خانه » مقاله » وصل یا فصل، همگرائی یا واگرائی، کدامین رهیافت بهینه است/بهروز بیات

وصل یا فصل، همگرائی یا واگرائی، کدامین رهیافت بهینه است/بهروز بیات

به بهانه رفراندم در اقلیم کردستان
یکشنبه ۲ مهر ۱۳۹۶ – ۲۴ سپتامبر ۲۰۱۷

حق تعیین سرنوشت

 

در منشور سازمان ملل آمده است که «مردم» حق تعیین سرنوشت خود را دارند. این عبارت که تدقیق و کنکرتیزه نشده است در اندرون بافت های تاریخی مختلف معنا های گوناگون می‌یابد:

در یک استنباط می‌توان آن را به عنوان حق دمکراتیک مردم در بهره‌مندی از حقوق شهروندی برای اداره جامعه و مشارکت در روند های سیاسیِ واحد سیاسی ای که در آن سکونت دارند تلقی کرد، بدون این که رنگ، نژاد، مذهب، فرهنک ، جنسیت و زبان این حق را ضایع کند.

در استنباطی دیگر می‌توان از این عبارت حق گروه های قومی، “خونی”، زبانی، فرهنگی، اقتصادی و …را استنتاج کرد که خود را “مردم” بنامند و دولت های خود را تشکیل دهند بی توجه به این‌که آیا مشارکت دمکراتیک شهروندان در اداره واحد سیاسی شان تامین شده باشد یا نه.

معنای تاریخی و سنتی حق تعیین سرنوشت

در دوران حاکمیت استعمار واضح بود که منظور از «مردم» ساکنین سرزمین های زیر انقیاد استعمار است که با کسب استقلال سرنوشت خود را از طریق حکومت های بومی در دست گیرند. این امر از دو جهت در گستره جهانی مطرح و مقبول بود: یکی ادامه روند سازماندهی دولت – ملت ها که پیش از آن در اروپا آزموده و به اوج باروری خود رسیده بود، به مثابه مدل مطلوب این دوران و دیگر این‌که حفظ رژیم های استعماری به علت بیداری ساکنین این سرزمین ها و از جمله با توجه به رقابت جهانی میان دو بلوک شرق و عرب کاری بس مشکل می‌نمود.

اکنون دولت – ملت ها که کاربرد اصلی شان اداره جامعه در درون و به سوی بیرون به کمک اهرم های تنظیمی و هدایتی بود در پی گسترش ارتباطات جهانی و پدیده همزادش جهانی شدن بخش در خور توجه ای از کاربرد خود را از دست داده اند. با توجه به این‌که بازار سرمایه، کالا و تا حدودی کار مرزهای ملی را در نوردیده اند، گرایش جهانی به سوی کوتاه کردن و نهایتا از میان بردن دیوار های جدائی دولت – ملت ها است. هر چند که اکنون تلاشی مذبوحانه از جانب ناسیونالیست های راست افراطی اروپائی و امریکایی به مثابه آخرین مدافعان دولت -‌ ملت ها در جریان است که این روند را آهسته کنند و احیانا باز بدارند، اما به احتمال قریب به یقین موفق نخواهند شد.

فراموش نکنیم که دریافت ساده از حق «مردم» برای تعیین سرنوشت و به کاربردن آن می‌تواند همه کشور های جهان را متلاشی کند و هر گروهی از مردم این حق را با انگیزه ای دیگر برای خود قائل شوند. بخشی به سبب «خونی»، زبانی و فرهنگی و بخش دیگر به علت اختلاف نداری و دارایی میان بخش های مختلف یک کشور، بخش های دارا نخواهند ثروت خود را با بخش های فقیر تر “تقسیم” کنند.
نتیجه اینکه در مورد نخست تنها جای تبعیض گران عوض خواهد شد و در مورد دوم از جامعه همبستگی زدایی میشود.

چنین گرایشی به اتمیزه کردن بخش های یک سرزمین و در تحلیل نهائی ناکارآمد کردن آن می‌انجامد. حائز اهمیت است که هیچ مجموعه انسانی چه در دوران پیشا دولت – ملت، چه در دوران دولت – ملت ها و چه در جامعه جهانی شده یدون همبستگی اعضایش نمی‌تواند پاینده بماند. به جرات می‌توان گفت که یکی از علل مقاومت و مخالفت بخشی از شهروندان کشور های جهان با روند جهانی شدن می‌تواند در این نهفته باشد که در اثر مدل نئولیبرالی چیره بر این روند، همبستگی جهانی به عنوان جایگزین همبستگی ملی مغفول مانده است.

