بررسی رویدادها با هوشنگ کردستانی: بخش بیست و دو
کرونا، مدیریت، دین و دگرگونی ساختاری جهان/جلال ایجادی
کرونا، فراتر از جنگ جهانی دوم، تمام جهان را مورد حمله قرار داده است. این بحران بهداشتی منجر به مرگ شمار گسترده ای از شهروندان جهان شده و همه دولتها و دانشمندان و پزشکان جهان را به چالش بیسابقه ای کشیده است. این جنگ ویروسی بر تمام جهان آسیب وارد ساخته و اثرات عمیقی بجای میگذارد.
«مدیریت» دینی در ایران
تاریخ ایران دردناکترین دوره خود را تجربه میکند. اگر جنگ های تجاوزی مانند حمله اسکندر و عرب و مغول بعنوان عوامل تخریب از بیرون تلقی کنیم، حکومتگری داخلی در برخی شرایط نیز یک عامل مخرب مهیب بوده که توانها و ثروتها و انسانها را به نابودی کشانده است. به کارنامه جمهوری اسلامی نگاهی بیاندازیم. در چهل سالی که گذشت چین به دومین قدرت اقتصادی جهان تبدیل شد، کره جنوبی به دهمین قدرت اقتصادی تبدیل شد، آمریکا با شرکتهای دیجیتالی به یک هژمونی تکنولوژیکی بیسابقه دست می یابد، تمام کشورهای اروپای شرقی به دمکراسی میرسند، رژیم آپارتاید در آفریقای جنوبی نابود میشود، پیشرفت های عظیمی در جراحی قلب و مغز و نیز در مقابله با سرطان انجام مییابد، تکنولوژی های غیرفسیلی و پاک در جهان گسترش مییابد، تکنولوژی های هوشمند با الگوریتم های نیرومند در مدیریت اقتصاد و جامعه و جهان هستی وارد عمل شده اند، بهترین دانشگاه ها در آمریکا و انگلستان و ژاپن و چین و آلمان و فرانسه و کانادا متمرکز شده اند، بیشترین جایزه نوبل ادبیات و دانش های تجربی به آمریکا و انگلستان و آلمان و فرانسه و ژاپن و اتریش و سوئیس و لهستان تعلق گرفت، و صدها رویداد چشمگیر و بزرگ اتفاق افتاده است.
حال در این چهل سالی که گذشت در جامعه ایران چه رویدادهایی انجام گرفت؟ ثروتهای اقتصادی چپاول شد، محیط زیست و منابع طبیعی ایران ضربه عظیمی خورد، مدارس و دانشگاه ها بیش از پیش مذهبی شد، تعداد امامزاده ها بشدت افزایش یافت، تعداد آخوند و بودجه آنها رشد یافت، فقر در جامعه فراگیر شد، میزان کتاب خوان تقلیل پیدا کرد، جوانان زیادی ایران را ترک کردند، فشار ضد زن افزایش یافت، بموازات رشد ساختمانهای بزرگ فساد و زمین خواری عمومیت یافت، ارزشهای معنوی فروریخت، آخوندها بر سیاست و اقتصاد و آموزش و فرهنگ غلبه یافتند، بحران سیاسی در منطقه رشد کرد، پول ایران برای رشد جریانهای اسلامی تروریستی و متعصب شیعه به هدر رفت، تهدید علیه جامعه ایران و شکنندگی درون جامعه افزایش یافت، استرس و اضطراب جامعه دامنه یافت، ایران در جهان منزوی گشت، ایران با روسیه و چین روابط بازرگانی و رانتی وسیع برقرار کرد و به آنها امتیازهای بیسابقه داد، قرارداد برجام با غرب شکست خورد، فروش نفت ایران در بازار جهانی به بن بست کشیده شد، حوزه های گندیده شیعه بر سیاست و بر زندگی خصوصی بخش مهمی از ایرانیان غالب شد، کروناویرس با پنهانکاری حکومت دینی و با کمک نظام اعتقادی دینی آیت الله ها و آخوندها بر بخش بزرگی از جامعه غلبه یافت.
ریشه آغازین کروناویروس در مقیاس جهانی، شاید در تخریب اقلیمی و تخریب در طبیعت جهان و نبود یک سیاست نیرومند بهداشتی باشد. ولی بناگزیر در کشورهای گوناگون با عوامل محلی و بومی رشد تند و کند داشته است. رشد کروناویروس در ایران ناشی از تبهکاری و حماقت دینی حاکمان و همه سلسله مراتب مذهبی میباشد. آخوندیسم با طمع اقتصادی شرکت ماهان باندهای خود، با جهالت خرافه گری مذهبی خود، با سرداران فاسد سپاه خود، با حوزه های دینی ضد خرد خود و با دولتیان و روسای بی لیاقت ریز و درشت خود، این ویروس را به جان ملت انداخت. دستگاه مذهبی قم و «دانشگاه المصطفی» مسئول انتقاد ویروس از چین به ایران میباشند. دستگاه شیعه در کشتار ایرانیان مسئول است. ادامه حکومت اسلامی جز سلطه گری اسلامی و تباهی ایران چیز دیگری نیست. خامنه ای و دیگر سران حکومتی از همان ابتدا شروع به نفی کردند و کرونا را همچون «توطئه» آمریکا تبلیغ نمودند.
در ایران مدیریت حکومتی موجود نیست. در ایران سیاست دولت فاجعه آمیز و خرافه گرا بوده است. نفی اپیدمی و خطر آن برای جمعیت، پنهانکاری آماری و اطلاعاتی، مخالفت با قرنطینه مراکز مذهبی و نفی قرنطینه شهر قم و شهر تهران، دعوت به دعا و ضدیت با دانش پزشکی، تناقض گوئی و عقب نشینی از جمله مشخصات سیاست حکومتی است. در ایران، خامنه ای خرافی و تبهکار مردم را به دعا خواندن تشویق میکند و تئوری توطئه جنگ باکتری را مطرح میکند، روحانی مخفی شده است و وزیر بهداشت به دروغگوئی ادامه میدهد. در ایران مردم ما رها شده اند، امکانات پزشکی لازم موجود نیست و فقط حساسیت و شانس و شعور خود مردم و نیز تلاش پزشکان و پرستاران دلسوز به یاری آنها میرسد. مدیریت دینی ایران یک فاجعه است. دین اسلام در طول تاریخ ایران نقش مخرب داشته است و این بار ما شاهد هستیم که چگونه عوامل دینی، زمینه رشد مرگ مردم را فراهم می سازند. همه امامزاده های شفا دهنده به کانون مرگ تبدیل میشوند و آیت الله ها با تشویق دعا برای شفا، مردم را در برابر مرگ خلع سلاح می نمایند. نادانی و خرافه پرستی مخرب خردگرایی بوده و انسانها را به نادان ترین افراد تبدیل میکند و آنها را همچون برده به حرم های رضا و معصومه و عبدالعظیم و جمکران می کشاند. این بردگان به حاملان مرگ تبدیل میشوند و کل جامعه را در مسیر هلاکت بزرگ قرار میدهند. هر چند که تجربه و فاجعه اپیدمی کنونی بروشنی به زنجیریان نشان میدهد که اسلام و قرآن و شیعه گری و امامزاده ها جز فلاکت و تیره روزی حاصل دیگری ندارند و نشان میدهد که این سلسله مراتب خرافات هیچ شفایی برای زندگان و مردگان نمی تواند داشته باشد، ولی برده برده میماند تا زمانی که خرد و شجاعت و روشنایی در روان او رخنه نکرده است.
تجربه مدیریت کرونا در کشورهای دیگر
مارسل موس انسان شناس معروف صحبت از مقوله ای چون «داده اجتماعی کامل» میکند. این داده همچون پدیده ای است که تمام جنبه ها را در خود جمع کرده است. کرونا ویروس همین «داده» و پدیده اجتماعی کامل است که کمبوها و ویژگی های یک جامعه و یک سیاست را درخود منعکس میسازد. در هریک از جوامع ویروس کرونا چگونه بوجود آمد و چگونه عمل کرد و آسیب ها چگونه ارزیابی میشود و چگونه مورد مدیریت قرار گرفت؟
در کشورهای گوناگون مبارزه مدیریتی علیه کرونا ادامه دارد. بظاهر چین با یک سیاست محکم قرنطینه و درمان گسترده به نقطه محار رسیده است. هرچند ما اطلاع دقیقی راجع به منشا پیدایش این ویروس در چین را نداریم و باحتمال قوی دولت چین در ابتدا مخفی کاری نمود و به سازمان بهداشت جهانی دروغ گفت، ولی مسئولان دولتی در مرحله بعد اقدام های محکم مدیریتی انجام دادند و نظام پزشکی چین موثر عمل نمود. در کره جنوبی حرکت ویروس از یک فرقه مذهبی پروتستانی شروع شد ولی با سرعت دولت وارد عمل شد و مردم با انضباط خود اپیدمی را مهار کردند. در آمریکا سیاست های نفی گرایانه پرزیدنت ترامپ اثر منفی بجا گذاشت و بیشتر نگرانی ترامپ در مورد شرکت بوئینگ بود تا سلامتی مردم. در گام بعدی، با توجه به دشواری فزاینده بوئینگ دولت پنجاه میلیارد دلار کمک نقدی اعلام کرد. البته در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ مبلغ ۱۵ میلیارد و در بحران ۲۰۰۹ مبلغ ۸۰ میلیارد دلار به شرکت ها و بویژه جنرال موتورز داده شده بود. با توجه به تنگنای اقتصادی مردم دولت تصمیم گرفت مبلغ ۲۵۰ میلیارد به خانواده ها کمک کند. افزون بر آن دولت دریافت ۳۰۰ میلیارد دلار از محل مالیات را به عقب می اندازد. بالاخره آمریکا در مقابله با کرونا، بودجه ای بیش از ۸ میلیارد بسیج میکند. در فرانسه کرونا ویرس در شرق فرانسه در محل برگزاری مراسم مذهبی شروع شد و به سرعت به مناطق نزدیک پاریس رسید و سپس به همه پخش شد. دولت به همکاری فشرده متخصصان پزشکی سیاست بهداشتی را متناسب با پیشروی هدایت نمود. پس از اقدامهای دوره اول و دوم، مرحله سوم در فرانسه آغاز شد. در این مرحله با آمار واقعی و سیستم خبرگزاری دولتی و آماده باش بیمارستانها و امداد پزشکی ارتش، بسیج عمومی اعلام شد و اوضاع زیر کنترل قرار گرفت.
بدنبال بسته شدن کودکستانها و مدارس و دانشگاهها، دولت اعلام کرد تمام مراکز هنری و فرهنگی، تمام رستورانها و کافه ها و هتلها نیز بسته می شوند. دولت با نظر مثبت ستاد مشورتی پزشکی و احزاب اپوزیسیون دور اول انتخابات شهرداری ها را سامان داد و در تمام محل های رای گیری بدون ازدحام نفر به نفر افراد وارد شده و هر کس با مواد ضدعفونی قبل و بعد از رای، دست های خود را پاک کرده و با قلم خود دفتر انتخاباتی را امضا می کرد. اعضای هر شعبه انتخاباتی بدون دست زدن به کارت انتخاباتی و کارت ملی، فقط با نگاه کردن اسناد، شهروندان را برای رای دادن راهنمایی میکردند. ایمانوئل مکرون رئیس جمهوری که بطور منظم در باره بیماری و سیاست دولتی در قبال آن ابراز نظر کرده بود، سیاست جدید دولت و محدودیت های اجتماعی و اقتصادی را اعلام کرد و سپس وزیر اقتصاد بدنبال دیدار با صاحبان شرکتهای مواد خوراکی و فروشگاههای بزرگ غذایی، مطرح کرد که سازماندهی توزیع مواد خوراکی بشکل عادی ادامه یافته و کشور هیچ مسئله ای ندارد و شهروندان نباید نگران کمبود مواد خوراکی باشند.
بدین ترتیب بر اساس این تصمیم دولتی بمدت یک ماه رستورانها بسته شدند. در این بخش اقتصادی، نزدیک دو میلیون از کارکنان بنگاههای خوراکی و هتلها بصورت موقت بیکار شدند و البته این افراد با کمک های مالی دولتی دارای پوشش خواهند بود. روشن است که در جامعه فرانسه یک هراس بزرگ وجود دارد ولی حضور مسئولان سیاسی درجه اول و نیز اطلاع رسانی منظم پزشکی و دولتی، از التهاب جامعه کاسته و اعتماد متقابل در جامعه وجود دارد. اکثریت مردم سیاستهای دولتی را مورد تائید قرار می دهند و همه بر این نظرند که اولویت کشور سلامتی و بهداشت مردم و نجات بخش حساس جمعیت از مرگ است. در ادامه همین سیاست دولت فرانسه از ۱۷ مارس بسیج عمومی اعلام کرد: برای مهار کردن بیماری، هرگونه آمد و رفت در خیابان فقط با اجازه ممکن است، کارکنان شرکتها فقط با کار مجازی از دور فعالیت خواهند داشت، دولت هیچ شرکتی را به حال خود رها نمیکند و متعهد میشود مبلغ ۳۰۰ میلیارد یورو برای بدهی بانکی و مالیات و هزینه های اصلی ماند برق و آب و شوفاژ و کرایه به شرکتها کمک کند، کارکنان و کارگران در «بیکاری تکنیکی» قرار گرفته و درآمد خود را حفظ کرده تا مورد ضربه اقتصادی قرار نگیرند. این موارد جنبه هایی از مدیریت در فرانسه است و مسئله مرکزی مهار اپیدمی و تامین امنیت و کاهش ضربه های مالی به اقتصاد کشور است. در فرانسه حمایت دولت از اقتصاد و جامعه یک پدیده جدید نیست، این سیاست متکی به نگرش کنیزیانیسم و منطق دولت رفاه است. این امر تناقضی با اقتصاد بازار ندارد و در شرایط حساس و تنگناهای بزرگ مانند زمان جنگ یا اپیدمی، دولت به مداخله پرداخته و با «رگولاسیون» تنظیمی و معتدل به اقدام های بهبودی و تشویقی و امنیتی به نفع جامعه دست میزند.
این بیماری در سطح دنیا یک رکود اقتصادی در پی خواهد داشت ولی از نظر دولت فرانسه اثرات این ضربه را باید محدود کرد و باید مانع ورشکستگی شرکت ها شد و به این خاطر حمایت دولتی یک ضرورت است و همکاری اتحادیه اروپا در زمینه پزشکی و سیاسی و اقتصادی برای مهار اپیدمی کاملن توجیه شده است.
چگونه رفتار کنیم؟
در ایران، در فرانسه و در جهان پاندمی کرونا به جنگ خود ادامه میدهد. چاره چیست؟ در مقابله با کرونا، تنها دانش پزشکی، سیاست های مسئولانه نهادهای بهداشت جهانی، سیاست های بهداشتی و پیشگیرانه دولت ها و برخورد مسئولانه شهروندان جهان، چاره کار است.
چند نکته مهم را در نظر بگیریم:
یکم، از تئوری توطئه باید پرهیز کرد. مدافعان تئوری توطئه چه میگویند؟ آنها میگویند عده ای در نقطه ای در جهان توطئه نموده تا رقبای سرمایه داری جهانی را در دشواری قرار دهند و بازار مصرف دارو را فعال کنند. آنها می گویند یک قدرت دولتی بطرز آگاهانه ولی مخفیانه، این اپیدمی را بوجود آورده و پخش کرده تا واکنش های بعدی مردم را بررسی کند. این افسانه سازی های غیرمسئولانه با واقعیت ربطی ندارد و عاملان آن ناتوان از بررسی ریشه اپیدمی هستند و بیشتر اخلالگر هستند. تئوری توطئه با مشخصه تردید و توطئه تعریف شده و از نیروهای پنهانی و غیبی و جاسوسی تصمیم گیرنده، حرف میزنند. نفی گامهای انسان روی کره ماه، تخریب دو برج دوقلو آمریکا توسط سیا، کرونا ساخته دولت، از جمله افسانه سازی های طرفداران تئوری توطئه میباشند. اپیدمی کرونا دلایل علمی دارد و متخصصان نتیجه بررسی خود را انتشار خواهند داد. تخریب های زیست محیطی، آلودگی های صنعتی، افزایش ویروس های جدید و جهش های ویروسی، نبود سیاست های بهداشتی درست، نظام تغذیه آلوده در برخی نقاط جهان، خوردن موش و خفاش و غیره در برخی جوامع، نبود بودجه پژوهشی کافی برای پیشگیری های لازم، از جمله عوامل تولید اپیدمی های خطرناک است.
دوم، مدیریت سیاسی با مدیریت بهداشتی در همکاری تنگاتنگ باید باشند. در حال حاضر در اروپا و در چین این امر در دستور کار است. در فرانسه رئیس جمهور پیوسته با متخصصان پزشکی تبادل نظر کرده و تصمیم سیاسی را متکی به تشخیص علمی مینماید و افزون برآن دولت فرانسه اعلام کرد اولویت اساسی سلامتی و نجات شهروندان است و تمام هزینه های مالی را می پذیرد. فرانسه به لحاظ مدیریت سیاسی خود و از آنجا که مانند سایر کشورها دارای ذخیره پولی و قدرت اقتصادی است، بدون تردید وارد عمل شده و مدیریت سیاسی و مالی را به مدیریت بهداشتی پیوند میزند. دولت اسلامی ایران در درماندگی و پریشانی و خرافه غوطه ور است و آخوندها با تبلیغات خود تلاش میکنند تا با خرافه های اسلامی مردم را فلج کنند و در کار پزشکان و پرستاران مداخله مخرب کنند. نهادهای بهداشتی جهانی باید در امورد داخلی ایران وارد شوند و جلوی گسترش فاجعه را بگیرند. افزون برآن فساد مالی و عدم شفافیت نظام حاکم و غارت ثروت کشور توسط اقتصاد بنیادی سپاه و آستان قدس، هرگونه مداخله جدی بنفع مردم را ناممکن میسازد. بیمارستان ها بودجه لازم را ندارند، پرستاران از حقوق مناسب برخوردار نیستند و جامعه نمیداند که آمار واقعی بیماران و جان باختگان چقدر است.
سوم، ما شهروندان جهان باید مسئولانه عمل کنیم، به مسائل و رهمنودهای بهداشتی کاملن توجه کنیم، با ماسک حرکت کنیم، ارتباط های خود را محدود کنیم، روحیات همدیگر را تقویت کنیم، بدام مذهب و خرافه و آخوند و ایدئولوگ دینی نیافتیم، در انتظار آسمان و الله و امام زمان و مسیح نباشیم، بدام تئوری های توطئه چپ های سرگشته و یا مذهبیون خرافاتی نیافتیم، از شعارهای تهیجی و دروغین ضد «سرمایه داری» یا ضد «امریکایی» پرهیز کنیم، تاکید کنیم که ارزش انسانها و سلامتی آنها بالاتر از ارزش مالی است، ارزشهای اخلاقی اتیک و همبستگی انسانی را توسعه دهیم، دارای انظباط بهداشتی باشیم، از شبکه های اجتماعی برای اخبار واقعی و طنز استفاده کنیم، مقاله های علمی را منتشر کنیم، روحیه خود را نیرومند نگاه داریم، در خانه هایمان کار فرهنگی و هنری کنیم و کتاب بخوانیم، جشن نوروز را از یاد نبریم، رباعیات خیام را با هم دیگر بخوانیم. بشریت با دانش خود بر کرونا پیروز خواهد شد.
نتایج بزرگ برای جهان قرن بیست و یکم
این اپیدمی بطور جدی سازماندهی اقتصاد جهانی را به پرسش میکشاند. این بحران بهداشتی در صورت تداوم خود عادتهای زیادی را می تواند تغییر دهد. ولی این تغییر پایدار باشد یا نباشد، برای سازمان دهندگان اقتصاد جهان درس آموز است. لیبرالیسم اقتصادی و دولتها دوباره به سازماندهی گلوبالیزاسیون و جهانی شدن اقتصاد دست میزنند. تقسیم کار جهانی، مدل حمل و نقل مواد اولیه و کالاها، تولید به قیمت ارزان نیروی کار و مواد و دسترسی به بازار از این پس بطرز جدی قابل فکر هستند. وقتی ما با تمرکز ۲۵۰۰ کارخانه داروسازی در چین روبروهستیم و بازیگران اقتصادی اروپایی این تقسیم کار را پذیرفتند. ولی امروز اروپا بناآگاه درمی یابد که فاقد استقلال داروئی خود است و یک اپیدمی در چین توزیع دارو در اروپا را مختل میکند. در فرانسه فقط چهار کارخانه تولید ماسک میکنند و سایر کشورهای اروپایی تولید ماسک ندارند بلکه عمده ماسکها در چین تولید میشود. بنابراین در شرایط حاد بحران بهداشتی و با توجه به سیستم حمل و نقل بهم ریخته بناگزیر جامعه اروپایی با بحران شدیدتر مواجه میگردد. این اپیدمی سیاست تولیدی در جهان را در معرض تغییرات گسترده قرار میدهد. طی چهل سال اخیر اقتصاد جهان به ساختار جدیدی تحول یافت. در سالهای هفتاد میلادی جهان باعتبار ربات ها و سیستم های کامپیوتری مدرن شده و این الگو مهارت های وسیعی را کهنه ساخت و لایه های اجتماعی گسترده ای را از مدار اقتصاد و جامعه حرفه ای و شغلی خارج ساخت. سپس از سالهای ۲۰۰۰ میلادی با گسترش مدل های دیجیتالی و مکانیسم های مالی مجازی و مدیریت دیجیتالی بنگاهها و تولید دیجیتالی و خدمات دیجیتالی تغییرات ساختاری سترگی بوقوع پیوست و اقتصاد نوظهور دیجیتالی متولد شد. امروز با موج ناشی از کرونا، اقتصاد جهانی شکل جدیدی خواهد یافت و به ابعاد مجازی و دیجیتالی خود بعد جدید و بیسابقه ای میدهد.
با بیماری خطرناک کرونا در بسیاری از کشورها مانند فرانسه و کشورهای دیگر مدارس بسته شدند و در دانشگاه همه کلاسها برای همه استادان متوقف میشود. این تصمیم یک نقطه گردش بزرگ برای سیستم دانشگاهی است. یکم اینکه ما نمیدانیم این بحران چه زمانی پایان مییابد. دوم، این رویداد تمام سازماندهی کلاس ها و امتحانات و جلسه های پداگوژیکی را به زیرسئوال می برد. سوم، تمام دانشجویان نگران امتحان ها و پایان سال تحصیلی هستند و میخواهند درسها ادامه یابد. چهارم، تمام پروژه های پژوهشی سازماندهی دیگری می طلبد. پنجم، شیوه تدریس ما چه بسا کاملن باید تغییر کند زیرا ما در عصر تلاطم زیست محیطی، گرمایش زمین، ویروس های ناشناخته جدید، برآمد تکنولوژی جدید، روحیات متغییر جوانان، خستگی ناشی از وسائل حمل و نقل عمومی و غیره هستیم. همیشه استاد در برابر دانشجو درس داده است و این حالت بسیار جالب و آموزنده و مورد توجه دانشجو بوده است و حال در ادامه تحولات آموزشی دوران اخیر، یک ویروس خطرناک کل نظام آموزشی را به پرسش میکشد. ما با یک گسست آموزشی بیسابقه روبرو هستیم. آموزش های مجازی و اینترنتی و دیجیتالی دو دهه است که آغاز شده است ولی این بار آموزش دیجیتای شتاب پیدا میکند و این روش تدریس یک انقلاب اموزشی تولید میکند و تمام مدارس و دانشگاهها را فرا میگیرد و تمام حرفه های شغلی و شیوه های آموزشی را بشدت متحول خواهد کرد. فعالیت پزشکی و فعالیت روزنامه نگاران و فعالیت رسانه ها و فعالیتهای مهندسی و توزیع مواد خوراکی و بسیاری فعالیتهای دیگر با نظام دیجیتالی پیوند محکم خواهند خورد. بنایراین الگوی کارخانه ها و سازمانهای اقتصادی و گردهم آیی های تولیدی و جمع تولیدکنندگان و ساختارهای عمودی بطرز گسترده میتوانند متحول شوند.
این اپیدمی جهانی مدیریت بهداشت را بشکل بیسابقه به یک امر جهانی تبدیل کرد. همکاری و تبادل نظر و مدیریت مشترک بهداشت توسط سیاستمداران و مسئولان کشورهای گوناگون یک امر ضروری است. کار اطلاعاتی و هماهنگی سازمان بهداشت جهانی لازم است ولی این سازمان قادر به مدیریت فاجعه های بزرگ و تند نیست. دولت ها باید با سرعت عمل کرده و بودجه های لازم را با سرعت فراهم آورند. ستاد جهانی پزشکی برای مشورت و تدبیرهای جهانی بهداشتی و پزشکی یک امر استراتژیک است. اپبدمی هایی مانند کرونا و سرطان، بخاطر درهم فرورفتگی اقتصاد جهانی و ویرانگری های زیست محیطی چاره جهانی می طلبد. تلاش های سازمان ملل باید ساختمان محکمتری پیدا کند و هماهنگی سیاستهای کشوری را در یک مرکز قدرتمند جمع کند. بحرانهای بهداشتی جهانی که بشریت به خطر می اندازد و بنابراین باید فکر کرد چگونه در برابر مخفی کاریهای کشورها ایستاد و چگونه بودجه لازم را در نظر گرفت. سیاست پیشگیرانه سازمان بهداشت جهانی باید جنبه اجباری پیدا کند.
با وقوع این اپیدمی جهانی ما باید نتایج سیاسی و جامعه شناختی و روانشناسانه را به بررسی بکشانیم. سیاست ناسیونالیستی ناکارآ بوده و قادر نیست سلامتی انسان را در جهانی باز و پرارتباط و پرخطر تامین کند. جوامع به لحاظ جهانی شدن اقتصاد و ارتباط های گوناگون و سیالیت انسانی و کالایی یک کلیت «تودرتو» را تشکیل میدهند. کل جهان یک «پدیده اجتماعی کامل» است. جوامع علیرغم اختلافاتشان با یکدیگر نزدیک میشوند و خطرها را به یکدیگر انتقال میدهند. استرس جهانی در ذهن و رفتار مردم بیسابقه است. استرس و اضطراب کرونا در همه کشورهای جهان سایه انداخته است. این بحران یک جنگ روانی و نگرانی بزرگ روانی بوجود آورده و شادی و مناسبات انسانی و مستقیم را از آنها سلب کرده است. بسیاری از شهروندان در کشورها و شهرهای زیر قرنطینه از هم می گریزند و فرصت گفتگو ندارند و لبخندهای خود را از دست داده اند. یک درد عمومی آنها را به یکدیگر نزدیک ساخته ولی ترس و نگرانی افراد را منفرد و ایزوله نموده است. در برخی شهرها ساعت هشت شب مردم در پنجره حاضر شده و ترانه میخوانند و حمایت خود را از پرستاران و پزشکان ابراز میکنند و همه در قرنطینه خانگی هستند. حال چگونه میتوان از شکنندگی روانی و افسردگی روانی مردم جلوگیری نمود؟ پاتولوژی ها و ویروسها جهانی اند، روش های روانشناسانه موثر کدامند؟ انسان بر کرونا غلبه خواهد یافت ولی تاثیرات عمیق بر رفتار و روان انسان ماندگار خواهد ماند.
ما در حال تجربه یک پدیده دردناک جهانی هستیم که حتا مدل اقتصادی موجود و تقسیم کارجهانی و نیز مدیریت جامعه بشری و چگونگی مناسبات اجتماعی بین انسانها را به پرسش کشیده است. تعریف انسان امروز چیست؟ طبقه ها و لایه های اجتماعی چگونه قابل تعریف هستند؟ این ویروس همه طبقات جهان را مورد حمله قرار داده است ولی گروهبندی های اجتماعی که خود را در «حاشیه ارتباطی و قرنطینه مناسباتی» قرار داده اند شاید کمترین ضربه را خواهند خورد. حال با توجه تمرکز جمعیتی در جهان باید به الگوهای جمعیتی و مدل شهرسازی نگاه انتقادی انداخت. این اپیدمی ها جامعه را شکننده تر خواهد کرد و امنیت آنها را تهدید خواهد کرد. البته جامعه می آموزد و بر تجربه می افزاید ولی تشنج های حاد می تواند تعادل در عملکرد و دمکراسی را به فرسایش بکشد.
این ویروس جهانی است و هرچند در یک نقطه جغرافیایی مانند چین شیوع یافت ولی در جهان شرایط مناسبی برای ویروس های جدید باید باشد تا در هر نقطه ای از جهان وارد عمل شوند. طاعون ژوستینین، طاعون سیاه، آنفلوانزای اسپانیایی، آنفلوانزای آسیایی، شیوع «اچ آی وی»، ایدز، آنفلوانزای خوکی، ویروس ابولا، مورد شناسایی قرار گرفتند ولی ویروس کرونا هنوز شناسایی نشده و در آینده ویروس های خطرناک و مهیب بازهم حمله خواهند کرد. کارشناسان برآنند سرانجام بحران «ووهان» هرچه باشد، این آخرین باری نخواهد بود که نوع جدیدی از ویروس کرونا در موشها و خفاشها یا دیگر حیوانات پدید میآید و دامن انسانها را نیز میگیرد. در دو دهه گذشته، جهان با بحران شیوع گسترده ویروسهای مرگبار، از جمله ابولا و سارس، دستوپنجه نرم کرده است. آنچه مسلم است ویرانگری زیست محیطی و تخریب جنگلها و بهم خوردن اکوسیستم های طبیعی گیاهی و حیوانی و نیز آلودگی های صنعتی و تولیدی و نیز آلودگی آبها و هوا و زمین، شرایط نامساعدی بوجود میاورد که در آن خطرهای ناشی از ویروس ها دوچندان خواهد شد. ویرانگری زیست محیطی منشا بزرگی برای ویروس های جدید خواهد بود. محیط زیست را تخریب نکنیم تا بشریت امکان زندگی بهتر و بیشتر را داشته باشد.
جلال ایجادی
جامعه شناس دانشگاه فرانسه
بیماری کرونا در مصاف حاکمیت و مردم/عبدالله مهتدی
بیماری کرونا مهمترین خبر جهان شده و تا هفتهها و شاید هم ماهها بعد همین طور خواهد ماند. اگرچه به نظر میرسد در چین این بیماری تا حدودی مهار شده باشد، ولی در کشورهای دیگر مانند کره جنوبی، ایتالیا و بویژه ایران دارد بیداد میکند. به نظر میرسد که دو کشور اول با توجه به زیرساختهای قوی بهداشتی و امکانات بیشتر و دولت مسئول بتوانند این بیماری را سرانجام تحت کنترل درآورند ولی در مورد ایران همه چیز نشان از آن دارد که این بیماری میرود که ابعاد فاجعهبار پیدا کند.
اکنون مشخص شده است که از دهم بهمن ماه مقامات پزشکی و سیاسی کشور میدانستند که بیماری کرونا وارد ایران شده است ولی آن را کتمان کردند. این کتمان و حتی انکار آن به احتمال قوی برای تشویق مردم به شرکت بیشتر در راهپیمائی بیست و دوم بهمن و بویژه انتخابات دوم اسفند ماه بود. این قصور عمدی و در معرض خطر قرار دادن جان میلیونها انسان، با نسلکشی عمدی پهلو میزند و عدم صلاحیت جمهوری اسلامی برای حاکمیت را به خیرهکنندهترین نحوی به نمایش میگذارد.
