بازارچهی کتاب این هفتهی ما سرکیست به پیشخوان کتابفروشیهای گوشهگوشهی جهان کتاب. عناوین برگزیدهی ما در این گذر و نظر اینهاست:
آن مادران این دختران
نویسنده: بلقیس سلیمانی
ناشر: ققنوس
تعداد صفحات: ۲۳۲ صفحه
قیمت: ۱۸ هزار تومان
در نوشته پشت جلد کتاب آمده است: کاووس دانشآموز بود که عاشق ثریا شد و برایش نامه عاشقانه فرستاد و تقاضای عکس کرد. ثریا کلاس اول دبیرستان بود. کاووس نامه را گذاشته بود لای کتاب ادبیات و به ثریا داده بود، توی یکی از کوچههای تنگ و باریک گوران این کار را کرده بود، با این همه قضیه لو رفت و دوستان ثریا تا میتوانستند مسخرهاش کردند.
گوران کوچک بود، همه همدیگر را میشناختند، مخصوصا پسرهای دبیرستانی دخترهای دبیرستانی را از خودشان بهتر میشناختند. دخترها هم پسرهای دبیرستانی را خوب میشناختند. دخترها کاووس کاجو را از دیگران بیشتر میشناختند چون کاج بود، مگر گوران چند پسر کاج دبیرستانی داشت. پسر بیریخت و لوچی که عینک نمیزد ولی درسخوان بود.
روحانگیز همکلاس ثریا بود. دوست بودند و قوم و خویش. نمیدانست برادرش ثریا را میخواهد. وقتی فهمید که کار از کار گذشته بود و ثریا نشسته بود گوشه حیاط مدرسه و گریه میکرد.
بر امواج
نویسنده: مارگارت اتوود
مترجم: نسترن ظهیری
ناشر: ققنوس
قیمت: ۲۲ هزار تومان
تعداد صفحات: ۲۹۵ صفحه
این کتاب درباره زنی است که خلاف معمول عمل می کند. یعنی گذشته اش را پس می زند و سال ها از آن سراغ نمی گیرد تا آینده را با عشق و امید بسازد. این عشق، عشقی با فرجام جدایی است. به هر حال، هر انسان، گذشته ای دارد که هرگز رهایش نمی کند و همین طور آینده ای که می خواهد بی توجه به گذشته، آن را بسازد.
شخصیت اصلی این داستان، زمانی طولانی در بی خبری مطلق از گذشته زندگی می کند تا ناگهان به او خبر می رسد که پدرش ناپدید شده است. زن تصمیم می گیرد به ساحل دریاچه کودکی هایش برگشته و در گذشته جستجو کند. همین بازگشت، با همراهی عاشقی که مدام از آینده رابطه شان سوال دارد، به این زن، عاشقش و همین طور زوج همراهشان، رنج و ملال زیادی را تحمیل می کند.
رمان «بر امواج» ۳ فصل اصلی که ۲۶ بخش را در خود جا داده اند.
در قسمتی از این کتاب می خوانیم:
عکس های دوران مدرسه، صورت من و چهل دانش آموز دیگر که کنار هم به صف شده بودیم و معلم های عظیم الجثه که عین برج بالای سرمان سایه انداخته بودند. همیشه خیلی زود خودم را در عکس ها پیدا می کردم، همیشه خدا یا توی عکس ها تکان خورده ام یا رویم سمت دیگری بوده. بعد از آن نوبت به عکس های براق رنگی رسید، پسرهای فراموش شده جوش جوشی و سرخ و سفید؛ و من با لباس های شق و رق، دامن پفدار و تورتوری، که عین کیک تولد لایه لایه بود؛ بالاخره توی این عکس ها متمدنانه لباس پوشیده بودم، محصول نهایی آماده بود. مادر می گفت: «عزیزم، خیلی خوشگل شده ای.» انگاری خودش باورش شده بود؛ اما من قانع نمی شدم، همان موقع هم می دانستم نظر او مثل باقی مردم عادی نبود.
آنا کتاب راز سر به مهر استاربریج را کنار گذاشت و گفت: «این تویی؟ ای خدا چطور این چیزها را می پوشیدیم؟»
صفحات آخر آلبوم خالی بود، و چند تا عکس هم بین صفحات سیاه آلبوم رها شده بود، انگار مادرم حوصله نداشته کار راست و ریس کردن آلبوم را تمام کند. بعد از عکس هایی که با لباس رسمی داشتم دیگر از من اثری نبود؛ از عکس عروسی هم خبری نبود، البته در عروسی ام هیچ عکسی نگرفته بودم. آلبوم را بستم، لبه هایش را مرتب کردم.
نه ردی یافته بودم نه حقیقتی، نمی دانستم این اتفاق ها کی در وجودم رخ دادند. آن روزهایی که در عکس ثبت شدم خوب بودم؛ اما پس از آن اجازه دادم وجودم دو تکه شود…
ردپای فرشته
نویسنده: نانسی هوستون
مترجم: فریبا مجیدی
ناشر: انتشارات نیماژ
تعداد صفحات: ۲۷۹ صفحه
قیمت: ۲۵ هزار تومان
هوستون نویسنده کانادایی است که به دو زبان فرانسه و انگلیسی رمان مینویسد و از سال ۱۹۷۰ ساکن فرانسه است.
