مظفر بقایی از چهره های سرشناس سیاسی ایران است. او فرزند میرزا شهاب از رجال دوره ی مشروطیت در چهارم تیرماه ۱۲۹۰خورشیدی در شهر کرمان به دنیا آمد. مظفر در ۱۸ سالگی در دوره ی دوم کنکور اعزام محصلین به خارج شرکت کرد و راهی فرانسه شد. نامه های که به پدرش در این زمان نوشته از نبود گرایش های مذهبی او حکایت می کند. او در یکی از این نامه هایش می نویسد : «…اگر کسی بخواهد طابق النعل به نعل از روی یک کتابی مثل جامع عباسی مسلمان باشد از خدا روزهای ۵۰ ساعتی درخواست کند، زیرا فقط برای …. {کذا}هر دفعه از روی این دستورات سه ساعت وقت لازم است. » اما این مانع از این نبود که بعدها در مقابل مردم به دینداری تظاهر بکند و اشگ به چشمانش بیاورد و احساسات مذهبی آنها را تهییج کند. از فروردین ۱۳۱۸ به شغل دبیری اشتغال ورزید. او همواره با ملایان روابط نیکویی داشت از آن جمله دوستی وی با آیت الله کاشانی، آیت الله بروجردی و با سران جمهوری اسلامی توسط آیت زبانزد همگان است. در سال ۱۳۲۰ دکترای او در دوران ریاست فرهنگ زنده یاد دکتر غلامحسین صدیقی به تصویب رسید و وی گرچه با سمت استاد زیبایی شناسی و اخلاق به دانشگاه راه یافت ولی باید گفت که در تمام طول زندگانی خود به چیزی که پایبند نبود همان اخلاق بود. وی در تاسیس حزب دموکرات قوام السلطنه، در تاسیس جبهه ملی و درکودتای ۲۸ مرداد نقش داشت و او از حمله کنندگان به خانه ی دکتر مصدق بود. او توطئه قتل افشار توس رئیس شهربانی دولت ملی مصدق را تدارک دید و قتل سرگرد سخایی افسر هوادار حکومت ملی در کرمان به تحریک وی و توسط آدمکشان مخفی حزب وی صورت پذیرفت . او امیدوار بود که پس از کودتا، دولت زاهدی یک دولت انتقالی برای نخست وزیری او شود ولی شاه او را سر دوانید.
در سال ۱۳۳۹ که فضای سیاسی کمی تغییر کرد او نیز به میدان آمد و این بار نیز بعلت نداشتن حمایت آمریکا با شکست روبرو شد. پس از انقلاب ۵۷ در تغییر سمت و سوی حکومت به ولایت مطلقه فقیه و راندن ملیون از صحنه نقش کلیدی بازی کرد. او با سرلشکر پاکروان و سرلشکر مقدم و سرلشکر قره نی هر سه دوستی داشت . اولی و دومی با داشتن اطلاعات بسیار وسیع و عظیم بطور غیر مترقبه ای اعدام شدند و سومی در روزهای نخسیتن پس از انقلاب به تیر غیب دچار شد. گروه بقایی در به مرجعیت رساندن خمینی نقش داشت. آیت در نامه های خود اشاره به تشکیلات مذهبی به عنوان ‹تشیع›می نماید که برای رقابت با گروه بازرگان تشکیل شده بود. اینکه گفته می شود آیت پیشنهاد دهنده ولایت مطلقه فقیه بوده با توجه به روابط نیکویی که بین این او و منتظری بوده است بسیار محتمل می نماید. با این حال بعید است که بقایی با آن توافقی داشته باشد. آشکار است که کینه او به دکترمصدق موجب آن بوده است که به جو مصدق ستیزی دامن بزند وبه همین سبب نیز مورد مهر ومحبت گروهی از عمامه به سران قرار داشت با اینهمه به نظر می رسد پاره ای از اصول را زیر پا ننهاد. او در باره ی رفراندوم قانون اساسی براین باور بودکه: « اگر همه ی دنیا به این قانون رای موافق بدهد من رای نخواهم داد. من به این قانون که روح جمهوری و حاکمیت انسانی را بر سرنوشت خود نقص می کند اعتقاد