نام کتاب: پرسه – درسپهر اندیشه
نام نویسنده: هوشنگ گلاب دژ
ناشر: انتشارات ارزان – هلسینکی
چاپ نخست: ۱۳۹۸ – ۲۰۱۹
کتاب توسط دوستی کتابخوان به دستم رسید. با تورقی گذرا دریافتم که نویسنده کارجالب و قابل اعتمادی درمورد نقد وبررسی انجام داده. عناوین و محتوای گفتارها گیراست. نقد آثارنویسنده ها و سنجش آرای آن ها دربارۀ متن مشترک یاهمگون، درکنارآگاهی مخاطبین کنجکاو ازنظردیگرنویسنده ها، هشداری ست جدی دردقت و حس و درک اهل قلم در”تنظیم متن” و رابطه با خوانندگان .
نویسنده، آثار: شجاع الدین شفا. دکتر مجتهدی. ابوالحسن ابتهاج . صمد بهرنگی. سعیدی سیرجانی . خانم منصوره اتحادیه. ماکس وبر و نظام الملک . کریم خان زند وحاج ابراهیم خان کلانتر را مورد پژوهش قرارداده که در فهرست چهار و نیم برگی، عناوین بحث هریک را آورده است.
با عنوان:« چرائی و انگیزه ی چاپ وپخش این کتاب» درباره اینکه هرکتاب مقدمه داشته باشد یانه به نکته ای اشاره می کند که درفرهنگ اجتماعی رواج دیرینه دارد. به درستی شاکی و گله مند است از یک عادت ناروا با سابقه از حضوروفعالیت قلم به دستانِ مزدور که :
« برای خودکامه گانی ازقماش شاه وشیخ رقم می خورد که با پشتگرمی مشتی مزدور نادان برای حفظ و بقای نظام حاکم به سرکوب بی امان اقشار و طبقات زیردست و تهیدست دست یازیده اند . . . و به تحریف تاریخ و بازنویسی رخدادها برای تآمین خدایگان قدرت» میدان داده اند .
همان گونه که دربالا اشاره شد نخستین بررسی دربارۀ اثرشجاع الدین شفاست با عنوان :
«آزموده را، آزمودن خطاست! بازخوانی ونقد کتاب تولدی دیگر نوشته ی آقای شجاع الدین شفا»
شفا سرآغاز سخن را با کلام نیچه شروع کرده است:
«برای اینکه بت پرست نباشی، کافی نیست که بت ها را شکسته باشی باید خوی بت پرستی را ترک گفته باشی» .
پژوهشگر براین باورکه «دوستون پایه ای کتاب دین و سیاست است» باتقسیم بندی عناوین کتاب ۶۱۹ صفحه ای شفا، منهای صفحات فهرست منابع غربی وشرقی و راهنما و . . . رویهمرفته ۵۵۰ صفحه شده که متن نوشته ها را می شکافد ونتیجه می گیرد که :
«درمجموع ۱۶۲ صفحه، دربرگیرنده ی ساختمان فکری نویسنده و به گمان من انگیزه هایی است که اورا به نگارش این کار تحقیقاتی خود واداشته است».
ازشادروان محمودعنایت سردبیر نگین یاد کرده که دربارۀ نقد نویسنده براین اثر وپاسخ «منفی و خصمانه ی آقای شفا درنشریۀ میراث» چاپ شده از قول آقای عنایت آمده است که دست آخردیدم چاپ دنباله مقاله حضرتعالی فی نفسه بهترین جواب مدعی است». ۱
درعنوان : «مردم ما، نسلی صغیر و راه گم کرده نیستند» با نقل نوشته های شفا آمده است که:
«امروز، دربیستمین سالگردانقلاب ولایت فقیه، درآستانۀ قرنی تازه وهزاره ای تازه، برمبنای همه این سوابق و تجارب و همه این مطالعات خودم را عمیقا مسئول آن می دانم که اطلاعاتی کلی دربارۀ آن واقعیت هائی که بخصوص درراستای مذهبی ازمدت ها پیش درجهان مترقی شناخته شده ولی غالب انها همچنان برای دنیای اسلامی، منجمله ایران مسلمان ناشناخته مانده است . . . دراختیارنسل نو خاسته ای بگذارم که اگربخواهد به صورت نسلی بالغ ونه صغیر شرعی و صغیرسیاسی پا به هزارۀ سرنوشت ساز تازه ای بگذارد به آشنائی با آن ها نیازی حیاتی دارد . ..»
