نویسنده: جهانبخش رشیدی
ناشر:اردیبهشت جانان. خرم آباد
چاپ اول” زمستان ۱۳۹۲
درپسشگفتار، ازسابقه اقوام و هویت تاریخی ساکنان ایران سخن رفته که بیگمان، یادآوری قابل احترام وبجائی ست که نویسنده، به درستی درتوضیح ش موفق شده و اکنونیان، به ویژه نسل جوان را با این امر مهم آشنا کرده است. بازگشایی دفتر زندگی واختلاط اقوام وملل با فرهنگ و گویش وآئین های گوناگون، که امروزه باعنوان کشور و ملت باهمزیستی درهم آمیخته اند و بار زندگی را بردوش می کشند، بخشی از پژوهش های جامعه شناسی ست که درتاریخ زنده نفش مهمی در روابط بین المللی دارد. تا جائی که هویت هرقوم و قبیله هنوز هم بین شان مطرح است و وابستگی های ایل و تباری خود را با احترام حفظ می کنند.
«زاگرس نشینان مردمی اند با گویش های متنوع و ریشه دار، که ریشه ی گویشی آنان با زبان های کهن و باستانی اوستا وپارسی پیوندی تنگاتنگ دارند» براین باور سخت پافشاری می کند. با اعتماد به نفس می نویسد:
«هیچ قومی قصه های پارسی قدیمی وباستان را ازمناطق دیگر جهان به سرزمین زاگرس و حاشیه خلیح فارس انتقال نداده است» و سپس ازکتیبه های تاریخی زاگرس با توضیحاتی اضافه می کند:
« هیچیک ازپادشاهان و فرمانروایان پُرآوازه ی پارسی درهیچ کتیبه ای ننگاشته اند که ما شاه ایران هستیم. بلکه از سرزمین های دگر نام برده اند اما جهان آن را شاه ایران می دانند».
درمقدمه ۹ برگی، کبیرکوه را ازجهات: جغرافیای وطبیعی آب وهوا و رودخانه ها، غارها ، میوه ها وپرندگان و حیوانات وحشرات، امن و وناامنی های منطفه را معرفی می کند:
«کبیرکوه یا کَوَر دراستان فعلی ایلام ازجهت شمال غربی به طرف جنوب شرقی کشیده شده است و درمرز خوزستان درمحلی به نام “دُم شاه” ختم می شود. طول این رشته کوه تقریبا ۱۷۰ کیلومتر و به شکل دیوارهای بلند و یکنواخت استان لرستان قبلی را به دو ناحیه پشت کوه وپیش کوه تقسیم می کرد . . . پهنای رشته کوه تقریبا ازبیست تا سی کیلو متر و بلند ترین نقطه ارتفاع ۳۰۵۰ متر ازسطح دریاست».
اشاره ای دارد به حوادث سال های ۱۳۰۳ تا ۱۳۱۳ وکتاب خاطرات سپهبد امیراحمدی که (جلاد لرستان) لقب گرفته بود .
کوچ
داستان ازکوچیدن اجباری ایلات چادرنشین ازمناطق سوق الجیشی کشور، وتخته قاپوکردن اجباری [نشیمنگاه دایمی] آن ها که به دستور دولت وقت ازسال ۱۳۰۳ شروع شده بود، جزئیات آن حوادث راتوضیح می دهد. ازمقاومت مردان دلیر وجنگجوی لرستان در “تنگه ی زاهد شیر” می گوید که در۱۰ کیلومتری شرق خرم آباد به تهران بارها از ورود سربازان و لشکرگشی قشون مرکزی به منظور حفط امنیت و سرکوب خان های محلی، بارها با مقاومت سرسختانه مانع ورود نطامی ها به منطقه شده وسرانجام پس از تلفات سنگین طرفین، با شکست محاصره و تصرف منطقه توسط قوای نظامی، کوچ ایلات را طبق مصوبه دولت انجام می گیرد.
در اقامتگاه مورد نظر دولت، تمام مردان و زنان ایل با احشام و خدمه زیرنظر نظامی ها قرار می گیرند.
