ابوالحسن نجفی زبان شناس ، ادیب و نویسنده بزرگ معاصر درگذشت . سایت خلیج فارس و تلویزیون ایران فردا ضمن عرض تسلیت به خانواده او و ملت ایران، نوشته ای را که عرفان قانعی فرد ۸ سال پیش در باره نجفی نوشته بود در اینجا میآوریم .
• دکتر ابوالحسن نجفی در سال ۱۳۰۸ در شهر اصفهان متولد شد وتحصیلات ابتدائی و متوسطه خود را در همانجا به پایان رسانید و در دانشگاه تهران لیسانس زبان را اخذ کرد و راهی فرانسه شد. سپس در دانشگاه سوربن موفق به اخذ دکتری در رشته زبانشناسی گردید. استاد نجفی از چهرههای مشهور و موفق مترجمان زبان فرانسه بهشمار میروند …
دکتر ابوالحسن نجفی در سال ۱٣۰٨ در شهر اصفهان متولد شد و تحصیلات ابتدائی و متوسطه خود را در همانجا به پایان رسانید و در دانشگاه تهران لیسانس زبان را اخذ کرد و راهی فرانسه شد. سپس در دانشگاه سوربن موفق به اخذ دکتری در رشته زبانشناسی گردید. استاد نجفی از چهرههای مشهور و موفق مترجمان زبان فرانسه بهشمار میروند و بعضی از آثار ترجمه ایشان عبارتند از:
وعدهگاه شیر بلفور (ژیل پرو)، بچههای این قرن (کریسبیان روشفور)، شیطان و خدا (سارتر)، شنبه و یکشنبه در کنار دریا (روبر مرل)، گالیگولا، ادبیات چیست* (سارتر)، گوشهگیران آلتونا (سارتر)، استادکاران (آرتور آداموف)، پرندگان میروند در پرو میمیرند (رومی گاری)، وظیفه ادبیات (سارتر)، درباره نمایش و نژاد و تاریخ (لوی استروس)، خانواده تیبو (روژهمارتن دوگار)، نویسندگان معاصر فرانسه، ژان پل سارتر* (هنری پیر)، درباره نمایش (سارتر) و…
* با همکاری دکتر مصطفی رحمی * با همکاری احمد میرعلائی
در تحقیق ” اندیشه در گذار ترجمه ،مترجمان را به چند نسل تقسیم کرده ام ….نسل اول مترجمان ایران در اواخر قاجار را افرادی مانند حاجی بابای میرزا حبیب، میرزا عبداللطیف طوجی تبریزی، میرزا جعفر قرچه داغی، شاهزاده محمد طاهرمیرزا، اعتصام الملک و… شامل می شد که کامشاد درباره شان در کتاب «اندیشه درگذار ترجمه»اش می گوید: «ترجمه های معروف دیگری نیز پیش از مشروطیت انتشار یافتند و نقش بارزی در نهضت ادبی آن دوره ایفا کردند، درواقع با آمدن صنعت چاپ به ایران ترجمه از زبان های اروپایی به فارسی آغازشده بود. ولی ترجمه های نخست بیشتر کتاب های درسی، درباره تاریخ، جغرافی و علوم برای بهره گیری در دارالفنون بودند و ارزش ادبی چندانی نداشتند. ترجمه داستان و نمایشنامه در سالیان بعد شروع شد و محتوای بدیع، شکل دلپذیر و زبان گویای آنها چنان خوانندگان را مفتون کرد که تا سال ها این آثار منبع اصلی مرکزی خانواده ها در سراسر مملکت بود.»