شیوع بیماری کرونا محدود به ایران نیست و تلفات انسانی آن نیز همین طور. اما در ایران است که سیاست عامدانه حاکمیت و دیدگاههای ایدئولوژیک آن موجب گسترش کنترلنشده این بیماری شده و تصمیم به دروغ گفتن و گمراه کردن مردم نیز در بالاترین مراجع گرفته شده است. کاملاً ممکن است که سایر کشورها نیز در اتخاذ سیاست بهداشتی صحیح و درمان به موقع آن کوتاهیهائی کرده و یا بکنند، اما تنها کشوری که این کوتاهی مرگبار را نه بخاطر یک خطای بهداشتی و فنی بلکه به عنوان یک تصمیم سیاسی در بالاترین مراجع گرفته، ایران جمهوری اسلامی است. چه کس دیگری در دنیا حاضر است این چنین خبیثانه آش یک تراژدی بزرگ ملی را برای مردم کشور خود بپزد و نامسئولانه با جان و زندگی میلیونها نفر بازی کند؟
البته حضرات خودشان را هم از تک و تا نینداخته و ایران را شفافترین کشور در زمینه اطلاعرسانی از بیماری کرونا معرفی میکنند. کسانی که از تأمین وسائل حفاظتی حتی برای کادر و پزشکی و درمانی کشور عاجز بوده و هستند و هنوز هم نمیتوانند دستکش و ماسک و مواد ضدعفونیکننده اولیه به دست مردم و به داروخانهها و مراکز بهداشتی برسانند، از قمپز درکردن در مورد پیشنهاد کمکرسانی به چین غافل نبودند و از لودگی و مزهپراکنی و پیام دادن به زبان چینی دریغ نمیکردند.
آنها که خودشان را در پس ضخیمترین حلقههای حفاظتی قرار داده و قرنطینه کردهاند، بیاعتنا به تلفات روزانه مردم و نگرانیهای آنها، اعلام میکردند که این بیماری چندان مهم هم نیست و کافی است مردم با استمداد از امامان و بخصوص دعای هفتم صحیفه سجادیه به مقابله آن بروند. در حالی که ویروس کرونا داشت ایران را در مینوردید و بسیاری از پزشکان و کادر درمانی میدانستند و میگفتند که باید هرچه زودتر باید به اقدامات پیشگیرانه از قبیل قرنطینه و لغو تجمعات دست زد، سوداگران دین مدتها مانع از این اقدامات ضروری شده و «رئیس جمهور» مملکت اعلام میکرد که «به تعطیلی کشاندن کشور» توطئه آمریکا و استکبار جهانی است.
فرماندهان سپاه پاسداران شیوع این بیماری را راحت به «جنگ بیولوژیک» آمریکا نسبت میدهند، مقامات مذهبی اعلام میکننند که فلز ضریح حضرت معصومه در مقابل ویروس کرونا مقاوم است و پائیینتریها به ضریح لیسی میافتند. تشخیص اینکه آیا گویندگان این دروغها خودشان به آنچه میگویند باور دارند و یا صرفاً دستگاه خرافهپردازی تاریخی روحانیت برای تحمیق مردم و تحریف حقیقت این کار را میکند، دشوار است، چرا که بهراستی جهالتشان با خباثتشان همسنگ است.
این بیماری باعث شده تا همه معایب جمهوری اسلامی دست به دست هم بدهند و یک تراژدی انسانی برای مردم ایران خلق کنند: فساد و دزدی فراگیر در بالاترین سطوح، عدم صداقت و عدم شفافیت، دروغهای عمدی و گمراهکننده از طرف بالاترین مقامات، سوء مدیریت و ناکارامدی، ناتوانی و بیلیاقتی، بیمسئولیتی وبیتوجهی به زندگی و سلامت و امنیت میلیونها نفر از شهروندان، شلختگی و بیبرنامگی و ندانمکاری، خرافهپردازی و جلوگیری از روال کار صحیح علمی. آری، بیماری کرونا همه این «ویژگیهای» جمهوری اسلامی را در یک نقطه کانونی فشرده و جلوی چشم همه عیان کرد.
اما حال که با ترکیبی از جهالت و خباثت موجبات پخش گسترده این بیماری را در ایران فراهم آوردهاند، این بیماری میتواند تمام زندگی اجتماعی و سیاسی جامعه و از جمله خود حاکمیت را تحت تأثیر قرار دهد و پیامدهائی با خود داشته باشد که هنوز حتی به ذهن ما هم خطور نمیکند. به هرحال این وضعی است که دچارش شدهایم. چه باید بکنیم؟
الف. قبل از هرچیز، باید این بیماری را جدی گرفت. مردم، خانوادهها، افراد باید از خودشان مواظبت کنند. رهنمودهای بهداشتی را با دقت و پیگیرنه اجرا کنند، از دید و بازدیدهای غیرضروری خودداری کنند، در اجتماعات، از جمله نمازجمعهها، مدارس و دانشگاهها شرکت نکنند. پیشنهاد میکنم آئینهای نوروزی هم امسال برگزار نشود. بخصوص توصیه میکنم در کردستان «مرکز همکاری احزاب کرد» از مردم بخواهد که امسال هیچ نوع مراسم و تجمعات نوروزی برپا نکنند. مردم ایران دست بگریبان یکی از بزرگترین بحرانهای زندگی خود هستند. هستی و امنیت و سلامت خود را در خطر میبینند و این را به اولویت اولشان تبدیل کردهاند. ما هم باید اولویتمان همین باشد. برخورد مسئولانه، علمی و دلسوزانه باید راهنمای رفتار ما باشد. پانیک و اقدامات نسنجیده از سر وحشت، کمکی به کسی نمیکند.
ب. در این شرائط باید همبستگی روحی و عملی بین مردم را تقویت کرد. باید ابتکارات و اقدامات مردمی علمی و صحیح برای کمک به همدیگر، کمک به خانوادههای کمبضاعت، افراد آسیبپذیر و مسنترها را تشویق کرد و سازمان داد. پارهای از این اقدامات هم الآن از طرف مردم و فعالان اجتماعی و پزشکی دارد انجام میگیرد.
ج. در سطح دیگری باید قبل از هرچیز ابعاد فاجعه و ابعاد قصور جمهوری اسلامی و خطری را که از روی تصمیمات غلط برای مردم خود و مردم سراسر جهان ایجاد میکند، به جامعه بینالمللی شناساند. جهان باید بداند که ابعاد گسترش بیماری کرونا در ایران بسیار بیشتر از اینهاست، آمارهای جمهوری اسلامی غیرواقعی است، سیاستهای آن غلط است و کارامدی آن برای روبرو شدن با این بحران بشدت ضعیف است.
باید جمهوری اسلامی را وادار به پذیرش کمکهای مستقل جامعه جهانی و ورود پرسنل پزشکی و تخصصی آنها به کشور نمود. آمریکا بودجه عظیمی برای مبارزه با کرونا در ایالات متحده و کمک به سایر کشورها تصویب کرده و به ایران هم پیشنهاد کمک داده و شاید تنها کشوری است که میتواند در مقیاس بزرگ و تعیینکننده به کنترل این بیماری و جلوگیری از تبدیل آن به یک فاجعه در ایران کمک کند. ناتوانی و بیکفایتی جمهوری اسلامی در جلوگیری از یک فاجعه انسانی را باید به شورای امنیت سازمان ملل کشاند.
همه اپوزیسیون ایران و بویژه شورای مدیریت گذار باید تلاش کنند بحث بحران کرونا در ایران را به شورای امنیت بکشاند و خواستار کمک مستقل بینالمللی بشوند. جمهوری اسلامی حق ندارد مردم کشور و سلامت و جان میلیونها نفر از شهروندان خود را گروگان سیاستهای جهانستیزانه، غربستیزانه و آمریکاستیزانه خود قرار داده و ایران هم را به مرکز صدور این بیماری به سایر نقاط جهان تبدیل کند. باید تلاش کرد جامعه بینالمللی این خطر را بشناسد و در مورد آن اقدام کند. باید یک مرجع بینالمللی صاحب صلاحیت جهانی متکی به مشروعیت بینالمللی برای ارائه کمکهای درمانی و پزشکی مستقل به مردم ایران ایجاد شود.
میگویم «مستقل» و «دارای صلاحیت بینالمللی» چونکه مقامات رژیم جمهوری اسلامی عدم صلاحیت و عدم کفایت خود را برای این کار نشان دادهاند. این مرجع بینالمللی باید با جامعه پزشکی و درمانی ایران، در همکاری با آنها و از طریق آنها کار خود را به پیش ببرد و همه تلاشهای خود را برای مهار سریعتر این بیماری و نجات مردم ایران از یک فاجعه بزرگ به عمل آورد.
این بیماری نه ساخته و پرداخته رژیم است و نه در ایران آغاز شده است، اما بیکفایتی، سوء مدیریت و فساد فراگیر رژیم حاکم مانع حل شایسته این بحران است. این بیماری تا هم الآن دامن مردم را گرفته و میرود تا ابعاد بزرگتری هم پیدا کند و تمام جامعه را با سیاست و اقتصاد و معیشت و همه چیز تحت تأثیر قرار دهد.
آنچه ما نیاز داریم احساس مسئولیت اجتماعی، مراقبتهای اکید خانوادگی و فردی، تقویت همبستگی بین مردم و سازماندهی ابتکارات مردمی صحیح برای کمک به همدیگر، توأم با شناخت از خیانتهای بزرگ و نابخشودنی حاکمیت جمهوری اسلامی، در جریان قرار دادن جامعه جهانی از ناتوانی حاکمیت در مهار این تراژدی و متقاعد ساختن آن به اقدام مستقل انساندوستانه، وارد آوردن فشار داخلی و بینالمللی به این رژیم برای در پیش گرفتن سیاستهای بهداشتی درست و تن دردادن به کمکهای مستقل بینالمللی است.
اینها باید در رأس تلاشهای اپوزیسیون ایران باشد. به طور قطع رژیمی که با بیکفایتی و نادانی و سودجوئی و سوء نیت خود این بلا را سر مردم آورده، خود نباید سرپا بماند و جان سالم از این بحران بدر ببرد. اما لولائی که در شرائط کنونی وظیفه انسانی و اخلاقی ما را با کار سیاسیمان متصل و مرتبط میکند، به نظر من، اینها است.
چهار آسیب: استبداد، اسلام، کرونا، آلودگی هوا /جلال ایجادی
جامعه امروز ایران با گرفتاریها و آسیب های متعددی مواجه است. کشور ما برخلاف بسیاری از کشورهای پیشرفته، در شرایط عادی قرار ندارد تا در برابر بحران کرونا با هوشمندی عمومی و مدیریت درست و با کمترین خسارت عمل کند. بحران های ایران ساختاری هستند و هر بحران با ضربه های بزرگتری نیروها و منابع عظیمی را نابود میکند. در شرایط کنونی چهار آسیب بزرگ توان جامعه را تخریب نموده است.
استبداد
استبداد ولایت فقیهی منشا فساد عمومی در ایران است زیرا قدرت در دست یک گروه بسیار کوچک متمرکز شده است. سلطه گری آخوندهای حکومتی و حوزوی و سیستم دستچینی در انتخابات و تسلط تبهکاران در امور مملکتی و جعل و دروغ پردازی انبوه، ناشی از این استبداد دینی است. آیت الله خامنه ای بر جان و مال و زندگی هشتاد و پنج میلیون ایرانی حکم میراند و کشور را به تباهی کشانده است. تمام نهادهای نظامی و اقتصادی زیر کنترل این فرد و «بیت» او قرار دارند و تمام تصمیم گیری های کلان حکومتی و مجلسی و دولتی و قضایی به تائید او موکول میشود. او تمام کشتارهای مخالفان و شهروندان و کنشگران محیط زیست در زمین و هوا و در داخل و خارج را فرماندهی میکند. این آخوند مستبد مسئول ایجاد بحران در منطقه و تقویت تروریسم اسلامی بوده و مسئول نابودی ثروتهای میهن ماست. او مسئول پروژه خانمانسوز اتمی بوده و اقتصاد ورشکسته و رانتی و فلاکت اجتماعی مردم نتیجه سلطه او میباشد.
بقول منتسکیو استبداد بزرگترین فساد است. این فساد تباهی را در سراسر جامعه جاری میسازد و استعدادها و خلاقیت ها را نابود میکند. مجلس خبرگان و شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام، نهادهای خدمتگزار ولایت فقیه هستند و تمام تلاششان معطوف به خوشنودی آیت الله خامنه ای است. مجلس اسلامی مجموعه ای از نمایندگان مطیع و چاپلوس و رانتخوار میباشد. این نمایندگان شکرگزار ولی فقیه هستند زیرا میدانند که رانت خود را با توافق خامنه ای بدست آورده اند. تمام سرداران نظامی سپاه وابسته به دستور و اراده فرمانده کل قوا بوده و آنها تمام اقدامات مالی و امتیاز های خود را مدیون خامنه ای هستند. استبداد تمام افراد شایسته را به حاشیه میراند و فقط اشخاص چاپلوس و کارچاق کن و توطئه گر و تبهکار را دور خود جمع میکند. این رژیم استبدادی دینی در تقویت قدرت فردی مرز نمی شناسد و خامنه ای هر قدر در پیری و بیماری جلوتر میرود در لذت جوئی سرمستی آور قدرت شخصی گستاخ تر می شود.
اسلام
دین اسلام و فرهنگ قرآن منشا سقوط فرهنگی و اخلاقی در جامعه است. قرآن دارای ساختار جزمی و قطعی گرا و تعبدگرا بوده، خود را مقدس و کلام الهی دانسته، فرد را همیشه بنده تلقی کرده و مخالف را «دشمن» معرفی میکند. در اغلب سوره های قرآن انسان گناهکار معرفی شده و به مجازات سخت و دوزخ تهدید میگردد. الله همچون یک میرغضب جبار بر همه چیز نظاره میکند و غیر از مومن مطیع حامی خود، بقیه دنیا را سزاوار خشونت الهی میداند. مناسبات میان الله و انسان در قرآن، یکجانبه و عمودی است. تغییر این مناسبات اتوریته ناممکن است. قرآن و تاریخ اسلام بر اساس این محور ساختار یافته است. الله که مطلق است در ضمن دارای مشخصات سادیسمی میباشد و پیوسته خواهان سجده آدمیان است و چنانچه انسان مطیع نباشد او را به آتش می افکند.
قرآن در سوره التحریم خطاب میکند که: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَه؛ «ای کسانی که ایمان آوردهاید خود و خانواده خویش را از آتشی که هیزم آن انسانها و سنگهاست نگهدارید.». به بیان دیگر اگر به الله مومن نباشید جای شما در آتش است، آتشی که هیزم آن انسانهاست. هیچ بردباری در کار نیست، اگر اطاعت نکنید کشته میشود. عدم اطاعت از الله یعنی اعلام جنگ با الله، یعنی سرکشی نسبت به الله و بنابراین سرکشان را باید «بقتل» رساند و به دار آویخت (سوره المائده آیه ۳۳). در سوره «محمد» آیه ۴ می آید: شما مومنان چون با کافران روبرو شوید باید انها را گردن زنید. در قرآن، الله یک ستمگر قهار میباشد که تشنه خون است و آدم میکشد و از جسد و استخوان انسان برای سوزاندن دیگران استفاده میکند.
بیش از هزار آیه از شش هزار آیه های قرآنی در ستایش و همسوئی با خشونت و تبعیض است. این آیه ها منشا بدآموزی و رفتار خشونت بار و سقوط اخلاقی میباشند. متن قرآن پیوسته قتل و خشونت علیه پیروان ادیان دیگر و دیگر اندیشان را تشویق می نماید و بصراحت خواهان بردگی سکسی زن است. قرآن منشا خرافه پرستی است. آیه های متعدد قرآن در باره جن و قیامت و بهشت و دوزخ و شیطان و غیره در تناقض با خردگرایی و دانش میباشند و قرآن با تاکید روی تعبد و خرافه پرستی عقلانیت انسانی را مورد حمله قرار میدهد. قرآن و سنت اسلامی و شیعه گیری، آزادی انسان مدرن را نمی خواهند و خواهان همزیستی ارگانیک با تمدن کنونی نیستند. احادیث خط تکمیلی قرآن است. تمام احادیث و روایات جعلی اند و کشنده دانایی میباشند. آنچه که در قرآن و احادیث آمده با روایات شیعه تکمیل می شود.
شیعه گری یک نظام متشکل از روایات جعلی و خرافی است. یکی از اساسی ترین کتاب های حدیثی شیعه «کتب اربعه» میباشد. این مجموعه متشکل از «الکافی» است که توسط محمدبن یعقوب کلینی که در ۳۲۹ قمری درگذشته تنظیم شده و او تعداد ۱۶۱۹۹ حدیث گردآورده است. کتاب دیگر این مجموعه «من لایحضره الفقیه» از شیخ صدوق است که در ۳۸۱ قمری درگذشته و ۵۹۶۳ حدیث دارد. کتاب دیگر «تهذیب الاحکام» از شیخ طوسی است که در ۴۶۰ قمری درگذشته و دارای ۱۳۵۹۰ حدیث می باشد. و بالاخره کتاب «الاستیصار فیما اختلف من الاخبار» که دربرگیرنده ۵۵۱۱ حدیث میباشد. حال به این مجموعه حدیث ها و روایت ها، باید «بحار الانوار» از محمدباقر مجلسی را افزود. مجلسی که بین ۱۰۰۶ تا ۱۰۷۷ خورشیدی میزیسته و بویژه مرتبط با دربار شاه سلیمان و شاه سلطان حسین صفوی میباشد تعداد هشتاد و پنج هزار حدیث و روایت را در ۱۱۰ جلد گنجانده است. حال باید به این مجموعه جعلیات کلینی ها و مجلسی ها، تمام روایات امامان شیعه و تمام رساله های ملاباشی ها و آیت الله ها را افزود. کوهی از خزعبلات ارتجاعی که مدام توسط آخوندها و مبلغان و نواندیشان دینی و روضه خوان ها و شیخ ها و ملاها و روزنامه نگاران مذهبی و رسانه های حکومتی، تکرار شده و اثرات زهرآگین خود را بر ذهن مردم و ناخودآگاه آنها باقی گذاشته است.
حال اسلامگرایان و نیز روشنفکران و سیاسیون درمانده ماله کش مدام میگویند قرآن و مذهب را نباید مورد انتقاد قرار داد. در واقع آنها خواهان خواری انسانها و خواهان استمرار گندآب های خرافی در ذهن مردم هستند. آنها با ادعای «دفاع از مردم» در واقع خواهان ازخودبیگانگی و جهالت مردم هستند. برپایه قرآن و مذهب شیعه نادانی و خرافه در جامعه بیداد میکند. کافی است به تبلیغ خرافه گری توسط آیت الله ها و شیادان مذهبی در شبکه های اجتماعی و رسانه ها در شرایط گسترش ویروس کرونا توجه شود. این مبلغان با قرنطینه کردن حرم ها و مراکز مذهبی مخالفت میکنند، آنها میگویند باید دعا خوانند و قرآن بر سر گرفت و از فاطمه و مهدی و مادر امام دوازدهم حاجت خواست، آنها دسته های سینه زنی و زنجیر زنی ساماندهی میکنند و در برابر دوربین ها به لیس زدن ضریح امام مجعول می پردازند. نماینده خامنه ای با قرنطینه اماکن زیارتی مخالفت نموده و میگوید این تصمیم در مورد قم به دلیل عدم شناخت ساختار اصیل ایمانی است زیرا معماری حرم و نقره به کار رفته در ضریح دارای «ماده آنتی باکتریال» است. همه این خرافات با حمایت نظام جمهوری اسلامی پخش میشود.
احمد کسروی در کتاب «زندگی من» می نویسد در سال ۱۳۲۲ خورشیدی بیماری وبا در ایران توسعه یافت. در تبریز آخوندها حکم دادند تا در کوچه ها قرآن آویزان کنند و روضه خوانی ها بپا نمایند و حکم دادند تا یکی از نوه های آقامیرفتاح را سوار خر کردند و در کوچه ها گردانیدند تا مردان و زنان دست و دامنش را ببوسند تا به این ترتیب بلا دور شود. آنچه کسروی میگوید هنوز ادامه دارد و حتا در ابعاد عظیم تری در جریان است.
قرآن خواهان بردگی انسان است، شیعه گری خواهان پستی روان انسانهاست. حکومت اسلامی نیازمند بردگی انسان در برابر مذهب است زیرا مردمی که روان آزاده ندارند آسانتر زیر سلطه سیاسی ولایت فقیه قرار میگیرند.
کرونا ویروس
کرونا و اسلامگرایان حاکم چه رابطه ای با یکدیگر دارند؟ ما با اپیدمی و واگیری یک بیماری خطرناک جهانی مواجه هستیم. جهانی شدن اقتصاد و فعالیت های هواپیمایی و گردشگری جهانی و ارتباطهای متعدد میان انسانها در کشورهای گوناگون، در شرایط تعرض یک بیماری خطرناک همه انسانها را ضربه پذیر ساخته است. ویرس بیماری های شناخته شده و نیز بیماری های ناشناخته و بدون واکسن، با سرعت قربانی میگیرند. در گذشته وبا و طاعون و آنفلانزای مرغی در عرصه جغرافیای محدودی انسانها را می کشت و امروز کروناویروس از چین آغاز و سپس با سرعت در سایر کشورهای پخش می شود و تعداد فزاینده ای از مردم جهان را به اضطراب کشانده و به هلاکت میرساند. بیماری کرونا با ابعاد ناشناخته به سرعت در ایران توسعه یافته و سپس به کشورهای دیگر نیز از طریق چین و ایران انتقال یافته است.
با این بیماری، در عرصه اقتصادی افت بورس جهانی و آغاز کاهش نرخ رشد جهانی ادامه خواهد یافت. چین یک کارخانه جهانی است که با تمام جهان ارتباط دارد و تعطیلی فعالیت یک سری از کارخانه ها در چین بشکل زنجیره وار به اقتصاد و تولید درجهان تاثیر مستقیم میگذارد. بخش مهمی از داروهای مورد استفاده در جهان در چین تولید میشود. تعداد ۲۵۰۰ بنگاه تولیدی دارو در چین برای مصرف دنیاست و با کاهش و یا تعطیل این بنگاه ها جهان برخود می لرزد. تعداد کارخانه هایی که در چین قطعات خودرو تولید می کنند نقش اساسی در صنعت اتوموبیل سازی فرانسه و آلمان دارند و بحران را حس میکنند. امروز فعالیت های خدمات گمرکی، فعالیت مسافربری و کالابری شرکت های هواپیمایی، ارتباط صنایع پلاستیک، تولیدکنندگان صنایع مواد غذایی، بازار صنایع لوکس، و غیره در حالت بحرانی قرار گرفته و بسرعت با رکود مواجه خواهند شد.
در لحظه کنونی بخاطر مسئله سلامتی و بهداشت انسانها، مدیریت اقتصادی جنبه فرعی گرفته و همه کشورهایی که حس مسئولیت دارند در اقدام های پیشگیرانه و امکان سازی پزشکی و بهداشتی برای مقابله با کرونا بسیج شده اند. پخش اخبار درست و علمی، تعیین مرکزهای درمانی مناسب برای مبارزه با کرونا، قرنطینه سازی لازم، آمادگی گروه های پرستاری و پزشکی، سازماندهی حجم بزرگی از تولید ماسک، حضور متخصصان در رسانه و مقاله های علمی در مطبوعات، ساختن بیمارستان با تجهیزات پزشکی در طی چند روز، تشدید تلاش آزمایشگاهها برای کشف واکسن، همه و همه نمونه های از تلاش های بین المللی برای مهار این بیماری است.
در ایران چه میگذرد؟ شبکه های رسانه های دولتی به دروغ پردازی مشغول هستند. خطرناک بودن ویروس توسط مسئولال سیاسی حاکم در ابتدا نفی میشود. یک مشت آخوند تبهکار در رسانه ها و شبکه ها، مردم را به خرافه گری بیسابقه تشویق کرده و مردم را وامیدارند تا بجای دانش و خرد و تکنیک، به اسفند دود کردن و نذر کردن و دعاکردن و سینه زنی کردن روی بیاورند. پنهانکاری حکومتی مافیایی تشویش و نگرانی همه مردم را به اوج رسانده است. از قم شروع شد زیرا طلاب شیعه چینی در قم تمرکز دارند و شرکت ماهان سپاه پاسداران بیماری را به همه جا میگستراند. حکومت اسلامی بخاطر عدم پخش خبر درست برای حفاظت جان انسان، بخاطر خرافه پراکنی اسلامی جهت تحمیق مردم، بخاطر تشویق مردم به زیارت امامان برای «شفا» و بخاطر عدم تدارک پزشکی، مسئول توسعه واگیری بوده و نقش جنایتکارانه ایفا کرده است. در نظام آخوندی جان انسانها هیچ ارزشی ندارد.
بر اساس آمار جهانی در این بیماری حدود ۲۷۰۳ نفر جان خود را از دست داده اند و حدود ۸۰۲۴۲ نفردر جهان مبتلا شده اند. این آمار بطور مسلم ناکامل بوده زیرا بیماری در هر لحظه پیشروی دارد و یکسری از دولتها تلفات واقعی را مخفی نگه میدارند. یکی از بزرگترین عاملان مخفی کاری و جعل خبر جمهوری اسلامی است. معاون بهداشت وزارت بهداشت دوشنبه ۱۲ اسفند در مصاحبه با رسانههای داخلی اعلام کرد که در مجموع یک هزار و ۵۰۱ مورد ابتلای قطعی به کروناویروس جدید در کشور ثبت شده است. در ایران واقعیت چیست؟ واقعیت پنهان است. حکومتی که فاقد لیاقت و درایت است و حکومتی که مرکز انتشار خرافه گری است، هرگز نمی تواند این بحران را با مدیریت درست به پیش ببرد و ملت ایران یکبار دیگر هزینه سنگینی پرداخت خواهد کرد.
آلودگی هوا
جامعه ایران در شرایط کنونی نه تنها گرفتار استبداد دینی و اسلام و بیماری مهلک کرونا قرار دارد بلکه افزون برآن دستخوش آلودگی شدید هوا نیز میباشد. همه این آسیب ها با یکدیگر پیوند دارند و در یک مکانیسم سیستمیک اثرات تخریبی مهلکی بوجود می آورند.
بنا به آمار سازمان های جهانی تنها در سال ۲۰۱۷ آلودگی آب و هوا و زمین و محل کار باعث مرگ بیش از ۸ میلیون نفر در جهان شد و ۱۵% مرگ و میرهای زودرس در جهان بهعلت آلودگی هوا و آب بود. گفته میشود میانگین مرگ سالانه در اثر آلودگی هوا حدود ۷ میلیون نفر است. حال در ایران اغلب روزهای سال هوا ناسالم میباشد. براساس کیفیت هوا، شاخص سنجش هوای پاک معادل صفر تا پنجاه شروع میباشد. سپس شاخص به میزان صد تا دویست میرسد که هوای ناسالم تلقی میشود و پس از آن، شاخص سنجش تا ۳۰۰ رسیده که هوای بسیار ناسالم است و بالاخره بین ۳۰۰ تا ۵۰۰ هوای خطرناک تلقی میگردد. بر اساس مرکز پالایش هوا در ایران شاخص آلودگی ماه اسفند را روی عدد ۱۶۰ ارزیابی میکند. این میزان برای گروههای حساس جمعیتی توام با خطر است. بنابه گفته این مرکز در سال ۷۸ روز هوای ناسالم در ایران وجود دارد که در مقایسه با اروپا وضع بسیار وخیم است. هوای ناسالم و هوای خطرناک بلای جان آدمیان است.
این آلودگی در ایران ناشی از چیست؟ ایران دارای یک اقتصاد فسیلی نفتی و گازی و ذغال سنگی است. بنابراین کارخانه های تولیدی و سیستم شوفاژ های خانگی و تجاری و تمامی خودروها و کامیونها و موتورها که از مواد گازوئیلی و بنزین های خارج از استاداردهای بین المللی استفاده میکنند، مسئول آلودگی هستند. حال از زمان تشدید تحریم های جهانی و عدم خرید نفت در بازار جهانی، در ایران نفت کوره بمیزان زیادی ذخیره شده و استفاده می شود. این ماده کاملن آلوده برای گرمایش خانه و مراکز تجارتی و صنعتی به کار برده می شود و همچنین برای سوخت کامیون ها، کشتی ها و بعضی از خودرو ها مصرف میشود. تشدید آلودگی هوا در روزهای اخیر نتیجه استفاده از مازوت یا نفت کوره می باشد و این ماده بسیار آلوده کننده است و برای سلامتی انسان زیان آور میباشد. بیماری ریوی و تنگی نفس و مشکلات قلبی و سردرد و اثرات سرطانی، از جمله نتایج این آلودگی های هوا در ایران است.
حال با توجه به رشد سریع ویروس کرونا که قبل از هرکس، گروههای حساس را مورد حمله قرار میدهد و بیماران قلبی و ریوی و تنفسی را شکننده تر میکند و با توجه به تشدید آلودگی هوا در ایران، اوضاع بهداشتی و سلامتی انسانها در وضع خطرناک و بیسابقه ای قرار میگیرد. جمهوری اسلامی نه لیاقت دارد و نه دلسوزی برای مردم دارد و بنابراین مدیریت اپیدمی کرونا فاجعه آمیز است. در شرایط ویرانگری محیط زیست و افزایش گازهای سمی، حجم غلظت آلایندهها، و نیز ذرات معلق در هوا که خود نیز آلوده میباشند و در شرایط فقدان تدارکات پزشکی لازم، متاسفانه ایران دچار تلفات جانی بسیاری خواهد بود. بیماری کرونا بنابه منابع جهانی در ابتدا منشا چینی داشته ولی حکومتگران دینی نقش مهمی در اشاعه آن در ایران و منطقه داشته اند. جمهوری اسلامی با تخریب محیط زیست و عدم سرمایه گذاری لازم و بودجه کافی و مخفی کردن بیماری، نقش جنایتکارانه ایفا نموده است.
بدین ترتیب می بینیم که چگونه استبداد و اسلام و کرونا و آلودگی هوا به هم پیوسته هستند. قدرت سیاسی دینی منشا بحران های ساختاری در ایران است. با وجود چنین نظامی آسودگی و آزادی و آبادانی میسر نخواهد بود.
جلال ایجادی
جامعه شناس دانشگاه فرانسه
ناقوس مرگ اسنبداد مذهبی به صدا در آمده است/هوشنگ کردستانی
« اهورامزدا؛ این سرزمین را از دشمن، خشکسالی و دروغ دور بدارد»
داریوش بزرگ
رقم واقعی شرکت کنندگان در انتخابات مجلس فرمایشی دوم اسفند، نه چهل ودودرصد اعلام شده توسط وزارت کشورجمهوری اسلامی، بلکه طبق
برآوردهای هموطنان داخل کشور، حدودا بیست تا بیست یک درصد بوده
است.
لازم به یاد آوری است که بخشی از این رای دهندگان هم کسانی بودند که با اتوبوس از یک حوزه به حوزه ای دیگر برده میشدند، برای نشان دادن حضورجمعیت در حوزه هایی که خبرنگاران خارجی در انجاها حضور داشتند.
بدلیل پایین بودن شمار رای دهندگان که اعلام آمار آن نشان از عدم حمایت اجتماعی از رژیمی که ادعا میکرد نظام ولایت فقیه دارای پایگاه مردمی است میشد، تصمیم گرفنند که این بار نه پنجاه در صد بلکه صد درصد بر آمار رای دهندگان بیافزایند وعدد چهل و دو درصد را اعلام نمایند.
