نویسندهها معمولا صاحب ذائقههایی شگفتآورند و این گزیدهها تنها گوشهای از تمایلات اپیکوری آنهاست که آثارشان را تغذیه میکرده و گاه جزیی از همان نوشتهها میشدهاند.
نوشتههای آشپزی جورج اورول به شهرت داستانها و رسالههای سیاسیاش نیستند. اما اورول سرشار بود از ایدههای آشپزی و از ابرازشان هم خجالت نمیکشید. در یک مقاله منتشر نشده در سال ۱۹۴۶ با عنوان «آشپزی بریتانیایی» مینویسد: «غذای بریتانیایی، ساده، سنگین و شاید قدری بدوی باشد. غذای دریایی به ندرت خوب پخته میشود و پودینگهای با پایه شیر هم که بهتر است ازشان چشم پوشید.»
اما اورول اعتقاد داشت انگلیسیها یک چیز را خیلی خوب میپزند: پودینگ آلو، دسر سنتی مخصوص کریسمس. او به این خوراک لقب «باشکوهترین جنبه آشپزی بریتانیایی» دادهبود. طرفه اینکه در تهیه پودینگ آلو، آلو به کار نمیرود و در عوض میوههای خشک، آجیل و ادویههای استفاده میشود.
حتی یک گوشهنشین افسانهای هم نیازمند خوردن است و بوی کباب گاو چیزی بود که مدام از خانه جی دی سالینجر به مشام میرسید. او همراه این غذا با هرچه که میتوانست از خودش پذیرایی میکرد مثل پوره سیب زمینی و پای. حتی وقتی به خاطر ناخوشی جسمی از رفتن به قصابی محبوبش عاجز شده بود هم از خوردن کباب گاو دست نکشید و همسرش کالین، مسوولیت تهیه گوشت موردنظر او را بر عهده داشت.
نامههای ژان پل سارتر به سیمون دوبوار از شیفتگی او نسبت به شیرینی جات و علاقه ویژهاش به حلوا پرده بر میدارند. سارتر پس از اعزام به جبهه جنگ جهانی دوم، چند جعبه آجیل و حلوا سفارش داد و وقتی تنها کتابهایش به دستش رسیدند مضطرب و نگران شد. سارتر عاقبت حلوایی بستهبندی شدهاش را در بسته دیگری دریافت کرد که بادام خرد شده رویش پاشیدهشدهبود. او نتوانسته جلوی هیجان خودش را بگیرد و گفتهاست که تمام بسته را در یک وعده ناهار تمام کردیم.
سیلویا پلات شیفته آشپزی بود و بنا به گفته خودش کتاب مشهور «لذت آشپزی» اثر ایرما رامباور را همچون یک رمان نادر مطالعه میکردهاست. او بیش از همه عاشق شیرینی پزی بود و اغلب کیکهایی از روی دستورات این کتاب میپخت: کیک لیمو، کیک سیب، کیک موز و … اما یکی از نامعمولترین آنها کیک سوپ گوجهفرنگیست، ترکیبی از شیرینی و عطر که بدل به امضای شخصی پلات شدهاست.
ویلا کاتر بیشتر دید آشپزیاش را مرهون کودکیاش در رد کلاود نبراسکا بود. او نه ساله بود که همراه خانوادهاش به رد کلاود مهاجرت کرد، جایی که جمعیت زیادی از اهالی چک و آلمان ساکنش بودند. کاتر همصحبت و همنشین یکی از همسایههایش با نام آنی پاولکا شد، مهاجری بوهمیتبار که منبع الهام رمان «آنتونیای من» هم شد.
آنی یک کدبانوی تمام عیار بود و دستورات آشپزی را به نسلهای آینده پاولکا و همینطور کاتر انتقال داد. آنی هم مثل آنتونیا کلوچههای بسیار خوشمزهای میپخت، خمیرها را با زبردستی ورز میداد و کلوچههایی با شکمی پر از آلوی ادویه اندود طبخ میکرد.