۸۰ سال از انتشار «بوف کور» شناختهشدهترین رمان صادق هدایت گذشت. «بوف کور» در سال ۱۳۱۵ خورشیدی برابر با ۱۹۳۷میلادی در بمبئی هند توسط نویسنده در نسخههای معدود منتشر شد و چهار سال بعد انتشارات امیرکبیر آن را در تهران منتشر کرد.
صادق هدایت، قاسم حاجیزاده
این کتاب تاکنون از فارسی به چندین زبان از جمله فرانسه و انگلیسی ترجمه شده است. به مناسبت هشتادمین سال انتشار بوفکور کنفرانسی بینالمللی در هند برپا شد که حورا یاوری (منتقد ادبی و مسئول بخش ادبیات دانشنامه ایرانیکا مستقر در دانشگاه کلمبیا در نیویورک) نیز در آن شرکت داشت. به همین مناسبت در تهران نمایشگاهی از تابلوهای قاسم حاجیزاده، نقاش صاحب سبک ایرانی مقیم پاریس از ۱۰فوریه تا ۱۰مارس (برابر با ۲۲بهمن تا ۲۰ اسفند ۱۳۹۵) برپا میشود.
زمانه درباره اهمیت بوف کور صادق هدایت و هشتادسالگی انتشار آن در هند پرسشهایی را با قاسم حاجیزاده که ۲۵ تابلوی صادق هدایت او برای نخستین بار در گالری شهریور در تهران به نمایش در میآید و امیر حسین زندی مدیر گالری و نیز حورا یاوری درباره اهمیت بوف کور و کنفرانس بینالمللی هند در میان گذاشته. میشنوید:
هدف از برپایی کنفرانس بین المللی هشتادمین سال انتشار بوف کور در هند چه بود؟
جایگاه بوف کور در ادبیات ایران و جهان؟
نگاه هدایت از طریق بوف کور به جامعه ایران چه بود؟
تفاوت بوف کور با بقیه آثار هدایت در کجاست؟
آیا به دلیل همین نگاه بوده که با مخالفت تندروهای مذهبی و سیاسی در دورههای مختلف و سانسور روبرو شده تا آنجا که هدایت را نخستین ممنوع فلم ایران میدانند؟
چگونه به نقاشیهای هدایت و بوفکور علاقمند شدید؟
نمایشگاه تابلوهای قاسم حاجی زاده با چه هدف با انگیزهای در تهران برپا میشود؟
این روزها دیدن گزارش هایی از«کولبَران کردستان ایران»حال و روزم را پریشان کرده است؛انسان های شریفی که براثربیکاری،فقر،محرومیّت و فشارهای اقتصادی با کوله بارهای سنگینی ازاجناسِ به اصطلاح«قاچاق»،از پیچ و خَمِ کوه ها و گردنه های پُربرف و خطرناک می گذرند ودراین«گذاربرظلمات»-چه بسا- نقدِجان را دررسیدن به لقمه ای نان می بازند:جدالِ جان و نان.
این مردمانِ رنج،اهل گوشه نشینی،تنبلی و بیکاری نیستندبلکه تجسّمِِ کار و پیکارند،امّادر کردستانی که دراین سال ها هیچگونهء توسعهء صنعتی و اقتصادی درآن انجام نشده و بیکاری بیداد می کند،پیوستن به خیلِ کولبران و گذشتن از کوه ها و درّه های پُرخطر برای بسیاری ناگزیر می نماید.هم ازاین روست که درخیلِ کولبران،می توان دانشجو،معلّم،بازاری،زن،مرد،پیر و جوان را مشاهده کرد.
بسیاری از کولبران -درواقع- «خِضر»هائی هستند که درییِ«چشمهءآبِ حیات»،ظلماتِ کوه های پُربرف و درّه های خطرناک را درمی نوردند.به قول حافظ:
گذاربرظلمات است،خضرِ راهی کو؟
مباد کآتشِ محرومی،آبِ ما ببَرَد
خضر۷۰ساله با۱۲۰ کیلوبار
دریکی ازگزارش ها،«خِضر»،مردِ ۷۰ ساله ای است که ۵فرزنددارد وسکته و تورّم صورتش- بخاطرعفونت شدید دندان هایش-توش و توان چندانی برایش باقی نگذاشته. کوله بارِ خِضر،۲۰ لاستیک به وزن بیش از۱۲۰ کیلو است که حتّی تکان دادن آن برای گزارشگرجوان(ژیارگُل)ممکن نیست،ولی«خِضرِ ۷۰ ساله»این کوله بارِ سنگین را بایداز کوه ها ودرّه های پُربرف بگذراندتا درمقصد،پس ازکسر مخارج،فقط ۶۰یا۷۰هزارتومان را نصیبِ خود و خانواده اش کند!
درگزارش دیگری،سلیمان می گوید:اگربخش بسیار کوچکی از میلیاردها پولِ دزدیده شده توسط بابک زنجانی ها و خاوری ها و «آقازاده ها»صرفِ توسعهء صنعتی و ایجادکارخانه و شغل درکردستان می شد،من و ما الآن دارای شغل و زندگیِ راحت و آبرومندی بودیم».
***
دیرزمانی است که به کُردها دل بسته ام،دلبستگیِ عمیقی که درسال های دانشجوئی-دردانشگاه تبریز-با سفری به مهاباد،مریوان،پاوه،نقده،سقز و سردشت آغازشد(۱۳۴۸) و هنوز نیز ادامه دارد.مردمی شریف،شجاع ،صدیق و زحمتکش که نانِ سفره شان را- بی دریغ- بامن قسمت کرده بودند.
وقتی«حلاّج»منتشرشدودرهمان چندماه اوّل به چاپ سوم -چهارم رسید،روزی ناشرکتاب به من گفت:
-عده ای کُرد از کرمانشاه آمده اند و می خواهند شما را ببینند.
باتعجّب پرسیدم: عده ای کُرد؟!،ازکرمانشاه؟!
گفت:بله!دررابطه باکتاب حلّاج…«کتابفروشی نیما»درکرمانشاه یکی ازمراکزمهم فروش کتاب حلّاج است…
من آنروزهاچندان آفتابی نبودم و به نوعی در«خفا»زندگی می کردم ولی به سابقهء اعتماد و اُنس و الفتِ دوران دانشجوئی پذیرفتم که بااین مشتاقان مُشفق قرارِ دیداری بگذارم.
درغروب یکی ازروزهای تابستان ۱۳۵۹وقتی به حوالی انتشارات رسیدم،گروهی ازمردان کُرد رادیدم که باقامتی حماسی و لباس های سنّتی در آستانهء کتابفروشی انتظار می کشند.وقتی به آنان رسیدم وخودم را معرفی کردم،ناگهان جُثّهء کوچکم میان دست های پُرتوان و حماسی آنان درهوا چرخید…
از«کرندِ»کرمانشاه آمده بودند،ازفرقهء«یارسان»(اهل حقّ)که در باورهای خود،به حلّاج ارادتی خاص داشتند و وی را«قدّیس»می دانستند.عقاید و آئین های دینی شان،با آموزه های زرتشت،مزدک و خرّمدینان پیوندداشت که بعدازاسلام- بخاطرسرکوب ها و اذیّت و آزارهای شدید-با نوعی عرفان و «شیعه گری»آمیخته شده بود.«اهل حق»تقریباً درسراسرکردستان ایران پراکنده اند.
درسال ۱۳۶۱ وقتی مجبورشدم که ازایران بگریزم وازطریق کردستان خودرابه ترکیه برسانم،یارانِ همان «یارسان»بودندکه مرا تا مرزترکیه همراهی کردند.«کاک جلال»،بلند و بُرنا و بافرهنگ بودکه غیرت و غیوری را باهم داشت؛باچشمانی ازعسل و آفتاب.هنوزصدایش درجانم طنین اندازاست که با تفنگی بردوش- بهنگام خداحافظی- به من می گوید:
-«کاک علی! وقتی به اروپا رسیدید مارافراموش نکنید».
درپاریس،برای تأسیس و انتشارروزنامهء«راه آزادی» وقتی بادکترعبدالرحمن قاسملو و دکترصادق شرفکندی آشناشدم،این باور درمن تقویت شد که کردهای ما باکُردهای ترکیه،سوریه و عراق تفاوت ها دارند و از«جداسری»های رایج دوراند.دکترقاسملو -باوجودسال ها اقامت درخارج ازکشور-گنجینه ای ازشعر و ادب فارسی بود و در«مشاعره»،سنگِ تمام می گذاشت.
***
-«کاک علی! روشنفکران ما کدام انوشیروان عادل را درپشتِ دروازه های تهران دیده بودندکه بااستقبال ازخمینی-اینچنین- مارا خاکسترنشینِ فقر و فلاکت کرده اند؟…امیدوارم وقتی به اروپا رسیدید مارافراموش نکنید».
سخن«کاک جلال»- هنوز در ذهن و ضمیرم حاری است.شایداونیزاینک درشمارِکولبران،کوه ها ودرّه های پربرفِ کردستان را درمی نوردد؛دربهمنی سهمگین دست و پا می زند و یادرشلیک پاسداران به خاک و خون می افتد و باچشمانی ازعسل و آفتاب-در واپسین نگاهش- این شعر شاملو را زمزمه می کند:
باردیگرشاهدتحریم های تازه ای علیه ایران هستیم که احتمالا بیشترهم خواهند شد. رژیم ایران و ایضا مردم ایران که در گذشته چوب این فشارها را خورده اند و هنوز هم باید بخورند در اولویت کابینه ترامپ قراردارند. کنگره و دولت آمریکا در این هدف همسو و متحدهستنند و هرلحظه برشدت تهاجم دولت ترامپ علیه ایران افزوده می شود.
پس از تهدیدهای نماینده جدیدآمریکا در سازمان ملل و مشاورامنیتی ترامپ مبنی براین که از امروز بطوررسمی ایران زیرذره بین قرارمی گیرد و تهدیدهای شخص ترامپ. اینک او در آخرین واکنش و در پی پاسخ مقامات حمهوری اسلامی که از قضا تاحدی احتیاط آمیزهستند، به تندی اظهارداشته است که ایران با آتش بازی می کند. بزعم وی ایران ( مردم یا دولت ایران؟!) در آستانه فروپاشی بود که اوباما به نجاتش شتافت ولی ایران (دولت) بداند که او اوباما نیست. بهرحال روشن است که با چنین ارزیابی هائی ایران را به عنوان اولین آماج قدرت نمائی سیاست خارجی خود و مهمترین خطری که منطقه و منافع آمریکا را تهدید می کند هدف گرفته است.
واکنشی چنان سریع که حتی خود زمامداران جمهوری اسلامی را که با ترامپ به نحوی احتیاط آمیز و با صبر و انتظار برخورد می کردند غافلگیرساخته است. دولت دونالدترامپ البته تفاوتی بین رژیم و یا دولت ایران با مردم ایران قائل نیست. در نزداو بین دولت ها و مردم آنهم درکشورهای استبدادی که دولت ها خود را تحمیل کرده و به خودسرانه از زبان مردم سخن می گویند، تفاونی وجودندارد. چرا که هدف، تأمین منافع آمریکا (البته باقرائت ترامپ از این منافع) بهرقیمتی است. با این وجود چنین یکسان انگاری نمی تواند محمل توجیه کننده ای برای اپوزیسیون مترقی و آگاهان جامعه ایران برای نادیده گرفتن این تمایز و تضاد باشد. این نیروها وظیفه دشوارمبارزه همزمان با تهاجم آمپریالیستی و افشاء و مبارزه علیه استبدادخودی را بطورهمزمان دارند و از قضا در دوره ترامپ به عنوان تهددیدی برای جهان و دست آوردهای تمدن بشری و مشخصا ایران، حفظ استقلال صوف ارتجاع و ترقی خواهی برای بالیدن نیروی مقاومت اهمیت بیشتری می یابد. و در همین رابطه کرنش به سوی ارتجاع جهانی یا ارتجاع داخلی به یکسان خطرناک و سم مهلکی است برای رهائی. اخیرا رئیس شورای اروپا تهدیدترامپ برای اروپا را در کناردیگرتهدیدها هم چون تروریسم افراط گرائی اسلامی، و نیز روسیه و چین قرارداد. با این همه چنان که سیررویدادها نشان می دهند، ایران می تواند نخستین آماجگاه فرود این مشت آهنین باشد.
دولت ترامپ آنچه که “خوبان” همه دارند تنها دارد! (از ریگان تا بوش پسر و…). یک دولت نفتی- میلتاریستی و تجارت پیشه است. مشخصه اصلی اش یک جانبه گرائی افراطی و فراگیر در حوزه های اقتصادی و سیاسی و نظامی است. او شیفته عقدمعاهدات دو جانبه با تک به تک کشورهای جهان است تا از برتری خود بر دیگران مطئمن باشد و بقول خودش قراردادهای پرآب و نان تری بسودآمریکا منعقدکند.
این رویکرد که واکنشی به سیرقهقرائی قدرت اقتصادی و سیاسی آمریکا و بکارگیری زوربازو برای حفظ برتری خوداست، به لحاظ اقتصادی به معنی بحران در انباشت سرمایه مبتنی بر دادوسستد”بازارآزاد” و مکانیزم های اقتصادی است که بزعم این جریان بزیان آمریکا جریان دارد. روی آوردن به تأمین انباشت سرمایه با اتکاءبرمکانیزم های فرااقتصادی و زور پاسخی به این بحران است. ترامپ ضمن بهره برداری از بحران دولت-ملت ها، که تضعیف حق حاکمیت کشورها (در اصل بحران دموکراسی و فقدان مداخله شهروندان در تصمیم گیری ها و روندهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی) از نتایج آن است، در اساس مخالف جهانی شدن و به بیان دقیق تر جهانی سازی سرمایه نیست و اساسا خود به عنوان یک میلیاردر که در اقصا نقاط جهان منافع دارد (۵۰۰ شرکت)، بخشی از آن است. اما او حامل روایت جدیدی از جهانی سازی دستخوش بحران است که در آن افزایش وزن زور و اقتدارگرائی در اقتصاد در فرایندجهانی سازی برای مقابله با بحران های برساخته آن از یکسو و حفظ و تأمین سرکردگی آمریکا از سوی دیگر حرف اول را می زند، که البته آغشته با تمایلات شبه فاشیستی و نژادپرستانه و ضدزن و نیز بشدت ضدمحیط زیست است و… بهمین دلیل او خود یک دولت فراافکن از ریشه ها بوده و مولدبحران های تازه است. اما برای آن که این بحران ها به منصه ظهوربرسند و دولت ترامپ زمین گیرشود نیازمند زمان لازم است تا تنانقضات این برنامه علنی و آشکارشوند و بدیهی است که این واقعه در عرض چندروز و چندماه صورت نمی گیرد.
اما بدلیل آن که کل برنامه و سیاست های اعلام شده هم با یکدیگر وهم با ادعاهای عوامفریبانه اش در تناقض جدی هسنتند که پرداختن به آنها خارج از حوصله این نوشته کوتاه است و برانگیختن مقاومت عمومی اجتناب ناپذیراست. به عنوان یک نمونه از این نوع تناقض ها، شعارغلط اندازاو در مبارزه علیه تروریسم و داعش به عنوان هدف عمده و اعلام شده، است که با سیاست عملی اش در نزدیک شدن به حامیان مستقیم و غیرمستقیم تروریسم هم چون عربستان و شیوخ نفتی در تضادکامل قرار دارد (سیاستی که ترزامی جلوتر از او به استقبالش رفت). بهرحال او در یک سال اول حکومت و بویژه صدروزاول خیلی تهاجمی و خطرناک ظاهرشده و خواهد شد. چرا که از یکسو برای نشان دادن قابلیت خود به قدرت نمائی خواهد پرداخت و از سوی دیگر حامیانش به نوعی در انتظارعملکرداو خواهند ماند. ضما چه بسا او برای پوشاندن ضعف هایش نیز احتیاج به بحران آفرینی هائی از این نوع دارد و با سفرعنقریب ناتانیاهو به آمریکا و دیدارش با ترامپ، با توجه به این که او خواهان ابطال برجام و محاصره اقتصادی و… ایران است، انتظار می رود که برشدت این نوع تهدیدها افزوده شود. ترامپ و تیم همراهش نشان داده اند که در برخورد با برجام تمایل دارند که بطورغیرمستقیم به آن حمله کنند، و از عرصه های دیگری چون تسدیدفشار حول تروریسم و به چالش طلبیدن نفوذایران در منطقه وارد شوند تا نقض مستقیم برجام. ترجیح آنها این است که برای جلب حمایت جهانی و متحدین خود ایران را مسئول چنان نقضی وانمودکنند تاخود را. ولی در هرصورت آنها برجام را ناقص می دانند که هم محدودیت ها در آن موقت هستند و هم مشروط به شروط دیگری نشده و دست ایران را باز گذاشته است.
