صبح روز هشتم ژوئن، شماری از مخالفین جمهوری اسلامی طبق اعلام قبلی در کنگره آمریکا حاضر و به ایراد سخنرانی در مورد موضوعات مربوط به ایران و آمریکا پرداختند. نیک آهنگ کوثر(کارتونیست)، فضائل عزیزان(فعّال حقوق بشر و مدیر تلویزیون آزاد)، سعید عابدینی(کشیش ایرانی)، رضا پرچیزاده(فعال و نظریه پرداز سیاسی)، سینا دبستانی (فعّال سیاسی)، مرجان گرینبلت( فعال حقوق بشر)، و امیر فصیحی(نویسنده)… سخنرانان این مراسم بودند.
این نشست ساعت ۹/۳۰ صبح با صحبتهای آقای فرهمند کلأیه به صورت رسمی آغاز شد.همه سخنرانان در سخنرانی خود از تغییر رژیم سخن گفتند. آقای رضا پرچیزاده نیز یک راه حل ۱۹ صفحهای را به کنگره ارائه داد که در آن چگونگی سرنگونی رژیم ایران با جزییات تشریح شده بود. فضائل عزیزان نیز در سخنرانی خود از کنگره خواست تا از فعالیت لابی جمهوری اسلامی اسلامی (نایاک) در آمریکا جلوگیری به عمل آورده شود. در میان برنامه نیز پیغامهای تصویری چند تن از فعالان سیاسی پخش شد. همچنین در این نشست به ناکارآمدی صدای آمریکا و فساد موجود در آن اشاره شد و از کنگره درخواست شد در این مورد اقدام لازم به عمل آورده شود. جلسه ساعت ۵ بعد از ظهر پایان یافت.
در مطلب پیشین به شرح و تفصیل از آرا و عقاید اسماعیل خویی باب شعر نادرپور گفتیم و در این صفحه و پیشتر از خواندن دوباره ی یکی از معروف ترین قطعات شعری او؛ نظر دو شاعر برجسته دیگر را هم در پی آورده ایم. نظراتی که البته همدیگر را نقض می کنند؛ اما از منظر تاریخی؛ برای کنجکاوان شعر فارسی صاحب اهمیت و جایگاهی خاصاند. این یادداشت های کوتاه باب شعر نادرپور را از لابلای سطور کتب و گفت و گوها و مقدمهها بیرون آورده ایم تا پیش تر از لذت دوباره بردن از شعر او؛ نظر فروغ فرخزاد و مهدی اخوان ثالث را هم باب این خطوط بدانیم.
جالب اینکه هیچ کدام از این سه شاعر در روزگار کنونی در قید حیات نیستند و آنچه باقی مانده تنها شعرشان است و نوشته ها و یادداشت هایی که پیش تر از رفتن برای آیندگان مکتوب کرده اند. این یادداشت های کوتاه و شعر ماندگار نادرپور را در ادامه ی همین صفحه از پی بگیرید:
نادر نادرپور شاعری است که از جانب فروغ فرخزاد به شدت مورد نقد قرار گرفت، هرچند شعرش توجه شاعری چون مهدی اخوان ثالث را جلب کرده بود.
نادر نادرپور شانزدهم خردادماه ۱۳۰۸ در تهران به دنیا آمد. اجداد او از نوادگان نادرشاه افشار بودند. نادرپور پس از به پایان رساندن دورهی متوسطه در دبیرستان ایرانشهر تهران، برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت. پس از دریافت لیسانس از دانشگاه سوربن پاریس در رشتهی زبان و ادبیات فرانسه به تهران بازگشت و در مسؤولیتهای مختلف به کار مشغول شد.
نادرپور به زودی به یکی از مطرحترین شاعران نوقدمایی دههی ۳۰ تبدیل شد و مهدی اخوان ثالث دربارهی او گفت: «نادرپور در این ایام، بحق در طراز اول از شاعران متجدد و نوپرداز قرار گرفته و پختگی آثارش میرساند که به گنجینهی غنی و پرارزش شعر گذشتهی پارسی دست دارد، ولی برخلاف بعضی از نوپردازان، شعر گذشتهی پارسی بر آثار او سایه نینداخته که رنگ هنرش را دیگر کند و تحت تأثیر بگیرد. بدین معنی که هم احساس از خودش است و هم بیان و تعبیرات.
این شاعر به خوبی توانسته است خود را از تکرار و ابتذال که دشمنترین دشمنان هنر است، دور نگه دارد و همیشه از سرزمینی که خود بهدانجا رفته است، برای ما خبر بیاورد.» («تاریخ تحلیلی شعر نو» – شمس لنگرودی)
اما فروغ فرخزاد چندان با اخوان ثالث همعقیده نبود: «عیب کار نادرپور را باید در روحیهی نادرپور جستوجو کرد. به نظر من نادرپور آدم این دوره نیست، حتا اگر بگوید هستم و باز از من برنجد و با من قهر کند. حالت محافظهکاری نادرپور و حساسیتی که نسبت به عقاید مختلف دربارهی شعرش از خودش نشان میدهد، بزرگترین دشمن اوست. به نظر من او باید تکلیف خودش را با خوانندگان شعرش روشن کند. اگر شعر نادرپور در یک حالت رکود باقی مانده – چه از نظر فرم و چه از نظر محتوا – علتش این است که او میترسد عدهی زیادی از طرفدارانش را از دست بدهد. خب بدهد. مهم نیست که ابراهیم صهبا از شعر من خوشش بیاید. اصلا اگر بیاید، توهین است و دلیل بدی شعر. او شعر میگوید تا دیگران تعریفش را بکنند، حالا فرق نمیکند این دیگران چه کسانی باشند.
شعر نادرپور از نظر محتوا به کلی خالی است. او تصویرساز ماهری است، اما تصویر به چه درد من میخورد؟ او با این تصویرها میخواهد چه چیزی را بیان کند؟ چیزی بیان نمیکند، حرفی ندارد. از نظر فرم هم که حساب خطکش است و سانتیمتر. انگار تا یک سیلاب اضافه میشود، سعی میکند در مصرع بعدی از این گناه و تخطی عذر بخواهد. عیب نادرپور این است که شازده است و جرأت ندارد. نادرپور روحیهی کهنه و پیری دارد. از هیچ چیز جز از دردهای خودش متأثر نمیشود، که آنها هم دردهای غیرلازمی هستند. نادرپور اگر تکلیف خودش را روشن نکند، رفته است. او شاعر است، اما حیف که خودش را به نفهمی میزند. همانقدر در مورد خوانندگان شعرش و عقاید آنها وسواس دارد که در مورد شستن دستهایش، ای بابا، یک روز هم دست نشسته غذا بخور، شاید چیزی کشف کنی!» (مقدمهی دیوان اشعار فروغ فرخزاد، انتشارات طلایه)
مجموعههای شعر «چشمها و دستها»، «دختر جام»، «شعر انگور»، «سرمهی خورشید»، «گیاه و سنگ نه، آتش»، «از آسمان تا ریسمان»، «شام بازپسین»، «صبح دروغین» و «خون و خاکستر» از آثار بهجامانده از این شاعرند. نادرپور با زبان فرانسه نیز آشنایی کامل داشت و شعرهای تعدادی از شاعران بزرگ فرانسوی و ایتالیایی را به فارسی ترجمه کرد و مجموعهای از آثار آنها را با عنوان «هفت چهره از شاعران معاصر ایتالیایی» به همراهی بیژن اوشیدری به چاپ رساند.
این شاعر پس از انقلاب به پاریس و سپس آمریکا رفت و در روز ۲۹ بهمنماه ۱۳۷۸ در لسآنجلس درگذشت.
کهن دیارا! دیار یارا! دل از تو کندم ولی ندانم،
که گر گریزم کجا گریزم؟ و گر بمانم کجا بمانم؟
نه پای رفتن، نه تاب ماندن، چگونه گویم درخت خشکم؟
عجب نباشد اگر تبرزن، طمع ببندد در استخوانم!
در این جهنم، گل بهشتی، چگونه روید؟ چگونه بوید؟
من ای بهاران، ز ابر نیسان، چه بهره گیرم که خود خزانم؟
به حکم یزدان شکوه پیری مرا نشاید، مرا نزیبد
چرا که پنهان به حرف شیطان سپردهام دل که نوجوانم
صدای حق را سکوت باطل در آن دل شب چنان فرو کشت،
که تا قیامت در این مصیبت گلو فشارد غم نهانم
کبوتران را به گاه رفتن سر نشستن به بام من نیست،
که تا پیامی به خط جانان ز پای آنان فرو ستانم
سفینه دل نشسته در گل، چراغ ساحل نمیدرخشد
در این سیاهی سپیدهای کو؟ که چشم حسرت در او نشانم
الا خدایا! گره گشایا! به چارهجویی مرا مدد کن
بود که بر خود دری گشایم، غم درون را برون کشانم
چنان سراپا شب سیه را، به چنگ و دندان، درآورم پوست،
که صبح عریان به خون نشیند، بر آستانم، در آسمانم!
کهن دیارا! دیار یارا! به عزم رفتن دل از تو کندم،
ولی جز اینجا وطن گزیدن، نمیتوانم! نمیتوانم
شانزدهم خرداد یک هزار و سیصد و هشت؛ تقویم ایران در نیم قرن گذشته؛ این روز را در خاطر سپرده است؛ روز تولد یکی از برجسته ترین مردان شعر نوی فارسی. مردی که با تصویر سازیهای ناب و دامنه لغات وسیع و همین طور تجربهی درک مغرب زمین و محیط دانشگاهی به زبانی یگانه دست یافته بود و در قوام گرفتن شعر نیمایی تاثیری بنیادین داشت.
حرف از نادر نادر پوربه میان است؛ هم او که سالها از وطن گفت و سر آخر فرسنگ ها دورتر از خانه؛ تن رنجورش را به خاک پاک سپرد.
در همین زمینه؛ یکی از گفت و گوهای چند سال گذشته؛ با اسماعیل خویی را از لابلای صفحات زیرین مجازی بالا آورده ایم و برای مرور دوباره در دسترس شما قرار داده ایم. گفت و گویی باب جنبههای شاعرانه و جلوههای تمیز دهندهی شعر او از دیگر شاعران معاصر. شرح این گفت و گو را در ادامه از پی بگیرید…
آقای خویی، به نظر شما شعر معاصر ایران تا چه حد و چرا مدیون شعر نادرپور است؟
اسماعیل خویی: این پرسش پاسخ گفتنی نیست. این گونه که شما میپرسید فرض بر این است که تمام شعر امروز ایران مدیون نادرپور است. چنین نیست.
من فقط گفتم تا چه حد؟
آه بله. من اول باید یک مقدمهای را بگویم. ما در گسترهی شعر امروز ایران دو دبستان داریم. یکی دبستان نیمایی است و دیگری دبستان شعر نو. این دو دبستان تفاوتهای بسیاری با هم دارند. هم در برخوردشان با زبان، هم در خیالپردازی، و هم در اندیشیدن. نادرپور از بزرگان دبستان شعر نو است. دبستان شعر نیمایی، چنان که از اسمش پیداست، بنیانگذار با استعدادش، نیما یوشیج بود. دبستان شعر نو، خانلری به گمان من.
نادرپور بنیانگذار شعر نو نبود؟
نه نه. نادرپور بسیار جوانتر است از خانلری. بعد از خانلری نامآور این دبستان، فریدون توللی است.
یعنی طرفداران مکتب سخن.
مکتب سخن باز هم گستردهتر از دبستان شعر نو است. چون مکتب سخن، در زمینهی نثر نیز کارهایی میکرد که پیوندی با شعر امروز ایران ندارد. این دبستان به ویژه در زمینهی زبان و خیالپردازی، کارهای درخشانی کرده است. زبان فارسی را بسیار زیبا به کار بسته، در گسترهی واژهآفرینی، و در راستای خیالپردازی، نه به معنای انقلابیاش. بلکه در معنای اصلاحطلبانه. یعنی در معنای میانهروانهاش، خیالپردازی در شعر امروز ایران را پیش برد. نادرپور به ویژه از یک سو استاد زبان فارسی است، و از سوی دیگر و مهمتر از آن، استاد خیالپردازی.
دبستان نیمایی در برخورد با زبان و دست بردن در الگوهای دستوری پرهیزی ندارد. واژه شکنی میکند، دستور شکنی میکند. یعنی با زبان نیز انقلابی رفتار میکند. در گسترهی اندیشیدن، نزدیک به تمام شاعران نیمایی، چپ میاندیشند. و در خیالپردازی نیز، نیما یوشیج، به شاگردان و پیروان خودش آموخت که با چشم خودشان، جهان و انسان را ببینند و دیوانهای شعر گذشته را به طور کلی کنار بگذارند. اما دبستان شعر نو، کوشش میکرد که هرگز گسلی میان شعر امروز ایران، و شعر سنتی پدید نیاید. این بود که در رعایت ساختار و سنجههای زبان فارسی دقیق کار میکرد و در این زمینه، واژهآفرینی هم که میکرد، کوشش میکرد که بر بنیاد الگوهای واژههای سنتی باشد.
در مورد خیالپردازی، خود نادرپور در پیشگفتار یکی از کتابهایش سخنی دارد که روشن میکند من چه میگویم. او میگوید: تا کی ما باید چشم یار را به نرگس تشبیه کنیم. یا لب یار را به لعل. هنگام آن رسیده است که اینها را به چیز دیگری تشبیه کنیم.
حال آن که دبستان نیمایی میگوید، اصلا ما چرا با این الگوها خیالپردازی کنیم. ما میتوانیم الگوهای تازهای در فضاسازی شعر بیافرینیم و این کار را هم میکنیم.
آقای خویی اگر اجازه بدهید بازگردیم به ویژهگیهای شعر خود نادرپور. نادرپور واژهی مرگ و پیری را خیلی زیاد در شعرهایش به کار میبرد. حتا در جوانی از پیکرتراش پیر میگوید. به نظر شما نادرپور آدم نومید و بدبینی به زندگی بود؟
در یکی از شعرهای خودش میگوید: ما کودکان زود به پیری رسیدهایم. البته بخشی از شیوهی اندیشیدن نادرپور به شیوهی اندیشیدن روشنفکران آن زمان است که در حقیقت با یک شکست سیاسی عظیم، بعد از بیست و هشتم مرداد روبرو شده بودند. و دچار یک نومیدی اجتماعی، تاریخی بودند که این نومیدی دبستان شعر نو، رمانتیسم شعر نو را هم باید به آن افزود، که در حقیقت اندوه، مرگاندیشی و نومید بودن، مد این شیوهی اندیشیدن بود.
یعنی در واقع اینگونه نبود؟
نه، نه. در اروپا مرگاندیشی و نومیدنمایی یک مد بود. شما اما یک مد را هم که در نظر بگیرید، برخی هستند که به راستی به آن اعتقاد دارند، و برخی تنها دنبالش میروند.
نادرپور معتقد بود که شاعر در حد یک گزارشگر سیاسی روز نباید خودش را تنزل بدهد. شما در این سالهای مهاجرت، گاهی نادرپور را گزارشگر رویدادهای سیاسی نمیدیدید؟
به گمان من در پیوند با بسیاری از شاعران دیگر، این پرتاب شدن به بیدر کجا، دور شدن ناگزیر از میهن، در حقیقت دوران زندگانی شاعران، از جمله نادرپور را به دو دوره بخش کرد. ما دو تا نادرپور داریم، نادرپور در دوران پیش ازانقلاب، و نادرپور پس از انقلاب و زندگی در غربت. نادرپور پیش از انقلاب، اصلا اندیشهی سیاسی به معنایی که در شعر نیمایی بود، در او نبود. حتا در یکی از شعرهایی که گفت خطاب به شاعران نیمایی، گفت که رسالتی که رذالت بود. او با رسالت به آن معنای نیماییاش تا هنگامی که در ایران بود مخالف بود. یعنی بیشتر یک شاعر بود. تا کسی که در عین حال شعرش را در خدمت مردم و در پیشاندیشهی سیاسی خودش بگیرد. ولی بعد از غربت، به راستی از درون اندیشهاش دگرگون شد. اندیشهاش از درون سیاسی شد. این طبیعی بود. این بار شکست انقلاب را با گوشت و پوست و خون خودش حس کرده بود.این است که نادرپور در ایران یک نادرپور سیاستگریز است، البته از دید اندیشهای. ولی نادرپور بیرون از ایران یک شاعر سیاسی، اجتماعی شده است.
یعنی میتوان گفت که شاعری متعهد است؟
بله، بی گمان. نادرپور در ایران تعهدگریز بود، ولی در غربت یکی از متعهدترین شاعران امروز ایران است. البته درود بر او باد. ما از سه دیدگاه میتوانیم به یک شاعر نگاه کنیم. از دیدگاه زبان، از نگاه خیالپردازی، و از دیدگاه شیوهی اندیشیدن. نادرپور در شیوهی اندیشیدن است که زندگانیاش دو دوره میشود. اما نادرپور در برخورد با زبان و نادرپور، چون یک خیالورز، شاعری که به ویژه توانایی بسیار ژرف و بلندی دارد در خیالپردازی، تفاوتی با ایران ندارد. یکی دنبالهی دیگری است که البته تجربههایش بیشتر شده، تواناییهایش بیشتر شده، و زبان نادرپور در سراسر زندگانی شعریاش، زبان بسیار درست و با اسلوبی بود. نادرپور یکی از استادان تصویرپردازی ماست. اگر آیندگان از نادرپور چیزی بیاموزند، و او آموزگار بزرگی بشود برای دبستانی از شعر آیندهی ایران در ایماژیسم خواهد بود.
نکتهای در شعر نادرپور هست که احتمالا به دلیل علامت گذاریهای خود اوست. او به خوانندهاش امکان یک خوانش تازه از شعر را نمیدهد. در واقع وقتی شعری منتشر میشود، هر کسی از ظن خودش میشود یار شعر. ولی گویا نادرپور به خواننده تحمیل میکند که شعر مرا آنگونه که خودم میخوانم و میفهمم بخوانید. به نظر شما هم همینطور است؟
البته شعر نادرپور ویژگیهایی دارد که این یکی از آن ویژگیها نیست. نادرپور در فراوانی برخی از واژهها که به کار میبرد باید جست. یکی از این واژهها “آینه” است. “مرگ”، “پیری” و این گونه واژههاست که شعر نادرپور را ویژهی خودش میکند. ولی این که زبان شعرش این است که تعبیر و تفسیر ندارد و زیر و بالایش همانی است که به ما نشان میدهد، این یکی از ویژگیهای دبستان شعر نوست. در شعر خانلری و توللی نیز ما با همین چگونگی روبرو هستیم. در شعر فروغ فرخزاد دورهی اول که به این دبستان وابسته است نیز، فریدون مشیری هم. تمام این شاعران، شعرشان، شعر آسانی است، شعری است که با نخستین خواندن همهی رگهها و لایهها و رویههای درون خودش را با خواننده در میان میگذارد. این دلیل تحمیل شاعر به خواننده نیست.
شما حتما یادتان میآید، یکی از اولین سرودههای نادرپور را به نام “قم”: چندین کلاغ پیر بر تودههای سنگ/ انبوه سائلان در هر قدم به راه/ عمامهها سفید/ رخسارهها سیاه/
ما در قم نادرپور را با دیدن این منظره شوکه شده میبینیم. در خون و خاکستر، آن زلزلهای که خانه را لرزاند/ باز هم همان احساس شوکه شدن نادرپور به خواننده دست میدهد. آیا از زمان قم تا خون و خاکستر این شوک همچنان ادامه داشته است؟
به گمان من زیباترین، ژرفترین، شعرهای هر شاعر بزرگی مثل نادرپور، زادهی شوکهایی است که به روان او وارد میشود. نادرپور واقعا از شاعران بزرگ ماست. حالا برخی از شاعران نیمایی نادرپور را نمیپسندند، من اما نادرپور را دوست دارم هم خودش را هم شعرش را. شیوهی اندیشیدنش را که در غربت نشان داد. نشان داد به ما که چون یک اندیشمند نیز، اندیشهی منظم و منطقیای دارد که در شعر او هم هست. نادرپور مثل هر شاعر دیگری دو گونه شعر دارد، یکی شعرهایی که برآیند شوکها، تکانههای جدی هستند که در زندگانی درونی او پیش آمده است. دیگری شعرهایی که در حقیقت میگوید چرا او شاعر است، و شعر به سراغ او میآید. من بارها گفتهام که شاعر نیست که شعر را میسراید، شعر است که شاعر را میسراید. شعرهایی از این گونه، برجستگی ویژه پیدا نمیکنند. اما آن شعرهایی که تکانههای درونی هستند، انگار دو سر چشمه دارند، هم از ناآگاهی شاعر بر میآید و در همان زمان از آگاهی و خواست شاعر. هم شاعر بی قصداست و هم انگار با قصد. درست مثل مقایسهی غزل با قصیده. قصیده شعری است که با قصد معینی سروده میشود. اما دیگر گونههای شعر خودش آغاز میشود. چنانکه آن شاعر بزرگ فرانسوی گفت، نخستین مصراعش هدیهی خدا است، بعد خودش دیگر جان خودش را میسازد، سطر سطر میآید بر روی کاغذ . ولی اینگونه شعرها که برآیند یک تکانهی جدی در زندگی یک شاعر هستند، هم سرچشمهای در نبوغ شعری شاعر دارند، و هم تمام دانش و بینش سیاسی، اجتماعی او را به کار میگیرند. شاهکارها معمولا در کار هر شاعر برآیند همین تکانهها هستند.
