چشم انداز فردای پس از خامنهای تا ۵۰ روز دیگر
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
پنج شنبه ۳ خرداد ۱۴۰۳ برابر با ۲۳ مه ۲۰۲۴ ۸:۴۵
تا پیش از این دو تصویر ساعتها مرا به تامل و اندیشیدن واداشته بود؛ یکی تصویر زندهنام امیرعباس هویدا با گلولههایی در سر و سینه و زانو و چهرهای که حتی سلولهایش بر بیگناهی او شهادت میداد و دومی تصویر پیکر درهم شکسته سیدمحمد بهشتی بعد از انفجار حزب جمهوری اسلامی که اولی در وطن و دومی در غربت به دستم رسید.
هویدا را هادی غفاری و اوباشان خلخالی گلولهباران کردند و بهشتی در انفجاری که ابعادش هنوز هم بعد از این همه سال آشکار نشده است، به هفت هزار سالگان پیوست. هویدا دولتمرد سرشناس عصر پهلوی و وابسته به خانوادهای با پیوندهای سنگین دیپلماتیک بود و دومی سیدی از اهل منبر که به لطف آیتالله شریعتمداری و توصیه اسدالله علم و مهندس شریفامامی، از رجال صاحب اعتبار عصر پهلوی، چند سالی به ریاست مرکز اسلامی هامبورگ رفت، زبان یاد گرفت و با اهل قدرت همچون امام موسی صدر در ارتباط شد؛ هرچند هرگز جایگاهی همسنگ صدر نیافت که با پادشاه پیوند داشت و هر بار به وطن میآمد، با یگانه پادشاه شیعه جهان دیدار میکرد.
بهشتی در بازگشت از آلمان مشاور زندهیاد فرخرو پارسا شد و در هیئتی که ریاستش را داشت، همراه با محمدجواد باهنر و مفتح و مطهری مسئولیت تدوین کتابهای دینی دوران ابتدایی و دبیرستان و هنرستانهای فنیحرفهای را عهدهدار شد. با این همه برای نجات آن بانوی آزاده که صدها هزار دانشآموز از برکات معلمی و وزارتش بهره بردند، حتی یک قدم هم برنداشت و او را در چنگ خلخالی و گونی و طناب اعدام رها کرد.
هویدا نمادی از سازندگی بود. آن همه پروژه، آن همه دانشگاه، جاده و سد و سازندگی و خودکار بیکی که وقتی آمد پنج ریال بود و گاه رفتنش هم پنج ریال. بهشتی اما نماد تزویر و فریب و ریا بود. از همان آغاز، وقتی در دادگستری قدم گذاشت، تو گویی فرعون بر خاک ذلیل گام میزند که ای خاک! سربلند باش که قدم بر تو میگذارم. آن وقت به یک لحظه، آن که «شبانگه به سر فکر تاراج داشت/ سحرگه نه تن سر، نه سر تاج داشت».
حالا پیکر زغالشده مردی را میبینم و صحنه خالی و بلندپروازیهای او را که قرار بود محللی برای سید مجتبی باشد. پیش خود میاندیشم آن لحظهای که بر بلندای سد گام میزد و با الهام علیاف نرد سخن میباخت و عرش را سیر میکرد که فرش قدرت زیر پایش بود و عرش خدایی در جوارش، حتی یک لمحه در ذهنش این جملات جاری نشد که شاید امروز به فردا نرسد و از فردا عنوان سید به «شهادتگونه» پر کشیدن ملقب شود؟
امیرعبداللهیان هم پاسداری بود که با قاسم سلیمانی عهد برادری بست و پستچی حاج قاسم در تحویل بستههای دلاردر چهار سوی جهان شد. معاونت و بعد «وزارت» ارمغان کمر بستن در خدمت سردار کل بود. هرچند حاج قاسم پیش از او در فرودگاه بغداد خاکستر شد و نماند تا بر خاکستر شدن دستآموز خود اشک بریزد.
استاندار آذربایجان شرقی و آلهاشم، نماینده ولی فقیه و عضو خبرگان سه نظامی، کادر پرواز و یک پاسدار هم در کنار رئیسی و امیرعبداللهیان در انفجار هلیکوپتر به قتل رسیدند. شرق و غرب و شمال و جنوب انگار همصدا روایتهای ضدونقیض بلندگوهای خبری مکتوب و تصویری و شفاهی رژیم جهل و جور و فساد را باور نمیکنند. در روزهای اخیر دهها داستان و شایعه و شایعات نزدیک به گزارشهای سیاسی پخش شدهاند. یکی خامنه ای را متهم میکند که جاده را برای رهبری فرزندش، مجتبی، هموار کرده است. دیگری مطمئن است رئیسی را اسرائیل به عزرائیل سپرد. سومی پای آمریکا را به میان میآورد و چهارمی چپچپ به قالیباف مینگرد که کار خودش بود.
کار هر که بود، امروز مردی با پروندهای سیاه با وزیرخارجهاش و چند کارگزار و نظامی و یک ملا زیر خاک شدهاند و دیگر آنها را نخواهیم دید؛ چنانکه هویدا و شاه فقید و خسروداد و رحیمی و عاملی تهرانی و نیکخواه و بختیار و قاسملو و شرفکندی و… را و نیز خمینی و احمد و بازرگان و یزدی و منتظری و هاشمی رفسنجانی را نمیبینیم.
مرگ سرنوشت محتوم همه ما است اما چرا بعضی از ما فراموشش میکنیم. من ایمان دارم رئیسی و امیرعبداللهیان بامداد یکشنبه که عازم تبریز شدند، احتمال مرگ حتی یک لمحه به مغزشان راه نیافته بود. خامنهای هم چنین است. گو اینکه جاده را برای آقازادهاش هموار میکند، باور نمیکند که نخست مرگ باید بر در پدر بنوازد تا پسر از پنجره سر درآورد.
در چنین فضایی، برگزاری انتخابات ریاستجمهوری گام نخستین در پردازش فصول بعدی است. مشتاقان جلوس بر کرسی ریاستجمهوری خشک شدن کفن رئیسی را منتظر نشدند. به صفشان بنگریم و بختشان را در آینه اندیشهمان تماشا کنیم.
نخستین نامزد طبیعی محمد مخبر است؛ معاون اول رئیسی و سرپرست قوه مجریه برای ۵۰ روز تا برگزاری انتخابات. در کنار او محمدباقر قالیباف، علی لاریجانی، سعید جلیلی، پرویز فتاح، عبدالناصر همتی، علیاکبر صالحی، علی شمخانی و علیرضا زاکانی هم قصد بختآزمایی دارند. حال باید دید ارباب آقایان میلش به کیست و پیکان رغبتش به کدام سو است.
مخبر، حسابدار خاص مقام ولایت، متولد ۱۳۳۴ در خوزستان است. مردی که مثل صدام حسین و مسعود رجوی موهایش را رنگ میکند. در آغاز انقلاب همراه با محسن رضایی، علی شمخانی محمد جهانآرا، محمد فروزنده و محمدباقر ذوالقدر عضو گروه منصورون بود. در زمان جنگ عضو بهداری دزفول بود. پدرش، حاج عباس، میخواست او حوزوی شود اما دانشگاهی شد.
محمد مخبر بعد از پایان جنگ، مدیرعامل شرکت مخابرات دزفول، معاون اجرایی شرکت مخابرات استان خوزستان و سپس مدیرعامل این شرکت شد. در دورهای هم معاون استانداری خوزستان بود. بعد از آن به تهران رفت و در دوره ریاست محمد فروزنده (اهل خوزستان) بر بنیاد مستضعفان، مناصب مهمی مانند معاونت حملونقل و بازرگانی این بنیاد را برعهده گرفت. در همین دوره بود که گفته شد او در خارج کردن شرکت مخابراتی ترکسل از مناقصه پروژه اپراتور دوم تلفن همراه ایران و جایگزین کردن شرکت امتیان آفریقای جنوبی در کنسرسیوم ایرانسل نقش مهمی داشته است. او بعدا نایب رئیس هیئت مدیره ایرانسل شد.
دانشگاه آزاد و جندی شاپور و چندی امام صادق و آشنایی با مجتبی خامنهای او را به دفتر «آقا»، بانکها و ستاد اجرایی فرمان امام کشاند. از دیگر مناصبی که محمد مخبر بر عهده داشت، ریاست هیئت مدیره بانک سینا بود که زیر نظر بنیاد مستضعفان فعالیت میکرد.
اشکال مخبر ناپاکی مالی او، بیشخصیتی و بیاعتباریاش نزد مردم است؛ مرغ مقلدی است که اطوارش را فقط ولی فقیه خریدار است.
اگر خامنهای بخواهد سیاستهای دو سه سال اخیرش را ادامه دهد، مخبر و به اعتباری زاکانی برای او بهترین گزینهها خواهند بود. در حالی که شمخانی و قالیباف به عنوان عامل اجرایی «دزد» اما مقتدر برای خامنهای کمی نگرانکنندهاند. علی لاریجانی هنوز اندک آبرویی نزد آخوندها و تکنوکراتهای آقازاده دارد و میتواند (چون نظر به مقام ولایت ندارد) زمینهساز انتقال باشد اما جلیلی و باقری هنوز قدرت را مزمزه میکنند و ریاستجمهوری برایشان زود است، در حالی که معاون اولی بر قامتشان مینشیند.
عبدالناصر همتی، رئیس سابق بانک مرکزی، هم نامزد صاحب برنامه اقتصادی پنج ساله است.
علیرضا زاکانی از سلاله فکری احمدینژاد است. زاکانی به درد خامنهای میخورد، اما رسواییها و بدنامیاش به ضرر او تمام خواهد شد.
دیگرانی نیز در حسرت ریاست پرپر میزنند اما به همین راحتی نمیتوان ره به بالا کشید. به ریاستجمهوری اندیشیدن یک مسئله است و بر کرسیاش نشستن، مسئلهای دیگر.
آرزومندان صف کشیدهاند اما تا «یار که را خواهد و میلش به که باشد»، ۵۰ روز فاصله داریم. باید این فاصله طی شود، آنگاه شاید بتوانیم چشمانداز فردای پس از ولی فقیه را شفافتر ببینیم.
* بسیاری از سیاستمداران از دخالتِ حلاّج در سیاست و حکومت پشتیبانی میکردند.آن ها حتّی به حلاّج پیشنهاد خلافت کردند و امیدوار بودند که او مقام خلافت را بپذیرد.
* ۸ سال از آخرین سال های شاعری حلّاج در حبس و زندان گذشت ولی در دیوان موجودِ حلّاج اثری از این «حبسیّات»نیست!
***
اشاره:
بخش نخست پیشگفتارِ تازۀ کتاب حلّاج مورد عنایت بسیاری قرار گرفته است چندانکه دوستانی خواستار پیش خرید نسخه ای از متن کامل حلّاج شده اند تا مانند کتاب دیگر همّت عالی خود را ابراز نمایند. در پاسخ یادآور می شوم که با توجه به انتشارِ غیر مجازِ کتاب هایم در خارج از کشور و با توجه به تحوّلات مهمّی که در پیش است ، متن تازه و کامل حلّاج در میهن محبوب منتشر خواهد شد.
در زیر،بخش های پایانیِ پیشگفتارِ تازۀ حلّاج از نظر خوانندگان عزیز می گذرد ع.م
حلّاج و کودتا
ضعف دیگر کتاب استاد ماسینیون، آشفتگی در رَوَند تاریخیِ سوانحِ زندگی حلّاج است. مثلاً: او در ذیل سالهای ۲۹۲- ۲۹۵/۹۰۵-۹۰۸ از قول ابن فارِس روایت میکند که حلّاج در بازارهای بغداد نُدبه و زاری میکرد و خواستارِ مرگ خود بود:
-«ای مسلمانان! مرا از دست خدا برهانید!خدا خونم را بر شما حلال کرده است.مرا بکُشید!خونم برشما حلال است.مرا بکُشید تا شما مجاهد باشید و من شهید.»[۱]
این سخنانِ مجنونانه زمانی ابراز می شد که جمعی از وزراء ، درباریان، بازرگانان و فرمانروایانِ شهرها به حلّاج گرویده بودند.[۲] ماسینیون نیز معتقد است که در این زمان حلّاج به عنوان یک«قطب سیاسی» مورد توجۀ افراد لائیک و بازرگانان بود و سیاستمدارانی مانند حمد قُنّائى (کاتب دربار) و سردارانی مانند حسین بن حمدان از دخالت حلاّج در سیاست و حکومت پشتیبانی میکردند.آن ها حتّی به حلاّج پیشنهاد خلافت کردند و امیدوار بودند که او مقام خلافت را بپذیرد.[۳] چنانکه خواهیم گفت حلّاج رسالاتی در بارۀ سیاست نوشته بود و از جمله کتاب السیاسه را به فرماندۀ نظامی خلیفه،حسین بن حمدان اهداء نموده بود.[۴] حمدان در سال ۲۹۶ / ۹۰۹ در کودتا علیه خلیفۀ عبّاسی شرکت داشت که منجر به خلع خلیفه و حکومت ناپایدارِ شاهزادۀ شاعر – عبدالله بن مُعتزّ – شده بود.[۵] به قول ماسینیون:
– « در کودتا علیه خلیفۀ عبّاسی حلّاج مشاورِ نزدیک حسین بن حمدان بود.»[۶]
بنابراین، چگونه ممکن بود که دو – سه سال قبل از کودتا، حلّاج – به عنوان یک «قطب سیاسی»- چنان سخنان جنون آمیزی را در برزن و بازارهای بغداد فریاد کرده باشد؟
بازرگانِ شورشی
در متون صوفیّه کلمۀ «حلّاج» ناظر بر کرامات حلّاج در إشراف و آگاهی وی به «اَسرار درون مخاطبان»است،از این رو، او را «حلّاج الاسرار» یا «حلّاج القلوب» نامیده اند. طبق این روایات: روزى حلّاج گذارش به دکّان پنبه زنى افتاد و با انگشت به پنبه ها اشاره کرد که ناگهان دانه ها به یک سو و پنبه ها به سوی دیگر رفتند… این امر موجب حیرتِ پنبهزن و دیگر مردمان شد.[۷]
ماسینیون شغل پدر حلّاج را«پنبه زن»( Cardeur de coton )دانسته و معتقد است که بعدها حسین حلّاج نیز شغل پدرش را دنبال نمود و از آن طریق زندگی می کرد.[۸]
استاد نیکلسون نیز معتقد است که حسین بن منصور حلّاج «صنعتگرِ فقیری بود که زندگانی خود را از راه حلّاجیِ پشم می گذراند.»[۹]
بنظر نگارنده پدر حلّاج تاجری بود که برای تجارت پارچه و دیگر منسوجات از بیضای فارس به مناطق نسّاجی خوزستان و عراق سفر می کرد و در یکی از سفرها پسرش حسین را نیز به آن نواحی برد. پدر حلّاج بعدها در محافل عُمدۀ پارچه بافیِ بغداد و شوشتر دارای موقعیّت خوبی شد.[۱۰]
پس از مرگ پدر، حلّاج شغل وی را دنبال نمود و مانند بسیاری از صوفیّه از طریق پیشه وری و تجارت «امرار معاش» می کرد.[۱۱] حضور حلّاج در شهرهای مهم نسّاجیِ خوزستان و عراق (مانند شوش، اهواز، شوشتر و واسط ) و سفرهای او به مراکز مهم پارچه بافیِ (مانند کشمیر، مولتان و تورفانِ چین) تأئید کنندۀ این مدّعا است. این سَیر و سیاحت ها در جهان بینی و تعالی شخصیّت حلّاج نقش داشتند. یکی از مظاهر این جهان بینی و تعالی شخصیّت آشنائی حلّاج با رهبرِ قرمطیان و تعالیم إخوان الصّفا بود.[۱۲] سازمان هائی که برای ایجاد دگرگونی های سیاسی معتقد به نفوذ در دستگاه خلافت و جلب و جذب امیران و درباریان بودند چندانکه قرمطیان خراسان به رهبری محمّد نخشبی بسیاری از درباریان و حتّی امیر نصر سامانی را به آئین قرمطی در آورده بودند.[۱۳] با چنان اعتقادی حلّاج ضمن نفوذ در دستگاه خلافت و جذب فرماندهانی مانند نصر قشوری،بَدْر اعْجَمِی و حسین بن حمدان در کودتا علیه خلیفۀ عبّاسی نقش داشت.برخی نویسندگان تأکید می کنند:
– «حلّاج افکار عمومی را از اطاعتِ خلافت عبّاسی منحرف می کرد.»[۱۴]
به نظر استاد نیکلسون:
-«… این عوامل سیاسی بودند که بر قتل حلّاج صحه گذاشتند.»[۱۵]
کارا د وُوُ می نویسد:
-« قساوت وحشیانهای که در قتل حلاّج بکار رفت نشان میدهد که مرام و مسلکِ وی تا چه حد در جامعۀ آن روز مؤثّر بوده و این مواعظ و عقاید چه خطرات بزرگی متوجۀ اسلام میساخت.»[۱۶]
هربرت میسُن معتقد است:
-«مسألۀ عُمده در عرصۀ سیاسی بغداد که به محاکمه و اعدام حلّاج منجر شد تهدیدی بود که او در عرصۀ سیاسی این شهر برای قانون و نظم عمومی به وجود آورده بود.»[۱۷]
محقّق معروف عراقی کامل مصطفی الشیبی یادآور می شود :
– «عامل سیاسی در قتل حلّاج اهمیّت زیادی داشته است.»[۱۸]
استاد عبدالحسین زرّین کوب می نویسد:
-«حلّاج مخصوصاً چون با قرامطه و بعضی طبقات شیعه هم روابطی داشت سوء ظن وزیر خلیفه را بشدّت تحریک کرد.»[۱۹]
استاد شفیعی کدکنی نیز تأکید می کند:
-«حلّاج مطالبات سیاسیِ آشکاری داشته و شهید راهِ همان مطالبات سیاسی شده است.»[۲۰]
با اینهمه از مضمون «مطالبات سیاسی حلّاج» خبر چندانی نداریم!
حذف یک روایت مهم!
ماسینیون – بارها – به کتاب الفهرست ابن ندیم استناد کرده ولی روایت مُهمِ وی در بارۀ ماهیّت سیاسی فعالیّت های حلّاج را نادیده گرفته است. کتاب الفهرست از معدود منابعی است که در فاصلۀ کمی پس از قتل حلّاج تألیف شده است(حوالی سال ۳۷۷ / ۹۸۷).ابن ندیم – مانند پدرش – در بازار کتابفروشانِ بغداد (سوق الورّاقین) به شغل کتابت اشتغال داشت و لذا،با بسیاری از روشنفکران و نویسندگان بغداد آشنا بود. ابن ندیم در بارۀ خصلت سیاسی شخصیّتِ حلّاج تأکید می کند:
– «حلّاج، نسبت به سلاطین؛ جسور، و در واژگون کردن حکومت ها از ارتکاب هیچ گناه بزرگى، روى گردانى نداشت.»[۲۱]
چند سال بعد عبدالقاهر بغدادی نیز نوشت:
-«حلّاج برخی از نزدیکان خلیفه را فریفته بود تا جائیکه دستگاه خلافت از بیم شورش (فتنه) به دشمنىِ او برخاست و به زندانش افکند.»[۲۲]
در همین رابطه،ماسینیون کلمۀ « مُصطلِم »را «شیفتۀ خدا» (Ravi en Dieu) ترجمه کرده[۲۳] در حالیکه این کلمه دارای معانی متعدّدی است از جمله، «ریشه برانداز» (انقلابی) که با توجه به مبارزات سیاسی حلّاج و شرکت وی در کودتا علیه خلیفۀ عبّاسی با روایت ابن ندیم و بغدادی تناسب دارد.
دو وزیرِ ایراندوست
خراسان و خصوصاً منطقۀ طالقان از پایگاه های اصلی تبلیغات حلّاج بود و لذا
پس از قتل حلّاج پیروانش در طالقان موجب شورش هائی شده بودند و تقاضای های مُکرّرِ حامد بن عبّاسِ (وزیر خلیفۀ عبّاسی و قاتل حلّاج) از دولت سامانی برای «استرداد یاران حلّاج» بی جواب مانده بود.به روایت ابن مسکویه:
-«بیش از ۲۰ نامه نوشتند تا یاران حلّاج را بفرستند.بیشترِ نامه ها بی پاسخ ماند و گفته بودند:خواهیم جُست و فرستاد.»[۲۴]
ماسینیون می نویسد که ابوالفضل بلعمی وزیر دولت سامانی نیز مریدِ حلّاج بود که در سال ۳۰۹ / ۹۲۱ از دستورِ حامد بن عبّاس جهت استرداد پیروان حلّاج در خراسان سرپیچی کرده بود.[۲۵] بنظر می رسد که ماسینیون و به تَبَعِ او ، هربرت میسُن[۲۶] ابو عبدالله جیهانی را با ابوالفضل بلعمی اشتباه کرده است زیرا در این سال ها (۳۰۱-۳۱۰ / ۹۱۴ – ۹۲۲) وزیرِ امیر نصرسامانی جیهانی بود نه بلعمی. ابن فضلان جهانگرد معروف نیز در گزارش سفر خود به بخارا تأکید کرده که در سال ۳۰۹ / ۹۲۱ توسط جیهانی به ملاقات امیر نصر سامانی رفته بود.[۲۷] قرینۀ دیگر اینکه پس از قتل حلّاج و عدم استرداد پیروان حلّاج به خلافت عبّاسی جیهانی به اتّهام زندقه از وزارت عزل و ابوالفضل بلعمی جانشین وی گردید.[۲۸]
گُل؟ یا گِل؟
در روایت ها آمده است که به هنگام قتل حلّاج، گروهى از مزدوران دولتى در لباس هاى شخصى، حلّاج را سنگسار می کردند و بر او دشنام می دادند. شبلى (دوست سابق حلّاج که به انکار عقاید وی پرداخته بود) نیز براى سنگسارِ حلّاج و تأئید عمل دیگران و در عین حال براى اینکه حقوق دوستى های گذشته را رعایت کرده باشد، گِلى از زمین برداشت و آنرا به جاى سنگ، به سوى حلّاج پرتاب کرد، اما گِل در نظر ماسینیون به شاخۀ گُل تبدیل شده است!.[۲۹] پرسیدنی است که در آن هنگامۀ نفرت و نفرین و سنگسار پرتاب گُل از طرف شبلی چقدر می توانست واقعی باشد؟ در روایتی ماسینیون وضعیّت شبلی را چنین نقل می کند:
– « سپس شبلی در میان گروهی سررسید. شال اش را به گردنش بسته بودند و به سوی حلّاج می کشاندند تا او نیز حلّاج را لعنت(maudit) کند.»[۳۰]
آنچه که وجودِ گِل را بیشتر تقویت می کند اینست که در همین روایت، حلّاج به گلایه می گوید:
-« آنان که نمی دانند[سنگ]نمی باید انداخت،معذورند،از او [شبلی]سَختم می آید که می داند نمی باید[گِل] انداخت.»[۳۱]
بنابراین،اگر گُلی در کار بود- با توجه به خصلت شاعرانۀ حلّاج – چه بسا که موجب خوشنودی و رضایت وی می شد!
مذهبِ شورشیانِ زَنْج
ماسینیون در سخنی تناقض آمیز،حلّاج را یک «سُنّىِ راستین» (orthodoxie) و گاه «فردی شیعه» می نامد که «معتقد به بازگشت مهدی موعود بود.»[۳۲] …«درنگ حلاّج در میان شورشیانِ زنج سبب بدنامی حلاّج به عنوان یک سرکش شد… بدون شک بر اثر معاشرت با این گروه است که حلاّج در نوشته هایش اصطلاحات عجیبی آورده است که نشانۀ شیعه گری افراطی(غُلات)است؛ اصطلاحات عجیبی که اساس اجتماعی شهرت حلّاج به عنوان داعی و مُبلّغِ شیعه بوده است.»[۳۳]
در بخشی از کتاب، ما از قیام بردگان زنج (زنگیان) سخن گفته ایم.در اینجا تأکید می کنیم که برخلاف نظر ماسینیون[۳۴] هربرت میسُن[۳۵] انتساب این شورش عظیم به شیعیان زیدیّه (هوادارِانِ زید بن علی،برادر امام محمد باقر) فاقد اصالت تاریخی است زیرا برای این انتسابِ مهم ابتداء باید وحدت نظری و یکپارچگیِ مذهبی هزاران بردۀ کثیر العقیده را اثبات کرد؛موضوعی که بخاطر تنوّع قومی – قبیله ایِ بردگان آفریقائی در قیام زنج (زنگیان) قابل حصول نیست. تنوّع قومی و زبانی بردگان آفریقائی باعث می شد که آنان سخنان رهبرِ قیام، علی بن محمد برقعی را نفهمند چندانکه مجبور بودند تا سخنانش را برای بردگان ترجمه کنند.[۳۶] بلیایف یادآور می شود:
-« زنگیان سخنان عربی رهبرشان را نمی فهمیدند و او ناچار به یاری مترجم با آنان سخن می گفت،امّا برای آنهمه زبان ها و گویش های گوناگون و فراوانِ بردگان آفریقائی که از «قارۀ سیاه» آورده بودند ،یافتن مترجم یکسره ناممکن بود.در نتیجه چنین می نمود که برای زنگیان،[سخنان] پیشوا و مُبلّغ شیرین زبان شان گُنگ و آنها برای موعظه های وی کَر بودند.»[۳۷]
متأسفانه کتاب تاریخ نهضت زنگیان اثر محمد پسرِ حسن بن سهل (کاتبِ رهبر زنگیان و از خاندان ایرانیِ سهل) به دست ما نرسیده[۳۸] و آنچه که در تاریخ طبری از قول وی روایت شده اعتقادات مذهبیِ شورشیان زنج را روشن نمی کند[۳۹] لذا، قراردادنِ خَیلِ بی شمارِ بردگان ذیلِ «شیعیان زیدیّه» نوعی«سهل انگاری نظری» است.برخی مورّخین ضمن اینکه رهبر زنگیان را به خوارجِ منسوب نموده، از اذیّت و آزار و توهین به زنان و فرزندان خاندان پیغمبر اسلام در سپاهِ زنج یاد کرده اند.[۴۰]
کعبه را ویران کن!
