نگاهی به زندگی، آثار و احوال ایرج میرزا
اشاره:
بیست و دومین روز از ماه اسفند سال ۱۳۰۴، به روایت تاریخ نویسان ایرانی، روز بدورد گفتن هستی از سوی ” ایرج میرزا ” عنوان شده؛ هم آن شاعر شوخ چشمی که به واسطه ی اشعار بی پروایش، بسیار در یاد تاریخ ادب ایران باقی مانده و سوژه ی حرف و حدیث شده. به همین بهانه روزنامه نویسان هیات تحریریه ی بخش فرهنگی ” خلیج فارس “، پرونده ای از آثار و احوال او را آماده ی چاپ کرده اند که در راه معرفی این شاعر بزرگ به نسل جوان ایران، مفید فایده است. این پرونده که “ایرج و مبارزه با خرافات” نام گرفته؛ شامل شرحی بر آثار او، گزیده ای از آثارش و همچنین یک گفت و گوی خودمانی با هادی خرسندی ست که به روایت بسیاری از اهل فن تشابهات بسیاری در سبک و شیوه ی سرودن با ایرج دارد. در صفحه ی اول این پرونده مختصری از زندگی و آثار او را در پی آورده ایم که مطالعه اش در راه ورود به دیگر مطالب پرونده خالی از فایده نیست. با هم بخوانیم…
او را با اندکی اغراق خاص نقد نویسی در ادب ایران، سعدی معاصر دانسته اند؛ شاهزاده ی نه چندان مرفه حالی که در شناختن معضلات جامعه چشمی تیز بین داشت و سالها قبل تر از استقرار حکومت مذهبی، ریشه ی عقب ماندگی های ممالک جهان سوم را در تفکر سنتی – مذهبی دانسته بود و در هر مجال به وانفسای چیره شدن کهنگی سنت بر طراوت عقل و نابی طبیعت؛ هشدار داده بود.
حرف از ” ایرج میرزا ” ست، شاعر دوران مشروطه ی ایران که به اجماع اهل ادب، تاثیری شگرف بر مدرن شدن ادبیات ایران داشته. او که هنوز با نظام های ادب کلاسیک و در قالب های عروضی شعر می گفت، از جمله ی برترین شعرای نو اندیش ایران است و در آوردن مضامین تازه به ادب فارسی سرآمد دیگر هم عصرانش.
ایرج میرزا را حافظه ی امروز ایران بیشتر از همه به واسطه ی اشعار و عقاید ضد خرافی اش به یاد می آورد و این وجهه ی شعر او بیشتر از دیگر جوانب کارهای او به چشم آمده، شاید تنها به واسطه ی گرفتار آمدن ایران در دستان حکومت مذهبی.
آنچه او خرافه می نامیدش چند صباحی آن سو تر، پا به ” قانون ” مدنی ایران گذاشت و ترازوی سنجیدن کردار شد؛ همین است که اشعار ضد خرافه ی او مصداق فراوان و عینیت پیدا کردند و علی رغم رانده شدن از جانب دستگاه حکومتی، بارها و بارها با چاپ افست تکثیر شدند و در اختیار اهل کوچه و بازار قرار گرفتند.
و اما…؛ این شاهزاده ی قاجار ( که در تمام دوران زندگی بر جلال شاهی اش باور داشت) در سال ۱۲۵۰ هجری شمسی و در تبریز دیده به جهان گشود. این طور که آورده اند، او دوران تحصیل را در مدرسهی دارالفنون تبریز گذرانده. در شانزده سالگی ازدواج کرده و سه سال بعد از ازدواج هم، همسر و پدرش را از دست داده. بنا به مستندات تاریخی، او در سال ۱۲۷۵ به اروپا سفر کرده و در بازگشت دوباره به ایران، در مقام معاونت استانداری اصفهان و معاونت دارایی خراسان به خدمت اداری مشغول شده. این طور که پیداست با ادبیات فارسی، عربی و فرانسه آشنایی داشته و در شناساندن ادب غرب به مردم ایران نیز جهدی تمام کرده است.
دیوان به جای مانده از اشعار ایرج میرزا با کوشش دکتر محمد جعفر محجوب برای کتابخانه ی ادب فارسی ثبت و ضبط شده؛ با نگاهی در دیوان حاضر، به نکاتی بر می خوریم که پایه و اساس اشعار ایرج اند؛ نکاتی چون: “ساده گویی”؛ ” آرایه های ادبی”؛ “بی پروایی در استفاده از کلام رکیک”؛ “مضامین تازه تر از زمان”؛ “مدح فراون شخصیت های سیاسی” و “پرهیز از خرافه در عین علاقه به دین” …
دیوان شعرا در ادب کلاسیک ایران، با حمد خداوند شروع و با مدح پیامبر و ائمهی اطهار ادامه پیدا می کند و این سنت آنقدر در ادب فارسی جا افتاده است که کمتر شاعری ست که در دیوان اشعارش این الگو را رعایت نکرده باشد، ایرج هم در این زمینه دنباله رو دیگر شعرای کلاسیک بوده و نگاهی به آثار او، با این حقیقت آشنایمان می کند که شاعر در عین جنگ و ستیز با خرافات و حجاب و دیگر آورده های افراطی مذهب، دل در گرو بزرگان دین دارد و از گفتن مدح پیشوایان دین اسلام نظیر محمد
پیامبر و علی؛ امام نخست شیعیان؛ شاد می شود.