در آغاز شروع حرکت اجتماعی مردم در سده حاضر ، که روشنفکران کشور به باز کاوی اندیشه و فرهنگ ایران پرداخته بودند و محصلان اروپا رفته و دیده هم سعی در برقراری نوعی پیوند میان دو فرهنگ سنتی و مدرن داشتند. و چنین شد که مترجمان بار انتقال تفکر از مجرای ترجمه را به دوش کشیدند که هر کدام به نوعی پیشکسوت نام گرفتند و گاه به سبک جلال ال احمد از روی مهربانی آنان را پدر می نامند – وبیشتر از همه محمد قاضی را – و باید با این روش “به آذین ” را هم نسل نویسندگان و مترجمان بزرگی چون محمدقاضی، ابوالحسن نجفی، رضا سید حسینی، ابراهیم یونسی، نجف دریابندری، کریم کشاورز، محمدمهدی فولادوند، عبدالله توکل، احمد آرام، زریاب خویی، سیمین دانشور، فروغی، شاهرخ مسکوب، پرویز داریوش، احمدشاملو، مصطفی رحیمی، کرم امامی و… به حساب آورد که هرکدام جدای از تفکر و ایدئولوژی و شخصیت فرهنگی در طبقه های سبک های مختلف، مترجمان نسل دوم ایران را تشکیل می دهند که البته هرکدام گرایش به حوزه ای خاص و در بعضی موارد مشابه یافتند.با این همه نجفی به طرز غریبی با بسیاری از هم نسلان اش تشابه دارد. با نگاهی به آثارش می توان وی را جزو مترجمان نوجو و صاحب سبک در ادبیات ترجمه دانست که دائماً به دنبال شناساندن چهره های تأثیرگذار ادبیات و فلسفه غرب امروز باشد .او مترجمی زحمتکش با تفکر خاصی بوده که از جایگاهی رفیع در حرفه ترجمه ادبی دوران معاصراست.
« پرواضح است که ترجمه در ایران دارای قرنها سابقه تاریخی می باشد و از رمان ارتباط فرهنگ ایران با شرق و غرب و ترویج تبادلات فرهنگی و علمی با آنها آغاز شده است . اما اگر بعد از زمان مشروطه و اوایل قرن فعلی ، به دگرگونیها و تحولات ادبی نظری بیفکنیم ، پی خواهیم برد که ارتباط وسیع ایران و اروپا ، اعزام محصلان به خارج از کشور – بیشتر فرانسه – رواج صنعت چاپ ، انتشار روزنامه و دیگر عوامل چه تاثیری بر تبادل اندیشه ها ، فرهنگ و ادبیات ایران داشتند ؟ و شاید با صراحت بتوان گفت که ترجمه و انتشار آثار ادبیات جهانی بود که به نحو بسزایی در ادبیات معاصر ایران نفوذ کرد و اکثر مترجمان از زبان فرانسه ترجمه می کردند و عمده ترجمه ها از شاهکارهای ادبی جهان بود ، هر چند که بسیاری از ترجمه های ضعیف و نارسا ، بدون پایبندی به اصالت و امانت و یا اصول مورد توجه در مبحث ترجمه ، از طرف مترجمان نسل اول منتشر می شد ، اما با ظهور و وجود مترجمان بزرگ و صاحب سبک مانند محمد قاضی ، مصطفی رحیمی ، رصا سید حسینی ، سروش حبیبی ، به آذین ، ابوالحسن نجفی و…علاقه مردم و اهل کتاب به سمت ادبیات و اندیشه خارجی بیشتر شد . » در بهار سال ١٣۷۴ ، به خاطر تحقیق زبانشناسی ، بیشتر و بهتر با آثار دکتر ابوالحسن نجفی ؛ آشنا شدم و شاید سبب اصلی ، مهرو توصیه مترجم پیر تاریخ نگار ، دکتر ملک ناصر نوبان ، بود که از کتابهای « ادبیات چیست » و « وظیفه ادبیات » شروع کنم و سپس کتاب زبانشناسی او . سخن گفتن درباره این مترجم و منتقد و زبانشناس فرهنگ نگار ، کمی دشوار به نظر می رسد ، اما به هر حال دکتر ابوالحسن نجفی را معتقدم که از سه دیدگاه می توان بررسی کرد : ترجمه ادبی ، نقد و زبانشناسی
