باز هم صفحه چهرهنما و باز هم گشت و گذاری به چهارسوی دنیای فرهنگ و هنر. در نهمین شماره این صفحه، از بزرگانی یاد کرده ایم که به قول شاعر ما نغمه ای ماندگار در صحنه ی زندگی سرودند و رفتند. همراه گزیده نویسی های این هفته ی ما به چهارگوشه ی دنیا سفر کنید و از حال فرهنگ سازان بزرگ این کره ی خاکی، خبر شوید…
صورتگر کیمیا و راز
رِمِدیوس وارو، نقاش سورئالیست و آنارشیست اسپانیایی- مکزیکی و یکی از مهم ترین و تاثیرگذارترین نقاشان قرن بیستم، هنرمندیست زاده و در گذشتهی خزان.
رِمِدیوس وارو، در سال ۱۹۰۸ در استان خیرونای اسپانیا و در خانواده ای متمول و هنردوست به دنیا آمد، او، از همان کودکی تحت تعالیم پدرش با دنیای ادبیات و مفاهیم اساطیری و فلسفی آشنا شد و راه هویدا کردن اندیشه ها و دغدغه هایش را در بوم نقاشی یافت. رِمِدیوس پس از آن به دانشگاه «سن فرناندوی» مادرید، مهد پروردن هنرمندان بزرگی چون سالوادور دالی رفت و در رشته ی نقاشی فارغ التحصیل شد، اما کمی بعد به خاطر خفقان سیاسی در زمان حاکمیت فرانکو همراه همسر نقاشش به پاریس گریخت.
رمدیوس وارو، در پاریس به حلقه ی سورئالیستهای فرانسوی راه یافت و با هنرمندان بزرگی چون آندره برتون آشنا شد. در همین زمان بود که همسرش را ترک کرد و بی آنکه طلاق نامه ی رسمی امضا کند، به بنیامین پـــره، شاعر سورئالیست فرانسوی پیوست. آثار او در این دوران بیشتر، واکنشی اعتراضی در به حاشیه راندن زنان از سوی هنرمندان سورئالیست مردسالار بود که به اعتقاد او هرگز همتایان زن خود را به عنوان هنرمند نمیدیدند. آثار او تمثال الههگون سورئالیست ها از فیگورهای زنانه را برهم زد . او در نقاشی هایش موجوداتی دوجنسی را با صورت هایی به شکل قلب و چشمانی درشت تصویر میکرد که ترکیبی از چهره خود هنرمند و موجودات اساطیری بودند.
اما رمدیوس و همسر دومش پس از اشغال فرانسه در جریان جنگ جهانی دوم و تحت تعقیب قرار گرفتن از سوی نازی ها ، به ناچار پاریس را ترک کردند و به مکزیک گریختند. سرزمینی که «وارو»، تحت تاثیر اساطیر و طبیعت و مردمان آن، توانست سبک انتقادی سورئالیستیاش را ارتقا دهد و کاوشهای روانی و فکری اش را به تصاویر خیالی ترجمه کند. او در یکی از نقاشیهایش زنی رداپوش با چشمان بادامی شکل و موهای پریشان خاکستری را به تصویر می کشد، این تابلو از انقلاب درونی نقاش قصه می کند و تلاشش برای رهایی از خوی مردانه.
یکی دیگر از آثار مشهور او «حریره ی آسمانی» ست که در آن زنی باریک اندام نشسته بر آسمان تصویر شده، زنی که با یک دست ستاره ها را آسیاب می کند و با دست دیگرش به هلال ماه اسیر در قفس «حریره ی آسمانی» می خوراند.
تابلوی مشهور «برگهای پاییزی» یکی دیگر از آثار این نقاش بلند آوازه است. نقش زن موسرخ خزانزدهای نشسته بر یک فرشِ چمنسان در عمارتی رو به ویرانی با گلولهای کاموا در دست که انتهای نامعلومش سنجاق است به جایی در بطنِ هزاردرگاهیِ یک وهم، یک شبح، یک آرزو.
صدای انهدام ستونهای تالار را میشود شنید اما پشت پنجرهها پردههای قدیمی چین خورده و از لایشان برگهای پاییزی به درون اتاق خزیدهاند. نشانهی دیگری از «فروافتادن». درست مثل «سقوط خانه آشر» ادگار آلن پو.
حدیث دلآشوبه و سفر
«پاییز شد! – ولی چرا به خورشید جاودانه حسرت بریم. اکنون که ما – دور از کسانی که در گیرودار فصلها میمیرند- به کشف نور خدا پیمان بستهایم؟»
این جملات سحرانگیز را آرتور رِمبو شاعر سمبولیست فرانسوی در نوزده سالگی سروده و در کتاب معروفش با نام «فصلی در دوزخ» منتشر کرده ، مردی که از دید اهالی ادب بنیانگذار شعر مدرن لقب گرفته.