یعنی معتقدید که دانش و بینش شعری در شعر نادرپور کامل بود؟
بی هیچ تردیدی. ما بینش شعری داریم و دانش شعری. بینش شعری مادرزاد است آموختنی نیست. یعنی توانایی شاعرانه دیدن جهان. این توانایی اگر در کسی نباشد با خواندن شعر دیگران شاعر نخواهد شد. اما آن کسی که بینش شعری دارد باید این بینش را به دانش پرورش بدهد. وگرنه چند شعر درخشان در جوانیاش میگوید، مثل نصرت رحمانی، اما وقتی بیافتد به از کیسه خوردن، سرانجام ته میکشد. پس یا شاعر هست کسی یا نیست. اما آن که شاعر است تازه باید شاعر بشود. دانش شعری هر شاعر، هر چه بیشتر باشد، بینش شعری او شکفتهتر خواهد شد. یعنی که زبان در دست او نرمش و رامش بیشتری خواهد یافت، راحتتر خواهد توانست آنچه را که میخواهد بگوید و پربارتر و سرشارتر، چرا که دانش گستردهی او شعرش را از درون و بیرون، هم در زبان و هم در نکتههای درونی شعر تدوین میکند.
شما وقتی نادرپور را یادتان میآید، کدام یک از شعرهایش را احتمالا زیر لب زمزمه میکنید؟
من یکی از شعرهای دورهی اول نادرپور را که بسیار دوست میدارم شعر “فال بین” است. کندوی آفتاب به پهلو فتاده بود/ زنبورهای نور زگردش گریخته/ این طور آغاز میشود. آخرش هم این طور تمام میشود: کفبین پیر باد/ طالع هر برگ دیده بود/ این یکی از پرتصویرترین و نادرپوریترین شعرهای دورهی اول زندگانی نادرپور است. اما در دورهی دوم زندگانی به نظرمن شعر خون و خاکستر است که بازهم تمام ویژگیهای نادرپور دورهی دوم را در خودش دارد. اما من هیچ کدام از اینها را چون نمایندهی دورهی اول و دورهی دوم، نخواهم گزید، برای این که این کار ستم خواهد بود برای بسیاری از شعرهای دیگر درخشان نادرپور. اما یک نکته را باید بگویم. نادرپور چون یک ایماژیست طراز اول در شعر امروز ایران به راستی مقام والایی را دارد.
کتاب بادبادک باز؛ ده سالی می شود که به بازار کتاب آمده و با شرح آداب و رسوم و زندگی مردم افغانستان؛ جایی در میان رمان های پر خواننده ی دنیا پیدا کردهاست. به بهانه روزهای پر سر و صدای کابل و مرگ غمگنانهی ده ها همزبان نجیبمان؛ نگاهی دوباره انداخته ایم به این رمان؛ که داستانش؛ کم و بیش واقعیت کوچه های کابل اند…
یقیناً علاقه و تشنگی جامعه جهانی برای آگاهی از لایه های زیرین زندگی افغانی و شرایط زندگی نویسنده[ که نیمی از عمرش را در افغانستان زیسته است ونیمی در امریکا] در به میوه نشستن رمان، نقش غیر قابل انکاری داشته اند. چه بادبادک باز اولین رمان افغان است که به انگلیسی نوشته شده است هر چند که مطالعه کتاب، خواننده حرفه ای را مطمئن می کند که قصه تنها با واژه های انگایسی به نگارش در آمده است و اندیشه نهفته در کلام، فارسی است.
قصه، زمانی در گذشته نزدیک شروع می شود و بعد با تکرار یک جمله که در حافظه ابدی قهرمان قصه حک شده است[تو جون بخواه…] به گذشته دور بر میگردد. زمانی در کودکی راوی که زبان قصه گوی زندگی نویسنده است. بعد از این عقبگرد، نویسنده بدون تغییر در روند زمان شروع می کند به پر کردن این شکاف زمانی. یعنی اگر لحظه آغاز قصه را در نمودار زمان، “صفر” فرض کنیم، آنگاه کتاب به دو قسمت اصلی تقسیم می شود از کودکی تا صفر و بعد از صفر تا نقطه پایان که فاصله زمانی چندانی با نقطه شروع ندارد. اما هر کدام از این دو تکه زمانی در درون خودشان شاهد یک نقطه عطف هستند.
نقطه عطف اول اشغال افغانستان است به دست نیروهای روس و مهاجرت و آوارگی و خانه به دوشی ودر به دری مردم. و نقطه عطف دوم بازگشت دوباره راوی است به افغانستان که همزمان شده است با دوره طالبان و خشونت دین حکومتی.
همزمانی تاریخی- اجتماعی رعایت شده با اتفاقات قصه اصلی، از نقات قوت و اتکای رمان است. اما از زاویه هنر نویسندگی و آفرینش ایماژهای قابل مشاهده و ملموس، قصه، مخصوصاً در قسمت دوم دچار مشکلات اساسی میشود تا جایی که گاه روند تاثیر گذار و مستحکم قسمت اول در زیر بار اشتباهات قسمت دوم، به فراموشی سپرده می شود.
نویسنده در شاخ و برگ دادن و پروراندن اتفاقات دوران کودکی اش، بسیار قهار عمل کرده تا بدانجا که نگاه و حس خواننده سوار سطور قصه می شود و همراه آن به کوچه پس کوچه های کابل و افغانستان دوران سلطنتی سفر می کند. ارسطو، در باب آثار هنری، کاری را جاوید و قوی می شمارد، که خود را به خواننده بباوراند.
”پذیرش” در قسمت اول قصه، آنقدر زیاد است که خواننده را به حال و هوای خاطره خوانی می برد یعنی به راحتی میتوان حوادث قصه را با دنیای واقعی و اتفاقاتی که در کوچه و بازار اتفاق می افتد مرتبط دانست. دیالوگ های قدرتمند که شصت خواننده را از سنت بیداد کننده حاکم بر دنیای شرق خبر دار می کند، از دنیای ذهنی و روانی، راوی که از کودکی تفاوت بین خود و دیگر مردان را حس می کرده است و از همان روزهای آغازین شکل گرفتن و خشک شدن گل شخصیت اش، میل به نوشتن داشته است، از دنیای درونی یک نویسنده، تنهاییش، بزدلی اش، نوع نگاه متفاوت به دنیای پیرامونش و از بتهای ذهنی و تابوی پدرکه بدرستی جزء تابوهای نخستین شناخته شده است.(فروید، در اثر جاویدش، توتم و تابو، این مهم را لایه شکافی کرده است.)
از جمله ایرادهایی که به قسمت اول وارد است، همانا بیان آمیخته با تعصب اختلافات قومی است. آن طور که پیداست، نویسنده خود یک پشتون متعصب و اصیل است که در بیان اختلافات قوم پشتون و هزاره، تنها به مساله قدمت و اصالت اکتفا میکند و حاضر نیست در گوشه ای از قصه پای کلام مردم هزاره هم بنشیند. او بارها پشتون ها را مردمی اصیل معرفی میکند که ننگ و ناموس را می فهمند و جملگی افرادی متشخص و محترم هستند. وی هرگز وارد دعوای تشیع و تسنن نمی شود و حتی از کنار آن هم نمی گذرد، موضوعی که یکی از بنیادی ترین اختلافات دو قوم پشتون و هزاره بوده و هست. و بعد که در قسمت دوم، به افغانستان دوره طالبان برمیگردد، هرگز حاضر به اعتراف نمی شود که همان پشتونهای ناموس پرست، طالب از آب در آمده اند و خانه و زندگی و ناموس مردم را به تاراج برده اند.
اما از نگاهی دیگر و با نزدیک شدن به لایه های درونی شخصیت های خلق شده، در همان خطوط ابتدایی قصه به شخصیتی تاثیر گذار میرسیم به نام “حسن”. وی سمبل گذشت است و رشادت و نمونه کامل یک دوست که خوبیهایش هیچگاه از حافظه رخت بر نمی بندد.
نویسنده در خلق این شخصیت، بسیار چیره دست، عمل کرده است. شخصیتی که روند زندگی اش با زندگی راوی دو خط موازی میسازد. دو خطی که از یک نقطه شروع می شوند و همیشه با یک فاصله مشخص امتداد می یابند و تنها زمانی همدیگر را قطع میکنند که بیشتر به نوشداروی بعد از مرگ سهراب می ماند تا یک معجزه برای برداشته شدن آن فاصله.
حسن، فرزند نوکر ارباب است و راوی ارباب زاده. این دو در یک زمان و مکان و دوره حکومتی به دنیا می آیند، با هم بزرگ میشوند و زیستن روزگار را با هم تجربه می کنند. حسن هزاره ای است و راوی(امیر) پشتون. حسن مرام باز است و در رفاقت حاضر است، جان شیرین ببخشد. قصه به خوبی هر دو را در موقعیت خطرقرار میدهد. یک بار امیر را و بار دیگر حسن را. در بار اول، حسن، امیر را نجات می دهد اما آنگاه که تاس زندگی برای امیر به روی جبران می نشیند وی حاضر نمی شود شماره تاس اش را بخواند و آن را بازی کند و از بازی جا میزند. نکته بسیار مهم در شکل گیری این حادثه، جنس اتفاقی است که برای حسن می افتد و چگونگی واکنش او به این مهم.
حسن در بازی انتقام جویانه عده ای از هم سالانش، مور د تجاوز جنسی قرار میگیرد و آنگاه که راه فراری برای گریز از مهلکه نمی یابد، تسلیم روزگار می شود…( غیرتسلیم و رضا کو چاره ای؟؟) فرایند تسلیم به خوبی به کلمه ریخته شده است و بهتر از آن به تصویر نشسته است. سکوت و دفاع نکردن با چشمانی که به قول نویسنده به گوسفند قربانی می ماند و نگاهی که رو به روی سرنوشت وا داده است.
امیر شاهد تمامی ماجرا است و حاضر نیست خطر کند، همین است که تا روزی که دست روزگار، خط زندگی اش را به خط زندگی حسن می چسباند، عذاب وجدان رهایش نمی کند.
در ادامه، ژانر قصه به ادبیات مهاجر نزدیک میشود. ارتش روس به افغانستان حمله میکند و برای مردم در به دری و بی خانمانی به ارمغان می آورد. باقی قصه به زندگی امیر و پدرش در دیار غربت می پردازد و خواننده شاهد افول شدید قصه می شود. جالب است که در یک فاصله زمانی تقریبا طولانی، غیر از ثریا زن امیر و خانواده اش، هیچ شخصیت تاثیر گذاری به قصه اضافه نمی شود. در واقع سیر قصه باید زاینده ادم های نو باشد. نو و تاثیر گذار. رمانی که مدت زمانی طولانی از یک زندگی را پوشش می دهد، باید بیشتر و بیشتر به حوادث روزمره زندگی نزدیک باشد. آیا زندگی تنها زیستن
آدمهایی است که در کودکی شناخته ایم؟ آیا موج دریای زندگی دوستان جدید بر سر راهمان قرار نمی دهد؟ آیا خانواده مهاجر، هیچگاه با جامعه میزبان نمی آمیزد؟
قصه با همین سیر، فاصله بین گذشته تا زمان آغاز قصه را تعریف می کند و پس از آن امیر را بعد از یک زمان طولانی به افغانستان باز میگرداند. افغانستانی به شر بدترین طالبان از گزند بد روس رها شده است. کابلی که به قول نویسنده غیر از کباب های آبدارش هیچ نشانی از کابل سالهای کودکی ندارد.
کابلی که شهر آغاز قصه گویی برای امیر بوده است، کابلی که شهر بادبادک بازی بوده است، کابلی که آیینه دار زبونی و خاری امیر است، زمانی که به دوست در خطرش اعتنایی نشان نداده است.
قصه زین پس کاملاً بر پایه تخیل است و به عیان از مشاهده بی بهره. قصه آن فاصله همیشگی بین دو قهرمان را بر میدارد. آن هم با یک حیله ساده و تکراری. آنچه زندگی امیر را از زندگی حسن متمایز می کرده، تنها سر درآوردن آن دو از دو نطفه متفاوت است که یکی را غلام زاده کرده و دیگری را ارباب زاده. حال قصه پرده از واقعیتی بر میدارد که هم برایشخصیت هاو هم برای خواننده نا معلوم بوده است. حسن در واقع محصول همخوابگی ارباب با زن نوکرش است و این بدان معناست که امیر و حسن برادر اند. حسن به خشم و خصم طالبان مرده است و امیر برای نجات فرزند او، به کابل آمده است. نویسنده هیچگاه دوره حکومت طالبان را از نزدیک درک نکرده است و همچون یک شهروند بیگانه اخبار کشورش را تنها از رسانه های عمومی دنبال کرده است و در خوش بینانه ترین حالت از زبان هم وطنانی که اخبار داخل را گوش به گوش برای هم میهنان مقیم خارج نقل میکنند.
همین غیبت، به وضوح در کار عیان است. تصاویر ارائه شده از جنایات طالبان آن قدر سطحی و کلی است که بیشتر به کار گزارش های رادیویی و تلوزیونی میآید تا برگه های رمانی که در صفحات اولین آن قدر خوب نگاشته شده است که با خود حال و هوای کودکی و روزگار آن روزهای کابل را همراه دارد.
اما جالب ترین و عجیب ترین بخش کتاب، چاره جویی امیر است برای نجات دادن برادر زاده اش. وی برای رهایی از مشکلات پیاپی زندگی به ریسمان مذهب چنگ میزند. آن هم از نوع اسلامی اش. وی به درگاه پروردگار روی می آورد و برای رهیدن از دام بلا نذر میکند. نذر می کند، که نمازهای یومیه اش را به جای آورد، روزه بگیرد و ذکات دهد. و این در حالی است که او به شدت از طالبان شاکی است. آنها که تنها فرق اعتقادی شان با او، تفاوت دریچه نگاهشان به دین است.
این نگاه چندگانه به دین، واقعاً غریب و دنباله دار است. و جز فرهنگ تلفیقی ویران کننده، هیچ سود وبهره ای برای مردم و جامعه ندارد. و جالب است که دامنه گسترده دام، پای روشنفکر و نویسنده و هنرمند را نیز بدان گشوده است. تا جایی که نویسنده حاضر نیست این واقعیت واضح را بپذیرد که سنگسار زنان خیانت کار و قطع کردن دست دزد گرسنه، طعامی دیگر از همان ماعده آسمانی است که در آن نماز و روزه و ذکات نیز فراهم است.
اما در نگاه کلی و خارج از قضاوتها و ضروریت های اجتماعی، رمان بادبادک باز، قصه ای است تاثیر گذار و قوی که خاطره زیستن با شخصیتها، تا مدتها بعد ار اتمام قصه، در روان خواننده باقی می ماند.
تصویر درستی از واقعیت و ثبت بی کم و کاست گوشههایی از زندگی در تابلوهای نقاشی، مشخصه اصلی نقاشی رئال است و رویای جاودانه گوستاو کوربت ؛ در چهارمین شمارهی چهرهنما از دنیای واقعی کوربت گفته ایم و افسانههای اهل کوچه و بازار که با قلم چارلز دیکنز برای همیشه به صفحات تاریخ سنجاق شدهاند. از هفتتیرهای چوبی شاپور قریب یاد کردهایم و روزگار خوش سینمای ایران در آن دوران؛ اینها هست و نگاهی اجمالی به قلم و شیوهی داستان نویسی اصغر الهی هم … شرح آنچه ذکرش رفت و بیشتر از این را در ادامه از پی بگیرید…
صورتگر واقعیات زندگی…
دهم ژوئن سالروز تولد گوستاو کوربت نقاش شهیر فرانسویست. هنرمندی که گرچه خود را از همهی مکاتب رها می دانست، اما به واقع بنیان گذار نهضت رئالیست در قرن نوزدهم و نقاشی فرانسه شد.
او با برپا کردن نگار خانه ای خصوصی و به نمایش گذاشتن آثار خلاقانه اش، “مانیفست واقع گرایی” خود را عرضه کرد. آثاری که با گذر از فضای رمانتیسم حاکم بر هنر آن زمان، جهان را همان گونه که هست به تصویر می کشیدند، بی هیچ اغراق و اغماضی.
کوربت اعتقاد داشت، وظیفه ی یک نقاش پیروی از حقیقت و وفادار ماندن نسبت به پرده ی نقاشی ست از همین رو هرگز به سوژه های خیالی و نقوش اساطیری و مذهبی نپرداخت و به جای آن بیشتر موضوعاتی چون طبیعت، دریا، زنان برهنه، طبیعت بی جان و پرتره را نقش زد.
تابلوی ” ریسنده ی خفته” یکی از آثار برجسته ی این هنرمند است. تابلویی که نه یک زن اسطوره ای و نه یک بانوی اشرافی که دخترکی معمولی را ترسیم کرده است. دخترکی محاط در رنگهای سبز و محو در فضایی تیره و در عین حال آرامش بخش. این تابلو نظیر دیگر آثار کوبرت نمایشی غریب از تضادهای زندگی را به دست می دهد چنان که شادابی گلهای ریز لباس دخترک و بیداری چرخ ریسندگی با رخوت گلهای پژمرده ی روی میز و خواب دخترک، تقابلی امید بخش و دوست داشتنی را خلق کرده اند.
راوی بهانههای سادهی دلخوشی
پنج سال از مرگ دکتر “اصغر الهی” نویسنده ی ایرانی می گذرد. نویسنده ای که با واژگانش راوی روان پرالتهاب و رسوا کننده ی حقیقت دلخوشی های کوچک آدمی بود، واژگانی که در دیباچه ی رمان “سالمرگی” اش، عصاره ی تمام و کمال حکایت سرگشتگی بشر را روایت می کرد، حیرانی های بی انتهایی که به گواه قلم الهی، پیوندشان با اسطوره ها نشان از ازلی بودن و تداوم بی وقفه شان خبر از ابدی بودنشان می دهد.
“در واگویه ی خاطره های مه آلود و خاکستری، به دنیا آمدم. بالیدم. بزرگ شدم. ساقه ترد گیاهی در گذار آب های وحشت. به دریا نپیوستم. چون قطره آبی زلال به خاک برگشتم. به زهدان مادری که از آن به دنیا آمده بودم. به هیئت انسان نخستینی. در تردید زیستن و ماندن.”
الهی در رمان “سالمرگی” به مدد راویان متعدد و در هم تنیده، پرتره های گوناگون مرگ را از سکته، خودکشی و شهادت گرفته تا سقط جنین و قتل به تصویر می کشد، او به روان پر رمز و راز شخصیتهای داستانش نفوذ می کند و درکسوت یک روانپزشک – نویسنده به کاوش لایه های درونی و هویتی آنان می پردازد و نه تنها چرایی که چگونگی زیستن را به چالش می کشد. آدم های “سالمرگی” به رغم تفاوتهای بنیادینشان با یکدیگر در پیوند با اسطوره، گناه و تاوان مشابهند و دغدغه ی مشترکشان درانتخاب میان زیستن و مرگ آنها را به هم نزدیک می کند. الهی از شهادت “سیاوش ” گونه ای روایت می کند که تحقق رویای پایداری و استمرار دو خانواده را نا ممکن می سازد، مرگی که شاید به تقاص گناه تردامنی مادر، بدعهدی پدربزرگ در ادای نذر یا بیرحمی “آقاجان” در حق همسرانش رخ داده است. در این میان “لیلا” ی سرراهی دلخوشی ساختگی و موقتی ست که گرچه ریشه هایش سست و بی رمق اند، اما بهانه ی دروغین ماندن می شود و کورسوی امید، برای ادامه ی زندگی؛ ازسوی دیگر مادربزرگ همیشه زنده، خبر از سنت و گذشته ای می دهد که حضور مدام خود را در ذهن آدمی مکرر می کند.
رمان سالمرگی با شیوه ی روایت غیر خطی و معما گونه اش که نشان از اندوه های گوناگون و تزلزل موقعیت شخصیتهای آن دارد، بازتاب واقعیت ذهن پریشان و سرگشته نسلهایی ست که پی در پی با دلشوره ای مدام زوال آرمانهایشان را نظاره گر بوده اند:
“در خیالات بودم. انگار همین دیروز بود. نشسته بودم کنار جوی آب. آب جوی جم نمی خورد. لایه ای از خاک و خاشاک روی آن بود. قورباغه ای از کنار دستم پرید. ترسیدم. داشتم برای خودم از گل و شن خانه می ساختم، خانه ای دو طبقه. دو اتاق تو در تو، با ایوانی نرده کشی شده با چوب و زنی در آن. آن زن تو بودی، ایستاده بودی پشت پنجره ای.”
بزرگترین «نه» به دنیای غرقهی سرعت…
پنجم ژوئن امسال مصادف است با پنج ساله شدن خاموشی “ری داگلاس بردبری” نویسنده ی نام آشنای آمریکایی و خالق رمانهای شناخته شده ای چون “فارنهایت ۴۵۱” و “حکایت های مریخ”.
این نویسنده ی صاحب نام که از اوایل سال های دهه ی ۱۹۴۰ میلادی، با انتشار داستان های کوتاهش در نشریاتی چون” قصههای خارقالعاده”، “داستانهای شگفتانگیز” و ” داستانهای علمی مبهوت کننده” قدم به عرصه ی نویسندگی گذاشت، تا پایان عمرش، صدها رمان، داستان کوتاه، نمایشنامه و سناریوی تلویزیونی و سینمایی نوشت.
شاهکار او “فارنهایت ۴۵۱”، در سال ۱۹۵۳ منتشر شد، این کتاب که برجسته ترین و مشهورترین اثر این نویسنده است ، تنها کتابی ست که خود بردبری آن را علمی تخیلی می داند. از زمان انتشار این کتاب تا کنون بیش از ۱۰ میلیون نسخه از آن در دنیا به فروش رفته است.
فارنهایت ۴۵۱ با نگاهی پیشگویانه، آینده ای را به تصویر می کشد که در آن سردمداران سلطه جو و تمامیت خواه جهلی مطلق را به آدمیان تحمیل کرده اند، در این جامعه خواندن و حتی داشتن کتاب امری ممنوع به شمار می رود، کتابها توسط آتش نشان ها سوزانده می شوند و به جای آن صفحه های تلویزیونی بزرگ بر دیوار منازل و اعتیاد به سریالهای تلویزیونی راه هرگونه آزاداندیشی و رسیدن به بلوغ فکری را سد می کنند. در این میان گروهی هستند که این اختناق و اسارت اندیشه را تاب نمی آورند و ذهنشان را مبدل به گنجینه ی مکتوبات ماندگار و تاریخی بشر می سازند.