تا آن زمان-زمین گیرشدن این سیاست ها- بدترین و خطرناک ترین و باید گفت ابلهانه ترین سیاست دم به تله این هیولای وحشی و خشمگین دادن است! نباید فراموش کرد که این نوع تهدیدها توسط ترامپ در عین حال برای مقابله با فرایندروبه گسترش خیزش های اجتماعی در آمریکا و جهان هم هست. بعنی یافتن خطر و دشمنی خارجی برای قطبی کردن فضای سیاسی حول آن و منجمدکردن جنبش های اعتراضی. در حالی که شکل گیری و قطب بندی جامعه آمریکا و جهان حول مطالبات واقعی و ترقی خواهانه که زمینه بروزعینی دارد، طبیعی ترین و بهترین مسیر و روش برای پرده برداری از سیمای واقعی برنامه و اهداف و ماهیت شعارهائی شبه فاشیستی و بسیج کننده ای چون”از امروز اول آمریکا” بر می دارد و معلوم می کند که مراد از شعاراول آمریکا چه کسانی و لایه ها و طبقه ای در مدنظراست.
این نوع تهاجمات درعین حال به لحاظ داخل ایران به سودجناح افراطی و شبه فاشیستی رژیم اسلامی و مشخصا سپاه و خامنه ای و نیروهای سرکوبگری که موقعیت خود را مدیون وجودبحران و شرایط شبه جنگی هستند نیز هست. پرتاب موشک قبلا اعلام نشده و سپس اعتراف به آن و ادعاهائی چون ایران قدرت برترمنطقه ای است که نه فقط ترامپ بلکه حساسیت همه منطقه را علیه خود برمی آشوبد، که ولایتی به نیابت از خامنه ای برزبان رانده است و یا حمله انتحاری در آبهای یمن به کشتی جنگی عربستان که آمریکا مدعی است هدفش ناوگان آمریکا بوده است و همه و همه می توانند هم چون نعمتی آسمانی فرصت و بهانه لازم را برای دولت ترامپ که به دنبال یک دشمن خارجی و قدرت نمائی و به اصطلاح کشتن گربه دم حجله است فراهم سازد، بخصوص که هنوز نمی خواهد با روسیه و یا حتی چین سریعا به مقابله به پردازد. اگر در نطربگیریم که هدف اعلام شده ترامپ بازگرداندن اقتدار وعظمت و باصطلاح هژمونی آمریکائی است بدیهی است که منطقا و نهایتا مصاف اصلی و بزرگ با رقبای واقعی اش چین و روسیه خواهد بود و به مصداق آن که دو پادشاه ( و دو مدعی اقتدارگرا) نتوانند بر یک گلیم بخسبند!.
گرچه از همین حالاهم معلوم می شود که احتمالا ماه عسل نزدیکی به روسیه اگر از گفتارهم به عمل فرابروید، به ویژه که در این حوزه ترامپ به طورجدی زیرفشارروزافزون کنگره و سران حزب حمهوری خواه قراردارد به درازا نخواهد کشید و بیشتر جنبه تاکتیکی و مانور خواهدداشت تا یک سیاست راهبردی و درازمدت. چنانکه از همین حالا نماینده آمریکا در سازمان ملل از گردراه نرسیده از اشغال کریمه و جنگ روسیه و حامیانش در اوکراین لب به انتقادگشوده و گفته است رفع تحریم ها منوط به عقب نشینی از آن ها است و یا طرح مناطق امن در سوریه (همان موضوعی که در فصل رقابت ها خانم کلننیون را بخاطرطرح آن و این که می تواند به جنگ سوم منتهی شود سرزنش می کرد) آنهم بدون تبادل نظر با مسکو و با پی آمدهای نامعلومش مورد دیگری است از این نوع سیاست یک جانبه گری که بعیداست با آن بتوان نزدیکی پایداری بین آمریکای ترامپ و روسیه پوتین برقرارکرد.
۲۰۱۷.۰۲.۰۳
*- خاصیت های ترامپ!
http://taghi-roozbeh.blogspot.de/2017/01/blog-post_31.html#more
*-توئیت ترامپ: ایران با آتش بازی می کند
http://www.ilna.ir/
*-آمریکا و نقل مکان سیاست به خیابان!
http://taghi-roozbeh.blogspot.de/2017/01/blog-post_22.html#more
*- ترامپ، و سروع فصل تازه ای در سیاست ها و کنشگری جنبش های اعتراضی
http://taghi-roozbeh.blogspot.de/2017/01/blog-post_20.html#more
باید منتظر ماند و بدون عجله برای اظهار نظر نشست و دید در نهایت هدف از این فشارها بر جمهوری اسلامی
چیست؟ آیا هدف حمله نظامی به ایران است یا گرفتن امتیاز بیشتر از جمهوری اسلامی و یا ……
حتی پیش از آغاز به کار رسمی دونالد ترامپ رئیس جمهور جدید آمریکا، هم حکومت جمهوری اسلامی و هم بخش قابل توجهی از اپوزوسیون این حکومت در خارج از ایران، بر اساس گمانه زنی های ذهنی خودشان از آن چه که دونالد ترامپ باید باشد، طرحها و نقشه هائی کشیدند تا ببینند از این نمد چه کلاهی برای خود می توانند بدوزند.
اما نخستین نمایش پرزیدنت آمریکائی برای اعلام موضعش در برابر ایران برخلاف آن چه که طرفهای فوق الذکر ایرانی می پنداشتند نه در زمینه هسته ای و قرارداد برجام بلکه درباره موضوعی بود که کمتر کسی حداقل در بین ایرانیان حدس آن را میزد.
ترامپ هفته گذشته پس از اجرای مراسم سوگند ژنرال ماتیس وزیر دفاع جدید آمریکا در پنتاگون، با امضا یک فرمان اجرائی با عنوان “حفاظت از آمریکا در مقابل حملات تروریستی” اعلام کرد که ورود پناهجویان به آمریکا به مدت چهار ماه معلق شد و بازدید شهروندان هفت کشور با اکثریت مسلمان از جمله ایرانیان به آمریکا در همین زمان برای سه ماه ممنوع گردید.
ترامپ ضمن اینکه فرمان دوم مبنی بر تعلیق اجازه ورو شهروندان برخی از کشورها به آمریکا را امضا کرد گفت: «از ایالات متحده در برابر حملات تروریستی کشورهای خارجی محافظت کنید.» این فرمان چندان هم بی سابقه نبود. در اواخر سال ۲۰۱۵ بخشنامه ای از سوی اوباما امضا شد که نام این ۷ کشور دوباره ذکر شده بود و با این بخشنامه محدودیتهای بیشتری برای ورود مردم این ۷ کشور به خاک ایالت متحده وضع شد. اما همه چیز در سکوت پیش رفت تا ترامپ به کاخ سفید راه یافت و باز هم این ۷ کشور را نشانه گرفت.
البته روشن بود که نام شش کشور دیگر در کنار ایران برای محدودیت ورود به آمریکا تا حدودی جنبه تزئینی دارد. چون آمار نشان میدهد که بیش از نیمی از درخواستهای ویزا و رفتن به آمریکا از این هفت کشور به تنهائی به مردم ایران تعلق دارد.
انتخاب زمان اعلام و ماهیت دستور ترامپ بسیار حساب شده بود و می توانست نشانگر خوبی از پایان دوران سیاست خارجی منفعل و متمایل به رژیم اسلامی در ایران توسط آمریکای زمان اوباما تلقی شود. اما متاسفانه باز هم مانند همه سی و هشت سال گذشته گویا کسی این فرمان را انشاء کرده و نوشته بود که به اندازه کافی با حیله های رهبران دیکتاتور مسلک جمهوری اسلامی و روحیات و مزاج ایرانیان آشنائی ندارد.
رژیم جمهوری اسلامی از ابتدای انقلاب تلاش می کرد که مردم ایران و نیروهای مدافع حقوق بشر و روشنفکران جهان را وادار کند تا قبول کنند که ایالات متحده قصد زورگوئی به مردم ایران را دارد و کینه آنان را به دلیل سرنگون کردن شاه به دل گرفته است و میخواهد از هر فرصتی برای ضربه زدن به آنان استفاده کند. جمهوری اسلامی بارها زامبیهای جهنمی خود را به خیابانها آورد تا مرگ بر آمریکا بگویند و پرچم آمریکا را آتش بزنند. تلویزیونهای غربی هم آن را به مردم خود نشان دادند، همان رسانه هایی که تظاهرات بر ضّد رژیم را به ندرت منعکس میکردند.
طبیعتاً اهداف این کارها بسیار حساب شده و برنامه دار بود. البته رسانه ها غربی تمام تظاهرات دولتی جمهوری اسلامی را بی وقفه حتی بزرگتر از آنچه بود هم نشان میدادند تا به مردم غرب بگویند این مردم ایران هستند که از آنها متنفرند.
اما جمهوری اسلامی تا به حال با تمام اینگونه تبلیغات خود و هم سوئی بچه گانه رسانه های غربی نتوانسته بود بخش عمده ای از جامعه ایرانی به ویژه ایرانیان خارج از کشور و خارجی ها را با خود همدل نماید.
حالا دیده می شود که تنها چند روز پس از امضا و اجرای فرمان اجرائی رئیس جمهور ترامپ، چنان خشم ایرانی های خارج کشور و جامعه روشنفکری جهان و مدافعان حقوق بشر حتی در خود آمریکا علیه دولت ترامپ بالا گرفته است که رهبران غاصب حکومت اسلامی تهران نمی توانند لبخند خوشحالی خود را مخفی کنند.
سازمان نایاک و طرفداران کم شمار ولی سازمان یافته و دست در جیب لابی جمهوری اسلامی در آمریکا هم که همه جور امکانات مالی از سوی جمهوری اسلامی در اختیارشان بود ولی قدرت بسیج ایرانیان مقیم آمریکا را نداشتند، به برکت جو ایجاد شده ناشی از شروع بد اجرای این فرمان ترامپ توانسته اند چنان تبلیغاتی به نفع خود راه بیندازند که حالا بیا و جناب تریتا پارسی را ببین که با همان دُمی که سابقا برای خامنه ای و احمدی نژاد تکان می داد چه گردوئی می شکند.
نیات پشت پرده
این از ظاهر ماجرا بود. اما پشت پرده چه می گذرد. بدون شک حرکت صدور فرمان اجرائی بدون توجه به عملکرد بد آن تا اینجا، نقطه آغازی بر شروع فشار دولت ترامپ بر جمهوری اسلامی می باشد. با توجه به چینش تشکیلات امنیتی دولت جدید آمریکا و ریاست دو ژنرال به زور بازنشسته شده آمریکا بر مهمترین سازمانهای امنیتی و نظامی آن کشور یعنی ژنرال ماتیس و ژنرال فلین که هردو مواضع بسیار سختی علیه جمهوری اسلامی دارند و ریاست سناتور پومپئو مخالف شدید اللحن برجام بر سازمان سیا، می توان انتظار داشت که اقدامات دولت ترامپ در به چاش کشیدن جمهوری اسلامی محدود به این یک دستور العمل نباشد و در آینده سلسله وار ادامه یابد.
اما باید دید در نهایت هدف از این فشارها بر جمهوری اسلامی چیست؟ آیا این فرمان اجرائی اخیر ترامپ آغاز معامله ای جدید با جمهوری اسلامی برای کسب امتیازات بیشتر نیست و کار آخرش مثل زمان ریگان به ارسال کیک و انجیل مهرشده برای رهبران جمهوری اسلامی نمی کشد؟ یا در صورت عدم پذیرش پیشنهادات دولت ترامپ توسط جمهوری اسلامی به معنای این نیست که جنگی هولناک با ایران هم در راه است؟ جنگی مانند جنگ با عراق که هرگز نتایج خوبی برای ملت عراق نداشت و آثار شوم آن همچنان ادامه دارد.
در همین سه دهه گذشته دیدیم که سودان و سومالی هم چگونه دچار جنگهای داخلی شدند و هزاران انسان را به گور فرستادند که دنیا هم تقریبا بی اعتنا از آن گذشت. سوریه قربانی بعدی بود و بعد یمن هم در آتش جنگ فرورفت. سرنوشت دیکتاتوری معمر قذافی بر لیبی را هم دیدیم که چگونه آن کشور را به روز سیاه انداخت.
پس اگر ما مردم ایران نه سناریوی سازش با جمهوری اسلامی و تثبیت دیکتاتوری مذهبی بر کشورمان را بخواهیم و نه از راه حل حمله نظامی خشنود باشیم باید چه کنیم؟
افزودن بر قدرت ماشین جنگی
قبل از این که به این سوال جواب بدهیم باید بدانیم که ترامپ روز جمعه گذشته هنگام بازدید از پنتاگون، علاوه بر فرمان اجرایی امنیتی علیه نفوذ تروریسم به آمریکا، در فرمانی دیگر که بسیار مهم تر بود از ارتش ایالات متحده خواست تا برای بازسازی گسترده و گسترش نیروها، شامل زرادخانه اتمی علیه روسیه و چین آماده شود. ترامپ در حال امضای اسناد دستور اجرائی مذکور گفت: «من فرمانی اجرایی را امضا می کنم که بر اساس آن نیروهای مسلح ایالات متحده آمریکا در سطحی وسیع بازسازی شود».
فرمان نظامی خطاب به جیمز ماتیس وزیر دفاع این کشور بود که برای از ریشه کن کردن داعش باید اقدام کند و خط قرمزها را در مدت سی روز بازبینی کند. طبق گزارش واشنگتن پست، متیس باید نتایج بررسی خود در خصوص چگونگی مقابله با روسیه و چین را در قالب گزارشی به ترامپ ارائه کند.
فرمانهای اجرائی به همینجا ختم نشد. فرمان دیگر ترامپ مبنی بر افزایش بودجه نظامی آمریکا در سال جاری میلادی و سال ۲۰۱۸ است که به موجب آن امنیت آمریکا تقویت شود. فرمان ترامپ تنها سه صفحه است که به شکل طرحی برای جنگ جهانی دیده می شود.
بخش سوم این فرمان تهدید به استفاده از سلاح اتمی تا سال ۲۰۲۲ را شامل می شود. همچنین مدرن سازی سلاح های اتمی و سیستم دفاع ضد موشکی آمریکا نیز در برمی گیرد. بخش دیگری از این فرمان بر بهینه سازی ابزارهای جنگ سایبری تأکید دارد.
چه باید کرد؟
از بررسی شواهد بالا نتیجه می گیریم که رهبران جمهوری اسلامی باردیگر مشعول هدایت ملت ایران به سوی یک پیچ خطرناک جدید هستند. مردم ایران دوباره با دو گزینه نامطلوب یعنی تثبیت جمهوری اسلامی و یا جنگ و ویرانی روبرو هستند که رهبران جمهوری اسلامی در چهار دهه گذشته از آن بهره های فراوان برده اند. پس باید چه کرد؟
بی تردید تنها راه درست در این وضعیت خطیر پیش گرفتن دیپلماسی صبر است. صبر تا بدانیم دقیق حکومت آمریکا چه می خواهد بکند و جمهوری اسلامی چه موضعی می خواهد در برابر آن بگیرد. هر توصیه ای به مردم برای موضعگیری بر علیه اقدامات حکومت جدید آمریکا می تواند سکه شانسی را به سوی جیب گشاد جمهوری اسلامی روان کند و قدرت چانه زنی آنها بر سر منافع ملت ایران با خارجی ها را تقویت نماید.
از سوی دیگر باید تلاش کرد تا رهبران جدید آمریکا را با واقعیتهای جامعه و مردم ایران آشنا کنیم و نگذاریم اپوزسیون نورسیده و دستپاچه ایرانی با دادن اطلاعات غلط آنها را به راه ناصواب حمله نظامی بکشانند.
وظیفه همه نیروهای ملی این است که تلاش کنند از یک سو سیاستهای مزورانه جمهوری اسلامی در دادن شعار ضد آمریکائی در صحنه و سازش با آمریکا در پشت پرده را افشا نمایند و از سوی دیگر تلاش کنند تا به گوش همه جهانیان از جمله رهبران جدید آمریکا برسانند که خواست واقعی مردم ایران از آنها نه حمله نظامی به ایران بلکه حمایت عملی و جدی سیاسی و تبلیغاتی همه جانبه از حرکت به حق مردم ایران بر علیه دیکتاتوری مذهبی مبتنی بر ایدئولوژی اسلام سیاسی حاکم بر ایران می باشد که همواره پشتیبان اصلی تروریسم اسلامی در منطقه و جهان بوده و هست.
رویا٬ دختر سهراب حبیبی٬ عضو محفل همدان که در خرداد ماه سال ۱۳۶۰ در زندان این شهر به همراه ۶ عضو دیگر٬ زیر شکنجه جان خود را از دست داد٬ در نامهای خطاب به محمدجواد لاریجانی٬ رییس ستاد حقوقبشر قوه قضاییه به شرح واقعهی کشته شدن پدرش پرداخته و نسبت به عدم تایید دانشجویان بهایی برای تحصیل در دانشگاه اعتراض کرده است.