ماسینیون جنبش قرمطیان را نیز «از فرقه های شیعی» دانسته است.[۴۱] در بخش «نهضت قرمطیان» از این جنبش اجتماعی سخن خواهیم گفت، امّا پُرسش اینست که این چه فرقۀ اسلامی یا شیعی بوده که با تعطیل کردنِ حج، حمله به خانۀ کعبه، کَندنِ «حَجره الاسود » و مصادرۀ اموال و جواهرات درون کعبه، اساس شاکلۀ اسلام را زیر پا نهاده بود؟ نویسندۀ کتاب اعیان الشیعه که از آن به عنوان «دائره المعارف شیعه» یاد می شود در این باره معتقد است:
-«فرقه های غُلات و قرامطه و امثال اینها را جزء فِرِق شیعه پنداشتن و آنان را با شیعه یکسان دانستن،خود ستمی بزرگ می باشد زیرا فرقۀ شیعه از هرکس که با ضروریات دین اسلام مخالفت کند،تبرّی و بیزاری می جویند و مخصوصاً از قرمطیان تبرّی جسته و آنان را جزء فِرَق مسلمین نمی دانند.» [۴۲]
استاد ماسینیون ضمن اشاره به رابطۀ نزدیک حلّاج با رهبر قرمطیان ابو سعید گناوه ای[۴۳] معتقد است که مقصود حلّاج از«اَهدِمْ الکعبه» استقبال از شهادت بود، یعنى «کعبۀ اصنام بدن را ویران کن و شهید شو!»[۴۴]
گفتنی است که ماسینیون در سراسر کتابش نام ابوسعید گناوه ای را «ابوسعید جنّابی» ذکر کرده است.این موضوع – که در تحقیقات پژوهشگران دیگر نیز تکرار شده – مصداق دیگری از «تعریب»(عربی گردانی) است که نتیجۀ آن – چنانکه گفته ایم – هویّت زدائی از شخصیّت های تاریخ و فرهنگ ایران است.ماسینیون نام یکی از فرماندهان قرمطی – ابن ابی الفوارس – را نیز به صورت «ابن ابی القُوس» ( Ibn Abi l-Qaws) ضبط کرده است.[۴۵] ابن ابی الفوارس در سال ۲۸۹ / ۹۰۱ دستگیر شد و در مواجه با خلیفۀ عبّاسی به درشتی صحبت کرد به طوری که خلیفه فرمان داد تا دندانهایش را بیرون کشیدند، سپس دست ها و پاهایش را بُریدند ، گوشت تنش را از روی استخوانهایش برچیدند، گردنش را زدند و پیکرش را به دار آویختند.[۴۶] به روایت مسعودی: «پس از آن[پیکرِ ابوالفوارس]را به محلّۀ کلیساها بردند و با قرمطیانِ دیگر بیاویختند.»[۴۷]
معارضه با قرآن!
حلّاج از دوران جوانی دارای اندیشه ای دلیر و گستاخ بود و یکی از نخستین اختلافاتش با مشایخ صوفیّه این بود که مدّعی شده بود «با قرآن معارضه می کند و می تواند کتابی بهتر از قرآن بیاورد.»[۴۸] ماسینیون در این باره نیز کوشش کرده تا حلّاج را از اتّهام«کفر گوئی»برهاند.[۴۹] ادعای «معارضه با قرآن» در عقاید شعوبی ها – از جمله ابوالعبّاس ایرانشهری و ابن مقفّع – نیز وجود داشت و شاید حلّاج در این باره تحت تأثیر آنان بود.[۵۰]
در جای دیگر اشاره کرده ایم[۵۱] که با توجّه به ذخائری از باورهای مانوی در باورهای قرمطیان(خصوصاً مفهوم نور) یا ستایشِ آفتاب و خورشید و تقدّس نان و پنیر و شراب (در آئین های خُرّمدینان و حروفیان)،شایسته است که این جنبش ها را در شمار جنبش هائی بدانیم که با شعوبیگری و زندقه در سودای تجدید حیاتِ آئین هایِ ایرانِ پیش از اسلام بودند. گوبینو و پروفسور براون برخی از این جنبش ها را «نمونه ای از تجلّیات روحِ ایرانی» دانسته که «هیچگاه از غُور در اندیشه های کُفر آمیز باکی نداشته است.»[۵۲] التون دانیل نیز در بررسی شورش های ایرانیان پس از حملۀ تازیان معتقد است:
– «همۀ این سرکشی ها دارای گرایشی به افکارِ کافرانه و حتّی خطرناک نسبت به اسلام بود یا چنین پنداشته می شدند.»[۵۳]
حلّاج و زکریای رازی؟
به نظر ماسینیون:
-«حلّاج رژیم مقتدر عبّاسی را مشروع می دانست و به کاخ خلیفه و مادرِش رفت و آمد می کرد.»[۵۴]
در این باره باید گفت که حلّاج با عِلمِ طبّ و کیمیا (شیمی) آشنا بود[۵۵] و با پزشک معروف و فیلسوفِ عقلگرا زکریای رازی مصاحبت داشت چندانکه رازی در کتاب الحاوی از حلّاج به عنوان «استادِ خود» یاد کرده است.[۵۶] هُجویری و عطار نیز از حلّاج به عنوان «استادِ زکریا رازی» یاد کرده اند.[۵۷] معلوم نیست که این «استادی» مربوط به کدام رشته بوده ولی آیا عقاید نقّادانۀ رازی در بارۀ ادیان و مذاهب نیز موضوع گفتگوهای رازی و حلّاج بوده است؟در هر حال،بنظر می رسد که حلّاج بهنگام اقامت در اهواز با زکریای رازی در بیمارستان معروف جُندی شاپور ملاقات کرده بود.[۵۸] بنابراین،«رفت و آمد حلّاج به دربار خلیفه» می توانست به خاطرِ عِلم و اطلاع وی در طبابت و کیمیاگری (شیمی) بوده باشد چندانکه حلّاج بیماری خلیفه و مادرش را درمان کرده بود.[۵۹]
ادامه دارد
*بخش نظرات این مقاله به درخواست نویسنده غیرفعال شده است
___________________________________
[۱] – La Passion …, Tome 1,P 68
[۲] – مسالک الممالک، اصطخری، به کوشش ایرج افشار، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، ۱۳۴۰، ص۱۳۰؛ صوره الارض، ترجمۀ جعفر شعار، بنیاد فرهنگ ایران، تهران، ۱۳۴۵، ص۶۱؛ سِیَر اعلام النّبلاء، ذهبی، ج۱۴، ص۳۴۷
[۳] – قوس زندگی، ص ۳۵؛ La Passion …, Tome 1,PP 487-494
[۴] – الفهرست، صص۲۳۸-۲۳۹، ترجمۀ تجدّد، ۳۵۸
[۵]- تجارب الاُمم، ج ۵، ص ۵۵؛ تاریخ طبری، ج۱۵، صص۶۷۷۴-۶۷۷۵؛ دنبالۀ تاریخ طبری، عریب بن سعد قرطبی، صص ۶۸۰۷- ۶۸۰۸؛ الکامل فی التاریخ، ابناثیر، ج ۶، ص ۵۶۹
[۶] – La Passion …, Tome 1,P 69
[۷] – چهار متن…، ص۱۲؛ تاریخ بغداد، ج۸، ص۱۱۴؛ تذکره الاولیاء، ۵۸۶؛ تاریخ الصوفیّه، ابو عبد الرحمن سُلمی، ترجمه و تألیف غزال مهاجری زاده، انتشارات طهوری، تهران، ۱۳۸۹، ص۷۰
[۸] – La Passion…, Tome 1, p326
[۹] – تصوّف اسلامی و رابطۀ انسان و خدا، ترجمه و تعلیقات شفیعی کدکنی، انتشارات توس، تهران، ۱۳۵۸، ص ۵۵
[۱۰] – نگاه کنید به: La Passion…, Tome 1, PP102,185
[۱۱] – برای لبستی از «عارفان پیشه ور» یا «پیشه وران عارف» نگاه کنید به عمادالدین نسیمی شاعر حروفی، علی میرفطروس،انتشارات عصر جدید،سوئد، ۱۹۹۳، ص۸۵
[۱۲] – در بارۀ قرمطیان و إخوان الصفا در صفحات آینده سخن خواهیم گفت.
[۱۳] – جنبش های اجتماعی در ایران…،رضازادۀ لنگرودی ، صص۳۶۸-۳۶۹
[۱۵] -پیدایش و سَیرِ تصوّف،ترجمۀ محمد باقر معین،انتشارات توس،تهران،۱۳۵۷ ،ص ۲۰۹
[۱۶] – Carra de vaux, Gazali, P200
[۱۷] -حلّاج ، ص۸۸
[۱۸] – تشیّع و تصوّف، کامل مصطفی الشیبی،ترجمۀ علیرضا ذکاوتی قراگزلو،انتشارات امیرکبیر، تهران،۱۳۵۹، ۶۸
[۱۹] – ارزش میراث صوفیّه،چاپ پنجم،انتشارات امیر کبیر،تهران،۱۳۶۲،ص۶۳ .همچنین نگاه کنید به حستجو در تصوف ایران،چاپ دوم، انتشارات امیرکبیر ،تهران،۱۳۶۳،ص۱۵۴؛ تشیّع و تصوّف، صص۶۷-۶۸
[۲۰] – دفتر روشنائی…، ص۲۷
[۲۱] -الفهرست ، ص۲۳۶؛ ترجمۀ تجدّد، ص۳۵۵
[۲۲] – الفَرْقُ بین الفِرَق و بیان الفرقه الناجیه ، دار الآفاق الجدیده، بیروت،الطبعه الثانیه،۱۹۷۷ میلادی، ص ۲۴۸
[۲۳] – ۲۷۱,۳۲۰ , La Passion …, Tome 1,PP 141-142
[۲۴] – تجارب الُامَم، ج ۵، ص۱۳۵؛ترجمۀ استاد علینقی منزوی،ج ۵-۶،انتشارات توس،تهران، ۱۳۷۷ ،ص۱۳۷؛دنبالۀ تاریخ طبری،ص۶۸۷۲
[۲۵] – ۵۸۴ , ۵۵۸ ,۵۳۶-۵۳۷ La Passion …, Tome 1, PP 71
[۲۶] – حلّاج، ص۳۶
[۲۷] – سفرنامۀ ابن فضلان،ترجمۀ ابوالفضل طباطبائی ،انتشارات بنیاد فرهنگ ایران،تهران، ۱۳۴۵، ص۶۲. کتاب ارزشمند سامانیان نیز دوران وزارت جیهانی را از سال ۳۰۱ تا ۳۱۰ /۹۱۴ تا ۹۲۲ ثبت کرده است: سامانیان، جواد هروی، انتشارات امیرکبیر، چاپ دوم، تهران، ۱۳۸۲، ص۲۴۸. همچنین نگاه کنید به بخارا دستآورد قرون وسطی، ریچارد فرای، ترجمۀ محمود محمودی، چاپ دوم، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، ۱۳۶۵، ص۸۷؛ تاریخ ایران کمبریج، ج۴، به کوشش ریچارد فرای، ترجمۀ حسن انوشه، انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۶۳، ص۱۲۴
[۲۸] – دربارۀ جیهانی و بلعمی در بخش زندگی حلّاج سخن خواهیم گفت.
[۲۹] – La Passion…, Tome 1, p. 663 ; قوس زندگی…، صص ۵۸-۵۹ مقایسه کنید با نظر استاد عبدالحسین زرّین کوب، حستجو در تصوف ایران، چاپ دوم، انتشارات امیرکبیر ،تهران، ۱۳۶۳، ص۱۵۱
[۳۰] – La Passion …, Tome 1,P. 660
[۳۱] -تذکره الاولیاء،ص ۵۹۲
[۳۲] – La Passion…, Tome 1,PP 245-250 ,371-376
[۳۳] – ; Encyclopédie de l’Islam,Tome 3,P102 La Passion…, Tome 1,P 533
[۳۴] – La Passion …, Tome 1,PP 63 ,104-106 , 209-210
[۵۳] – Elton L. Daniel: The political and social history of Khurasan(under Abbasid rule 747-820), University of Michigan Library , 1979, P126
تاریخ اجتماعی و سیاسی خراسان در زمان حکومت عباسیان ،ترجمۀ مسعود رجب نیا، شرکت انتشاراتی علمی و فرهنگی،تهران،۱۳۶۷، ص۱۳۶
[۵۴] – La Passion …, Tome 1,P 532
[۵۵] – دنبالۀ تاریخ طبری،ص۶۶۸۶
[۵۶] – La Passion …, Tome 1,PP189,244-245
[۵۷] – کشف المحجوب ، ص۲۲۱؛ تذکره الاولیا، ص۵۸۴.در حالیکه استاد ماسینیون ارتباط حلّاج با زکریای رازی را «مُسلّم»می داند،استاد مهدی محقّق در کتاب فیلسوف ری (نشر انجمن آثار ملّی،تهران، ۱۳۴۹ ، ص۲۰۹) به استناد روایتی از هُجویری در بارۀ ابن خفیف شیرازی معتقد است که «محمد زکریا پیری بود از محقّقان علمای طریقت در پارس…و مسلّماً این شخص نمی تواند ابوبکر محمد بن زکریای رازی پزشک مشهور بوده باشد.» نگارنده در متون صوفیّۀ این عصر ،از جمله در کتاب سیرت ابن خفیف شیرازی(تألیف ابوالحسن دیلمی) نامی از «محمّد زکریا از محقّقان علمای طریقت در پارس» نیافته و لذا، این تشابۀ اسمی را در راستای«جعل حلّاج دیگر»می داند.
[۵۸] – La Passion …, Tome 1,P189 .در بارۀ مرکز پزشکی جُندی شاپور و اهمیّت آن در پیش و پس از اسلام نگاه کنید به مقالۀ استاد محمّدی ملایری، فرهنگ ایرانی پیش از اسلام ، انتشارات توس،تهران،چاپ سوم،۱۳۷۴ ،صص۲۲۹-۲۵۳
سکولاریسم یعنی جدایی نهاد دین از نهاد دولت. به زبان دیگر جدائی دین و مذهب از قوای سهگانهی اجرایی، قانونگذاری و دادگستری و بیطرفی دولت در امور مذهبی شهروندان در ضمن تضمین آزادی باور و مذهب برای همهی شهروندان.
ترجمههای گوناگونی از سکولاریسم در فارسی وجود دارد:
• اعتقاد به اصالت امور دنیوی
• جدااِنگاری دین از سیاست
• جدائی دین از دولت
• جدائی دین و دولت
• جدائی دین و مذهب از سیاست
• دنیویت، دنیویسازی
• دینجُداخواهی، دینجُدایی
• دینناوابستگی
• زمینیسازی
• عَلمانیت یعنی عالَمیکردن یا عالَمیسازی
• عِلمانیت یعنی عِلمیکردن یا عِلمیسازی
• گیتیباوری، اینجهانباوری
• گیتیگرایی، دنیاگرایی
• نظریهی تفکیک دین از دولت
هیچکدام از ترجمههای بالا، معنی کامل و دقیق سکولاریسم را نمیرساند. اما، این ترجمههای گوناگون، ژرفا و گسترهی بیشتری به مفهوم سکولاریسم میدهند و جنبههای گوناگون آنرا روشنتر میکنند. من برگردان «جدائی دین و مذهب از سیاست» را نمیپسندم. این خطر وجود دارد که کاربرد «جدائی دین و مذهب از سیاست»، ممنوع بودن دخالت دینداران در سیاست را القا کند که به هیچ وجه با سکولاریسم همخوانی ندارد.
سکولاریسم با روشنگری، انسانگرائی، دموکراسی، آزادی دین عقیده و بیان، رواداری، صلحجوئی، مبارزه با خشونت، مبارزه با تبعیض، رعایت حقوق شهروندی و اعلامیهی جهانی حقوق بشر پیوند ناگسستنی دارد. بدون رعایت همزمان این مقولات، سکولاریسم به یک نوع دیکتاتوری و سرکوب آزادی عقیده، بیان و مذهب تبدیل میشود. از اینرو، من کاربرد واژهی سکولاریسم را ترجیح میدهم و دیگر ترجمهها را بهعنوان مترادف و روشنگر این واژه بکار میبرم.
در یک جامعهی سکولار، دینداران و یا یک شریعت معین، حق ویژهای ندارد که حکومت، دولت و قانونگذاری را در دست بگیرند و یا باورها و مناسکهای مذهبی خود را بر جامعه، شهروندان دیگر و سپهر عمومی تحمیل کنند.
سکولاریسم با دینستیزی مرز قاطع دارد. در یک جامعه سکولار، لیبرال و دموکراتیک، دینداری آزاد است و آزادی و برابرحقوقی همهی مذهبها و دینها یکی از اصول مهم و بنیادی نظام سکولار است. حکومتهایی که بهنام سکولاریسم و یا لائیسیته، مذاهب را سرکوب و یا آثار تاریخی و مذهبی را نابود میکنند، سکولار نیستند، بلکه دیکتاتور و تمامیتخواه هستند. سکولاریسم برای عملی کردن همزمان و باهمِ دو پدیدهی بغرنج آزادی عقیده و مذهب از یک سوی و از سوی دیگر عدم دخالت مذهب در دولت، حکومت و سپهر عمومی آمده است.
به زبانی دیگر سکولاریسم فلسفهای است که جداسازی دین از دولت را ترویج میکند. این مفهوم اهمیت زیادی در جوامع مدرن دارد. بهعنوان یک سیاست عمومی مزایا و سودمندی زیادی در عرصههای مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی دارد. برخی از این مزایا و فواید را توضیح میدهم:
مزایا و فواید سکولاریسم
حفظ حقوق شهروندی همهی مردم
سکولاریسم تضمین میکند که همه شهروندان، با هر مذهب یا باور دینی و یا بدون باور به هیچ دین و مذهبی، مورد تبعیض قرار نگیرند و از حقوق، فرصتها و امکانات مساوی در جامعه برخوردار باشند. این برابری به ارتقاء عدالت اجتماعی و رعایت حقوق بشر کمک بنیادی میکند و موجب ایجاد جامعهای روادار، صلحآمیز، منصفانهتر، عادلانهتر با همبستگی ملی، همگانی و سازنده میشود.
آزادی مذهبی همهی مذاهب و ادیان
سکولاریسم آزادی افراد در انتخاب دین و مذهب و یا پیروینکردن ازهیچ دین و مذهبی را، بدون اینکه تحت فشار دولت، نهادهای دولتی و اکثریت مردم، به ویژه عوام، قرار گیرند، تضمین میکند. این آزادی همگانی مذهبی، باعث تقویت احترام به تنوع مذهبی و جلوگیری از تبعیض بر اساس باورهای دینی میشود. در سکولاریسم همزیستی، همگامی و همکاری باورمندان به ادیان و مذاهب گوناگون به یک فضیلت تبدیل میشود و قشریگری و تنگنظری به یک رذیلت.
تقویت دمکراسی
سکولاریسم اجازه میدهد که سیاستمداران و دولتمردان بر اساس تواناییهای مدیریتی، برنامههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خود انتخاب شوند، نه بر اساس وابستگیهای و اعتقادات مذهبی و فرقهای. این امر باعث تقویت دموکراسی، مشارکت مدنی، سازندگی و کارائی میشود.
شایستهسالاری
حکومت دینی بر باورهای مذهبی پافشاری میکند و متخصصانی که پیرو مذهب رسمی حکومت نیستند را غیرخودی میداند و از کار اخراج میکند. اکثر مسئولان حکومت دینی غیرمتخصصان با ظاهری مومن و خداترس و باطنی بهغایت ریاکار، فرصتطلب و زرکیش هستند. از اینرو، حکومتهای دینی اَبَربحرانهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و اخلاقی در جامعه ایجاد میکنند.
احترام به حقوق بشر
با جدا کردن دین از حکومت، سکولاریسم به تضمین حقوق بشر کمک میکند، زیرا قوانین و مقررات بر اساس اصول جهانی حقوق بشر و نیاز مردم و جامعه و نه بر اساس آموزههای و یا شریعت مذهبی خاص، که به طور عموم تبعیضآمیز و خشن هستند، تدوین میشوند.
پیشرفت علمی، فناوری و فرهنگی
سکولاریسم فضا را برای علم، هنر و فرهنگ باز میکند تا بدون دخالت عقاید و دگمها و محدویتهای مذهبی رشد کنند. کوتاه کردن دست دین و ایدئولوژی از عرصه آموزشی، علمی، پژوهشی، فرهنگی و هنری میتواند به توسعه علم، فناوری، فرهنگ و هنر کمک جدی کند. آموزشها و پژوهشها میتوانند بدون محدودیتهای ایدئولوژیک و سانسورهای دینی و بدور از دگمها و خرافات مذهبی گسترش یابند.
جوامع سکولار جوامعیاند که به مدیریت علمی دنیا روی میآورند و برای ساماندهی امور دنیا، از علم کمک میگیرند نه از دین. حکمرانی در جوامع سکولار مبتنی بر تحلیل اطلاعات و امکانات کنونی و مدیریت علمی است نه مدیریت بر اساس احکام دینی که هزاران سال پیش و در زمان و مکان و شرایطی متفاوت تدوین شد. فشار برای گنجاندن واقعیات و امکانات امروز در قالب تنگ قوانین هزاران سال پیش، ناکارآمد است و ابربحرانهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و تنشهای اجتماعی خونینی و سرکوبهای ددمنشانه را موجب میشود.
پیشگیری از سوءاستفاده از دین در سیاست
در جوامع سکولار، امکان سوءاستفاده از دین برای مقاصد سیاسی کمتر میشود. با جدائی دین از دولت، سیاستمداران نمیتوانند، یا بهتر بگوئیم کمتر میتوانند، از احساسات مذهبی تودهها برای ایجاد تفرقه و نفاق، کسب قدرت یا جلب حمایت استفاده کنند.
با جدایی دین از سیاست، خطر درگیریهای مذهبی، تنشها و تعارضات میان مذهبها و فرقههای مذهبی مختلف و حتی میان دین و علم کاهش مییابد.
بهبود اخلاق اجتماعی
نظامهای دینی مستعد گسترش، فساد، ریا و تضعیف وجدان کاری و سقوط اخلاق اجتماعی هستند. حکومت شرعی کرامت انسان، حقوق فردی و بشری را نادیده میگیرد و با معیار قراردادن ایمان به یک مذهبِ ویژه، دروغ، سالوس و ریاکاری را گسترش میدهد.
پیشگیری از تبعیض دینی
سکولاریسم از اعمال سلطه یا تبعیض یک مذهب یا دین خاص بر دیگران جلوگیری می کند. این میتواند به حفظ تعادل و صلح و در نتیجه سازندگی و نیل به رفاه عمومی در جامعه کمک کند.
روامندسازی آزادی مذهبی
در جوامع سکولار، افراد میتوانند آزادانه دین خود را انتخاب کنند و به عبادت و انجام فرایض مذهبی خود بپردازند. از آزادی عقیده برخوردار شوند. انجام فرایض دینی در جوامع سکولار برای برخورداری از رانتهای دولتی نیست، بلکه از ایمان راستین مومن سرچشمه میگیرد.
حفظ تنوع فرهنگی
سکولاریسم باعث میشود که جوامع بتوانند فرهنگهای مختلف را به رسمیت بشناسند و از آنها حمایت کنند، از دستاوردهای آنها بهرهمند شوند، بدون اینکه به یک دین خاص اولویت داده شود. این امر به جلوگیری از یکسانسازی اجباری جامعه کمک میکند.
ترویج تنوع فرهنگی و مذهبی در جامعه به گسترش گفت و شنود میان فرهنگها و کنش و واکنش میان پیروان ادیان و مذاهب گوناگون کمک شایان میکند.
تشویق گفتوگو و تبادل ایدهها
در یک جامعه سکولار، افراد میتوانند آزادانه درباره ایدهها و باورهای مختلف گفتوگو کنند. این تبادل ایدهها میتواند به رشد فکری، خلاقیت و یافتن بهترین راهحلها برای مشکلات اجتماعی کمک کنند.
سکولاریسم به ایجاد یک جامعه باز و فراگیر کمک میکند که در آن افراد میتوانند باورها و ایدههای خود را آزادانه بیان کنند و بر اساس شایستگیها و تواناییهای خود به موفقیت برسند.
استقلال دولت از دخالت قشریون مذهبی
در یک جامعه سکولار، دولت تصمیمات خود را بر اساس منافع عمومی، نیاز مردم، جامعه و اصول حقوقی میگیرد، نه تحت تأثیر یک دین یا مذهب خاص. هیچ دینی مبنای وضع قانون نیست و غیردینداران و پیروان سایر ادیان موظف نیستند تابع باید و نبایدهای یک مذهب ویژه باشند
ثبات سیاسی
سکولاریسم میتواند به ایجاد یک دولت پایدارتر کمک کند، زیرا سیاستمداران مجبور نیستند دین خاصی را برای جلب حمایت انتخاب کنند. عدم محوریت یک دین و یک ایدئولوژی باعث کاهش تنشها و رقابتهای مذهبی در سیاست میشود.
مدیریت منابع عمومی
در یک جامعه سکولار، منابع عمومی مانند بودجه دولت، امکانات عمومی و خدمات اجتماعی بدون در نظر گرفتن وابستگی مذهبی به افراد اختصاص مییابد. این عدم تبعیض باعث میشود که منابع به طور عادلانهتری توزیع شوند.
تحکیم نهادهای مستقل
سکولاریسم میتواند به ایجاد نهادهای مستقل مانند دادگاهها، دانشگاهها، و رسانهها کمک کند که بدون دخالت یا تأثیرگذاری مذهب عمل کنند. این نهادها میتوانند به صورت بیطرفانه به ارائه خدمات بپردازند و از حقوق افراد دفاع کنند.
حفظ محیط زیست
جنگهای دائمی بین دینها و همینطور جنگهای بین مذهبها و فرقههای یک دین پیامدهای سنگین انسانی، مادی و محیطزیستی داشته است و دارد. جنگها یکی از اصلیترین عوامل تخریب محیط زیست هستند. سکولاریسم مناقشات و جنگهای مذهبی را کاهش میدهد به حفظ محیط زیست کمک میکند.
جایگاه راستین دین و روحانیون
در یک نظام سکولار دین و روحانیت جایگاه راستین خود را پیدا میکنند. جایگاه روحانیت جدا از دولت و امور دولتی قرار دارد. دولت و مؤسسات حکومتی مستقل از مداخلهی روحانیت عمل میکنند. امور مذهبی و دینی دور از اعمال نفوذ دولت به دستگاهها و مؤسسات مذهبی واگذار میشود.
امور مذهبی شهروندان مومن، مانند سازمان دادن و ادارهی عبادات، نگهداری اماکن مذهبی، تدریس در مدارس دینی، تسلی دادن مردمی که با مذهب در شرایط سخت و بحرانها تسلی مییابند، تبلیغ و ترویج رواداری، سازمان دادن امور خیریه و تشویق مردم به کمک به همنوعان و نیازمندان و … به دستگاهها و مؤسسات مذهبی واگذار میشود و دولت در این موارد مداخلهای ندارد. در نظام سکولار، حقوق مذهبی و دینی همچون دیگر حقوق مدنی برای همه شهروندان تضمین میشوند.
چالشها
شکل گیری سکولاریسم در جوامع با موانع و چالشهای مختلفی مواجه میشود. برخی از موانع شکلگیری سکولاریسم عبارتند از:
خشکاندیشی مذهبی
در جوامعی که تعصب و خشکاندیشی مذهبی قوی است، برخی افراد برای مذهب و باور خود جایگاه ویژه قائل هستند. آنها در پی تحمیل باورها و مناسک مذهب خود به دیگران بههر قیمتی هستند. آنها با تفکیک دین از دولت مخالفت میکنند و اعتقاد دارند دین یا مذهب آنها باید نقش تعیینکننده در امور سیاسی و سپهر عمومی و حتی زندگی خصوصی داشته باشد.
روحانیون در سوءاستفاده از احساسات عوام مهارت هزاران ساله دارند. این مهارت امروزه با کمک رسانههای همگانی مدرن به کاراترین شکل بهکار گرفته میشود.
مخالفان سکولاریسم و مروجان حکومت دینی، از استدلالهای روادارانهی سکولاریسم مثل دموکراسی، آزادی عقیده و مذهب و حقوق بشر برای اهداف تنگنظرانه خود سوءاستفاده میکنند.
