دربازخوانی خاطرات اعتماد السلطنه
نویسنده : س . سیفی
چاپخانه مرتضوی، کلن
چاپ اول: زمستان ۲۰۱۷ ناشر: مرتضوی
آدرس: naschremortazavi@gmail.com
پیشگفتار از اعتماد السلطنه می گوید: «هفده کتاب ازیادداشت های روزانه ی او را دربرمی گیرد که شانزده جلد از آن به خاطرات او ازشانزدهم ربیع الثانی ۱۲۹۸ تا ماه شوال ۱۳۱۳قمری باز می گردد. اما جلد قدیمی تراین خاطرات، مستقل از جلدها های دیگر، یادداشت قسمت هایی ازسال ۱۲۹۲و۱۲۹۳ قمری را دربردارد. به عبارت دیگر اعتماد السلطنه ازسال ۱۲۹۳ تاسال ۱۲۹۸ قمری به مدت پنج سال ازنوشته روزنامه ی خاطرات دست می کشد».
پاکنویسی خاطرات به عهده اشرف السلطنه همسرش بوده واندکی به خط خودش «همین نسخه از روزنامه خاطرات پس ازفوت اعتماد السلطنه ازطریق همسر او دراختیار استان قدس رضوی قرار گرفت» به اهتمام زنده یاد ایرج افشار در سال ۱۳۴۵ به انتشارات امیرکبیر واگذار شده که تاکنون دردفعات چند منتشرشده: «چاپ هفتم آن به عنوان مرجع و مآخذ اصلی مبنای پژوهش جستار حاضر قرار می گیرد».
زنان حرمسرای ناصری
نخستین عنوان رابرپیشانی دارد. و این که :«حرم خانه نیز بخشی ازگستره ی حکم فرمائی ناصرالدین شاه به حساب می آمد که با اعلام قُرُق، افراد بیرونی را به آن راه نبود». ازحضورکنیزان و خواجگان سخن رفته و ازاقتدار “حاجی آغاجواهر” (معتمدالحرم) که «بیش ازسی سال به تمشیت امور تعدادی از زنان اندرونی ناصرالدین شاه باز می گشت» حاجی آغا جواهر را فتحعلی شاه به پسرش کامران میرزا بخشیده بود که پس از فوت او وسال ها خدمت به ناصرالدین شاه، درسال ۱۳۰۵ هجری درهشتاد وهفت سالگی فوت می کند. مرگ حاجی آغا جواهر:«برای شاه و درباریان ضایعه ای به شمار می آمد. حتا اورا به دلیل قدردانی از زحماتی که برای شاه کشیده بود، درجوار حضرت عبدالعظیم به خاک سپردند». حاج آغاجواهر مالک چندآبادی بوده که آن ها را به عزیزالسلطان (ملیجک دوم) بخشیدند. امادیگر اموال اورا : «امین السلطان صدراعظم ضبط نمود و به شاه سپرد».
این روایت نیز شاید یکی از میراث های شگفتاور تاریخ ایران و بسی شنیدن دارد از قول سرورآغای اعتمادالحرم که همه کاره ی خلوت و اندرونی ناصرالدین شاه بوده نقل می کند که :
« او ضمن گفت و گوئی محرمانه با اعتماد السلطنه آمار زنان “مدخوله و غیرمدخوله و کنیز وکلفت” حرم را حدود هفتصد نفر برمی شمارد. ضمن آن که جدای ازاقوام خانم ها، هفت صد و پنجاه نفر هم نوکری این زنان را برعهده داشتند . . . آمار خواجه های حرم سرا از سی و هفت نفر هم فراتر می رود».
ازسرد مزاجی شاه با آن همه زن های گوناکون درحرمسرایی که به قول نویسنده «شهری دوهزار نفری بود» سخن رفته و از «رخدادهای سنت شکنانه و فساد آمیز» و آلوده شدن خواجه ها به امیال نفسانی : «درگستره ای از خواهش های فردی یا گروهی». از فسادی که حاج ابراهیم خواجه درارتباط با زنان حرم ناصرالدین شاه مرتکب شده بود به اخراج وی برای همیشه ازاندرون منجر می شود. نویسنده، با کنجکاوی درپیگیری فسادهای درونی حرمسرا از حاملگی یکی خانم ها را روایت می کند: «حاملگی لیلی خانم همسرشاه دراندون اعجاب همگان را برانگیخت. وشاه به منظور حفظ ظاهر ماجرا، ضمن مشورت با نایب السلطنه دستورداد که “عنقا بچه اورا سقط کنند”».
