درکشورهای پیشرفته منافع ملی به منزله ناموس جامعه به شمار میرود که حفاظت و صیانت از آن به عنوان یک وظیفه ملی و اقدامی مقدس معنا پیدا کرده و به همه آحاد جامعه مربوط میشود. واقعیت هم همین است، زیرا که منافع ملی ثروت مشاع یک ملت به شمار میاید که همه افراد در آن بطور مساوی سهیم هستند. تجربه روزانه در جوامع پیشرفته نشان میدهد که چگونه دولتها به نمایندگی ملت همه خلاقیت و تلاش خود را به کار میگیرند تا به بهترین وجه منافع ملی پاس دارند. از اینرو بی جهت نیست که بیشتر اختلافات و منازعات بین کشورها به بهانه دفاع از منافع ملی پیش میاید.
منافع ملی در جامعه ایرانی تا قبل از انقلاب مشروطه به معنای واقعی کلمه شناخته شده نبود. دلیل آن هم وجود نظام سلطانی چندین هزار ساله حاکم بر کشور بود که مملکت را متعلق به سلطان میدانست و مردم رعایای سلطان محسوب میشدند. تا اینکه انقلاب مشروطه رخ داد و نظام سلطانی به نظام پادشاهی مشروطه تبدیل گردید و با گذار از یک دوره پانزده ساله هرج و مرج ، سرانجام با شروع پادشاهی رضاشاه مملکت دارای ثبات شده و حفظ منافع ملی به عنوان وظیفه اصلی در دستور کار نظام حکومتی قرار گرفت. خوشبختانه به علت تعصبی که رضاشاه در صیانت از منافع ملی از خود نشان داد، سبب گردید تا رجال کشور هم که اگثرا دست پرورده های دربار قاجار بوده و تا آن زمان دفاع از نافع ملی را چندان جدی نمیگرفتند به این راه کشانده شوند که در این رابطه میتوان از دکتر مصدق و قوام السلطنه به عنوان دو سیاستمدار به شدت مدافع منافع ملی یاد کرد.
در واقع پس از بذل و بخشش های شاهان قاجار و زدن چوب حراج بر منافع ملی به ویژه در دوره فتحعلی شاه قاجار، که به از دست رفتن بخشی از شمال کشورتوسط روسها و جداسازی افغانستان و جزائری در خلیج فارس به دست انگلیسی ها انجامید، همچنین گرو گذاردن منابع درآمدی کشور نزد دو دولت روس و انگلیس در دوره سلطنت ناصرالدین شاه در ازای تامین هزینه سفرهای اروپایی او و ریخت و پاشهای شاهانه منجر شده بود، رضا شاهی از راه رسید و با سختگیریهای خود دفاع از منافع ملی را به جامعه شناساند.
وقوع انقلاب اسلامی که با توجه به حضور فعال همه احزاب در پیروزی آن میبایستی علی الاصول در تقویت منافع ملی موثرتر عمل میکرد، برعگس به مسیری بیراهه کشانده شد و ناگهان پدیده ای بنام ” منافع نظام اسلامی” در مقابل منافع ملی سر بر افراشت و مدافعان نظام اسلامی در طول نزدیک به چهار دهه حکومتگری خود، منافع ملی را فدای منافع نظام کرده اند.
در این رابطه کافی است به چند مورد زیر اشاره شود که برای حفظ نظام چه خسارات عظیمی متوجه منافع ملی کشور گردیده است: – اشغال سفارت امریکا و اسارت کارکنان آن به مدت ۴۴۴ روز، پیامدهای خسارتبار آن هنوز ادامه دارد. – صدها میلیارد دلار خسارات مالی و صدها هزار کشته و معلول ناشی از جنگ بی حاصل با عراق – تعطیل دانشگاه های کشور که به ترک تحصیل و هدر رفتن عمر هزاران دانشجو به مدت سه سال منجر شد. – از دست دادن حق مالکیت بر دریای مازندران و کاهش سهم ایران از این دریا از ۵۰ درصد به کمتر از ۱۳ درصد – صد ها میلیارد دلار تامین هزینه باز سازی لبنان، جنگ در سوریه و تبلیغات در سایر مناطق اسلامی- تحریم های اقتصادی غرب که صدور نفت و قطع رابطه سیستم بانکی با بانکهای جهانی را درپی داشت.