گسترش رفاه عمومی
یک حکومت مذهبی به دلیل گوناگون مانع گسترش رفاه عمومی است. بودجهها بر اساس نیاز مردم و جامعه تدوین نمیشود، بلکه براساس تبلیغات و حفظ حکومت مذهبی اختصاص مییابد.
حکومت دینی با کنارگذاشتن متخصصان، اندیشمندان و نخبگان دگراندیش و مجبورکردن آنها به مهاجرت، با نادیدهگرفتن علوم اجتماعی مدرن ضربه جدی به شکلگیری و گسترش رفاه عمومی میزند.
تقلید و پیروی کورکورانه از رهبران مذهبی
حکومت دینی با تلقین، تبلیغ و ارعاب، استقلال فکری و وجدان انسانی و انساندوستی تودهها را از کار میاندازد و مومنان را مستعد خشونت و آسیب رساندن به انسانهای دیگر و حتی کشتن آنها میکنند. در دین اسلام جنگ بنام جهاد حتی یکی از فروع دین و از واجبات اسلامی است. واژهی جهاد ۱۰۸ بار در قرآن آمدهاست. در برخی جوامع، رهبران دینی تأثیر بسزایی بر پیروان خود دارند و آنها را با فتوا و تحریک بدون اندیشیدن مستقل تودهها را وادار به خشونتهای سهمگین میکنند. سوءاستفاده از این نفوذ، یکی از موانعی جدی برای حرکت جامعه بهسوی سکولاریسم است. تغییر در نگرش این مقامات و تعامل مثبت با آنها کار بسیار دشواری است.
منافع اقتصادی
روحانیون در حکومت دینی جایگاه برتر و منافع مالی و اقتصادی دارند که در تفکیک دین از دولت به خطر میافتد. در حکومت دینی موسسات مذهبی به دولت وابستهاند و درآمدهای زیادی برای روحانیون و حکومت دارند. علاوه بر این در حکومتهای دینی روحانیون با تسلط بر وقف، خمس، زکات و نذر بر بخش عمده اقتصاد کشور تسلط دارند. هر نظامی که این تسلط را محدود کند، مورد خشم، نفرت، نفرین و تهمت روحانیون قرار میگیرند. در نتیجه، حرکت به سوی سکولاریسم با مقاومت شدید روحانیون مواجه میشود.
تقدس
روحانیون برخی امور اجتماعی یا حقوقی را مقدس و بخشی از ارزشهای فرهنگی جامعه معرفی میکنند. این پدیدههای مقدس موانع جدی در راه تفکیک دین از دولت هستند. افرادی این افکار روحانیون را به عنوان جزء هویت فرهنگی و ملی خود تلقی میکنند و تغییرات در این زمینه را نادرست میبینند. بهعنوان نمونه روحانیون و متکلمین شیعه بر این باورند که خدا با یک رسانهی خطاناپذیر به آنها نظر خود را اعلام کرد که دیه زن نصف مرد است. حال اگر زنان و کنشگران مدنی به این حکم انتقاد کنند، با یک موضوع مقدس، یک هویت فرهنگی و ملی مخالفت کردهاند و مستحق سرکوب میشوند. تقدسزدائی از تبعیضها و خرافات، کاری دشوار است و یک مبارزه و روشنگری، فرهنگی و هنری درازمدت و پیگیر طلب میکند. هر چند مردم بدون توقف، آرام و مطمئن به سوی سکولار کردن جامعه به پیش میروند.
مقاومت سیاسی
برخی از گروهها و افراد در حکومت دینی منافع سیاسی دارند. آنها از دست دادن اجرای قوانین مذهبی و باورهای دینی، بهویژه باورهای خرافی دینی را تهدیدی برای قدرت و موقعیت خود میبینند. آنها با حرکت به سوی سکولاریسم به شدت مخالفت میکنند.
دروغ
یکی از چالشهای گسترش سکولاریسم دروغ و نسبت دادن پدیدههایی به آن است که بههیچ وجه با آن همخوانی ندارد. ازآن میان از مخالفت سکولاریسم با مذهب میتوان نام برد. شگرد دیگر، خواندن چیزی را سکولاریسم که سکولاریسم نیست و رد کردن آن. بهعنوان نمونه، حکومت صدام حسین را سکولاریسم میخوانند و با برشمردن جنایات صدام، به خیال خود سکولاریسم را رد میکنند.
مطلوب جلوهدادن فاجعههای تاریخی
طرفداران حکومت دینی با رومانتیزهکردن، مطلوب و خوشایند جلوهدادن دیکتاتورها و نظامهای سرکوبگر و غیرانسانی، سعی در عقبگرد به عصری را دارند که زندگی تودهها بغایت رنجبار بوده است. برای نمونه، برای اسلامگرایان حکومت محمد در مدینه که با جنگها و سرکوبها، ترور و فقر همراه بود و اقلیتهای مذهبی و قومی هیچ حقوقی نداشتند و زنان هیچ جایگاهی در جامعه نداشتند، بردهداری آزاد بود، حکومتی مطلوب، دادگرانه و آرمانی جلوه داده میشود.
گزینش دستاوردهای مدرنیته
مدرنیته پیشرفت همزمان علوم انسانی ئ اجتماعی، دانش و فناوری است. طرفداران حکومت دینی از یک سوی دستاوردهای مدرنیته چون کرامت انسان، حقوق فردی، حقوق بشر، حقوق بینالملل، قوانین وضعی را رد میکنند و از سوی دیگر از دستاوردهای فناوری مدرن چون رادیو، تلویزیون، اینترنت، هواپیما و حتی بمب اتم برای گسترس و تحکیم مقاصد و افکار کهن و تبعیضآمیز خود حداکثر استفاده را میکنند.
فقه
فقه ادیان ابراهیمی، بهویژه اسلامی قوانینی دارد که بسیار تبعیضآمیز، خشن و ضدانسانی است. از آن میان از تبعیض و خشونت نسبت به زنان، دگراندیشان، همجنسگرایان، پیروان ادیان دیگر، مجازات اعدام، سنگسار و قطع دست و پا میتوان نام برد. نشان دادن اینکه این تبعیضها و مجازاتها ربطی به خدا و پیامبر ندارد و ساخت و پرداخت روحانیون و متکلمان ادیان ابراهیمی است و باید با برخوردها و قوانین انسانی جایگزین شود، چالشی کلان و وظیفه بزرگ روشنفکران دوران ماست.
انتقادهای مخالفان سکولاریسم
مخالفان سکولاریسم انتقادات متعددی را مطرح میکنند. برخی از این انتقادات ریشه در برداشت نادرست از سکولاریسم دارد و برخی یگر نسبت دادن پدیدههایی به سکولاریسم است که با آن هیچ ارتباطی ندارند و برخی از بیماریهای دوران کودکی سکولاریسم است. سکولاریسم به عنوان یک فلسفه سیاسی که برای پایان دادن به جنگهای مذهبی و گسترش رواداری از سوی عدهای از اندیشمندان که اکثریت آنها باورمندان به مذهب بودند پدید آمد، مانند هر اندیشه اجتماعی دیگر قابل توسعه است و اشتباهات خود را در مسیر حرکت تصحیح میکند.
انتقادات نسبت به سکولاریسم تنوع و گستردگی زیادی دارد. به برخی از انتقادات میپردازم:
تبعیض علیه مذهب
برخی از مخالفان سکولاریسم اعتقاد دارند که این مفهوم منجر به تبعیض علیه مذاهب میشود و آزادی باور و مذهب فرد را پایمال میکند. با نگاهی به تاریخ پیدایش سکولاریسم، و تجربه سکولاریسم در کشورهای دموکراتیک و روادار، در می یابیم، که سکولاریسم درست برای رفع تبعیض بین مذاهب و رسیدن به برابرحقوقی همه مذاهب شکل گرفت و موفق شده است.
نابودی ارزشهای معنوی
برخی افراد بر این باورند که سکولاریسم موجب از بین رفتن ارزشهای معنوی و اخلاقی در جامعه میشود و به جای آن، ارزشهای مادی و تجاری گسترش مییابد. از آنجائی در نظام سکولار و دموکرات که هیچ مبارزهای علیه مذهب، اخلاق، فرهنگ و هنر نمیشود، این نگرانی موردی ندارد. برعکس از آنجائی که پیوستن به مذاهب آزاد است و فشار مادی و یا رانت حکومت مذهبی وجود ندارد، ریا و سالوس به حداقل میرسد و ارزشهای معنوی در جامعه سکولار جایگاه ویژه پیدا میکند.
نقض حقوق مذهبی
برخی انتقاد کنندگان بر این باورند که سکولاریسم حقوق مذهبی افراد را نقض میکند و محدودیتهایی برای عقاید و انجام فرایض و عبادات مذهبی فراهم میکند. این نگرانی نابجاست. سکولاریسم همراه با رعایت حقوق بشر، رواداری و دموکراسی است و آزادی باور و دین را تضمین میکند. آنچه سکولاریسم محدود میکند، اعمال شریعت یک مذهب ویژه بر باورمندان به مذاهب دیگر و شهروندان یک جامعه است.
افزایش بیدینی
برخی افراد اعتقاد دارند که سکولاریسم منجر به افزایش بیدینی و کاهش ارتباط اجتماعی و فرهنگی با مذهب میشود و به فروپاشی ارزشها و هویت جامعه منجر میشود. این نگرانی مورد ندارد. در کشورهای سکولار و دموکرات ادیان گوناگون بدون تحمیل خود بر جامعه و دیگر ادیان فعالیت دارند.
چکیده
به طور کلی، سکولاریسم به تضمین آزادی، عدالت، تعامل آرام و مسالمتآمیز در جوامع مدرن و به تعادل بین دین و دولت کمک میکند تا هر دو بتوانند در جامعه به نحوی موثر عمل کنند.
سکولاریسم به ایجاد یک جامعه مدرن، پویا، و بردبار کمک میکند که در آن همه افراد، فارغ از باورهای مذهبی، از حقوق و فرصتهای برابر برخوردار باشند.
سکولاریسم فقط یکی از مولفههای فرمانروایی نوین و انسانگرا است. بدون آزادی، دموکراسی، رواداری، کثرتگرایی، رعایت کرامت و حقوق بشر، مبارزه با تبعیض و تلاش برای کاهش شکاف طبقاتی، هیچ تضمینی برای اجرای درست سکولاریسم در جامعه وجود ندارد.
سکولاریسم مبارزه با دین و مذهب نیست، بلکه تلاشی است برای آزادی همه دینها و مذهبها.
احد قربانی دهناری
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ – ۱۵ مه ۲۰۲۴
پ.ن.
درک عمومی و روشن از سکولاریسم برای ما که برای رسیدن به جامعهای دموکرات، سکولار، روادار، صلحجو و مبتنی اعلامیهی جهانی حقوق بشر با رفاه همگانی مبارزه میکنیم بسیار مهم است. نظرات موافق، مخالف یا تکمیلی خود را با این نوشته از طریق ایمیل یا تلگرام با من در میان بگذارید:
Ahad.Ghorbani@gmail.com
@ahaddehnari
پروژه نظامی و اقتصادی چابهار، مهمترین پروژه اقتصادی منطقه
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
جمعه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ برابر با ۱۷ مه ۲۰۲۴ ۱۲:۴۵
قرار بود چابهار، در دهانه دریای عمان از یک سو و اقیانوس هند از سوی دیگر، هم پایگاه دریایی و هوایی ارتش شود و هم بندرگاه بزرگ تجاری دولت شاهنشاهی. زندهیاد خداداد فرمانفرماییان که همه، بیهیچ تحفظی، «شازده» صدایش میکردند، ما را به ناهار در سازمان برنامه و بودجه دعوت کرده بود. هشت تن بودیم از مطبوعات و قرار بود شازده از طرحی بزرگ پرده بردارد.
تمام لحظات آن روز به یادم مانده است. سالها بعد در لندن که هر دو به تبعید بودیم، بر مزار ابوالحسن ابتهاج یکدیگر را دیدیم. این بار رئیس سازمان برنامه و شورای عالی پول و بانک مرکزی و… نبود. از ستاره خانم پرسیدم که چندی در خدمتش مدرس بودم و بعد، از حافظ و ماهمنیر و شازده بزرگ عبدالحسن میرزا که ۵۰ فرزند یا بیشتر را بر تخم چشم پرورید و هر یک از پسران و دخترانش در وطن و بعد از فتنه خمینی در بیرون وطن، نام و اعتبار پدر و خانه پدری را به سرفرازی و منزلتی والا حفظ کردند.
شازده در گورستان از ابتهاج گفت و اشاره کرد که بعد از دانشگاه آمریکایی بیروت و پرینستون و استنفورد و هاروارد، به دعوت ابتهاج به ایران بازگشت و در نخستین دیدارش با شاه فقید چقدر مورد مهر و مکرمت او قرار گرفت. در دیدار بعدیمان اشاره کردم که طرح چابهار چه شد؟ بغضی و چشمانی نمزده پاسخ سوالم بود و من با خاطرات روزی دستوپنجه نرم میکردم که شازده از تبدیلشدن چابهار به عظیمترین آوردگاه شرق و غرب در برنامه پنجساله سخن میگفت. از هتلها، قطار شرق، میدان دریایی و ورزشهای آبی و هوایی.
در آن دیدار نخستین بهعنوان یک روزنامهنگاری جوان و دانشجوی حقوق، حرفهای خداداد حس غرور به من میداد. رویاهای نسل ما یکبهیک تحقق پیدا میکرد و گمان داشتیم به سرعت برق…. هیچکس باور نداشت یک دهه بعد، از اوج پیشرفت و اقتدار به حضیض تعصب و ارتجاج فرو میغلتیم و به جای پروژه چابهار و کیش و قشم و نوشهر، سههزار و ۸۰۰ امامزاده خواهیم داشت از تیره «امامزاده ع غ» و «امامزاده پطرس» و حسینیه حزبالله و دهکده امام در جنوب لبنان و سوپر شهادت در کربلا و مراکز تربیت تروریست شرق و غرب جهان و پهپادهای ابابیل و سجیل و فطرس و مهاجر و…. شازده چه آرزوهایی برای چابهار داشت، «ای بسا آرزو که خاک شد».
حالا سردار سلامی به همراه سردار حاجیزاده، از اجله علمای هوافضا، و دریادار احمدیان، دبیر شورای عالی امنیت ملی، بعد از ۲۰ سال تاخیر، طرح راهبردی بازرگانی، پایگاههای نظامی راهبردی و جانشینی چابهار در جایگاه کراچی را تصویب میکنند و اهمیتش را برای رئیسجمهوری ششکلاسه روی مینیماکت چابهار در تهران شرح میدهند.
به نظر میرسد قرارداد ایران و هند برای تجهیز و بهرهبرداری از تاسیسات بندری چابهار، بیش از مردم منطقه در جنوب استان سیستانوبلوچستان، طالبان را به وجد بیاورد. سید مسعود، استاد اقتصاد دانشگاه کابل، ۱۰ سال پیش، زمانی که زمزمههایی درباره کار برروی پروژه عمرانی چابهار برخاسته بود، به روزنامه هشت صبح گفت: «یکی از راههای ساده هندوستان برای رسیدن به آسیای میانه، بندر چابهار در ایران است. به این دلیل که پاکستان راه زمینی میان افغانستان، پاکستان و هندوستان را مسدود کرده که برای رسیدن کالاهای هندی به بندر کراچی مشکل ایجاد شده است و هند میخواهد که این مشکل را جبران کند.»
او در آن زمان اشاره کرده بود که «یک سرمایهگذاری و قرارداد جدید میان افغانستان، هندوستان و ایران منعقد شد که بر اساس آن یک سرمایهگذاری۲۶۰ میلیون دلاری در چابهار و نیمروز صورت میگیرد که ۶۰ میلیون دلار آن را افغانستان میپردازد». به گفته سید مسعود، این سرمایهگذاری، مسیر نیمروز تا هرات را نیز تقویت میکند «که خط آهن آن از ایران میآید و به ترکمنستان میرسد و در عین حال پروژه کلانی که میان ترکمنستان، افغانستان و تاجیکستان امضا شد، به این معنا است که میتواند از این مسیر کالاهای بسیار خوب هندی به آسیای میانه برسند». این استاد اقتصاد درنهایت این پروژهها را به این معنا دانست که میزان وابستگی افغانستان به بندر کراچی کمتر و چابهار جایگزین کراچی میشود.
همین جناب استاد میداند یکی از چالشهای موجود در راهاندازی بندر چابهار، مشکلاتی است که در روابط ایران و آمریکا وجود دارد. استاد اقتصاد دانشگاه کابل در این مورد میگوید: «اگر چنین مشکلاتی هم وجود نداشته باشد، آسیای میانه که خشکه در خشکه هستند، میتوانند از طریق افغانستان و همین خط ایجاد شده و مسیر ترانزیتی خوبی که افغانستان دارد، به چابهار و خلیج فارس و سپس به شرق میانه و دریای آزاد دسترسی پیدا کند.»
او در مورد اهمیت بندر چابهار برای طرفهای مختلف این مسیر نیز گفت: «بندر چابهار برای ایران نیز مهم است، به این دلیل که یک بندر دیگر آن کشور فعال میشود، برای هندوستان بسیار خوب است، چون میتواند به سادگی به آسیای میانه برسد و یک رقابت قوی را با چین انجام دهد، برای آسیای میانه بسیار خوب است که از یک خشکه مطلق خارج میشود و از نزدیکترین راه به خلیج فارس، کشورهای عربی و دریای آزاد راه پیدا میکند و برای افغانستان بسیار خوب است، به این دلیل که همان گرهگاهی که در چهار نقطه آسیا وجود دارد و افغانستان که نقطه اتصال آسیا محسوب میشود، یک بار دیگر موقعیت خود را در عرصه ترانزیت بینالمللی پیدا میکند.»
گفتنی است پروژه نظامی چابهار در زمان شاه فقید کلید خورد، با روی کارآمدن رژیم اسلامی متوقف و بعد از جنگ ایران و عراق، اندکاندک پروژه از سرگرفته شد. بخش اقتصادی پروژه ابتدا در سال ۲۰۱۶ با هند به امضا رسید. هند که از قدرتهای نوظهور اقتصادی در جنوب آسیا محسوب میشود، در یک طرح راهبردی درازمدت درجهت گسترش بازار داخلی خود، دسترسی به بازارهای افغانستان و آسیای میانه و رقابت با چین و پاکستان، قصد دارد با سرمایه گذاری در بندر چابهار، نفوذ سیاسی و اقتصادی خود را در منطقه افزایش دهد و برای بندر گوادر (مسیر ترانزیتی چین و پاکستان)، جایگزینی ایجاد کند. چابهار برای هند از لحاظ راهبردی، اهمیتی فوقالعاده و حیاتی دارد. تلاش چین و پاکستان برای کنار گذاشتن هند از مسیرهای ترانزیتی منطقه، با اجراییشدن چابهار تقریبا بیاثر میشود.
حالا در قرارداد جدید، هند اداره طولانیمدت بندر چابهار را در نظر دارد و سپاه نظر به سهولت قاچاق اسلحه و نفت و آدم میکند. طبیعی است که طالبان هم دپی تجارت متقابل از طریق چابهار و آسیای میانه نیز بهدنبال منافع اقتصادی و استراتژیک خود باشد.
«شازده» در آن روزهای خوب برآن بود که چابهار در یک روند ۲۵ ساله به هنگ کنگ غرب آسیا بدل شود. او در دیدارمان در قهوهخانه لندنی با اندوه میگفت: «خمینی کمر ایران را شکست؛ آنچه شاه سلطان حسین خائنانه و با خریت مذهبی مرتکب شد، آسد روحالله مصطفوی بی هیچ خوفی از فردای ایران و فرزندانش مرتکب میشود.» طرح آن روز وزارت راه، وزارت صنایع و بنگاه راهآهن، پروژهای جهانی بود؛ آن زمان هنوز اتحاد جماهیر برپا بود، با اینهمه، این پروژه بهطورعمده با طرح پیوند قفقاز و ترکیه با آسیای میانه و افغانستان تا چابهار به تصویب رسیده بود؛ حالا اما این هند است که به همراه روسیه و طالبان برای ایران و چابهار نقشه کشیدهاند.
ایران حتی در دو دهه گذشته نتوانسته است خطوط ریلی چابهار-زاهدان و رشت-آستارا را تکمیل کند تا امیدی به ترانزیت کالا در مسیر شمال-جنوب با روسیه داشته باشد.
گزارشهای صندوق بینالمللی پول نشان میدهد که ۵ کشور آسیای میانه در سال گذشته ۱۴۳ میلیارد دلار صادرات و ۹۵ میلیارد دلار واردات داشتهاند و سهم هند در این میان بهمراتب بیش از ایران بوده است. چندین سال چینیها به لطایفالحیلی مانع اتمام پروژه اقتصادی چابهار شدند، حالا اما موتور به حرکت درآمده است، با راننده هندی و قطار روسی .
روشنفکران گروهی از نخبگان جامعه می باشند که نقش انتقادی نسبت به قدرت سیاسی دارند و با الگوی روایی و بازنمایی و روشن سازی، مفهوم تازه می آفرینند تا به چالش های دوران و جامعه خود بپردازند. روشنفکر آزاد اندیش است و برای آزادی سخن می گوید و برای تاثیر گذاری می نویسد. روشنفکران در جامعه های گوناگون یکسان نیستند و متناسب با دوره تاریخی و ویژگی جامعه تعریف مشخص پیدا می کنند. روشنفکران و فیلسوفان سده هیجدهم فرانسه در مبارزه علیه کلیسا و ضد استبداد مطلقه و توسعه خردگرایی نقش برجسته داشتند. امیل زولا در پایان سده نوزدهم مبارزه علیه دروغ دولت و دستگاه دادگستری و دفاع از دریفوس در فضای یهودستیزانه را به پیش برد و به این خاطر نقش روشنفکری در شجاعت روشنفکرانه تعریف می شود. در سالهای ۵۰ و ۶۰ میلادی موضع گیری و مبارزه علیه توتالیتاریسم استالینستی معیار برجسته روشنفکری بود و ژان پل سارتر در دفاع از شوروی به روشنفکری پشت کرد و آلبر کامو نمونه برجسته جسارت روشنفکرانه و آزاد اندیشی بود.
روشنفکر ایرانی در زمان مشروطه، با مبارزه علیه خرافه پرستی و مشروطه خواهی تعریف می شود. روشنفکر در دوران پهلوی با نهاد سازی مدرن و رویکرد به ادبیات غرب و توجه به نظریه مارکسیستی مشخص می گردد. و بالاخره روشنفکر در زمان جمهوری اسلامی با چالش ها و پارادایم یا الگوواره های تازه مواجه است. بدنبال یک تجربه چهل و پنجساله فاشیسم اسلامی، جامعه ایران در مسیر یک گسست تاریخی و فرهنگی و هویتی و جامعه شناختی و روانشناختی قرار گرفته است و در محور این گسست، طرد توتالیتاریسم اسلامی و همه ارزش های ناشی از آن و پیشروی در مدرنیته است. نقش روشنفکر ایرانی امروز، در بستر این گسست و چالش های بزرگ آن تعریف می شود. تاریخ ایران، ۴۵ سال دشمنی قدرت سیاسی اسلام علیه جامعه و مبارزه اجتماعی زن زندگی آزادی، این گسست را در دستور کار قرار داد. روشنفکر محوری واقعی معنای این دوران و پارادایم آن را درک می کند و پرسش گری اساسی خود را روی این محور گسست قرار می دهد. با توجه به دوران و سد اصلی جامعه ایران، رجوع به مارکسیسم فقط یک «ایدئولوژی زدگی» خطرناک است. روشنفکری که درمانده است و در مورد اسلام سکوت مماشات جویانه می کند، به بیماری بیهوشی ضدروشنفکری دچار شده است. روشنفکری در ایران امروز مشروط به مبارزه علیه اسلام و فرهنگ قرآنی است زیرا راه گشایی در جامعه مستلزم بیرون آمدن از بن بست و پوسیدگی اسلامی است.
چالش های روشنفکرانه
یکم، چالش تاریخی. روشنفکر نمی تواند نگاه انتقادی به تاریخ سرزمین خود نداشته باشد. نظریه های اسلامی و مارکسیستی تاریخ ایران را تحریف نمودند. تاریخ یک علم برای درک پیدایش و توسعه و تحلیل از داده های واقعی است. درک تمدن ایرانیان پیش از تجاوز اسلام و نظام فرهنگی و سیاسی آن دوران، یک ضرورت است. ایدئولوژی اسلامی و کینه ورزی اسلامگرایان، برای توجیه حقانیت اسلام تمام گذشته تاریخی را مورد قضاوت خصمانه و نفی گرایانه قرارداده اند. همه ملت ها دارای تاریخ هستند و آنچه اسلامگرایان با تاریخ ما کرده اند، نفی تاریخ بوده است. روشنفکر نمی تواند در برابر این تحریف ساکت بماند.
دوم، چالش فرهنگی. فرهنگ ایرانیان دربرگیرنده: دین ها و آئین هایی مانند مهرپرستی و آئین مانی و آئین زرتشت، و نیز زبان فارسی و دیگر زبانهای ایرانی، و نیز جشن های ملی نوروز و شب یلد، و نیز هنر و ادبیات و شعر و معماری، و نیز فرهنگ های اقوام ایرانی و موسیقی سنتی، و نیز شیوه زندگی و خوراکهای ایرانیان، و نیز فلسفه و دانش اندوزی، می باشد. در تمام این زمینه ها ضربه های اسلام مهلک بوده است زیرا استعمار اسلامی و امامپرستی و مرده پرستی جای فرهنگ شادمانه ایرانی قرار گرفت. روشنفکر ایرانی فقط با نقد اسلام و سنت های شیعه گری می تواند فرهنگ خود را حفظ نموده و یا گسترش بدهد.
سوم، چالش فلسفی. فلسفه نور و روشنایی و فلسفه پندار نیک و گفتار نیک و کردار نیک، از آئین های مهر زرتشتی و مانوی و زروانی و مزدکی ریشه گرفته اند. تلفیق انها با فلسفه یونان منجر به برآمد اندیشه فارابی و رازی و ابوعلی سینا و فردوسی و خیام گردید. تهاجم قوم عرب در سال ۶۵۱ میلادی و مغولها در سال ۱۲۲۱ میلادی پهنه فراخی از اندیشههای فلسفی را پوشاند و یا نابود کرد. دین اسلام با احکام ارتداد و تکفیر علیه اندیشه فلسفی به جنگ پرداخت و با تقدس کور و دگماتیسم ویرانگر خود ذهنیت ایرانی را بطور وسیع از خردگرایی و اندیشیدن بازداشت. روشنفکر ایرانی برای باروری فلسفه باید علیه قرآن و اسلام و شیعه گری، شورش فکری را گسترش بخشد.