اعلام تعداد واقعی شرکت کنندگان که عددی حدود بیست تا بیست یک درصد بود نه تنها باعث سرشکستگی نظام استبداد مذهبی در افکار عمومی مردم کشورهای صاحب دمکراسی میشد، بلکه بر ترس و وحشت رهبر جمهوری اسلامی نیز دامن میزد.
همانگونه که در نوشتار پیشین اشاره شده بود «در انتخاباتی که مردم و مخالفان بر آن نظارت نداشته باشند آمارهای اعلام شده و انتخاب شدگان نمیتواند واقعی بوده باشد.»
رقم نادرست چهل ودو درصد شرکت کنندگان در رای گیری تنها میتواند مورد قبول هواداران خارجی وطرفداران ایرانی جمهوری اسلامی در خارج از کشور باشد و بس .
شمار ناچیز شرکت کنندگان در نمایش انتخابات فرمایشی نشان دهنده این واقعیت است که حدود هشتاد در صد مردم ایران با جمهوری اسلامی و نظام ولایت فقیه مخالف هستند، همچنین نمایانگرآنست که که رهبر جمهوری اسلامی نه تنها واجد پایگاه ملی ومردمی نیست، بلکه به ویژه فاقد پایگاه مذهبی است.
او دو بار از مردم دعوت کرد که اگر مخالف جمهوری اسلامی هم هستید بخاطرمنافع ایران در انتخابات شرکت نمایید. آمارها نشان می داد که این
درخواست ها کوچکترین تاثیری دراراده مردم در تحریم انتخابات نداشته است، از این رو ناچاراز موقعیت مذهبی خود استفاده کرد وفتوا داد که شرکت در انتخابات وظیفه شرعی ومذهبی است، واز مردم خواست به وظیفه شرعی خود عمل کرده، در انتخابات شرکت نمایند.
هیچ یک از این دو درخواست که از سر ناتوانی و نیاز بود تاثیری در سرنوشت و شکست دردناک انتخابات فرمایشی نکرد، ولی نشاندهنده این واقعیت بود که رهبر اسلامی فاقد پایگاه مذهبی است.
کسی که در تنها کشور شیعی مذهب جهان فاقد پایگاه مذهبی است چگونه میتواند خود را رهبر شیعیان جهان بنامد؟
بزرگترین ترین نتیجه ای که از نرفتن مردم در پای صندوق های رای گیری به دست آمد این بود که بیشتر رای دهندگانی هم که بهر دلیل ـ زور یا نیاز ویا هر دلیل دیگر ـ صدای ناقوس مرگ استبداد مذهبی را شنیدند ومتوجه شدند نظام ولایت ساقط شدنی است و آنکه پایدار میماند مردم یعنی صاحبان اصلی مملکت هستند، تردید نیست که از این پس به صف مخالفان نظام خواهند پیوست و بهتر خواهند دانست که چه زودتر از حمایت جنایت کاران و چپاولگران دست کشیده و بصف آزادیخواهانه وعاشقان ایران به بپیوندند.
نتیجه دیگر آنکه مردم فرصت یافتند در سایه همبستگی ملی بزرگ در یک حرکت آرام صدای اعتراض خود را نه تنها به گوش سردمداران جمهوری اسلامی بلکه به افکار عمومی مردم صلح دوست جهان برسانند.
بی تردید مردمی که در سایه همبستگی به این پیروزی بزرگ دست یافته اند از این پس نیزبه پیکار آزادیخواهانه خود از راه های بدور از خشونت، برای تحقق سایر خواست های انسانی و ملی خود ادامه خوهند داد و تا رسیدن به پیروزی نهایی برای برقراری فرمانروایی قانون و پایان دادن به خودکامگی از پای نخواهند نشست.
آزادی زندانیان سیاسی و لغوه حجاب اجباری از خواست های بعدی ایران دوستانی است که در انتخابات فرمایشی شرکت نکردند و با ماندن در خانه ها خشم کوبنده و مخالفت قاطع خود را با جمهوری اسلامی و نظام ولایت فقیه نشان دادند.
پاینده ایران.
هوشنگ کردستانی
۱۱ اسفند ۱۳۹۸ برابر با ۱مارس ۲۰۲۰
تاثیر کرونا بر ۴ صنف پررونق شب عید/ فروش به صفر رسید؛ چکهای برگشتی زیاد شد
رویداد۲۴ ویروس کرونا بر تمام ارکان کشور تاثیر گذاشته است. بسیاری از سازمانها تعطیل شدهاند، برخی دیگر دورکاری میکنند. دانشگاهها تعطیل شده و کسی فرزندش را به مدرسه نمیفرستد. بسیاری از مغازهها تعطیل شدهاند و آنها که باز هستند، میگویند فروششان به صفر نزدیک شده است. این وضعیت در حالی اتفاق افتاده که معمولا اسفند ماه پررونقترین شرایط اقتصادی برای کسب و کارهای خرد است.
سعید ممبینی رئیس اتاق اصناف ایران از لغو تمام فروش فوقالعادههای نوروز (نمایشگاههای بهاره) خبر داده است. در این شرایط احتمال این وجود دارد که بازار تهران نیز تعطیل شود. رویداد۲۴ در گزارش خود وضعیت چند کسب و کار را بررسی کرده و نشان داده چگونه ویروس کرونا همانگونه که سلامت جامعه را در خطر انداخته، تاثیر زیادی بر اقتصاد ایران گذاشته است.
تعداد چکهای برگشتی قنادیها زیاد میشود
علی بهره مند رییس پیشین اتحادیه قنادان به رویداد۲۴ میگوید: این اتفاق تاثیر بدی در بخش قنادیها آن هم در شب عید داشته به گونهای که تا ۶۰ درصد فروش ما کمتر از سال گذشته شده و در بعضی از روزها مغازه ما هیچ فروشی ندارد.
او میگوید: با توجه به اینکه شیرینی و خشکبار از جمله مواد غذایی هستند که با بهداشت مردم رابطه مستقیم دارد، ترس مردم از انتقال کرونا بالاست، اما از زمانی که این ویروس فراگیر شد ما اطلاعیههای زیادی منتشر کردیم تا کسبه از دستکشهای یکبار مصرف استفاده کنند و حتی کارت بانکی مشتریها را نگیرند و اجازه دهند خودشان کارت بکشند.
بهره مند میگوید: اگر شرایط به همین منوال پیش رود تعداد چکهای برگشتی شب عید بسیار بالا خواهد رفت و خیلیها ورشکست میشوند که همه امیدشان به بازار شب عید بود.
او ادامه میدهد: این اتفاق اصلا قابل مقایسه با ماه محرم و صفر و ماه رمضان نیست ما در این سه ماه هم افت فروش داریم، اما تا الان تجربه انتقال ویروس همهگیر را نداشتهایم تا بتوانیم پیش بینی درستی از وضعیت بازار بکنیم و تنها مسئلهای که مشهود است خلوتی بازار و ترس مردم از خرید شب عید است.
بهره مند میگوید: مسلما سلامتی مردم در اولویت قرار دارد و برای ما همه حائز اهمیت است و امیدواریم این بیماری نیز زودتر دست از سر مردم بردارد.
یافت آباد و بازار مبل پرنده پر نمیزند
یکی دیگر از کسب و کارهایی که در ایام عید بسیار پررونق است، مربوط به صنف مبلمان منزل است، با این حال فعالان این صنف نیز بسیار از وضعیت خود گلایه دارند. فتحی یکی از فعالین حوزه مبلمان در منطقه یافت آباد به رویداد۲۴ میگوید: وضعیت فروش بسیار بد شده از یک هفته پیش که رسانهها در مورد این بیماری مطالبی را منتشر کردند تا امروز کلا فروش ما صفر شده است.
او ادامه میدهد: در این یک هفته هیچکس در پاساژ ما فاکتور نزده و فروشی نداشتهایم و اغلب فروشندهها از جیب میخورند. اجاره مغازه ما ماهی ۳۰ میلیون تومان است من حتی اجاره مغازهام را هم ندارم بدهم و اکثر فروشندهها ضرر میدهند.
فتحی میگوید: نسبت به سال گذشته این زمان اوضاع خیلی بدتر شده هر چند از زمان شدت گرفتن تحریمها قدرت خرید مردم برای خرید مبلمان کم شده بود، اما هیچ وقت یافت آباد را این قدر خلوت ندیده بودم؛ آن هم در بازار شب عید. پیشنهاد کل کسبه این پاساژ این است که پاساژ را ببندند و مدیریت پاساژ با مشورت صاحبان مغازهها تعطیلی پاساژ را اعلام کند بهتر از این است که ضرر بدهیم.
نظافت منازل کنسل شده است
نظافت منازل از دیگر مشاغلی است که معمولا در آستانه نوروز بسیار پررونق است، با این حال در این صنف نیز، خدمات به صفر رسیده است. امین، منشی یک شرکت خدمات نظافت منزل است او به رویداد۲۴ میگوید: کلیه سفارشهای نظافت منازل ما کنسل شده و اکثرا به بعد از تعطیلات و بهبود شرایط موکول شده است.
او ادامه میدهد: نیروهای ما اغلب برای نظافت راه پلهها و شرکتها اعزام میشوند یا اگر مغازهای نیاز به جابجایی و نظافت داشته باشد میروند، اما برای منازل اصلا سفارشی نداریم.
امین میگوید: هر چند ما به نیروهای خود آموزش داده ایم تا زمان برگشتن دست و صورت خود را با آب و صابون بشویند و با الکل وسایل خود را ضدعفونی کنند، اما باز هم مردم در این روزها هیچ اطمینانی به افرادی که نمیشناسند و وارد منزلشان میشوند ندارند.
مردم از رفتن به آرایشگاهها میترسند
معمولا پررونقترین صنف در آستانه نوروز، صنف آراشگری است؛ با این حال فعالان این مشاغل نیز وضعیت مناسبی ندارند. کیانی یک آرایشگر در منطقه شرق تهران است. او در مورد وضعیت این روزهای کسب و کارش میگوید: مشتریها خیلی کم شدهاند و اصلا تعداد مراجعات برای خدمات آرایشگاه قابل مقایسه با همین زمان در سال گذشته نیست ضمن آنکه بسیاری از مشتریهایی که قبل از ماه اسفند وقت داشتند وقت خود را کنسل کردهاند.
او میگوید: از زمانی که موضوع انتشار ویروس کرونا مطرح شده مردم از اینکه به آرایشگاه بیایند وحشت دارند البته ما در آگهیهای خود این موضوع را مطرح کردهایم که کلیه وسایل خود را با الکل استریل میکنیم و صندلیها و کلیه لوازم را ضدعفونی کردهایم و در بدو ورود مشتریها باید دستهای خود را با آب و صابون بشویند و دستکش یک بار مصرف هم به آنها میدهیم تا دستشان آلوده نشود، اما باز هم ترجیح میدهند تا زمانی که شرایط از سوی رسانهها بی خطر اعلام نشده مراجعهای به آرایشگاهها نداشته باشند.
او با اشاره به اعلام هفته پرخطر از سوی وزارت بهداشت میگوید: اعتماد مردم به آرایشگاهها کم شده و، چون این کسب و کار رابطه مستقیمی با سلامتی افراد دارد مسلما از بیماری و انتقال ویروس کرونا میترسند و همین موضوع هم وضعیت اقتصادی این شغل را در این روزها تحت الشعاع قرار داده است
من و امام موسی صدر
گفتارِ چهارم
آخرین دیدار من و امام موسی صدر
پاریس ـ ۱۵ اکتبر ۲۰۱۹
هوشنگ معین زاده
آخرین دیدار من با امام موسی صدر، یک دیدار تاریخی بود. دیداری که حاصل آن، طرحی شد که به اتفاق هم تهیه کرده بودیم. اگر سازمان اطلاعات و امنیت کشور با طرح ما موافقت کرده بود، چه بسا انقلاب ۱۳۵۷ اتفاق نمیافتاد و اگر هم اتفاق میافتاد، به این شکل و با این شخصیتهائی که گردانندگان آن بودند، نبود. این که میگویند: بعضی از عناصر رژیم گذشته دانسته یا نادانسته در انقلاب ایران نقش داشتند و در ایجاد آن سهیم بودند، بیسبب نیست! با نگاهی دقیق به این مقاله، به خصوص این بخش آن، میتوان سایههائی از نقش آنانی که زمینه ساز انقلاب ۱۳۵۷ ایران بودند، را شناسائی کرد.
*******
آخرین دیدار من با امام موسی صدر زمانی بود که میخواست نتیجهٔ گفتوگوهایش را دربارهٔ مصاحبهای که با الحوادث کرده بود، و من آن را به تهران منعکس کرده بودم، بداند. او از من خواسته بود به مرکز بگویم که برای رفع سوءتفاهم دربارهٔ مصاحبهاش با الحوادث، از یک مترجم وارد به زبان عرب بخواهند که گفتههای او را ترجمه کند. وقتی نتیجهٔ درخواست خود را از من شنید که سازمان همان ترجمهٔ مترجم سفارت را قبول کرده بود، با دلتنگی از این خبر، با من به درد دل نشست. دربارهٔ بیتوجهی دولتمردان ایران به اوضاع و احوال منطقه و جهان و دشمنتراشیهای بیسبب بعضی مقامات ایران گلهها کرد و با سخنان سنجیده و منطقی خود، مرا نیز به تأثر انداخت، به خصوص این که متاسفانه جواب قانع کنندهای هم برای سخنان او نداشتم.
داستان مصاحبه آقای صدر با “سلیم لوزی” سردبیر الحوادث چیزی نبود که از دید اهل نظر پوشیده بماند. آنهائی که به زبان عرب آشنا بودند، هیچ یک سخنان او را دال بر خلیج عربی نامیدن خلیج فارس نمیدیدند، ولی کسانی که با غرضورزی این مصاحبه را به ایران فرستاده بودند، میدانستند که چرا این کار را کردهاند و برای چه منظوری سخنان او را تحریف نمودهاند.
بگذریم از این که آقای “قدر” با ترجمهٔ نادرست مصاحبه “موسی صدر” با الحوادث، آخرین میخ خود را بر تابوت نیمه جان دور کردن موسی صدر از ایران کوبید و با خیال راحت به دنبال برنامههای خود رفت که ماحصل آن محروم کردن موسی صدر از کمک سخاوتمندانهٔ پادشاه ایران به شیعیان لبنان بود.
گفتوگوی من و موسی صدر، درباره بازگردانیدنِ مخالفان به کشور
در آخرین دیداری که با “آقای صدر” داشتم، تحت تأثیر گلههای به حق وی از دولتمردان ایرانی، من هم بی پرده، حرف هائی که میباید پیش یا پس از دیدارش با پادشاه ایران، توسط مقامات سازمان به او گفته میشد که نگفته بودند، به زبان آوردم و گفتم:
– جناب صدر! همان طور که میدانید، آقای قدر پیش از این که یک دیپلمات باشد، یک افسر اطلاعاتی است و مسائل را با دید اطلاعاتی و امنیتی نگاه میکند. در این زمینه او ضمن این که با شخص پادشاه ایران در ارتباط است، با مقامات سازمان اطلاعات و امنیت کشور نیز رابطهٔ نزدیکی دارد. از اینرو، به خوبی میداند که چه ٔ میکند. در مورد رابطهٔ شما با او نیز، این خود شما هستید که بهانه به دست او دادهاید. بهانهای که نه تنها من، بلکه دست اندرکاران سازمان هم قادر نیستند کاری برای شما انجام دهند. به زبان دیگر، شما دست همه را بستهاید و کسی نمیتواند در این کشمکش از شما حمایت کند.
آقای صدر با شنیدن سخنان صریح و بی پردهٔ من، با تعجب و حیرت پرسید:
– کدام بهانه!؟
گفتم:
– نگاهی به اطراف خود و اطرافیان خود بیندازید و ببینید چه کسانی شما را احاطه کردهاند!؟ مگر نه این که همهمخالفین شاه ایران در حول و حوش شما هستند و دفتر شما محل رفت و آمد همهٔ آنهائی است که به قول خودشان با رژیم ایران مبارزه میکنند.
مگر آقایان “مصطفی چمران”، “صادق قطب زاده”، “ابوالحسن بنی صدر”، “ابراهیم یزدی”، “صادق طباطبائی” و دیگرانی که مرکز فعالیتشان لبنان و محل تجمعشان مجلس اعلی شیعیان لبنان است، دوستان شما نیستند؟! مگر شما در جریان فعالیتهای آنها نیستید؟
بعد بیآن که مجالی برای پاسخگوئی او بدهم افزودم:
– فکر میکنید ما و سازمان از این ماجراها بیاطلاع هستیم؟ فکر میکنید که آقای قدر با جمع شدن دشمنان شاه در اطراف شما، اجازه میدهد من و امثال من بتوانیم از شما دفاع و حمایت کنیم؟
سپس ادامه دادم:
– من تمام سعی خود را کردم که بتوانم رابطهٔ شما با آقای قدر را روبه راه کنم و دیدید که چندین بار هم وسائل دیدار شما را، چه در خانهٔ دوست تاجرم و چه در منزل خودم فراهم ساختم و نظرات شما را هم با حسن نیت به تهران منعکس کردم، ولی در مقابل مشکلاتی که شما دارید، نه من، بلکه هیچ کس دیگر هم قادر نیست به حمایت از شما برخیزد.
آقای صدر پس از یک سکوت طولانی شروع به صحبت کرد و گفت:
– فکر میکنید همهٔ مشکلات من با آقای سفیر مربوط به رفت و آمد این افراد به دفتر من است؟
موسی صدر و خواهر زاده اش صادق طباطبائی
گفتم:
– یقیناً! و به نظر من عمدهترین مشکل شما با ایران مربوط به ارتباطات شما با آنهائی است که به قول خودشان با حکومت شاه ایران مخالفند و با عوامل دشمنان او مانند “عبدالناصر”، “قذافی”، “صدام حسین”، “فیدل کاسترو” و کشورهای کمونیستی مانند شوروی و چین در ارتباطند. اگر تاکنون کسی این موضوع را به شما نگفته و خودتان هم متوجه نشدهاید، جای تعجب است و من حیرت میکنم!
آقای صدر گفت:
– من فکر نمیکردم رفت و آمد این اشخاص به لبنان و دفتر من، این قدر برای دولت ایران اهمیت داشته باشد، آن هم کسانی که فعالیتشان در حد چهار تا اعلامیه دادن و سخنرانی کردن و برپائی تظاهرات گاه به گاه خلاصه میشود. حالا به نظر شما چه باید بکنم؟
فرصت را غنیمت شمردم و شرح کشافی از اوضاع و احوال سیاسی و اقتصادی و ثبات حکومت ایران بیان کردم و رسیدم به این نکته که:
– مردم ایران همهٔ دست به دست هم داده و با بهره برداری از امنیت و آرامشی که شاه در مملکت به وجود آورده، مشغول سازندگی و جبران عقب ماندگی چند قرن گذشته هستند. در این میان بخشی از نیروهای جوان مملکت که در خارج به سر میبرند، تحت تأثیر القائات دشمنان ایران، از هر نوع همکاری و همیاری در سازندگی کشور کناره گرفته و با مخالفت با شخص شاه که پرچمدار سازندگی و پیشرفت و ترقی کشور است، مشغول تخطئه کردن او و روند پیشرفت مملکت هستند.
بعد هم موضوع را به اشخاصی کشاندم که در حول و حوش او پراکنده هستند و گفتم:
– نگاه کنید به وضعیت دوستانتان! مثلاً “دکتر مصطفی چمران” که مدیر مدرسهٔ حرفهای شما در صور است! مگر نه این که مملکت ما مبالغ زیادی خرج تحصیل او و امثال او کرده تا در بهترین دانشگاههای دنیا تحصیل کنند، بیاموزند، برگردنند و به مردم و مملکت خود خدمت کنند!؟ و آنها به جای برگشت به مملکت خود و شرکت در سازندگی آن، اینجا و آنجا نشستهاند و مشغول توطئه چینی علیه کشورِ خود هستند.
“دکتر مصطفی چمران” مدیریت مدرسهٔ حرفهای شما را بر عهده دارد، کاری که هیچ ربطی به رشتهٔ تحصیلی او ندارد. در حالی که آقای “چمران” در پوشش مدیریت مدرسهٔ حرفهای شما، پایگاه ارتباط مخالفین ایران با سازمانهای تروریستی فلسطینی و غیره است. این اوست که فراهم کنندهٔ امکانات لازم برای مخالفین ایران در جهت دیدن دورههای آموزش جنگهای چریکی علیه ایران است. بیشک مسئولین اطلاعاتی ایران، مانند آقای “قدر” شما را هم که او را در پناه خود گرفتهاید، مقصر میشمارند و حق هم دارند. البته دکتر چمران تنها ایرانی نیست که علیه پیشرفت و ترقی کشور خود، تحت تأثیر بیگانگان فعالیت میکند، دوستان دیگر شما مانند، “صادق قطب زاده”، “ابوالحسن بنی صدر”، “ابراهیم یزدی”، “صادق طباطبائی” و غیره هم هر یک دانسته و یا نادانسته از کشورهای خاصی خط میگیرند و هدف همهٔ آنها هم در قالب ایجاد دمکراسی در ایران، بر هم زدن ثبات و امنیت کشور و ممانعت از پیشرفت و ترقی ایران است.
“آقای صدر” در مقابل سخنان منطقی من گفت:
– دوست عزیز، هر یک از این اشخاصی که نام بردید، اگر به ایران برگردند، دستگیر و زندانی و شکنجه و چه بسا محکوم به اعدام میشوند.
گفتم:
– درست میگوئید جناب صدر! وقتی “آقای چمران” برای آموزش جنگهای چریکی، همراه تنی چند از دانشجویان به مصر زمان “عبدالناصر” میرود، دیگری با جمعی راهی چین “مائو” میشوند و گروه بعدی به کوبای “فیدل کاسترو” و یا سازمانهای تروریستی فلسطینی میروند، میخواستید دولت ایران که همهٔ این فریب خوردهها را تحت نظر دارد، آنها را رها کند و بگذارد هر کاری که دشمنان ایران به آنان دیکته میکنند عملی سازند؟
شما اگر در رأس دولت ایران بودید، چنین اجازهای به آنها میداید؟ به کسانی که در کشورهای دشمن ایران آموزش چریکی ببینند و برای براندازی حکومت کشورشان توطئه چینی کنند؟ مسلماً نه! کاری که دولت ایران میکند، کاری است که هر دولت دیگر با این گونه افراد انجام میدهد و فرقی هم نمیکند که آنها در یک کشور آزاد و دمکرات باشند و یا یک کشور غیر آزاد و غیر دمکرات، همهٔ دولتها موظفند جلوی توطئه و تحریکات دشمنان کشورشان را بگیرند.
گفتوگویمان در این باره به درازا کشید. عاقبت گفتم:
– قصد من از باز کردن این موضوع آن بود که بگویم “آقای قدر” به عنوان یک افسر اطلاعاتی میداند چگونه از این نقاط ضعف شما استفاده کند و رابطهٔ شما را با ایران به هم بزند.
گفت:
– تکلیف چیست؟ در مقابل ایشان چه باید کرد؟
گفتم:
– ساده است! بیائید و خود شما پیشقدم شوید! به عنوان یک شخصیت مذهبی و یک مصلح دینی آنها را به ایران برگردانید. برگردند به کشورشان تا مانند بسیاری دیگر در سازندگی و آبادانی مملکت خود شریک شوند. در آن صورت، تحت شرایطی ممکن است از مجازات آنها نیز صرفنظر شود، با این کار، شما هم این جماعت را که عاطل و باطل در کشورهای دیگر پراکنده هستند، به سرزمین مادری خود بر میگردانید و هم به عنون یک مصلح خیراندیش دینی مورد حمایت و پشتیبانی دولت مقتدر شیعهٔ جهان قرار میگیرید.
“آقای صدر” مدتی سکوت کرد و به من هم فرصت داد که در سکوت او کلی از این برنامه سخن بگویم و مزایای آن را برای او و کسانی که گرد او جمع شده بودند، بیان کنم. تا این که سکوت خود را شکست و گفت:
– با توضیحاتی که دادید، در همین فرصت کوتاه به نظرم رسید که نظر مصلحانهٔ شما کاملاً درست است و من هم با این طرز فکر موافقام. منتهی باید با کمک هم این مسأله را به سرانجام برسانیم، زیرا من به تنهائی قادر به انجام آن نیستم. بعد هم همان طور که خودتان گفتید، باید تضمین لازم و کافی برای این آقایان بگیریم که آگر آماده برگشت به ایران و دست برداشتن از فعالیتهای سیاسی شدند، دستگیر و زندانی و شکنجه نشوند.
سپس گفت:
– تنها و بزرگترین شانس ما در این برنامه آن است که دکتر چمران که آدمی منطقی و اصولی است، در اینجاست و ما میتوانیم به راحتی با او به گفتوگو بنشینیم و به توافق برسیم. اگر او را که تئوریسین ملی مذهبیها محسوب میشود و مورد احترام سایر گروهها هم هست، بتوانیم با این برنامه همراه کنیم، همراهی بقیه کسانی که نام بردید، آسان خواهد بود. برای شروع هم من میتوانم از جنبه معنوی و اخلاقی با او صحبت و وی را قانع کنم. اما از جنبههای دیگر و چگونگی انجام کار، شما باید با او صحبت کنید.
گفتم:
– با کمال میل من این کار را خواهم کرد.
“آقای صدر” پرسید:
– کی میخواهید کار را شروع کنیم؟
گفتم:
– اجازه بدهید من قبلاً موضوع را با تهران در میان بگذارم و موافقت آنها را بگیرم، بعد شروع کنیم.
“آقای صدر” با تعجب پرسید:
– مگر این برنامه خواستهٔ تهران نبود؟
گفتم:
– خیر! این ایده و نظر من است. در واقع این من هستم که میخواهم با این برنامه اتهامی که به شما میزنند، از گردنتان بردارم. علاوه بر این با این کار میخواهم بهانهٔ بزرگ “آقای قدر” در دشمنی با شما را هم از دست او بگیرم. وقتی مطمئن شوم که با این برنامه موافقت کردند، تضمین کافی برای دوستان شما را هم خواهم گرفت.
“آقای صدر” نگاه قدرشناسانهای به من انداخت و گفت:
– تشکر میکنم آقای معین زاده! فکر میکردم که این برنامه از طرف تهران رسیده است و افزود: هر موقع موافقت تهران را گرفتید، به من خبر بدهید که شروع کنیم.
با گرفتن موافقت آقای صدر با برنامهام، با خوشحالی برخاستم تا به سفارت برگردم. زیرا، در آن روزها من هم مانند بسیاری از دست اندرکاران مملکت ناظر و شاهد پیکهائی بودم که از ایران به نقاط مختلف جهان اعزام میشدند که با ایرانیان سرشناس و معروف در سرتاسر جهان تماس بگیرند و آنها را برای بازگشت به ایران و شرکت در سازندگی مملکت دعوت کنند. نمونهٔ آن دکتر “هوشنگ نهاوندی” بود که در دعوت ایرانیان تحصیلکرده برای بازگشت به ایران بسیار تلاش میکرد. با توجه به این که، داستان پیشنهاد من به “آقای صدر” نیز در همین راستا بود. کاری که من به فکر انجامش بودم، برگرداندن مخالفین سرشناس رژیم ایران بود که سالیان دراز با حمایت و پشتیبانی کشورهای استعماری و کمک دشمنان ایران، مانند “عبدالناصر” و “قذافی” و غیره بزرگترین صدمات را به مملکت ما زده بودند.
اگر تهران با این برنامه موافقت میکرد و اجازه میداد که این آقایان به ایران برگردند و هر یک در رشته تحصیلی و تخصصیِ خود به کار گماره شوند، بیآن که آنها را دستگیر و زندانی و بازجوئی کنند، کلی از مشکلات سیاسی مملکت حل میشد و در سطح جهانی نیز کلی از کنفدراسیون بازیها، تشکیل انجمنهای اسلامی، همین طور چریک بازی و غیره نیز انجام نمیگرفت و حکومت هم بیشتر به مشکلات خود میپرداخت.
با تشکر از “آقای صدر” در همراهی ایشان با برنامهٔ پیشنهادیام، با او خداحافظی کردم و او مرا تا درب دفترش بدرقه کرد و گفت: منتظر شنیدن خبر از جانب شما هستم.
خمینی در نجف
بازگرداندنِ خمینی به ایران
دفتر “آقای صدر” در مجلس اعلای شیعیان لبنان، در طبقهٔ اول بود و من پس از خروج از دفتر ایشان، چند پله پائین نرفته بودم که ایشان از نو از دفترشان بیرون آمدند و مرا صدا زدند و گفتند: آقای معین زاده، لطفاً چند دقیقه تشریف بیارید بالا. و من برگشتم و پلهها را طی کردم و به طبقهٔ اول رسیدم. ایشان مجدداً مرا به دفتر خود دعوت و صندلی جلوی میزش را به من تعارف کرد و روبه روی من نشست و گفت:
– با تشکر مجدد از حسن ظن شما، برای این که برنامه پیشنهادیتان بهتر مورد پذیرش تهران قرار بگیرد، من حاضرم کار دیگری را هم در این راستا انجام دهم. کاری که میدانم چقدر به سود مملکت ایران خواهد بود! در ضمن برنامهٔ شما را هم پر بارتر خواهد کرد.
آقای صدر بعد از توضیحات کوتاهی دربارهٔ حرکتهای روحانیون در گذشته گفت:
– اگر تهران موافقت بکند، من حاضرم با همین برنامه، خمینی را هم به ایران بفرستم، با این شرط که از او تعهد بگیریم که هیچ گونه فعالیت سیاسی نکند. برود قم و به کار مرجعیت خود مشغول شود. در این صورت یکی از بزرگترین مخالفین مذهبی شاه، دست از مخالفت برخواهد داشت و به این ترتیب، تلاشهای دیگر روحانیون مخالف در داخل و خارج از کشور نیز برچیده خواهد شد.
پیشنهاد غیره منتظره “آقای صدر” و توضیحاتی که در باره مزایای پیشنهاد خود داد، علاوه این که مرا حیرتزده کرد، در عین حال نیز پی به رابطهٔ او با خمینی نیز بردم. متوجه شدم که “آقای صدر” هم میخواست یکی از روحانیون مخالف و سرشناس شاه را از صحنه سیاسی ایران بیرون کند!
با شنیدن پیشنهاد بسیار جالب و ارزندهٔ او، از حسن نیتشان سپاسگزاری نمودم و برخاستم و آنجا را ترک کردم، در حالی که از شادی چنین موقعیتی، آنچنان در هیجان بودم که قابل توصیف نیست. به سفارت برگشتم، به اتاق خود رفتم و بیکمترین تاخیری، شروع به نوشتن گزارش این ملاقات و گفتوگوهایمان کردم و در پایان هم پیشنهاد “موسی صدر” را به تفصیل شرح دادم.
گزارشم را با تجزیه تحلیل دقیق و تحلیل مفصلی از مزایای پیشنهاد من و پذیرفتن و همکاری کردن با آن از جانب “آقای صدر” به پایان بردم و آن را با خوشحالی و دنیائی از امید به ایران ارسال کردم. امیدم این بود که در تهران مسئولین مربوطه با توجه به اهمیت موضوع، آن را عمیقاً بررسی و در اسرع وقت به عرض مقامات مربوطه و چه بسا پادشاه ایران برسانند. تا با تصویب آن، بتوانیم یکی از برنامههای استثنائی سازمان اطلاعات و امنیت کشور را به مرحلهٔ اجرا در آوریم.