دو رهیافت متفاوت

از آن‌چه که در بالا رفت می‌توان دو رهیافت کاملا متفاوت و حتی متناقض برای مسئله اقلیم کردستان استنتاج کرد: وصل یا فصل، همگرائی یا واگرائی

این امر که کردها در چهار کشور مختلف پراکنده و از حق تعیین سرنوشت خود محروم اند، در خود واقعیتی نهفته دارد، منتها دیگر ساکنین این کشور ها هم به سان کردها از حق تعییین سرنوشت به معنی مدرن آن که همانا شرکت دمکراتیک و برابر در روند های سیاسی در اداره سرزمینشان است محروم اند.

پرسش این است که رهبری کنونی اقلیم کردستان چه هدفی را دنبال می‌کند؟

واقعیت این است که ما نمی‌دانیم که هدف دولت اقلیم کردستان در برگزار کردن رفراندم دقیقا چیست: آیا واقعا قصد جدائی دارد یا تنها مانوری است برای تحریک حس ناسیونالیستی و کسب مشروعیت و مقبولیت در میان شهروندان اقلیم از یک‌ سو و از دیگر سو برای گرفتن امتیاز بیشتر از دولت مرکزی عراق.

هر چه که قصد آقای مسعود بارزانی باشد، بایسته توجه است که یک چنین اقدامی دینامیزم ویژه خود را به همراه می‌آورد که ممکن است حتی از جانب کنش گران مبتکر آن قابل کنترل نباشد.

آن‌چه را که با درجه بالائی از اطمینان می‌توان تصور کرد این است که با توجه به شیوه قبیله ای حکومت بارزانی ها، هدف آقای مسعود بارزانی گسترش حقوق شهروندی و افزایش دمکراسی در کردستان نباشد، بلکه با سوء استفاده از احساسات ناسیونالیستی ای که در میان مردم کرد ایجاد می‌شود سوار بر موج بخواهد زمامداری غیر دمکراتیک اش را تحکیم ببخشد و تا مدت ها از تعرض اپوزیسیون مصون نگهدارد.

جدا شدن اقلیم کردستان از عراق چه پیامد هائی می‌تواند داشته باشد

۱-اگر از اختلافات قانونی مانند تفسیر قانون اساسی عراق که در آن رفراندم جدائی پیشبینی نشده است و بسیاری مشکلات قانونی دیگر که می‌توان انگاشت، بگذریم، بلافاصله مناقشه میان اقلیم کردستان و دولت مرکزی عراق بر سر سرزمین هائی که هر دو طرف مدعی مالکیت اش هستند، مانند کرکوک با ذخیره های نفت اش آغاز خواهد شد که پتانسیل آن را دارد که به درگیری مسلحانه بیانجامد. تصور کنیم که در منطقه پرآشوب خاورمیانه آشوب دیگری افزوده شود.

۲- آقای مسعود بارزانی در مصاحبه اخیرش با بی بی سی فارسی بر استقلال اقلیم کردستان تاکید می‌کند و در همین حال از دیگر مرزهائی که پس از جنگ جهانی اول مصنوعا ترسیم شده و سرزمین های کرد نشین را از یکدیگر جدا کرده، نام می‌برد. جالب است که ایشان در این ارتباط مرز های ایران در کردستان را نیز، علیرغم واقعیت تاریخی، در زمره این مرز گزاری تلقی می‌کند و در واقع همه این مرز ها را به طور تلویحی در معرض بازبینی قرار می‌دهد. تصور کنید دامنه آتش ناسیونالیسمی که در پی استقلال اقلیم کردستان برا فروخته می‌شود، حتی مستقل از اراده آقای بارزانی، به کجاها سرایت خواهد کرد.