موارد فوق تنها بخشی از خسارات نجومی است که در اثر ایده ئولوژی زدگی ” نظام مقدس” متوجه منافع ملی کشور گردیده است، خساراتی که محاسبه آن بسیار دشوار است و سر به هزاران میلیارد دلار میزند. نکته بسیار حائز اهمیت اینکه در مقابل این خیانت عظیم حکومت اسلامی به منافع ملی، آنچه که نصیب جامعه شده بدنامی و انزوای جهانی، افزایش اختناق و فشار، فساد به شدت گسترده مالی، قاچاقچی گری و رانتخواری و تسلط گروه های مافیایی بر اقتصاد کشور و البته نشاندن آقای خامنه ای در جایگاه ” ولی امر مسلمین جهان” بوده که تاکنون جدی هم گرفته نشده است.
در جریان تاراج همه جانبه منافع ملی، شاید کوچک شدن سهم ایران در دریای خزر از ۵۰ درصد به کمتر از ۱۳ درصد و واگذاری آن به روسیه که در واقع از دست دادن ابدی بخشی از مساحت کشور به شمار میاید، بیش از سایر خسارات وارده بر منافع ملی اثر گذار بوده است که حکومت هم آنرا به قول معروف زیر سبیلی در کرده و با سانسور اخبار درباره آن جامعه را در بیخبری قرار داده است. همچنین پس از فروپاشی شوروی یک فرصت استثنایی نصیب ایران شده بود تا با حضور فعال خود در کشورهای آزاد شده در حوزه دریای مازندران و سایر همسایگان، یعنی سرزمینهایی که در زمانی نه چندان دور متعلق به ایران بود و هنوز فرهنگ و خوی و خصلت ایرانی در این جوامع به چشم میخورد، به تثبیت پایگاه های اقتصادی و سیاسی پردازد واز این طریق تا حدودی منافع ملی از دست رفته را مجددا بدست آورد.
متاسفانه این موقعیت استثنایی نیز در اثر بی لیاقتی و ندانمکاریهای حکومتگران اسلامی از دست رفت. در مقابل کشورهایی مانند ترکیه و انگلستان، آلمان، امریکا و چین غیره سریع تر از آنچه تصور میشد در منطقه حضور یافتند. در این میان تنها اقدام چشمگیر حکومت اسلامی توزیع هزاران نسخه قرآن و سی دی های مذهبی و اعزام صدها طلبه به این کشورها برای تبلیغات مذهبی بود که با بی اعتنایی این جوامع مواجه شد. از اینرو حکومت اسلامی در هیچ یک ازبرنامه های سازندگی این کشورها، به ویژه در پروژههای نفت و گاز آسیای میانه به ویژه در آذربایجان ، ترکمنستان و قرقیزستان که میتوانست سهم مناسبی بدست آورد مشارکت داده نشد. این درحالی است که تولید نفت جمهوری آذربایجان از روزی ١۴۵هزار بشکه در دهه ٩٠ میلادی به حدود ۱.۱ میلیون بشکه در سالهای اخیر افزایش یافته ، همچنین قزاقستان تولید خود را با رشد حیرتانگیز ١١برابری، به رقم حدود ۱.۶ میلیون بشکه در روز رسانده است.
بطور قطع اصلی ترین عامل در شکست حضور ایران در بازار کشورهای شمالی جدا شده از شوروی سابق در درجه اول بها ندادن حکومتگران اسلامی به منافع ملی، برداشت غلط از تحولات و عاجز بودن در بررسی کارشناسانه از وضعیت پیش آمده است. در درجه دوم نا دیده گرفتن تحرکات شرکتهای اروپایی و امریکایی توسط اسلام نمایان به قدرت رسیده بود که همراه با فشارهای امریکا بر دولتهای جدید التاسیس منطقه موجب گردید تا شرکتهای غربی با در انزوا قرار دادن و جلوگیری از مشارکت ایران راه ورودش را به این بازار دشوار سازند. یک مورد آن در سال ١٩٩۴ هنگام انعقاد قرارداد مشارکت در رابطه با پروژه بزرگ «آذری چراغ گونشلی» در سال ۱۹۹۴ رخ داد، که دولت آذربایجان در اثر فشار واشنگتن، ایران را با وجود تمایل به شرکت در این پروژه به کلی کنار زد. از کل پروژه های عظیم نفت و گاز در حوزه دریای خزر سهم ایران تنها ده در صد مشارکت در پروژه نفتی شاه دنیر آذربایجان است که نصیب شرکت نیکو شده است. بسیاری از پروژههای بزرگ نفت و گاز خزر با ورود شرکتهای بزرگ نفتی غرب به اجرا درآمده؛ به طوریکه تا کنون مبلغی نزدیک به صد میلیارد دلار در صنعت نفت و گاز این دریا سرمایهگذاری شده است که بالای ۹۵ درصد آن منبع خارجی دارد.
