خانه » هنر و ادبیات » هیچ منزل تهی از مظهر اعلایی/ رضا اغنمی

هیچ منزل تهی از مظهر اعلایی/ رضا اغنمی

منتخب اشعار ناصرمحمدی (وامق)
چاپ اول – بهار ۱۴۰۰لندن(۲۰۲۱)
رویه آرایی: کمال خرسندی
( انتشارات الف. با : تلفن۰۷۹۳۱۲.۷۰۷۸ )
ناشر: نوری شریفیان

این دفتر۹۱ صفحه ای درپس مقدمه ای شامل سروده های شادروان ناصرمحمدی ست که پس از فوت ش به چاپ رسیده و منتشر شده است. آن گونه که دریادداشت پشت جلد آمده:
«آنچه دردست دارید منتخبی ازاشعاراوست که توسط همسرش پس ازفوت اوگردآوری شده ودر واقع آثاری است که درگیرودار او درمهاجرت ومشکلات زندگی وپراکندگی درغربت ازاو به دست آمده است ».
درمقدمه از جوانی ها و خاطرات گذشته ی خود می گوید وعلاقمندی به ادبیات وشعر سرودن:
«شعر می گفتم. اما حدود بیست سال بین سال ۱۳۴۴ تا ۱۳۶۴ تقریبامی توانم بگویم که هیچ شعری وغزلی ازدرونم تراوش نکرد به جز چند غزل و شعرپراکنده ای که ان را هم جمع آوری نکردم».
ازحوادت روزگار می گوید و درد و رنج های زمان درگستره ی هستی دورانشُ با این یاد اوری که:
«حوادث آنقدرزیاد است که آنچه که به یادم مانده خود کتابی خواهدبود شاید فرزندانم آن روز که من نباشم ورخت به دیارباقی کشیده باشم خواندن آن برایشان جالب باشد. به هرتقدیر انچه از اشعار این چند ساله اخیریادداشت برداشته ام می نویسم وآن ره به آنها که چون من گمشده ای دارند هدیه می کنم. ناصر محمدی (وامق) ۲۵ دیماه ۱۳۷۱ لندن.
تاریخ یادداشت بالا نشان می دهد که بیست وشش سال قبل ازفوتش نوشته است.

برخی ازسروده های این دفتر را برای معرفی برگزیدم.
نخستین سروده عنوان :
دلداری دل
سینه آتشکده شد از شرر زاری دل
کس نپرسیده زما علت بیماری دل
داشت ازمهربیان این دل دیوانه امیدی
که یکی زانهمه آید به مدد کاری دل
لیک آن قوم جفا پیشه نکردند نگاهی
به پریشانی ما و بگرفتاری دل
چکنم قسمتم از گردش ایام این بود
نگذارد قدمی کس بره یاری دل
جانم از پرده برون شد قدح باده بیار
مگر این می بکند چاره بیماری دل
خورم ازآتش سوزان که غم ازدل بزداید
برد از یاد مگر درد طلبکاری دل
مست و حیران به در خانه بیگانه روم
باشد از در بدر آید به پرستاری دل
فارغ از درد و غم فرقت جانان کردم
چند روزی که کند او مدد یاری دل
بعد چندی برباید دل دیوانه ما را
آنکه از مهر نموده ست پرستاری دل
باز در دل غم هجران یکی لانه گزیند
چونکه او پای کشد ازره غمخواری دل
بار آنها چه توان کرد به دل بهر تسللی
چونکه ازنو زند آتش به تنم زاری دل
وامق ازباده همت بخوری و باده منوش
ترا بهتر از این نیست به دلداری دل.
*******
هیچ منزل تهی از مظهر اعلائی نیست
زندگانی بجز اندیشه فردائی نیست
آه ازاین چرخ که بر دور تمنائی نیست
این چه شهریست که در مصبطه باده فروش
خبری زاهل دل و عاشق رسواِئی نیست
خشک گردد بن آنکه در دل و دیده وی
جز پی لذت بیهوده ز هرجائی نیست
دوشم آن خسرو دلداده چه خوش می فرمود
ما گذشتیم و اگر غیر تو شیدائی نیست
دوستان شربت حق بردر میخانه خورند
بهتر از درگه میخانه اگر جائی نیست
داده پندی به من آن پیر طریقت که اله
بی حقیقت بود ان عشق که بالائی نیست
چون به بحر فلکی می نگرم می بینم
کاندرین دایره یک نقطه پایانی نیست
….. ….. …..
….. ….. …..
مسجد و خانقه و دیر و کلیسا بگذار
هیچ منزل تهی از مظهر اعلائی نیست
گو به وامق نگرد انکه پریشان می گفت
حیف دیگر خبر ازوامق و عذرائی نیست.
*******
درمرگ ناگوارفرزند جوان ش «امیرحسین» سروده ای دارد با عنوان:
پس ازمرگ فرزندمان امیرحسین
تو برایم سر و سامان بودی
سروسامان چه بودبه جان بودی
رفتی و قلب را خون کردی
عقل من بردی و مجنونم کردی
من به این خانه به هر نگرم
آید آن چهره تو در نظرم
رفتی و زار و پریشان شده ام
بی کس و بی سرو سامان شده ام
رفتی و جان منم با تو برفت
سر و سامان منم با تو برفت
چه کنم بی تو عزیزم چکنم
گر چنین اشک نریزم چکنم
کاشکی بال و پری بود مرا
کاش دیوانه سری بود مرا
تاکه من سوی تو پرواز کنم
غم دل پیش تو آغاز کنم
چه خیالیُ که تو رفتی وهنوز
بردرخانه نشستم شب و روز
کاش برگردی و پییشم باشی
مرهم این دل ریشم باشی
گاه گویم که همه خواب بود
خواب یک خسته بی تاب بود
لیک افسوس که این خواب نبود
واقعی بود و سراب نبود .
*******
هرگز شعرشناس نبوده و نیستم. ولی این واقعیت را نمی توانم نگویم وننویسم که بیشتر سروده های شاعر به دل می نشیند. همخوان و همدل با بخشی ازدردهای روزگار جامعه ی دربند ماست وبس.
بررسی این دفتر خواندنی به پایان می رسد.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*