همه در انتظار مرگ آیت الله خامنهای بودند تا هاشمی رفسنجانی در آن “لحظه حساس تاریخی” در انتخاب رهبر بعدی تأثیرگذار باشد. اما در یک لحظه خبرگزاریهای اصولگرا نوشتند :”آیت الله هاشمی رفسنجانی دار فانی را وداع گفت.”
حالا آب راحتی از گلوی آیت الله خامنهای و اصولگرایان سنتی و افراطی پائین خواهد رفت که بدون هیچ دغدغهای کارشان را ادامه دهند. فاصله میان هاشمی رفسنجانی با خامنهای و اصولگرایان با ریاست جمهوری محمود احمدینژاد برجسته و عمیق شد و هر روز بر حملات طرفین به یکدیگر افزوده شد. انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ و جنبش سبز نیرویی تازه به هاشمی بخشید تا بیش از پیش از حافظان وضع موجود فاصله گیرد و خود را به سبزها و اصلاح طلبان نزدیک سازد.
اینک هیچ کس باقی نمانده است تا مانند هاشمی حداقل هر روز همتراز خامنهای ظاهر شود. اصولگرایان و نظامیان هر روز به او میتاختند که “کشور فقط یک رهبر دارد” و وظیفه هاشمی تبعیت از رهبری است، نه ایستادن در برابر رهبری یا همتراز او ظاهر شدن.
درست در اوج “جنبش سبز” آیت الله منتظری درگذشت و آن جنبش را از پشتوانهای قوی محروم ساخت. اینک با رفتن هاشمی رفسنجانی، اعتدالیون بزرگترین حامی خود را از دست دادند. او هر روز از توافق هستهای و حسن روحانی به عنوان رئیس جمهور بعدی دفاع میکرد. مرگ او در زمانی رخ داده که ۱۱ روز به آغاز ریاست جمهوری دونالد ترامپ و کمتر از پنج ماه به برگزاری انتخابات ریاست جمهوری ایران باقی مانده است. خاورمیانه گرفتار جنگ، کشتار و تجزیه است و گروههایی در بالاترین سطوح سیاسی آمریکا خوابهای بدی برای ایران دیدهاند.
هاشمی رفسنجانی به “وزنه تعادلی” در درون نظام تبدیل شده بود که به عنوان سنگر مقاومت در برابر افراطیترین بخشهای رژیم عمل میکرد. حسن روحانی قصد دارد که راه او را تداوم بخشد، اما فاقد سوابق و پیشینه اوست. هاشمی خود را به همه به طور طبیعی تحمیل کرده بود.
هاشمی هرچه بیشتر از مرکز قدرت به حاشیه آن رانده شد، بیشتر و بیشتر به واقعیتهای نظام توجه کرد و فهمیده بود که هیچ گریز و گزیری از تغییرات اساسی وجود ندارد.
هاشمی رفسنجانی میکوشید تا با بازسازی آرای آیت الله خمینی راهی برای حل مسائل بگشاید. در موضوع مذاکره و رابطه با دولت آمریکا این امر بیش از هر امر دیگری مشهود بود.
درباره ولایت فقیه، رهبری آینده و چگونگی آن نیز هر روز سخنی میگفت که کل اصولگرایان را علیه خود میشوراند.
مخالف حصر رهبران جنبش سبز و ممنوع التصویری سید محمد خاتمی بود. در آخرین نماز جمعهای که ظاهر شد، از اعتراضات مسالمت آمیز جنبش سبز دفاع کرد و به صراحت با سرکوبها مخالفت ورزید. امری که موجب شد آن نماز جمعه به آخرین نماز جمعه اش تبدیل شود. او تغییر کرده بود و در عین حال دموکراسی خواهان انتظار تغییرات بیشتری از او داشتند (رجوع شود به مقاله “از “عالیجناب سرخپوش” تا “عالیجناب سبزپوش” “).
آیت الله خامنهای هم سال هاست که به صراحت تمام او را نقد میکرد و به سخنان او درباره هر موضوعی پاسخ میگفت. در نماز جمعه ۲۹ خرداد ۱۳۸۸ گوشزد کرد که بیش از ۵۰ سال است که با هاشمی رفسنجانی دوست است، با این همه، در مسائل فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاست داخلی و خارجی با یکدیگر احتلاف نظر دارند و در مورد این اختلافات، نظرات محمود احمدی نژاد به نظرات او نزدیکتر است.
“تحریف امام خمینی” موضوع حساس دیگری بود که آیت الله خامنهای کل سخنرانی بیست و ششمین سالگرد در گذشت آیتالله خمینی- در ۱۳۹۴/۰۳/۱۴- را به آن اختصاص داد تا بگوید تفسیر هاشمی از امام تحریف امام است، نه تفسیر امام (رجوع شود به مقاله “چرا خمینی را تحریف میکنند و از او لیبرال و سکولار میسازند؟ “).
در مورد آمریکا هم آیت الله خامنهای خود را مجبور میدید که هر روز به سخنان هاشمی رفسنجانی- و طبعاً حسن روحانی- پاسخ بگوید.
تغییرات هاشمی رفسنجانی نه تنها موجب شد که خامنهای اصولگرایان افراطی- از جمله اعضای مثلث جیم: جنتی و یزدی و مصباح– و نظامیان را به جان او بیندازد و رسانههای نظام را در این راه به کار گیرد، بلکه اوج تعارض خود را در رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی برای ریاست جمهوری سال ۱۳۹۲ توسط شورای نگهبان نشان داد.
حال که هاشمی رفسنجانی رفته است، خیال خامنهای راحت میشود که بتواند طرحهای خود برای آینده عملی سازد. اما واقعیت چون مومی در دست افراد – هر اندازه هم که قدرت داشته باشند – نیست که آن را به هر شکلی که بخواهند در آورند.
اینک نوبت خامنهای و اصولگرایان است که “تحریف هاشمی رفسنجانی” را آغاز کنند. هاشمی مراحل زیادی را پشت سر نهاد. هاشمی سالهای پایانی، در برابر دیدگاههای و رهبری خامنهای و اصولگرایان قرار داشت. اعتراف علی خامنهای در نماز جمعه تاریخی نماز جمعه ۲۹ خرداد ۱۳۸۸ هیچ گاه فراموش نخواهد شد.
هاشمی دهه شصت، هاشمی مطلوب اصولگرایان و خامنهای بود. آنان دشمن هاشمی یک دهه اخیر بودند و هستند. با این حال، خبرگزاری بسیج – خبرگزاری فارس – این فیلم را به نمایش گذارد: “آیت الله رفسنجانی: عشق من آقای خامنهای است“. آیت الله خامنهای هم تمامی نقدهای رادیکالش بر هاشمی یک دهه اخیر را نادیده گرفت و پیام تسلیتش به کوشش نافرجامی برای خودی سازی هاشمی تبدیل شد. خامنهای تحلیل گران و منتقدان را خناسانی خواند که قصد داشتند بر مبنای اختلافات نظری این دو از “محبت عمیق” هاشمی به خامنه ای بکاهند، اما شکست خوردند. ولی فقیه بر این مرگ هاشمی را به “محبت شخصی عمیق او به من” فروکاست.
هاشمی رفسنجانی یکی از مهمترین شخصیتهای سیاسی چهار دهه اخیر ایران بود. هنوز فرصت بسیاری برای داوری درباره افکار و گفتار و رفتار او وجود دارد. دشمنان و مخالفان درونی و بیرونی هاشمی رفسنجانی در این نکته که او شخصیت بسیار تأثیرگذاری بود، اختلاف نظری نخواهند داشت. اما از این جا به بعد اختلاف نظرها آغاز خواهد شد.
او در این هفتههای آخر برای امیر کبیر بغض و گریه کرد. آیا این بغض و گریه، بغض و گریهای برای سرنوشت خطرناک و بغرنج ایران و ایرانیان نبود؟ کارل پوپر و ریچارد رورتی کاهش دردها و رنجهای درمان پذیر انسانی را وظیفه اخلاقی روشنفکران و سیاستمداران به شمار میآوردند. آیا راهی برای کاهش درد و رنجهای مردم ایران وجود دارد؟ آیا هاشمی رفسنجانی میراثی در این زمینه از خود به یادگار گذارده است؟
سگ به این دلیل که دین مبین اسلام حکم برنجس بودنش داده است روزانه محبوب ترمی شود. چنین حکمی نشانۀ اعتبار و منزلت این حیوانِ مفید ومهربان و وفادار شده است. استدلال اسلامیون که سگ موجودی ست پلید و کثیف بی پایه است. بربنای چنین استدلال هائی انسان پیش از سگ به معراجِ نجاسات رفته است.
۱
وقتی میانِ هلهلۀ شادی های بازیگوشانۀ ما زوزۀ درد می کشید وما خندان و رقصان به امید خُردتر کردن جسم و جان اش پاره آجری را که در معصومیت دست های کوچک ما جا نمی گرفت، چند باره به سوی اش پرتاب می کردیم، نمی دانستیم اسطوره است حیوانی که زخم خوردۀ دستِ ما لنگان و نالان می گریزد. اسطوره ای همزاد و هم مقام انسان، ویار و یاورش درآئین مهر و میترا.
وقتی دُمِ کودکان اش را آتش می زدیم تا با نعره های سوزش آتش و گریزش، بساط شادی مان گرم کنیم به ما نگفته بودند در بندهشن آمدهاست” از آفریدگان مادی، سگ، نگهبان و از میان برندهٔ دروج و درد است و با چشم همهٔ ناپاکیها را از میان میبرد”، و مقدس اشت چونان آتش و ایزدان که در اسطوره آفرینش آمده اند.
وقتی زاغ شان را چوب می زدیم تا به وقت عشق بازی سراغ شان برویم و با چوب و سنگ و آجر” قفل” عاشقانه شان خُرد کنیم به ما نگفته بودند که به کشتارواقعیتی، به بزرگیِ معنا و کردارِ مهربانی و نگهبانی و وفاداری دست می زنیم.
به ما نگفته بودند آن که زیرسایه ی درخت توتِ محله مان با نگاهی ملتمسانه لَه لَه زنان بزاق مرگ بر زمین می ریزد تا ماموران شهرداری با آشغال گوشتِ آلوده به سّم سیانورو خُرده شیشه وسوزن با زجرکش کردن اش وظیفه شرعی و بهداشتی انجام داده باشند، از اهالیِ کوی دوستی و محبت است. به ما نگفته بودند قربانی ما درزمرۀ نخستین جانورانی ست که به دستِ همین انسان اهلی شده ، و در همزیستی و هم نشینی با انسان به آدمی نزدیک و انیس شده تا که رشد مغزش، به ویژه قشر( کورتکس) مغزش، یکی از پیچیده ترین و بازتاب پذیرترین مغزها و نظام های عصبی در میان حیوانات شود. وهمین حکمت سبب شود تا ” پاولوف” و دانشمندانی چند برای پژوهش های ارزشمندشان در حوزۀ شناخت روان (روح) آدمی سراغ اش بروند. و کار پژوهش ها به آنجا بکشد که “سگ پاولف”، از خود پاولف معروف ترشود!
وقتی نفرین کنان و ناسزا گویان او را از خود می راندیم به ما نگفته بودند که او متنوعترین حیوان روی زمین است ونیاکان مان درپرورش اش مرارت ها کشیدند تا او نقشخویش درجوامع انسانی بر عهده بگیرد، و گرفت، در شکار، گلهداری، بارکشی، محافظت، پژوهش های علمی، کمک به پلیس و نیروهای نظامی و خدماتی ، و کمک به انسان هائی که دچار ناتوانی های مختلف جسمی و روانی اند.
به ما نگفته بودند که سگ در مدیریت بحران و کنترل بسیاری ازمشکلات جسمی وروانی انسان یاری رسان انسان است، و از عوامل بروز آرامش، وکاهنده و جلوگیری کنندۀ فکرهای منفی، از جمله خودکشی ،و عامل دلگرمی به ادامه زندگی ست . بسیاری افراد نقش سگ را مهمتر از خانواده ، دوستان و سرگرمیهای دیگر دانسته اند،سگی که نقش آفرین دراشاعه وفاداری و کاهندۀ رنج های بسیاری ازآسیب های جسمی و روانی ست.
۲
درهیئت جوانان حجتیۀ خیابان بی سیم نجف آباد ( خیابان طیب حاج رضائی)، حاج آقا شهیدی و ناطق نوری و شیخ علی به ما گفته بودند: دین مبین اسلام – مثل برخی ادیان مشابه اش- حکم برنجس بودن و نجس العین بودنِ سگ داده است، و سگ هم عینِ نجس و هم متجنس است، و این حکم بسنده به حدود ۱۴۰۰ سال قبل نشد، که تا به آنروز وامروزمعتبرمانده است. آن ها برایمان تعریف کردند که نجس در فقه اسلامی یعنی: ” کثیف، ناپاک، ضد طهارت، ضد نظافت، پلید و پلیدی ظاهر و باطن، و نجاست نیز همان قذارت وکثیفى است که برخی با حواس انسان قابل درک اند و پاره ای با دیده بصیرت.
آن ها به ما گفتند:” سگ حیوانی ست کثیف، ناپاک، ضد طهارت، ضد نظافت، پلید در ظاهر و باطن با تاثیرات منفی بر روح و روان انسان. وبخاطر شدّت پلیدی سگ باید از آن دوری و اجتناب کرد، که نماز ندارد جائی که سگ هست و در خانه ای که در آن سگ هست ملائکه وارد نمی شوند، که ناپسند است در خانه مرد مسلمان سگ باشد، و کسی سگی را نگهداری نمی کند مگر اینکه هر روز از عمل او کاسته شود که خیری درنگهداری سگ نیست.”
از” ابى هریره” نقل می کردند که پیغمبراسلام به خانه قومى از انصار مى رفت که خانه هائى نزدیکتر از آن هم بود ولی به آن خانه های مشخص نمى رفت و این بر آنها ناگوار بود. سبب را جویا شدند، گفت: سگ در خانه شما است. از این دست فرمایشات از کشکول محمد و ۱۴ معصوم اش، به ویژه ازکشکول بحرالعلوم بسیار بیرون کشیده اند:
“…در قرآن در سه مورد از سگ سخن گفته شده، یکی سگ اصحاب کهف است، سگی که بر آستانه ی غار نگهبانی می دهد، سگی که در دهانه غار، یعنی محلی غیر از محلّ زندگی و استراحت اصحاب کهف آرمیده بود. دومین هم ماجرای بلعم باعورا است در سوره اعراف، که بلعم باعورا ، عالم دانشمندی که دنیاپرستى و پیروى از هواى نفس به سگ تشبیه و مسخ شد . وسوم آیه ای که سخن از حلال بودن گوشت حیوانی است که توسط سگ شکاری صید شده است.”
آقا شهیدی و ناطق نوری و شیخ علی روایت ها در کّله ما می کردند که :”همانا خداوند نیافرید خلقی را که نجس تر از سگ باشد”
“هرگاه سگ از ظرفی آب خورد، آن آب را دور بریز”، ” اگر رطوبتی از سگ به لباس شما برخورد کرد، آنرا بشوئید، محل تماس سگ را بشوئید”. ومی گفتند از امام جعفر صادق شان در بارۀ نوشیدن و وضو گرفتن با پس مانده آبی که بعضی از حیوانات نوشیده اند، سوال شد، وی درباره سگ گفت: از آن آب ننوشید و وضو نگیرید.او نجس است . به خدا او نجس است” .
آن ها در باره سگ های ” بیابان زغالی” و بی سرپناه بد می گفتند اما ” کلب مُعَلَم ” را تحسین می کردند. ازسگ های آموزش دیده ، ازسگ های شکاری که دیگر نجس و غیر قابل خرید و فروش دانسته نمی شدند، سگ هائی که در نقاشی های شکارگاه های سلطنتی و بساط تفریح و تفرج درباریان دیده بودیم.
پرسیده بودیم فلسفۀ اسلامی نجس بودن سگ چیست ؟ و به ما گفتند:
۱- بدن سگ محل پرورش میکروب ها ی خطرناک است و سگ عامل یکی از خطرناک ترین بیماری ها به نام هاری است
۲- سگ حیوانی است که زود با انسان مانوس می شود واین مجالست روح سگی ( حیوانی) و ” سگ شدگی” را در انسان تقویت می کند
۳- انس ونزدیکی با سگ سبب می شود که اعضای خانواده فراموش شوند و برای آن ها وقت گذاشته نشود.
۴- سگ بازی باعث می شود انسان از خدا غافل شود.
نه فقط آخوندها که برخی از شاعران و نویسندگان مان هم به ما می گفتند که سگ” نجس” وحیوانی ست ” پست” :
کی شود دریا به پوز سگ نجس// کی شود خورشید از پف منطمس
سگ هماره حمله بر مسکین کند// تا تواند زخم بر مسکین زند
……………………….
یکی با سگی نیکویی گم نکرد/ کجا گم شود خیر با نیکمرد؟
…………………….
سگ از ناتوانی مهربان است
وگرنه سگ کجا و مهربانی
…………………….
سگ با زبان خود زند بر زخم خود دوا
کمتر از سگ کسی ست که زخم زبان زند
……………………
اگر برکهای پر کنند از گلاب// سگی در وی افتاد کند منجلاب
………….
تو قدر و قیمت سگ ز من چه می پرسی؟
سگ محله ی لیلی حکایتی دارد
سگی که معبر او پیچ کوچه لیلی است
فقط به خاطر لیلی ست قیمتی دارد.
…..
در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت
این عوعوی سگان شما نیز بگذرد.
۳
آخوندها بیش ازبرخی از شاعران و نویسندگان رابطه ما را با سگ ها خراب کردند. شایدم اگر سرگرمی به اندازه کافی می داشتیم، سراغ آزار و اذیت سگ نمی رفتیم . دیراما به لاطائلات آخوندها پی بردیم. با تاخیر به عقل مان رسید که:
۱- سگ مثل همه حیوان ها و انسان ها، ناقل بیماری های بسیاری ست. بیماری هاری یکی آن هاست که بسیاری از حیوانات، چه وحشی و چه اهلی اعم ازانسان، گوشتخوار،علفخوار، جوندگان وبرخی از پرندگان ( مثل خفاش ) به این بیماری مبتلا می شوند و به دیگران منتقل می کنند. بنابراین اگر به صرف خطر بیماری هاری و برخی بیماری ها سگ نجس اعلام شده باشد این حکم می باید در مورد بسیاری از حیواناتی که مسلمانا ن ازگوشت تا مغز، و از شیر تا تخم شان را هم تناول می کنند، مرعی شود. انسان – مسلمان و غیرمسلمان – از سگ توان بیماریزائی بیشتری دارد، آنهم بیماری ها درمان ناپذیر ومسری و کُشنده، ارگان های بدن انسان هم به لحاظ فلورمیکروبی از سگ ” نجس تر” و کثیف ترند. دهان انسان از نظر میزان و انواع میکروب های خطرناک، کثیف تر از دهان سگ است. بنابراین اگر معیار بیماری زائی سگ است می باید انسان مسلمان ، به ویژه آنان که حکم نجاست صادر کرده اند، خود نیز نجس اعلام شوند.
۲- نگرانی از جلوس روحِ”سگی” به کالبد مسلمانان نگرانی بیهوده ای بوده و هست، شترنزدیک ترین حیوان به امت مسلمان بوده است و گوشت اش هم تناول شده و می شود، آیا کینه وسرکشی و رفتار شتری در ذهن و رفتارمسلمانان ورود کرده است؟
۳- سگ گرمابخش جمع های خانوادگی، محافظ و سرگرم کنندۀ افراد خانواده، و اموزگار مهربانی و وفاداری در خانواده بوده و هست. این تجربۀ صدها میلیون انسانی ست که سگ عضوی از خانوادۀ آن هاست.
۴- کسانی که سگ را نجس می دانند و با آن زندگی نکرده اند بر چه مبنائی ادعا می کنند سگ بازی باعث می شود انسان از خدا غافل شود؟. بسیاری از مسیحیان سگ را هدیه الهی می دانند که با مهربانی و وفاداری آن ها را به خدا نزدیک تر کرده است. زندگی با سگ سبب شده است آنان به چنین تجربه و برداشتی دست یابند.
سگ ها باید خرسند باشند که دشمنان شان، پیامبران بلاهت و سفاهت اند. ببینید دربرابر واقعیت ها و پرسش های مطرح شده ، آخوندها چه اراجیف و توجیه هائی ردیف کرده اند:
” اگر دو مرد عادل بگویند سگ نجس است، و نیز اگر یک نفر عادل هم بگوید سگ نجس است، بنابر احتیاط واجب، باید ازسگ اجتناب کرد” . “حکم شرعی مبنی بر نجاست سگ، مقدمه ای برای فاصله گرفتن از این حیوان و استفاده هایی است که بیگانگان و اقلیت ها و یا افراد لاابالی با بی اعتنایی به مسایل شرعی می کنند. اصل نجاست سگ از روایات و احادیث معصومین ثابت می شود. یکی از مسلّمات احکام اسلامی این است که احکام شرع ، تابع مصالح و مفاسد واقعی است. اگر مصالح و مفاسد نبود ، نه امری بود و نه نهی و نه حکم به نجاست و طهارت. پس همانطور که امام رضا فرموده، هر جا دیدیم از طرف شارع مقدّس عملی واجب گردیده، می فهمیم در آن عمل، مصلحتی است که به دست آوردن آن مصلحت، مطلوب است، اگر چه ازآن آگاهی نداشته باشیم . همچنین اگر خداوند یا پیامبریا معصومان ازعملی نهی نموده اند، یا به خاطر مفسده و ضرری است که اجتناب ازآن لازم است و یا بخاطر مصلحتی است که درترک آن عمل می باشد. درمساله نجاست سگ نیز همین گونه است، لازم نیست به دنبال ضرری مثل بیماری و امراض خاصّی باشیم ، شاید مصلحت دیگری درکاراست که سبب این حکم شده است و ما از آن بی اطّلاعیم بنابراین در پس هر نهی و امری، مصلحت و مفسده ای است، که گاهی اوقات به خاطر اطلاعات اندک علمی به مفاسد و مصالح آن پی نمی بریم . البته درعین حال پذیرش آن ازروی تعبّد، منافاتی با عقلانیت ندارد. احکام و مقرّرات دینى هم نسخههایى است که پیامبران الهى و پیشوایان دینى از طرف خدا براى بشر آوردهاند و جز سعادت و خوشبختى بشر منظور دیگرى ندارند. هرگز نباید انتظار داشته باشیم که با معلومات محدود بشرى به تمام اسرار و فلسفه احکام دستیابیم، زیرا این احکام از مبدئى سرچشمه گرفته است که تمام علوم و دانش هاى وسیع امروز، دربرابر علمش قطره ای بیش نیستند. زیرا عدم درک فلسفه و مصلحت حکمی، غیراز آن است که مصلحت و فلسفه ای نداشته باشد. چه بسا عدم ذکر فلسفه بعضی احکام، خود فلسفه و هدفی داشته باشد.”