در برشمردن امتیازات این برنامه چندین صفحه مطلب نوشته و به مقامات مربوطه یادآور شده بودم که اگر بتوانیم این برنامه را پیاده کنیم، بخش بزرگی از سازمانهای مخالف را خنثی و کسانی را که با کمک بیگانگان در صدد سرنگونی حکومت ایران هستند، از صحنه خارج خواهیم کرد.
در آن زمان، بیشتر مخالفین شاه در احزاب چپ سنتی و گروههای وابسته به آنها گرد آمده بودند. سازمانهای دانشجوئی هم که تحت عنوان کنفدراسیون دانشجویان فعالیت میکردند با انجمنهای اسلامی، اعضاء جبهه ملی، نهضت آزادی و غیره بخش دیگر مخالفین را تشکیل میدادند.
روحانیون به صورت مستقل فعالیت سیاسی چندانی نداشتند. فقط بعدها با هماهنگی با نهضت آزادی در انجمنهای اسلامی وارد فعالیت سیاسی شدند.
گفتنی است که حرکت خشونت بار فدائیان اسلام که یک سازمان افراطی تروریستی بود، در یک برهه از زمان، درست در تب و تاب ملی شدن نفت، وارد بازیهای سیاسی ایران شده بودند. آنها پس از گرد و غبار خشونتباری که در کوران ملی شدن نفت به راه انداختند، ماموریتشان به پایان رسید و از میان رفتند. بگذریم از این که بازماندگان دست چندم این حرکت، پس از انقلاب ۵۷ به دروغ ادعا کردند که همیشه در صحنهٔ سیاست ایران حضور داشتند و نمادشان نیز “خمینی” بود که در تبعیدگاه نجف به سر میبرد.
با اوضاع و احوال مخالفین رژیم ایران، اگر مرکز با اجرای برنامهٔ ارائه شده ما موافقت میکرد، به راحتی میتوانستیم هم کنفدراسیون دانشجویان را که بزرگترین نیروی بیرونی مخالفین محسوب میشد، از حرکت باز داریم و هم طرفداران نهضت آزادی، جبههٔ ملی و سازمانهای مذهبی را از صحنه خارج کنیم.
روحانیونی هم که به دنبال بوی کباب بودند، با کنار رفتن خمینی که رهبر نمادین مذهبیون بود، دنبال کسب و کار مذهبی خود میرفتند. و در نتیجه جنب و جوش مخالفین در خارج از کشور فروکش میکرد و کشورهای بیگانه هم نمیتوانستند از این افراد بهره برداری و از دولت ایران هم به بهانه کنترل آنها باج خواهی کنند.
گزارش من درباره مزایای این برنامه آن قدر حساب شده و دقیق و مستند بود که فکر میکردم هیچ کس نمیتواند با آن، مخالفت کند. دلخوشیام هم این بود که با این کار ارتباط “موسی صدر” با ایران هم ترمیم میشود و دشمنی آقای “قدر” با او نیز کاهش مییابد.
دریغ و دردا! که گزارش من به سازمان رفت و یک هفته و دو هفته منتظر پاسخ ماندم و خبری واصل نشد. آقای “صدر” هم که مدام تلفن میزد و از من جویای پاسخ تهران میشد، کم کم دچار یأس و نا امیدی شد و لذا، برای پیگیری موضوع ، با تقاضای چند روز مرخصی به ایران رفتم که حضوراً مسأله را دنبال کنم.
یک پاسخ کوتاه: نه! به یک برنامهی سرنوشت ساز!
در ایران، با مقام ارشد امنیت داخلی که پروندهٔ موسی صدر، خمینی و دیگرانی که در گزارش مربوطه از آنها نام برده شده بود، بر عهدهٔ او بود، ملاقات کردم و در باره برنامهٔ بازگرداندن مخالفین به ایران از ایشان جویا شدم، و او با بیتفاوتی و بیاهمیت جلوه دادن طرح ما، گفت:
– با این برنامه موافق نیستیم، هر یک از این آقایان اگر خواستند! به ایران بیایند، در بدو ورود، دستگیر شده، مورد بازجوئی قرار خواهند گرفت تا شرح تمام فعالیتهای خود و ارتباطشان را بدهند، و ما بر اساس فعالیت آنها در بارهشان اقدام خواهیم کرد! و….
در پاسخ گفتم:
– این آقایان خودشان تقاضای برگشت به ایران را نکردهاند، من این برنامه را برای خنثی کردن فعالیتهای آنها در خارج از کشور تهیه کردهام و با کمک آقای “صدر” میخواهیم آنها را به ایران برگردانیم. بعد هم وقتی این آقایان تعهد دادند که دیگر فعالیت سیاسی نکنند، پس از ورودشان به ایران در اختیار شما هستند و به مرور زمان، میتوان همهٔ این اطلاعات مورد نیاز را از آنها گرفت و افزودم: بگذارید بیایند، دستشان از خارج کوتاه شود و بعد، همهٔ آنها در مملکت و در اختیار ما هستند. با یک روز و دو روز، یک ماه و چند ماه تاخیر، فرقی در اصل قضیه نخواهد کرد و ما میتوانیم هم از شر مخالفت آنان رها شویم، و هم به موقع آنان را تخلیهٔ اطلاعاتی کنیم.
با همهٔ توضیحاتی که دادم، ایشان زیر بار منطق و استدلال من نرفت و با بازگشت آنها به صورتی که پیشنهاد شده بود، مخالفت نمود! و گذاشت که حضرات در خارج از کشور بمانند و مورد بهره برداری کسانی قرار بگیرند که قصد اضمحلال کشورمان را داشتند.
برنامهٔ پیشنهادی من، مربوط به اداره کل سوم (امنیت داخلی) بود. در آن زمان، فکر نمیکردم که مقامات این اداره با آشنائی به سوابق افرادی که از آنها نام برده بودم، با برنامهٔ بازگرداندنشان مخالفت کنند. واقعیت این است که مقام ارشد امنیت داخلی که من با او گفتوگو کردم، با همهٔ سابقهٔ خوب خود در سازمان، نمیبایستی به تنهائی در بارهٔ چنین برنامهٔ کلانی تصمیم گیرنده باشد. من او را متهم نمیکنم که با سوء نیت این کار را کرد، ولی همان طور که پیشاپیش در همین یاداشتها مطرح کردهام، این امر، یکی از اشکالات عمدهٔ سازمان اطلاعات و امنیت ایران بود. به این معنا که حتی در یک امر مهمی مثل برنامهای که ما ارائه داده بودیم، یک شخص به تنهائی تصمیم گیرنده بود. و ما نتیجهٔ این گونه تصمیمگیریهای فردی را در انقلاب ۵۷ مشاهده کردیم!
نگاهی به نام کسانی که آن روز، من و آقای صدر، درصدد فرستادنشان به ایران بودیم، نشان دهندهی آن است که آنها گردانندگان اصلی انقلاب۵۷ ایران بودند!
و خمینی تنها یکی از آنها بود.
برداشت نادرست من!
من پس از دیداری که با مقام مسئول اداره کل سوم داشتم و نظر منفی او دربارهٔ برنامه بازگرداندن رهبران مخالف به کشور را شنیدم، در برداشتم نسبت به صلاحیت و کاردانی مقامات ارشد سازمان بیش از پیش به شک و تردید افتادم و در بارهٔ آنان خود را با دو دیدگاه رو به رو دیدم: نخست این که این مقامات، دانش و معرفت کافی و صلاحیت مناصبی را که احراز کرده بودند، نداشتند. دیدگاه دیگرم این بود که آنها دانش و معرفت لازم را داشتند، ولی رفتارشان یا با حب و بغض بود و یا با «سوء نیت».
در آن روز من به عنوان یک افسر جوان و خارج از هر نوع وابستگی به این و آن فقط مصالح و منافع میهنم را در نظر داشتم و در اولویت قرار میدادم. پندارم هم این بود که دیگرانی هم که در این سازمان مهم خدمت میکنند، مانند من هستند، در حالی که چنین نبود! اگر شناخت من از مقامات سازمان غیر از آن بود، شاید به طرز دیگری عمل میکردم. زیرا، من هم با بعضی از شخصیتهای مهم کشورمان آشنائی داشتم و امکان ارتباط با آنان برایم فراهم بود و به راحتی میتوانستم برنامهام را از طریق این شخصیتها، حتی به عرض پادشاه برسانم.
چراهای بیپاسخ تراژدی مصیبتبار کشورمان! چرا نتوانستیم مانع از وقوع انقلاب ۵۷ بشویم!؟
چنان که در بالا به تفصیل نوشتم، حدود پنج سال پیش از انقلاب ۱۳۵۷، به عنوان رئیس نمایندگی سازمان اطلاعات و امنیت ایران در لبنان، با جلب موافقت “امام موسی صدر”، رئیس مجلس اعلای شیعیان لبنان، طرحی تهیه کردم که با آن طرح میتوانستیم بخش بزرگی از مخالفین رژیم ایران را با این تعهد که دست از مبارزه سیاسی بردارند، به کشورمان برگردانیم. اما، اداره کل سوم، سازمان اطلاعات و امنیت کشور، با طرح ما مخالفت کرد و اجازه نداد که مخالفین رژیم ایران دست از مبارزه بر دارند و به کشورشان برگردند.
پنج سال بعد از تلاش بیثمر ما، همانهائی که ما در صدد برگرداندنشان به مملکت بودیم، بازیگران اصلی انقلابی بودند که بیگانگان برای ما تدارک دیده بودند. با پیروزی آنها:«نه از تاک نشان ماند و نه از تاک نشان».
همه آنانی، که مقام امنیتی کشورمان با بازگشتشان به علل نامعلومی مخالفت کرد، به عنوان رهبران اصلی انقلاب، با هواپیمای ارفرانسی که پیش بینیهای لازم را برای به سلامت رسیدن مسافرینش کرده بودند، در میان استقبال پرشور مردم ایران، وارد مملکت شدند و مصیبت بارترین تراژدی تاریخ سرزمینمان را برپا کردند.
اما، خطای بزرگ من!
من به عنوان یک عضو کوچک حکومت ایران که وظیفه داشتم تا از وقوع حوادثی نظیر انقلاب شوم ۵۷ جلوگیری کنم، به صراحت اعتراف میکنم که در آن زمان، «من با خطای بزرگ زندگیام، که ناشی از اطمینانم به حسن نیت مقامات امنیتی کشورم بود، به نوعی به وقوع این تراژدی مصیبتبار کمک کردم». به این معنا که در آن زمان، من خواسته بودم به تنهائی سنگ بزرگ این فرصت استثنائی را به دوش بکشم و به مقصد برسانم. در حالی که در اطراف من شخصیتهائی مهمی بودند که تنها آرزویشان داشتن یک چنین فرصت و شانسی بودند که خودی نشان دهند، ولی به دستشان نمیافتاد. من میبایستی از امکانات آنها بهره میجستم و برنامهام را به ثمر میرساندم.
واقعیت این است که در یک چنین موضوع بسیار مهم و حساسی، من نه تنها به توانائیهای خودم، بلکه به صداقت مقامات سازمان نیز نبایستی اطمینان میکردم. و به جای این که بخواهم شخصاً این کار بزرگ را به ثمر برسانم، آن را با شخصیتهائی، مانند همین آقای «منصور قدر» در میان میگذاشتم و این امتیاز بزرگ و مهم را به او واگذار میکردم تا مستقیماً به عرض پادشاه برساند و موافقت او را برای اجرای این برنامه بگیرد.
من، خودم را به خاطر این خطای بزرگ، هرگز نبخشیدم. ضمن این که این را هم میدانم که در این امر مقصر اصلی من نبودم، تقصیر به گردن تصمیمگیرندگان سازمان بود که درک درستی از اهمیت این برنامه نداشتند و یا داشتند و به دلایلی که من از آن آگاه نیستم، با انجام آن مخالفت کردند.
ماجرای مخالفت سازمان با بازگرداندن مخالفین رژیم به کشور، خطائی بود که نتیجه آن را دیدیم و این همان خطا، یا ندانم کاری و یا سوء نیتی است که در تاریخ کشورمان به کرات اتفاق افتاده و ما از آن به عنوان حلقههای مفقودهٔ تاریخ سرزمینمان یاد میکنیم، مانند رفتار اطرافیان سلطان علاءالدین محمد خوارزمشاه و حمله چنگیز خان مغول به ایران و غیره! در واقع همین خطاها و ندانمکاریها و سوء نیتهاست که باعث رفتن این سلسله و آمدن آن سلسله یا رفتن این حاکم و آمدن آن فرمانروا گردیده که عواقب این جابه جائیها هم همیشه گریبان ملت ایران را گرفته.
پایان ماموریت لبنان
با عدم موافقت سازمان در برنامهٔ بازگرداندن رهبران مخالف رژیم به ایران و آگاهی “آقای قدر” از تلاشهای پنهانی من برای جلوگیری از کارهای نادرست او، رفتار مغرضانهاش نسبت به من شدت گرفت. در همین رابطه او در سفری به ایران، از “ارتشبد نصیری” خواست که مرا از تماس با “موسی صدر” ممنوع کند، به این بهانه که من تحت تأثیر آقای “صدر” هستم. لذا، به تقاضای او، سازمان به من ابلاغ کرد که ارتباطم را با “موسی صدر” قطع کنم.
با شرایطی که برایم به وجود آمده بود، دیگر بودنم در لبنان بیاثر بود. از این رو، طی نامهای از مرکز تقاضای پایان ماموریت خود را کردم که به ایران برگردم. کاری که همهٔ دوستان و آشنایانم را در مرکز به تعجب و حیرت انداخت. چرا که من با درجه سرگردی ریاست یکی از مهمترین نمایندگیهای سازمان اطلاعات و امنیت کشور را در خارج از کشور بر عهده داشتم. پیش از من همهٔ روسای نمایندگی لبنان، افسران و امیران بلند پایهٔ ارتش بودند، لذا تقاضای برکناریام از این سمت را همگی دیوانگی محض دانستند.
از عجایب روزگار این که، وقتی آقای “قدر” از تقاضای رسمی من مبنی بر برگشتم به تهران آگاه شد، به دروغ خود را به حیرتزده نشان داد. از آن تاریخ تا پذیرفته شدن خاتمهٔ خدمت من در لبنان که مدتی به درازا کشید، بدون استثناء نه هر روز، بلکه هفتهای چند روز در ساعت ناهار مرا همراه خود به رزیدانس سفیر میبرد تا با هم ناهار بخوریم و مدام هم از من میخواست که از برگشت به ایران منصرف شوم که البته من زیر بار نرفتم، زیرا میدانستم که خدمت صادقانه با او غیر ممکن است.
در میهمانی که او برای برگشت من به تهران ترتیب داد، از من خواست که لیست میهمانانی که علاقمند بودم در مراسمی که به مناسبت پایان ماموریت من در لبنان برگزار میشد، حضور داشته باشند را، خودم تهیه کنم و در اختیار منشی سفیر قرار دهم تا از طرف او دعوت شوند.
در شب میهمانی وقتی آقای “قدر” میهمانانی را که برای بدرقه من به سفارت آمده بودند، دید، به حیرت افتاد و با تعجب از من پرسید: همهٔ اینها از دوستان تو هستند!؟ زیرا تعداد زیادی از شخصیتهای آن روز لبنان همراه همسرانشان در این میهماتی حضور پیدا کرده بودند تا با من وداع کنند.
موضوع بسیار به یاد ماندنیِ این میهمانی هم این بود که آقای “سالیوان” مدیر و ناظم «امریکن انترناشینال کالج – بیروت» که در زمان خدمت من در لبنان بیشترین تعداد دانش آموز را داشت، در موقع خداحافظی با آقای “قدر” با عصبانیت به او گفت:
– آقای سفیر! میدانید شما به ماموریت چه کسی در لبنان پایان دادید؟ من در طول چندین سالی که مدیریت این کالج را بر عهده دارم، تنها دیپلمات خارجی که از کشورهای آسیائی با کالج تماس دائم داشت، ایشان بود، شما او را با چه کسی میخواهید عوض کنید؟ به جای او چه کسی را خواهید آورد که مثل او به فکر مشکلات دانشجویان ایرانی باشد و به کار آنان برسد ؟ و….
دیدار موسی صدر با شاپور بهرامی، سفیر ایران در مصر
موضوع دیگری که در رابطهٔ من و آقایان “قدر” و “صدر” اتفاق افتاد، ترتیبی بود که من برای دیدار آقای “صدر” با آقای “شاهپور بهرامی”، سفیر ایران در مصر دادم.
در اواخر سال ۱۹۷۷ من و دوست لبنانیام به اتفاق همسرانمان از طریق مصر- قاهره، عازم ایتالیا بودیم، که از تصادف روزگار در زمان اقامت ما در قاهر، آقای “صدر” نیز در مصر بود و هر دو نیز در هتل شرایتون قاهره اقامت داشتیم. در این سفر دوست لبنانی من با توجه به آشنائیاش با آقای “صدر”، وقتی او را در هتل میبیند و ایشان را از حضور من در قاهره مطلع میکند، آقای صدر اظهار علاقه مینماید که مرا ببیند. اما من به دلایلی حاضر به این دیدار نشدم، در عوض با دوست عزیزم، زنده یاد “نوذر رزم آرا “که در آن زمان رئیس نمایندگی ساواک در مصر بود، صحبت کردم و خواهش کردم که ترتیبی بدهد که آقای “صدر” دیداری با جناب “شاهپور بهرامی” که سفیر ایران در مصر بودند، داشته باشد. قصدم از این کار، این بود که شاید با موقعیت خوبی که “شاهپور بهرامی” پیش شاه داشت، بتواند نظرات آِقای “صدر” را بدون سانسور به آگاهی پادشاه برساند که چنین هم شد.
ملاقات “شاهپور بهرامی” با آقای “موسی صدر” انجام گرفت و آقای سفیر، گزارش مفصلی از این ملاقات تهیه و به وزارت خارجه ارسال داشت که توسط زنده یاد “خلعتبری”، وزیر خارجه به شرف عرض میرسد. پادشاه هم با توجه به موضوعاتی که دکتر “شاهپور بهرامی” مطرح کرده بود، دستور میدهد که وزارت خارجه باسازمان اطلاعات و امنیت کشور کمیسیونی تشکیل دهند و به این موضوع رسیدگی کنند.
کمیسیون در وزارت خارجه تشکیل میشود. دکتر “خلعتبری” وزیر خارجه و آقای “منوچهر ظلی” معاون ایشان که قبلاً در سمت سفیر ایران در لبنان خدمت کرده و با امور این کشور و به ویژه شخص آقای “صدر” آشنائی داشت و ارتشبد “نعمت الله نصیری” رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور و آقای “پرویز ثابتی” مدیر کل اداره سوم در آن کمیسیون شرکت میکنند. در آن جلسه بدون توجه به محتوای گزارش سفیر ایران در قاهره، مقامات امنیتی عنوان میکنند که موضوع لبنان و موسی صدر به امنیت کشور مربوط است و بهتر است وزارت خارجه در این مورد دخالت نکند. به عبارتی، نه اهمیتی به دستور پادشاه میدهند که از دو نهاد مهم سیاسی کشور، وزارت خارجه و سازمان امنیت خواسته بود که بنشینند، بررسی کنند و ببینند با گزارش سفیر ایران در مصر چه باید کرد! و نه توجهی به محتوای گزارش سفیر ایران میکنند. بیشک دلیل اصلی اظهارات مقامات امنیتی، همانا حضور مخالفین شاه در اطراف آقای “صدر” بود که شخصیتهای عالیرتبه وزارت خارجه وادار به سکوت و پذیرفتن نظر سازمان امنیت شدند.
با این که من در آن جلسه نبودم و از گفتوگوی شرکت کنندگان فقط با واسطهٔ این و آن جسته و گریخته مطالبی را شنیده بودم، اشاره مقامات سازمان همان موضوعاتی بود که من به استناد آنها، آقای “صدر” را راضی به همکاری برای باز گرداندن مخالفین شاه از جمله “چمران”، “قطب زاده”، “بنی صدر”، “یزدی” و “طباطبائی” کرده بودم که آقای “صدر” هم “خمینی” را به لیست من اضافه کرده بود. ولی سازمان به دلایلی(!)آن را نپذیرفت و به اطلاع پادشاه هم نرساند.
حاصل آن که، برنامهٔ من که در آن برهه از زمان به نظرم راه حلی برای رفع مشکلات آقای “موسی صدر” بود، بینتیجه به پایان رسد و آخرین تیر من نیز برای ممانعت از بیتدبیری آقای “قدر” به سنگ خورد. در حالی که پس از انقلاب ۵۷ و دیدن شخصیتهائی که بازیگران اصلی انقلاب بودند، تازه پی به اهمیت برنامهام بردم که اگر در آن سال کذائی سازمان اطلاعات و امنیت کشور، اندکی هوشمندی به خرج داده و با پیشبینی اوضاع و احوال سیاست جهانی آشنائی داشت، با اجرای همین برنامهٔ یکی از کارمندان جوانش، ممکن بود بخشی از مشکلات مملکت را برطرف کنند که نکردند وسزایش را هم دیدند!
پادشاهی که او را حتی از برنامه بازگرداندن مخالفینش به کشور،
بی اطلاع گذاشته بودند!
در بحبوحه انقلاب ۵۷ بار دیگر فیل من یاد هندوستان کرد. در آن زمان توسط برادرم “تیمسار معین زاده “که از زمرهٔ افسرانی بود که با پادشاه در تماس بودند، پیامی فرستادم که اگر ما تلاشی برای یافتن “موسی صدر” بکنیم و او را از دست “قذافی” نجات بدهیم، میتوانیم جلوی بازیهای “خمینی” را بگیریم و به عنوان دلیل هم چکیدهٔ گفتوگوهایم با آقای صدر را که در لبنان انجام داده و گزارش آن را به سازمان فرستاده بودم که نپذیرفتند، برای برادرم شرح دادم که به عرض پادشاه برساند.
برادرم این کار را انجام داد که پادشاه با کمال تأسف گفته بود که:
– هرگز چنین گزارشی را ندیده است. اما در مقابل پیشنهاد من مبنی بر نجات آقای “صدر”، ایشان میگوید: برادرت هنوز جوان است، و نمیداند که رهبر یک کشوری که به صراحت اعلام میکند که فلان کس از کشور من خارج شده است، او را زنده نگاه نمیدارد. بی شک “قذافی” با دیوانگیاش “موسی صدر” را سر به نیست کرده است.
محمد رضا شاه، هنگام ترکِ وطن
بعد از انقلاب هم توسط یکی از دوستان لبنانیام به دکتر “مصطفی چمران” که او را از لبنان میشناختم، پیام فرستادم که مرا با هیئتی به لیبی بفرستند تا موضوع آقای “صدر” را پیگیری کنم، ولی دکتر “چمران” که به یقین خبر داشت که چه بلائی سر موسی صدر آوردهاند، از این کار طفره رفت. در حالی که میدانست که من دست کم میتوانستم پرده از اسرار پنهانی مفقود شدن موسی صدر بردارم.
***
چند ماه پس از بازگشتم از لبنان بنا به تقاضای شخصی به ماموریت خود در سازمان اطلاعات و امنیت کشور خاتمه دادم و به نیروی دریائی باز گشتم. مدتی پس از آن نیز به تقاضای آقای” پرویز صفاری” مدیر کل بنادر کشور، برای تصدی مدیریت شرکت کشتیرانی مشترک بین ایران و عراق در اروند رود، از ارتش به وزارت راه و سازمان بنادر منتقل شدم.
در گیر و دار برنامه ریزی برای تشکیل این شرکت کشتیرانی بودیم که نائرهٔ انقلاب سراسر ایران را فرا گرفت و این بار به خاطر آشنائی با دکتر “منوچهر آزمون”، وزیر مشاور در امور اجرائی کابینهٔ “شریف امامی” که قصد دلجوئی از روحانیت را داشتند، با سابقهٔ خدمتی من در ترکیه و اردن و به خصوص در لبنان و نزدیکی من با طایفهٔ آخوندی، به ویژه با امام “موسی صدر” و اطرافیان او، مرا برای همکاری در وزارت خود به عنوان مدیر کل امور اجرائی و پیگیری وزیر مشاور در امور اجرائی و پیگیری دعوت به همکاری کرد که من پذیرفتم و به نخست وزیری منتقل شدم.
در مدت کوتاهی که در نخست وزیری خدمت کردم، با سه نخست وزیر دوران پایانی رژیم پادشاهی ایران، “مهندس شریف امامی”،” ارتشبد ازهاری” و” دکتر بختیار” همکاری کردم.
و، من آخرین نفری بودم که پس از سقوط دولت “دکتر شاپور بختیار” ساختمان نخست وزیری را ترک کردم!
***
داستان « من و امام موسی صدر» به پایان رسید، ولی داستان «امام موسی صدر» به پایان نرسید. در بخش آخرِ این نوشته، ضمن اشارهٔ مختصری به پایان کار” موسی صدر”، به اختصار هم نظر خود را در بارهٔ موضوع این مقاله و موضوعات مشابه آن شرح خواهم داد تا علاقمندان به پژوهش تاریخ میهنمان، نظر یکی از دست اندرکاران را هم بدانند. باشد که کمکی به شناخت قضایا و اتفاقاتی که در مملکتمان رخ داده، بکند.
بررسی رویدادها: عدم کارایی فتوای شرعی در تحریم انتخابات/هوشنگ کردستانی
رمان «من بن لادن را کشتم» نوشته مهدی رضایی در آمریکا به چاپ رسید
رمان «من بن لادن را کشتم» نوشته مهدی رضایی در آمریکا به چاپ رسید
http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/16126-2020-02-29-13-31-39.html
صفحه ویژه مهدی رضایی
http://www.chouk.ir/safhe-vijeh-azae/50-mehdirezayi.html
ثبت نام بیست و پنجمین دوره خانه داستان چوک شروع شد به سایت مراجعه کنید یا با شماره ۰۹۳۵۲۱۵۶۶۹۲ تلفنی، تلگرام یا واتس آپ در تماس باشید
www.khanehdastan.ir
دورههای داستاننویسی، ویراستاری، اسطورهشناسی، تولید محتوا، فیلمنامهنویسی، نمایشنامهنویسی، نقد ادبی، داستاننویسی نوجوان، شعروترانه
صدوپانزدهمین ماهنامه ادبیات داستانی چوک- اسفندماه سال ۹۸
برای دانلود تمامی شمارگان این ماهنامه ها و فصلنامه ها به سایت مراجعه کنید
www.chouk.ir
بانک مجموعه داستان چوک شامل حدود ۵۰۰ داستان و داستانک است که طی ۱۴ سال فعالیت اعضای کانون فرهنگی چوک انجام گرفته و در ۱۱۲ شماره ماهنامه ادبیات داستانی چوک منتشر شده است. حالا در قالب یک مجموعه داستان تقدیم شما علاقمندان می شود. برای دوستان خود هم ارسال کنید. بینظیر در تاریخ ادبیات داستانی…
از اینجا دانلود کنید
http://www.chouk.ir/download-mahnameh/15989-500.html
داستان ایرانی
داستان ترجمه
یادداشتی بر رمان «کال»
نقد سریال «پیکی بلایندرز»
درباره فیلم «یک بار زندگی»
نگاهی به فیلم «کازینو رویال»
یادداشتی بر رمان «گور سفید»
بررسی داستان «جشن فرخنده»
یادداشتی بر رمان «زمین سوخته»
یادی از «گریگور زهراب (ظهراب)»
مقاله «مشکلات واقعی ترجمه ادبی»
معرفی رمان «فیلم خبری کاتن متر»
یادداشتی بر رمان«خواب زمستانی»
بررسی عناصر روایت در مجموعه شعر «دق»
مقاله«مفهوم «نادا» در رمان «وداع با اسلحه»
استراتژی ساخت داستان کوتاه «کت جادویی»
یادی از «آرامائیس وارطانی هوسپیان (آرمان)»
معرفی برنده جایزه نوبل «خوزه اچگرای ایزاگاویر»
معرفی کتاب «قم را بیشتر دوست داری یا نیوریوک»
مقاله «امیر ارسلان نامدار آخرین محصول سنت نقالی ایرانی»
نگاهی به داستانهای «دزد قالپاق؛ قفس؛ زیباترین غریق جهان»
این شماره همراه با: حسین اعتمازاده، گریگور زهراب، آنی هوسپیان، جلال آل آحمد، احمد محمود، گلی ترقی، مجید قیصری، ایرج عرب، خوزه اچگرای ایزاگاویر، گابریل گارسیا مارکز، فروغ صابرمقدم، آیلین فتاحی، صادق چوبک، راضیه مهدیزاده، هلیا وثیقزاده، علیرضا طاهری عراقی، مرتضی فضلی، محمدعلی وکیلی، سونیا شاه بداغیان، زهره فرهادی، پوروین محسنی آزاد امیررضا بیگدلی، محمدسعید جلالی، جواد کراجی، تولگا گوموشآی، غسان کنفانی، شل سیلور استاین، «آراد غفوری، اشفاق احمد، رابیندرانات تاگور، سمیه آمارلویی، هانس کریستیان اندرسن، محمدعلی عابدی، ارنست همینگوی، دینو بوتزاتی،ریچارد براتیگان، خوزه اچگرای ایزاگاویر، استیون نایت، مارتین کمپ، ماریا اوتلاوت
«چوک» نام پرندهای است شبیه جغد که از درخت آویزان میشود و پیدرپی فریاد میکشد.
