«من بسیار شادمانم که در دنیا ماه اکتبر وجود دارد.این شاخه های افرا را ببین ، واقعا بدنت را به لرزه نمی اندازند ؟ می خواهم اتاقم را با آنها تزیین کنم.» – «آن شرلی در گرین گیبلز» نوشته لوسی ماد مونتگومری.
فصل دیگری نیست که به قدر پاییز الهام بخش ادیبات و نویسندگان شده باشد، از همین رو سیاهه آثاری که با پاییز و حال و هوای ملانکولیک این فصل رنگ گرفتهاند بسیار طویل است. اما گزیده برجسته ترین آثار این چنینی را با هم مرور میکنیم:
«تاریخ سری» نوشته دونا تارت،یکی از کتابهای پاییزیست. این کتاب نخستین رمان این نویسنده آمریکایی است و شرح و وصف شرایط جوی آنقدر در آن ریزبافت است که خواننده وزش باد سوزان نیوانگلند بر صورتش را همراه با ورق زدن صفحات کتاب حس می کند. داستان این رمان درباره داستان شش دانشجو ممتاز مطالعات کلاسیک کالج ورمانت را بازگو میکند که با بروز یک قتل در این گروه، این جمع دانشجویان هم در اجتماعات علمی و هم جامعه، منزوی میشوند.
فیتز جرالد در شاهکار کوتاهش، «گتسبی بزرگ» دنیای آزادی را تصویر میکند که در آن ارزشهای سنتی و اخلاقی زیر سوال میروند، رویهای که در حقیقت انقلاب فرهنگی دهه ۱۹۶۰ در آمریکا را پیشبینی میکند. این کتاب به خاطر دستمایه قرار دادن زندگی طبقه مرفه آمریکا در دهه ۱۹۲۰ و نگاهی دگرگونه به معنای زندگی ؛ همواره مورد توجه صاحب نظران بوده است. فیتزجرالد در مسیر روایت داستان از فصلهای تابستان و پاییز به عنوان نمادهایی برای ترسیم موقعیتها و احوال کاراکترهایش بهره جسته است. با شروع پاییز و آغاز برگریزان، مثلث عشقی داستان به اوج می رسید. « همیشه وقتی پاییز میشود، زندگی دوباره از سر شروع میشود.»
«آنه شرلی» دختربچه یتیم یازده ساله با صورت کک مکی اش پا به گرین گیبلز میگذارد. تا با خانواده ای که سرپرستی اش را برعهده گرفته اند زندگی کند. توصیفات آنه از چشم اندازهای گرین گیبلز و بخصوص فصل پاییز این ناحیه، جذاب و بکر و درخشان است: « ماه اکتبر در گرین گیبلز ماه زیبایی است ؛ زمانی که درختان توسکا مانند نور خورشید طلایی رنگ می شوند، افراهای پشت باغ به رنگ قرمز لاکی در می آیند ، درختان گیلاس جنگلی لباس زیبایی از رنگ های سرخ و برنزی به تن میکنند و مزرعه ها در انتظار برداشت دوم ، آفتاب می گیرند.»
«کشتن مرغ مقلد» یکی از آثار کلاسیک قرن بیستم است. این داستان نخستین اثر ادبی هارپر لی بود که آن را در سی و چهارسالگی منتشر کرد. کتابی که شهرت جهانی او را موجب شد و جایزه ی پولیتزر را هم برایش به ارمغان آورد. است و موضوع آن دربارهی بیعدالتیهای نژادی و ناهنجاریهای اخلاقیست. این کتاب که به یک زندگینامهی خودنوشته پهلو میزند، الهام هارپرلیست از شخصیتها و رویدادهای زندگی خود و نزدیکانش. برخی صاحبنظران بر این باورند که «اسکات فینچ» راوی نوجوان این داستان در حقیقت خود نویسنده است. او قصهگوی روند پروندهایست که طی آن اتیکاس فینچ، وکیل کارکشته و پدر مهربان دو نوجوان، قصد دارد از مردی سیاهپوست که بهاتهام تجاوز به عنف متهم است، دفاع کند. روایت داستان بر بستر فصل پاییز گسترده شده و ماههای پاییز یک به یک همراه خواندن داستان از پی هم می گذرند. صحنه به یادماندنی و آیکونیک اسکات در جشن هالووین در فصل پاییز یکی دیگر از مشخصههای پاییزی این کتاب است.
رمانهای گوتیک، از جمله آثار منطبق با حال و هوای پاییزند و رمان «بلندیهای بادگیر» امیلی برونته نمایش تمام عیاری در این ژانر است. برونته جنون زنانه و شاعرانه اش را در رمان غنایی بلندی های بادگیر به تصویر کشید. رمانی سودا زده و آمیخته با عشق و انتقام و عذاب.