البته سگان شانس آورده اند که در بساط ” اطعمه و اشربه” آخوندی جائی ندارند:
” شهید ثانى در بحث اطعمه و اشربه کتاب مسالک، مى نویسد: اگرانسان، داراى سگی بی آزار و گوسفندی گرسنه باشد، براو واجب است تا گوسفند را آب و علف دهد، یعنی نجات گوسفند برسگ اولویت دارد. صاحب جواهر در این حکم به شهید ثانی ایراد گرفته و می گوید: حفظ جان سگ اولویّت دارد، زیرا مى توان گوسفند را سربرید و خورد ولى این کار درمورد سگ ممکن نیست.”
۴
دیرفهمیدیم اما درست فهمیدیم که چگونگی رفتارِ با سگ نشان دهندۀ شخصیت آدمی وازمیزان های مدنیت یک جامعه است.
دیر فهمیدیم که همۀ ادیان و مذاهب نگاه غیر انسانیِ آخوندی به هستی مهربان و باوفای سگ ندارند. اگر محّمد و معصومین و عقبه های شان سگ را نجس خواندند وازامت شان خواستند این حیوان را بیازارند، تحقیر کنند و از خود برانند در عوض پُرشمارند مارتین لوترها و پیروان اش که سگ را از بهترین هدیه های خدا برای بشردانسته اند. اگر اهل تشیع به نام سگ آل الله و آل علی سگ را تحقیر کرده اند، که به وقت سلام رساندن به امامان، به ویژه امام حسین شان مایه بگذارند که:” سلام من، سگِ روسیاه را به آقا اباعبدالله برسان”، کسانی نیز بودند ازهمین تبار که قلندرانه و عارفانه سگ را همراه خود به مسجد بردند، تا با افتخارِ حضور “سگ آستانِ حضرت دوست” درمسجد، برخود ببالند. اگربسیارانی ازاهل دین و قلم حقارت آدمی وپذیرش زبونی زخم و طعنه و اطاعت محض را به نام ” سگ شدگی” برسگ فرافکندند، خود بیگانگی آدمی توجیه کرده اند. والبته می نویسند تا آبروداری کنند که سعدی علیرغم پست انگاشتن سگ، باعبارت :” میازار موری که دانه کش است،که جان دارد و جان شیرین خوش است” ، بصیرت فرهنگی جامعۀ ایرانی نسبت به حقوق حیوانات را نشان داده است.
اما امروزمان چگونه است؟ وقتی موجودی همچون خمینی در قرن بیستم و بیست و یکم اعلام می کند :”سگی که در خشکى زندگى مىکند، حتى مو و استخوان و پنجه و ناخن و رطوبتهاى آن نجس است، ولى سگ دریایى پاک است” ازپیروان و امت این انسان نمایِ انسان کُش چه انتطاری می توان داشت که اهمیت و ارزش مفاهیمی چون جامعه طبیعی و زیست محیطی را دریابند، و حق حیات، حق درمان، حق آرامش، حق زیست جمعی، حق پرهیز ازهرنوع خشونت، حق پرهیز ازهرگونه نسل کشی، وحق استفاده از حیات وحش را بفهمند؟. بدیهی ست که نمایندگان این اُمت در مجلس شان با استناد به قواعد فقهی و شرعی، نگهداری و تردد سگها در خانه و خیابان ممنوع اعلام کنند.(طرح ارائه شده نمایندگان مجلس در سال ۱۳۸۹) و مصوبه این طرح را نیزدرقالب الحاق ماده ای به قانون مجازات اسلامی الحاق کنند تا برای کسانی که مبادرت به نگهداری سگ، به عنوان حیوانی مضرو خطرناک و نجسالعین در منزل خود میکنند، و یا در ملاعام سگ می گردانند، مجازات در نظر گرفته شود .
از حکومتی اسلامی و بشرستیز وانسان کُش نمی باید انتطارداشت سگ آزاری وسگ کشی درقوانین جزائی اش جرم انگاری شود و حقوق حیوانات و منع هرگونه حیوان آزاری مرعی شود، اما ازمردم آگاه چنین درخواستی می توان داشت که این حق و حقوق رعایت کنند و آموزش دهند. چنین باد!
۵
کنارمن لَم داده اند. دارچین چشم به کامپیوتردارد، و بِلا با دُمش بازی می کند. نمی دانند این یادداشت را به احترام آنان نوشتم. دارچین وبِلا، دو خواهرِدوقلو، دورفیقِ نازنینم، تندیس های وفاداری اند، و شادا که مهرشان به سینه دارم.
خانواده عبدالفتاح سلطانی، زندانی سیاسی محبوس در بند ۳۵۰ زندان اوین، در یادداشتی همزمانی سه عید از سه دین ابراهیمی را مناسبتی میمون برای آزادی دانسته و نوشته اند: امید ما از انتظار مداراجویی برای آزادی بزرگ خانوادهمان، عبدالفتاح سلطانی ایرانی مسلمان مومن نیکوکار قانونگرا در این روزهای جشن ۳ عید؛ امیدی است که ناامید نخواهیم شد! همسر و پدر عزیز ما سالهای زندانی خویش، که شامل آزادی او شود را گذرانده و اکنون در بند ۳۵۰ اوین غریبانه با بیماری بیرحم دست و پنجه نرم میکند. مصرانه آزادی ایشان را استدعا داریم!
به گزارش کلمه، عبدالفتاح سلطانی در تاریخ نوزدهم شهریور ماه ۱۳۹۰ در مقابل دادگاه انقلاب بازداشت و تا به امروز در زندان بهسر میبرد. این در حالی است که تقاضای اعاده دادرسی آقای سلطانی تاکنون بیپاسخ مانده است.
این وکیل دادگستری ابتدا به ۱۸ سال زندان و بیست سال محرومیت از وکالت محکوم شد که در دادگاه تجدید نظر، به ۱۳ سال زندان کاهش یافت. در نهایت، حکم آقای سلطانی در پی اعمال ماده ۱۳۴، به ده سال زندان و دو سال محرومیت از وکالت کاهش یافت.
مشارکت در تأسیس کانون مدافعان حقوق بشر و مصاحبه با رسانهها درباره پرونده موکلانش، از جمله اتهامهای آقای سلطانی بوده است.
متن این یادداشت کوتاه را که برای انتشار در اختیار کلمه قرار گرفته با هم میخوانیم:
سه روز مهم و شادی بخش برای سه دین ابراهیمی مقارن هم قرار گرفته است؛ میلاد پیامبر مکرم اسلام (۱۷ ربیعالاول)، عید هانوکای یهودیان (۲۴ربیعالاول) و تولد عیسی مسیح – کریسمس- (۲۵ ربیعالاول). بهترین موقعیت برای تبریک به پیروان سه شریعت بزرگ: اسلام، مسیحیت یهودیت و امید به زندگی برای این مردم است چون این یادآوری میراث بزرگی است که از نیای مشترک این سه آئین ابراهیمی در توحید و وحدت پیروان باقی مانده است. چه بجا و چه بحق است که در این روزهای مبارک؛ ما خانواده عبدالفتاح سلطانی، به آزادی ایشان و بازگشت سریع ایشان به آغوش خانواده دلبندیم!
قرآن با مهربانی و الفت در بیش از ۱۰ آیه به یهودیان و مسیحیان وعده داده اگر به تورات و انجیل و آنچه از جانب پروردگارشان بر آنها نازل شده است عمل کنند، از زمین و آسمان به آنها برکت خواهد داد (مائده ۶۶). قرآن در چندین آیه به مسلمانان فرمان داده است با احتراز از موضوعات مورد اختلاف، و تکیه بر مشترکات میان پیروان شریعتهای دیگر با آنها مدارا کنند. (بقره و آل عمران).
پیام اسلام رحمانی درباره رفتار با پیروان ادیان دیگر با مهربانی است، رواداری با آنها و وعده برکت را به آنها میدهد. لذا امید ما از انتظار مداراجویی برای آزادی بزرگ خانوادهمان، عبدالفتاح سلطانی ایرانی مسلمان مومن نیکوکار قانونگرا در این روزهای جشن ۳ عید؛ امیدی است که ناامید نخواهیم شد! همسر و پدر عزیز ما سالهای زندانی خویش، که شامل آزادی او شود را گذرانده و اکنون در بند ۳۵۰ اوین غریبانه با بیماری بیرحم دست و پنجه نرم میکند. مصرانه آزادی ایشان را استدعا داریم!
با احترام و تبریک!
۵٣ تن از آنها به قتل رسیده و عامدانه هدف قرار گرفتهاند.
٢١ تن از آنها در هنگام انجام وظیفه اطلاع رسانی کشته شدهاند.
گزارشگران بدون مرز(RSF) برای نخستین بار در بیلان سالانه خود آماری کلی از کشتگان به شمول خبرنگاران، شهروندخبرنگاران و همکاران رسانهها ارائه میکند. باردیگر تأکید میکنیم. که شهروندخبرنگاران در سالهای اخیر به ویژه در حکومتهای سرکوبگر و یا در کشورهای در حال جنگ، نقشی گاه تعیین کننده در تولید و انتشار خبر داشتهاند. در این بیلان که از روز نخست ژانویه ۲۰۱۶ (۱۱ دیماه ۱۳۹۴) تا روز نخست دسامبر ۲۰۱۶ ( ۱۱ آذرماه ۱۳۹۵) را در بر میگیرد. آمارها تا جایی که ممکن بوده به تفکیک ارائه شده است.
گزارشگران بدون مرز (RSF) برای تهیه این آمار روش بررسی دقیق دادهها را برگزیده است. برای هر کدام از کشتگان باید چگونگی کشته شدن پیدا باشد. اینکه عامدانه و به عنوان خبرنگار بودن هدف قرار گرفته است و یا در هنگام انجام وظیفه، برای نمونه در حال تهیه گزارش در محیطی نا امن کشته شدهاند. کشتهشدگانی که نمیتوان با بی گمانی چرایی مرگشان را تعیین کرد، تا زمان مشخص شدن این امر در فهرست تحقیق سازمان میمانند. این نیز یکی از علتهای کم بودن آمار کشتگان نسبت به سال گذشته است.
کشتگان سال جاری ٧۴ تن است که نسبت به ١٠١ کشته در سال گذشته کاهشی ٢٧ درصدی داشته است. یکی از علتهای این کاهش چشمگیر فرار خبرنگاران از کشورهای خطرناک و در حال جنگ است: نخست سوریه، عراق و لیبی و سپس در یمن و افغانستان و بنگلادش و یا در بروندی. بخشهای مهمی از این کشورها به سیاهچالهای اطلاع رسانی تبدیل شده است. دلیل دیگر کاهش، حاکم شدن جو رعب و وحشت در برخی از کشورها از سوی درندگان آزادی اطلاع رسانی است. این دشمنان آزادی رسانهها با بستن خودسرانه رسانهها و بازداشت روزنامهنگاران، سانسور را چیره میکنند. در این کشورها خبرنگاران با وجود داشتن شجاعتی کمنظیر اما از وحشت آزارها و به ویژه کشته شدن به خودسانسوری پناه می برند. برای نمونه می توان مکزیک و سودان جنوبی را مثال اورد. نزدیک به سه چهارم کشتگان این سال همچون خبرنگار دانسته هدف قرار گرفتهاند. در این باره افغانستان را میتوان نمونه آورد که در آن ده تن (سه خبرنگار و هفت همکار رسانهها) به قتل رسیدهاند و یا در مکزیک که ده تن کشته شدهاند. این آمار هشدار دهنده نشانگر خشونت بیش از پیش هدفمند علیه خبرنگاران و شکست ابتکارهای جهانی برای حفاظت از خبرنگاران است.
در ١٠ سال گذشته دست کم ٧٨٠ خبرنگار حرفهکار کشته شدهاند. دو سوم خبرنگاران کشته شده در سال ٢٠١۶ در مناطق جنگی به قتل رسیدهاند، به وارانه سال گذشته که شمار بالای از خبرنگاران همچون تحریریه شارلی هبدو که در مناطق غیر جنگی کشته شده بودند. با این حال کشورهای در صلح نیز میتوانند دوزخ برای خبرنگاران باشند. مکزیک مرگبارترین این کشورهای برای خبرنگاران حرفهکار است، آنها همزمان قربانی خشونت کارتلهای جنایت سازمانیافته و پلیس ومقامات فاسد هستند.
۴ گزارشگر در کشورهای خارجی جان دادند.
در سال ٢٠١۶، کم و بیش تمام خبرنگاران در کشورهای خود کشته شدهاند. تنها چهار خبرنگار در محل ماموریت خود در کشوری دیگر جان باختهاند. در اوریل (اردیبشهشت/ ثور) خبرنگار سوری، محمد ظاهر ال شورکت، همکار شبکه حلب تو دی با شلیک گلوله ستیزهجویان داعش در قاضی انتب ترکیه کشته شد. دیوید گیلکی، خبرنگار عکاس رادیوی ملی آمریکا (ان پی آر) به تاریخ ۵ ژوئن( ١۵ جوزا- خرداد) در کنار همکارش ذبیحالله تمنا در افغانستان جان باخت. در ماه اکتبر (مهر/میزان)جیرون، خبرنگار عکاس اورلیمان همکار هفتهنامه کانک(Knack) به دست یک تک تیرانداز داعش در لیبی به قتل رسید. و در آخر محسن خزایی خبرنگار صدا و سیما جمهوری اسلامی ایران در تاریخ ۲۲ ابان ماه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به ناحیه سر در منطقه منیان در غرب شهر حلب کشته شد.
در سال ٢٠١۶ با ۵ کشته ٧% کشتگان زن هستند
مریم ابراهیمی، مهری عزیزی و زینب میرزایی سه قربانی حمله به کارکنان طلوع نیوز هستند. در شام چهارشنبه ۳۰جدی ١٣٩۴ در منطقه دارالامان کابل یک انتحار کننده موتر خود را در کنار یک موتر حامل کارمندان کابورا پرودکشن متعلق به گروه رسانهیی”موبی” که تلویزیون طلوع جزو آن است،منفجر کرد در این حمله ۷ تن به شمول شش کارمند گروه رسانه ای موبی به قتل رسیدند. این حمله در تاریخ تهاجم به رسانهها و ژورنالیستان افغانستان بی سابقه بوده است و مسولیت آن را گروه جهادگرای طالبان برعهده گرفت. طالبان این رسانه و شبکه تی وی وان را پیش از این « هدف نظامی» اعلام کرده بودند. انابل فلورس سالازار، گزارشگر روزنامهی ال سول دو اوزابا، در مکزیک در تاریخ ٨ فوریه ربوده و فردای انروز پیکرش بی جانش در جادهای در ایالت پوبلا پیدا شد. وی بالای جنایات سازمان یافته گزارشگری میکرد. سهلاد عثمان ساگال تهیهکننده و مجری رادیو دولتی موگادیشو در تاریخ ۵ ژوئن در خیابان بدست مردان مسلح کشته شد. ارتکاب این جنایات را کسی بر عهده نگرفت اما شبه نظامیان اسلامگرای ال شباب که در پایتخت سومالی فضای رعب و وحشت ایجاد کردهاند مظنون به این قتل هستند.
سوریه دوزخ خبرنگاران
سوریه با جنگی که پایان ناپذیر به نظر میرسد در این سال با ١٩ قربانی مرگبارترین کشور جهان برای خبرنگاران است. عثمان جمعه عکس خبرنگار ١٩ ساله آژانس بریتانیایی ایماژ لیو ( Images Live) به تاریخ ۵ ژوئن در پی بمباران یکی در حلب کشته شد. جنایت جنگی که متأسفانه در کشور چند پاره شده از جنگ که آزادی اطلاع رسانی از همه سو پایمال میشود و خبرنگاران در هر لحظه میتوانند قربانی بمباران و یا شلیک تک تیراندازان شوند، ماموران رژیم بازداشتشان کنند و یا از سوی گروههای جهادگرا به گروگان گرفته شوند.
مکزیک ترور و مصونیت از مجازات کارتلهای جنایات سازمان یافته
در سال ۲۰۱۶ به ظاهر این کشور در صلح با ٩ خبرنگار کشته شده مرگبارترین کشور امریکای لاتین است. پدرو تامایو رؤسا ، ۴٣ ساله در منزلش و در برابر جشمان همسر و دو فرزندنش در وراکروز به قتل رسید. با آنکه در پی جندین تهدید جدی وی تحت حفاظت پلیس قرار داشت. وی با نشریه آل کالور پولیتیکو ( Al Calor Politico ) و پینیرو دو لا چونکا ( Piñero de la Cuenca) همکاری میکرد. به گفته شاهدان قاتلان وی به آرامی صحنه حنایت را ترک کردند و پلیس های حافظ او در ده متری منزل هیچ اقدامی نکردند.
موصول خبرنگاران هدفهای داعش
در شمال عراق در پی آغاز حمله برای آزادی شهر موصول خبرنگاران باید خطر بیشتری را برای انجام وظیفه خودپذیرا شوند. همراه با نیروهای نظامی عراق و کرد ، خبرنگاران و فلمبرداران عکسان و همکاران رسانهها به شکل مستقیم هدف تک تیراندازان داعش و یا انتحارگران قرار میگیرند. علی ریسان ، ٣٣ ساله فیلمبردار شبکه عراقی السومریه با گلوله تک تیراندازان داعش در نزدیکی روستای الشورا در جنوب موصول به قتل رسید.
تهدید و ترور طالبان در افغانستان
حنگ تحمیل شدهی طالبان به مردم اصلیترین منبع ناامنی در افغانستان است. اما متأسفانه طالبان تنها نیروهایی نیستند که برای رسانهها محدودیت ایجاد میکنند. جنگسالاران و مسوولان سیاسی محلی نیز ژورنالیستان را تهدید میکنند. قوای دولتی و پلیس نیز با ممانعت از پوشش خبری برخی عملیات نظامی در خبر رسانی آزاد خبرنگاران اخلال ایجاد میکنند. نخستین هدف دشمنان آزادی رسانهها در دهشتافرینی به سکوت وادار کردن رسانهها و محروم کردن مردم از اطلاع رسانی مستقل است. با وجود تلاشهای شجاعانه ژورنالیستان برای انجام وظیفه اطلاع رسانی خود در مناطقی که جنگ جریان دارد، از این میان هلمند، کندز، بغلان، ننگرهار، تخار، غزنی و فراه این ولایات در حال تبدیل شدن به سیاهچالهای اطلاعرسانی هستند. به تاریخ ۱۴ عقرب، نعمتالله زهیر خبرنگار تلویزیون آریانا در ولایت هلمند، بر اثر انفجار ماین بر موترش در منطقه “سره گودر” کشته شد. در طی شش ماه گذشته این ولایت صحنه جنگ میان قوای دولتی و جنگجویان طالبان است. نعمتالله زهیر در دم جان باخت و راننده و دو خبرنگار دیگر که موتری دیگری بودند مجروح شدند.
سالگرد ۱۶ آذر به برخی فرصت داده تا مانوری برای پس راندن دانشجویان از صحنهُ سیاست در پیش بگیرند، با تظاهر به خیرخواهی، با آشفته سازی گفتار تاریخی و طبعاً با استفاده از امکانات رسانه ای مافیای اصلاح طلبان در دو سوی مرز. سردمدارشان از کسانی است که کارنامهُ دنشجوییش به گروگانگیری ختم میشود و ظاهراً لازم دیده با اتکا به تجربیات درخشان خود، دانشجویان جوان را راهنمایی نماید.
پیام کلی که به این ترتیب، به تکرار و از منابع ظاهراً متفاوت، به دانشجویان و تشکل هایشان، فرستاده شده، از این قرار است: سیاسی نباشید، صنفی باشید! خلاصه اینکه بچه باید سرش به درسش باشد و سیاست را واگذار کند به اهلش، که البته ما باشیم. استدلال هم البته میکنند: کار صنفی و حزبی را نباید با هم قاطی کرد، حتی در جایی که حزبی نباشد؛
دانشجویان درک درست از مدرنیته نداشته اند، بر خلاف حوزه ای ها که لابد تماسشان با مدرنیته بیشتر بوده و حتماً ذهنشان بازتر است؛ گروگانگیری هم فصلی بوده است از جنبش دانشجویی، حتماً همانطور که قطب زاده در رشتهُ مبارزه با رژیم تحصیل کرده بود!
انگیزهُ این توصیه ها روشن است، بخصوص وقتی از سوی اصلاح طلبان انجام میگیرد. رو شدن دست خاتمی که تا به حال بزرگترین کلاهبردار اصلاح طلب بوده، با موضعگیریش در برابر جنبش دانشجویی واقع شد و در حقیقت به همت دانشجویان.
درست همانطور که مشت سلف صدقش علی امینی، با اعتصابات دانشجویان طرفدار جبههُ ملی، باز شد. این خود موجد کینه یا لااقل هراس است. ولی فقط این نیست، مهمترین مشکلی که جنبش دانشجویی برای اصلاح طلبان ایجاد کرد، استقلالش از این مافیا و گفتار یاوهُ آن بود. جنبش هجده تیر، با تمامی بی تجربگی اعضایش، گفتار پوچ و یاوهُ اصلاح طلبان را راجع به امکانات و ترتیبات اصلاح نظام سیاسی فعلی ایران، نادیده گرفت و در عمل بی اعتباریش را اثبات نمود.
بالا بردن عکس مصدق و خواستاری جدایی که معیار اصلی مبارزه با رژیم است، توسط دانشجویان انجام شد. مقایسه کنید با جنبش پرطمطراق سبز که با تمامی وسعت مردمی و انواع پشتیبانی هایی که از داخل و خارج از آن شد، توسط همین باند اصلاحات، با شعارهای نارسا و استراتژی ناممکن و رهبری ناموجود دوقلوهای هنرمند، به کجراهه رفت و در نهایت به بن بست رسید. این است فرق استقلال عقیده داشتن و دادن اختیار خود به دست یک مشت هوچی حرفه ای و بی مرام.
آنهایی که از دانشجویان و جنبش دانشجویی میترسند، از استقلال فکر این گروه و خواستهای درستش هراس دارند، نه از بی تجربگی اعضایش. میخواهند به هر قیمت که شده راهشان را به سوی فعالیت سیاسی، ببندند. آنچه استقلال فکر و عمل دانشجویان را غیر قابل تحمل میکند، بازگشتی است که از ۱۸ تیر به سوی مصدق و لیبرالیسم انجام دادند و بر تسلط بد عاقبت افکار چپ و اسلامگرا بر این مرکز آموزشی که چند دهه طول کشیده بود، نقطهُ پایان نهادند.
در حرکتی که دیر یا زود عمر نظام اسلامی را ختم خواهد کرد، حتماً دانشجویان نقش عمده و احتمالاً پیشتاز خواهند داشت. کوششهایی که برای بستن راهشان به سیاست انجام میگیرد، به هر ترتیب هم که بزک شود، در حقیقت تشبثاتی است که برای افزودن بر عمر نظام انجام میپذیرد. در اینجا هم مثل همیشه، اصلاح طلب و اصلاح ناطلب همرزمند.
اگر ارز مدیریت نشود و مدیریت سیاست گذاری ارزی، حرف یکپارچه ای را به جامعه انتقال ندهد سرمایه های سرگردان به سمت ارز می رود که برای اقتصاد هم مفید نیست.