سردبیر: مهدی رضایی
مشاور: حسین برکتی
هیئت تحریریه
تحریریه بخش داستان
بهاره ارشدریاحی (دبیر بخش نقد، مقاله، گفتگو) فرزانه ولیزاده (دبیر بخش داستانک) گیتا بختیاری (دبیر بخش داستان) ریتا محمدی، غزال مرادی، شهناز عرشاکمل، محمود خلیلی، مصطفی بیان، سعید زمانی، مرتضی غیاثی، م.سیما رستمخانی، سیدعلی موسوی ویری، مهناز رضایی لاچین، آنی هوسپیان، مرتضی فضلی
تحریریه بخش ترجمه
پونه شاهی (دبیر بخش ترجمه)، اسماعیل پورکاظم مریم نوریزاد، سمیرا گیلانی، مهسا طاهری، امیر بنینازی، غلامرضا آذرهوشنگ، مریم نفیسیراد، حانیه دادرس
تحریریه بخش سینما و تئاتر
زهرا آذر (دبیر بخش سینما و تئاتر)، میلاد پرنیانی فرنوش رضایی درجی، مرتضی فلاحی
فعالیت های گسترده سیزده ساله کانون فرهنگی چوک و موسسه فرهنگی هنری خانه داستان چوک در یک نگاه، خانه داستان چوک، پایگاه فرهیختگان www.chouk.ir
شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک
telegram.me/chookasosiation
سایت آموزشی داستان نویسی و ویراستاری، اسطوره شناسی، تولید محتوا، داستان نویسی نوجوان و فیلمانه خانه داستان چوک
www.khanehdastan.ir
کارگاه های رایگان داستان و فلسفه در خانه داستان چوک
http://www.khanehdastan.ir/fiction-academy/free-meetings
دانلود ماهنامههای ادبیات داستانی چوک و فصلنامه شعر چوک
www.chouk.ir/download-mahnameh.html
دانلود نمایش صوتی داستان چوک
www.chouk.ir/ava-va-nama.html
نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html
فعالیت های روزانه، هفتگی، ماهیانه، فصلی و سالیانه کانون فرهنگی چوک
www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html
بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان
www.chouk.ir/honarmandan.html
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک
instagram.com/kanonefarhangiechook
بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر
www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html
گزارش همایش روز جهانی داستان و تقدیر از استاد ر. اعتمادی
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/15501-2019-02-14-22-43-17.html
گزارش و عکسهای همایش«روزجهانی داستان » و تقدیر از «جمال میرصادقی»
www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/1115-2012-01-07-06-26-37.html
گزارش همایش «روزجهانی داستان» و تقدیر از «قباد آذرآیین»
www.chouk.ir/download-mahnameh/7-jadidtarin-akhbar/12607-2016-02-18-11-32-59.html
گزارش و عکسهای همایش «روز جهانی داستان» و مراسم تقدیر از «فریبا وفی»
www.chouk.ir/download-mahnameh/7-jadidtarin-akhbar/13838-fariba-vafi.html
گزارش همایش «روز جهانی داستان کوتاه» با تقدیر از «ژیلا تقیزاده»
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/14848-2018-02-12-08-31-27.html
گزارش همایش «روز جهانی ترجمه» و مراسم تقدیر از «مریوان حلبچهای»
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/14501-translate-day.html
گزارش همایش «روز جهانی ترجمه» و تقدیر از «محمد جوادی»
http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/15320-2018-10-12-15-57-07.html
گزارش جلسات ادبی- تفریحی کانون فرهنگی چوک
http://www.chouk.ir/download-mahnameh/7-jadidtarin-akhbar/12607-2016-02-18-11-32-59.html
کارگروه ویرایش ادبی چوک
http://www.khanehdastan.ir/literary-editing-team
کارگروه تولید محتوا
http://www.khanehdastan.ir/content-creation-team
صفحه ویژه مهدی رضایی، نویسنده، محقق و مدرس دوره ادبیات داستانی
http://www.chouk.ir/safhe-vijeh-azae/50-mehdirezayi.html
—
—
کانون فرهنگی چوک تریبون همه هنرمندان و حامی همه انجمن ها و کانون های فرهنگی است.این ایمیل توسط گروه گوگل کانون فرهنگی چوک برای شما ارسال شده است مدیران سایت ها و انجمن ها می توانند ازطریق این گروه گوگل به صورت
هفتگی یا ماهیانه فعالیت های کلی و آثار منتشر شده درسایت را به هزاران نفر اطلاع رسانی کنند . همچنان اطلاع رسانی ایمیل های فردی و وبلاگی قابل تایید
نیست از ارسال چنین ایمیل هایی خودداری بفرمایید
برای لغو ثبت نام در این گروه، یک ایمیل ارسال کنید به
stop4story+unsubscribe@googlegroups.com
آدرس سایت کانون فرهنگی چوک
www.chouk.ir
mehdi_rezayi_mehdi@yahoo.com
info@chouk.ir
chookstory@gmail.com
مهدی رضایی
—
این پیام را به خاطر این دریافت کردید که برای مبحثی در گروه «کانون فرهنگی چوک» در گروه Google ثبتنام شدهاید.
جهت لغو اشتراک از این گروه و قطع دریافت ایمیل از آن، ایمیلی به stop4story+unsubscribe@googlegroups.com ارسال کنید.
برای مشاهده این گفتگو در وب از https://groups.google.com/d/msgid/stop4story/8800674d-40f9-06a1-f0b8-602a67ebe880%40chouk.ir بازدید کنید.
مبارزات دروغین!/ از دکتر ن. واحدی
جامعهایکه عاری از انتقاد سازنده باشد محکوم به مرگ است
یادم میآید در دهه هشتاد میلادی که چپ گرایان ایرانی به ویژه فدائیان (اکثریت و اقلیت) در اروپا قیل و قال فراوانی به وجود آورده بودند، جوّ سیاسی میان ایرانیان ساکن آلمان و فرانسه بسیار ناآرام، پر از کینه، بی اعتمادی و خشونت شد. در چنین وضعیتی جمعی از دوستان در مونیخ برآن شدند گروهی مخالف رژیم جمهوری اسلامی برپا سازند و برای دشواری هائی که انقلاب اسلامی در کشور ایجاد کرده بود چاره جوئی کنند.
صرفنظر از اینکه دگرگونی هراسان و بیپایه ایران در آن روزگار نه درکلام انقلاب بلکه درمتن فتنهﯼاسلامی – چپاولگر بین المللی – جا داشت که با شعار “اسلام رفت”جلوهﯼ “مارکسیسم اسلامی” یافت تا خونین یعنی فاشیستیبشود(به قول مارکس با زور پُوبل، یا موب یعنی انبوه بیفرهنگ، اما از دید هوشمندانه با حرکت پیکر آدمیانی که سر درمشت داشتند).
این گروه که نخستین سازمان اپوزیسیون در برابر رژیم آخوندی بود اجباراً فعالیتی زیرزمینی داشت. فعالیتی که با منتشر کردن مجلهای به نام “اندیشه ایرانی”واقعیت یافت. این مجلهﯼ ماهانه در نخستین شماره خود منشور سازمان و هدف از ایجاد آن را ارائه داده بود. البته هدف از ایجاد چنین گروهی نمیتوانست فردی، شخصی و یا آرمانی باشد. به عکس، این سازمان میبایستی مدافع یک فکر باشد، فکری که بتواند منافع ملّی ایرانیان را تأمین نماید. اما شرط تحقق منافع ملّی درآن زمان فقط و فقط میتوانست با برکناری “استبداد مذهبی”در ایران و استقرارحاکمیت مردم بر خود ممکن گردد. مضمونی که سالها بعد ازآن در مقالاتم زیر عنوان تئوری گذر مطرح، گسترش و انتشار یافت.
با توجه به اوضاع و احوال زمانه و دانائی به دشواریهای مملکت این فکر در کلام :
“احیای مشروطیت ایران”
متبلورگردید. فکری که به صورت یک منشور تدوین و به کنفرانس اویان برای تصویب فرستاده شد.این کنفرانس با مشارکت ۳۳ نفر از روشنفکران اعزامی ازایران و دانشجویان و روشنفکران مقیم کشورهای خارجه از ۱۵ تا بیست اوت ۱۹۸۰درشهر اویان فرانسه در یازده جلسه نه تنها بر منشور تدوین شده صحّه گذاشت؛ بلکه برای تحقق این منشور “جبههﯼ احیای مشروطیت ایران” را نیز تأسیس نمود.
آشکاراست تمام این کوششها درچارچوب “جان زمانه” صورت میگرفت. جانی که سه نکته را گوشزد میکرد.
یک : مشروطه سلطنت دیگر به شکل گذشته نمیتواند موجود باشد. ازاین رو کلام احیای مشروطیت انتخاب گردید.
دوّم : در برابر روحانیتی که با آداب مذهبی خود قرنها در کشور ریشه دارد، حاکمیت پادشاهی به طور تاریخی قرارداشته که حافظ فرهنگ ایران زمین بوده است. حذف این قطب به نابودی فرهنگ ایران خواهد انجامید. از این رو در وضعیت آن زمان ایرانیان چارهای جز پذیرش نظام پادشاهی نداشتند. اما این چاره میبایستی به طور علمی-استدلالی (به زبان امروزی در نظریهای بر خودقائم، مانند سیستم تئوری) طراحی و برای عموم تشریح میشد.
سوِّم : راه حلّ برطرف کردن تشتت تنها تلفیق است. این تلفیق یا انتگراسیون میتواند تنها با گفتوگوی خردمندانه، استدلال و منطق و نه با خشونت، زور و ناسزاگوئی ممکن گردد. نظری که بعدها در میان به اصطلاح گروه روشنفکران به مبارزه مسالمتآمیز شهرت یافت. سوءتعبیری که نه تنها ایده تلفیق را به بن بست کشید، بلکه توان مبارزه با رژیم استبداد دینی را نیز تا سرحدّ اپوزیسیون معلول تضعیف کرد.
این سه گوشزد در تهیه مقالات مجله “اندیشه ایرانی” به کار برده شده است. به ویژه هرمقالهای پیش از انتشار میبایستی در یک جلسه همگانی خوانده میشد و ضمن اصلاح مورد تأئید همه قرار میگرفت. به این شکل سعی شد تا تمام مقالات چاپ شده در عینِ استدلالی – منطقی بودن، عینیت نیز داشته باشند. یکی از این مقالات که خودش در آن برهه زمانی جنجال به پا کرد مقاله “چرا سلطنت” است.
امروز که این مجله ماهانه را پیش رو دارم میبینم که بر جلدش این فکربه صورت :
«ارگان جبههﯼ احیای مشروطیت ایران»
ثبت شده است، درآن چهار نوشته، پس از چهل سال،هنوزکه هنوز است (در شماره ۱ و ۲ ) درخششی چشمگیر دارد:
پیام اعیحضرت رضا پهلوی شاهنشاه ایران( ۹ آبانماه ۱۳۵۹) در جلد ۱ ص ۱۸۴
اسناد و مدارک جبهه احیای مشروطیت ایران در ص ۱۷۱-۱۸۷ جلد ۱
اعلامیه قبول سلطنت رضاپهلوی به تاریخ ۱۲-۸-۵۹ (شبنامه کاوه) در جلد ۲ ص ۱۴۱
تجلیل از ارتش شاهنشاهی ایران ص ۱۱۱-۱۲۰
نویسندگان این مقالات علمی که همه در جهت شناخت دشمن، جامعه، فرهنگ، تاریخ و سیاست در ایران و آیندهنگری برای کشوراست، به دست توانای دوستان دانشگاهیام که در ایران آنها را میشناختم و به راستی از نخبگان ایران بودند تهیه میشد.
به ویژه در گردهمآئیها و کنفرانسهائی که در شهرهای مختلف صورت می گرفت سعی به جمع کردن نخبگان کشور، چه در درون و چه در بیرون میشد. تا جائیکه گروه طرفداران “احیای مشروطیت” آوازهای یافت و موفقیتهای بزرگی به دست آورد. یکی از این موفقیتها کنفرانس “لوکسانبورگ” بود که در آن بسیاری از ایرانیان (چه مدعوین آمده از داخل و چه از بیرون از مملکت) حتی بدون داشتن پاسپورت به محل کنفرانس آورده شدند. دراین کنفرانس طرح گذر از استبداد به دمکراسی مطرح و تصویب شد.
به دنبال این موفقیت افرادی آهسته آهسته به این جمع نزدیک شدند (دکتر هوشنگ منتصری، شاهزاده رضا پهلوی، دکترعلی امینی، و برخی از مقامات ارتشی) که میتوانستند جمعأ مسیر راه سنگلاخ “گذربه دمکراسی” را هموار سازند.
این نزدیکی سیاستمداران و کسانی که منابع مالی داشتند در ابتدا به جبهه “احیای مشروطیت ایران” دلگرمی داد و سبب تشدید فعالیت آن شد. اما ناگهان جُنب و جوشی پر سر و صدا در اروپا زیر عنوان ایجاد شوراهای مشروطیت به راه افتاد. گفته میشد هدف از ایجاد این شورا ها وحدت بخشیدن به گروهکهای طرفدار نظام پادشاهی در سرتاسر جهان است.
این حرکت سیاسی دوآبشخور ظاهرأ متّحد داشت :
یکی دفتر شاهزاده رضاپهلوی
دیگری آقای دکتر علی امینی با تجربهترین سیاستمدار ایران
شاهزاده رضا پهلوی درآن زمان در سن بیست و یک سالگی مسئولیت پادشاهی کشور ایران را بنا بر قانون اساسی مشروطیت و متمم آن اعلام داشته بودند.
این اعلامیه که با تلاش شبانهروزی یکی از دوستان نزدیک ممکن گردید، به راستی درآن زمان پُرآشوب و پُرحادثه درایت ویژهای رادر خود میپرورانید. زیرا میخواست به قدرتهای بزرگ جهان متذکر گردد که شاهزاده رضاپهلوی بنا بر قانون اساسی مشروطیت ایران و متمم آن اجازه دارد در بیرون از کشور رهبریت مبارزه مخالفان جمهوری اسلامی را به عهده بگیرد.
اما تکیه براین قانون اساسی که با نواقص اصولی خود و تضادی که با تجدد داشت، ریشهﯼ برخوردهای اجتماعی – سیاسی نیم قرن اخیر بود، لذا چیزی جز استخوان لای زخم گذاشتن نمیتوانست باشد.
به ویژه انقلاب اسلامی نه تنها شیرازهﯼ امور کشور را ازهم گسیخت، بلکه افزون براین انقلابیون اسلامی-فاشیستی چند دستگی، کینه و دشمنی را دیوار حفظ موجودیت خویش کرده بودند.
درست به این دلیل شیوهﯼ کار مخالفین جمهوری اسلامی نمیتوانست تشدید نفاق، بلکه سیاست تلفیق باشد. درکنار این سیاست، اندیشهﯼ نوینی برای فردای مملکت که مردمسالاری را نیز تضمین بکند؛ نیازی اساسی بود.
ازاین رو کسانی که شوراهای مشروطیت را برای جمع کردن نیروهای خودی طراحی کرده بودند نه تنها بیاطلاع از ساختار جامعه ایران آن دوران بودند بلکه از علم جامعه شناسی مدرن نیز بهرهای نبرده بودند.
این تکاپو که بر دو واژه یکی مشروطیت و دیگری تشکیل شوراهای طرفداران نظام پادشاهی استوار بود کیلومترشمار یک کوره راه بیش نشدند. زیرا تکیه بر قانون اساسی مشروطه نه تنها جلوی اندیشیدن برای فردا را گرفت بلکه موضوع حاکمیت مردم را در صندوقخانه قانون اساسی مشروطیت به فراموشی سپرد.
از سوی دیگرامرتشکیلات (شوراها) که خودش یک سیستم خودسازماندهاست، برای دستگاههای کارمایهای (فونکسونال) اجتماعی نه تنها مهّم بلکه غیرقابل چشم پوشی است،. به ویژه خود تشکیلات به طور فرگشتیبه وجود میآید (واریاسیون، گزینش و سازگاری با محیط).
اما درجامعه جوّی که فرگشت را ممکن میکند فهم و شعورعمومی است. به عبارت دیگر وجود سیستمهای خودسازمانده و تشکیلات آنها نشانهای از سطح بالائی از سواد عمومی در جامعه است. آنچه که در ایران انقلابی و پس از آن یک محرومیت است. به این جهت تشکیل شوراها نه تنها به جائی نرسید، بلکه به فساد، نیرنگ، مقام و پول پرستی نیز دامن زد.
این کج فکری ازآن زمان تاکنون چون بختکی تعیین کننده مبارزات اپوزیسیون ایران در بیرون از کشور شده است.
چنین جریانی دامنگیر مجله “اندیشه ایرانی” نیز شد و از رشد پی درپی آن که نه تنها خلاقیت میآفرید بلکه اساس پیشرفت و تعالی گیتی است، جلوگیری شد؛ تا عاقبت تعطیل گردد. عجب این که برخی از متفقین این مجله نیز با نوشتههای مجله اندیشه ایرانی به داد و ستد سیاسی دست زدند و آنها را به بهانه بچگانهای به ایران احمدی نژاد بردند تا ملّیگرائی را در کشور رواج دهند.
مجله اندیشه ایرانی مانند رادیو صدای ایران(مّروتی)یک واریاسون در جامعه تیره بخت ایران بود. این واریاسیون میبایستی مورد پذیرش گروه و یا گروههائی در جامعه قرار میگرفت (گزینش) تا آنها در برابر گروههای دیگر جامعه که محیط هستند قرار میگرفتند و در صحنه این برخورد آن برگزیده مورد پسند جامعه قرار بگیرد و یا رد شود. چنین روندی به دلیل بیسوادی عمومی هرگز در این چهل سال گذشته صورت نگرفته است.
یکی از کسانیکه مدام به مونیخ میآمد و با برخی از اعضای گروه “اندیشه ایرانی” مذاکره داشت شادروان داریوش همایون بود(این مجله را اوهم هر ماه میگرفت). اگر یادم نرفته باشد گاه گاهی آقای نادر زاهدی نیز ایشان را همراهی میکرد. این رفت و آمد بیشتر درجهت تفرقهاندازی تا اتحاد بود. دراین مورد مقالاتی هم نوشته شد.
به هر حال پس از پایان یافتن کار جبهه و تعطیل “اندیشه ایرانی” شادروان داریوش همایون حزب مشروطه ایران را به وجود آورد که از قرار دارای آرمانی سوسیال دمکرات بود.
این حزب و احزاب دیگری مانند پان ایرانیست، حزب توده، کومله و غیره هیچ گونه پایه و اساس حزبی ندارند. زیرا مادامیکه مملکتی وجود نداشته باشد و در قانون اساسی آن فصلی به نام احزاب و چگونگی فعالیت آنها به تفصیل موجود نباشد؛ چنین سازمانهائی سازمانی هرزهستند.
برای آنها که از تئوری سیاسی باخبرند چنین کارهائی نه تنها نشانهﯼ عدم بلوغ سیاسی است، بلکه مضافأ حکایت از غیر دمکرات بودن برپا کنندگان این گونه تأسیسات نیز دارد.
در مجله “اندیشه ایرانی”سه مطلب مرکزی است :
ایدهئولوژی ایرانی (جلوهای نو و ژرف از فرهنگ و ادب ایران)
عوامل نفوذی استعمار و استقلال ایران
خط مشی سیاسی ما (به ویژه مبارزه برای انتقال قدرت: گذر)
متأسفانه دراین چهل سال آنچه شکل گرفته نه مبارزه به معنی (فعّالیت سیاسی) بلکه بیتفاوتی مطلق نسبت به وقایع مملکت است. این بیتفاوتی درچهره دهها گروه به اصطلاح اپوزیسیون درخارج از کشور دیده میشود که حضورشان در صحنه سیاسی نه برای مبارزه بلکه گونهای خودنمائی است.
به ویژه سخنان اینان تا کنون تحریف گذشته بوده و انتقادی سازندهدربر ندارد. در این میان کسانی چون عباس میلانی گُل میکنند، نه برای اینکه درباره آینده و یا در جهت روشنگری مردم قلم میزنند، بلکه گذشته را در شکل قصهّگوئی مستند (مصاحبهها) شکل میدهند تا جائیکه هر کسی خودش را در این قصهها دوباره پیدا میکند. تنها مطلبی که در اینجا گم شده افق آینده و دشواریهائی که در پیش روی مردم است میباشد. مطلبی که پایه نوشتن این مقاله شد.
کنفرانسهای جنجالی لندن، یکی به نام “شورای مدیریت گذار” به سرکردگی آقای مهندس حسن شریعتمداری تاجر و طرفدار جمهوری فدرال و دیگری “حزب مشروطه “به ریش سفیدی جناب “امیر طاهری”خبرنگار، چندی پیش با بوق و کرنا برپا شد.
به ویژه من از جناب مهندس حسن شریعتمداری که در دانشگاه صنعتی آریامهر درس خوانده است توقع نداشتم سخنانی غیر عقلانی بزند. آخر عزیز من زبان محلّی را که نمی توان در استانها رواج داد. این زبانها کشش علم امروز را ندارد و تنها اهالی را بیشتر و بیشتر بیسواد می کند.
به هرحال چه در کنفرانس کذائی لندن و چه در اظهاراتی که از جانب گروههای دیگر اپوزیسیون در مورد وضعیت ایران شنیده میشود، هیچ گاه نه از ملّت ایران و جایگاه وی و نه به درستی به امر “گذار” که من آن را “گذر” نام دادهام و چگونگی آن سخنی آورده می شود. به عکس بیشتر نقش کشورهای بزرگ در مورد آینده ایران به اشکال مختلف تفسیر میگردد تا مردم را بیشتر و بیشتر دائی جان ناپلئونی بسازند.
کسی اگر به صورت مسئلهﯼ ایران و شرایط اولیه و جانبی آن نظر بدوزد درمییابد که شرایط جانبی (سیاستهای خارجی) تقریبأ ثابت ولی شرایط اولیه آن با شورش مردم مدام در حال تغییر است.از این رو امر مبارزه میبایستی بر پایه دگرگون ساختن شرایط اولیه صورت بگیرد. روی شرایط جانبی سرمایه گذاشتن به معنی مستعمره شدن ایران است.
به این دلیل اوپوزیسون خارج از کشور چون حرفی برای گفتن در این جهت ندارد و فعالیتی برای یکپارچگی نیروهای ضد رژیم کنونی نمیکند تنها سد راه آزادی مردم است. این اپوزیسیون غیر واقعی است، ایرآل، دروغین است.
از تمام گفتوگوهای اوپوزیسیون در باره “گذر” یا “گذار” چنین برمیآید که اینان پس از سقوط رژیم به ایران میروند و انتخابات راه میاندازند و با آن مجلس مؤسسانی را به وجودمیآورند تا براساس این مجلس تکلیف گونه حکومت و دولت را روشن سازند. چه تفکر بیجائی!
آقای امیر طاهری و حزب مشروطه و دیگر دوستانشان باور به بازگشت به مشروطیت با تکیه برفرهنگ ایران دارند. یعنی میخواهند تکلیف “گذر” را با بازگشت به گذشته روشن کنند.
اتفاقات گذشته برای این هممیهنان گرامی انگیزهﯼ نو اندیشی نشده است. آنها متوجه نیستند که پس از چهل سال دیگر نه ایران ایران گذشته و نه دنیا دنیای پیشین است.
درسی را که شاه فقید با گفته خویش “ما صدای انقلاب شما را شنیدیم “(حتی اگر آن را خود ننوشته باشد) به ارث گذاشت فعالین سیاسی امروزی هنوز درک نکردهاند.
او با این سخن مردم و نه فرهنگ را ارادهﯼ پادشاهی دانست. تعبیری که نه تنها متضاد با سخنان امیر طاهری است بلکه متن مقاله “الزامات و مفاهیم دوران گذار به دمکراسی “نوشته نادر زاهدی را که در کیهان لندن منتشر شده است، بیاعتبار میکند. آنچه ایشان مینویسند جنبه دوران روشنگری و نه “گذار ” به دمکراسی است.
اتفاقأ شاه فقید بسیار تواناتر و داناتر از امروزیها بود. او در آن روزگار خودش میدانست که آنچه در ایران حاکم است (قوای سه گانه و مجلس نمایندگان) یک دمکراسی صوری است. لذا خودش هنگامیکه از “تمدن بزرگ ” سخن میگفت” منظورش رسیدن به دمکراسی به شیوهﯼ صنعتی کردن کشور و از راه معاملات بازرگانی آزاد با جهان بود. شاه این معاملات را نه تنها برای گسترش تولید و توزیع مملکت، بلکه برای هم سطح نمودن کیفیت تولیدات و ایجاد دوستی با کشورهای بزرگ و آشنا شدن با فرهنگ آنان برای خردگرا ساختن فرهنگ ایران زمین لازم میدانست.
درست این ذهنیت ندا میدادکه این کار بزرگ بدون همکاری مردم نمیتواند ثمر بخش باشد. ازاین رو شاه فقید برای چند حزبی شدن کشور به گروهی از متفکرین آن روز گار مراجعه نمود(خیلی پیش از انقلاب اسلامی) تا طرحی در این باره تهیه شود. اما این خارجیها نبودند که این نیت نیک را ناممکن ساختند، بلکه به راستی اینها خودیهائی از خود بیخبر بودند.
شکست مشروطیت پادشاهی (به این دلیل احیای مشروطیت) در گسیختگی پیوند تاریخی میان شاه و مردم بود. درست است که شاه مصلحت مردم را در نظر داشت، اما این مصلحت را او میبایستی با مشارکت دادن مردم در کار مملکت میجست.
جناب امیر طاهری چندی پیش در مصاحبهای راجع به کنفرانس “داووس” به شدت مدافع “داووسی” ها بودند و سیاست گلبال را مورد تمجید قرار دادند. ایشان نظرات شاه فقید را در دوران گذشته موازی خط گلبالیسم معرفی نمودند که نه تنها مورد تأئید وزرای سابق نیست، بلکه نزدیکان به ایشان نیز براین ادعا صحّه نمی گذارند. بلکه به واقع شاه سعی به حفظ موازنه درسیاست خارجی داشت. جناب امیر طاهری توجه ندارند که سیاست گلبال نه تنها فرهنگ ملّـتهائی چون ایران را نابود میکند، بلکه به سرعت با چپاول ثروتهای زیر زمینی دنیا محل زندگی انسان را نیز به نابودی میکشد.
دوست دیرین مهربان جناب امیر طاهری کسی که میخواهد با گرگان جهان زوزه بکشد میبایستی دندان تیز نیز داشته باشد.
من مخالفتی با گلبالیسم ندارم بلکه بیبند و باری آن را مضرّ برای امر گسترش در ایران و خردگرا کردن فرهنگ خودمان میدانم. اتفاقأ خاورمیانه متحّد می تواند علاج این بیبند و باری باشد.
اما دوست گرامی شما هنگامیکه “داووسی” میشوید فرهنگی را که خود پایه پادشاهی قرار میدهید به دستِ باد میسپارید.
امروز “گذر به دمکراسی” دیگر به شیوه صنعتی کردن مملکت ممکن نیست. همان شیوهایکه شاه در زمان خودش به درستی برای رسیدن به تمدن بزرگ بکار گرفته بود.
امروز دیگر “احیای مشروطیت”(چه برسد به خود مشروطیت) درمان حصر چهل ساله قدرت نیست. که ما آن را در مجله اندیشه ایرانی دنبال میکردیم.
امروز محور چرخش اعتراضات خیابانی مردم “مدرنیته” است. مدرنیتهای که در کتابم “گذشته روزنهای به آینده” فصل پنجم و ششم، به تفصیل آمده است. اما کجاست خواننده!
این معترضین خیابانی که از من و شما نسبت به وقایع دوقدم جلوترند بدون استدلال هیچ گونه حاکمیتی را نمیپذیرند آنها که جمهوری میخواهند یا آنها که دمکراسی پارلمانی را آرزو میکنند میبایستی بگویند چرا جمهوری!، چرا دمکراسی! و اصلأ چرا پارلمانی!
شاه فقید هرعیبی هم که داشت همیشه خواهان استدلال بود. من خودم این خصوصیت را در جلسهای که بر سر مسئله چند حزبی شدن با دوستان دیگر درحضور ایشان داشتیم به چشم دل دیدم.
او در کتاب “پاسخ به تاریخ” موضوع “دمکراسی شاهنشاهی” را مطرح میکند و این دمکراسی را مستدل شرح میدهد. اما مخالفین دیروزی وی و موافقین کنونیش هنوز توانائی چنین بحثهائی را ندارند که در کلام “دیسکورس” تبلور دارد.
حکومت جمهوری اسلامی که با چپاولگران بینالمللی هم پیاله است، میخواست با شعار “الله واکبر” تودههای مردم را به دور خود جمع بکند و با زور موشک و غنی ساختن اورانیوم به سان گرگان زوزه بکشد تا در جرگه بزرگان جهان جا بگیرد. این حاکمیت نمیداند که امروز اقتدار جهانی تنها با زور اسلحه ممکن نمیگردد، بلکه قدرت حمایت مردم، جامعهای دانشگراو گروهی نخبه را نیز لازم دارد تا آنها و نه سورن پشتوانه اقتصادی – علمی و از این مهمتر عدالت اجتماعی و خوشنودی مردم باشند.
دشواری ایرانیان نه نظام جمهوری و نه نظام پادشاهی است. بلکه ایرانیان ابتدا میبایستی بدانند بر مبنای چه اصولی میخواهند با یکدیگر زندگی صلح آمیز مشترکی را داشته باشند. این دو پرسش یعنی نظام و اصول زندگی فرآیندهای غیر قابل جابه جائیهستند. یعنی فرآیند اصول زندگی چون بر نظام اثر میگذارد میبایستی اوّل مطرح بشود و سپس برپایه آن حاکمیت بنیان گردد. بعبارتی دیگر شما اگر ابتدا نظام را تعیین بکنید و سپس تلفیق اصول زندگی را مطرح سازید، بدون شک مدام چالش های سیاسی و اجتماعی خواهید داشت. بهترین مثال پذیرش نظام مشروطه سلطنت بوسیله مظفرالدین شاه و یا انتخاب سردار سپه رضاخان به پادشاهی پس از برقراری نظم و امنیت در کشور است. در هر دو حالت فرآیند اصول زندگی هنوز در کشور شکل نگرفته بود. به ویژه می بایستی تذکر داد که ابتدا در پایان این فرآیند است که سیستم سیاسی خودش می تواند احوال خود را شرح دهد که به واقع همان اصول قانون اساسی است.
ازاین گذشته مردم به دلایل تاریخی حق دارند به امور دمکراسی و حاکمیت قانون، از زاویه بی اعتمادی بنگرند و از سیاست اطمینان خاطر بخواهند. از این رو لازم است برای این اطمینان دستگاهی به وجود آید. دستگاهی که هر ماه حاکمیت و انطباق آن با قانون اساسی را کنترل و به همراه میزان خوشنودی مردم و میزان عدالت اجتماعی ماهانه به اطلاع مردم برساند.
ملاحظه میفرمائید که اوپوزیسیون به معنی مخالفت با رژیم نیست بلکه اوپوزیسیون لازم است نه نشخوار کننده ایدههای گذشته ، بلکه نواندیش باشد. گروههای مخالف ولایت فقیه ۴۰ سال است که بریاز نو اندیشی درجهت گمراهی مردم قدم برمیدارند. حال آنکه تنها راه به عقب راندن رژیم قرون وسطائی کنونی ارائه اندیشه نویناست.
پس آنچه امروز نجات ایران را ممکن میسازدیکیجامعهای عاطفی –علمی و دیگری ارائهﯼ روشی برای گذر از استبداد به دمکراسی است(“گذر یعنی ترانسفورماسیون). گذربه معنی فرآیندی غیر قابل بازگشت “ایرورسیبل” است.
اوّلی نه تنها همدردی و اشتیاق به دانائی را ممکن میسازد بلکه به سخن” قدرت عمل” نیز میبخشد. درحالیکه دوّمی نیاز به ایجاد گروه نخبگان مملکت دارد. نخبگی تنها دانائی به علم و صنعت نیست بلکه نیازمند تجاربی است که ترجمان دانائی انسان به نیک بختی و خوشنودگی مردم باشد. به عبارتی دیگر چنین جرگهای بدون سیاست نمیتواند ثمربخش باشد. چارچوب اساسی این سیاست(تار و پودآن)، میبایستی به روشنی داده شود. این خصوصیات در یک فکر، فکری برای آینده، می بایستی جمعبشوند. فکری که رهبریت جامعه نام دارد.
ایرانیان چهل سال است که عمر خود را بیهوده تلف میکنند. آنها حتی نتوانستهاند این مصیبتی را که همه از زن تا مرد به آن گرفتارند در یک کلمه “روزعزا داری ملّی” متبلور سازند و هر سال در تمام شهرهای جهان مردم را به دور خود جمع کنند و درغم یکدیگر شریک شوند.
چنین مردمی به راستی مادامیکه به خواستهای هممیهنان خود پاسخ نگویند و افق آینده خویش را خود شکل ندهند، لایق همین حکومت اسلامی هستند.
امروز ایرانیان درون کشور میگویند(ازایران آمده است):
من میخواهم خودم شعار زندگیم را تعیین نمایم. من میخواهم خودم باشم نه عروسک بازی در دست دیگران. من میخواهم زندگی خودم را خودم بسازم.
من میخواهم با هرکسی که دلم خواست ازدواج کنم، هر شغلی را که دوست دارم انتخاب نمایم، هر موسیقی که مطابق میلم هست گوش کنم، هر کجا میخواهم بروم و با هرکسی که مصلحت بدانم رفت و آمد داشته باشم، هرطوری سلیقهام هست لباس بپوشم و آرایش کنم. من مایلم زمان و مکان زندگی خودم را خودم تعیین کنم. شعار من ملّی گرائی است.