ندارم. و به چیزی که اعتقاد ندارم تحت هیچ مصلحتی رای نمی دهم. من پیش ازآنکه مسلمان باشم ایرانی هستم و ایرانی خواهم بود. به همین دلیل الله اکبر را اگر چه کلمه مقدسی است به جای شیروخورشید بر روی پرچم ایران تجویز و تایید نمی کنم.» (علی محمد آقا، افول یک مبارز، تهران، بی تا ۱۳۶۵- به نقل از زندگینامه سیاسی دکتر مظفربقایی – حسین آبادانیان -موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی رویه۳۲۳)
در سال ۱۳۵۹ با کشف کودتای نوژه فرمانده نظامی کودتا سپهبد مهدیون، از بستگان سببی محمد محمدی نماینده ی روزنامه کیهان درکرمان و عضو حزب زحمتکشان و از یاران نزدیک بقایی بود. در همان ایامی که قصد کودتا وجود داشت، در اوایل مردادماه، محفلی از هواخواهان بقایی به ظاهر برای صرف کشک و بادمجان برگزارشده بود. متعاقب کشف شبکه کودتا عده ای از جمله بقایی در آن مجلس بازداشت شدند. (همانجا رویه ۳۱۹) بقایی که در ۲۱ تیرماه ۱۳۵۹ به اتفاق ۶۵ نفر دیگر دستگیر شده بود، ده روز بعد با سپردن تعهد مبنی براینکه از ایران خارج نشود آزاد شد، اما گردش کار پرونده مدتی ادامه یافت و بالاخره منجر به برائت او از اتهامات منتسبه شد. (همانجا رویه ۳۲۵) در ۲۷ دی ماه ۱۳۶۴ به دعوت منصور رفیع زاده به آمریکا رفت. مسیر پرواز دهلی – توکیو – هاوایی بود. در هاوایی رفیع زاده به استقبال بقایی آمد و از آنجا به نقاط مختلف آمریکا مسافرت کرد. در دوازدهم بهمن ماه آن سال احمد احرار نامه ای به بقایی نوشت و رسیدن نامه ی او را اطلاع داد. او ضمن ابراز شگفتی از سفر دور دنیای بقایی ادامه داد: گمان می کنم علاوه بر سفرآمریکا سفر کانادا هم در طالع حضرتعالی نوشته شده باشد و بر اساس محاسبات بنده در اردیبهشت و خرداد نوبت پاریس و نیس خواهد رسید که به قدوم شریف مزین شود. بعد هم انشالله در خدمتتان می رویم به تهران و کرمان برای برگزاری مراسم کشک و بادمجان. چون دیروز خواندم که آقای دکتر امینی در مصاحبه ای با یک روزنامه ی سوئدی گفته است درماه های مارس و آوریل حوادث مهمی در ایران روی می دهد و فعلاً بیشتر از این نمی توانم چیزی بگویم . عرض کردم که عصر حوادث غیر منتظره است.»(همانجا رویه ۳۲۶) بنا به عقیده عوامل واواک وی برای سرنگونی جمهوری اسلامی و برگرداندن حکومت سلطنتی با اویسی وارد گفتگو شده بود. (زندگینامه سیاسی دکتر مظفربقایی – حسین آبادانیان -موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی رویه ۳۲۳) او در سال ۱۳۶۵ راهی آمریکا شد و ۱۲ شهریور ۱۳۶۵ روزنامه کیهان نوشت مظفربقایی از ایران گریخت .اما وی با منصور رفیع نیا ازدوستان قدیمی اش که از روسای ساواک زمان شاه بود و بنابه اعتراف خود(خاطرات منصور رفیع – آخرین رئیس شعبه ساواک در آمریکا ) تبدیل به مامور سیا شده بود تماس گرفت و با حبیب الله لاجوردی در تنظیم شرح زندگانی و خاطرات خود شرکت جست ولی جمهوری اسلامی این نوارها را که قرار بود پس از مرگ وی منتشر شود دزدید و به مطالب آن دسترسی پیداکرد و در بازگشت از آمریکا ( آبان ۱۳۶۵ ) او را دستگیر و زندانی کرد. بقایی با حقوق بازنشستگی یک استاد دانشگاهی استطاعت سفر به دور دنیا را نداشت و مسلماً برای ماموریتی عازم این سفر دور ودراز شده بود. احرار در نامه ای از توصیه وی به سیا صریحاً سخن می گوید«…وقتی از من استمزاج شد که چه دستی می تواند درشرایط امروزی ایران معجز نشان دهد، ید بیضا و عصای موسا را توصیه کردم و چند روز نگذشت که جواب رسید:OK (همانجا رویه ۳۲۴ )