چهارم، چالش علمی. تئوری بیگ بنگ یا مه بنگ یا انفجار بزرگ معتبرترین نظریه علمی جهان شناختی است که پیدایش جهان بی انتها را از زمانی نزدیک به ۱۴ میلیارد سال پیش نشان می دهد. شکل گیری اتم های اولیه تا میلیاردها ستارگان و میلیاردها کهکشانها اجزای یک روند پیچیده هستند. تئوری فرگشت چارلز داروین راه کشف های علمی و تحول در مورد گیاهان و حیوان ها را نشان داد و سپس دانش ژنتیک و فسیل شناسی ها و دیرینه شناسی روشن ساختند که انسان از تیره حیوان هستند. بیش از شش میلیون سال پیش تیره انسان از میمونهای بزرگ جدا می شود و دانش نشان می دهد تفاوت ژنتیکی انسان و شامپانزه فقط یک درصد است. در جامعه ایران اسلام و خرافه پرستی مانع گسترش علم است و روشنفکر برای هموار سازی دانش علمی و رفتار سکولار و پژوهش علمی باید علیه اسلام و تمامی شگردهای پروپاگاند مذهبی مبارزه کند.
پنجم، چالش سکولاریستی جامعه و قدرت. فرهنگ اسلامی، رفتارها و ارزش ها و ذهن ها را با مضمون و محتوای دینی عجین ساخت. این فرهنگ منحط، پست ترین و خرافه ترین باورها را مقدس جلوه داد و پیوسته همه آخوندها و نواندیشان دینی، روند گیتی مداری را کند کردند. باوجود عوامل بازدارنده دینی، روند گیتی مداری حرکتی را که از دوران مشروطه آغاز کرده بود ادامه داد. ولی آسیب ها و زیانهای مهلک ناشی از دین فراوان بوده است. امروز تمام قدرت سیاسی و نظام قضایی و نظام آموزشی و ساختار اداری و نظامی زیر منگه اسلام قرار گرفته است. توتالیتاریسم دینی در ساختار ایدئولوژیک خود، اسلامی و شیعه است. روشنفکر ایرانی با مبارزه علیه دین اسلام و اسلام سیاسی می تواند هموار کننده توسعه گیتی مداری و استقرارقدرت سیاسی لائیک باشد.
ششم، دمکراسی و حقوق بشر. اسلام و قرآن یک کلیت توتالیتر تبعیض گرا می باشد. در این نظام دینی حقوق شهروندان پایمال شده، پلورالیسم منحل شده و شخصیت زن منکوب شده است. هرگز اسلام با دمکراسی و آزادی و حقوق بشر خوانایی ندارد و ایدئولوژی دینی ضد اومانیسم و حقوق بشر است. دمکراسی به همه شهروندان باورمند و ناباور حقوق برابر ارائه می کند ولی قرآن فقط مومنان را برسمیت شناخته و فرمان به قتل و شکنجه دیگران می دهد. توسعه فرهنگ شهروندی و دمکراسی در تضاد با فرهنگ امتی و ضد مدرن اسلام است. روشنفکر ایرانی در دفاع از حقوق برابر شهروندی و در دفاع از اخلاق لائیک و مداراجویانه باید تمام ایدئولوژی های تبعیض گرای توتالیتاریستی و دین توتالیتر اسلام را مورد انتقاد و طرد قرار دهد.
جلال ایجادی
جامعه شناس، دانشگاه فرانسه
—————————————————–
جلال ایجادی در کتابهای گوناگون در باره جنبش های اجتماعی در جهان و انقلاب های ایران و جنبش های روشنفکری نوشته است. آخرین کتاب او «انقلاب برای گسست، جامعه شناسی انقلاب زن زندگی آزادی»، ۳۳۰صفحه انتشارات فروغ. این نویسنده تا کنون کتاب «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی»، ۳۱۰ صفحه، نشر مهری، کتاب «جامعه شناسی آسیبها و دگرگونیهای جامعه ایران»، ۴۰۰ صفحه، انتشارات نشرمهری، کتاب «بررسی تاریخی، هرمنوتیک و جامعه شناسی قرآن»، ۳۸۰ صفحه، و کتاب «اندیشه ورزیها در باره جامعه شناسی، فلسفه، زیستبومگرایی، اقتصاد، فرهنگ، دین، سیاست»، ۷۲۰ صفحه، چاپ نشر مهری، منتشر شده است. جلال ایجادی هر هفته پنج برنامه تلویزیونی در زمینه انقلاب، لائیسیته، دمکراسی، فلسفه، جامعه شناسی و نقد قرآن و اسلام، تهیه و پخش می کند. این برنامه ها را در یوتوب میتوانید مشاهده کنید. ایجادی آخرین اثر خود را بنام «بحران بزرگ زیستبوم جهان و ایران» در ۴۸۰ برگ، انتشارات فروغ، منتشر نمود.
بیاعتباری در وطن و ماورای وطن ولی فقیه را به ماجراجویی خطرناکی میکشاند علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار پنج شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ برابر با ۹ مه ۲۰۲۴ ۸:۴۵
رهبر رژیم ولایت فقیه در سخنان اخیرش به مسئولان سازمان حج و زیارت و نمایندگی ولی فقیه و تنی از چهرههای نزدیک به حکومت بار دیگر شیپور را از سر گشادش نواخت. شکست پروژه غزه خونآلود و ویران در کسب اعتبار و جایگاه برای او در غیاب رهبران عرب و فلسطینی، که دیگر به جنگ نمیاندیشند و فردای سرزمین و ملتهای خود را در پرتو صلح پایدار و توسعه و پیشرفت و تحکیم مبانی جامعه مدنی میدانند، خامنهای را بار دیگر به این فکر واداشته است که حال که بنیامین نتانیاهو ۳۵ هزار فلسطینی را کشته است و حماس هم به اراده مقام معظم ما حاضر به پذیرش شرطهای اسرائیل نیست، صحنه حج و حرمین شریفین بهترین فرصت است تا با آشوبی دیگر حج را به غزه وصل کنیم و بهعنوان امپراتور فقیه اسلام ناب خاطره حج خونین ۱۹۸۷ را تجدید کنیم.
وزارت خارجه رژیم نتایج سیاست خامنهای را میداند. حتی برادر عروسش، صادق خرازی چندی پیش برای او بهتفصیل شرح داده بود مصالحه با عربستان سعودی دستاورد بزرگی است که راه را برای بازگشت ایران به جایگاه تاریخیاش بهعنوان قدرت اصلی منطقه در کنار عربستان سعودی هموار میکند.
ولی فقیه اما در جهان دیگری است. او از همان آغاز رهبریاش، نخست کوشید از خمینی در انقلابیگری جلو بیفتد. در زمان خمینی برادر داماد آیتالله منتظری، مهدی هاشمی، ۱۵۰ کیلو “سی ۴ ” بهواسطه حجاج اصفهانی به مکه فرستاد تا حج به خون کشیده شود، اما مواد منفجره در فرودگاه جده کشف شد.
سال بعد ۳۰۰ ایرانی بیگناه قربانی نمایش تروریستی سپاه شدند. تمام اطراف حرم را سیمکشی کردند و بلندگو نصب کردند. از ده صبح زنها، کودکان و معلولان را روی صندلی چرخدار جلو انداختند و خود فریاد مرگ سر دادند و بهسوی فتح کعبه خیز برداشتند. چه روز تلخ غمانگیزی بود. حداقل تا خمینی زنده بود حج را برای ایرانیان ممنوع کرد. بعد از او رفسنجانی بهشتاب روابط را تجدید کرد و تا زنده بود مانع از آشوب در حج شد. سعودیها نیز پذیرفتند برائت از مشرکین در داخل چادر بعثه حج خامنهای در صحرای منا برگزار شود. با اینهمه هربار سعودیها با حوصله و صبر و گذشت با مراسم برخورد کردند، ستاد حج سپاه کوشید تظاهرات را به بیرون چادر بعثه حج بکشانند.
حالا در دوران ریاست جمهوری رئیسی، و با توجه به آبروریزی موشکها و پهپادهای قارهپیما و نقطهزن خامنهای بر آن است که حج امسال را با ماجراجویی خطرناکی به صحنه نمایش قدرت بدل کند.
در طول تاریخ شاید فقط شاه سلطان حسین را بتوان با خامنهای مقایسه کرد. در روزگار آن سلطان مشتی دجال شیاد، بعضی با عمامه و جمعی با کلاهخود و عدهای نیز با کلاه دوازدهپر قزلباش جان و مال و ناموس مردم را در تصرف داشتند و با رساندن سلطان صفوی به عرش اعلی و همنشین کردنش با اولیا و انبیا چنان کردند که دو سه هزار ازبک و پشتون، نصف جهان را به آن صورت مفتضح تسخیر کردند و از کشته پشته ساختند.
آقای خامنهای خیال میکند سوارکار است و به اشاره ابروی مبارکش زندهخواران دربار معدلتگستر میتوانند بایدن و نتانیاهو و آل حسین و حسن را با اشارهای فرواندازند. اتاق فکر خیال آقا را راحت کرده است، که با بودن مشاوران وفادار فدایی و نظارت مجتبی بر همه چیز حضرتش از حرکت پشهها نیز دربیت مبارک نیز باخبر است. روز شرفیابی رییس و کارکنان سازمان حج و زیارت، آشکارا طعم و بوی جنگ داشت. حضرتش فراموش کرد که بعد از ۷ سال التماس و واسطهتراشی عربستان اصل مصالحه را پذیرا شد. آقای خامنهای بیآنکه متوجه آثار مخرب حرفهای خود و بازتاب آن نزد دولت میزبان حج باشد چنین گفت: «امسال، حج ما حج برائت است، بنابر تعالیمی که جناب ابراهیم به ما داده است. البته از اول انقلاب برائت در حج وجود داشته است، باید هم بماند و باشد، لکن حج امسال بالخصوص حج برائت است.»
«این حوادثی که در غزه پیش میآید و این حادثه عجیب، عظیم، این آشکار شدن چهره خونآشام یک مجموعه برخاسته از تمدن غربی، اینها چیزهایی است که توجه به آن مخصوص امروز و این روزها نیست، این در تاریخ خواهد ماند…نمیشود با این دشمن با روی خوش برخورد کرد. نمیشود با آنها با ملایمت رفتار کرد، چه آنی که مباشر قتل است، چه آنی که معاون قتل است، پشتیبان قتل است، چه آنی که خانه را ویران میکند، چه آنی که از ویرانکننده خانه پشتیبانی میکند. «وَمَن یَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ» آیه قرآن است. اگر کسی با اینها دست دوستی داد، این ستمگر است، ظالم است. «أَلَا لَعْنَهُ اللَّهِ عَلَی الظَّالِمِینَ» این است. نص قرآن، آیات قرآن اینهاست. پس برائت امسال از همیشه بارزتر است. حج امسال حج برائت است.»
این سخنان از یک ذهن متوهم بیرون آمده، ذهنی که میپندارد هماکنون میلیونها مسلمان در جهان سراز پا نشناخته به صحنه نبرد رو میکنند و به فرمان خلیفه المسلمین، ابراهیموار، بت میشکنند و از مشرکین محمدوار اظهار برائت میکنند. در میان اینهمه ملا و حجت و آیت آیا کسی نیست به رهبر رژیم حاکم بر وطنمان حالی کند که آن روز که در مکه بانگ برائت برخاست صدها تن از ساکنانش کافر بودند، ولی امروز اهل مکه و زائران مکه همگی از اهل ایماناند و شهادتین بر لبشان جاری است. چه کسی به تو حق داده که باز هم بهدنبال معرکهگیری در مراسم حج باشی؟
تردیدی ندارم دولت میزبان حج با حکمت و درایتی که دارد اجازه نخواهد داد خامنهای بتواند آبرو و حیثیت ازدسترفتهاش دربرابر نتانیاهو را در مکه احیا کند!
آرزو میکنم حج با آرامش برگزار شود و یک بار دیگر رژیم جمهوری اسلامی نتواند صفای روحانی حج را به اغراض سیاسی رهبرش بیالاید.
«سعودیها پیششرطی گذاشتهاند: تشکیل دولت فلسطین، توافقنامه امنیتی با آمریکا، آنگاه چراغ صلح را در ظلمت جنگ روشن کردن. اگر رهبران اسرائیل شجاعت ملک عبدالله و برادرش سلمان و فرزندش محمد را داشته باشند، تحقق صلح دور از دسترس نخواهد بود»
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
جمعه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ برابر با ۳ مه ۲۰۲۴ ۸:۴۵
آیا توافق واشینگتن و ریاض بر یک پیمان است، یا آنگونه که در رسانههای عربی میگویند، قراردادی زماندار برای ملتزم شدن آمریکا در صیانت از زمین و آسمان عربستان سعودی است؟ هر اسمی بر آن بگذاریم در این واقعیت تغییری ایجاد نمیشود که آمریکا این قرارداد را در ابعاد کوچکتری از قرارداد دفاعی ابدالدهر خود با اسرائیل، و پیمان عجیبوغریبش با قطر، بررسی میکند. قطر، امارتی که اگر طول و عرضش را بکشید در جیب شهریار خودمان جا میگیرد، با میزبانی بیش از ۲۴۰ جنگنده بمبافکن آمریکایی عملا کارت سفیدی در دست دارد که نصیب دیگر متحدان آمریکا نشده است. ایران عصر شاه فقید و در زمانی که دوست ایران و باورکننده نقش و جایگاه ایران در منطقه و آسیا و افریقا، یعنی ریچارد نیکسون، در کاخ سفید بود توانست حضور پررنگش را در خلیجفارس و اقیانوس هند چنان جا بیندازد که رویدادها را به نفع مصلحت ملی خود هدایت کند. چه آن روز که به بحرین مجال داد سرنوشتش را خودش مقرر کند، چه زمانی که سه جزیره تا ابد ایرانی ابوموسی و تنب بزرگ و کوچک را به زیر پرچم ملی خود باز آورد، و چه آنگاه که به تقاضای سلطان قابوس به یاریاش شتافت تا لقمه چپ کمونیستهای ظفار و اربابان عدنی آنها نشود. معمولا کودکانی که میکوشند نقش بزرگترها را بازی کنند با بینی زخمی و گردن شکسته از بازی خارج شدهاند، حالا یا بهزور یا با حماقتهای خود. روزگاری کویت دست به بازیهایی بزرگتر از جایگاه خود زد. پس از اینکه صدام حسین آنجا را اشغال کرد تنها آرزو داشت دوباره بر پای خویش بایستد. دیگر نه میانجی رفع اختلافهای روسیه و چین شد و نه وسیله آشتی سوریه و غرب؛ به خود پرداخت و امروز از ثبات و اعتبار بسیار برخوردار است. اما قطر پا را در گالشی کرده است که سه چهار نمره از پایش بزرگتر است. بامدادان، سر بر حریم آقای آمریکاییاش دارد، ظهر نماز وحشت بهسوی قبله تهرانیاش میخواند، عصر با هنیه و زهار و موسی ابومرزوق عصرانه میخورد، غروب احوال ابومازن را میپرسد و سری بهسوی برادر بزرگ در ریاض خم میکند و شامگاه با ساقی اسرائیلی نرد محبت میبازد، و همه اینها برای این است که قد بکشد و اندازه برادر بزرگترش سعودی شود. گویی نمیداند که «سرو و آلوچه ز یک خاک برون میآیند/ سرو بر عرش نظر دارد و آلو بر فرش». اگر رژیم ولایت فقیه ره به رقابت با سعودی زد و تا نقطه یک درگیری پیش رفت با آنکه حداقل عرض و طولی وسیع داشت و پول و نوکر و موشک بسیار، اما درنهایت دست توسل بهسوی چین دراز کرد و با واسطه به ریاض گفت، «چون دایره ما ز پوستپوشان توایم/در دایره حلقهبهگوشان توایم!»
بازی ۷ اکتبر در غزه خطایی استراتژیک بود که ولی فقیه، خلاف عهد و پیمانش، مرتکب آن شد و این کلاه بزرگتر از دستارش سرانجام سرش را خواهد بلعید. همانطور که کفش گشاد قطر پایش را آسیب خواهد زد.
جمال عبدالناصر هزینه بلندپروازیهای خود و اتحاد نامبارک با سوریه و لشکرکشی به یمن را با خفت جنگ ژوئن و صدام حسین پاسخ واقعی تجاوز به کویت را در گور پس داد. همانطور که معمر القذافی مجازات طرح کشتن ملک عبدالله، پادشاه فقید سعودی، و دخالتهایش در آفریقا و خاورمیانه را با گلوله یک تپانچه طلا پرداخت کرد که امیر قبلی قطر به یک سروان لیبیایی هدیه داده بود.
دولتها و شخصیتهای بینالمللی جایگاه و اعتبار خود را با تعارف و هدایا تحویل نمیگیرند، بلکه در پرتو عملکرد خود و نه در زمانی کوتاه اعتبار کسب میکنند. بعد از جنگ ششروزه عربها و اسرائیل ملک فیصل فقید به یاری مصر و سوریه و اردن رفت که سرزمینشان را از دست داده بودند. گفت آرزویش نماز در مسجدالاقصی در بیتالمقدس است. با آنکه جان بر این آرزو گذاشت اما برادرانش خالد و فهد و عبدالله و سلمان، پیگیر تحقق آرزوی برادر بزرگتر شدند، اما نه با تیر و تفنگ، بلکه با طرح صلحی که تحققش نیازمند رهبر شجاعی مانند اسحاق رابین بود که در واشینگتن و وایریور دست دشمنش عرفات را فشرد و با گلولههای یک دست راستی افراطی یهودی به قتل رسید. طرح صلح میان فلسطینیها و اسرائیل (درواقع عربها و اسرائیل ) نخستینبار در کنفرانس سران عرب در مغرب مطرح شد و فلسطینیهای زیر پرچم عرفات تلویحا پذیرایش شدند، اما وابستگان عراق و سوریه و قذافی با آن مخالفت کردند. بار دوم نیز در کنفرانس سران عرب در ۲۰۰۲ در بیروت مطرح شد. عمرو موسی، دبیرکل وقت اتحادیه عرب، در کتابش با عنوان «سالهای اتحادیه عرب» مینویسد: «جنگ به بنبست رسیده است. سادات و ملک حسین به صلح رسیده بودند. درواقع، ملتهای عرب ما را مکلف کرده بودند راهی پیدا کنیم. حادثه ۱۱ سپتامبر به ما یادآور میشد با چهره آشفتهای که تروریستها از عرب و مسلمان به دنیا ارائه دادهاند ما باید ردای صلح بر تن میکردیم، زیرا حمله به ما با عنوان تروریست یا، حداقل مسئول تربیت آنها، در پی حوادث ۱۱ سپتامبر، ما را در موقعیت دشواری قرار داده بود. این سعودی بود که با اعتبار و جایگاه و نفوذ خود در جهان عرب و اسلام میتوانست مبشر صلح باشد. به راه انداختن یک جنگ دیپلماتیک که ما را از رویارویی دور کند بدون دادن امتیازات دردناک و متقابل ممکن نبود. تفکر ولیعهد سعودی در آن زمان تفکر درستی بود برخاسته از منطق (بده و بستان) و شاهزاده عبدالله (ملک عبدالله بعدی) تنها کسی بود که میتوانست صلح را عملی کند. او اعتبار فوقالعادهای در افکار عمومی عرب، دولتهای اسلامی و جامعه بینالمللی داشت، بنابراین پیشنهاد یا ابتکار او گامی تاریخی بود که ارزش حمایت همهجانبه را داشت.»
برپایی دو کشور با خروج اسرائیل از سرزمینهای اشغالی در ژوئن ۱۹۶۷، تشکیل دولت فلسطین با پایتختی بیتالمقدس شرقی در مقابل به رسمیت شناخته شدن اسرائیل از سوی ۲۲ کشور عربی و ۵۴ کشور اسلامی ( در بیانیه ای که در مورد طرح صلح ولیعهد وقت سعودی در نشریات معتبر جهان ازجمله تایمز لندن و واشینگتن پست و … به چاپ رسید ، نام جمهوری اسلامی ایران نیز در کنار نام دیگر کشورهای اسلامی ذکر شده بود)، خلاصه طرح صلح ملک عبدالله بود. توافقهای پیشین مانند «کمپ دیوید» و «وادی عربه» بین طرفهای عربی و اسرائیل با میانجیگری بینالمللی منجر به صلح عمدتا دوجانبه میان مصر و اسرائیل و اسرائیل و اردن شده بود. اسلو پای فلسطینیها را بهسرعت به دایره صلح کشاند اما رابین نماند تا به توافقها بُعد عملی بدهد. در این مرحله رژیم ولایت فقیه مشغول بازی با فلسطینیها شد، همان بازی که سالها عبدالناصر و صدام حسین و حافظ الاسد دست در کار آن بودند؛ اختلافاندازی میان فلسطینیها و نبردهایی که طی بیش از ۴ دهه خسارتهای مالی و انسانی زیادی برای فلسطینیها به بار آورده است. در عین حال لبنان نیز به اسارت حزباللهی درآمده است که شیر از سینه ولایت فقیه نوشیده و پول از خزانه ملتی ربوده است که از سال ۱۳۸۸ فریاد میزند «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران». هفتم اکتبر هم به اسرائیل و هم به کشورهای عرب نشان داد که تنها همان طرح ملک عبدالله میتواند با یک روند آرام و با مردانی از نوع رابین، مانند اسحاق هرتزوگ از حزب کارگر، ایهود اولمرت (ایهود اولمرت و خانم تسیپی لیونی از احزاب لیبرال میانه) و در سوی فلسطینیها محمود عباس، نبیل ابو ردینه مسیحی، مروان برغوثی، زندانی سرفراز و مورد حمایت غرب، و حنان عشراوی میتوانند زمینهساز صلحی پایدار بر پایه طرح ملک عبدالله شوند.
علاوه بر این، این واقعیت که عربستان سعودی در هر یک از مراحلی که «ابتکار صلح عربی» را با اعتبار بیسابقهای در سطح بینالمللی و عربی ارائه کرد، از تایید بینالمللی برخوردار شد، امروز نیز بهترین ضامن خروج خاورمیانه از میدان جنگ و ره کشیدن به مزرع سبز صلح همان طرح صلح عبدالله است، صلحی که با نیروی جوان در رهبری سعودی بخت توفیقش بسیار است. بدیهی است که بازگویی بندهای طرح صلح درک این حقیقت را که این طرح یگانه بخت صلح در شرایط فعلی است آسانتر میکند.
در پاییز ۲۰۰۲، بعد از ۲ انتفاضه خونین در ساحل غربی رود اردن و نوار غزه، جورج دبلیو بوش تلاش کرد در آتش رویارویی آتشبسی برقرار کند تا راه را برای نشست سران عرب در بیروت باز کند، اما تلاشهای او ناکام ماند. دولت بوش امیدوار بود که توجه جهان عرب را از بحران خلع سلاح عراق، که بعدا به حمله به این کشور منتهی شد، منحرف کند.
بسیاری درمورد دستور اجلاس تردید داشتند. رابرت فیسک، نویسنده و کارشناس انگلیسی خاورمیانه، درباره غیبت حسنی مبارک، رییس جمهوری مصر، و ملک عبدالله دوم، پادشاه اردن، گفت: غیاب آنها بوی شکست را از راه دور به مشام میرساند. با این حال، توماس فریدمن این بار از آمریکا در نشستی لبریز از صراحت در فوریه ۲۰۰۲ با ملک عبدالله ملاقات کرد، سپس در یک مقاله خلاصهای از مصاحبهاش در ریاض را منتشر کرد و از طرح صلح شاهزاده عبدالله پرده برداشت. در این طرح ولیعهد سعودی به اسرائیل پیشنهاد داد در ازای عقبنشینی از سرزمینهای اشغالی فلسطین در سال ۱۹۶۷ و تاسیس کشور فلسطین با پایتختی بیتالمقدس شرقی صلح کامل بین عربها و اسرائیل برقرار شود. با توجه به ملاحظات سوریه و عراق درمورد عادیسازی، فرمول اصلاح شد و چندی بعد عنوان «ابتکار ملک عبدالله» را گرفت و از اصطلاح عادیسازی پرهیز شد.
این ابتکار در حالی صورت گرفت که عربستان سعودی با یک کمپین رسانهای غربی مواجه شد که این کشور را به مسئولیت حوادث ۱۱ سپتامبر متهم میکرد و این کارزار تا زمانی که آمریکاییها و جهان با حمله به عراق و پیامدهای فاجعهبار آن در منطقه سرگرم شدند، فروکش نکرد.
در طرح یا ابتکار صلح سعودی آمده بود:
– اتحادیه عرب از اسرائیل میخواهد که در سیاستهایش تجدیدنظر کند و به سوی صلح مایل شود و صلح را بهمنزله گزینهای راهبردی بپذیرد.
همچنین باید موارد زیر را پذیرا شود:
– عقبنشینی کامل از اراضی اشغالی عربی، ازجمله جولان سوریه تا خط ۵ ژوئن ۱۹۶۷، و مناطق تحت اشغال در جنوب لبنان (روستای شبعا و تپههای اطرافش).
– دستیابی به یک راه حل عادلانه درمورد مشکل پناهندگان فلسطینی که براساس قطعنامه شماره ۱۹۴ مجمع عمومی سازمان ملل متحد پیشاپیش مورد توافق سازمان ملل قرار گرفته است.
– پذیرش تشکیل یک کشور مستقل فلسطینی در اراضی اشغالی فلسطین (که در چهارم ژوئن در کرانه باختری و نوار غزه به تصرف اسرائیل درآمد) و به رسمیت شناختن بیتالمقدس شرقی پایتخت فلسطین آزاد. در مقابل کشورهای عضو اتحادیه عرب ملتزم خواهند بود، با توجه به پایان یافتن مناقشه اعراب و اسرائیل و انعقاد توافقنامه صلح میان آنها و در عین حال تامین امنیت برای همه کشورهای منطقه، روابط کامل دیپلماتیک میان طرفین قرارداد صلح برقرار شود.
– تضمین رد همه اشکال اسکان مجدد فلسطینیان در خارج فلسطین که با وضعیت ویژه در کشورهای عربی میزبان مغایرت داشته باشد.
– اتحادیه عرب از دولت اسرائیل و همه اسرائیلیها میخواهد که این ابتکار را بپذیرند تا از فرصتهای صلح و حق خون ما محافظت کنند و کشورهای عربی و اسرائیل را قادر به زندگی در صلح در کنار یکدیگر کنند و برای نسلهای آینده شرایط مناسبی فراهم آورند؛ آیندهای امن، با ثبات و با رفاه برای ملتهای عرب و اسرائیل.
– کنفرانس سران عرب از جامعه بین المللی با همه کشورها و سازمانهایش میخواهد که از این ابتکار حمایت کنند.
– کنفرانس از ریاست خود درخواست میکند که کمیته ویژهای از تعدادی از کشورهای عضو ذیربط و دبیرکل تشکیل دهد تا درمورد این طرح تماسهای لازم را برقرار کند و برای تایید حمایت آن در همه سطوح، بهویژه سازمان ملل متحد و شورای امنیت، ایالات متحده، فدراسیون روسیه، کشورهای اسلامی و اتحادیه اروپا، تلاش کند.
اما تنها ۱۰ نفر از ۲۲ رهبری که دعوتنامه اجلاس بیروت را دریافت کردند در بررسی طرح صلح در کنفرانس سران در بیروت شرکت کردند. یاسر عرفات، رییس تشکیلات خودگردان فلسطین، حسنی مبارک، رییس جمهوری مصر و عبدالله دوم بن الحسین، پادشاه اردن، در این مراسم شرکت نکردند. دولت آریل شارون به یاسر عرفات گفته بود که با وجود فشارهای آمریکا و اروپا، اگر در این اجلاس شرکت کند به او اجازه بازگشت نمیدهند.