الف : ترجمه ادبی – در میان مترجمان معاصر ایران ، جزو نسل دوم است که اکثرا وی را قافله سالار ترجمه ادبی می نامند، که از جایگاه ویژه ای برخوردار است و شاید همان تحصیلات آکادمیک بود که او را در بین مترجمان نسل دوم بیشتر شاخص سازد. ابوالحسن نجفی، مترجم زبان آموخته غرب و دانشجوی سوربون، با تکیه بر نگرش حفظ زبان فارسی، ترجمه ها و نوشته هایش را منتشر کرده و تاکنون بر این اندیشه هم باقی مانده است و در این اواخر با انتشار ” فرهنگ فارسی عامیانه ” به مخاطبانش ابلاغ کرد که هنوز روند تکاملی و دانش آموختگی اش را می پیماید .اندیشه نجفی ، شاید از زمانی که در دانشگاه تهران تحصیل می نمود ، نضج گرفت و با توجه به رویدادهای مهم سیاسی و اجتماعی و فعالیت های فکری آن دوران و تحصیل در دانشگاهی غنی و بستر ساز ، راه تحول و تطور را در پیش گرفت . آشنایی وی با ادب فارسی در دوران جلال همایی ، سعید نفیسی ، پرویز خانلری ، معین و.. تاثیری عمیق بر اندیشه و افکار و ذوق ادبی وی گذاشت و باعث شد تا پیگیر استعداد خود در ادامه راه ترجمه و تحقیق شود و جالب آنکه هنوز این علاقه و شیفتگی ، بعد از نیم قرن تلاش و کوشش ، در او باقی مانده است و همچنان حضوری نیمه فعال اما نوجو در عرصه ادبیات داشته و دارد و شاید نسل چهارم مترجمان معاصر – نسل جوان امروز – این بخت را داشته که در زمانی پا به عرصه بنهد که مترجمان پخته و آگاه و ژرف اندیش ، هنوز در صحنه حضور پر رنگ داشته باشند و با ترجمه های رسا و معتبر ، آثاری جاودان را به میراث بگذارند . نجفی نخست، اثر سارتر– ادیبات چیست – را ترجمه کرد ، فیلسوف دانش آموخته مکبت هایدگر ، آنهم اثری را از وی بر گزید که زمینه ایجاد بحث را در میان روشنفکران آن زمان به وجود آورد ، کتابی که در آن نویسنده بر لزوم تعهد نویسنده صحه گذارده بود ؛ سپس مترجم خوش فکر به سراغ ” کامو ” رفت و نمایشنامه ” کالیگولا ” را برای ترجمه برگزید و این نحود پرداختن او در انتخاب آثار از نویسندگان معاصر آغاز راهی بود که مترجمان دیگر از نسل دوم و سوم ، مانند ” سید حسینی ، رحیمی ، قاضی ، فولادوند ، توکل ، اعلم ، سحابی ، گلستان ، داریوش ، کردوانی و… ” به تکاپو و عرضه آثار دیگر نویسندگان سده بیستم فرانسه– سارتر ، پروست ، رولان ، مالرو ، والری ، ژید ، آناتول فرانس ، رومن ، لوتی و… – بپردازند و با ترجمه های زیبا و خوش قلم ، آن آثار را به ایرانیان بشناسانند.
در نگاهی انتقادی می توان دریافت که آن آثار نقطه عطفی در میان ترجمه های معاصر ایران بود و تاثیری بسزا در میان ترجمه های معاصر ایران و اندیشه اجتماعی و ادبی داشته و دارد . نجفی ، در مقایسه با محمد قاضی ، رضا سیدحسینی و دیگر مترجمان هم نسل او ، مترجم پرکاری نیست ، اما همان معدود ترجمه ها نیز مانند ” خانواده تیبو ” – نوشته روژه دو گار – تسلط خود را در ترجمه ادبی به اثبات رسانید ، ترجمه ای از بزرگترین رمان قرن که به تاریخ تب آلود سیاسی و اجتماعی در دو دهه اول قرن اخیر د راروپا می پردازد ، بحرانی که به جنگ جهانی اول منجر شد .و در دیگر آثارش ” وعده گاه شیر بلفور ، بچه های کوچک این قرن ، شیطان و خدا ، شنبه و یکشنبه در کنار دریا ، پرندگان می روند پرو می میرند ” این دقت و حساسیت در رعایت اصول ترجمه ادبی به چشم می خورد.
ب: نقد ادبی – در میان دیگر چهره های نقد ادبی ، در ایران علاوه بر نجفی ، مترجمان و محققانی دیگر هم مانند سیروس شمیسا ، براهنی ، بهرام مقدادی ، داریوش آشوری ، کریم امامی ، کامران فانی و عبدالله کوثری ، پاینده و.. دیده می شوند که بیشتر بر مبنای علمی و تخصصی عمل می کنند تا اندک اندک دوران طفولیت نقد ادبی را در ایران به بلوغ برسانند تا از فضای بسته و تاریک نقد سابق ، رها شود و با ترجمه های زیبا و معتبری از فرزانه طاهری ، سعید ارباب شیرانی و .. کم کم پرداختی به این موضوع به عنوان مبحثی علمی و تخصصی مطرح شده است و آن شیوه های سنتی بر اساس دریافت های شخصی به سوی منسوخ شدن می رود ؛ هر چند که امروزه هنوز رگه هایی از آن باقی است.
