموکراسی، سرمایه داری و حاکمیت قانون تلقی نمود.
ماکس وبر (۱۸۶۴-۱۹۲۰) جامعه شناس بدین ترتیب به انتشار این ایده کمک کرد که پیدایش پروتستانتیسم منشأ توسعه فردگرایی و سرمایه داری مدرن بود. اصطلاح “افسون زدایی از جهان” در سال ۱۹۱۷ توسط جامعه شناس ماکس وبر برای تعیین روند عقب نشینی از باورهای مذهبی و جادویی به نفع توضیح و تحلیل علمی تعریف شد. این مفهوم ارتباط تنگاتنگی با ایده های سکولاریزاسیون و گیتی مداری و مدرنیته دارد.
به گفته ماکس وبر، این امر به معنای از دست دادن معنا و کاهش «ارزش‌های رایج» است، زیرا فرآیند عقلانی‌سازی که توسط اقتصاد مدرن، بیش از پیش رشد یافته، خواسته‌های خود را بر انسان‌ها تحمیل می کند. کنش ها و واکنش های انسان از مدار دینی خارج شده، در فضای گیتی مداری قرار گرفته و عرفی می گردد. «ارزش های معنوی دینی» با رشد علم و داده های خبری رنگ می بازند.
ماکس وبر که چهار بار در سال ۱۹۰۴ در اثر خود با عنوان «اخلاق پروتستان و روح سرمایه داری» از افسون زدایی استفاده کرد مطرح می کند که این مفهوم تمام پیوندهای جادویی برای رسیدن به رستگاری را بی رنگ ساخته و بسیاری از خرافات را بر ملاساخته و «توهین‌های» دینی را بی معنا می سازد.

نظم انسان جای نظام آسمانی را می گیرد. خرد و دانش جای اعتقاد به مقدسات را می گیرد. پرسشگری جای احکام ثابت می نشیند. توانایی انسان جای قدرت مطلق خدا را می گیرد. فلسفه مدرنیته دین و امور مقدس را به انتقاد می کشاند. رابطه انسان با واقعیت و زمان دگرکون می شود. از این پس واقعیت، تجلی اراده آسمانی نیست و زمان با مداخله انسان روی زمین شتاب می یابد. ارزش های قدسی از موقعیت معنویت آسمانی فرومی افتد و ارزش های انسانی و علمی و زمینی جای آنها را می گیرد.
بدنبال پیمان وستفالی و دوران مدرنیته بیش از پیش این اندیشه پذیرفته شد که دکترین دینی کلیسا نباید قدرت سیاسی داشته باشد یا بر حکومت یک کشور تأثیر بگذارد. این ایده در تجربه ها و اندیشه ورزی ها تقویت شد. در مسائل سیاسی، سکولاریسم اصلی است که بر اساس آن ادیان نباید قدرت سیاسی داشته باشند یا بر حکومت یک کشور تأثیر بگذارند و متقابلاً قدرت سیاسی نباید در امور خاص ادیان مختلف دخالت کند.

مارسل گوشه در سال ۱۹۸۵، کتاب «افسون زدایی از جهان» را منتشر کرد، اثری که تأثیر عمیقی بر علوم اجتماعی دین گذاشت و واکنش‌های زیادی را برانگیخت. او نوشت اگر می‌خواهیم مدرنیته را درک کنیم، باید آن را به شدت بر اساس «خروج از دین» بازتعریف کنیم. دین از تسلط خدا بر جهان می گوید حال انکه جامعه مدرن از غلبه و پیروزی انسان بر جهان حکایت می کند. مارسل گوشه از یک چرخش مدرن، یک تغییر انقلابی منطقی می گوید که ما را بشدت تحت تاثیر قرار داده است. او می افزاید ما از مدل سلسله مراتبی به مدل «هم توسعه گرایی» برابری خواهانه چرخش می کنیم.( افسون زدایی از جهان، چاپ فولیو پاریس).

در زمان انقلاب فرانسه و ملی کردن دارایی ها و مالکیت کلیسا در سال ۱۷۸۹ و سپس توسعه روحیه انقلاب در سراسر اروپا تا سال ۱۸۱۵ قدرت مطلقه دین و اتوریته کلیسا را به چالش می کشد. اکثر فیلسوفان قرن هجدهم ناباور و ملحد مبارز نبودند. اما آنها، زیر نفوذ ولتر، حمله به نهاد روحانیت را آغاز کردند زیرا این نهاد مظهر همه ظلم ها و تمام تعصب ها بود. در این مبارزه با کلیسا و برای بردباری، تنها یک برنامه وجود دارد: “نابودکردن زشتی”. برای فیلسوفان دین کلیسایی مظهر زشتی است و مبارزه علیه آن یک اولویت است.

شرایط چیست؟ خدایی ناشنوا که دعای انسان را نمی شنود، مبارزه فکری بی امان با تعصب دینی که جامعه را بیمار ساخته است و شخصیت ولتر که قاطعانه ضد روحانیت است. ولتر شجاع بود، او نمونه ای از فیلسوفان درگیر و مسئول بود. فیلسوفان روشنگری متفکرانی نبودند که از جهان حذف شوند، آنها در سخن و گفتگو فعال بودند و در ایجاد تغییر و عقب راندن تقدس خدایی حاضر بودند. نقش فیلسوفان، دکارت، ولتر، دیدرو، ژان ژاک روسو، دالامبر، مونتسکیو، کانت، در سوبژکتیویته سکولاریزاسیون و گیتی مداری و هنجارسازی های مدرن بسیار پررنگ است. ولتر (۱۶۹۴-۱۷۷۸) با هوش شگفت انگیز خود در کنار نمایشنامه نویسی و نقد اجتماعی، علیه کلیسای کاتولیک و خرافات مذهبی، یک مبارزه شجاعانه را به پیش برد. در عصر روشنگری و پس از آن، دین در همه جا حاضر است، ولی با تغییر روحیه جامعه ، با تلاش فیلسوفان و اقتصادانان و دانشمندان، با تحول اقتصاد بازار و مالکیت سرمایه داری، با فروریختن پرستیژ کلیسا، با برملا شدن دروغ های دینی، با برآمد دولت مستقل از نهاد دین، با رشد نظام جمهوری، با رشد انسان آزاد خودمختار، با روان های خسته از جنگ های مذهبی، با مبارزه گسترده سیاسیون جمهوریخواه و سوسیال دمکرات و غیره، روند مدرن سازی و سکولاریزاسیون توسعه می یابد.

در پایان قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم در فرانسه، قانون لائیسیته یا جدایی کلیساها از دولت (۱۹۰۵)، با حمایت آریستید بریان و ژان ژورس، در مجلس فرانسه به تصویب می رسد. این رویداد مهم در بستر همان سکولاریزاسیون اتفاق می افتد، ویژگی تاریخ و فرهنگ فرانسه است، ولی دارای تاثیر جهانی است. ایران ما سکولاریزاسیون را تجربه کرده و خود را برای قدرت لائیک آماده می کند. اسلام و فرهنگ قرآنی و توتالیتاریسم حاکم، عوامل مخرب برای استقرار یک جامعه آزاد و قدرت لائیک می باشند. دشمنان آزادی و دمکراسی و لائیسیته بسیارند.

جلال ایجادی
جامعه شناس، دانشگاه فرانسه
——————————————

هانس بلومنبرگ، مشروعیت دوران مدرن، گالیمار، ۱۹۹۹
رمی براگ، حکمت جهان، فیارد، ۱۹۹۸
گیوم کوشه، چگونه جهان ما مسیحی نشد. آناتومی یک فروپاشی، Seuil، ۲۰۱۸
مارسل گوشه، افسون زدگی جهان. تاریخ سیاسی دین، گالیمار، ۱۹۸۵
کارل لویت، تاریخ و نجات، گالیمار، ۲۰۰۲
ژان کلود مونو، مشاجرات در باره سکولاریزاسیون، Vrin، ۲۰۰۲
اولیویه روا، جهل مقدس. زمان دین بدون فرهنگ، سئویل، ۲۰۰۸
کارل اشمیت، الهیات سیاسی، گالیمار، ۱۹۸۸
اریک فوگلین، علم جدید سیاست، سئویل، ۲۰۰۰

• Hans Blumenberg, La Légitimité des temps modernes, Gallimard, 1999
• Rémi Brague, La Sagesse du monde, Fayard, 1998
• Guillaume Cuchet, Comment notre monde a cessé d’être chrétien. Anatomie d’un effondrement, Seuil, 2018
• Marcel Gauchet, Le Désenchantement du monde. Une histoire politique de la religion, Gallimard, 1985
• Karl Löwith, Histoire et salut, Gallimard, 2002
• Jean-Claude Monod, La Querelle de la sécularisation, Vrin, 2002
• Olivier Roy, La Sainte Ignorance. Le temps de la religion sans culture, Seuil, 2008
• Carl Schmitt, Théologie politique, Gallimard, 1988
• Eric Voegelin, La Nouvelle Science du politique, Seuil, 2000
—————————————————–
جلال ایجادی در کتابهای گوناگون در باره جنبش های اجتماعی در جهان و انقلاب های ایران نوشته است. آخرین کتاب او «انقلاب برای گسست، جامعه شناسی انقلاب زن زندگی آزادی»، ۳۳۰صفحه انتشارات فروغ. این نویسنده تا کنون کتاب «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی»، ۳۱۰ صفحه، نشر مهری، کتاب «جامعه شناسی آسیب‌ها و دگرگونی‌های جامعه ایران»، ۴۰۰ صفحه، انتشارات نشرمهری، کتاب «بررسی تاریخی، هرمنوتیک و جامعه شناسی قرآن»، ۳۸۰ صفحه، و کتاب «اندیشه ورزی‌ها در باره جامعه شناسی، فلسفه، زیستبومگرایی، اقتصاد، فرهنگ، دین، سیاست»، ۷۲۰ صفحه، چاپ نشر مهری، منتشر شده است. جلال ایجادی هر هفته پنج برنامه تلویزیونی در زمینه انقلاب، لائیسیته، دمکراسی، فلسفه، جامعه شناسی و نقد قرآن و اسلام، تهیه و پخش می کند. این برنامه ها را در یوتوب میتوانید مشاهده کنید. ایجادی آخرین اثر خود را بنام «بحران بزرگ زیستبوم جهان و ایران» در ۴۸۰ برگ، انتشارات فروغ، منتشر نمود.

از هفتم اکتبر تا ژانویه خونین / علیرضا نوری زاده

بدون شک حتی نتانیاهو هم سرانجام مجبور خواهد شد فلسطین را به رسمیت بشناسد
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
پنج شنبه ۱۴ دی ۱۴۰۲ برابر با ۴ ژانویه ۲۰۲۴ ۱۱:۰۰

نیروهای اسرائیلی در حال گشت‌زنی در اردوگاه آوارگان فلسطینی در الفرا – کرانه باختری – ۲۹ دسامبر ۲۰۲۳

از روز پیدایش اسرائیل تا مرحله بعد از مذاکرات فردای جنگ اکتبر ۱۹۷۳، کابوس هولوکاست اقلیمی لحظه‌ای اسرائیل را رها نکرد. روزگاری حاج الحسینی، مفتی قدس، احمد الشقیری، رئیس سازمان آزادی‌بخش فلسطین که قرار بود آن‌ها را به دریا بریزد، و جمال عبدالناصر و ژنرال‌های سوری و طرح نابودی اسرائیل بزرگانی چون بن گورین، گلدا مایر، موشه دایان و ابا ایبن را وحشت‌زده می‌کردند اما اسرائیل در رویارویی با آنان کابوس خود را به آن‌ها داد تا همواره در وحشت باشند.

عرفات کابوس نبود، چون اسرائیل حتی از خلوت‌های شبانه او هم باخبر بود. در تمام نبردها اسرائیل دست بالا را یافت. به جز جنگ رمضان که گلدا مایر و موشه دایان در آغاز نبرد طعم شکست را چشیدند اما با سفر انورسادات به بیت‌المقدس کابوس کهن زائل شد.

اسرائیل با پیچاندن گوش حافظ الاسد به او هشدار داد علی‌رغم از دست دادن جولان، خطایی نکند. این نصیحت را پسر دیکتاتور دمشق هم به گوش جان دنبال کرد. برای اسرائیل تهدیدهای صدام حسین و قذافی و عروسک‌های روسی و یمن جنوبی هیچ‌کدام کابوس‌زا نبودند. این خمینی بود که این کابوس را زنده نگه داشت.

اما ۷ اکتبر ۲۰۲۳ از مقوله دیگری بود. عملیات طوفان الاقصی سه نکته را برای اسرائیل آشکار کرد: این‌ها که با دو هزار تن چنین کردند، با ده و صد هزار و… چه خواهند کرد؟ دوم اینکه امروز حماس را نابود کنی، فردا حماس‌های دیگر در راه‌اند و سرانجام دو دشمن اصلی به‌مراتب قوی‌تر منتظر لحظه موعودند: حزب‌الله فرزند ولایت فقیه و رژیم جهل و جور و فساد و کین ولی فقیه با پول و سلاح که در اندیشه نابودی اسرائیل بلکه قوم یهودند.

ژنرال‌ها و استراتژیست‌های اسرائیل در حین عملیات به غور نشستند. گشودن دو جبهه دیگر نه به مصلحت است و نه عاقبتش معلوم؛ پس اول باید سر حماس را به سنگ کوفت و بعد سراغ حزب‌الله و سرانجام جمهوری اسلامی رفت. خامنه‌ای که بعد از ۷ اکتبر بازو می‌بوسید، یک میلیارد بودجه به هوافضای سپاه می‌داد تا موشک‌های خیبر ۲ و ۳ و۴ بسازند و پروژه اتمی را به‌سرعت دنبال کنند، ناگهان چنان وحشت‌زده شد که دوست و دشمنش به حیرت افتادند اما اسرائیل طرحش را دنبال کرد.

از آن روز، در غزه و جنین و ساحل غربی رود اردن صدها تن از جنگجویان حماس و جهاد اسلامی به قتل رسیدند.

روز ۲۶ اکتبر حسن العبدالله، رئیس آرایه راکتی حماس، در شمال خان یونس کشته شد. غروب همان روز اسرائیل اعلام کرد سه فرمانده ارشد گردان از تیپ دفاع غزه حماس را کشته است: رفعت عباس، فرمانده گردان، ابراهیم جدبا، معاون فرمانده و طارق معروف، فرمانده پشتیبانی رزمی. طبق اظهارات نیروهای دفاعی اسرائیل، گردان مذکور جزو تیپ شهر غزه حماس است که «مهم‌ترین تیپ سازمان تروریستی حماس» محسوب می‌شود.

۲۶ نوامبر ویل رجب، رفعت سلمان، ایمن صیام و احمد الغندور (ابوعنس)، عضو شورای نظامی حماس، و دو تن از جهاد اسلامی‌ها به قتل رسیدند. اسرائیل البته به دنبال یحیی سنوار، فرمانده گروه عزالدین قسام و عملیات حماس، و صالح العاروری، نایب اسماعیل هنیه و طراح عملیات غزه، بود که بعد از ۱۵سال زندان به لبنان تبعید شده بود. سنوار سه بار از دام مرگ جست اما العاروری که مهمان حسن نصرالله و خوش‌نشین یکی از ساختمان‌های پنج طبقه حزب‌الله در جنوب بیروت بود، به همراه سه تن از دستیارانش با سه موشکی که از پهپاد اسرائیلی شلیک شد، به قتل رسید.

العاروری رابط حماس و خامنه‌ای بود و در مسلح کردن جوانان فلسطینی در غزه و ساحل غربی نقش اساسی داشت. او یکی از شخصیت‌های برجسته حماس بود که با حزب‌الله لبنان و ایران روابط تنگاتنگی داشت و امسال بر آموزش ۵۰۰ نوجوان فلسطینی در اقلیم تفاح در جنوب لبنان به دست سپاه پاسداران و حزب‌الله نظارت داشت. او مسئول نظامی حماس در کرانه باختری هم بود و در تسلیح کردن آن نقش بسزایی داشت. از العاروی به عنوان فرمانده در سایه حماس نام برده می‌شد.

اسرائیل تا امروز بیش از ده‌ها تن از جنگجویان حزب‌الله از جمله ۱۱ فرمانده‌اش را به قتل رسانده است. حسن نصرالله هم مثل آن همشهری ما است که این‌ سوی زاینده‌رود به مخالفش می‌گفت اگر مردی بیا این طرف تا خدمتت برسم و حریف پاسخ می‌داد مرد که هستم ولی آب خیلی سرده. حسن آقا آگاه بود که اگر خاطر خطیر بنیامین را مکدر کند، امکان بسیار است که به لقاالله اعزام شود. اسرائیل هم طرح‌هایش را آرام‌آرام و با حوصله دنبال می‌کند.

در مورد ایران، هک کردن برق و بنزین و سرویس غذای آماده البته کار ایذایی مهمی بود اما ضربه بعدی چنان فرو آمد که کمر سیدعلی شکست. بعد از قتل قاسم سلیمانی در فرودگاه بغداد، خامنه‌ای بر آن شد تا مانع ظهور پهلوان دیگری شود. بنابراین به جای محسن چیذری، جانشین بالقوه سلیمانی، یا مجید علوی، مسئول عملیات سپاه قدس، نا‌محبوب‌ترین و بی‌سوادترین دستیار سلیمانی یعنی اسماعیل قاآنی را به جانشینی او برگزید. اما در درون سپاه، اهل بخیه می‌دانستند که در رده فرماندهی ایرج مسجدی، سفیر سابق در عراق، حاج رضی موسوی و سردار رضا سراج قرار دارند.

نام مسجدی چون از هدایت حماس و جهاد و حزب‌الله کنار رفت و مسئول پرونده عراق شد، از فهرست سیاه اسرائیل خارج شد. سراج هم به صف دوم منتقل شد اما حاج رضی، مسئول لجستیک، آموزش و تسلیح حماس و جهاد و حزب‌الله با دنبالچه‌های عراقی و یمنی‌اش در صدر لیست قرار گرفت.

حاج رضی دیرسالی (۲۹ سال و ۸ ماه) در لبنان و سوریه بود به طوری که زبان او و همسر و فرزندانش در خانه عربی بود.

سیدرضی موسوی چهارم دی‌ماه با سه موشک اسرائیلی به قتل رسید. پس از مرگش او را به زینبیه بردند و پس از آن جنازه‌اش به عراق و قم و مشهد رفت و بعد در شهرهای مذهبی عراق و در ادامه مشهد و تهران تشییع شد و سیدعلی رهبر نیز بر پیکرش نماز تظاهر خواند.

آیا اسرائیل حالا آرام گرفته است؟ پاسخ منفی است. این تازه اول پیکار است. برای تل‌آویو هیچ نوع گذشتی پذیرفتنی نیست؛ حتی اگر بایدن منافقانه با آن مخالفت بکند یا در سازمان ملل محکوم شود. عملکرد اسرائیل در غزه وحشت‌انگیز است. ۲۲ هزار کشته در جست‌وجوی چند صد حماسی و جهادی زیبنده یک دولت متمدن و مدرن نیست. اسرائیل نمی‌تواند حقوق ملت فلسطین را همچنان بعد از ۸۰ سال انکار کند.

بدون شک حتی نتانیاهو هم سرانجام مجبور خواهد شد فلسطین را در چارچوب قطعنامه ۲۴۲ شورای امنیت بعد از جنگ ژوئن به رسمیت بشناسد؛ اما زمانی که ابوهای فلسطینی، سادات لبنانی و دستاربه‌سرهای اشغالگر وطن ما و نوکرانشان قادر به فتنه‌گری نباشند.

در آینده‌ای نه چندان دور، وقتی اسماعیل هنیه و حسن نصرالله و سیدعلی خامنه‌ای دیگر کارچرخان‌های مرگ و ویرانی نیستند، اسرائیل و فلسطین در کنار هم فردای فرزندانشان را در زیر آسمانی که غرق آتش و دود نیست، رقم خواهند زد. من به این حقیقت نیم‌قرن پیش در شعری از سالم جبران پی بردم:

عصر با حیفا از دانشگاه بیرون زدیم
نه من می‌گویم تو یهودی هستی و نه او هویت عربی مرا به رخ می‌کشد
کافه اسحق بسته بود
او هم ما دو دلداده را دوست دارد
به خیابان نخله رسیدیم، کافه‌ای آنجا است
روی تابلویی نوشته بودند:
ورود سگ و فلسطینی ممنوع است
حیفا اما دست مرا گرفت و به درون شد
فردا روبروی تو خانه می‌سازیم و فرزندان ما از جلو کافه‌ات رژه می‌روند
آیا بازهم ورود انسان ممنوع خواهد بود؟
سوگند به موسی و یعقوب و ابراهیم
سوگند به خدای مسیح و محمد
ما خانه‌مان را بعد از عروسی با هم می‌سازیم
با شراب حیفا از مهمانانمان پذیرایی می‌کنیم
دو فرزند خواهیم داشت
سالیا و مهیار
و خورشید هر بامداد
خانه ما را با نور
خواهد شست

موفقیت رژیم در تولید اپوزیسیون فیک (قلابی)

مقدمه

اجازه بدهید قبل از واکاوی و فروگشایی مولفه مرکب و پیچیده “اپوزیسیون قلابی”؛ برای توضیح و تسهیل شناخت آن از الگو و مثال علمی در مورد بیماری فراگیر “مالاریا” و پشه ناقل آن بنام آنوفل طلب مساعدت داشته باشم. دلیل انتخاب الگوی تمثیلی”مالاریا”, باید اعتراف کنم, دوگانه است. اول اینکه سالیانه صدها میلیون انسان قربانی پشه مالاریا می شوند و چند میلیون از آنها جان می بازند. دوم اینکه دو بار در نوجوانی خود راقم این سطور میزبان این مهمان نامظنون و ناخوانده شده بود. لذا این “رغبت” دو سویه است. خوشبختانه هر دو بار زنده ماندم تا “حکایت” را روایت کنم.