نویسنده که سعی دارد حوادث آن سال های نوپایی کشور، وقایع سرکوب وکوچ ایلات را همانگونه که بوده شرح دهد، می نویسد:
« درطول تاریخ دیده شده است که قومی چنان تحت فشار قرار گرفته اند که برای نجات خود و خانواده های شان دست به کارهای ناشایست زده اند. تا جائی که مجبور به دست درازی . چپاول وغارت دارایی دیگران شده اند». وسپس تسری این حرکت های زشت را به برخی از محلیها شرح می دهد. درکنار برشمردن نیازهای اولیه ی زندگی حقیرانه، می نویسد:
«گاهی دیده شده است که برخی ازافراد آن قوم چنان درتنگنا قرارگرفته اند که حتی ناچار به خوردن گوشت حرام شده اند» همو با دید واحساس انسانی، انگیزه های زشت و ناگواراین گونه تجاوز های هولناک را منصفانه یادآور می شود.
از حقیرشمردن وتوهین های گوناگون نظامی ها به اهل ایل تا به گرمسیربرسند به شدت خشمگین است. درجاده های خاکی خاردار وگذر از:
« روی “بی کُلها” که نوعی خار ریز وچند شاخه است و بسیار رنج آور» با پای پیاده درحالیکه مادری بچه شیرخوار درآغوش دارد و چه بسا کفش درپای مادر نیست. ازگرسنگی نفرات و گله های گرسنه وسختگیری وآزار واذیت نظامی ها درمسیر راه تا مقصد روایت های تلخی دارد.
سرانجام کاروان به کبیر کوه می رسد:
«اولین باران پاییزی، طراوت و شادابی فرح بخشی به کبیرکوه داده بود. طبیعت زیبا، آنقدرآرام ودل انگیز وفرح ناک شده بود که می رفت تمام ناملایات را به فراموشی بسپارد».
گله ها را درسینه کبیرکوه رها شده و درمزارغ سرسبز به چرا می پردازند.زن ها شروع به یخنن نان و رفع خستگی وگرسنگی چند روزه سرگرم می شوند. تا فرمان تخته قاپو شدن ایل توسط یک مآمورنطامی ابلاغ می شود.
با شنیدن این دستور، ولوله بین ایلیاتی ها می افتد که چون اسیران بدون جرم وحکم، گرفتار لشگریان خودی شده اند. همگی درغم واندوه روزهای تاریک فرو می روند.
در مقابل اعتراض های شدید سران ایل، سلطان سلیم گفت:
«ما مآموریم و معذور. لابد کسی که فرمان صادرکرده است می داند چه کار می کند. حتما دولت برای تان خانه می سازد» و بلافاصله می نویسد که مردم می دانسسند که این یک وعده ی دروغی ست. پایتخت درهرج و مرج بود و:
«تنها کسی که ادعای قدرت ورهبری و پیشوایی می کرد، همین رضا خان میرپنج بود».
امیر احمدی نیز در فکر چشم زهر کاری بود تا به قدرت برسد. سرکوب مردم لرستان دربرنامه کارش بود و وسیله ای مطلوب در تأمین مقام آینده اش. دستورمی دهد:
«که تا یک ساعت دیگر همه را آماده کوچ کنند و هرکس آماده نشد چادرها را روی سرشان پائین آورند و اضافه کرد عاقلانه است که به همه ی مردانتان که می دانم دردل کوهستان پنهان شده اند بگوئید تا پایین بیایند وتسلیم شوند و در حمایت سربازان به شما کمک کنند».
سرانجام ایل با کوچ اجباری به آن سوی رود سیمره می رسد دریک:
«مرتع نسبتا هموار در کنار رود سیمره که با دیواره ی نسبتا طولانی به طول تقریبی پنج کیلومتر و به ارتفاع بیست تا سی کیلومتر از رود سیمره جدا می شود».
نویسنده با شرح موضع جغرافیایی منطقه، و تأکید درباره خطرناکی رودخانه سیمره، اشاره ای دارد به شورش اهالی در آن سامان که :
« ده سال تمام کبیر کوه را دستخوش جنگ هایی کرد که بازتاب و خبر آن تاخراسان بزرک به گوش رسید. همین مورد باعث کشته شدن بسیاری از مردم و نیروهای دولتی شد»
وسپس ازتلفات دوطرف و آسیب های اجتماعی، سرگردانی انبوه جمعیت کشور می گوید که نتیجه اش :
«آوارگی و تبعید قریب به نیمی از جمعیت ایلی و عشیره ای آن زمان لرستان بود».