از شگردهای عوامانه شاه در بازکردن مردان به حریم حرمسرا سخن رفته. در عزاداری ها وجشن ها و نمایش های دلقکی دراندرونی « چشمان افرادی همانند مهدی خان کاشی را می بستند و با خود به حرم می بردند . . . و شیخ اسدالله را که از”اخبارگویان” شاه بود . . . در پوشش برگزاری مراسمی دینی، ارتباط صمیمانه و ویژه ای را با بسیاری از زنان حرم به انجام رسانیده بود. چون ارتباط آزادانه ی او با زنان ناصرالدین شاه به شایعاتی دامن می زد که این شایعات به سهم خود خشم اعتماد السلطنه را درپی داشت ».
ازانیس الدوله که :«جایگاه منحصر به فردی در حرم خانه ناصری » و، در حکم ملکه دربار بود یاد شده است. شاه به تقلید ازشاهان اروپا، «نشانی به نام “آفتاب” فراهم دید و به او بعنوان بانوی اول ایران اهدا نمود». زنان حرمسرا در روزهای شکار چادرازسر می گرفتند تا به شاه واطرافیان وانمود کنند «چیزی از مردان کم ندارند». در مراسم روضه خوانی و نفوذ روضه خوان ها دراندرون که از سرگرمیهای زنان حرامسرا بود. درماجرای تنباکو اشاره ی جالبی دارد به اتحاد وصف آرائی زنان حرمسرای ناصری : «دراندرونی تشکیلاتی برای تحریم تنباکوسامان پذیرفت و زنان حرم خانه هم به صف آرایی درمقابل ناصرالدین شاه اقدام ورزیدند».
خشم انیس الدوله ازحضور ملیجک در دربار وخلوت شاه، عقد دخترشاه از زن صیغه ای ( صغرا شاه عبدالعظیمی) ملقب به اخترالدوله با ملیجک، که افتخار دامادی شاه را پیدا کرده، سخن رفته است.
از دیگرسوگلی ناصرالدین شاده به نام امین اقدس و نفوذ او یاد می کند. ومراسم « “مُلحفی” که از مشاغل مهم دربار ناصری به شمار می آمد. مُلحفان بستری از زنان خود فروش می آراستند تا این زنان به راحتی دراختیار خریدار قرار گیرند. همچنان که درماجرای کنیز امین اقدس، همین نقش را فخرالدوله برای پدرش ناصرالدین شاه به انجام رسانید». شاه، به علت غیرت ناموسی مایل نبود که درمسافرت به خارج ازکشور، زنی از زن های حرمسرا را همراه خود ببرد. «درسفرسال ۱۸۸۹ میلادی به اروپا . . . دستورداد دو نفر کنیز قرقیز بخرند و به منظور تمتع شاه با لباسی مبدل و مردانه به اروپا بفرستند».
اشاره ای بس فاجعه بار دارد به ظلم و ستم وغارت دوجانبه مردم سخت کوش ترکمن، ازدوسوی مرز: «روس ها از شمال وگماشتگان ناصرالدینشاه از جنوب نا امنی را درمنطقه توسعه می بخشیدند. و زنان ترکمن را به اسارت می بردند. درهمین راستا به آشکاردرایران و روسیه خرید و فروش زنان اسیر ترکمنی رونق گرفته بود» و حضور زنان متعدد ترکمنی در حرمسرای شاه را یادآور می شود.
بیرون راندن خواجه ها وکنیزکان، روابط ویژه خواجه های حرمسرا با زنان ومفاسد رایج حرمسرا راتوضیح می دهد. درسیرحرکت های آرام، خاموش وپنهان، شعله های خشم و نفرت انباشته دردل های جامعه، صدای تیری که ازگلوله ی میرزا رضای کرمانی درحرم حضرت عبدالعظیم فریاد کشید؛ زمینه های بیداری مردم و خیزش مشروطه خواهی را فراهم آورد.
نقش آفرینی کنیزان
ازحامله شدن کنیزان متعدد، و کتمان عامل، بلاتکلیفی نوزاد و سیه روزی مادر وفرزند درسراسر این بخش، فساد و رفتارهای برده وار با زنان درمانده، تبهکاری های سنتی و رایج زمانه، ننگینی های وحشیانۀ مردسالاری را توضیح می دهد. به روایت در همین بخش شخص اعتماد السلطنه بارها کنیزانی را حامله کرده با تبرئه ی مزورانه وطرد کنیز تیره بخت از خانه، بی کمترین شرم وحیا ازعمل غیرانسانی خود شرح ماجرا را درخاطراتش نقل کرده است.