نمونه پشه مالاریا

اخیرا دانشمندان موفق شده اند تا با کمک شیوه های اصلاح ژنتیکی تغییراتی در ساختار ژن پشه آنوفل بوجود بیاورند که آن را سترون می سازد. صد البته ظاهر این پشه سترون و جعلی هیچگونه تفاوتی با پشه مهلک و یا بعبارتی “برانداز” واقعی ندارد. مهمترین خصوصیت این پشه ناسره و کارآیی آن در ناکارایی و ناباروری و شیوع و گسترش آن است با هدف اینکه در نهایت این پشه غیر قابل تمایز با محصول طبیعی خلقت یعنی پشه مرگبار آنوفل آن را کاملا در طبیعت جایگزین کند. این یکی از بزرگترین دستاوردهای مهم در مبارزه با مالاریاست. طبیعتا نسخه های ژنی پشه های سترون از نسلی به نسل دیگر منتقل می شوند و به صورت طبیعی در مقیاس وسیع تکثیر شده و در جفت گیری با پشه های مهلک موجود, نسلی کاملا بی ضرر و بی اثر را پدید می آورند که محققا در دراز مدت در سپهر پشه ها به “گونه های غالب”تبدیل خواهند شد. این یعنی تقلب خلقت در کار طبیعت! طبعا بنده از این اتفاق استقبال می کنم؛ البته نه در مورد “اپوزیسیون سترون و اغوا کننده ارسالی جمهوری اسلامی”.

حفظ نظام از اوجب واجبات

خمینی بارها, و حتی در وصیت نامه خود تاکید کرده است که بعنوان مهمترین تکلیف الهی حفظ نظام از اوجب واجبات است و اینکه حفظ جمهوری اسلامی حتی از جان امام عصر هم بالاتر است. جمهوری اسلامی دهها میلیارد دلار در امور مختلف از جمله جنگ طلبی و دخالت های نیابتی هزینه می کند که اهمیت نسبی آنها در قیاس با امر حفظ نظام بسیار ناچیز هستند. متخصصین آسیب شناسی رژیم و دکترین حفظ نظام بارها تبیین کرده اند که نظام جمهوری اسلامی فقط می تواند با دو شیوه سقوط کند. یا توسط حمله نظامی خارجی مثل صدام و طالبان و قذافی؛ و یا توسط اپوزیسیون برانداز راستین از طریق بسیج قیام مردمی. جمهوری اسلامی برای جلوگیری از حمله نظامی, علاوه بر درغلتیدن به آغوش چین و روسیه تا به اکنون شاید صدها میلیارد دلار هزینه نموده است تا خود را در مقابل این خطر بیمه کند. حال سوال اساسی این است که آیا نظام برای مقابله با خطر دوم یعنی اتحاد و همبستگی اپوزیسیون و توانمند شدن آن در بسیج توده ها و سرنگونی رژیم از صرف حتی بالاترین هزینه ها دریغ خواهد کرد یا نه؟

تجربه شخصی

در طی دو دهه گذشته نگاه نگارنده در مورد کسانی که از ایران به بیرون می آمدند و یا بعد از تعدیل ژنتیکی لازم جهت “ماموریت برای وطنم” به خارج ارسال (صادرات) می شدند, بسیار خوشبین و پذیرا بوده است. اما در گذر زمان بر اساس تجربه های تلخ دگرگون شده است. می توانم نمونه های فراوانی را مثال بزنم. اما اجازه بدهید یکی از نمونه های برجسته اما نومید کننده را تشریح کنم. بنده زمانی که اکبر گنجی در زندان بود در مدح شجاعت وی مقاله نوشتم. قریب به ١٨ سال پیش وقتی هم که به لندن آمد, به همراه وی و عطاالله مهاجرانی و فرخ نگهدار و دکتر حسین باقرزاده و م ب در رستوران مهدی در هامراسمیت لندن غذا خوردیم و آزادی وی را جشن گرفتیم. اما اسفاء اکبر گنجی بعد از تور اروپایی و آمریکایی خود و دریافت شهروندی افتخاری شهر فلورانس ایتالیا، و جوایز فراوان مثل درفش نقره ای و قلم طلایی و نیم میلیون دلار و غیره, ناگهان با ١٨٠ درجه چرخش مبارزه علیه جمهوری اسلامی را رها کرد و شبانه روز به مبارزه علیه رژیم پهلوی پرداخت. با توجه به اینکه شاهزاده رضا پهلوی شاخص ترین سرمایه اپوزیسیون برانداز برونمرزی است, این روند و رویه پهلوی ستیزی توسط اکثر “صادراتی های” سالهای بعد از آن نیز ادامه پیدا کرده است. از سوی دیگر برخی از ارسالی ها تحت دستاویز طرفداری افراطی از پادشاهی مثل لبه دیگر قیچی عمل کرده اند که نمونه بارز آن ۷ ماه پیش در میدان ترافالگار لندن رخ داد و توسط برخی از رسانه ها از جمله رادیو فردا, بی بی سی و ایران اینترنشنال عامدانه و هدفمندانه بزرگنمایی و برجسته شد تا فضای مسموم و مملو از مقاتله و مخاصمه ایجاد و گیرودارهای جنگ زرگری بین به اصطلاح جمهوری خواهان و مشروطه خواهان وارد فاز تخریبی تازه ای بشود. متاسفانه صادراتی های ماموریت یافته نه تنها در رسانه های فارسی زبان نفوذ و تسلط گسترده پیدا کرده اند تا فضای مسموم را تشدید کنند, بلکه در طیف های مختلف سیاسی هم خود را جا زده اند. آیا می توان پذیرفت که مثلا وزیر سابق ارشاد در لندن و یا معاون سابق وزیر ارشاد صادقانه خواهان براندازی رژیم هستند؟ خیر! اما دایره فریب آنقدر تسری و تعمیق یافته است که عده ای جواب می دهند “آری”!

نتیجه گیری

همانگونه که در ظاهر نمی توان بین دو پشه آنوفل طبیعی و پشه بی خاصیت سترون فرق گذاشت, در مورد اپوزیسیون فیک صادراتی و اپوزیسیون برانداز واقعی نیز این مشکل تمایز وجود دارد. اما به باور بنده در بسیاری از موارد بسیار ساده است. مثلا فردی که اخیرا از ایران آمده و با کمک رسانه های تصرف شده برجسته میشود (بعنوان تحلیلگر و فعال سیاسی و غیره) و سپس به هیئت اجرایی یک طیف سیاسی راه پیدا می کند و سپس تبلیغ می کند که دشمن اصلی جمهوری اسلامی نیست بلکه خطر اصلی بازگشت پادشاهی است و یا برعکس شخص صادراتی در طیف پادشاهی خواهان نفوذ می کند و جنگ و دعوای حیدری نعمتی با جمهوریخواهان را آغاز می کند به سادگی قابل تشخیص هستند. یا “صادراتی” به ظاهر اصلاح طلبی که حتی بعد از کشتار سال ٨٨ از خامنه ای شدیدا طرفداری می کرد و سپس با تبلیغات روزانه رسانه های بیگانه و عوامل وابسته با “خودرهبرپنداری” باعث تفرقه و تشتت می شود و در پی منافع شخصی است. البته از این نوع موارد فراوان هستند؛ و فقط باید با کمی شک و تردید و دقت و وسواس به اینگونه افراد و عملکرد موذیانه آنها نگریست.

هر انسانی حق دارد مواضع و یا افکار خود را تغییر دهد. اما رژیم جمهوری اسلامی در اواخر دهه پنجاه و طی دهه شصت و حتی دهه هفتاد هولناک ترین جنایت ها را مرتکب شده است و هزاران انسان بیگناه را اعدام و قتل عام کرد. لذا طاووس های علّیین شده ای که در طی دهه ها دوران وحشتناک کشتارها بر سر سفره جمهوری اسلامی ارتزاق کرده و بزرگ شده اند, بعید می دانم عوض شدن ظاهری این نوع افراد فرصت طلب صادقانه و بی ریا باشد. کلام آخر اینکه از تجربه جنبش مهسا و موج سواری ها و رهبرتراشی های رسانه های موذی و عوامل نفوذی آنها و ایجاد “جنگ قبیله ای” باید آموخت و اپوزیسیون صادراتی فئیک را جدی گرفت. دریغا که با خوش بینی غیر واقعگرایانه و ساده انگاری و خام پنداری و خوش گمانی که بعنوان مثال بنده برای سالها دچار آن بودم فقط تاریخ تلخ تکرار می شود و ما می مانیم با انبوهی از اندوه!

عبدالستار دوشوکی

مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن

احزاب بعد از خلافت سید روح‌الله / علیرضا نوری زاده

آیا در ایران حزبی به معنای حقیقی وجود دارد؟
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
پنج شنبه ۷ دی ۱۴۰۲ برابر با ۲۸ دِسامبر ۲۰۲۳ ۹:۰۰

تصویری از یکی از جلسات حزب جمهوری اسلامی- پرتال روح‌الله خمینی

خمینی اعتقادی به تحزب نداشت. در واقع احزاب تنها می‌توانستند صحنه‌گردان میدان سیاست شوند؛ زیرا او میدان را برای خود و خالی از اغیار می‌خواست.

او در گفت‌وگویش با دکتر مظفر بقایی که بسیار بیش از مرحوم مهندس بازرگان با او آشنایی و همدلی داشت، گفته بود حزب زحمتکشان را منحل کنید تا تعارضی پیش نیاید. آقایان [یعنی اصحاب] به شما حسن نظر دارند. این در واقع پیشنهادی غیرمستقیم برای نخست‌وزیری به بقایی بود. اما او توصیه را رد کرد و از خمینی خواست راه استادش کاشانی را در پیش نگیرد، بلکه طباطبایی‌وار در صدر مشروطه باشد.

بقایی چندی بعد در جلسات یاران قدیمی‌اش در حزب زحمتکشان، به صفت اسلامی جمهوری و سپس ولایت فقیه به‌شدت حمله کرد. وقتی در راه سفر به آمریکا از لندن عبور می‌کرد و با زنده‌یاد جعفر رائد، دوست دیرینش، دیداری داشت، به حکم همکاری با مرحوم رائد، من نیز به آن مجلس راه یافتم. بقایی خمینی را خطرناک و با روحیه فاشیستی می‌دانست. او در بازگشت از این سفر، رنج‌های بسیار در محبس و حصر کشید و مرگی تلخ و دردناک داشت.

با وجود مخالفت خمینی با تحزب، محمد بهشتی و هاشمی رفسنجانی او را قانع کردند که حزب جمهوری اسلامی را برپا کنند. شورای موسس مرکب بود از سید محمد حسینی بهشتی، سید عبدالکریم موسوی اردبیلی، اکبر هاشمی رفسنجانی، سیدعلی خامنه‌ای و محمدجواد باهنر.

آن‌ها در مصاحبه‌ای، مانیفست حزب را به شرح زیر اعلام کردند:

اعتقاد به اصل «نه شرقی، نه غربی»
ایجاد مناسبات برادرانه با همه مسلمانان جهان
قطع هر نوع پیوند اقتصادی که موجب سلطه قدرت‌های بزرگ بر کشور می‌شود
افشای توطئه‌ قدرت‌های بزرگ سلطه‌جو به‌ویژه آمریکا
کمک به نهضت‌های آزادی‌بخش به عنوان یکی از وظایف دولت اسلامی

بنیان‌گذاران حزب جمهوری اسلامی بار‌ها اعلام کردند که هدف از تاسیس حزب وارد شدن به میدان جنگ قدرت و بیرون کردن رقبای سیاسی از صحنه نیست، بلکه غرض آن‌ها انتقال تفکرات دینی صحیح، ارائه تحلیل‌های سیاسی درست به اعماق جامعه، تبیین انقلاب و تشریح چگونگی ایجاد یک نظام اسلامی، استمرار بخشیدن به شور مبارزه در میان مردم و حفظ وحدت آنان، آموزش دادن این مفاهیم به جوانان، تشویق جوانان به انضباط حزبی و آماده کردن آن‌ها برای حضور در عرصه‌های مختلف مدیریت کشور است.

پس از آن، من با دکتر بهشتی، دبیرکل حزب، خامنه‌ای، مدیر مسئول روزنامه حزب و میرحسین موسوی، سردبیر وقت روزنامه، گفت‌وگویی انجام دادم که در پایان بهمن ۱۳۵۷ منتشر شد. خامنه‌ای دوهفته بعد اعلام کرد دو میلیون تن به حزب پیوسته‌اند که البته بیشترشان آخوند و افندی‌هایشان علی‌اکبر ولایتی ، مصطفی میرسلیم و برای کوتاه زمانی قطب‌زاده بودند.

بر خلاف این حزب که دولتی و آخوندچهره بود، یاران و دوستداران مرحوم آیت‌الله سیدکاظم شریعتمداری، نیز هم‌زمان حزبی با نام جمهوری خلق مسلمان پایه گذاشتند. جلسه افتتاح حزب در باشگاه افسران ژاندارمری برگزار شد که در دست هواداران آیت‌الله شریعتمداری بود و در نزدیکی مکانی قرار داشت که امروز بیت خامنه‌ای است.

حزب جمهوری خلق مسلمان در ۶ اسفند ۱۳۵۷ تشکیل شد و پس از تاسیس دفتر مرکزی، فعالیت رسمی‌اش را در ۲۲ اسفند ۱۳۵۷ آغاز کرد. هم‌زمان با اعلام موجودیت حزب، مرامنامه و اساسنامه آن هم تهیه و منتشر شد و شعبه‌های حزب در آذربایجان شرقی و غربی، اردبیل، خلخال، تهران، مشهد و دیگر شهرها به‌سرعت تاسیس شدند.

موسسان حزب سیدغلامرضا سعیدی، سید صدرالدین بلاغی، امیرتیمور کلالی، شهاب فردوس، سید هادی خسروشاهی، هاشم شبستری‌زاده، کریم انصاریان، اشرف مهاجر، موسی شیخ‌زادگان و رضا گلسرخی، از طرفداران شریعتمداری و از فعالان موسسه دارالتبلیغ قم بودند. دکتر احمد علی‌زاده، حسین بشارت و حسین منتظرحقیقی نیز پس از مدتی وارد حزب شدند و دکتر علی‌زاده به دبیرکلی حزب خلق مسلمان برگزیده شد. سخنگوی حزب نیز رحمت‌الله مقدم‌مراغه‌ای بود که فعالانه در مجامع شرکت می‌کرد و در مطبوعات از مواضع دولت و نظام جمهوری اسلامی ایران انتقاد می‌کرد. نشریه رسمی حزب با نام «خلق مسلمان» نیز در ۲۴ شماره از فروردین تا آذر ۱۳۵۸ به صورت هفته‌نامه منتشر شد.

در پی مخالفت حزب و آیت‌الله شریعتمداری با رفراندوم خمینی و قدرتمند شدن حزب در آذربایجان، خمینی، کمیته‌ها و حزب جمهوری اسلامی نخست کوشیدند در این حزب شکاف ایجاد کنند. بستن راه به روی حزب خلق مسلمان در انتخابات خبرگان به‌گونه‌ای بود که فقط چهار تن از جمله مقدم‌مراغه‌ای بخت پیروزی یافتند و شکاف در حزب زیاد شد.

در مردادماه، سید صدرالدین بلاغی، سید غلامرضا سعیدی، امیرتیمور کلالی، شهاب فردوس، هاشم شبستری‌زاده، کریم انصاریان، اشرف مهاجر، موسی شیخ‌زادگان و نیز سید هادی خسروشاهی از حزب جدا شدند. خسروشاهی به خمینی پیوست و معاون وزیر ارشاد و سفیر واتیکان و مصر شد. او عاقبت بر اثر کرونا در خیابان در قم جان باخت و پیکرش به عنوان مرده مجهول یک هفته در غسالخانه قم افتاده بود.

در همین زمان، مرحوم احمد بنی‌احمد، نماینده تبریز در آخرین پارلمان مشروطیت که محبوبیت زیادی در آذربایجان و محافل روشنفکری داشت و از حمایت نسبی آیت‌الله شریعتمداری و بازرگان هم برخوردار بود، حزب اتحاد برای آزادی را پایه گذاشت. دو هفته بعد، دستگیری ۲۴ ساعته‌اش و توصیه مهندس بازرگان باعث خروج او از ایران شد و دیگر از حزب چیزی شنیده نشد.

همین‌طور بود تشکل کوچک اما فعال دکتر حاج سید جوادی و زنده‌نام اسلام کاظمیه که در محدوده یک نشریه و جلسات خانگی ادامه یافت تا آنکه بعد از ۳۰ خرداد، آن‌ها هم مجبور به خروج از خانه پدری شدند.

جبهه دموکراتیک ملی نیز به رهبری دکتر هدایت‌الله متین‌دفتری، با حضور شکرالله پاک‌نژاد، مریم متین‌دفتری و شماری از برجسته‌ترین حقوق‌دان‌ها و شاعران مثل اسماعیل خویی، عزیز رفته، نعمت آذرم گرامی و استادانی چون دکتر ناصر پاکدامن و… ایجاد شد که ره به غربت کشیدند و بعضی چندی در شورای مقاومت مسعود رجوی درنگ کردند و بعد…

سرانجام حزب خلق مسلمان نیز با قیام تبریز و لشکرکشی سپاه با ده‌ها کشته و زخمی و زندانی حصر و عسر مرحوم شریعتمداری و خروج فرزندش، مهندس حسن شریعتمداری، رقم زده شد.

شکست سنگین حزب جمهوری اسلامی در نخستین انتخابات ریاست‌جمهوری این حزب را عملا به بنگاه کاریابی تبدیل کرد. بنی‌صدر با دفترش که حکم حزب را داشت و پیروزی‌اش، فاتحه حزبی را خواند که دوسال بعد در پی انفجاری مهیب، ۱۲۰ تن از سرانش را از دست داد. به دنبال آن و در انفجار دوم، باهنر و رجایی هم به قتل رسیدند.

با این حال فعالیت این حزب از نفس افتاده ادامه یافت تا اینکه در سال ۱۳۶۳ به دلیل اختلاف‌های شدید بین بازماندگان حزب از جمله هاشمی و خامنه‌ای و موسوی، سیدحسن آیت، اسدالله بادامچیان، عبدالله جاسبی، علیرضا محجوب، مهدی کروبی، حبیب‌الله عسگراولادی، سید محمود کاشانی، مهدی عراقی و علی درخشان از اعضای شورای مرکزی اولیه حزب جمهوری اسلامی، با تایید خمینی حزب را منحل کردند.

در این تاریخ عملا تمام احزاب قدیمی مثل جبهه ملی، نهضت آزادی، پان‌ایرانیست‌ها، حزب توده، فداییان و مجاهدین خلق با دادن قربانیان بسیار و حصر و زندان مجبور به خاتمه دادن به حیات حزبی‌شان شدند.

آغاز فعالیت احزاب را بعدا هاشمی رفسنجانی، در پی پایان جنگ و آغاز ریاست‌جمهوری‌اش، از ورای پرده و با تشجیع وزیران و دوستانش در هیئت گروه‌ها و کادرهای سازندگی و کمی بعد اصلاح‌طلب و اصول‌گرا کلید زد. این بار هم این دست‌آموز و مخلوق رفسنجانی یعنی خامنه‌ای بود که چشم دیدن کادرهای سازندگی را نداشت؛ اما پیروزی محمد خاتمی در دوم خرداد با حمایت هاشمی، صحنه را به نفع گروه‌های شبه‌حزبی تغییر داد. به‌ویژه آنکه جبهه ملی و نهضت آزادی و پان‌ایرانیست‌ها با بازگشت مرحوم محسن پزشک‌پور به ایران نیمه حیات حزبی را به شکلی محدود و سربسته از سر گرفتند. اما قتل فروهرها و قتل‌های زنجیره‌ای آشکار کرد که سید علی خامنه‌ای طاقت بر شدن و اعتبار یافتن کسی جز خود را ندارد.

در دوران ریاست‌جمهوری هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی و حسن روحانی، ده‌ها گروه و تجمع ظهور کردند که بعضی مثل واحدهای صنفی‌اند، بعضی کلوپ‌های خانوادگی و شماری دکان‌های سیاسی اقتصادی.