۳- به عبارت دیگر به واقعیت پیوستن «حق تعیین سرنوشت» به شیوه قرن ۱۹ و تا سه چهارم قرن ۲۰ منوط به متلاشی کردن چهار کشور عراق، سوریه، ترکیه و ایران خواهد بود تا یک کشور واحد یکپارچه قومی به نام کردستان درست شود. با همه پیامد هائی که به دنبال خواهد داشت. معنی این دگرگونی چند دهه جنگ و ویرانی در منطقه آشوی‌زده خاورمیانه خواهد بود. فزون برین، آن‌چه به احتمال قوی تحقق نخواهد یافت، حق تعیین سرنوشت به معنای امروزی آن است که همانا دست یافتن به حقوق مساوی شهروندی و حق مشارکت دمکراتیک در سیاست برای اداره مطلوب کشور است. هنگامی‌که جنگی در بگیرد بدیهی است که قدرت با تفنگ به‌دستان است و آن‌چنان‌که تجربه نشان داده است، تفنگ به‌دستان به آسانی قدرتی را که تفنگ به آن ها تفویض کرده است، از کف نخواهند داد. نتیجتا در همه این کشورها در گیر حرکت به سوی دمکراسی و حقوق شهروندی کند یا ایستا خواهد شد.

۴- اقلیم کردستان که همه جانبه به لحاظ جغرافیائی و سیاسی در محاصره کشورهای متخاصم قرار خواهد داشت، شانس توسعه و پیشرفت را از دست می‌دهد. به عبارت دیگر شهروندان اقلیم کردستان نه به لحاظ سیاسی به جق تعیین سرنوشت دست خواهند یازید و نه به مزایای توسعه اقتصادی و بهبود شرایط زندگی شان دست خواهند یافت. وسوسه این‌که می‌توان به یاری کشور های خارج از منطقه از مخمصه خود ساخته گریخت، توهمی بیش نخواهد بود. بیشتر می‌توان انتظار داشت که دخالت کشور های خارج از این محدوده نه تنها به حل مسئله کمک نکند، بلکه بتواند باعث باز هم شدیدتر شدن تناقضات، درگیری ها، دشمنی ها و ویرانی ها شود.

۵- از تجربه تاریخی آموخته ایم که دولت – ملت ها خوب یا بد در برابر نقض تمامیت ارضی شان حساسیت شدید دارند و در برابر آن واکنشی سخت نشان می‌دهند که به احتمال زیاد شکل نظامی به خود می‌گیرد. نشانه هائی از این رفتار خشن هم اکنون به شیوه پیشگیرانه در کشورهای عراق، ترکیه و ایران قابل مشاهده است.

نتایج ماندن اقلیم کردستان در چارچوب عراق و گسترش همکاری با همسایگان

نگارنده براین باور است که کرد زبانان در ترکیه، سوریه و ایران مورد تبعیض زبانی و مذهبی هستند. باید مسیری را برگزید که این بیعدالتی ها به یاری دست یافتن، همراه با دیگر مردمان این سرزمین ها، به حقوق شهروندی شان از میان برداشته شوند. بدیهی است که کردهای این کشورها زبان مادری‌شان را به طرزی بالنده بیاموزند و به لحاظ مذهبی ، فرهنگی و اقتصادی دستخوش هیچ‌گونه تبعیضی نباشند.

رهیافت بهینه

پرسش این است که کدام رهیافت برای رسیدن به این هدف به سود کردها و دیگر ساکنین این سرزمین ها است؟

به نظر من دوران جهانی شدن با ایده برافراشتن دیوار های بلندتر میان کشورها سازگاری ندارد – هر چند کسی مانند دونالد ترامپ، خوشبختانه تا کنون بدون کامیابی، می‌خواهد چنین کند.ـ کوشش در خاورمیانه به ویژه میان چهار کشور عراق، ترکیه، ایران، سوریه و اقلیم کردستان شایسته است بر این سو متمرکز باشد که نخست با دمکراتیک کردن این کشور ها، شهروندان از حقوق شهروندی برای دخالت در سرنوشت خود بهره‌مند شوند زیرا که می‌دانیم که کم و بیش در هیچ‌ یک از کشور های درگیر مردم چه به معنی عام و چه خاص، آن «مردم»ی نیستند که به حق تعیین سرنوشت خود رسیده باشند.

آزمون اتحادیه‌ی اروپا برای از میان رفتن بسیاری از مرزهای میان دولت – ملت می‌تواند سرمشق خوبی برای همه جهان به ویژه خاورمیانه آشوب زده باشد.