ارحقارت و پستی چهار سرباز هموطن یاد کرده که راه بر دختر جوانی از ایل بیرانوند ازتیره ی حسن بیک: «وقتی که می خواست جهت پُرکردن مشگ آب به کنار رودخانه سیمره برود سرراهش . . . راه به او حمله بردند وهرچه تهدید می کرد که اگرجلو بیایند خودم را به پائین می اندازم آنها اعتنائی نکردند و . . . دختر ناچار خودرا پائین انداخت». دختر غرق می شود. و حیرت آور این که :
«سربازان درنهایت جسارت و تمسخرکنان برگشتند بدون این که حتی کم ترین سرزنشی از مافوق بشنوند».
روایت هواناک دیگری نیز دراین باره دار ازدختر خواستن فرمانده از دوستمراد ازسران طایفه ی زیدعلی. که به فرار شبانه عده زیادی از اهالی طایفه زیدعلی ازمنطقه منجر می شود. سرنوشت آن عده ی متعصب و با غیرت باعبور از رودخانه خروشان سیمره درسیاهی شب یا آوارگی، وخفه شدن همان دختر مورد علاقه ی فرمانده در رودخانه به پایان می رسد. داستان غم انگیزی که درپس نزدیک به قرنی هرخواننده را از وحشیگری برخی انسان نماها شگفت زده غرق اندوه می کند!
از شجاعت وکاردانی زنی به نام “ماهی طلا” که در همان جنگ های منطقه ای گرفتارشده، و پسرانش درسنگر در محاصره نظامی ها، تشنه و گرسنه مانده بودند، داستان حیرت انگیزی از رفتن مادر به سنگرفرزندانش روایت می کند که بسی حیرت آوراست وخواندنی. آن ها پس از سیزده روزمحاصره توسط مادر نه تنها ازگرسنگی نجات پیدا می کنند بلکه با شگردهای خاص مادر بدون کوچکترین برخوردی با محافظان از منطقه فرار می کنند:
«عشق مادری و غیرت و بصیرت و ذکاوت عشایری همه دست به دست هم داد تا این که همه ی افراد طایفه ی زیدعلی ازآن آتش جهنم نجات پیدا کنند».
درعنوان:
برخوردهای پراکنده درپائیز سال ۱۳۰۵
ازقتل سلیمان مرد شجاعی از طایفه ی زیدعلی که دردورافتاده ترین نقطه با زن و بچه اش درچادر زندگی می کرده، یاد کرده است. فرمانده نیروی نظامی به سلیمان پیشنهاد کرده:
« با شماهیج کاری نداریم واگر تسلیم شوی، زن و بچه ی تو درامان می باشد ومن قول می دهم اگرتو تفنگت را تجویل بدهی درامان خواهی بود وهیج کس با تو کاری ندارد. سلیمان که گوشش ازاین حرف ها پُربود گفت:
« اگر راست می گوئید و با من وزن و بچه ها هیج کاری ندارید پس به راه خود ادامه دهید»
بگو مگوها به جائی نمی رسد. سلیمان را پیش چشم زن وبچه های مفلوکش می کشند:
«فرمانده دستورداد که جسد اورا حمل کرده و درکنار چاه جنازه را غسل دادند و اورا درهمان قبرستان قدیمی دفن کردند. وهنوز هم قبرایشان بعد از گذشت روزگاران در امان مانده است. زن و فرزندانش که از دور نظاره گر همه چیزبودند مشاهده کردند که آخرسر فرمانده سربازان را به صف کرد و نسبت به قبر ایشان ادای احترام کرده وازآنجا دورشدند و تفنگ و قطار خالی از فشنگش را با خود برداشتند و رفتند».
وقتی به این روایت نویسنده رسیدم، ناخواسته و بی اختیار “گورستان خاوران” و دیگر “قبرستان های پنهان” پراکنده درسطح کشور” درآینه ذهنم نقش بست. و تفاوت های دو فرمانروا! با دگرگونیهای خفتبار وحشیانه، کمتر از شش دهه، با دست منادیان و پیشوایان دینی! سقوط اخلاق، انسانیت وایمان و مهمتر، ابزار شدن مذهب!