هیچ یک از این دسته‌ها حزب به معنای حقیقی آن نیستند بلکه کلوپ‌هایی‌اند که در زمان انتخابات مجلس یا تشکیل دولت جدید به دنبال سهمی از کیک قدرت‌اند. با طرح خامنه‌ای برای یکدست کردن نظامش، به گمانم سهم کلوپ‌داران کوچک و کوچک‌تر هم خواهد شد تا آنکه بانگ برآید که خواجه رفت؛ بعد از سیدعلی چه می‌کنید؟

ایران من کجاست؟ / علیرضا نوری زاده

بهشت در دفتر اتحاد نویسندگان و شاعران تاجیک
خمینی هیولای زشت اسلام ناب انقلابی را از شیشه جهل بیرون کشید
أسد قبعثی شهسوار اسلام

علیرضا نوری زاده

*در دفتر عسکرحکیم شاعر و نویسنده تاجیک و رئیس اتحادیه نویسندگان کشور نشسته ام .غیر از لایق شیر علی که در بیمارستان بود اهم شعرا و نویسندگان حاضر بودند.شعرخوانی که آغاز شد ،شعرهای نادرپور و سیمین بانو و مشیری و اخوان چنان فضای اتاق را از عطر پارسی انباشت که نازنین اهل فرهنگ و هنر و تصویر، محی الدین عالمپور (که به تیغ کاژب در خون نشست) آواز داد ، زبان فارسی آین اتاق را بهشتی کرده است.
زبان فارسی، به عنوان زبان ملی ما حلقه پیوند همه اقوام ایرانی است که مالک مشاع خانه پدری هستند. در عین حال فرهنگ ایرانی با منظر دل انگیز و رنگارنگش، با زبان فارسی از یک سو تا افغانستان و آسیای میانه بال گسترده است و از دیگر سوی در شمال عراق و نیز بخشهائی از هند و پاکستان علی‌ رغم همه تلاشها برای محو آن، همچنان حضوری پر رنگ دارد. با این همه این فقط زبان نیست (با توجه به حضور عرب زبانان و ترک زبانان و اردو زبانان در همسایگی ما) که هر تحول و هر نگاه و نگرش تازه فرهنگی را (در هر دو عرصه دین و عرف) در ایران، به سرعت به «محوری» تبدیل می ‌کند که گرداگردش، اندیشه ورزان و اهل قلم و نظر در سرزمینهائی که مردمانش به زبانهائی غیر از فارسی، سخن می‌گویند، گاه بحث و جدالی داغ ‌تر از آنچه در وطن خود ما هست پدیدار می ‌شود.
یکصد سال پیش مشروطه ایرانی ابعادی بسیار فراتر از حوزه فارسی زبانان یافت، (رجوع کنید به ارزنده اثر دکتر ماشاءالله آجودانی ، مشروطه ایرانی )چنانکه عرف گرائی و تجدد دوران رضاشاهی بازتابی وسیع در عراق و افغانستان و مصر و… پیدا کرد. سپس جریان ملی شدن نفت و تحول مهمی که این جریان در عرصه فرهنگی و سیاسی ایران به وجود آورد، مورد توجه همسایگان دور و نزدیک ما قرار گرفت. عبد الناصر هیچگاه پنهان نکرد که اندیشه ملی کردن کانال سوئز را، از جنبش زنده یاد دکتر محمد مصدق در ملی کردن نفت، الهام گرفته است. عبدالکریم قاسم بعد از کودتای خونینش در عراق، چندبار یاد آور شد این مصدق و ملی شدن نفت ایران بود که در او و رفقای نظامی ‌اش، اندیشه برچیدن بساط استعمار و ملی کردن نفت عراق را، متبلور ساخت.
تا ظهور خمینی و اسلام ناب انقلابی شیعه محمدی ولایتی، جنبشهای سیاسی و فکری در ایران که الهام بخش روشنفکران و رهبران سیاسی و فکری کشورهای منطقه می‌ شد، نگاه به جلو داشت و «مدرنیته» موتور محرکه آن بود. اسلام سیاسی تا پیش از ظهور خمینی یکبار در جنگ المهدی با ژنرال گوردون در قرن نوزدهم در خرطوم به خون نشسته بود و حضورش نیم قرن بعد در مصر، به جز چند ترور، و سپس قلع و قمع پیروانش که اوج آن در زمان عبد الناصر با اعدام سید قطب عملی شد، میوه ای به بار نیاورده بود. اسلام سیاسی نه در فلسطین جذابیت پیدا کرد و نه در عربستان سعودی که رانده شدگان اخوان ‌المسلمین را از چهارسوی جهان عرب و اسلام پذیرا شده بود (سعودیها آثار این میهمان نوازی‌ شان را با حیرت بعدها مشاهده کردندمحمد بن سلمان ولیعهد جوان ؛کسی بود که دین سیاسی را نپذیرفت و دکان اسلام ناب انقلابی را در دو وجه شیعه و سنی اش برنتافت و پایه گذار تحولی عظیم در کشورش شد .
فعالان سوری و مصری و مغربی و اردنی و… اخوان ‌المسلمین در دهه‌های ۵۰ و ۶۰ و ۷۰ قرن گذشته میلادی عملا کنترل نظام آموزشی را درشبه جزیزه عرب بدست گرفتند و شاگردانشان کسانی از نوع بن لادن و قحطانی و دیگر سلفی‌های تروریستی شدند که که در دهه های پایانی قرن بیستم و آغازین قرن فعلی ؛ جهان متمدن را با ترور و جنایت به گروگان گرفته ‌بودند . عربستان سعودی خود به عمده‌ترین هدف تروریستهای سلفی تبدیل شده بود ولی با درایت از پس آنها برأمد .)
خمینی در کوزه ‌ای را گشود که از آن غولی بیرون شد با نام «الصحوه الاسلامیه» ـ در نگاه مثبت یعنی بیداری اسلام، و در معنای حقیقی یعنی بن لادنیسم، طالبانیسم، وبوکو حرام و ألشباب و القاعده و داعش و البته خمینیسم ؛ روشنفکران جهان عرب و ترکستانهای اطراف ما و نیز شمال آفریقا را چندی با عنایت باراک حسین زیر چنگال مرگ و ارتجاع گرفتند. پیش از ظهور سید کشمیری ، جنبشهای سیاسی و فکری ایران پیام زندگی و بیداری و پیشرفت و مردمسالاری را آواز میکردند، خمینی اما قدرت دین را مجسم کرد. به آنها گفت با نام اسلام می‌شود توده‌ها را فریفت، قدرت را قبضه کرد، خدای بخشنده و مهربان را پائین کشید و الله قاصم جبار مکار منتقم را جای او نشاند. خمینی به همه دکان داران دین و رمالها و دعانویسهای شیعه و سنی در جهان اسلام پیغام داد، من آمده‌ ام حالا نوبت شماست. بیت ‌المال ملت ایران نیز در اختیار شماست. تنها چند ماه بعد از ظهور پرچم ولایت فقیه در ایران، «الحجیمی» یکی از جوجه‌ طلبه‌های سلفی در عربستان با سی چهل تن از امثال خودش به کعبه حمله برد تا با فتح مکه به ادعای خودش قصه فتح مکه توسط پیامبر اسلام را تجدید کند. همانطور که خمینی مدعی بود ایران تحت سلطه آن پدر و پسر از اسلام دور شده و رژیم دین مردم را هدف قرار داده (در حالی که پادشاه به عنوان یگانه شاه شیعه از سوی مراجع اصلی شیعه به رسمیت شناخته شده بود و پهلوی دوم ایمان و اعتقاد خود را به مذهب نه تنها پنهان نمی‌ کرد بلکه سفرهایش به مشهد و عزاداری دربار در محرم در مسجد سپهسالار و کاخ گلستان همراه با عطایای مستمر ملوکانه به حافظان بیضه اسلام و سانسور کتابهائی که خرده انتقادی به دین و مذهب داشت همگی نشانه آن بود که حکومت او ضد دین نیست بلکه ضد استفاده سیاسی از دین است. در زمان آن پدر و پسر هیچکس از دین برنگشت حال آنکه در دوران حکومت اسلام پناهان، و زیر سایه عمامه ولی فقیه اول و دوم شاهدیم که امت یخرجون من دین الله افواجا، و تغییر مذهب که در خارج وسیله ‌ای برای کسب پناهندگی است در داخل کشور به یک مظهر مشهور و ملموس تبدیل شده است ” این خمینی بود که آتش را برافروخت. اخوان‌ المسلمین در سوریه با این گمان که ولی فقیه ایرانی با بالا رفتن پرچم برادری اسلامی در حما و حلب، جیش جرّار خود را به جنگ حافظ اسد بعثی لائیک می‌ فرستد و خروار خروار دلار، برای برادران مبارزش در سوریه حواله می ‌کند، دو سال بعد از برپائی نظام اسلامی در ایران، شورش بزرگ خود را علیه نظام علوی‌ های ضد دین آغاز کردند.
برادر حافظ اسد بعثی شهسوار اسلام

معروف الدوالیبی نخست وزیر اسبق سوریه و مرشد پیشین اخوان المسلمین سوریه جریان دیدارش را با خمینی همزمان با شورش بزرگ اخوان ‌المسلمین در سوریه چنین شرح می‌ دهد. “به او گفتم فرزندان و برادران و خواهران شما با الهام از انقلاب شما در سوریه به ‌پا خاسته ‌اند تا رژیم کافر بعثی را سرنگون کنند. خمینی نگاه غریبی به من کرد و گفت: شماها بازی خورده ‌اید. اسد برادر ما است. او یک شیعه مؤمن است. به خمینی گفتم او نصیری ـ علوی ـ است ارکان اسلام را قبول ندارد. اینها ادعا می‌ کنند جبرئیل آیات را بر علی نازل می‌ کرد و او به محمد منتقل می‌ کرد. خمینی با عصبانیت گفت، مزخرف است. اسد از ما است. بروید و از او معذرت بخواهید. منهم عصبانی شدم و گفتم پس این ادعاها چی است که رادیو تلویزیون و روزنامه‌های شما در مورد برادری اسلامی عنوان می‌ کند؟ خمینی برخاست و بی آنکه جواب دهد از اتاق بیرون رفت. پسرش احمد و توسلی مدیر دفترش رنگ به چهره نداشتند…” بعد از اسد پدر، ولی فقیه ثانی با تمام نیرو و به کشتن دادن هزاران ایرانی و سوری و لبنانی و عراقی و پاکستانی و افغان به یاری اسد پسر شتافت و رژیمش را نجات داد . بی ‌لطفی به اخوان ‌المسلمین سوریه البته در مورد نهضتی ‌های تونس، جبهه نجات اسلامی الجزایر، اسلامی‌های سودان و مصر و مغرب و فلسطین که همگی سنی بودند تکرار نشد بلکه میلیونها دلار برای آنها فرستادند، افرادشان را آموزش نظامی دادند تا با کشتار و ترور و بمب گذاری و دریدن شکم زنهای حامله پرچم اسلام ناب را بالا ببرند. کار سازمانهای شیعه نیز رونق گرفت که آنها از خودیها بودند. در فاصله سالهای ۸۰ تا ۸۸ پایان جنگ ایران و عراق بیش از دو میلیارد دلار جهت آموزش و تقویت گروههای انقلابی شیعه در منطقه خرج شد. همزمان حزب ‌الله لبنان با کمکهائی که از چند ده میلیون دلار آغاز شد و امروز به سالی ۸۰۰ میلیون دلار رسیده است (خرج تلویزیون المنار و رادیوی حزب ‌الله و نشریاتش فقط به تنهائی بالغ بر یکصد میلیون دلار در سال است) به تشکیلاتی تبدیل شد که امروز ده هزار حقوق بگیر دارد، همراه با سه هزار رزمنده، دهها هزار موشک و خمپاره بزرگ و کوچک، و واحدهای انتحاری پروازی و دریائی و زمینی ‌اش همگی زیر نظر سپاه پاسداران آموزش دیده‌ اند و می ‌بینند.
جهاد اسلامی با ادعای شیعه شدن چند تن از رهبرانش و چهار تا فلسطینی دیگر به وجود آمد و امروز سالی یکصد میلیون دلار برای ملت ما هزینه بر می ‌دارد.
در برابر این وضع، جامعه روشنفکری خاورمیانه و پرچمداران تجدد و مدرنیته نیز نگاه به ایران دارند منتها نگاه آنها متوجه روشنفکران و آ‌زاد اندیشان سکولارایرانی است. حالا زنان ایرانی و مبارزهایشان در دانشگاههای لبنان و مصر و سوریه و تونس و… از جمله بحثهای پرشور است . روشنفکران عر ب در حیرتند که: شما چه ملتی هستید که هم از جمع شما سید جمال الدین اسد آبادی و رضاشاه و مصدق و بختیار بیرون می ‌آید و هم شیخ فضل ‌الله نوری و خمینی و خلخالی و خامنه ای ؟ یک وقت سفیرتان در بیروت علی دشتی است و زمانی فخر مدرس همانکه نخستین سنگ بنای تروریسم و آدم ربائی را در لبنان بر زمین نشاند. شما که هستید که هزاران اندیشمند و دانشمند و متخصص در چهار سوی جهان دارید که هر ملتی به داشتن یک صدم آنها افتخار می ‌کند آن وقت نمایندگان کشورتان از نوع احمدی ‌نژاد ورئیسی و قالیباف و أمیرعبداللهیانند . شبی در کویت در دیوانیه سعد العجمی نویسنده و دولتمرد کویتی که به وزارت هم رسید در برابر سؤالی با همین مضامین گفتم : در فرهنگ ما بلا و فتنه ‌ای ره یافته که می ‌توان عنوانش را نفاق و تقیه و تزویر گذاشت. ما همه مبتلا به این بلا هستیم وگرنه متفکر دینمدارمان هم چون دکتر عبدالکریم سروش خمینی را با أنهمه جنایت و جهل فیلسوف حکمرانان و باسواد ترینشان خطاب نمیکرد.
محمد محبوب متفکر عراقی سالها پیش در روزنامه ألرافدین نوشت : عده‌ ای مطالبم را تحسین میکنند و شماری مرا به دشمنی با شیعه و اسلام متهم کرده اند. در حالی که من اسلامی‌ها را از هر دو طایفه مورد انتقاد قرار داده بودم. بعضی‌ها با روضه‌ خوانی درباره شیعه از زمان حجاج بن یوسف ثقفی و عاشورا و قتل شیعیان توسط صدام، مرا متهم به کمونیست بودن و دشمنی با اهل البیت متهم کرده بودند. آقایان من شیعه ‌ای از اهل جنوب عراق هستم که هم دیروز در عذاب بود و هم امروز. و بسیاری از اقوامش در گورستانهای دسته جمعی خفته ‌اند. من شیعه ‌ای هستم که با رویای وطنی شب و روز می ‌گذراند که در آن نوع مذهب و نژاد باعث سرفرازی یا سرشکستگی، نمی ‌شود. وطنی که در آن مذهب و ریش و حجاب باعث تبعیض گذاشتن بین انسانها نمی‌ شود. وطنی که هیچکس در آن وکالت دائمی و یا موقت از خدا ندارد تا درباره سرنوشت انسانها تصمیم بگیرد و مدعی شود که به اراده الهی حکومت می ‌کند. سرزمینی که در آن زنانی نیستند که مثل طوطی تکرار می ‌کنند مردان حق دارند ما را بزنند و هر چه دلشان خواست زن بگیرند و صیغه کنند. سرزمینی که زنان عضو پارلمانش نمی ‌گویند ما حق کمتری از مردان داریم و شهادتمان نصف مردان است. من رویای سرزمینی را دارم که حاکمانش ملاهای اعزامی از قم نیستند. سرزمینی که آخوندها در آن سیاستمدار نمی ‌شوند و دزدی و فساد نمی‌ کنند. وطنی که گرفتار دیکتاتوری ملاها و سلطه آنان بر جان و مال مردم نیست. وطنی که در آن مردم بیچاره دست آخوندها را نمی‌ بوسند و ریش و جای مهر و تسبیح، جای کرامت انسانی و دانش و وطن پرستی و آزادیخواهی را نمی ‌گیرد.
من شیعه ‌ام اما شیعه ‌ای سکولار که معتقد به جدائی دین از حکومت است. آیا سکولار بودن صفت شیعه بودن را از من می‌ گیرد؟ آقایان خانمها من نمی‌ خواهم حکومتی شبیه به دیکتاتوری فاسد و خونخوار حاکم بر ایران در وطنم حاکم شود. رژیم فاسد و شکست خورده ایران، به جای آن که جامعه ‌ای اسلامی برپا کند،‌کاری کرده که ملت ایران امروز بی ‌ایمان ‌ترین ملتهای اسلامی به دین و مذهبند. من این نوع حکومت را نمی‌ خواهم تا دختران عراقی را نیز آنگونه که در ایران است در حاشیه خلیج (فارس) به بیع و شرا می ‌گذارد. من شیعه‌ای هستم که ‌آرزو می ‌کنم وطنی داشته باشم که نمایندگان پارلمانش مشتی حقه باز دروغگو نباشند که به اسم خدا و پیغمبر و اهل بیت می ‌کشند و می ‌دزدند و فساد می ‌کنند. وطنی را آرزو می ‌کنم که قانون اساسی ‌اش پر از تناقض و فریبکاری نباشد و شیعه‌هایش دنبال فدرالیسم شیعه وابسته به جمهوری اسلامی خامنه ‌ای نباشند و هدفشان نابودی ملیون و لیبرالها و چپ‌ها و سکولارها نباشد. من این وطن را آرزو می ‌کنم و با آنکه شیعه ‌ام اما آخوندها را دوست ندارم…
و من در برابر نوشته محجوب مینویسم منهم در آرزوی رویت وطنی هستم که نمادش حضرت فردوسی ، دولتمردش؛ مستوفی و فروغی و قوام و مصدق و عالیخانی و شاپور بختیار وعالیخانی اند.رهبرش تجلی آرزوهای ملتش را در چهارسوی جهان ، به سه زبان آواز میکند و قبله ملتهای فارسی زبان است. من إیرانم را گم کرده ام أن ایرانی که در کوچه هایش ؛ دهانت را نمی بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم … ایرانی بی فریب و دروغ و کلاشان معمم. ایرانی بدون امامزاده های دروغین. ایرانی که شعر شفیعی کدکنی را روضه خوانها و مداحان دربار سیدعلی ؛ممیزی نمیکنند. ایران من کجاست؟

ما باید بسته بندی انرژی ایران را تغییر دهیم (بخش 6)

جلال ایجادی

بخش عمده انرژی مصرفی جهان، انرژی فسیلی است و پس از ۱۵۰ سال استفاده از این انرژی، جهان در بحران افزایش پرشتاب گرمایش زمین قرار گرفته است. از ابتدای سالهای ۹۰ میلادی دانشمندان این واقعیت را کشف نموده و با آزمایش های علمی و آمارهای جدی خواستار تغییر الگوی مصرفی نفت و ذغال و گاز شدند. این انرژی ها مانند نفت و گاز و ذغال سنگ، منبع گازهای گلخانه ای می باشند. کشور ما ایران در کجای این معادله قرار دارد؟ آیا ما ایرانیان در افزایش گرمایش زمین مسئول هستیم؟ برای آینده ایران چه کنیم؟

رتبه بندی آلاینده ترین کشورهای جهان

کدام کشورها بیشترین گاز گلخانه ای را در جهان پخش می کنند؟ در سال ۲۰۲۲، انتشار جهانی دیوکسیدکربن در جو به ۴۰.۶ میلیارد تن رسید. از آنجایی که برنامه ریزی برای کاهش صورت نگرفت، به سرعت از دوره پیش فراتر رفت. این کشورها پرجمعیت ترین و صنعتی ترین کشورهایی هستند که در صدر رده بندی آلوده ترین کشورهای جهان قرار دارند. بنابراین، سه کشوری که بیشترین انتشار دیوکسیدکربن را دارند عبارتند از: چین مسئول ۳۲.۹ درصد از انتشار دیوکسیدکربن است که بطور عمده به دلیل تولید و صادرات کالاهای مصرفی و وابستگی شدید آن به زغال سنگ است. ایالات متحده مسئول ۱۲.۶٪ و هند مسئول ۷.۰٪ است. روسیه، ژاپن، ایران، آلمان، کره جنوبی، اندونزی، عربستان سعودی به ترتیب آلوده کننده ترین کشورها هستند.