یادی از خالق آرزوهای بزرگ…
نهم ماه ژوئن به نقل شرح حال نویسان، روز در گذشت “چارلز دیکنز” زبده ترین رمان نویس انگلیسی عصر ویکتوریا و از تاثیر گذارترین نویسندگان قرن نوزدهم است.
دیکنز که ابتدا حرفه ی روزنامه نگاری را پیش گرفته و نام خود را به عنوان یک فعال اجتماعی تثبیت کرده بود، با نگارش رمان هایش فعالیت های اجتماعی خود را شکلی دیگر بخشید، او رمان نویسی بود که با خلق شخصیتهایی ماندگار، مرزهای زمانی و مکانی را در نوردید و خود را با فرهنگ مردم جهان عجین کرد. تا جایی که امروز نام هایی چون “الیور تویست”، “سکروچ”، “دیوید کاپرفیلد” و ” خانم هاویشام” به نمادهایی بدل شده اند که گاه در میان مکالمات روزمره بار وصفی به خود می گیرند. دیکنز در داستان هایش بیش از همه به طبقه ی فرودست جامعه توجه داشت، نگاهی اجتماعی که در حقیقت فقر و تهی دستی قشر پایین اجتماع در دوره ی ویکتوریا را آشکار می ساخت.
رمان “خانه ی قانون زده” یکی از آثار مطرح دیکنز است و داستانی از زندگی غم انگیز طبقه ی کارگر فقیر در انگلستان. دیکنز در این کتاب مسایل اجتماعی و سیاسی را در قالب نقشه ای داستانی بیان می کند. او در سراسر داستان دستگاه فاسد قضایی را با لحنی طنز آلود به چالش می کشد و از پرونده های بی انتهایی می گوید که هیچ گاه به نتیجه نمی رسند و صاحبانشان در طی حیات خود موفق نمی شوند داد خویش را بستانند و به این شکل است که جمع وسیعی از وکلا از این طریق برای خود مکنت و مقام تحصیل کرده اند و همه ی شخصیت های داستان را در خود احاطه کرده اند :
” کودکان بیشماری دیده به جهان گشوده و سالخوردگان بسیاری از جهان رفتهاند، عدهای بیآنکه خود بدانند دیوانه وار خویشتن را در گیر آن یافتهاند. خانوادههای بیشمار از این دعوا کینه بسیار به ارث بردهاند.”
دیکنز صحنه ی عدالتخانه را فرورفته در گل و مه توصیف می کند تا همان نکبتی که زندگی مردم را به تباهی کشانده را به خواننده القا کند، رمان با همین تصاویر آغاز می شود و همه چیز از رودخانه، چمن، بندر و شهر را احاطه شده درمهی غلیظ به تصویر می کشد و از فضای رعب آور و آمیخته به مرگی سخن می گوید که مردم را به تعلیق و سردرگمی کشانده است: “یعنی میتوانم به آن لحظات بحرانی اشاره کنم که طی آن گردنبند با حلقهای سوزان یا اشعه فروزانی را در فضای تار میدیدم که خود مهرهای از مهرههای آن بودم و تنها آرزویم این بود که از بقیه جدا شوم، و از اینکه جزیی از این شیء مخوف بودم رنج وصفناپذیری میبردم”
سینماگر روزهای خوش سینما
پنج سال سال پیش چنین روزهایی با خبر در گذشت “شاپور قریب” همراه شد، کارگردان پیش کسوتی که نامش با فیلم هایی خاطره انگیز و به یاد ماندنی روزهای خوب سینمای ایران عجین شده است.
قریب که پیش و بیش از هرچیز خود را قصه نویس می خواند، نگاهی عمیق و خاص به سینمای کودک و نوجوان داشت، همین نگرش بود که موجب شد تا وی یکی از برجسته ترین آثار سینمای ایران با عنوان “هفت تیرهای چوبی” را در این زمینه خلق کند. این فیلم که نمونه ی دگرگونه ای از سینمای کودک بود، مورد تحسین منتقدان داخلی و خارجی گرفت و جایزه ی جشنواره ی مصر ، سوئد و جایزه ی طلایی شیکاگو را نصیب خود ساخت. در هفت تیر های چوبی “عبدالله یاقوتی” و “حسن حاجیان” نقش آفرینی می کردند و موسیقی متن این فیلم اثر” اسفندیار منفردزاده” است.
از دیگر آثار مطرح این کارگردان می توان به فیلم “ممل آمریکایی” اشاره کرد، این فیلم که دومین همکاری مشترک”گوگوش” و “بهروز وثوقی” بود، در نوروز ۱۳۵۳ اکران شد وعنوان پر فروش ترین فیلم سال را از آن خود ساخت. در این فیلم، آمریکا و رویای مهاجرت به آن را مورد نقد قرار می گیرد و از “ممل آمریکایی” ها یی سخن به میان می آد که فریب دروغ های “حسن پپه” ها را خورده اند. ترانههای معروف “شب شیشه ای” و “دریایی” نیز اولین بار در این هم این فیلم اجرا شدند . شاپور قریب پس از آن فیلم “مرد شرقی، زن فرنگی” را با همین مضمون ساخت که از اقبال فیلم نخست برخوردار نشد.
وی پس از انقلاب مدتی در کانون پروش فکری کودکان و نوجوانان با سمت مشاور رئیس مشغول به کار بود و در هیات تصویب فیلمنامهها فعالیت داشت.اما پس از چندسال اشتغال در این جایگاه به دلیل اختلافات از سمت خود استعفا کرد .
او سپس در سال ۱۳۶۵ فیلم “بگذار زندگی کنم” با بازی “مهدی هاشمی” و “افسانه بایگان”، را کارگردانی کرد، فیلم که از دغدغه های پس از طلاق می گفت از بخت خوبی در گیشه برخوردار شد و بنا به گفته ی کارگردان سرمایه گذار را با سود قابل ملاحظه ای مواجه کرد، حال آنکه خود وی پس از فیلم “سایه های غم ” ( ۱۳۶۶) – که یکی دیگر از فیلم های پرفروش بعد از انقلاب به شمار می رود – ناچار به ساختن فیلم هایی برای گذران زندگی و پرداخت کرایه ی خانه اش شد.
فیلم “ملاقات” آخرین ساخته ی این سینماگر ایرانی ست که در سه اپیزود و به تهیه کنندگی “عباس رافعی” ساخته شده است و شاپور قریب در این فیلم کارگردانی اپیزود ” ایستگاه آخر” را برعهده داشت، اپیزودی که هنوز به نمایش عمومی در نیامده است.
بازارچهی کتاب این هفتهی ما سرکیست به پیشخوان کتابفروشیهای گوشهگوشهی جهان کتاب. عناوین برگزیدهی ما در این گذر و نظر اینهاست:
صد سال دگر: دفتری از اشعار منتشرنشده نیما یوشیج
نویسنده: نیما یوشیج
مصحح: دکتر سعید رضوانی و دکتر مهدی علیائیمقدم
ناشر: فرهنگستان زبان و ادب فارسی
قیمت: ۳۰۰۰۰ تومان
تعداد صفحات: ۲۶۴صفحه
کتاب «صد سال دگر» دفتری از اشعار منتشرنشده نیما یوشیج با تصحیح سعید رضوانی و مهدی علیائیمقدم از سوی انتشارات فرهنگستان زبان و ادب فارسی منتشر شد.
فرهنگستان زبان و ادب فارسی در دهه ۱۳۷۰ مجموعهای از اسناد متعلق به نیما یوشیج را از فرزند وی، شراگیم یوشیج، خریداری کرد. این اسناد از آن زمان در بایگانی کتابخانه این فرهنگستان نگهداری میشد تا اینکه از سال ۱۳۹۳ طرح بررسی و انتشار این دستنوشتهها در دستور کار گروه ادبیات معاصر فرهنگستان زبان و ادب فارسی قرار گرفت. این کار با تهیه تصاویر دیجیتال از اسناد و دستهبندی موضوعی آنها آغاز شد، اما درهمریختگی و آشفتگی اسناد، از سویی، و کیفیت نامطلوب تحریر آنها، از سوی دیگر، موجب شد که تدوین و تنظیم آنها وقتگیر باشد.
دستنوشتهها که محتوای اغلب آنها تاکنون منتشر نشده، علاوه بر شعر مشتمل است بر داستان و نمایشنامه، همچنین تأملاتی در باب هنر و ادبیات، خاطرهنگاریها و یادداشتهای مربوط به زندگی روزمره نیما. پس از تفکیک موضوعی اسناد نوبت به استنساخ مطالب رسید و طبعاً استنساخ اشعار منتشرنشده در اولویت قرار گرفت.
اشعاری که در این مجموعه گرد آمده است در قالبهای کلاسیک، نوقدمایی (چارپاره و صورتهای گوناگون آن)، و قالب مشهور به نیمایی است. در اشعار این دفتر انواع آزمایشهای نیما در وزن و قافیه و سایر عناصر صوری دیده میشود، کمااینکه مضامین شعرها نیز گوناگون و متفاوت است و همان تنوع محتواییای که پیشتر در اشعار او دیده میشد در اینجا نیز به چشم میخورد. جنگ و فقر و استبداد و عشق و طبیعت از جمله این مضامین هستند. در عین حال، مسائل ساده زندگی روزمره نیز الهامبخش وی در سرودن بخشی از شعرها بوده است.
این کتاب، یکی از دو رمان معروف الکساندر همن نویسنده بوسنی تبار آمریکایی است. او متولد سال ۱۹۶۴ است و نام رمان «مردی از ناکجا» یش از ترانهای از گروه موسیقی بیتلز گرفته شده است.
رمان پیش رو درباره زندگی مردی به نام یوزف پرونک است که زندگی اش توسط چند راوی، راویت میشود؛ از دوران کودکی آرامش در سارایوو تا سالهای دانشجوییاش که همزمان با ناآرامیهای کی یف و بحران سیاسی اوکراین میشود. به علاوه سرگردانیهای یوزف برای پیدا کردن هویتی جدید در آمریکا و شیکاگو از دیگر قصههای این رمان است که توسط یکی از راویها، روایت میشود.
این رمان ۷ فصل دارد که عناوینشان به ترتیب عبارت است از: عید فِصَح (شیکاگو، ۱۸ آوریل ۱۹۹۴)، دیروز (سارایوو، ۱۰ سپتامبر ۱۹۶۷ _ ۲۴ ژانویه ۱۹۹۲)، سرزمین پدری (کی یف، اوت ۱۹۹۱)، ترجمه یوزف پرونک (سارایوو، دسامبر ۱۹۹۵)، خواب عمیق (شیکاگو، ۱ سپتامبر/ ۱۵ اکتبر ۱۹۹۵)، سربازها از راه میرسند (شیکاگو، آوریل ۱۹۹۷ _ مارس ۱۹۹۸)، مردی از ناکجا (کی یف، سپتامبر ۱۹۰۰ _ شانگهای، اوت ۲۰۰۰)
در قسمتی از این رمان میخوانیم:
تیر آخر زمانی زده شد که پرونک ترانهای آورد که خودش نوشته بود. صورتش از خجالت بد جور قرمز شده بود و تارهای صوتیاش ضجهای مینواخت که پرونک تمام تلاشش را میکرد آن را جای زمزمه ای احساسی قالب کند. با گیتارش که کوک درست و حسابی نداشت، ناشیانه زد و خواند: «اگر اسمش را بلدی، بهش بگو که عاشقشم… اگر اسمش را بلدی، بهش بگو که فراموشش نمیکنم…» رسیده بود به وسطهای آهنگی که تقدیم شده بود به عشق جاودانی هنوز ندیدهاش که رینگو زد زیر خنده. پرونک دست از خواندن برداشت، خون به گوشهاش دوید و لحظهای فکر کرد گیتارش را بکوبد به صورت رینگو. رینگو گفت خیلی مسخره است. اول اینکه چرا باید آهنگ به انگلیسی باشد _ انگلیسی که زبان مادری آنها نبود. دوم اینکه این «تو» اصلا کیست؟ و اگر پرونک اسم دختره را نمیداند، آیا میشناسدش؟ آیا این «تو» دختره را میشناسد؟ اصلا کسی هست که اسم دختره را بداند؟ رینگو موجی از سوالهای تخصصی و سفسطهگرایانه پرسیده بود و بقیه شاهد بودند که چطور عشق جاودانی پرونک به چیزی پوچ و الکی بدل شد.
«فرار از کتابخانه آقای لمونچلو» یک رمان فانتزی و ماجراجویانه است و داستان پسری به نام «کایل» را روایت میکند که متوجه میشود مشهوترین بازیساز جهان، کتابخانه جدیدی در شهرشان ساخته و قرار است از چند نفری دعوت کند تا یک شب کامل را در کتابخانهاش بگذرانند؛ به همین خاطر تصمیم میگیرد هر طوری شده یکی از آن چند نفر باشد.
اما برخلاف تصور او، قسمت سخت ماجرا وارد شدن به کتابخانه نیست بلکه خارج شدن از آن است. برای بیرون رفتن از کتابخانه یک راه مخفی وجود دارد و بچهها باید با استفاده از سرنخهای موجود در کتابها این راه مخفی را کشف کنند و اینجا دیگر، خوش شانس بودن کافی نیست…»
رمان نوجوان «فرار از کتابخانه آقای لمونچلو» یکی از پرفروشهای نیویورک تایمز است و تاکنون جوایز مهمی از جمله ماگنولیا و گرند کانیون را از آن خود کرده است.
«کنار دریا» روایت مادری تنهاست که دو پسر خود، کوین و استانلی را در زمان مدرسه برای سفر به کنار دریا میبرد. سفر با آخرین اتوبوس شب در هوای بارانی آغاز میشود. هتل کهنه، اتاقهای بیش از حد کوچک، بیپولی و هوای بارانی همگی خبر از آن میدهند که اتفاق خوبی در انتظار این زن و بچههایش نیست…
روزنامه ایندیپندنت درباره این رمان مینویسد: «این رمان کوتاه به تراژدیهای کلاسیک شباهت دارد. داستان در بازه زمانی کوتاهی رخ میدهد و به خواننده این حس را منتقل میکند که وقوع حوادث توصیفشده در داستان، اجتنابناپذیر است. داستان، نفسگیر و دردناک است؛ با وجود این وقتی به صفحه آخر میرسیم اندوهگین نیستیم؛ بلکه از توانایی نویسنده در به همدردی واداشتن خواننده، به وجد آمدهایم.»
ورونیک اولمی، رمان کنار دریا را از خبر کوتاهی الهام گرفت که در روزنامه خوانده بود. این رمان در سال ۲۰۰۲ برنده جایزه آلن فورنیه شد. به علاوه، همان سال از پرفروشترین کتابها در فرانسه و آلمان بود و به پانزده زبان ترجمه شد. در سال ۲۰۰۷ نیز برداشتی از آن در قالب مونولوگ، در لندن روی صحنه رفت. نشر چترنگ از همین نویسنده، رمان «دوست داشتم تو باشی» را نیز با ترجمه اصغر نوری در نوبت چاپ دارد.
“کفن امام پاره شد. منظره بدن امام در این حالت واقعاً جلوه ماندگاری ثبت کرد. تلاش مردم برای رساندن دست خود به تابوت امام، مشکلآفرین شد. در حدی که کفن امام پاره شد و در رسانهها منظره بدن امام در این حالت! واقعاً جلوه ماندگاری ثبت کرد “
هاشمیرفسنجانی کارنامه و خاطرات سال ۱۳۶۸
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در میدانِ فاطمیی تهران، پشتِ فرمانِ تاکسی، منتظر مسافر بودم. چند ماهی بود از حبس خلاصی یافته. هیچجا به من کاری وا نمینهادند. بیپولی بود و غمِ نان. آبدارچی هم که میخواستم بشوم سوءسابقه میخواستند و من سابقهدار شده بودم.
دو مسافر تهِ تاکسی نشسته بودند. سه مسافر کم داشتم تا راهی بازار شوم. رادیو از صبح قرآن پخش میکرد. دل تو دلام نبود. شنیدنِ خبرِ مرگِ هیچکس برایم دلپذیر نبوده است، اما دروغ نگویم. این بار فرق داشت. نه خوشحال بودم نه غمگین. دلآشوبه داشتم. ۱۲ خردادماه از طریقِ رادیو تلویزیون از مردم خواسته شد که برای امام دعا کنند. بعدتر مشخص شد که خمینی ۱۳ خرداد تمام شده بود. محمد حیاتی، گویندهی پُرسابقهی رادیو ایران با صدای بغضآلود خبر را خواند: انالله و اناالیه راجعون. روح بزرگ خدا به ملکوتِ اعلی پیوست.
دو مسافر را از ماشین پیاده کردم: تعطیل است، کار نمیکنم. چنان با خشونت گفتم که مسافرین بدونِ هیچ اما و اگر از ماشین پیاده شدند. به سرعتت به طرفِ یکی از فرعیهای خیابان فاطمی، راندم. پس از گذشتِ آنهمه سال هنوز از خود میپرسم چرا به آن سمت راندم. این خیابان آخرین زیستگاهِ علی محبی بود که قلباش به فرمانِ خمینی از حرکت باز ایستاد. میخواستم زنگِ در خانهی علی را به صدا درآورم، او را از خواب بیدار کنم و مژدهگانیام را بگیرم. به منزل علی رسیدم. توقف کردم. از علی هیچ خبری نبود. میدانستم اینجا نیست. دفنگاهش گورستانی است در اهواز و او آرام زیرِ نخلی که بدان عشق میورزید خفته است.
جمعه ۱۲ خرداد: بغض گلویم را فشرد در نماز جمعه پیام ایشان را به صورت لطیفی گفتم که هم مردم متوجه شوند و دعا کنند و هم باعث انفجار نشود. با احمد آقا در باره رهبری و مسائل بازنگری قانون اساسی صحبت شد. قرار شد در اتمام کار تسریع نماییم.(۱)
شنبه ۱۳ خرداد: ساعت سه بعدازظهر احمد آقا تلفنی اطلاع داد که حال امام وخیم شده و خواست با سایر رؤسای قوا سریعاً به جماران برویم. امام به زحمت نفس میکشیدند. فقط یکبار چشم باز کردند و بستند و این آخرین نگاهشان بود. با تلفن اعضای مجلس خبرگان را احضار کردیم که تا فردا صبح خودشان را به تهران برسانند. قرار شد اعلان فوت را به پسفردا موکول کنیم یعنی پس از انتخاب رهبر(۲)
میلیونها نفر در مراسمی غیردولتی به استقبالاش رفتند و نه به همان تعداد که جمعیتی میلیونی در رفتنش سیاه پوشیده و گریبان چاک دادند و بیقلبترین موجودی که نمادِ بیمعرفتی و بیعاطفگیی مطلق در تاریخ ایران بود را به تاریخ شانزدهم خرداد به خاک سرد سپردند. او که از آغاز و در پشتبامکشیهای آن بهمن یخزده و انسانکش، ندا سر داد: اینها از بشر خارجاند[…] و مجرم نیاز به وکیل ندارد.
هم او که با جوشاندهی مذهب و شمشیر خرافات گردن خردورزی نهیف ایرانی را از بدن جدا کرد و فرهنگ و سیاست ایران را یکسر به پلیدی کشاند، آنسان که رهایی از میراثاش به آرزوی ۳۹ سالهی انسان ایرانی بدل شده است. انسانزدایی را به واسطهی مذهب بر روان زخمخوردهی تکتک ایرانیها آوار کرد، او برخلاف نظر داستایوفسکی که از زبان راسکولنیکوف در جنایت و مکافات بیان کرد “انسان نمیتواند به کلی بدون ترحم زندگی کند” در تمامی هستیاش بیترحم عمل کرد و زیست.
شاخص اصلی و سپهسالار ارتجاع در تاریخ ایران بود. میراثاش سایهای است که هنوز آسمان سرزمین پرآفتابمان را کدر نگاه داشته. برای او همهچیز در حفظ نظام خلاصه میشد و بس. “برای حفظ نظام نماز، روزه و حج را میتوان تعطیل کرد.” و “دروغگویی، شرب خمر، جاسوسی و ترک نماز” را مجاز شمرد.
اشکال از او نبود که اینهمه را در کتاب ولایت فقیه در سال ۱۳۴۸ نوشته و گفته بود. کتاب را از زیر دشکچهاش و درخت سیب نوفللاشاتو بیرون کشید و آنرا درسنامهی انقلاب کرد. چرا که غیاب دیگران چنان حضوری به وی بخشید که هیچ راهی به غیر از خود باقی نگذاشت. ظهور خمینی باخت مدرنیته و روشنفکری ایران بود. ماهزدهگان را چه تقصیر، آنجا که بخشی از روشنفکری جامعه دراز به دراز رو به قبله شدند، نَصرُمنالله گویان به دنبالِ امام افتادند و بر پُشتِ بامها، فریادِ اللهاکبر سر دادند. خمینی ولایت فقیهاش را نوشته بود گیریم مدتی کوتاه که زیر درخت سیب خودش را خنک میکرد و تسبیح میچرخاند زیر تشکچهاش پنهان کرد و خاک بر رویش ریخت تا دیده نشود. قرار بود بهشت را از آسمان بر زمین کشد. جهنمی ساخت که زنگ تفریحش دوش گرفتن با آب دویست درجه شد. به تقریب اکثریت نزدیک به مطلقِ گرایشهای عمومی جامعهی روز ایرانی حمایتش کردند. لیبرالها و ملیمذهبیها به پابوسش رفته و کلاه از سربرداشتند و بر دستانش بوسه زدند، چرا که در سیمای آقا نماد یک انسان دموکرات مشاهده کردند. برای روحانیون از طالقانی و منتظری تا دیگران مفهومی معادلِ تقوا داشت. بخشی از چپ آن روزگاران وی را نماد عدالت اجتماعی انگاشت، هم از اینرو میخواستند با “آقا” و از طریق راه رشد غیرسرمایهداری به سوسیالیسم برسند!
