به بهانه ی چهل و یکمین سالروز مرگ ام کلثوم
بیراه نرفته ایم اگر صدای جادویی او را به نشانه ای هویت دنیای عرب نسبت دهیم. چونان چون اهرام افسانه ای؛ چونان چون داستان های اعجاب انگیز هزار و یک شب؛ چونان چون نوشته های کتاب مقدس؛ چونان چون صدای اذان و نجوای ادعیه ی موسیقیایی آن سرزمین….
فاطمه ابراهیم السید البلتاجی به ظن قوی در سال ۱۸۹۸ در خانوادهای از روستاییان فقیر در استان دقهلیه در شمال قاهره به دنیا آمد و خیلی زود هم با نام هنری «ام کلثوم» به شهرت رسید و آوازهاش تا آنجا پیش رفت که بانوی موسیقی اعراب شد و تک ستارهی خاوران.
می گویند که پدر ام کلثوم مؤذن مسجد بوده و برادرش هم یک مداح اهل بیت. همین است که دخترک افسانه ای هور صدا به طبیعت محیط زندگی اش، از همان سالهای کودکی با ترانهها و مدحیات دینی آشنایی پیدا کرده و موسیقی ذاتی نهفته در این نوشته های مذهبی را باز شناخته است.
این طور که نوشته اند، او در پنج سالگی شروع به فراگیری قرآن کرده تا اینگونه با شیوه های متفاوت قرائت قرآن آشنایی پیدا کند و از موسیقی رایج در کلام کتاب مقدس بهره بگیرد.
حکایت نخستین جرقه ی خواندن حرفه ای برای ام کلثوم هم قصه ای جالب است. این طور آورده اند که ام کلثوم کوچک به طبیعت نکوهیده بودن آواز برای زنان در نزد فرهنگ دینی مسلمانان، همیشه در خفا آواز می خوانده و از شنیده شدن صدایش شرم و حیا داشته… تا اینکه روزی از قضای روزگار، پدر آواز دخترکش را می شنود. گفته اند که ام کلثوم در پی شنیده شدن آوازش توسط پدر، سکوتی کرده و شرمسار شده، اما پدر که به واسطه ی موذن بودنش خود با فن موسیقی آشنایی داشته با همان یک جرقه پی به هنر بی مثال فرزندنش می برد؛ او را در آغوش می گیرد و به خواندن دوباره و چند باره ترغیبش می کند.
در پی آن اتفاق میمون؛ ام کلثوم بدون ترس و با تمامی توان آواز خواند و این چنین مسیر و سرنوشت زندگی اش را رقم زد. تا اینگونه دخترک نازبنیان مصری، از همان روز تا به آخر عمر تنها آواز بخواند و جایگاه شعر و موسیقی عرب را در ترازوی موسیقی جهانی ارتقا بخشد.ام کلثوم از کودکی سرودههای پدرش را از بر میکرد و در ده سالگی به خواندن برای مردم در خانه جامع روستا پرداخت و در حالی که سیزده سال بیشتر نداشت به همراه پدرش در روستاها میگشت و تواشیح دینی و شعرهای عارفانه میخواند. صوت بهشتی ام کلثوم در همین ایام توسط اساتید فن، کسانی چون شیخ ابوالعلاء محمد و شیخ زکریا احمد شناسایی شد و در کوچه پس کوچه های آبادی طرفدارن فراوانی پیدا کرد…
اما دروازه های شهرت و ثروت در بیست سالگی بر او گشوده شد. زمانی که او سرانجام روستای پدری را ترک گفت و به قاهره مهاجرت کرد. پس از تجربه ی پایتخت نشینی؛ ام کلثوم خیلی زود با مشاهیر موسیقی و ادبیات مصر آشنا شد و به جمع بزرگان مملکت راه پیدا کرد.
بسیاری از منتقدین ادبیات؛ شعر کهنسال عرب را به سبب پویایی و زنده بودنش، ستوده اند. مضامین رایج در شعر عرب بیش از هر چیز دیگری از شادی و سرخوشی نشان دارد. از زن؛ از شراب؛ از نغمه ی عود و گردهمایی های دوستانه.هر جا که زندگی در چنبره ی مشکلات اسیر می شود و از حرکت باز می ایستد؛ شعر عرب از جمع احباب می گوید و خمر شراب. همان عیش و مستی ای که از جانب شاعر ما هم به کیمیای هستی مانند شده و تنها راه قارون کننده ی مستمندان در روزهای
تنگدستی. صدای جادویی ام کثوم هم شاید بسان وصله ای جدانشدنی باشد بر قامت یکی از کهن سال ترین سنت های شعری دنیا.
او تنها چند سال پس از مهاجرت به قاهره با احمد رامی، شاعر آشنا شد. رامی که به تازه گی از رشته زبان عربی در پاریس فارغ التحصیل شده بود در تجربه ی یکی از ماندگارترین همکاری های هنری؛ شاعر بسیاری از ترانه های ام کلثوم شد تا با تمسک به صدای بی مانند او شعرش را به گوش تمامی ممالک عربی و حتی دیگر اهالی شعر و موسیقی در چهارگوشه ی دنیا برساند. ترانهی «انت عمری» که یکی از مشهورترین ترانه های ام کلثوم به حساب می آید؛ از جمله فرزندان خلف هم این همکاری ست.