ولی شکنجه و زندان از این ید و بیضای دکتر بقایی تنومند یک موجود نحیفی ساخت با زخم های هولناک و بسیارکریه که سرانجام هم مشخص نشد ناشی از بیماری دیابت بود یا بیماری سفلیس که رژیم ادعا می کند. و این مساله نیز در پرده ی ابهام ماند که او با وجود اینکه مسایل او لو رفته بود و با توجه به لحن روزنامه ی کیهان که او را فراری نامیده بود چرا به ایران برگشت و خطر را به جان خرید؟
آیا آن دست های مرموزی که از وی در لحظات حساس پشتیبانی کرده بودند از وی دست شسته بودند؟
آیا یکی از این دست های مرموز هیات موتلفه نبود؟
فراموش نکنیم که آیت روابط نیکویی با هیات موتلفه داشت و گروه بقایی از مرجعیت خمینی پشتیبانی کرده بود. در جلد دوم خاطرات عزت الله سحابی به نقل از شریعتمداری بازجو نقل شده که بقایی مامور سیا بوده و چندی قبل نیز جمهوری اسلامی نام آیت را از فهرست شهدا برداشت. بقایی و آیت چه نقشی در جمهوری اسلامی داشته اند؟
با وجود آنکه اسدالله بادامچیان مدیر نشریه «شما» هرگونه ارتباطی را با حزب زحمتکشان منکر شده ولی درعمل بارها هیات موتلفه در ارگان خود از آیت بعنوان شهید نام برده و حتا در ۱۵ مرداد ۱۳۷۷ عکس وی را به چاپ رسانده بود. هنوز نه تنها نقش کلیدی بقایی در کودتای ۲۸ مرداد بلکه پس از انقلاب و هدف او از این سفر تا کنون درهاله ای از ابهام قراردارد. همینقدر می دانیم که پیش از کودتای ۲۸ مرداد بقایی باعنوان کمیته مرگ اعلامیه هایی در حمایت از اسلام وعلیه علیه حکومت ملی دکتر مصدق را چاپ و پخش می کرده است.
چرا جمهوری اسلامی باید مصاحبه بقایی را بدزدد؟
جمهوری اسلامی از اشکار شدن چه رازی وحشت دارد؟
چندی بعد خبرگزاری مهر به نقل از محمد محمد رضایی نماینده بیجار در مجلس خبر از ربوده شدن وصیتنامه بقایی از کتابخانه مجلس داد: :« سرقت اسناد ملی – تاریخی از کتابخانه مجلس -گم شدن وصیتنامه “مظفر بقایی” تنها گوشهای از سهلانگاریهایی است که در زمینه حفظ میراث فرهنگی و تاریخی کشور در مجلس و کتابخانه آن اتفاق میافتد. در دوره گذشته بر اثر سهل انگاری مدیریت کتابخانه مجلس ، بیش از ۱۰۰۰ جلد کتاب از این کتابخانه خارج شده است. »*
بعد از انتشار این خبر عده ای با حمله به نماینده بیجار سخنان او را تکذیب کردند و سرانجام مشخص نشد که برسر وصیتنامه بقایی چه آمده و چرا متن آن انتشار نیافته است .
اکنون می دانیم که بقایی در توطئه قتل مصدق در ۹ اسفند و قتل افشار توس و در حمله و تخریب خانه دکتر مصدق نقش داشته است و پس از انقلاب ۵۷ به سبب روابط قدیمی که با هیات موتلفه بویژه با حاج مهدی عراقی و دیگر چهره های جمهوری اسلامی داشت و اقدامات مشترکی کرده اند که از چند و چون آن بی خبریم . کوشش ناکام جمهوری اسلامی برای از بین بردن مصاحبه بقایی و سپس دزدیدن وصیتنامه او زندگی بقایی را هرچه بیشتر در پرده ای از ابهام فروبرده است .
——