جامعهی ایرانی غافل از آنکه وقتی چیزی را بر میگزیند به گونهای شگرف اندیشههای وی را تکثیر و باطنی میکند. با شعار “الله اکبر. خمینی رهبر” همصدایی کرد و تاسفآور آنکه بخش بزرگ روشنفکریی ایران در برآمد انقلاب ایران بر خواستههایش لباس نپوشاند بلکه عریان و قوزکرده با صدای غالب همآوایی کرد. همه چیز مستحیل شده بود در خمینی. آنقدر “آقا” بزرگ شد که مقاومت در برابرش به ناممکنها پیوست. و اینگونه بود که بخش مهمی از مرشدانِ سیاسی ایران -تا امروز- از پی مستی تودهها هر تباهی را پیروزی خوانده و مدام از هراس دور افتادن از مردم از خود دور افتاده و با خویشتن خویش وداع میکنند.
سادهترین نوعِ مرگ برایش رقم خورد. حقاش این نبود. او شوکران را به نوشداروی جامعه بدل کرد؛ ایران را تا حدِ رذالتِ خود پایین کشید.. حقاش نبود به این سادهگی برود. یادِ همهی همسفرانام در راهروی مرگ برایم زنده میشود. صدای نیری و پورمحمدی و رئیسی و قاضی مقیسه از پشت دیوارهای گوهر به گوش میرسد: ببریدش چپ.
سیف رییس کل بانک مرکزی با اشاره به اینکه اصلاحات در جهت کاهش نرخ سود بانکی آغاز شده است، گفت: تک نرخی کردن ارز جزو برنامههای بانک مرکزی است و به احتمال زیاد تا پایان امسال انجام خواهد شد. وی با تاکید بر انجام برخی اصلاحات در نظام بانکی برای کاهش نرخ سود، گفت: اصلاحات لازم آغاز شده و نتایج خوبی نیز حاصل شده است. او در مورد بورس ارز گفت که می تواند شامل دو حوزه فروش فیزیکی ارز و نیز بورس مشتقات ارزی باشد. راه اندازی بورس مشتقات ارزی در شورای عالی بورس به تصویب رسیده است و در اولین فرصت می توان آن را راه اندازی کرد. سیف در درباره نرخ رشد اقتصادی سال ۹۵ توضیح داد: رشد اقتصادی برای ۹ ماهه سال گذشته ۱۱.۶ درصد اعلام شده اما پیش بینی ما مبنی بر این است که این نرخ برای کل سال ۹۵ بالای ۱۰ درصد و رشد دو رقمی است. درباره پیش بینی رشد اقتصادی در سال ۹۶ گفت: از آنجا که نرخ رشد گذشته متاثر از بخش نفت بود، انتظار این است که امسال در این بخش محدودیت هایی خواهیم داشت؛ اما رشد سایر بخش های اقتصادی بویژه صنعت متحول شده است. وی ادامه داد: بر همین اساس طبق پیش بینیها، رشد اقتصادی سال جاری بیش از ۶ درصد باشد ولی اجازه دهید که به مرور و با ارزیابی بخشهای مختلف اقتصادی در این زمینه اطلاع رسانی شود و با اشاره به اینکه یکی از کارها برای کاهش منطقی نرخ سود، متناسب بودن آن با نرخ تورم است، افزود: وقتی امروز تورم در کشور تک رقمی است، نرخ سود هم باید رقمی در محدوده آن باشد و تفاوت یک تا دو درصدی قابل قبول است. سیف با اشاره به اینکه شکل گیری موسسات غیرمجاز مربوط به گذشته است، گفت: شکل گیری این موسسات باعث بی نظمی در نظام پولی کشور و برخی سوء استفاده ها، شده است که خوشبختانه با همکاری مراجع قضایی، وضعیت سپرده گذاران فرشتگان در حال تعیین تکلیف است و گفت که کار تعیین تکلیف سپرده گذاران آغاز شده و اکنون حساب های ۱۰۰ و ۲۰۰ میلیون ریالی در دستور کار است و به تدریج ارقام بزرگتر در نوبت قرار می گیرد.
آخرین وضعیت صادرات خدمات فنی و مهندسی
طبق آمارهای ارائه شده در سال گذشته در حوزه صادرات خدمات فنی و مهندسی ۸۷ درصد از هدفگذاری تعیین شده محقق شده و در حوزه فناوری اطلاعات صادرات ۶۵ درصد اهداف از پیش تعیین شده بوده است. طبق آمارهایی که سایت سازمان توسعه تجارت منتشر کرده صادرات خدمات در حوزه گردشگری نیز معادل ۶۹ درصد از هدفگذاری صورت گرفته برای سال بوده که البته با این وجود نرخ رشد این بخش در قیاس با سال ۱۳۹۴ از رشدی ۱۱ درصدی حکایت میکند. طبق این گزارش در سال ۱۳۹۵ برنامهریزیهای صورت گرفته در حوزه خدمات فنی و مهندسی به گونهای بود که برای آن چشماندازی ۲۵۰۰ میلیون دلاری در نظر گرفته شده بود اما در نهایت تا پایان سال در این حوزه ۲۱۸۷ میلیون دلار از برنامهریزیها محقق شد که این رقم در قیاس با سال ۱۳۹۴ معادل سه درصد کاهش را نشان میدهد. در حوزه فناوری اطلاعات نیز برای این مدت ۲۷۵ میلیون دلار صادرات خدمات در نظر گرفته شده بود که از این میان ۱۸۰ میلیون دلار محقق شد و بدین ترتیب عملکرد سال ۱۳۹۵ در قیاس با ۳۲۰ میلیون دلار صادرات سال ۱۳۹۴ کاهشی ۴۴ درصدی پیدا کرد. در حوزه گردشگری ۱۲۰۰۰ میلیون دلار برای سال ۱۳۹۵ پیشبینی شده بود که در نهایت از این میان تنها حدود ۸۳۲۰ میلیون دلار عملیاتی شده و ۶۹ درصد اهداف تعیین شده حوزه محقق شد. البته این رقم در قیاس با عملکرد ۷۵۰۰ میلیون دلاری این حوزه در سال ۱۳۹۴ رشدی ۱۱ درصدی را تجربه کرد. همچنین در حوزه ترانزیت در بخشهای هوایی، دریایی، جادهای و ریلی در مجموع ۴۰۰۰ میلیون دلار در برنامه سالیانه پیشبینی شده بود که از این میان ۲۵۹۳ میلیون دلار آن عملیاتی شده و ۶۵ درصد برنامهریزی موجود در این بخش محقق شد، با این وجود در بخش ترانزیت نسبت به سال ۱۳۹۴ معادل ۲۳ درصد کاهش وجود داشته است. بدین ترتیب در مجموع در بخش صادرات خدمات به طور کلی در سال گذشته ۱۳ هزار و ۲۸۰ میلیون دلار خدمات صادر شد که البته برای این بخش چشماندازی ۱۸ هزار و ۷۷۵ میلیون دلاری در نظر گرفته شده بود که در نهایت ۷۱ درصد آن محقق شد. همچنین طی این مدت در قیاس با مدت مشابه سال ۱۳۹۴ رقمی معادل ۱.۳ درصد کاهش در عملکرد وجود داشته است.
سهم ۲ درصدی ایران از تولید خودرو جهان
وزارت صنعت اخیرا ویرایش دوم «برنامه راهبردی وزارت صنعت، معدن و تجارت» را منتشر کرد که در آن راهبردهای این وزارتخانه برای توسعه بخش صنعت کشور پیشبینی شده است. بخشی از برنامه راهبردی این وزارتخانه در حوزه صنایع مربوط به «برنامه راهبردی صنعت خودرو» است. براساس این اطلاعات، ایران با دارا بودن جمعیتی در حدود یک درصد جمعیت جهان سهم دو درصدی از تولید خودرو در جهان را دارد. ایران در سال ۱۳۹۰ با تولید بیش از یک میلیون و ۶۰۰ هزار دستگاه رکورد تولید خودرو را شکست و به رتبه سیزدهمین تولید کننده بزرگ خودرو در جهان دست یافت. البته در سالهای بعد از آن با کاهش تولید این جایگاه از دست رفت به گونهای که در سال ۱۳۹۲ تولید خودرو با افت شدید به حدود ۷۵۰ هزار دستگاه کاهش یافت. با این حال از سال ۱۳۹۳ با مدیریت دولت یازدهم روند تولید خودرو در کشور مجددا صعودی شده و سال به سال افزایش یافت. برای سال جاری نیز رشد ۲۵ درصدی تولید خودرو پیشبینی شده است.
تمایل اینپکس برای بازگشت به میدان نفتی آزادگان
شرکت اینپکس بزرگترین شرکت اکتشاف و تولید ژاپن، به دنبال شرکت در مناقصه توسعه میدان نفتی آزادگان ایران است که قبلا به دلیل تحریمها در سال ۲۰۱۰ از این پروژه خارج شده بود. به نقل از یک سخنگوی اینپکس این شرکت در حال جمعآوری اطلاعات و انجام به روز رسانیهای لازم است و به محض اینکه این مناقصه منتشر شده و شرایط و مفاد مربوط به مناقصه و قراردادهای نفتی روشن شوند، پاسخ خود را بررسی خواهد کرد.اینپکس در سال ۲۰۱۴ با شرکت ملی نفت ایران و شرکت بازرگانی نفت ایران برای عملیاتهای توسعه و ارزیابی یکپارچه میدان آزادگان توافق کرد که تحت این توافق، اینپکس ۷۵ درصد سهم کاری داشت؛ اما این شرکت بعدها این سهم را به ۱۰ درصد کاهش داد و در اکتبر سال ۲۰۱۰ اعلام کرد از پروژه توسعه آزادگان خارج میشود.نشریه ژاپن تایمز در ژانویه امسال به نقل از یک مقام بلندپایه ایرانی نوشت: اینپکس برای توسعه میدان نفتی آزادگان مذاکراتی را با شرکت ملی نفت ایران آغاز کرده و کاندیدایی قوی برای این قرارداد است. برآورد میشود آزادگان حداکثر ۴۲ میلیارد بشکه نفت دارد و بزرگترین میدان نفتی ایران محسوب میشود که در حال حاضر کمتر از ۵۰ هزار بشکه در روز تولید دارد و ایران امیدوار است حجم تولید این میدان را بین ۳۰۰ تا ۳۲۰ هزار بشکه در روز افزایش دهد.
صدای پای تورم ۲ رقمی شنیده میشود
وزارت اقتصاد در گزارشی اعلام کرده نرخ تورم که از چندماهپیش، صعودی شده به احتمال فراوان در خرداد ماه سال جاری دوباره دورقمی خواهد شد. نرخ تورم درحالی از چهار ماه قبل روند صعودی را آغاز کرده که آخرین بار در اردیبهشت سال گذشته، ۴/۱۰ درصد بوده و با ادامه روند نرخ سود بالای بانکی برای مدت تقریبی یک سال نرخ تورم در کانالهای زیر ۱۰ درصد قرار گرفت. براساس اعلام بانک مرکزی، نرخ تورم در اردیبهشت ماه امسال به ۹.۸ درصد افزایش یافته و از همینرو به نظر میرسد، پیشبینی وزارت اقتصاد یعنی عبور نرخ تورم از کانال ۱۰ درصد در خردادماه با احتمال بالایی به وقوع بپیوندد. تورم نقطه به نقطه هم در اردیبهشت به ۱۱.۸ درصد افزایش یافته است. براساس گزارش وزارت اقتصاد، خوراکیها و آشامیدنیها با ۴۴.۴ درصد بیشترین سهم را در افزایش نرخ تورم دارند. حسین میرشجاعیان معاون امور اقتصادی وزیر اقتصاد گفت: گرچه طبق آمارها ممکن است تورم اقتصاد ایران به مسیر دو رقمی بازگردد، ولی دولت میتواند با پیش گرفتن سیاستهایی با افزایش تورم مقابله کند. وی در پاسخ به این مساله که وضعیت تورم نقطه به نقطه نشان میدهد که به نظر میرسد تورم اقتصاد ایران در مسیر بازگشت به تورم دو رقمی است، بیان کرد: رسالت ما شفافیت است. آمارهای ما نشان میدهد که تورم ممکن است از خرداد به مسیر دو رقمی بازگردد. او افزود: باید به این نکته توجه کنید که سیاستهای دولت در سال ۱۳۹۶ میتواند در کنترل تورم و مقابله با افزایش آن تاثیرگذار باشد. همچنین این امر بستگی دارد که دولت چه سیاستهایی را پیش میگیرد. چقدر میتواند پایه پولی را کنترل کند و برای سرعت گردش پول چه تدابیری میاندیشد. میرشجاعیان بیان کرد: به هر حال احتمال بازگشت به مسیر تورم دو رقمی بالاست و درباره اینکه در نهایت تورم سال ۱۳۹۶ به چند درصد میرسد اکنون نمیتوان رقم دقیقی ارائه کرد.
در جریان انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷، یکی از اقدامات خرابکارانه نیروهای سیاسی فعال در انقلاب، اعم ازچپگرا و مذهبی و غیر مذهبی ، کمونیست و خداپرست، حمله به شعب بانکها بود که بسیاری به آتش کشیده شده و تخریب گردیدند. پس از پیروزی انقلاب و تصاحب قدرت توسط مذهبیون و چپگرایان، از آنجاییکه مبارزه با طاغوت شعار اصلی انقلابیون به شمار میرفت، لذا تغییر ساختاری نظام بانکی کشور به عنوان سمبل سرمایه داری وابسته وغارتگر در دستور کار انقلابیون چپگرا مانند حزب توده ، چریکهای فدایی و مجاهدین خلق قرار گرفت.
فشار از سوی نیروهای چپ به حدی بود که شورای انقلاب را وادار کرد تا دولتی کردن سیستم بانکی کشوررا مورد بررسی قرار دهد و دولت موقت را مامور به انجام آن کرد. در این رابطه بانکها یکی پس از دیگری به اشغال انجمن های اسلامی درآمده، سهام بسیاری از سهامداران مصادره گردیده، بسیاری از مدیران ارشد بانکها فراری و زندانی شدند، تا آنجا که حتا خردجو رئیس باشرف و ورزیده بانک ملی ایران بدون هیچ دلیل محکمه پسندی به دار آویخته شد. بسیاری از کارشناسان اقتصادی که از عواقب این تحرکات تخریبی تاثیر گذار بر اقتصاد کشور بیمناک بودند و با نگرانی اوضاع را نظاره میکردند دولت موقت را از این اقدامات رادیکال بر حذر میداشتند.
ولی تب تند انقلاب که تسخیر خیابانها توسط نیروهای سیاسی نمایانگر آن بود، چنان فضای کشور را آغشته به سیاست ضد سرمایه داری کرده بود که هرگونه گفتمان منطقی که توسط کارشناسان و اندیشمندان ارائه میگردید، بدون بررسی و حتا توجه به اهمیت آن کنارگذارده میشد. تداوم این وضع کار را به جایی رساند که بانکها تحت کنترل دولت قرار گرفته و تعدادی در هم ادغام شدند. معمولا در یک چنین شرائط غیر عادی که توزیع منابع و سرمایه های ملی بدون برنامه ریزی پیش میاید، منافع و امتیازات همواره نصیب سوداگران و سودجویانی میشود که مترصد چنین فرصتهایی هستند. در رابطه با بانکها نیز بازاریان، به ویژه گروه موتلفه اسلامی به رهبری برادران عسگراولادی وارد عمل شدند. این گروه قشری – سیاسی ابتدا موضوع سیستم بانک اسلامی را مطرح کرد و در این رابطه سازمان اقتصاد اسلامی تاسیس گردید.
حتا صحبت از این بود که بودجه دولت به بودجه بیت المال تبدیل گردد و زیر نظر مستقیم ولی فقیه قرار داده شود. خوشبختانه هیچیک از این تصورات مخرب حالت اجرایی پیدا نکرد، ولی روند دولتی شدن سیستم بانکی به اجرا گذارده شد و بانکها به کنترل دولت درآمدند. شاید اگر تغییرات در سیستم بانکی در محدوده جابجایی سهامداران، یعنی جایگزینی دولت بجای بخش خصوصی باقی میماند، صدمات و خسارات به سیستم بانکی قابل کنترل و قابل تحمل بود. ولی طرح شعار بانک اسلامی و حذف بهره و جایگزین کردن آن با نرخ سود یک دگرگونی بنیادی در نظام بانکی کشور را کلید زد که چون هیچ سابقه اجرایی از بانک اسلامی در دسترس نبود، لذا یک سری قوانین و مقررات تجربه نشده نیز وارد نظام بانکی کشور گردید که بیشتر منافع نظام را مد نظر داشت تا منافع ملی، که طبیعتا وسیله ای شد در جهت سوء استفاده سوداگران اسلامی از وضعیت پیش آمده.
با شروع دوره رهبری خامنه ای و آزاد سازی نسبی اقتصاد کشور از قید و بندهای دولتی، از جمله صدور مجوز برای تاسیس بانکهای خصوصی، تعدادی بانک غیر دولتی یا به عبارتی “خصولتی” تاسیس گردید که موسسین آنها از قدرتمندان درون حکومتی بودند که ربطی با عامه مردم پیدا نمیکرد. رشد این چنینی نظام بانکی کشور سبب گردید تا امکانات بانکها در اختیار گروه معدودی از حکومتگران اسلامی اعم از سپاه پاسداران، مافیاهای تجاری، رانتخواران و گروه موتلفه قرار گیرد. در نتیجه راه برای دریافت انواع تسهیلات توسط خودیهای حکومتی و نزدیکان به مدریت بانکها باز گردید و وامهای نجومی بود که بدون ضمانتنامه های معتبر در اختیار آنان قرار گرفت. اکنون کار به جایی رسیده که مطالبات غیر قابل وصول بانکها تقریبا معادل ۱۳۰ هزار میلیارد تومان سپرده بانکها نزد بانک مرکزی شده است. این به معنای آن است که سرمایه چندین بانک عملا از بین رفته است، بطوریکه اگر بانکها مواجه با حسابرسی دقیق و جدی شوند بایستی اعلام ورشکستگی کنند.
این واقعیت مدتها است حکومت اسلامی و بانک مرکزی را به خود مشغول کرده است و کارشناسان به دنبال راه حلی هستند تا بشود از دومینوی ورشکستگی بانکها جلوگیری کرد که فعلا به راه حل ادغام بانکها در یکدیگر رسیده اند. ایده ای که گویا مورد نظر سیف رئیس بانک مرکزی است که نقاط ضعف خود را دارد، از جمله اینکه برخی از این بانکها بیش از سرمایه شان، اعتبار پرداخت کرده اند و از مطالبات مشکوک الوصول بالایی برخوردارند که سبب میگردد تا به لحاظ کارشناسی شرائط لازم برای ادغام را نداشته باشند.
بانکهای کشور در حال حاضر با چنان مشگلات جدی و پیچیده ای مواجه هستند که رفع آنها نه تنها توسط مدیران بانکها میسر نیست که کمک دولت هم نمیتواند چندان کارساز واقع گردد. دویست هزار میلیارد تومان بدهی دولت به بانکها، ارقام نجومی مطالبات مشکوک الوصول، مشگل پیچیده داراییهای ثابت بانکها، مصادره اموال مشتریان و معضل داراییهای سمی تنها بخشی از مشکلات سیستم بانکی کشور را نشان میدهد. در یک استعلام غیر رسمی میزان داراییهای بلوکه شده توسط قوه قضایی رقم نجومی ۱۳۰ هزار میلیارد تومان اعلام شده است. این درحالی است که یکی از مشکلات سیستم تولید کشور به نبود نقدینگی کافی مرتبط میشود مشگلاتی که در صورت تداوم، بدون تردید به ورشکستگی زنجیره ای بانکها در یک سال آینده منجر خواهد شد.
تنها امید دولت و حکومتگران و سایر دست اندرکاران در این است که بشود بخشی از مشکلات در بخش بانک را با افزایش منابع درآمدی دولت کاهش داد. در این رابطه بر روی افزایش سهم درآمد دولت از صادرات مواد غیر نفتی، افزایش درآمد نفتی، افزایش سرمایه گذاری در کشورهای منطقه خیلی حساب میشود. اینکه چقدر میتوان به این محاسبات اقتصادی دل بست خود جای حرف دارد، چون به علت رکود سرعت گردش نقدینگی در کشور که بسیار پایین تر از حد معمول است نمیتوان روی افزایش سرمایه گذاریها حساب باز کرد و امیدوار بود. معمولا در یک چنین شرائطی یکی از راه حلهای مناسب و در واقع مشگل گشا استفاده از سرمایه های خارجی است، تا با ارائه تسهیلات بانکی و تجاری به بانکهای خارجی آنها را تشویق به سرمایه گذاری نمود. متاسفانه به علت رفتار نا به خردانه و ایده ئولوژی زده حکومت اسلامی در برابر سیستم فاینانس جهانی که رهبری آن را امریکا و اتحادیه اروپا در دست دارند و همچنین وضعیت مغشوش نظام بانکداری در کشور و فساد بسیار گسترده حاکم بر آن راه ورود فاینانس جهانی به سیستم بانکی کشور عملا مسدود شده است و این شانس بزرگ فعلا از دست رفته به نظر میرسد.
موضوع بسیار حساس و پیچیده تر در سیستم بانکی و پولی کشور وضعیت دزد بازار صندوقهای اعتباری است که یکی پس از دیگری کلاه بردار از آب درآمده و پس اندازهای مردم را که اگثرا هم از اقشار ضعیف و کم درآمد جامعه هستند را بالا کشیده اند. دراین کشور امام زمانی دینمداران و مسجد گردانان با سوء استفاده از باور مذهبی مردم اقدام به تاسیس انواع صندوقهای قرض الحسنه، ظاهرا برای کمک به مستظعفین نمودند. این رشد قارچ گونه تعداد این موسسات به ظاهر اعتباری را به بالای هفت هزار رسانده که ششهزار آنها بدون مجوز هستند. اکنون سردمداران این موسسات اعتباری مانند کاسپین، آرمان ایرانیان، فرشتگان میگویند که پولی در بساط ندارند تا پس اندازهای مردم را بپردازند. در نتیجه صدها هزار میلیارد تومان پس اندازهای صدها هزار نفر یک شبه دود شده است و بانک مرکزی هم خود را پاسخگو نمیداند.