آرتور رمبو در پاییز سال ۱۸۵۶ در فرانسه به دنیا آمد، در خانواده ای به نسبت متمول اما بسیار متعصب و سختگیر. او از همان سنین نوجوانی، سرکش و یاغی بود و با وجود کسب موفقیتهای تحصیلی و ادبی مدام از خانه ی خشک و خشن پدری اش در گریز بود.
در کشاکش همین عصیانها بود که دوستی عمیق و عجیبش با پل ورلــِن، شاعر نیمه مجنونِ فرانسوی، رقم خورد. دوستی غریبی که در اعجابی یگانه سالها میان عشق و نفرت غوطه ور بود، تا جایی که از یک سو ورلن به خاطر وابستگی به رمبو همسر و کودک تازه به دنیا آمدهاش را ترک کرد تا با او به انگلستان برود و از سوی دیگر به دلیل اختلافات عمیقشان، یک بار رمبوی هژده ساله را با اسلحه ی کمری اش زخمی کرد. جالب تراینکه این رابطه پیچیده با مرگ هم آخر نگرفت، چرا که بعد از مرگ رمبو، ورلن نقش موثری در انتشار آثار او ایفا کرد.
رمبو در نوزده سالگی کتاب شعر معروفش با عنوان «فصلی در دوزخ» را نوشت و به دلیل مشکلات مالی آن را در تیراژی محدود در بلژیک به چاپ رساند . با این حال این کتاب تاثیر مهمی در رشد و گسترش سوررئالیسم برجای گذاشت تا رمبو بدل به یکی از بنیان های این گونه ی ادبی شود.
و سپس به مدت کوتاهی پس از آن اشعاری منثور بدون قافیه و با ضربآهنگهای متحد به نام «اشراقها» را سرود، که همگی پس از مرگ زود هنگام او منتشر شدند.
دلزدگی رمبو از از زندگی شهری گریز از انضباط و مقررات آن او را رهسپار سفر به دور دنیا کرد. سفری به دنیای ناشناختهها و دوردستها. او در عمر کوتاه سی و هفت ساله اش به نقاط مختلف دنیا سفر کرد از انگلستان و آلمان و بلژیک و هلند و دیگر ممالک اروپایی تا اندونزی و مصر و یمن و حبشه. این روح عاصی سرکش، با درنوردیدن مرزهای جغرافیایی، شاعرِ زمانها و مکانهای گونه به گونه شد و این طور شعر را به مرزهای حقیقی اش نزدیک تر کرد.
رمبو سرانجام درست بیست روز پس از جشن تولد سیوهفت سالگی اش و بر اثر ابتلا به سرطان درگذشت.
نقاش دهشت و هراس
کاراواجو از نقاشان برجسته ی ایتالیایی قرن شانزدهم است که زادروزش را به ماه سپتامبر منصوب کرده اند . او از جمله ی سرآمدان هنر نقاشی در تمامی ادوار تاریخ این هنر بود و برخی او را “اولین هنرمند مدرن” تاریخ هم، خوانده اند.
کاراواجو چهرهٔ شاخص سبک باروک است و براساس ذات هم این سبک و هم این دوره هم، درآمیختگی تصاویر و شمار زیاد شمایل در آثارش هویداست. او در نوع نقاشی و تکنیکهای استفاده از رنگ و فرم تحولاتی ایجاد کرد؛ که مهم ترین آن ابداعش در زمینه ی نورپردازی ست. نور در آثار او به صورت اریب بر فیگورها میتابد تا به این ترتیب دینامیسم درونی سوژه ها را ترسیم کند.
کاراواجو به مضامین سنتی نقاشی کلاسیک با دیدی تازه نگاه کرد. دستمایه آثار او با آنکه بیشتر مضامین دینی یا اسطوره ایست، اما جلوه ای خاکی و غیرآسمانی دارند. تا جایی که تصاویر او از قدیسین، مردمانی عادی و زمینی اند.
او این جسمانیت را در تابلوی ” توماس قدیس شکاک ” به نمایش کشیده است. تابلویی تکان دهنده که در سن توماس برای باور ظهور مسیح انگشتنش را به عمق زخم پهلوی مسیح فرو برده است.
کاراواجو همچنین در ترسیم غرایز و کنجکاوی های انسانی جسارتی بیسابقه نشان داد. کمتر هنرمندی پیش از او در نمایش غرایز، خشونت و شهوت بشری تا این حد پیشروی کرده است، غلام بچه ها، سرهای بریده ، پس زمینه های تاریک و دریک کلام خشونت بی اندازه در آثار او موج می زنند.
این آثار که از روح پر آشوب او نشان دارند ، در زندگی شخصی او هم نمودی علنی پیدا کرده بود، او شخصیتی خشن و تندخو داشت و زندگی پرحادثهای را گذراند. او با شرکت در دعواها، دوئلها، ارتکاب قتل، به زندان افتادن و فرارهای مکرر، زندگیاش را پشت سر گذاشت.
این زندگی پر فراز و نشیب سرانجام پس از ۳۹ سال و بر اثر ابتلا به مالاریا به آخر رسید .