بنابراین نرفتن عرفات بهدلیل مخالفت او با طرح نبود. او بعدها به ریاض رفت و مقرریاش را گرفت و دست پادشاه سعودی و بندهای طرحش را بوسید. این مناخیم بگین بود که همراه با ژنرال اریل شارون و شاگرد دستآموزش بنیامین نتانیاهو، اعتقادی به صلح نداشت و بارها از او نقل میکردهاند که «صلح برای چه، فعلا که سواریم تا ربع قرن آینده، بعدش هم بچههای ما تصمیم خواهند گرفت.»
حالا اما سعودیها پیششرطی گذاشتهاند: تشکیل دولت فلسطین، توافقنامه امنیتی با آمریکا، آنگاه چراغ صلح را در ظلمت جنگ روشن کردن. اگر رهبران اسرائیل شجاعت ملک عبدالله و برادرش سلمان و فرزندش محمد را داشته باشند، تحقق صلح دور از دسترس نخواهد بود.
جلال ایجادی
بحران و جنگ در خاورمیانه قطببندی جهانی را تشدید کرده است. تجاوز روس ها به اوکرائین نشانگر آنستکه صلح جهانی پایدار نیست و پوتینیسم می تواند جهان را به سوی جنگ اتمی سوق دهد. پهپادهای جمهوری اسلامی به پوتین قدرت جنگی بیشتری بخشیده و حمله جنگی رژیم خامنه ای علیه اسرائیل، ترکیب کشورهای درگیر را دقیقتر نموده و نشان میدهد که رژیم خامنه ای در جنگ افروزی جهانی نقش فعال و پررنگی ایفا می کند. آشکارا پوتینیسم، اسلامگرایی شیعه و متحدانش از یکسو و از سوی دیگر دنیای غرب و متحدان آن در برابر یکدیگر قرار گرفته و تنش بحرانی حاد و فزاینده ای را تجربه می کنند.
جنگ خامنه ای علیه اسرائیل
رژیم خامنهای با وجود ایجاد شبکه های تروریستی در خاورمیانه، آشوب در کشورهای همسایه و توسعه سیاست موشکی علیه اسرائیل، در چند سال اخیر رهبران نظامی بسیاری را از دست داد و ضربه های سنگینی در سوریه متحمل شد. رژیم اسلامی از همان فردای تصرف قدرت در سال ۱۳۵۷ خورشیدی علیه جهان کفر و علیه اسرائیل اعلام جنگ کرد و ثروت ملت ایران را چپاول کرد تا فاشیسم شیعه را تحکیم و جاه طلبی دیکتاتور فساد، خامنه ای، را سیراب کند. بحران سازی و تروریسم حکومتی و بسیج نیروهای تروریستی مزدور مانند حزب الله و حماس، بیش از پیش بی امنیتی در منطقه را دامن زد.
حماس با ایدئولوژی فاشیسم اسلامی فرصت را مناسب شمرد تا هجوم تروریستی ۷ اکتبر ۲۰۲۳ علیه اسرائیلی ها را با مشاورت سیاسی نظامی جمهوری اسلام سامان دهد. پس از این حمله جنایتکارانه و قتل عام ۱۲۰۰ یهودی، اسرائیل در ۱ آوریل ۲۰۲۴، در ساختمان مجاور کنسولگری ایران در دمشق یک حمله انفجاری بوجود می آورد که منجر به کشتن ۷ نفر از مسئولان سپاه قدس در دمشق می گردد.
در مرحله بعد فرستادن ۳۵۰ موشک و پهپاد از جانب سپاه بسوی اسرائیل نشاندهنده مرحله جدیدی از جنگ بین ایران و اسرائیل بود. این حمله در نیمهشب ۲۵ فروردین ۱۴۰۳ (۱۳ آوریل ۲۰۲۴)، توسط سپاه پاسداران صورت گرفت. از این لحظه نه فقط نیابتی ها به سوی اسرائیل حمله می کنند، بلکه جمهوری اسلامی برای اولین بار از خاک ایران به اسرائیل حمله ور می شود. البته حمله موشکی ایران با شکست مواجه شد زیرا اسرائیل با همکاری و شرکت آمریکا و فرانسه و انگلیس و اردن و عربستان، میزان ۹۹ درصد حمله ها را خنثی ساخت. پس از آن، اقدام تلافی جویانه اسرائیل در شمشین روز پس از حمله ایران، در ۱۹ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۵:۲۳ بامداد انجام می شود. اقدام نظامی اسرائیل بر روی پایگاه هوائی اصفهان و تخریب رادار پدافند اس ۳۰۰ ضربه دقیق و مهلکی به رژیم خامنه ای بود. اسرائیل نمی خواست یک جبهه بزرگ جنگی ایجاد کند ولی نشان داد که میتواند به راحتی سیستم راداری ایران را خنثی نماید و مراکز نظامی را در قلب ایران نشانه بگیرد.
هدف جمهوری اسلامی چه بود؟ حکومت خامنه ای در برابر اقدام های نظامی اسرائیل در سوریه برای تخریب دستگاه های نظامی ایران و قتل نیروهای قدس در موضع دفاعی بود و نمی توانست واکنش نشان دهد. ولی با کشته شدن سردار زاهدی و گروه اش، برای رژیم دیگر قابل تحمل نبود. خامنه ای با زخم ناشی از قتل قاسم سلیمانی توسط آمریکا و سپس نابودی زاهدی، تصمیم گرفت با اقدام به موشک پرانی، صحنه آرایی نموده تا آبروی خود را حفظ کند. رژیم با اطلاع قبلی به آمریکا، به اسرائیل حمله کرد. هدف حمله نظامی تبلیغاتی جمهوری اسلامی چنین بود:
یکم، لایه های اجتماعی طرفدار رژیم انتظار پاسخ نظامی داشتند. سپاهیان و بسیجی ها و خانواده های متعصب ضدیهود و دسته های اوباش آتش به اختیار، در انتظار واکنش خامنه ای بودند تا دلشان «خنک» شود.
دوم، رژیم ولایت فقیه به دیپلوماسی جهانی اعلام کرد که فقط با نیروهای تروریست نیابتی عمل نمی کند بلکه میتواند با تکنولوژی نظامی خود بطور مستقیم به اسرائیل حمله کند.
سوم، رژیم اعلام جنگ ضدیهودی کرد تا افکار عمومی کشورهای مسلمان را بسیج کرده و پشتیبانی آنها را بدست آورد و به رژیم های سیاسی سنی نشان بدهد که «لیدر جهان مسلمان» است.
چهارم، افزون برآنچه گفته شد رژیم آخوندی در پی گسترش نفوذ در آفریقاست. اقدام تروریستی موشکی در پی جذب متحدین کشورهای درمانده و جریانات تروریستی در آفریقاست
جمهوری اسلامی با حمله خود یک شوک برای اسرائیلی ها بوجود آورد ولی موفقیت نظامی نداشت و اقدامش توسط ایرانیان مورد تمسخر قرار گرفت و مردم ایران علیه حکومت ولایت فقیه به انتقاد دست زدند. این حمله، افکار عمومی ضدیهود در کشورهای عربی را تا اندازه ای جلب کرد ولی منجر به همکاری بیشتر رژیم های کشورهای عرب با اسرائیل شد. تناسب قوا در خاورمیانه بر علیه منافع جمهوری اسلامی چرخید.
وضع آشفته و شکننده نیروی هوائی
حمله اسرائیل به پایگاه اصفهان و تخریب سیستم رادار «اس۳۰۰» یک هشدار بزرگ بود و شکنندگی دفاع نظامی رژیم ملایان را آشکارا نمایان ساخت. سیستم پدافندی ایران نتوانست حمله اسرائیل را ردیابی کند. رژیم در کنار فعالیت های گسترده اتمی و موشکی خود و نیز تعرض های تروریستی دریایی خود، دارای نیروی هوائی بزرگ است. ولی این نیرو زمان جنگ ایران و عراق ضربه های سنگینی خورد. در زمان حمله امریکا به عراق در سال ۱۹۹۱ میلادی تعداد ۱۳۳ هواپیمای جنگی یا هواپیمای حمل و نقل نظامی به ایران پناهنده می شوند. ناوگان هوایی ایران براساس آمار منتشر شده در برگیرنده تعداد ۱۵۰ جنگنده می باشد و اغلب آنها از تکنولوژی مدرن محروم بوده و نمی توانند مورد بهره برداری عملی قرارگیرند. حال آنکه یک آمار غیر رسمی ادعا دارد که ایران ۳۴۵ فروند هواپیمای جنگی دارد. بااین وجود، ساختار ناوگان هوایی ایران بطور عمده کهنه و شکننده است.
براساس اطلاعات موجود ناوگان هوایی ایران از هواپیماهای فانتوم های آمریکایی زمان شاه و تعدادی از جنگنده های سوخوی ۳۴ روسی تشکیل شده است. همه جنگنده های ایران نمی توانند پرواز کنند و دارای فرسودگی تکنیکی هستند. ولی با این وجود کل ناوگان هوایی ایران چنین ارزیابی می شود:
تعداد ۴۰ فروند هواپیما اف ۱۴ امریکایی از دوران پهلوی
تعداد ۲۰ فروند میگ ۲۹ روسی از سال های ۹۰ میلادی
تعداد ۹ فروند میراژ فرانسوی از سالهای ۹۰ میلادی
تعداد ۱۷ فروند چنگدوجی۷ چینی از سالهای هشتاد میلادی
تعداد ۵۰ فروند فانتوم آمریکایی از سالهای هفتاد میلادی
تعداد ۳۰ فروند سوخو ۳۴ روسی از دوران سالهای ۲۰۰۰ میلادی
تعداد ۳۰ فروند هواپیمای ایرانی صاعقه، کوثر و آذرخش دوران جمهوری اسلامی.
تولید پهپادها از میانه سالهای هشتاد میلادی در زمان جنگ ایران و عراق شروع شد. جنگ تجاوزی روسها علیه اوکرائین مرحله جدیدی در تولید و مصرف پهپادهای «شاهد ۱۳۶» را باز نمود. جمهوری اسلامی در پی توسعه نسل جدیدی از پهپاده می باشد. افزون برآن رژیم خامنه ای در انتظار سوخوی ۳۵ روسی است و اعلام نموده که در سرمایه گذاری برای پروژه سوخوی ۷۵ شرکت میکند. مشارکت مالی ایران مبلغ ۱۰ میلیارد دلار تخمین زده می شود.
اسرائیل در جنگ های متعدد با کشورهای عربی دارای تجربه ۷ جنگ هوائی می باشد. ویکپیدیا تعداد جنگنده های اسرائیل را ۳۵۰ فروند ارزیابی می کند. برپایه نظر کارشنان همه این جنگنده ها مدرن بوده و قابل استفاده هستند. افزون بر نیروی هوایی اسرائیل، آمریکا از نیرو هوائی پرقدرتی در خاورمیانه برخوردار است. جنگنده های اف-۱۵، اف-۱۶، اف-آ-۱۸، اف-۲۲، و نیز پهپادهای جنگی و بمب افکن های «ب-۱» و بالاخره بالگردهای جنگی و هواپیماهای جاسوسی و ماهواره های خبرگیری و غیره، یک مجموعه ابزارهای جنگی پرقدرت و مدرن را تشکیل می دهد. در صورت درگیری جدی درخاورمیانه همه پایگاه های هوائی آمریکا در منطقه و ناوگان هوایی و دریایی آمریکا در مدیترانه و خلیج فارس، در کنار اسرائیل وارد عمل می شوند.
حال رژیم اسلامی ادعا دارد که میتواند در برابر آمریکا و اسرائیل مقاومت کند و پیروز شود. نتیجه حمله موشکی و پهپادی۱۳ آوریل ۲۰۲۴ چیست؟ به گزارش نیویورکتایمز به نقل از مقامات اسرائیلی، جمهوری اسلامی ایران در این حمله از ۳۳۱ تسلیحات شامل ۱۸۵ پهپاد، ۳۶ موشک کروز و ۱۱۰ موشک زمین به زمین استفاده کرده است. به گزارش تایمز اسرائیل به نقل از دانیل هاگاری، سخنگوی ارتش اسرائیل این تسلیحات در مجموع حامل ۶۰ تن مواد منفجره بوده است. بنابر گزارشها، اسرائیل به کمک متحدانش موفق شده است تا ۹۹ درصد این پهپادها و موشکها را رهگیری و سرنگون کند و به گزارش سیبیاس به نقل از یک مقام آمریکایی تنها تعداد هفت موشک به خاک اسرائیل اصابت کرده است. بنابر ویدیویی که ارتش اسرائیل منتشر کرده است این حملات تنها خسارت اندکی به زیرساختهای پایگاه هوایی «نواتیم» واقع در «صحرای نگب» زده است و بنابر برخی گزارشها یک دختر ۷ ساله در پی این حملات مجروح شده است. حال در آینده رژیم ایران در یک جنگ علیه اسرائیل پیروز گردد؟ جنگ، انتخاب ملت ایران نیست بلکه انتخاب جنگ طلبان شیعه حاکم بر ایران است. درگیری نظامی در منطقه از جانب خامنه ای برای ملت ما فلاکت و بی سامانی بوجود می آورد و برای منطقه خرابی و کشتار را دامن می زند. ما نمی توانیم چشم خود را نسبت به دولت دست راستی نتانیاهو و مرتجعین مذهبی ائتلافی او و جنایات آنها در قبال غیرنظامیان غزه ببندیم. ولی میدانیم که حماس جنایتکار مسبب اصلی فلاکت فلسطینی ها می باشد. افزون بر آن حماس تبهکار متحد رژیم اسلامی خامنه ای است. حماس و خامنه ای ضدیهود هستند و با الهام از آیات جنایی قرآن محمد، همسو علیه اسرائیل می باشند. آنها مانند نازی های هیتلری در پی یهودکشی هستند.
هزینه ایران در حمله به اسرائیل
ثروت های ملت ایران غارت می شود. الیگارشی آخوندی و سپاهی تمام ثروت ایران را به شکل مخفی به تاراج می برد. تمام پولهایی که رژیم دینی برای توسعه شبکه های تروریستی در خاورمیانه بکار می برد و تمام هزینه نظامی جنگ افروزی و فعالیت هسته ای و موشکی جمهوری اسلامی از چشم ملت پنهان است. هزینه حمله به اسرائیل چقدر ارزیابی می شود؟
بنابر گزارش منتشر شده توسط «یورونیوز» (۱۵/۰۴/۲۰۲۴)، جمهوری اسلامی ایران در این حمله از ۱۸۵ پهپاد انتحاری شاهد ۱۳۶ و ۱۳۱ استفاده کرده است. قیمت هرکدام از این پهپادها بین ۲۰ تا ۵۰ هزار دلار است در نتیجه میانگین هزینهای که طی این حملات صرف این پهپادها شده چیزی حدود شش میلیون و ۴۷۵ هزار دلار است. به گفته سخنگوی ارتش اسرائیل، تهران در این حمله از ۳۶ موشک کروز استفاده کرده است. هزینه هر یک از این موشکها بین پنج تا ۱۲ میلیون دلار است و در نتیجه به طور میانگین نزدیک ۳۰۶ میلیون دلار هزینه استفاده از این موشکها شده است. همچنین به گزارش نیویورکتایمز در این حمله از ۱۱۰ موشک زمین به زمین میانبرد استفاده شده است. بنابر منابع اینترنتی قیمت هرکدام از این موشکها بین یک تا پنج میلیون دلار است و در نتیجه به طور میانگین هزینهای حدود ۲۷۵ میلیون دلار هزینه این موشکها شده است. در نتیجه به نظر میرسد تنها ابزارهای جنگی مانند پهپادها و موشکهای مورد استفاده ایران در این حمله نظامی هزینهای حدود ۵۸۷ میلیون دلار ببار آورده است.
ارزیابی دیگری همین هزینه را تائید می کند. بر اساس اعلام ارتش اسرائیل در شبکه اجتماعی ایکس در این حمله از پهپادهای شاهد آرش به ارزش ۷۵ هزار دلار، شاهد غزه به ارزش ۷۰ هزار دلار، کمان ۲۲ به قیمت ۴۵ هزار دلار و شاهد ۱۳۶ به بهای ۲۰ هزار دلار استفاده شده است. همچنین سپاه پاسداران از موشکهای خیبر به ارزش ۳۰۰ هزار دلار و قدیر به بهای دو میلیون دلار در این حمله هوایی استفاده کرده است. بر اساس تخمین ارتش اسرائیل، هزینه کلی حملات به اسرائیل توسط سپاه پاسداران۵۰۰ مبلغ میلیون دلار بوده است.
البته باید به این مبلغ هزینه ابزارهای جنگی ایران، هزینههای لجستیکی و انسانی را افزود. با توجه به مجموعه هزینه های گوناگون می توان به طور تخمینی اعلام داشت برای ایران، کل هزینه ها به بیش از یک میلیارد دلار رسیده است.
هزینه دفاع اسرائیل چقدر بود؟ رام آمیناخ، مشاور مالی سابق رئیس ستاد کل ارتش اسرائیل در گفتگو با نشریه اسرائیلی یدیعوت آهرونوت هزینه دفاعی اسرائیل را برای حمله جمهوری اسلامی حدود ۱.۳۵ میلیارد دلار برآورد کرد.
چه کسی به خامنه ای اجازه داده تا این همه هزینه جنگی بکار گرفته شود؟ ملت ایران؟ هرگز. شخص علی خامنه ای فاسد تمام تصمیم ها را گرفته است.
حمله نظامی و نفوذ استعماری در آفریقا
خامنه ای نزدیک به مرگ است ولی او میل شدید خود در انحصار قدرت سادیستی و خونریزی را حفظ کرده است. خامنهای بشدت نگران فردای رژیم آخوندی و منافع مادی خود و فرقه خود است. او برای سرکوب زنان، فروپاشی ناگهانی، آماده باشی در برابر کودتای احتمالی و یا جنبش انفجاری در جامعه، نیروهای امنیتی و نظامی را در خیابانها بسیج نموده است. چه رویداد بزرگی در انتظار ماست؟ ملت ایران دمکراسی و حکومت لائیک سکولار میخواهد و به انقلاب مهسا ادامه می دهد و ولایت فقیه با وحشی ترین روش ها جامعه را سرکوب می کند. دسته های فاشیستی حزب اللهی «ایرانی افغانی و لبنانی و عراقی» به صحنه می آیند تا فضا را نظامی تر ساخته و در صورت بروز حرکت اعتراضی بشدت و بسرعت سرکوب کنند.
رژیم امپریالیستی پوتین نه تنها به تجاوز علیه اوکراین ادامه میدهد، نه تنها حامی فعال آخوندها و جاسوسان خود در ایران هست و پهپادهای جنگی ایران را دریافت میکند تا به جنایت جنگی ادامه دهد، بلکه همچنین در آفریقا به گسترش استعمار خود ادامه میدهد. از ژوئیه ۲۰۲۳ کودتاچیان کشور مالی و نیجر با حمایت روس ها به قدرت رسیدند. نظامیان از فرانسوی ها خواستند تا نیروهای نظامی خود را بیرون ببرند و نیز از آمریکا خواستند تا ۱۲۰۰ نظامی آمریکایی کشور را ترک کنند. چندی پیش نخست وزیر نیجر به تهران رفت تا قراردادی در مورد فروش اورانیوم به ایران بسته شود. ایران به اندازه کافی اورانیوم ندارد و برای فعالیت نظامی اتمی آشکار و پنهان خود به اورانیوم نیاز دارد. ایران دومین کشور ذخائرگازی جهان و دومین کشور منابع نفتی جهان و کشوری با سیصد روز آفتابی است. حال چنین کشوری نیاز به تولید اتمی برق دارد؟ نه هرگز. هدف جنایتکاران اسلامی، بمب اتم شیعه است.
رژیم اسلامی برای ساختن بمب به اورانیوم آفریقا نیاز دارد و به این خاطر شبکه سازی نفوذی خود در آفریقا را ادامه می دهد. شبکه سازی برای گسترش شیعه گری و آخوندپروری و ملا سازی مستقر در آفریقا، برای یارگیری سیاسی نظامی، برای تقویت جبهه ضدغربی و برای توطئه چینی، فعالانه ادامه دارد. تعرض علیه اسرائیل نمایش قدرت برای جلب کشورها و نیروهای سیاسی مزدور است. سیاست خارجی حکومت اسلامی خامنه ای، سیاستی استعماری امپریالیستی است. خاورمیانه و آفریقا میدان تاخت و تاز روس ها و آخوندهای ایرانی شده است. استعمار غرب در این مناطق با نیروهای رقابتی جدیدی روبرو هستند. استعمار اسلامی پیروان محمد و نیز برده داری قرآنی، از دیرباز در این مناطق عمل کرده است. امروز رژیم ایران و عربستان، شیعه گری و وهابی گری را با مسجدسازی و خرافه های اسلامی و جاسوس پروری، این مناطق را تسخیر می کنند. رژیم ایران با آخوندسازی در قم و انتقال آنها به کشورهای آفریقایی و با گستری شبکه های نفوذ فعالانه عمل می کند. پس حمله نظامی به اسرائیل با رویاهای شوم توسعه طلبی خامنه ای گره خورده است.
رژیم خامنه ای به آفریقا به عنوان یک «میدان نبرد» نفوذ، قدرت و قلمرو علیه عربستان سعودی می نگرد و همچنین در پی مقابله با نفوذ غرب و بویژه ایالات متحده آمریکا در آفریقاست. خامنه ای با عناصری همکاری می کند که مخالف عربستان و آمریکا هستند و میتوانند جذب استعمار ولایت فقیه بشوند. دخالت ایران در جنگ داخلی اتیوپی و فروش مهاجر۶ به ارتش این کشور، روابط سه کشور شاخ آفریقا یعنی سودان، جیبوتی و سومالی و روابط با کنیا، اوگاندا و زیمبابوه همه و همه نشان دهنده اشتهای امپریالیسم اسلامی شیعه است. خامنه ای فاسد و توتالیتر و استعمار گر است. خامنه ای خواهان سلطه استعماری در خاورمیانه است. او نیازمند آدمکشان و مزدوران نیابتی مانند حسن نصراله و اسماعیل هانیه و نیز حامیان آفریقائی شیفته قدرت سیاسی بمب اتم شیعه می باشد.
جلال ایجادی
جامعه شناس، دانشگاه فرانسه
—————————————————-
جلال ایجادی در کتابهای گوناگون در باره جنبش های اجتماعی در جهان و انقلاب های ایران نوشته است. آخرین کتاب او «انقلاب برای گسست، جامعه شناسی انقلاب زن زندگی آزادی»، ۳۳۰صفحه انتشارات فروغ. این نویسنده تا کنون کتاب «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی»، ۳۱۰ صفحه، نشر مهری، کتاب «جامعه شناسی آسیبها و دگرگونیهای جامعه ایران»، ۴۰۰ صفحه، انتشارات نشرمهری، کتاب «بررسی تاریخی، هرمنوتیک و جامعه شناسی قرآن»، ۳۸۰ صفحه، و کتاب «اندیشه ورزیها در باره جامعه شناسی، فلسفه، زیستبومگرایی، اقتصاد، فرهنگ، دین، سیاست»، ۷۲۰ صفحه، چاپ نشر مهری، منتشر شده است. جلال ایجادی هر هفته پنج برنامه تلویزیونی در زمینه انقلاب، لائیسیته، دمکراسی، فلسفه، جامعه شناسی و نقد قرآن و اسلام، تهیه و پخش می کند. این برنامه ها را در یوتوب میتوانید مشاهده کنید. ایجادی آخرین اثر خود را بنام «بحران بزرگ زیستبوم جهان و ایران» در ۴۸۰ برگ، انتشارات فروغ، منتشر نمود.
سازماندهی ساختار قدرت سیاسی جمهوری اسلامی چگونه است؟ هنگامیکه از قدرت سیاسی سخن می گوئیم منظور مجموعه دستگاه ها و نهادهایی می باشد که دارای خصلت سیاسی و نظامی و پلیسی و امنیتی و قضائی و جاسوسی است. این مجموعه با دستگاههای ایدئولوژیکی رسانه ای و پروپاگاندی و دستگاه آموزشی پیوند محکم و ارگانیک داشته و با ساختار اجتماعی و اقتصادی ویژه خود ارتباط دارد. قدرت سیاسی در نظام توتالیتر از یکسو دارای قواعد قانونی رسمی است ولی از سوی دیگر تابع زیاده طلبی های شخصیت تمامیت خواه است. قدرت سیاسی در ایران با ماهیت فاشیسم اسلامی است و آیت الله ها، خمینی و خامنه ای، هرگاه که میل کرده با طرح اراده الهی با زبانی پیامبرانه، یا با طرح مصالح فرمانروایی خود و یا با طرح ضرورت مقابله با «دسیسه امپریالیسم»، سیاستها را خودسرانه به اینسو یا آنسو کشانده اند.
دستگاه ها و سازمان ها و نهادهایی که قدرت سیاسی رسمی در ایران را تشکیل می دهند کدامند؟ قدرت سیاسی جمهوری اسلامی دارای نهادهایی است که بظاهر منطبق بر قواعد متعارف و منطقی کشورهای مدرن است. شکل صوری این سازماندهی ها با مدل های موجود در برخی از کشورها نزدیکی و شباهت دارد. بعنوان نمونه وجود پارلمان و کابینه دولتی و دادگاه ها در حکومت اسلامی در نگاه اول همچون پدیده مشترکی در بسیاری از کشورهاست. ولی زمانی که تحلیل ما به رابطه این نهادها مانند قوه قضائیه و مجلس با ولایت فقیه توجه می کند و زمانی که تحلیل ما به ماهیت درونی و ژرف نهادها نفوذ می کند، ما به توتالیتاریسم در اعماق پی می بریم. جمهوری اسلامی یک توتالیتاریسم مذهبی فردی است که با مرتجع ترین ایدئولوژی یعنی اسلام قرآنی و شیعه گری و با مدرنترین دستگاه ها و روش های ترور و پروپاگاند و دروغپردازی و لابیگری و گروگانگیری اجتماعی و دیپلوماتیک مجهز است. خامنه ای، رهبر توتالیتر در داخل مرزها انحصار مطلق می خواهد و در خارج از مرزها جهان را تابع منافع و ایدئولوژی خود میخواهد. او در داخل مهره چینی می کند، شطرنج خودی و ناخودی را تنظیم می نماید، علیه دیگران توطئه می کند و اعتراض های اجتماعی را بسرعت منکوب می کند. در عرصه جهانی او با هدف نارسیسیک با سیاست نیرنگ عمل کرده و هرگز هدف واقعی را اعلام نمی کند.