زنان درجنبش نان
این بخش باطنزی تلخ به روایت از ماری آنتوانت همسراتریشی لوئی شانزدهم، زمانی که مردم گرسنه و انقلابی کاخ سلطنتی را محاصره کره بودند، علت محاصره و هجوم مردم را می پرسد وجواب می شنود که گرسنه اند و نان می خواهند :« ماری آنتوانت بی خبر از دنیای پیرامونی [وبقول معروف شوت و شوت] می گوید آنان می توانند شیرینی بخورند». شروع می شود. سپس ازمشارکت زن ها درخیزش های دوران مشروطیت و حوادث بهمن سال ۵۷ و سایر اعتراض های ملی به نیکی یاد کرده است. با اشاره به خاطرات اعتماد السلطنه، درقحطی نان وگرانی گوشت وسایر گرفتاری ها، ازماجرای رمضان سال ۱۳۱۳ قمری ورفتن شاه به مجلس روضه خوانی مسجد سپهسالار می گوید :
«شاه که درحلقه ی زنان معترض گرفتارآمده بود اوضاع را چندان مناسب ندید و از جمع معترضان گریخت. در همین راستا اعتماد السلطنه ضمن تربیت درباری وادبیات ویژه ی خود موضوع را این گونه انعکاس می دهد “چند نفر زن که شکایت ازنان و گوشت کردند بندگان همایون نخواستند زیادتر توقف کنند به باغ رفتند».
به دنبال زنان روسپی
نویسنده، این بخش را با نامه ای که حاج ملاعلی کنی به شاه نوشته آغار کرده است :« ملاعلی کنی فقیه عصر و دوره ناصری در سعایت از جنده ها درسطح شهرتهران نامه ای به شاه می نویسد و به منظور کسب وجاهتی دینی و اخلاقی بین مردم رفع مشکل را پی می گیرد». شاه درمقابل به کنت رئیس پلیس دستور اخراج آن هارا می دهد. اما این کار با این که رئیس پلیس «چند نفرازهمکاران خود را اخراج » کرده به درستی انجام نمی گیرد. زیرا که : «کنت «سالانه از جنده های تهران چهارده هزارتومان مالیات می گیرد». حاصل اخلاقی اینکه نویسنده براین باور است که شاه و ملاعلی کنی «هردو تظاهر به سنت های اخلاقی را دستمایه ای برای وجاهت خویش می گذارند». پیداست که هردو مقام درآن مالیات سهیم بوده اند.
ازمسافرت سال ۱۸۸۹ ناصرالدینشاه به اروپا وخانم بازی های او یاد می کند که :« شاه به خانمی یهودی دل می بازد که این خانم ازبام تا شام فقط اورا تیغ می زده تا جائی که شاه مجبور می شود جهت رهائی از دست اوهزار امپریال به این خانم بپردازد».
گونه هایی از نمایش
ازافتتاح مدرسه ی دارالفنون تهران درمارس ۱۸۸۶ و نمایش بازیگران می گوید : «چند شب است که در مدرسه دارالفنون وزیر علوم گویا تماشاخانه باز کرده بازیگرها فرنگی هاهستند که ابدا بازی نمی دانند و زبان را نمی فهمند. اما طوطی وار فارسی یاد گرفته اند. ازقراری که می گویند خیلی خنک است».
اشاره ای دارد به راه اندازی تکیه دولت در سال ۱۲۹۰ هجری قمری، سیزده سال قبل از افتتاح دارالفنون. ازوسعت تکیه دولت که « ساخت وآماده سازی آن بیش ازشش سال زمان برده . . . . . . برگزاری تعزیه ونمایش های آئینی درفضای تکیه دولت حتا شور و هیجان خارجیان را نیر بر می انگیخت . . . محرم سال ۱۳۰۶ هجری قمری سفیران انگلیس و ایتالیا نیز مشتاقانه درمراسم تکیه دولت حضور داشته اند».
از اسمعیل بزاز بازیگر معروف دوران ناصری یاد می کند که پس از ختم مراسم عزاداری شهدای کربلا درتکیه دولت، با گروه بازیگران: « قریب دویست نفرازمقلدین وعمله ی طرب بودند که با ریش های سفید وعاریه و لباس های مختلف از فرنگی ورومی و ایرانی ورود به تکیه کردند و حرکات قبیح ازخود شان بیرون آوردند».