دولت روحانی در انتخابات اخیر قولهای زیادی به مردم داد، ازجمله پاکسازی دستگاه حکومتی از غارتگران بیت المال. اینکه او که خود بخش جدا نشدنی از نظام اسلامی است تا چه حد موفق شود و اینکه اصولا بتواند به این مراکز قدرت و ثروت حتا خراشی سطحی رساند جای شک است. زیرا که گویی این مبلغین مذهب اسلام به ویژه از نوع شیعه آن که ایران را به غنیمت گرفته اند خاصیت وجودی شان تنها وتنها بسته به آن است تا با برتن داشتن لباس میرغضب مال خلق مسلمان ایرانی را به تاراج برند و جانش را در دست گیرند.
باسلام
از درون حلقه پزشکی شما خبر می دهند که حالتان مساعد نیست و احتمال میدهند که مرگ شما بسیارنزدیک است. ممکن است درست در نیاید و چند سال دیگر هم زنده بمانید. اما بالاخره دیر یا زود به قول ابوالفضل بیهقی، “فرمان می یابید” و جهان فانی را به سوی دیار باقی ترک می کنید. می خواهم به مصداق حدیث شریف نبوی “حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا وزنوها قبل ان توزنوا” (از خودتان حساب بکشید قبل از آن که از شما در روز جزاحساب بکشند و اعمال خود را بسنجید قبل از آن که اعمالتان را در آن روزبسنجند)، به شما در این حساب کشی کمک کنم و آینهای جلوی چشمتان بگذارم تا خود و عملکردتان را در آن ببینید.
دریاب کنون که نعمتت هست به دست
کاین دولت و ملک می رود دست به دست (سعدی)
آقای خامنه ای:
شما ده سال به عنوان عضو شورای انقلاب و رئیس جمهور، درکنار آقای خمینی در ساختن نظام جمهوری اسلامی مسئولیت داشتهاید و ٢٩ سال نیز به عنوان رهبرنظام مستقیما مسئول تمام اتفاقات کشور و دستاوردهای این نظام بودهاید. آن چه اکنون در کشور هست محصول رهبری شما است و خوب وبد آن در دنیا و آخرت به پای شما نوشته می شود. نگاهی به کشور بیاندازید. مردمی خسته، ناامید، گرسنه و خشمگین در کشوری پراز مشکل و نابسامانی دیده میشوند. در عرصه اقتصادی، نزدیک به نیمی از ثروت کشور در تملک شما و نهادهای زیر نظرتان مثل سپاه است. ازقول یکی از مسئولین بانک مرکزی نقل میکنند که بخشی ازدرآمد نفت تحت عنوان سهم رهبری دربانک مرکزی به حساب ویژه شما واریز میشود. به این ترتیب فساد بیسابقهای که در تمام ارکان کشور موج می زند از خود شما شروع میشود. تورم وگرانی و بارسنگین مالیات کمرتوده مردم را شکسته و درهمین حال جمع اندکی از ارباب قدرت و اطرافیان شما درمیلیاردها ثروت بادآورده غوطه ورند و نعرههای مستانه میزنند. بیش از صدهزارمیلیارد تومان از موجودی بانک ها که متعلق به مردم است به غارت رفته و با توقف گردش بانکها، رکودی بی سابقه تمام کشور را در خود فرو برده و چرخ اقتصاد کشور زنگ زده و در واقع نمی چرخد. نخستین نتیجه این رکود هم بیکاری چندین میلیون نفر از جوانان کشور است.
در عرصه اجتماعی بیش از ١١ میلیون نفرحاشیه نشین شهرهای بزرگ هستند. بیش از سه میلیون نفر با دیو اعتیاد سر می کنند. دزدی، رشوه و ارتشاء بیداد میکند. محیط زیست کشور در معرض نابودی است و مردم حتی برای تامین دو عنصر حیاتی زندگی، یعنی آب و هوای سالم با مشکل مواجه هستند.
در عرصه فرهنگی، دانشگاه های کشور در نازل ترین سطوح تاریخ خود قراردارند. وضعیت علمی کشور برخلاف آمارغلطی که به شما دادهاند و بارها تکرار کردهاید، با هر شاخصی اسفناک است و ایران از دایره چرخش علم و دانش درجهان جدا افتاده است. در عرصه هنر، هنرمندان درفشار وتنگنای سرکوب و اختناق و سانسورهستند. جمعی روانه زندان و گروهی آواره غربت شده و آنها که ماندهاند همچون گل سنگ از درون سنگ خارای فشارهای موجود بازهم گل میدهند، اما به صدها خون دل و جفای روزانه. البته حساب جمعی چاپلوس و شاعرانی انوری پیشه که به دربارشما راه دارند جدا است که ریزه خوار خوان قدرت و ثروت شما هستند.
در عرصه سیاست داخلی، در یک کلام هرکس غیراز شما می اندیشیده، یا خائن و مزدور اجنبی لقب گرفته و یا احمق و نادان. هزاران نفر در دوره زمامداری شما روانه زندان وحصر شدهاند، صدها نفر به قتل رسیده ویا اعدام شدهاند، تعدادی مفقود و سر به نیست شده و جمعی هم روانه غربت و آوارگی گشتهاند. مردم از امکان تشکل یافتن در نهادهای مدنی محروم شده و پایهای ترین حقوق و آزادی آنها هم دستخوش سرکوب و اختناق قرارگرفته است.
در عرصه سیاست خارجی هم جنگ افروزی شما تا کنون در سوریه و یمن و عراق و لبنان و افغانستان صدها هزارکشته و مجروح و آواره به جا گذاشته است. میلیاردها دلارثروت کشور را به باد داده و ایران را در دنیا به انزوایی بی بدیل در تاریخ کشورمان دچار کرده و درعوض دست متجاوز روسیه را در تمام ارکان کشور بازگذاشته است.
آن چه نوشتم تنها یک از هزار و ذره ای از خروار است. شرح کامل آن، مثنوی را ازهفتاد من کاغذ افزون میکند. شما قدری از حصار چاپلوسان و سر سلطان به سلامت گویان بیرون بیایید، امکان دارید که بسیار روشنتر و کاملتر از آن چه توسط آینه امثال من پیش چشمتان گذاشته میشود، درد و رنج ایران و ایرانی را ببینید. به نظرم فهمیدن آن چه ملت میخواهند، دست کم از ورای چندین انتخابات در بیست سال گذشته کار دشواری نیست، اما شما دراین سالیان طولانی زمامداریاتان اصرار داشتهاید که پیام مردم را نشنوید و به زبان تحکم و تهدید با آنها سخن بگویید.
آقای خامنهای نگویید این دولتهای بر سرکار مقصر بودهاند و یا زید و عمر نتوانستهاند و یا لغت محبوب شما، دشمن نگذاشته است. وضعیت فعلی کشور آینه تمام نمای مدیریت و مسئولیت شما است. سی سال در رهبری یک کشور با این اختیارات گسترده، عمرکاملی است که میتوانسته ایران را گلستان کند ویا در وضعیت اسفناک فعلی قرار دهد. کشوردرآستانه سقوط و فروپاشی قرارگرفته است. شما مسئول اصلی وضع موجود هستید.
متاسفانه شخص شما دیگر فرصت و عمر و استعداد ساختن ویرانهها و جبران خسارتهایی که به این مرز و بوم زدهاید را ندارید. اما برای جبران اندکی از آن چه تباه کردهاید برای این چند صباح عمر باقی ماندهاتان سه پیشنهاد روشن و مشخص برایتان دارم و امیدوارم با توفیق در به کار بستن آنها بتوانید قدری جبران مافات کنید والبته به مصداق آیه شریفه “ما توفیقی الا بالله”، دعامی کنم توفیق الهی هم دراین راه شامل حالتان باشد.
پیشنهاد اول: رئیس بی کیاست دستگاه قضا را تعویض و عفوعمومی برای تمام مخالفین سیاسی در داخل و خارج از کشور صادر کنید. زندانیان سیاسی و عزیزان در حصر را آزاد کنید. راه آشتی ملی را در پیش بگیرید و بگذارید گروههای مختلف مردم در فضایی سالم و با نشاط در ساختن ایران باهم همکاری و رقابت کنند. انقلاب تمام شده، بگذارید نسل جوان کشور از “شرایط حساس کنونی” بیرون بیاید و زندگی کند. به جای تکرار واژه دشمن، دوستی را بگذارید و به جای مرگ خواهی و پراکندن نفرت، زندگی خواهی و محبت را به مردم نثار کنید. شادی و امید را به مردم برگردانید.
پیشنهاد دوم: تمام اموال و املاک و ثروت هایی را که شما و نهادهای زیر نظرتان و سایر رانت خواران نزدیک به نظام از دست و دهان مردم دزدیدهاند، به مردم برگردانید. این ثروت ها را ملی اعلام کنید و دولت را موظف نمایید تا این ثروت انباشته بیش از دویست میلیارد دلار را به صاحبانش برگرداند و صرف ایجاد کار برای میلیون ها بیکار در کشور و بهبود زندگی کارگران و معلمان و مزدبگیران نماید. اموال مردم را به مردم برگردانید.
پیشنهاد سوم: نظام ولایت مطلقه فقیه کارآمدی نداشته ودرهمه زمینهها شکست خورده است. قدرت متمرکز در دستان یک نفر، جز فساد و عفونت در اطراف این کانون قدرت چیزی تولید نکرده است. قدرت فساد می آورد و قدرت مطلقه، مطلقا فساد می آورد. هنوز نمردهاید که بحران جانشینی برسرتصاحب این صندلی خون آلود آغاز شده و خون ریخته است. با اختیاری که دارید قانون اساسی جمهوری اسلامی را به رفراندوم بگذارید و اگر اکثریت مردم رای مخالف به آن دادند، با انتخاباتی آزاد، نظارت کنید تا مجلس موسسان منتخب مردم قانون اساسی جدیدی بنویسد و قدرت را به مردم برگرداند و این خانه را به صاحب خانه یعنی ملت ایران تحویل دهد. ایران را به ایرانیان برگردانید.
چند نکته ی تک برگی که به جای پیشگفتار نشسته، انگیزه ی جمع آوری و نشراین کتاب را توضیح داده است. و پس از گفتاری درآغاز: «هدف کند وکاوی است در “طنز درادبیات داستانی درتبعید” دراین راه گاه به ضرورت، به شعر و یا نمایشنامه ی طنز نیز پرداخته ام. برخلاف روند طنز در غرب که شعررا پشت سر گذاشت، درایران هنوز شعر بر طنز تسلط دارد». سپس یادآورمی شود: «این کتاب نخستین اثری است که به طنز ایران درخارج از کشورمی پردازد.
به همین علت موضوع را عمومی تر درنظر گرفته وبه آن پرداخته ام. کوشش نموده ام تا از تمامی طنزنویسان تبعیدی یادی کرده، نامی بیاورم. مطمئن هستم نفر بعدی که به این کار می پردازد، مشکلات مرا نخواهد داشت وضعف های این اثرراجبران خواهد کرد». اسد متواضع است ومی گذرد اما، فهرست کتاب گسترۀ زحمات اورا نشان داده ودقت در پژوهشی سنگین که درسراسر کتاب سایه انداخته تاهمه ی زوایای “طنز” وهرآنچه دراین دایره می گنجد، در متن کتاب آورده است.
«ازخنده و ارزش های آن – در چیستی طنز– الاغ طلائی – ازمهستی تا بی بی خانم استرآبادی – از عبید تا دهخدا – جمهوری اسلامی و هنر ادبیات – طنز فقاهتی – لطیفه های درگوشی – ازافراشته تا خرسندی – پیامک – طنز وبلاگی – طنز تصویری». فهرست ۹ برگی کتاب های مورد استفاده که درپایان آمده علاقه ومهمتر، امانتداری و باور نویسنده به مستند بودن هرگونه روایت ازگذشته هارا توضیح می دهد.
آغاز سخن با عنوان: «خنده و ارزش های آن» است. به سراغ تاریخ می رود. به گذشته های دور و دراز :«کمدی را یونانیان دربرابر تراژدی بنیان گذاشتند». از درهم جوشی طنز و شوخی می گوید با نمونه ای ازقدیم قدیم ها :«کهن ترین نمونه آن به قرن پنجم پیش از میلاد می رسد. کمدی از یونان به روم رفت و کم کم گسترش یافت». از اثرات اجتماعی و پیامدهای این پدیده می گوید: «یکی از ویژگی های کمدی عنصر سیاسی آن بوده است.
هرگاه شرایط فراهم می شد، قهقهه ی مخاطب به گوش می رسید. زمانی که اوضاع بروفق مراد نبود و جامعه تحت فشار قرارداشت، لبخند و ریشخند و زهرخند جای أن را می گرفت». از اهمیت و منزلت خنده و ارزش های فراوان آن می گوید: « سقراط “خنده و طنز را به عنوان ابزار آموزشی ” می پذیرفت و ازآن استفاده می کرد. “اریستوفان” ازآن به عنوان سلاح سیاسی نام می برد». به روایت از قول “هانا آرنت” آورده است که :« مردمی که توان رویاروئی با نظام [حاکم] ندارند به ابزاری دیگر از جمله طنز پردازی درباره آن روی می آورند. آن که به طنز خنده برلب می نشاند، در واقع درقالب شوخی با مخاطب رابطه برقرار می کند وچنین رابطه خوشایند اقتدارگرایان نیست». گسترش ورواج این گونه خنده وطنزها بین مردم، زمینه شورش برعلیه ظلم و ستم قدرت حاکم را فراهم می سازد. از تشکیل آزمایشگاه خنده
درانگلستان باتوجه به آرای دانشمندان سخن می گوید: « شناخته ترین آن درجهان است که ارزشهای (Laugh Lap)
جامعه شناسی خنده را مورد بررسی قرار می دهد»
از تفاوت های خنده وطنز ولطیفه در جوامع گوناگون سخن رفته که قابل تأمل است. و مهم اینکه :«خنده نشان غلبه بر ترس است. خنده می تواند تحریف کننده خوشبختی نیزباشد و شادی را وارونه نشان دهد.
اسلام و خنده
«اسلام دینی است که برتمامی جنبه های زندگی دخالت دارد و می کوشد باورمندان به این دین آن سان رفتاری در زندگی پیش گیرند که هماهنگ با آفرینش وهدف های آن باشد. وسپس از احکام خشک وخشن احکام و مناسک دینی یاد می کند که پنداری انسان برده ایست آفریده شده برای بردگی برده داری مدعیِ عدل وبخشش وانصاف! و نه تنها «در این راه احکامی به شکل فرامین دربرابرمومنان قرار دارد وآنان مجازنیستند خلاف آن رفتار کنند»، بلکه با عقوبت های هولناک دنیای پس ازمرگ، که برده ها از شنیدن آن ازآفریده شدن خود به نفرت یاد می کنند! .
نویسنده، درارزیابی: «میزان خوشبختی یک ملت» روزهای شادی سالانه آن ها را می سنجد و نتیجه می گیرد که «اسلام به مرگ نظر دارد». طبیعی ست که پیامد تفکر مرگ اندیشی و گسترش آن، درهمجوشی با فقرفرهنگی ریشه دار، جامعۀ همیشه گریان را به خود جلب کرده وانبوه جماعتِ شیفته و مشتاق، سینه زنان دراسارت وعده های پوچ و واهی حوریان بهشتی و نهرهای شیروعسل دردام افتد ودرانتظارابوالهول مرگ بنشیند. دربستر این شیفتگی ها شخص، نابخردانه آمال و آرزوهای هستی زندگی خود را با گریه وزاری به کُشته و مُرده های بیگانگان تاخت میزند. براین باور وایمان پرده های جهل غالب را کنار می زند و سیمای مردم پیش از اسلام سرزمین کهن ایران را در آیینه زمان به تماشای امروزیان می گذارد. می نویسد:
« دردین زرتشت اندوه و غم ازمشخصه های اهریمن است. تمامی آئین های مذهبی درآن با جشن وسرور همراه است. به همین علت نیزسالن های جشن درکنار آتشکده ها می ساختند». .سپس به دوازده جشن که «باماه های سال در رابطه بودند و شش جشن(گاهنبار) نیز مربوط به فصل ها و برداشت محصول » یاد می کند. درزمان سلطنت ساسانیان این جشن ها به چهل و شش جشن درسال افزایش می یابد. «نوروز و مهرگان و سده درشمار همین جشن ها هستند. که هنوز برقرارند» از اهمیت موسیقی در زمان ساسانیان می گوید: «موسیقی رونق داشت و خنیاگران و نوازندگان در جشن ها حضورداشتند» از نیاز روح مردگان به شادی نیزغافل نیست. می نویسد: « ایرانیان براین باور بودند که روان مردگان محتاج شادی و نشاط است براین اساس درستایش روان آنان، درآتشکده ها آتش بر می افروختند و به شادی نیایش می کردند».
با هجوم عرب جاهلیت، واسلامی شدن مردم : « در موقعیت ترس و وحشت وقتل و غارت و ریا و تزویر دین جدید تصوف رواج یافت. صوفیان می خواستند شادی درونی را جایگزین آن شادی کنند که دیگرنمودی نداشت» نویسنده به روایت از.قرآن آیاتی را که درمذمت خنده و درفضیلت گریه نازل شده آورده : « کم بخندید و بسیار بگریید». و «در روز رستاخیز همه “خندان و شادمان هستند». همچنین از قول رسول خدا: « پیروان خویش را از “خندیدن بی تعجب” برحذر می دارد وخلاف آن را “بی ادبانه وسفیهانه” می خواند». نویسنده، درزیرنویس ص ۱۲سوره های قران را ذکر کرده. اشاره ای دارد به نخندیدن:«کسی برسیمای خمینی خنده ای ندید. پنداری دراوهیچ احساسی ازشادی وجودنداشت. . . . پس ازانقلاب تاسال ها خنده دررادیووتلویزیون دیده و یا شنیده نمی شد . . . تا طنز آخوندی به تلویزیون راه یابد و آقای قرائتی ضمن درس قرآن به جیب آخوندها اشاره کند که ته ندارد و محمدی گیلانی از”بحث شیرین لواط” سخن بگوید. خنده و سیاست – خنده جانیان و خشونت گران – خنده مرگ درعید خنده ی شیعیان – خنده و طنز مرگ – شوایک و مرگ های خنده دار – طنز وخنده. این فصل به پایان می رسد.
عنوان «درچیستی طنز»، با گسترش وسایل ارتباط جمعی، این پدیده فرهنگی سبب توسعه طنزولطیفه گوئی شده است.
لطیفه گوئی :«نشان از نارضائی ها دارد آن جا که خفقان حاکم است». به سابقۀ طنز ولطیفه درادبیات ایران اشاره های جالبی دارد. در« فروید و طنز» می گوید که :«همه خلق ها طنز و شوخی داشته اند» وداستان دیاگنوس واسکندر را روایت می کند که درخمره ای زندگی می کرد. اسکندر به فیلسوف می گوید: «چه کمک وآرزوئی دارد تا برآورد کند. پاسخ دیاگنوس بسیارتأمل برانگیزاست. او با خنده به اسکندر می گوید ازجلوی خورشیدی که برمن می تابد کناربروید».
درعنوان کارناوال، میرنوروزی ونخستین سند برابری انسانها ازسنگ نبشته های بابلیان درسه هزار سال پیش از میلاد مسیح درزمان پادشاهی “گودا” سخن رفته که :«درآستانه سال نو که آغازفصل بهاربود جشنی همگانی برپا می گشت که هفت روز ادامه داشت. پایان فصل سرما و آغازرویش گیاهان که همانا تغییرفصل باشد. . . .سومریان درواقع آن را نماد ازدواج یکی از خدایان می دانستند. «درتاریخ اجتماعی ایران میرزا فتحعلی آخوندزاده شاید نخستین اندیشمند ایرانی باشد که به ارزش نقد و به همراه آن طنز وخنده درفرهنگ و جامعه تأکید می کند». نویسنده، ازطنز ولطیفه های گوناگون سیاسی ونژادپرستانه درمیان ملت ها سخن گفته است و آزآنهاست :
«الاغ طلایی» اثر”لوسیوس” به همین نام. لوسیوس که درسال ۱۲۳ میلادی درالجزایر که درآن زمان دراشغال روم بود متولد شده، . . . فبلسوفی بود که فلسفه افلاتونی را درآتن آموخت. . . . الاغ طلائی یکی ازمشهورترین آثاراو ست. . . . و نخستین داستان طنزکه ازجهان باستان، مکتوب به جا مانده است» و مهمتر اینکه :« لوسیوس شاید همان راوی کل باشد که بعدها به داستان راه می یابد که همه چیز را می داند ومی بینید». درپایان همین عنوان، یکی ازداستان های فرعی همین اثررا با نام (اروس وروان) [پسی خو]آورده که اززیباترین داستانهای اساتیری ست. «با گذشت بیست قرن، بسیاری از دستمایه های الاغ طلائی، به شکلی دیگر درطنزنویسی به کارگرفته می شود».
ازمهستی گنجه ای تا بی بی خانم استرآبادی. نویسنده، پس از اشاره به نشریات داخلی ازقبیل باباشمل.چلنگر وتوفیق که: «بیشترصدای مردانه داشتند درپی انقلاب جز چند ماه نخست سال ۵۸ دودهه نخست دربرهوت سانسور وخفقان گذشت» باعنوان مهستی گنجه ای خواننده را ازشجاعت و صراحت وبی پروائی زبان این بانوی سخنور، شگفت زده می کند. ازآزادگی او درمیماند. عریانیِ سروده های سنجیده و محکم، به احتمالی در قرن پنجم هجری معاصرسلطان محمودغزنوی، انگار هزارسال پیش آزادی اندیشه و بیان آن هم بین زن ها بیشتر بوده تا قرن بیست ویکم! می سراید:
«قاضی چو زنش حامله شد زارگریست/ گفتا زسر کینه که این واقعه چیست؟ / من پیرم و کیرم نمی خیزد هیچ / این قحبه نه مریم است، این بچه زکیست؟».
