از ابتدای سال دهه ۱۳۴۰ که برنامه صنعتی شدن کشور در رژیم گذشته کلید خورد و محمد رضاشاه با به اجرا گذاردن شش اصل از اصول نوزده گانه انقلاب سفید تغییرات بنیادین در ساختارهای اقتصادی و اجتماعی را وارد فاز عملیاتی نمود، جامعه ایرانی با واقعیاتی مواجه شد که تا آن زمان به درستی نسبت به آنها شناختی نداشت. به عبارت دیگرعظمت ویژه گیهای طبیعی و جغرافیایی، ظرفیتهای اقتصادی و استعدادهای نیروی انسانی جوان کشور که سرمایه های ارزشمند جامعه محسوب میشوند آنگونه که باید و شاید مورد شناسایی و استفاده قرار نمیگرفت. تا اینکه در جریان تحولات صنعتی دهه ۱۳۴۰ این عوامل سازندگی بیشتر خودنمایی کردند و عاملی شدند برای پیشرفت و توسعه کشور، تا آنجا که در طول دو دهه ۴۰ و ۵۰ اقتصاد کشور با بهره گیری از این استعدادها با یک رشد اقتصادی استثنایی مواجه گردد، از تراز پرداختهای اقتصادی مازاد مثبت بهره گیرد، بدهی خارجی معنا ندهد واین زمینه ای گردد تا عملکرد آینده کشور در جذب سرمایهگذاری و منابع خارجی با موفقیت چشمگیری همراه باشد.
دربعد از انقلاب این ارثیه بجا مانده از رژیم شاهنشاهی برای مدتها حکومت اسلامی را نیز همچنان سرپا و ریشه دار نگه داشت، تا آنجا که توانست خسارات بسیار عظیم ناشی از انقلاب و جنگ با عراق و هزینه های برآمده از تحریمهای امریکا را با وجود سوء مدیریتها ، فساد حکومتی باورنکردنی و سایر وضعیتهای ناگواری که حکومت اسلامی بر اقتصاد کشور تحمیل کرده بود را تحمل کند. حتا هنوز هم استواری زیر بنای اقتصادی که مانع فروپاشی اقتصادی شده و اینکه تعصب در حفظ اعتبار کشورتا آن حد باقی مانده که حکومت غارتگران اسلامی را هم مجبور به خوش حسابی در پرداخت های جهانی کرده میراث رژیم گذشته است. اینکه مشاهده میشود که نظام بانکی با وجود انواع کلاه برداریها، کثافتکاریهای مالی و ضد و بندهای به شدت زیانبار اقتصادی در داخل کشور، معهذا شعب خارج هنوز در مسیر عادی حرکت میکنند نشان از باقیمانده نظم شاهنشاهی است، که اگر چنین نبود، اقتصاد کشور تحمل ضربات سهمگین و مخرب ناشی از وقوع هجمه اسلامی بر اقتصاد کشور را نمیداشت. اگر روزی فرا رسد که دادگاههای مردمی تشکیل شده و کارشناسانی به محاسبه خسارات وارده توسط حکومت اسلامی برکشور پردازند، بطور قطع جامعه با چنان ابعادی از فاجعه اقتصادی برخورد خواهد کرد که بطور قطع دچار اعتشاش ذهنی خواهد شد که تنها ندامت از وقوع انقلاب به تنهایی باعث تسکین روح و روان جامعه نخواهد بود. در این رابطه کافی است که در یک حساب سرانگشتی تنها خسارات ناشی از انقلاب ، جنگ با عراق ، تحریم اقتصادی و حیف میل هشتصد میلیارد دلاری دردولت احمدی نژاد محاسبه گردد که به رقمی بیش از چهار هزار میلیارد دلار ، یعنی چهار تریلیون دلارمیرسیم. این درحالی است که هنوز محاسبه فرار مغزها و سرمایه ها در نظر گرفته نشده است. حال تصور شود که اگر این مبلغ نجومی مسیر طبیعی خود را در عرصه اقتصاد کشور در طول قریب به چهل سال گذشته طی میکرد، آیا ایران اکنون در ردیف کشورهای پیشرفته جهان قرار نداشت؟ و خاور میانه زیر نفوذ اقتصادی ایران قرار نمیگرفت؟
سیف رییس کل بانک مرکزی در یکی از سخنرانیهای خود با اشاره به تاریخچه چند هزار ساله ایران، با ژستی غرور آمیز از تولید ناخالص داخلی ۴۵۰ میلیارد دلاری و اینکه رتبه ۱۸ جهان را دارا است سخن میگوید، یعنی رقمی در حد صادرات کره جنوبی به امریکا. آیا اگر رژیم شاهنشاهی تداوم داشت و اقتصاد کشور با همان سرعت به پیش میرفت تولید ناخالص داخلی چندین برابر نبود؟ آیا نیاز به آن پیدا میشد که برای جذب سرمایه های خارجی رییس کل بانک مرکزی کشوربا لحن التماس آمیز به سرمایه داران جهانی مراجعه کند و با مایع گذاردن ازاعتبار گذشته ایران، زیرساختهای نسبتاً مستحکم، ۵۰ سال سابقه تولید، جمعیت تحصیل کرده با فرهنگ غنی و کارآفرین، نرخ دستمزدی رقابتی به همراه نیروی کار ماهر، بخش پرمصرف انرژی که برای سرمایهگذاری در حوزه بهینه سازی مصرف انرژی به عنوان مزایای ایران به رخ کشد و برای ظرفیت و فرصتهای منحصر به فرد کشور در مقایسه با دیگر دولتهای منطقه، همچنین از رتبه اول در ذخایر گازی، رتبه سوم در ذخایر نفتی با هزینه استخراج و تولید بسیار اندک، معادن فراوان و ظرفیتهای بسیار وسیع در حوزههای گردشگری مذهبی، تاریخی، فرهنگی و سلامت سخن گوید. رییس کل بانک مرکزی بخوبی واقف است که در جاییکه ضرورت پیدا کند تا از شرائط امروز کشور سخن گوید، به علت فساد بسیار گسترده و عالمگیر حکومت اسلامی و شکستهای پی در پی اقتصادی به لکنت زبان دچار میشود. از اینرو است که نه تنها او که سایر دست اندرکاران نیز در سخنان خود نمیتوانند منکر پیشرفتهای برق آسای کشور در رژیم گذشته گردند، منتها به گونه ای مطرح میسازند که گویی به کارایی و خلاقیت حکومتگران اسلامی مربوط میشود، درحالیکه به عنوان نمونه توسعه صنعت پتروشیمی، فولاد، مس، خودرو سازی، سد سازی جاده و پل و شهرسازی و بسیاری پروژه های دیگر که بعضا در حکومت اسلامی به اجرا درآمده تهیه شده در رژیم گذشته بوده است.
رئیسکل بانک مرکزی اقتصاد کشور ۸۰ میلیون نفری ایران را چنین توصیف میکند: رشد تولید ناخالص داخلی در سال ۱۳۹۳ حدود ۳ درصد بود، اما در سال بعد به خاطر کاهش شدید بهای جهانی نفت متوقف شد؛ چراکه کاهش بهای نفت بر فرآیند بهبود اقتصادی در ایران تاثیری منفی داشت، به نحوی که کاهش شدید بهای نفت در سال ۲۰۱۵ به کاهش مخارج دولت و هزینههای سرمایهگذاری انجامید و سمت تقاضای اقتصاد را تضعیف کرد. او با این رشد اقتصادی ۵ درصد در سال جاری را با وجود حفظ ثبات اقتصاد کلان ، تداوم کاهش نرخ تورم ، وجود کاهش بهای نفت و تداوم تحریمهای اقتصادی از دستاوردهای ارزشمند دولت در سال جاری نام میبرد. هرچند که قبول چنین آمار و ارقامی توسط حکومتی که در عدد سازی ید طولایی دارد بسیار چای تردید است، ولی اگر هم فرض بر صحت آن باشد باز در مقایسه با رشد اقتصادی ده درصدی و رشد صنعتی ۱۵ درصدی در رژیم گذشته درماندگی حکومت اسلامی را نضان میدهد.
آنچه که در رابطه با حکومت اسلامی به عنوان یک امتیاز استثنایی مطرح است، استعداد خارق العاده ای است که در وارونه جلوه دادن واقعیات از خود نشان میدهد. تقریبا تمام دست اندرکاران حکومت در دروغگویی و به قول خودشات تقیه ید طولایی دارند. متاسفانه این سنت به شدت زیانبار چنان مسلط بر اخلاق و رفتار حکومتگران شده که تشخیص حرف راست از دروغ در گفتار آنها گاه به سختی میسر است. به عنوان مثال سیف رییس بانک مرکزی در اجلاس سنگاپور با اشاره به وضعیت سرمایهگذاری خارجی در ایران دست به آنچنان سخنان اغراق آمیز میزند که تعجب آور است. او میگوید: در طول ۲۵ سال گذشته کشور ما پنج برنامه توسعه پنج ساله را به اجرا گذاشت و شاهد آن بود که بنگاههایی از بیش از ۵۰ کشور جهان میلیاردها دلار را در زمینههای انرژی، پتروشیمی، معادن مس، صنعت فولاد، مخابرات، خودروسازی و داروسازی سرمایهگذاری کردند. او در واقع از یک سرمایه گذاری خارجی مجازی سخن میگوید که آثار آن در اقتصاد کشور مشهود نیست. درواقع او بایستی میگفت که این ۵۰ کشور میلیاردها دلار به ایران کالا فروش کرده اند که در آنصورت تفاوت بسیار با سرمایه گذاری پیدا میکرد. یکی از انتقادات همیشگی حکومت اسلامی به رژیم گذشته براین مبنا است که میگویند مسئولین در رژیم شاهنشاهی زیاد خلاف واقع میگفتند. در حالیکه کافی است که در این رابطه سخنرانیها و مصاحبه های محمد رضاشاه پهلوی با خامنه ای مقایسه شود تا استعداد آخوندی در قلب واقعیت ها بهتر شناخته شود.