سفر روحانی به عمان، سومین سفر او بود. سفری برای گدایی در کنار عربدهکشیها در تهران. کشور ویران شدهی ایران که اقتصادش بهلطف تحفهی آرادان، دوران احتضار را میگذراند، اینک محتاج سرمایهگذاری است و نایب امام زمان هم علیرغم مداحیهای فراوانی که از او میشود و کشور را نزدش گل و بلبل معرفی میکنند سرانجام این موضوع را بهخوبی فهمید، از اینرو بود که پیش از سقوط، سلطان، فرمان «نرمش قهرمانانه»! را صادر کرد و اینروزها هم شکل اجرایی این نرمش را همگان بوضوح میبینند. نرمشی که خود را در قالب «باج دادن به غرب» در پرونده هستهای بهرغم هزینه کردهای فراوان و نیز گدایی از کشورها برای سرمایهگذاری نشان میدهد.
باری روز سهشنبه روحانی به مسقط رفت تا هم مفری برای نجات این اقتصاد محتضر بیابد و هم بتواند اندکی به کشورهای حاشیه خلیج فارس نزدیک شود. کشورهایی که در دوران احمدینژاد پرتنشترین روابط را با ایران داشتند و تحفهی آرادان روزانه هر یاوهای را میگفت و بر این تنشها میافزود و صد البته که هزینههایش بر دوش مردم و ثروت کشور بود.
اما چرا عمان؟ برای اقتصاد روبهزوال و محتضر ایران، کشور عمان (که در رتبهای نه چندان قابلتوجه از رشد اقتصادی قرار دارد) چه اهمیتی داشته و دارد؟ پاسخ «واسطهگری و دلالی» است. عمان کشوری است که همواره مابین رژیم ایران و دیگر کشورهای منطقه و بهخصوص آمریکا نقش واسطه را بازی کرده است. همین چند ماه قبل بود که منابع خارجی، ملاقاتهای سری میان نمایندگان عالیرتبهی رژیم و فرستادگانی از سوی آمریکا با واسطهگری عمان را فاش کردند و گذشته از این نقش واسطهگری، عمان، تنها کشوری بوده که از گزند اقدامات تروریستی و سخنان نیش دار مقامات جمهوری اسلامی تاحدی دور بوده و در سالیان گذشته هم روابط بسیار نزدیکی با حکومت ایران داشته است. بنابراین بهترین مقصد برای گدایی و التماس است. حسن روحانی هم به آنجا رفت تا هم پیام کوتاه آمدن در زمینهی پروندهی هستهای را به آمریکا بدهد و هم از سرمایهگذاران منطقه دعوت به سرمایهگذاری در کشور کند.
روحانی در عمان در کنار دیدارهای محرمانهای که با سلطان قابوس داشت (یعنی همان نقش واسطهگری عمان یا همان پیام دادن ایران به غرب و آمریکا که اقتصاد ما ویران است، و ما در مسائل هستهای کوتاه میآییم و شما از تحریمها بکاهید و ..)، دیدار مهمی هم با سرمایهگذاران عمانی و ایرانی داشت. رییس دولت در عمان از همهی سرمایهگذاران، «تقاضا و خواهش»، (بخوانید التماس) کرد که به ایران بیایند و سرمایهگذاری کنند. او با دعوت از تجار و بازرگانان ایرانی و عمانی گفت: «باید از رقابتهای ناسالم و رقابتهایی که گاهی خصمانه میشود، عبور کنیم.»
اما باید به جناب روحانی گفت مگر تنها دعوت کردن گفتاری کفایت میکند؟ جدای از اینکه دعوت گفتاری کفایت نخواهد نکرد و سرمایهگذار امنیت میخواهد و پولش را در کشوری که ریسک سرمایهگذاری در آن بالاست نمیبرد، اما یک روز پس از سخنان روحانی و با انتقال پیامهای محرمانه توسط سلطان قابوس به آمریکا، وزیر خارجه ایالات متحده آب پاکی را روی دست رژیم ایران ریخت: «ساختار تحریمها برقرار خواهد ماند و کسی حق ندارد برای سرامیهگذاری به تهران برود.»
جان کری یک روز پس از سفر روحانی به عمان، در جریان ارائه گزارشی به کمیته تخصیص بودجه سنای آمریکا با بیان اینکه «ساختار کلی تحریمها علیه ایران تغییر نکرده است» با خطاب قراردادن سرمایهگذاران غربی که مایلند به ایران بروند گفت: «ما به طور واضح اعلام کردهایم که راه تجارت با ایران باز نیست و آنها نیز این مساله را پذیرفتهاند. افرادی از این کشورها به ایران سفر کردهاند اما هیچ قراردادی بسته نشده است.»