نهادهای رسمی حکومت اسلامی
یکم، ایران دارای یک ساختار قانونگذاری بنام مجلس شورای اسلامی است. این ساختار با اتکا به قانون اساسی اسلامی امکان میدهد تا نمایندگان مجلس برای دورههای چهارساله، به شکل مستقیم انتخاب شوند و برخی اقلیتهای مذهبی و قومی رسمی، دارای نمایندگانی در مجلس باشند. مجلس اسلامی قوانین کشور را تصویب میکند و در شرایط ویژه، این امکان را دارد که رئیسجمهور را با دو سوم آرا استیضاح کند. شرط انتخاب نمایندگان مذهب شیعه است و در نهایت، آنها توسط شورای نگهبان و ولی فقیه باید تائید شوند. در مواردی که عملکرد مجلس مطابق میل ولی فقیه نیست بیدرنگ او از طریق افرادی مانند غلامعلی حداد عادل، یا «توصیه حکیمانه» و سفارشهای مانند «کش ندهید» دستور خود را اعلام کرده و مجلس با خودسانسوری و اطاعت خود را با خواست دیکتاتور منطبق می کند.
دوم، مجلس خبرگان رهبری همچنین به عنوان مجلس خبرگان یا شورای خبرگان نیز نامیده میشود و بر اساس اصل ۱۰۷ قانون اساسی اسلامی مسئولیت تعیین، عزل و نظارت بر رهبر جمهوری اسلامی را دارد. اعضای این مجلس از میان نامزدهای تائید شده توسط ولی فقیه انتخاب می شوند، متشکل از ۸۸ مجتهد بوده و دورهٔ آن هشت سال است. تعیین حسینعلی منتظری به عنوان قائم مقام رهبری در سال ۱۳۶۴ و انتخاب علی خامنه ای پس از مرگ خمینی به عنوان رهبر جمهوری اسلامی در سال ۱۳۶۸ و تائید و حمایت مداوم از خامنه ای کار اصلی این مجلس بوده است. انتصاب خامنه ای با توطئه و باندبازی رفسنجانی و دروغپردازی و حقه بازی او تحقق یافت. بحث های اعضای این مجلس مخفی بوده و در اجتماع هرگز انتشار نمی یابد. این نهاد فقط در خدمت بازتولید ولایت مطلقه فقیه است. علی خامنه ای که هیچگونه مشروعیتی ندارد پیوسته مورد تائید این مجلس مذهبی قرار دارد.
سوم، دفتر خامنه ای یا بیت رهبری یک سازمان موازی همه دستگاههای کشوری است. این سازمان بهطور کلی مرکز مدیریت همه سازمانها، نهادها، ادارات کل، مؤسسات و سایر دستگاههایی است که زیر نظر مستقیم علی خامنه ای است. بیت رهبری محل اقامت رسمی، دفتر دیوان سالاری و محل کار اصلی خامنه ای است. این دستگاه انحصاری توسط خامنه ای برای ارتباط و اجرای دستورها به سایر سازمانهای نظامی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی استفاده میشود و شماری از مشاوران سیاسی، نظامی و مذهبی زیر نظر این دفتر کار میکنند. دفتر ولی فقیه با تشکیلات موازی عریض و طویل اداری، سیاسی، اقتصادی، ارتباطات، نظامی، حفاظتی، فرهنگی و حوزوی با هزاران کارمند به نوعی «دولت در سایه» است و از چنان قدرت و توانایی فرا قانونی برخوردار است که سایر قوای سهگانه را به حاشیه بردهاست و در صورت هر کمبود و بحران و خللی در قوای مجریه، میتواند امور را در دست بگیرد. دیکتاتور مذهبی به وسیله این بیت مخفی و غیرقانونی همه امور را زیر نظر دارد.
چهارم، نهاد دیگر، شورای نگهبان است. شورای نگهبان ۱۲ عضو شامل فقها و حقوقدان اسلامی دارد که نیمی از آنان را ولی فقیه و نیمه دیگر را رئیس قوه قضایی گزینش میکند. البته رئیس قوه قضایی توسط ولی فقیه تعیین می شود. مصوبات مجلس شورای اسلامی پیش از اجرایی شدن، نظر موافق شورای نگهبان را باید بدست بیآورد. معیار بررسی قوانین جدید، قانون اساسی اسلامی و شرع اسلام است. شورای نگهبان بر انتخابات نیز نظارت میکند و تمام نامزدهای انتخاباتی، حتی برای ریاست جمهوری، باید تأیید صلاحیت از شورای نگهبان را به دست آورند. رئیس قوه قضائیه که توسط رهبر جمهوری اسلامی تعیین شده، رئیس دیوان عالی کشور و دادستان عمومی را منصوب می کند. دادگاه ویژه روحانیت نیز فقط به ولی فقیه پاسخگو است. ترکیب شورای نگهبان مطابق چینش رهبری است و این نهاد فاقد استقلال در تصمیم است. اسلام و خواست خامنه ای، میزان و معیار رفتار آخوندها و ایدئولوگ های فقه شیعه می باشند و روشن است که خواست رهبر بر دین ارجحیت دارد.
پنجم، جمهوری اسلامی دارای نیروهای مسلح گوناگون است: سپاه پاسداران و ارتش و بسیج و نیروی قدس که شاخه سپاه پاسداران در برون مرز است. نیروهای انتظامی جمهوری اسلامی همان پلیس است. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به دستور خمینی در ۲ اردیبهشت ۱۳۵۸ تأسیس شد. این نیروی نظامی با ویژگی ایدئولوژی دینی است. نام ایران در آرم سپاه پاسداران وجود ندارد چرا که فعالیت سپاه پاسداران محدود به مرزهای ایران نمیشود و مداخله نظامی در کشورهای دیگر و ایجاد شبکه های جاسوسی و تروریستی در جهان از جمله وظایف آن است. تا سال ۲۰۱۱ میلادی سپاه پاسداران حداقل ۲۵۰٬۰۰۰ پرسنل نظامی دربرگیرنده نیروی دریایی و نیروی هوافضا و نیروی زمینی است.(ویکیپدیا). در همین سایت نامبرده، گفته می شود: «نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران با در اختیار داشتن ۶۱۰ هزار نفر کارکنان فعال و بیش از ۳۵۰ هزار نفر نیروی ذخیره، بزرگترین سازمان نیروهای مسلح در غرب آسیا محسوب میشود. در برخی منابع کارکنان فعال نظامی ایران ۵۲۳ هزار نفر، ذخیره ۱ میلیون و ۳۰۰ هزار تن و نیروهای شبه نظامی ۲ میلیون و ۶۰۰ هزار نفر جمعاً با بیش از ۴٬۵۰۰٬۰۰۰ نفر ذکر شدهاست و ایران را پنجمین نیروی بزرگ جهان از جهت تعداد نیروهای فعال، ذخیره و شبهنظامی ذکر کردهاست.» این آمار حتمن می تواند کاملتر شود ولی در حال حاضر به آنها استناد میشود. سپاه پاسداران افزون به نقش نظامی در کشور، در آموزش و سازماندهی حزب الله و حماس و حوثی ها و حشدالشعبی نقش اساسی داشته است. فرمانده کل هر یک از سه قوای نظامی بطور مستقیم توسط ولی فقیه خامنه ای انتخاب میگردد و جانشین و فرماندهان ستاد مشترک و نیروها، به پیشنهاد فرمانده کل و با تصویب و حکم خامنه ای انتخاب میشوند.
ششم، سازمان بسیج مستضعفین، یک سازمان شبه نظامی است که در ۵ آذر ۱۳۵۸ به فرمان روح الله خمینی با هدف «دفاع از کشور، نظام جمهوری اسلامی و همچنین کمک به مردم هنگام بروز بلایا و حوادث غیر مترقبه» بوجود آمده ولی در حقیقت امر این سازمان پرشمار و پر هزینه همیشه علیه جنبش های اجتماعی و اعتصاب ها بکارگرفته شده و نقش جاسوسی و سرکوب و ارعات در سازمان های دولتی و کارخانه ها و دانشگاه ها و مدرسه ها را به عهده داشته است. هماکنون بسیج مستضعفین دارای «اقشار ۲۳ گانه» است: بسیج دانش آموزی، بسیج دانشجوئی، بسیج جامعه پزشکی، بسیج مهندسین، بسیج مداحان، بسیج کارگری، بسیج هنرمندان، بسیج ورزشکاران، بسیج فرهنگیان، بسیج اصناف، بسیج فرهنگیان، بسیج طلاب و روحانیون، بسیج کارمندان، بسیج مساجد و محلات، بسیج جامعه عشایری، بسیج رسانه، بسیج جامعه زنان، بسیج پیشکسوتان، بسیج سازندگی. همه این واحدهای سازمانی در پی کنترل فاشیستی همه حرفه ها و لایه های اجتماعی بوده و بمحض اینکه هنجارها و نرم های دینی و سیاسی مورد توجه حاکمان توسط جامعه مورد تردید قرار می گیرند، باندهای فاشیستی وارد عمل می شوند. در سال ۱۳۹۹ نمایند خامنه ای اعلام کرد که ۱۵۰ هزار نفر طلبه در بسیج و شبکه های اجتماعی آن فعالیت دارند.
رژیم از این نیروهای «خودسر» استفاده میکند تا جامعه آگاه و قشر تحصیل کرده را مرعوب نماید. نمونهٔ این اقدام ها نیز حمله به تظاهرات خیابانی، حمله به زنان بدون حجاب، حمله به سینما و سینماگران و حمله به دختران انقلاب زن زندگی آزادی و کور کردن آنها است. گفته می شود هر سال ۴۰۰ میلیارد تومان برای بودجه بسیج در نظر گرفته می شود. این نهاد ایدئولوژیک نه تنها شبکه تبلیغاتی و پروپاگاند در خدمت دفاع از توتالیتاریسم اسلامی آخوندی است و بلکه سازمانده باندهای متعصب و اوباش آتش به اختیار است تا با سرعت مبارزان و مخالفان را سرکوب کنند.
ولایت مطلقه فقیه
تمام نهادهای رسمی برشمرده، به اراده یک فرد بستگی دارد. در نازیسم هیتلر مطلق است، در استالینیسم استالین مطلق است و در فاشیسم حکومت اسلامی، خمینی و خامنه ای مطلق مقدس هستند. تمام سیاست ها و اقدام ها و قوانین باید مطابق خواست رهبر مقتدر باشد. توتالیتاریسم فساد سیاسی را به اوج می رساند و همه قدرت را به یک فرد می سپارد. ویژگی اساسی قدرت سیاسی در ایران ولایت مطلقه فقیه است. در قانون اساسی جمهوری اسلامی قدرت مطلقه ولی فقیه به این صورت تعریف شده است:
بر پایه نظریهٔ ولایت مطلقهٔ فقیه، پذیرش حکومت اسلامی، بمعنای پذیرش اختیارات مطلق برای فقیهاست. فقیه، حاکم مطلق است و همهٔ اختیارات امام «معصوم» شیعه را دارا است. ولایت مطلق، به معنای سرپرستی جامعه و مصالح همگانی و سرنوشت «رعیت»هاست و یک آیت الله نماینده پیامبر و امام و در نهایت الله است. ولایت حوزهٔ حکومت و مصالح و خیر عمومی را در بر میگیرد، بدون ولایت مطلق برپایی حکومت اسلامی و اجرای احکام دین و اجرا اراده الهی ممکن نیست. چند اصل قانون اساسی جمهوری اسلامی قدرت فقیه را چنین توجیه و بیان می کند.
اصل ۵
«در زمان غیبت حضرت ولی عصر «عجل الله تعالی فرجه» در جمهوری اسلامی ایران ولایت امر و امامت امت برعهده فقیه عادل و باتقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است که طبق اصل یک صد و هفتم عهدهدار آن میگردد.». در اینجا نماینده امام غایب موهوم و نماینده جهل و فساد، آخوند «باتقوا و آگاه و مدیر» معرفی می شود.
اصل ۵۷
«قوای حاکم در جمهوری اسلامی ایران عبارتند از: قوه مقننه، قوه مجریه و قوه قضائیه که زیر نظر ولایت مطلقه امر و امامت امت برطبق اصول آینده این قانون اعمال میگردند. این قوا مستقل از یکدیگرند.». در اینجا سه قوه بظاهر مستقل هستند ولی در واقع هر سه نهاد، فرمانبر میل آخوند سلطه گر می شوند.
اصل ۱۱۰ وظایف و اختیارات رهبر بطور گسترده داده می شود و هیچ عرصه ای از قدرت ولی فقیه مستبد بیرون نیست. انحصار طلبی سیاسی و دینی فردی در اصول «قانونی» و رسمی کشور به رسمیت شناخته شده است. این اصول، مطلقیت قدرت فردی را مشروعیت قانونی و الهی می بخشد. قدرت مطلقه الله، در روی زمین به قدرت مطلقه فقیه منجر می گردد. دیکتاتور اسلامی، همه نهادها را کنترل می کند و بر آنها فرمان می راند. در واقع دیکتاتور از زمین جدا می شود و خود را فرا زمینی نشان می دهد و در همان زمان، همه عرصه های کوچک و بزرگ جامعه را به ابزار قدرت و اعمال نفوذ و تجاوز خود قرار می دهد.
اختیارات رهبر مطلقه بنحوی تنظیم شده که هرگونه فساد و جنایت و خیانت به کشور براحتی توسط یک فرد پوشش داده می شود و هیچ نهادی قادر نیست او را مورد پرسش قراردهد و علیه او اعلام جرم کند. هنگامی که به قانون اساسی جمهوری اسلامی و واقعیت روزمره فرماندهی دیکتاتور بزرگ توجه می شود، درمی یابیم که او دارای قدرت نامحدود است و بر جان و مال هشتاد و پنج میلیون ایرانی و برتمام نهادها و امور کشوری سلطه دارد. تنها مرکز تصمیم گیرنده اصلی، شخص خامنه ای است. گستردگی قدرت او چنین است:
«تعیین فقهای شورای نگهبان
نصب عالیترین مقام قضایی کشور
فرماندهی کلی نیروهای مسلح به ترتیب زیر
نصب و عزل رئیس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی
نصب و عزل فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
تشکیل شورای عالی دفاع، مرکب از هفت نفر از اعضای زیر است:
رئیس جمهور
وزیر دفاع
رئیس ستاد مشترک
فرمانده کل سپاه پاسداران
دو مشاور به تعیین رهبر
تعیین فرماندهان عالی نیروهای سهگانه به پیشنهاد شورای عالی دفاع
اعلام جنگ و صلح و بسیج نیروهای به پیشنهاد شورای عالی دفاع
امضای حکم ریاست جمهور پس از انتخاب مردم صلاحیت داوطلبان ریاست جمهوری از جهت دارا بودن شرایطی که در این قانون میآید باید قبل از انتخابات به تأیید شورای نگهبان و در دوره اول به تأیید رهبری برسد. عزل رئیسجمهور با در نظر گرفتن مصالح کشور، پس از حکم دیوان عالی کشور به تخلف وی از وظایف قانونی یا رأی مجلس شورای ملی به عدم کفایت سیاسی او.
عفو یا تخفیف مجازات محکومین، در حدود موازین اسلامی، پس از پیشنهاد دیوان عالی کشور
پس از اعمال اصلاحات در قانون اساسی اختیارات زیر به اصل ۱۱۰ افزوده شد.
تعیین سیاستهای کلی نظام جمهوری اسلامی ایران پس از مشورت با مجمع تشخیص مصلحت نظام
نظارت بر حسن اجرای سیاستهای کلی نظام.
فرمان همهپرسی.
نصب و عزل و قبول استعفای رئیس سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران.
حل اختلاف و تنظیم روابط قوای سه گانه.
حل معضلات نظام که از طرق عادی قابل حل نیست و از طریق مجمع تشخیص مصلحت نظام ممکن است.»
همه این اختیارات، در شرایط عدم استقلال سه قوه، در شرایط سانسور رسانه ها و روزنامه ها، در شرایط وجود قدرت مطلقه خدائی برای ولی فقیه، در شرایط وجود سران سپاهی مطیع و ایدئولوژیک، جز بمعنای یک استبداد مخوف فردی، چیز دیگری نیست.
استبداد مطلقه
همانگونه قرآن توسط کاتبان گوناگون در چند سد سال، نوشته و تنظیم شد، سپس یک مجموعه خشونت بار و ضد خرد و سرشار از خرافه پرستی انتشار یافت و کتاب جهل الهی مقدس شد؛ همانگونه که شیعه گری با روایت های جعلی و ساختگی و منحط ترین احکام در طی سده ها به رشته تحریر کلینی ها و مجلسی ها و آخوندها درآمد؛ همانگونه که از نقطه صفر قصه امام زمان درست شد؛ پس ولایت فقیه مطلقه هم توسط تبهکاران دین در یک دوران دراز تولید شد، پرداخته شد، زینت بخشیده شد و به مغز انسانهای شیعه تحمیل شد. البته هستند «علمای» اسلام در حوزه و نزد «نواندیش» مشاطه گر، که از «تحولات اندیشه» شیعه بگویند و «هرمنوتیک» نیرنگ باز خود را در خدمت ایدئولوژی منحط شیعه گری قرار دهند و تلاش کنند تا دنیا را «مانیپوله» کنند و فریب بدهند. ولی پژوهش علمی و تاریخی تمام روایت های شیعه گری را بی پایه می داند.
نظریه خمینی در درس ولایت فقیه ۱۳۴۸ چنین بیان شده است:
«هدف بعثت و کار انبیا تنها مسئله گویی و بیان احکام نیست. اینطور نیست که رسول اکرم و ائمه مسئله گوهایی باشند که خداوند آنان را تعیین فرموده تا مسائل و احکام را بدون خیانت برای مردم نقل کنند و آنان نیز این امانت را به فقها واگذار کرده باشند و معنای «الفقهاء آمن الرسل» این باشد که فقها در مسئله گفتن، امین باشند. در حقیقت مهمترین وظیفهٔ انبیا برقرار کردن یک نظام عادلانهٔ اجتماعی از طریق اجرای قوانین و احکام است که البته با بیان احکام و نشر تعالیم و عقاید الهی ملازمه دارد… و این با تشکیل حکومت و اجرای احکام امکانپذیر است، خواه نبی خود موفق به تشکیل حکومت شود مانند رسول اکرم و خواه پیروانش پس از وی توفیق تشکیل حکومت و برقراری نظام عادلانهٔ اجتماعی را پیدا کنند.» (خمینی کتاب ولایت فقیه، ص ۴۹ ).
خمینی می گوید او مانند رسول الله است و حکومت تعیین می کند. ولایت مطلقه فقیه، حکم ولی فقیه را بالاتر و برتر از قواعد عرف و دین قرار میدهد. خمینی در نامه مورخ ۱۶ دیماه ۱۳۶۶ به رئیسجمهور خامنهای آن را بدین گونه تعریف کرد: «… حکومت، که شعبه ای از ولایت مطلقهٔ رسولالله (ص) است، یکی از احکام اولیهٔ اسلام است؛ و مقدم بر تمام احکام فرعیه، حتی نماز و روزه و حج است.»
در تابستان ۱۳۶۸ پس از بازنگری قانون اساسی، «ولایت مطلقه فقیه» جانشین ولایت فقیه گردید و اختیارات فقیه بیشتر شد. هدف نظریهولایت فقیه، اجرای احکام شریعت از سوی حکومت است، اما نظریه «ولایت مطلقهفقیه» برای امکان فسخ و الغای شریعت است. بنابراین رهبر جمهوری اسلامی برپایه این اصل مطلقیت و با اعلام اجتهاد و حفظ نظام می تواند «آیه ها و روایت های» تازه ای در دستور کار خود قرار دهد. با طرح مطلق بودن ولایت فقیه، خمینی و سپس خامنه ای راهی برای رهاشدن از چارچوب فقه و شریعت یافتند. در نظریهولایت مطلقه، فقیه بیش از آنکه بر اساس فقه اسلام عمل کند، بر پایه «تشخیص خود» از «مصلحت نظام» فرمان میراند و «حق دارد» مصلحت نظام را بر احکام اسلام مقدم دارد و «ضرورت» به او اجازه میدهد از «احکام اولیه» دست بردارد و به «احکام ثانویه» چنگ بزند و افزون بر آن قانون اساسی جمهوری اسلامی را نیز نقض کند. شخصیت ولی فقیه مطلقه هر چه دلش خواست و مطابق با انگیزه های متفاوت شخصی و فرقه ای و جاه طلبی های فردی حکم می دهد و قدرت سیاسی را تابع فرمان خود می کند. استالین و پول پوت و هیتلر هم قدرت را تابع اراده شخصی خود می کنند اما فقیه مطلقه اعلام می کند حکم و اراده او الهی و آسمانی است.
قرآن و ولایت مطلقه
پشتوانه قرآنی ولایت فقیه چیست؟ آیه اطاعت که بیانگر یک استراتژی ناب برای اداره هر فعالیتی است توسط بسیاری از حاکمان اسلامی مصادره به مطلوب شده و خود را ولی امر خواندهاند. محمد برای تصرف ثروت و قدرت، گفت من نماینده الله هستم. خلفای عرب خود را امیر مومنان و نماینده رسول الله معرفی کردند. حاکمان اسلامگرای ایران مانند خمینی خود را روح الله خواندند و امام نامیدند و خود را مدافع اسلام و قرآن و در جایگاه اولی الامر اعلام نمودند. حاکمان ایران، برای تثبیت و توجیه قدرت خود، برای پیشبرد اعمال خشونت و سرکوب و برای غارت اقتصادی خود، به اعمال قتل و غارت و غزوات پیامبر و ولایت علی بن ابی طالب، رجوع میدهند. آنها می گویند اعمالشان مطابق اعمال پیامبر و امام اول شیعیان است. مسلم است که الگوی رفتاری آنها از رفتار رسول پیروی می کند. الله موهوم به محمد می گوید تو رسول هستی و در قرآن از جانب محمد گفته میشود که الله و محمد با «اولیای امر» تکمیل می شوند. اولیای امر در قرن بیستم و بیست یکم، خمینی و خامنه ای و البغدادی و ملاعمر هستند. کسی که ادعا می کند و پول و اسلحه دارد جانشین پیامبر اسلام می گردد. افزون برآن آیه ۴۴ و آیه ۴۸ سوره مائده، پایه قرآنی ولایت فقیه به حساب می آیند و اولیای امروزی که تسلیم الله هستند و بر قوم خود حکومت دارند، حکم الهی را اجرا می کنند. هر آخوندی که نیرنگ بازتر و قدرت طلب تر و قوی تر است ادعا می کند: من بهترین هستم.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً. النساء۵۹.
ای کسانی که ایمان آوردهاید، خدا را اطاعت کنید و پیامبرو اولیای امر خود را [نیز] اطاعت کنید؛ پس هرگاه در امری اختلاف نظر یافتید، اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید، آن را به [کتاب] خدا و سنت پیامبر او عرضه بدارید، این بهتر و نیکفرجامتر است. (ترجمه: فولادوند)
مفسران شیعه اتفاق نظر دارند که واژهٔ «اولیالأمر» بر امامان شیعه دلالت دارد و افرادی اولی الامر هستند که دارای عصمت هستند و فقط به دوازده امام محدود می شود. برخی دیگر مانند محمد حسین طباطبایی در تفسیر المیزان اولی الامر را به چهارده معصوم گسترش می دهد. حال زمانیکه به انقلاب اسلامی و حاکمان جمهوری اسلامی می رسیم، منافع آنان چه حکم می کند؟ سلسله مراتب مذهبی و منافع دینی و سیاسی و اقتصادی و دولتی و تمایل خودکامگی و اقتدارگرایانه آخوند، نظریه ولی مطلقه را کاملن توجیه کرده و ادعای اولیالأمر را مطابق وضع خود میداند. ولی مطلقه اعلام ولایت و امامت کرده و خود را در اطاعت الله نشان داده و بعنوان اولی الامر بر جامعه چیره می شود و مخالفان و کافران و مرتدان و شرک کنندگان را قتل عام می کند. این ولی مطلقه به حکم قرآن و برای ستایش الله اعلام میکند: «ما برای کافران غل و زنجیر و آتش سوزان مهیا ساخته ایم»(سوره الانسان آیه ۴). فقیه مطلقه نماد فاشیسم اسلامی می گردد و در برابر او همه انسانها باید رعیت و بنده باشند.
سخن پایانی
این گفتار در باره ساختار قدرت سیاسی توتالیتر اسلامی با موضوع های دیگر کامل خواهد شد:
بررسی دستگاههای ایدئولوژیک دینی مانند حوزه ها و رسانه ها، که ایدئولوژی توتالیتاریسم حکومتی را بطور مداوم تولید و بازتولید می کنند.
بررسی نظام جاسوسی و تفتیش عقاید و کنترل روانی هر فرد جامعه، که در پی شکل دادن به روان و ناحودآگاه انسان ها و مطیع ساختن آنهاست.
بررسی شبکه های فساد مالی درهم تنیده، که با منافع سیاسی و مالی و اقتصادی آیت الله ها و تکنوکراتها و نظامیان گره خورده اند.
بررسی ویرانگری اسلام و قرآن در عرصه فرهنگی و تاریخی، که منجر به ازخودبیگانگی و مسخ ایرانیان شده است.
بررسی نقش نواندیشان دینی و روزنامه نگاران دینی در تخریب خردگرایی در جامعه، که عقب ماندگی و خرافه پرستی را پاسداری نموده اند.
بررسی گرایش آفرینندگی و پایداری تاریخی و فرهنگی جامعه ایران، رشد گرایش مدرنیته فلسفی و سکولاریزاسیون و گیتی مداری جامعه، ژرف نمودن گسست از انحطاط اسلامی قرآنی و ضرورت یک قدرت سیاسی دمکراتیک سکولار لائیک برای آینده ایران.
جلال ایجادی
جامعه شناس، دانشگاه فرانسه
—————————————————-
جلال ایجادی در کتابهای گوناگون در باره جنبش های اجتماعی در جهان و انقلاب های ایران نوشته است. آخرین کتاب او «انقلاب برای گسست، جامعه شناسی انقلاب زن زندگی آزادی»، ۳۳۰صفحه انتشارات فروغ. این نویسنده تا کنون کتاب «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی»، ۳۱۰ صفحه، نشر مهری، کتاب «جامعه شناسی آسیبها و دگرگونیهای جامعه ایران»، ۴۰۰ صفحه، انتشارات نشرمهری، کتاب «بررسی تاریخی، هرمنوتیک و جامعه شناسی قرآن»، ۳۸۰ صفحه، و کتاب «اندیشه ورزیها در باره جامعه شناسی، فلسفه، زیستبومگرایی، اقتصاد، فرهنگ، دین، سیاست»، ۷۲۰ صفحه، چاپ نشر مهری، منتشر شده است. جلال ایجادی هر هفته پنج برنامه تلویزیونی در زمینه انقلاب، لائیسیته، دمکراسی، فلسفه، جامعه شناسی و نقد قرآن و اسلام، تهیه و پخش می کند. این برنامه ها را در یوتوب میتوانید مشاهده کنید. ایجادی آخرین اثر خود را بنام «بحران بزرگ زیستبوم جهان و ایران» در ۴۸۰ برگ، انتشارات فروغ، منتشر نمود.