وی با اشاره به سخنان لاریجانی مبنی بر عدم برخورد جمهوری اسلامی با شهروندان به دلیل بهایی بودن٬ تاکید کرد که «آنچه شما فرمودید فقط مختص کتاب قانون است».
متن کامل این نامه که برای اولین بار منتشر میشود٬ در اختیار ایران وایر قرار گرفته است:
جناب آقای محمد جواد لاریجانی رییس ستاد حقوق بشر قوه قضاییه
با عرض سلام و پوزش از اینکه بدون مقدمه اصل مطلب را بیان میکنم. چندی پیش در مورد حقوق شهروندی مطالبی فرمودید: «مسوولان هیچگاه به صرف بهایی بودن با پیروان این آیین برخورد نکرده اند، چرا که طبق قانون اساسی معتقدند هر شهروند ایرانی ازحقوقی برخوردار است و نمیتوان او را از حقوق مصرح در قانون اساسی منع کرد».
متاسفانه آنچه شما فرمودید فقط مختص کتاب قانون است و بس اما در عمل ذرهایی از این حقوق اعمال نشده و نمیشود. فقط جهت یادآوری عرض میشود که عدم تفتیش عقاید، حق زندگی، آزادی بیان، حق امنیت و… از جمله حقوق اولیه و ضروریایست که از خانواده من و پدرم دریغ کردید».
نمیدانم شما سال ۱۳۶۰ را به خاطر دارید؟ در آن سال پدر من به همراه چند تن از دوستانش که نمایندگان جامعه بهایی در همدان بودند، به جرم بهایی بودن و اداره امور بهاییان دستگیر و زندانی شدند. بعد از بازجوییهای مکرر، قاضی دادگاه (آقای اعلمی) در آخرین جلسه دادگاه اظهار کرد که پروندهی آنها را بررسی کرده و آنان بیگناه هستند و تا چند روز آینده آزاد خواهند شد. در آن زمان همه ما از عدالت و انصاف قاضی و روسای دادگاه خوشحال بودیم اما نه تنها آزادی در کار نبود بلکه بعد از چندینبار اعدام نمایشی درتاریخ ۱۳۶۰.۳.۲۳ هر هفت نفر زیر شکنجههای سبعانه و بدون تیر خلاص جان دادند.
آقای لاریجانی هر چند اصل مدارک که اجساد تکهتکه شده آنان بود از بین رفته و با اینکه قاضی دادگاه آقای اعلمی که رای بیگناهی این هفت نفر را اعلام کرد در قید حیات نیست و هر چند سایر مدارک دادگاه را از بین بردند، امّا بنده به عنوان شاهدی زنده ناظر صحنههایی دلخراش بودم. چشمان من کمر سوختهشده و بدن دِشنهخورده پدرم را دید، چشمان من انگشتان شکستهشده و آرنج آویزان عمویم را دید، گوشهای من صدای مردمی را که میگفتند پاهای دکتر وفایی را رشتهرشته کردهاند، سینه آقای خزین را پِرِس کردهاند٬ شنید. هنوز ناله مردمی را که میگفتند این هفت نفر را قصابی کردهاند٬ می شنوم. آیا میدانستید که شکم یکی از این هفت نفر را پاره کردند و احشاء آن را بیرون ریختند؟ این قسمتی از حقوق شهروندی بود که برای این هفت نفر قائل شدند اما داستان به اینجا ختم نمیشود. آیا میدانستید که اجساد این هفت نفر بهایی را به جای اینکه در سردخانه قرار دهند، در پیادهرو مقابل بیمارستان امام خمینی همدان ریختند تا مورد اهانت و توهین مردم قرار بگیرند؟
این هم یکی دیگر از حقوقی است که شما اشاره کردید و باز هم آیا میدانستید که بعد از چند ماه که از دفن این هفت نفر گذشت گورستان بهاییان را مصادره و سپس خراب کردند و سنگ قبرها را برای فروش گذاشتند و تمامی اجساد آن گورستان را از بین برده و نابود کردند؟ به نظر شما این گورستان و ساکنان خاموش آن مرتکب چه جرمی شده بودند که باید اینگونه مورد بیحرمتی قرار گیرند و مجازات شوند؟
شما در قسمتی دیگر از صحبتهای خود اشاره کردید: «اگر کسی مدعی محرومیت از تحصیل به صرف بهایی بودن هستند میتواند مدارک خود را به ستاد حقوقبشر برای پیگیری تحویل دهد». من بعد از اخذ دیپلم چند سال جهت شرکت در کنکور ثبتنام کردم و چون دارای ستون مذهب بود و بهایی قید کرده بودم٬ اجازهی ورود ندادند. وقتی برای پیگیری مراجعه کردم به طور شفاهی گفته شد به علت بهایی بودن نمیتوانید در کنکور شرکت کنید. متاسفانه باقیمانده مدارک نیز طی چندین بار حمله به منزل ما در سالهای ۷۷ ، ۸۴ و ۹۰ به همراه سایر کتب مصادره شد.
بدیهی است که با اطمینان خاطر از «مدعیان محرومیت از تحصیل به صرف بهایی بودن» خواستار ارایه مدرک شوید، چون کاملا مطمئن هستید که تمامی مدارک از بین رفته است و حتی تکه کاغذی هم موجود نیست. واقعا صحبت زیرکانه و حساب شدهایی را مطرح کردید.
جناب لاریجانی هر چند مدارک کاغذی وجود ندارد امّا بنده و چند صد نفر بهایی دیگر به عنوان مدارک زنده در کشور ایران وجود داریم که از ابتدای انقلاب تاکنون از تحصیل در دانشگاه محروم بوده و هستیم.
اکنون با توجه به ارایه مدرک زنده، از آن مقام عالی رتبه تقاضا دارم طبق صحبت خود که فرمودید: «مدارک خود را به ستاد حقوقبشر برای پیگیری تحویل دهند»٬ حقوق از دسترفته خود و خانوادهام که شامل: قطع حقوق پدرم از سال ۱۳۵۹ و اعدام ایشان با توجه به اینکه رای دادگاه مبنی بر بیگناهی بود و نیز محرومیت از تحصیل است، سریعا پیگیری و جهت اعاده حقوق پاسخ دهید.
این داستان قورباغهای است که عقربی را روی پشت خود حمل کرده تا به آن سوی رودخانه برساند. به محض رسیدن به آن سوی رود، عقرب قورباغه را نیش زد. جواب عقرب به شگفتزدگی قورباغه این بود که اگر نیش نمیزدم، عقرب به شمار نمیرفتم. (نیش عقرب نه از ره کین است *** اقتضای طبیعتش این است-م).
ناوشکن آمریکایی مهان در هفته گذشته هفت بار در آبهای بینالمللی خلیج با خطر مواجهه با قایقهای سپاه پاسداران روبرو شد و ناچار شد موشکهای هشداردهنده شلیک کند. ایران نیز سالگرد آنچه “تحقیر ملوانان آمریکایی” مینامد را جشن گرفت.
همه اینها برای تحقیر باراک اوباما رئیس جمهوری ایالات متحده آمریکاست که هشت سال ریاستش رو به پایان است. از سال ۱۹۷۹ تا کنون اوباما تنها رئیس جمهوری آمریکا بود که ایران را روی پشت خود [به آن سوی رودخانه] حمل کرد. او سیاستهای پنج رئیس جمهور پیش از خود را لغو کرد و با ایرانیها به گفتوگو نشست و پس از آنکه تحریمهای اقتصادی را از روی دوش آنها برداشته و از جنایاتشان در سوریه چشم پوشید، توافقنامههای سخاوتمندانهای با آنها منعقد کرد. حالا که او در شرف خروج از کاخ سفید است، ایرانیها مزد او را با دستاندازی به نیروی دریاییاش در آبهای خلیج و تحقیر مجدد ملوانانش در رسانههای رسمی خود دادند.
به هر حال روزهای اندکی با روی کار آمدن رئیس جمهوری جدید آمریکا فاصله داریم و پس از آن خواهیم دید ایران چگونه با دولت جدید آمریکا رفتار خواهد کرد؟ آیا باز جرات خواهد کرد مزاحم شناورهای آمریکایی و دستگیری ملوانان آنها شود. آیا جرات گشودن آتش به سمت شناورهای نظامی موجود در آبهای خلیج را خواهد کرد؟
در واشنگتن همه اقدامات لازم برای انتقال قدرت در حال انجام است. آنچه تاکنون شنیدهایم نشان از پایان سیاستهای اوباما همزمان با خروجش از کاخ سفید دارد. نباید توقعاتمان از دولت ترامپ را بالا ببریم ولی آنچه مسئولان ارشد حکومت او هفته گذشته در کنگره گفتهاند نشان میدهد ترامپ اوباما نیست. گواه این موضوع سخنان وزرای پیشنهادی او برای وزارت امور خارجه، وزرات دفاع و سازمان اطلاعات مرکزی است. سه نفری که به وضوح ایران را متهم کردهاند که ریشه ناآرامیهای منطقه است و دولت جدید آمریکا به جای همپیمانی با ایران، به مقابله با این کشور خواهد پرداخت. البته این به معنای نقض توافق هستهای با ایران و نادیدهانگاری معاهدات بینالمللی نخواهد بود.
آنها اگر آنچه وعده دادهاند را انجام دهند، تغییرات مهمی در سیاست آمریکا در رابطه با منطقه خلیج و توازن قوا در خاورمیانه رخ خواهد داد. اوباما روابط خود را به شکل پنهانی با رژیم ایران آغاز کرد و به رژیم عقربصفت اعتماد کرده و آن را روی پشت خود حمل کرد، به این امید که ایران همپیمان منطقهای آنها برای گسترش صلح و مبارزه با تروریسم شود. از آنجا که دولت اوباما برای مدت طولانی به شکل پنهانی با ایران رابطه داشت، ناچار شد برخی وعدهها و توافقات نادرست را با ایران امضا کند. توافقاتی که نه تنها برای ایالات متحده که برای منطقه و همه جهان نیز نامناسب بود. هیچکس در منطقه مخالف بهبود رابطه ایران و آمریکا و همچنین ادامه فعالیتهای برنامه هستهای ایران نیست، لیکن مجموعه اشتباهات دولت اوباما دست هیولاهای وحشی رژیم ایران را باز گذاشت تا فجایح سوریه، عراق و یمن را رقم بزند.
زمان آن رسیده که دولت ایران بفهمد میتواند از تواناییها و فرصتهای اقتصادی خود استفاده کند و جهان نیز درهایش را به روی تجارت، توریسم و تبادل دانش با ایران باز خواهد کرد، لیکن رژیم ایران نیز نباید دست نیروها و گروههای شبهنظامیاش را باز بگذارد که امنیت کشورهای منطقه و مصالح کل دنیا را تهدید کنند.
صفحه اصلى
»
آراء
آخرین به روز شدن: چهارشنبه ۲۰ ربیع الثانی ۱۴۳۸هـ – ۱۸ ژانویه ۲۰۱۷م KSA 16:51 – GMT 13:51
خداحافظی تحقیرآمیز ایران با اوباما
چهارشنبه ۲۰ ربیع الثانی ۱۴۳۸هـ – ۱۸ ژانویه ۲۰۱۷م
عبدالرحمن الراشد
این داستان قورباغهای است که عقربی را روی پشت خود حمل کرده تا به آن سوی رودخانه برساند. به محض رسیدن به آن سوی رود، عقرب قورباغه را نیش زد. جواب عقرب به شگفتزدگی قورباغه این بود که اگر نیش نمیزدم، عقرب به شمار نمیرفتم. (نیش عقرب نه از ره کین است *** اقتضای طبیعتش این است-م).
ناوشکن آمریکایی مهان در هفته گذشته هفت بار در آبهای بینالمللی خلیج با خطر مواجهه با قایقهای سپاه پاسداران روبرو شد و ناچار شد موشکهای هشداردهنده شلیک کند. ایران نیز سالگرد آنچه “تحقیر ملوانان آمریکایی” مینامد را جشن گرفت.
همه اینها برای تحقیر باراک اوباما رئیس جمهوری ایالات متحده آمریکاست که هشت سال ریاستش رو به پایان است. از سال ۱۹۷۹ تا کنون اوباما تنها رئیس جمهوری آمریکا بود که ایران را روی پشت خود [به آن سوی رودخانه] حمل کرد. او سیاستهای پنج رئیس جمهور پیش از خود را لغو کرد و با ایرانیها به گفتوگو نشست و پس از آنکه تحریمهای اقتصادی را از روی دوش آنها برداشته و از جنایاتشان در سوریه چشم پوشید، توافقنامههای سخاوتمندانهای با آنها منعقد کرد. حالا که او در شرف خروج از کاخ سفید است، ایرانیها مزد او را با دستاندازی به نیروی دریاییاش در آبهای خلیج و تحقیر مجدد ملوانانش در رسانههای رسمی خود دادند.
به هر حال روزهای اندکی با روی کار آمدن رئیس جمهوری جدید آمریکا فاصله داریم و پس از آن خواهیم دید ایران چگونه با دولت جدید آمریکا رفتار خواهد کرد؟ آیا باز جرات خواهد کرد مزاحم شناورهای آمریکایی و دستگیری ملوانان آنها شود. آیا جرات گشودن آتش به سمت شناورهای نظامی موجود در آبهای خلیج را خواهد کرد؟
در واشنگتن همه اقدامات لازم برای انتقال قدرت در حال انجام است. آنچه تاکنون شنیدهایم نشان از پایان سیاستهای اوباما همزمان با خروجش از کاخ سفید دارد. نباید توقعاتمان از دولت ترامپ را بالا ببریم ولی آنچه مسئولان ارشد حکومت او هفته گذشته در کنگره گفتهاند نشان میدهد ترامپ اوباما نیست. گواه این موضوع سخنان وزرای پیشنهادی او برای وزارت امور خارجه، وزرات دفاع و سازمان اطلاعات مرکزی است. سه نفری که به وضوح ایران را متهم کردهاند که ریشه ناآرامیهای منطقه است و دولت جدید آمریکا به جای همپیمانی با ایران، به مقابله با این کشور خواهد پرداخت. البته این به معنای نقض توافق هستهای با ایران و نادیدهانگاری معاهدات بینالمللی نخواهد بود.
آنها اگر آنچه وعده دادهاند را انجام دهند، تغییرات مهمی در سیاست آمریکا در رابطه با منطقه خلیج و توازن قوا در خاورمیانه رخ خواهد داد. اوباما روابط خود را به شکل پنهانی با رژیم ایران آغاز کرد و به رژیم عقربصفت اعتماد کرده و آن را روی پشت خود حمل کرد، به این امید که ایران همپیمان منطقهای آنها برای گسترش صلح و مبارزه با تروریسم شود. از آنجا که دولت اوباما برای مدت طولانی به شکل پنهانی با ایران رابطه داشت، ناچار شد برخی وعدهها و توافقات نادرست را با ایران امضا کند. توافقاتی که نه تنها برای ایالات متحده که برای منطقه و همه جهان نیز نامناسب بود. هیچکس در منطقه مخالف بهبود رابطه ایران و آمریکا و همچنین ادامه فعالیتهای برنامه هستهای ایران نیست، لیکن مجموعه اشتباهات دولت اوباما دست هیولاهای وحشی رژیم ایران را باز گذاشت تا فجایح سوریه، عراق و یمن را رقم بزند.
زمان آن رسیده که دولت ایران بفهمد میتواند از تواناییها و فرصتهای اقتصادی خود استفاده کند و جهان نیز درهایش را به روی تجارت، توریسم و تبادل دانش با ایران باز خواهد کرد، لیکن رژیم ایران نیز نباید دست نیروها و گروههای شبهنظامیاش را باز بگذارد که امنیت کشورهای منطقه و مصالح کل دنیا را تهدید کنند.
با حذف رفسنجانی از معادله قدرت در جمهوری اسلامی، یک بادبان حکومت نابود شد و بادبان دیگر توان پیش
بردن کشتی نظام را نخواهد داشت
به قلم: بهزاد معصومی افسر خلبان
واضح است که از نظر ادب و اخلاق نمیتوان بر پیکر هیچ مرده ای رقص و شادی کرد. ولی باید بپذیریم که بر جسد هر مرده ای نیز نمیتوان گریست. این روزها به مدد تبلیغات رسانه ای همه جا صحبت از مرگ کسی است که بی تردید با ملیت ایرانی و شناسه تاریخی و فرهنگی آن به مدت سی سال سر جنگ داشت. او خود نیز هرگز انکار نکرد که مانند مقتدایش آیت الله خمینی هیچ علاقه ای به وطن ندارد و فقط خود را یک مسلمان جهان وطن می داند که برپائی حکومت اسلامی در سرتاسر جهان برایش مهم است و به آن می اندیشد. یادمان هست که ایشان چگونه با همدستی خمینی نام مجلس شورای ملی را تبدیل به مجلس شورای اسلامی کرد.