پژوهشگر، به درستی. پاسخ می دهد :
«خود نظام مطلقه ی شاهنشاهی بود که با سرکوب هر وهمه گونه نظرو ایده ی مخالف خود مانع از شکل گیری هرگونه تشکل و سازمان سیاسی وحتی صنفی مستقل و غیروابسته و مردمی درکشور می شد. و تنها مکانی که بسته نشد مسجد بود . . . خمینی توانست با نشان دادن چراغ سبز ازسوی غرب – که رژیم شاه کاربری وسودمندی خود را برای آن ازدست داده بود، برامواج این جنبش سواربشود و ازآن برای خزیدن به قدرت سود بحوید».
سپس اهداف انقلاب بهمن ۵۷ را به درستی توضیح می دهد:
« شرکت میلیونی مردم ما درانقلاب سال های ۵۷ – ۵۶باهدف تعویض نظام سلطنت مطلقه شاهنشاهی خاندان پهلوی با نظام اسلامی ولایت فقیه نبود آزادی و دموکراسی- مردم سالاری (درتداوم انقلاب مشروطه ومبارزات استعماری – ضد دیکتاتوری دوران جنبش ملی کردن صنعت نفت) خواست مردم ما بود که درطی ۵۸ سال سلطنت این خاندان ازآن ها ربوده شده بود».
وهمو، درسیمای یک قلم به دست ناصح و دلسوز اضافه می کند که :
«آزادی گوهرگرانبهائی است که نیاز به آن برای انسان، کمتر ازنیاز به چیزهای ضروری دیگر، نیست. اما هنگامی که دریک جامعه، افراد یا گروه ها وطبقاتی پیدا بشوند که این آزادی را برنتابند وبه ربودن آن ازدست مردم بپردازند ودراین کار موفق هم بشوند آیا این درست و عادلانه است که گناه این کاررا تنها به گردن مردم بیندازیم و به سرزنش آن ها بپردازیم وآنها را صغیر و راه گم کرده بنامیم».
این مشکل جهانی، تا به امروز ادامه دارد ولاینحل مورد بحث دانشمندان وجامعه شناسان متفکرجهانی ست. درآلمان هیتلری، مردم آن کشورپیشرفتۀ علم وصنعت، باحضورآن همه متفکران، درپیروزی و موفقیت آدولف هیتلرتا تآسیس کوره های آتش سوزی یهودیان تاختند و انبوهی ازآن جماعت را زنده زنده در کوره ها سوزاندند. درهوس کشورگشایی وغلیان تجاوزکاری هیتلربود که جنگ خونین دوم جهانی راه افتاد، و بیش ازبیست میلیون تلفات انسانی ویرانی و فلاکت شهرها گردید.
بیجانیست که موحد می نویسد:
«مردم نوکرحاکم وقت اند وهرکی به روزباشد طرف اورا می گیرند». ۲
پنداری “نیندیشیدن” وافتادن دربند “احساسات”، میراث شومی که ازقرون باستان روایت شده است!
سخن گفتن ازطبقاتی”افراد ویاگروه ها و …” ، باید تآمل کرد: دین مسلط ما نه آزادی می شناسد ونه فکر کردن درآن باره را جایزمی داند . سراسراحکام ومناسک دینی طاعت و بندگی ست.
دردوران ناصرالدینشاه بود وسروصدای «آزادی» خواهی مردم که ملاعلی کنی به ناصرالدینشاه نوشت:
«این کلمۀ قبیحه آزادی را موقوف فرمائید». ۳ :
این کلمه قبیحه آزادی درپس بیش ازقرنی، امروزه درسلطنت فقها کفرگویی و معادل انکارخدا ونفی دین ومذهب شده و زندان ها پُراز طرفداران وسخنگویان راه آزادی ست!
پژوهشگردیدگاه شفارا درعنوان:« کند و کاوی دربرخورد کتاب به «مذاهب توحیدی» می شکافد :
«حجم بزرگی ازکتاب «تولدی دیگر» (بیش ازسه چهارم) به مسآله ی مذهب و تفکر مذهبی، به ویژه سه آئین «توحیدی» یهود ، مسیحیت اسلام، اختصاص دارد. این کار ازپرداختن به خدا و پیامبران و کتاب های « آسمانی» وابسته به این ادیان آغاز می شود و پس ازغوردراین کتابها، به بررسی مسائلی ازجمله معجزات، اسطورۀ آفرینش، قوانین فرائض، جهان پس ازمرگ آیه های ناسخ ومنسوخ و . . . می انجامد».