ملّیگرائی یعنی : چنان ارزشهای فرهنگی و اجتماعی را در زندگی جمعی ضرورت میشمارم که مرا و جامعه را از استعمار و استثمار داخلی و خارجی برهاند.
من میخواهم فضای زندگیم فضای حاصله از سه گفتار نیک زردشت باشد. آنجا که راستی و درستی و صداقت عرصهﯼ زندگی را میگستراند. من میخواهم در این عرصهﯼ زندگی با همه برابر باشم. این برابری ولی با تقسیم کار ممکن است. تقسیم کاری که بدون شک اقتصاد و بازار را رونق میدهد و آن را آزاد ازهر گونه تزویر و انحصار میسازد.
من به تجدد باور دارم. زیرا ……. به این دلیل من میخواهم دولتی را که در عرصهﯼ زندگی میتواند مطالبات مرا متحقق سازد خودم برگزینم. این دولت باید حتمأ ملّی باشد. اما لازم است درکار سیاست، ایجاد ساختارهای سیاسی – اجتماعی و روشهای برخورد با مسائل و ضرورت آنها همهﯼ مردم مشارکت داشته باشند.
این خواستها براستی نه تنها رشد فرهنگی و بلوغ سیاسی جوانان مملکت است بلکه این خواستها را که میلیونها نفر از جوانان ایران با اعتراضات خود بر کف خیابانها نوشته اند دیگر نمی توان بی پاسخ گذاشت. گلوله ها و به بند و بگیر ولایت فقیه می تواند آن را به تعویق بیاندازد ولی تحقق آن را نمی تواند مانع شود. هر ممانعتی تیغی بر قلب خود ولایت است.
آقای اردشیر زاهدی سفیر ایران در واشنگتن و وزیر خارجه و داماد شاه بدون توجه به وضع مردم و قیام شجاعانه آنها هنگامیکه فردی مانند قاسم سلیمانی کشته شد او را سرداری بزرگ و پهلوان خواند.
اما مردم در ایران برایم شعر زیر را فرستادهاند :
هنوز پهلوی سهراب میدرد رستم که قتل افسر دشمن سزاست ای ایران
خوب ملاحظه بفرمائید که چهل سال “جمهوری ولایت فقیه “که خودش اسم بیمسمائی است، کلماتی چون سردار و پهلوانی را نیز بیمعنی میسازد. گواینکه جناب سفیر ایران در واشنگتن مدتها پیش از این ولایت در ایران معنی کلام سفارت را نیز به سالن شب نشینی تبدیل کرده بود.
به امید پیروزی ملّت ایران
مونیخ ۹ فوریه ۲۰۲۰ ن. واحدی
سقوط هواپیمای مسافری اوکراین تصادفی بود یا عمدی؟/ هوشنگ کردستانی
اگر رویدادهای ۱۸ دی ماه به دقت بررسی شود، میتوان به این نتیجه رسید که سرنگونی هواپیمای مسافری اوکراین که هدف موشکهای سپاه قرار گرفت نه به اشتباه بلکه عمدی بوده است.
برای روشن شدن موضوع و نتیجهگیری درست میبایست به چند مورد اشاره کرد:
۱ – به دنبال ارسال چند موشک ار طرف هوا- فضای سپاه به بیابانهای استان الانبار عراق – بزرگترین استان عراق – که پایگاه امریکایی عینالاسد در آن جا قرار دارد. آنطور که روز نامه نیویورک تایمز نوشت یک روز پیش از این حمله موشکی جمهوری اسلامی طی نامهای به سفارت سوییس در تهران که حافظ منافع آمریکا در ایران است روز و ساعت حمله خود را اطلاع داده بودند و سفارت سوییس ارسال آن را به آمریکا تایید کرده بوده است.
از آنجا که سردمداران جمهوری اسلامی به ویژه شخص خامنهای از واکنش موشکی آمریکا به شدت وحشت داشته و امکان آن را متصور می دانسته اند، به نیروهای هوا- فضای سپاه آماده باش داده شده بود که از حریم هوایی تهران در برابر موشکهای آمریکایی که از سمت عراق به سوی ایران فرستاده می شود آمادگی داشته باشند.
بر می گردیم به چند روز پیش تر، یعنی روزی که ترامپ دستور داد قاسم سلیمانی در بغداد به قتل برسد و سپس تهدید کرد چنانچه حملهای توسط نیروهای جمهوری اسلامی یا اینکه سازمانهای شبه نظامی وابسته به آن صورت بگیرد و به منافع ما در خاورمیانه آسیب رساند، واکنش تند نشان خواهیم داد و پنجاه و دو نقطه ایران، از جمله مراکز تاریخی و فرهنگی را بمباران خواهیم کرد .البته پس از آنکه سازمانهای مختلف بینالمللی اعلام کردند که بمباران مراکز فرهنگی و تاریخی جنایت جنگی به حساب میآید، وزارت دفاع آمریکا تأکید کرد که به هیچ یک از آثار تاریخی و فرهنگی ایران حمله نخواهد شد.
حسن فریدون درست در همین هنگام در پاسخ به ترامپ گفت، چرا به پنجاه و دو میاندیشید و نه به دویست و نود و دو، که اشارهای بود به دویست نود و دو تن سرنشینان مسافران هواپیمای مسافری بوئینگ هواپیمایی ایران که در اثر اصابت موشک آمریکا بی گناه جان خود را از دست دادند. حمله موشکی ضد انسانی که با هیچ دلیلی قابل توجیه نیست.
پس از حمله موشکی جمهوری اسلامی به پایگاه آمریکایی عینالاسد رهبر جمهوری اسلامی و سردار پاسداران او نگران واکنش آمریکا بودند و پرواز چند جنگنده آمریکا در اطراف مرزهای ایران و عراق به این وحشت دامن زد و این تصور را به وجود آورد که آمریکا موشکهایی به ایران و به ویژه تهران پرتاب خواهد کرد. از این رو تصمیم گرفتند که به عمد یک یا دو هواپیمای مسافری که از فرودگاه تهران به خارج پرواز می کند با موشک هدف قرار داده و سرنگون شدن آن ها و کشته شدن مسافران بیگناه را که به دلیل این حرکت ضد بشری جان خواهند باخت در اثر اصابت موشکهای آمریکایی به آنها اعلام نمایند.
چند دلیل برای این گمانهزنی وجود دارد:
در این وضعیت بحرانی پرواز هواپیماهای مسافری از فرودگاه ممنوع نشده بود.
تا سه روز از اعلام اینکه هواپیمای اوکراین توسط شلیک موشکهای جمهوری اسلامی سرنگون شده است خودداری کردند.
از تحویل جعبه سیاه هواپیما به شرکت بوئینگ و دولتهای اوکراین و کانادا خودداری نمودند.
اما از آنجا که همه دلایل و به ویژه انتشار ویدیویی که از لحظ پرتاب و برخورد موشک به هواپیما منتشر شد، ثابت کرد که هواپیما توسط موشکهای جمهوری اسلامی سرنگون شده است، نخست اعتراف کردند که هواپیما اوکراین توسط موشکهای سپاه سرنگون شده و سپس گفتند که این عمل تصادفی بوده است و نه عمدی!!
پس از چند روز وزیر خارجه جمهوری اسلامی ـ چرا وزیر خارجه ـ اعلام کرد، شخصی که این موشکها را پرتاب کرده است بازداشت شده.!!!
و آخرین دلیل آنکه رهبر جمهوری اسلامی در خطبه نماز خود هیچ اشارهای به علت سقوط هواپیمایی که باعث کشته شدن ۱۷۹ انسان بیگناه شد، ننمود و عذرخواهی هم نکرد. چرا که در حقیقت این فاجعه انسانی به دستور او اتفاق افتاده بود و محکوم کردن آن یعنی محکوم کردن شخص خود.
به هر روی او فرمانده کل قوا در جمهوری اسلامی است. پرتاب موشک به هواپیما یا به دستور او صورت گرفته یا بدون دستور او. اما فاجعه اتفاق افتاده است. مفهوم آن این است که زیردستانند که برای او یا بجای او تصمیم می گیرند.
در هر دو امکان شخص او مسئول کشتار ۱۷۶ انسان بیگناه است. خودکامگان ویژگیهای مشترکی دارند که از جمله، جبن و ترس آنها است تا جایی که از نزدیکترین و با وفاترین سرسپردگانشان هم وحشت دارند. با وجود آنکه اقدامی در کشو نباید بدون اطلاع و دستور آن ها انجام پذیرد، قبول مسئولیت نمیکنند و در برابر بدبختیها، فقر و تبعیض و گرفتاریهای بیشمار دیگری که به دلیل خودخواهی و خوکامگی بر سر مردم آوردهاند در نقش اپوزیسیون ظاهر شده و بار مسئولیت را به دوش کسانی می گذارند که فرمان بردار او بودهاند.
آن ها به قدری از مرگ می ترسند که برایشان مطرح نیست اگر صدها بلکه هزاران تن انسانهای بیگناه به خاطر ترس آنها از مرگ جانشان را از دست بدهند.
دیکتاتوری و خودکامگی بزرگترین عامل بدبختی و عقب ماندگی و بزرگترین سد و مانع پیشرفت و ترقی و سامانیابی و استقرار حکومت مردم بر مردم یا مردمسالار است.
بیاییم در سایه یک همبستگی بزرگ ملی برای برپایی حکومت مردم بر مردم و رسیدن به آزادی و رفاه اجتمایی و پایان دادن به فقر و بیکاری و بیخانمانی تلاش و کوشش کنیم و ایران را جاوید و سرفراز با کاروان پرشتاب تمدن همراه و همگام سازیم.
پاینده ایران
یازدهم بهمن ماه یکهزارو سیصدو نود و هشت
سند اساسی دوران گذار برای انتقال حاکمیت به مردم ایران
در ضرورت تدوین اصول راهنمای ساختار حقوقی دوران گذار
«در پی فروپاشی رژیم جمهوری اسلامی چه خواهد شد؟»، پرسشی است که مردم کشور با یکدیگر در میان میگذارند و پاسخ روشنی برای این پرسش نمییابند. چراکه تکرار بازسازی استبداد در پی سقوط سامانه سلطنت – با ایجاد ستون پایههای جدید، در دوران گذار، بنام پاسداری از انقلاب -، ترسهای شدید را برانگیخته و این ترسها ذهنها را به خود مشغول و گرفتار تردید جدی ساختهاند. از اینرو، ساختار حقوقی دوران گذار باید پیشاپیش معلوم بگردد و موضوع نقد و تصحیح شود تا که مردم ایران آن را اطمینان بخش بیابند و بپذیرند.
سند حاضر، انتقال حاکمیت به مردم ایران را به ترتیبی پیشنهاد میکند که از روز نخست، نهادهایی که تشکیل میشوند بیانگر مردمسالاری حقوند باشند. افزون به اینکه عمل به حقوق پنجگانه و بکاربردن قواعد خشونتزدایی از سوی شهروندان، نیازمند رهایی کامل از استبداد نیست، بلکه روش استبدادزدایی در سطوح مختلف زندگی شهروندان و جامعه مدنی و سرانجام دولت هستند.
گذار از استبداد به مردم سالاری و تثبیت مردم سالاری مبتنی بر حقوق و کرامت انسان، به یک میثاق ملی حقوقی نیاز دارد که شرایط و روشهای جایگزین را ارائه کند. بدینسان، تدوین و نشر متنی بعنوان ساختار حقوقی دوران گذار که اصول راهنمایی برای سامان بخشیدن حقوقمدارانه به اداره کشور– در این دوران سرنوشت ساز – باشد، ضرور است. مهمترین کارکرد سند ساختار حقوقی دوران گذار روشنایی بخشیدن به مراحل عمده دوران گذار به یک دولت حقوقمدار پایدار است.
بنابر این، تا زمان تصویب قانون اساسی، سند حاضر، قانون مرجع دوران انتقال حاکمیت به ملت ایران است. قانون اساسی جمهوری اسلامی بر پایه ولایت مطلقه فقیه ملغی و فاقد اعتبار است. قوانین و مقررات ناسازگار با حقوق انسان، حقوق شهروندی، حقوق ملی، حقوق ایرانیان به عنوان عضوی از جامعه جهانی، حقوق طبیعت و یا با این اصول راهنما، در حدود ناسازگاریاشان، نامعتبراند. برای اداره امور کشور و تا تصویب قوانین جدید، شماری از قوانین و مقررات عادی سازگار با حقوق فوق لازم الاجرا هستند.
در دوران گذار، چهار قوه وجود دارند که با یکدیگر دولت موقت را تشکیل میدهند: شورای ملی انتقال حاکمیت به مردم ایران، حکومت انتقالی، شورای عالی قضایی دوران گذار و شورای رسانههای ملی. علاوه بر این چهار قوه، هیات حقیقت یاب و صلح همگانی نیز تشکیل می شود. نحوه تشکیل و وظایف هر یک از این پنج نهاد در این سند که ساختار حقوقی دوران انتقال حاکمیت به مردم ایران است، مشخص شده است.
برای دوران گذار انتقال حاکمیت به ملت ایران و استقرار دولتی حقوقمدار و حقوقمند و حقوند از زمان اعلام رسمی استقرار شورای انتقال حاکمیت در ایران، یک سال تا حداکثر هجده ماه در نظر گرفته میشود. هر چند کوشش متصدیان دولت در دوران انتقال و جامعه مدنی باید این باشد که این دوران هرچه زودتر به سر آید.
۱٫ حقوق اساسی
اصل یکم: در ایران دوران گذار، حقوق پنجگانه – که امید است مردم ایران هم اکنون عمل به آنها را آغاز کنند – اجرا خواهند شد. از اینرو، هرگونه تبعیض بر مبنای جنسیت و مذهب و قومیت و زبان و رنگ و اصل و نسب و نیز این و آن نهاد ممنوع است. حاکمیت قانون برپاست و همگان در حقوق و تکالیف که عمل به حقوق باید باشند، برابرند. عمل به حقوق پنجگانه شهروندان را از منزلت بمعنای برخورداری از حمایتهای قضائی و غیر آن و نیز کرامت برخوردار میکند. بدینخاطر، ویژگیگراییهای موجود الغاء میشوند و هر چهار قوه مسئولیت حمایت بدون تبعیض از یکایک شهروندان را برعهده میگیرند. از اینرو، برابر قانون، تنظیم رابطهها توسط حقوق بسط مییابد و تبعیضها و نابرابریهای ناشی از نقض حقوق لغو میشوند. محرومیت زدایی از اقشار آسیبپذیر جامعه آغاز میگیرد. تأکید میشود که طبیعت از حقوق خود و همه شهروندان، از حقوق انسان و از حقوق شهروندی برخوردار میشوند و حقوق ملی و حقوق ایران بمثابه عضو جامعه جهانی راهبر سیاست خارجی ایران میگردند.
اصل دوم: از آنجا که زنان و مردان به مثابه انسان از حقوق برابر برخوردارند، کلیه اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی و قوانین مدنی و کیفری و اداری و دیگر قوانین جمهوری اسلامی مربوط به زنان که ناقض حقوق بنیادین آنان هستند و یا به زیان زنان تبعیض آشکار قائل شدهاند، از زمان رسمیت یافتن شورای انتقال حاکمیت به مردم ایران ملغی هستند.
اصل سوم: شخصیت و کرامت ذاتی هر انسان خدشهناپذیر است. قانون، مصوبه و یا سیاستی که مغایر با حقوق انسان باشد نامعتبر و اجرای آن ممنوع میشود. هرگونه رابطه سلطه گر – زیر سلطه میان دو شخص و یا بین شخص و یک گروه و یا میان چند گروه، ممنوع میشود.
اصل چهارم: رعایت حقوق و کرامت غیر ایرانیان ساکن ایران الزامی است. از اینرو، بر وفق ضوابط قانونی مربوط به امور خارجیان، که متناسب با حقوق پنجگانه وضع میشوند، به امور آنان از جمله حق اقامت، تحصیل، کار، ازدواج و حقوق شهروندی و یا تقاضای دریافت تابعیت ایرانی، رسیدگی میشود.
تبصره: در دوران انتقال حاکمیت به مردم ایران، مرزهای کشور بسته میشوند و تنها ورود و خروج کسانی مجاز میشود که گذرنامه (مورد شهروندان ایرانی) و یا اجازه ورود (مورد اتباع کشورهای دیگر) از حکومت دوران گذار داشته باشند.
اصل پنجم: مجازات اعدام و شکنجه و هرگونه رفتار منافی کرامت انسان، بی درنگ ممنوع میشود.
اصل ششم: نهاد دولت (مجموعه چهار قوه مقننه، قضائیه، مجریه و رسانههای ملی) از نهاد دین جدا خواهد شد و به دین دولتی و دولت دینی پایان داده میشود. هیچ دین و مرام و عقیدهای رسمیت دولتی نمییابد وهیچ کس به دلیل داشتن و یا نداشتن دین و یا مسلک یا اندیشه و مرامی، از امتیازی برخوردار یا از آن محروم نمیشود.
اصل هفتم: کشور ایران مستقل و تجزیه ناپذیر است و جمهور شهروندان، به صفت فرد و ملت، بر تمام وطن حق دارند.
اصل هشتم: دولت دوران گذار در کشور ایران، نهاد مستقل و واحدی است که بر اساس موازین بهم پیوسته حقوق انسان، حقوق شهروندی، حقوق ملی و حقوق جامعه ملی بعنوان عضو جامعه جهانی و حقوق طبیعت تشکیل یافته و بر طبق این اصول سامان میپذیرد. در جا، دولت موظف به کوشش جهت بکارگرفتن امکانهای موجود و ایجاد امکانهای ضرور با همکاری جامعه مدنی برای برآوردن نیازهای اساسی شهروندان و رشد آنها بر پایه استقلال و آزادی و بر میزان عدالت اجتماعی و آبادانی طبیعت میشود..
اصل نهم: اساس سازماندهى کارهاى گوناگون در دوران گذار، تشکیل شورا بر مبنای گفتگو و یافتن نظر جمعی و بر مبنای هر شهروند یک رأی میباشد. مقامها، از انتخابی و انتصابی، موروثی نیستند و انتخاب افراد بر اساس دانش و توانایی هر فرد صورت میگیرد.
اصل دهم: بنابر اصل استقلال، رابطهها با کشورها، بر وفق اصل نه مسلط نه زیر سلطه، و حفظ حقوق ملی و حقوق طبیعت و حقوق جامعه ملی به عنوان عضو جامعه جهانی تنظیم میشوند. هیچ شخص و مقام و گروه و نهاد و سازمان و دولتی شریک در حاکمیت ملی نیست.
اصل یازدهم: سازماندهی دولت در دوران گذار برای انتقال حاکمیت به ملت ایران – که، بنابر اصل هشتم، باید سازگار با حقوق پنجگانه باشد -، از راه تغییر ساختار استبدادی دولت، با هدف ناممکن کردن بازسازی استبداد، بروفق اصول راهنمای انتقال حاکمیت به مردم ایران، تجدید میشود.
اصل دوازدهم: هر شهروند بر اداره جامعه خود حق دارد و به عنوان عضو جامعه ملی، حق خویش را مستقیم از راه همه پرسی، و یا غیر مستقیم، از راه رأی آزاد و مخفی به نامزدهای مقبول خویش اعمال میکند.
اصل سیزدهم: هیچکدام از اصول استقلال و آزادی و وحدت ملی و کثرتگرایی و حق اشتراک و حق اختلاف و تمامیت ارضی کشور بر یکدیگر تقدم و تأخر ندارند و عمل به آنها و حراست از آنها حق و وظیفه دولت و همه شهروندان است.
اصل چهاردهم: تشکیل و فعالیت احزاب و جمعیتهای سیاسی و دینی و مرامی و انجمنها و سندیکاها و تعاونیهای صنفی آزاد است و هریک از آنها در حوزه خود در حقوق، با یکدیگر برابرند و تبعیضی بین آنها نیست. سازمانهایی که تشکیل میشوند، در تشکیل و عمل، نباید ناقض حقوق اعضای خود باشند و وظیفهدارند نگهبان حقوق اعضای خویش باشند.
اصل پانزدهم: هیچ شخص، گروه و یا حزب و یا جمعیتی حق ندارد بنام عقیدهای و یا مرامی و به استناد برخورداری از حمایت اکثریت شهروندان، در پى سلطهگرى بر مردم یا شخص و یا گروه و یا حزب و جمعیت دیگری باشد.
۲٫ شورای ملی انتقال حاکمیت به مردم ایران
اصل شانزدهم: شورای ملی انتقال حاکمیت به مردم ایران نهادی است که مشروعیت خود را از جنبش همگانی مردم و از خلال توافقهای سیاسی حاصل از مشارکت فعال اکثریت ایرانیان شرکت کننده در جنبش عمومی مردم بر ضد جمهوری اسلامی ایران بدست میآورد. از آنجا که نوع تغییر رﮊیم نوع بدیل را نیز معین میکند، بنابر این که تغییر به یمن جنبش همگانی روی دهد، سمتیابی جنبش و نقشی که شورا در آن ایفا میکند، تعیین کننده آن بمثابه مقام تصدی کننده دوران گذار است. افزون بر این، پس از انتخابات شوراهای شهر و روستا مردم هر استان با رأی اکثریت نمایندگان منتخب خود، یک نماینده برای عضویت در شورای ملی انتقال حاکمیت انتخاب میکنند. این نمایندگان به جمع نمایندگان شورای انتقال حاکمیت به مردم میپیوندند. اعضای شورا با همان هویت سیاسی که به عضویت آن درآمدهاند، خدمت میکنند. هرگاه معلوم شود هویت سیاسی واقعی خویش را پنهان کردهاند و یا با درآمدن به عضویت شورا، آن را تا حد ضد هویتی تغییر دهند که بدان شناخته بودهاند، با رأی اکثریت از عضویت شورا بر کنار میشوند.
وظایف این شورا عبارتند از:
۱٫ انتخاب رئیس حکومت انتقالی و تایید صلاحیت وزیران او
۲٫ تشکیل شورای عالی قضایی موقت
۳٫ تعیین اعضای نظارت بر انتخابات
۴٫ تشکیل هیأت ملی حقیقت یابی، و صلح
۵٫ نگهبانی از حقوق پنجگانه (حقوق ذاتی حیات انسان، حقوق شهروندی، حقوق جامعه ملی، حقوق جهانی ایرانیان به عنوان عضوی از جامعه جهانی و حقوق طبیعت) و التزام بدانها در تدوین قوانین و نظارت بر اجرای آنها توسط سازمانهای دولتی و برداشتن موانع عمل به این حقوق
۶٫ شفافیت بخشیدن به قراردادها و روشن ساختن وضعیت کلی کشور در همکاری با حکومت انتقالی
۷٫ رسیدگی به وضعیت نهادهای موازی که در دوران ولایت فقیه تشکیل شدهاند، از طریق اصلاح و ادغام آن نهادها در نهادهای حقوقمند.
۸٫ تشکیل شورای رسانههای ملی دوران گذار
۹٫ نظارت بر رعایت و اجرای ساختار حقوقی دوران گذار
فعالیتهای شورا باید شفاف و علنی باشند. موارد مربوط به امنیت ملی مستثنی و در جلسه غیر علنی قابل طرح میشوند. برای تشکیل جلسات غیر علنی رأی دو سوم اعضای شورا ضرور است. تصمیمات شورا جز در مواردی که استثنا می شوند به مردم کشور بطور کامل گزارش خواهند شد.
اصل هفدهم: همه اعضای شورا، بر وفق باور خود، سوگند زیر را ادا میکنند:
«مردم ایران را به شهادت میگیرم که ضمن پرهیز از هرگونه خودکامگی، بر حفظ و حمایت از اصول استقلال و آزادی و وحدت ملی و تمامیت ارضی کشور، به عنوان مجموعهای تفکیک ناپذیر، عامل و بر عهد خود به این اصول وفادار بمانم و صادقانه به مسئولیتهای خویش، به عنوان عضو شورای انتقال حاکمیت به مردم، عمل کنم. من با تمام توان در دفاع ازمجموعه بهم پیوستهِ حقوق انسان، حقوق شهروندی او، حقوق جامعه ملی و حقوق این جامعه بعنوان عضو جامعه جهانی و حقوق طبیعت، میکوشم و بر طبق سند ساختار حقوقی و آیین نامه داخلی آن انجام وظیفه میکنم».
اصل هجدهم: وظایف ریاست شورای ملی انتقال حاکمیت به مردم را آییننامه داخلی شورای انتقال حاکمیت تعیین میکند. این آییننامه توسط اعضای آن شورا تدوین میشود.
اصل نوزدهم: برای هر اجلاس، تمام اعضای شورای انتقال حاکمیت باید دعوت شوند. حضور نصف بعلاوه یک اعضای شورا شرط رسمیت یافتن هر اجلاس است. مصوبات شورا به رأی نصف بعلاوه یک کل اعضای شورای انتقال حاکمیت به مردم نیاز دارد.
اصل بیستم: قانون اساسی جمهوری اسلامی فاقد اعتبار است. قوانین و مقررات عادی باقی مانده در صورتی که با حقوق انسان و حقوق شهروندی او و حقوق ملی و حقوق طبیعت و با این اصول راهنمای دوران گذار ناسازگاری نداشته باشند اعتبار دارند. مرجع تشخیص این ناسازگاری، شورای ملی انتقال حاکمیت به مردم است. این شورا هیأتی موقت به عنوان هیأت رسیدگی به قوانین جاری را با ترکیب زیر تشکیل میدهد:
● سه تن از حقوقدانان به انتخاب اعضای هیأتهای علمی دانشکدههای حقوق دولتی و آزاد کشور
● سه تن از وکلای با سابقه دادگستری به انتخاب کانون وکلای دادگستری ایران
هرگاه برابری اعضای زن و مرد ممکن نباشد، دست کم دو تن از اعضای این هیأت باید از زنان حقوقدان باشند.
شورای انتقال حاکمیت پس از مشورت با هیأت رسیدگی به قوانین و مقررات، نظر نهایی خود را بدون تأخیر در مدت زمان معقول به حکومت موقت برای اجرا ابلاغ می کند.
اصل بیست و یکم: شورای ملی انتقال حاکمیت به مردم ایران در مقام تصمیم گیرنده موظف است که جامعه را از فعالیتهای خود آگاه کند. در اتخاذ تصمیمها و انتخابها از جامعه مدنی یاری بخواهد و از مشورت شهروندان بهره برد. رسانههای همگانی، تحت مدیریت شورای رسانههای ملی دوران گذار، موظف به انتشار مذاکرات شورا و مصوبههای آن هستند.
۳٫ شورای عالی قضائی موقت
اصل بیست و دوم: دستگاه قضایی لازم است به سرعت استقلال خود را بازیابد. هر عضوی از این دستگاه که در نقض فاحش و نظامند حقوق انسان نقش داشته و یا دارای سابقه صدور احکام ظالمانه باشد، از خدمت در این قوه ممنوع میشود. مرجع رسیدگی به وضعیت این اشخاص، شورای عالی قضائی موقت است که ضمن مشورت با کانون وکلا و جامعه حقوقدانان و مدافعان حقوق بشردر این مورد اقدام می کند.
اصل بیست و سوم: شورای عالی قضائی موقت، اداره امور مربوط به قوه قضائیه اعم از استخدام و نصب وعزل قضات و تغییر محل مأموریت و تعیین مشاغل وترفیع آنان را بر عهده دارد. ترکیب این شورا عبارت است از:
۱٫ سه نفر از مستشاران یا رؤسای شعب دیوان عالی کشور به انتخاب هیات عمومی دیوان،
۲٫ شش نفر از دادرسان با تجربه و پاکدامن که دارای لااقل ده سال سابقه خدمت قضائی مستمر باشند
۳٫ دادستان کل کشور
۴٫ رئیس دیوان عدالت اداری
۵٫ رئیس دیوانعالی کشور که ریاست شوری را نیز بر عهده دارد.
تمامی اعضائی که شورای انتقال حاکمیت به مردم بر میگزینند باید سابقه رعایت حقوق انسان و مخالفت با عامل استبداد شدن قوه قضائیه را داشته باشند.
اصل بیست و چهارم: دادرسان دادگاهها مکلفند از اجرای تصویبنامهها و آئیننامهها و نظامنامهها و بخشنامههای رژیم گذشته که مخالف با مفاد صریح اصول راهنمای دوران گذار هستند، خودداری کنند.
اصل بیست و پنجم: تشکیل هرگونه دادگاه ویژه یا استثنائی ممنوع است.
اصل بیست و ششم: هیچ جرم و کیفر و یا دادرسی کیفری بدون وجود قانونی که وضع شده باشد، از سوی هیچ مقامی قضایی وضع و اجرا نمیشود. از اینرو جرائمی که قوه قضائیه خود وضع کرده باشد ملغی هستند و محکومان به این جرائم حق اعاده حیثیت و جبران خسارت را دارند.
اصل بیست و هفتم: دادخواهی و داشتن وکیل حق مسلم همگان است. فاقدان امکان، بر یافتن امکان، حق دارند و دولت دوران گذار نیز باید دادخواهان فاقد امکان را از امکان برخوردار کند.
اصل بیست و هشتم: تحریک و تشویق به خشونت و نیز حکم به تکفیر اشخاص جرم است. صدور هرگونه حکم قضائی در انحصار قوه قضائی است و اجرای حکم نیز با قوه مجریه است.
۴٫ هئیت حقیقت یاب و صلح همگانی
اصل بیست و نهم:
● از آنجا که شهروندان بسیارى بخاطر عقاید دینی یا مرامی و یا اندیشه و عمل سیاسى، گرفتار ستم دولت ولایت مطلقه فقیه و سازمانها و گروههاى «سیاسى و عقیدتى» شدهاند و این رﮊیم و سازمانها و گروههای در خدمت آن شهروندان ایرانی و نیز غیر ایرانی را از حق حیات محروم و یا به حقوق آنها تجاوز کردهاند و با زندانی کردن و شکنجه و روشهای دیگر، زیانهای روحی و جسمی به آنها وارد کردهاند،
● از آنجا که بر وفق میزان عدالت ترمیمی، قربانیان و خانوادهها و نزدیکان آنان و تمامی جامعه بر ترمیم و جبران حق دارند،
● از آنجا که جنایت بر ضد بشریت شامل مرور زمان نمىشود،
● از آنجا که جمهور مردم نیازمند جریان آزاد دادهها و اطلاعات، بنابراین، زمان لازم برای اطلاع شفاف از آنچه بر قربانیان جنایتها گذشته، هستند و وجدانهای اخلاقی و تاریخی میباید غنای لازم را بیابند تا که استبداد دیگر هیچگاه بازسازی نگردد و جنایت برضد شهروندان را روش نگرداند و وجدان هر شهروند واقف به حقوق خویش شود و عمل به این حقوق، همگانی و مداوم بگردد،
● از آنجا که قربانی هر جنایت و هر بىعدالتى تنها او نیست، بلکه تمامی انسانیت است،
● از آنجا که هم حق دفاع از حقوق دیگران، وهم مطالبه دفاع از حق خود از دیگران، حق هر شهروند است
● از آنجا که اگر شهروندی خود را در محنت دیگرى شریک نداند و مسئول و موظف به زدودن محنت او و دفاع از حقوق او نداند و مبارزه با بىعدالتى را حق خویش نشمارد و به این حق عمل نکند، دمکراسى که یکى از ارکان آن برابرى همگان در برخورداری از حقوق و امکانهای لازم برای برخورداری از حقوق است، استقرار و استمرار نمىیابد،
● از آنجا که تا جرم، بدون حضور مجرم در برابر قاضی عادل، محرز نشود، جامعه از جرمهایى که واقع شدهاند آگاهی بدون خدشه نمییابد و آنها را برسمیت نمیشناسد و مسئولیت خویش در وقوع جرائم و جنایتها را نیز نمیپذیرد،
● از آنجا که وجدان تاریخی جامعه نیازمند آناست که تاریخ شخصى قربانیان به تاریخ رسمى بدل شود،
● از آنجا که بر میزان عدالت ترمیمی، ترمیم و جبران زیانهای قربانیان و جامعه بس دشوار است،
● از آنجا که خلاء رسیدگی قضائی بر میزان عدالت ترمیمی را انتقامگیریهای شخصی پر میکند که سبب بسط خشونت در سطح جامعه و تنظیم رابطهها توسط زور، بنابراین، بازسازی استبداد میشود،
باید قربانیان توان دادخواهی پیداکنند، تا که با دردها و رنجهای خویش، تنها نمانند و بتوانند به نظام جدید که بر میزان عدالت اجتماعی برپا میشود، اعتماد بیابند و امید به حال و آینده و شرکت در جامعه حقوند، آنها را از غم گذشته و یأس و احساس ناتوانی که گرفتارش هستند، برهاند.