دیگر وجهه ی آثار او، بخش آموزشی بسیار پر رنگ، در میان بسیاری از سروده هاست. ایرج (شاید) با تقلید از سعدی شیرازی، پند و اندرز فراوان به خواننده هایش می دهد و سعی می کند تا به ایشان زندگی مدرن و شهری بیاموزد. او حتی به شیوه ی خوردن و خوابیدن و خندیدن هم می پردازد و در ذکر حرمت پدر و مادر بیت های فراوانی ساز می کند. از هیمن جمله اند دو منظومه ی نام آشنای او که در تعلیم و تربیت چندین نسل پس از او مفید فایده بوده اند.
” داشت عباسقلی خان پسری…” ایرج میرزا را نخستین شعر ادبیات کودک در زبان فارسی میدانند. این سروده حتی با روی کار آمدن حکومت اسلامی هم در پستوخانه های ادب باقی نماند، و به طرق مختلف به گوش کودکان فارسی زبان رسید. در سالهای دهه ی شصت روایتی بر اساس این داستان، بر روی نوار کاست ضبط شد و با تیراژ بالا در میان مردم دست به دست شد؛ تا آنجا که بیراه نرفته ایم اگر این قصه را از جمله خاطرات قومی ایرانیان تلقی کنیم.
دیگر سروده ی او که به کتب مدرسه رسید؛ سروده ی مشهور “مادر” است که با مصرع شهرهی “داد معشوقه به عاشق پیام …” شروع می شود. این شعر علاوه بر وجههی آموزشی در زمرهی یک دستهی دیگر از آثار ایرج هم قرار می گیرد: ” ترجمان فارسی قصص غربی “.
همان طور که پیشتر ذکرش رفت، ایرج از جملهی نخستین روشنفکران اروپا دیدهی ایرانی به حساب می آید و از جملهی معدود اهل قلمی که در آن زمان به دیگر لغات دنیا آشنایی داشت. او ضمن آشنایی با قصص و افسانه های غربی، و با توجه به انسی که با دیگر زبان ها داشت توانست تا بسیاری از داستان مشهور ادبیات اروپا را به فارسی برگرداند.
منظومه ی مادر هم یکی از آنها به شمار می رود. منظومه ای که از قرار معلوم اصل و نسبی آلمانی دارد، اما در میان جملگی ممالک غربی داستانی آشنا به حافظه به حساب می آید.
دیگر از این ترجمه ها، منظومهی بلند “زهره و منوچهر” است که بی اغراق در میان برترین قصص عاشقانهی منظوم تمامی ادوار زبان فارسی قرار می گیرد.
اهل ادب به خوبی می دانند که اساطیر یونان و روم در تمامی ادوار تاریخ سرچشمه ی خلق و گقتن بوده اند برای بسیاری از سخنوران و نویسندگان؛ از همین جمله است شکسپییر معروف انگلیسی که داستان “ونوس و آدونیس” را از روی یکی از همین قصص اساطیری به کلمه کشیده.
داستان، مطابق الگوی کهن بسیاری از اساطیر؛ بر عشقی ناب و ممنوعه استوار است و سعی در ایجاد دیدی وسیع تر برای مخاطبین زمینی دارد؛ داستان الهه ای آسمانی که در مواجهه اش با عشق و هم آغوشی دچار دردسرهای عدیده ای می شود.
ایرج میرزا روایت “زهره و منوچهر” را از روی نسخه ی فرانسوی اثر شکسپییر به فارسی آورده و در این راه از خیال بلند پرواز خودش هم مدد گرفته تا ضمن آشنا کردن فارسی زبانان با قصص اساطیری غرب، یک داستان ناب و عاشقانه ارائه داده باشد؛ داستانی سرشار از صور عاشقانه با لطیف ترین و ملیح ترین حالات و کلمات.
با این همه اما؛ نه به سخره گرفتن خرافات و نه گفتن از دل پر مهر مادر؛ نه مدح امامان و نه قصه ی پر تصویر عاشقانه؛ هیچ کدام در محبوبیت و رواج در متن شهر، به محبوبیت ” عارف نامه ” نرسیدند.
این منظومه را پر خواننده ترین منظومه ی فارسی از عصر مشروطیت تا به کنون دانسته اند، منظومه ای که هم آن طور که از نامش پیداست؛ برای ” عارف ( قزوینی ) سروده شده. آن هم با داستانی که بیش و کم؛ همه می دانندش. قضیه از این قرار است که عارف برای اجرای کنسرتی راهی مشهد شده و ایرج هم به روال رفاقت دیرینشان در خانه اش منتظر او بوده؛ اما عارف، خانه کردن در مهمان خانه را به میهمانی ایرج ترجیح می دهد و همین موضوع هم خشم فراوان ایرج را در پی می آورد.
ایرج در عارف نامه؛ با بهانه کردن عارف، به چهارسوی جامعه سرک می کشد؛ داستان معروف حجاب هم، بخشی از همین منظومه است.
” در ایران تا که باشد ملا و مفتی به روز بد تر از این هم بیفتی ”
این بیت شهره ی ایرج هم قسمتی از همین سروده است. این خط را بسیاری از اهل ادب؛ نشانه ی پیش بینی ایرج از روزگار کنونی ایران دانسته اند.
ایرج سرانجام در روزهای آخرین عمرش به تهران بازگشت و طبق روایات روزگار سخت بی پولی را سپری کرد و عاقبت هم با سکته ی قلبی جان از بدن جدا کرد. پیکر او در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپرده شد و از آن زمان تا هم امروز زیارتگاه اهل شعر و عشق شد.