هرچند هاشمی رفسنجانی در هشت سال گذشته، آن هم برای اینکه در قمار قدرت خود را در برابر رفیق دیرین و حریف نوین بازنده می دید، اندکی ژست مردمی به خود گرفت. اما به خوبی روشن است که این نیز یک تاکتیک سیاسی از سوی او برای سوا کردن حساب خودش از جنایتهای صورت گرفته بود. جنایات و خیانتهائی که او نیز در همه آنها دستی داشت.
قابل انکار نیست که سیاست های نابخردانه وی جان سرداران بزرگ نظامی کشور ما را از فردای بیست و دو بهمن تا روز قبول قطعنامه و پایان جنگ گرفت. او مسئولیت مستقیم در تشویق خمینی به ادامه جنگ بیهوده با عراق پس از آزادی خرمشهر دارد. او مسئول خسارتهای مالی بی شمار و نابودی دهها هزار نیروی انسانی است که به خاطر برنامه ریزی های غلط او و همکارانش در عملیاتهای پر سر و صدا و غلط طراحی شده دم توپ دشمن داده شدند.
بعد از پایان جنگ و شروع دوران ریاست جمهوری وی نیز این خسارت زدنها ادامه داشت. قتل های برون مرزی میهن پرستان توسعه یافت. برنامه ریزیهای غلط اقتصادی او و شاگردان و برگزیدگانش هر روز از ارزش پول ملی ایران کاست و مردم را فقیرتر کرد. پروژه های نابود کردن روشنفکران و دگرانیشان روز به روز پر رنگ تر و بیشتر شد. اختناق سیاسی و فرهنگی و اجتماعی به حد اعلای خود رسید. پروژه های پر خرج و بیهوده که کارشناسی درستی نشده بود پایه های نابودی منابع طبیعی و آبی کشور را بنیاد گذاشت و از این قبل میلیاردها پول کشور در جیب رانت خواران همراه او رفت.
مرگ پدر خوانده
حالا با مرگ مشکوک رفسنجانی پروژه اصلاحات از درون نظام با اختلالات جدی روبرو خواهد شد و شاید در انتها بر خلاف باور همگانی بیشترین ضرر را رقیب مافیائی او یعنی خامنه ای بخورد که امروز یکه تاز میدان قدرت به نظر می رسد.
با حذف رفسنجانی از معادله قدرت در جمهوری اسلامی، یک بادبان حکومت نابود شد و بادبان دیگر توان پیش بردن کشتی نظام را نخواهد داشت. البته این نکته ای است که علی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی آن را قبول ندارد و بر این گمان است که بدون رقیب کارش برای بلعیدن تمام قدرت سهل تر خواهد بود.
پس از حوادث سال ۱۳۸۸ شمسی، خامنه ای افرادی همچون هاشمی رفسنجانی که منتقد سیاستهایش در برخورد با معترضان بودند را “خواص بی بصیرت” توصیف کرد. سال گذشته ۲۰۵ تن از اعضای مجلس شورای اسلامی اظهارات رفسنجانی در مورد موشکهای نظامی را ناآگاهی و خیانت خواندند و آن را هم سخنی با اوباما و همراهی با اسرائیل دانستند. اعضای مجلس اسلامی طرفدار علی خامنه ای در بیانیه خود هرگونه اقدام در جهت تضعیف برنامه موشکی سپاه پاسداران را محکوم کردند.
در هفته های اخیر نیز وقتی رفسنجانی از لزوم تغییر قانون اساسی حرف زد و اشاره به مسئله کلیدی برای خامنه ای یعنی ولایت فقیه نمود، پاسداران او را تهدید کردند و یکی از رسانه ای های به طور علنی در یک جلسه عمومی گفت که این آخرین پیام و اخطار به رفسنجانی است.
منابع موثق اطلاع داده اند که هاشمی رفسنجانی قبل از مبتلا شدن به سکته قلبی، در جلسه ای با فرماندهان نظامی سپاه پاسداران حضور داشته است. او بدون آنکه سابقه قبلی داشته باشد ناگهان دچار ایست قلبی می شود. در حالی که به گفته وزیر بهداشت تیم پزشکی همراه مقامات درجه اول که همیشه با آنهاست در آن زمان به دلایل نامعلومی غایب بودند. نقل است که پسر بزرگ هاشمی مقابل درب بیمارستان شهدای تجریش تهران، در میان تجمع کثیر طرفداران هاشمی در آن محل، با صدای بلند گفته است: “پدرم را کشتند”. طرفداران هاشمی رفسنجانی در همان لحظات اول اعلام مرگش تقاضای کالبدشکافی وی را مطرح نموده اند که با مخالفت صریح سران نظام روبرو شد.
با استناد به مجموع این موارد ، عده بسیاری بر این عقیده هستند که رفسنجانی نه به مرگ طبیعی، بلکه با نقشه قبلی و به علت مسمومیت یا با روشهای خاص از سوی جناحهای تندرو نظام به قتل رسیده است. البته سابقه قتل و ترورهای سیاسی مخالفین داخلی و خارجی و منتقدین خامنه ای ، تنها به مرگ مشکوک رفسنجانی محدود نمی شود مرگ احمد خمینی فرزند خمینی نیز نمونه ای دیگر از مرگ مشکوک رقبای بالقوه خامنه ای می باشد.
روزهای در پیش
میتوان انتظار داشت که مرگ مشکوک رئیس تشخیص مصلحت نظام آغازی بر پایان مافیای قدرت استبداد دینی در وطن باشد. خامنه ای در حالی به سوی انتخابات سال آینده می رود که سرانجام خود را بی رقیب می بیند. اما چالشی به نام ترامپ در پیش روی او قرار خواهد داشت. خطری جدی که می تواند او را وادار کند تا یک دور دیگر نیز به ریاست جمهوری حسن روحانی تن در دهد.
تکلیف نیروهای ملی و میهنی نیز در وضعیت حاضر بسیار روشن است. پیش رفتن به سوی اتحاد و هجوم همه جانبه به نهادهای غیر دمکراتیک و فشار به بازیگران و قدرتهای خارجی مهمترین کارهائی است که در این شرایط می توان انجام داد.
به نظر می رسد همانطور که با مرگ رفسنجانی صف بندیهای درون نظام اسلامی در حال تغییر اساسی است، صف بندی نیروهای خارجی نیز بعد از انتخاب ترامپ به عنوان رئیس جمهور آمریکا در حال تحولی بنیادی می باشند. اینجا نقش حساسی برای نیروهای سیاسی ایرانی خارج از کشور متصور خواهد بود. به این شرط که مانند اکثر مواقع فرصت سوزی نشود و بهاء را به بهانه ای اندک و خُرد وانگذارند و تمام تلاش خود را برای بهره برداری سریع و مشروع از موقعیت شرایط عینی داخلی و خارجی برای یک تحول عمده، به کار بگیرند.
روز دوم ژانویه روزنامه نیویورک تایمز، نامه سرگشادهای را انتشار داد با امضای ۳۷ «دانشمند آمریکایی» عموما بازنشسته، خطاب به دونالد ترامپ با این مضمون و توصیه که رییس جمهور منتخب توافق اتمی با جمهوری اسلامی را حفظ کند.
نامهی تازه، نسخه اصلاح شده پیام دیگری است که پیشتر، با امضای ۲۹ «دانشمند آمریکایی» عموما بازنشسته و از همین قماش، روز ۸ ماه اوت سال ۲۰۱۵ به اوباما نوشته شده بود و در آن مزیتهای توافق اتمی و رفع تحریمها علیه جمهوری اسلامی برای طراح آن ( اوباما) یک به یک آمده بود!
نامهی سرگشاده اخیر که بدون تردید با پرداخت دهها هزار دلار هزینه در نیویورک تایمز چاپ شده، مانند بار پیش، در سایت گلف ۲۰۰۰ متعلق به گری سیک نیز منتشر گردید تا اعتبار خریداری شده آن جدی گرفته شود.
با صرف هزینهای نا معلوم و به احتمال قوی یاری غیر محسوس همکارانی که در رسانههای فارسیزبان شناخته شده اروپایی و آمریکایی مشغول به کاراند و از دولتهای تامین کننده هزینه رسانهها حقوق میگیرند و پنهانی حلیم «حاج عباس» را هم میزنند، ترجمه فارسی این نامه به ترامپ انتشار گسترده یافت.
اهمیت تبلیغاتی انتشار نامه سر گشاده در رسانهها، در نگاه تهیهکنندگان آن (لابی جمهوری اسلامی)، از تاثیر سیاسی پیام بیشتر بود، و این دقیقا جایی است که ناندانی گردانندگان معرکه قرار گرفته.
در غیر این صورت، و چنانچه نام ۳۷ به اصطلاح «دانشمند»، اعتبار کافی میداشت، نیازی به پرداخت هزینه سنگین انتشار رسانهای آن از کیسه دولت و جیب مردم ایران برای خرید اعتبار کاذب نامه در بین نبود و باید انتظار میرفت آقای ترامپ بدون تبلیغات، به موضوع پیام همان قدر توجه کند که بعد از دمیدن آن در بوقهای تبلیغاتی (آن هم به زبان شیرین فارسی)!
نقش لابی جمهوری اسلامی
انتشار نامه سرگشاده به ترامپ در نشریهای مانند نیویوک تایمز با پرداخت مستقیم هزینه به بخش امور مالی روزنامه صورت میگیرد ولی در رسانههای فارسی زبان تحت مدیریت دولتی خارج از ایران، یا از راه چرب کردن سبیل بعضی کارکنان، و یا سوء استفاده از خامی آنها، و در بهترین شرایط به دلیل چشم و همچشمی و عقب نماندن از قافلهی خبری.
تنها از راه انتشار گسترده نامه و استناد به تلاش برای جمعآوری امضاهاست که لابیگران جمهوری اسلامی برای دولت تهران صورت حساب میفرستند و از جیب مردم بی گناه ایران کسب و کار و دخل و خرج میکنند.
در گردآوری امضا برای نامه اخیر به رییس جمهوری منتخب آمریکا، که انتخاب او حکومت اسلامی ایران را حتی قبل از رفتن وی به کاخ سفید فوقالعاده نگران ساخته، لابی حکومت اسلامی در آمریکا، ضمن استفاده از ۲۹ نام که پیشتر در تهیه، امضا و ارسال نامه ماه اوت ۲۰۱۵ مورد استفاده قرار گرفته بود، ۱۲ نام تازه را اضافه کرد، و شاید به همین نسبت، هزینه اقدام اخیر را در مقایسه با کار مشابه قبلی برای تهران بالا برد.
با توجه به ابراز مخالفت ترامپ در جریان مبارزات انتخاباتی سال گذشته علیه لابیگری و لابیگرهای مستقر در واشنگتن، و همچنین درک نسبی از سیاستهای احتمالی او در قبال جمهوری اسلامی، و احتمال فراوان مسدود شدن درهای گشاده کنونی در پایتخت آمریکا به روی ماموران حکومت تهران، لابیگران جمهوری اسلامی برای ادامه اشتغال، نیازمند ایجاد فرصتهای تازه کسب و کار برای خود و عرضه کالاها و خدمات نو برای صاحبکاران در تهران بودند.
نامه سرگشاده نوشتن و جمعآوری امضا و انتشار دادن پر هزینه آن مشقی است که لابیگران حکومت اسلامی برای نوشتن آن پیشتر تمرین کردهاند.
راههای کسب اعتبار (کاذب)
بعد از نخنما شدن ترفند جلب نظامیان بازنشسته آمریکایی و سیاستمداران شاخشکسته کرایهای از ایالات متحده و بقیه نقاط دنیا برای حضور در جلسات سیاسی یک گروه خاص مخالف جمهوری اسلامی، و یا تهیه بیانیه پشتیبانی با امضای آنها، جمهوری اسلامی و لابیگران آن در واشنگتن راههای دیگری را برای ایجاد موج تبلیغاتی یافتند که نامهنگاری افراد دارای سابقه مشاغل دانشگاهی، خطاب به دولتمردان و قانونگذاران آمریکا و اروپا نمونهای از آن است.
تبلیغات مستقیم رسانهای و تبلیغات غیر مستقیم طراحی شده به نام مراکز دانشگاهی خارج از ایران ترفندهای دیگری است که حکومت تهران طی سالهای اخیر مورد استفاده قرار داده.
فرستادن عوامل خودی از درون مراکز دانشگاهی ایران به مراکز دانشگاهی آمریکا برای واحدهای اطلاعاتی و جاسوسی حکومت مذهبی ایران امروز همان قدر اهمیت یافته که فرستادن عناصر نفوذی به رسانههای فارسیزبان دولتی در آمریکا و اروپا، و همچنین درون گروههای اپوزیسیون خارج از کشور ابتدا در لباس همسویی فکری و بعد تبدیل شدن به کاسه گرمتراز آش و تخریب از درون.
جنگ تبلیغاتی در فضای مجازی
جمهوری اسلامی از مدتی قبل، و در حد تواناییهایی که دارد، خود را برای استفاده از فضای مجازی و مقابله با موجهای مخالف و ایجاد موجهای همسو و موافق با خود آماده کرده است.
فرستادن کسانی مانند ابراهیم محسنی چراغلو، بسیجی دانشگاه تهران به دانشگاه مریلند آمریکا و یا حسین موسویان به دانشگاه پرینستون به عنوان محقق میهمان، در راستای این سیاست صورت گرفت.
حسین موسویان، سفیر سابق جمهوری اسلامی در آلمان که به دست داشتن در حادثه تروریستی رستوران میکونوس متهم است، طی سه سال گذشته و بخصوص از زمان آغاز دور نهایی مذاکرات اتمی نقش بلندگوی غیر مستقیم جمهوری اسلامی و مجری «دیپلماسی خط دوم» رژیم را ایفا کرده است.
ابراهیم محسنی چراغلو پیش از فرستاده شدن به دانشگاه مریلند، به کمک استیون کال، مدیر «مطالعه رفتارهای سیاسی بینالملل» (پی پا) آن دانشگاه، در تهران به اصطلاح به نظرسنجی افکار مشغول بود و از نزدیک با باشگاه خبرنگاران جوان، و خبرگزاری تسنیم، هر دو وابسته به سپاه پاسداران، همکاری نزدیک داشت که به نوبه خود خاستگاه سیاسی او را نمودار میسازد.
استیون کال، همکار و رییس محسنی در دانشگاه مریلند که متخصص روانشناسی سیاسی و نظرسنجی است پیشتر (دو بار در دهه اول قرن تازه) به ایران سفر کرده و مورد پذیرایی حکومت قرار گرفته است. او آشکارا مدافع جمهوری اسلامی است و مکرر مدعی شده (از جمله طی گفتگویی با بی بی سی) که «ایران هرگز به دنبال بمب اتمی نبوده است!»
طبق نظرسنجیهای ساختگی که استیون کال، ابراهیم محسنی و شرکای آنها به کمک موسسه موسوم به «ایران پول» و همچنین وکس ایران در شهر تورنتو کانادا با صرف میلیونها دلار به عمل آوردهاند، «تنها ۱۲ درصد مردم ایران از محدود بودن آزادیهای اجتماعی ناراضیاند!»
محسنی به عنوان «مدیر مرکز پژوهشهای افکار عمومی دانشگاه تهران» در سال ۲۰۱۴، طی گفتگویی با خبرگزاری تسنیم میگوید: «نتایج نظرسنجی عمومی نشان میدهد که اکثریت شهروندان ایرانی، اجرای احکام اسلامی در جامعه را موجب کاهش مشکلات کشور میدانند.»
نامه تازه که با عنوان «رییس جمهورِ منتخب عزیز» شروع شده پاسخ جمهوری اسلامی (با هفت امضا بیشتر) به نامهای است که هفته گذشته ۳۰ زندانی سیاسی سابق و فعال سیاسی لاحق به دونالد ترامپ نوشته و خواستار اعمال فشار علیه جمهوری اسلامی و اعمال تحریمهای سیاسی علیه رهبران و گردانندگان آن شدند. از این لحاظ شگرد تازه تبلیغاتی لابیگران حکومت اسلامی فاقد کمترین بار سیاسی است و بی تردید دریافتکننده نامه و همکاران او نیز با منبع تهیه پیام آشنایی لازم را دارند!
همه در انتظار مرگ آیت الله خامنهای بودند تا هاشمی رفسنجانی در آن “لحظه حساس تاریخی” در انتخاب رهبر بعدی تأثیرگذار باشد. اما در یک لحظه خبرگزاریهای اصولگرا نوشتند :”آیت الله هاشمی رفسنجانی دار فانی را وداع گفت.”