جان کری همچنین در بخش دیگری از سخنان خود هم گفت: «ایران در این مذاکرات هستهای با تصمیمهای دشواری مواجه است و باید تصمیمهای سختی بگیرد.» و معنی این سخن این است که آمریکا به رژیم ایران این پیغام را داد که موضوع از انتقال پیامهای محرمانه و عربدهکشی در تهران بسی فراتر رفته است و جمهوری اسلامی دیگر نمیتواند همانند گذشته بازی موش و گربه بازی راه بیندازد، بهاینصورت که: حرفی بزند، بعد باجی بدهد و زمانی بخرد یا فعلا ساخت بمب اتمی اسلامیاش را متوقف کند و از این قبیل.. موضوعی که اینک غرب میخواهد اطمینان است، یعنی برچیدن بساط هستهای و دیگر فریب ژانگولر بازی رژیم را نخواهند خورد. و البته در کنار این پیام تند جان کری، باراک اوباما هم فرمان «وضعیت اضطراری در قبال ایران» را تمدید کرد تا رژیم دچار توهم نشود.
کاترین اشتون، و مقامات دروغگوی ایران
ماجراهای دیدار کاترین اشتون با هفت تن از فعالان زن از جمله خانم نرگس محمدی و مادر ستار بهشتی، در جریان سفرش به تهران همچنان ادامه دارد و در این خصوص، تقریبا دیگر کسی از مقامات رژیم نمانده که به این مساله اعتراض نکند. و بجز خامنهای که پنهان شده و پشت «سکوتی رندانه» سنگر گرفته است؛ از فرماندهان نظامی گرفته تا روسای قوای قضاییه و مقننه و همچنین ریز و درشت وکیلالدولهها و محافظهکاران در این خصوص حرف زدهاند و اظهارنظر کردهاند و در آخرین اقدامات هم شیخ صادق لاریجانی عنان اختیار از کف داده و اصل تفکیک قوا را فراموش کرده و دولت را تهدید به برخورد کرده و اصطبل ولایت هم «کمیته حقیقتیاب سفر اشتون» تشکیل داده است. اما در میان این همه هیاهو برای این سفر، یک چیز کاملا آشکار است و آن هم «دروغگویی عیان» مقامات رژیم است و در این دروغگویی دولت روحانی هم برای آنکه از قافله عقب نماند دست به تحریف ماجرا زده و سخنگوی وزارت خارجهاش میگوید ما بیخبر بودیم!
اساسا بنابر پروتکلی که در چنین سفرهایی امضا شود، دو طرف از ریز جزییات سفر باخبر هستند. از ساعت ورود گرفته تا ساعت خروج و عزیمت. بنابراین مقامات جمهوری اسلامی کاملا از برنامهی سفر خانم اشتون اطلاع داشتهاند و حالا که او رفته است دست به چنین کذبگویی زدهاند. گذشته از این پروتکل، خانم اشتون روز هشت مارس با این فعالان زن دیدار داشته، اما یک روز بعد و روز نهم مارس با محمد جواد ظریف در یک کنفرانس مشترک مطبوعاتی شرکت میکند. خب اگر وزارت خارجه بیاطلاع بوده چرا همانجا ظریف در حضور رسانههای جهان به اشتون اعتراض نکرد. چرا در همان کنفرانس که خانم اشتون صراحتا اعلام کرد «برای من افتخار بود که با عدهای از فعالان زن ایرانی دیدار کنم و سخنان آنها را بشنوم» ظریف اعتراض نکرد و چیزی نگفت؟ به هر حال اگر کاترین اشتون امر خلاف و غیرقانونی انجام داده بود در آنجا باید ظریف اعتراض رسمی میکرد و نه اینکه آن را پنهان میکرد. همچنین علی لاریجانی که ملاقات را دزدانه میخواند چرا او هم روز نهم مارس که با اشتون دیدار کرد چیزی نگفت و واکنشی نشان نداد؟ چرا شمخانی و جلیلی و ولایتی که پس از این دیدار با مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا دیدار کردند حرفی نردند؟ و حتی یک واکنش کوچک هم نشان ندادند؟ چرا همه چیز به بعد از سفر وی موکول شد؟
ماجرا درست همانند سفر چند ماه پیش تاریا کرونبرگ و هیات پارلمانی اروپا به ایران و دیدار با نسرین ستوده و جعفر پناهی است. در آن سفر هم این مقامات ایران بودند که دروغ گفتند و بعدا مشخص شد که همهچیز از قبل برنامهریزی شده و اکنون نیز چنین است. درواقع مقامات رژیم میپندارند مردم با سخنان آنها متوجه قضایا میشوند و از طریق آنان و رسانههایشان است که اطلاعات و اخبار را بدست میآورند، لذا تصمیمی میگیرند و بعد آشکارا دروغ میگویند و میپندارند آب از آب هم تکان نخواهد خورد، غافل از آنکه امروزه، آخرین منبع مردم برای دریافت اطلاعات صحیح، منابع رسمی و غیررسمی و اظهارات مقامات و صندوق لعنت ضرغامی است. مردم حتی خیلی پیش از آنکه اخبار در رسانههای موجه هم بیاید میدانند چه شده است. و سرانجام اینکه این موضوع، ذلت حکومتی را نشان میدهد که در بیم و هراس از دیدار یک مقام غربی با چند فعال زن است!