البته اگر کشورهای آلوده کننده را بر پایه آلودگی فردی مورد سنجش قراردهیم رده بندی دیگری بدست می آید که به ترتیب زیر است: قطر، کویت، عربستان، کانادا، آمریکا، آلمان، چین، اسپانیا، فرانسه، تایلند. بله، مدل در اندازه گیری متفاوت می گردد ولی در اصل آسیب رسانی زیست محیطی گازهای کربنی تغییری نمی کند. ردپای اکولوژیکی یک کشور مطابق با فشاری است که انسان بر روی کره زمین وارد می کند. نتیجه تولید گازهای گلخانه ای بالارفتن درجه حرارت زمین است و این پدیده از مصرف ذغال سنگ و نفت و گاز ناشی می شود. تولیدکنندگان جهانی این موارد سوختی دارای سودهای کلانی می باشند و نمی خواهند تغییر سیاست دهند. نیاز اقتصاد کنونی جهان و حمایت دولت ها از این کارتل های غول پیکر، موضع تولیدکنندگان را مستحکم ساخته است.
همانگونه که در تابلوی زیر می بینیم ۸۵ درصد انرژی مصرفی در جهان نفت و ذغال و گاز فسیلی هستند. افزون بر آن، این انرژی های فسیلی نه تنها آلوده میکنند بلکه از کمکهای مالی و مالیاتی دولت ها برخوردارند. فقط در سال ۲۰۲۳ طبق گزارش صندوق بین المللی پول انرژی های فسیلی به میزان ۷۰۰۰ میلیارد دلار کمک های دولتی بهره برده اند(لوموند ۱۹/۱۲/۲۰۲۳). انرژیهای اتمی ۶ درصد از کل انرژی در جهان و انرژی تجدیدپذیر فقط ۲ درصد در کل مصرف جهان است.

انرژی اتمی و پسماند رادیواکتیو

در پیمان نامه ۱۳ دسامبر ۲۰۲۳ کنفرانس کاپ ۲۸ بدون آنکه از پایان دادن به انرژی فسیلی سخن رفته باشد(۱)، از توسعه انرژی های دیگر و از جمله انرژی اتمی می گوید. مدافعان انرژی اتمی که پس از انفجار چرنوبیل و پس از انفجار اتمی فوکوشیما، موضع تدافعی داشتند، حال از ضرورت انرژی اتمی می گویند. اینان پیوسته از «دگماتیسم» منتقدان این انرژی صحبت کرده اند حال آنکه بحث در مورد دشواری ذخیره پسماندها و خطر انرژی اتمی است. البته بارآوری انرژی اتمی بالاست ولی واقعیت اینستکه هزینه تولید انرژی اتمی بسیار گران است و برای پسماندهای رادیواکتیو ناشی از فعالیت راکترهای اتمی هیچ راه حلی جز انباشت وجود ندارد. این انباشت یک خطر مهلک و بزرگ است که پیوسته از جانب اکولوژیست های جهان مورد انتقاد قرارگرفته است. در حال حاضر در جهان ۴۱۵ راکتور اتمی وجود دارد. بنا بر آخرین آمار، در سال ۲۰۲۲ تولید برق از منبع اتمی به ۹.۲ درصد در جهان می رسد. (لوموند ۱۵/۱۲/۲۰۲۳).

در سال ۲۰۲۱ آمریکا با ۹۳ راکتور اتمی، فرانسه با ۵۶ راکتور، چین با ۵۲ راکتور، روسیه با ۳۸ راکتور اتمی بیشترین برق اتمی را تولید کردند. در کنفرانس کاپ ۲۸ تعداد ۲۰ کشور تعهدنامه ای منتشر ساختند تا انرژی اتمی خود را تا سال۲۰۵۰ سه برابر افزایش دهند. البته همانگونه که در تابلو آماری مشاهده می کنیم پس از انفجار فوکوشیما در ژاپن و اپیدمی کرونا برخی کشورها تعداد نیروگاههای خود را کاهش دادند و ژاپن شمار زیادی از راکتورهای خود را بست. در ایران فقط راکتور اتمی بوشهر وجود دارد. صنعت تولید برق اتمی با هزینه بالایی است و از کمک های مالی دولتی برخوردار است و در عرصه ایمنی فاقد شفافیت لازم می باشد. نکته مهم همانا مدیریت پسماندهاست. در حال حاضر نزدیک ۷ میلیون متر مکعب پسماند اتمی در جهان، در اعماق زمین یا اعماق دریا، انباشت شده و هیچ راه حلی وجود ندارد.

ایران در مدل کهنه فسیلی و اتمی

سیاست انرژی دولت اسلامی در ایران پیوسته بر افزایش انرژی های فسیلی تاکید داشته است. در کشور ما نظام صنعتی، حمل و نقل، مصرف خودروها، کشاورزی، شوفاژهای شهری و نیز نظام بودجه دولتی متکی بر استفاده از انرژی فسیلی می باشد. پیمانهای جهانی برای مقابله با گرمایش زمین، بهیچوجه مورد توجه سیاست دولتی ایران نیست. سیاست انرژی ایران با توجه به تحریم های جهانی، به سیاست نفت در برابر کالا و ایجاد بازارهای سیاه و موازی دست زده و بعلاوه این سیاست با هزینه های نظامی و تروریسم اسلامی در منطقه گره خورده است.

بر اساس آمار دولتی تولید انرژی برق ایران در سال ۱۳۹۶ به ترتیب زیر است:
تولید: ۳۰۳٬۴۲۸ گیگاوات ساعت. مصرف داخلی: ۲۵۵٬۰۲۶ گیگاوات ساعت. صادرات: ۸٬۱۳۰ گیگاوات ساعت. واردات: ۳٬۸۵۲ گیگاوات ساعت. تلفات توزیع: ۱۰٫۸ درصد. این تولید برق با سوخت کربنی گره خورده است. حال درصد استفاده از منابع کربنی برای تولید انرژی الکتریکی در ایران به این صورت است: سوخت گاز فسیلی ۷۵ درصد، نفت ۱۸ درصد، انرژی برقی آبی ۷ درصد. به بیان دیگر ۹۳ درصد انرژی مصرفی در ایران از سوخت انرژی فسیلی گاز و نفت تولید می شود. متاسفانه در ایران وابستگی به انرژی فسیلی تاریخی است و همه دولت های ایران دارای درک سنتی بوده و بودجه و اقتصاد کشور را برپایه اینگونه انرژی استوار کرده اند. زندگی اقتصادی و زندگی روزمره ایرانیان به انرژی فسیلی وابسته است. در سال ۱۴۰۱ کشور ایران حدود ۸۶ میلیارد دلار یارانه انرژی برای جبران مابه‌التفاوت قیمت تمام شده و قیمت فروش حامل‌های انرژی پرداخت کرده است. مدل نفتی مانع خلاقیت های تکنیکی و کارآفرینی های تازه شده و منبع اصلی رانت خواری حکومتی و بیت خامنه ای است.

در کنار انرژی کربنی، انرژی اتمی با تمام بحران ها و سرمایه گذاری های غیرشفاف و سنگین، میزان کمی از انرژی ایران را تشکیل می دهد. نیروگاه بوشهر در عمل ۱۲ شهریور ۱۳۹۰ به شبکه برق سراسری متصل شد. این نیروگاه با ظرفیت تولید ۱۰۲۴ مگاوات برق است. بر اساس گزارش دولتی عملیات ساخت واحدهای دوم و سوم نیروگاه اتمی بوشهر از سال ۱۳۹۶ در زمینی به‌مساحت ۵۰ هکتار آغاز شده است و ظرفیت تولید برق هسته‌ای هر کدام از این نیروگاه‌های اتمی پس از راه‌اندازی ۱۰۵۷ مگاوات است. قرارداد این پروژه ها توسط دو شرکت مادر تخصصی تولید و توسعه، انرژی اتمی ایران به عنوان کارفرما و شرکت اتم استروی اکسپورت به عنوان پیمانکار امضا شده است.

براساس متخصصان فرانسوی یک نیروگاه اتمی که در ماه ۵۰۰.۰۰۰ مگاوات تولید می کند تعداد ۴۰۰.۰۰۰ خانوار را برق می دهد. حال باید یادآوری کرد سهم تولید برق هسته‌ای بوشهر در کشور در سال ۱۳۹۹ تنها ۱.۶ درصد بوده است. البته این رقم تا اندازه ای اغراق آمیز است. در ضمن همانگونه که در تابلوی پائین مربوط تولید برق بوشهر در دهه ۱۳۹۰ تا ۱۴۰۰ خورشیدی دیده می شود در چند سال اخیر بازدهی نیروگاه افت کرده است و روس ها و دولت ایران گزارش شفافی در مورد این افت نمی دهند. آیا نیروگاه دچار فرسودگی است؟ علیرغم هزینه سنگین نیروگاه بوشهر، بنظر می آید دستگاه هایی که از قیمت استاندارد جهانی گران تر هستند، دچار مسائل الکترونیکی و کامپیوتری و مکانیکی هستند. علی اکبر صالحی رئیس سازمان انرژی اتمی ایران در بهمن‌ماه ۱۳۹۵، هزینه نیروگاه بوشهر را ۵ میلیارد دلار اعلام کرد. موسسه کارنگی با اشاره به تغییر نرخ ارز در طول سال‌های طولانی به تعویق افتادن تحویل این پروژه، هزینه آن را ۱۱ میلیارد دلار برآورد کرده بود. ارزیابی دیگری وجود دارد که از ابتدا تا امروز هزینه کل نیروگاه بوشهر به بیش از ۸۰ میلیارد دلار می رسد. انرژی اتمی در ایران با پروژه بمب اتمی رژیم پیوند فشرده داشته و منبع بحران و هزینه گزاف و فساد است.

نیروگاه بوشهر نیازمند بررسی علمی تکنولوژیکی مستقل دارد. این نیروگاه آمیزه ای از تکنولوژی و تجهیزات غربی و روسی و ایرانی می باشد. این نیروگاه با توجه به شکنندگی خود تاکنون دست کم سه حادثه را تجربه کرده است. در یکی از این حوادث پیمانکاران روسی سوخت اتمی از کوره اصلی آن را خارج نمودند زیرا یکی از پمپ های خنک کننده ترک برداشته بود و براده آهن ها وارد سیستم خنک کننده نیروگاه شده بود. علاوه بر مسائل فنی نیروگاه، با توجه به قرار داشتن ایران و بوشهر بر روی خط زلزله، ضریب امنیتی این مرکز اتمی پائین است. برخی از کارشناسان از احتمال یک انفجار می گویند.

گسست از الگوی نفتی

انواع انرژی‌‌های تجدیدپذیر در کشور ما مانند: انرژی خورشیدی، انرژی بادی، انرژی زیست توده، انرژی زمین‌‌گرمایی، انرژی بازیافت حرارتی، در مصرف انرژی کنونی جائی ندارند. همه چیز به مواد نفتی خلاصه می شود.
میدان نفتی مسجد سلیمان در سال ۱۳۰۶ کشف شد. در ۲۸ ماه مه ۱۹۰۱ میلادی در زمان مظفرالدین شاه قاجار ویلیام ناکس دارسی بریتانیایی امتیاز کشف نفت ایران را دریافت نمود. از آن زمان تا امروز نفت و سیاست و اقتصاد بهم گره خورده است. در عصر پهلوی: نفت، استعمار انگلیس، دکتر محمد مصدق، رشد صنعتی اقتصادی دهه چهل، رفاه اقتصادی لایه های اجتماعی، گسترش دیوانسالاری، درگیری های بین المللی با کارتل ها و دولت ها، محورهای پررنگ بود. در عصر جمهوری اسلامی: رانت های نفتی، نقش انحصاری سپاه، تحریم های نفتی، نظامیگری و تروریسم، آلودگی های نفتی، نقش در افزایش گازهای گلخانه ای در ایران و جهان، محورهای پررنگ هستند. همه و همه، یک تاریخ پرالتهاب و سیاست پیچیده و بحرانی را رقم زده است. پس از سقوط رژیم، ما باید استراتژی سوختی را تغییر دهیم و کل بسته بندی انرژی را با یک برنامه معقول و علمی و براساس یک برنامه ریزی اقتصادی و تکنولوژیکی مورد تجدید نظر اساسی قراردهیم. در کتاب خود «بحران بزرگ»، محورهای تغییر اقتصادی و اکولوژیکی و سیاسی و صنعتی و فرهنگی را توضیح داده ام.(۲)

هم اکنون جامعه ایران در برابر یک انتخاب بزرگ قرار گرفته است. در آستانه یک تمدن جهانی غیرنفتی تازه، باید برای آماده سازی خود تلاش کرد و به مبارزه علیه گرمایش زمین پرداخت. گرایش این تمدن در عرصه جهانی آشکارتر می شود. هم اکنون، ارتقا فرهنگ زیستبوگرایانه، طرح سیاستهای اکولوژیکی، پروژه های اقتصاد پایدار، آشتی با طبیعت، نوآوری های کار و تولید، به حاشیه راندن انرژی های فسیلی و جایگزین نمودن آن با انرژی های پاک، جلوه های تمدن جدید بشری است.
جامعه ایران بجای پرداختن به نوآوری ها، درگیر مبارزه علیه توتالیتاریسم سیاسی اسلامی است. در دهه های اخیر ثروتهای طبیعی و انسانی و اقتصادی بیشماری به هدر رفت. رژیم استبدادی با پول های کلان نفتی، دستگاه سرکوب و نظام پروپاگاند اسلام قرآنی و سیاست اتمی و عطش تمام چپاولگران را سیراب کرد. امروز نفت، عامل عقب ماندگی، عامل سرکوب، عامل جنگ، عامل وحشت اتمی و عامل آلودگی و پخش گازهای گلخانه ای است. تا زمانی که توتالیتاریسم دینی مسلط است و حکومت دمکراتیک لائیک مستقر نشده است، تا زمانی که فرهنگ زیست محیطی و دمکراسی برقرار نیست و ما از دیدگاه کربنی گسست نکرده ایم، ما در جهان کهنه زندگی می کنیم. منشا آلودگی روان ما قرآن است و منشا آلودگی محیط زیست ما نفت است. ما خواهان گسست هستیم.
جلال ایجادی
کارشناس محیط زیست و جامعه شناس، دانشگاه فرانسه
۲۰/۱۲/۲۰۲۳ پاریس
—————————————————–
۱-در باره کنفرانس کاپ ۲۸ و سوخت فسیلی به پنج بخش پیشین مراجعه کنید.
https://news.gooya.com/2023/12/post-81881.php?fbclid=IwAR38zx5F02Kj-aD5Z6GZ1nDm6qfUPzbm5ht3zgTOTtoM4S1BexTcQWcWRYE
https://news.gooya.com/2023/12/post-82056.php?fbclid=IwAR2P2KrYgRB6-u2kqZ717kFWU1a-70kpcR7yFksgQcmEo_0iZ6min7XB84U
https://news.gooya.com/2023/12/post-82110.php?fbclid=IwAR2QSy1XjbotOZRzSrlQk57gPgpEXv1dj9tcPcf8Mwzw1_JZ8NPLQyJputw
https://news.gooya.com/2023/12/post-82201.php?fbclid=IwAR38zx5F02Kj-aD5Z6GZ1nDm6qfUPzbm5ht3zgTOTtoM4S1BexTcQWcWRYE
https://news.gooya.com/2023/12/post-82338.php?fbclid=IwAR1VBM12VDsCEu6ElWkpW4AG3AEPDj0p4k9ySVLXbYjh7yDjCj5F_zn9TPU

۲-جلال ایجادی در کتابهای گوناگون در باره جنبش های اجتماعی در جهان و انقلاب های ایران نوشته است. آخرین کتاب او «انقلاب برای گسست، جامعه شناسی انقلاب زن زندگی آزادی»، ۳۳۰صفحه انتشارات فروغ. این نویسنده تا کنون کتاب «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی»، ۳۱۰ صفحه، نشر مهری، کتاب «جامعه شناسی آسیب‌ها و دگرگونی‌های جامعه ایران»، ۴۰۰ صفحه، انتشارات نشرمهری، کتاب «بررسی تاریخی، هرمنوتیک و جامعه شناسی قرآن»، ۳۸۰ صفحه، و کتاب «اندیشه ورزی‌ها در باره جامعه شناسی، فلسفه، زیستبومگرایی، اقتصاد، فرهنگ، دین، سیاست»، ۷۲۰ صفحه، چاپ نشر مهری، منتشر شده است. جلال ایجادی هر هفته پنج برنامه تلویزیونی در زمینه انقلاب، لائیسیته، دمکراسی، فلسفه، جامعه شناسی و نقد قرآن و اسلام، تهیه و پخش می کند. این برنامه ها را در یوتوب میتوانید مشاهده کنید. ایجادی اثر خود را بنام «بحران بزرگ زیستبوم جهان و ایران» در ۴۸۰ برگ، انتشارات فروغ، منتشر نموده است.

 چند سوال کوتاه از آقای تقی رحمانی

اگرچه تجربه حداقل ۴۵ سال گذشته ثابت نموده که مکالمه و محاوره با نهادها و افراد مذهبی همیشه یک طرفه است مگر آنکه از درجه اجتهاد در حد خود آنها برخوردار باشی و یا بعبارتی فقیه‌الفقها!, یا وگرنه علیرغم باورمندی های ظاهری خدا را هم بنده نیستند. اما با این حال خطر کرده و با عرض ادب و احترام چند سوال بر زمین مانده را از آقای تقی رحمانی که ظاهرا نماینده تام الاختیار همسر خود در مراسم جایزه نوبل بودند مطرح می کنم. سوالاتی که صدها هموطن کنجکاو در فضای مجازی (از جمله صفحه توییتری یا ایکس آقای رحمانی) مطرح کرده اند, اما دریغ از یک جواب.

سوال ١ : یکی از شعارهای محوری جنبش زن زندگی آزادی شعار “سر خم قدغن” بود که معترضین از جمعه های زاهدان گرفته تا تهران و بقیه نقاط کشور بر روی بنرها و پلاکاردها نوشته شده بودند و حتی توسط آریوش خواننده و ترانه ‌سرای نسل جوان به سرود تبدیل شده بود. به معنای اینکه در مقابل صاحبان قدرت و برای حفظ کرامت انسانی سر خم قدغن. حال سوال این است که فردی مثل تقی رحمانی که بخشی از هویت خود را از “ضد پادشاهی” بودن به عاریه گرفته, چرا باید در مراسم اعطای جایزه نوبل به نمایندگی از نسل آزادیخواه جوان کشور در مقابل هارالد پنجم پادشاه نروژ اینگونه با سر خم تعظیم و کرنش کند؟ معمولا رایج است که در چنین مواردی مدعوین که شرفیاب شده اند ذره ای سر خود را به ادای احترام تکان می دهند. اما خم شدن تا این اندازه سابقه نداشته ـ آن هم از فردی که ظاهرا ضد پادشاهی است.

سوال ٢ : علیرغم اینکه جنبش زن زندگی آزادی یک جنبش برانداز و عبور کامل از جمهوری اسلامی و همه جناح های آن بود, چرا آقای رحمانی جایزه نوبل را به اصلاح طلبان تقدیم نمود؟ آیا ایشان از طرف نرگس محمدی چنین ماموریتی داشتند و یا سر خود از جیب خلیفه بخشیدند؟

سوال ۳ : چرا ایشان مانند بسیاری دیگر از افراد مذهبی که خود را محق می دانند حاضر نیستند به پرسش های مخاطبین خود حتی با یک جمله کوتاه جواب بدهند؟ بعنوان مثال آخرین توییت کوتاه ایشان که نه تنها نامفهوم و متنافر, بلکه مملو از مغالطه و اشتباهات املایی است, توسط صدها مخاطب با سوالات منطقی متعدد به چالش کشیده شده. اما دریغ از تصحیح و یا یک جواب کوتاه. انگار که ایشان با دهن کجی و یا سکوت خویش نشان می دهند حال که جایزه نوبل و یک میلیون دلار نقد را دریافت کرده اند, ضرورتی برای پاسخگویی به احدی وجود ندارد.