حالا آب راحتی از گلوی آیت الله خامنهای و اصولگرایان سنتی و افراطی پائین خواهد رفت که بدون هیچ دغدغهای کارشان را ادامه دهند. فاصله میان هاشمی رفسنجانی با خامنهای و اصولگرایان با ریاست جمهوری محمود احمدینژاد برجسته و عمیق شد و هر روز بر حملات طرفین به یکدیگر افزوده شد. انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ و جنبش سبز نیرویی تازه به هاشمی بخشید تا بیش از پیش از حافظان وضع موجود فاصله گیرد و خود را به سبزها و اصلاح طلبان نزدیک سازد.
اینک هیچ کس باقی نمانده است تا مانند هاشمی حداقل هر روز همتراز خامنهای ظاهر شود. اصولگرایان و نظامیان هر روز به او میتاختند که “کشور فقط یک رهبر دارد” و وظیفه هاشمی تبعیت از رهبری است، نه ایستادن در برابر رهبری یا همتراز او ظاهر شدن.
درست در اوج “جنبش سبز” آیت الله منتظری درگذشت و آن جنبش را از پشتوانهای قوی محروم ساخت. اینک با رفتن هاشمی رفسنجانی، اعتدالیون بزرگترین حامی خود را از دست دادند. او هر روز از توافق هستهای و حسن روحانی به عنوان رئیس جمهور بعدی دفاع میکرد. مرگ او در زمانی رخ داده که ۱۱ روز به آغاز ریاست جمهوری دونالد ترامپ و کمتر از پنج ماه به برگزاری انتخابات ریاست جمهوری ایران باقی مانده است. خاورمیانه گرفتار جنگ، کشتار و تجزیه است و گروههایی در بالاترین سطوح سیاسی آمریکا خوابهای بدی برای ایران دیدهاند.
هاشمی رفسنجانی به “وزنه تعادلی” در درون نظام تبدیل شده بود که به عنوان سنگر مقاومت در برابر افراطیترین بخشهای رژیم عمل میکرد. حسن روحانی قصد دارد که راه او را تداوم بخشد، اما فاقد سوابق و پیشینه اوست. هاشمی خود را به همه به طور طبیعی تحمیل کرده بود.
هاشمی هرچه بیشتر از مرکز قدرت به حاشیه آن رانده شد، بیشتر و بیشتر به واقعیتهای نظام توجه کرد و فهمیده بود که هیچ گریز و گزیری از تغییرات اساسی وجود ندارد.
هاشمی رفسنجانی میکوشید تا با بازسازی آرای آیت الله خمینی راهی برای حل مسائل بگشاید. در موضوع مذاکره و رابطه با دولت آمریکا این امر بیش از هر امر دیگری مشهود بود.
درباره ولایت فقیه، رهبری آینده و چگونگی آن نیز هر روز سخنی میگفت که کل اصولگرایان را علیه خود میشوراند.
مخالف حصر رهبران جنبش سبز و ممنوع التصویری سید محمد خاتمی بود. در آخرین نماز جمعهای که ظاهر شد، از اعتراضات مسالمت آمیز جنبش سبز دفاع کرد و به صراحت با سرکوبها مخالفت ورزید. امری که موجب شد آن نماز جمعه به آخرین نماز جمعه اش تبدیل شود. او تغییر کرده بود و در عین حال دموکراسی خواهان انتظار تغییرات بیشتری از او داشتند (رجوع شود به مقاله “از “عالیجناب سرخپوش” تا “عالیجناب سبزپوش” “).
آیت الله خامنهای هم سال هاست که به صراحت تمام او را نقد میکرد و به سخنان او درباره هر موضوعی پاسخ میگفت. در نماز جمعه ۲۹ خرداد ۱۳۸۸ گوشزد کرد که بیش از ۵۰ سال است که با هاشمی رفسنجانی دوست است، با این همه، در مسائل فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاست داخلی و خارجی با یکدیگر احتلاف نظر دارند و در مورد این اختلافات، نظرات محمود احمدی نژاد به نظرات او نزدیکتر است.
“تحریف امام خمینی” موضوع حساس دیگری بود که آیت الله خامنهای کل سخنرانی بیست و ششمین سالگرد در گذشت آیتالله خمینی- در ۱۳۹۴/۰۳/۱۴- را به آن اختصاص داد تا بگوید تفسیر هاشمی از امام تحریف امام است، نه تفسیر امام (رجوع شود به مقاله “چرا خمینی را تحریف میکنند و از او لیبرال و سکولار میسازند؟ “).
در مورد آمریکا هم آیت الله خامنهای خود را مجبور میدید که هر روز به سخنان هاشمی رفسنجانی- و طبعاً حسن روحانی- پاسخ بگوید.
تغییرات هاشمی رفسنجانی نه تنها موجب شد که خامنهای اصولگرایان افراطی- از جمله اعضای مثلث جیم: جنتی و یزدی و مصباح– و نظامیان را به جان او بیندازد و رسانههای نظام را در این راه به کار گیرد، بلکه اوج تعارض خود را در رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی برای ریاست جمهوری سال ۱۳۹۲ توسط شورای نگهبان نشان داد.
حال که هاشمی رفسنجانی رفته است، خیال خامنهای راحت میشود که بتواند طرحهای خود برای آینده عملی سازد. اما واقعیت چون مومی در دست افراد – هر اندازه هم که قدرت داشته باشند – نیست که آن را به هر شکلی که بخواهند در آورند.
اینک نوبت خامنهای و اصولگرایان است که “تحریف هاشمی رفسنجانی” را آغاز کنند. هاشمی مراحل زیادی را پشت سر نهاد. هاشمی سالهای پایانی، در برابر دیدگاههای و رهبری خامنهای و اصولگرایان قرار داشت. اعتراف علی خامنهای در نماز جمعه تاریخی نماز جمعه ۲۹ خرداد ۱۳۸۸ هیچ گاه فراموش نخواهد شد.
هاشمی دهه شصت، هاشمی مطلوب اصولگرایان و خامنهای بود. آنان دشمن هاشمی یک دهه اخیر بودند و هستند. با این حال، خبرگزاری بسیج – خبرگزاری فارس – این فیلم را به نمایش گذارد: “آیت الله رفسنجانی: عشق من آقای خامنهای است“. آیت الله خامنهای هم تمامی نقدهای رادیکالش بر هاشمی یک دهه اخیر را نادیده گرفت و پیام تسلیتش به کوشش نافرجامی برای خودی سازی هاشمی تبدیل شد. خامنهای تحلیل گران و منتقدان را خناسانی خواند که قصد داشتند بر مبنای اختلافات نظری این دو از “محبت عمیق” هاشمی به خامنه ای بکاهند، اما شکست خوردند. ولی فقیه بر این مرگ هاشمی را به “محبت شخصی عمیق او به من” فروکاست.
هاشمی رفسنجانی یکی از مهمترین شخصیتهای سیاسی چهار دهه اخیر ایران بود. هنوز فرصت بسیاری برای داوری درباره افکار و گفتار و رفتار او وجود دارد. دشمنان و مخالفان درونی و بیرونی هاشمی رفسنجانی در این نکته که او شخصیت بسیار تأثیرگذاری بود، اختلاف نظری نخواهند داشت. اما از این جا به بعد اختلاف نظرها آغاز خواهد شد.
او در این هفتههای آخر برای امیر کبیر بغض و گریه کرد. آیا این بغض و گریه، بغض و گریهای برای سرنوشت خطرناک و بغرنج ایران و ایرانیان نبود؟ کارل پوپر و ریچارد رورتی کاهش دردها و رنجهای درمان پذیر انسانی را وظیفه اخلاقی روشنفکران و سیاستمداران به شمار میآوردند. آیا راهی برای کاهش درد و رنجهای مردم ایران وجود دارد؟ آیا هاشمی رفسنجانی میراثی در این زمینه از خود به یادگار گذارده است؟
سگ به این دلیل که دین مبین اسلام حکم برنجس بودنش داده است روزانه محبوب ترمی شود. چنین حکمی نشانۀ اعتبار و منزلت این حیوانِ مفید ومهربان و وفادار شده است. استدلال اسلامیون که سگ موجودی ست پلید و کثیف بی پایه است. بربنای چنین استدلال هائی انسان پیش از سگ به معراجِ نجاسات رفته است.
۱
وقتی میانِ هلهلۀ شادی های بازیگوشانۀ ما زوزۀ درد می کشید وما خندان و رقصان به امید خُردتر کردن جسم و جان اش پاره آجری را که در معصومیت دست های کوچک ما جا نمی گرفت، چند باره به سوی اش پرتاب می کردیم، نمی دانستیم اسطوره است حیوانی که زخم خوردۀ دستِ ما لنگان و نالان می گریزد. اسطوره ای همزاد و هم مقام انسان، ویار و یاورش درآئین مهر و میترا.
وقتی دُمِ کودکان اش را آتش می زدیم تا با نعره های سوزش آتش و گریزش، بساط شادی مان گرم کنیم به ما نگفته بودند در بندهشن آمدهاست” از آفریدگان مادی، سگ، نگهبان و از میان برندهٔ دروج و درد است و با چشم همهٔ ناپاکیها را از میان میبرد”، و مقدس اشت چونان آتش و ایزدان که در اسطوره آفرینش آمده اند.
وقتی زاغ شان را چوب می زدیم تا به وقت عشق بازی سراغ شان برویم و با چوب و سنگ و آجر” قفل” عاشقانه شان خُرد کنیم به ما نگفته بودند که به کشتارواقعیتی، به بزرگیِ معنا و کردارِ مهربانی و نگهبانی و وفاداری دست می زنیم.
به ما نگفته بودند آن که زیرسایه ی درخت توتِ محله مان با نگاهی ملتمسانه لَه لَه زنان بزاق مرگ بر زمین می ریزد تا ماموران شهرداری با آشغال گوشتِ آلوده به سّم سیانورو خُرده شیشه وسوزن با زجرکش کردن اش وظیفه شرعی و بهداشتی انجام داده باشند، از اهالیِ کوی دوستی و محبت است. به ما نگفته بودند قربانی ما درزمرۀ نخستین جانورانی ست که به دستِ همین انسان اهلی شده ، و در همزیستی و هم نشینی با انسان به آدمی نزدیک و انیس شده تا که رشد مغزش، به ویژه قشر( کورتکس) مغزش، یکی از پیچیده ترین و بازتاب پذیرترین مغزها و نظام های عصبی در میان حیوانات شود. وهمین حکمت سبب شود تا ” پاولوف” و دانشمندانی چند برای پژوهش های ارزشمندشان در حوزۀ شناخت روان (روح) آدمی سراغ اش بروند. و کار پژوهش ها به آنجا بکشد که “سگ پاولف”، از خود پاولف معروف ترشود!
وقتی نفرین کنان و ناسزا گویان او را از خود می راندیم به ما نگفته بودند که او متنوعترین حیوان روی زمین است ونیاکان مان درپرورش اش مرارت ها کشیدند تا او نقشخویش درجوامع انسانی بر عهده بگیرد، و گرفت، در شکار، گلهداری، بارکشی، محافظت، پژوهش های علمی، کمک به پلیس و نیروهای نظامی و خدماتی ، و کمک به انسان هائی که دچار ناتوانی های مختلف جسمی و روانی اند.
به ما نگفته بودند که سگ در مدیریت بحران و کنترل بسیاری ازمشکلات جسمی وروانی انسان یاری رسان انسان است، و از عوامل بروز آرامش، وکاهنده و جلوگیری کنندۀ فکرهای منفی، از جمله خودکشی ،و عامل دلگرمی به ادامه زندگی ست . بسیاری افراد نقش سگ را مهمتر از خانواده ، دوستان و سرگرمیهای دیگر دانسته اند،سگی که نقش آفرین دراشاعه وفاداری و کاهندۀ رنج های بسیاری ازآسیب های جسمی و روانی ست.
۲
درهیئت جوانان حجتیۀ خیابان بی سیم نجف آباد ( خیابان طیب حاج رضائی)، حاج آقا شهیدی و ناطق نوری و شیخ علی به ما گفته بودند: دین مبین اسلام – مثل برخی ادیان مشابه اش- حکم برنجس بودن و نجس العین بودنِ سگ داده است، و سگ هم عینِ نجس و هم متجنس است، و این حکم بسنده به حدود ۱۴۰۰ سال قبل نشد، که تا به آنروز وامروزمعتبرمانده است. آن ها برایمان تعریف کردند که نجس در فقه اسلامی یعنی: ” کثیف، ناپاک، ضد طهارت، ضد نظافت، پلید و پلیدی ظاهر و باطن، و نجاست نیز همان قذارت وکثیفى است که برخی با حواس انسان قابل درک اند و پاره ای با دیده بصیرت.
آن ها به ما گفتند:” سگ حیوانی ست کثیف، ناپاک، ضد طهارت، ضد نظافت، پلید در ظاهر و باطن با تاثیرات منفی بر روح و روان انسان. وبخاطر شدّت پلیدی سگ باید از آن دوری و اجتناب کرد، که نماز ندارد جائی که سگ هست و در خانه ای که در آن سگ هست ملائکه وارد نمی شوند، که ناپسند است در خانه مرد مسلمان سگ باشد، و کسی سگی را نگهداری نمی کند مگر اینکه هر روز از عمل او کاسته شود که خیری درنگهداری سگ نیست.”
از” ابى هریره” نقل می کردند که پیغمبراسلام به خانه قومى از انصار مى رفت که خانه هائى نزدیکتر از آن هم بود ولی به آن خانه های مشخص نمى رفت و این بر آنها ناگوار بود. سبب را جویا شدند، گفت: سگ در خانه شما است. از این دست فرمایشات از کشکول محمد و ۱۴ معصوم اش، به ویژه ازکشکول بحرالعلوم بسیار بیرون کشیده اند:
“…در قرآن در سه مورد از سگ سخن گفته شده، یکی سگ اصحاب کهف است، سگی که بر آستانه ی غار نگهبانی می دهد، سگی که در دهانه غار، یعنی محلی غیر از محلّ زندگی و استراحت اصحاب کهف آرمیده بود. دومین هم ماجرای بلعم باعورا است در سوره اعراف، که بلعم باعورا ، عالم دانشمندی که دنیاپرستى و پیروى از هواى نفس به سگ تشبیه و مسخ شد . وسوم آیه ای که سخن از حلال بودن گوشت حیوانی است که توسط سگ شکاری صید شده است.”
آقا شهیدی و ناطق نوری و شیخ علی روایت ها در کّله ما می کردند که :”همانا خداوند نیافرید خلقی را که نجس تر از سگ باشد”
“هرگاه سگ از ظرفی آب خورد، آن آب را دور بریز”، ” اگر رطوبتی از سگ به لباس شما برخورد کرد، آنرا بشوئید، محل تماس سگ را بشوئید”. ومی گفتند از امام جعفر صادق شان در بارۀ نوشیدن و وضو گرفتن با پس مانده آبی که بعضی از حیوانات نوشیده اند، سوال شد، وی درباره سگ گفت: از آن آب ننوشید و وضو نگیرید.او نجس است . به خدا او نجس است” .
آن ها در باره سگ های ” بیابان زغالی” و بی سرپناه بد می گفتند اما ” کلب مُعَلَم ” را تحسین می کردند. ازسگ های آموزش دیده ، ازسگ های شکاری که دیگر نجس و غیر قابل خرید و فروش دانسته نمی شدند، سگ هائی که در نقاشی های شکارگاه های سلطنتی و بساط تفریح و تفرج درباریان دیده بودیم.
پرسیده بودیم فلسفۀ اسلامی نجس بودن سگ چیست ؟ و به ما گفتند:
۱- بدن سگ محل پرورش میکروب ها ی خطرناک است و سگ عامل یکی از خطرناک ترین بیماری ها به نام هاری است
۲- سگ حیوانی است که زود با انسان مانوس می شود واین مجالست روح سگی ( حیوانی) و ” سگ شدگی” را در انسان تقویت می کند
۳- انس ونزدیکی با سگ سبب می شود که اعضای خانواده فراموش شوند و برای آن ها وقت گذاشته نشود.
۴- سگ بازی باعث می شود انسان از خدا غافل شود.
نه فقط آخوندها که برخی از شاعران و نویسندگان مان هم به ما می گفتند که سگ” نجس” وحیوانی ست ” پست” :
کی شود دریا به پوز سگ نجس// کی شود خورشید از پف منطمس
سگ هماره حمله بر مسکین کند// تا تواند زخم بر مسکین زند
……………………….
یکی با سگی نیکویی گم نکرد/ کجا گم شود خیر با نیکمرد؟
…………………….
سگ از ناتوانی مهربان است
وگرنه سگ کجا و مهربانی
…………………….
سگ با زبان خود زند بر زخم خود دوا
کمتر از سگ کسی ست که زخم زبان زند
……………………
اگر برکهای پر کنند از گلاب// سگی در وی افتاد کند منجلاب
………….
تو قدر و قیمت سگ ز من چه می پرسی؟
سگ محله ی لیلی حکایتی دارد
سگی که معبر او پیچ کوچه لیلی است
فقط به خاطر لیلی ست قیمتی دارد.