عصر ایران؛ یوسف ناصری- هر چند افزایش قیمت دلار در هفته های اخیر مانند شوک وارده در دولت قبل نیست اما کارشناسان نگران اند بر نرخ تورم اثر گذارد و مهم ترین دستاورد اقتصادی دولت یازدهم – کاهش نرخ تورم- را تهدید کند.
عصر ایران در گفت و گو با دکتر حیدر مستخدمین حسینی (اقتصاددان و استاد دانشگاه) همه عواملی را که در افزایش قیمت دلار نقش دارند و از افزایش نوسانی نرخ دلار منتفع می شوند بررسیده است.
معاون پیشین بانک مرکزی که طبعا با ساختار تصمیم گیری و ساز و کار مهم ترین نهاد پولی آشنایی دارد در این گفت و گو به نکات مهمی اشاره کرده که تصویر واضح تری از علل و عوامل نوسانات ارزی ترسیم می کند:
نوسانات ارزی اخیر در کشور دو علت اصلی دارد که یکی داخلی است و یکی هم خارجی از کشور. در هفته های اخیر از جمله بحث افزایش نرخ بهره آمریکا، ارزش دلار را بالا برد. شاخص دلار در بازارهای جهانی از ۹۵ واحد ماه های قبل به بالاتر از ۱۰۱ واحد رفته است. برخی می گویند هر یک واحد شاخص دلار بالا برود نرخ دلار ۱۰۰ تومان افزایش پیدا می کند. در زمینه عوامل خارجی اثرگذار بر نرخ ارز، این مقدار افزایش شاخص دلار نسبت به ارزهای دیگر، سریع بر قیمت دلار در داخل ایران تاثیر می گذارد؟
-اگر ما اقتصادمان را بر پایه وابستگی به دلار بدانیم این حرف نه به طور مطلق ولی تا حدودی درست است که تاثیرگذاری خواهد داشت. اما اگر مبنا و زیربنای و ساختار و بودجه اقتصادمان بر مبنای توانمندی داخلی ببندیم اثرش کمتر خواهد بود.
ما این انتظار را از دولت های گذشته و به خصوص این دولت داریم که با علم به این مطلب، نگذارند تغییرات نرخ ارز، این تاثیر را بگذارد. اقتصاد نفتی ما این وضعیت را پیدا می کند. به خاطر این که درآمد عمده ارزی کشور توسط نفت و از طریق دولت ایجاد می¬شود و حدود ۸۰ درصد را تشکیل می دهد. ما وقتی حتی برای بودجه نگاه به بیرون از مرز داریم این آثار را بر جای می گذارد.
در لایحه بودجه سال ۱۳۹۶ دولت قیمت ۳۳۰۰ تومان را برای نرخ ارز پیش بینی کرده است. اما در همین هفته های اخیر نرخ دلار در بازار آزاد از ۳۴۰۰ تومان به بیش از ۳۹۰۰ تومان رسیده است.
-دولت باید واقعیت را در نظر بگیرد و عدد واقعی را در نظر بگیرد. یعنی نرخی را بگذارد که به واقعیت، نزدیک تر باشد. اما در بودجه نرخی که تعیین می شود واقعی نیست. بنابراین، انحرافی از جامعه است. جامعه هم می پذیرد که دولت مخصوصا رقم پایینی را برای نرخ ارز تعیین می کند که از نظر روانی به جامعه بگوید مثلا نرخ ارز، پایین تر است. البته قیمت ارز پایین نمی آید. چون اعتماد از جامعه و فعالان اقتصادی، سلب شده است.
واقعیت این است که در خیابان ها و صرافی¬هایی که وجود دارد و نزد دلالان خرید و فروش دلار، قیمت دلار به ۳۹۰۰ تومان رسیده است. این طور نیست که نرخ دلار در بازار آزاد، باز به ۳۵۰۰ تومان یا ۳۶۰۰ تومان برگردد.
-درست است و من این را قبول دارم. اما چون مدیریت سیاست ارزی نداریم و دولت از ارز به عنوان یک اهرم در جهت حل مسائل و مشکلاتی که برایش ایجاد می شود استفاده می کند، این است که نرخ ارز را خود دولت تعیین می کند.
در طول یک ماه، نرخ ارز نوسانان های شدیدی دارد و افزایش پیدا می کند و در روزهای پایانی ماه، یک کم فتیله را پایین می کشند که آمار ارز را در آن نرخ ثبت کنند.
می شود متوجه شد که افزایش ارزش دلار در سطح جهانی یا تاثیر روانی انتخاب ترامپ یا فرضا تمدید تحریم ها علیه ایران چقدردر افزایش نرخ دلار در داخل ایران تاثیر گذاشته است؟
-در سال گذشته بانک مرکزی و دولت، موضوع اربعین را مطرح کردند و گردن آن انداختند. در سال ۱۳۹۴ که ترامپ انتخاب نشده بود. پارسال که بحث تمدید تحریم نبود. پارسال فقط خوش بینی وجود داشت.
مگر مقامات ارزی و مدیریت سیاست ارزی نمی دانستند که اربعین در راه است و تقاضا برای ارز افزایش پیدا می کند. در ضمن مگر این تقاضا چقدر است و چقدر از تقاضای کل را تشکیل می دهد. وقتی ما می گوییم سیاست ارزی و مدیریت سیاست ارزی یعنی باید این مسائل را برای شش ماه بعد یا یک سال بعد پیش بینی کند.
یعنی بانک مرکزی هم از همین افزایش قیمت دلار به ۳۹۰۰ تومان سود می برد؟
-بله. می دانید چرا؟ برای این که ما الان دو نوع ارز داریم. یک نوع ارز مبادله ای داریم و یک ارز هم همان ارز متقاضی یا ارز آزاد است. بانک مرکزی و دولت در چند سال اخیر، اگر قبلا برای مثال ۱۰۰ واحد ارز مبادله ای توزیع می کردند، الان به زیر ۲۰ واحد رسیده است. الباقی آن در سال های اخیر و ماه های اخیر، به صورت آرام آرام به سمت ارز آزاد و متقاضی انتقال داده اند.
جالب اینجا است که بانک مرکزی برای گشایش اعتبار واحدهای صنعتی و تولیدی و واردات، ارز متقاضی یا ارز آزاد را خودش پرداخت می کند. این نکته مهم است. یعنی دولت و بانک مرکزی، ارز را با قیمت آزاد می فروشند. البته این موضوع را رسانه ای نکرده اند و زیاد هم روی آن بحث نکرده اند ولی چنین اتفاقی افتاده است.
بین نرخ ارز ۳۲۰۰ تومانی مبادله ای و نرخ بازار حدود ۷۰۰ تومان تفاوت وجود دارد که در اصل رانت است. با این صحبتی که راجع به کاهش مقدار ارز مبادله ای مطرح کردید اگر کسانی بخواهند از ارز مبادله ای استفاده یا سوء استفاده کنند به هر حال میزان رانت کم شده است؟
-این رانت کم شده است ولی هنوز گروه هایی که دارند ارز مبادله ای دریافت می کنند فشار می آورند که یکسان سازی نرخ ارز انجام نشود. در حالی که به نظر من، الان بهترین زمان برای یکسان سازی نرخ ارز است. برای این که آن رانت از بین خواهد رفت.
رونق اقتصادی در کشور وجود ندارد و وضعیت کسب و کارها مناسب نیست. افزایش نرخ دلار می¬تواند سرمایه¬های سرگردان را به سمت خرید و فروش دلار ببرد و فعالیت¬های کاذب برای سودآور ایجاد کند؟
-حتما همین طور است. ما نمونه های آن را در گذشته داشته ایم و الان هم متاسفانه می بینیم که مبالغی از بانک ها و مبالغی از بازار سرمایه یعنی بورس، به این سمت کشیده می شود. معمولا نگاه می کنند که مسیر سودآوری در کدام سمت است و همان را انتخاب می کنند.
الان ترجیح سرمایه های سرگردان به سمت خرید و فروش دلار خواهد بود یا هنوز سپرده گذاری در بانک بهتر از بازارهای موازی دیگر سودآوری دارد؟
-کسانی که کاملا محافظه کارند سرمایه خود را در همان بانک می گذارند و تحمل می کنند. اما افراد دیگری هستند که اصطلاحا سفته باز بوده و در بازارهای مختلف اثرگذار هستند. الان بازار مسکن راکد است. بازار سرمایه، در رکود به سر می برد. اتفاقات عجیب و غریبی درآن بازار رخ می دهد.
بنابراین بهترین جایگاه این است که اگر ارز مدیریت نشود و مدیریت سیاستگذاری ارزی، حرف یکپارچه ای را به جامعه انتقال ندهد می تواند سرمایه های سرگردان به سمت ارز برود که برای اقتصاد هم مفید نیست.
تسویه حساب نمایندگی های شرکت های خارجی فعال در ایران در همین ایام که آخر سال میلادی است انجام می شود. این قضیه تسویه حساب چقدر در بالا رفتن میزان تقاضا برای دلار و ارز و در نتیجه نوسان قیمت ارز تاثیر دارد؟
-آخر آن عدد، عدد بالایی نیست. عدد تعیین کننده ای در حجم کلی از منابع ارزی و موجودی ما نیست و نمی تواند تاثیرگذار باشد. آن یک مکانیسم خاص دارد که نمی تواند در تعیین نرخ ارز، موثر باشد.
رئیس کل بانک مرکزی گفته اند اول دی ماه همه چیز به روال عادی برمی گردد. منظورشان این است که تقاضا برای خرید دلار کم می شود و کاهش قیمت ارز اتفاق می افتد. آقای دکتر حسینی شما فکر می کنید قیمت فعلی ۳۹۰۰ تومان نرخ آزاد دلار، تا چقدر کاهش پیدا می¬کند؟
-تعیین نرخ ارز به سه بخش برمی گردد. یک بخش ارزی است که می تواند تابع هیچکدام از مدل های اقتصادی نباشد و جهشی انجام می شود و بر اساس تصمیمات بانک مرکزی یا دولت. یک دفعه تصمیم می گیرند نرخ دلار از ۱۰۰۰ تومان به ۳۵۰۰ تومان برسد و الان هم نرخ ارز ۳ هزار و خرده ای بود به حدود ۴۰۰۰ تومان برسد.
یک سمت هم واقع گرایانه است و بر مبنای مابه التفاوت تورم خارجی از تورم داخلی. اگر از سال ۱۳۸۱ که یکسان سازی نرخ ارز انجام شد این کار را انجام می دادیم نرخ ارز حدود ۳۷۰۰ تومان می شد. یعنی قیمت واقعی ارز با این کار، امروز حول و حوش ۳۷۰۰ تومان بود.
سناریوی سوم هم در تعیین نرخ ارز هست که ثابت نگه داشتن و ما به التفاوت دادن به مردم و بنگاه های اقتصادی است. اگر ما به التفاوت تورم ها را با کشورهایی که ایران با آنها ارتباط داشت اعمال می کرد، امروز این وضعیت ارز را که دچار تنش و اثرگذار است تجربه نمی کردیم.
شما مدتی معاون بانک مرکزی بوده اید و در مورد استقلال بانک مرکزی هم کتاب تالیف کرده اید. به هر حال تمام حوزه های اقتصادی را رصد می کنید. آینده این وضعیت به وجود آمده در زمینه دلار را چگونه می بینید و آیا قیمت ها در همین محدود ۴ هزار تومان تثبیت می شود یا احیانا بالاتر یا پایین تر می رود؟
-من نمی توانم نرخ ارز را تعیین کنم.
پیش بینی شما از وضع آتی نرخ دلار چگونه است؟
-ما هنوز مدل اقتصادی و برنامه کلی و جامع برای حوزه اقتصادی نداریم. این موضوع خیلی مهم است. دولت هنوز نتوانسته است یک برنامه جامع اقتصادی ارائه بدهد. این باعث می شود که تاثیرش را روی مواردی مثل ارز هم بگذارد.
بنابراین اگردولت برنامه ¬های جامع اقتصادی که بحث های اشتغال و سرمایه گذاری را هدف قرار بدهد، نتواند تنظیم کند و ارائه بدهد، نوسانات نرخ ارز به همین صورت ادامه خواهد داشت.
آن برنامه اقتصادی که تهیه نشده است. پیش بینی شما برای ماه های آینده نرخ دلار به چه صورت است؟
-شما می خواهید عدد از من بگیرید. من الان نمی توانم عددی اعلام کنم. واقعا نمی توانم. این بستگی به موضوعات مختلفی دارد.
اگر قیمت دلار و ارز بخواهد افزایش پیدا کند بر تورم و قیمت اجناس و کالاها و بر مواد و کالاهای وارداتی تاثیر می گذارد. می خواهیم بدانیم که شما وضعیت را چگونه پیش بینی می کنید؟
– به اعتقاد من، دولت در بحث ارز نگران انتخابات نباشد. فکر می کنم اگر دولت یکسان سازی نرخ ارز را انجام بدهد برای مردم به لحاظ قیمت تفاوت نمی کند. به خاطر این که بیش از ۸۰ درصد ارز مورد نیاز در حال حاضر ارز متقاضی و آزاد است. حتی آن کمتر از ۲۰ درصدی که به با نرخ مبادله ای پرداخت می شود وقتی مواد یا محصول خریداری شده با ارز مبادله ای وارد کشور می شود، با قیمت آزاد با مردم محاسبه می شود.
بنابراین یکسان سازی نرخ ارز برای مردم فرقی نخواهد کرد. غیر از این که از رانت یک عده، جلوگیری خواهد شد. بر این اساس اگر دولت به مردم اعتماد کند و واقعیت ها را بیان کند با یکسان سازی نرخ ارز می تواند آرامشی را به بازار بدهد.
اگر یکسان سازی نرخ ارز انجام نشود چطور؟
-اگر این کار را انجام ندهد نرخ ارز افزایش پیدا می کند. هر چند که دولت سعی می کند در دوره انتخابات این را تحمل کند و این جهت گیری را ندهد ولی قطعا با تداوم سیاست های فعلی و با فرض ثبات همه آن شرایطی که وجود دارد قیمت ارز افزایش پیدا می کند. اما این که عدد چقدر است من واقعا نمی دانم.
من فکر می کنم روند آن برای سال ۱۳۹۶ می تواند تا ۲۰ درصد حرکت کند. با حفظ شرایط فعلی اقتصادی، نرخ ارز می تواند برای سال بعد تا این میزان افزایش پیدا کند
جبهه ملی ایران را چه می شود؟ یاران را چه شده…؟! دلنوشته ای از جمال درودی، عضو شورای مرکزی جبهه ملی ایران – تهران به مناسبت زندانی شدن هموندَش کورش زعیم
اعضای محترم شورای مرکزی جبهه ملی ایران، هموندان عزیز، امروز از انسانی سخن میگویم و به دفاع میپردازم که هرجا نام جبهه ملی برده شود نام او هم کنار آن قرار دارد. انسانی آزاده ، پژوهشگری توانا، تحلیلگری صاحب اندیشه ، نقادی دلسوز، مبارزی سخت کوش و شاگرد راستین مکتب مصدق که با تمام ذرات وجود به ایران عشق میورزد. او اکنون به جرم عضویت در جبهه ملی ایران وفعالیت در راستای اهداف آن در زندان بسر میبرد . او کیست … ؟ که میتواند باشد بجز مجنون از خود گذشته ای بنام کورش زعیم … ما یاران و هم اندیشان دراین مدت درباره او چه کردیم …؟ چه گفتیم … ؟ چه نوشتیم …؟ چه زود فراموش کردیم یار دیرینه و همسنگر خود را و چه آسان شکستیم عهد و پیمانمان را … ! شرم باد بر من و افرادی چون من که به خود نام دوست وهم پیمان مینهم .
دررابطه با بازداشت زعیم هر کس به نحوی سخن گفت ، جبهه ملی اروپا طی نامه اعتراض آمیز به من چنین گله کردند : « … آنچه که مربوط به شرافت ، کرامت ، وحقوق انسانی است وظیفه وجدانی هر فرد متعهد ملی است که با تمام قدرت از حقوق بشر دفاع نموده … برای ما جای بسی تامل وتاسف است که یاران ملی وآزادیخواهان درون مرز در مورد آقای زعیم سکوت کرده اند … »
در اینجا میخواهم خاطره ای نه چندان دوررا یادآور شوم . شاید ما را به اندیشه وا دارد . در دهه چهل و اوج مبارزات جبهه ملی ایران دستگاه امنیتی چندین نفر از دانشجویان وابسته به جبهه ملی را بازداشت کردند . فورا شورای جبهه ملی جلسه فوق العاده تشکیل داد و در آن نشست تصمیم گرفته شد به اعتراض دستگیر شد گان تمام اعضای شورا خود را به مقامات امنیتی معرفی و تقاضای بازداشت خود را نمایند ، صبح روز بعد اعضای شورا به اتفاق عده ای از دانشجویان از منزل زنده یاد الهیارصالح به طرف شهربانی حرکت کردند ودر برابر شهربانی تحصن اختیار کردند و اعلام داشتند ما را هم بازداشت کنید . سخنگوی جبهه ملی در گفتگوئی با ریاست شهربانی با اعتراض به بازداشت دانشجویان اظهار داشت : « این آقایان که دراینجا تحصن کرده اند اتهاماتی دارند که دستگاه امنیتی با همان اتهامات عزیزان ما را بازداشت کرده اند ، ما همان میگوییم که آنها گفته اند وبه همان راه گام بر میداریم که آنها برداشتند همان می اندیشیم که آنها می اندیشند ، بنابراین یا ما را بازداشت کنید یا آنها را آزاد.»
این تصمیم متهورانه شورای جبهه ملی چنان شور وهیجانی در داخل وخارج کشور ایجاد کرد که رییس شهربانی شخصا به میان متحصنین آمد وقول داد که همه بازداشت شد گان در یکی دو روز آینده آزاد خواهند شد و خواهش کرد به تحصن خود خاتمه دهند ، او به قول خود وفا کرد . آن شورا در آن برهه از زمان با اتحاد وهمبستگی واتخاذ تصمیمات بموقع توانست موقعیتی بزرگ و فراگیر کسب کند و درعرصه سیاسی ایران حرفی برای گفتن داشته باشد .آن روز چه بودیم و چه کردیم …. امروز چه هستیم وچه میکنیم … ؟ متاسفانه در حال حاضر این شورا قدرت وتوان وشهامت آن را ندارد که یک بیانیه چند سطری در دفاع از هموند وهم رزم خود انتشار دهد .اجازه ندارد بدون موافقت مقامات امنیتی یک نشست داشته باشد ونمیتواند یک بیانیه سیاسی بمناسبتهای مختلف منتشر کند . در حال حاضر تنها کارمثبت این شورا گذاشتن امضاء ذیل آگی های ترحیم است .
اعضای محترم شورای جبهه ملی ایران : امروز وظیفه وجدانی ، انسانی ، اخلاقی ، تشکیلاتی ، سیاسی به ما حکم میکند که سکوت را بشکنیم و به دفاع از آرمانهای جبهه ملی پرداخته و از یار همرزم دیرینه خود به دفاع بپردازیم ، و هرگز این ننگ را نپذیریم تا نا محرمان که خط فکری آنان با آرمانهای جبهه ملی ایران فرسنگها فاصله دارد به نام این عضو شورا و هیات رئیسه جبهه ملی کمپین تشکیل داده و به دفاع از او بپردازند .
یاران وهمفکران کمی به خود آییم ما امروزبه حق یا به ناحق درجایگاه بزرگ مردانی آزاده وفداکار و سخت کوش چون دکتر فاطمی ، الهیار صالح ، دکتر صدیقی ، دکتر سنجابی ، دکتر آذر ، داریوش فروهرو دهها از این شخصیتهای مبارزملی قرار گرفته ایم . آنها درراه اهداف و آرمانهای جبهه ملی ایران ازهمه چیز خود گذشتند و در عهد پیمان خود ثابت قدم ماندند . اگر امروز ما در خود آن قدرت و شهامت را نمیبینیم که در جایگاه آنان قرار گیریم بهتر آنست که با شجاعت به عدم توانایی خود اقرار کنیم و از صحنه کنار برویم و راه را برای دیگران باز بگذاریم .
در خاتمه خود را موظف میدانم به یک مساله که ازهر لحاظ حائز اهمیت است اشاره ای داشته باشم .
جناب آقای ادیب برومند این سنت دیرینه رجال سیاسی گذشته را چون قوام السلطنه و جمال امامی و … امثالهم را زنده نگه داشته و روزهای دوشنبه نشستی در منزل خود برقرار میکنند تا ارتباطشان بادوستان وعلاقمندان و شاعران همچنان حفظ گردد. این جلسات محفلی دوستانه و ادبی بوده وبه هیچ وجه ارتباطی با جبهه ملی ایران وشورای آن ندارد .
ولی آقای دکتر موسویان با اجازه و موافقت مقامات امنیتی ( بدون آنکه کوچکترین ممانعتی از برگذاری آن جلسات بعمل آید ) این نشستهای هفتگی را منتسب به شورای جبهه ملی اعلام میکنند . در حالیکه طبق نص صریح اساسنامه جبهه ملی ایران جلسات شورا زمانی رسمیت دارد که از یک یک اعضاء شورا با تعیین زمان ومکان برقراری جلسه رسما دعوت بعمل آید و افراد مختلف اجازه حضوردرجلسه را ندارند . و طبق ماده ۲۱ اساسنامه « جلسه های شورای مرکزی وقتی برای رای صلاحیت دارد که دوسوم اعضای شورا در جلسه حضور داشته باشند .»
پاینده ایران
منبع :سایت همبستگی برای دمکراسی و حقوق بشر در ایران
رسانه هائی امثال بی بی سی وقتی هم ناگزیرمی شوند که گوشه ای از تجمع های بزرگ مردمی کوبا به مناسبت مرگ کاسترو را منعکس کنند، آن را با عباراتی چون”، کارنامه کسی که در ۶ دهه گذشته در نگاه تحلیلگران همواره در طیفی قرارداشته که یک سرآن با عنوان “بزرگترین رهبر قرن بیستم” آغاز شده و در انتهای دیگرش لقب “دیکتاتوری که کوبا را به خاک نشاند” به پایان می برند.
اما هم چنین شماری از سرسپردگان و سینه چاکان نظام سرمایه داری، مرگ کاسترو را فرصتی برای ابرازنفرت از چپ و دست افشانی برای آن چه “مرگ چپ” می پندارند مغتنم می شمرند. اما در عمق و ورای این نوع واکنش های هیستریک، می توان نگرانی نهفته در وجودآن ها از سربلندکردن مجددچپ را مشاهده کرد. در همین رابطه مطلبی در گویانیوز* و در فیسبوک با عنوان مرگ کاسترومستبد و درماندگی چپ ایرانی از جلال ایجابی نگاشته شده که نقدکوتاه زیرپاسخی به آن است:
اولا یک نگاه بی طرفانه و بدور از غرض نشان می دهد که نسبت به تجربه کوبا و فیدل کاسترو در میان صفوف چپ گرایش ها و نقدهای مختلف از حمایت کامل تا انتقادکامل وجود دارد. بنابراین یک چپ یک دست نداریم. یک نمونه اش و فقط یک نمونه اش نوشته خودمن است که البته سایت های یک صدائی چون گویا نیوز امثال آن را درج نمی کنند تا برخی خوانندگان این سایت حداقل بدانند که چپ یک صدائی وجودخارجی ندارد و در صفوف چپ هم گرایشات مختلفی وجود دارد. بنابراین نویسنده مطلب نه روایتگر آن چه که واقعا هست، بلکه تنها روایتگرذهنیت خویش است که آن را بجای واقعیت به خوانندگان خود تحویل می دهد.