سوال ۴ : آقای رحمانی در آخرین توییت پرُ از اشتباه املایی و مفهومی خویش در مورد ضرورت پیوند دادن جنبش آینده با جنبش های قبلی تاکید کرده اند؟ آیا منظور ایشان از جنبش های قبلی شامل “جنبش سبز” که خواهان بازگشت به “دوران طلایی امام” یعنی دهه دهشتناک و مرگبار ۶٠ نیز می شود؟

عبدالستار دوشوکی

شهبانو ؛ یگانه شهبانو / علیرضا نوری زاده

سرو بانوی ایران خسته اما استوار پای میفشرد
گالری نگار و دیدار نخستین

علیرضا نوری زاده
شاهکار ؛ بازویش را گرفته از پله ها بالا میروند. سرو بانوی ایران خسته است اما استوار پای میفشرد و من امیددارم ۹۰ سالگی اش را در خانه پدری جشن بگیریم.
اولین دیدارم با او به لطف افسانه خانم میسر شد.
*بیست سالم بود و به لطف عباس پهلوان و با تلاشی که خستگی ناپذیر مینمود ( و هنوز هم ) در مجله فردوسی جائی نصیبم شده بود . پهلوان با دل سرشار از مهر ، سینه ای به بزرگی دریا ، ما جوانهائی را که میتوانستیم چریک شویم ، سر از اوین و یا حتی زیر خاک در آوریم ، میدان داده بود که کارزارمان را با قلم به جای مسلسل و خنجر دنبال کنیم . من در کنار کار شعر با ترجمه شعرشاعران عرب و فلسطینی و سپس گزارش هفته و مطالب هنری و سیاسی ، خیلی زود و در همان دوران دانشجوئی دانشکده حقوق ، شدم شاعر و نویسنده و روزنامه نگار جوان . و هنگام برپائی کانون نویسندگان ، به عنوان جوانترین عضو کانون پذیرفته شدم . اینها را نوشتم تا نقد نقاشی نوشتن من اسباب تعجب نشود . ( علاوه بر مجله فردوسی ، در دورانی که ” بما اجازه ندادند شعر عاشقانه بگوئیم” شعری که اصغر واقدی در زمان ممنوع القلم شدن عباس پهلوان و اخراج او و کابینه اش از مجله فردوسی سرود ه بود ، در مجله ماه نو فیلم تقی مختارکه به ما از فردوسی رانده شدگان جا داده بود ، خیلی جدی نقد نقاشی را دنبال کردم . )
نقد نقاشی نوشتن که باعث آشنائی من با بسیاری از نقاشان پیر و جوان و گالری دارهای نیمه دوم دهه چهل خورشیدی و اوائل دهه پنجاه شده بود خانم افسانه بقائی مدیر گالری نگار که با وجود آنکه فرانسوی بود فارسی را به سلاست صحبت میکرد و همه گاه با لبخند و مهر بسیار پذیرای من میشد و دهها هنرمند دیگر ، اندک اندک به من امکان داد در زمانه ای که کمتر کسی به نقد نقاشی می پرداخت صاحب اسم و رسم شوم و به تمام نمایشگاهها و مناسبتهای مرتبط با نقش و نگار و نقاشان دعوتم کنند . روزی خانم بقائی مدیر گالری نگار به من تلفن کرد که فوری به گالری بیا ، فاصله گالری نگار تا دفتر مجله فردوسی در خیابان ثریا زیاد نبود . پیاده رفتم و خانم بقائی با دیدن من مرا به مردی خوش تیپ که حدود پنجاه سال داشت و بعدا فهمیدم ادیب هویدا و از اقوام نزدیک مرحوم هویدا نخست وزیر وقت است ، معرفی کرد و گفت ببین چطوری میشه مشکل علیرضا رو حل کرد ؟! من حیرت کردم . داستان چیست ؟ لحظاتی بعد معلوم شد قرار است ملکه فرح به گالری بیاید و افسانه خانم لطف کرده اسم مرا به ماموری که از جانب ساواک مسئولیت چک کردن نام میهمانان رادارد ، داده است. دو روز بعد کار ما درست شد و گمانم روز پنجشنبه ای بود که ملکه آمد و من نیز در کنار میهمانان سرشناس برای نخستین بار همسر پادشاه و مادر ولیعهد ایران را از نزدیک دیدم . دکتر مجابی و زنده یاد هوشنگ حسامی هم از دو روزنامه عصر آنجا بودند . ملکه با لباسی ساده و خیلی خودمانی با همه ما دست داد و بعد روی مبلی وسط گالری نشست و ما دورش جمع شدیم چون قرار بود خبر مهمی را آن روز عنوان کند . لحظاتی گذشت تا اینکه او گفت برای کمک به نقاشان ایران ، گفته ام که در داخل بنای شهیاد ، سالنی را به عرضه ی تابلوهای نقاشی هنرمندان ما اختصاص دهند و مسافرانی را که به صورت ترانزیت در مهرآباد سه چهار ساعتی توقف میکنند با اتوبوس مخصوص به دیدن تابلوها بیاورند . اگر در روز دوسه تا از مسافران ترانزیت از تابلوئی خوششان بیاید و آن را بخرند ، زمینه خوبی برای یاری رساندن به نقاشانمان فراهم خواهد شد و چه دیدید شاید هم اینکار باعث جهانی شدن آنها شود . روزنامه نگاران خیلی معتبر تر از من و همچنین خبرنگار صداوسیما سوالاتی کردند که بنظرم خیلی بی معنا و متملقانه آمد . من یکباره مثل تب زدگان پریدم وسط و گفتم خانم آیا گالری پیشنهادی شما در شهیاد به روی همه باز است ویا فقط عزیز کرده ها ؟ یکباره سکوت همه جا را گرفت و فقط میشنیدم کسی در گوشم میگوید علیاحضرت علیاحضرت . تازه فهمیدم چه گافی کرده ام اما خود ملکه به دادم رسید و با ملامت به رئیس دفترش که واژه علیاحضرت را تکرار کرده بود گفت چکارش داری بگذار حرفشوبزنه . جوونه او با احترام میگه خانم ،چه عیبی داره کلمه علیاحضرت تو دهنش نمیگرده ( تقریبا مضمون حرفها همین بود ) من سرخ شده بودم و دستپاچگی در همه ی وجودم آشکار بود . ملکه اسمم را پرسید و اینکه چه میکنم و در کدام مجله هستم وقتی گفتم دانشجوی حقوقم و در مجله فردوسی کار میکنم گفت چه خوب . من فردوسی را هر هفته می بینم و ایندفعه مقاله شما را حتما میخونم . آنشب من چنان تحت تاثیر سادگی و خاکی بودن ملکه قرار گرفتم که داستان را اول به پهلوان و زنده یاد نعمت الله جهانبانوئی مدیر فردوسی و بعد به همه فامیل و دوست و آشنا گفتم .

* در لندن دانشجو بودم و چند سالی از برخورد گالری نگار میگذشت . ملکه ایران میامد تا در مراسم افتتاح نمایشگاه آثار ایرانی ( و اسلامی ) شرکت کند . کنفدراسیون تظاهراتی برپا کرده بود تا هنگام ورود ملکه به موزه آلبرت محل نمایش بخشی از آثار ، علیه او و همسرش شاه که به لندن نیامده بود شعار بدهند و شاید هم گوجه ای بسویش پرتاب کنند .من نیز آنجا بودم ولی به محض آشکارشدن موکب ملکه سرم را دزدیدم و پشت سرها پنهان شدم . انگار باک داشتم که مبادا او میان آنهمه سرو چشم مرا ببیند و آن روز گالری نگار را به یاد آورد .تا میتوانستم به عقب رفتم

* شاه میرفت و میدانستیم بازگشتی در کار نیست . و مگر همه همین را نمیخواستیم ؟
توی فرودگاه. شاه منقلب بود اما ملکه که کلاه پوستی بر سر داشت همه ی قدرتش را بکار میبرد که نشکند با این همه ، وقتی از پله های هواپیما بالا میرفت حس کردم دل و جان و چشمش میگرید . بالای پله ها لحظه ای که برگشت اما درد هایش پیدا بود ولی گریه نه ، حال آنکه همسرش شاه مقتدر واقعا میگریست .
*تصاویرش را میبینم ، خسته ، آزرده ، با چشمانی پر از درد و دلشکستگی ، گاهی تنها و زمانی کنار بستر همسرش اما هیچ تصویری را نمیبینی که نشانی از عجز و فرو ریختن داشته باشد .پیش خود فکر میکردم چقدر دلش به درد آمده وقتی در مطبوعات خوانده ، صادق خلخالی جلاد خمینی گفته اگر فرح شاه را بکشد اورا می بخشیم ! راستی اینها کی هستند از کجا آمده اند ؟ لابد گمان میکنند همه ی زنها مثل جعده زن امام حسن ، شوهر کشند .
دوسال بعد من هم مثل او تبعیدی بودم با این حساب که او ملکه ای تبعیدی بود و من شاعر و روزنامه نگاری تبعیدی که هنوز میتوانست حرفهایش را مثل گلوله ای به سوی اهالی ولایت فقیه پرتاب کند .
* چهار شاهزاده و شاهدخت را که از آسمان به زمین افتاده بودند در غیاب پدرشان که در قاهره به خاک سپرده شد ،اداره کردن کار سختی است به ویژه آنکه دشمنت در پی تست و حکم مرگ همه شماراهم دادگاه ولی فقیه صادر کرده است . دوستانی که دستانتان را عسل زده بودید و در گلویشان چکانده بودید منهای انورالسادات ، برای جویدن قلبتان دندان تیز میکردند . سادات که رفت ، بار غربت سنگین تر شد و همزمان بعنوان ملکه سابقی که هنوز هم جوان بود و هم زیبا ، با فرزندانی که جوان بودند و میل جوانی داشتند ، چه باید میکردی ؟ دوربین پاپاراتزی ها دنبالتان بود . کافی بود تصویری از بچه ها بخصوص پسر بزرگت که ولیعهد بود و میخواست تاج مصادره شده را پس گیرد یا دخترانت در یک شب نشینی در حال رقص یا سر به شانه کسی گذاشتن چاپ میشد و بار ملامت از سوی رژیم که چه عرض کنم از سوی همان همان هموطنانی که اغلب واعظ غیر متعظ
هستند برشانه های در هم شکسته ات ، سنگینی کند . اما هرچه بود توانستی آنها را حفظ کنی . بر جوانیت بند زدی و هرگز شکوه اقتدارت از دیده ها پنهان نشد حتی وقتی دخترکت پرپر شد و هنوز چشمت خیس مانده پسرت نیز تنهایت گذاشت ، خدا میداند با چه قدرتی ، در نهان زار زدی و در آشکار برای سهراب پروین خانم و ندا آقاسلطان و مهسا و آرمیتا اشک ریختی .

* پیامهائی که از خانه پدری میاید تکانت میدهد. حالا فرزندان همانها که مرگ برتو و همسرت سرداده بودند سلامت میگویند ، در غمت میگریند و با شادیهایت ، دل شاد میشوند . شگفتا که ملکه پیشین با آنکه میداند از پهلوی ها او بیش از همه در داخل و خارج کشور اعتبار و محبوبیت دارد و سالهای غربت نه تنها از اعتبارش نکاسته بلکه هرروز به آن افزوده است ، ۴۳ سال در حاشیه مانده است اگر چه گاه کارهای بزرگی هم کرده است . بسیاری از مدعیان سلطنت طلبی که میدانند حضور فعال او در صحنه میتواند رویای برپائی یک اپوزیسیون همبسته را تحقق بخشد بخصوص که او ، بدنبال بر سرنهادن تاج موزه نشینش نیست ، غیبتش را چنین توجیه میکنند که با بودن فرزندش در صحنه ، هراقدامی از سوِی او میتواند به شاهزاده لطمه بزند و دوگانگی ایجاد کند. من اما همیشه به اینها گفته ام فرح پهلوی از آن مادران نیست که رقیب فرزندش شود بلکه فرزند او در پرتو برپائی یک اپوزیسیون همبسته ، فعلیت پیدا میکند و شهبانو در این میان میتواند زنجیر به هم پیوستگی باشد .

*من خود چند نوبت با ایشان دیدار داشته ام که یکبار آن طولانی و همراه با گفتگوئی جدی بود . وقتی که داستان أن روز گالری نگار را گفتم با همه تلخی های روزگار و فراز و فرودهای زندگی ، یادشان آمد که جوانی آنروز خانمشان خوانده بود و حالا هم آن خانم و هم آن جوان با موهای سپید در آرزوی دوباره دیدن خانه پدری ، به دوره کردن دیروز و امرو و هنوز مشغولند . اندوه به جان نشسته در سیما و صدای ملکه پیشین آنقدر مشهود بود که با هیچ نکته ای حتی شیرین نمی توانستی تغییرش بدهی . دو داغ لیلا و علیرضا ، یک داغ چهل و سه ساله همسر و داغ بزرگتر از دست دادن وطن و تاج و تخت ، چندان است که تنها شاید در لحظه فرو بستن همیشه ی چشم ، به سردی نشیند . جالب اینکه در همه این دیدارها من ذره ای خشم و کینه حتی نسبت به اهالی ولایت فقیه در او نیافتم نسبت به مخالفان همسرش و رژیم پادشاهی ، لحظه ای بغض آلود ندیدمش حتی با شماری از بزرگان آنها نشست و برخاست داشته و دارد . واژه انتقام در فرهنگ او جائی ندارد اما برای همه ی مادرانی که جگرگوشه هایشان در این ۴۳ سال سربدار شده یا گلوله آجینشان کرده اند و یا در جبهه های جنگ به خون نشسته اند گریسته است و همدردشان بوده است . چه کسی شایسته تر از این زن ایرانی میتواند برای همه مادر باشد ، خواهرانه غبار کین از دلها بشوید ، نماد آشتی ملی شود بی آنکه شاه باشد یا ملکه یا مادر ولیعهد . او شاید تنها کسی است که بی استناد به مقام سابقش هم ، به رسمیت شناخته میشود .
فرح دیبا ( پهلوی ) تنها فردی از خاندان سلطنتی پیشین ایران است که در باره اش نتوانسته اند داستان بسازند و آنچه ساخته اند چنان جعلی بوده که حتی خود اهالی ولایت فقیه نیز باورش نکرده اند . یک روحانی سرشناس از منسوبان مرحوم آیت الله خوئی میگفت ، آقای خوئی معتقد به ورود زنان به سیاست و قبول سمت نبود اما همیشه میگفت این خانم ( فرح پهلوی ) اما از جنس دیگری است .اگر شاه کار را به او واگذار کرده بود وضع ایران به اینجا نمیکشید . اگر واقعا دلیل امتناع او از حضور مستقیم در صحنه اپوزیسیون حضور فرزندش ولیعهد سابق شاهزاده رضا پهلوی به عنوان نماد اپوزیسیون ملی مشروطه خواه در صحنه باشد به گمان من نه تنها ملکه فرح میتواند پشت و پناه قدرتمندی برای او باشد بلکه محوریت یافتنش در نهایت ، به سود فرزند خواهد بود . شاهزاده رضا پهلوی سرمایه بالقوه ای است که خیلی ها میخواهند فعلیت یافتنش را در زمین خود ، به نفع خویش و در جهت مصالحشان ، عملی کنند . به چهار دهه گذشته نگاه کنیم و آدمهائی را که در کنارش بوده و رفته اند بیاد آوریم . بسیاریشان به این گمان که همسفری با شاهزاده ره به علی آباد میبرد و آنها در نهایت آباد خواهند شد ، دنبالش بوده اند و بعد از مدتی راهشان را کج کرده اند. پس به مصلحت خود اوست که مادر را در به میدان آمدن تشویق کند و خود راه سوء استفاده مدعیان سلطنت طلبی و مشروطه خواهی را از نام و جایگاه خود سد کند .
مردم ایران در شرایط فعلی بیش از هرزمان در رژیم اراذل ذوب شده در ولایت خمخا (خمینی خامنه ای ) به یک مادر نیاز دارند که بتواند فرزندان رنج دیده اش را از هرتیره و قومی ، هر دین و مذهبی و هر گویش و زبانی در پناه مهر خویش قرار دهد
زنی که ۴۳ سال هجران و غربت و ضربه های سهمگین از دست دادن تاج و تخت و همسر و دو فرزند ، و درد فرو افتادن هزاران تن از فرزندانش در ایران ، نه تنها از پایش در نیاورده بلکه استوارتر و با استقامت ترش کرده است، کسی جز فرح پهلوی نیست .
به همان سیاق بیست سالگیم میگویم خانم فرح پهلوی ، وقت به میدان آمدن است ایران منتظر شماست . وهمصدا با شاعر و محقق آزاده وفا یغمائی مینویسم ، بانوی ایران ، یگانه شهبانوی ایران توئی و همیشه خواهی بود.

معیار دوگانه تبعیض و نامردمی از بلوچستان تا فلسطین

مقدمه تاریخی

معضل و مشکل مسئله ایالت بلوچستان در پاکستان و فلسطین را می توان بعبارتی هم سن و سال دانست. یعنی بیش از ۷۵ سال. بر اساس رای اکثریت دو سوم مجمع عمومی سازمان ملل دو کشور فلسطین و اسرائیل می بایست در سال ١٩۴٨ میلادی تشکیل می شدند. شوربختانه اعراب و فلسطینی ها از جمله مسلمانان و کشور تازه تاسیس پاکستان بعنوان کاسه داغتر از آش به همراه دشمن خونی خود هندوستان قطعنامه سازمان ملل برای تشکیل دو کشور مستقل را محکوم نموده و آن را قاطعانه رد کردند. یهودی ها رای سازمان ملل را پذیرفتند و در ماه می سال ١٩۴٨ میلادی تشکیل کشور خود را بر اساس قطعنامه ١٨١ سازمان ملل اعلام کردند. اعراب بجای پذیرش قطعنامه سازمان ملل و ایجاد کشور فلسطین؛ در یک قمار تاریخی خطرناک به همراه ارتش های دول عرب به کشور جدید التاسیس اسرائیل حمله کردند تا آن را نابود کنند؛ و این آغاز “نکبتی” بود که با دست خود رقم زدند و تا به امروز ادامه دارد. اما در سال ١٩۴٨ میلادی اتفاق دیگری که از چشم جهانیان پنهان ماند رخ داد و آن اشغال “بلوچستان ء جدا شده از هندوستان بعد از پایان استعمار بریتانیا بر شبه قاره هند بود. ارتش پاکستان که از نظر تعداد با نیروهای مسلح حکومت کلات بلوچستان قابل مقایسه نبود, به بلوچستان حمله کرد و آن را به انضمام خاک خود درآورد ـ و این آغاز نکبتی دیگر بود که تا به امروز ادامه دارد, زیرا پاکستان با بلوچها در ایالت بلوچستان پاکستان بسیار بدتر از آن کرده است که اسرائیل با فلسطین. اگرچه در سال ١٩۴٨ میلادی فلسطینی ها این گزینه و انتخاب را داشتند, اما بلوچها هیچ گزینه و انتخابی نداشتند الا تسلیم و سکوت بقیه دنیا و از جمله رسانه ها.

شرایط امروز

امروز جمعه مولانا عبدالحمید در نماز جمعه زاهدان از مسئولین پاکستان درخواست کرد تا بجای سرکوب بلوچها در پاکستان با معترضین بلوچ گفتگو کنند. زیرا دیروز (پنجشنبه) هزاران بلوچ در طی سی روز گذشته در یک راهپیمایی طولانی قریب به دو هزار کیلومتر از جنوب غرب ایالت بلوچستان تا پایتخت پاکستان (اسلام آباد) در یک حرکت اعتراضی یک ماهه به اسلام آباد رسیدند و بسیاری از آنها از جمله رهبر اعتراضات که یک زن بلوچ بنام دکتر مهرنگ بلوچ است مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفته و دستگیر شدند. نکته مهم حضور و رهبری پررنگ زنان بلوچ در این راهپیمایی طولانی بود. زنانی که همسران, فرزندان و پدران آنها توسط ارتش بی رحم و سرکوبگر پاکستان و سازمان مخوف امنیتی آن (آی اِس آی) قربانیان “ناپدیدشدگان قهری” هستند. حکومت های پاکستان و جمهوری اسلامی ایران مردم را به تظاهرات برای حمایت از حماس و فلسطین دعوت می کنند, در حالی که خودشان مردم بلوچ را قتل عام و سرکوب می کنند.

معیار دوگانه

فلسطینی ها دو انتفاضه کرده اند. اما بلوچها در پاکستان در طی ۷۵ سال گذشته حداقل شش انتفاضه کرده اند که دهها هزار نفر قربانی بلوچ گرفته است و دنیا و رسانه ها و بخصوص جهان اسلام در مقابل آن همواره سکوت کرده اند. همانگونه که در قبال کشتار نیم میلیون مسلمان سوریه ای از جمله دهها هزار طفل و کودک توسط بشار اسد و جمهوری اسلامی و روسیه و حزب الله سکوت کردند و حس انسانیت و یا دینی آنها جریحه دار نشد. همانگونه که در مقابل سرکوب و کشتار میلیونها مسلمان اویغور چینی توسط چین و یا مسلمان چچنی توسط پوتین و یا نسل‌کشی مسلمانان روهینگیا در میانمار (برمه) سکوت کرده اند. همانگونه که در مقابل کشتار و اعدام دهها هزار ایرانی توسط جمهوری اسلامی در طی ۴۵ سال گذشته نه تنها سکوت را اختیار کرده اند بلکه با رژیم جنایتکار همراه بوده اند.

کلام آخر

این برخورد یک بام و دو هوا و معیار دوگانه تبعیض و نامردمی توسط برخی از جهانیان و رسانه ها و بخصوص حکومت های مسلمان که تقریبا همگی آنها مستبد و دیکتاتوری هستند, در برابر رنج و مصیبت دیگر مسلمانان در کشورهای استبدادی مثل پاکستان, چین, سوریه, روسیه و میانمار (برمه) مشمئز کننده است و اعتراض صوری و اشک تمساح آنها برای مردم فلسطین را بی اعتبار می سازد. نمونه کوچک اما زشت و ناخوشی آور این معیارهای دوگانه, سخنرانی پر از اشک و سوز و آه یک خانم ایرانی مسلمان (فرزند مدیر مسئول یک روزنامه شناخته شده ایرانی ـ ظاهرا مخالف رژیم) در گردهمایی لندن بود که برای کودکان فلسطینی گریه کرد و حتی از حزب کارگر بریتانیا استعفا داد. اما همین خانم در مقابل سرکوب و کشتار توسط رژیم و به خصوص کشتار دهشتناک کودکان در جنبش زن زندگی آزادی سکوت اختیار کرد و دریغ از یک قطره اشک و یا یک جمله اعتراض علیه کشتار کودکان ایران. و اینگونه است دنیای دورو و دغل این آدم های سالوس و جانماز آبکش با پرنسیب ها و اخلاق گزینشی.