…..
در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت
این عوعوی سگان شما نیز بگذرد.
۳
آخوندها بیش ازبرخی از شاعران و نویسندگان رابطه ما را با سگ ها خراب کردند. شایدم اگر سرگرمی به اندازه کافی می داشتیم، سراغ آزار و اذیت سگ نمی رفتیم . دیراما به لاطائلات آخوندها پی بردیم. با تاخیر به عقل مان رسید که:
۱- سگ مثل همه حیوان ها و انسان ها، ناقل بیماری های بسیاری ست. بیماری هاری یکی آن هاست که بسیاری از حیوانات، چه وحشی و چه اهلی اعم ازانسان، گوشتخوار،علفخوار، جوندگان وبرخی از پرندگان ( مثل خفاش ) به این بیماری مبتلا می شوند و به دیگران منتقل می کنند. بنابراین اگر به صرف خطر بیماری هاری و برخی بیماری ها سگ نجس اعلام شده باشد این حکم می باید در مورد بسیاری از حیواناتی که مسلمانا ن ازگوشت تا مغز، و از شیر تا تخم شان را هم تناول می کنند، مرعی شود. انسان – مسلمان و غیرمسلمان – از سگ توان بیماریزائی بیشتری دارد، آنهم بیماری ها درمان ناپذیر ومسری و کُشنده، ارگان های بدن انسان هم به لحاظ فلورمیکروبی از سگ ” نجس تر” و کثیف ترند. دهان انسان از نظر میزان و انواع میکروب های خطرناک، کثیف تر از دهان سگ است. بنابراین اگر معیار بیماری زائی سگ است می باید انسان مسلمان ، به ویژه آنان که حکم نجاست صادر کرده اند، خود نیز نجس اعلام شوند.
۲- نگرانی از جلوس روحِ”سگی” به کالبد مسلمانان نگرانی بیهوده ای بوده و هست، شترنزدیک ترین حیوان به امت مسلمان بوده است و گوشت اش هم تناول شده و می شود، آیا کینه وسرکشی و رفتار شتری در ذهن و رفتارمسلمانان ورود کرده است؟
۳- سگ گرمابخش جمع های خانوادگی، محافظ و سرگرم کنندۀ افراد خانواده، و اموزگار مهربانی و وفاداری در خانواده بوده و هست. این تجربۀ صدها میلیون انسانی ست که سگ عضوی از خانوادۀ آن هاست.
۴- کسانی که سگ را نجس می دانند و با آن زندگی نکرده اند بر چه مبنائی ادعا می کنند سگ بازی باعث می شود انسان از خدا غافل شود؟. بسیاری از مسیحیان سگ را هدیه الهی می دانند که با مهربانی و وفاداری آن ها را به خدا نزدیک تر کرده است. زندگی با سگ سبب شده است آنان به چنین تجربه و برداشتی دست یابند.
سگ ها باید خرسند باشند که دشمنان شان، پیامبران بلاهت و سفاهت اند. ببینید دربرابر واقعیت ها و پرسش های مطرح شده ، آخوندها چه اراجیف و توجیه هائی ردیف کرده اند:
” اگر دو مرد عادل بگویند سگ نجس است، و نیز اگر یک نفر عادل هم بگوید سگ نجس است، بنابر احتیاط واجب، باید ازسگ اجتناب کرد” . “حکم شرعی مبنی بر نجاست سگ، مقدمه ای برای فاصله گرفتن از این حیوان و استفاده هایی است که بیگانگان و اقلیت ها و یا افراد لاابالی با بی اعتنایی به مسایل شرعی می کنند. اصل نجاست سگ از روایات و احادیث معصومین ثابت می شود. یکی از مسلّمات احکام اسلامی این است که احکام شرع ، تابع مصالح و مفاسد واقعی است. اگر مصالح و مفاسد نبود ، نه امری بود و نه نهی و نه حکم به نجاست و طهارت. پس همانطور که امام رضا فرموده، هر جا دیدیم از طرف شارع مقدّس عملی واجب گردیده، می فهمیم در آن عمل، مصلحتی است که به دست آوردن آن مصلحت، مطلوب است، اگر چه ازآن آگاهی نداشته باشیم . همچنین اگر خداوند یا پیامبریا معصومان ازعملی نهی نموده اند، یا به خاطر مفسده و ضرری است که اجتناب ازآن لازم است و یا بخاطر مصلحتی است که درترک آن عمل می باشد. درمساله نجاست سگ نیز همین گونه است، لازم نیست به دنبال ضرری مثل بیماری و امراض خاصّی باشیم ، شاید مصلحت دیگری درکاراست که سبب این حکم شده است و ما از آن بی اطّلاعیم بنابراین در پس هر نهی و امری، مصلحت و مفسده ای است، که گاهی اوقات به خاطر اطلاعات اندک علمی به مفاسد و مصالح آن پی نمی بریم . البته درعین حال پذیرش آن ازروی تعبّد، منافاتی با عقلانیت ندارد. احکام و مقرّرات دینى هم نسخههایى است که پیامبران الهى و پیشوایان دینى از طرف خدا براى بشر آوردهاند و جز سعادت و خوشبختى بشر منظور دیگرى ندارند. هرگز نباید انتظار داشته باشیم که با معلومات محدود بشرى به تمام اسرار و فلسفه احکام دستیابیم، زیرا این احکام از مبدئى سرچشمه گرفته است که تمام علوم و دانش هاى وسیع امروز، دربرابر علمش قطره ای بیش نیستند. زیرا عدم درک فلسفه و مصلحت حکمی، غیراز آن است که مصلحت و فلسفه ای نداشته باشد. چه بسا عدم ذکر فلسفه بعضی احکام، خود فلسفه و هدفی داشته باشد.”
البته سگان شانس آورده اند که در بساط ” اطعمه و اشربه” آخوندی جائی ندارند:
” شهید ثانى در بحث اطعمه و اشربه کتاب مسالک، مى نویسد: اگرانسان، داراى سگی بی آزار و گوسفندی گرسنه باشد، براو واجب است تا گوسفند را آب و علف دهد، یعنی نجات گوسفند برسگ اولویت دارد. صاحب جواهر در این حکم به شهید ثانی ایراد گرفته و می گوید: حفظ جان سگ اولویّت دارد، زیرا مى توان گوسفند را سربرید و خورد ولى این کار درمورد سگ ممکن نیست.”
۴
دیرفهمیدیم اما درست فهمیدیم که چگونگی رفتارِ با سگ نشان دهندۀ شخصیت آدمی وازمیزان های مدنیت یک جامعه است.
دیر فهمیدیم که همۀ ادیان و مذاهب نگاه غیر انسانیِ آخوندی به هستی مهربان و باوفای سگ ندارند. اگر محّمد و معصومین و عقبه های شان سگ را نجس خواندند وازامت شان خواستند این حیوان را بیازارند، تحقیر کنند و از خود برانند در عوض پُرشمارند مارتین لوترها و پیروان اش که سگ را از بهترین هدیه های خدا برای بشردانسته اند. اگر اهل تشیع به نام سگ آل الله و آل علی سگ را تحقیر کرده اند، که به وقت سلام رساندن به امامان، به ویژه امام حسین شان مایه بگذارند که:” سلام من، سگِ روسیاه را به آقا اباعبدالله برسان”، کسانی نیز بودند ازهمین تبار که قلندرانه و عارفانه سگ را همراه خود به مسجد بردند، تا با افتخارِ حضور “سگ آستانِ حضرت دوست” درمسجد، برخود ببالند. اگربسیارانی ازاهل دین و قلم حقارت آدمی وپذیرش زبونی زخم و طعنه و اطاعت محض را به نام ” سگ شدگی” برسگ فرافکندند، خود بیگانگی آدمی توجیه کرده اند. والبته می نویسند تا آبروداری کنند که سعدی علیرغم پست انگاشتن سگ، باعبارت :” میازار موری که دانه کش است،که جان دارد و جان شیرین خوش است” ، بصیرت فرهنگی جامعۀ ایرانی نسبت به حقوق حیوانات را نشان داده است.
اما امروزمان چگونه است؟ وقتی موجودی همچون خمینی در قرن بیستم و بیست و یکم اعلام می کند :”سگی که در خشکى زندگى مىکند، حتى مو و استخوان و پنجه و ناخن و رطوبتهاى آن نجس است، ولى سگ دریایى پاک است” ازپیروان و امت این انسان نمایِ انسان کُش چه انتطاری می توان داشت که اهمیت و ارزش مفاهیمی چون جامعه طبیعی و زیست محیطی را دریابند، و حق حیات، حق درمان، حق آرامش، حق زیست جمعی، حق پرهیز ازهرنوع خشونت، حق پرهیز ازهرگونه نسل کشی، وحق استفاده از حیات وحش را بفهمند؟. بدیهی ست که نمایندگان این اُمت در مجلس شان با استناد به قواعد فقهی و شرعی، نگهداری و تردد سگها در خانه و خیابان ممنوع اعلام کنند.(طرح ارائه شده نمایندگان مجلس در سال ۱۳۸۹) و مصوبه این طرح را نیزدرقالب الحاق ماده ای به قانون مجازات اسلامی الحاق کنند تا برای کسانی که مبادرت به نگهداری سگ، به عنوان حیوانی مضرو خطرناک و نجسالعین در منزل خود میکنند، و یا در ملاعام سگ می گردانند، مجازات در نظر گرفته شود .
از حکومتی اسلامی و بشرستیز وانسان کُش نمی باید انتطارداشت سگ آزاری وسگ کشی درقوانین جزائی اش جرم انگاری شود و حقوق حیوانات و منع هرگونه حیوان آزاری مرعی شود، اما ازمردم آگاه چنین درخواستی می توان داشت که این حق و حقوق رعایت کنند و آموزش دهند. چنین باد!
۵
کنارمن لَم داده اند. دارچین چشم به کامپیوتردارد، و بِلا با دُمش بازی می کند. نمی دانند این یادداشت را به احترام آنان نوشتم. دارچین وبِلا، دو خواهرِدوقلو، دورفیقِ نازنینم، تندیس های وفاداری اند، و شادا که مهرشان به سینه دارم.
خانواده عبدالفتاح سلطانی، زندانی سیاسی محبوس در بند ۳۵۰ زندان اوین، در یادداشتی همزمانی سه عید از سه دین ابراهیمی را مناسبتی میمون برای آزادی دانسته و نوشته اند: امید ما از انتظار مداراجویی برای آزادی بزرگ خانوادهمان، عبدالفتاح سلطانی ایرانی مسلمان مومن نیکوکار قانونگرا در این روزهای جشن ۳ عید؛ امیدی است که ناامید نخواهیم شد! همسر و پدر عزیز ما سالهای زندانی خویش، که شامل آزادی او شود را گذرانده و اکنون در بند ۳۵۰ اوین غریبانه با بیماری بیرحم دست و پنجه نرم میکند. مصرانه آزادی ایشان را استدعا داریم!
به گزارش کلمه، عبدالفتاح سلطانی در تاریخ نوزدهم شهریور ماه ۱۳۹۰ در مقابل دادگاه انقلاب بازداشت و تا به امروز در زندان بهسر میبرد. این در حالی است که تقاضای اعاده دادرسی آقای سلطانی تاکنون بیپاسخ مانده است.
این وکیل دادگستری ابتدا به ۱۸ سال زندان و بیست سال محرومیت از وکالت محکوم شد که در دادگاه تجدید نظر، به ۱۳ سال زندان کاهش یافت. در نهایت، حکم آقای سلطانی در پی اعمال ماده ۱۳۴، به ده سال زندان و دو سال محرومیت از وکالت کاهش یافت.
مشارکت در تأسیس کانون مدافعان حقوق بشر و مصاحبه با رسانهها درباره پرونده موکلانش، از جمله اتهامهای آقای سلطانی بوده است.
متن این یادداشت کوتاه را که برای انتشار در اختیار کلمه قرار گرفته با هم میخوانیم:
سه روز مهم و شادی بخش برای سه دین ابراهیمی مقارن هم قرار گرفته است؛ میلاد پیامبر مکرم اسلام (۱۷ ربیعالاول)، عید هانوکای یهودیان (۲۴ربیعالاول) و تولد عیسی مسیح – کریسمس- (۲۵ ربیعالاول). بهترین موقعیت برای تبریک به پیروان سه شریعت بزرگ: اسلام، مسیحیت یهودیت و امید به زندگی برای این مردم است چون این یادآوری میراث بزرگی است که از نیای مشترک این سه آئین ابراهیمی در توحید و وحدت پیروان باقی مانده است. چه بجا و چه بحق است که در این روزهای مبارک؛ ما خانواده عبدالفتاح سلطانی، به آزادی ایشان و بازگشت سریع ایشان به آغوش خانواده دلبندیم!
قرآن با مهربانی و الفت در بیش از ۱۰ آیه به یهودیان و مسیحیان وعده داده اگر به تورات و انجیل و آنچه از جانب پروردگارشان بر آنها نازل شده است عمل کنند، از زمین و آسمان به آنها برکت خواهد داد (مائده ۶۶). قرآن در چندین آیه به مسلمانان فرمان داده است با احتراز از موضوعات مورد اختلاف، و تکیه بر مشترکات میان پیروان شریعتهای دیگر با آنها مدارا کنند. (بقره و آل عمران).
پیام اسلام رحمانی درباره رفتار با پیروان ادیان دیگر با مهربانی است، رواداری با آنها و وعده برکت را به آنها میدهد. لذا امید ما از انتظار مداراجویی برای آزادی بزرگ خانوادهمان، عبدالفتاح سلطانی ایرانی مسلمان مومن نیکوکار قانونگرا در این روزهای جشن ۳ عید؛ امیدی است که ناامید نخواهیم شد! همسر و پدر عزیز ما سالهای زندانی خویش، که شامل آزادی او شود را گذرانده و اکنون در بند ۳۵۰ اوین غریبانه با بیماری بیرحم دست و پنجه نرم میکند. مصرانه آزادی ایشان را استدعا داریم!
با احترام و تبریک!
۵٣ تن از آنها به قتل رسیده و عامدانه هدف قرار گرفتهاند.
٢١ تن از آنها در هنگام انجام وظیفه اطلاع رسانی کشته شدهاند.
گزارشگران بدون مرز(RSF) برای نخستین بار در بیلان سالانه خود آماری کلی از کشتگان به شمول خبرنگاران، شهروندخبرنگاران و همکاران رسانهها ارائه میکند. باردیگر تأکید میکنیم. که شهروندخبرنگاران در سالهای اخیر به ویژه در حکومتهای سرکوبگر و یا در کشورهای در حال جنگ، نقشی گاه تعیین کننده در تولید و انتشار خبر داشتهاند. در این بیلان که از روز نخست ژانویه ۲۰۱۶ (۱۱ دیماه ۱۳۹۴) تا روز نخست دسامبر ۲۰۱۶ ( ۱۱ آذرماه ۱۳۹۵) را در بر میگیرد. آمارها تا جایی که ممکن بوده به تفکیک ارائه شده است.
گزارشگران بدون مرز (RSF) برای تهیه این آمار روش بررسی دقیق دادهها را برگزیده است. برای هر کدام از کشتگان باید چگونگی کشته شدن پیدا باشد. اینکه عامدانه و به عنوان خبرنگار بودن هدف قرار گرفته است و یا در هنگام انجام وظیفه، برای نمونه در حال تهیه گزارش در محیطی نا امن کشته شدهاند. کشتهشدگانی که نمیتوان با بی گمانی چرایی مرگشان را تعیین کرد، تا زمان مشخص شدن این امر در فهرست تحقیق سازمان میمانند. این نیز یکی از علتهای کم بودن آمار کشتگان نسبت به سال گذشته است.
کشتگان سال جاری ٧۴ تن است که نسبت به ١٠١ کشته در سال گذشته کاهشی ٢٧ درصدی داشته است. یکی از علتهای این کاهش چشمگیر فرار خبرنگاران از کشورهای خطرناک و در حال جنگ است: نخست سوریه، عراق و لیبی و سپس در یمن و افغانستان و بنگلادش و یا در بروندی. بخشهای مهمی از این کشورها به سیاهچالهای اطلاع رسانی تبدیل شده است. دلیل دیگر کاهش، حاکم شدن جو رعب و وحشت در برخی از کشورها از سوی درندگان آزادی اطلاع رسانی است. این دشمنان آزادی رسانهها با بستن خودسرانه رسانهها و بازداشت روزنامهنگاران، سانسور را چیره میکنند. در این کشورها خبرنگاران با وجود داشتن شجاعتی کمنظیر اما از وحشت آزارها و به ویژه کشته شدن به خودسانسوری پناه می برند. برای نمونه می توان مکزیک و سودان جنوبی را مثال اورد. نزدیک به سه چهارم کشتگان این سال همچون خبرنگار دانسته هدف قرار گرفتهاند. در این باره افغانستان را میتوان نمونه آورد که در آن ده تن (سه خبرنگار و هفت همکار رسانهها) به قتل رسیدهاند و یا در مکزیک که ده تن کشته شدهاند. این آمار هشدار دهنده نشانگر خشونت بیش از پیش هدفمند علیه خبرنگاران و شکست ابتکارهای جهانی برای حفاظت از خبرنگاران است.
