باز هم صفحه چهرهنما و باز هم گشت و گذاری به چهارسوی دنیای فرهنگ و هنر. در نهمین شماره این صفحه، از بزرگانی یاد کرده ایم که به قول شاعر ما نغمه ای ماندگار در صحنه ی زندگی سرودند و رفتند. همراه گزیده نویسی های این هفته ی ما به چهارگوشه ی دنیا سفر کنید و از حال فرهنگ سازان بزرگ این کره ی خاکی، خبر شوید…
تلخ¬خند به جنگ و سیاهی
روزهای نخستین دسامبر مصادف است با سالروز انتحار رومن گاری یکی از نویسندگان صاحب نام فرانسه. مردی که به عقیده ی برخی صاحب نظران نویسندهای برای همیشه است.
رومن گاری با نام شناسنامه ای رومن کاسیو در هشتم ماهِ مه سال ۱۹۱۴ در مسکو به دنیا میآید. مادراو ، به محضِ تولد رومن از پدرش جدا شد و تنها خاطره ای شبح گونه از پدر برای فرزندش به جای ماند . رومن همراه مادرش در سه سالگی و پس از سقوط تزار از مسکو به لیتوانی و بعد به لهستان و فرانسه پناهنده شد و سالهای مدرسه را در فقر مطلق گذراند، او از همان سنین کودکی شیفته ی ادبیات بود و نخستین داستانش را در بیست و یک سالگی زمانی که دانشجوی حقوق بود چاپ کرد. او همانند بسیاری از نویسندگان و روشنفکران همدوره اش حضور در جبهه ی جنگ را هم تجربه کرد و در همین دوران بود که نام رومن گاری را برای خود برگزید. او حدود ۳۰ کتاب اعم از رمان، مجموعه داستان ونمایشنامه با این نام از خود به جای گذاشت. او به سبب مسئولیتهای دیپلماتیک اش نامهای مستعار دیگری هم داشت که از این میان ماندگارترینشان ، امیل آژار است.
رومن گاری پس از اجرای چند نمایشنامه ی نا موفق و گذراندن یک دوره افسردگی رمان«تربیت اروپایی» را چاپ کرد؛ رمانی که قهرمانش نوجوانی ست سادهدل و پاک که جنگ را بیهوده و پوچ میداند .رومن گاری به واسطه ی همین شخصیت برای نخستین بار، بدبینی ژرف خودش نسبت به حیات بشری را ابراز میکند. بدبینی یگانه ای که با باور به پدیده هایی چون عشق و موسیقی ورؤیا همراه است.
رومن گاری تنها کسیست که تا به حال موفق شده دو بار جایزه ادبی «گنکور» را از آن خود کند. چرا که این جایزه تنها یک بار در عمر یک نویسنده میتواند به او تعلق پیدا کند. «گاری» دومین جایزهاش را در سال ۱۹۷۵ تحت نام مستعار امیل آژار برای کتاب «زندگی در پیش رو» دریافت کرد و اولینش را به خاطر کتاب «ریشههای آسمان» در سال ۱۹۵۶ و با نام اصلی اش برده است.
این نویسندهی بیپروا و سرکش ، یکی از منتقدان جدی جنگ بود و این خوی ضد جنگ را در تمامی آثارش هویدا کرده است. او به تمام سویههای جنگ نظر میانداخت و با طنز تلخ ویژهی خودش، این پدیدهی سیاه را نقد میکرد.
این نویسنده در رمان«خداحافظ گری کوپر» خوی ضد جنگ خود را نشان داده قهرمان این داستان برای گریز از در افتادن درمنجلاب جنگ به کوه ههای آلپ پناه میبرد.از این رمان میتوان به عنوان رمانی ضد جنگ یاد کرد،جنگی که به هر شکل برای نویسنده با جنگهای دیگر تفاوتی ندارد و نتیجهاش خویشتن کشی و دیگر کشی است.
رومن گاری در رمان «بادبادکها» که در سال ۱۹۸۰ منتشر شد، روایتگر زندگی «لودویک فلوری»، پسرک روستایی یتیمی شدهاست که در اوان جنگ جهانی دوم دلباختهی «لیلا» یک دختر لهستانی اشرافزاده میشود. عشقی که همراه با فراز و فرودهای جنگ پیش میرود و همراه زندگی سراسر ماجرای این دو جوان میشود. لودویگ که در جریان جنگ به نهضت فرانسه ملحق شدهاست ، سینهاش صحنهی کشمکش عظیمتریست، جبههی دوم لودویگ آنجاست که باید در برابر تمام پلشتیها و خشونتهای جنگ، عشقاش به لیلا و امید به وصال دوبارهی معشوق را بیدار نگه دارد. او در اوج سیاهی محکوم است به امیدوار بودن. امید به بازگشت عشق گمشدهاش همانطور که منتظر بازپس گرفتن فرانسهی اشغال شده حتی وقتی پرچم نازیها از پنجرهی بناهایش آویزان است.