درسروده ای دیگر خطاب به شوهرش که پسرخطیب است می گوید: « آن ترک پسر که من ندیدم سیرش/ باشد که ز بر باشد و باشم زیرش / هان ای پسرخطیب تا صلح کنیم / تو با کونش بساز ومن با کیرش». نویسنده، می افزاید: «او در واقع زبان غیررسمی را درسروده های خود رسمیت می بخشد تا تجاوز و خشونت وتبعیض را با زهرخند و دهن کجی بیان دارد».
از معایب الرجال اثربی بی خانم استرآبادی می گوید که دوران سلطنت ناصرالدین شاه قاجار می زیست و کتاب عنوان نخستین زن طنزنویس ایران نام برد . . . بی بی خانم سخن عریان می گوید وکلام “بی عفت” برزبان می راند».
درعنوان عبید تا دهخدا اشاره ای دارد که : «درغرب نخستین کسی که با نگاه علم به پدیده هزل و با جوک پرداخت فروید بود که عاملی اجتماعی وروانی را درپس آن کشف کرد».
درعنوان لطایف الطوایف اثر مولانا فخرالدین علی صفی یاد می کند : «درشمار آثار ادبیات کلاسیک ایران است که در قرن دهم هجری نوشته ویا بهتر گفته شود گردآوری شده است». محتوای کتاب شامل ۶۴۴ داستان که «بیشتر آن ها حالتی گفت و شنود (دیالوگ) و یا روایت وحدیث دارند. گذشته از عناصر داستانی می توانند ارزش مردم شناسی هم داشته باشند».
عبید زاکانی، طنزنویس خلاق . نویسنده، درمعرفی عبید می نویسد: «عبید مبتکر ونو اندیش بود. سخن به ایجاز می گفت وتأثیرسخنانش در ذهن ماندگاربود وادامه داشت». عبید ازاندیشمندانی بود که اعتراض و انتقاد را درقالب زبانی لطیف با طنزو خنده بین مردم، زمانی رواج داد که خاک وطن دراشغال قوم مغول بود .دورانی که با «هرج ومرج، ظلم وجور می گذشت» عبید، برای مبارزه با فساد و اوهام وخرافات مذهبی وارد میدان شد :«فریاد واعتراض و خشمی که از گلویی بغض کرده خارج می شود نه تبسم نیشخند است، نه خنده، زهرخند است.
تلخی و غم نهفته درآن را می توان ورای ظاهر شیرین آن دریافت». برعلیه حاکمان شرع و دلالان بهشت و جهنم برمیخیزد و گریبان خدارا می گیرد:
«وقت آن شد که عزم کارکنیم / رسم الحاد آشکار کنیم». موش و گربه ی عبید زاکانی «که درنود بیت سروده شده داستان گربه ریاکار ومزور از سرزمین کرمان که درجلب اعتماد موش ها، پس از خوردن موشی به مسجد می رود و اعلام می دارد توبه کرده وعابد شده است».«مژدگانی که گربه عابد شد/ عابد و مومن ومسلمانا». گربه با این فریب و ریاکاری دریک حمله غافلگیرانه به موشها یورش می برد». عبید، دراین اثرماندنی، گربه را درسیمای ریاکاردینی، درمقابل موش ها که مظهر دستۀ عوام الناس هستند وارد صحنه کرد ومعرفی می کند. نویسنده، با تمجید ازسبک سروده های عبید وتأثیر او درتاریخ ادبیات بر این باورست که :« ابتکاری نو وجالب از فرم “فرهنگ نامه نویسی” نیز استفاده کرده است». اشاره ای دارد به معاصران عبید : «عبید سی سال پس از مرگ سعدی به دنیا آمد ومعاصر حافظ بود. خلاف حافظ، بی هیچ ابهام و استعاره سخن به صراحت بیان می دارد وبی پرده وعریان سخن می گوید» دوران تسلط سپاه مغول. «دین ازدرون، دامن سالوس گسترد و ریا و تزویر را رفتاری همگانی کرد. حافظ می گوید: درمیخانه ببستند خدایا مپسند/ که درخانه تزویر وریا بگشایند».
درعنوان«جنبش مشروطه وطنز» ازگسترش نشریات طنز می گوید. «روزنامه مصور و فکاهی طلوع راکه در۱۲۷۷ شمسی دربوشهر توسط عبدالحسین خان متین السلطنه منتشرشد. ادیب الممالک فراهانی درسال ۱۲۷۷ شمسی روزتامه “ادب” را درتبریز وبعدها درمشهد و تهران به نشر خویش ادامه داد». از ملانصیرالدین وکشلول روزنامه های طنز و کاریکاتور درآذربایجان ودیگرشهرها نیزیاد شده است.
حاجی بابای اصفهانی رمانی ست به همین نام. می نویسند: «جیمزموریه یک دیپلمات انگلیسی بود که درزمان اقامت خویش درایران چند سفرنامه نوشته بود. دربازگشت به انگلستان رمان سرگذشت حاجی بابای اصفهانی را منتشر می کند» این رمان بعدها توسط میرزا حبیب اضفهانی ترجمه ومنتشر شده.رمانی ست شیرین و خواندنی. «تصویری که او ازایران و ایرانیان ارائه می دارد اگرچه باذوق انتقاد ناپذیر ایرانی در انطباق نیست. ولی غربیان را خوش می آید. به ایرانیان دل نبندید که وفا ندارند. سلاح جنگ وآۀت صلح ایشان دروغ و خیانت است. به هیچ پوچی آدمی را به دام می اندازند. دروغ ناخوشی ملی و عیب فطری اینان است».
دهخدا وچرند و پرند ازکتاب های معروفی ست که درادبیات مشروطه «جایگاهی ویژه» دارد. همکاری دهخدا با میرزا جهانگیرخان ملک المتکلمین در انتشارصوراسرافیل :«دراندک زمانی به سی هزار نسخه رسید. . . . جهانگیرخان بازداشت وکشته شد . . .همزمان با شاه آخوندها نیز تاب تحمل طنزهای گزنده و رسواگر اورا نیاوردند “اتحادیه طلاب” دهخدا را تکفیرکردند. قشریون مذهبی راعلیه اوتحریک کردند. کاربالا گرفت وبه مجلس کشید. درپی ساعتها بحث درمجلس سرانجام نسبت تکفیربه او رد شد».هم اندیشی نوشته های ملا نصیرالدین درقفقاز وصوراسرافیل درتهران، جنبش مشروطه خواهی مردم منطقه را سرعت بخشید. درادامه این بخش: عنوان «آفتابه لگن هفت دست، شام و نهار هیچی» + «اخبار شهری» برخی ازطنزهای دهخدا وصوراسرافیل آمده که ازخواندنی ترین هاست.
پس ازعناوین خواندنی مانند :«طنز دردوران خفقان رضاشاهی. جمهوری اسلامی وهنر درادبیات. طنز فقاهتی. ابراهیم نبوی وطنزفقاهتی ولطیفه های درگوشی» آمده که هریک فصلی ازدردها واعتیادهای ریشه داررا یادآور می شود.
عنوان افراشته تا خرسندی شروع می شود. قفل و دماغ شاه ازمحمدعلی افراشته – اصغرآقا ازهادی خرسندی – آهنگردر تبعید از منوچهر محجوبی – اتللو درسرزمین عجایب و پرده داران آیینه افروز دو نمایشنامه ازغلامحسین ساعدی – آنجا که انسان ها خر می شوند از پرویز صیاد و ازآثار بیش از سی نویسنده و هنرمند دیگر یاد شده که هر یک با طنز و نیشخند، درمعرفی حاکمیت فاسد وعقب مانده جمهوری اسلامی نقش دارند.
این فصل سنگین که نود برگ کتاب را دربر گرفته آثارجالبی دارد که دریغم امد اشاره ای یه آن ها نکنم.
نویسنده، بااشاره به زندگی کوتاه محمدعلی افراشته (۱۳۳۸ – ۱۲۸۷) مدیرچلنگرمی نویسد :«افراشته به سان دیگر نویسندگان توده ای مهاجر به کشورهای سوسیالیستی روزگارسختی را درعرصه ادبیات پشت سرگذاشت.ساکن
کشور بلعارستان شد. کشوری که زبان آن را نمی دانست. فرهنگ آن را نمی شناخت و با ادبیات آن بیگانه بود. این همه برای کسی که زیان ابزار کارش باشد سراسر رنج است ودرد».ازداستانی که به نام «”دماغ شاه” نوشته میگوید. این اثر مجموعه ای از نُه داستان کوتاه است که سرانجام پس ازگذشت پنجاه سال به کوشش بهزاد موسایی به زبان فارسی منتشرشد».
درعنوان اصعرآقا از زندگی هنرمند و طنز نویس مشهور ادبیات ایران “هادی خرسندی” می گوید: در«اول مرداد ۱۲۲۲ درفریمان) و ازکوچ اوبه تبعید اجباری. «خرسندی قبل ازانقلاب درلندن زندگی می کرد. اودرسال ۵۶ در همگامی و همراهی با انقلاب شعر “خواب شاه” را سرود.:خدا یک شب به خواب شاه آمد/ خمینی باخدا همراه آمد/ شهنشاه جوانمرد جوانبخت/ زوحشت برزمین افتاد ازتخت. . .» پس ازانقلاب به ایران می رود. درهمکاری با تهران مصور “اسم شب” را منتشر می کند. سروده پیشدرآمدی دارد. مردی شبانه ازخانه بیرون رفته برای خریدنان که چند بسیجی جلوش راگرفته اسم شب را می پرسند و او بی خبرازهمه جا. «اسم شب هرچه هست بی خبرم/آمدم نان بگیرم وببرم/ خانه ام در همین خیابان است/ به گمانم که اسم شب نان است/ نه. گمان می کنم وطن باشد/اسم ایران خوب من باشد/ . . . / اجل امشب گرت امان دهد / باش تا صبح دولتت بدمد” ». نخستین تلنگری ست به ظهورسلطنت فقها که
هنرمند به هشیاری اثاراولیه خفقان را دریافته و پیامدهای ویرانگرش را برای مردم خبر می دهد. نویسنده سپس نگاهی دارد به تلاش های این هنرمند درراه نشر “اصغرآفا”، “طاغوت” و همکاری با پرویزصیاد وکارهای نمایشی وهنری که شهرت و لیاقت اورا دوچندان کرد. «خرسندی بعنوان یک «کابارتیست» ناب که [میتواند] دوساعت بیننده و شنونده را بخنداند»، با قلم و طنزدربرابرحکومت اسلامی که منادی بدویّت هستند، ایستاده:«این طور که رفته ایم ما پس پسکی/ ترسم دو سه سال بعد میمون بشویم». این بخش کتاب از خواندنی ترین هاست که باید مطالعه کرد و بیشترسود برد. از فریدون تنکابنی وحمیدرضا رحیمی ومحمود فلکی یادشده. همراه با قطعاتی ازآثارشان.
درعنوان کمدی الهی، اشاره به “ارداویراف نامه” که: «درصد و یک فصل تنظیم شده» این اثرمهم ازاستوره های مهم دوره زردتشت است که :«درشناخت آموزه های جهان دیگر ودنیای پس ازمرگ درایران باستان، یکی ازاساسی ترین منابع است. کتاب های فقهی و توضیح المسائل ها درجهان اسلام به شکلی نشان از”ارداویراف نامه” درخوددارند».
“کاروان اسلام” و “افسانه آفرینش” از صادق هدایت و “صحرای محشر” از سیدعلی جمالزاده، و “کمدی خدایان» و “خیام آن دروغ دلاویز” و “هفت خوان آخرت” و “دیدار باخدا درآن سوی سراب” و “حکایت من و امام زمان” از آثار نیک هوشنگ معین زاده است، که در زدودن اندیشه های پوچ وتکان باورهای اوهامی جویندگان “بهشت و دوزخ” تلاش میکند.
عنوان: من یک گاو هستم ازعطا گیلانی.
با داستانی خواندنی وحکایتی تلخ ازنادانی وآموزش معلم، پسربچه که احمدزاده نامیده می شود. خودرا گاو می پندارد و مانند حیوانی درگوشه حیاط زندگی می کند . ..» طنزسیاه و تلخ گیلانی دراین اثردرردیف بهترین های ادبیات تبعیدیان است. ازفریدون احمد داستان های بی پایان تاکسی و ازالف کاشفیان (ابوالحسن زاده) آقامهدی بجه جوادیه
درعنوان عاشقان جهان متحد شوید. یادی از ستار لقائی کرده: « ستار لقائی چند مجموعه داستان و نمایشنامه طنز نیز دارد دریک ابتکار. چند داستان را که درکتاب های فارسی مدارس ابتدائی منتشر شده بودند به شکلی طنازانه بازنویسی کرده است برای نمونه داستان روباه و کلاغ را باعنوان «روباه و کلاغ درکافه تریا”».آثار طنز بجامانده از لقائی را یاد آوری می کند که چندسال پیش با مرگ زودرس، درلندن درگذشت. روانش شادباد.
عنوان: ایران وآزادی، با داستان”غلط کرده هرکی میگه درایران آزادی نیست” معرفی می شود. داستانی ست خواندنی وطنرآلود که خلاصه ای ازآن را آورده است. ازنسرین رنجبر داستان:پلوخوری درسفارت ایران، “این آلمانی ها” و چوب پنبه ازبهن فرسی نویسنده و هنرمند ونقاش برجسته. ازعباس پهلوان: این همه بودم وتنها. درعنوان زبان قران اثر رضاشفاعی(گیل آوائی) ازداستان “من و همسایه عرب”می گوید.
گفتگوی تمدن ها درمعرفی : «مجموعه اشعار طنزآمیزعسگر آهنین است: عمامه ملا زسرافتاد/درسایه دعوای فقیهان / آن ترس و تقدس/ درمحضرآیات و حُجج پاک ورافتاد/ ازاین حرکت/ملت ایران بیاموز/ نه نظم جهان ریخته درهم/ نه نظم شب و روز!/ اخلال نه در منظومه شمسی./ . . . . . کزخانه درآئید و بشورید و، برآیید/احشام مکلا ومعمم /ازشهر برانید . . . . . . هنگامه عمامه پرانی ست! (عمامه پرانی!).
نویسنده، درعنوان: «درسایه روشن زندگی» عبدالقادربلوچ طنزنویس ساکن کانادا وآثاراورا معرفی می کند. ازداستان “داغی بردل”، “افسردگی”، “تافته های جدا بافته”، “، “داستان بیست و دوم بهمن”، “یک وجب ازتاریکی” و”دنیاهای زیریک سقف”. با نگاهِ انتقادی اشاره هایی دارد به متون داستان ها.
خاطرات من وآقا داستان های اسد مذنبی را معرفی می کند. «این کتاب دربیست فصل درهفته نامه شهروند کانادا و همچنین سایت گویانیوز منتشر شده است». داستان های طنزآلود کتاب جالب وخواندنیست. نمونه هایی اربرخی داستان ها نیزآمده است.
طنز تلخ تبعید درباره دوکتاب “درحضر و درسفر” اثرخانم مهشید امیرشاهی است که بارها تجدید چاپ شده. «این دو رمان ابعاد مختلف یک انقلاب را در “وطن” و “تبعید” نشان می دهد. زمان در “حضر” تند می گذرد و واژه ها شتاب دارند. در”سفر” زمان آرام می گذرد. و حوادث خنده دار می شوند و به همین علت می توان گفت طنز با “درسفر” تنیده شده و بافت داستان است». به نظر می رسد که آفریده های خانم امیرشاهی درهردو اثرحضوردارند درنقش های متفاوت. «عده ای ازایرانیان تبعیدی که پیرامون شاپوربختیار گردآمده اند قراراست فعالیت برای سرنگونی رژیم ایران را آغاز کنند . . . جالب اینکه درهمین جمع کسانی یافت می شوند که به خمینی به وقت اقامت درپاریس کمک می کردند». خواننده درمیماند ازازاین رنگ عوض کردن های بیشرمانه! با این حال هردواثرآمیزه ای ست ازطنز وانتقاد بازبانی سنجیده درشناخت آن سوی چهره ها!
کاساندرای مقصر اثر خانم فهیمه فرسایی داستانی خواندنی که نویسنده به اختصار برخی از صحنه های داستان را در این عنوان با خواننده ها درمیان گذاشته است.
آیه های ایرانی عنوان کتابی ازهنرمند برجسته هادی خرسندی ست. پس از اشاره به نشریه “طاغوت” و”اصغرآقا” دربارۀعنوان کتاب: «درواقع به دفاع ازسلمان رشدی “آیه های های ایرانی”گذاشت که یادآور”آیه های شیطانی” است…پس از آوردن چندی ازسروده های پُرمغزوگزنده، ازمهارت وپُختگی نگارشی اواضافه می کند که: «خرسندی درکوتاه ترین شکل، در داستان هایی که گاه داستانکی بیش نیستند بزرگترین مشکلات یک جامعه را طرح می کند . . . خرسندی به نیاز است که می نویسد. می خواهد پژواک زمانه باشد به زمانی که بر کشورش جهل و خرافه حاکم است».
با عناوین: طنز در خاطرات زندان. رفتار زندانی طنز می شود. رندان زندانی .طنز در حماقت زندانبانها.طنز تلخ زندگی. پیامک (اس ام اس) . وبلاک نویسی و طنزوبلاکی . . . تلخ نویسیهای لقمانعلی . . . و طنز تصویری کتاب به پایان می رسد. اما روایت های مستند ازقول رهبرانقلاب اسلامی نقل شده که شنیدن دارد:«شما یاوه گویان با زندگی معنوی وسعادت یک گروه انبوه صدها هزارمیلیون نفری بازی می کنید. خمینی کشف الاسرار ص۷۴ ». «نظامیان اسلام شصت نفرشان به شصت هزارلشگر رومی حمله کرده و آن هارا درهم شکستند وچند هزار نفرآن هاهفتصدهزار رومی را ازپای درآوردند وعدۀ معدودی ایران را مسخرنمودند. این اثر نیروهای دینی بود…(کشف الاسرارص۷)» . «دراین جا حکما و فلاسفه بزرگ دیگر مثل اسکندر و غیرو آن هست . پیشین ص۳۴».
«این موضوع مربوط به امروز ودیروز نیست. دوهزارسال است که امریکا مارا استعمارکرده است. خمینی دردیدار با دانشجویان خط امام۱۹ ابان ۱۳۵۸. و …» بنگرید به برگهای ۳۶/ ۳۶۲ کتاب.
با لیست طولانی «کتاب های مورد استفاده ونمایه نام نامه ها»، کتاب ارزشمند و ماندنی اسد سیف به پایان می رسد.
• کیست و چه کرده است این جوانِ هنرمندِ”ریتم اند بلوز” خوانِ سراپا خالکوبی شده و جاهل مسلک که ابتدا لِه اش می کنند و بعد رای اش را اصولگرایان روی چشم می گذارند و اصلاح طلبانِ حکومتی هم برای منکوب کردن مخالفان حکومت اسلامی از جمع زدن ِرای او به رای خود اباء نمی کنند.
انتخابات” تمام شد:
۱
غریب نبود آنچه در این انتخابات دیده شد. شبه روشنفکریِ ایرانی از زمانۀ عباس میرزا تا به حال بارها وجدان واژه ها و مفاهیم را درملاء عام اعدام کرده است. مستند است که عقلانیت سیاسی و بلوغ سیاسی بار نخست نیست که آونگِ دارِ التقاطی گری و تذبذبِ شبه روشنفکری و پاره هائی ازکوشندگان سیاسی و فرهنگیِ این سرزمین می شوند
۲
من باردیگرهوشیاری آیت الله خامنه ای را تحسین می کنم . این جنایتکارِهوشمند سنجیده، با برنامه و مهندسی شده حرف می زند و عمل می کند. در بارۀ ” انتخابات” گفت: “مهم نیست به چه کسی رأی میدهیم، مهم این است که همه بیایند و باشند و نشان بدهند که حاضرند از اسلام و جمهوری اسلامی دفاع کنند.”
او و حکومت اش با ۴۰ میلیون رای برنده انتخابات شدند. (البته با استناد به آمار حکومتی)
علیرغم اینکه پیروی ازتودۀ خمیری وسیلابی را کاری نادرست می دانم، وتجربه نیز شهادت مظلومانه و ذبح شرعی وغیرشرعی ِشعور در پای بساط شور نشانمان داده است، رخداد ” انتخابات” ۹۶ را یک پیروزی بزرگ برای مردم آگاه و شریف وطنمان می دانم. سال ۱۳۵۸ حدود ۹۹ درصد مردم واجد شرایط به حکومت اسلامی رای دادند وآری گفتند، امسال پس از گذشت نزدیک به چهاردهه، طبق آمارحکومتی حدود ۷۰ درصد تودۀ مردم به این حکومت آری گفتند، و این افت حدود ۳۰ درصدی یک پیروزی برای مخالفان حکومت اسلامی ست.
البته تا یادم نرفته این نکته هم بگویم که ” انتخابات” های حکومتی ویژگی ها دارند که باید به آن ها عنایت کرد. برای نمونه یکی شان این است که اصلاح طلبی حکومتی اگردر” انتخابات” های حکومتی برنده شود، همۀ آمارها و ارقام حکومتی در باره “انتخابات” درست و صحیح خواهند بود و مو لای درزشان نمی رود، اما اگر اصلاح طلبی حکومتی برنده نشود تقلب شده و آمارها و ارقام حکومتی دستکاری شده اند.( نمونه اند تجربه سال ۸۸ و سال ۹۶)
۳
دراین ” انتخابات” باز تجربه شد منطق آخوندی با قیاس آخوندی پیوند می خورد. این منطق را درفرمایش حیرت انگیزو فیلسوفانه و شبان وارفیلسوف شهیر اصلاح طلبان دیدیم که فرمودند: ” ما از دموکراسی فقط همین انتخابات را داریم ، بروید رای بدهید” و یا درمقایسه کردنِ مضحکانۀ انتخابات امریکا و فرانسه با انتصابات در حکومت اسلامی درخشید.