در ١٠ سال گذشته دست کم ٧٨٠ خبرنگار حرفهکار کشته شدهاند. دو سوم خبرنگاران کشته شده در سال ٢٠١۶ در مناطق جنگی به قتل رسیدهاند، به وارانه سال گذشته که شمار بالای از خبرنگاران همچون تحریریه شارلی هبدو که در مناطق غیر جنگی کشته شده بودند. با این حال کشورهای در صلح نیز میتوانند دوزخ برای خبرنگاران باشند. مکزیک مرگبارترین این کشورهای برای خبرنگاران حرفهکار است، آنها همزمان قربانی خشونت کارتلهای جنایت سازمانیافته و پلیس ومقامات فاسد هستند.
۴ گزارشگر در کشورهای خارجی جان دادند.
در سال ٢٠١۶، کم و بیش تمام خبرنگاران در کشورهای خود کشته شدهاند. تنها چهار خبرنگار در محل ماموریت خود در کشوری دیگر جان باختهاند. در اوریل (اردیبشهشت/ ثور) خبرنگار سوری، محمد ظاهر ال شورکت، همکار شبکه حلب تو دی با شلیک گلوله ستیزهجویان داعش در قاضی انتب ترکیه کشته شد. دیوید گیلکی، خبرنگار عکاس رادیوی ملی آمریکا (ان پی آر) به تاریخ ۵ ژوئن( ١۵ جوزا- خرداد) در کنار همکارش ذبیحالله تمنا در افغانستان جان باخت. در ماه اکتبر (مهر/میزان)جیرون، خبرنگار عکاس اورلیمان همکار هفتهنامه کانک(Knack) به دست یک تک تیرانداز داعش در لیبی به قتل رسید. و در آخر محسن خزایی خبرنگار صدا و سیما جمهوری اسلامی ایران در تاریخ ۲۲ ابان ماه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به ناحیه سر در منطقه منیان در غرب شهر حلب کشته شد.
در سال ٢٠١۶ با ۵ کشته ٧% کشتگان زن هستند
مریم ابراهیمی، مهری عزیزی و زینب میرزایی سه قربانی حمله به کارکنان طلوع نیوز هستند. در شام چهارشنبه ۳۰جدی ١٣٩۴ در منطقه دارالامان کابل یک انتحار کننده موتر خود را در کنار یک موتر حامل کارمندان کابورا پرودکشن متعلق به گروه رسانهیی”موبی” که تلویزیون طلوع جزو آن است،منفجر کرد در این حمله ۷ تن به شمول شش کارمند گروه رسانه ای موبی به قتل رسیدند. این حمله در تاریخ تهاجم به رسانهها و ژورنالیستان افغانستان بی سابقه بوده است و مسولیت آن را گروه جهادگرای طالبان برعهده گرفت. طالبان این رسانه و شبکه تی وی وان را پیش از این « هدف نظامی» اعلام کرده بودند. انابل فلورس سالازار، گزارشگر روزنامهی ال سول دو اوزابا، در مکزیک در تاریخ ٨ فوریه ربوده و فردای انروز پیکرش بی جانش در جادهای در ایالت پوبلا پیدا شد. وی بالای جنایات سازمان یافته گزارشگری میکرد. سهلاد عثمان ساگال تهیهکننده و مجری رادیو دولتی موگادیشو در تاریخ ۵ ژوئن در خیابان بدست مردان مسلح کشته شد. ارتکاب این جنایات را کسی بر عهده نگرفت اما شبه نظامیان اسلامگرای ال شباب که در پایتخت سومالی فضای رعب و وحشت ایجاد کردهاند مظنون به این قتل هستند.
سوریه دوزخ خبرنگاران
سوریه با جنگی که پایان ناپذیر به نظر میرسد در این سال با ١٩ قربانی مرگبارترین کشور جهان برای خبرنگاران است. عثمان جمعه عکس خبرنگار ١٩ ساله آژانس بریتانیایی ایماژ لیو ( Images Live) به تاریخ ۵ ژوئن در پی بمباران یکی در حلب کشته شد. جنایت جنگی که متأسفانه در کشور چند پاره شده از جنگ که آزادی اطلاع رسانی از همه سو پایمال میشود و خبرنگاران در هر لحظه میتوانند قربانی بمباران و یا شلیک تک تیراندازان شوند، ماموران رژیم بازداشتشان کنند و یا از سوی گروههای جهادگرا به گروگان گرفته شوند.
مکزیک ترور و مصونیت از مجازات کارتلهای جنایات سازمان یافته
در سال ۲۰۱۶ به ظاهر این کشور در صلح با ٩ خبرنگار کشته شده مرگبارترین کشور امریکای لاتین است. پدرو تامایو رؤسا ، ۴٣ ساله در منزلش و در برابر جشمان همسر و دو فرزندنش در وراکروز به قتل رسید. با آنکه در پی جندین تهدید جدی وی تحت حفاظت پلیس قرار داشت. وی با نشریه آل کالور پولیتیکو ( Al Calor Politico ) و پینیرو دو لا چونکا ( Piñero de la Cuenca) همکاری میکرد. به گفته شاهدان قاتلان وی به آرامی صحنه حنایت را ترک کردند و پلیس های حافظ او در ده متری منزل هیچ اقدامی نکردند.
موصول خبرنگاران هدفهای داعش
در شمال عراق در پی آغاز حمله برای آزادی شهر موصول خبرنگاران باید خطر بیشتری را برای انجام وظیفه خودپذیرا شوند. همراه با نیروهای نظامی عراق و کرد ، خبرنگاران و فلمبرداران عکسان و همکاران رسانهها به شکل مستقیم هدف تک تیراندازان داعش و یا انتحارگران قرار میگیرند. علی ریسان ، ٣٣ ساله فیلمبردار شبکه عراقی السومریه با گلوله تک تیراندازان داعش در نزدیکی روستای الشورا در جنوب موصول به قتل رسید.
تهدید و ترور طالبان در افغانستان
حنگ تحمیل شدهی طالبان به مردم اصلیترین منبع ناامنی در افغانستان است. اما متأسفانه طالبان تنها نیروهایی نیستند که برای رسانهها محدودیت ایجاد میکنند. جنگسالاران و مسوولان سیاسی محلی نیز ژورنالیستان را تهدید میکنند. قوای دولتی و پلیس نیز با ممانعت از پوشش خبری برخی عملیات نظامی در خبر رسانی آزاد خبرنگاران اخلال ایجاد میکنند. نخستین هدف دشمنان آزادی رسانهها در دهشتافرینی به سکوت وادار کردن رسانهها و محروم کردن مردم از اطلاع رسانی مستقل است. با وجود تلاشهای شجاعانه ژورنالیستان برای انجام وظیفه اطلاع رسانی خود در مناطقی که جنگ جریان دارد، از این میان هلمند، کندز، بغلان، ننگرهار، تخار، غزنی و فراه این ولایات در حال تبدیل شدن به سیاهچالهای اطلاعرسانی هستند. به تاریخ ۱۴ عقرب، نعمتالله زهیر خبرنگار تلویزیون آریانا در ولایت هلمند، بر اثر انفجار ماین بر موترش در منطقه “سره گودر” کشته شد. در طی شش ماه گذشته این ولایت صحنه جنگ میان قوای دولتی و جنگجویان طالبان است. نعمتالله زهیر در دم جان باخت و راننده و دو خبرنگار دیگر که موتری دیگری بودند مجروح شدند.
سالگرد ۱۶ آذر به برخی فرصت داده تا مانوری برای پس راندن دانشجویان از صحنهُ سیاست در پیش بگیرند، با تظاهر به خیرخواهی، با آشفته سازی گفتار تاریخی و طبعاً با استفاده از امکانات رسانه ای مافیای اصلاح طلبان در دو سوی مرز. سردمدارشان از کسانی است که کارنامهُ دنشجوییش به گروگانگیری ختم میشود و ظاهراً لازم دیده با اتکا به تجربیات درخشان خود، دانشجویان جوان را راهنمایی نماید.
پیام کلی که به این ترتیب، به تکرار و از منابع ظاهراً متفاوت، به دانشجویان و تشکل هایشان، فرستاده شده، از این قرار است: سیاسی نباشید، صنفی باشید! خلاصه اینکه بچه باید سرش به درسش باشد و سیاست را واگذار کند به اهلش، که البته ما باشیم. استدلال هم البته میکنند: کار صنفی و حزبی را نباید با هم قاطی کرد، حتی در جایی که حزبی نباشد؛
دانشجویان درک درست از مدرنیته نداشته اند، بر خلاف حوزه ای ها که لابد تماسشان با مدرنیته بیشتر بوده و حتماً ذهنشان بازتر است؛ گروگانگیری هم فصلی بوده است از جنبش دانشجویی، حتماً همانطور که قطب زاده در رشتهُ مبارزه با رژیم تحصیل کرده بود!
انگیزهُ این توصیه ها روشن است، بخصوص وقتی از سوی اصلاح طلبان انجام میگیرد. رو شدن دست خاتمی که تا به حال بزرگترین کلاهبردار اصلاح طلب بوده، با موضعگیریش در برابر جنبش دانشجویی واقع شد و در حقیقت به همت دانشجویان.
درست همانطور که مشت سلف صدقش علی امینی، با اعتصابات دانشجویان طرفدار جبههُ ملی، باز شد. این خود موجد کینه یا لااقل هراس است. ولی فقط این نیست، مهمترین مشکلی که جنبش دانشجویی برای اصلاح طلبان ایجاد کرد، استقلالش از این مافیا و گفتار یاوهُ آن بود. جنبش هجده تیر، با تمامی بی تجربگی اعضایش، گفتار پوچ و یاوهُ اصلاح طلبان را راجع به امکانات و ترتیبات اصلاح نظام سیاسی فعلی ایران، نادیده گرفت و در عمل بی اعتباریش را اثبات نمود.
بالا بردن عکس مصدق و خواستاری جدایی که معیار اصلی مبارزه با رژیم است، توسط دانشجویان انجام شد. مقایسه کنید با جنبش پرطمطراق سبز که با تمامی وسعت مردمی و انواع پشتیبانی هایی که از داخل و خارج از آن شد، توسط همین باند اصلاحات، با شعارهای نارسا و استراتژی ناممکن و رهبری ناموجود دوقلوهای هنرمند، به کجراهه رفت و در نهایت به بن بست رسید. این است فرق استقلال عقیده داشتن و دادن اختیار خود به دست یک مشت هوچی حرفه ای و بی مرام.
آنهایی که از دانشجویان و جنبش دانشجویی میترسند، از استقلال فکر این گروه و خواستهای درستش هراس دارند، نه از بی تجربگی اعضایش. میخواهند به هر قیمت که شده راهشان را به سوی فعالیت سیاسی، ببندند. آنچه استقلال فکر و عمل دانشجویان را غیر قابل تحمل میکند، بازگشتی است که از ۱۸ تیر به سوی مصدق و لیبرالیسم انجام دادند و بر تسلط بد عاقبت افکار چپ و اسلامگرا بر این مرکز آموزشی که چند دهه طول کشیده بود، نقطهُ پایان نهادند.
در حرکتی که دیر یا زود عمر نظام اسلامی را ختم خواهد کرد، حتماً دانشجویان نقش عمده و احتمالاً پیشتاز خواهند داشت. کوششهایی که برای بستن راهشان به سیاست انجام میگیرد، به هر ترتیب هم که بزک شود، در حقیقت تشبثاتی است که برای افزودن بر عمر نظام انجام میپذیرد. در اینجا هم مثل همیشه، اصلاح طلب و اصلاح ناطلب همرزمند.
اگر ارز مدیریت نشود و مدیریت سیاست گذاری ارزی، حرف یکپارچه ای را به جامعه انتقال ندهد سرمایه های سرگردان به سمت ارز می رود که برای اقتصاد هم مفید نیست.
عصر ایران؛ یوسف ناصری- هر چند افزایش قیمت دلار در هفته های اخیر مانند شوک وارده در دولت قبل نیست اما کارشناسان نگران اند بر نرخ تورم اثر گذارد و مهم ترین دستاورد اقتصادی دولت یازدهم – کاهش نرخ تورم- را تهدید کند.
عصر ایران در گفت و گو با دکتر حیدر مستخدمین حسینی (اقتصاددان و استاد دانشگاه) همه عواملی را که در افزایش قیمت دلار نقش دارند و از افزایش نوسانی نرخ دلار منتفع می شوند بررسیده است.
معاون پیشین بانک مرکزی که طبعا با ساختار تصمیم گیری و ساز و کار مهم ترین نهاد پولی آشنایی دارد در این گفت و گو به نکات مهمی اشاره کرده که تصویر واضح تری از علل و عوامل نوسانات ارزی ترسیم می کند:
نوسانات ارزی اخیر در کشور دو علت اصلی دارد که یکی داخلی است و یکی هم خارجی از کشور. در هفته های اخیر از جمله بحث افزایش نرخ بهره آمریکا، ارزش دلار را بالا برد. شاخص دلار در بازارهای جهانی از ۹۵ واحد ماه های قبل به بالاتر از ۱۰۱ واحد رفته است. برخی می گویند هر یک واحد شاخص دلار بالا برود نرخ دلار ۱۰۰ تومان افزایش پیدا می کند. در زمینه عوامل خارجی اثرگذار بر نرخ ارز، این مقدار افزایش شاخص دلار نسبت به ارزهای دیگر، سریع بر قیمت دلار در داخل ایران تاثیر می گذارد؟
-اگر ما اقتصادمان را بر پایه وابستگی به دلار بدانیم این حرف نه به طور مطلق ولی تا حدودی درست است که تاثیرگذاری خواهد داشت. اما اگر مبنا و زیربنای و ساختار و بودجه اقتصادمان بر مبنای توانمندی داخلی ببندیم اثرش کمتر خواهد بود.
ما این انتظار را از دولت های گذشته و به خصوص این دولت داریم که با علم به این مطلب، نگذارند تغییرات نرخ ارز، این تاثیر را بگذارد. اقتصاد نفتی ما این وضعیت را پیدا می کند. به خاطر این که درآمد عمده ارزی کشور توسط نفت و از طریق دولت ایجاد می¬شود و حدود ۸۰ درصد را تشکیل می دهد. ما وقتی حتی برای بودجه نگاه به بیرون از مرز داریم این آثار را بر جای می گذارد.
در لایحه بودجه سال ۱۳۹۶ دولت قیمت ۳۳۰۰ تومان را برای نرخ ارز پیش بینی کرده است. اما در همین هفته های اخیر نرخ دلار در بازار آزاد از ۳۴۰۰ تومان به بیش از ۳۹۰۰ تومان رسیده است.
-دولت باید واقعیت را در نظر بگیرد و عدد واقعی را در نظر بگیرد. یعنی نرخی را بگذارد که به واقعیت، نزدیک تر باشد. اما در بودجه نرخی که تعیین می شود واقعی نیست. بنابراین، انحرافی از جامعه است. جامعه هم می پذیرد که دولت مخصوصا رقم پایینی را برای نرخ ارز تعیین می کند که از نظر روانی به جامعه بگوید مثلا نرخ ارز، پایین تر است. البته قیمت ارز پایین نمی آید. چون اعتماد از جامعه و فعالان اقتصادی، سلب شده است.
واقعیت این است که در خیابان ها و صرافی¬هایی که وجود دارد و نزد دلالان خرید و فروش دلار، قیمت دلار به ۳۹۰۰ تومان رسیده است. این طور نیست که نرخ دلار در بازار آزاد، باز به ۳۵۰۰ تومان یا ۳۶۰۰ تومان برگردد.
-درست است و من این را قبول دارم. اما چون مدیریت سیاست ارزی نداریم و دولت از ارز به عنوان یک اهرم در جهت حل مسائل و مشکلاتی که برایش ایجاد می شود استفاده می کند، این است که نرخ ارز را خود دولت تعیین می کند.
در طول یک ماه، نرخ ارز نوسانان های شدیدی دارد و افزایش پیدا می کند و در روزهای پایانی ماه، یک کم فتیله را پایین می کشند که آمار ارز را در آن نرخ ثبت کنند.
می شود متوجه شد که افزایش ارزش دلار در سطح جهانی یا تاثیر روانی انتخاب ترامپ یا فرضا تمدید تحریم ها علیه ایران چقدردر افزایش نرخ دلار در داخل ایران تاثیر گذاشته است؟
-در سال گذشته بانک مرکزی و دولت، موضوع اربعین را مطرح کردند و گردن آن انداختند. در سال ۱۳۹۴ که ترامپ انتخاب نشده بود. پارسال که بحث تمدید تحریم نبود. پارسال فقط خوش بینی وجود داشت.