شفا اسطوره هایی که درتورات آمده وبه کتب دینی مسیحیان ومسلمین راه پیدا کرده را شرح می دهد : «دراسطوره ها وافسانه ها وگذشته ی فرهنگ ها وآئین های پیشین، مانند: میترائیسم، آئین زرتشتی و مانوی و … ودرمیان تمدن های باستانی کهن نظیر: بابل وآشور وکلده وحتی یونان، پی می گیرد.» بعد همو، منکرموسا پیامبر وعیسای مسیح می شود:
«اوبه ویژه برستیزوبیگانگی آموزه های این سه آئین «توحیدی» باعلم و دانش انگشت می گذارد».
نام خدای یهود، یهوه : « خودش نیزخدایی صد درصد یهودی است … با پیغمبرخودش قرارداد می بندد که اگر پسران اسرائیل ختنه شوند او درعوض سرزمین کنعان را برای همیشه به آنها ببخشد وبعدا نیز شهرهای متعدد این سرزمین را یکی پس ازدیگری تسلیم آنها می کند با این شرط که درهیچکدام از آن
ها نه تنها مرد و زن وکودک بلکه گاو وگوسفند وبزغاله وسگ و گربه ای را نیززنده نگذارند».
ازآبگوشت خوردن خدا باپیغمبر! وکشتی گرفتنش بااو و گُه مالیدن روی نان وخوردن آن،غضب کردن با دختران نازپروردۀ اورشلیم :«مو برفرج آنها نروید. روده های کسانی را که به اوبی احترامی کرده اند ازمقعدشان بیرون می اورد …» و ده ها رفتارغیرانسانی و دل بهمزن دیگر!
انجیل مسیحیان خدا با شخصیت دوگانه البته درانجیل های چهارگانه، درهریک با رفتارو کردار ویژه معرفی می شود. درقران، نه خدای تورات یهود است و نه انجیل چهارگانه مسیحیان:
« خدایی درحد اعلی مطلق و خودکامه است که بیرون از او هیچ قانونی . . .نیست».
ازکشتارمتفکران به فرمان مسیحیان ودرآتش سوزاندن«جوردانو برونو وگالیله» می گوید ودرجهان اسلام نمونه هایی از«قربانیان جنایات تاریک اندیشان، اززکریای رازی، ابوعلی سینا، ابن مقفع پارسی (زنده زنده درآتش سوزانده شد، کندی (فیلسوف عرب)، ابوالعلای معری ابن
رشد، ابن خلدون» سخن رفته است.
پژوهشگرگریبان شفا را محکم چسبیده وپرسش های اساسی رامطرح می کند که قابل تآمل است. از
حوادت سال های ۱۳۲۰ تا۱۳۵۶ و چرائی سکوت مطلق او درطول نزدیک به چهار دهه! که : «به صورت یک «سیاهچال» مسکوت وناگفته باقی می گذارد» وهیچ نمی گوید علت چیست. چرا این حرف ها را آن زمان که درمسند کار بودی نگفتی و ننوشتی؟
بگمانم اگر زنده بود می گفت “امکانات نبود!» وچون انسان مؤدب وبا تربیتی هم بود معذرتخواهی می کرد که زمانش نبود! بگذریم. اما داوری سنجیدۀ پژوهشگرشنیدنی ست که بلافاصله قلم در دست پاسخ ناگفتۀ شفا را با مخاطبین درمیان می گذارد:
«اوخود یکی ازبازیگران و کارگزاران این «دوران» بوده است. تقلب درتاریخ ازسوی او ادای دین به خداوندگاران گذشته، درتدارک خدمتگزاری به این خدایگان درآینده است . . .».
اشاره ای «بی رمق» دازد به اصلاحات دورۀ پهلوی ها:
«دردوره ی سلطنت هردو، جدا از تعدادی کارخانه و کارگاه ه بزرگ صنعتی که درچارچوب تفسیم جهانی کار درکشوردائر شد، که درمجموع صادرکننده مواد خام (عمدتا نفت) ووارد کننده ی کالاهای مصرفی کم دوام باقی ماند.» ۴
[مثل اتومبیل. کامیون. هواپیما وتیراهن و کارخانه های سیمان و …. !]