در بخش ایرانی دریای خزر در فاصله سالهای ١٩٩۵ تا ١٩٩۶ فعالیتهایی در زمینه اکتشاف نظیر حفر چاه در آبهای به عمق صد متر انجام گرفت که هیچکدام منجر به یافتن مخازن نفت و گاز نشد و آن بخش از اکتشافهای موفق در بخش ایرانی مانند میدان سردار جنگل، در اعماق بسیار زیاد نیز به دلیل نیازمندی به سکوهای ویژه حفاری و تکنولوژیهای گرانقیمت به کندی پیش میرود.
اگر خسارات وارده در موارد دیگر بر منافع ملی فهرست گردد، در آنصورت ابعاد فاجعه بسیار وحشتناکتر نمایان میشود. گویی حکومت اسلامی با تشکیل خود تنها یک رسالت داشته و آنهم نابود کردن سرمایه های ملی و گسترش فقر و درماندگی جامعه بوده است. در این رابطه موضوع برجام میتواند به عنوان یک مثال زنده آورده شود. دولت روحانی با صلاح دید و موافقت شخص آیت الله خامنه ای توافق با غرب بر سر مسئله پیچیده انرژی هسته ای را به ثمر رساند که با امضای توافقنامه برجام راه آشتی بین ایران و جهان غرب گشوده شد. ولی هنوز مرکب این توافقنامه خشگ نشده بود که جبهه گیریهای خصمانه بیت رهبری و سپاه پاسداران برعلیه دولت روحانی و اختلال در نزدیکی دولت به کشورهای غربی آغاز گردید. در نتیجه همه امید روحانی که انتظار داشت پس از امضای برجام راه ورود سرمایه های خارجی به کشور هموار گردیده و بدینوسیله بخشی از حدود ۶۰۰ میلیارد دلار نیاز اولیه برای نوسازی کشور تامین گردد به بن بست کشیده شد.
اکنون چنین به نظر میرسد که با پایان یافتن انتخابات و رای قاطع مردم به روحانی که نه به او که به برآورده شدن خواسته هایشان که تغییرات ساختاری اقتصاد کشور را شامل میشود، تقابل بخش اجرایی کشور با دولت پنهان که قدرت نظامی و بخش اعظم ثروت ملی را در کنترل دارد بسیار محتمل گردیده است. در واقع تحولات چند ماه اخیراین نتیجه را داشته که کمبودها و نیازهای جامعه را به شدت عریان کرده است و موجب شده تا دست دولت برای ورود به فاز اقتصاد محوری فراهم گردد . دولت روحانی هم که نشان داده خواهان تحولات اقتصادی است مصمم گردیده تا در چهار سال آینده برای ساماندهی اقتصادی در حد مقدورات به دفاع از منافع ملی پردازد، که جدا شدن راه دولت از بخش حکومتی که منافع نظام را در اولویت دارد اجتناب ناپذیر میسازد. البته اینکه روحانی بدون داشتن یک برنامه مشخص و مدون اقتصادی چگونه و تا چه حد در مصاف با قشریون قدرتمدار پیش خواهد رفت خود سوالی کلیدی است که بستگی به ایستادگی مردم و حمایت از دولت در جهت برآوردن خواسته هایشان دارد، که آن هم حاصل نخواهد شد مگر آنکه دولت بتواند صداقت و صمیمیت خود در مبارزه با اسلامگرایان انحصارطلب را به اثبات رساند.