خانه » هنر و ادبیات » بازارچه کتاب – اتاق قرمز/ بهارک عرفان

بازارچه کتاب – اتاق قرمز/ بهارک عرفان

بازارچه‌ی کتاب این هفته‌ی ما سرکی‌ست به پیشخوان کتاب‌فروشی‌های گوشه‌گوشه‌ی جهان کتاب. عناوین برگزیده‌ی ما در این گذر و نظر اینهاست:

 

اتاق قرمز

نویسنده: ادوگاوا رانپو
مترجم: محمود گودرزی
ناشر: چترنگ
قیمت: ۱۱۰۰۰ تومان
تعداد صفحات: ۱۱۹صفحه

 

«اتاق قرمز» مجموعه داستانی شامل شش داستان کوتاه مهیج است که همگی مثل اغلب آثار ادوگاوا رانپو، فضایی معمایی و فانتزی دارند.
در داستان کوتاه «اتاق قرمز» از این مجموعه، اتاقی قرمزرنگ محل گردهمایی‌های عده‌ای است که برای هم داستان‌هایی غریب تعریف می‌کنند؛ شبی یکی از اعضای جدید، ماجرای قتل‌هایی را که خود مرتکب شده است، می‌گوید و هیجانش را از ارتکاب این قتل‌ها شرح می‌دهد.
ادوگاوا رانپو با نام اصلی هیرائی تارو، از سال ۱۹۲۲ قلم می‌زند. او یکی از بنیان‌گذاران ادبیات پلیسی در ژاپن است و نام مستعاری که برای خود برگزیده، ادای دینی است به ادگار آلن پو، نویسنده محبوبش.

 

قربانی

مترجم: علی قانع
ناشر: چترنگ
قیمت: ۳۱۰۰۰ تومان
تعداد صفحات: ۴۱۱صفحه

نویسنده: جویس کرول‌ اوتس

ادنتا فرای زن میان‌سال سیاه‌پوستی است که پریشان‌احوال خیابان‌ها را در جست‌وجوی دختر چهارده‌ساله‌اش می‌گردد؛ دختری که روز بعد وقتی دست‌وپابسته در زیرزمین یک کارخانه متروکه پیدا می‌شود، ادعا می‌کند مورد تعرض گروهی قرار گرفته است. داستان «قربانی» به پرونده‌ای حل‌نشده در نیویورک دهه ۸۰ می‌پردازد و در هر فصل از کتاب ماجرا از دید یکی از شخیصت‌های داستان روایت می‌شود.
جویس کرول اوتس، نویسنده‌ای است که کتاب‌هایش بارها در فهرست پرفروش‌ترین‌های نیویورک‌ تایمز قرار گرفته‌اند. او این بار دست به نگارش رمانی زده است که تأثیر غم‌انگیز خشونت جنسی، نژادپرستی، بی‌رحمی و قدرت را بر زندگی آدم‌های بی‌گناه به تصویر می‌کشد.

این کتاب بر اساس پرونده‌ای واقعی نوشته شده و سعی دارد به جنبه‌های متفاوت آن معنا ببخشد. نیویورک پست می‌نویسد: «قربانی» را باید در میان بهترین کارهای اوتس جای داد. روایت او با حوصله و به تدریج، آجر به آجر داستان را بنا می‌کند و زمینه اجتماعی ماجرا را برای خواننده‌اش روشن می‌کند. قربانی هجونامه‌ای است بر روابط میان نژادها.

مردی به نام اُوه

نویسنده: فردریک بَکمَن
مترجم: حسین تهرانی
ناشر: چشمه
تعداد صفحات: ۳۵۶ صفحه
قیمت: ۱۹۵۰۰ تومان

 

«مردی به نام اُوه» رمانی‌ست از فردریک بَکمَن سوئدی . یک رمان طنز که با اقبال فراوانی در جهان روبرو شده است. رمان درباره‌ی پیرمردی مقرراتی، ساکت و بداخلاق است که در شهرکی نسبتا مرفه‌نشین زندگی می‌کند. پیرمردی به نامِ اُوه که در تمامِ طول حیات‌اش با قوانین و مقرارتِ سفت و سخت و خاص‌اش زیسته است. او تنهاست. همسرِ محبوب‌اش را به خاطرِ سرطان از دست داده.هرچندمشکلِ مالی ندارد اما به قدر پول‌درآوردن را می‌داند. بی‌نهایت با نسلِ جدید، و دنیای الکترونیک‌شان مشکل دارد.
او در یک صبح سرد زمستانی و در حالی‌که تصمیم گرفته خودش را از بین ببرد متوجه صدایی می‌شود. همسایه‌ی جدیدی که یک مرد سوئدی به زعمِ او بی‌عرضه و زنِ ایرانی باردارش است، زنی به نامِ پروانه…

بکمن نویسنده‌ی بسیار جوانی‌ست که تازه وارد سی و پنج ساله‌گی شده است. از این رمان اقتباس سینمایی موفقی هم انجام شده که به لیست نُه فیلم اصلی بخش خارجی اسکار امسال راه یافته.

جامعه شناسی روسپی گری

نویسنده: محمد طلوعی
ناشر: افق
تعداد صفحات: ۲۸۸ صفحه
قیمت: ۱۶۰۰۰ تومان

 

پری آتش‌برآب، اسفندیار خاموشی و مهران جولایی ۳ شخصیت اصلی این رمان هستند که قرار است داستان های موازی شان با هم تلاقی کند. پری، دختری است که با انسان های دیگر رابطه ای ندارد. اسفندیار پیرمردی است که تازه به ایران برگشته و مهران هم جوان ثروتمندی است که راه خوشبختی را بلد نیست.
قطار سرگردان، درهای دریافت و آخرین پل، فصل های اصلی این رمان اند که هرکدام به بخش های مختلف تقسیم می شوند.
پیش از شروع رمان، ابتدای کتاب این جمله از نویسنده، درج شده است: خاطره هامان وقتی می میریم کجا می روند؟
در قسمتی از این رمان می خوانیم:
مهران گونی را که تویش اسلحه بود بالا گرفت، گفت: «این رو چه کار کنم؟»
اسفندیار نفهمید توی گونی چیست. هرچه فکر کرد یادش نیامد. گفت: «چه بدونم پسرجون. یه چیزیه دست تو، خودت ببین به چه کاریت می آد.» روزی را یادش آمد که با کارلا و علی به پارک گرونالوند رفته بودند. این خاطره را انگار از ته یک جعبه از انباری درآورده بود. خاطره را اگر با کسی مرور نکنی همین می شود، خاطره را اگر کسی نباشد هرچند وقت یک بار یاد بیاورد، همین می شود. علی را گرفته بود توی بغلش و به پوست ساق هاش دست می کشید. دکترها تشخیص داده بودند خونریزی علی، پورپورای هنوخ شوئن لاین است. گفتند وقتی شانزده ساله شود خود به خود بیماری خوب می شود اما او و کارلا نگران بودند. پاهای علی خونریزی زیر جلدی داشت، روی ران ها و ساق ها و باسن، انگار بچه را کتک زده باشند و بعد برای اینکه از دلش در بیاورند آورده باشندش شهربازی. مردم این طوری خیال می کردند و بعد از اینکه نظرشان به پاهای علی جلب می شد برای اسفندیار و کارلا سر تکان می دادند و می رفتند.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*