در نتیجه، بمحض شروع بکار شورای موقت انتقال حاکمیت به مردم ایران، در رابطه با جرایم سیاسى- عقیدتى، با هدف ترمیم و جبران، بعد از رایزنى با احزاب و سازمانهاى مختلف سیاسى و شخصیتهاى مبارز و مستقل و فعالان جامعه مدنى و حقوق بشری و حقوقدانان، هیأت حقیقت یابی و صلح و و آشتی همگانی، بر وفق ضوابط عدالت ترمیمی، مشغول بکار میشود. این هیأت وظایف زیر را دارد:
۱٫ جمع آورى اسناد و مدارک در باره جنایتهای سیاسی ـ عقیدتی که در دو رژیم پهلوی و جمهوری اسلامی انجام گرفتهاند. موارد نقض حقوق انسان مىتوانند توسط مقامها و مأموران دولت و یا اعضای احزاب و سازمانهاى سیاسى و یا عقیدتى ارتکاب یافته باشند.
۲٫ جمع آورى و دسته بندى کلیه شکایتها از مسئولان سابق و یا از افراد دیگرى که تصمیمهای سیاسى و یا عملکردهاى سیاسی – عقیدتیشان منجر به جنایت شده است. هدف از این کار، یافتن حقیقت و گزارش نهائى آن به مردم ایران است.
۳٫ این هیأت به شرح حال کلیه قربانیان و شرح ماوقع توسط بستگان و نزدیکان قربانیان گوش فرا میدهد. از قربانیان و بستگان و نزدیکان آنها میخواهد حقیقت و تمام حقیقت را بیکم و کاست شرح کنند.
۴ ـ بنابر وظیفه کشف حقیقت و ترمیم و جبران زیان وارده، هیأت «کشف حقیقت و ترمیم و جبران» تمامی مقامها و مأمورانی که حاضر به اعتراف به اعمال خود و یا دفاع از خود هستند را احضار میکند و به گفتههاى آنان گوش فرا میدهد. هیأت «حقیقت یابی و صلح» اصل را بر برائت میگذارد و با رعایت اصول راهنمای قضاوت، هدف را ترمیم و جبران زیانها و بازگویى حقیقت میشناسد. مظنونین تا یکسال بعد از تشکیل هیأت حق دارند خود را معرفی و تقاضا کنند هیأت اعتراف به عمل ارتکابی را از زبان آنها بشنود و تقاضای عفو کنند.
۵٫ کلیه جلسات هیأت « حقیقت یابی و صلح» در رابطه با قربانیان و متهمین علنی هستند. مگر به درخواست خانواده قربانیان و یا تشخیص هیأت به لحاظ تأمین امنیت. کلیه وسایل ارتباط جمعی حق حضور در جلسهها را دارند. بازگوییها و اظهارات قربانیان و مرتکبان شفاف و در وقت مقتضى در اختیار مردم قرار میگیرند حتی اگر پخش مستقیم به ملاحظه حفظ امنیت و یا خواست خانوادهها بلافاصله انجام نگیرد.
۶ . عفو مشروط و فردی و منوط به ترمیم و جبران است. و نیز، موکول است به اعتراف به حقیقت. عفو نمیتواند بدون اعتراف به حقیقت بعملآید. عفو نمیتواند جمعی و گروهی باشد. حکم عفو تنها در باره جرائم و جنایتهای غیرقابل جبران اما قابل ترمیم مانند قتل، شکنجه، حبسکردن و… که در رابطه با مسائل عقیدتى ـ سیاسى-دینى ارتکاب شدهاند صادر مىشود و در باره جرائم جبرانپذیر مانند دزدى، سؤ استفادههاى مادى و رشاء و ارتشاء و… صادر نمىشود.
۷٫ هیأت بنا بر مورد، متخلفان و جنایتکاران را از مناصب دولتى و انتخابى محروم میکند.
۸٫ در صورت کتمان حقیقت از سوى مرتکب جرم و جنایت، سر و کار او و افرادى که حاضر به شهادت دادن نمیشوند، با قوه قضائى است. این قوه در باره مرتکب یا مرتکبان هر جرم یا جنایت قضاوت و بر وفق قانون، در باره آنها، حکم صادر میکند.
۹٫ هیأت «کشف حقیقت و ترمیم و جبران» به غیر از صدور حکم عفو، با شرایط بالا، حق محاکمه ندارد. قضاوت بر عهده قوه قضائى است. بعد ازگذشت دوازده ماه، هیأت اطلاعات جمع آوری شده در باره کسانی که عفو نشدهاند را به تدریج در اختیار دستگاه قضائى قرار میدهد.
۱۰٫ هیأت فهرستى از قربانیان تهیه میکند و گزارش نهاییاىش باید شامل این فهرست باشد. این هیأت فهرستى نیز از وابستگان قربانیان و پیشنهادهای لازم برای ترمیم یا جبران مادى و معنوى ستم روا رفته بر قربانیان و وابستگان آنان را ارائه میکند.
۱۱٫ این هیأت تا زمانی که رسیدگی به تمامی موارد را به پایان نبردهاست، بکار خود ادامه میدهد. مگر این که، در پی استقرار دولت حقوقمدار، هیأت گزارش کار خود را به مجلس تقدیم کند و مجلس به ادامه کار آن رأی ندهد.
۱۲٫ دوران مورد رسیدگى این هیأت، دوران دو رژیم پهلوی و جمهوری اسلامی است. حداکثر مدت کار این هیأت چهار سال است. بعد از پایان مدت چهار ساله، هیأت گزارش کامل خود را به مردم ارائه میکند. این گزارش بعنوان سند رسمى منتشر مىشود. مجلس منتخب مردم میتواند بعد از پایان دوره چهار ساله، مأموریت هیأت را تمدید کند.
۵٫ حکومت دوران انتقال
اصل سیم: رئیس حکومت دوران انتقال حاکمیت به مردم ایران با رأی اکثریت شورای ملی انتقال حاکمیت به مردم، تعیین میشود. او هیأت وزیران را از میان چهرههای شاخص ملی انتخاب میکند. وزیران اعتبار نامه خود را از شورای انتقال حاکمیت به مردم ایران کسب میکنند. ریاست حکومت دوران انتقال در غیاب رئیس این حکومت، با معاون اول وی است. مصوبات هیأت وزیران و معاون او بایستی به اطلاع و تصویب رئیس حکومت دوران انتقال برسد. آنها در مقابل رئیس حکومت پاسخگو هستند. شورای انتقال حاکمیت به مردم ایران حق استیضاح وزرای حکومت را دارد. ورقه استیضاح باید به امضای یک سوم اعضای شورای انتقال حاکمیت برسد.
اصل سی و یکم: به درخواست حکومت دوران انتقال، شورای ملی انتقال حاکمیت به مردم ایران و حکومت این دوران، برای تعامل و تسریع در تصمیم گیری، جلسات مشترک برگزار میکنند.
اصل سی و دوم: برگزاری انتخابات بر عهده وزارت کشور حکومت دوران انتقال است. نظارت بر هر نوع انتخابات و مراجعه به آرای عمومی، توسط نهاد مستقل انتخابات انجام میگیرد. اعضای این نهاد حداقل هفت تن خواهند بود که توسط شورای انتقال حاکمیت به مردم ایران انتخاب میشوند. این اعضاء از میان کسانی انتخاب میشوند که در حکومت و شورای انتقال حاکمیت به مردم ایران عضویت نداشته باشند و حتیالمقدور در نهادهایی عضویت داشته باشند که سابقه طولانی در دفاع از حقوق و مبارزه برای انتقال حاکمیت به مردم کشور را داشته باشند.
تبصره: سازمانهای بینالمللی دفاع از حقوق انسان و حقوق شهروندی که بیطرف باشند، هرگاه تقاضا کنند، بعنوان ناظر پذیرفته میشوند.
اصل سی و سوم: حکومت دوران انتقال موظف است شرایط لازم برای بازگرداندن استعدادهای به ناحق رانده شده از کشور و یا مهاجرت گزیده از ایران را به منظور مشارکت در استقرار و استمرار و پیشبرد دموکراسی و خدمت به وطن فراهم آورد.
اصل سی و چهارم: سیاست خارجی ایران در دوران گذار بر پایه استقلال و آزادی و حقوق پنجگانه و عدم مداخله در امور کشورهای دیگر و حسن همجواری بنا میشود. رئیس حکومت دوران انتقال، به پیشنهاد وزیر امور خارجه و تصویب شورای انتقال حاکمیت به مردم ایران، سفیران ایران در کشورهای خارجی را در اولین فرصت تعیین میکند. این سفیران مبشر حق صلح و دیگر حقوقی میگردند که سزاست اصول قوانین اساسی بگردند. اینان بر وفق اصل چهارم، در عادی کردن روابط خارجی و استیفای حقوق تضییع شده مردم ایران اقدام میکنند.
اصل سی و پنجم: حکومت دوران انتقال قراردادهای منعقده با دیگر کشورها و بحرانهای بزرگ از گذشته تا امروز، از جمله گروگانگیری در سفارت آمریکا، جنگ عراق با ایران، سیاست هستهای و دخالت نظامی در کشورهای منطقه و … را بررسی میکند و نتیجه را به شورای انتقال حاکمیت به مردم ایران و مردم ایران بطور شفاف گزارش میکند.
اصل سی و ششم: وظایف مهم حکومت دوران انتقال:
۱٫ ایجاد امکانها برای آنکه شهروندان از حقوق خود برخوردار شوند و تأمین امنیت ملی و دفاع از مرزها
۲٫ اداره کشور (مالی و سیاسی و…)
۳٫ اطلاع رسانی و شفاف سازی در باره وضعیت کشور
۴٫ برگزاری انتخابات شوراهای شهر و استان: در کمتر از چهار ماه بعد از استقرار حکومت دوران انتقال، انتخابات شوراهای شهر و روستا در سراسر ایران انجام میگیرد. شوراهای هر استان یک نماینده برای عضویت در شورای انتقال حاکمیت انتخاب میکنند. تا زمان تشکیل شوراها طبق قانون اساسی، این شوراها بکار خود ادامه میدهند.
۵٫ تشکیل بحثهای آزاد میان حقوقدانان و صاحبان دیگر دانشها در باره قانونهای اساسی پیشنهادی، به ترتیبی که شهروندان از آنها آگاهی بایسته را بیابند.
۶٫ برگزاری انتخابات مجلس مؤسسان.
۷٫ انجام رفراندوم برای تصویب قانون اساسی توسط مردم.
۸٫ برگزاری انتخابات طبق قانون اساسی جدید و تهیه مقدمات لازم برای استقرار دولت جدید
زبان و خط و پرچم و سرود
اصل سی و هفتم: زبان و خط رسمی کشور ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون اداری باید با این زبان و خط باشد. زبان فارسی بعنوان زبان مشترک در تمام مدارس ایران تدریس میشود. شهروندان ایرانی از این حق نیز برخوردارند که از زبان مادری خود، در آموزش و در مطبوعات کشور و نیز رسانههای گروهی استفاده کنند.
اصل سی و هشتم: تا زمانی که مردم مستقیم یا توسط نمایندگان خود ویژگیهای پرچم ملی ایران را تعیین کنند، پرچم موقت ایران در دوران گذار، به سه رنگ افقی سبز و سفید و سرخ خواهد بود.
اصل سی و نهم: سرود ملی ایران باید بیانگر ارزش حیات و کرامت انسان و همه دیگر زیندگان و همبستگی ملی و صلح جهانی بر پایه نه مسلط نه زیر سلطه و حقوق پنجگانه، بنابراین، ترجمان فرهنگ استقلال و آزادی باشد. این سرود برانگیزنده نیروهای محرکه جامعه ملی به فعال شدن در رشد در استقلال و آزادی و بر میزان عدالت اجتماعی باید باشد. ساختن این سرود به استعدادهای هنری پیشنهاد میشود. در دوران گذار، سرودهای ملی که ساخته و پیشنهاد میشوند، پخش میشوند تا شهروندان نظر دهند و بهنگام تصویب قانون اساسی، سرود ملی نیز به تصویب مردم ایران برسد. در دوران گذار، در اجتماعها، پخش سرود «ای ایران» و دیگر سرودها مجاز است مگر سرودهای یادآور استبدادهای پیشین.
نیروهای انتظامی و امنیتی و نظامی
اصل چهلم: نیروهای نظامی و انتظامی، وفادار به حقوق و قوانین پذیرفته در این سند، تحت فرماندهی حکومت دوران انتقالی قرار میگیرند.
تبصره: برای آن که هیچگونه خطری کشور را تهدید نکند، سربازان از سربازخانهها مرخص نمیشوند و افراد نیروهای مسلح در حال آمادهباش میمانند.
اصل چهل و یکم: نیروهای انتظامی بر مبنای اصول بیطرفی و قانونمداری و احترام به حقوق انسان، مسئول حفاظت از امنیت شهروندان و امنیت داخلی کشور و نظم عمومی و اموال عمومی هستند.
اصل چهل و دوم: وظیفه حکومت و شورای انتقال حاکمیت به مردم ایران، مهیا کردن اسباب پدید آوردن ارتش ملی یگانه است. این ارتش از ادغام دو نیروی مسلح موجود پدید خواهد آمد.
اصل چهل و سوم: لازم است نیروهای مسلح نظامی و انتظامی و امنیتی در اختلافات سیاسی داخلی، کاملا بیطرف بمانند. ورود ارتش به عرصه اقتصاد ممنوع است. اما حکومت میتواند از تجهیزات نظامی و افراد آن در کارهای عمرانی و رویارویی با سوانح طبیعی و رفع خسارتهای ناشی از آنها، استفاده کند.
اصل چهل و چهارم: از آنجا که اطمینان از زندگی صلح آمیز و برخورداری از امنیت، بنابراین، از تمامیت ارضی و انسجام ملی، ضرورت گذار از استبداد به مردمسالاری است، هر اقدام مسلحانهای به قصد بازسازی استبداد و یا تجزیه کشور، ممنوع و پایان بخشیدن بدان برعهده دولت دوران گذار است.
اصل چهل و پنجم: فرماندهی کل قوا در دوران انتقال بر عهده رئیس حکومت انتقالی است. او تلاش لازم برای سازماندهی نیروهای انتظامی و ارتش ملی ایران برابر اصل چهل و دوم را بعمل خواهد آورد. در اینکار، از همکاری استعدادهای سالم و دانا به دانش و فنون نظامی برخوردار خواهد شد.
شورای رسانههای ملی دوران گذار
اصل چهل و ششم ـ رسانههای در اختیار رژیم ولایت فقیه با استفاده از بودجه دولتی، بیشتر صرف مغزشویی با سانسور حقایق تاریخی و قطع جریان اندیشه و اطلاعات، در چهار دهه گذشته در خدمت استمرار حیات رژیم بوده اند. اما هم این رسانه ها و هم استعدادهای انسانی و متخصصین اصحاب رسانه ها و هم منابع مالی و تکنولوژیک آنها متعلق به مردم ایران می باشند و نباید حیف و میل شوند. بکارگیری حقوقمند این ثروتهای ملی، در جهت برپایی و پویایی و پیشبرد مردمسالاری، نقشی حیاتی دارد. برای ساماندهی این امر شورای رسانه های ملی دوران گذار برای رسیدگی و اداره همه رسانههای مختلفی که با بودجه دولتی عمل میکنند تشکیل می شود.
اصل چهل و هفتم: برای توانا شدن رسانهها به انجام این وظایف، شورای رسانههای ملی دوران گذار برای رسیدگی و اداره همه رسانههای مختلفی که با بودجه دولت اداره میشوند، تشکیل میشود.
اصل چهل و هشتم: هدفها و سیاستهای راهبردی که شورا تعقیب خواهد کرد، عبارتند از:
۱٫ فراهم آوردن امکانهای لازم رسانهای برای برقرار کردن جریان آزاد اندیشهها و دانشها و هنرها و دادهها و اطلاعها و خبرها و نظرها،
۲٫ الغای سانسورها و آموزش کارکنان برای انتشار هر رویداد همانطور که روی داده است و پرهیز از جانبداری از کسی یا گروهی و یا اندیشهای و یا هنری. پرهیز از انتشار خبرهای مجعول به قصد القای ترسها در مردم. پرهیز از ایفای نقش قیم مردم در نوع اندیشیدن و عمل کردن. پرهیز از ایفای نقش مبلغ بسود این یا آن نامزد در انتخابات و یا بقصد اثر گذاردن بر نتیجه انتخابات. پرهیز از باز انتشار خبرهای جعلی رسانههای بیگانه برای سمت دادن به اندیشه و عمل مسئولان و مردم. پرهیز از شایعه پراکنی. پرهیز از ترور شخصیت بهر شکل از اشکال. پرهیز از درآوردن رسانهها به خدمت «تغییر از بالا»، بنابراین القای ناتوانی و ناامیدی و خود بینقش انگاری در شهروندان. و پرهیز از تبلیغ به سود شرکتهای فراملی که همواره آماده تحمیل اقتصاد مصرف محور به کشور و سلطه براین اقتصادند.
۳٫ فراهم کردن امکانهای لازم رسانهای برای آموزش مداوم حقوق پنجگانه (حقوق ذاتی حیات انسان، حقوق شهروندی او، حقوق جامعه ملی، حقوق جامعه ملی به عنوان عضوی از جامعه جهانی و حقوق طبیعت) .
۴٫ فراهم آوردن امکانهای رسانهای برای برگذارکردن مداوم بحثهای آزاد حول حقوق و مسائل مهم تاریخی و ملی و روز داخلی و منطقهای و جهانی.
۵٫ آشنا ساختن جامعه به قواعد انتخابات آزاد و عادلانه و آموزش فرهنگ استقلال و آزادی با هدف بالا بردن میزان خودانگیختگی در بکارانداختن استعداد خلاقه و دیگر استعدادهای شهروندان.
۶٫ رسانههای ملی نمیتوانند در اختیار سیاستهای گروه خاص از جمله خود شورای انتقال حاکمیت به مردم و یا حکومت انتقالی قرارگیرند. در عوض،
۷٫ رسانههای ملی جهت اطلاع رسانی به همه اقشار مردم بایستی امکانهای اطلاع رسانی را در اختیار شورای انتقال حاکمیت به مردم ایران و حکومت انتقالی قرار دهند و نیز امکان نقد نظروعمل مقامهای آنها را [از جمله از طریق برگزاری جلسات بحث آزاد] برای همگان فراهم آورند.
پادزهر اضطراب گذار از استبداد، سند اساسی دوران گذار برای انتقال حاکمیت به مردم ایران
اضطراب و ترس و دلهره و ناامنی، وسایلی هستند که هر استبداد، در جهت ساختن و پرداختن آنها، بطور مستقیم و یا غیرمستقیم، تلاش میکند، و آنها را بر علیه مردم به کار میبرد تا آنها را رام و سربهزیر و ساکت کند، تا بتواند چند صباحی دیگر بر قدرت بماند.
این وحشت و دو دلی که اگر حاکمان مستبد و سلطهگر نباشند، وضعت مردم زیرسلطه بسیار بدتر خواهد شد، از کارسازترین و مهمترین و موثرترین اضطرابها بوده است، که بدون هیچ استثنائی، در طول تاریخ و در عرض جغرافیا، توسط همه مستبدان، به اشکال به ظاهر متفاوت، بکار برده شده است. بدون این رویه، که امتحان خود را، با موفقیت پس داده است، امکان ادامهٌ سلطهٌ مستبدان، که همیشه اقلیتی زورگو و خشونتگستر، و حاکم بر اکثریت منفعل و فعلپذیر هستند، غیر ممکن است.
نکته مهم دیگر اینکه طول عمر مستبد و نیز میزان اعمال خشونت مستبدان، نسبت مستقیم دارد با میزان اضطراب مردم که باز با نسبتی مستقی باعث انفعال و فعلپذیری و بیغمی مردم تحتسلطه میگردد. و در این حالت اکثریت این خود ما مردم هستیم که با انفعال خود، اجازه میدهیم ابعاد اضطراب، چون زهر مهلکی، کل جامعه را فرا بگیرد و ما را در سکون، منفعلتر سازد، تا که خود ما، مستقیم و غیر مستقیم، عاملی از عوامل ادامهٌ حیات رژیم بگردیم.
این زهر مسموم، نه تنها در تار و پود جامعه مدنی، مسمومیت ایجاد میکند، بلکه احزاب و تشکیلات مختلف و جامعه سیاسی هم به آن مبتلا میگردند. در این نتیجه، دستههای مختلف جامعه سیاسی، به دلیل اضطراب و افسردگی، اعتماد به نفس فردی و اعتماد به نفس ملی خود را از دست میدهد. نتیجه مسمویت با زهر اضطراب، متاسفانه این شده است که میبینیم، که عدهای با دریوزگی، به قدرتهای خارجی متشبث میشوند، و عدههای هم با اسمهای بیمسمی اصلاحطلب و یا اصولگرا و یا تحولطلب، از انواع قدرتهای داخلی متکدی هستند، تا که کسی بیاید و سرنوشت بدی را که الان گرفتار آن هستیم، به سرنوشت کمتر بدی! تبدیل کند. در همه این صورتها، اینها همه، خواسته و یا ناخواسته، مستقیم و یا غیرمستقیم، باعث شدهاند که خود با دست خویش، وسیله پیشبرد شعار رژیم ولایتی مبنی بر ’حفظ نظام از اوجب واجبات است‘ بگردند.
باید یادآور شد که مامورین دولت در قسمتهای مختلف لشکری و کشوری، و حتی قوای سرکوب و ماموران اطلاعاتی و امنیتی هم از مسمومیت این زهر، در امان نیستند، و آنها هم به دلایل و اشکال متفاوت، این اضطراب را دارند که اگر این رژیم برود، چه خواهد شد. بازتاب این اضطراب در این گروه، باعث سرکوب و خشونت بیشتر میگردد، که زمینه را برای خشونتها و انتقامهای واکنشی و زنجیرهای، فراهم میکند و حیات ملی ما، به طور شتابگیر، به لبه پرتگاه نابودی میرود.
از جمله اضطرابها، یکی این است که در دوران گذار، یعنی از زمان سقوط رژیم مستبد، تا برقرار شدن نظام جایگزین آن، امورات کشور چهگونه خواهد گذشت.
سندی که برای تهیه آن توسط ایستادگان بر خط استقلال و آزادی و حقوقمندی، تلاش و تحقیق و همکاری و همسازی و همسوییهای فراوانی لازم آورد(۱)، با عنوان ’سند اساسی دوران گذار برای انتقال حاکمیت به مردم ایران‘ بطور کامل در ذیل آمده است.
این سند، مانند شعار پرشعور مردم ایران، ’روی به ملت، پشت به قدرت‘ دارد، و مخاطب اصلی آن، لایههای مختلف مردم هستند.
در این سند، با تبادل نظر متخصصان، و مدافعان حقوق ایرانیان، و ایستادگان راه آزادی و استقلال، جوانب امور دوران گذار سنجیده شده و برای آنها راهحل ارائه شده است.
این سند متعلق به هیچ شخص و گروه خاصی نیست، و صاحب آن در واقع، خود ما مردم ایران هستیم.
از هموطنان دعوت میشود که این سند را مطالعه فرمایند، و پیشنهادها و نظرهای خود را ارسال نمایند.
همچنین از همه کسانی که عشق وطن و هموطن را در دل دارند، دعوت میشود که، چنانچه با کلیات این سند مخالفت عمدهای ندارند، در انتشار آن، سایر هموطنان را یاری فرمایند. سانسورها، که کمکم به خودسانسوریها میانجامند، همچون دیوارهای بلندی، توسط قدرتمداران و مستبدان، اطراف حقیقت را گرفته است. این حقیقت که ما مردم، به کمک همدیگر، و با اعتماد به نفس فردی و اعتماد به نفس ملی، توانا هستیم که سرنوشتهای خوب و خوبتری را برای خود رقم بزنیم.
علی صدارت
تحریم “انتخاب” برگزیده شدگان رژیم!
ج.ا بعد از چهار دهه با ارتکاب شنیع ترین جنایات و پلشتی ها و با اختلاسها و غارتهای بی مانند منابع ملی و طبیعی در تاریخ ایران و با اعمال حداکثر تبعیض ها در حق زنان، ادیان و مذاهب، ملتها و اقوام و با ورشکستگی در تمامی عرصه ها بپایان حکومت ننگین خود نزدیک شده است.
افتخار تاریخی ما تورکمنها در ایران، شناخت درست از ماهیت ضد بشری هیولای اسلام سیاسی، حتی قبل از بقدرت خزیدن ان و پی بردن به بیگانگی و ضدیت ان با خواست های دمکراتیک و هویت طلبانه خود بود. بهمین دلیل تورکمنها صف مبارزات خود را در مبارزه با استبدادسلطنتی از صف اسلامیون ولایی جدا ساخته و طرح خواستهای هویت طلبانه و دمکراتیک خود را بطور مستقلانه از انها پیش برده بوده ایم.
بدنبال انقلاب اسلامی نیز این ملت تورکمن بود که بعنوان تنها ملتی در کلیت خود در ایران به بنیان نظام اسلامی در رفراندوم “آری یا نه” معروف رژیم و متعاقب ان در “همه پرسی به قانون اساسی” بعنوان سخیف ترین قانون در جهان رای منفی داد!
با این حال رژیم در حال احتضار ولی مطلقه بی اعتنا به نفی تاریخی خود توسط مردم تورکمن، طبق روال هر دوره از مضحکه انتخاباتی خود و بدون توجه به جنایات و یغمای چهل ساله منابع ملی و تخریب محیط زیست و مصادره هرچیزی قابل غصب در تورکمنصحرا و به قهقرا کشانیدن جامعه ما و کل ایران از تمدن و زندگی امروزه بشریت و تحقیر و توهین به هویت ملی و بریدن زبان مادری چندین نسل از ما، کاندیداهای برگزیده شده خود برای به اصطلاح مجلس یازدهم را برای گدائی رأی به میان همین ملت فرستاده است!
معرکه گردانندگان این میدان وقاحت و نیرنگ نیز همان کاسه لیسان و دلالان رأی ساز حرفه ایی رژیم در منطقه در هر به اصطلاح انتخابات و بهمراه انها بعضی روحانیون سنی مذهب میباشند که عمامه خود را نیز مدیون لطف نماینده ولی مطلقه در منطقه میدانند! این واسطه های فریب و استحمار مردم که سرنوشت و اینده خود را با رژیمی که سیاهترین صفحات را به تاریخ ملت ما طی این چهاردهه از حیات ننگین خود افزوده است گره زده اند، خود نیز گویا واقف نیستند که انها نیز مسئول جوابگوئی به عملکرد ضد ملی و همکاری این به اصطلاح نمایندگان مجلس با یک رژیم ضد بشری و ضد تورکمن در فردای دمیدن صبح ظفر و غلبه سحر بر این سیاهی در مقابل همین مردم فلاکت زده و مصیبت کشیده تورکمن خواهند بود!
از اینرو ما به این افراد توصیه میکنیم که حداقل این آینده نگری و درایت را داشته باشند که اگر تا امروز در فریب مردم و از مشارکت با رژیم تقیه و جنایت جهت تامین منافع حقیر فردی خود علیه منافع ملی ملت خویش نان خود را در خون جوانان و رهبران ترور شده و در فلاکت و بی حقوقی ملی و شهروندی مطلق تورکمنها فرو برده و به خورد فرزندان خود داده اند، و غلت زدن در تعفن رژیم در “انتخباتی” که به احتمال قریب به یقین اخرین شعبده بازی و مضحکه ان نیز است، دوری جویند و نان فرزندان خود را در شغلی شرافتمندانه و با عرق جبین خود جستجو بکنند!
بویژه کسانیکه تحت عنوان”یاش اولیها” زیباترین و دمکراتیک ترین سنت ملت تورکمن را فرش زیر پای لگد مال کنندگان هویت ملی و به بندکشندگان آرزوهای پاک و انسانی ملت خود کرده و “شورای نگهبان” دومی در منطقه برای حمایت یا عدم حمایت از افراد برگزیده شده توسط “شورای نگهبان” ولی مطلقه در هر دوره از مضحکه انتخاباتی رژیم براه انداخته اند، باید تکلیف خود را در این شرایط مشروعیت و مقبولیت باختگی تمام عیار رژیم و در لحظات واپسین از حیات ننگین ان روشن بسازند که ایا بالاخره “پشت به دشمن، رو به ملت” خواهند ایستاد یا بهمراه ان به سیاهترین صفحات تاریخ تورکمن و ایران خواهند پیوست؟
مردم شریف تورکمن!
چهل سال استکه در آستانه هر نمایش انتخاباتی رژیم، تمامی کاندیداهای برگزیده و دستچین شده توسط “شورای نگهبان” ان بی محابا وعده و وعید ها از معجزات خود در صورت رأی اوردن به شما میدهند بدون انکه حتی یکی از انها را براورده سازند و جوابگوی مسئولیت خود در قبال وعده های خود بعد از ورود به سیرک مجلس اسلامی در مقابل موکلین خود باشند. زیرا، از یکسو در جمهوری تقیه ایران، مجلس و یا قوه مقننه نه تنها در “رأس امور” بلکه در “ته امور” نیز نبوده و چیزی بیش از یک مهر لاستیکی برای تایید فرمایشات و تصدیق “حکم حکومتی” رهبر بیش نیست. از اینرو انها نه توانایی و قدرت عملی ساختن گوشه ای از وعده وعیدهای ما قبل “انتخاباتی” خود را دارند و نه اعتقادی به ان. از سویی دیگر نیز، چون کسانیکه از غربال نیروهای امنیتی و “شورای نگهبان” میگذرند، بیشترین نزدیکی و امادگی را برای براوردن امیال رهبر خودکامه رژیم دارند و وعده و وعیدهای انها نیز چیزی نیست بجزگرم کردن تنور “انتخابات”.
کسانیکه به محلس رژیم راه میابند بخوبی واقفند که هیچگونه نقشی در سیاستگذاری های کلان و در قبال سرنوشت کشور که تماما در بیت رهبری با مشارکت سران ارگانهای امنیتی- نظامی تعیین میگردد نداشته و این دوره به اصطلاح نمایندگی خود را تبدیل به استفاده از رانت خواری، برخورداری از وامهای بدون بهره جهت خرید خانه و ماشین در تهران، کار چاق کنی و مشارکت در اختلاسهای کلان و غیره میکنند و با همان حقوق کلان وکالت مجلس نیز به بازنشستگی میروند و بدین سان زندگی خصوصی خود را تا پایان عمر با رأی فریب خوردگان تضمین میکنند!