ایران با همه دردهای تاریخیاش آماده احیای دیروز در بستر فردا است علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار پنج شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ برابر با ۲۵ آوریل ۲۰۲۴ ۸:۰۰
۳۰۰ یا ۴۰۰ موشک و پهپاد از ۱۱ نقطه ایران و چند نقطه در یمن و عراق و سوریه به سوی اسرائیل پرتاب میشود. «فرمانده کل قوا» از پناهگاه بتنی لتیان فرمان میدهد. سرداران باقری، سلامی، حاجیزاده، احمدیان، آقا مجتبی، یحیی رحیم صفوی، شیرازی، وحید و تیمسارها موسوی، آشتیانی و حیدری دریادار ایرانی، صباحیفرد و… دست به سینه در خدمتاند. قرار است امشب نتانیاهو به لرزه افتد و کشور کوچک اسرائیل زلزلهای فراتر از تحملش را تجربه کند. تمام شب بیدارم، از این تلویزیون به آن یکی، اما کمکم آشکار میشود که بلوف ولی فقیه و سردارانش به دیوار خورده است.
روز بعد آشکار میشود که پاتریوتها نه فقط در اردن که از بر و بحر منطقه موشکهای «فرمانده کل قوا» را هدف قرار دادهاند. از دریای سرخ تا مدیترانه و آسمان سامرا و از کربلا تا نجف و بام بیت المقدس. ستارههای مقام ولایت چشمکزنان در پی نابود کردن صهیونیستها در پی هم رواناند اما خود شکار میشوند. سه چهار موشک و پهپادی هم که به آسمان اسرائیل وارد میشوند، دخترک عرب چادرنشین را مجروح میکنند و در پایگاه نقب خراشی بر دیوار میکشند و نتانیاهو را که حالا دیگر به توضیح و توجیه عملکردش برای بایدن و بلینکن و اروپا نیازی ندارد، راضیتر میکنند.
فرض کنیم عربستان سعودی در پی بن لادن و مصر به دنبال ایمن الظواهری موشکهایی را به سمت افغانستان پرتاب میکردند که از فراز آسمان ایران میگذشت. آیا ولی فقیه فرماندهی کل قوا را فعلا به حال تعلیق در میآورد و مشغول روضهخوانی میشد؟ یا نه، حاجیزاده را صدا میزد و میگفت همانطور که هواپیمای مسافربری اوکراینی را سرنگون کردی، موشکها و پهپادهایی را که حریم فضایی ما را شکستهاند، سرنگون کن! نظامی که ۴۵ سال است شعار «جنگ جنگ» از دهانش نیفتاده، چه انتظاری از همسایگانش دارد؟
فقط ما نیستیم که ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ را با تصاویر پشتبام مدرسه رفاه از یاد نبردهایم؛ خاورمیانه و در ابعادی جهان، از ایران بعد از ظهور خمینی تصویری جز مرگ و خون و ویرانی و جنگ به یاد ندارند.
این را بسیار بار نوشته و گفتهام؛ غرب از روحالله خمینی، گاندی ساخته بود اما او شب چهارم به تخت نشستنش سر برید و سینه درید.
در بحرین، رژیم تا ۱۰ سال پیش پیاپی امنیت این پادشاهی کوچک، پیشرفته و دارای زندگی اجتماعی شبیه به ایران قبل از فتنه خمینی را به خطر میانداخت. همین دلیل بحرین حتی بعد از مصالحه ایران و عربستان سعودی حاضر نشد «وکر التجسس» یا لانه جاسوسی رژیم ایران را در منامه باز کند.
از لبنان چه گویم که بیش از ۱۰۰ خانوار شیعه و مسیحی و درزی داغدار عزیزانشاناند که به فرمان مقام ولایت ۱ و ۲ در خون غلطیدند و همه از بزرگان سیاست و رسانه و مذهب و پارلمان و نیروهای نظامی و پلیس بودند. سلسلهای که سلسلهدارشان رفیق حریری بود و سایر آزادگان لبنان از جمله سمیر قصیر، جبران توینی، مصطفی جحا و دوست روزنامهنگارم لقمان سلیم و هر دو شیعه، پیرجمیل، نماینده پارلمان و پسر رئیسجمهوری سابق امین جمیل و دهها تن دیگر از جمله علمای بزرگ شیعه همچون مهدی عامل که ردیهای بر نظریه ولایت فقیه نوشت و قاتلانشان همگی سرسپرده رژیم ولایت فقیه، بعثیهای سوریه و حزبالله بودند.
۳۵ سال بعد هشام الهاشمی، متفکر و روزنامهنگار شیعه عراقی، به گناه نفی ولایت خامنهای در عراق به قتل رسید. از زمان سقوط صدام تا امروز مطابق آمارهای شبهرسمی سه هزار نویسنده و دولتمرد و نظامی و حقوقدان عراقی به دست سپاه یا عواملش به قتل رسیدهاند.
آگاهی و سیستم امنیتی قدرتمند سعودی تاکنون به دفعات توانسته است با خنثی کردن دهها توطئه و پیشگیری از عملکرد ماشین ترور رژیم مانع از وقوع فاجعههای تکاندهنده شود. از بردن ۱۵۰ کیلو ماده سی۴ به حج در سال ۱۹۸۶ و حج خونین ۱۹۸۷ که شاهدش بودم تا انفجار برجهای خبر و دهران، توطئه در یمن و تلاش برای اخلال در امنیت این کشور، نمونههایی از تلاشهای رژیم برای ضربه زدن به عربستان سعودی بوده است. آموزش دهها شیعه سعودی در قم با خطرناکترین تجهیزات ترور و تحریک شیعیان و میلیونها دلار هزینه کردن علیه جزیره العرب، همه و همه دوستی با رژیم ولایت فقیه را عملا زیر سوال برده است. اگر رژیم در مصالحه با سعودی صادق بود، چرا از هدایت حوثیها در ضربه زدن به امنیت دریای سرخ و هل دادن یمن هممرز سعودی به ادامه آشوب، دست برنمیدارد؟
یکی از امنیتیهای رژیم در صداوسیمای جبلی به امارات اخطار میکند که «یادت باشد فقط یک ضربه، یک ضربه …همه ابهتت را دود میکند و به هوا میفرستد.» شنیدن این عبارات از صداوسیمای ولی فقیه برایم تکاندهنده بود.
خامنهای میخواست تلآویو و حیفا (مهمترین شهر عرب و مسلماننشین در داخل خاک اسرائیل) را ظرف دو دقیقه با خاک یکسان کند به جایش، اسرائیل سامانه پدافندی اس ۳۰۰ پایگاه بابایی (هشتم شکاری اصفهان ) را نابود کرد.
جوانان سعودی و امارات و کویت و بحرین و عمان و لبنان و مصر به فردایی مینگرند که زندگی به رویشان لبخند میزند اما جوان میهن من تصاویر دیروز ندیده را در دفتر خاطرات پدر و مادر جستوجو میکند و آرزوی او بازآفرینی دیروز است.
هنوز هم دیر نیست. ایران با همه دردهای تاریخیاش آماده احیای دیروز در بستر فردا است. سه روز به همه تفسیرها و ادعاهای بلندگوهای رژیم گوش میدادم و دنیای خیالی سید علی و محتسبان و سلحشوران کاغذیاش را میدیدم. همه سو دشمن بود و ذلت او و توطئههای چپ و راست و تنها مقام ولایت و بندگانش اعتبار زیستن و برخورداری از مواهب آسمانی و زمینی داشتند.
نیروهای نظامی ولی فقیه، بیآبرویی در برابر اسرائیل را با کوبیدن بر سر و روی دختران و زنان ایران تلافی میکنند. آیا ما هنوز هم منتظریم اسرائیل نجاتمان دهد؟
وقتی یک فرد برای ۸۵میلیون انسان صاحب خرد تصمیم میگیرد، حکایت بختالنصر و نرون و چنگیز وسلطان حسین صفوی، بابا خان قاجار، و روحالله خمینی تکرار میشود
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳ برابر با ۱۹ آوریل ۲۰۲۴ ۱۵:۱۵
سرانجام اسرائیل بیسروصدا و بدون اعلان ساعت حمله و نمایش پهپادهایش بر آسمان منطقه از نقب تا اصفهان و به گواه بعضی ایضا تا تبریز، سیلی محکمی به گوش مقام ولایت زد که او همچنان در سرگیجه هضمش دست و پا میزند.
***
در جمع خانوادههای روحانی – بیتوجه به سید (از نوادگان اهل بیت) بودن و یا عام بودنشان (عمامه سفیدها) – سلسلهمراتبی هست که از روزگار شیخ صدوق و علامه و غزالی و حجت الحق، بی هیچ تغییری برجا مانده است. در انقلاب مشروطه، بهدلیل پیوستن علمایی چون طباطبائی و بهبهانی به این جنبش، خاندانهای صدر و نائینی و شیرازی در بیرون از دایره حوزه اعتبار بسیار یافتند و بعضیشان تا امروز حکم و حکومت را در دست دارند. در دوران پهلوی اول، خاندان حائری یزدی و صدر و در عصر شاه فقید بروجردی و ارباب و صدر و کاشانی و سپس میلانی و شریعتمداری، مرعش نجفی و حاج آقا احمد خوانساری سلسلهمداران مرجعیت شدند. به قول مرحوم سیدهادی خسروشاهی که این اواخر پیاپی میگفت روزگاری علامه حجت مدرس ما بود، حالا حجت کوهکمرهای مقتدای نسل ما است.
در دوران قاجار در جنبشهای فکری علما و حوزویان جوان پیشقدم بودند، اما امروز با غیبت بزرگان حوزهها، مقتدی صدر و علمالهدی و رئیسی و احمد خاتمی پیشگامان مرجعیت شدهاند. بیت شیرازی نسل بعد از نسل عالم دینی به حوزهها فرستاد، بیت ناصر ابوالمکارم شیرازی حالا افتخار میکند که دزدان قهار و مافیای جبار تحویل حوزه و جامعه میدهد.
حتی در دوران مراجعی که عنوان مطلقه ومرجع اعلا را داشتند (مانند بروجردی، حاج آقاحسین قمی، حکیم، شیرازی، شاهرودی و…) هیچگاه صاحب عنوان مرجع اعلا، صاحب اختیار سرنوشت مردم در تاریخ مذهب شیعه نبوده است. پایان تلخ سلاله صفوی و فساد عام ملایان عملا راه را بر”دولت ملایی ” بست. خمینی اما با فریب این راه را دوباره گشود و خامنهای توسعهاش داد. در ضدفرهنگ حاکم بر اندیشه ولی فقیه، تنها کسانی لیاقت لقب هموطن را دارند که از پای تا سر ذوبشده در ولایت اویند. خامنهای در سخنرانی نوروزیاش هیچ عبارتی بر زبان نراند که از آن عطر و طعم امید و همدلی و توسعه برخیزد. مرگ و خون و ویرانی از واژگانش همچون بخاری چرکین بر برگ نازک اندیشه مینشست و ما محو شدن رویاها را میدیدیم. راستی ولی فقیه مطلقالاراده با چه بیرحمی قضیه را به بنیامین ناتنیاهو سپرد تا غزهای راکه رو به آبادانی داشت به تلی از خاک و خاکستر بدل کند؟ در جهان کوتولهها او چنان احساس قدرتی میکرد که به یک اشاره خطبه پیوند مرگ با اسرائیل را قرائت کرد. دنیا شوکه شد اما بازنده بازی مرگ سلطان فقیه بود نه اسرائیل.
سه روز و سه شب رقص و پایکوبی برای ویرانی بلاد صهیون تدارک دیده شد اما جشن پیروزی رنگ ختنهسوران گرفت. جانشین عرفاتی، که نخستین میهمان سید روحالله بعد از پیروزیاش بود، فردای آتشافروزی در غزه لعنتی به طول تاریخ دردهای ملتش نثار سید علی کرد. ابومازن در اشک و درد بار دیگر گفت: تا امروز هرگز جمهوری ولایت فقیه حتی یک گام مثبت برای کمک به مردم فلسطین برنداشته است … دل ابومازن پر بود، همان گونه که دیگر رهبران فلسطینی نیز بیزار از فریبکاریهای اهل ولایت فقیه بارها تاکید کردهاند رژیم حاکم بر ایران دشمن واقعی ملت فلسطین و متحد حقیقی دستراستیهای اسرائیل است … هر بار که آمریکا اسرائیل را برای ملتزم ماندن به تعهداتش زیر فشار قرار داده است، بهاشاره ولی فقیه یک عمل انتحاری که با مرگ چند شهروند غیرنظامی و ویرانگری روبهرو بود به یاری اسرائیل آمد تا زبان آمریکا کند شود و امید به صلح و آشتی و برپایی دولت مستقل فلسطین رنگ ببازد و ولی فقیه شعبدهاش را از نو ساز کند.
از سوی دیگر، درست هنگامی که شان و جایگاه ولی فقیه به بدترین شکل آسیب دیده است، او فرمان حمله به زنان را به دست آبروباختگان سپاهش میدهد و این دختران با شکوه ایران زمیناند که دلاورانه دربرابر عملهی ظلم او میایستند.
آنچه بهشدت مرا نگران میکند تهور و دلباختگی خامنهای به “خیار شمشون یا گزینه سامسون است “. او در روزهای دور نیز یک بار گفته بود اگر به آنجا رسیدم که پایانی جز ویرانی نیست من و دشمنانم با هم میرویم (معبد بیت مقدس را در فیلم سامسون و دلیله به یاد آورید، آنگاه که معبد را برسرخود و دشمنانش ویران میکند).
بسیاری میگویند (من نیز بر همین عقیدهام) که ولیفقیه ترسو است، اهل مواجهه نیست، از معرکه فرار میکند، اما بیآبرویی اخیر و طرحی که ناتنیاهو برای تنبیهش به اجرا درآورد – اگرچه درحد معقول و بدون تندروی بود – ممکن است درصورت پاسخگویی نظام، برای مردم ما و منطقه جهنمی برپا کند. نزدیک به ۴۰۰ موشک کروز و بالستیک و پهپادهای انتحاری و نقطهزن که خامنهای بهسمت اسرائیل فرستاد، اسباب مزاح دوست و دشمن شد. صدای نیابتیها را هم بلند کرد. حالا حوثیها از احتمال ورود به فهرست سیاه تروریستهای وزارت خزانهداری آمریکا نگراناند. حزبالله نیز میداند از این مهلکه به سلامت نخواهد جست. مقام معظم حالا چه گزینههایی دارد؟
نخست، ضربه انتقامی اسرائیل را تحمل کند و بهقولی پشت سبیلی در کند و رویش را برگرداند. اما مگر میشود این بیآبرویی را تحمل کرد؟ در این صورت نوه جان عزیزش هم به او خواهد خندید.
راه دوم، زدن یک سیلی به دشمن دربرابر مشت اوست. اسرائیل به هیچ روی آماده نیست که ضربه پایانی را ولی فقیه نثارش کند.
در این میان باید به گزینههای روی میز کابینه جنگ اسرائیل هم نگاهی انداخت: از آن جمله هدف قراردادن فرماندهان سپاه و تلاش برای جلوگیری از حملههای مشابه در آینده، با ترور فرماندهان و تصمیمگیرندگان سپاه پاسداران در داخل و خارج از کشور است. واضح است کسانی که در حملات ایران به اسرائیل مشارکت داشتند بیش از دیگران با خطر چنین ترورهایی مواجهاند. فعلا ناتنیاهو به خراشی مختصر بر چهره مقام ولایت بسنده کرده است .هدف قراردادن پایگاه هوایی در اصفهان (به احتمال زیاد در خیار دستگرد ) آن ضربهای نیست که کابینه جنگی اسرائیل ترسیم کرده است.
گسترش جنگ سایبری و افزایش خرابکاری در زیرساختهای ایران گزینه دیگر اسرائیل است که برای آن بسیار مقرون به صرفه است، اما برای ایران اثرات مخربی دارد. احتمال وقوع این سناریو بسیار زیاد است و شاید هماکنون نیز ارتش اسرائیل با تمام قوا تلاش میکند از این طریق به ایران ضربه بزند.
اسرائیل گزینههای دیگری نیز دارد که از آنها سود خواهد برد. از آن جمله گزینههای دیپلماتیک است. مسلم است که این کشور به تلاش خود برای تشکیل ائتلاف سیاسی علیه ایران ادامه خواهد داد. تلاشها در این زمینه، در سالهای اخیر به نتایج مهمی منجر شده، برای مثال روابط این کشور با امارات و بحرین عادی شده است.
این کشور تلاش خواهد کرد تا این روابط را تقویت کند. علاوه بر این، پس از حمله به ایران، ارزش عادیسازی روابط اسرائیل و عربستان سعودی برای این کشور به میزان قابل توجهی افزایش یافته است.
افزایش حملات مخفی و خرابکاری مخفیانه تاسیسات نظامی و فنی ایران، چه در کوتاهمدت و چه در درازمدت، راهکار کمهزینه دیگری برای حمله به ایران است. احتمالا چنین عملیاتی افزایش یابد.
درنهایت، اسرائیل این گزینه را خواهد داشت که با تقویت نیروهای نظامی و تعمیق اتحادش با قدرتهای بزرگی مانند ایالات متحده، انگلیس و فرانسه، از قرار گرفتن در معرض حملات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بکاهد.
در سال ۱۹۹۱، در پی حملات موشکی عراق، ایالات متحده تجهیزات دفاع موشکی مدرن و قدرتمند پاتریوت را به اسرائیل عرضه کرد. پس از دو دهه همکاری نظامی آمریکا و اسرائیل، که پس از حملات صدام آغاز شد، سپر دفاع موشکی گنبد آهنین به طور خاص برای اسرائیل و نیازهای آن ساخته شد.
جای تعجب نیست که اسرائیل در تلاش است تا بهسرعت سپر دفاع موشکی ایجاد کند. گنبد آهنین برای مقابله با موشکهای کوتاهبرد طراحی شده است و دربرابر تسلیحات دوربرد، بهویژه موشکهای بالستیک، ناکارآمد است.
علاوه بر این، تجربه فشار غرب و حمایت مشروط کشورهایی مانند بریتانیا و فرانسه بار دیگر این باور را در اسرائیل تقویت کرده است که این کشور درنهایت باید برای تامین امنیت خود تنها به خود متکی باشد. این ذهنیتی راهبردی و کلیدی است که بخشی از جامعه نظامی و دفاعی اسرائیل را در ۷۰ سال گذشته هدایت کرده است تا همیشه گوش به زنگ جدیدترین و بهترین تجهیزات نظامی باشند. برخلاف اسرائیل که ماشین جنگی پروپیمان و هماهنگی دارد، در جمهوری ولایت فقیه در روز ارتش ماشین آبپاش سپاه جایگاه سرلشکر موسوی، فرمانده کل ارتش، معاونانش و سایر فرماندهان را با وضع موهنی هدف قرار میدهد. در هر کشور منظمی چنین حادثهای ممکن است به برکناری و تنبیه مسئولان بلندپایه منجر شود، اما در جمهوری ولایت فقیه تصمیمگیرنده مهدی موعود است و نایبش.
ملتی که امروز زنانش بیشترین احترام را در جهان کسب کردهاند، با پیوستن زنان به مردان در صحنه نبرد، قادر است بر کابوس خامنهای و افکار جنونزدهاش نقطه ختام گذارد. فضای بینالمللی این آمادگی را پیدا کرده است که با ایران منهای نظام ولایت فقیه تعامل داشته باشد. آیا ما برای این تعامل آمادهایم ؟
احیای دوباره یک جنون
رژیمی سرگشته و سرشکسته در جستجوی نوکر
علیرضا نوری زاده
*روزیکه سردار محمد باقر ذوالقدر(دبیر فعلی مجمع تشخیص مصلحت نظام و نفر دوم سپاه درآن روزگار؛ با ۸۰۰ سپاهی به سودان رفت و همسایه مزرعه تربیت تروریست بن لادن شد ، هرماه در گزارشهایش از حضورملموس مهدی موعود ؛ درقلب پابرهنه های سودانی ؛ یاد میکرد . دوسال بعد سال بعد ۴ هزار سودانی با دریافت نفری۵هزار دلار شیعه شدند .امروز از ان جمع ۱۱ نفر در ام درومان باقی مانده اند که روزبازدید چند نماینده رژیم که از کنیا به خرطوم آمده بودند تا سفارت دیرین را ببینند و ابعاد خسارتهایش را ارزیابی کنند ؛ جلوی سفارت خالی رژیم جمع شدند و فریاد یا رهبر سردادند. اینها نمادهائی از پیروزیهای ذوالقدر و شیخ المشاغل رژیم علی محمد تسخیری در خرج کردن صدها میلیون دلار برای تسخیرسودان بودند.
**************************************
در ۱۶ مارس، دولت نظامی نیجر قرارداد نظامی با ایالات متحده را که به این کشور اجازه می داد پرسنل نظامی و غیرنظامی در نیجر مستقر کند، لغو کرد.
این تصمیم پس از ابراز نگرانی واشنگتن از گسترش روابط نیجر با ایران و روسیه و برنامه های این کشور برای امضای توافقنامه با تهران با هدف دسترسی ایران به ذخایر اورانیوم در نیجر اعلام شد
دولت نظامی نیجر “اتهامات نادرست” ایالات متحده را رد و از “رویکرد خودخواهانه” واشنگتن انتقاد کرد
آمریکایی ها پس از یک سری تحولات مثبت در روابط تهران و نیامی (پایتخت نیجر) پس از کودتای ژوئیه ۲۰۲۳ در نیجر ابراز نگرانی کردند. این کودتا یکی از جدیدترین کودتاهای نظامی است که کشورهای آفریقایی در سالهای اخیر شاهد آن بودهاند و منجر به تشکیل «کمربند کودتا در منطقه ساحل» شده است.
تعدادی از این کشورها، از جمله بورکینافاسو، مالی و نیجر، با مستعمرات سابق فرانسه درگیر شده اند و شروع به جستجوی شرکای جدید در میان سایر کشورها از جمله روسیه و ایران کرده اند
تهران از ابتدا از دولتهای نظامی این سه کشور حمایت کرده و انگیزههای «ضد امپریالیستی» آنها را دلیل حمایت خود عنوان کرده است
درحالیکه به نظر می رسد حمایت ایران از این دولت ها تنها به
جاه طلبی های سیاسی یا افزایش روابط اقتصادی محدود نمی شود و گزارش ها حاکی از آن است که قراردادهای نظامی جدیدی بین تهران و کشورهای آفریقایی شکل می گیرد
تهران بارها تایید کرده است که پس از پایان تحریم تسلیحاتی بین المللی علیه ایران در اکتبر ۲۰۲۳، برنامه فروش تسلیحات خود را گسترش خواهد داد
در نوامبر ۲۰۲۳، سفیر ایران در بورکینافاسو با وزیر امور خارجه این کشور درباره افزایش همکاریهای دفاعی که شامل صادرات تجهیزات نظامی، تعمیر بالگردهای نظامی و آموزش نیروهای امنیتی بورکینافاسو بود، گفتگو کرد
در ماه مه ۲۰۲۳، محمدرضا آشتیانی، وزیر دفاع و نیروهای مسلح ایران، میزبان سادیو کامارا، وزیر دفاع مالی بود و درباره تجهیز و آموزش نیروهای نظامی مالی برای مبارزه با تروریسم گفتگو کرد
در ژانویه ۲۰۲۴، علی لمینه زین، نخست وزیر نیجر برای امضای چند قرارداد همکاری با ایران به تهران سفر کرد. در تصاویری که از تلویزیون دولتی ایران پخش شد، محمدرضا آشتیانی از جمله مقاماتی بود که این اسناد را امضا کرد، اما نه ایران و نه نیجر در مورد امضای قرارداد دفاعی و نظامی صحبت نکردند
ایران هنوز جزئیاتی در مورد همکاری نظامی خود با کشورهای ساحل یا سایر کشورهای آفریقایی ارائه نکرده است
پهپادهای ساخت ایران توجه کشورهای مختلف جهان به ویژه روسیه را به خود جلب کرده است که از این پهپادها در جنگ اوکراین استفاده می کند
پهپادهای نظامی به بخش مهم و حیاتی جنگ مدرن تبدیل شدهاند و در درگیریهای قاره آفریقا از آنها به عنوان “کارت برنده” نیز یاد میشود
اخیرا گزارش هایی مبنی بر استفاده از پهپادهای ایرانی در سودان منتشر شده است. در ماه ژانویه، نیروهای پشتیبانی سریع، یک شبه نظامی در سودان، اعلام کرد که یک پهپاد ساخت ایران را که تحت کنترل ارتش سودان بود، منهدم کرده است
به گزارش رسانه های سودانی، پهپادهای ایرانی از جمله مهاجر ۶، مهاجر ۴ و ابابیل “نقش تعیین کننده” در پیشروی نیروهای مسلح سودان در ماه مارس داشتند. با وجود این، خارطوم دریافت کمک های نظامی از تهران را رد می کند و می گوید از سلاح های نظامی ساخت سودان استفاده می کند
ایران و سودان پس از هفت سال جدائی در اکتبر ۲۰۲۳ روابط دیپلماتیک خود را از سر گرفتند. علی الصادق علی، وزیر امور خارجه سودان، فوریه گذشته برای اولین بار به تهران سفر کرد و برخی رسانه ها گزارش دادند که عبدالفتاح البرهان، رهبر نظامی سودان که عملا قدرت را در این کشور در دست دارد، ممکن است به زودی به ایران سفر کند
گزارش هایی نیز در مورد استفاده از پهپادهای ایرانی در سایر مناطق آفریقا منتشر شده است. ایران متهم شده است که طی دو سال جنگ داخلی در شمال منطقه تیگری اتیوپی، پهپادهای نظامی خود را در اختیار ارتش این کشور قرار داده است. گروه روزنامه نگاری تحقیقی نیز در تحلیل سال ۲۰۲۱ خود به این موضوع اشاره کرد، اتیوپی نیز مانند سودان با خرید هواپیماهای بدون سرنشین از ایران یا استفاده از آنها در جنگ موافقت نکرده است.
فعالیتهای اخیر ایران در آفریقا را میتوان در راستای چندین منافع کلیدی ایران ارزیابی کرد. نخست اینکه تهران همواره خواهان حل مسائل منطقه ای بین کشورهای منطقه و خروج نیروهای غربی از خاورمیانه و آفریقا بوده است.
نکته دوم این است که تهران سعی دارد انزوای خود در غرب را با افزایش روابط خود با کشورهای آسیایی، آفریقایی و آمریکای لاتین جبران کند
ابراهیم رئیسی در سال ۲۰۲۲ از کنیا، اوگاندا و زیمبابوه بازدید کرد که اولین سفر یک رئیس جمهور ایران به کشورهای جنوب صحرای آفریقا در حدود یک دهه گذشته بود.
تحولات جدید و بازآراییهای ژئوپلیتیکی در منطقه ساحل آفریقا، ایران را به دنبال دستیابی به هدفی بزرگتر از برآوردن جاهطلبیهای سیاسی خود در آفریقا کرده است.
اگر ایران واقعاً به دنبال استفاده از ذخایر اورانیوم نیجر است، امضای توافقنامه با نیامی به تهران کمک می کند تا برنامه هسته ای خود را تقویت کند که یکی از محورهای اصلی اختلافات ایران با غرب است
تهران ذخایر اورانیوم غنی شده خود را در سال های اخیر به طور چشمگیری افزایش داده است و مذاکرات برای احیای توافق هسته ای ۲۰۱۵ بیش از یک سال است که متوقف شده است
منابع سودانی گزارش دادند که تهران بر خارطوم برای ایجاد یک پایگاه دریایی دائمی در دریای سرخ در ازای ارسال پهپادهای مدرن به سودان فشار میآورد، اگرچه این تلاشها هنوز به نرسیده ولی با ادامه جنگها وعدم توانائی یکی از طرفها برای از میدان خارج کردن طرف دیگر بخت ژنرال برهان روز به روز برای برقراری حکومتی فارغ ازلباس دین و درعین حتا بیشتر میشود.