در این رمان که داستانش از ماه می ۱۹۷۵ در پاریس آغاز میشود و به گفته نویسنده با الهام گرفتن نویسنده از موسیقی تالیف شده است و البته همین حس برانگیزی برای خالق آن جوایز ادبی متعددی از جمله لیور انتر، فمینا و گنکور را به ارمغان آورده است.
این رمان داستان تلخ عاشقانه دختری آلمانی، یهودی مجارستانی در پاریس را روایت میکند که پس از پایان جنگ جهانی دوم رخ میدهد و بهانهای است تا نویسنده به کمک آن به تحلیل خاطرات، امیدها و جنایتهای بشری در قرن بیستم بپردازد.
نویسنده درباره این رمان پیش از این عنوان داشته است: من نویسندهای فرانسوی شده بودم. از من میپرسیدند منظورت از فلان چیز چیست؟ و در اینجا بود که دیدم باقیماندههای تاثیرات بکت در من، خود را نشان دادهاند. زیرا بکت از زمانی که به بان فرانسه نوشت؛ دیگر به شخصیت داستانش، خصوصیت ویژه و شخصی نداد. آنها ملیت، کار، پایگاه اجتماعی خاص، خصوصیات ویژه و شخصی ندارند، هیچ رابطهای و ارتباطی با دنیا ندارند، تنها صدا هستند. صداهایی درونی با نامهایی عجیب و غریب. بدین ترتیب همه کس میتوانند بفهمد، زیرا این صداهایی درونی و فوقالعادهاند …رمان ردپای فرشته این وسال را مطرح میکند: خود را در چه شخصیتی باز مییابید؟ آیا اگر فرانسوی هستید، خود را با آن فرانسوی که در کتاب است شبیه میدانید و به او احساس نزدیکی میکنید یا اینکه آیا یک آلمانی قادر است خود را به درد یک الجزایری نزدیک بداند و در درد او خود را بیابد و یا یک یهودی میتواند درد یک آلمانی را بفهمد؟
این رمان اینگونه آغاز میشود:
زوفی آنجا بود. او را میدیدم
چهره سفید یا دقیقتر بگویم: رنگ پریده.
در راهروی تاریک طبقه دوم خانهای زیبا و قدیمی در خیابان سن، مقابل دری ایستاده بود و میخواست در بزند. به در ضربه نواخت. سرگردانی خاصی در رفتارش مشهود بود.
تازه چند روزی میشد که به پاریس آمده بود؛ به پاریسی لرزان پشت شیشه پنجرههای کثیف و چرک آلود. پاریسی غریب و بیگانه، خاکستری، سربی، بارانی، در ایستگاه شمالی. در دوسلدورف سوار قطار شده بود.
دختری بیست ساله بود.
طرز لباس پوشیدنش نه خوب بود نه بد. دامن خاکستری ژیندار، بلوز سفید، جورابهای سفید. کیف چرمی مشکی و کفشهای ست آن. سر و وضعش بسیار ساده و معمولی بود. اما با دقت در او، احساس میکردی زوفی دختر معمولیای نبود بلکه عجیب به نظر میآمد. در نگاه اول علت چنین احساسی را نمیفهمیدید اما بعد در مییافتید؛ هیچگونه شور و شوقی در زوفی نبود.
داستان خیاط؛ روایتی از عشق و انتقام
نویسنده: رزالی هم
مترجم : مریم سعادتمندبحری
ناشر: مروارید
تعداد صفحات: ۳۱۲ صفحه
قیمت: ۲۸۵۰۰ تومان
ناشر در معرفی این رمان نوشته است: اوایل دههی ۵۰ میلادی است و تیلی دانیج به زادگاه خود در استرالیا بازمیگردد تا از مادر پیر و مجنونش مراقبت کند. مردم این شهر سالها قبل طیِ حادثهای او را از شهر بیرون راندند. پس از گذشت سالها، او به یک خیاط حرفهای در پاریس تبدیل شده و با دوختن لباسهای زیبا و با شکوه برای اهالی این شهر امرار معاش میکند. حالا او زنی زخمخورده و دردکشیده است که علیرغم همهی سختیهایی که از کودکی تاکنون متحمل شده با ارادهای قوی و شخصیتی قابل تحسین با تکیه بر تواناییهایش، با تفکرات تبعیضگرایی و باورهای غلط جامعه رودررو میشود. در میان همهی این مشکلات، ناگهان عشقی متولد میشود، عشقی که تن رنجور و زخمهای عمیق قلبش را التیام میبخشد تا بتواند درستترین تصمیم زندگیاش را بگیرد…
پشت جلد کتاب نیز به نقل از نشریهی معروف استرالیایی The Australian میخوانیم: خانم «هَم» قطعات مختلف داستان را به زیبایی و مهارت خاصی کنار هم قرار می دهد تا آن را پرمحتوا و درعین حال شیوا و لذت بخش جلوه دهد. او دید بازی در سبک طنز و کمدی دارد. این کتاب یکی از بهترین رمان های دنیاست و قطعا همهی اقشار جامعه از خواندن آن لذت خواهند برد.