رومن گاری زندگی بسیار عجیب و حزنانگیزی داشت؛ او در تمام عمرش به هستی عشق ورزید اما سرانجام در اوج شهرت ادبی به زندگی اش پایان داد . او تا آخرین کلمهای که نوشت به طنز نابش پایبند بود. شور و هیجان برای زندگی، تلاش مستمر و بی وقفه و سرخوردگی های پیاپی مولفه های اساسی زندگی رومن گاری بودند. سرانجام خودکشی همسر دوم و محبوبش «جین سیبرگ » سرخوردگی و افسردگی گاری را به جایی رساند که حدود یک سال بعد از مرگِ این بازیگر زیبا، در بعدازظهرِ دوم دسامبر۱۹۸۰ آخرین تلخ خند خود بر زندگی را هم نوشت و گلولهای در دهان خودش شلیک کرد
دیدن مسکو از آسمان¬ها
دومین بخش چهره نما، نگاهی گذراست به زندگی «الکساندر رودچنکو» نقاش، مجسمه ساز و عکاس روس تبار.«الکساندر رودچــــِنکو» در ۲۳ نوامبر سال ۱۸۹۱ در سن پترزبورگ زاده شد، پدراو نگهبان سالن تئاتر و مادرش یک رختشوی خانگی بود . الکساندر به سبب شغل پدرش از همان دوران کودکی با دنیای هنر آشنا شد و پس از ورود به مدرسه هنر، شیفته ی هنر ژاپنی و هنرمندانی چون ماتیس ، گوگن و آندریف شد . او در بیست و سه سالگی به مسکو رفت و در آنجا به جمعیتهای پیشرو هنری پیوست و تجربیات جدیدی در زمینه هنرهای تصویری کسب کرد
رودچنکو بر خلاف بسیاری از هنرمندان و روشنفکران هم تبارش پس از انقلاب ۲۵ اکتبر در روسیه باقی ماند تا به قول خودش «با هنر جامعه را تغییر دهد»… اما سیاستهای اقتدارگرایانه ی حاکم بر این کشور و بازداشتن هنرمندان از خلاقیت، رودچنکو را از نقاشی سرخورده کرد، در همین دوران بود که او به مرور به سمت عکاسی ، فوتومونتاژ و فیلمسازی روی آورد. او در طول زندگی اش کوشید در مقابل فشارها و حملات سیاسی مقاومت کند ولی این تلاش همراه با مدارای او چندان موثر نبود و سرنوشت پر فرازو نشیبی را برایش رقم زد .
امروز رودچنکو را از مهمترین هنرمندهای آوانگارد روسیه میدانند و عکسها و پوسترهایی که او طراحی کرده، در موزههای بزرگ دنیا نمایش داده می شوند. او به ویژه به سبب نوآوریهایش در کادربندی عکس و طراحی پوستر مشهور است.
رودچنکو به معماری و فضای شهری، بسان پرنده ای بر فراز آسمان نگاه کرده است، او دوربینش را به بالای مرتفع ترین ساختمانهای شهر به مسکو می برد و از آنجا چشم اندازهای شهری را به کسوت عکس در می آورد. او علاوه بر این عکسها، تصویرگر فعالیتهای روزمره ی زندگی شهری هم شده.با دیدن عکسهای رودچنکو می توان به نوع پوشش مردمان دهه بیست و سی ، نحوه ی قدم زدن آنها در خیابانها و رفت و آمدشان ، تابلوهای مغازه ها ، نوع و جایی که غذا می خورند پی برد .
این هنرمند برجسته پس از روی کار آمدن استالین و افزایش فشارهای سیاسی از فعالیتش کاسته شد تا آنجا که در سال ۱۹۳۳ از هرگونه فعالیت عکاسی بدون مجوز منع شده بود . او دو دهه آخر عمرش را در پریشانی سختی به سر برد و سرانجام در سوم دسامبر سال ۱۹۵۶ در گذشت .
رسم فاجعه به مثابه منظره نگاری
اما در آخرین قطعه ی چهره نما سالروز در گذشت ویلیام ترنر، را بهانه ای انگاشتیم برای گفتن از این نقاش بلند آوازه ی بریتانیایی ، هنرمندی که نزد علاقه مندان به این هنر، ملقب به شکسپیر عالم نقاشی شده.
شهرت ترنر بیشتر به سبب نوآوری های او در منظره نگاری ست، او فجایع و حوادث طبیعی نظیر آتش سوزی های عظیم، کشتی های غرق شده و طوفانهای سهمگین را به مثابه ی موضوعاتی تاریخی به تصویر می کشید . به این ترتیب ترنر منظره نگاری را از چارچوبهای پیشینش خارج کرد و در این زمینه به سبک و شیوه ی ای نو رسید.
ترنر استعدادش در نقاشی را خیلی زود و در همان سنین نوجوانی آشکار کرد، او به آکادمی سلطنتی هنر پیوست و زیر نظر نقاشان بنام وقت مشق نقاشی کرد.ترنر ابتدا به عنوان آبرنگ کاری چیره دست شناخته می شد اما اوج محبوبیتش زمانی بود که پرده های رنگ روغن بزرگ و تیره فام ، و گاه تصنعی، نقاشی می کرد
او ضمن سفری به ایتالیا با غنای رنگ، گرما و نور مناظر آن سرزمین روبرو شد و در رم و ونیز طرح واره های بیشماری با آبرنگ ساخت که لطافت و سادگی منظره نگاری خاور دور را به یاد می آورند.