ثانیا ذهنیت نویسنده علیرغم آن که خیلی خود را “آزادیخواه” می داند اما عمیقا متأثراز منظق تمامیت گرای همه یا هیچ است. پدیده های اجتماعی یا سیاه سیاه یا سفیدسفید که هیچ ربطی به پلورالیسم و گوناگونی واقعیت های زندگی اجتماعی ندارد، نیستند .در ذهن جامعه شناس ما نمی گنجد که نقدیک سیستم الزاما به معنای نفی مطلق و ندیده گرفتن احیانا نقاط قوت آن نیست و این هیچ کمکی به حقیقت نمی کند. بهمین دلیل حاضرنیست بپذیرد که در کوبا در قیاس با کشورهای هم سطح خود مسأله بیمه و بهداشت و آموزش … عمومی و تضمین شده وجود دارد. و حتی نمی تواند پپذیرد که بخش مهمی از وضعیت دشوارکوبا بخاطرفشارسنگین و سیاست گرسنگی چندین دهه بزرگترین کشورسرمایه داری حاصل شده است که علیرغم درخواست های مکررسازمان ملل، تا هم اکنون هم ادامه دارد. و ا ین که دموکراسی موردستایش وی چه برسرکوبا و کوباها و مصدق ها و آلنده ها آورده و لاجرم چه نقشی در روی کارآوردن دیکتاتورها داشته است.
او چنان در تخطئه کورو یک جانبه و ضدچپ خود غرق است که حتی سخنان بانکی مون در باره کاسترو پیرامون خدمات عمومی را نیز دیپلماتیک می خواند و معلوم هم نیست که این دیپلماسی تعارف با چه هدفی و تحت فشارکدام قدرت ها صورت می گیرد!. لابد سران آمریکای لاتین و سخنان فرانسوااولاند و… در باره او همه و همه از جنس دیپلماسی مفت است و فیدل واقعا کسی نبوده است. اما برخلاف ذهنیت وی واقعیت نه سیاه سیاه است و نه سفید سفید که معمولا خاکستری و انضمامی است. می توان هم انتقادتمام عیاربه نظام تک حزب و شخصیت محوربوددن و فقدان آزادی داشت اما در کنارآن نقاط قوتی را هم اگرکه وجودداردند نادیده نگرفت. این حقیقت دارد که هنوزرؤیای برابری و آزادی در جهان کنونی واقعیت به پیوسته است و هردو قطب به شکل یکجانبه برطبل آزادی و برابری کوبیده اند.
چه در غرب که مدعی آزادی خواهی بوده اند و چه در بلوک سیوسیالستی که مدعی عدالت خواهی بودند که هردو مشمول نقدریشه ای هستند. و هردو منشأ مصائب و دردهای بیشماری بوده اند و حتی غرب به دلیل ماهیت، جان سختی و تداوم حیاتش مسئولیت بیشتری در برابرجنایت های تاریخی بشر دارد.
نه فقط درجنگ اول و دوم، هم اکنون هم عروج شبه فاشیست هائی چون ترامپ و یا لوپن و …. نشان می دهند که این جوامع تا چه حدشکننده و آبستن بحران هستند. یک نقدریشه ای و علمی و خالی از حب و بغض باید هردو مشکل و کاستی را به بیند و دردبشریت را به خاطرفقدان آن ها در یابد. ثالثا نویسنده در خطوط پایانی حرف آخرخود را می ز ند. او انتقاد دارد که چرا هنوز چپ به سوسیالیسم ( و نه تجربه معینی از سوسیالیسم) باور دارد. وقتی سخن به این جا می رسد معلوم می شود که او به کمتر از انکارهویت چپ در جهان قانع نیست و این یعنی اوج تمامیت خواهی کسی که خود را جامعه شناس می داند و عملا منکرتکثر و پلورالیسم است.
برخلاف ادعا و آرزوی ایشان شمارمهم از برجسته ترین متفکران جهان و روشنفکرانش در همین غرب یعنی در آمریکا و فرانسه و آلمان و …. چپ ها بوده و هستند و … از قضا بدیلیل تشدیدابعاد بحران ها و درهم آمیزی تنگاتنگ بحران هائی چون شکاف عظیم طبقاتی، بحران دمکراسی و زیست محیطی و البته جهانی سازی تبعیض آمیز و ناموزون شاهدیم که یک باردیگر زمینه ها و بسترهای جدیدی برای زایش و شگوفائی چپ و این بار در سیمای نوین خود فراهم می شود…. بدون وجودشبج چپ سرمایه داری شتابان به سوی بربریت می رود و از قضا پس از فروپاشی بلوک چپ بود که سرمایه داری مسیربازپس گرفتن دست آوردهائی چون ۳۵ساعت کار در هفته و خدمات اجتماعی را…. را در پیش گرفت و پیش گرفته است (آخرین نمونه اش همین برنامه یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری است). جهان نمی تواند بدون پیوندفشرده آزادی و برابری فرارونده نفس بکشد و لاجرم علیرغم اعلام مرگ سوسیالیسم توسط نویسنده، بانک ناقوس چپی که مدافع آزادی و برابری است در جهانی که بیش از همیشه در تب و تاب بی قراراست باردیگر به گوش می رسد…
*- بی بی سی:
دهها هزارنفر برای بدرود با فیدل در سانتیاگوجمع شدند
http://www.bbc.com/persian/world-38198775
درهمین رابطه :
بی بی سی فارسی و هنربرقراری موازنه پیرامون درگذشت فیدل!
http://taghi-roozbeh.blogspot.de/2016/12/blog-post.html#more
*- مرگ کاسترو مستبد و درمانگی فکری چپ ایرانی، جلال ایجادی
http://news.gooya.com/politics/archives/2016/12/220816.php
امروز ۱۶ آذر روزدانشجو است و طبق معمول مثل سالهای اخیر سخنران دانشگاه تهران هم حسن روحانی بود.
مشکلات وچالش هائی که دانشجویان وجنش دانشجوئی با آن دست بگریبانند جدا از مشکلات کل کشورنیست:
الف- مشکل اول مصادره روزدانشجو توسط نظام، دولت و مقامات رسمی است. از رئیس جمهورتا دیگرمقاماتی چون وکیل و وزیرو اصلاح طلب دولتی. حسن روحانی سخنان خود را به دفاع از کارنامه دولت و ستایش از رهبری و تبعیت کامل دولت از رهبری اختصاص داد. و حال آن که همه اهمیت و رازماندگاری ۱۶ آذر به دلیل مبارزه آن علیه قدرت و علیه استبداد بوده است. جنبش دانشجوئی تا به طورکامل و قاطع خود را از قدرت و عمله و اکره استبدادجدانکند و فاصله نگیرد، این قدرتمداران خواهند بود که به نام وی سخن خواهند گفت و هر درجه از همذات پنداری همسوئی با قدرت اعم از این یا آن جناح سم مهلکی برای جنبش دانشجوئی است و بهرمیزانی که احساس همذات پنداری با قدرت داشته باشد بهمان میزان نخواهدتوانست وجودواقعی داشته باشد. شمارروزافزونی از دانشجویان معتقدند که دولت روحانی با پنبه سرجنبش دانشجوئی را می برد.
ب- از دیگرمشخصات ۱۶ آذرامسال کنترل امنیتی و سفت و سخت همه محیط های دانشجوئی حتی مراسم رسمی بود. فضای پادگانی و سرهنگی! آنهائی که از گزندلغوسخنرانان مصون ماندند، آنها نیزمحدودیت های سنگینی را متحمل شدند. مثلا دانشگاه امیرکبیر از پخش کلیپ دانشجوئی بخاطر تصویرمجیدتولی و یا شرکت مهمانان دعوت شده و از جمله حضورتاج زاده و… بازماند…. یا درکرمان که شاهدحضورعلی مطهری بود تجمع دانشجوئی و پرسش و پاسخ ها عملا توسط نماینده حراست به عنوان دانشجو هدایت می شد و برای پرکردن تمام اوقات این نماینده توسط نهادهای رسمی برنامه ریزی شده بود… دانشگاه ها توسط نهادهای حراست دانشگاه ها، وزارت اطلاعات، اطلاعات سپاه و بسج دانشجوئی و.. و بالاخره نماینده ولی فقیه به عنوان کمیسربالادستی که حاکی از نگرانی شددید آنها ازخیزبرداشتن دانشجویان است کنترل می شوند و به معنی واقعی پادگان هستند. جنبش دانشجوئی باید بتواند در چنین فضای مین گذاری شده به حرکت خویش ادامه بدهد.
ج-جنبنش دانشجوئی در مرحله انتقال از تبدیل شدن به تسمه نقاله قدرت و نزدیکی به جناح هائی از رژیم و به کلیت سیستم و هم چنین عبور از نفوذ گفتمان لیبرالی به سوی شکل گیری یک جنبش واقعا مستقل و مترقی و با تشکل های مستقل و مطالبات ذاتا رادیکال و ریشه ای در گذراست و در این راستا با چالش های بی شماری دست بگریبان است. مبارزه علیه قدرت و هرگونه مناسبات قدرت و علیه سرمایه و هرگونه کالائی کردن زندگی اجتماعی بشر و مشخصادانشگاه ها و آموزش ها از شروط پایه و شالوده ای شکل گیری تشکل های مستقل دانشجوئی است. در همین رابطه تشکیل سمینارها، نشست ها و برقراری مباحثات سازنده با استفاده از امکانات بالفعل و یا بالقوه و با حضورصاحب نظران مترقی و چپ، نه چون تاکنون عموما با سرسپردگان رژیم و یا لیبرال ها، برای صیقل دادن به این گفتمان دو وجهی، ضد قدرت و ضد سرمایه، و در نظرگرفتن الزامات آن در میان صفوف دانشجوئی برگزارکند. نیاز به چنین گفتگوهائی برای شتاب دادن به بلوغ جنبش دانشجوئی در مرحله گذار و تعمیق بحران داخلی و بین المللی از اهمیت زیادی برخورداراست.
د- جنبش دانشجوئی باید بتواند در یک رویکردمکمل از یکسو در وجه درون دانشگاهی حول خواست های فراگیر صنفی و یا سیاسی دانشجوئی بیشترین صفوف دانشجوئی را واردمیدان کارزاربکند. عرصه ای که نسل جدیددانشجویان عموما در بسترآن ها پرورده شده و آموزش می بینند.در وجه دیگر-رویکردبرون دانشگاهی- جنبش دانشجوئی نمی تواند خود را صرفا زندانی دانشگاه ها بکند. در شرایطی که جامعه دستخوش بحران شدید است، این جنبش بدون داشتن پیوندعملی و سیاسی با سایرجنبش های اجتماعی بخصوص کارگران و معلمان ( که آنها نیز از کالائی شدن نظام آموزشی خشمگین اند) و جنبش زنان قادر نخواهد بود که به جنبشی سراسری، پیشرو و تأثیرگذار برجامعه فرابروید. هم چنان که در عصرشبکه های اجتماعی و پیوندها و فشردگی های جامعه جهانی بویژه در عصری که بحران های فراگیرسرریز می شوند جنبش دانشجوئی نمی تواند بدون پیوند و همبستگی با مطالبات و جنبش های منطقه و جهانی نفس تازه کند….
بیانیه فراگیردانشجوئی* که به امضای هزاران دانشجو و صدها تشکل رسیده است، برچنین نکاتی تأکید دارد اما به موازات آن و برای آنکه روزدانشجو فقط به یک بیانیه سالانه و مناسبتی تقلیل پیدانکند، باید به حلقات اقدامات عملی و سازمانگرانه ای که لازمه پیشبردعملی آن هاست، با توجه به شرایط واقعی و امکانات و نقاظ ضعف و قوت، که لازمه شکل گرفتن یک جنبش واقعی است نیز درنگ به کند.
هیجده ساله شد،
نهالی که از ریشه پیکرهایتان
سر به آسمان افراشته است
هیجده ساله شد،
تمرین مدارای محمد،
حقوق بشر محمد جعفر
هیجده ساله شد
فریادهای من و مریم،
برای دادخواهی
پیکرهای عزیزتان خاموش آرمیده
بر خاک سرد
صدای رسای قلم ها و سطرهایتان ولی،
کر می کند هماره
گوش سیاه جامگان کریه چهره را
با نعره ای بی رحمانه
می فشارند طناب جهل شان را
بر گلوی نحیف تان
آن جاهلانی که نمی دانند صدایتان نه از گلو
چه از قلم هایتان برمی خیزد
دیگر زمان ناله و زاری نیست
امروز روز افراشتن قلم هاست
هنوز سایه به سایه دنبال می کنند
قلم افراشته گان را،
آنانی که نمی فروشند، قلم هایشان را
به این بی صفت ها ی دون مایه
هنوز می خواهند صدا در گلو خفه کنند
این خون تشنگان جاهل
پس بشنوید پیام محمد و جعفر را
درسطر سطر کتاب هایشان
بنویسید، بنویسید، بنویسید
بنویسید برای افشای حکمرانان جهالت
بنویسید برای اجرای عدالت
بنویسید به نام قلم
بنویسید به نام آزادی
نوشتن را پایانی نیست
صدای ما قلم های ماست
قلم ها را افراشته نگاه دارید
از ۲۰ ژانویه ۲۰۱۷ دونالد ترامپ به عنوان رئیس جمهور آمریکا آغاز به کار خواهد کرد. او مخالفت خود با مداخله نظامی آمریکا در دیگر کشورها و ملت سازی برای دیگران را اعلام کرده است. به نظر او خطر اصلی در خاورمیانه داعش است، نه رژیم دیکتاتور و جنایتکار بشار اسد. برای نابودی این خطر اصلی گفته است که حاضر به همکاری با روسیه و دیگر کشوvهاست.
به گزارش گاردین، جونیور- فرزند ترامپ – در پاریس با راندا کاسیس دیدار کرده است. کاسیس که عضو گروه “اپوزیسیون وطن پرست” سوریه است، بر این باور است که انتقال قدرت در سوریه باید با همکاری اسد و روسیه صورت گیرد. پیش از آن هم او با تولسی گابارد – نماینده دموکراتهایی که مخالف حمایت آمریکا از مخالفان اسلام گرای اسد است – ملاقات کرده بود.
در عین حال، ترامپ همیشه تندترین مواضع را علیه ایران اتخاذ کرده و نیروهایی را که تاکنون به عنوان اعضای دولت خود انتخاب کرده، همگی در ضدیت با ایران اشتراک نظر دارند.
آیت الله خامنهای فرصت دوران ریاست جمهوری باراک اوباما را از دست داد تا نه تنها مسائل میان دو دولت را حل و فصل کند، بلکه روابطی دیپلماتیک و دوستانه میان دو کشور برقرار سازد. اینک باید به انتظار بنشیند تا دوران جدیدی را با آمریکا آغاز سازد که قابل پیش بینی نیست.
بدبینی شدید به آمریکا
تاریخی که از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ علیه دولت منتخب دکتر مصدق آغاز شد، اکثرا روشنفکران ایران را به طور همزمان مخالف رژیم شاه و دولت آمریکا کرد. گفتمان جهان سومی ضد آمریکایی در دوران شاه ساخته شد و با انقلاب اسلامی ۱۳۵۷، اشغال سفارت آمریکا در آبان ۱۳۵۸، جنگ ۸ ساله تجاوزگرانه صدام حسین علیه ایران و غیره، دیوار بلند و مستحکم بی اعتمادی متقابل ساخته شد.
اوباما قصد داشت تا درباره همه مسائل مورد اختلاف با ایران گفت و گو و توافق کند. اما سوء ظن شدید آیت الله خامنهای مبنی بر این که آمریکا قصدی جز فریب و نیرنگ و تغییر رژیم ندارد، مانع این کار شد. آیت الله خامنهای در ۱۳۹۵/۰۷/۲۸ در همین مورد گفت :
“آقایان آمریکاییها که با مسئولین ما دُور هم مینشینند، از حقیر گله میکنند که چرا این قدر به ما بدبین است ؛ خب من خوشبین باشم؟ با این وضعیّتی که شماها دارید، میشود به شماها خوشبین بود؟ “
او در تأیید مدعای خود به سخنان جان کری استناد کرد که گفته بود اگر ایران دست از حمایت از گروههایی چون حزب الله و حماس بر ندارد، تحریمها به طور اساسی لغو نخواهند شد. خامنهای گفت: من همیشه در جلسات عمومی و خصوصی به مسئولان نظام گفته ام که با عقب نشینی هستهای مسئله با آمریکا حل نخواهد شد. برای این که آنها سپس خواهند گفت چرا شما دارای موشکهای دوربرد هستید؟ چرا از فلسطین، حزب الله و حماس حمایت میکنید؟ چرا حقوق بشر را مطابق معیارهای ما به اجرا نمیگذارید؟ هر یک از اینها را هم که عقب نشینی کنید، سپس خواهند گفت: چرا دین در دولت حضور دارد؟ چرا ایران کشوری بزرگ و پر جمعیت است؟ آمریکا “ول کن” نیست و تا آخر پیش خواهد رفت.
دونالد ترامپ: تأیید کننده ادعاهای خامنهای علیه امریکا
آیت الله خامنهای در ۱۳۹۵/۰۸/۱۲ گفت: من امروز قصد دارم دو خطای مهم را تصحیح کنم. آمریکایی این دو ادعای نادرست را ساختهاند و توسط ایرانیان وابسته به سازمان سیا یا دیگر مراکزشان، و “از نفس افتادهها، پشیمانشدهها، بوی لذّت دنیا به مشامشان رسیدهها” آن را میان مردم ایران گسترش میدهند. خطای اول این است که امام خمینی گفته بود که “هرچه فریاد دارید بر سر آمریکا بزنید”. آمریکا و طرفدارانش میگویند این عمل فاقد پشتوانههای منطقی است و صرفاً از سر تعصب، غرور و حمیت جاهلی صورت میگیرد. خطای دوم – که از خطای اول خطرناک تر است – این ادعاست که سازش با آمریکا حلال مسائل ایران است. علیه این ادعای غلط و فریب، ده الی پانزده دلیل میتوان ارائه کرد که سازش با آمریکا نه تنها مشکلات اقتصادی، سیاسی، امنیتی، اخلاقی و غیره ایران را حل نخواهد کرد، بلکه سازش همه مسائل را بدتر خواهد کرد. یک نمونه اش توافق هستهای بود که دولت آمریکا با بدعهدی، دروغگویی و فریبکاری هنوز تحریمها را لغو نکرده و تحریمهای تازهای هم تصویب کرده است.
سیاست ترامپ درباره ایران دقیقاً چیست؟ آیا او در راستای بهبود روابط و حل مسائل مورد اختلاف بر خواهد آمد یا به سود آنان که به دنبال ساختن چهرهای اهریمنی از ایران هستند، به گونهای عمل خواهد کرد که طرفداران گفتوگو و رابطه با آمریکا به کلی حذف شده و با سر کار آمدن افراطیترین بخش دیکتاتوری جمهوری اسلامی، طرفین راهی جز مقابله نظامی در پیش نداشته باشند؟
خامنهای سپس با طرح این پرسش که آمریکا قادر به حل مسائل خود نیست، حال چگونه میخواهد مسائل ایران را حل کند؟ برای تأیید ادعاهایش از سخنان ترامپ استفاده کرد و افزود:
“این مناظرهی دو نامزد [ریاست جمهوری] آمریکا را دیدید؟ حقایقی که اینها بر زبان راندند دیدید؟ شنیدید؟ اینها آمریکا را افشا کردند. چند برابر چیزهایی را که ما میگفتیم و بعضی باور نمیکردند و نمیخواستند باور کنند، خود اینها گفتند. و جالب این است که آن که صریح تر گفت، بیشتر مورد توجّه مردم قرار گرفت. آن مرد[ترامپ] چون واضحتر گفت، صریحتر گفت، مردم آمریکا بیشتر به او توجّه کردند. طرف مقابل گفت این پوپولیستی کار میکند؛ عوامگرایانه، چرا عوامگرایانه؟ برای خاطر این که حرفهایش را مردم نگاه میکردند، میدیدند درست است؛ در واقعیّات زندگی خودشان آن را میدیدند. ارزشهای انسانی در آن کشور نابود شده و لگدمال شده است؛ تبعیض نژادی وجود دارد. همین چند روز قبل از این آن مرد[ترامپ] در تبلیغات انتخاباتیاش ایستاد و گفت شما اگر رنگین پوست هستید، اگر سیاه پوست و سرخ پوست هستید، در خیابانهای نیویورک و شیکاگو و واشنگتن و کالیفرنیا و غیرذلک وقتی راه میروید، نمیتوانید مطمئن باشید که تا چند دقیقهی دیگر زندهاید. شما ببینید! این حرف را کسی دارد میزند که انتظار دارد چند روز دیگر برود در کاخ سفید، بنشیند آمریکا را اداره کند. نژادپرستی آمریکا یعنی این. فقر آمریکاییها را [هم گفت]. گفت ۴۴ میلیون نفر در آمریکا گرسنهاند. او گفت و دیگران هم گفتند که کمتر از یک درصد مردم آمریکا مالک نود درصد ثروت آمریکا هستند. ارزشهای انسانی در آنجا لگدمال شده است؛ تبعیض، اختلاف، نژادپرستی، لگدمال کردن حقوق بشر…آن چه حالا این دو نامزد محترم ریاستجمهوریشان که یکی از اینها بالاخره چند روز دیگر خواهد رفت در کاخ سفید و رئیسجمهورِ آنجا خواهد شد، لابد حرف بی حساب نمیزند؛ دوتایی باهم بدند، امّا دست به دست هم دادهاند برای افشاگری آمریکا و برای نابود کردن آبروی آمریکا و موفّق هم شدهاند.”
خامنهای سپس توضیح داد که معنای “مرگ بر آمریکا” و “هر چه فریاد دارید بر سر آمریکا بکشید”، یعنی مرگ بر این تبعیضها و نقض حقوق بشرها.
آیت الله خامنهای مدتهاست نسبت به دو خطر هشدار داده و میدهد. خطر نفوذ آمریکا در مراکز اصلی تصمیم گیری جمهوری اسلامی از یک سو، و خطر شیفتگی برخی از مسئولان بلند پایه نظام به آمریکا از سوی دیگر. او در ۱۳۹۵/۰۸/۲۶ گفت که یک عدهای مجذوب آمریکا شدهاند. اما آمریکا هیچ جاذبهای ندارد. شما دیدید که همان نقدهایی را که من علیه آمریکا بیان میکردم، ترامپ بازگو کرد :
“در این انتخابات، برجستهترین شخصیّتهای سیاسی همان کشور آمدند همان چیزهایی را که ما میگفتیم، بیشتر یا دو برابر و یا چند برابرش را گفتند. این رئیس جمهوری که در آمریکا انتخاب شده است [ترامپ]، میگوید اگر آن پولی که در این چند سال ما آمریکاییها خرجِ جنگ کردیم، میخواستیم در داخل آمریکا مصرف کنیم، دو بار میتوانستیم آمریکا را بسازیم و اینهمه جادّهی خراب، اینهمه پل خراب، اینهمه سدّ خراب، اینهمه شهرِ خراب، اینهمه فقیر در آمریکا نداشتیم. آن کسانی که مجذوب آن نقطهی خیالی هستند، اینها را حاضرند بفهمند؟ این خرابیها در آن کشور وجود دارد و پول آن کشور صرف کارهای غیرشرافتمندانه میشود؛ [آیا] این جنگهایی که او میگوید ما چند تریلیون دلار خرجش کردیم، اینها جنگهای شرافتمندانهای بوده؟ “.
