بُهتِ گلوگیر ملتی نجیب…
خرداد. ماه خون و قیام و آزادی خواهی. ماهی گره خورده به تاریخ مبارزات مدنی مردم ایران در صد سال گذشته؛ در میان این همه اتفاق ریز و درشت اما، نزدیک ترین به حافظه ی ایشان و شاید که مهم ترینشان، مجموعه حوادثی ست که در ادبیات سیاسی ایران به ” جنبش سبز” موسوم شد.
جنبش و خاستنی مردمی که ریشه در ادامه ی خواسته های اجتماعی ایرانیان در صد سال اخیر داشت. جنبشی که با اعتراضی صلح آمیز همراه شد و با نهایت سنگدلی از جانب حکومت پاسخ داده شد.
در آستانه ی ششمین سالروز جانباختگان راه آزادی ایران و برای یادآوری دوباره ی تاریخ، سری به بایگانی مطبوعات در سالهای گذشته زدیم و مجموعه مطالبی را با تغییراتی چند برای انتشار دوباره، برگزیدیم؛ باشد تا که لااقل حافظهی تاریخی کوتاه مدت مان، خون سرخ نداها و سهراب ها را دیگر بار به یاد آورد و تا رهایی از ظلم؛ دست از مبارزه و اعتراض صد البته صلح آمیز، نشوید.
در این نخستین مطلب، نگاهی داشته ایم به “شعر” این یگانه مفر ذهن ایرانی در درازای تاریخ. شعر که گویی جوری با خون و جان و روان ایرانیان عجین شده، در این بزنگاه تاریخی هم از جمله ی رساترین رسانه های هنری برای بیان اعتراض و گزارش به آیندگان بود.
در این میان این توضیح هم ضروری جلوه می کند که سروده های انتخاب شده در این مجال بی گمان که همه ی اشعار سروده شده در مورد جنبش سبز نیستند؛ چه به جرات می توان گفت که لااقل در آن برههی زمان کمتر فردی بود که دستی در دنیای شعر و وزن داشته باشید و برای شرح آن حادثه دست به قلم نبرده باشد.
بسیاری از شعرای به نام ایران، چه در داخل و چه در خارج از خاک ایران، برای جنبش سبز، برای ندای آزادی ایرانیان و برای دادخواهی از حق به یغما رفته ی مردم ایران، دست به دامان کلمه و احساس شدند و زخم هایشان را با معجون شفا بخش ” شعر ” مرهم گذاشتند. در این گزارش اما بر آن شده ایم تا ضمن مرور برخی از این سروده ها، حوادث آن روزها را هم ورقی دوباره بزنیم. از آن روزهای شادی قبل از انتخابات که به اتحادی دوباره می مانست تا اعتراض صلح آمیز و راهپیمایی سکوت و سرآخر خون