سپس سرآغاز نوخواهی ها را یادآور می شود:
« سال ها پیش ازظهور «سلسلۀ تازه»، از زمان قائم مقام وامیرکبیر، توسط خود ایرانی،اندیشیده، برنامه ریزی شده وبرای پیاده کردن آنها تلاش شده بود. . . . . به یاری جانشین بنیان گذاراین «سلسلۀ تازه»، شتافتند». ۵
این «خود ایرانی،اندیشیده، وجانشین های مجری کیستند؟، پژوهشگرکنجکاو اسمی ازآنها نمی برد!
بررسی پژوهشکر درطول صفحات۹۹ – ۱۱را باید به دقت خواند. نکات مثبت زیادی رامطرح کرده که ازسالم ترین بررسی هاست، البته باتآمل دریکسونگری نقادانۀ پژوهشگراندکی بی انصاف!
متآسفانه به خدمات بنیادی آن دوران بطورجدی ودقیق اشاره ای نشده. درآینده یادآورخواهم شد.
جالب این که پژوهشگر باهمۀ شناخت رگ وریشۀ عقب ماندگی ها و فلاکت های ملی در تقابل با آن آفات ویرانگر کوتاه میآید! وخواننده، شگفتزده و درمانده از تمیزایشان دررویدادها؛ از خواندن این سخنان پُربار وبنیادی و مستند که آورده :
«باید به راه و روش وسازگار بهتری برای رهائی میهن دربندمان ازچنگال شب پرستان، به اندیشیم».
آیا این آخرین پیام کوتاه، نادانی های ریشه دار وغفلت های تاریخی ملت را توضیح نمی دهد ؟!
فصل دوم باعنوان :
«خیال بافی درمقابله با واقع گرائی . . . برخوردی به نوشته ای ازخانم شهرنوش پارسی پور».
ازصفحۀ ۱۳۱– ۱۰۰ کتاب، نگاه نقادانۀ پژوهشگربا نظرات وباورهای شهرنوش پارسی پور، دربارۀ کتاب تولدی دیگر اثر شجاع الدین شفا ست با بیتی ازسروده ی مولوی:
«نه شبم، نه شب پرستم،. که حدیث خواب گویم!
چو غلام آفتابم، همه زآفتاب گویم».
پس ازیادآوری کوتاه دربارۀ این نقد، باعنوان «سرآغاز» ادامه می دهد که :
«برداشت ایشان از این که «شجاع الدین شفا ادیب و محقق دراین اثر می کوشد کتاب های مذهبی “تورات وانجیل ها وقرآن” را مورد نقد وبررسی قرار دهد تنها به بخشی ازاین کتاب بوده و همه محتوای آن را دربر نمی گیرد».
پژوهشگر، ازاینکه پارسی پور نوشته:
«ازآنجائی که من به خدا اعتقاد دارم و درعین حال حتی این آمادگی رادارم که داستان: «آدم وحوا» را حتی بعنوان یک واقعیت بپذیرم ودرنتیجه بخودم اجازه دادم که چند خطی درپاسخ به کتاب آقای شفا بنویسم».
پژوهشگرپاسخ درستی داده که اعتقاد شخصی مربوط به خودتان است ولی وقتی آن راتبلیغ می کنید :
« پدیده [پیامد]های ناسالم، روابط ناسالم وناهنجاری های و بی عدالتی های موجود درجامعه بپردازد! باید به آن برخورد شود. درواقع این نفی گرائی وعلم ستیزی ازسوی ایشان، . . . درخدمت به یک جریان فکری اجتماعی معین می باشد».
باعنوان «بن بست علم، وبی آینده بودن بشر؟ ، اندیشه وگفتارهای پارسی پوررا دنبال می کند. تا به افسانۀ : «داستان آدم وحوا وخلقت جهان در هفت روز» می رسد.
پژوهشگر شمه ای ازعقاید پارسی پوررا، که ازاسطوره های کهن در«کلام آسمانی و کتاب مقدس» فراوان سخن رفته را یادآورشده می نویسد که :
«زمانی دانش انسان دراین حد بوده که زمین را مسطح، ثابت ومرکز عالم می پنداشت . . . وباور به این که زمین روی شاخ گاو قرار گرفته وگاو روی پشت ماهی ایستاده، وسال تحویل زمانی است که گاو «اندیشمند» ما خسته می شده وزمین را ازیک شاخ به شاخ دیگرش منتقل می کرده است»
همو،ازدادگاه های تفتیش عقاید [انگیزاسیون] قرون وسطا، زنده زنده سوزاندن «جیوردانو برونو» ووادارکردن «گالیله» به زانو زدن وتوبه کردن او می گوید، ازدادگاه های “سفارشی ی” دگراندیشان وپیشاپیش حکم داروطناب تعیین شدۀ جمهوری اسلامی!