در سال ۱۹۳۴ میلادی رادیوی مصر افتتاح شد تا اینگونه صدای اسطوره ای ام کلثوم از طریق امواج رادیویی؛ مرزهای جغرافیایی مصر را درنوردد و در اختیار بسیاری از مردم دنیا قرار گیرد. صدای ام کلثوم در ادامه ی راه بدل به جزئی جدانشدنی از برنامه های رادیو ی مصر شد. این طور می گویند که از پس عبور این همه ماه و سال؛ هنوز روزی برای رادیو نیمامده که بی صدای ام کلثوم به آخر آید. ام کلثوم در سالهای اوج فعالیت رادیو ی مصر، ترانه هایی را آواز کرد که بیشینه شان ساخته ی دست اساتید موسیقی دوران بودند. زکریا ، القصبجی و السنباطی سه آهنگ ساز بزرگ موسیقی عرب بودند که برای صدای ام کلثوم و سروده های احمد رامی بستری از ساز و آهنگ فراهم می کردند. ترانهی «الاطلال» یکی از شهره ترین محصولات آن دوره است.
روزی که گذشت هیچ از او یاد مکن/فردا که نیامدست فریاد مکن
برنامده و گذشته بنیاد مکن/ حالی خوش باش و عمر بر باد مکن
اینها سروده های شاعر ماندگار ماست. متفکر زندگی شناسی که بیش از هر شاعر دیگری زندگی و شادی و عیش و مستی را ستود و انسانها را از تمسک به عوالم نامعلوم و ماورایی حذر کرد. این مفاهیم با تکرار اعجاب انگیری در سنت ادبی عرب ها نیز رعایت شده اند. شاید همین یکسانی ها در مفهوم شعری بوده باشد که سروده های خیام را به دیده ی ام کلثوم و احمد رامی جالب آوردند. یکی از ماندگارترین برنامه های رادیوی مصر هم این اجرای ترانه های خیام توسط ام کلثوم است. می گویند که احمد رامی امیر الشعرای مصر برای ترجمه ی درست این ترانه ها به عربی، در همان سالها به فراگیری زبان فارسی روی آورده تا معانی جادویی اشعار خیام کمتر و کمتر در میان ترجمه گم شوند… ام کلثوم در سال ۱۹۶۶ ترانه معروف «رباعیات خیام» را با موسیقی ریاض السنباطی ارائه داد تا بسیاری از مردم عرب زبان دنیا با اندیشه های شاعر شادی پرست ما اشنایی پیدا کنند….
ام کلثوم با تمام شهرت و محبوبیتش، هیچگاه به راه سیاست نرفت و در گیر هیاهو و هیجان قدرت نشد. با این همه اما این هنرمند انسان دوست در جملگی هنگامه های تاثیر گذار ملی از کیسه ی پر سخاوت هنر و محبوبیتش خرج کرد تا در راه رسیدن به صلح و آرامش مردمی، نقشی هر چند کوچک برای کشور و هم وطنانش ایفا کند. او در سالهای اولیه ی دهه ی پنجاه از جنبش ملی مصر حمایت کرد و پس از وقوع انقلاب مصر در سال ۱۹۵۲؛ آوازخوان سرود ” وطن ” شد که به گونه ای بسان سرود ملی مصر بود. او همچنین پس از وقایع کانال سوئز که به کابوس اشغال مصر انجامیده بود؛ ترانه ی «مصر از خود می گوید» را اجرا کرد تا شور مردمی را با صدای آسمانی اش زنده نگه دارد. به این تجارب همچنین میتوان سوگنامهی جمال عبدالناصر را هم اضافه کرد. او پس از مرگ جمال عبدالناصر در سال ۱۹۷۰ با ترانه «نامهای به رهبر» در سوگ رئیس جمهور محبوب مصر مویه کرد. شعر این ترانه را نزار قبانی شاعر معروف سوری، سروده بود.