دربارۀ ربودن رقاصان گروه اسماعیل بزار آمده است که :
«ظل السلطان حاکم اصفهان رقاصان گروه اورا می ربایند ولی اسمعیل بزار با سودجوئی از الطاف شاهانه رقاص هارا باز می ستاند».
ازنمایش بلقیس و سلیمان که مشتاقان فراوانی داشت و درتکیه دولت درمراسم عزاداری به اجرا درآمده یاد می کند:
« جهت نقش آفرینی فیلی را نیز بنا به سنت همه ساله داخل تکیه کشاندند که فیل رم کرد و پس ازشکستن لوازم بسیار، پیرزنی را هم به هلاکت رسانید».
نویسنده، باستایش از کارهای هنری بازیگران دوران و استقامت وپایداری آن عده با نوگرائی های آغاز مشروطه و پس ازآن یاد کرده می نویسد: «کم کم دراثرناتوانی خود به منظور سازگاری با زمانه ای نورنگ باختند وتوان ماندگاری خویش را برای همیشه ازدست دادند».
ترجمه و دارالترجمه
به روایت نویسنده، در عصر ناصری (امتیاز دارالترجمه و دارالطباعه) درانحصار اعتمادالسلطنه بوده است. در اوایل ماه می سال ۱۸۹۲ میرزا طاهر مدیر روزنامه اختر، طی نامه ای ازدولت تقاضا می کند که: «طبع و نشر قرآن را در سرتاسر ایران به او واگذارند. و همچنین امتیاز چاپ و نشر کلیه ی کتاب ها به مدت پانزده سال دراختیار داشته باشد». شاه با اطلاع ازدسته بندیها وپشتیبانان میرزا طاهرکه : «جمع شده اند تا اعتمادالسلطنه را ازقدرت بلامنازع انتشارات
کنار بزنند، حل مسئله را به میرزا فروغی “ذکاءالملک پدر” واگذار می کند وسرانجام باافتتاح دارالترجمه مفصلی به مدیرت اعتماد السلطنه شروع به کار می کند. «درست چند ماه پس از آغاز سال ۱۹۹۳ [۱۹.۳] میلادی همزمان با دهمین سال تآسیس دارالترجمه، اعتماد السلطنه می نویسد: « که تاکنون بیش از هزار جلذ کتاب و کتابچه ترجمه نموده است». و درباره اعضای ثابت مترجمان آمده است : «اعضای پایدار دارالترجمه از بیست نفر متجاوز نبودند. ولی پیداست که اکثرآنان به دلیل سابقه ی دوستی خویش با ملکم خان هنجارهای فرهنگی اورا الگو می نهادند.»
از روزنامه قانون که ملکم خان درایران و سپس در لندن منتشر می کرد سخن رفته است. ملکم پس ازبرگشتن به لندن انتشار قانون را ادامه می دهد. بازچاپ مخفیانۀ آن درایران توسط همکاران سابق ملکم و اتهام برخی ها ارمواردی است که نویسنده مطرح کرده است:
«زمانی که بهائیت رشد گرفت مخالفان دارالترجمه پا به میدان گذاشتند تا ازسرحُبّ و بغض گروه مترجمان را بابی و بهایی بنامند. همچنان که به منظورتسهیل گری درشناسایی افراد، مترجمان را بین عوام الناس بی دین می شناساندند». فروغی مخفی می شود. پلیس به خانه او یورش برده تمام نوشته های اورا با خود می برد. سرانجام. پس از:« هشت روز ازمخفی گاه خود درطویله ی امین السلطان خارج می شود درحالی که عمامه ای نیز به سرنهاده بود». این بخش با حمله: «دربستری ارعوامفریبی آخوندها کشتاردوباره وخودسرانه ی بهاییان درسراسرکشور» به پایان می رسد.
عناوین: خرنامه. کشتاربهاییان. ملکم خان وماجرای قانون. ملاعلی کنی. اقتدار عزیزلسلطان. نوآوری کنت رئیس پلیس. اسلام حکومتی و . . . هریک بخشی خواندنی ازتاریخ کشوراست که با آخرین عنوان نتیجه: «مردم همچنان در حاشیه» کتاب به پایان می رسد.
با سپاس از نویسنده آگاه که با پژوهش صادقانه، ملتی را برابر آئیئه تاریخ نشانده تا خود را بنگرند و گذشته های نه چندان دور و بر باد رفته ها را. شاید، تآملی کرده عارضه ها و آسیب های فاجعه بارفراموشی ها و سهل انگاری ها و کورفکری های ریشه دار نسل ها را دریابند!