خاطر نشان میکنم که حدود ۵۰ سال پیش در تیرول جنوبی که آلمانی زبان است، اما به لحاظ سیاسی بخشی از ایتالیا محسوب می‌شود، در گیری هائی در جریان بود که برای پیوستن به اتریش حتی فعالیت های تروریستی رخ می‌داد و بمب گذاری می‌شد. نزدیک شدن کشور های اروپا به یکدیگر و نخست دور نمای پیوستن و سپس پیوستن اتریش به اتحادیه اروپا، عملا مناقشه را از معنا انداخت. اکنون هر شهروند اتریش می‌تواند در ایتالیا یا در تیرول جنوبی زندگی و کار کند و وارونه آن. معنی این واقعه این است که برای رفع مشکلات و تمایلات و ناملایمات اتنیکی الزاما نیاید به جدائی پناه برد.

نقش بی همتای کردها

اگر قرار باشد که کشورهای متصل به کردستان مسیری مسالمت امیز برای همکاری همه جانبه و رفع تبعیضات اتنیکی طی کنند، نقش بی همتای کردها به عنوان حلقه زنجیر پیوند دادن این چند کشور می‌تواند، در صورت بهره گیری سازنده از آن، برای گسترش ارتباطات سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی برجسته شود. وابستگی متقابل به یکدیگر، ادغام اقتصادی و نزدیکی سیاسی و فرهنگی کمک به هم سرنوشت شدن ساکنین کشور های نامبرده می‌کند.

این درست نسخه مقابل طرح جدائی است که ممکن است هدف این رفراندم باشد. طرحی که بی شباهت به مورد یوگسلاوی نیست. به یاد آوریم که جریانات قومی و ناسیونالیستی در بخش های مختلف فدراسیون یوگسلاوی در دورانی که پس از فروپاشی بلوک شوروی در سرتاسر اروپا همه نشانه ها بر باز بودن راه به سوی دمکراسی دلالت داشتند، به جای بهره گرفتن از وضع موجود، با تنگ نظریِ قومگرایانه مسیر گسستن مسلحانه را برگزیدند. وقتی که قدرت در دست تفنگچیان افتاد، پیامدش کشتار و نسل کشی هائی شد که معرف همگان است: پیرامون صد هزار جانباخته و ویرانی بخش های کلانی از کشور.

طنز تاریخ در این نهفته است که همین جمهوری های ناشی از فروپاشاندن یوگسلاوی دریوزه گی پیوستن به اتحادیه اروپا را می‌کنند که نتیجه اش فروریختن دیوار هائی خواهد بود که با قربانی کردن شهروندان خود برپا ساخته اند.

با عطف نظر به آن‌چه در سطور بالا طرح شد بر این باورم که رفراندم اقلیم کردستان برای استقلال هر چند که ظاهرا زیبا می‌نماید، اما پیام آور آینده ای بهتر برای ساکنین هیچ یک از کشور های نامبرده نیست.

ایا آن‌چه که در بالا مطرح شد آرمانگرایانه است

ممکن است ادعا شود که رهیافت مورد نظر من ایده آل و آرمان گرایانه است که در آینده نزدیک عملی نباشد. این درست است که در شرایط کنونی که در خاورمیانه آشوبی فراگیر در جریان است تصور چنین امری مشکل باشد. اما مگر در اروپای سال های ۳۰ میلادی قابل تصور بود که بر ویرانه های دو جنگ خانمانسوز و با ده ها سال دشمنی ظاهرا آشتی ناپذیر و چندین جنگ میان آلمان و فرانسه، اروپای واحدی به محوریت این دو دشمن دیرینه به‌وجود آید که متضمن صلحی پاینده و شکوفائی اقتصادی به سود همه باشد.

وانگهی از کسانی که این رهیافت را آرمانی و غیر عملی بیانگارند باید پرسید که در ارتباط با امکان استقلال اقلیم کردستان و پیامد های مترتب بر آن کدامین بهتر است: چند دهه جنگ و ویرانی را به جان خریدن یا چند دهه صبرِ همراه با کوشش در راه دمکراسی و تحقق حق تعیین سرنوشت به معنای وسیع عبارت و پیاده کردن مدلی چون اتحادیه اروپا در کشور های مورد نظر را تحمل کردن؟

​​بهروز بیات

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*