موسیقی عربی به جناس صدا و ربع پرده های مشهورش شهره است. جناسی که بسان ردیف های آوازی در ایران است و ربع پرده ای که در موسیقی غربی وجود ندارد و از هر نظر برای ذائقه ی غربی ناشناخته و تازه است. شهرت ام کلثوم در میان منتقدین غربی موسیقی هم به همین دلایل است. علاوه بر آنچه ذکرش رفت؛ بانوی موسیقی اعراب در مقام خوانی هم استاد بود. او همچنین می توانست با بداهه خوانی و بی مدد گرفتن از صدای ساز، پستی و بلندی های صدایش را به موسیقی مانند کند و دقایق طولانی از اجراهایش را به خواندن بی ساز اختصاص دهد… شاید هم این تفاوت ها باشد که نام او را از دیگر خوانندگان دنیای عرب متمایز می کند و دروازه های اعتبار جهانی را بر او می گشاید…
در ادامه راه زندگی، شهرت و محبوبیت و بی مانند بودن در هنر، پای او را به عالم سینما هم باز کرد. او در فاصله ی سالهای ۱۹۳۶ تا ۱۹۴۸ در چند فیلم سینمایی ایفای نقش کرد و آواز خواند. او طی دوازده سال فعالیت سینمایی در شش فیلم به نقش افرینی پرداخت تا از این جانب هم به تاریخ هنر سنجاق شده باشد. وداد؛ سلامه؛ فاطمه و عایده از جمله ی همین فیلم ها به حساب می ایند. موسیقی متن جملگی این فیلم ها به دست آهنگساز برجسته ی مصری؛ حسن الشجاعی ساخته شده بود. با این همه اما ذائقهی هنری امکلثوم آنقدرها با سینما سازگار نبود تا او با بهانه کردن کم شدن سوی چشمش؛ پس از این شش تجربه برای همیشه با دنیای فیلم و دوربین خداحافظی کند و دیگر بار تنها ملکهی صدا باشد و ستارهی خاموشیناپذیر آواز.
اهل ادب در سراسر دنیا؛ ادبیات عرب را پیش تر از همه با نام انکارناشدنی قصص هزار و یک شب به خاطر می آورند. داستانهایی که به شرح شارحان گوناگون، از ایران و هند ریشه گرفته اند و در بغداد به ثمر نشسته اند. قصص هزار و یک شب؛ علاوه بر ارائه ی حکمت ناب در چهارگوشه ی داستان، از شوخ طبعی فرهنگ عرب نشان دارد؛ از درک شادی و لذت فراموشی آمده از خمر شراب. ام کلثوم هم با الهام از هزار و یک شب بغدادی خالق ترانه ای با همین نام شده است. ترانه ای که از پس عبور ایام همچنان در صدر صدا و ترانه باقی مانده و دنیایی را به حال و هوای سفر و عشق و دریا و داستان برده است…
می گویند که هر چه از دل برآید لاجرم بر دل می نشیند. یکی دیگر از دلایل ماندگاری و محبوبیت موسیقی ام کلثوم را می توان به رواج حس و حال در صدایش نسبت داد. شیفتگی فراوان او به هنر آواز تا آنجا بود که خود پیشتر از شنونده ی اثارش در موسیقی غرق می شد. تا آنجا که شنونده با لمس از خود بی خودی خواننده، خواهی نخواهی سوار امواج صدا می شد و به ناکجاها سفر می کرد. این حالات مستانه ی پرشور نه تنها در حرکات ام کلثوم، بلکه در چهره اش نیز جلوه گر می شد، چنانکه در هنگام چهچه های بی مثالش چشمانش بی اندازه درشت می شد و تا آستانه ی در آمدن از حدقه پیش می رفت. همین است که او، برای اینکه چنین حالاتی موجب دگرگونی بیننده نشود، دورنمای چشمانش را با عینکی سیاه مخفی می کرد… دیگر از این از خود بی خود گشتن ها؛ یکسانی صدای او هم برای منتقدین موسیقی جالب آمده. می گویند که دامنه و قدرت صدای ام کلثوم هیچگاه دچار تغییر نشده، چنانکه او در ۶۳ سالگی در فستیوال آواز پاریس شرکت کرد و با صدای گرم خود که اثری از خستگی در آن نبود، آنچنان شور و هیجانی به پا کرد که همه مسحور هنرش شدند. می گویند که این فستیوال در آن زمان به ام کلثوم چهارده هزار لیره پرداخت کرد که تمامی آن به خواست ام کلثوم صرف کمک به ممالک عربی شد. هم آنها که در جنگ با اسراییل صدمه خورده بودند.
این خوانندهی محبوب در زندگی خصوصیاش هم بر مدار عقل و آبرو باقی ماند. تا آنجا که بسیاری او را دوشیزهی محراب موسیقی نام میکردند. وی تنها و تنها یک بار ازدواج کرد و در همه حال بر سر پیمان زناشوییاش باقی ماند…
بانوی موسیقی عرب اما سرانجام پس از حضوری شصت ساله در عالم صحنه؛ در سال ۱۹۷۵ درگذشت. درگذشت ام کلثوم در سوم فوریه ۱۹۷۵ رویدادی فراموشنشدنی در تاریخ معاصر مصر است تا آنجا که روز درگذشت او برای مردم مصر عزای عمومی بود و بسیاری از دیگر ممالک عربی نیز در غم از دست دادن نگین هنر اعراب به سوگ و سیاهی نشستند.
رسانههای جمعی این طور گفتند که با مرگ ام کلثوم؛ مصر چهارمین هرم خود را از دست داد. همچنین گفتهاند جمعیتی که برای تشییع جنازه ام کلثوم به راه افتاد حتی از سوگواری برای جمال عبدالناصر، رهبر محبوب و بانفوذ مصر، بیشتر بود.