جمعه ۱۴ مارس
خطیبان جمعه در تمام شهرهای ایران در این روز، دستورات رسیده از بیت را، گاه از روی کاغذ و گاه از فرط تکرار از روی حافظه برای گروه اندکی از مردم بازگو کردند و آنچه فیالبداهه میگویند نیز تبدیل به لطیفههایی میشود که در موبایلهای مردم دست به دست میگردد. خطیب جمعه تهران محمد امامی کاشانی بود که پیشتر عباس پالیزدار حکایت رانتخواری فرزند او را برملا کرده بود. اما نکتهی جالب در خصوص امامی کاشانی این است که جمهوری اسلامی همواره خطبای جمعه را براساس موضوعات مشخص هفته انتخاب میکند. آن هنگام که نیاز به دریدن و حمله داشته باشد، احمد خاتمی را میفرستد تا پاچه بگیرد، آن زمان که بخواهد به دولتیها هشدار شدید بدهد، احمد جنتی جاویدالعمر! را به نماز جمعه میفرستد و در این میان امامی کاشانی برای زمانهایی انتخاب شده که وضعیت «خنثی» باشد. یعنی نوعی حالت نه جنگ نه صلح بین دو گروه قدرت! با این همه سرفصل تمام گفتههای امامان جمعه همین مسالهی کاترین اشتون و دیدار او با فعالان زن بود که هر یک براساس شخصیت خودش از کلماتی برای حمله استفاده کرد. امام جمعهی مشهد که از روسیاهان تاریخ است، زنان ملاقات کننده با خانم اشتون را «روسیاه» خواند، و امام جمعه شیراز نیز کلماتی که مناسب شخصیت خودش بود. در این بین اما جواد ظریف هم در گفتگویی از واژهی «محکومان فتنه» استفاده کرد که این مساله هم سخت بر مردم گران آمد و خانم نرگس محمدی در نامهای بهشدت به ظریف تاخت و گفت که از او انتظار بیان چنین کلمات سخیفی نمیرفت.
شنبه تا دوشنبه
مقامهای ایران بارها گفتهاند که پس از پرونده هستهای نوبت به بحث حقوق بشر است و همواره از این موضوع اظهار نگرانی کردهاند. آنها خود بهخوبی پاشنهی آشیلشان را میدانند کجاست و از این حیث سخت در هراس هستند.
حال در هفتهی گذشته و پس از سفر اشتون به تهران و بیانیهی پایانی او که گفت: «تمرکز بر حقوق بشر هم خواهد بود» دبیر کل سازمان ملل متحد هم به ایران تاخت و گفت: «علیرغم وعدههایی که حسن روحانی در دوران نامزدیاش در انتخابات و پس از انتخابش به عنوان رییس جمهور مطرح کرد٬ دولت جدید در خصوص ارتقای آزادی بیان و حفاظت از آن اقدام قابل توجهی نکرده است. رسانههای ایران٬ اعم از مطبوعات و رسانههای آنلاین٬ همچنان با محدودیتها و مواردی چون توقیف و تعطیلی مواجهاند.» بان کیمون همچنین نسبت به افزایش شدید اعدامها در ایران ابراز نگرانی و افزود: «دولت جدید نگرشش نسبت به اجرای مجازات اعدام را تغییر نداده است و به نظر میرسد دنبالهروی عملکرد دولتهای قبلی هستند٬ دولتهایی که به شدت بر مجازات اعدام به منظور روشی برای مبارزه با جرایم تکیه میکردند.»
متعاقب سخنان دبیر کل سازمان ملل، احمد شهید، گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد در امور حقوق بشر ایران هم جدیدترین گزارش حقوق بشری خود را منتشر کرد و در این گزارش گفت موارد نقض حقوق اساسی شهروندان به ویژه زنان، فعالان مدنی و اقلیتهای مذهبی همچنان ادامه دارد.
