خرداد ماه سال ۱۳۸۸ ، تا پیش از پایان رای گیری روز آدینه ۲۲ خرداد ، همه جای ایران ،سراسر جوشش و جنبش و مشارکت گرم چند ده میلیونی شهروندانش بود و در سویی دیگر، در اتاق هایی، سرداران و روحانیونی که یک ماموریت ویژه داشتند، زدن و تخریب میرحسین موسوی و مهدی کروبی و به گفته بهتر ، مبارزه با مشارکت و جنبش مردم ،سرداران و روحانیونی دیگر هم ، مامور مهندسی انتخابات و کنترل آن بودند ،هنوز کمتر کسی می دانست در کارنامه این کارزار چه نوشته خواهد شد ولی پس از پایان رای گیری ، آشی که سرداران و روحانیون ،چند ماهی، پنهانی در حال پختنش بودند به خورد جامعه داده شد ، آشی زهر آلود و سمی.
چنان شوکی به کشور وارد شد که هنوز پس از هفت سال از آن بیرون نیامده و می توان گفت از شوک جنگ هشت ساله ،کشور بیرون آمده ولی از حاشیه های انتخابات ۸۸ هنوز بیرون نیامده
۵ _ چند سال پیش از آنکه رنگ سبز برای ستاد موسوی شناسانده شود ماها که سخت درگیر کارهای محیط زیست بودیم به سبزهای ایران شناخته می شدیم، خودم عضو هیات مدیره کشوری ،دبیر شبکه سبز شمال کشور و رییس هیات مدبره شبکه سبز گیلان ،گرداننده وبلاگ «میراث سبز ایران » بنیانگذار موسسه گسترش دانش و صلح سبز و… بودم . طبیعی بود کسانی مانند ماها، برای هر ستادی کشش داشته باشیم و من بدون نگاه به این کشش ، به ستاد سبزموسوی رفتم شاید در اندازه توانم در بیرون راندن محمود احمدی نژاد کمکی کنم
ما از سبزهای واقعی و زیست محیطی قدیمی و نیز مورد پشتیبانی دانش آموخته ها ، رسانه ها و نیز جوانان بودیم.من در ستاد مرکزی خیابان فاطمی، بیشتر با بخش نمایندگان ادوار مجلس و نیز امور استانها و روابط عمومی همکاری داشتم هرچند در جو دوستانه آنجا با بخشهای دیگر مانند جوانان هم همکاری می کردم و بیشتر پایان هفته ها و تعطیلات هم در ستادهای استان گیلان بودم.
۴ -روز آدینه ۲۲ خرداد ،ساعت میان ده تا یازده شب ، همان روز انتخابات ، خبر شوم و تکان دهنده « تمام شد» را مسعود سلطانی فر که باید گفت » مرد چندچهره و اهل معامله » که اکنون معاون رئیس جمهور و رییس سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری است! و آن هنگام در حلقه نخست ستاد مهدی کروبی بود از آنسوی تلفن به معاون سیاسی پیشین خود در استانداری گیلان (سید احمدحسینی) که برای ستاد موسوی کار میکرد داد ، حسینی سرپا ایستاده بود، من دیدم که خیس عرق شده و دنبال صندلی برای نشسن است و تو گویی کمرش شکست و توان ایستادن ندارد ، باورش برایش سخت بود ، مگر چند ساعت از پایان رای گیری گذشته ، در کجای جهان به این زودی نتیجه روشن میشود ، حتا در کشورهای کوچک یکی دو میلیونی هم با این شتاب ، نتیجه نمایان نمی گردد ،چون او زمانی معاون سیاسی امنیتی استانداری بود و خودش رییس برگزاری انتخابات یک استان و خوب می دانست چه بلایی سر رای مردم آورده اند ، سرداران و روحانیان کار خود را کرده اند.