زژیم همچنین از خارطوم خواسته است خود را از تعهدات دولت عمرالبشیر به «مشارکت در جنگ» علیه حوثیها پایان دهد و گروههای افراطی اسلامی را برای مبارزه با خلیفه حفتر، فرمانده ارتش ملی لیبی مستقر در لیبی، مجهز و مسلح کند
با این حال، هدف رژیم «تثبیت حضور خود در آفریقا و دسترسی به منابع استراتژیک آن» است.
علاوه بر برقراری روابط راهبردی و نظامی و ایجاد شبکه ای از قدرت های شیعه متحد و وفادار در نیجریه،تانزانیا ، نیجر ، ماداگاسکار ؛ مالی ، گینه ، أوگاندا و کنیا و غنا ، بسرعت بر حضور منحوس خود در آفریقا افزوده است و با گسترش روابط اقتصادی و سرمایه گذاری، راه های تازه ای ر برای دور زدن تحریم ها و جلب مشارکت های تجاری از شمال آفریقا تا جنوب صحرای آفریقا و جنوب آفریقا؛ تجربه میکند . به دماغه امید نیک رسیدن نیزاز هدفهای مهم رژیم جهل و جور و فساد کاکم بر خانه پدری است . سفر ابراهیم رئیسی به سه کشور زیمبابوه، اوگاندا و کنیا در تیرماه سال گذشته در این زمینه انجام گرفت . با گروهبانهای یکشبه ژنرال شده آفریقا که فاسدتر و هوشمندتر از نسل قبلی خود ، آیدی امین دادا و جعفر نمیری و موبوتو و…هستند کار رژیم ولایت فقیه برای به خدمت درآوردن مزدورهای مثل خودش ، خونریز و وحشی ، آسانتر شده است .
در عین حال سودان با توجه به حضور پررنگ جنبشهای اسلامی در گذشته وسرمایه گزاری های ریشه دار در عهد عمرالبشیر توسط رژیم ؛ مورد توجه ویژه بنیاد ولایت فقیه است تا این کشور را به محلی برای اعمال فشار بر اسرائیل وعربستان سعودی ، مصر و مهمتر از همه إیالات متجده در آورد . نتیجه سیاستهای دولت نیم بند نظامی سودان در آغاز تداوم روابط سیاسی و اقتصادی با اسرائیل و همچنین روابط خوب با غرب بود که موانع جدی در برابر اهداف ایران به شمار میرود . برقراری روابط نظامی بین سودان و اسرائیل نیز می تواند برنامه های ایران را مختل کند
اما اگر ارتش سودان در سیاست فعلی خود تجدید نظر کند و به سمت روسیه و چین روی آورد، راه را برای حضور نظامی ایران در سودان در چارچوب همکاری و به شرط کمک مالی و تجاری باز خواهد کرد. اما به دلیل قدرت مالی بسیار بالاتر آمریکا و اروپا، برای جمهوری اسلامی ایران سخت است که نظر سودان را در ازای دریافت بودجه اندکی جلب کند
به نظر می رسد پس از شکست انقلاب و جنگ داخلی، سودان به نقطه فراموش شده جهان تبدیل شد و همین موضوع ایران را به فکر بهره برداری سیاسی و استراتژیک انداخت
اما نگرانی در مورد گسترش پشتیبانی تسلیحاتی ایران می تواند معادلات را تغییر دهد. به خصوص اگر دلیل اصلی دریافت پهپاد از ایران باشد.
در هر صورت آنچه مشخص است دور جدیدی از تلاش های ایران است که برای بازیابی موقعیت سابق خود در سودان و آزمایش احتمال پیوستن سودان به «محور مقاومت» روند روبه افزایشی گرفته است. که به نوبه خود باعث افزایش تنش با غرب و اسرائیل می شود. نتیجه این تلاش ایران نامشخص است و قضاوت در مورد آن مستلزم زمان است . اما در دوتجربه اریتره و اتیوپی که فقرشان رژیم را به طمع انداخت تا از آنجا سرپلی به یمن برقرارکند ، با حضور سریع امارات و عربستان سعودی با سرمایه گزاریها و دلارهای بیشتر، سر جمهوری ولایت فقیه در نهایت به سنگ خورد. عربستان نیز حالا بسادگی سودان را به رژیم ولایت فقیه پس نخواهد داد.
ما بر مزار کوروش به استقبال عید رفتیم، روزه داران شیعه افغان پیش پای تندیسهای بودا به عید خوشامد گفتند
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
پنج شنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳ برابر با ۱۱ آوریل ۲۰۲۴ ۹:۰۰
یک نوجوان مصری که در ماه رمضان به ایران آمده بود، بدین گمان که همه روزهاند و مثل ریاض و قاهره و کویت و… افطار که میشود، هزاران صائم بر سفره و میز اهل سخا و کرامت افطار میکنند و نیمهشب با بانگ دعای سحر، سحری میخورند، فیلمی گرفته بود از روزهخواران پیر و جوان. قابلتامل بود و او همه سوال… مگر اینجا به ادعای رژیم امالقرا و رهبرش زعیم امت نیست؟! فیلم را از تلویزیون مصر پخش کردند و از من پرسیدند که قصه چیست؟
گفتم: ما پادشاهی داشتیم که خمینی و دارودسته او طاغوتش میخواندند اما سراپا اعتقاد بود، چنانکه بانویش و فرزندانش و دل در گرو مهر شاه خراسان داشت، چنانکه پدرش. در ماه رمضان، رنگ وطن رنگ عشق بود و مهربانی و دستگیری از صاحبان سفره خالی. گاه افطار ایرج گرگین بود و مولانا دکتر محسن بهبهانی و صحیفه سجادیه و ربنای ذبیحی.
سحرگاهان آوای الهی ذبیحی و «امن یجیب» او قلبهای ما را جلا میداد و شبهای جمعه راشد بود و آوای پرطنین خراسانیاش اما خمینی رمضان را مصادره کرد و سیدعلی محرم را هم با فاطمیه رویش گذاشت. جوان مصری حق داشت شگفتزده شود. خمینی و خامنهای نه برای مذهب آبرویی گذاشتند نه برای رمضان اعتباری. چنانچه محرم نیز نمایشنامهای نفرتآور شد، در گِل و قمه و صحنههای فریب و ریا.
رژیم طی ۴۵ سال حتی نتوانست یک ذبیحی و بهبهانی و راشد و حتی فلسفی ارائه کند. دست توسل به سوی زندهیاد استاد شجریان دراز کرد تا «ربنا» را با صدایش پخش کند. استاد با خونخوارگان رمضانی هم پیاله نبود و نمیشد. پس از آن بازار نوحهخوانهای فاسد را رونق دادند اما دریغ از یک ذبیحی و بهاری و محمودی.
در همسایگی ما، اما رمضان رونقش را حفظ کرد. میزهای بزرگ سحری و افطاری در خیابانها چیده شد و مردمان علاوه بر عبادت، به شادیهای رمضانی پرداختند. دهها سریال رمضانی با موسیقی و جذابیت رمضان را به روزهایی خوش و شیرین تبدیل کرد. امسال با هوای معتدل منطقه، بعد از افطار علاوه بر تماشای سریالها و کنسرتها، گردشهای فامیلی، سرزدن به مراکز خرید و بازار و رستورانها و سپس روزهای عید و شادیهای عید، حقا که ماه مبارک را به ماه خوش عبادت و تفریح بدل کرده بود.
اما رژیم ولایت فقیه در وحشت به خاک افتادن سرداران فتنه و آشوب و دلاوران قدسیاش در لبنان و سوریه و عراق و یمن و البته مقر خاتمالانبیای ۲ و۱، با احیا و ناله و شیون و توی سر زدن لبخند را از لبان مردم قیچی کرد. سریالش هم ناله بود و اشک و بازیها و مسابقات صداوسیمایش لوس بود و خنک. سردار جبلی رشوه میلیاردی به ستارهها میداد که مزهپراکنی کنند و شیخ سیمایش، پناهیان، پیامبری را که ۱۴۰۰ گفته بودند رحمت دو دنیا است، «عبوس و گوشت تلخ» میخواند و علی را در قهر ابدی با همه عالم میپنداشت، به گونهای که حتی حوزه خوابرفته بیحال را هم به صدا درآورد.
چند سال پیش رمضان را در جده و کویت و بحرین گذراندم. بحرینی که رژیم از روز نخست درصدد بلعیدنش بود. یک پادشاهی کوچک اما شاد و مغرور. با پلی که عبور از آن دقایقی بیشتر را نمیطلبد، جهان ناگهان رنگ و معنایی دیگر گرفت. چقدر کوچهها و خیابانها آشنا بودند. انگار به شیراز و بوشهر و بندرعباس رفته بودم. بعد از استقلال نیز زندهیاد داریوش همایون با حمایت زندهیاد دکتر محمود جعفریان دیداری از بحرین را ترتیب داد. همه رفتیم و در مدرسه ایرانیان سرود «ای ایران» خواندیم. امیر پر از لطف بود و مهر و احترام.
تا پیش از حضور حضرت در ژانویه ۱۹۷۹ در تهران، ایرانیتبارهای مقیم بحرین و شیعیان این کشور بیش از دیگر شهروندان احترام و اعتبار یافته بودند. امیر وقت بحرین به نوعی خود را وامدار دولت ایران میدانست که پیشنهاد رفراندوم را پذیرفته بود و وقتی سازمان ملل اعلام کرد اکثریت مردم بحرین خواستار استقلال این شیخنشیناند، ایران اولین دولتی بود که بحرین مستقل را به رسمیت شناخت و امیرش را برای دیداری رسمی به تهران دعوت کرد.
با ظهور «حضرت آقا» اما فضای بدبینی و نگرانی از اهداف و مقاصد هیئت حاکمه جدید ایران روزبهروز گستردهتر شد. در همان هفتههای نخست انقلاب، سیدصادق روحانی از ضرورت باز پس گرفتن بحرین سخن گفت و از سوی دیگر سیدهادی مدرسی، برادر سیدمحمدتقی مدرسی، رهبر حزب عمل اسلامی عراق با تشکیل جبهه آزادیبخش اسلامی بحرین مشغول مغزشویی جوانان شیعهای شد که تصویر مار بر دیوار انقلاب ولی فقیه ایرانی را باور کرده بودند.
چندین عملیات خرابکاری که عاملانشان دستپروردگان برادر پاسدار احمد وحیدی، از اطلاعات سپاه (بعدا سپاه قدس) و امروز وزارت کشور، بودند و کشف چندین توطئه آشوب و ترور در کنار تظاهراتی که در تهران برنامهریزی میشد، چنان ضربهای به ایرانیتبارها و شیعیان در بحرین وارد کرد که طی چند سال اخیر همه تلاش آنها معطوف به این بوده است که ثابت کنند اعتقاد و ایمان آنها پیش از آنکه از ولایت سید روحالله و سیدعلی شعله گرفته باشد، جانمایه در وطنشان دارد.
بحرین که پیش از دیگر کشورهای حاشیه خلیج فارس به آبادی و آبادانی رسید و امروز یک مرکز معتبر اقتصادی و بانکداری در منطقه و جهان است، هیچ تکیهای بر درآمد بسیار ناچیزش از نفت ندارد، بلکه درآمد عمدهاش از طریق خدمات بانکی و اداری، توریسم، صنایع پتروشیمی و صنایع مونتاژ به دست میآید. سالانه بیش از دو میلیون سعودی و شهروندان دیگر کشورهای شورای همکاریهای خلیج فارس از بحرین دیدن میکنند.
پادشاه ملک حمد که امارت بحرین را به مملکت پادشاهی مشروطه بحرین تبدیل کرد، برخلاف عمویش که موردغضب بحرینیها بود، دست در دست پسرش، ولیعهد محبوب، با برنامه آشتی ملی، شیعیان را از وسوسههای شیطانی صادره از قم و کربلا و صور و صیدا مصون داشت. به طوری که حتی اسلامیهای سلفی سنی و شیعیان جام برگرفته از چشمه ولایت فقیه هم نمیتوانند به برنامههای اصلاحی او ایراد بگیرند.
از دهران تا کراچی و از بامیان تا باماکو، شیعه ولایتی در رمضان اخیر بیرنگ و رونقتر از همیشه بود. شیعیان مرتضی علی در بامیان سفره عید را پنهان از چشم طالبان، پیش پای تمثالهای بلند و نیمهویران بودا پهن کردند.
در بحرین و کویت و برادر بزرگشان سرزمین سعودی، مردم دهها سازمان مردمنهاد (انجیاو) یعنی سازمانهای سیاسی و فرهنگی و حقوق بشر و… غیر دولتی دارند و روشنفکرانی که نه دل در گرو مارکس دارند و نه سر در اطاعت ولی فقیه و اهل بیتش در منطقه.
رمضان امسال در خانه پدری با تقارنش با نوروز و سیزده بدر، با شکوه بیشتری به ستایش آیین نوروزی پرداختند و به مزار کوروش و زیارت حضرت فردوسی و مزار حافظ رفتند و در دماوند فریدون را آواز دادند که کاوه در راه است.
در قاهره و ریاض و بغداد و بحرین و کویت و … در دوشنبه و تاشکند، در باکو و اربیل نوروز بر بام عشق پرواز کرد اما در تهران، شهردار ولایی پارک امینالدوله را بعد از قیطریه تصرف میکرد و ویلای دیگری برای دخترش در ژنو سفارش میداد، در حالی که هزاران ایرانی در چهار سوی جهان، زنجیره یاسهای امینالدوله را صبح عید بر دیوارههای خانه تبعیدی میگستردند.
آیا بین سفر هنیه و نخاله به تهران و عملیات دمشق ارتباطی بود؟
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
پنج شنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳ برابر با ۴ آوریل ۲۰۲۴ ۸:۱۵
سفر اسماعیل هنیه و زیاد نخاله به تهران سفری با نتایج محدود و تا حدودی ناامیدکننده برای این دو نفر بود. هرچند هر یک جداگانه با مقامهای تهران دیدار و وعده بالا رفتن مواجب دریافت کردند، ارباب دیگر آن اربابی نبود که میل نبرد داشت و میخواست بنیموسی را یکشبه به شیوه احمد شقیری به دریا ریزد، بلکه حالا «خلیفه صلح و آشتی» شده بود و «الحذر الحذر» میگفت و دوباره تاکید میکرد که فصل رویارویی نیست.
هنیه با خامنهای، رئیسی، دریادار احمدیان، دبیر شورایعالی امنیت ملی و حسین امیرعبداللهیان، وزیر امور خارجه، دیدار کرد. سرلشکر سلامی، فرمانده سپاه، سرتیپ محمد کاظمی، سرلشکر باقری، سیداصغر حجازی و محمدباقر قالیباف نیز با هنیه دیدار کردند.
خامنهای در دیدار با اسماعیل هنیه ضمن تمجید از موقعیت منحصربهفرد نیروهای مقاومت فلسطین و مردم غزه، تاکید کرد که از حمایت از آرمان فلسطین و غزه دریغ نمیکند و صبر تاریخی مردم غزه در قبال جنایات و وحشیگریهای رژیم اسرائیل پدیده بزرگی است که واقعا جایگاه اسلام را اعتباری فراتر بخشیده و مسئله فلسطین را به موضوع اول جهان تبدیل کرده است و با وجود شرایط سخت و بسیار دردناک نوار غزه، مردم فلسطین و مقاومت به پیروزیهای زیادی دست یافتهاند!
وزیر امور خارجه رژیم هم سفر هنیه به تهران را در سایه پیروزیهای میدانی و سیاسی مقاومت و در آستانه روز جهانی قدس، مهم دانست و گفت که بزرگداشت و فعالیتهای روز قدس امسال نسبت به سالهای گذشته، قطعا متفاوت و شگفتانگیزتر خواهد بود.
امیرعبداللهیان افزود: «رژیم صهیونیستی با وجود جنایات بیسابقه و بیشمار علیه مردم فلسطین در غزه و کرانه باختری، به هیچ یک از اهداف راهبردی اعلامشده خود و آمریکا و متحدانش دست نیافته و امروز بر این باور است که حذف حماس و مقاومت از غزه و صحنه فلسطین یک ایده دور از ذهن است.»
از سوی دیگر، اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسی حماس، با تشکر از حمایت جمهوری اسلامی ایران از فلسطین، گفت: «با وجود تداوم جنایات وحشیانه و نسلکشی رژیم صهیونیستی علیه مردم فلسطین در منطقه فلسطین، نوار غزه و کرانه باختری، مقاومت و مردم فلسطین همچنان قوی و استوارند.»
هنیه همچنین تاکید کرد: «بیتالمقدس و مسجدالاقصی محور اصلی مسئله فلسطیناند و روز قدس امسال با توجه به تهدیدهای روزافزون رژیم صهیونیستی به یاد امام خمینی است و امیدواریم روز قدس امسال روزی تاریخی برای حمایت از فلسطین و مسجدالاقصی باشد.»
این چهره رسمی دیدار هنیه است اما چهره واقعی او در گفتوگو با سردار سرتیپ کاظمی، فرمانده اطلاعات سپاه قدس، اصغر حجازی، سرلشکر باقری و سرلشکر سلامی نمایان شد که خواستار آن شد که رهبر جمهوری اسلامی با انتقال موقت تعدادی از همکاران او به ایران تا زمانی که اسرائیل در مقابل آمریکا متعهد شود جان آنها را به خطر نیندازد، موافقت کند.
هنیه به قالیباف از تخریب نظام اجتماعی غزه گلایه کرد و نیاز این بخش به متخصصان روانشناسی و جامعهشناسی ایرانی و عرب را برای برگزاری دورههایی برای التیام زخمهای مردمش از طریق ارتباط و برگزاری سخنرانیها و سمینارهای ویدیویی مستقیم از طریق شبکههای خصوصی ایرانی در غزه یادآور شد.
او در دیدار با دریادار علی اکبر احمدیان بر سر مسائل اصولی از جمله پرهیز از هرگونه رویارویی با اسرائیل بدون مشورت و هماهنگی با جمهوری اسلامی و بهرهبرداری از فضای همدلی بینالمللی با ملت فلسطین به توافق رسید.
رهبر سازمان جهاد اسلامی، بر خلاف هنیه که سرش را بالا گرفته بود، به عنوان یک نیازمند پول و مهربانی به تهران آمد. به قول یکی از دوستان نویسنده فلسطینی، میزان تمجید او نهتنها از خامنهای، بلکه از قاآنی، کاظمی، باقری و امیرعبداللهیان نیز شرمآور بود.
هنیه و نخاله تهران را با وعده و وعید و دعوتی محدود برای حضور در روز قدس ترک گفتند و جمهوری اسلامی مطمئن بود با توصیههایش به هنیه و نخاله، مصونیتش را در برابر حملات اسرائیل تضمین کرده است اما به فاصله چند روز، سنگینترین ضربت بر پیکر نظامیامنیتیاش در بولوار مزه دمشق فرود آمد.
فاجعه در بولوار مزه
۱۷ کشته از جمله هفت نظامی از سپاه، دو تکنیسین پهپاد، سه سوری و دو افغان از جمله کشتهشدگان حمله دوشنبه عصر اسرائیل بودند.
محمدرضا زاهدی، یکی از فرماندهان نیروی قدس سپاه پاسداران، از نظر رتبه و اهمیت در صدر کشتگان بود که به عماد مغنیه و احمد کاظمی و قاسم سلیمانی پیوست.
سردار محمدرضا زاهدی (معروف به حسن مهدوی) ۲۰ آبان ۱۳۳۹ در اصفهان به دنیا آمد و در سال ۱۳۵۹ عضو سپاه شد. او در دوران جنگ با عراق از فرماندهان میانی سپاه بود و به مدت سه سال فرماندهی لشکر ۴۴ قمربنی هاشم را بر عهده داشت. در سوریه همه در خدمت زاهدی بودند. در ایران نیز بین سالهای ۱۳۸۴ تا ۱۳۸۷ زاهدی فرماندهی نیروی زمینی سپاه را بر عهده داشت و شایع بود که طرح کشتن سردار احمد کاظمی، فرمانده نیروی زمینی سپاه، را او به دستور خامنهای به اجرا در آورد و مزدش هم جانشینی او بود. زاهدی از سال ۱۳۸۴ تا ۱۳۸۵ فرمانده قرارگاه ثارالله شد و به «قصاب جوانان» شهرت یافت و سپس به معاونت فرماندهی کل سپاه ارتقا یافت. او از سال ۱۳۸۷ تا ۱۳۹۵ در سپاه قدس خدمت کرد و فرمانده لشکر قدس شاخه سوریه و لبنان بود.
علاوه بر زاهدی، فهرست کشتهشدگان از این قرار بودند:
ــ سردار محمدهادی حاجرحیمی، معاون سردار زاهدی که پیش از این معاون هماهنگکننده سپاه قدس بود. او جانشین فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سوریه و همراه همیشگی او در کنار حسن ارلو، سفیر رژیم در نیمچه دولت عبدالملک حوثی و… بود.
ــ سعید علیدادی، سرگرد سپاه قدس از واحدهای کوماندویی
ــ سرتیپ حاج رضا موسوی
ــ حسین اماناللهی (ابو امیر)
اینها اعضای تیم ضربت سپاه قدس تحت فرماندهی سپاه قدس بودند که اسرائیل در دمشق آنها را کشت.
زاهدی و همکارانش در جنگ ۳۳ روزه حزبالله با اسرائیل آموزش و سازماندهی نیروهای امنیتی حزبالله، جهاد و نقشهبرداری از مناطق درگیری را بر عهده داشتند. در آمدوشدهای زاهدی بین سوریه لبنان و عراق، او شهلایی و محمد هادی حاج رحیمی را به یمن فرستاد که به سبب موفقیتهایش در یمن، در بازگشت به سوریه درجه سرتیپ کاملی و مدال مقاومت را گرفت.
انتقال وابستگی نظامی و نمایندگی امنیتی رژیم به ساختمان کنسولگری در کنار ساختمان سفارت، با هدف امنیت بیشتر و تامین پوشش انجام شد و زاهدی بعد از قتل شماری از معاونانش در خانههای تیمی شام و بیروت در حملات اسرائیل، برای جلساتش در دمشق با اسماعیل قاآنی، فرمانده سپاه قدس، به ساختمان کنسولگری بین سفارت جمهوری اسلامی و سفارت کانادا نقل مکان کرد. در روز انفجار در ساعت ۲ بعدازظهر هم با دریافت گزارش سفر اسماعیل هنیه و نخاله به تهران، با معاونان و فرماندهانش مذاکرات مهمی را دنبال میکرد.
زاهدی به عنوان وابسته نظامی از ۱۸ ماه پیش معمولا ملاقاتهایش را در ساختمان کنسولگری برگزار میکرد و پس از حملات اسرائیل در دسامبر ۲۰۲۳، به طور کامل با تیمش به کنسولگری اسبابکشی کرد.
آیا «نایب امام زمان» اسرائیل و خاک بلاد یهود را با دو سوت به توبره خواهد کشید؟ ۴۵ سال پیش از کربلا میخواستند به قدس بروند، حالا از غزه. خمینی ایران را به ورطه جنگی هولناک انداخت و جانشینش ایران را به ورطه هلاکت کشاند. همینجا بعد از ۷ اکتبر نوشتم که اسرائیل سر مار را در غزه ، سر افعی را در جنوب لبنان و سر اژدها را در تهران هدف قرار داده است. به قول مفسر رژیم در صداوسیما، «اسرائیل هم مرد است و هم نامرد. به تهدیدهایش مردانه و با نامردی عمل میکند و ما فقط حرف میزنیم».
صمیمانهترین تبریکات خود را به مناسبت روز جهانی زن به زنانی تقدیم میکنم که با از خود گذشتگی و فداکاری، جامعه ما را به سوی دموکراسی و سکولاریسم هدایت میکنند. جنبش انقلابی ژن ژیان آزادی با قتل حکومتی ژینا، روند بازگشتناپذیر تغییر و تحول را در کشورمان رقم زده است. بدنبال آن، نیکا، سارینا، حدیث، اسرا، آرمیتا و از طرف دیگر پیام سپیده رشنو با گفتن “پدر زندان رفتنم ننگ نیست” و شعار دادن رویا حشمتی در زیر ضربههای شلاق، و صحهگذاشتن جهان براهمیت مبارزات زنان با برنده شدن جایزه صلح نوبل توسط نرگس محمدی و ادامه مبارزات زنان در کشور، حاوی این پیام است که نیروی تغییر از پای نایستاده و نخواهد ایستاد. ایران ما را نسلی تغییرمیدهد که اهل عمل است و مماشات را نمیداند، در رویا نیست و خود را با جوانان دنیا در یک سطح میبیند، مانیفست زندگی نرمال این نسل توسط شروین و توماج نوشته شده است.
جنبش انقلابی زن زندگی آزادی، بهعنوان یک چشمانداز پویا و تحولآفرین مطرح است. این جنبش باعث ظهور آرمانهای زنانهتر شده است. زنان اکنون به دنبال حقوق و آزادیهای بیشتر و مشارکت فعال در تصمیم گیریهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی هستند. همانطور که در فرانسه، حق سقط جنین در قانون اساسی بهرسمیت شناخته شد، زنان ایرانی نیز باید صاحب این حق بشوند. همانطور در جهان، زنان حق انتخاب نوع پوشش خود را دارند، زنان ایرانی نیز باید از این حق برخوردار شوند، همانطور حق برابر تحصیل و اشتغال در جاهای دیگر برای زنان برسمیت شناخته شده است، حکومت حق ندارد قیم زنان در این عرصه شود.
با برشمردن ویژگیهای انقلاب ژینا، یعنی رهبری زنانه، شرکت فعال نسل زد، غیر ایدئولوژیک بودن آن، عمومی شدن و جهانی شدن آن و نتیجتا ایجاد یک انقلاب فرهنگی عمیق در تار و پود جامعه را فراهم کرده است. ادامه مبارزات زنان و جوانان و عدم شرکت فعال مردم در انتخابات اخیر، زمینهساز یک فرصت تاریخی دیگر برای گرفتن تصمیم نهایی است. به جرأت میگویم اگر جهان بخواهد از تأثیر اسلام سیاسی رژیم رهایی یابد، تنها راه موجود، حمایت از جنبش زن زندگی آزادی است تا به انقلاب واقعی یعنی براندازی حکومت اسلامی در ایران منجر شود تا دستاوردهای دموکراتیک که نتیجه قرنها مبارزه در جهان بوده است، بتواند ادامه پیدا کند. بگذارید ما زنان این بار تاریخ را بنویسیم، اگر در سال ۱۳۵۷، اسلام سیاسی رهبری اعتراضات مردم را در دست گرفت، در سال ۱۴۰۲ شمسی، جنبش انقلابی ژینا، با شعار زن زندگی آزادی، گورستان اسلام سیاسی را در ایران بنا نهاده و میرود تا تاریخ از آن به عنوان اولین انقلاب زنانه یاد کند. همین امروز قلم را بر داریم و بنویسیم…
۸ مارس ۲۰۲۴
ناهید حسینی- لندن