۴
دل ام اما یک جا خیلی سوخت. می دانیم زنان میهنمان، همچون گذشته فقط یک جا به طوررسمی و”قانونی” از حقوقی مساوی با مردان برخوردارند، و آن جا پای صندوق رای دادن به تداوم و تحکیمِ حکومت اسلامی ست. چه شادمانه برخی از زنان سرزمین مان از این تساوی حقوق پاسداری کردند.
۵
” لقب سازی ژورنالیستی” به عنوان یکی از ویژگی های اصلاح طلبی حکومتی، در”انتخابات” ها باب شده است. دراین عرصه حزب توده همان اوان انقلاب با لقبِ مثلث” بیق” ( بنی صدر، یزدی و قطب زاده) شروع کرد. یکی از روزنامه نگاران اصلاح طلبِ حکومتی، ادامه دهندۀ همان روش شده است، با عالیجناب سرخپوش (هاشمی رفسنجانی از رهبران اصلاحات) و عالیجنابان خاکستری شروع کرد تا به امروزکه با مثلث “جیم” و آیت الله قتلِ عام و آیت الله خون آشام ادامه داده است. این لقب سازی ها نوعی ” ایزگم کردن” و مخدوش کردن واقعیت با خود داشته و دارند. برای نمونه: آیت الله خمینی آمراصلی و فتوی دهندۀ ” قتل عام ها و خون آشامیدن ها” حساب شده از قلم انداخته می شود و لقبی از این لقب ساز حرفه ای و لقب سازی های هیچکاکی- دراکولائی نمی گیرد ودرمعرکه ” انتخابات” هم هیچ اشاره ای به نقش این جانی در کشتارسال ۶۷ نمی شود. البته لقب ساز به روی خود هم نمی آورد هنوز مرکب رای دادن اش به چند دراکولای اصلاح طلب، مثل ری شهری و دری نجف آبادی خشک نشده است. اصلاح طلبی حکومتی حتی برای حذف رقیبان خودی تن به مخدوش کردن و خاک پاشیدن به چشم واقعیت داده است، و خود را به فراموشی زده است که رئیسی ها و پورمحمدی ها یکی دو تا از مُطلا های دوران طلائی جنایت هستند.
۶
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی اصلاحات دولت خاتمی، اگر چه دراین انتخابات انگشت هوا نکرد تا شهامتِ انگشتی نشان دهد، اما نوشت کسانی که در انتخابات شرکت نکردند از استقبال ۴۰ میلیونی مردم درس بگیرند و برای اینکه طعنه ای هم زده باشد با آوردن بیتی از مولانا، آن دست اش ازاین دنیا کوتاه را هم عذاب داد. پیام وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت خاتمی روشن و تکراری است، یعنی: اگرحساب روکم کردن مخالفان حکومت باشد ما رئیسی وتتلو و ۱۵ میلیون رای شان را هم ازآنِ خود می دانیم و با مالِ خود جمع می زنیم . پیش تراین پیام را به صراحت هاشمی رفسنجانی در یکی از نمازجمعه ها خطاب به مخالفان حکومت اسلامی و تحریم کنندگان انتصابات نعره کرد که: ( نقل به معنی) ” بیخودی روی اختلاف های ما حساب باز نکنید، ما آخوندهای معمم و مکلا گوشت همدیگررا می خوریم اما استخوان یگدیگر را دورنمی ریزیم”.
۷
بزرگان اصلاح طلبی حکومتی و مغزهای اتاق ها وحجره های فکر، و بسیارانی از رای دهندگان به آقای روحانی، خطاب به رئیس جمهور منتخب شان می گویند ” ما رای مان را دادیم جناب دکترحسن روحانی، حالا نوبتِ شماست.” یعنی آقای روحانی اگرشما خراب کنید به ما که به شما رای دادیم مربوط نمی شود، همۀ تقصیرها گردن شما خواهد بود. این منطق هم همان منطق ” انتخابات”ِ دموکراتیک اسلامی و گام برداشتن در مسیرِ دموکراسی ست. کسانی که رای دادند و عوام الناسی را به رای دادن تلقین کردند، مسؤل اند.
۸
این”انتخابات” با نام و زندگی و هنرِ یک هنرمند جوان به نام امیرتتلو گره خورد. می گویند این هنرمندِ قربانی آخوندیسم، درسال ۸۸ حامی جنبش سبزبود، دراین فاصله منصرف از اصلاح شدن، و نیزِفشارِهای ددمنشانۀ حکومت اسلامی سرازحمایت ازجنایتکاری همچون رئیسی درآورد. روزهای مبارزات “انتخابات” ی مخالفان اش دیوارنویسی کردند که: ” امیر تتلو سبزی که زرد کرد!” و…
چندروزی کارمن این شد که بنشینم و زندگی و هنرامیرتتلو، ” سبزی که زرد شد” را دنبال کنم، وکارهایش را ببینم وگوش کنم. ازروی دلسوزی و کنجکاوی، می خواستم ببینم کیست وچه کرده است این جوان که بیش از۴ میلیون جوان ایرانی درمیهنی اسلامی ای که همۀ کارهای این هنرمند قبیحه و جرم انگاری ست، برایش” لایک”می زنند و طرفدارش هستند. برایم مهم بود ببینم کیست این یکی از ۱۵میلیون هم وطنی که به رئیسی رای داده است، همان۱۵میلیونی که به اضافه آن ۲۵ میلیون می شوند رقم ۴۰ میلیون ادعائی ای که بازحماسه آفریدند ومی باید امثال من به آراء و نظرشان احترام می گذاشتیم و دنبال شان ریسه می شدیم.
باری، بسیاری ازکارهای تتلو به چشم و گوش من زیبا، دلنشین و هنرمندانه آمدند. ودلم بیشتر به حال اش سوخت. بارها یواش و بلند گفتم : حیف از این همه استعداد:
“مردمان بیعشق کبوترارو پردادند
من دوباره بیعشق نگران فردامم
من خُب آره بیحس با اینکه کلی درد دارم
اما مردمان بیعشق دیگه حتی رحم نمیکنن به پَــر وبالم”.
و بالاخره این که کنجکاو بودم وهستم دریابم اصلاح طلبانِ حکومتی که دنبال تغییررفتارحکومتیان هستند، تغییررفتاررئیسی ازیک آخوندِ مرتجعِ قاتل به آخوندی که درکناریک خواننده مدرن رَپ و” ریتم اند بلوز”می نشیند، و با اودرباره هنرش حرف می زند وازاوبه خاطر شرکت اش درانتخابات و حمایت اش ازحکومت اسلامی تشکرمی کند راچگونه تعبیر می کنند؟، آیا ربطی بین اصلاح طلبی حکومتی وتغییررفتاررئیسی دیده می شود؟. آیا تغییر واصلاحِ آخوندی ازاین مدرن تروعمیق ترسراغ دارند؟ وچه تفاوت کیفی ای میان اصلاح طلبی خلخالی وهادی غفاری و ری شهری و دری نجف آبادی و مشابهین شان با تغییر رفتارِرئیسی وجود دارد؟
سرانجام فضای غبارآلود انتخاباتی که این بار به دلائلی نامشخص با افشاگریهای بیسابقه از فساد مالی و اتهامات دیگرتوسط رقبای انتخاباتی به بر علیه یکدیگر مقداری از مفاسد مالی گسترده در درون حکومت اسلامی را برملا ساخت، بیشتر از انتخابات گذشته سرگرم کننده شده بود، ظاهرا با پیروزی چشمگیر روحانی بر رئیسی رقیب قشری خود و یکی از راسپوتین های حکومت اسلامی به پایان رسید و آقای خامنه ای موفق شد مهندسی انتخابات ساخته و پرداخته خود را بدون دردسر به انجام رساند و ظاهرا نفس راحتی هم بکشد. بدون تردید کاندیدای مورد علاقه رهبرحکومت اسلامی حجت الاسلام قاتل بود، ولی شرائط تنش آفرین در جامعه و ریاست جمهوری ترامپ در آمریکا که خواب را از چشمان خامنه ای ربوده ترس آورتر از آن بود که بتواند رئیسی را با آن سوابق جنایتکارانه و افکار قشری عقب مانده از صندوق بیرون آورد. از اینرو پیروزی نه چندان غیر مترقبه روحانی در این انتخابات را میشود از زوایای مختلف مورد ارزیابی قرار داد که قطعا مفسرین و کارشناسان در روزها و هفته های آینده به آن خواهند پرداخت. در این نوشتار در نظر است تا ایجاد فضای انتخاباتی اخیر از منظر اقتصادی که بسیار مورد توجه قرار داشت بررسی شود
آنچه که در طول چند ماه گذشته جو انتخاباتی را تحت الشعاع خود قرار داد و آنرا متفاوت با گذشته نمود، تغییر جهت یافتن گفتمان انتخاباتی از شیوه سنتی آن که همواره حول سیاست محوری و حرکت دادن جامعه به سوی اهداف سیاسی – ایده ئوموژیک مشخص گروه های قشری حاکم برجامعه جریان داشت، به گفتمان اقتصاد محوری بود که سبب گردید تا انتخابات در فضای دیگری هواگیری کند. به عبارت دیگر آتمسفر انتخاباتی در حکومت اسلامی برای اولین بار به گونه ای تغییر کرد که مقوله اقتصاد به شاه بیت و هسته اصلی خواسته جامعه تبدیل گردید. این تغییر استراتژیک هرچند که از دهان مخالفین دولت بیرون آمد ولی در اصل به عنوان یک نیاز و خواسته جدی برخاسته از بطن جامعه است که قطعا بعد از انتخابات بسیار نقش آفرین تر و فعالتر خواهد شد. شعار اقتصاد محوری در جامعه هرچند که با یک دیرکرد طولانی از سایه خارج شده و به زندگی روزمره مردم وارد گردیده، ولی شواهد نشان از آن دارد که مانگار خواهد بود. متاسفانه آنچه که جامعه در جریان تبلیغات انتخاباتی اخیر گروه های سیاسی تجربه کرد، آشکار شدن یک جریان پوپولیسم اقتصادی همزمان با طرح نیازهای اقتصادی است که با شعارهای بی محتوا و غیر عملی و بالابردن سطح انتظارات جامعه در تلاش است تا حرکت عقلانی در جهت خواسته های برحق جامعه را به بی راهه کشاند.
خوشبختانه انتظارات مبلغین پوپولیسم اقتصادی در جریان مبارزات انتخاباتی نه تنها برآورده نشد، بلکه در مقابل خواسته های اقتصادی منطقی مردم با چنان شکستی مواجه گردید که مطرح کردن مجدد آن توسط اصولگرایان، حداقل در آینده نزدیک غیر ممکن به نظر میرسد. نکته دیگر اینکه خواسته های برحق مردم که به هر حال در جامعه تبلور یافته نباید به حساب روحانی ثبت شود وامتیازی مشخص برای او تلقی گردد، زیرا که او خود یکی از مسببین وضع موجود است. ولی در عین حال این واقعیت را باید پذیرفت که او درجریان تبلیغات انتخاباتی به اردوگاه مردمی پیوست و خواسته های جامعه را، خواه زیرکانه و یا واقعبینانه بسیار رسا و واضح که دور از انتظار بود مطرح ساخت و بر روی آنها مانور داد که پاسخ مثبت هم از جامعه دریافت نمود.
در این انتخابات جامعه برای اولین بار با مشارکت معنا دار خود به خواسته های برحقش رای داد و روحانی در واقع ملزم به آن شده تا در چهار سال آینده عملکرد دولت را برای اولین بار در حکومت اسلامی برپایه اندیشه ” اقتصاد محوری” مطرح شده توسط مردم و نه سیاست بازان حکومتی تنظیم کند. این رای منفی بالا و قابل تعمق مردم به ویژه اقشار کم درآمد جامعه به رئیسی که دور از انتظار قشریون بود، نشان داد که مردم فریب پیشنهادات فریبنده پوپولیستهای اقتصادی را که وعده سه برابرشدن یارانه، ایجاد ۵ میلیون فرصت شغلی و دو و نیم برابرکردن رشد اقتصادی، با وجود ناتوانیهای مالی را میدادند نخوردند، ضمن آنکه پیامی است به این معنا که جامعه خواهان تغییرات بنیادی است.
پرداخت ماهانه ۴۵ هزارتومان به همه مردم به بهانه افزایش قدرت خرید کم درآمدها با عنوان عوامفریبانه ” یارانه مردمی” و تحت عنوان شعار ” آوردن پول نفت بر سر سفره مردم ” بی خردانه ترین اقدامی بود که در دولت احمدی نژاد صورت گرفت. دولت روحانی از همان ابتدای کار خود با توجه به غیر اقتصادی بودن پرداخت یارانه ها و کاهش تدریجی ارزش آن که امروز در مقایسه با زمان شروع پرداخت آن به حدود یک سوم کاهش یافته، به دنبال راه حلی است تا این هزینه سنگین بر بودجه دولت را به گونه ای تعدیل کند، یا ترتیبی داده شود که تنها به اقشار کم درآمد تعلق گیرد، ولی مصلحت اندیشی، و ترس از عگس العمل منفی اصولگرایان و اقشار کم درآمد سبب گردید تا به جز حذف یارانه درصدی از مرفهین اقدام ملموس دیگری صورت نگیرد. ولی اکنون زمان آن فرا رسیده تا در این مورد رادیکال عمل شود و این یکی از معضلات دولت روحانی است.
روحانی اگر واقعا تحت تاثیر رای مردم قرار گرفته باشد و بخواهد با نگاهی اقتصاد محور که برای نجات کشور یک ضرورت به شمار میرود برنامه دولت دوازدهم را تنظیم کند و آنرا به عنوان یک اصل و هدف مشخص به حکومت اسلامی بقبولاند و برخلاف روال معمول فعلی که سیاست و دیپلماسی هدف است و اقتصاد وسیله برعگس آن عمل شود و اقتصاد در جایگاه واقعی خویش به عنوان هدف در دستور کار دولت قرار گیرد و سیاست وسیله و ابزار کارباشد، در آنصورت میشود امیدوار بود که حرکت سازندگی در مسیر درست و طبیعی خود جای گرفته است. ولی متاسفانه تحقق این آرزو با توجه به ساختار حکومتی در ایران اسلامی موجود، تقریبا امر نزدیک به محال است. روحانی در جهت تحقق این مهم با دو معضل مواجه است که رفع آن از قدرت دولت در دوره چهار ساله پیش رو غیر عملی است.
معضل اول که بنیان اقتصاد کشور را به هم ریخته است،عدم وجود نظام اقتصادی است. نظام اقتصاد در جوامع امروز بر پایه یکی از سه نوع زیر که عبارتند از سوسیالیستی، مختلط دولتی – خصوصی و اقتصاد آزاد بنا شده است و لذا کلیه قوانین اعم از مالیاتی، گمرکی، بودجه دولت، هزینه های رفاه عمومی و غیره در هر کشور بر پایه قانونمندیهای یکی از سه نظام ذکر شده بنا گردیده است. اقتصاد امروز ایران به علت خلافکاریهای بیشماری که از ابتدای انقلاب در حوزه اقتصادی کشور رخ داده وهمچنین عدم اعتقاد حکومتگران اسلامی به علم اقتصاد، درمسیری غیر طبیعی قرار گرفته و بدون وجود قانونمندیهای یک نظام مشخص اقتصادی رشد کرده است. این رشد غیر طبیعی ۳۹ ساله سبب گردیده تا قوانین، مقررات و نظامنامه هایی تهیه و به اجرا گذارده شود که بیشتر منافع گروهی و شخصی را مد نظر داشته است تا مناقع ملی. از اینرو است که مشاهده میشود ساختارهای اقتصادی به جای رشد طبیعی، رشد سرطانی داشته اند که محصول آن فساد مالی از حد خارج شده و تهی شدن دستگاه حکومتی از مدیران لایق و کاردان است.
معضل دوم که زیانهای ناشی از آن کمتر از معضل اول نیست، ضعف بیش از حد بخش خصوصی مستقل در مقابل قدرت گیری شرکتهای دولتی و شرکتهای خصولتی وابسته و یا پیوسته به بخش حکومتی است که بخش خصوصی به ویژه در حوزه تولید انبوه را تقریبا کنار گذارده است. این درحالی است که بخش تولید متعلق به بخش خصوصی در قبل از انقلاب از قدرت عمل و وسعت کاری بسیار بالایی برخوردار بود و همین عاملی شده بود تا بخش تولید از رشد خارق العاده چهارده درصدی برخوردار گردد، رشدی که در حکومت اسلامی به کمتر از دو درصد رسیده است.
روحانی درمصاحبه اخیر خود بعد از انتخابات به این دو موضوع اشاره دارد و در پاسخ به سوال یکی از خبرنگاران نقل به مضمون چنین میگوید: ما نیاز به نظم اقتصادی داریم شرکتهای خصولتی که معلوم نیست کجایی هستند که نمیتوانند کشور را اداره کنند. دولت هم بایستی به وظیفه اصلی خود پردازد وفعالیت اقتصادی را به بخش خصوصی بسپارد. بیان این سخنان توسط روحانی اگر حمل بردمیدن امیدهای واهی به جامعه به منظور بازی با زمان و فرصت یابی باشد که بسیار نا به خردانه است و عواقب آن میتواند بسیار پرهزینه باشد. ولی اگر جدی و به عنوان نظریه دولت مطرح باشد، آنوقت دولت زیر بار سنگینی رفته است که درصورت عدم وفای به عهد خساراتی جدی به نوعی دیگر متوجه کشور میسازد. مضافا به اینکه اقتصاد کشور به هرحال نیاز به بازنگری ساختاری دارد. بنابراین دولت روحانی در یک خیابان یکطرفه پر از سنگلاخ ورود کرده که خروج سلامت از آن مستلزم اعمال ابتکارات ویژه ای است که از حدود اختیارات رئیس جمهور خارج است و بایستی به مصاف شخص اول حکومت اسلامی رود. وادار کردن سازمانهای اقتصادی تحت کنترل رهبری به پرداخت مالیات و کنترل حساب و کتاب آنها توسط دیوان محاسبات، مقابله با شرکتهای خصولتی و انتقال آنها به دولت به منظور خصوصی سازی، متوقف کردن فعالیتهای اقتصادی سپاه، یعنی یک جنگ اقتصادی تمام عیار دولت با دستگاه ولی فقیه که از عهده روحانی با اختیارات محدودی که دارد خارج است. تنها امیدی که برای روحانی باقی میماند مراجعه به مردم و استفاده از آرای عمومی است و این تنها حربه ای است که او در اختیار دارد که میتواند مخالفین قشری را که در ابراز مخالفت خود تا مرز نابودی کشور هم پیش خواهند رفت مهار سازد.
بر اساس نماگرهای اقتصادی بانک مرکزی، مربوط به فصل پاییز ۹۵، تراز حساب جاری خارجی کشور ۱۱۹۱۵ میلیون دلار و کل بدهیهای خارجی در پایان دوره، ۷۸۴۰ میلیون دلار بوده است. این نماگرهای نشانگر آن است که تراز حساب جاری به ۱۱۹۱۵ میلیون دلار، تراز بازرگانی(حساب کالا) به ۱۶۰۳۶ میلیون دلار، صادرات کالا بر اساس نرخ فوب ۶۰ هزار و ۲۹۲ میلیون دلار، واردات کالا بر اساس نرخ فوب ۴۴ هزار و ۲۵۶ میلیون دلار بوده است. همچنین کل بدهیهای خارجی در پایان دوره به ۷۸۴۰ میلیون دلار رسید که البته نرخ دلار آمریکا به طور متوسط در بازار بین بانکی ۳۱ هزار و ۰۶۶ ریال بوده است. در این میان نرخ رشد متغیرهای بخش پولی در آذرماه امسال نسبت به پایان سال قبل نیز حکایت از آن دارد که نقدینگی ۱۶.۵ درصد، پول ۱۲.۷ درصد و شبهپول۱۷.۱ درصد رشد داشته است. نماگرهای اقتصادی فصل پاییز در حوزه وضع مالی دولت حکایت از آن دارد که درآمدها ۲۹۵.۶ هزار میلیارد ریال، پرداختهای هزینهای ۴۴۹.۲ هزار میلیارد ریال، واگذاری داراییهای سرمایهای ۱۷۷.۹ هزار میلیارد ریال و تملک داراییهای سرمایهای ۳۶ هزار میلیارد ریال بوده است. در این میان کسری تراز عملیاتی و سرمایهای به۱۴.۷هزار میلیارد ریال رسیده است. رشد تولید ناخالص داخلی با نفت ۱۵.۷ درصد و بدون نفت ۴.۶ درصد بوده است. در این میان تولید ناخالص داخلی به قیمت پایه ۳۱۰۴ هزار میلیارد ریال بوده است. تشکیل سرمایه ثابت ناخالص ۵۳۹ هزار میلیارد ریال، هزینههای مصرفی بخشخصوصی ۱۶۲۵ هزار میلیارد ریال را نشان میدهد. نرخ تورم در دوازده ماهه منتهی به آذرماه سال ۹۵ نسبت به دوره مشابه سال قبل۸.۶ درصد بوده این در حالی است که شاخص بهای کالاها و خدمات مصرفی در آذرماه امسال نسبت به ماه قبل ۱.۴ درصد و در خردادماه نسبت به ماه مشابه سال قبل نیز ۹.۲ درصد بوده است.