ج : زبانشناسی – ابوالحسن نجفی ، جزو نسل اول زبانشناسان ایران است ، در کنار چهره هایی مانند ” محمد رضا باطنی ، حق شناس ، خانلری ، ثمره ، کیوانی ، طباطبایی و… که به نوبه خود به رشد این رشته تازه ظهور یافته در ایران کمک وافری کرده است و شاید بتوان گفت که او هم مانند باطنی ، دیر به دانشگاه آمد و زود از آن میانه برون رفت و جای خالی آنان را زبانشناسان نسل دوم شاید به نیکویی نتوانستند با آن اقتدار ، پر کنند! اما نجفی در گرایش فرهنگ نگاری ، با عرضه فرهنگ عامیانه ، کاملا این مساله را روشن کرد که تالیف فرهنگ لغت نه بر اساس تجربه و علاقه شخصی است ، بلکه تا دانش تخصصی آن رشته فرا گرفته نشود ، نمی توان از آسیب عیبها و نواقص بر حذر ماند.و باید شیوه های مدرن این علم را آموخت تا که بتوان کاری در خور توجه و ماندگار ارایه داد. « هرچند که باید این واقعت تلخ را اعتراف کرد که اکثر فرهنگ نویسان تاریخ معاصر ما دارای صلاحیت علمی و تخصصی فرهنگ نگاری از دیدگاه علم وازه شناسی و فرهنگ نویسی در زیر مجموعه زبان شناسی نبوده اند و چالش های جدی در سر راه این علم هنوز در ایران وجود دارد مانند : اصرار بر ادامه روش سنتی ، عدم آشنایی با شیوه های مدرن فرهنگ نویسی ، کپی نویسی افراطی و آشوب بازار نشر ، عدم وجود نقد علمی، عدم وجود سنت مشاوره و بررسی علمی ، عدم وجود بانک اطلاعاتی واژگانی ، عدم وجود سنت کار گروهی و تحقیقی و… »
ابوالحسن نجفی هم اکنون در تهران زندگی می کند و به عنوان منتقد ادبی هر ار چند گاهی جلساتی را در باره ادبیات و ترجمه در نشریات ادبی و مراکز فرهنگی کشور برگزار میکند . ابوالحسن نجفی در ترجمه آثار ادبیجهان به فارسی – شاید به جرات بتوان گفت- قافله سالار است؛ پیشرویپایبند اصالت و امانت و راهنمایی راه بلد و صاحب سبک… بهطوری که درمیان مترجمان معاصر ادبیات ایران، جایگاه ویژهای دارد. او با تکیه بر نگرشحفظ اصالت زبان فارسی، ترجمهها و نوشتههایش را منتشر کرده و تاکنون براین اندیشه و دلسوزی باقی مانده است و در این اواخر با انتشار «فرهنگفارسی عامیانه» به همگان ابلاغ نمود و ثابت کرد که روند تکاملیاش رامیپیماید.اندیشه ابوالحسن نجفی، شاید از زمانی که در دانشگاه تهران تحصیلمینمود، نضج گرفت و با توجه به رویدادهای مهم سیاسی و اجتماعی وفعالیتهای فکری آن دوران و ورود به دانشگاه سوربن فرانسه راه تحول وتطور را پیش گرفت و آشنایی وی با ادب فارسی در دوران جلال همایی،سعید نفیسی، پرویز خانلری، معین و… تأثیری عمیق بر اندیشه و افکار و ذوقادبی وی گذاشت و باعث شد تا پیگیر ذوق و استعداد شایان خود در ترجمهو تحقیق شود و این علاقه، بعد از نیم قرن تلاش، همچنان باقی مانده وحضور نیمه فعال، اما پرتکاپو و نوجو در عرصه ادبی داشته است. و شایدنسل ما این بخت را داشته تا در زمانی پا به عرصه بنهد که مترجمانی پخته،آگاه و ژرفاندیش، آثار جاودان ادبی را با ترجمههای دقیق و رسا برای ما بهمیراث بگذارند…