خامنهای گفت که جنگ دفاعی در برابر دشمن متجاوز- با رعایت قوانین انسانی- شرافتمندانه است، اما جنگهای تجاوزکارانه آمریکا به افغانستان، عراق، لیبی، سوریه و یمن که طی آنها دهها هزار غیر نظامی- خصوصاً زنان و کودکان- کشته شدند، غیر شرافتمدانه بود. چرا نخبگان ایران دارای بصیرت سیاسی نیستند و به این واقعیتها اذعان نمیکنند؟
عدم پیشداوری درباره ترامپ و تهدید واکنش نسبت به کنش نقض برجام
خامنهای در سخنرانی ۱۳۹۵/۰۸/۲۶ تأکید کرد که ما هیچ قضاوتی درباره انتخاب دونالد ترامپ نداریم و خود را برای هرگونه حادثهای آماده کرده ایم.
آیت الله خامنهای در ۱۳۹۵/۰۹/۰۳ دوباره به آمریکا پرداخت و گفت درباره دولت ترامپ فعلاً داوری نمیکند- برای این که هندوانه سربسته است- اما دولت اوباما نه تنها تعهدات هستهای اش را عملی نکرد، بلکه مجلس نمایندگان آمریکا تحریمهای علیه ایران را به مدت ده سال تمدید کرد و این نقض عملی برجام است. او گفت :
“تازه ترینش این تمدید تحریم ده ساله است، اگر این تحریم [تمدید] بشود، قطعاً نقض برجام است- بدون تردید- و بدانند جمهوری اسلامی حتماً در مقابل آن واکنش نشان خواهد داد.”
خامنهای افزود که آمریکاییها برجام را به وسیلهای برای فشار به ایران و ملت ایران تبدیل کردهاند. حسن روحانی وعده میداد که با توافق هستهای تحریمها لغو خواهند شد، اما سازش هستهای علیه ایران به کار گرفته شده است.
اگر قانون تمدید تحریمهای ایران به مدت ده سال در سنا تصویب شود و به امضای رئیس جمهور برسد، این به معنای نقض توافق هستهای از سوی آمریکا بوده و این کشور عملاً از توافق خارج خواهد شد. یعنی توافق “پنج بعلاوه یک” به توافق “چهار بعلاوه یک” تبدیل خواهد شد.
&nbs
ترامپ و ایران
اگرچه ترامپ مخالف دخالت نظامی خارجی و ملت سازی آمریکاست، اما افرادی که تاکنون به عنوان چهرههای اصلی دولت خود منصوب کرده است، سه ویژگی دارند:
الف- از اعضای “تیپارتی” و اونجلیستها (تبشیریها) هستند. مایک پمپیو نامزد ریاست سازمان سیا شده است. وی علاوه بر مخالفت شدید با توافق هستهای، در سال ۲۰۱۴ گفت: “این تهدید [تروریسم] بر ضدّ آمریکا از طرف یک اقلیت مسلمان است که عمیقا معتقد هستند اسلام راه زندگی است، چراغ راه است، و تنها راه است. آنها از مسیحیان نفرت دارند، و به فشار بر ضدّ ما ادامه خواهند داد، [مگر آن که] ما دعا کنیم، بایستیم و بجنگیم، و آگاه باشیم که حضرت مسیح نجات دهنده ما و تنها راه نجات برای دنیا میباشد”. مایکل فلین هم گفته : “اسلام “سرطانی بدخیم” در بدن تمام مسلمانان است که باید آن را نابود کرد“.
ب- دارای ارتباط قوی با دست راستیهای اسرائیل هستند. لارنس ویکلرسن، رئیس دفتر کالین پاول طی سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۵ می گوید که تحقق وعده انتخاباتی به رسمیت شناختن بیت المقدس به عنوان پایتخت اسرائیل میتواند به جنگ با ایران بینجامد.
پ- دارای ارتباط قوی با کمپانیهای اسلحه سازی و صنعت فروش امنیت هستند. به عنوان مثال، مایکل فلین که از او به عنوان مشاور امنیت ملی ترامپ یاد میشود، به این گروه تعلق دارد. ایران هراسی و تغییر رژیم در ایران اساس فکر فلین را تشکیل میدهد. فلین گفته ایران خطرناک تر از داعش است. سهام کمپانیهای اسلحه سازی با پیروزی ترامپ افزایش یافته است.
برای صلح و دموکراسی، راهی جز گفت و گو و سازش وجود ندارد. بدون امنیت و صلح، دموکراسی و حقوق بشر و آزادی و توسعه کاملاً به حاشیه خواهند رفت. هر کس از اندکی هوش برخوردار باشد، میداند که میان گذار ایران به “نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر” و “تبدیل ایران به سوریهای دیگر“، تمایز روشن و عمیقی وجود دارد.
همه نگران تصمیم گیریهای تیم سیاست خارجی ترامپ هستند. اما در رابطه با ایران این خطر چشمگیر است. نامزد ترامپ برای وزارت دفاع گفته است که ایران از داعش برای بسط قدرت خود استفاده میکند. نامزدهای وزارت خارجه (رودی جولیانی، جان بولتون، و…) هم به شدت ضد ایراناند و از تغییر رژیم در ایران دفاع میکنند. سناتور راند پل، ضمن مخالفت شدید با انتصاب جولیانی و بولتون، گفته است که جولیانی در سال ۲۰۱۵ از بمباران ایران حمایت کرده بود. حتی میت رامنی هم مواضع تندی علیه ایران دارد.
سیاستهای تهاجمی علیه ایران در آغاز به کار دولت ترامپ، در انتخابات ریاست جمهوری که ۴ ماه بعد در ایران برگزار خواهد شد، دقیقا به زیان حسن روحانی و به سود افراطیترین جناحهای سرکوبگر جمهوری اسلامی تمام خواهد شد. خامنهای و افراطیترین بخشهای رژیم دائماً به حسن روحانی میتازند که توافق هستهای هیچ دستاوردی برای ایران جز عقب نشینی نداشته است. سرلشکر پاسدار محمدحسین باقری- رئیس ستاد کل نیروهای مسلح- در ۶ آذر ۱۳۹۵ گفت : “در ایام پس از برجام که تحریمهای فروش نفت برداشته شده هنوز پولهای نفتهای فروخته شده دریافت نشده است. پیش بینی مسئولان این بود که پولهای نفتهای فروخته شده از بهمن سال گذشته تا شهریور امسال دریافت شود اما این گونه نشد”. خامنهای هم در ۱۳۹۵/۰۹/۰۷ به روحانی و ظریف حمله کرد که برای رسیدن به توافق هستهای عجله کردند، به جزئیات توجه نکردند و این غفلت رخنههایی ایجاد کرد که آمریکا در حال سوء استفاده از آنهاست. تمدید ده ساله تحریمها یکی از این موارد و نقض برجام است.
سیاست ترامپ درباره ایران دقیقاً چیست؟ آیا او در راستای بهبود روابط و حل مسائل مورد اختلاف بر خواهد آمد یا به سود آنان که به دنبال ساختن چهرهای اهریمنی از ایران هستند، به گونهای عمل خواهد کرد که طرفداران گفتوگو و رابطه با آمریکا به کلی حذف شده و با سر کار آمدن افراطیترین بخش دیکتاتوری جمهوری اسلامی، طرفین راهی جز مقابله نظامی در پیش نداشته باشند؟
برای صلح و دموکراسی، راهی جز گفت و گو و سازش وجود ندارد. حمله نظامی آمریکا به کشورهای خاورمیانه به نابودی دولت ها، انسانها، تجزیه عملی و رشد شدید گروههای تروریستی اسلام گرا انجامید. آمریکا ۳ تا ۴ تریلیون دلار هزینه این جنگها کرد و هزاران کشته و زخمی داد. اینک نوبت تغییر سیاست نظامی گرایانه به راه حلهای دیپلماتیک و صلح طلبانه است. بدون امنیت و صلح، دموکراسی و حقوق بشر و آزادی و توسعه کاملاً به حاشیه خواهند رفت. هر کس از اندکی هوش برخوردار باشد، میداند که میان گذار ایران به “نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر” و “تبدیل ایران به سوریهای دیگر“، تمایز روشن و عمیقی وجود دارد.
برنان نادیده گرفتن توافق هستهای آمریکا با ایران را “نهایت بیخردی” توصیف کرده است
یک مقام امنیتی آمریکا به دونالد ترامپ، رئیس جمهوری منتخب این کشور در مورد نادیده گرفتن توافق هستهای با ایران – برجام – هشدار داده است.
جان برنان، رئیس سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا – سیا – در مصاحبهای با بیبیسی گفته است که اگر رئیس جمهوری منتخب تهدید خود در مورد پاره کردن توافق هستهای با ایران را به اجرا بگذارد، این اقدام “نهایت بیخردی” خواهد بود.
وی گفت: “اولا، اینکه دولتی در آمریکا توافقی را که دولت قبلی به دست آورده پاره کند، اقدامی بدون سابقه خواهد بود” و افزود که علاوه بر این، چنین اقدامی خطر تقویت موضع تندروها در حکومت ایران را در پی دارد و همچنین اگر ایران برنامه خود هستهای خود را در واکنش به پاره شدن توافق از سوی آمریکا از سر بگیرد، امکان آن هست که سایر کشورهای منطقه نیز در صدد آغاز برنامه هستهای برآیند.
رئیس سیا این توافق را به نفع ایالات متحده و صلح و ثبات در منطقه دانست و در مورد نادیده گرفتن آن از سوی دولت آینده ایالات متحده گفت: “فکر میکنم چنین اقدامی فاجعهبار خواهد بود، واقعا چنین خواهد بود.”
دونالد ترامپ در جریان مبارزات انتخاباتی، برجام را “بدترین توافق” دانست و گفت که در صورت انتخاب به ریاست جمهوری، این توافق را نادیده خواهد گرفت و درباره برنامه هستهای ایران مذاکرات مجددی برگزار خواهد کرد. وی با اشاره به سابقه فعالیت تجاری خود، گفت که در آن صورت، مردم آمریکا خواهند دید که رئیس جمهورشان چه “مذاکره کننده کارآمدی”است.
توافق هستهای بین ایران و کشورهای گروه ١+۵ پس از ماهها مذاکره بین دو طرف به دست آمد و به لغو تحریمهای هستهای علیه ایران در برابر تغییراتی در برنامههای اتمی این کشور منجر شد. مذاکرات و توافق بین نمایندگان ایران و آمریکا در دستیابی به این توافق نقشی اساسی داشت.
برنان و مصاحبه با بی بی سی
جان برنان نظرات خود در مورد سیاست امنیتی دولت آینده آمریکا را در مصاحبه با بیبیسی شرح داد
نقش روسیه و ایران در سوریه
رئیس سیا در مصاحبه با بیبیسی همچنین نظر اعلام شده دونالد ترامپ در مورد روسیه را مورد انتقاد قرار داد و گفت که دولت آینده آمریکا باید نسبت به وعدههای روسیه “هشیار” باشد و با احتیاط با آنها برخورد کند. دونالد ترامپ در جریان تبلیغات انتخاباتی خود، ولادیمیر پوتین، رئیس جمهوری روسیه را ستود، و امکان همکاری با آن کشور علیه گروه دولت اسلامی – داعش – در سوریه را مطرح کرد.
آقای برنان روسیه و سوریه را مشترکا مسئول “کشتار بیمحابای غیرنظامیان” در سوریه معرفی کرد و گفت که رفتار دولتهای این دو کشور “نفرت انگیز” است.
رئیس سیا گفت که دولت باراک اوباما سیاستی حاوی حمایت از گروههای میانهرو مخالف حکومت بشار اسد، رئیس جمهوری سوریه را دنبال کرده و افزود که به اعتقاد او، ایالات متحده باید همچنان به کمک به این گروهها ادامه دهد تا “بتوانند در برابر تهاجم مشترک سوریه، ایران و حزبالله مقاومت کنند.”
جان برنان گفت که روسیه همچنان کلید آینده سوریه را در دست دارد اما افزود که تردید دارد دولت روسیه تمایلی به هیچگونه مصالحهای در این زمینه را داشته باشد. وی دولت روسیه را به “دورویی” در تاکتیکهای مذاکره در مورد سوریه متهم کرد و گفت که هدف مقامات روسی از تداوم جنگ و خونریزی، “اختناق” شهر حلب است.
رئیس سیا افزود: “من اطمینانی ندارم که روسها تا زمانی که قادر به کسب حداکثر موفقیتهای تاکتیکی در صحنه جنگ باشند دست از روش خود بردارند.”
در مورد روسیه، وی همچنین به تلاش دولت آن کشور برای تاثیرگذاری بر انتخابات اخیر ریاست جمهوری آمریکا با توسل به هک کردن وبسایتهای سیاسی و انتشار اطلاعات به دست آمده اشاره کرد و افزود که در تماس با همتایان روسی خود به آنان هشدار داده که چنین اقداماتی میتواند نتیجه معکوس به بار آورد. آقای برنان در مورد واکنش ایالات متحده در این زمینه گفت که “آمریکا به سطح آنان تنزل نخواهد کرد” یا با بروز واکنش مشابه، دوری از تنش را به جریان نخواهد انداخت اما راههای دیگری هم وجود دارد که به روسیه تفهیم شود که چنین رفتاری قابل تحمل نیست.
حلب
رئیس سیا روسیه و سوریه را مشترکا مسئول کشتار غیرنظامیان در سوریه دانسته است
خطر تروریسم و “جنگ با اسلام”
رئیس سیا گفت که خطر ترویسم همچنان نگرانی عمده نهادهای امنیتی است و افزود که “طراحان حملات تروریستی” در بدنه گروه موسوم به دولت اسلامی “همچنان بسیار فعال هستند” و در نظر دارند نشان دهند که با وجود ناکامیهای اخیر در صحنه نبرد، عوامل این گروه توانایی اجرای عملیات تروریستی در کشورهای غربی را دارند.
وی گفت که هنوز با گروه کاری دونالد ترامپ در مورد برنامههای سیا و آینده این برنامهها ملاقات و گفتگویی نداشته آما آمادگی چنین ملاقاتی را دارد.
جان برنان یادآور شد که برخی از اعضای دولت آینده آمریکا، مانند ژنرال مایکل فلین، گفتهاند که ایالات متحده باید درک کند که درگیر “جنگی جهانی” با افراطیون اسلامگراست. وی هشدار داد که “اعضای دولت جدید باید در زبان و گفتار خود و پیامی که ارسال میکنند انضباط به خرج دهند زیرا اگر چنین انضباطی وجود نداشته باشد، سازمانهای تروریستی و تندرو از گفتار آنها بهرهبرداری خواهند کرد تا ایالات متحده و دولت آن را ضد اسلام تصویر کنند که البته ما چنین نیستیم.” مایکل فلین به عنوان مشاور امنیت ملی رئیس جمهوری آینده آمریکا تعیین شده است.
در همین مصاحبه، مدیر سیا از اعضای دولت آینده آمریکا به رهبری آقای ترامپ خواست تا سیاستها و اصول ناظر بر رویکرد دولت این کشور در دوره ریاست جمهوری باراک اوباما را کنار نگذارند و “با انضباط و هشیاری” عمل کنند.
وی به شدت بازجویی از مظنونان به اقدامات تروریستی با استفاده از روش موسوم به “واتر بردینگ” (ایجاد احساس خفگی در آب) را مورد انتقاد قرار داد و گفت که هر نوع سوء استفاده از قدرت توسط آمریکا صرفا وسیلهای برای بهرهبرداری تبلیغاتی و ایالات متحده در اختیار گروههای تروریستی و افراطگرایان قرار میدهد.
دونالد ترامپ در جریان مبارزات انتخاباتی از استفاده از فشار بر مظنونان به اقدامات تروریستی برای گرفتن اطلاعات و جلوگیری از فعالیت این گروهها حمایت کرد.
رئیس سیا به استفاده این سازمان از پهپاد در عملیات برون مرکزی نیز اشاره کرد و گفت که این نوع عملیات در دوره ریاست جمهوری باراک اوباما افزایش یافته هرچند بخش عمدهای از مسئولیت عملیاتی در این زمینه از سازمان سیا به ارتش منتقل شده است. وی گفت که در تدوین مقررات و ضوابط ناظر بر عملیات تهاجمی پهپادها نقشی اساسی داشته است.
در مورد احتمال تغییر این ضوابط در دولت جدید، آقای برنان گفت که این مسئولیت عظیمی است تا اطمینان حاصل شود که دولت آمریکا ابزار موثری در اختیار دارد و به گونهای موجه آن را به کار میگیرد
کاسترو تجسم درک مسلط از سوسیالیسم در یک دوره تاریخی- قرن بیستم- بود. او از قضا از صادق ترین و پرشورترین و با وفاترین به آرمان های خود بود، و بهمین دلیل هم برای بسیاری الهام بخش بود و درحوزه عدالت هم دست آوردهائی داشت. نباید فراموش کنیم که مثلا چین و ویتنام از دیگربت های قرن بیستم بودند که امروزه در دفاع از تجارت آزاد و اتحادیه تجارتی که مثلا خانم کلینتون مجبورشد دربرنامه انتخاباتی با آن مخالفت کند، کوس سبقت گذاشته اند. آن نوع درک از سوسیالیسم خواه ناخواه به همین نوع نتایج و مشخصا اقتدارگرائی منجرمی شد. بنابراین ما با پایان یک نوع درک از سوسیالیسم تجربه شده تحت عنوان سوسیالیسم اقتدارگرا و حکومتی که درآن عدالت و آزادی باهم همسازی نداشتند و عدالت برآزادی اولویت داشت مواجه هستیم.
نحوه کنش چپ امروز به این پارادوکسی که نهایتا سوسیالیسم را زمین گیر و متلاشی کرد، بیانگرنگاه و درس های برگرفته و یا ناگرفته اش از آن تجربه است که البته یکسان نیست و یکی از عوامل تشتت آن است. قبل از هرچیز ضرورت دارد که چپ این مشکل خود را حل کند که انتقادبه خود و از جمله به تجربه صورت گرفته اگر واقعا از منظروفاداری به آزادی و عدالت و جدائی ناپذیری آن ها باشد و نه چراغ سبزدادن به سرمایه داری، نمی تواند نازشصتی به امپریالیسم و سرمایه داران باشد و این که نمی توان تحت هیچ شرایطی عیوب خویش را پنهان ساخت و آن را تابع مصلحت اندیشی های کوته بینانه شرایط قراردارد. البته می توان گفت که فشارهای سنگین غول آمپریالیسم آمریکا کوبای کوچک را به این نقطه راند و از آن گریزی نبود.
در وجوداین فشارهای سنگین حرفی نیست و باید دائما آن دولت آمپریالیستی و همراهان او را از این جنبه هم زیرضرب قرارداد. اما نمی توان از آن واقعیت به نوعی تقدیرگرائی تن داد و آن را توجیهی طبیعی برای ناگزیرانگاشتن انحراف از مسیراصلی رهائی دانست. عاملی که فقط به این مورد هم محدودنمی شود و تا زمانی که سرمایه داری هست همواره وجود خواهد داشت. چرا که سرمایه هیچ گاه با اضدادخودکنارنخواهد آمد. کوبا گذشته ما و بخشی از افتخارات مبارزه و مقاومت ما علیه ستم سرمایه داری است. اما برای عبور از خوددیروزمان و آن تجربه تاریخی باید بیش از هرزمانی هم چون قطب نمای حرکت بر پیوندجدانشدنی برابری اجتماعی و آزادی اجتماعی پای فشرد.
نقدتوأمان مناسباست سرمایه و مناسبات قدرت هم چون دو عنصرجدانشدنی و درهم تنیده نظام سرمایه داری و لاجرم سوسیالیزه و اجتماعی شدن هردو به موازات همدیگر که مبنای نقش آفرینی و سوژه گی همه عوامل و نیروی ضدسرمایه و از جمله مولدین و استثمارشوندگان است و نه سوژگی رهبران و احزاب و یکه تازی آن ها، زیربنای درک نوین از سوسیالیسم را تشکیل می دهد. بزرگداشت کاسترو هم چون نمادمقاومت همراه با نقد او، هم چون نقدخودمان، و سوسیالیسم تجربه شده جدا از هم نبوده و نیروی محرکه پیشروی ما را تشکیل می دهد. انتقاد و تأکید بر خط پیوسته مقاومت تاریخی دیالتیک حرکت ماست.
نکات زیر در پاسخ به برخی واکنش ها در فیسیوک و تشریح بیشتر مطلب فوق نگاشته شده است:
فشاردشمنان (و سوءاستفاده از انتقادها) همیشه تاریخ بوده است و شبکه و غیرشبکه هم نمی شناسد. و همیشه هم مستمسکی بوده است برای پوشیده ماندن ضعف ها تحت عنوان سوءاستفاده دشمن که البته مستمسکی مادام العمرهم هست. درحالی که اگر اشکالات مابازاءاجتماعی داشته باشند دیگردرونی و بیرونی مطرح نیست. اصل قضیه این است که اگر قرارباشد صرفا دشمن رفتار و کنش و واکنش ما را تعیین کند، نطفه فاجعه بسته شده و در حقیقت او برما مسلط شده است و به آنجا خواهد برد که می خواهد.
از این منظر بیان انتقادات و نقد معطوف به ریشه ها بخشی از روندبازآفرینی چپ و فارغ از این نوع مصلحت شناسی هاست. به ویژه وقتی این انتقادات معطوف به ریشه های بنیادی چون اقتدارگرائی و پارادوکس تقابل آزادی و برابری اجتماعی باشد. مثلا اکنون درمیان برخی چپ ها مثل نقل و نبات از او به عنوان”فرمانده” ستایش می شود. انگار که مناسبات مبتنی بر فرمان دادن و فرمان بردن و براساس انقیاد قرار نیست موردنقدبیرحمانه سوسیالیسم رها از اقتدارگرائی باشد و انگار به خاطرماهیت همین نوع مناسبات (سوای اشکال گوناگونش) نیست که باسرمایه داری مبارزه می کنیم. و چنین می شود که مثلا با آراءصددرصدی (چیزی شبیه به معجزه) قدرت از بالا در یک کنگره حزبی از کسی که دیگر قادربه ادامه کارنیست به کسی دیگر ( برادر) منتقل می شود و کسی هم صدایش در نمی آید. طبیعی است که دشمنان، مچمان را بگیرند. آن گاه آیا ماهم باید مصلحت گرایانه از کنارش بگذریم؟ چنین سکونی قبل از این که به دشمن ضربه بزند (که البته او را فربه ترمی کند)، ضربه ای کاری تربه سوسیالیسم بدست خودی و ضربه به فرایند بازآفرینی چپ از درون خطاهای بزرگش است. دقیقا همین نوع ملاحظات در زمان سرکوب استالین که البته ابعاددیگری داشت، توجیه و هموارکننده مسیریکه تازی او شد. بهمین دلیل نوشته ام که انتقاد و تأکید بر خط پیوسته مقاومت تاریخی، دیالتیک حرکت ماست و من معنای بزرگداشت فیدل کاسترو را هم چون نمادمقاومت، همراه با نقداو، و هم چون نقدخودمان و سوسیالیسم تجربه شده می دانم.
