خانه » مقاله » ایران و جهان در هفته ای که گذشت (۹)؛ خبر و تفسیر از ف. م. سخن

ایران و جهان در هفته ای که گذشت (۹)؛ خبر و تفسیر از ف. م. سخن

ایران و جهان در هفته ای که گذشت (۹)؛ خبر و تفسیر از ف. م. سخن

جنگ اصلی ما با آخوندها بر سر چیست؟

از قول آیت الله خامنه ای می خواندم:

«آنچه آینده دارد، آن اسلام است، آن قرآن است، آن شما جوانهای مؤمن هستید؛ آنکه آینده دارد شما جوانان مؤمن هســتید…؛ چه کســی از خدا راســتگوتر اســت؟ چه کســی از خدا به آینده عالمتر است؟ و خدای متعال این را فرموده اســت که آینده متعلّق اســت به مؤمنین، متعلّق است به صالحین، متعلّق است به مجاهدین فی سبیل الله؛ دراین هیچ تردیدی نیست.»

*****

جنگ ما با آخوندها به طور عام، و آخوندهای حاکم بر ایران به طور خاص، فراتر از یک جنگ سیاسی و حکومتی ست؛ جنگ ما با آخوندها در کلیت، یک جنگ فلسفی و جهان بینانه است.

در دوران حاضر، و با علم کنونی، ثابت شده است که هیچ چیز ایستا و ثابتی در جهان وجود ندارد. علاوه بر این، دانشمندان به این حقیقت شگرف و سرنوشت ساز رسیده اند که هیچ قطعیت و یقینی در جهان وجود ندارد.

این دو موضوع، پایه ی زندگی و دانش بشری را تشکیل می دهند:

نبودن چیز ثابت

نبودن چیز قطعی

در نبودن چیز ثابت استدلال زیادی لازم نیست. حتی ثابت ترین چیزها در جهان به نوعی در حال حرکت اند. از حرکت ذرات بنیادین تشکیل دهنده شی بگیرید تا حرکت بیرونی که قابل فهم ترین اش حرکت شی همراه با گردش کره ی زمین به دور خود و به دور خورشید است.

در نبودن چیز قطعی، تاریخ ده هزار ساله ی بشر، به ما نشان داده که هر فکر و اندیشه و اصل و قانون و دانشی، در فواصل چند صد ساله کلا باطل شمرده شده یا چنان تغییر شکل داده که باطل شمردن ورژن های پیشین اش چندان دور از واقعیت نیست.

هر چیزی دیروز مسلم بوده، امروز باطل شناخته می شود و بر همین قیاس هر چیزی که امروز مسلم شمرده می شود، فردا «قطعا» باطل شمرده خواهد شد.

در کتاب «ویتگنشتاین و پوپر و ماجرای سیخ بخاری» با داستانِ به اثبات رساندن دو مُسَلّم، از دو فیلسوف، و سیخ بخاری کشیدن آن ها بر روی هم آشنا می شویم. جالب اینجاست که دو فیلسوف بزرگ حتما به این موضوع فکر کرده اند که مسلمی در جهان وجود ندارد که آدم بخواهد به خاطر ش سیخ بخاری به روی هم بکشد!

دستکم یکی از این دو نفر، یعنی ویتگنشتاین، نه فقط با موضوع خطا در تفکر و فقدان قطعیت آشناست بلکه خودش مدت زیادی از عمر فلسفی اش را دچار اندیشه ی خطایی بوده که خود آن را کشف و تصحیح کرده است.

ما در چنین جهانی زندگی می کنیم.

آخوندها اصولا دیدگاه شان به جهان فلسفی نیست بلکه اعتقادی و ایمانی ست. به عبارتی آن ها در موضوعات دشوار و مغلق، غور و تفحص نمی کنند و نه تنها این کار را نمی کنند بلکه خودشان و دیگران را هم از غور در این مسائل منع می کنند و رسما ورود به این موضوعات را حرام می دانند. مثلا سوال در مورد ماهیت خداوند جزو ممنوعه های تفکر در عالم روحانیت است. رسما هم می گویند و ابایی از اعلام این ممنوعیت ندارند.

اهل فلسفه، حتی از نوع معمم، هیچگاه مورد علاقه ی اکثریت آخوندها نبوده اند. درست است که فلسفه در جهان آخوندی کلا نمی تواند وجود داشته باشد و بر پایه ی سوال بدون اعتقادِ قبلی ساختمان اش بنا شود و اصولا فلسفه ی آخوندی در جهت اثبات باور های دینی و مذهبی باید باشد، با این حال خواه ناخواه زبان درازی هایی در زمینه ی مقدسات می شود که مورد تایید آخوندها نمی تواند باشد.

نتیجه این که فلسفه ی آخوندی، در نهایت به موجودی به نام خداوند ختم می شود که موجودی ست ثابت و قطعی از ازل تا ابد…

حال همین دیدگاه ثابت و قطعی ازلی-ابدی، در موقع حکومت آخوندها، به جهان سیاست و اجتماع تسری پیدا می کند؛ جهان سیاست و اجتماع ی که نه تنها در آن ها ثبات و قطعیت وجود ندارد بلکه تغییر و عدم قطعیت به شکل آشوب و حرکت در هم جوش و قلیانی در این دو عالم خود را بروز می دهند.

عالم اجتماع و عالم سیاست، دو عالم پر جوش و خروش و پر از تغییرات لحظه ای ست.

حال آخوندهای سکون گرا، که حتی معتقدند مدل لباس مردم ۱۴۰۰ سال پیشِ شبه جزیره ی عرب، مدل مطلوب در تمام زمان ها ست و قانون همان مردمان، در قرن ۲۱ ام قانون مطلوب در تمام اعصار است و حاضر نیستند حتی در ظواهر، تغییر و تکوین ببینند، می خواهند جامعه و سیاست همان طور باشد و بماند که آن ها می خواهند. بدون تغییر و با یقین مسلم. و این نمی شود. جامعه و اجزای آن یعنی مردم، چنین خلاف زندگیِ طبیعی را نمی پذیرند.

نتیجه، برخورد دائم ی ست که ما امروز در جمهوری اسلامی می بینیم، به اَشکال مختلف و با کیفیت های مختلف.

از ظاهر این برخوردها، شاید نشود به عمق فلسفی آن ها پی برد ولی با کمی تامل و اندیشه، مشخص می شود که این حکایت حکایت ریشه داری ست که تا اعماق تاریخ، باید دنباله ی آن را گرفت و به پیچیدگی های آن پی برد.

بر همین اساس باید دو چیز را در نظر داشته باشیم:

۱- مبارزه با چنین پدیده ی پیچیده و کهن سالی آسان و کارِ یک روز و دو روز نیست.

۲- کندن ریشه ی این پدیده، که هر روز شاخ و برگ تازه ای از کنار آن می روید، به طور کامل و در یک دوره ی تاریخی امکان پذیر نیست.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*