در مذهب شیعه نیز اصولا اجماع و نظر اکثریت نه توسط آرای مردم بلکه با “بیعت” با رهبر مذهبی تعیین میگردد و آرای مردم برای مجلس فرمایشی رژیم نیز “بیعت” با ولی مطلقه و تایید تمامی جنایتها و خیانتهای وی تلقی میگردد. از این “بیعت” نیز حکومت اسلامی برای دو هدف استفاده میکند، برخ کشیدن مشروعیت مردمی خود در برابر جهانیان و دیگری بدست اوردن مجوز و رضایت مردم برای بکار گیری قوه قهریه جهت سرکوبی همان رأی دهندگان و یا “بیعت” کنندگان با خود!
با توجه به این تفاصیل، رأی به کاندیداهای برگزیده نیروهای امنیتی- نظامی و “شورای نگهبان” رهبر، معنایی بجز “بیعت” با رهبر نظام و مشروعیت بخشیدن به سرکوب و غارت هرچه بیشتر منابع ملی و طبیعی خود نداشته و از اینرو کانون فرهنگی- سیاسی این مضحکه انتخاباتی برای مجلس یازدهم ولی مطلقه را تحریم فعال میکند!
ما امیدواریم که مردم تورکمن نیز از “بیعت” با یک رهبر مطلق العنان شیعی که اینده ای سیاه تر از امروز خود انها برای فرزندان و ایندگان انها رقم زده است خودداری خواهند ورزید. این امید ما نیز ریشه در افتخار تاریخی تورکمنها در شناخت از ماهیت ارتجاعی و ضد ملی این رژیم و نفی بنیان ان در آغاز انقلاب داعشی های شیعه در ایران دارد. از اینرو مطمئن هستیم که این ملت آگاه و باهوش بدست خود خط بطلان به این افتخار تاریخی خود نخواهند کشید و مانع ان خواهند شد که برگه هویت انها با مهر ننگین مشارکت در مضحکه انتخاباتی رژیم در واپسین حیات ننگین ان آلوده گردد!
کانون فرهنگی- سیاسی خلق تورکمن
۱۳.۱۱.۱۳۹۸
نیم نگاهی به شاهِ دکترعبّاس میلانی (بخش دوم)/علی میرفطروس
تاریخ درزمان و مکان(جغرافیا) تحقّق می یابد و لذا، درکِ زمان و مکان برای درکِ یک شخصیّت یا یک رویدادِ تاریخی ضروری است.
*اصلاحاتِ شاه و تغییر ساختار اجتماعی-فرهنگی ایران،شرایطی به وجود آورده بود که شریعتی و مطهّری آنرا«حالتِ نیم مُرده و نیم زندۀ دین» می نامیدند.
* دکترمیلانی چنین وانمود می کند که گوئی شاه از کودکی «درمکتب اسلام» تربیت شده بود، در حالیکه خصلتِ ضد آخوندی وعموماً سکولار و عُرفیِ رضاشاه، تعلیم وُ تربیتِ دینیِ شاه را ممنوع یا دشوار کرده بود.
***
بخش نخستِ مقاله در گویا
«درکِ روسی ازتاریخ» آسیب های جبران ناپذیری دربررسی های تاریخ معاصرایران داشته است. این«درک» توسط حزب توده رواج یافته بود و به زمینه های خاکستری تاریخ توجّهی نداشت بلکه دریک ثنویّتِ«یزدان» و«اهریمن»یا«قدّیس» و«ابلیس»، تاریخ رابه ابزاری جهتِ مقاصدِ سیاسی-ایدئولوژیک به کار می گرفت.
پس از فروریختنِ دیوارهای ایدئولوژیک و فروپاشی اتحادجماهیر شوروی،«درکِ روسی ازتاریخ» نیز مورد نقدهای اساسی قرارگرفت و دراین باره،کوشش های ارزندۀ دکتر میلانی قابل ذکراست، ولی بنظرمی رسد که او- خود- در«نگاهی به شاه» دچارِاین عارضه شده و نتوانسته از داوری های نادرست برکنار بمانَد.
تاریخ در زمان و مکان(جغرافیا)تحقّق می یابد و لذا، درکِ زمان و مکان برای درک یک شخصیّت یا یک رویدادِ تاریخی ضروری است.بسیاری از تحقیقات موجود دربارۀ تاریخ معاصرِایران، تجلّیِ نوعی تاریخِ جایگزین (Alternate history) است،هم ازاین رو است که نویسندگانی از دوران رضا شاه یا محمدرضاشاه«دموکراسی و حکومتِ مشروطه ازنوعِ انگلیس»را طلب کرده اند بی آنکه به این پُرسشِ اساسی پاسخ دهند که در زمانِ رضاشاه یا محمّد رضاشاه کدام وضعیّتِ ایران شبیه انگلیس بود تا دموکراسی یا حکومتِ مشروطۀ آن باشد؟.ازاین گذشته،آیا بهنگام ظهوررضا شاه دموکراسی یا مشروطه ای درایران وجود داشت تا او آنرا«پایمال» کرده باشد؟ و اگر آری! پس چرا عمومِ روشنفکران آن عصردرجستجویِ«مردی مقتدر»،«مشتی آهنین» و«دیکتاتورِ ترقیخواه» (رضاشاه) بودند؟
به عبارت دیگر، تاریخ عرصۀ رؤیاپروری و آرزومندی نیست بلکه بستری است برای بررسیِ چگونگیِ«وقوع ممکنات».تاریخِ جایگُزین و توسّل به آرمان هائی که تحقّق شان با«اگر»های فراوان همراه است،مورّخ را ازمحدودیّت های زمانه دور می کند.کتابِ دکترمیلانی نیز ازاین عارضه مصون نمانده است.
شاهِ«به شدّت مذهبی»؟ یا سکولار؟
میلانی چنین وانمود می کند که گوئی شاه از کودکی«درمکتب اسلام»تربیت شده بود! درحالیکه خصلتِ ضدآخوندی و عموماً سکولار وعُرفیِ رضاشاه، تعلیم وُ تربیت دینیِ شاه را ممنوع یا دشوارکرده بود.دوران نوجوانی محمدرضاشاه نیز زیرِنظرافسرانی گذشت که فاقدِ روحیّۀ اسلامی بودند،ازجمله،سپهبُداسدالله صنیعی،آجودانِ مخصوصِ ولیعهد(شاه) که معتقد به آئین بهائی بود.ازاین گذشته ادیب و دولتمردِ برجسته،دکترقاسم غنی در یادداشت هایش،ازعلاقۀ شاهِ جوان به تاریخ و فرهنگ ایران و حضورش درجلساتِ مشترک بزرگانی مانندعلی اکبردهخدا،سیدحسن تقی زاده،دکتر قاسم غنی و…یاد می کند،نکته ای که در نظراین بزرگان «شانسی برای فرهنگ وُ سیاستِ ایران» بود.
میلانی یادآور می شود که«شاه قرآنِ کوچکی را که مادرش به او هدیه کرده بود،همۀ عُمرو درتمام طولِ سلطنتش همراه داشت»(ص۲۳).میلانی حتّی خواب های کودکی(ص۳۹) و گفته های شاه راجع به سوء قصدهای متعدّدبه جانش (ص۴۶۲)را تبلوری ازاین«شخصیّتِ به شدّت مذهبی» تلقّی کرده است،درحالیکه ما نمونۀ آن«خواب»ها و«معجزه»ها را درسیاستمداران برجستۀ آن دوران نیز سراغ داریم چنانکه دکترمصدّق دربارۀ ملّی کردنِ صنعتِ نفت می گفت:
-«درخواب دیدم که شخصی نورانی به من گفت:دکتر مصدّق! برو و زنجیرهائی که به پای ملّت ایران بسته اند[را] پاره کن.این خواب سبب شدکه من به حفظِ جانِ خود کوچک ترین اهمیّتی ندهم… وقتی به اتفاق آراء ملّی شدنِ صنعت نفت از کمیسیون گذشت، قبول کردم که حرف آن شخصِ نورانی غیرازالهام چیزدیگری نبوده است».(نطق مصدّق در مجلس شورای ملّی،۲۲اردیبهشت ۱۳۳۰).
در ادامۀ«اسلامگرائی شاه»، میلانی به سوگندِ شاه به هنگام تحلیف درمجلسِ شورای ملّی استناد کرده و مدّعی است:
-«سوگندِ محمدرضاشاه درمراسم تحلیف بیشتربه مفاهیم مذهبی آغشته بود.از۹۳کلمۀ این سوگند نامه،۴۹کلمه به نوعی با مفاهیم مذهبی مرتبط بود…سخنان شاه پُرازاشارات و مفاهیمی بود که در اندیشۀ قرون وسطائیِ مشروعیّت الهی ریشه داشتند»(ص۹۷).
دکترمیلانی-به عنوان استادعلوم سیاسی -بی تردید با مندرجات قانون اساسی مشروطیّت آشنا است و می داندکه سوگندِنامۀ شاه،مبتنی براصل ۳۹ متمّم قانون اساسی مشروطیّت بود و اشاراتِ مذهبیِ آن-عیناً-تکرارِ کلمات ومفاهیمِ مندرج درقانون اساسی مشروطیّت بود.
درجای دیگر،میلانی عیادتِ شاهِ جوان ازآیت الله بروجردی دربیمارستان را نشانۀ دیگری از«اسلام پناهی شاه»تلقّی کرده است(ص۱۱۶)،درحالیکه آیت الله بروجردی نمایندۀ«اسلامِ غیرسیاسی»بود و باتوجه به جایگاه وُ پایگاه بروجردی،«عیادتِ شاهِ جوان»می توانست پیامی به مراجعِ دیگری باشد که از اسلام برای کسب قدرتِ سیاسی استفاده می کردند.(برای آگاهی ازمواضع آیت الله بروجردی در باب سیاست و روحانیّونِ مخالفِ وی،نگاه کنید به کتاب درخشان علی رهنما:نیروهای مذهبی بربسترِ حرکت نهضت ملّی،نشرِ گامِ نو،تهران،۱۳۸۷،صص۱۷-۲۸و۵۳-۷۷).
ادعای میلانی دربارۀ«اسلام پناهیِ شاه» وقتی نادرست تر به نظر می رسد که بدانیم برخی سلاطینِ میانه رو در کشورهای اسلامی(مانندسلطان حسن دوم،پادشاه مراکش)؛شاه را به خاطرِ«سهل انگاری نسبت به مبانی اسلام» سرزنش می کردند!(نگاه کنید به گفتگوی سلطان حسن دوم با اریک رولو، خبرنگارمعروف فرانسوی:خاطرات امیراصلان افشار،صص۵۶۹-۵۷۶).
افزایشِ شگفت انگیزِ مساجد و مدارس مذهبی!؟
برخی نویسندگان با تأکید بر«اسلامی بودنِ جامعۀ ایران»،انقلاب اسلامی را محصولِ بلافصل این ساختارمذهبی می دانند.این باور دربینِ«نواندیشان دینی» بسیاررایج است.دکترمیلانی نیز«اعتقادات مذهبیِ شاه و افزایشِ شگفت انگیزِ مساجد و مدارسِ دینی»را بستری برای انقلاب اسلامی دانسته است تا آنجا که مدّعی است که:«شاه،روحانیّون را به قدرت رساند»!.میلانی درتحکیم استدلالِ خود مدّعی است:درسال۱۳۵۶(۱۹۷۷) «چیزی نزدیک به۷۵ هزارمسجد و حوزه در ایران مشغول به کاربود»(ص۴۶۹)،درحالیکه به قول حجتالاسلام مجتبی صداقت،مسئول امور مساجد درجمهوری اسلامی:«ایران درسال۱۳۵۷ نزدیک به۲۷ هزارمسجد داشته است».
باچنان ارقامِ إغراق آمیزی، دکترمیلانی تاسیس مسجد دانشگاهِ تهران را به حسابِ شاه واریز کرده و آنرا«نمادِ اسلام گرائی شاه» قلمداد نموده است(ص۱۱۳) درحالیکه احداثِ این مسجد در سال۱۳۲۷ ازسوی«انجمنِ معارف اسلامی دانشجویان» تقاضاشده بود و پس از۱۸سال تأخیر-سرانجام درسال ۱۳۴۵ افتتاح شد و هیچ ربطی به «اسلامگرائی شاه» نداشت!
جلوگیری از انتشارِعقایدآیت الله خمینی!
«سانسورعقایدآیت الله خمینی وعدم اجازۀ فروشِ رسالات وی -خصوصاً کتابِ«ولایت فقیه»- و در نتیجه،«عدم آشنائی مردم ازعقاید خمینی»مورد ادعا و انتقاد مخالفان شاه بوده وهست.باید ببینیم که این ادّعا تا چه اندازه درست وُ واقعی است؟
نخست باید گفت که بسیاری ازمخالفان شاه -ازجمله دکترمیلانی- درخارج ازکشور،آزادانه به کتاب «ولایت فقیه» دسترسی داشتند.ازاین گذشته،پُرسش اینست که درصورتِ انتشار و فروشِ آزادانۀ کتاب«ولایت فقیه» درایران،برخوردِمعروف ترین وتأثیرگذارترین روشنفکر و نویسندۀ آن زمان-یعنی جلال آل احمد-با محتوای آن چگونه می بود؟.
آل احمد- یک سال پس ازشورش ۱۵خرداد۴۲ علیه اصلاحات اجتماعیِ شاه و تبعیدآیت الله خمینی،در سفری به مکّه،در نامه ای به خمینی،خودرا«فقیرِگوش به زنگ وُ به فرمان وُ فرمانبردار»نامیده بود! آل احمد،ضمن ستایش ازشیخ فضل الله نوری ،نعشِ وی برسرِدار را«همچون پرچمی»میدانست که «به علامت استیلای غربزدگی بربامِ سرای این مملکت افراشته شد».(درخدمت وخیانتِ روشنفکران، انتشارات خوارزمی، ج۲،تهران،۱۳۵۷، ص۴۰۲).
چنانکه خواهیم دید،اصلاحاتِ شاه و تغییرساختاراجتماعی-فرهنگی ایران،شرایطی به وجود آورده بود که شریعتی و مطهّری آنرا«حالتِ نیم مُرده و نیم زندۀ دین» می نامیدند و لذا، نه شخصیّت خمینی و نه رسالاتِ وی درجامعۀ آنروزِایران مقبولیّتی نداشت.دراین باره می توانم به تجربۀ شخصیِ خود اشاره کنم:
پدرم حدود ۵۰ سال صاحبِ نخستین وبزرگ ترین کتابفروشی لنگرود بود ودرکنارِفروشِ کتاب های غیردینی،گاه نسخه هائی ازرسالاتِ آیت الله خمینی -بانام مستعارِ«نامه ای ازامام کاشف الغطا»- را نیز می فروخت،این رسالات خریداران چندانی نداشت و به جُرأت می توانم بگویم که در مقایسه با کتاب های غیراسلامی (لائیک)، فروش شان فقط ۱۰%بود.این امر،جلوۀ دیگری ازفضای فرهنگیِ غیرمذهبی (سکولار) درآن زمان بود.نکتۀ جالب این بودکه برخی افرادِ مذهبی،پس ازمطالعۀ کتاب خمینی،آن را«توضیح المصائب» و«مفاتیح الجُنون»می نامیدند و یا بخشی از آن را «ساخته وُ پرداختۀ ساواک شاه»می دانستند،مسئله ای که بعدها ازطرفِ برخی یاران خمینی درپاریس نیز ابرازشده بود.
آن فضای فرهنگی سکولار-البتّه- مختصِّ به لنگرود و دیگرشهرهای شمال ایران نبود بلکه برخی شهرهای بزرگِ مذهبی نیزدارای چنین فرهنگ وُ فضائی بودند،ازجمله:معروف ترین و بزرگ ترین کتابفروشیِ مشهد،کتابفروشیِ خُرامانی.
دربارۀ«افزایش شگفت انگیزِمدارسِ مذهبی» نیزباید بگویم که درسال های ۴۴-۴۵ من دانش آموزِ ِیکی ازهمین«مدارس مذهبی»درشهرستان لنگرود بودم.تحصیل من در «دبیرستان ملّی مهدویّه» نه بخاطرِ تعلّقات دینی،بلکه به خاطرِکیفیّت تدریس وسطحِ بالای دبیران آن بود.مدیرومسئول دبیرستان فردی به نام حُجّت الاسلام تقوائی بود ولی به جرأت می توانم بگویم که درآن دبیرستانِ به اصطلاح «اسلامی» نشانی ازتدریس قرآن یا اصول اسلامی نبود.سطح بالا و کیفیّتِ تدریس در«دبیرستان ملّی مهدویّه» چنان بودکه من به محض دریافت دیپلمِ دبیرستان،درکنکورِدانشگاهِ پهلوی(شیراز) و نیز در دانشگاه های تبریز،تهران و دانشکدۀ حقوق دانشگاه ملّی قبول شده بودم!
اولویّتِ تجدّد اجتماعی؟ یا استقرارِ دموکراسی؟
اولویّت نوسازی اجتماعی برسیاست(استقراردموکراسی) و یا توازنِ این دو در«جوامعِ درحالِ توسعه»مسئله ای است که مورد توجۀ بسیاری از پژوهشگران-ازجمله دکترمیلانی- بوده است. دکترمیلانی-به درستی-آزادی های سیاسی و دموکراسی را«ملازمِ تجدّد»نامیده(ص۵۴۶)،ولی این سخن دربارۀ تحوّلات اجتماعی اروپا مصداق دارد نه درکشورهای عقب مانده یا درحالِ توسعه.
به عبارت دیگر، دموکراسی و مدرنیته محصولِ پیدایشِ دولت-ملّت و حاصل درجه ای از تکامل اجتماعی و پیشرفت صنعتی است،بنابراین،جامعۀ عقب ماندۀ زمان رضاشاه و یا درحالِ توسعۀ دوران محمدرضاشاه آیا می توانست حامل آزادی و دموکراسی به معنای امروز باشد؟ اینکه سال ها بعد از انقلاب مشروطیّت،روشنفکرانی مانند ملک الشعرای بهار فریاد می زدند:« یا مرگ یا تجدّد» به یک آسیب شناسی تاریخی اشاره می کردند.درواقع، به خاطرِعقب ماندگی، آشفتگی وعدم امنیّتِ اجتماعی ، نه استقرارِ آزادی های سیاسی، و نه برقراری دموکراسی-هیچیک- موردِ خواست یا توجّۀ روشنفکرانِ آن عصر نبود.
شعرِبهار، ممکنات و محدودیّت های تجدّد درایران را برجسته می کند و ما را از«اینهمانی»های گمراه کننده با تجدّد دراروپا باز می دارد.اینکه برخی پژوهشگران از«تجدّد ایرانی» یا «مشروطۀ ایرانی»یاد می کنند ناظربرتفاوت ها و محدودیّت های تاریخیِ ایران با جوامع غربی است.
شعرِبهار ضمن اینکه شرایطِ اجتماعی-سیاسیِ ظهوررضاشاه را نشان می دهد،گوئی که از شرایطِ ناگوارِایرانِ امروزِ سخن می گوید:
ویرانه ای ست کشور ایران
ویرانه را بها وُ ثمن نیست
امروز حالِ مُلک خراب ست
بر من مَجال شُبهت و ظن نیست
اخلاقِ مرد وُ زن همه فاسد
جز مَفسَدت به سِرّ وُ عَلَن نیست
خویشی میانِ پور وُ پدر، نه
یاری میان شوهر وُ زن نیست
بیدادها کنند وُ کسی را
یک دَم مَجالِ داد زدن نیست
هرسو سپه کشند وُ رعیّت
ایمن به دشت وُ کوه وُ دَمَن نیست
دموکراسی،شاه و مخالفان!
شاه عاملِ گسترده ترین اصلاحات اجتماعی درسراسرِتاریخِ معاصرِ ایران بود،لذا«اصلاح ناپذیر» نامیدن رژیم شاه درعرصۀ سیاست،منصفانه نیست چراکه آن اصلاحاتِ گستردۀ اجتماعی می توانست برساختارِ سیاسیِ رژیم نیز تأثیر داشته باشد،سرنوشتِ کُرۀ جنوبی نمونۀ درخشانی دراین باره است.
شاه ،«حزب بازی»سال های ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ را دیده بود و آن را باعث هرج وُ مرجِ اجتماعی و آشفتگی های سیاسی می دانست. او به دموکراسی های غربی بدبین بود و جامعۀ ایران را فاقدِ «ملزوماتِ استقرارِ دموکراسی» می دانست و لذا، به نوعی «دموکراسی هدایت شده» اعتقاد داشت. چنین دیدگاهی تنها مختصِّ به شاه نبود بلکه عمومِ روشنفکران آن زمان نیز دارای چنان نگاه وُ نظری بودند، مثلاً، معروف ترین و تأثیرگذارترین روشنفکرِآن دوران (جلال آل احمد) ضمن نفی و تحقیرِ دموکراسی های غربی معتقد بود:
-« ما نمی توانیم از دموکراسی غربی سرمشق بگیریم…احزاب و سازمان های سیاسی در کشورهای غربی،منبرهائی هستند برای تظاهرات مالیخولیاآمیزِ آدم های نامتعادل و بیمارگونه…».
(غربزدگی،چاپ سوم،تهران،صص۱۷۲و۲۰۳).
علی شریعتی نیز می گفت:
-«آزادی،دموکراسی ولیبرالیسم غربی چونان حجابِ عصمت به چهرۀ فاحشه است».
(شریعتی،حسین وارث آدم ،ص ۹۹؛ اُمّت و امامت، ص ۶۲۲؛ مقایسه کنید با: دیدگاه های مرتضی مطهری، صص ۱۰۳- ۱۰۴.(
شریعتی باتوجه به بیسوادی و فقدان آگاهی سیاسی جامعه،می گفت:رعایتِ آزادی و دموکراسی درچنین جامعه ای نه تنها معقول و منطقی نیست بلکه «حتّی خطرناک و ضدانقلابی»است،چرا که«اصل حکومت دموکراسی- برخلاف تقدّسِ شورانگیزی که این کلمه دارد- با اصل تغییر و پیشرفت انقلابی و رهبری فکری[یعنی ولایت وامامت] مغایر است.بنابراین، به نظرشریعتی:
-«رهبرانقلاب و بنیانگذارمکتب حق ندارد دچارِ وسوسۀ لیبرالیسم غربی شود و انقلاب را به دموکراسی رأس ها [الاغ ها=مردم بیسواد وعامی] بسپارد…او هرگز سرنوشت انقلاب را بدست لرزان دموکراسى نمى سپارد حتّى علیرغم شمارۀ آراء ».(شریعتی،اُمّت و امامت ،صص ۵۰۴- ۵۰۵ و ۵۲۱ و ۶۰۱- ۶۰۲ و ۶۳۰- ۶۳۱ م.آ.۲۶؛ مسئولیت شیعه بودن، صص ۲۴۸- ۲۴۹ و ۲۵۴ و ۲۶۴، م.آ ۷؛ انتظار، مذهبِ اعتراض، ص ۲۶۸، م.آ.۱۹).
دکترناصرزرافشان-حقوقدان معروف- نیزدرسال۱۳۵۷معتقد بود:
-«حقوق بشر و دموکراسیِ غربی، فریب است.نمیتوان درشُعار«حقوق بشرغرب» صداقتی سراغ کرد.خطابههای پرطمطراقِ مُبلّغین«حقوق بشر» وقتی از آزادیهای دموکراتیک و حق بیان عقاید و نظراتِ فرد صحبت میکنند،طنین ریاکارانهای پیدا میکند».(روزنامۀ اطلاعات ،۱۱مردادماه ۱۳۵۷).
برخی روشنفکران مبارز نیز-بدون کمترین شناختی ازتحوّلات جامعۀ ایران- درسودای استقرارِ «دموکراسیِ دهقانی»(ازنوعِ «پُل پوت»درکامبوج) بودند!
باچنان درکِ نازلی از آزادی و دموکراسی،دکترعلی اصغرحاج سیدجوادی-نویسندۀ سرشناس و عضو«کمیتۀ ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر»نیز- شش روز پس ازپیروزی انقلاب اسلامی- ضمن انتقاد از رعایت حقوق بشردرمحاکمۀ فرماندهان دلاورِ ارتش ایران،محاکمۀ آنان را-اساساً- نالازم دانست و توصیه کرد:
-«انقلاب،عدالتِ خاصِّ خود را دارد.عدالتِ انقلابی یعنی شدّتِ عملِ هرچه بیشتر دربارۀ عواملِ فساد و ریشه کن کردنِ کانونهای توطئه و فساد.همۀ میکروبها و سموماتِ مولّدِ فساد وُ ظلم باید بلافاصله و بدون کمترین درنگ نابود شوند»(روزنامه اطلاعات، ۲۸بهمن ۱۳۵۷).
این سقوطِ هولناکِ«مُدّعیانِ دفاع از آزادی و حقوق بشر»،همۀ مارا باید فروتن کند تا از بازتولید و تکرارِ آن جلوگیری گردد.براین اساس،در«آسیب شناسیِ یک شکست »نوشته ام:
-« استقرار آزادی، دموکراسی و جامعـۀ مدنی، نیازمند مقدّمات و زمینههائیست که فقدان هریک از آنها، دستیابی به آزادی و دموکراسی را غیرممکن یا بسیار دشوار خواهد ساخت. اینکه در تمامتِ دوران مشروطیـّت تا کنون، مشروطه خواهان ما به استبداد گرویدند، آزادیخواهان ما آزادیِ دیگران را پایمال کردند و مُنادیان وُ مدّعیـّانِ حکومت قانون، بی قانونیها نمودند، ناشی از فقدانِ این مقدّمات و زمینهها است…رَوَندها و رویدادهای سیاسی در ایران(از انقلاب مشروطیّت تا انقلاب اسلامی) نشان میدهند که بر خلاف نظرِ«مستشارالدوله»،مشکلِ جامعۀ ما،«یک کلمه»(یعنی قانون) نیست بلکه مشکل اساسی، یک مشکل ساختاری،معرفتی و فرهنگی است و به همین اعتبار،(به تعبیر پوپر) نیازمندِ مهندسی اجتماعیِ تدریجی و مستلزم یک پیکار تاریخی و درازمدت است».
ازاین زاویه ، نظر شاه دربارۀ آزادی و دموکراسی قابل تأمّل است:
-«اگربپذیریم که تنهاراهِ تحقّق یک دموکراسی راستین، وجود یک اقتصادسالم و توانا است، باید-الزاماً-قبول کنیم که کشورهای درحال توسعه، ناگزیرند که برای نیل به دموکراسی، ابتداء همۀ نیروها و منابع وامکانات خودرا برای ایجاد زیربنای اقتصادی لازم تجهیزنمایند.در روزگارما استقلالِ سیاسی بدون یک اقتصادِ توانا مفهومی ندارد.توسعۀ اقتصادی،شرط لازم و واجبِ تحقّقِ دموکراسیِ سیاسی و نیل به ترقیِ اجتماعی است»(پاسخ به تاریخ،صص۲۰۳-۲۰۶).
می توان -ماننددکترمیلانی- از«اختناق و انسدادِ سیاسیِ دوران شاه» انتقاد کرد، ولی رویدادهای پس ازانقلاب اسلامی نشان داد که کدام یک ازطرح ها و تئوری های بالا برای تجدّد و توسعۀ ملّی در ایران ممکن و مفید بوده است؟.
میلانی تشکیلِ«حزب رستاخیز» را«شبه توتالیتاریسم» نامیده و آنرا عاملی در«فرایندِ شگفت انگیزِ سقوط شاه»دانسته است(ص۵۴۵).فرایندِ سقوط شاه، شگفت انگیز بود،امّا نه بخاطرحزب رستاخیز یا اِنسدادِ سیاسی رژیم شاه، چرا که درآن هنگام رژیم های توتالیتر یا دیکتاتوری در اسپانیا،شیلی، پرتغال،کرۀ جنوبی،اندونزی،آرژانتین و…خشن تر و گسترده تر بودند ولی هیچ انقلابی درآن کشورها صورت نگرفته بود.
دربحش پایانی این مقال،به دلایل انقلاب ایران اشاره خواهم کرد،امّا،نکته ای که میلانی ازآن غفلت کرده،این است که شاه درسخنرانی تشکیل حزب رستاخیز خطاب به «توده ای های بی وطن» گفته بود:
-«کسی که مخالفِ حزب رستاخیز است،اگر بخواهد فردا با کمال میل بدون اخذ حق عوارض، گذرنامه در دستش میگذاریم و به هر جایی که دلش میخواهد،برود…».
می توان با سخن شاه دربارۀ«توده ای های بی وطن»،مخالف یا موافق بود،امّا،پرسش اساسی اینست که با آن سخنِ شاه،چند نفر پاسپورت گرفته و از ایران خارج شده بودند؟(با توجه به اینکه آن زمان پاسپورت ایرانی آنقدر ارزش وُ اعتبار داشت که نیازی به گرفتنِ ویزا برای سفربه«کشورهای آزاد» نبود!).
سیاست را «جاده ای دو طرفه» تعریف کرده اند، به این معنا که«پوزیسیون»(حکومت) و اُپوزیسیون (مخالفان)درتعادلِ فضای سیاسی جامعه نقش اساسی دارند.براین اساس،سال ها پیش دربارۀ نقشِ رهبران سیاسی و روشنفکران ایران در زمان شاه گفته بودم :
-«واقعیت اینست که درآن زمان،عموم روشنفکران ما بوسیلۀ انواع ایدئولوژی ها مسخ و مسحون شده بودند(ازمارکسیسم روسی ومائوئیسم چینی تا تشیّع سرخِ عَلوَی و انقلابی)،بهمین جهت، درکنارِانسدادِ سیاسی،تحولات عظیم اجتماعی، صنعتی و فرهنگی را یا نمی دیدند و یا آنها را انکار می کردند.
تحلیل های رایج چنان بود که انسدادِ سیاسی را مغایرِاصلاحات ارضی،توسعۀ صنعتی و تجدّدِ اجتماعی می دانستند و یا سپاه دانش،سپاه بهداشت وترویج و آبادانی و مسکن را به عنوان«چشم وگوش ساواک»ارزیابی می کردند.جبهۀ ملّی نیز-که دربرابرِاصلاحات اجتماعی شاه،حرف یا طرحی نداشت- به قول خلیل ملکی:با نوعی«تنزّه طلبی وعافیت جوئی» شعار می داد:«اصلاحات، آری! دیکتاتوری،نه!».
در واقع،این سخنِ درستِ افلاطون بوسیلۀ رهبران سیاسی و روشنفکرانِ آن دوران ناشنیده ماند:
-«ای فرزانگان! اگر شما از حکومت دوری کنید،گروهی ناپاک آنرا اِشغال خواهند کرد».
آنان با تشکیل نوعی«جبهۀ امتناع»،هم جامعه و هم رژیم شاه را از داشتنِ روشنفکرانِ هدایت گر محروم کردند،هرچند فرزانگانی بودند که با ورود به دستگاه های دولتی کوشیده بودند تا درتعالی و بهبودِ اصلاحات اجتماعیِ شاه مشارکت کنند(مانند فیروز شیروانلو،پرویز نیکخواه، کوروش لاشائی، چنگیز پهلوان و…).
ادامه دارد