قدرت جداشده از جامعه ذاتا یک نیروی سرکوبگر و مشرف و مسلط بر مردم است و خوش و بدخیم و چپ و راست هم ندارد
اشکال رویکردهای توجیه کننده قدرت و گرفتارنسبی گرائی شدن و داشتن نوعی همذات پنداری با قدرت های مطلقه سوای عنصر فرعی نیروی ماندنوستالوژی برای برخی ها، اساسا ریشه در نگاه به منشأ دموکراسی و تغییر از یکسو و ماهیت قدرت جداشده از توده ها و مشرف برآن ها که ذاتا و تماما بورژوائی-طبقاتی است دارد که برخی حداکثر آن را اشکال و خطای قابل گذشتی می دانند. در اصل منشأ تخولات و از جمله دموکراسی تا جائی که دموکراسی است محصول فشارمردم و جامعه و تحمیل آن به سبستم های حاکم بوده است و گرنه این ادعای پایه ای که لکوموتیوحرکت تاریخی مبارزات طبقاتی-اجتماعی است حرفی مفت و تنها یک تعارف می بود.
نگاهی به همین اعتراضات کره جنوبی بیاندازید تا روش شود منشأ دموکراسی کجاست. رئیس جمهورفاسد و باندبازدر اوج قدرت را وادار کرده اند که استعفاهم بدهد. تاریخا منشأ اصلی دموکراسی مثل دست یابی به حق رأی شهروندی مردم و “بردگان قدرت” بوده اند. البته سیستم ها بدرجاتی سعی می کنند که آن را مصادره کرده و با مسخ و بهداشتی کردن آن را در خدمت خود و تحمیق جامعه بکاربگیرند. یعنی همان که امروزه با عنوان بحران دموکراسی با آن مواجهیم. بهمین دلیل به آن شکل فرمالیته و صوری می دهند که البته از این جنبه در قیاس با جائی که دموکراسی سطحی هم وجود نداشته باشد شاید جای بهتری برای نفس کشیدن و فریادزدن باشد. به هرحال آزادی و برابری از هم جداناپذیرند و مبنای حرکت رهائی بخش در زمانه ما. کمتر از این دیگر رهائی نیست. اگرغرب “آزادی” را شعارخود قرارداده و آن را در مقابل برابری قرارداده است، شرق در آن سو “عدالت” در برابرآزادی قرارداده شده و البته چوبش هم را خورده است. شاید درگذشت کاسترو هم چون یکی از قهرمانان”چپ عدالت خواه”، فرصت تازه ای برای خانه تکانی چپ هم فراهم کرده باشد. به همین نفس گشودن این نوع بحث ها بی فایده نیست. به شرط آن که قواعداانسانی دیالوگ و گفتگو را نقض نکند.
بی بی سی فارسی و هنربرقراری موازنه پیرامون درگذشت فیدل!
طبیعی بود که مدیای بی بی سی بخاطردرگذشت کسی که از یک سو حیات سیاسی اش با بخشی ازمهم ترین فرازهای تاریخ قرن بیستم گره خورده بود و بقول خوداین مؤسسه، یکی از بازیگران بزرگ دوره جنگ سرد بود، و از سوی دیگر به نمادانقلاب کوبا و مقاومت بسیاری از مردمان آمریکای لاتین و جهان تبدیل شده بود، درنگ نماید و البته طبیعی تر از آن بخواهد از این نمد کلاهی هم برای مشروعیت بخشیدن به سیستمی که فیدل کاسترو علیه اش می جنگید فراهم کند.
اما ان چه که در این میان به چشم آمد، شورشدن بیش از حدآش و نقض آشکارادعای بی طرفی اش در ارائه این رویدادبود. ظاهرا بی گدار به آب زده بود و دونفری را به عنوان مخالف و موافق گزین کرده بود که هردو دارای یک نظربودند و هم چون مهاجمان تیمی مشترک علیه هدفی مشترک عمل کردند. “ظاهرا” بی بی سی گول کتاب”کوبا جزیره امید” را خورده بود که بابک امیر خسروی چندین دهه پیش نگاشته بود. او درسخنانش خیلی صریح گفت که این کتاب را تحت تأثیرفضای آن دوره نگاشته بود و هنوز فکر می کرد که فیدل یک دموکرات انقلابی بوده و خواهدماند و به وادی خطرناک و مین گذاری شده کمونیسم گذرنخواهد کرد.
بابک امیرخسروی برای آن که نشان دهد جوگیرشدن وی امری عجیب نبوده گفت که حتی پلنوم کمیته مرکزی حزب توده هم (لابد برای آن که از قافله عقب نماند ناپرهیزی کرده و ) در طی یک مصوبه پنهانی، تصمیم به ایجادگروه های چریکی می گیرد.!. عباس میلانی هم وقتی دید خود یک توده ای سرشناس و سابق (امیربابک خسروی) می گوید هیچ میراث مثبتی از تجربه ۵۵ ساله دوره فیدل کاستروسراغ ندارد و اساسا نفس مبارزه برای سوسیالیسم را تخطئه کرد، دیگر کاتولیک تر از پاب بودن زیبنده او نخواهد بود.
لاجرم ماسک یک تاریخدان “بی طرف” را از چهره اش کنارزد، و اعلام داشت که اساسا اندیشه های فیدل ربطی به کمونیزم نداشته است و بی آن که ذره ای هم به خدمات فرهنگی و بهداشتی و… و حمایت های انترناسیونالیستی کوبای فقیر به کشورهای دیگر علیه بیماری و بی سوادی و یا مبارزه علیه امپریالیست ها، و یا نتایج مخربی که محاصره طولانی اقتصادی و فشارسیاسی و نظامی و… یک ابرقدرت همسایه نسبت به کشوری کوچک بجاگذاشت، اشاره ای کند. گوئی که عقده های انباشته شده دوران جوگیرشدن هردوشان به یک باره دهان بازکرده باشد تا جائی که اوباما رئیس جمهور آمریکا و اولاندرئیس جمهورفرانسه را با پیام هایشان نسبت به مرگ فیدل”روسفید”کردند!. به هرصورت آش آنقدرشورشده بود که اتاق فکربی بی سی که نمی توانست نسبت به نفوذنمادهای مقاومتی چون چه گوارا و فیدل کاسترو در افکارعمومی بی اعتنا باشد، بلافاصله به دنبال یک توده ای سابق دیگر، فرهادفرجاد رفت تا قدری از شوری آشی که پخته بود بکاهد و در موازنه بهم ریخته تعادلی برقرارسازد. اما این باربرای این که موازنه از آن سو بهم نریزد، این سؤال کننده بود که با همطرازکردن صدام و خمینی با فیدل کاسترو با به نمایش درآوردن تصاویرجشن کوبائی های تبعیدی در آمریکا موازنه را برقرار می کرد. باین می گویند هنر برقراری موازنه در صنعت تبلیغات!
ادیان به عنوان برساختههای تاریخی بسیار قدیمی، لیبرال نبودند، برای این که لیبرالیسم در دوران مدرن برساخته شد و طی چند قرن تحول پیدا کرد. پیدا کردن آیاتی از عهد عتیق، عهد جدید و قرآن که با لیبرالیسم تعارض دارد، کار بسیار سادهای است.
پرسش مهم این است: آیا میتوان “اسلام لیبرال” را ساخت و اختراع کرد؟ تا حدی که من میفهمم چنین کاری شدنی است و میکوشم تا تصویری اجمالی و کلی از این مدعا ارائه دهم، بر این مبنا که اسلام دینی اصلاح پذیر، سازگار با سکولاریسم و سازگار با حقوق بشر است. پیش از این، دلایل “ضرورت اختراع اسلام دموکراتیک” را توضیح دادهام، همان دلایل و مسائل، “اختراع اسلام لیبرال” را ضروری میسازند.
برخی گمان میکنند که به روشهای نظامی میتوان از پس “اسلام بنیادگرایانه تروریستی” بر آمد، اما این خیالی باطل است. برای این که این یک فهم و خوانش مهم از یک دین بزرگ (اسلام) است که دولتهای مختلف – از جمله عربستان سعودی و قطر و ترکیه – برای منافع خود از طریق حمایت مالی و تسلیحاتی از آن استفاده میکنند. مفتیان سنی و وهابی و آیت اللههای شیعی هم قرائتهای خشونت گرایانه و تروریستی از اسلام را ترویج میکنند. بن کارسون و دونالد ترامپ مسلمانها را حیوانهای خطرناک قلمداد میکنند. شعارها و وعدههای دونالد ترامپ در دوران مبارزات انتخاباتی علیه “اسلام رادیکال” و مسلمانها اگر در دوران ریاست جمهوری او دنبال شود، میتواند به رشد افراط گرایی در میان مسلمانها بینجامد. باید به اکثریت میانه رو مسلمانان نشان داد که روایتهای سکولار و لیبرال از اسلام هم وجود دارند و اتفاقا این روایتها با متن مقدس آنان سازگارترند. این ضرورتی حیاتی برای زندگی صلح آمیز جهانی و منافع ملی همه کشورهایی است که از این راه آسیب میبینند.
۱- ایضاح مفهومی
اول- امر واحدی به نام اسلام وجود ندارد، بلکه “اسلام ها” وجود دارد. اسلام عارفانه، اسلام فیلسوفانه، اسلام فقیهانه، اسلام شیعی، اسلام سنی، اسلام بنیادگرایانه، اسلام سنت گرایانه، اسلام مدرنیستی، اسلام پسا مدرنیستی.
دوم- امر واحدی به نام لیبرالیسم وجود ندارد، بلکه “لیبرالیسم ها” وجود دارد. لیبرالیسم مبتنی بر حقوق جول فاینبرگ (Joel Feinberg)، لیبرالیسم کمال خواه جوزف راز (Joseph Raz)، لیبرالیسم سیاسی جان راولز و غیره و غیره.
وقتی آن همه روایت از اسلام وجود دارد، خوانشهای سوسیالیستی، ناسیونالیستی، لیبرالیستی و باهمادگرایانه (communitarianism) از اسلام هم میتواند وجود داشته باشد و وجود هم دارد. به عنوان مثال برای اختراع “اسلام ناسیونالیستی” میتوان مدعی شد که فقط زبان قرآن عربی نیست، فرهنگ عربی سراپای قرآن را فرا گرفته است. دینی که برساخته اعراب جزیره العرب است، نمیتوانست غیر عربی باشد. با اندکی عدم دقت، میتوان محمد عابد الجابری را مدافع اسلام ناسیونالیستی به شمار آورد.
سوم- اختراع در اینجا در معنای برساخته گرایی است. اختراع سنت یا یک ایده یا نظام اجتماعی به معنای دروغ و فریب کاری نیست. علم و فلسفه را هم آدمیان اختراع کردهاند و در عین حال، مدعی واقع نمایی هستند. به تعبیر دقیق تر، به دنبال تقرب به حقیقت هستند.
اختراع “اسلام لیبرال” دست کم در دو سطح میتواند صورت پذیرد: اسلام لیبرال سازگار با لیبرالیسم سیاسی جان راولز، و اسلام لیبرال سازگار با آنچه راولز “لیبرالیسمهای جامع” میخواند.
در این نوشته سه کار میکنم:
اول، به صورت خلاصه، لیبرالیسم سیاسی راولز را شرح میدهم.
سپس توضیح میدهم که خود راولز چگونه به اسلام نظر میکند.
و نهایتا، به این خواهم پرداخت که در قرآن و سنت چه منابعی وجود دارد که برمبنای آنها میتوان خوانش مورد نظر راولز از اسلام را استوار کرد.
۲- لیبرالیسم سیاسی راولز
بگذارید با مختصری درباره لیبرالیسم سیاسی راولز شروع کنیم. لیبرالیسم سیاسی راولز، سه محور اساسی دارد:
الف- جنبش اصلاح دینی و پیامدهای آن، خاستگاه تاریخی لیبرالیسم سیاسی و لیبرالیسم به معنای گسترده تر است (John Rawls, Political Liberalism , xxiv) .
ب- لیبرالیسم سیاسی، یک برداشت سیاسی از عدالت (political conception of justice) است، و برعکس لیبرالیسم های جامع، مستقل از هرگونه آموزه فراگیر (comprehensive doctrine) دینی یا فلسفی است. یک نظر مستقل و “قائم به خود” (freestanding) است که بر حسب “فرهنگ همگانی” نظام های دموکراتیک و “سرمایه مشترک اندیشه ها و اصول پایه ای تلویحا پذیرفته شده” آنها توجیه می شود(PL, 8) و خود را به اندیشه های بنیادینی که در “فرهنگ سیاسی همگانی جامعه ای دموکراتیک مستتر است” محدود می سازد (PL, 13). انسان ها خود و دیگران را “شهروندان آزاد و برابر” به شمار می آورند. به گمان راولز حتی حقوق بشر نیز مستقل از آموزه های جامع اخلاقی و فلسفی و دینی است. می نویسد:
“حقوق[بشر] قائم به هیچ آموزه جامع فلسفی یا دینی جامع خاصی در خصوص ماهیت انسان نیست. قانون مردمان ادعا نمی کند که، برای مثال، انسان ها افرادی اخلاقی اند که در چشم خداوند قدر و ارزش یکسان دارند؛ یا ادعا نمی کند که انسان ها قوای عقلی و اخلاقی خاصی دارند که به واسطه آن سزاوار این حقوق اند. این گونه استدلال ها متضمن آموزه های دینی یا فلسفی خاصی است، و بسیاری از مللی که در جوامع “موجه” با نظامی طولی زیست می کنند می توانند آن آموزه ها را لیبرالی یا دموکراتیک، یا به هر حال آموزه هایی تلقی کنند که مشخصاً به سنت سیاسی غرب تعلق دارد و منافی فرهنگ های دیگر است” (John Rawls, The Law of Peoples, p. 68) .
پ- لیبرالیسم سیاسی باید توسط آموزه های جامع اخلاقی و فلسفی و دینی تأیید شود و تأیید هم می شود.
عدالت نخستین فضیلت نظام اجتماعی و موضوع ساختار پایه ای جامعه است. درباره معنای ساختار پایه ای می گوید:
“منظور من از ساختار پایه ای، نهادهای عمده سیاسی، اجتماعی، و اقتصادی جامعه و چگونگی ترکیب شدن آنها در یک نظام وحدت یافته همکاری اجتماعی از نسلی به نسل دیگر است” (PL, 11).
با این که روایت های لیبرالی غیر راولزی از عدالت هم وجود دارد، اما ما خود را به روایت راولزی محدود می سازیم. عدالت سیاسی راولزی دارای دو اصل آزادی و برابری است. بازسازی نهایی راولز از این دو اصل به قرار زیر است:
اصل اول: “هر شخصی ادعایی برابر نسبت به ساخت بندی کاملاً مناسب حقوق و آزادیهای پایه ای برابر دارد، که این ساخت بندی با ساخت بندی همانند برای همگان منافاتی ندارد؛ و در این ساخت بندی، آزادیهای سیاسی برابر، و صرفا همین آزادیها، باید به ارزش منصفانه شان تضمین شوند”.
اصل دوم: “نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی باید دو شرط را تأمین کنند: نخست، این نابرابریها باید متصل به مناصب و مشاغلی گشوده به روی همگان تحت شرایط برابری منصفانه فرصت باشند؛ ثانیاً، این نابرابریها باید بیشترین نفع را برای کم نصیب ترین اعضای جامعه داشته باشند” (PL , 4-6).
لیبرالیسم سیاسی راولز متکی بر اصول زیر است:
− واقعیت پلورالیسم معقول (the fact of reasonable pluralism) : در جوامع بشری آموزه های جامع فلسفی، دینی، اخلاقی متضاد و آشتی ناپذیر و در عین حال معقولی وجود دارد (PL, 36. CP, 573)
− دشواری های رسیدن به حکم (the burdens of judgment): هیچ راهی برای وحدت نظر درباره تمامی آموزه های جامع وجود ندارد. برای این که : شواهد برای رسیدن به حکم پیچیده و متضادند؛ وزن و اعتباری که باید به هر یک از شواهد داد محل بحث و اختلاف است؛ مفاهیم ما مبهم هستند و به این آسانیها وضوح نمی یابند؛ و تأثیرپذیری داوری های ما از کل سیر تجربه های اخلاقی فردی مان هم بی حد و اندازه و هم قاطعانه متفاوت از تجربه های اخلاقی همدیگر است. از نظر راولز، همگان “به یکسان در معرض دشواریهای رسیدن به حکم هستند” (PL, 62).
− واقعیت سرکوب : توافق اجتماعی گسترده پیرامون یک آموزه جامع فلسفی یا دینی یا اخلاقی فقط و فقط از طریق سرکوب دولتی قابل دستیابی است (PL, 37. CP, 475). بدین ترتیب، پذیرش آزادی به معنای ادامه حیات “آموزه های جامع متنوع، و آشتی ناپذیر” است (PL, 36). در نتیجه، بر اساس لیبرالیسم سیاسی، استفاده از قدرت سیاسی برای اعمال آموزه جامع خویش، که آن را حقیقت به شمار می آوریم، نامعقول است (PL, 138).
− اجماع همپوشان (overlapping consensus) : چگونه چنین جامعه متکثری پایدار می ماند؟ راولز پایداری جامعه دموکراسی لیبرال را بر سازش و توازن قوا متکی نمی سازد. بلکه این پایداری محصول تأیید اجماع همپوشان است. یعنی شهروندان تصور سیاسی از عدالت دموکراتیک را از درون آموزه های جامع متفاوت خودشان تأیید می کنند. تصور سیاسی از عدالت یک پار (module) و جز سازنده اساسی است که :
“با آموزه های جامع معقول گوناگونی که در جامعه ای وجود دارند که تنظیماتش بر اساس همین تصور سیاسی از عدالت است جور در می آید و می تواند مورد حمایتشان قرار گیرد” (PL, 12).
بنابراین نه تنها سکولارها، همچنین دینداران، از درون آموزه جامع دینی شان نکاتی بیرون می آورند و گزینش می کنند که تأیید کننده لیبرالیسم سیاسی باشد:
“همه آنهایی که تصور سیاسی از عدالت را می پذیرند از درون آموزه جامعشان آن را می پذیرند و متکی به بنیان های دینی، فلسفی، و اخلاقی ای هستند که آن آموزه جامع فراهم می آورد” (PL, 147).
تأیید لیبرالیسم سیاسی توسط کلیه شهروندان، “از درون آموزه جامع خودش“، اساس پایداری جوامع دموکراتیک است. راولز توضیح داد که :”این اجماع بر دلایلی استوار است که درون آموزه فراگیر پذیرفته هر شهروند مشخص است” (PL, 170).
دو برداشت دیگر از نظر راولز درباره اجماع همپوشان محتمل به نظر می رسد. گاهی به نظر می رسد که اجماع میان نظریات جامع حاصل می شود، نه این که صاحبان آن نظریات بکوشند تفسیری از مواضع شان بدهند که به چنان همپوشانی بینجامد. مقصود دیگر راولز از همپوشانی این است که پیروان و قائلان هریک از نظریات جامع این حق را برای پیروان و قائلان نظریات رقیب محفوظ می دانند که بر وفق تلقی خود عمل کنند بی آن که مزاحمت یا مداخله ای از سوی دیگران صورت بگیرد، یعنی به این جمع بندی می رسند که باید آن حق را به رسمیت بشناسند.
۳- فهم راولز از اسلام
همانطور که گفته شد، راولز بر این باور است دینداران هم می توانند با آموزههای سیاسی درون دین شان لیبرالیسم سیاسی را تایید کنند. راولز مشخصا فکر میکند که آموزههای اسلامی هم می توانند به کار تایید لیبرالیسم سیاسی بیایند.
او از این نقطه نظر آغاز می کند که همه ادیان بزرگ تاریخی- یهودیت و مسیحیت و اسلام- آموزه های جامع معقول اند:
“در اینجا من- شاید بیش از اندازه خوش بینانه- چنین می انگارم که، به جز برای انواع ویژه ای از بنیادگرایی، همه دین های تاریخی مهم چنین تبیینی را می پذیرند و بدین سان می توان آن ها را آموزه های فراگیر معقول دانست” (PL, 170)..
راولز در “تجدید عهد با ایده دلیل عمومی” به طور روشن تری از رابطه مذهب – به خصوص اسلام – و لیبرالیسم سیاسی سخن گفته است. می پرسد قائلان به دکترین های مذهبی چگونه می توانند به انگاره های سیاسی معقولی باور داشته باشند که موید نظام دموکراتیک معقول مبتنی بر قانون اساسی است؟ آیا آموزه های جامع مذهبی و غیر مذهبی(سکولار) می توانند به دلایل درست همچنان با انگاره سیاسی لیبرالی سازگار باشند؟ به گمان راولز ادیان باید بفهمند که:
“جز طریق پشتیبانی از دموکراسی معقول مبتنی بر قانون اساسی، هیچ طریق دیگری وجود ندارد که به طور منصفانه ای آزادی هوادارانش را در حالت همساز با آزادیهای برابر سایر شهروندان آزاد و برابر تضمین کند”(The Law of Peoples, 151) .
راولز سپس به مصداقی از اجماع همپوشان اسلامی استناد می کند. او به آرای تفسیری محمد طه- که توسط جعفر نمیری به دلیل ارتداد اعدام شد – و شاگردش عبداللهی احمد النعیم در کتاب به سوی اصلاح گری اسلامی : آزادی های مدنی، حقوق بشر، و حقوق بین الملل اشاره می کند که آیات مکی را نماد اسلام آرمانی به شمار می آورند و آیات مدنی را تابع محدودیت های زمانی قلمداد می کنند که به دلیل قابل اجرا نبودن آرمان های برابری طلبانه اسلام در آن شرایط زمانی، آیات محدود مدنی اجرا گردید. آیات مدنی با آیات مکی نسخ (abrogation) می شوند و اسلام مکی که موید آزادی و برابری است، امروزه باید اجرا گردد. راولز پس از توضیح نظر این دو می نویسد :”این مثال کاملی از اجماع همپوشان است“.(ص ۲۵۴).
محمد طه و عبدالهی احمد النعیم خوانش تازه ای از قرآن ارائه کرده اند. آنان با معکوس کردن نسخ (reverse abrogation) ، گفته اند که باید آیات مکی را گوهر قرآن و اساس دعوت پیامبر اسلام به شمار آورد. این بازسازی یک نمونه از راهکارهایی است که مسلمانان برای سازگاری اسلام با دنیای جدید پیشنهاد کرده اند.