رقابت ناسالم سود بانکی برای جذب سپرده
این روزها کمتر ویترین بانکی را میتوان یافت که تنها به سودهای مصوب شورای پول و اعتبار و مورد توافق خود برای سپرده بسنده کرده باشد. اکنون به راحتی در بسیاری از بانکها سودهای متنوع در قالب طرحهای مختلفی که برای دور زدن سودهای مصوب وجود دارد، پیشنهاد میشود. تیرماه ۱۳۹۵ بود که با آنچه که توافق بانکها نامیده شد سودهای سپرده سالانه از ۱۸ به ۱۵ درصد کاهش یافته و برای سودهای کوتاه مدت روزشمار نیز نرخ حداکثر ۱۰ درصدی تعیین شد. نرخ سود تسهیلات نیز با اختلاف سه درصدی از سود سپرده به ۱۸ درصد کاهش یافت. گذری بر شعب بانکها نشان میدهد که سپردهگذاران تمایلی برای سود ۱۵ درصدی ندارند، اغلب با دریافت مبالغی بالاتر و یا تعیین کفی برای میزان سپرده نرخ سودها از ۱۸ درصد عبور کرده و بعضا ۲۰ تا ۲۳ درصد را هم در قالب طرحهایی که بانک در نظر گرفته پشت سر می گذارد. در مواردی برخی بانکها اعلام میکنند که هرچقدر مبلغ شما بالاتر باشد سود بیشتری نیز تعلق خواهد گرفت. جالب اینجاست که همین مورد از بانکها در حدود یک سال پیش و در ابتدای کاهش نرخ به ۱۵ درصد به هیچ عنوان زیر بار پرداخت سود بالاتر نمیرفتند، اما اکنون روال آنها در رقابت با سایر بانکهایی که از ابتدا هم چندان نسبت به اجرای سودهای بانکی منضبط عمل نمیکردند، تغییر کرده است. اما در مورد سودهای روزشمار میتوان گفت عمده بانکها نسبت به نرخهای مصوب پایبند نیستند و مشاهده میشود که روزشمارهای ۲۲ درصد و حتی بالاتر در بانکها وجود دارد، آن هم در شرایطی که طبق ضوابط باید نرخهای روزشمار بلافاصله بعد از نرخهای مصوب جدید و ابلاغ آن تغییر کند. این درحالی است که چندی پیش رئیس کل بانک مرکزی از احتمال کاهش مجدد نرخ سود سخن گفته و حتی اعلام کرده بود که گزارشی در این رابطه به شورای پول و اعتبار ارائه شده است. در حال حاضر تنگنای مالی که بانکها با آن مواجه بوده و تا ۵۰ درصد منابع آنها در دسترس نیست، خود عاملی شده تا به رقابتی سخت برای جذب سپرده ورود کنند. این در حالی است که عمده درآمد بانکها از محل سود تسهیلات تامین میشود که با توجه به اختلاف حدود سه درصدی بین نرخ سود سپرده و تسهیلات، چندان پاسخگوی هزینههای آنها نیست. از سویی دیگر دریافت کارمزد نیز بر بانکهای ایرانی از جایگاه چندانی برخوردار نبوده و خود بر ناتوانی بانکها در تامین هزینه از محلهای دیگر افزوده است.
مشگل انتقال ارز صادرات پتروشیمی به کشور
انجمن کارفرمایی صنعت پتروشیمی اخیرا در نامهای تأکید کردهاند امکان حواله کردن پول صادرات محصولات پتروشیمی از چین وجود ندارد و این مبالغ و پولها در چین بلوکه شده است. بر همین اساس وزارت نفت و وزارت اقتصاد برای رفع این مشگل طیب نیا وزیر اقتصاد عازم کشور چین شده است تا با مقامات این کشور مذاکره کرده و راه حلی پیدا کنند. یکی از انجمنهای صنفی صنعت پتروشیمی ایران در نامهای که در اواخر فروردینماه سال جاری خطاب به معاوناول ریاستجمهوری نوشته، رسما از ایجاد مشکلات عدیده برای شرکتهای پتروشیمی داخلی درخصوص صادرات محصول و انتقال پول ناشی از آن ابراز نگرانی کرده است. در این نامه با اشاره به صادرات ۴۰ درصد از محصولات پتروشیمی ایران به کشور چین، تأکید شده است در ماههای اخیر بنا بر دلایل مختلف ازجمله تغییر مقررات داخلی کشور چین ناشی از فشارهای عربستان و آمریکا، مشکلات عدیدهای برای شرکتهای پتروشیمی داخلی در خصوص صادرات محصولات و انتقال پول ناشی از آن ایجاد شده است که میتواند اثرات جبرانناپذیری را به شرکتهای داخلی و بازار ارز و اقتصاد ایران وارد کند. بر این اساس از ابتدای ماه می سال ۲۰۱۷ اقدامات محدودکننده جدیتری بر واردات محصولات پتروشیمی از ایران و مراودات مالی با شرکتهای ایرانی در حوزه امور گمرکی و بازرگانی به اجرا گذاشته شد که میتواند به این مشکلات اضافه کند. به نظر میرسد به جز مشکلات مربوط به انتقال پول نفت که بعد از برجام نیز برطرف نشده، مشکلات انتقال پول محصولات پتروشیمی هم به مشکلات قبلی اضافه شده است.
مشگل لاینحل تولید بنزین
ظاهرا بیش از سه دهه است که شرکت ملی نفت ایران در صدد تولید بنزین داخلی است تا با توقف واردات آن سالانه بیش از ۵ میلیارد دلار صرفه جویی شود. ولی از قرار نفوذ و قدرت مافیای بنزین در دستگاه نفتی کشوربیشتر از آن است که وزیر مربوطه بتواند برنامه خودکفایی در تولید بنزین را تحقق بخشد. بیژن زنگنه وزیر نفت اخیرا در پاسخ به اینکه “طرح خودکفایی در تولید بنزین چهزمانی به نتیجه میرسد؟”، اظهار داشت: بخشی از طرح خود کفایی در تولید بنزین تا پایان سال ۹۶ محقق میشود. این نوع استدلال در واقع فرار از پاسخگویی است و نشان میدهد که خود وزیر هم نمیداند واردات بنزین تا چه زمانی ادامه خواهد یافت. در حال حاضر روزانه حدود ۸ میلیون لیتر بنزین وارد کشور میشود که اگر فقط ۵ سنت هزینه دلالی در نظر گرفته شود، به معنای آن است که روزانه رقمی حدود ۴۰۰ هزار دلار به جیب دلالان میرود. قرار بود با بهره برداری از فاز نخست پالایشگاه ستاره خلیج فارس واردات بنزین کاهش یابد، اما با وجود بهره برداری رسمی از واحد بنزین سازی فاز نخست پالایشگاه ستاره خلیج فارس در ماه گذشته، این مهم محقق نشد.
واردات فولاد خام به حداقل کاهش یافت
انجمن فولاد ایران، شرکت های فولاد ساز کشور در ماه فروردین امسال، یک میلیون و ۷۳۴ هزارتن فولاد خام تولید کردند. این رقم در مدت مشابه سال ۹۵، یک میلیون و ۵۰۷ هزار تن بود. از این میزان، یک میلیون و ۳۳۴ هزار تن توسط «بخش خصوصی شده» و ۴۰۰ هزار تن توسط «بخش خصوصی» تولید شده است. علاوه بر این طی فروردین ماه، یک میلیون و ۵۶۷ هزار تن انواع محصولات فولادی (تیرآهن، کلاف، ورق عریض، میلگرد، ورق گرم، ورق سرد، ورق پوشش دار و غیره) در کشور تولید شد که در مقایسه با میزان تولید مدت مشابه سال ۹۵ (یک میلیون و ۳۳۴ هزار تن)، حاکی از رشد ۱۷ درصدی است. از آمار یاد شده، ۹۸۹ هزار تن توسط «بخش خصوصی شده» و ۵۷۸ هزار تن توسط «بخش خصوصی» تولید شده است. طی مدت یاد شده ۴۳۹ هزار تن فولاد خام و ۱۰۲ هزار تن انواع محصولات فولادی صادر شد که نسبت به مدت مشابه سال ۹۵ (۳۴۳ هزار تن شمش و ۱۷۲ هزار تن محصولات فولادی) به ترتیب ۲۸ درصد رشد و ۴۱ درصد کاهش داشته است. همچنین طی فروردین ماه، واردات فولاد خام نداشته ایم و تنها ۲۹ هزار تن انواع محصولات فولادی وارد کشور شد که در مقایسه با آمار مدت مشابه سال گذشته (۲۶۳هزار تن انواع محصولات فولادی) ۸۹ درصد کاهش نشان می دهد.
افزایش بیکاری در سایه رکود صنعت ساختمان
رکود چند ساله حاکم بر صنعت ساختمان، منجر به بیکاری بخش عمدهای از کارگران ماهر ساختمانی شده است. با توجه به اینکه این صنعت حداقل با حدود ۱۰۰ رشته فعالیت اقتصادی مرتبط است، بنابراین رکود یا رونق آن سایر فعالیتهای اقتصادی را تحت تاثیر خود قرار داده و بخش عظیمی از اشتغال نیروی کار در بخش ساختمان و صنایع را نیز تحت تاثیر قرار داده است. اکبر شوکت، رییس کانون انجمنهای صنفی کارگران ساختمانی کشور میگوید: دلیل اصلی رکود بخش ساختمان، ساخت بیرویه مسکن در سالهای ۸۹ و ۹۰ بود که با حجم انبوهی از ساخت مواجه شدیم؛ به طوری که در آن زمان میزان ساخت مسکن حداقل ۴ برابر شد. این موضوع باعث شد نیروی مازاد مورد نیاز با استفاده از نیروی کار خارجی تامین شود. حتی اتباع بیگانهای که هیچ تخصصی در امر ساخت و ساز نداشتند هم، وارد عرصه ساخت وساز شدند وبسیاری از آنها در زمان رکود هم از ایران خارج نشدند و بخش عمدهای از فعالیتهای ساخت و ساز را در اختیار گرفتند که این امر نیز باعث بیکاری کارگران ایرانی شد. وی با تاکید بر اینکه در حال حاضر ۴۰ درصد نیروی کار در بخش ساختمان، از کارگران غیر ایرانی هستند، گفت: در حالی شاهد فعالیت این حجم از نیروی کار بیگانه در بخش ساختمانسازی هستیم که یکی از شرایط صدور مجوز استفاده از اتباع بیگانه، عدم وجود نیروی کار کافی ایرانی در همان تخصص است. طبق آماری که توسط کانون انجمنهای صنفی کارگران ساختمانی تهیه شده، تعداد کارگران فعال در این صنعت حدود یک میلیون و ۲۰۰ هزار نفر برآورد شده که از این میزان، حدود ۷۰۰ تا ۸۰۰ هزار نفر کارگران غیرایرانی دارای مجوز یا بدون مجوز هستند.
«در انتخاباتی که نمایندگان مردم بر آن نظارت نداشته باشند،
آمارهای اعلام شده الزاماً نمی تواند قابل قبول باشد.»
در چند دهه گذشته پس از استقرار جمهوری اسلامی، مخالفان استبداد مذهبی، حتی برخی از موافقان و گاه کسانی هم که در برهه ای از زمان با سردمداران و گردانندگان نظام همکاری داشته و در خدمت آنان بوده اند و اکنون از آن ها جدا شده اند، گفته و ایراد گرفته اند که قانون اساسی جمهوری اسلامی همه اختیارات کشورداری را به یک تن به نام ولی فقیه داده است و دیگران حتی رئیس جمهور هم کاره ای نیست.
نتیجه کار، با وجود اوضاع و احوال در چند هفته مانده به برگزاری انتخابات ریاست جمهوری اسلامی و تبلیغات حساب شده و گسترده برای کشاندن مردم به حوزه های انتخاباتی حتی به این بهانه که باید به «بد» رأی داد تا «بدتر» انتخاب نشود، به وضوح مشخص کرد که آن طورها هم که گفته می شود در نظام ولایت فقیه، همه اختیارات در دست ولی فقیه نیست.
گرچه قانون اساسی همه قدرت و اختیار را به ولی فقیه بخشیده، اما نتظیم کنندگان آن، حق انتخاب رئیس جمهور اسلامی را به تصمیم مردم واگذارده اند.
به قول شاعر معروف سعدی:
«خدا گر ببندد ز حکمت دری به رحمت گشاید در دیگری»!
چرا رئیسی وارد گود مبارزه انتخاباتی شد؟
خامنه ای با اطلاعاتی که از عمق نارضایتی مردم داشت و مطمئن بود که انتخابات تحریم خوادهد شد، با توجه به شرایط روز ایران و منطقه و به ویژه موضع گیری های تند مقام های آمریکا در ضدیت با جمهوری اسلامی، تصمیم گرفته بود که ریاست جمهوری روحانی برای یک دوره دیگر ادامه یابد.
به عبارت دیگر، در واقع شرکت یا عدم شرکت مردم در انتخابات کوچکترین تأثیری در نتیجه آن نداشت. طبعاً عدم حضور مردم در حوزه های رأی گیری و تحریم انتخابات ضربه شدیدی به حیثیت نظام وارد می کرد و مشروعیت و پایگاه مردمی آن را زیر سئوال می برد.
ترفند ولی فقیه این بود که با آوردن رئیسی قاتل و جنایتکار به مبارزه انتخاباتی و تظاهر به اینکه خامنه ای طرفدار برگزیده شدن اوست و فراخوان گروه های تندرو به حمایت از او به مردم تفهیم کرد که عدم شرکت در انتخابات باعث گزینش طبیعی رئیسی خواهد شد. از این رو گرچه حضور مردم کوچکترین تأثیری در نتیجه نداشت ولی باعث شد که مردم برای ایجاد سد در برابر انتخاب رئیسی به صورت غیر قابل پیش بینی در انتخابات شرکت کنند و خامنه ای فریبکارانه این امر را به نشانه پشتیبانی مردم از نظام اسلامی عنوان کرد.
شعار در انتخابات شرکت کنیم تا جلوی انتخاب «بدتر» را بگیریم، بیشتر توسط نسلی داده می شد که در سال ۵۷ وسیله استقرار استبداد مذهبی در ایران شد. اکنون نیز جناح «طرفداران بقای نظام» که نام مستعار و نادرست «اصلاح طلب» را بر خود نهاده اند، در پی ادامه وضع موجود هستند. یکی از سردمداران این جناح که خیلی هم ژست دمکرات منشانه به خود میگیرد، از دوران سیاه تاریخ معاصر ایران به نام «دوران طلایی» امام نام می برد.
اینان یا می خواهند خود را قانع کنند که دنباله رویشان از انقلاب اسلامی و به قدرت رساندن روحانیان، کار درستی بوده است یا اینکه پس از گذشت چهل سال به «مشروطه خود» رسیده اند و موقعیتی دارند که نمی خواهند آن را از دست بدهند. به گونه ای که یکی از فعالان پیشین حزب ملت ایران که در گذشته طرفدار پروپا قرص انقلاب و آیت الله خمینمی بود، زیر عکس مصدق از مردم میخواهد که در انتخابات شرکت کنند و به سرور!! حسن روحانی رأی بدهند! واقعیت این است که با وجود همه ترفندهای سردمداران نظام حدود نیمی از واجدان شرایط در انتخابات شرکت نکردند. آمارهای رسمی اعلام شده، مانند سایر آمارهای نادرست سی و هشت سال گذشته، نمی تواند درست و قابل قبول باشد به ویژه آن که هم گروه وابسته به ولی فقیه و هم گروه طرفداران بقای نظام- اصلاح طلبان- هر دو مشتاق و علاقمند به بالا بردن آمار حضور مردم در انتخابات و حمایت آنان از استبداد مذهبی هستند.
اگر آمارهای منتشر شده درست است، اگر رأی مرد م واقعاً به حساب می آید و اگر رئیس جمهور اسلامی با رأی مردم انتخاب می شود بنابراین، آنان که چنین نظام دمکراتیکی را استبدادی و خودکامه می نامند نه تنها ضد انقلاب بلکه ضد مردم سالاری هستند.
با هر نوع پیش داوری به ماجرای انتخابات بنگریم، برنده اصلی انتخابات این دوره آنانی بودند که در رأی گیری شرکت نکردند.
بهیاد بیاوریم ضرب المثل قدیمی «زمستان تمام می شود و روسیاهی به ذغال خواهد ماند.» دیر یا زود برنامه ریزی های عوام فریبانه و تبلیغات گسترده و حساب شده، برای شرکت در انتخابات برملا و آشکار خواهد شد و خواهیم دید، واقعیت را کسانی تشخیص دادند که تحت تأثیرتبلیغات فریبنده و ترفندهای حساب شده سردمداران نظام قرار نگرفتند و در این رأی گیری قلابی شرکت نکردند.
من با آنان که فکر می کنند که مردم فاقد قدرت تشخیص سیاسی هستند موافق نیستم و معتقدم حتی شرکت کنندگان در انتخابات هم با حضور خود سردمداران نظام را متوجه نیروی تعیین کننده خود کردند.
پیام های خامنه ای، روحانی و حتی بازنده انتخابات رئیسی، حاکی از آن است که نه تنها پیام غایبان بلکه پیام حاضران در نمایش انتخابات را هم شنیده اند.
نایب رئیس مجلس اسلامی زیر عنوان «پیش بینی هاشمی رفسنجانی درست در آمد» از او نقل قول کرده بود که «من به دلیل عمق آگاهی مردم، دیگر برای آینده انقلاب نگران نیستم.»
اگر آن مرحوم واقعاً چنین حرفی زده باشد، نشان آن است که انقلاب از این پس در راستای واقعی خود که استقرار مردم سالاری برای رسیدن به آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی است قرار گرفته است. فراموش نکنیم که این سه خواست اساسی از سالها پیش آرمان و شعار ملی گرایان ایران بوده است.
در این استدلال که اگر در انتخابات شرکت نکنیم رهبر شخص مورد نظرش را به ریاست خواهد رساند، یک تضاد و تناقض وجود دارد.
در سال ۱۳۸۸ با وجود آنکه اکثریت رأی دهندگان به شخص خاصی رأی دادند، با وجود کشتار و خونریزی، با تصمیم و اراده ولی فقیه شخص بازنده به ریاست جمهوری اسلامی رسید و به زور تفنگ اعتراض ها فروکش کرد. باید توجه داشت که شرایط امروز نسبت به آن زمان حتی بدتر شده است. زیرا در آن زمان خامنه ای با رقیبی همچون رفسنجانی رو برو بود که می خواست به تدریج او را از مسند رهبری- که خود به او بخشیده بود- پایین بکشد و جای او را بگیرد.
اما این بار با توجه به شرایط ایران و منطقه و نیز موضع گیری های مقام های آمریکا در ضدیت با جمهوری اسلامی، خامنه ای چاره ای جز این نداشت که روحانی را برای بار دوم در سمت ریاست جمهوری ابقا کند.
از این رو به دلایل بسیار رأی مردم تأثیری در سرنوشت انتخابات نداشت.
نتایج به دست آمده از برگزاری انتخابات چنین است:
غایبان، نشان دادند مخالف نظام استبدادی و طرفدار نظام مردم سالار هستند که آزادی مردم و استقلال کشور را تضمین کند و عدالت اجتماعی را در کشور برقرار سازد.
آنان که تحت تأثیر ترفندهای تکرار شده سردمداران جناحها قرار نگرفتند و اساساً همه جناح حاکمیت را شریک جرم در جنایتها، سرکوبگریها و چپاولگریهای سی و هشت ساله گذشته میدانند.
پیام شان را خامنه ای، روحانی و رقیب بازنده او بخوبی شنیدند و دریافتند.
حاضران نیز نشان دادند خواهان تغییر سیاستهای سرکوبگرانه و آزادی کُش نظام مذهبی هستند. آنها با آگاهی از پیشینه گذشته روحانی که در اوایل انقلاب اسلامی، حتی پیشنهاد کرده بود که افسران میهن پرست ایرانی را در مراسم نماز جمعه اعدام کنند و حضور چهل سالهاش در سازمانهای امنیتی به وعده و وعیدهای وی دل بستند و به او رأی دادند.
اینان نیز بی شک انتظار دارند که دست کم به ننگ کارتون خوابی و گورخوابی و فقر وحشتناک در ایران پایان داده شود، برای پرداخت حقوقهای عقب افتاده کارگران زحمتکش اقدام شود، کارخانههای تعطیل شده بازسازی و راه اندازی گردند و … چه بسا خیال باطل!!
خلاصه اینکه:
⦁ خامنهای
⦁ با تشخیص درست شرایط روحانی را برای چهار سال دیگر ابقاء کرد.
⦁ با تأیید صلاحیت رئیسی باعث ترس و وحشت مردم شد و با ترفند آزادی انتخابات، آنان را به پای صندوق های رأی گیری کشاند. با این ترتیب به انتخاباتی که بی شک با تحریم مردم روبرو شده بود، رونق بخشید.
⦁ با افزایش دروغین آمار شرکت کنندگان، حقانیت نظام استبداد مذهبی را عنوان کرد و کوشید مخالفان کلیت نظام اسلامی را در موضع دفاعی قرار دهد.
⦁ روحانی
⦁ او در این دوره انتخاب خود را نه نتیجه توافق خامنه ای و اوباما، بلکه برگزیده رأی دهندگان می داند.
⦁ با حمایت اکثریت رأی دهندگان و دخالت ایادی خود در حوزه های رأی گیری میدان را به ویژه در انتخابات شوراها از دست تندروها خارج کرد.
⦁ ناخواسته بخشی از جامعه را به اجرای وعده های پیش از انتخابات خود امیدوار کرد که او را بر سر دوراهی، ادامه خودکامگی نظام یا رضایت مردم قرار خواهد داد.
اما مهمترین نتیجه انتخابات آن بود که ملی گرایی که از سوی روح الله خمینی کفر شمرده می شد و ملی گرایان مرتد، امروز سراسر گسترهیِ سرزمین ایران را درنوردیده و سران نظام اسلامی را مجبور به پیروی از خود کرده است.
هوشنگ کردستانی
پاریس – سوم خرداد ۱۳۹۶