عبدالستار دوشوکی

مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن

جمعه ١ دی ١۴٠٢

پایان کاپ 28 و ادامه فاجعه گرمایش زمین (5)

جلال ایجادی

کنفرانس کاپ ۲۸ پایان یافت. در ابتدا، از امید و نگرانی ها گفتم و حال باید به بررسی نتایج این کنفرانس پرداخت. گازهای گلخانه ای بحران گرمایش زمین را بوجود آورده اند و بنابر گفته دانشمندان برای اولین بار کره زمین توسط انسان، در معرض خطر انقراض قرار گرفته است. در نوشته های پیشین در باره بحران جهانی محیط زیست و گرمایش زمین و گازهای گلخانه ای و بویژه گاز دیوکسیدکربن نوشتم. در آخرین روزهای کنفرانس در باره فقر و گرسنگی کشورها در برابر بحران، در باره کمک مالی به کشورهای فقیر در برابر نابسامانی های زیست محیطی، در باره سلامتی انسانها، در باره جنگ انحصاری نفتخواران و نیز در باره گاز متان صحبت شد. حال این کنفرانس با شرکت ۱۰۰.۰۰۰ نفر و با حضور ۲۰۰ کشور به توافق در مورد گرمایش زمین رسید ولی توافقی پرابهام و همراه با تردید. در این نوشته پایانی به مهم ترین بحثهای آخر کنفرانس و توافقنامه نهایی آن می پردازم.

گرسنگی و کشاورزی سبز
سازمان غذا و کشاورزی سازمان ملل متحد (فائو) از سال ۲۰۲۱ هشدار داد که باید سرمایه گذاری در مورد انرژی های فسیلی متوقف شود و افزون بر آن گفت اهداف غذای لازم برای جمعیت جهان در تناقض با اهداف حفظ محیط زیست جهان نیست. ما میدانیم که نزدیک به ۱۰ درصد جمعیت جهان از گرسنگی رنج می برند و نیز یک سوم جمعیت جهان از امنیت غذایی برخوردار نیستند. گرسنگی رشد می یابد و آنهم در شرایطی که گرمایش زمین ادامه دارد و بحران اقلیمی کشت و تولید را در کشورهای متعدد نابسامان می سازد و گازهای گلخانه را در اقلیم جهانی پخش می کند. سازمان جهانی فائو برآنست که در همه منطقه های جهانی با برنامه ریزی دقیق کشت و تولید را باید آماده کرد زیرا تعداد ۱۵۰ میلیون نفر گرسنه در جهان در سال ۲۰۲۳ به ۶۰۰ میلیون گرسنه در سال ۲۰۳۰ خواهد رسید. نه تنها تولید ناکافی است بلکه هم اکنون ۴۰ درصد جمعیت جهان از غذای با کیفیت برخوردار نیستند. سازمان فائو برآنست که ۲۵ درصد گازهای گلخانه ای دیوکسیدکربن که از بخش کشاورزی منتشر می شود تا سال ۲۰۲۳ باید کاهش یابد. بعلاوه تا سال ۲۰۴۵ باید ۵۰ درصد گاز متان بخش کشاورزی را کم کرد.
فائو اعلام می کند که تمام کمک های مالی به کشاورزی و صنایع غذایی باید مورد بررسی قرار گیرد و کمک هایی که به تولید گازهای گلخانه منجر می شود باید متوفت گردد. باید مصرف گوشت در کشورهای ثروتمند کاهش یابد. کشورهایی وجود دارند که میزان گوشت مصرفی اشان در تضاد با معیارهای علم پزشکی و دانش و محیط زیست جهانی است و بنابراین اقدامهای بهداشتی و تربیتی و فرهنگی باید تعریف و اجرا شوند. باید حق مصرف مواد غذایی با حق داشتن اقلیم جهانی با کیفیت، پیوند بخورد و ماندگاری بشریت محور باشد. ماندگاری بشریت به غذای خوب و نیز آب و هوای خوب و زندگی خوب بستگی دارد. در دوره جدید زندگی اقتصادی باید به تنوع تولید، به کوچکتر کردن زنجیره «مواد و ذخیره و تولید»، به کشاورزی اکولوژیکی بدون کودشیمیایی، به مبارزه علیه بیعدالتی اجتماعی، به سیاست مالیاتی در مورد شرکت های چندملیتی و غیره پرداخت. مسئولیت زیست محیطی یک مسئولیت معطوف به نسل های آینده است.

کنفرانس و گاز متان
گاز متان در کنار گاز دیوکسیدکربن دومین گاز خطرناک گلخانه ای است. براساس پژوهش های علمی ۳۰ درصد گرمایش زمین ناشی از گاز متان است. قدرت این گاز در تولید گرمایش ۲۸ برابر بیشتر از گاز دیوکسیدکربن است. طبق نظر دانشمندان دانشگاه گرانفیلد انگلستان ویژگی این گاز متان در اینستکه ماندگاری آن در اتمسفر ۱۰ ساله است یعنی عمر این گاز دهساله است، حال آنکه عمر گاز دیوکسیدکربن ۱۰۰ سال است. پس اگر تلاش جدی برای کاهش این گاز صورت بگیرد درجه حرارت زمین را در یک دوره دهساله میتوان کم کرد.

به ابتکار آمریکا و اتحادیه اروپا در کاپ ۲۶ در سال ۲۰۲۱ در گلاسکو پیمان کاهش متان مطرح شد و ۱۵۰ کشور به این پیمان پیوستند. در کنفرانس کاپ ۲۸ کشورهای تازه مانند انگولا و کنیا و قزاقستان و ترکمنستان و رومانی به این پیمان پیوستند. ولی سه کشور بزرگ مانند چین و هند و روسیه که بزرگترین تولیدکننده گاز متان در جهان هستند این پیمان را امضا نکردند. میزان ۲۰ درصد این گاز در جهان توسط چین پخش می شود. در کاپ ۲۸ نماینده چین وقیحانه خواستار «کمک مالی» شد تا کشورش اقدامی در این زمینه انجام دهد. کشوری که دارای قدرت مالی نیرومندی می باشد و از آلوده کردن جهان هیچ کوتاهی نمی کند، حال باج خواهی می کند تا مسئولیت خود را «عملی» کند.
گاز متان از معدنهای ذغال و تولید و انتقال نفت و گاز منتشر می شود و بنابراین تمام کشورهایی که فاقد مدیریت پاکیزه و اکولوژیک مراکز و تاسیسات انرژی های فسیلی هستند در پخش متان در اقلیم جهان نقش دارند. نهاد تحقیقاتی «کیاروس» که با دستگاه های ماهواره ای تمام منابع انتشار این گاز در جهان را زیر کنترل دارد و آنها را اندازه گیری می کند، می گوید ترکمنستان، قزاقستان، الجزایر، امریکا، در استخراج و حمل و نقل ذغال و نفت و گاز فسیلی، ۴۰ درصد گاز متان جهان را تولید می کنند. علاوه بر تاسیسات فرسوده و غیراستاندارد مواد فسیلی، تولید کشاورزی و دامپروری نیز این گاز را تولید می کنند. دامداری گاوی و کشت برنج و مناطق باتلاقی هم گاز متان تولید می کنند. ما میدانیم منبع گاز متان چیست ولی شرکت ها و دولت نمی خواهند اقدام کنند و یا توجیه مالی طرح کرده که نوسازی صنعتی منجر به عقب ماندگی اقتصاد و کاهش نرج اقتصادی می شود.

کشور میزبان و دیپلوماسی
کنفرانس تغییر اقلیمی کاپ ۲۸ پس از ۱۲ روز در دبی پایان یافت. هفتمین کشور نفتی، امارات متحده عربی میزان بود زیرا امکان مالی برگزاری کنفرانس را فراهم ساخت. حال آنکه این کشور، مانند یکی سری کشورهای دیگر، بدترین رفتارها را با طبیعت و اقلیم جهان داشته است. هدف اعلام شده این کشور افزایش مداوم تولید نفتی و افزایش درآمد رانت فسیلی است. این کشور با تخریب اکوسیستم خلیج فارس جزیره های مصنوعی بوجود آورده و ساختمانهای غول پیکر را برای پروژه های مالی و بورسی در آنها برپاداشته است. این کشور بر پایه رژیم پادشاهی استبدادی است و از هفت امارت مانند ابوظبی، عجمان، دبی، فجیره، راس الخیمه، شارجه، ام القیوین، تشکیل شده است. این کشور دارای ۹ میلیون جمعیت است که ۱.۵ میلیون اماراتی عرب بوده و بقیه، نزدیک ۸ میلیون نفر، هندی و بنگلادشی و پاکستانی و مصری و فیلیپینی و اندونزیایی و یمنی و اردنی و سودانی هستند. در این کشور کارکنان و کارگران خارجی از حقوق کار و سندیکایی محروم هستند. انتخابات و آزادی بیان برای شهروند وجود ندارد و روزنامه ها آزادی در گفتار و انتشار ندارند.
این کشور در چهل اخیر از یک اقتصاد عقب مانده و ساختار قبیله ای خارج شد. در چند دهه پولهای نفتی و سرمایه گذاری های داخلی و خارجی چهره این کشور را مدرن ساخت. ساختمان های بلند و خیابانهای وسیع و قطار مدرن و ساحل های توریستی و هتل های لوکس و مرکزهای تجاری مدرن و نیز مرکزهای مالی بین المللی و حضور رسانه های بزرگ مانند رویترز، آسوشتیدپرس، فرانس پرس، بلومبرگ، بی بی سی، سی ان ان، و غیره در دبی، وجه مدرن بین المللی به این کشور بخشیده است. برگزاری کاپ ۲۸ در این کشور بیانگر یک دیپلوماسی زیرکانه است. در واقع کشوری نفتی با قراردادهای مالی بین المللی و پروژه های ساختمانی ضداکولوژیکی، جایگاه مهمی در جهان سیاسی و دیپلوماسی و اقتصادی بوجود می آورد. رژیم جمهوری اسلامی با تروریسم و جنایت و کشتار مردم، در جهان معروف می شود و امارات متحده عربی با ثروت ناشی از رانت نفتی و کاپ ۲۸ در جهان مطرح می گردد.
روشن است که مدیریت کنفرانس سازمان ملل با هدف نسیج انرژی انسانی علیه انرژی های فسیلی است. این کنفرانس برای سازمان ملل متحد به نزدیکی بیشتر بازیگران زیستبوم جهانی باید منجر گردد ولی برای مدیریت اماراتی هدف، کنترل امتیازهای بزرگ انرژی های فسیلی برای کشورها و کمپانی های نفتی است.

نتایج پایانی کاپ ۲۸
کنفرانس کاپ ۲۸ در ۱۲ دسامبر ۲۰۲۳ پایان یافت. یک تفاهم نامه تصویب شد و حال نتایج عملی و واقعی را باید بررسی کرد. کنفرانس مانند نمایشگاهی از همه رنگ ها و نقش ها بود. نهادهای زیست محیطی جهان و کنشگران اجتماعی و دانشمندانی که برای نجات زمین و انسان و زندگی آمدند. نمایندگان شرکت های بزرگ نفتی که برای اغتشاش در ذهن و دلسرد کردن جهان آمدند، شعبده بازان دولت هایی مانند برزیل و آمریکا و چین که دیپلوماسی فریب و پنهانکاری را پیشه کردند، فریبکاران دولت های نفتی مانند عربستان و امارات که به جنگ برای پیروزی انرژی فسیلی به کنفرانس آمدند، تبهکارانی مانند رژیم خامنه ای که از کنفرانس گریختند و بهانه آورند که به خاطر حضور اسرائیل، رئیس دولت آدمکش، آخوند رئیسی، در کنفرانس شرکت نمی کند.
با وجود این اهداف و سیاست ها و منافع متناقض، هدف اصلی کنفرانس چگونه قابل بررسی است؟
برخی روزنامه ها، مانند روزنامه لوموند، در پایان کاپ ۲۸ از یک «توافق بیسابقه» صحبت کردند. این توافق چیست؟ باید به واژه های توافقنامه دقت کرد. در ابتدای کنفرانس بخش بزرگ شرکت کنندگان خواستار اعلام «خروج» از مدل سوخت کربنی بودند. بدنبال مذاکرات سخت و گوناگون میان نفتخواران و مدافعان مبارزه علیه گرمایش زمین و بر پایه تناسب قوا، در نوشته نهایی بجای اینکه از «خروج» از انرژی های فسیلی صحبت شود، از دوره «انتقالی بیرون از انرژی های فسیلی، در نظام سوختی» سخن گفته می شود. این فرمول پیچیده به چه معناست؟ توافقنامه کنفرانس از پایان دادن به انرژی فسیلی و یا خروج از نفت و گاز و ذغال سنگ حرف نمی زند. بنابراین منافع کارتل های نفتی به خطر نمی افتد. ولی توافقنامه می گوید در کنار و به موازی انرژی فسیلی، باید آلترناتیوهای دیگر را فعال کرد. بعنوان نمونه، جداسازی گاز گلخانه ای از نفت و گاز و ذغال با تکنیک های جدید می تواند در دستور کار قرار گیرد و یا انرژی های دیگر مانند بادی و خورشیدی می توانند رشد پیدا کنند. به این ترتیب جهان ما که از سوخت فسیلی در بحران است، کماکان به تولید انرژی فسیلی ادامه می دهد و کمپانی های نفتی و دولتها به سیاست خود ادامه می دهند. به عبارت دیگر حلقه علیه انرژی فسیلی تنگ می شود ولی هنوز جای نگرانی برای نفت و گاز و ذغال سنگ نیست. این انرژی ها هنوز با قدرت به ویرانگری در اقلیم جهان ادامه می دهند. بله نگرانی ما برای جهان باقی است ولی در همان زمان می توان گفت که جهان آگاه تر شده است.

چند نکته اساسی در باره توافقنامه کاپ ۲۸
یکم، این توافق بیانگر یک اصل حقوقی و قانونی اجرایی نیست. این توافق یک چارچوب عمومی همکاری برای کشورهای جهان است. هدف این است که زمین از گرمایش ۱.۵ درجه عبور نکند و با ایجاد حساسیت در مورد تغییرات اقلیمی تصمیم گیرندگان پروژه های لازم را آماده کنند و درنظر بگیرند
دوم، کشورها مطابق نگرش سیاسی حاکم و منافع خود در اقتصادشان تصمیم می گیرند. اگر دولت و مردان و زنان سیاسی موافق باشند محورهای تازه ای برای اقتصاد و سیاست تولید و مصرف خود بوجود می آورند. دولت های دیکتاتوری بزرگترین مانع هستند. هر جا که دمکراسی وجود دارد محیط زیست شانس بیشتری برای حفظ و شکوفایی خود دارد.
سوم، تجربه نشان داده که کشورهای فراوانی کوچکترین اقدام در این زمینه انجام نخواهند زیرا آنها فاقد درک و اراده تغییر هستند و توافق های آشکار و پنهان با کمپانی های نفتی و دولت های نفتی دارند. برخی از آنها در پی کمک مالی از صندوق مشترک هستند تا سوءاستفاده کنند. البته کشورهایی هستند که بطور جدی در این زمینه تلاش کرده و به سیاست اکولوژیکی خود ادامه می دهند. سازمان ملل باید جمع آوری سرمایه برای صندوق را ادامه دهد و روش و معیارها را تعریف نماید.
چهارم، این کنفرانس ها فرصتی است تا نهادهای جهانی وارد همکاری گردند. نهادهای محیط زیستی و دانشمندان زیستبومگرا می توانند با آزمایش ها و اندازه گیری ها و سمینارهای علمی و دانشگاهی فشارهای زیادی روی دولت ها و سازمان ملل وارد آورند. آگاه نمودن شهروندان جهان در باره چالش اقلیمی جهان شرط اصلی پیشبرد مبارزه علیه گرمایش زمین است.
پنجم، دولت هایی احساس مسئولیت می کنند که در بودجه های خود طرح ها و پروژه هایی در بهبود سوخت و کم کردن مصرف فسیلی و توسعه انرژی های پاک در نظر می گیرند. این گونه دولت ها از میان دولت های دمکرات هستند و اهمیت رای شهروند و قوانین انتخابی را می شناسند. دیکتاتورهای نفتی و ذغال سنگی مانند رژیم ایران و روسیه و عربستان و کویت و امارات متحده و چین و نیز کارتل های نفتی آمریکایی و اروپایی هیچگونه اقدام جدی نمی کنند. به پایان کاپ ۲۸ رسیدیم ولی حرص سود کلان رفتار انسانها را تعیین می کند. تراژی گرمایش در دورنمای نزدیک زمین در انتظار است.
جلال ایجادی
جامعه شناس، دانشگاه فرانسه
—————————————————–
جلال ایجادی در کتابهای گوناگون در باره جنبش های اجتماعی در جهان و انقلاب های ایران نوشته است. آخرین کتاب او «انقلاب برای گسست، جامعه شناسی انقلاب زن زندگی آزادی»، ۳۳۰صفحه انتشارات فروغ. این نویسنده تا کنون کتاب «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی»، ۳۱۰ صفحه، نشر مهری، کتاب «جامعه شناسی آسیب‌ها و دگرگونی‌های جامعه ایران»، ۴۰۰ صفحه، انتشارات نشرمهری، کتاب «بررسی تاریخی، هرمنوتیک و جامعه شناسی قرآن»، ۳۸۰ صفحه، و کتاب «اندیشه ورزی‌ها در باره جامعه شناسی، فلسفه، زیستبومگرایی، اقتصاد، فرهنگ، دین، سیاست»، ۷۲۰ صفحه، چاپ نشر مهری، منتشر شده است. جلال ایجادی هر هفته پنج برنامه تلویزیونی در زمینه انقلاب، لائیسیته، دمکراسی، فلسفه، جامعه شناسی و نقد قرآن و اسلام، تهیه و پخش می کند. این برنامه ها را در یوتوب میتوانید مشاهده کنید. ایجادی آخرین اثر خود را بنام «بحران بزرگ زیستبوم جهان و ایران» در ۴۸۰ برگ، انتشارات فروغ، منتشر نمود.

غیرمتعهدهایی که آغوش مسکو را گرم می‌کنند / علیرضا نوری زاده

سیاست مستقل ملی در دوران شاه فقید جای خود را به روس و چین‌گرایی داد
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
پنج شنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۲ برابر با ۱۴ دِسامبر ۲۰۲۳ ۱۱:۰۰

دیدار ولادیمیر پوتین با علی خامنه‌ای- ۲۸ تیر ۱۴۰۱- وبسایت علی خامنه‌ای

برخی از اصحاب کراواتی خاصه خمینی «چپ» بودند اما کمتر کسی از آن‌ها دلداده روس‌ها بود و رو به قبله کرملین نماز می‌خواند. یزدی، چمران، بنی‌صدر، قطب‌زاده و به‌ویژه این آخری به شوروی بسیار بدبین بودند. روس‌ها هم جبهه ملی و عبورکنندگان از حاشیه‌اش را دشمن خلق‌ها و نوکر آمریکا می‌دانستند و عنوان «مثلث بیق» را روزنامه آهنگر، از توده‌ای‌های سابق، سر زبان‌ها انداخت.

شعار «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» در جریان انقلاب از شعارهای ساخته بهشتی و باهنر بود که به همراه یاران حلقه حقانی با روس‌ها هزار بار بیش از آمریکایی‌ها و غرب دشمنی می‌کردند، اما محمد موسوی خویینی‌ها، علی‌اکبر محتشمی‌پور، محمد ری‌شهری و سیدعلی خامنه‌ای از اصحابی بودند که از همان آغاز روس‌گرا بودنشان را آشکار کردند.

«نه شرقی، نه غربی» خیلی زود به «هم شرقی، با شرقی» تبدیل شد. درست مثل همان بلایی که سر گروه غیرمتعهدها آمد.

در نیمه دهه ۵۰ قرن بیستم، وقتی سران و نمایندگان ۲۹ کشور از شرق و غرب عالم در باندونگ اندونزی گرد هم آمدند تا سازمانی را پایه‌‌گذاری کنند که هدفش به ظاهر عملی کردن شعار «نه شرقی، نه غربی» بود. ستارگان نشست، دکتر سوکارنو، جمال عبدالناصر، جواهر لعل نهرو، ژوزف تیتو و قوام نکرومه، باورشان نمی‌شد که این سازمان خیلی زود با حضور پررنگ چین و یکسری رژیم‌هایی که سر در آخور مسکو و اقمارش داشتند، شعار «نه شرقی» را فراموش خواهد کرد و عملا به ابزاری تبدیل می‌شود که مسکو در بزنگاه‌های مهم از خط وربط آن به نفع خود و علیه سیاست‌های غرب، به ‌ویژه ایالات متحده، بهره می‌جوید.