راولز تأکید دارد که “ریشه های وفاداری شهروندان دموکراتیک به انگاره های سیاسیشان در دکترین های جامع خاص آن ها، اعم از مذهبی و غیر مذهبی، است”(The Law of Peoples, 153) .
۴- اسلام و لیبرالیسم سیاسی
راولز بر این باور است که تفسیرهای مختلفی از یک آموزه یا انگاره واحد وجود دارد، “برای این که مفاهیم و ارزش های آن ممکن است به شکل های گوناگون تعبیر شوند”. در عین حال، “هر انگاره ای تفاسیر ممکنش را تا حد زیادی محدود می کند؛ در غیر این صورت، بحث و محاجه محال خواهد شد”(The Law of Peoples, 145) .
ممکن است این اشکال وارد آید که از طریق اجماع همپوشان اسلام تأیید کننده لیبرالیسم سیاسی ساخته میشود، نه “اسلام لیبرال”. اما روش شناسی توصیفی و تجویزی ای که راولز پیشنهاد می کند، تا حدی که من می فهمم، گویی گامی بیش از این پیش می نهد.
الف- توصیف: راولز تأکید می کند که تاریخ دین و فلسفه نشان می دهد که چگونه این دو از “راه های معقول زیادی” “many reasonable ways” ارزش های خود را به گونه ای باز تفسیر کرده اند تا نه تنها با ارزش های قلمرو سیاسی در تضاد نباشد ، بلکه سازگار شده اند(جان راولز، عدالت به مثابه انصاف، ص ۳۱۴). (John Rawls, Justice as Fairness , P. 190). بدین ترتیب، ارائه فهمی نو از آموزه های جامع، واقعیتی است که بارها در تاریخ تکرار شده است.
ب- تجویز: راولز میان “پایبندی اولیه، یا تصدیق ، برداشت سیاسی” با “جرح و تعدیل یا بازبینیِ بعدیِ آموزه های جامع برای رفع ناهمخوانی های میان آنها” تفاوت قائل می شود. می گوید:”اگر بعداً به ناسازگاری میان این برداشت سیاسی و آموزه های جامع خود پی برند، می توانند به جای رد برداشت سیاسی، آموزه های جامع خود را تعدیل یا بازنگری کنند”( عدالت به مثابه انصاف، ص ۳۱۸).
بدین ترتیب، او به پیروان آموزه های جامع توصیه می کند تا آموزه خود را به گونه ای بازسازی و بازتفسیر کنند که با برداشت سیاسی از عدالت سازگار در آید.
مطابق نظر راولز ، دینداران و غیر دینداران برای حمایت از لیبرالیسم سیاسی به دو روش توسل می جویند. یکی آن که از طریق اعلان نظر (declaration) “نشان می دهیم که چگونه می توانیم، براساس دکترین های خودمان، از انگاره سیاسی عمومی معقولی از عدالت با همه اصول آرمان های آن پشتیبانی کنیم و چگونه در عمل نیز پشتیبانی می کنیم”(The Law of Peoples, 155) .
دومی این که از طریق استدلال مبتنی بر حدس (reasoning from conjecture) ، نشان می دهند که دیگران می توانند براساس آموزه جامع دینی یا غیر دینی شان از تصور سیاسی از عدالت پشتیبانی کنند. راولز تأکید می کند که نسبت دادن تأیید لیبرالیسم سیاسی توسط آموزه های جامع دینی و فلسفی نباید غیر صمیمانه باشد، بلکه باید صادقانه باشد. می گوید: “با این حال، مهم است که حدس، صادقانه باشد نه به قصد فریب.”(The Law of Peoples, 156) .
کار ما به دست دادن فهمی لیبرال از اسلام است. اگر فرض ما این باشد که لیبرالیسم سیاسی صادق است، آن گاه طبیعی است که فکر کنیم آیاتی که سازگارتر با لیبرالیسم سیاسی است باید به عنوان آیات محوریتری که روح قرآن را شکل میدهند انتخاب کنیم و دیگر بخشهای اسلام را درپرتو این آیات بازتفسیر کنیم. اگر مسلمان باشیم، باور داریم که آن آیات روح قرآن است و با بیرون کشیدن آن آیات “اعلان نظر” میکنیم، اگر نامسلمان باشیم، کارمان مصداق “حدس” این است که اسلام لیبرال چگونه اسلامی میتواند باشد. تا حدی که من می فهمم، تفسیر لیبرالی ما از قرآن، تفسیری معتبر و موجه است، یعنی بنابر مصالح سیاسی روز این تفسیر را نساخته ایم.
برساختن اسلام لیبرال مصداقی از زمان پریشی (anachronism) نیست، برای این که ما این پرسش را پیش روی خود نهادیم: آیا می توان به شیوه ای اصیل مسلمانی پیشه کرد و لیبرال بود؟ ما نمی پرسیم که آیا اسلام در زمان شکل گیری نخستین اش لیبرال بود- مدعایی که در ابتدای مقاله رد شد- که آن گاه اتهام زمان پریشی بر ما وارد آید ، بلکه می پرسیم آیا فرد مسلمان می تواند در عین پایبندی به روح و گوهر اسلام لیبرال باشد؟ در این حالت دیگر اتهام زمان پریشی بر ما وارد نیست. آیات قرآن در پرتو پیش فرض ها و پیش داوری های جدید، از نو معنا می شوند تا با لیبرالیسم سازگار شوند.
۵- آیات موید ارزش های لیبرالیستی
در این بخش آخر، به این میپردازم که در قرآن و سنت منابعی وجود دارد که با محور قرار دادن آنها میتوان خوانشی لیبرالیستی از اسلام ارائه داد. این که جزییات الاهیاتی این خوانش چگونه باید باشد فراتر از حوصله این نوشته است. منابع اسلامی که از آنها سخن خواهم گفت موید ارزشهای لیبرالیستی نظیر پلورالیسم، عدالت، آزادی و رواداری، کرامت ذاتی انسانها، احترام به پیمان، و التزام به عقل عقلای زمانه است.
پس از این با شواهد و قرائن فراوان قرآنی نشان خواهیم داد که قرآن پذیرای مفهوم راولزی “شهروندان برابر و آزاد” است. اما قبل از آن توجه به یک تفکیک قرآنی بسیار مهم و اساسی است. قرآن دو نوع آزادی را از یکدیگر تفکیک کرده است: آزادی انسان در برابر خداوند، آزادی انسانها نسبت به یکدیگر. قرآن انسانها را در برابر خداوند آزاد به شمار نمیآورد، بلکه همه را بنده خدا میداند، اما این امر با لیبرالیسم سیاسی راولز تعارضی ندارد، برای این که لیبرالیسم سیاسی از آزادی انسانها در برابر یکدیگر دفاع میکند. اما انسانها نسبت به یکدیگر آزاد هستند. چنان که علی بن ابی طالب در وصیت نامه اش خطاب به فرزندش- و همه آدمیان- گفته است: “وَلاَ تَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ وَقَدْ جَعَلَکَ اللهُ حُرّاً” (بنده هیچ کس نباش، چون خدا تو را آزاد آفریده است.)
در قرآن در تمامی مواردی که از نابرابری انسانها سخن گفته شده، این نابرابری مقید به دو قید است. اول- نابرابری نزد خداوند. دوم- نابرابری در زندگی پس از مرگ. کافر و مومن و مشرک، عالم و جاهل، نزد خداوند از نظر معنوی برابر نیستند و در زندگی پس از مرگ هم پاداش و کیفر یکسانی دریافت نخواهند کرد. به دو نمونه زیر بنگرید:
“بیگمان گرامیترین شما در نزد خداوند پرهیزگارترین شماست” (حجرات، ۱۳).
“بدترین جنبدگان از نظر خداوند، ناشنوایان گنگ[از شنیدن حق] هستند که در نمییابند” (انفال، ۲۲).
اگر از نظر معنوی (نزد خداوند) و اخروی برابر نباشند، در زندگی دنیوی انسانها برابر هستند. به تعبیر دیگر، از نابرابری معنوی و اخروی نمیتوان نابرابری مادی و دنیوی را استنتاج کرد. امتیازاتی که با برابری تعارض دارند، نزد خداوند و زندگی پس از مرگ هستند، نه زندگی این جهانی که همه از حقوق برابر برخوردار هستند. بنابراین مفهوم “شهروند آزاد و برابر” با قرآن سازگار است.
الف- واقعیت پلورالیسم
به روایت قرآن، واقعیت پلورالیسم، رکن اصلی خلقت خداوند بوده است:
“هان ای مردم همانا ما شما را از یک مرد و زن آفریده ایم و شما را به هیأت اقوام و قبائلی در آورده ایم تا با یکدیگر انس و آشنایی یابید، بیگمان گرامیترین شما در نزد خداوند پرهیزگارترین شماست” (حجرات، ۱۳).
مطابق این آیه هیچ انسانی نسبت به انسان دیگری برتریی ندارد، مگر برتری معنوی که محصول پارسایی است، نه دین و مذهب خاص. بنابراین، چون هیچ دین و مذهب خاصی بر دیگر ادیان برتری ندارد، نوعی پلورالیسم پذیرفته شده است.
در ابتدای خلقت که افراد اندکی وجود داشتند، مردم امت یگانهای بودند، اما به طور طبیعی میانشان اختلاف افتاد و به گروههای متنوع و متکثر تقسیم گردیدند:
“و مردم جز امتی واحده نبودند که سپس اختلاف پیدا کردند؛ و اگر وعده خداوند از پیش مقرر نگشته بود، بین آنان در آنچه اختلاف دارند، داوری میشد” (یونس، ۱۹).
مدلول آیه این است که اختلاف نظر میان انسانها در زندگی این جهانی فیصله ناپذیر است. پایان ناپذیری اختلاف هم نه تنها ممکن نیست، بلکه مطلوب هم نیست. برای این که خداوند خواسته است که اختلافات پایان نپذیرد. در نتیجه، از نظر معرفت شناختی، روشن نیست کدام فرد و گروه برحق و کدام فرد و گروه بر حق نیست. یعنی نوعی کثرت گرایی معرفت شناختی ضروری زندگی این جهانی است.
خداوند پیامبرانش را با کتاب میان انسانها میفرستد، اما پیامبران هم نتوانستند به اختلافات فکری و عملی انسانها پایان بخشند:
“[در آغاز] مردم امت یگانهای بودند، آنگاه خداوند پیامبران را مژده آور و هشدار دهنده برانگیخت، و با آنان به حق کتاب آسمانی فرستاد، تا در میان مردم در آنچه اختلاف میورزند داوری کند، و در آن اختلاف نکردند، مگر کسانی که آن[کتاب] به آنان داده شده بود، آن هم از روی رشک و رقابتی که با هم داشتند، و پس از آن که برهانهای روشن برایشان آمد” (بقره، ۲۱۳).
آیه به وضوح میگوید که به راه راست هدایت شدن هیچ قید و شرطی ندارد. پس نمیتوان ادعا کرد که من به جهت این که به فلان دین و مذهب خاص تعلق دارم، هدایت یافته هستم.
پیامبران و متون مقدس دینی، آدمیان را به پیروان ادیان متفاوت و متعارض تبدیل کردند. قرآن بارها تأکید کرده که این تکثر امری طبیعی است و خداوند هم نمیخواست که همه انسانها امت یگانهای باشند:
“و اگر پروردگارت میخواست مردم را امت یگانهای قرار میداد، ولی همچنان اختلاف میورزند” (هود، ۱۱۸).
واضحترین آیه قرآن برای دلالت بر این که وحدت عقیدتی انسانها مطلقاً مطلوب نیست، این آیه است. دو آیه زیر نیز موید همین مدعا هستند:
“و اگر خداوند میخواست شما را امت یگانهای قرار میداد” (نحل، ۹۳).
“اگر خداوند میخواست آنان را امت یگانهای قرار میداد” (شوری، ۸).
تفاوت نگرش قرآن در پذیرش کثرت آموزههای جامع معقول با راولز در این است که روالز، واقعیت پلورالیسم را نتیجه طبیعی فرهنگ جا افتاده جوامع آزاد به شمار میآورد، در حالی که قرآن آن را بخشی طبیعی از خلقت خداوند و مقتضای جوامع بشری به شمار میآورد.
ارسال پیامبران مختلف و شریعتهای گوناگون، مقتضای خلقت خداوند و تکثر عملی آدمیان است:
“برای هر یک از شما[یهودیان، مسیحیان و مسلمانان] راه و روشی معین داشته ایم و اگر خداوند میخواست شما را امت یگانهای قرار میداد. ولی[چنین کرد] تا شما را در آنچه به شما بخشیده است بیازماید” (مائده، ۴۸).
این آیه نامطلوب بودن وحدت نظر همه انسانها را با توسل به دو واقعیت مورد تأکید بیشتر قرار داده است. اول- خداوند برای هر گروهی راه و روشی جداگانه و اختصاصی قرار داده است. دوم- نزاعها تا روز قیامت تداوم خواهد داشت. یعنی آدمیان مادام که در زندگی این جهانی هستند، دارای اختلاف عقیده خواهند بود. برای این که در ادامه همین آیه میگوید:”پس به انجام خیرات بشتابید، بازگشت همگی شما به سوی خداست، آنگاه شما را به[حقیقت] آن چه اختلاف داشتید آگاه خواهد ساخت”.
اختلافات فکری و عملی پایان ناپذیر بوده و هیچ گاه آدمیان به وحدت نظر کامل دست نمییابند. قرآن داستان انحصارگرایی دینی را مطرح میسازد که پیروان ادیان دین خود را حق مطلق و دین دیگران را باطل به شمار میآورند. پیروان دین خود را رستگار/بهشتی به شمار میآورند و پیروان دیگر ادیان را غیر رستگار/جهنمی قلمداد میکنند. به روایت قرآن، مسئله حقیقت و رستگاری در قیامت توسط خداوند روشن خواهد شد:
“سرانجام خداوند در روز قیامت، در آنچه اختلاف داشتند بینشان داوری خواهد کرد” (بقره، ۱۱۳).
بدین ترتیب، واقعیت پلورالیسم، واقعیتی “این جهانی” است که فقط با پایان زندگی دنیوی و آغاز زندگی “آن جهانی” مرتفع خواهد شد. این واقعیت، چارهای جز همزیستی مسالمت آمیز میان پیروان ادیان باقی نمیگذارد. به همین دلیل قرآن خطاب به یهودیان و مسیحیان میگوید:
“بگو ای اهل کتاب بیایید بر سر سخنی که بین ما و شما یکسان است بایستیم که جز خداوند را نپرستیم و برای او هیچ گونه شریکی نیاوریم و هیچ کس از ما دیگری را به جای خداوند، به خدایی بر نگیرد و اگر رویگردان شدند، بگوئید شاهد باشید که ما فرمانبرداریم” (آل عمران، ۶۴).
بدین ترتیب، یگانه پرستی، تنها مبنای اشتراک زندگی صلح آمیز میان پیروان ادیان قرار داده میشود. در قلمرو بین المللی نیز، به جز دشمنان متجاوز، باید با همه انسان ها- اعم از مسلمان و نا مسلمان- در صلح بود و عادلانه رفتار کرد:
“خداوند شما را از کسانی که با شما در کار دین کارزار نکرده اند، و شما را از خانه و کاشانه تان آواره نکرده اند، نهی نمیکند از این که در حق شان نیکی کنید و با آنان دادگرانه رفتار کنید” (ممتحنه، ۸).
شاید پرسیده شود که چرا قرآن به ادیان غیر ابراهیمی (هندوئیسم، کنفوسیوئیسم، و…) و سکولاریسم و آته ایسم اشاره نکرده است. دلیل آن این است که مخاطبان اولیه قرآن پیروان این نحلهها را نمیشناختند تا حکم قرآن آنها را هم در بر بگیرد. مخاطبان قرآن ابتدأ حتی صائبین و زرتشتیان را هم نمیشناختند. بعد که با آنها آشنایی پیدا کردند، حکم قرآن شامل حال آنان نیز شد. بنابراین از باب تنقیح مناط (استخراج ملاک حکم از خطاب قرآن، برای تعمیم دادن آن به موارد مشابه)، اگر پیروان ادیان شرقی یا خداناباوران را هم میشناختند، آنها هم مشمول حکم پلورالیسم قرآنی میشدند. وقتی مسلمانهای اولیه با صائین آشنا شدند، این آیه نازل شد:
“از مومنان و یهودیان و مسیحیان و صائبین، هر کس که به خداوند و روز بازپسین ایمان آورده و نیکوکاری کرده باشد، پاداششان نزد پروردگارشان[محفوظ] است و نه بیمی بر آنهاست و نه اندوهگین میشوند” (بقره، ۶۲).
وقتی هم با زرتشتیان آشنا شدند، آنان نیز به مشمول حکم قرآن گردیدند:
“همانا خداوند در میان مومنان و یهودیان و صائبین و مسیحیان و مجوس و مشرکان در روز قیامت داوری خواهد کرد” (حج، ۱۷).
واقعیت پلورالیسم در این آیه یک گام دیگر نیز پیش رفته است. گذشته از پیروان ادیان گوناگون، مشرکان هم شامل این حکم قرآن شدهاند. یعنی اختلاف عقیده با آنان نیز تا آخر جهان باقی خواهد ماند. به تعبیر دیگر، شرک که آن همه در قرآن نفی و طرد شده، بطلان قطعی اش در این جهان روشن نخواهد شد و قرآن آنها را هم تحت پلورالیزم معرفتی خود قرار داده است.
قرآن نه تنها تنوع و تکثر واقعی را به رسمیت میشناسد، بلکه کثرت گرایی دینی را هم با یک قید به رسمیت میشناسد:
الف- رستگاری اخروی را منحصر به مسلمانها نمیسازد، بلکه پیروان تمامی ادیانی که به خدا و آخرت ایمان داشته و عمل صالح انجام میدهند، رستگار میشوند (بقره، ۶۲. بقره، ۱۱۲. مائده، ۶۹. انعام، ۴۸. اعراف، ۵۳. صریحتر از این پنج آیه : نسأ، ۱۲۴). تنها گناه نابخشودنی مانع رستگاری، شرک (polytheist) است (نسأ، ۴۸. نسأ، ۱۱۶. نسأ، ۳۱) که آن هم با توبه بخشیده میشود. اما همین شرک نیز آدمی را از حقوق حقه خود در این جهان محروم نمیکند برای این که، چنان که دیدیم، مطابق آیه ۱۷ سوره حج، حتی مشرکان هم تحت پلورالیزم معرفتی قرار میگیرند.
ب- یهودیت و مسیحیت را بارها به عنوان دین الهی تأیید کرده است. حداقل در پنج آیه تأکید میکند که خداوند یهودیان را بر جهانیان برتری داده است (بقره، ۴۷. بقره، ۱۲۲. جاثیه، ۱۶. مائده، ۲۰. دخان، ۳۲).
پ- خود را تکامل نهایی ادیان پیشین معرفی میکند. یعنی خود را حقیقت به شمار آورده و ادیان قبلی را تا حدودی که با خود سازگار است، حقیقت به شمار میآورد (شمول گرایی inclusivism دینی).
ت- در باب حقیقت نکته بسیار مهمی را گوشزد کرده است: اختلافات فکری آدمیان درباره این که حقیقت چیست و کدام دین، نماد حقیقت است، هیچ گاه پایان نمیپذیرد و خداوند در آخرت میان آنان داوری کرده و حقیقت را بر آنان آشکار خواهد کرد (حج، ۱۷).
ث- ممکن است ناقدان به این آیه استناد کنند:”و هر کس که دینی غیر از اسلام برگزیند، هرگز از او پذیرفته نمیشود و او در آخرت از زیانکاران است” (آل عمران، ۸۵). اما در منطق قرآن، دین امر واحدی است که اسلام نامیده میشود.، برای این که تمامی ادیان دارای گوهر واحدی هستند:”دین خداپسند همانا اسلام است” (آل عمران، ۱۹). قرآن به صراحت میگوید که همه پیامبران دارای دین واحدی بودهاند (شوری، ۱۳) و همه موظف بودهاند که همدیگر را تأیید کنند (آل عمران، ۸۱). ابراهیم و یعقوب هم مسلمان بودند و به اسلام دعوت میکردند (بقره، ۱۳۲ و ۱۲۸ و ۱۳۳. آل عمران، ۶۷). خداوند از محمد میخواهد که اعلام کند که پدیده نوظهوری (بدعت) در میان پیامبران نبوده است (احقاف، ۹). قرآن پیروان تمام ادیان را مسلم مینامد (بقره، ۱۳۶. آل عمران، ۸۴) از نظر قرآن، دین واحد، در هر دوره ای، به مقتضای زمانه شریعت و منهاج متفاوتی پیدا کرده است (مائده، ۴۹- ۴۵). یا در آیات دیگری میگوید که برای هر امتی مناسکی خاص خودشان قرار دادیم (حج، ۳۴. حج، ۶۷).
چ- گفت و گوی با یهودیان و مسیحیان باید به بهترین شیوه ممکن صورت گیرد: “و با اهل کتاب جز به شیوهای که نیکوتر است، مجادله مکنید، مگر با ستمگران آنان، و بگویید به آنچه بر ما و آنچه بر شما نازل شده ایمان آورده ایم، و خدای ما و خدای شما یک است و ما همه فرمانبرداریم” (عنکبوت، ۴۶). “به راه پروردگارت با حکمت و پند[های] پسندیده فراخوان، و با آنان به شیوهای که بهتر است مجادله کن” (نحل، ۱۲۵).
از همه جالب تر این است که حتی افرادی که به هیچ دینی از ادیان باور ندارند- یعنی خداناباوران- فقط در زندگی پس از مرگ زیان میکنند، اما در دنیا تحت پلورالیزم معرفتی قرآنی قرار میگیرند که تکلیف نهایی آنها و دیگران را خداوند در جهان بعد روشن خواهد ساخت.
تفاوت قرآن و راولز در این است که راولز واقعیت پلورالیسم معقول را ناشی را بارهای داوری به شمار میآورد، در حالی که قرآن آن را محصول عدم التزام به اخلاق باور (ethics of belief) قلمداد میکند.
ب- کرامت ذاتی انسان ها
قرآن از کرامت (dignity) همه آدمیان سخن گفته است: “به راستی که فرزندان آدم را گرامی داشتیم” (اسرأ، ۷۰).
براین مبنا، برخی از مفسران مسلمان از کرامت ذاتی انسانها سخن گفتهاند. قرآن به دلیل خلق موجودی که دارای کرامت ذاتی است، خداوند را بهترین خالقان به شمار آورده است (مومنون، ۱۴).
کرامت ذاتی، چنان که مفسران گفته اند، یعنی کرامت انسان از آن رو که انسان است، بنابراین جز انسان بودن هیچ قید و شرط دیگری ندارد. یعنی صرف انسان بودن برای برخورداری از این کرامت کافی است و چون چنین است، همه انسان ها- فارغ از قومیت و جنسیت و ملیت و مذهب و نژاد و ایدئولوژی- از این کرامت برخوردار هستند.