نگرانی دبیر کل سازمان ملل و نیز گزارش جدید احمد شهید موجی از حملات را نثار این دو نفر کرد. حسین بازجو، آنچه لایق خودش بود را به دبیر کل سازمان ملل نسبت داد و به او «بیسر و پا» گفت، هر سه برادران لاریجانی هم با ادبیاتی بسیار سخیف که در شان خانوادهی دون آنان است به آقای شهید و دبیر کل سازمان ملل حمله کردند.
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی!
درفشانیهای علی سعیدی، اگرچه همیشه مضحک است، اما در جای جای آن، رد پای خامنهای هویداست. علی سعیدی، این پیر خرفت که نماینده خامنهای در سپاه است، هربار که دهان باز میکند، در کنار یاوهگوییهای فراوان، اندکی از پشت پرده و آنچه در پس ذهن نظامیان و نایب امام زمان هم میگذرد را فاش میکند.
اگر مصباح یزدی که سخنانش آمیخته با زیرکی و شهوت قدرت همراه است (و این روزها هم بسیار پرگو شده تا هم لگد به دولت بزند و هم چراغ خاموش برای خبرگان رهبری خیز بردارد)، سخنان علی سعیدی گنداب ذهن خامنهای را بهتصویر میکشد. هماو بود که اولین بار گفت «آقا از روسای جمهور شانس نیاوردند» و کاملا مشخص بود که علی خامنهای این سخن را زمانی «گلایهوار» برای سعیدی نقل کرده است! یعنی که دیکتاتور ما رییس جمهوری مورد پسند تاکنون نیافته، انگار که کشور ارث پدری سیدعلی گدا باشد که بهجستجوی معاونی از جنس رییس جمهور مطلوب میگردد و تاکنون موفق نبوده و یکبار هم که نظر کسی (تحفهی آرادان) به نظر نایب امام زمان مالیخولیایی ما اندکی نزدیک بود دیدیم چه بر سر ایران آمد.
باری! در تازهترین درفشانیها این جناب سعیدی گفته: «عملکرد دولتهای هاشمی٬ خاتمی و احمدینژاد نشان داد که نظام باید دنبال ساز و کار دیگری باشد.» سعید با ربط دادن ری به رم و ارتباط مالیخولیایی «امام زمان» با «علی خامنهای» و فراهم کردن «مقدمات ظهور» توسط خامنهای از «ساز و کار دیگری» سخن گفته است.و معنای این سخنان این است که علی خامنهای، همچنان که رندانه و شکست خورده و مفتضح به سکوت پناه برده، اما در ذهن بیمار خود در جستجوی «ساز و کار دیگری» است تا بتواند با حذف روسای جمهور، و در اختیار گرفتن قدرت کامل، اندیشههای مالیخولیایی خود را به منصهی ظهور برساند تا «ظهور امام زمان» اتفاق بیفتد!
کریمه و رویای پوتین
اوضاع همچنان در اوکراین ناآرام است و ژنرال پوتین با هر قیمتی درصدد به چنگ آوردن «کریمه» است. امروز در «کریمه» همهپرسی در حال برگزاری است. یک رفراندومی که همگان نتیجهی آن را میدانند. و کسانی در این همهپرسی شرکت میکنند که در آخرین انتخابات پارلمانی اوکراین فقط سه درصد آرا را بدست آوردند و حالا پوتین، چکمههایش را واکس زده، آمده است تا این شهر را به تصرف خود درآورد. روسیه که قطعنامه سازمان ملل را هم «وتو» کرد، آماده است تا مقابل آمریکا، اتحادیه اروپا و دولت اوکراین بایستد. اما آیا جهان شاهد بلعیدن «کریمه» خواهد بود و آن را به نظاره خواهد نشست؟ و آیا تحریمهای غرب صرفا برای مقابله با زیادهخواهیهای دیکتاتورهای مدرن کافی است؟ جایی که ولادیمیر پوتین کشور سوریه را با کمک ایران و چین به ویرانی کشاند و میلیونها نفر را به کشتن و آوارگی کشاند و ابایی هم از تجزیه کشور دیگری ندارد، غرب چه خواهد کرد؟ بهنظر میرسد سلاح «تحریم»، برای دیکتاتوری که خاطرات جنگ سرد را در ذهن میپروراند آنقدر سلاح و مثمرثمر نباشد و از هماکنون جهان باید مقابل این نوع «مدرن افراطیگری» با هر روشی بایستد!