۳ – – ناگفته و موارد بسیار محرمانه و سری چندی در پیوند با این ماجرا وجود دارد که هنوز به جز شماری ، همه ماها از آن بی خبریم ، چگونه میرحسین موسوی و مهدی کروبی را آرام آرام کنترل و در پایان به دام انداختند ،اگر حتا بپذیریم که هیچ جابجایی رایی انجام نشده و همانچه که وزارت کشور دولت احمدی نژاد شمرده و خوانده یعنی ۱۳ میلیون رای درست است، چگونه کسی که سیزده میلیون رای داشته ، اکنون در زندان است و از این همه نیرو و پتانسیل بهره نگرفت ،هرچند از فرمول معروف قالیباف که برای یورش به کوی دانشگاه در سر داشت، یعنی «گاز انبری » مستقیمن برای این دو کاندیدا ریاست جمهوری بکار گرفته نشد ولی مردم عادی و شهروندان بسیاری با حمله های گازانبری روبرو شدند و روانه شکنجه گاههای بی شمار رژیم شدند و این میان مردم آماده بودند تا هزینه بیشتری بپردارند و جان خود را هم به خطر بیاندازند و انداختند ،که موسوی و کروبی حرکت جدی به جز ببانیه دادن انجام دهند ، که با شگفتی ، هرچه صبر کردیم ، آنها کاری جز نامه پراکنی انجام ندادند و هم مردم سرکوب شدند و در آتش کوتاهی آنها سوختند و هم خودشان. بیانیه ها و نامه های نخستین موسوی و کروبی بسیار دلیرانه بود ولی هیچ جنبشی در برنامه نبود و شاید این خود برنامه بود واگر نیک بنگریم هر چه از خرداد دور می شویم بیانیه شماره ۱۷ را، توگویی این بیانیهرا، در دفتر هاشمی رفسنجانی یا موسوی خوئینیها یا خاتمی ویرایش کرده اند
۲ -آن روزها و ماهها در بیشتر راهپیمایی های تهران بودم و کسی باور نمی کرد که آن نیروها سربازها ایرانی باشند که چنین دشمنانه و وحشیانه به مردمی که دست خالی بودند یورش می بردند و می زدند ، زن ،پیر و ببمار هم نداشت ، همه را می زدند آنچه که با چشمم دیدم ، باور نکردنی و شوک آور بود برایم ، ابنها کجایی هستند ، در دل تهران ، روبروی دانشگاه تهران، مانند تازی های مسلمان و مغولان بی رحم سنگدل اند
۱ – اجرای » تیان آن من ۲″ در شهرتهران هم یکی از گزینه های روی میز بود، شماری از سرداران سپاه پاسداران، از جمله محمد باقرقالیباف ،که پیشتر در ماجرای کوی دانشگاه در سال ۱۳۷۸ در نامه ای سید محمد خاتمی ، رییس جمهوری رژبم را تهدید کرده بودند ، این بار برای پایان دادن و جمع کردن راهپیمایی های هر روزه و گسترده تهران و پایان دادن به جنگ انتخاباتی میان محمود احمدی نژاد و میرحسین موسوی ، طرحی را مانند آنچه نظامیان چینی در شهر پکن در سال ۱۹۸۹ با کشتن صدها (بنا به آماری ۲۶۰۰ کشته ) انجام دادند داشتند ، به گونه ای که شنیده ها از سفر یک کمیته ویژه ، زیر نام بازدید از شهر سازی و دانشگاه شهر پکن پایتخت چین کمونیست با بودجه شهرداری تهران و با سرپرستی مشاور ویژه و استاد راهنمای تز دکترای قالیباف ،یعنی دکتر موسی پورموسوی از سوی قالیباف شهردار تهران حکایت داردتا به بهانه همکاری میان دو پایتخت ،بررسی همه سویه و نزدیکی از میدان » تیان آن من » پکن داشته باشند و اگر نیاز شد که سرکوبی و لت و پار کردن هزاران شهروند مانند دوستان شرقی و کمونیستی را انجام دهند ، مانند دیگر کارهای محرمانه به بهترین گونه اجرا شود
دوست داشتم آنچه را که از نزدیک دیده و شنیده بودم و کارهایی که خودم پیش و پس از روز رای گیری انجام دادم بویژه نامه هایی که برای هر دو ستاد موسوی و کروبی پس از مهندسی انتخابات نوشتم و نیز نامه های جداگانه محرمانه برای شخصیت هایی مانند حسینعلی منتظری ، یوسف صانعی ، سیدهادی خامنه ای ، حسن خمینی ، الیاس حضرتی و…فرستادم را در این وبلاگ بنویسم یا طرح هایی از من که در ستاد موسوی بخشی از آن پیاده شد یا نفوذی های درون ستاد و کاستی ها و زجر و رنج هایی که گفته نشد و … شاید وقتی دیگر