نکته قابل تأمل جدیی وجود دارد که جداگانه باید درباره آن گفت و گو کرد. تا حدی که من اطلاع دارم، اسلام شناسان مسلمان و غیر مسلمان به این پرسش/مسئله نپرداخته اند: کرامت مفهومی واقعی
(factual) یا ارزشی (evaluative) است؟ به تعبیر دیگر، آیا کرامت واقعیت است که فقط و فقط انسانها از آن برخوردار هستند؟ همچون عقل، اراده آزاد، تعالی جویی معنوی، و غیره. یا امری ارزشی است، یعنی خداوند انسانها را بیش از سایر موجودات دوست دارد و عزیز میدارد؟ گویی اسلام شناسان مسلمان و غیر مسلمان این مفهوم را مفهومی ارزشی به شمار میآورند.
پ- عدالت و برابری :
خدای قرآن، خدای عادل است و به هیچ کس ذرهای ستم نمیکند: ” و پروردگارت در حق بندگان ستمگر نیست” (فصلت، ۴۶)، “و پروردگارت بر هیچ کس ستم روا نمیدارد” (کهف، ۴۹)، “خداوند به اندازه ذرهای نیز ستم نمیکند” (نسأ، ۴۰).
هدف خداوند از ارسال همه انبیأ اقامه عدل و قسط بوده است :
“به راستی که پیامبرانمان را همراه با پدیدههای روشنگر فرستادیم و همراه آنان کتاب آسمانی و سنجه فرو فرستادیم، تا مردم به دادگری برخیزند” (حدید، ۲۵).
پیامبر اسلام نیز رسالت خود را در همین محدوده معرفی میکرد و میگفت: “دستور یافته ام که در میان شما دادگری کنم” (شوری، ۱۵)، “پروردگارم به دادگری فرمان داده است” (اعراف، ۲۹).
“خداوند به عدل فرمان میدهد” (نحل، ۹۰).
“ای داود ما تو را در روی زمین خلیفه[خود] برگماشته ایم، پس در میان مردم به حق داوری کن” (ص، ۲۶).
“ای مومنان به عدل و داد بر خیزید” (نسأ، ۱۳۵).
قرآن عدالت را به قلمروهای گوناگون گسترش داده است: شهود باید عادل باشند (بقره، ۱۸۲. مائده، ۹۵)، عدالت در داوری قضایی (انعام، ۱۵۲. نسأ، ۵۸)، افراد باید بی طرفانه و عادلانه سخن بگویند (انعام، ۱۵۲)، همه زندگی باید در راه عدالت باشد (مائده، ۸)،
رفتار با دشمنان نیز باید عادلانه باشد:
“دشمنی تان با بعضی از مردم شما را بر آن ندارد که بیداد کنید، دادگری کنید که به تقوا نزدیکتر است” (مائده، ۸).
از نظر اقتصادی هم قرآن ضد فقر است. گفتهاند که بین فقر و کفر همبستگی وجود دارد. “فقر مرگ بزرگتر است” (علی بن ابی طالب، نهج البلاغه، حکمت ۱۶۳). فقر یکی از دستاویزهای شیطان است (بقره، ۲۶۸). آیات زیادی در قرآن درباره کمک به فقرا وجود دارد.
قران شکافهای طبقاتی گسترده را نمیپذیرد و میگوید:”فزون طلبی شما را بازی داد” (تکاثر، ۱).
“و کسانی که زر و سیم میاندوزند و آن را در راه خدا خرج نمیکنند، ایشان را عذابی دردناک خبر ده” (توبه، ۳۴).
به طور طبیعی مردم و عقلای دوران برساخته شدن اسلام درک و تفسیر امروزیان از عدالت را نداشتند، اما هیچ عاملی وجود ندارد که آنان را از فهم امروزین نهی کند. به عنوان مثال مسلمانان به راحتی میتوانند عدالت قرآنی را به نظریه قابلیتهای (capabilities theory) آرمارتیاسن/مارتا نسبام بازگردانند.
ت- آزادی و روا داری :
مطابق دستور قرآن هیچ کس را نمیتوان بر اسلام و ایمان آوردن مجبور کرد:
“در دین هیچ اجباری نیست” (بقره، ۲۵۶).
راولز پذیرش بارهای داوری (burdens of judgment) و آزادی وجدان (liberty of conscience) را به عنوان دو ملاک معقول بودن یک آموزه فراگیر مطرح میسازد (JF, p. 191). این آیه و آیاتی که پس از این خواهند آمد، آزادی وجدان را به رسمیت میشناسند. مفسران این آیه را دو معنا کردهاند. اول- نفی: خداوند امر ایمان را بر اجبار و اکراه قرار نداده، بلکه ایمان امری اختیاری است. دوم- نهی- هیچ کس را بر اسلام آوردن نباید اجبار کرد، اسلام اجباری فاقد اعتبار است.
“اگر پروردگارت میخواست همه کسانی که در روی زمین هستند ایمان میآوردند، پس آیا مردم را وا میداری که مومن شوند” (یونس، ۹۹).
قرآن انسانها را در انتخاب هدایت و ضلالت آزاد گذاشته است :
“و بگو این حق و از سوی پروردگارتان است؛ هر کس که خواهد ایمان بیاورد؛ و هر کس که خواهد کفر ورزد” (کهف، ۲۹).
پیامبر وکیل و نگهبان مردم نیست که که آنان را به زور به راه راست سوق دهد (یونس، ۱۰۸. زمر، ۴۱). بر مردم سیطره ندارد:”پس اندرز ده که همانا تو اندرزگویی. [و] بر آنان مسلط[و حکمفرما] نیستی” (غاشیه، ۲۱- ۲۰). پیامبر حق زورگویی به مردم و جباریت را ندارد (ق، ۴۵). کار او روشن کردن راه هاست، نه اجبار به راهی خاص. پس از روشن شدن راه ها، هر کس میتواند راه خود را انتخاب کند:
“بگو هان ای کافران. من معبود شما را نمیپرستم و شما هم پرستنده معبود من نیستید و من پرستنده آنچه شما میپرستید نیستم و شما هم پرستندگان معبود من نیستید. شما را دین شما، و مرا دین من” (کافران، ۶-۱).
راولز از دو گونه رواداری سیاسی و جامع سخن گفته است. رواداری جامع دینی قرآن- با تمام قیود آن- پشتیبان رواداری سیاسی راولزی است. راولز آن را مصداق استدلال مبتنی بر حدس (reasoning from conjecture) مینامد.
ث- اولین عهد نامه پیامبر: راهی به سوی همکاری منصفانه
دو سوم آیات قرآن در مکه نازل شده است. این گونه آیات بیان کننده آرمانهای اخلاقی و عدالت طلبانهاند و فاقد احکام فقهی ای هستند که مطابق حقوق بشر دوران مدرن، خشونت و مخالف لیبرالیسم به شمار میروند.
پس از هجرت مسلمانان از مکه به مدینه، پیامبر عهدنامهای برای زندگی مسالمت آمیز و همکاری مهاجران و انصار و یهودیان تدوین کرد. به گفته ابن اسحاق در این توافق، “با یهودیان عهد بست و دین و اموال آنان را به رسمیت شناخت و شرطهایی بر آنان گذاشت و شرطهایی نیز از آنان پذیرفت” (ابن هشام، السیره النبویه، ج ۱، ص ۵۰۱). در بخش مربوط به یهودیان این عهد نامه آمده است:
“هر یهودی از ما پیروی کند یاری میشود و با دیگر مسلمانان مساوی است، بر او ستم نمیشود و دشمنش یاری نمیگردد…تمام طوائف یهود به هنگام جنگ، با مومنان امت واحدی تشکیل میدهند. همچنین یهود بنی عوف با مومنان یک امتاند. یهود دین خود را دارند و مسلمانان دین خود را. این هر دو گروه دوستان و هم پیمانان و بردگان خود را دارند، مگر کسی که مرتکب ستم و گناه شود که در این صورت جز به خود و خاندانش به کسی ضرر نمیرساند. برای یهود بنی نجار همان است که برای یهود بنی عوف. همچنین است نسبت به تمام طوائف یهود. هیچ کس از یهود از جمع ایشان خارج نگردد، مگر به اجازه محمد و خون کسی پایمال نگردد. هر کس دیگری را بکشد خود و خانواده اش مسئول اند، مگر آن که به او ظلم شده باشد و خداوند بدان راضی باشد.یهود و مسلمانان در هزینه جنگ سهم خود را دارند. یهود و مسلمانان علیه متجاوز به یاری یکدیگر بر میخیزند و روابط میان ایشان براساس خیرخواهی و نیکی و به دور از گناه است. هیچ کس به هم پیمان خود آسیب نمیرساند و همگی به یاری مظلوم بر میخیزند”.
این پیمانی جنگی علیه مشرکان مکه بود. به همین دلیل در آن بسیار درباره اتحاد و عدم اتحاد در جنگ و صلح سخن رفته است. همه علیه مهاجمان به مدینه یکدیگر را یاری میکنند، مسلمانان و یهودیان حق دارند یکدیگر را به صلح با دشمنان دعوت کنند، مگر آن جنگ در راه دین باشد. یهودیان نباید به مشرکان مکه- که دشمن مسلمانان بودند، پناه دهند.
مطابق این پیمان، قاضی حل اختلافات میان مسلمانان با یکدیگر، و مسلمانان و یهودیان، محمد است.
با این که بارها در این پیمان از قسط و عدالت سخن رفته، اما در آن دوران عدالت به معنای برابری همه انسان ها- از جمله زنان و مردان- نبود. اساساً اجتماعات (communities) ساده دوران ماقبل مدرن را نمیتوان جامعه (society) نامید و دولت هم در آن اجتماعات ساده قبائلی وجود نداشت تا “شهروندان آزاد و برابر”- که برساخته دوران مدرن است- وجود داشته باشد. پس مفهوم راولزی جامعه در مقام نظام منصفانه همکاری میان شهروندان آزاد و برابر نمیتوانست در آن دوران وجود خارجی داشته باشد. بدین ترتیب، عهدنامه یاد شده، امری متعلق به اجتماعات قبائلی است.
ج- التزام به عرف عقلای (elite rationality) زمانه
قرآن همگان را به عقل و علم دعوت میکند. در ۴۹ آیه قرآن مشتقات عقل به کار رفته است. به عنوان نمونه :
“آیا اندیشه نمیکنید؟ بهوش باشید گیریم که در آنچه به آن علم دارید محاجه کردید، اما چرا در آنچه به آن علمی ندارید مجادله میکنید” (آل عمران، ۶۶- ۶۵).
“و آنچه به آن علم نداری پیروی مکن” (اسرأ، ۳۶).
زمخشری در تفسیر آیه نوشته:”مراد از این عبارت آن است که مخاطب را از گفتن چیزی که از آن آگاهی ندارد و انجام دادن کاری که به آن ناآگاه است، باز میدارد و این حکم آشکار، هر گونه تقلیدی را هم شامل میشود، زیرا تقلید عبارت از پیروی ناآگاهانه از حکمی است که شخص مقلد از درستی یا نادرستی آن آگاهی ندارد” (کشاف، جلد دوم، ص ۸۴۵).
قرآن در موارد گوناگون، از مدعیان، برای صدق باورهایشان، طلب برهان کرده است:
“بگو اگر راست میگویید برهانتان را بیاورید” (بقره، ۱۱۱). “بگو اگر راست میگویید برهانتان را بیاورید” (نمل، ۶۴).
زمخشری در کشاف در تفسیر آیه ۱۱۱ سوره بقره نوشته:”این عبارت قرآنی پیش از هر دلیل دیگری نگرش اهل تقلید را تباه میکند و مقرر میدارد، هر سخنی که دلیلی برای درستی آن در دست نباشد، باطل است و اثبات پذیر نیست” (کشاف، جلد اول، ص ۲۲۱).
تا حدی که من میفهمم، راه ساده تری برای خشونت زدایی از اسلام و سازگار کردن اسلام و لیبرالیسم وجود دارد. این راه به قرار زیر است:
۹۹ درصد احکام فقهی (قصاص، سنگسار، حکم محاربه، جکم قطع دست دزد، و……….) اسلام امضاییاند. پیامبر اسلام در مدینه، برساختههای عقلای دوران خود و پیش از آن را “امضا” و تأیید کرد تا مردم بتوانند در چارچوبهای مرسوم به زندگی شان نظم ببخشند. این رویکرد، نشان دهنده التزام به عقلانیت بود. آن برساخته ها، محصول درک و فهم عقلای مردم آن دوران از عدالت در چارچوب زندگی قبائلی بودند. آن برساختهها که پس از اندکی اصلاح، تأیید و به آیات قرآن تبدیل شدند، با حقوق بشر، دموکراسی و لیبرالیسم تعارض دارند.
به تعبیر قرآن، پیامبر الگوی مسلمانان است. محمد عرف عقلای زمان خود را امضا کرد. اکثر فقهای مسلمان با بد فهمی این عمل پیامبر، ادعا دارند که باید به آن برساختههای امضایی عمل کرد، در صورتی که پیامبر با این عمل به مسلمانها آموخت که عرف عقلای زمان خود را امضا کنند. امضا و تأیید لیبرالیسم سیاسی راولز به عنوان برساخته عقلای دوران جدید، عین عمل به سنت پیامبر اسلام است.
الگو بودن پیامبر به معنای امضای عرف عقلا در هر زمان به وسیله مسلمانان است، نه عمل به برساختههای عقلای پیش از اسلام که موجب اسلام هراسی میشوند و هیچ فایده عملی برای مسلمانان ندارند. آیات بسیاری در قرآن وجود دارد که با تفسیری نو، با لیبرالیسم سیاسی راولز سازگارند.
لیبرالیسم سیاسی راولز نه تنها لیبرالیسم دوران ماست، نه مورد قبول همه متفکران دیگر نحلههای فکری است. ولی این لیبرالیسم سیاسی توسط تعداد زیادی از متفکّران مورد قبول قرار گرفته است. در عین حال خوانش و تفسیر لیبرال از قرآن احتمالاً از دیگر روایتهای رقیب با روح این متن سازگارتر است. بنابر این من براین باورم که تأیید لیبرالیسم سیاسی راولز دقیقا مطابق آموزشهای پیامبر اسلام خواهد بود. پیامبر الگویی است برای مسلمانان که عرف عقلای دوران خود را امضا و تأیید کرد. اسلام پیامبر را نباید به الگویی برای وحشت افکنی و هراس و گسترش اسلام ستیزی تبدیل کرد، که هیچ فایدهای برای مسلمانان به جز رنج و درد ندارد. همان طور که توضیح داده شد، بسیاری از آیات قرآن با تفسیر مدرن و لیبرالیسم سیاسی راولز سازگار خواهند بود. این بدین معنی است که تفسیرهای لیبرال و سکولار هم از اسلام وجود دارند که با روح واقعی این دین بیشتر تطابق دارند تا تفسیرهای بنیاد گرایانه.
با تعطیلی راکتور اتمی اراک و پرکردن کوره اصلی آن با بتن، بازگشت دادن واحد یادشده به شرایط گذشته ناممکن است.
اظهارات تند علی لاریجانی در جلسه دوم آذر مجلس شورای اسلامی مبنی بر تهدید آمریکا به عمل متقابل، در اعتراض به آنچه «تصویب پنجاه طرح مخالف برجام در مجلس نمایندگان و کنگره» آن کشور خواند، ناشی از نگرانی عجولانه تهران نسبت به آینده توافق اتمی است که به نوبه خود میتواند بر رفتارهای دولت آینده واشنگتن در این رابطه تاثیر منفی بگذارد.
صدور بیانیهای با امضای ۲۰۰ نماینده مجلس شورای اسلامی در همان جلسه نشان میدهد که تهدید آمریکا از سوی علی لاریجانی اقدامی منزوی و خاص مجلس نیست و میتوان آنرا به واکنش عجولانه مجموعه حاکمیت ایران به تحولات داخلی ایالات متحده نسبت داد.
علی لاریجانی تهدید کرد: «ایران با اقدام متقابل، آمریکا را سر عقل خواهد آورد».
در حالی که دولت کنونی آمریکا نه تنها تاکنون اقدامی علیه برجام بعمل نیاورده که از ظرفیتهای در اختیار خود برای کمک به تهران و تسهیل اجرای برجام نیز استفاده کرده است.
خرید آب سنگین مازاد بر حد مجاز نگهداری در داخل ایران، با وجود کیفیت پائین تر از حد مورد انتظار آمریکا و پرداخت بهای متناسب در حالی صورت گرفت که جمهوری اسلامی علیرغم تلاش فراوان برای فروش محصول به هند، چین و روسیه، از نتیجه بازماند و ناگزیر شد بجای ریختن آب تولیدی به دریا، برای قرار گرفتن در وضعیت اجرای تعهدات مندرج در برجام، با تحمل هزینه بیشتر، محصول روی دست مانده را به کشور همسایه عمان ارسال و در انبار موقت نگهداری کند.
آب سنگین و نوش و نیش آن
نویسنده این سطور در خرداد ماه سال جاری در همین ستون، موضوع امکان اجبار ایران به ریختن آب سنگین به دریا را، به دلیل اجبار در رعایت تعهدات مندرج مطرح ساخت و نه تنها مطابق معمول، مورد انتقاد تند حامیان نظام قرار گرفت، که با صدور بیانیهای رسمی از سوی سازمان انرژی اتمی جمهوری اسلامی هم روبرو شد.
در بیانیه خردادماه سازمان انرژی اتمی، ضمن رد نظر نویسنده، تاکید شده بود: «ایران تا زمانی که مشتری مناسب برای مازاد آب سنگین خود پیدا نکند، میتواند آنرا بدون محدودیت زمانی در اختیار داشته باشد».
عباس عراقچی، رییس ستاد پیگیری اجرای برجام نیز روز شش خرداد طی گفتگوی تلفنی با شبکه خبر شامگاهی تلویزیون جمهوی اسلامی تاکید کرده بود: «ایران متعهد به فروش ۴۰ تن ذخیره مازاد آب سنگین خود نیست و میتواند تا مدت نامحدود و یافتن مشتری آنرا نگهداری کند».
وبسایت خبری مشرق، نزدیک به اصولگرایان جمهوری اسلامی نیز با نقل قول از مقاله این نویسنده، طی گزارشی روز ۱۶ خرداد سال جاری عنوان کرده بود: «از آنجا که مازاد آب سنگین ایران در بازار بینالمللی مشتری ندارد، جمهوری اسلامی مجبور است که آن را به دریا بریزد».
بر خلاف بیانیه رسمی جمهوری اسلامی و اظهارات عباس عراقچی، جمهوری اسلامی هفته گذشته اعلام داشت ۴۰ تن ذخیره آب سنگین خود را از کشور خارج ساخته و به کشور عمان منتقل کرده است!
کارخانه آب سنگین اراک ۲۵ سال پیش ساخته شده و تولید آن در فاز دوم از ۸ تن اولیه به ۲۰ تن در سال رسید. تولیدات کارخانه که برای مصرف در راکتور ۴۰ مگاواتی اراک در نظر گرفته شده بود، در محل کارخانه با نظارت سازمان انرژی اتمی انبار میشد.
مطابق برجام، ایران در هر زمان مکلف به نگاهداری ۹۰ تن آب سنگین است و ۳۲ تن از ذخایر خود را به بهای ۸ میلیون دلار در اختیار آمریکا قرار داده است.
با تعطیلی راکتور اتمی اراک و پرکردن کوره اصلی آن با بتن، بازگشت دادن واحد یادشده به شرایط گذشته ناممکن است و تکلیف راکتور جانشین نیز در گرو توافق سهگانه آمریکا (برای طراحی)، چین (برای ساخت قطعات) و ایران برای تصاحب و نگهداری آن است.
راکتور اتمی بعدی اراک، که بنظر نمیرسد دارای ظرفیتی بیش از ۱۵ مگاوات باشد و در بهترین شرایط مابین پنج تا هفت سال تا زمان تکمیل و راهاندازی آن وقت باقی است، به جای اورانیوم خام، که سوخت راکتور تعطیل شده بود، در صورت ساختهشدن، اورانیوم غنیشده میسوزاند.
بدین ترتیب، نگهداری کارخانه آب سنگین اراک که تولیدات آن نه در داخل مورد نیاز است و نه خریداری برای آن در خارج، فاقد توجیه عقلی است؛ این فیل سفید که جمهوری اسلامی به بهانه «حفظ دستاوردهای اتمی» از آن یک موضوع حیثیتی ساخته، میتواند عامل ایجاد تردید در اجرای کامل تعهدات ایران در چارجوب برجام شود، چنانکه در گزارش اخیر آژانس نیز این موضوع مورد اشاره قرار گرفت و در تصویب طرح اخیر تحریم ایران در مجلس نمایندگان آمریکا نیز به عنوان «تخلف ایران» مطرح شد.
درک وضعیت انتقالی در آمریکا
ایران اگر چه تاکنون به تعهدات خود در قبال برجام تقریبا بطور کامل عمل کرده، ظاهرا به دلیل نگرانی پیش هنگام از تغییر سیاست آمریکا در این زمینه، خود را مجبور به تلافیجویی در برابر اقداماتی میبیند که هنوز از قوه به فعل در نیامده است.
منجمله علی لاریجانی از تصویب «۴۰ طرح» تحریم ایران در مجلس نمایندگان آمریکا یاد میکند که هیچکدام از آنها قانون نشده است.
اما در صورت ادامه تهدیدات تهران به تلافیجویی، طرحهای امروز قانونگذاران آمریکا میتوانند با گرفتن امضای رییس جمهور وقت آن کشور از ۲۰ ژانویه سال ۲۰۱۷ به بعد قانونی و اجرایی شوند؛ تحولی که به هیچ وجه به سود حکومت اسلامی ایران نیست.
به علاوه ایران با واگذاری ظرفیت اتمی خود، ارسال ۱۰ هزار کیلوگرم اورانیوم غنیشده به روسیه، تعطیلی فوردو، خارج ساختن کوره سوخت اتمی راکتور اراک، عملا تا مدت طولانی قادر به تجدید ظرفیتهای واگذارشده اتمی نیست.
تنها راه باقیمانده برای تلافیجویی ایران، حرکت به سوی ساخت بمب اتمی است با استفاده از واحد غنیسازی نطنز، تغییر آرایش آبشارها و غنیسازی در آن با غلظت نظامی.
انتخاب این گزینه در ابتدا نیازمند خروج ایران از انپیتی و اخراج بازرسان آژانس است و اقدامات ثانوی نیز از چشم ناظران پوشیده نمیماند و بدون تردید بروز یک درگیری نظامی با نتیج غیرقابل پیشبینی را بدنبال خواهد داشت.
برای جمهوری اسلامی درک این واقعیت لازم است که سیاست داخلی آمریکا در وضعیت انتقالی است و هر نوع تحریک بدون توجیه دولت بعدی آن کشور، به بهانه تحریمهای اعمالنشده در دولت کنونی، تنها میتواند مسیر قانونی شدن طرحهای تحریم و اجرای آنها علیه ایران را هموار سازد، و جمهوری اسلامی نیز پس از واگذاری ظرفیت اتمی و محروم ماندن از «سلاح نفت» عملا قادر به تلافیجویی نیست.