اندوهگین، چشم در قلم، می پرسد:
«نمی دانم خانم پارسی پور ازپوزش خواهی پاپ[شاید بعد از هفتصد سال] ازدانشمندان جهان به خاطر رفتاری که کلیسا درگذشته با گالیله و سایر دانشمندان کرده است آگاهی دارند یا خیر؟!».
درعنوان :«تغییر مذهب صحیح نیست،» چرا؟
پژوهشگر، ازنگاه پارسی پور، باتوجه به احساس صمیمیت آقای شفا، نسبت به آئین “میترائیسم”، با اشاره بنوشته های پارسی پورازنوعی «خداشناسی جهانی وخصوصی بودن دین» واظهارات بعدی ایشان برمیآید که به گونه ای خواستار حکومت لائیک به سبک ترکیه هستند. دین جدا از حکومت ودولت:
«به این شکل که آخوندها ماست خودرا بخورند ودرکارحکومت فضولی نکنند نه نفی وحذف این قشر مفتخوارچرا که بهرحال بوجود«آخوند» دردستگاه حکومتی موردنطرایشان برای تحمیق مردم نیاز هست»
با عنوان : مشاطه گری ارتجاع .خواب کردن مردم، بایادی از زنان تحصیل کرده، حقوقدان، نویسنده، شاعر، کارگردان و روزنامه نگار :
« در این شب سیاهی که برمیهن ما سایه افکنده است! در صف اول این مبارزه قرارگرفته وپنجه در پنجۀ جهل گستران درقدرت افکنده اند. آنان، زندان وشکنجه وهزارویک محرومیت را تحمل کرده وازمبارزه ی عادلانۀ خود دردفاع ازشآن وموقع خود به عنوان یک زن باز نمی ایستند»
همو پارسی پور را، مخاطب قرارداده می گوید:
«که به جای مبارزه با نیروهای تباهی و انجام روشنگری و افشای سیستم ونظام فکری ارتجاعی هدایت کننده ی این برآمدگان ازتاریکی های اعصار وهزاره های گذشته؛ کاردفاع ازخرافه و اوهامی که مبانی فکری این سیستم را تشکیل می دهد به عهده گرفته اند . . . نقش بزرگی در تخدیر وخواب کردن مردم و دورکردن آنان ازصفوف مبارزۀ عادلانۀ جاری با ستمبارگان خرافه پرور حاکم، بازی می کنند»
فصل دوم نیز به پایان می رسد.
فصل های بعدی، ازدکتر مجهتدی گرفته تا ماقبل پایانی، اشخاصی هستند از نام آوران وشناخته شده ها که کم وبیش درباره شان نوشته شده است، جز فصل پایانی باعنوان :
«کدام یک، «وکیل الرعایا» بوده، کریم خان زند، یا حاچ ابراهیم خان کلانتر؟
۱ – حاج ابراهیم خان کلانتر: خادم یا خائن؟
به کدام یک ازروایت های تاریخی، میتوان اعتماد کرد؟ »
درعنوان «یک روایت» دربارۀ هریک، شمه ای از آنچه که دربارۀ آن دو برسرزبانها بوده ونوشته شده، ومستند است، با چاپ کردن اسناد، میزان خدمت و خیانت هریک را یا مخاطبین مطرح کرده. با آوردن روایت های مستند تاریخی اختلاف هارا یادآور شده وداوری تاریخ نویسان دروغ پرداز را به خاطر «منافع» خصوصی شان به شدت ملامت می کند. از قول تاریخ نویسان یونان دردوران هخامنشیان می گوید:
« چون یونانی ها دشمن هخامنشیان بودند وهمیشه درجنگ، تاریخی که نوشته اند ازاین دشمنی تآثیرگرفته است» .
ازگره خوردگی نام لطفعلی خان زند وحاج کلانترمی گویدواینکه سرانجام، او به ولی نعمتش لطفعلی خان خیانت کرده اورا به دشمن ش آغامحمدخان قاجارتسلیم می کند!
پژوهشگر، باآوردن شواهدی ازحوادث درنسل های حاضر، ثابت می کند که به وقایع گذشته ها نباید خیلی اعتماد کرد وهمه را دربست درست و واقعیت پنداشت :
«وقایعی که همین الان شاهدش هستیم را ببینید چقدر تحریف کرده و دوباره به خوردمان می دهند . . . چه توقعی ازتاریخ داریم . . . به بحث پیرامون «هولوکاست» می نشینیم اما ازکنار کشتاردسته جمعی زندانیان سیاسی درشهریورماه۱۳۶۸– ۱۳۶۷ زیرکانه رد می شویم. ازقتل مرموز خانم «زهرا کاظمی» چه می دانیم وباقی قضایا!» .