نویسنده شرحی از پنهان شدن زن و بچه دریک غارکوهستانی و هجوم سربازان و غارت زیور وآلات زنان روایت کرده که به دست چریک های کرد انجام گرفته است. سراسراین بخش ادامه جنگ و جدال منطقه است وکشتار و بی خانمانی اهالی.
نویسنده، با یادی از تحقیقات تیمسار حاج علی رزم آرا درباره جغرافیای لرستان و تآیید پژوهش های آن شادروان می نویسد:
«اعداد وارقام به دست آمده ارتفاع قله های لرستان، به لحاظ صحت و درستی هنوز که هنوز است، مورد تأیید جغرافیا دان های کشوری است»
مقاومت محلی ها، فداکاری ها وجنگ وجدال های پراکنده ی سال های گذشته ادامه پیدا می کند. دررهگذر حوادث، نویسنده از دستبرد امیراحمدی به تعویض تاریخ ها دربازنویسی یاد کرده است:
«امیراحمدی چون موفق نمی شود که درقشون کشی ۱۳۰۷ به کبیرکوه کاری ازپیش ببرد درصدد برمی آید با گزارش های خلاف واقع وجا به حایی تاریخ اتفاقات مهم، درکتاب خاطراتش . . . جبران کند» و چند مورد ازتغییرات تاریخ را یادآور می شود.
درعنوان :
«دسیسه ی میر، میرزاتیمورپور برای به دام انداختن مردان جنگی»،
تسلیم شدن تمام عشایر منطقه و فروکش کردن جنگ و کشتار شرح داده شده است. نویسنده از رزم آرا که – دراین زمان به عنوان جانشین فرماندهی غرب بود – و ملاقات “غلام زیدعلی” از سران نامدار ایل، با رزم آرا یاد کرده و زمینه های تسلیم وخاتمه جنگ خونین چند ساله تا خرید کت وشلوار برای غلام به دستور رزم آرا، و برگشتن او به خانه با پوشش تازه که : «تمام اهل خانواده و طایفه به استقبالش رفتند» به تفصیل سخن گفته است.
بخش آخر باعنوان :
عاقبت کبیرکوه چگونه به آرامش رسید:
روایتی ست ازشهرنشینی برخی ها و اقامت درنقاط تعیین شده از طرف حکومت، با عادت های بیابانگردی مردم شجاع وسلحشور لرستان وهرطایفه در گوشه ای دراین سرای کهن دشت باستانی تبعید و پراکنده شدند. اما با مراجعت بعضی مالکان تبعیدی به محل به هنگام اخذ سند مالکیت زمین هایی که درگذشته داشتند اختلافاتی بین طایفه ها پیش می آید . کار به قتل وغارت می کشد.
بنا به روایت راوی: «این حادثه درسال ۱۳۳۸ هجری شمسی اتفاق افتاد».
نویسنده، تحت تآثیرفضای زمانه ی روایت ها، با نگاهی غمگین و حسرتبار، خیره به جغرافیای پیرانه ی لرستان، با این پیام، دفتر پُرخاطره را می بندد:
«ازآن کبیرکوه، دیرگاهیست درآفتاب نشین تهی از مردان ایل، بربلند قامت زاگرس، تنها، مغموم و دلسرد تکیه زده است! و گاه بر زلال بی نهایت آب “چشمه شیرین” می نگرد وگاه برچشم انداز کیالان ودهلیج وافق های دوردست خیره می شود».
سبک نگارش نویسنده دراین دفتر، با این که ازخاطره و وقایع تاریخی کشورشکل گرفته، آنچه اهمیت دارد، توجه بیشتر او معطوف به مونوگرافی لرستان است، که در شرح: گویش ها وضرب المثل ها رسوم محلی، نام کوه ها و دره ها و گذرگاه ها و روستاها و افراد بومی با جزئیات چه درمتن و چه در زیرنویس ها آمده است.
با آرزوی موفقیت نویسنده و احترام به تلاش های ایشان.