نجفی، از ترجمه «سارتر» شروع کرد. فیلسوف و منتقد معاصر فرانسویکه نماینده برجسته اگزیستانسیالیسم (اصالت وجود) بود که بین روحگرایی ومعنویت مسیحی و مادهگرایی مارکسیستی قرار دارد و کسی که دانشآموختههایدگرد بود. زیر بنای فلسفه سارت «وجود مقدم بر ماهیت» بود،مشاهدهگری قوی و تصویرساز با زبانی صریح،گیرا و زنده و سرشار ازاصطلاحات مردم کوچه و بازار… و نجفی برگرداندن اندیشه سارتر با باترجمه «ادبیات چیست» آغازید؛ کتابی که در آن سارتر بر لزوم تعهد نویسندهصحه گذاشته بود. آنگاه نجفی به سراغ «کامو» رفت.نویسنده هم عصر سارتر، مارسل پروست، آناتول فرانس، پیر لوتی، آندرهژید، رومن رولان، ژول رومن، آندره مالرو، پل والری،… از کامو نمایشنامه پربار «کالیگولا» را برگزید و این دو ترجمه نخست آغاز راهی بود تا مترجمانیدیگر چون «سیدحسینی، مصطفی رحیمی، محمد قاضی، امیرجلالالدیناعلم، مهدی سحاب، فولادوند و کاظم کردوانی» به تکاپو و کند و کاو دراندیشه دیگر نویسندگان «سده بیستم ادبیات فرانسه» بپردازند و با ترجمهخویش آن آثار را به ایرانیان شناساندند. که شاید آن آثار نقطه عطفی در میانترجمههای معاصر ایران باشد که تأثیری وافر بر رشد اندیشه ادبی ایران نهاد.
هر چند آنگونه که انتظار میرفت، نجفی مترجم پرکاری نیست، اما باترجمه رمان «خانواده تیبو» نوشته «روژه مارتن دوگار» تسلط خود را درترجمه اصیل ادبی به اثبات رسانید. بزرگترین رمان قرن بیستم، که به تاریختبآلوده سیاسی و اجتماعی دو دهه اول قرن در اروپا میپردازد. بحرانی کهبه جنگ جهانی اول منجر شد.در صبح بهاری در سال ۱٣۷۴، از سربالایی قلهک با هزار و یک فکر وخیال و وسوسه انجام تحقیق ادبی دانشگاه، بالا میرفتم تا پیر مترجمان ایرانروانشاد محمد قاضی را ببینم و از او یاری بطلبم… دکتر ملک ناصر نویان با اوبه بحث نشسته بود تا ترجمه جدیدش از «ادبیات آفریقا» را با وساطت قاضیبه ناشر بسپارد؛ قبلاً از او تاریخ مردمی آمریکا نوشته هاروی واسرمن راخوانده بودم که با همکاری قاضی ترجمه کرده بود؛ اثری از نویسندهایحساس و انساندوست و آزاد که با انتقاد، نقاب از چهره کریه ستمگری وقلندر مآبی برداشته بود… عصر آن روز با یک بغل کتاب خداحافظی کردم و بهبررسی آن کتابهای امانتی پرداختم؛ ادبیات چیست، وظیفه ادبیات و…جملگی نوشته مترجم نامآشنایی بود که با کمک کتاب «درباره زبانشناسی»او، درس زبانشناسی را گذرانده بودم؛ امضایی که سرانجام شور و مستیادامه تحصیل در آن رشته را در دلم برانگیخت… شاید از آن روز به بعد بود کهدر آثار ابوالحسن نجفی غوطهورشدم. با این امید که چراغ عمر این «فانوس افروز» ترجمه ایران همچنان تابندهبماند.
آری از آن روز به بعد، شیفته آثار اویم «وعدهگاه شیر بلفور»، «بچههایکوچک این قرن»، «شیطان و خدا»، «شنبه و یکشنبه در کنار دریا»، «پرندگانمیروند پرو میمیرند)، با ترجمههایی که به من میگفت: «آن کس که پختهشد می چون ارغوان گرفت.»