بهروز بوچانی، پناهجوی ایرانی که برنده دو جایزه ادبی در استرالیا شدهاست، به خاطر اسارت در اردوگاه پناه جویان جزیره مانوس، نتوانست در مراسم اهدای جوایز شرکت کند.
او که بیش از شش سال است که در انتظار پذیرش پناهندگی ست نوشتن این کتاب را از زمان اقامتش در این جزیره آغاز کرده است. «هیچ دوستی غیر از کوه ها: نوشتن از زندان مانوس» نام کتاب بهروز بوچانی ست که آن را روی گوشی تلفن همراهش نوشته و آن را از طریق اس ام اس به ناشر استرالیایی «پیکادور» فرستادهاست.
هیأت داوران جایزه ادبی استرالیا از این کتاب به عنوان «صدایی از یک شاهد، اقدامی برای نجات» یاد کرده اند که روایتی دست اول و شاعرانه از مقاومت در حبس و تبعید ارائه می دهد.
آقای بوچانی در مطلبی که سال گذشته برای خبرگزاری «سی ان ان» نوشت از پناهجویان این اردوگاه به عنوان «افراد فراموش شده ای که به جزیره ای فراموش شده انداخته شده اند» یاد کرد. بهروز بوچانی، مهرماه امسال برای تلاش در راستای ثبت مشکلات پناهجویان حاضر در جزیره مانوس جایزه مهم روزنامه نگاری تحلیلی «آنا پولیتکوفسکایا» را دریافت کرد.
بهروز بوچانی گفته که از دریافت این جایزه «احساس متناقضی» دارد چرا که نمیخواهد این موفقیت را در جایی جشن بگیرد که شاهد رنج بسیاری از آدمها در اطراف خود است.او همچنین گفته است: «من این کتاب را برای جایزه ننوشتم. هدف اصلیام همواره مردم استرالیا و دیگر نقاط جهان بود که واقعا متوجه شوند این نظام چگونه انسانهای بیگناه را در مانوس و [اردوگاه] نائورو برای شش سال است که بهصورت نظاممند شکنجه میکند. من امیدوارم که این جایزه موجب توجه بیشتر به شرایط ما، ایجاد تغییر و پایان این سیاست وحشیانه شود. آزادی ما را به ما برگردانید. ما هیچ جرمی مرتکب نشدهایم. ما فقط پناهجوییم.»
متن سخنرانی بهروز بوچانی که نماینده او آن را هنگام دریافت جایزهاش خوانده است، به این شرح است:
«هویت من هویت انسانی است
شش سال پیش که با یک قایق فرسوده به جزیرهی کریسمس رسیدم، مأموران ادارەی مهاجرت من را به دفتری فراخواندند. یکی از مأموران گفت که ما شما را به کمپی در جزیرهی مانوس در قلب اقیانوس آرام تبعید میکنیم. به او گفتم که من یک نویسندهام، اما او تنها پوزخندی زد و بلافاصله به مأموران قویهیکلی که آنجا بودند دستور داد من را ببرند.
من این تصویر را سالهاست که در ذهنم نگاه داشتم. حتی زمانی که این رمان را مینوشتم و حتی همین الان که دارم این سخنرانی را مینویسم. رفتار آنها آشکارا تحقیرآمیز بود!
اما زمانی که به مانوس رسیدم تصویری دیگر در ذهنم خلق کردم؛ تصویر رماننویسی جوان در زندانی دوردست. بعضی وقتها نیمهبرهنه در داخل زندان و در کنار حصارها قدم میزدم و نویسندهای را تصور میکردم که اسیر شده. این تصویرسازیها برای من جهت غلبه بر بیمها و سختیها الهامبخش بود. سالهاست این تصاویر را در ذهنم نگاه داشتهام.
حتی زمانی که مجبور میشدم برای دریافت غذا در صفهای طولانی بایستم و یا دیگر حقارتها را تحمل کنم. بهتر است بگویم اینها تصاویری هستند که برای سالها با خود حمل کردم.
این تصاویر همیشه به من کمک کردند تا از شأن و منزلت انسانیام پاسداری کنم.
تصاویری الهامبخش تا هویت خودم را بهعنوان یک انسان حفظ کنم. در واقع، من این تصاویر را برای مقابله با تصویری که سیستم سعی میکرد بر ما تحمیل کند خلق کردم. بعد از سالها مبارزه با سیستمی که به طور کامل هویت انسانی و فردیت ما را نادیده میگرفت، خوشحالم که حالا به اینجا رسیدم.
بودن من در اینجا و در برابر شما ثابت میکند که همچنان کلمات قدرت این را دارند که روشهای ضدانسانی سیستمها و ساختارهای قدرت را به چالش اساسی بکشند. من همیشه گفتهام که به قدرت کلمات و ادبیات باور دارم. من باور دارم که ادبیات توانایی ایجاد تغییر دارد و میتواند سیستم و قدرت را به چالش بکشد.
ادبیات قدرت این را دارد که به ما آزادی بدهد. بلی، این واقعیت دارد.
من سالها درقفس بودهام، اما ذهن من همیشه واژهها را خلق میکرد و همین واژهها من را از مرزهای این زندان و این جزیره عبور داد. این واژه ها من را به دنیای بیرون از زندان و به مکانهای ناشناخته رساندهاند. به طور واقعی باور دارم که کلمات بسیار قویتر از نردهها و سیمهای خاردار زندان هستند.
اینها فقط شعار نیست، من یک ایدهآلیست نیستم و اینجا خیالپردازی نمیکنم. بلکه این کلمات را بهعنوان انسانی واقعی میگویم که اینجا، در این جزیره، به مدت شش سال بهزور گروگان گرفته شده
کسی که شاهد شگفتآورترین تراژدیهای انسانی در این مکان بوده. این واژهها به من اجازه میدهد تا امشب در حضور شما ظاهر شوم.
با فروتنی هرچه تمامتر، میخواهم بگویم که این جایزه یک پیروزی است. این نه تنها یک پیروزی برای ماست بلکه یک پیروزی برای ادبیات و هنر و فراتر از همهی اینها، یک پیروزی برای انسانیت است
پیروزی برای انسان بودن و شأن و منزلت انسانی اوست. این پیروزی بر سیستمی بود که هیچگاه هویت انسانی ما را به رسمیت نشناخت. این پیروزی علیه سیستمی بود که ما را به اعدادی ریاضی و هویتهایی ماشینی و مکانیکی تقلیل داده بود.
عمیقاً خوشحالم که میبینم این سیستم بسیار پیچیدهی مدرن که همیشه شبیه یک هیولا بر ما ظاهر شده، در برابر قدرت کلمات و ادبیات با خفت زانو زد. این لحظهای زیبا و شگفتآور است.
بگذارید همگی ما امشب برای قدرت ادبیات جشن بگیریم! »