به جز تیتو که همواره سیاست مستقلی داشت، ناصر و سوکارنو و نکرومه به مرور پیوندهایی راهبردی با شوروی پیدا کردند. سوکارنو سرنگون شد و جانشینان او به راست زدند و با آمریکا وارد رابطه شدند. جانشینان نکرومه اما چپ‌زده‌تر شدند. هند هم در عین حفظ پیوندهای نظامی با شوروی، روابط با غرب را حفظ کرد. با اضافه شدن کشورهای تازه استقلال‌یافته آفریقایی که رهبرانشان اغلب دلبسته و گاه وابسته به اردوگاه شرق بودند، جنبش عدم تعهد به مرور از اهداف و آرزوهای بنیان‌گذارانش دور شد.

نخستین کنفرانس سران جنبش غیرمتعهدها سپتامبر ۱۹۶۱ در بلگراد برگزار شد. ستارگان باندونگ، همچنان در اوج شهرت و محبوبیت، در این نشست شرکت کردند و در همین نشست بود که جنبش در قالب یک سازمان بین‌المللی با حضور بیش از ۱۰۰ کشور جهان اعلام موجودیت کرد.

در دوران جنگ سرد، سازمان با برگزاری نشست‌های سالیانه، در عرصه روابط بین‌المللی نقشی چشمگیر پیدا کرد اما نگاه به شرق همواره مفهوم «غیرمتعهد» را که هدف بانیان جنبش بود، زیرسوال می‌برد. جالب اینکه کشورهایی چون عربستان سعودی که با غرب روابط تنگاتنگی داشتند یا الجزایر و گینه و اتیوپی که در آغوش شوروی بودند، به عنوان اعضای جنبش پذیرفته شده بودند؛ حال آنکه ایران به علت حضور در پیمان سنتو و بعد پیمان مرکزی، بعد از تشکیل رسمی جنبش در بلگراد به آن راهی نداشت و همین امر باعث شد که نگاه حکومت وقت ایران به جنبش پر سوءظن و منفی باشد؛ به گونه‌ای که رسانه‌های آن روزگار جنبش را آلت‌دست شوروی می‌دانستند که البته چندان هم بیجا نمی‌گفتند.

در سال ۱۳۵۷ با انقلاب ایران و سقوط رژیم سلطنتی، دولت انقلابی بلافاصله خروج ایران از کلیه پیمان‌های نظامی و سیاسی و امنیتی با غرب و هم‌زمان پیوستن به جنبش غیرمتعهدها را اعلام کرد. جالب اینکه نخستین نماینده ایران دکتر ابراهیم یزدی بود که به هاوانا، پایتخت کوبا رفت که دربست به اردوگاه شوروی وابسته و دارای نظامی با باورهای مارکسیستی و ضدآمریکایی بود.

نشست سران جنبش هر سه سال یک بار برگزار می‌شد و کشور میزبان سه سال ریاست سازمان را عهده‌دار است. پس از فروپاشی اتحاد شوروی، جنبش غیرمتعهدها چون گربه‌ای که سبیلش را زده باشند، سرگشته، بی‌وزن و هم‌زمان بی‌اعتبار شد؛ به گونه‌ای که بزرگان جنبش دیگر به حضور در نشست‌های سران چندان علاقه‌ای نداشتند.

نکته‌ای را یادآوری می‌کنم که در تاریخ این جنبش جایگاه ویژه‌ای دارد. در سال ۱۹۸۲، بغداد به میزبانی کنفرانس سران انتخاب شد. یعنی اینکه صدام حسین، متجاوز به خاک ایران، عضو دیگر جنبش، می‌توانست با برگزاری کنفرانس سران عملا اعتبارش را بالا ببرد و توانش برای میزبانی از رهبران کشورهای عضو جنبش و تامین امنیت آن‌ها را حین جنگ نشان دهد و لابد در پایان نشست هم زمینه انتشار بیانیه‌ای در محکومیت ایران که به «نداهای صلح‌طلبانه» او پاسخ نمی‌دهد، فراهم کند.

اینجا بود که نیروی هوایی زخم‌خورده ایران با پروازهای متعدد بر فراز بغداد و بمباران قصری که صدام برای نشست سران جنبش برپا کرده بود، آشکار کرد که بغداد جای امنی برای برگزاری نشست سران نیست. این باعث شد کنفرانس به تاخیر افتد و سرانجام در سال ۱۹۸۳ به جای بغداد در دهلی نو برگزار شود.

در سال ۱۹۸۶ که کنفرانس سران جنبش در حراره، پایتخت زیمبابوه، برگزار می‌شد، رئیس‌جمهوری ایران که آن روزها «پرزیدنت علی خامنه‌ای» بود، در راس هیئتی بلندپایه راهی کشور دوست و برادر، زیمبابوه، شد. در روز افتتاح، همه‌چیز به خوبی طی شد؛ فقط هیئت نمایندگی عراق به ریاست طه یاسین رمضان، معاون صدام حسین و طارق عزیز که جا به جا در باب جنگ‌طلبی رژیم اسلامی داد سخن می‌دادند، موی دماغ هیئت ایرانی شدند.

در سپتامبر ۲۰۰۶، بار دیگر هاوانا محل برگزاری کنفرانس سران بود و این بار محمد خاتمی، رئیس‌جمهوری وقت ایران، در ملاقاتی با طه یاسین رمضان، معاون صدام حسین، درباره شماری از مسائل حل‌نشده بین دو کشور بعد از آتش‌بس و قبول قطعنامه ۵۹۸ مذاکره کردند.

سال ۲۰۰۹ کنفرانس سران در شرم‌الشیخ مصر برگزار شد. سال ۲۰۱۲ در زمان ریاست‌جمهوری محمود احمدی‌نژاد، دارالخلافه اسلامی «طهران» میزبان کنفرانس سران غیرمتعهدها بود و محمد مرسی، رئیس‌جمهوری اخوانی مصر، ریاست جنبش را که به عهده حسنی مبارک معزول بود، به محمود احمدی‌نژاد تسلیم کرد؛ اما سخنرانی ضدسوری او ولی فقیه را سخت عصبانی کرد؛ به گونه‌ای که در عزل مرسی، نه اشکی ریخت و نه از شعارهای تکراری مصرف کرد.

جالب اینکه مترجم سخنان محمد مرسی در صداوسیمای جمهوری اسلامی برخلاف عرف بین‌الملل، هنگام پخش مستقیم این سخنرانی اظهارات رئیس‌جمهوری مصر را تحریف کرد و به جای سوریه که موردانتقاد مرسی بود، واژه بحرین را گذاشت.

هیئت سوری در اعتراض به اظهارات مرسی محل اجلاس را ترک کردند و ولید معلم، وزیر خارجه پیشین سوریه، به شبکه تلویزیونی العالم گفت: «آقای مرسی با مداخله در امور داخلی سوریه بار دیگر علیه سنت‌های جنبش غیرمتعهدها عمل کرد.» او افزود که دیدگاه‌های رئیس‌جمهوری مصر در مورد سوریه «بیشتر به اظهارات رهبر یک حزب شباهت دارد تا رئیس جنبش غیر متعهدها». دولت بحرین هم با احضار کاردار ایران به‌شدت از رژیم ایران انتقاد کرد.

حالا دیگر با هماغوشی رژیم با چین و روسیه، دولت اسلامی از آرمان‌های بنیان‌گذاران غیرمتعهدها بسیار دور شده است. رئیسی در کمتر از یک سال خاضعانه در برابر پوتین روضه می‌خواند ودر کرملین نماز عشا برگزار می‌کند و سیدعلی برای ولادیمیر طول عمر آرزو می‌کند. سیاست مستقل ملی را در دوران شاه فقید دیدیم و حس کردیم و حالا با غیرمتعهدی مواجه‌ایم که قبله‌اش مسکو و مدینه‌ فاضله‌اش پکن است.

کنفرانس کاپ 28، کشورهای فقیر و تهاجم رانتخواران نفتی (4)

جلال ایجادی

توسعه یک اقتصاد غیرکربنی نیاز جهان ماست و این امر به اراده همه کشورها وابسته است. در کشورهای ثروتمند روند تغییر در ذهن و در اقتصاد آغاز شده است. این تحول باید همه جانبه و جهانی باشد. چالش زیستبوم، چالش بزرگ بشریت است. کشورهای مرفه باید تجربه علمی و اقتصادی خود را انتقال دهند و به کمک کشورهای فقیر بیایند.

خسارت های کلان برای کشورهای فقیر
براساس ارزیابی سازمان ملل کشورهای فقیر دارای تولید گازهای گلخانه ای بسیار کمی هستند ولی از گرمایش زمین که توسط کشورهای ثروتمند تولید میشود بسیار رنج می برند. براساس همین ارزیابی کشورهای فقیر هر ساله نیازمند مبلغی بین ۱۹۷ تا ۳۵۵ میلیارد یورو برای سرمایه گذاری هستند. آسیب های کلانی ناشی از توفانها، بیابانزایی ها، آتش سوزی ها، سیلابها، تخریب کشاورزی فراوان هستند. یکی از تصمیم های کنفرانس کاپ ۲۸ ایجاد یک صندوق مالی است تا کشورهای ثروتمند کمک های مالی خود را به آن واریز نمایند. شرکت انرژیهای تجدیدپذیر «ماسدار» وابسته به گروه نفتی امارات متحده عربی میزان ۱۰۰ میلیون به این صندوق واریز نموده است. البته این مبلغ یک اقدام بازاریابی و تبلیغاتی است، به امید آنکه قراردادهای کلان با کشورهای دنیا به درآمدهای هنگقتی بیانجامد. آلمان و فرانسه نیز همین مبلغ را در نظر گرفتند. انگلستان ۵۰ میلیون، آمریکا ۱۷.۵ میلیون و ژاپن ۱۰ میلیون به صندوق واریز می کنند. این پولها نسبت به نیاز مالی سالانه کشورهای فقیر خیلی فاصله دارند. ولی چرا هزینه های کشورهای فقیر بالاست؟
این کشورها خود منبع اصلی انتشار گازهای گلخانه ای نیستند ولی خسارت ناشی از گرمایش هنکفت است. براساس گزارش سازمان ملل تعداد ۵۵ اقتصاد کشورهای فقیر از سال ۲۰۰۰ تا کنون بیش از ۵۰۰ میلیارد دلار خسارت دیده اند. بعنوان نمونه پاکستان فقط یک درصد گاز گلخانه ای را منتشر می کند. اما همین کشور به لحاظ آب شدن یخچالهای طبیعی و سرازیر شدن سیلابها، تعداد ۸۰۰.۰۰۰ خانه مسکونی را از دست داده و ۳۳ میلیون جمعیت مربوطه را به نقاط مختلف کوچ داده است. این ویرانی ها ۱۵ میلیارد دلار هزینه برداشته است و این وضع ناهنجار بیماری هایی مانند میگرن و تب و بیماری چشم نزد مردم فقیر را بطور وسیع رشد داده است. بنگلادش با بالا آمدن آب اقیانوس ۲۰ درصد زمین خود را از دست خواهد داد و به این ترتیب ۳۰ درصد از محصولات کشاورزی خود را از دست خواهد داد و تعداد مهاجران اقلیمی آن تا سال ۲۰۵۰ تعداد ۵۰ میلیون خواهد بود. کل آفریقا فقط ۴ درصد کل گازهای گلخانه ای جهان را تولید می کند ولی جمعیت آفریقا باید هزینه بسیار بالایی را بدهد زیرا ویرانگری ها بیشمارند. اگر بر پایه یک فرضیه درجه گرمایش به ۳ درجه برسد، آفریقا باید بیش از ۱۴ میلیارد دلار هزینه بدهد. با توجه به حرارت زمین و تخریب زمین های کشت، در آفریقا میزان ۱۶ میلیارد دلار سرمایه گذاری باید صورت گیرد تا میلیونها انسان از فقر نجات یابند.
کمک دولت های ثروتمند برای این بودجه های کلان کافی نیست. دو اقتصادان فرانسوی، گابریل زوکمان و استر دوفلو پیشنهاد می کنند که کشورهایی که قرارداد کاپ ۲۸ را در سال ۲۰۲۳ امضا می کنند متعهد بشوند تا یک مدل مالیاتی جهانی را بوجود آورند. آنها می گویند شرکت های چند میلیتی باید حداقل ۱۵ درصد از سود خود را به مبارزه علیه گرمایش در جهان اختصاص دهند. (منبع «ماریان» ۱۳ دسامبر۲۰۲۳). البته این پیشنهاد اقتصادانان فرانسوی جالب است ولی متاسفانه شرکت های چند ملیتی آنرا نمی پذیرند. هیچ اجبار حقوقی بین المللی وجود ندارد که این شرکت ها خود را مجبور بدانند.

هجوم نفت خواران علیه کنفرانس کاپ ۲۸
نهاد «هیئت بین دولتی تغییرات آب و هوایی» که در سال ۱۹۸۸ بوجود آمد و دربرگیرنده دانشمندان و متخصصان کشورهای عضو سازمان ملل متحد است، بویژه در گزارش های علمی خود تمام تغییرات آب و هوای جهان را منتشر میکند. این بررسی های علمی قابل دسترس برای همه کشورها و پایه تصمیم های سازمان ملل و کنفرانس کاپ می باشد. این نهاد علمی اعلام نموده که تا سال ۲۰۵۰ میلادی ذغال سنگ ۹۵ درصد، نفت ۶۰ درصد و گاز ۴۵ درصد باید کاهش یابد تا میزان گرمایش از ۱.۵ درصد بالاتر نرود. این هدف در صورتی تحقق می یابد که واقعن انرژی پاک فعالانه گسترش یابد و انرژی فسیلی بطور جدی کاهش یابد. در برابر این بررسی علمی و تاکید بر تغییر ساختار سوختی، شرکت های نفتی و کشورهای تولید کننده، می گویند نباید تولید انرژی فسیلی را کاهش داد، بلکه باید شیوه «بازیافت و ذخیره کربن» را در دستور قرار داد. این تکنیک به این ترتیب است که باید گازهای دیوکسیدکربن را از نفت و گاز جدا ساخت و آنها را ذخیره نمود و سپس مواد سوختی منزه را استفاده نمود. بنابرگفته متخصصان این تکنیک کارساز نیست و فقط می تواند یک درصد جداسازی کند. بنابراین خوشبینی کارتل های نفتی با واقعیت بسیار فاصله دارد. آنها آزادی کامل برای انتشار گازهای گلخانه ای را می خواهند.

در واقع ما در برابر دو منطق متضاد قرارداریم : منطق کارتل های نفتی و ادامه مصرف سوخت فسیلی با شدت تمام از یکسو و از سوی دیگر خواست متخصصان و فعالان محیط زیست مبنی ضرورت خروج از مصرف مواد فسیلی هر چه سریعتر. کنفرانس کاپ ۲۸ در این تضاد قرار دارد و تنها تناسب قوا میان نفتخواران و دانشمندان اقلیمی است که تصمیم ها را جهت خواهد داد. در واقع تمام کارتلهای نفتی و دولت هایی مانند چین و روسیه و عربستان و هند و ایران و قطر و امارات متحده عربی و عراق و غیره با قاطعیت مخالف خروج از انرژی های فسیلی هستند. برای نمونه «سازمان صادرکنندگان نفت» (اوپپ) در یک اعلامیه رسمی بتاریخ ۸ دسامبر ۲۰۲۳ دبیرکل این سازمان به ۱۳ کشور عضو خود حاضر در کنفرانس کاپ ۲۸ آشکارا پیام داده و خواستار طرد هرگونه پیشنهاد علیه انرژی فسیلی شده است. افزون برآن این اعلامیه از کشورهای نفتی دیگر مانند روسیه و مکزیک و آذربایجان و مالزی نیز خواسته تا در دفاع از انرژی فسیلی همگام و متحد باشند. این سیاست یک استراتژی جنگی تبلیغاتی علیه بهبود زیست محیطی جهان است.

تمام کارتل های نفتی برای سودجوئی بیشتر تحلیل علمی را وارونه نشان می دهند. گرمایش زمین افسانه نیست. امروز دانشمندان جهان و متخصصان سازمان ملل در باره گرمایش خطرناک زمین توافق دارند. از یک صدسال پیش بخاطر فعالیت تولیدی انسان و مصرف مواد فسیلی تعادل آب و هوا بهم خورده است. عامل اصلی ویرانگری اقلیم زمین، گازهای ناشی از نفت و گاز و ذغال سنگ است. البته تخریب جنگل ها و خشک شدن رودها و دریاچه ها و آتش سوزی ها، نیز وضع اقلیمی را وخیم تر کرده است. به این تابلو نگاه کنید گرمایش زمین واقعیت جهان ماست.

در چهل سال اخیر بیش از پیش تابستانهای گرم داریم. در تابلوی پائین ماه ژوئیه بیش از پیش گرم تر شده است. در چهل سال اخیر ماه ژوئیه ۲۰۲۳ گرمترین ماه ژوئیه بوده است. این تغییرات اتفاقی نیست. دانشمندان رابطه این پدیده ها را با سوخت کربنی نشان داده اند.
در برابر این واقعیت نگران کننده، غولهای نفتی با حمایت دولت های رانت خوار و عوامل لابیگری، استراتژی مانیپولاسیون را سازماندهی کرده اند و کارزار بزرگی علیه سیاست محیط زیستی سامان داده اند. کنفرانس کاپ ۲۸ زمان تعرض و دروغپردازی این کارتلهای نفتی است. دانشمندان اقلیم جهانی می دانند که خروج از مدل سوخت کنونی نیازمند برنامه ریزی و سرمایه گذاری سنگین است. ولی مبلغان اقتصاد کربنی می گویند طرفداران اقتصاد پایدار «درک ذهنی» دارند و واقعیت را نمی شناسند. این مبلغان در پی اغتشاش افکار عمومی هستند و تلاش می کنند انواع و اقسام موانع را بوجود آورند. ما می دانیم که جهان نیازمند یک اقتصاد شکوفاست تا مردمان بتوانند رفاه داشته باشند. این رفاه تناقضی با توسعه اقتصادی متکی بر انرژی های پاک ندارد. اقتصاد بازار و آزاد با اقتصاد پایدار سرسازگاری دارد.
جلال ایجادی
جامعه شناس، دانشگاه فرانسه
    —————————————————–
جلال ایجادی در کتابهای گوناگون در باره جنبش های اجتماعی در جهان و انقلاب های ایران نوشته است. آخرین کتاب او «انقلاب برای گسست، جامعه شناسی انقلاب زن زندگی آزادی»، ۳۳۰صفحه انتشارات فروغ. این نویسنده تا کنون کتاب «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی»، ۳۱۰ صفحه، نشر مهری، کتاب «جامعه شناسی آسیب‌ها و دگرگونی‌های جامعه ایران»، ۴۰۰ صفحه، انتشارات نشرمهری، کتاب «بررسی تاریخی، هرمنوتیک و جامعه شناسی قرآن»، ۳۸۰ صفحه، و کتاب «اندیشه ورزی‌ها در باره جامعه شناسی، فلسفه، زیستبومگرایی، اقتصاد، فرهنگ، دین، سیاست»، ۷۲۰ صفحه، چاپ نشر مهری، منتشر شده است. جلال ایجادی هر هفته پنج برنامه تلویزیونی در زمینه انقلاب، لائیسیته، دمکراسی، فلسفه، جامعه شناسی و نقد قرآن و اسلام، تهیه و پخش می کند. این برنامه ها را در یوتوب میتوانید مشاهده کنید. ایجادی آخرین اثر خود را بنام «بحران بزرگ زیستبوم جهان و ایران» در ۴۸۰ برگ، انتشارات فروغ، منتشر نمود.
 

بخش هایی از کوه هزاران ساله «تبرک» و معبد آناهیتا «بی بی شهربانو» در خطر ویرانی ست

خبرهای رسیده از ایران حاکی ست بخش هایی از کوه هزاران ساله «تبرک» و یکی از معابد آناهیتا ایزدبانوی ایرانی، که به نام بی بی شهربانومشهور است به دلیل سودجویی های مالکین کارخانه های سیمان تهران یا هر دلیل ناگفته دیگری در حال تخریبی جدی است. این محوطه که بر دامان البرز و دشت ری باستانی قرار دارد شاهد بسیاری از تحولات حیات بشری و تاریخ فرهنگ و تمدن ایران بوده است. و علاوه بر آن ده ها اثر باستانی و تاریخی درپیرامون و قلب آن جای دارد.