مگر مقامات ارزی و مدیریت سیاست ارزی نمی دانستند که اربعین در راه است و تقاضا برای ارز افزایش پیدا می کند. در ضمن مگر این تقاضا چقدر است و چقدر از تقاضای کل را تشکیل می دهد. وقتی ما می گوییم سیاست ارزی و مدیریت سیاست ارزی یعنی باید این مسائل را برای شش ماه بعد یا یک سال بعد پیش بینی کند.
یعنی بانک مرکزی هم از همین افزایش قیمت دلار به ۳۹۰۰ تومان سود می برد؟
-بله. می دانید چرا؟ برای این که ما الان دو نوع ارز داریم. یک نوع ارز مبادله ای داریم و یک ارز هم همان ارز متقاضی یا ارز آزاد است. بانک مرکزی و دولت در چند سال اخیر، اگر قبلا برای مثال ۱۰۰ واحد ارز مبادله ای توزیع می کردند، الان به زیر ۲۰ واحد رسیده است. الباقی آن در سال های اخیر و ماه های اخیر، به صورت آرام آرام به سمت ارز آزاد و متقاضی انتقال داده اند.
جالب اینجا است که بانک مرکزی برای گشایش اعتبار واحدهای صنعتی و تولیدی و واردات، ارز متقاضی یا ارز آزاد را خودش پرداخت می کند. این نکته مهم است. یعنی دولت و بانک مرکزی، ارز را با قیمت آزاد می فروشند. البته این موضوع را رسانه ای نکرده اند و زیاد هم روی آن بحث نکرده اند ولی چنین اتفاقی افتاده است.
بین نرخ ارز ۳۲۰۰ تومانی مبادله ای و نرخ بازار حدود ۷۰۰ تومان تفاوت وجود دارد که در اصل رانت است. با این صحبتی که راجع به کاهش مقدار ارز مبادله ای مطرح کردید اگر کسانی بخواهند از ارز مبادله ای استفاده یا سوء استفاده کنند به هر حال میزان رانت کم شده است؟
-این رانت کم شده است ولی هنوز گروه هایی که دارند ارز مبادله ای دریافت می کنند فشار می آورند که یکسان سازی نرخ ارز انجام نشود. در حالی که به نظر من، الان بهترین زمان برای یکسان سازی نرخ ارز است. برای این که آن رانت از بین خواهد رفت.
رونق اقتصادی در کشور وجود ندارد و وضعیت کسب و کارها مناسب نیست. افزایش نرخ دلار می¬تواند سرمایه¬های سرگردان را به سمت خرید و فروش دلار ببرد و فعالیت¬های کاذب برای سودآور ایجاد کند؟
-حتما همین طور است. ما نمونه های آن را در گذشته داشته ایم و الان هم متاسفانه می بینیم که مبالغی از بانک ها و مبالغی از بازار سرمایه یعنی بورس، به این سمت کشیده می شود. معمولا نگاه می کنند که مسیر سودآوری در کدام سمت است و همان را انتخاب می کنند.
الان ترجیح سرمایه های سرگردان به سمت خرید و فروش دلار خواهد بود یا هنوز سپرده گذاری در بانک بهتر از بازارهای موازی دیگر سودآوری دارد؟
-کسانی که کاملا محافظه کارند سرمایه خود را در همان بانک می گذارند و تحمل می کنند. اما افراد دیگری هستند که اصطلاحا سفته باز بوده و در بازارهای مختلف اثرگذار هستند. الان بازار مسکن راکد است. بازار سرمایه، در رکود به سر می برد. اتفاقات عجیب و غریبی درآن بازار رخ می دهد.
بنابراین بهترین جایگاه این است که اگر ارز مدیریت نشود و مدیریت سیاستگذاری ارزی، حرف یکپارچه ای را به جامعه انتقال ندهد می تواند سرمایه های سرگردان به سمت ارز برود که برای اقتصاد هم مفید نیست.
تسویه حساب نمایندگی های شرکت های خارجی فعال در ایران در همین ایام که آخر سال میلادی است انجام می شود. این قضیه تسویه حساب چقدر در بالا رفتن میزان تقاضا برای دلار و ارز و در نتیجه نوسان قیمت ارز تاثیر دارد؟
-آخر آن عدد، عدد بالایی نیست. عدد تعیین کننده ای در حجم کلی از منابع ارزی و موجودی ما نیست و نمی تواند تاثیرگذار باشد. آن یک مکانیسم خاص دارد که نمی تواند در تعیین نرخ ارز، موثر باشد.
رئیس کل بانک مرکزی گفته اند اول دی ماه همه چیز به روال عادی برمی گردد. منظورشان این است که تقاضا برای خرید دلار کم می شود و کاهش قیمت ارز اتفاق می افتد. آقای دکتر حسینی شما فکر می کنید قیمت فعلی ۳۹۰۰ تومان نرخ آزاد دلار، تا چقدر کاهش پیدا می¬کند؟
-تعیین نرخ ارز به سه بخش برمی گردد. یک بخش ارزی است که می تواند تابع هیچکدام از مدل های اقتصادی نباشد و جهشی انجام می شود و بر اساس تصمیمات بانک مرکزی یا دولت. یک دفعه تصمیم می گیرند نرخ دلار از ۱۰۰۰ تومان به ۳۵۰۰ تومان برسد و الان هم نرخ ارز ۳ هزار و خرده ای بود به حدود ۴۰۰۰ تومان برسد.
یک سمت هم واقع گرایانه است و بر مبنای مابه التفاوت تورم خارجی از تورم داخلی. اگر از سال ۱۳۸۱ که یکسان سازی نرخ ارز انجام شد این کار را انجام می دادیم نرخ ارز حدود ۳۷۰۰ تومان می شد. یعنی قیمت واقعی ارز با این کار، امروز حول و حوش ۳۷۰۰ تومان بود.
سناریوی سوم هم در تعیین نرخ ارز هست که ثابت نگه داشتن و ما به التفاوت دادن به مردم و بنگاه های اقتصادی است. اگر ما به التفاوت تورم ها را با کشورهایی که ایران با آنها ارتباط داشت اعمال می کرد، امروز این وضعیت ارز را که دچار تنش و اثرگذار است تجربه نمی کردیم.
شما مدتی معاون بانک مرکزی بوده اید و در مورد استقلال بانک مرکزی هم کتاب تالیف کرده اید. به هر حال تمام حوزه های اقتصادی را رصد می کنید. آینده این وضعیت به وجود آمده در زمینه دلار را چگونه می بینید و آیا قیمت ها در همین محدود ۴ هزار تومان تثبیت می شود یا احیانا بالاتر یا پایین تر می رود؟
-من نمی توانم نرخ ارز را تعیین کنم.
پیش بینی شما از وضع آتی نرخ دلار چگونه است؟
-ما هنوز مدل اقتصادی و برنامه کلی و جامع برای حوزه اقتصادی نداریم. این موضوع خیلی مهم است. دولت هنوز نتوانسته است یک برنامه جامع اقتصادی ارائه بدهد. این باعث می شود که تاثیرش را روی مواردی مثل ارز هم بگذارد.
بنابراین اگردولت برنامه ¬های جامع اقتصادی که بحث های اشتغال و سرمایه گذاری را هدف قرار بدهد، نتواند تنظیم کند و ارائه بدهد، نوسانات نرخ ارز به همین صورت ادامه خواهد داشت.
آن برنامه اقتصادی که تهیه نشده است. پیش بینی شما برای ماه های آینده نرخ دلار به چه صورت است؟
-شما می خواهید عدد از من بگیرید. من الان نمی توانم عددی اعلام کنم. واقعا نمی توانم. این بستگی به موضوعات مختلفی دارد.
اگر قیمت دلار و ارز بخواهد افزایش پیدا کند بر تورم و قیمت اجناس و کالاها و بر مواد و کالاهای وارداتی تاثیر می گذارد. می خواهیم بدانیم که شما وضعیت را چگونه پیش بینی می کنید؟
– به اعتقاد من، دولت در بحث ارز نگران انتخابات نباشد. فکر می کنم اگر دولت یکسان سازی نرخ ارز را انجام بدهد برای مردم به لحاظ قیمت تفاوت نمی کند. به خاطر این که بیش از ۸۰ درصد ارز مورد نیاز در حال حاضر ارز متقاضی و آزاد است. حتی آن کمتر از ۲۰ درصدی که به با نرخ مبادله ای پرداخت می شود وقتی مواد یا محصول خریداری شده با ارز مبادله ای وارد کشور می شود، با قیمت آزاد با مردم محاسبه می شود.
بنابراین یکسان سازی نرخ ارز برای مردم فرقی نخواهد کرد. غیر از این که از رانت یک عده، جلوگیری خواهد شد. بر این اساس اگر دولت به مردم اعتماد کند و واقعیت ها را بیان کند با یکسان سازی نرخ ارز می تواند آرامشی را به بازار بدهد.
اگر یکسان سازی نرخ ارز انجام نشود چطور؟
-اگر این کار را انجام ندهد نرخ ارز افزایش پیدا می کند. هر چند که دولت سعی می کند در دوره انتخابات این را تحمل کند و این جهت گیری را ندهد ولی قطعا با تداوم سیاست های فعلی و با فرض ثبات همه آن شرایطی که وجود دارد قیمت ارز افزایش پیدا می کند. اما این که عدد چقدر است من واقعا نمی دانم.
من فکر می کنم روند آن برای سال ۱۳۹۶ می تواند تا ۲۰ درصد حرکت کند. با حفظ شرایط فعلی اقتصادی، نرخ ارز می تواند برای سال بعد تا این میزان افزایش پیدا کند
جبهه ملی ایران را چه می شود؟ یاران را چه شده…؟! دلنوشته ای از جمال درودی، عضو شورای مرکزی جبهه ملی ایران – تهران به مناسبت زندانی شدن هموندَش کورش زعیم
اعضای محترم شورای مرکزی جبهه ملی ایران، هموندان عزیز، امروز از انسانی سخن میگویم و به دفاع میپردازم که هرجا نام جبهه ملی برده شود نام او هم کنار آن قرار دارد. انسانی آزاده ، پژوهشگری توانا، تحلیلگری صاحب اندیشه ، نقادی دلسوز، مبارزی سخت کوش و شاگرد راستین مکتب مصدق که با تمام ذرات وجود به ایران عشق میورزد. او اکنون به جرم عضویت در جبهه ملی ایران وفعالیت در راستای اهداف آن در زندان بسر میبرد . او کیست … ؟ که میتواند باشد بجز مجنون از خود گذشته ای بنام کورش زعیم … ما یاران و هم اندیشان دراین مدت درباره او چه کردیم …؟ چه گفتیم … ؟ چه نوشتیم …؟ چه زود فراموش کردیم یار دیرینه و همسنگر خود را و چه آسان شکستیم عهد و پیمانمان را … ! شرم باد بر من و افرادی چون من که به خود نام دوست وهم پیمان مینهم .
دررابطه با بازداشت زعیم هر کس به نحوی سخن گفت ، جبهه ملی اروپا طی نامه اعتراض آمیز به من چنین گله کردند : « … آنچه که مربوط به شرافت ، کرامت ، وحقوق انسانی است وظیفه وجدانی هر فرد متعهد ملی است که با تمام قدرت از حقوق بشر دفاع نموده … برای ما جای بسی تامل وتاسف است که یاران ملی وآزادیخواهان درون مرز در مورد آقای زعیم سکوت کرده اند … »
در اینجا میخواهم خاطره ای نه چندان دوررا یادآور شوم . شاید ما را به اندیشه وا دارد . در دهه چهل و اوج مبارزات جبهه ملی ایران دستگاه امنیتی چندین نفر از دانشجویان وابسته به جبهه ملی را بازداشت کردند . فورا شورای جبهه ملی جلسه فوق العاده تشکیل داد و در آن نشست تصمیم گرفته شد به اعتراض دستگیر شد گان تمام اعضای شورا خود را به مقامات امنیتی معرفی و تقاضای بازداشت خود را نمایند ، صبح روز بعد اعضای شورا به اتفاق عده ای از دانشجویان از منزل زنده یاد الهیارصالح به طرف شهربانی حرکت کردند ودر برابر شهربانی تحصن اختیار کردند و اعلام داشتند ما را هم بازداشت کنید . سخنگوی جبهه ملی در گفتگوئی با ریاست شهربانی با اعتراض به بازداشت دانشجویان اظهار داشت : « این آقایان که دراینجا تحصن کرده اند اتهاماتی دارند که دستگاه امنیتی با همان اتهامات عزیزان ما را بازداشت کرده اند ، ما همان میگوییم که آنها گفته اند وبه همان راه گام بر میداریم که آنها برداشتند همان می اندیشیم که آنها می اندیشند ، بنابراین یا ما را بازداشت کنید یا آنها را آزاد.»
این تصمیم متهورانه شورای جبهه ملی چنان شور وهیجانی در داخل وخارج کشور ایجاد کرد که رییس شهربانی شخصا به میان متحصنین آمد وقول داد که همه بازداشت شد گان در یکی دو روز آینده آزاد خواهند شد و خواهش کرد به تحصن خود خاتمه دهند ، او به قول خود وفا کرد . آن شورا در آن برهه از زمان با اتحاد وهمبستگی واتخاذ تصمیمات بموقع توانست موقعیتی بزرگ و فراگیر کسب کند و درعرصه سیاسی ایران حرفی برای گفتن داشته باشد .آن روز چه بودیم و چه کردیم …. امروز چه هستیم وچه میکنیم … ؟ متاسفانه در حال حاضر این شورا قدرت وتوان وشهامت آن را ندارد که یک بیانیه چند سطری در دفاع از هموند وهم رزم خود انتشار دهد .اجازه ندارد بدون موافقت مقامات امنیتی یک نشست داشته باشد ونمیتواند یک بیانیه سیاسی بمناسبتهای مختلف منتشر کند . در حال حاضر تنها کارمثبت این شورا گذاشتن امضاء ذیل آگی های ترحیم است .
اعضای محترم شورای جبهه ملی ایران : امروز وظیفه وجدانی ، انسانی ، اخلاقی ، تشکیلاتی ، سیاسی به ما حکم میکند که سکوت را بشکنیم و به دفاع از آرمانهای جبهه ملی پرداخته و از یار همرزم دیرینه خود به دفاع بپردازیم ، و هرگز این ننگ را نپذیریم تا نا محرمان که خط فکری آنان با آرمانهای جبهه ملی ایران فرسنگها فاصله دارد به نام این عضو شورا و هیات رئیسه جبهه ملی کمپین تشکیل داده و به دفاع از او بپردازند .
یاران وهمفکران کمی به خود آییم ما امروزبه حق یا به ناحق درجایگاه بزرگ مردانی آزاده وفداکار و سخت کوش چون دکتر فاطمی ، الهیار صالح ، دکتر صدیقی ، دکتر سنجابی ، دکتر آذر ، داریوش فروهرو دهها از این شخصیتهای مبارزملی قرار گرفته ایم . آنها درراه اهداف و آرمانهای جبهه ملی ایران ازهمه چیز خود گذشتند و در عهد پیمان خود ثابت قدم ماندند . اگر امروز ما در خود آن قدرت و شهامت را نمیبینیم که در جایگاه آنان قرار گیریم بهتر آنست که با شجاعت به عدم توانایی خود اقرار کنیم و از صحنه کنار برویم و راه را برای دیگران باز بگذاریم .
در خاتمه خود را موظف میدانم به یک مساله که ازهر لحاظ حائز اهمیت است اشاره ای داشته باشم .
جناب آقای ادیب برومند این سنت دیرینه رجال سیاسی گذشته را چون قوام السلطنه و جمال امامی و … امثالهم را زنده نگه داشته و روزهای دوشنبه نشستی در منزل خود برقرار میکنند تا ارتباطشان بادوستان وعلاقمندان و شاعران همچنان حفظ گردد. این جلسات محفلی دوستانه و ادبی بوده وبه هیچ وجه ارتباطی با جبهه ملی ایران وشورای آن ندارد .
ولی آقای دکتر موسویان با اجازه و موافقت مقامات امنیتی ( بدون آنکه کوچکترین ممانعتی از برگذاری آن جلسات بعمل آید ) این نشستهای هفتگی را منتسب به شورای جبهه ملی اعلام میکنند . در حالیکه طبق نص صریح اساسنامه جبهه ملی ایران جلسات شورا زمانی رسمیت دارد که از یک یک اعضاء شورا با تعیین زمان ومکان برقراری جلسه رسما دعوت بعمل آید و افراد مختلف اجازه حضوردرجلسه را ندارند . و طبق ماده ۲۱ اساسنامه « جلسه های شورای مرکزی وقتی برای رای صلاحیت دارد که دوسوم اعضای شورا در جلسه حضور داشته باشند .»
پاینده ایران
منبع :سایت همبستگی برای دمکراسی و حقوق بشر در ایران