گواه درستیِ این پدیدۀ ویرانگر، گسترش دروغ را درطول چهاردهه ظهورشوم جمهوری اسلامی همگان حیّ وحاضر شاهد و ناطرهستند.از رهبرخود ساختۀ عمامه داربا لقب آیت الهی گرفته تا پا منبری مساجد معتاد دروغ وفساد شده اند.
بررسی این اثر یادماندنی درتاریخ ادبیات تبعید را همین جا پایان می دهم و بادردلی اندک دردناک!
********
برخی سخنان یکسونگرانۀ پژوهشگر، قابل تآمل است ونشان ازبی انصافی دارد که منتقد آگاه را نسزد. پنداری درکشورما قبل ازبرآمدن آن خاندان، دموکراسی وآزادی بود و مردم سالاری! در همان استبداد رضا شاهی، با وجود خفقان و زندان ودار وطناب بود که تحولات بنیادی وهمه جانبه آغاز شد: آموزش وپرورش ودستگاه قضائی از اسارت چند قرنی مُنادیان مسجد ومنبر رهید. ثبت احوال وسجل، نظام وظیفه، وزارتخانه های فرهنگ، بهداشت دارائی، راهسازی، امنیت کشور وغیره شکل گرفت. سال ها بود که خودآزاری های جنون آمیز دوران برده داری مانند: قمه زنی، عزاداری برای کشته مُرده های بیگانه ممنوع شده بود.
اضافه کنم که قدرت، نقش بزرگی دردگرگونی انسان ها دارد با عارضه هایی عجیب تا بدنامی و به همریختن شخصیت ها! قدرتمندان و سیاستمداران جهان بیشتر آلودۀ این صفات هستند. قدرت، سابقه های تاریخی دیرینه دارد با روایت های شنیدنی. بنگرید به : «صحابه پولدار می شوند». ۶
بی ارزش نشان دادن خدمات آن دوپادشاه، باتاخت وتازعصبی، ناسپاسی ارخادمان وطن وبقول عوام نمک نشناسی ست ومهمتر، برازندۀ منقد تاریخ مانند پژوهشگرآگاه وسخندان نیست.
در پایان بگویم که دراواخرسلطنت قاجاراعزام محصلین به اروپا، وتوسعۀ سفارت خانه ها وروابط دیپلوماسی و . . . پیش زمینه های پیشرفت کشور را فراهم ساخت، اما در داخل کشور، مکتب خانه های سیاه و نمور! به پشتیبانی ملایان سال ها برقراربود. داستان فراری شدن مدیرمدرسه و ریختن طلاب با بیل وکلنگ به پشت بام «مدرسۀ رشدیّه»، به قصد کشتن بچه ها درتبریز را به یاد دارند و باقی قضایا که دراین مقال نمی گنجد.
_____________________________________________________________
زیرنویس ها
۱ – پرسه ص ۱۲
۲ – درکشاکش دین ودولت. اثر محمدعلی موحد چاپ سوم تهران نشرماهی ص۱۰۳
۳ – ادیشۀ ترقی و حکومت قانون اثر فریدون آدمیت ص ۱۵۹
۴ – پرسه صص ۴۳ – ۴۲
۵ – پرسه ص ۴۳
۶ – در کشاکش دین دولت ص ۳۳. صحابه پولدار می شوند آمده است:
«جریان روزافزون هجوم مال وثروت به تدریج چهرۀ جامعۀ اسلامی را عوض کرد بسیاری از زاهدان وشب زنده دارِ دوران پیامبر به افرادی مرفه وپولدارتبدیل شدند ومزۀ عیش و کامرانی وشادخواری را چشیدند ازآن ده تن صحابۀ بزرگوار که درزیر درخت (تحت الشجرۀ). باپیامبر بیعت کردند وبشارت بهشت یافتند— به همین مناسبت «عشرۀ مبشره» نامیده می شوند یکی زبیربن عوّام بود که پس ازمرگ ثروتی نزدیک به شصت میلون درهم و هزار برده و هزار اسب وچندین خانه دربصره و کوفه و اسکندریه ومدینه برجای گذاست» اسامی تنی چند از صجابه آمده است که باید مطالعه کرد و اثرات قدرت مادی را دریافت!