اکنون روشن نیست که دوباره در این مکان تاریخی چه می کنند. در گزارش خبرگزاری ایسنا همچنان ویرانگری های این کارخانه را (که متعلق به وابستگان به سران حکومتی ست) مثل همیشه به گردن قبل از انقلاب می اندازند (۱) در حالی که همین ها در سال ۱۳۹۹ تصمیم گرفتند این کوه را در فهرست میراث طبیعی به ثبت برسانند که در همان وقت در مطلبی نوشتم این محوطه در زمان رضاشاه (۱۳۱۵) در فهرست میراث تاریخی ایرانیان به ثبت رسیده و همان دوران نیز برای برخی از باستانشناسان روشن بود آرامگاه «بی بی شهربانو همسر امام سوم شیعیان» یکی از معابد آناهیتا ایزد بانوی ایرانی ست که پس از اسلام همچون آرامگاه برخی از شاهزاده ها و یا معابد و یا آتشکده ها نام امامزاده به آن داده اند.(۲)

هر چه هست بنا بر گفته قدیرافروند، مدیر پایگاه ری: «در چند دهه اخیر کارخانه‌های سیمان تهران به جان کوه اصلی «بی‌بی شهربانو» افتاده‌اند و تخریب‌های ویرانگر و خسارات غیرقابل جبرانی به معادن تاریخی و به‌ویژه اثر ملی «بقعه بی‌بی شهربانو» وارد کرده‌اند. متاسفانه لرزه‌های ناشی از انفجار در عرصه‌های پیرامون زیارتگاه تاریخی «بی‌بی شهربانو»، ترک‌ها و آسیب‌های خطرناکی به این اثر ملی وارد کرده و این تخریب و تعرضات از حریم حفاظتی و منظری آن فراتر رفته و به خود عرصه و اثر وارد شده است. تمام نمای جنوبی کوه بی‌بی شهربانو را خراشیده و زخمی و تخریب کرده‌اند تا به زعم خودشان مردم را در مقابل عمل انجام‌شده قرار دهند.»
شکوه میرزادگی
۱۲. دسامبر ۲۰۲۳
۱ـ از کارخانه‌های سیمان شکایت می‌کنیم
۲ـ ثبت معبد آناهیتا، به نام همسر امام سوم شیعیان

کشف 20 جسد انسانی (در طول سه ماه) در آبراهه تخت جمشید

علی اسدی سرپرست کاوش در آبراهه‌های تخت جمشید امروز در یک گفتگو با خبرنگار تسنیم، ضمن تشریح جزئیات کشف بقایای انسانی در تخت جمشید از کشف جسد دیگری در آبراهه تخت جمشید خبر داد.

او هممچنین گفت مجموعا با اسکلت‌هایی که در فصل سوم (سال ۱۳۹۶ تعداد ۶ اسکلت انسانی) و فصل چهارم ( سال ۱۴۰۰ تعداد ۱۳ عدد بقایای اسکلت انسانی) بدست آوردیم و یک اسکلت بدست آمده در فصل جاری، تا کنون بیست اسکلت انسانی در کاوش آبراهه‌های تخت جمشید به‌دست آمده است.

سرپرست کاوش در آبراهه‌های تخت جمشید می گوید تا زمانی که کاووش آبراهه‌ها تمام نشده است، امکان کشف جسد جدید از بقایای انسانی نیز وجود دارد

به گفته اسدی اسکلت کشف شده در موزه تخت جمشید نگهداری می‌شود

بنیاد میراث پاسارگاد

جشن های ملی ایرانیان ـ پژوهشی از ستاره نادری (بخش اول)

نوروز ،یلدا ،مهرگان ، چهارشنبه سوری و… را مردم ایران به بهای سنگینی حفظ کرده اند. این جشن ها از روزنه های تاریخ و از دل تاریکی به ما رسیدند و نمادی از ایستادگی یک ملت هستند ، نماد جنگی فرهنگی که از قرون اول هجری آغاز شد تا بهمن پنجاه و هفت آخرین آوردگاه آن باشد. جشن های ایرانی علی رغم دشمنی دیرینه عوامل حکومتی در این سال ها دوام آوردند اما به بهایی بسیار سنگین. مردم ما که روزگاری در کوی و برزن میخواندند و میرقصیدند و مینوشیدند ،امروز به ناچار خوراک و آهنگ و شراب خود را به پستوی خانه ها برده اند تا مگر بتوانند اندک زمانی را در آرامش شاد باشند.

اغراق است اگر بگوییم امروز در ایران هیچ جشنواره ای برگزار نمیشود. چهارشنبه سوری در خیابان برگزار شده وعرصه درگیری مردم با سرکوبگرانیست که تحمل شادی را ندارند.

محرم را نیز میتوان جشنواره ای مذهبی به شمار آورد. جشنواره های محلی دیگری هم در مقیاس های شهری و استانی برگزار میشوند . اما این ها فقط بخش کوچکی ست از جشن ها و مراسم ایرانی.

هدف از خانه نشین کردن مردم البته مشخص است. در نگاه اول ترس از بیان ،جو امنیتی و در یک کلام ترس از مردم. در مرحله بعد اما دو هدف اصلی وجود دارد، جزیره ای کردن جامعه و نابودی هویت ملی. این دو هدف با هم ارتباط تنگاتنگ دارند. این که حکومت اسلامی در تمام این سال ها تلاش داشته هویت اسلامی را با هویت ایرانی جایگزین کند بخشی از اطلاعات عمومی همه ایرانیان است. اما هدف از جزیره ای کردن جامعه چیست ؟

فرد در جامعه جزیره ای از احوال همسایه خود خبر ندارد.آمار قابل اعتمادی موجود نیست و به رسانه ها نمیتوان اعتماد کرد. در جامعه جزیره ای نمیتوان گفت که چه تعداد از مردم چه طرز فکری دارند. جامعه تبدیل میشود به لشکری که ارتباط بین یگان های مختلف آن قطع شده ست.فرد در این جامعه احساس طرد شده گی و تنهایی میکند و باور میکند که افرادی شبیه به او کم هستند یا نیستند. در نتیجه هویت جمعی شکل نمیگیرد. در چنین شرایطی میتوان به راحتی هر دروغ و پروپاگاندایی را تبلیغ کرد،چه در سطح کشور و چه در سطوح بین المللی.گرچه در سطح ملی ،مردم ایران به درجات بسیار بالایی از آگاهی رسیده اند و درسال های اخیر به کمک شبکه های اجتماعی پیوند های ملی تحکیم شده است ، از تاثیر این تاکنیک در رسانه های جهانی نمیتوان غافل بود.

تصور کنید اگر صدها هزار ایرانی در میدان ها دور هم جمع شده و برقصند ،آیا حکومت اسلامی میتواند در سطح جهانی ادعا کند این جامعه به صورت فرهنگی خواستار حکومتی اسلامیست ؟ تلاش برای ازبین بردن این جشن ها هم که به نتیجه نرسید. برعکس ،جامعه روز به روز میهن دوست تر میشود ، نوروز که جاودانیست ،یلدا روز به روز محبوب تر میشود ، جشن های باستانی نظیر مهرگان و سده باردیگر به صورت گسترده جشن گرفته میشوند و گردشگران بسیاراز شهر های مختلف برای دیدار از مراسم باستانی به اردکان و کرمان و یزد میروند.پس راه حل حکومت چیست ؟ جشن ها را به خانه ها محدود کنیم و از تبدیل شدن این آیین ها به جشنواره پیشگیری.

جشنواره ها در کنار آیین های خانوادگی و خصوصی جزوی از حیات فرهنگی جوامع هستند. از روزگار نخستین بشر در کنار آتش جمع شده ،برای باران دعا کرده و آموخته که تجربه جمعی ، روحیه جمعی را تقویت میکند. علاوه بر این ،جشنواره ها فرصت های طلایی گردشگری هستند. جشنواره های محلی میتوانند چهره مقصد گردشگری را بهبود ببخشند ،اقتصاد محلی را متحول کنند،برای جوانان اشتغال فصلی ایجاد کنند و با بهره گرفتن از هنرمندان محلی و غیرمحلی ،به پیشرفت هنری و فرهنگی منجر شوند.

در سال ۲۰۱۹ در آمریکا ۱۱۱۰ فستیوال موسیقی ،۱۰۹۳ فستیوال فیلم و ۱۹۳۰ فستیوال خوراکی برگزار شد. در چین سالیانه ۵۰۰۰ فستیوال برگزار میشود. این آمار فقط محدود به کشورهای برزگتر نیست.مثلا در کره سالیانه ۸۸۴ فستیوال برگزار میشود.

در ایران نیز از طرف حکومت تلاش هایی برای برگزاری فستیوال شده است ،اما در نبود آزادی پوشش ،موسیقی ،رقص ،هنر سانسور نشده و با محدودیت های ایدیولوژیک،اگر این تلاش ها به موفقیت منجر میشد شگفت انگیز بود.در مقابل تلاش های حکومتی ،فستیوال های موفق مردمی قرارمیگیرند ، از چهارشنبه سوری تا گلاب گیری کاشان و روز توچال. این فستیوال ها به صورت خودجوش و مردمی برگزار میشود و تنها نقطه ضعف های آن ،نبود بودجه ،نبود مدیریت و نبود بازدیدکننده خارجی است. در واقع این فستیوال ها گرچه از بعد هویتی ، آیینی و فرهنگی غنی هستند ،از نبود انسجام و برنامه ریزی کلان رنج میبرند و فاقد بهره وری اقتصادی هستند.

هدف از این پژوهش ، جمع آوری اطلاعات و معرفی جشن های ایرانی،بررسی عوامل موفقیت فستیوال ها و بررسی ظرفیت جشن های ایرانی برای تبدیل شدن به جشنواره های عمومی در پی فروپاشی حکومت اسلامی ست. جشن های معرفی شده شامل آیین های ملی /میهنی ، مذهبی و محلی هستند. در این راه با چالش های بسیاری به ویژه درحوزه منابع دقیق روبرو بودم. در خصوص آیین های باستانی ایرانی، دقت اطلاعات به نسبت بالاتر بود. اما در حوزه جشن های محلی ،هم به صورت کمی و هم به صورت کیفی ، نیاز به پژوهش های عمیق تر و وسیع تر مردم شناسی ،زبانی و تاریخی وجود دارد. بسیاری از جشن هایی که به عنوان محلی شناخته و معرفی میشوند،در واقع روایتی از یکی از جشن های ملی هستند. از مثال های آن میتوان به تطابق سده و نوروز کردی ،تطابق دقیق زمانی و آیینی نوروزخوانی ،میر نوروزی و کوسه گردی و کوسه گلین و تیرگان و تیرماه سیزه شو اشاره کرد.از نظر کمی نیز در خصوص بسیاری از اقوام ایرانی کوچکتر هیچ اطلاعاتی به دست نیامد .در نتیجه اطمینان دارم که جشن های ثبت شده تنها بخشی از آیین های ایرانیست. در خصوص جشن های مذهبی نیز به ویژه در حوضه اقلیت های دینی کمبود وسیع اطلاعات وجود دارد. فهرست ثبت شده کامل نیست و تمامی جشن ها را در بر نمیگیرد. امید است که این فهرست در سال های آینده و با ایجاد امکان پژوهش و در سطح آکادمیک تکمیل شود. در پایان نگاهی کوتاه دارم به پذیرش جشنهای غیر ایرانی مانند والنتاین و سال نو میلادی از سوی ایرانیان در سال های اخیر، و پیشنهاداتی برای برگزاری بهتر این آیین ها.
جشن های ملی باستانی :

جشن های ملی ایرانی ریشه در آیین های پیش از اسلام دارند.برخلاف بسیاری از کشور های مشابه،مردمان ایرانی نسبت به آیین های ملی اقبال بیشتری نشان میدهند تا آیین های مذهبی و وارداتی. بخشی از این جشن ها بسیار باشکوه و در سراسر کشور برگزار میشوند از جمله نوروز ،چهارشنبه سوری ،یلدا، سیزده به در ، فروردگان. اما بخشی شهرت کمتری دارند و شاید غبار سالیان بر آنها نشسته باشد مانند نوسره ،تیرگان ،آذرگان ،مهرگان ،سده و پنجه. در جریان این پژوهش جشن های بیشماری که کاملا فراموش شده اند بررسی نشده است.

یلدا که در پایان پاییز همراه با اعتدال زمستانی برگزار میشود «روز میهمانی و پیوند با خویشان» نیست، بلکه فرصتیست برای جشن های عمومی گرفتن به مناسبت پیروزی نور بر تاریکی و دید و بازدید و گفت و شنود و خوردن و نوشیدن.

نوروز بزگترین عید ایرانیان است و در سراسر کشور با آیین های گوناگون جشن گرفته میشود. نوروز با دو آیین اصیل دیگر گره خورده، چهارشنبه سوری که برخلاف نام گذاری نامناسب حکومتی “روز تکریم همسایگان” نیست و سیزده به در، که میتواند با حفط سمت “روز طبیعت” هم باشد اما در حال حاضر، به نمایشی از بحران مدیریت و محیط زیست کشور تبدیل شده است. مردم ایران هر سال هر سه این جشن ها را با گردهم آیی و رقص و شادنوشی به شکلی عمومی برگزار میکند و حکومت هر سال نهایت تلاش خود را برای سرکوب شرکت کنندگان می کند.

حکومت اسلامی میداند که تلاش ها برای حذف نوروز ،بازی در زمین جنگی مغلوبه ست. پس برای کنترل کردن فضا تلاش میکند. در طول سال های سرکوب ،بسیاری از آیین های این روز به ویژه آن ها که جنبه اجتماعی قوی تر و خانوادگی کمتر دارند فراموش شده یا به صورت جزیره ای و محدود برگزار شده اند. در حالی که بسیاری از آیین های نوروزی خانوادگی از جمله دید و بازدید ،خانه تکانی ،هفت سین و … به صورت رسمی تایید میشوند بسیاری دیگراز روایات رسمی حذف شده اند . از جمله نمایشهای تکم خوانی ،نوروز خوانی ،گردهم آیی خوراک پزون ،قالی شویی ،علفه خراسانی ،عروس گله گیلانی ،شال اندازی و آیین های چهارشنبه سوری نظیر کوزه شکنی ،قاشق زنی ،فالگوش ، آش پزون و … که اجتماعی ست و فرصتی برای گردهم آیی افراد خارج از محیط خانواده .

در سوی دیگر آیین هایی نظیر فرورگان یا همان پنجشنیه آخر سال و نقاره خوانی در حرم امام رضا یا علی خوانی تنها با پوشیدن نقاب اسلامی در سال های بعد از اسلام فرصت زیستن یافتند و چون با ایدئولوژی حکومتی همراستا هستند ،بدون مشکل برگزار می شوند. نمونه دیگر قالی شویی ست. قالی شویی به صورت تاریخی با نوروز همراه بوده و آیینی برای پاکیزگی و شادی بهاری ،گرچه در محرم نیز به صورت محدود برای آماده کردن تکایا و مساجد برگزار میشده است. در سال های اخیر اما ،قالی شویی به یک مراسم عزاداری تبدیل شده که با فلسفه وجودی آن در تضاد است.در حالی که هر ایرانی با شنیدن قالی شویی و خانه تکانی ،به طور طبیعی به یاد نوروز میافتد ،حکومت اسلامی این آیین را بازیچه ایده اولوژی خود کرده و آن را از روح تهی.

جدول زیر فهرستی ست ازآیین های نوروز. برای اثبات زنده بودن این جشن یکی از استان هایی که آیین را اجرا میکنند نام برده شده است. این فهرست شامل همه جشن ها و همه آیین ها و همه مناطق برگزاری نیست و تنها نمونه هایی را دربرمیگیرد.

جان گرفتن جنبش هویت خواهی

جان گرفتن دوباره جنبش هویت خواهی ایرانی ، با یادآوری سده و نوسره ،آذرگان ،تیرگان و مهرگان همراه شده و تلاش های بسیاری برای نکوداشت آنها انجام گرفته است. در ادامه این راه و با آگاهی بخشی، میتوان زمینه را برای نگاهی نو به این جشن ها آماده کرد.

تیرگان و مهرگان در خارج از کشور به صورت فستیوال موسیقی برگزار میشوند و در داخل کشور شاهد جنبشی هستیم برای بزرگداشت این جشن ها با شادباش و گرد هم آیی دوستانه و خانوادگی . این مهمانی ها و تبریکات از طریق شبکه های اجتماعی به اشتراک گذاشته میشوند ، اما محدودند به پستوی خانه ها. وظیفه ما آگاهی رسانیست، فضاهای شهری حق مردم ماست و حداقل باید آگاه باشیم که این حق از ما سلب شده است. در یک ایران آزاد و امن ،این جشن ها میتوانند تبدیل به فستیوال های مدرن شوند.

سده و نوسره جشن های آتش هستند ،از جنس جمع شدن وبرای روحیه جمعی . تیرگان در میانه تابستان بهترین فرصت است برای خنک شدن با یک فستیوال شاد آب بازی ، مهرگان پیوند کهن با موسیقی داشته و از سنت های آن پوشیدن لباس همرنگ است . مهرگان ظرفیت زیادی برای تبدیل شدن به یک فستیوال موسیقی دارد.

در خصوص آیین های محلی و کهنه نوروز نیز ، نکته ای که باید به آن توجه کرد نحوه برگزاری است. جامعه شهری امروز ایرانی با جامعه ی روستایی و کشاورزی که این آیین ها را شکل داده و حفظ کرده تفاوت بسیاری دارد.آسان است که از این آیین ها با توجیه کهنه و دهاتی بودن بگذریم و به آنها برچسپ تاریخ گذشته بزنیم. اما تجربه معاصر نشان داده که کنارگذاشتن میراث ناملموس به بهانه مدرنیته، در دراز مدت نه تنها به مدرن شدن کمکی نمیکند بلکه تاثیر منفی در روحیه جمعی دارد. به روز کردن آیین ها ،از پایه گذاری فستیوال هایی با مفاهیم جدید ساده تراست. راه حل، دادن رنگ و بوی تازه به آیین های کهنه است. مثلا نوروز خوانی و تکم خوانی میتواند تبدیل به یک رژه ی سنتی با لباس های محلی شود یا شال اندازی به عنوان یک اکت رومانتیک دوباره معرفی شود یا آش پزون و سمنو پزون در قالب جشنواره های غذا و در مقیاس بزرگ شهری برگزار شده یا قالی شویی به صورت جشنی مجزا در بافت های تاریخی و بازار همراه با نمایش فرش های ارزشمند برگزار شود .

نوروز در کشور های دیگر منطقه نیز جشن گرفته میشود و از این منظر ،ظرفیت بالایی برای گردآوری گردشگر خارجی دارد. ظرفیتی که فعلا امکان استفاده از آن موجود نیست و فقط به تل آرزو ها و حسرت های ما اضافه شده .

راه حل هایی کوتاه مدت و قبل از فروپاشی

اما راه حل کوتاه مدت کجاست ؟ به عقیده من با اطلاع رسانی کافی امکان برگزاری یک یا چند جشنواره در مقیاس کوچک چند ده نفره به ویژه در بافت های تاریخی که با هویت ملی گره خورده اند، فراهم است .مکان هایی که در حافظه جمعی ایرانی با عنوان مکان های فرهنگی نقش بسته؛ نظیر بازار و حیاط ها و خانه های تاریخی و حتی کوچه پس کوچه های روستایی شمال تهران .

قدم دوم فیلم برداری و پخش در شبکه های اجتماعیست. پس از معرفی و آشنایی ،گرد فراموشی و خاک خوردگی از این آیین ها حذف شده و روح و جلای تازه میگیرند. از نمونه های موفق چنین حرکتی میتوان برگزاری مراسم قاشق زنی چهارشنبه سوری در سالهای گذشته یا لحظه تحویل سال در حافظیه یا پایکوبی های نوروزی در سراسر کشور را نام برد.

بخشی دیگر از میراث ناملموس ملی که مهجور مانده ، افسانه ها و روایات همراه این جشن هاست. حکومت اسلامی بیش از چهل سال تمام ابزار تبلیغاتی را برای داستان مذهبی اسلامی به کار گرفته است و به همین نسبت داستان ها و افسانه های ایرانی خاک خورده اند. بسیاری از جشن های ایرانی ریشه های اوستایی و اساطیری دارند ، و حتی در بسیاری موارد با داستان سرایی های محلی همراه هستند.از نوروز و جم تا داستان های ننه سرما ،عمو نوروز ، افسانه های دوازده برادر و چله کوچک و بزرگ. با توجه به اقبال نسل جدید تر به فرهنگ کهن ، فرصتی وجود دارد تا آیین ها و افسانه های فراموش شده یاد آوری شوند. بدون این گنجینه ارزشمند ،هویت ملی و فردی ایرانیان در خطر قرار میگیرد.

در شرایط فعلی تقویت هویت جمعی میتواند نوعی همگرایی و امید را برای جامعه طاعون زده ایران فراهم کند . جامعه نیاز به یادآوری این قصه ها دارد ،خوشبختانه امروز با کمک هوش مصنوعی و فناوری های گرافیک ،بودجه هنگفتی برای تولید تصاویر یا ویدیو از داستان های مصور نیست و شبکه های اجتماعی امکان خوبی برای انتقال اطلاعات فراهم کرده اند و برای رسیدن به این مقصود، نیتی و همتی کافیست.

بنیاد میراث پاسارگاد