نویسنده: مهدی استعدادی شاد
زمان: زمستان ۲۰۱۷ – ۱۳۹۵
مکان: فرانکفورت آلمان
به روایت نویسنده تصویر روی جلد ازنقاشی های هنرمندانه ی «بوتوچلی» است که درسال ۱۴۸۵ درتابلویی زیبایی به مناسبت «مقاله ی تاریخساز» پیکومیراندولا زیرعنوان : «سخنی پیرامون شآن انسانی» منتشر کرده است. خواننده با مشاهده تابلوی باعظمت روجلد وعنوانش، خواندن و دریافتن مفهوم ذاتی کتاب را با اشتیاق دنبال می کند.
در پیشگفتار از مسافرت خود به ایتالیا وشهرفلورانس «که زادگاه دانته است و هم وارنا که آرامگاهش است» سخن می گوید و از رُنسانس یا نوزایش. درپایان همین پیشگفتار است که با یادآوری پشت سر نهادن تجریه های جُنبش روشنفکری هموظنان، می نویسد : «این جُستار نتیجه ی گفت و گو و جست و جویی است که میترا کوچکیان بانگارنده دراین سال ها داشته. او که برای “خود” شدن به دهه ها کوشیده و تاوان پرداخته . . . و بانکته بینی ها و اشاره های دقیق باعث تکامل متن شده است ازاو برای همیازی اش سپاسگزارم».
فصل بندی کتاب از یک شروع ودرشماره هفدهم برگ یکصد و سی و دو به پایان می رسد. فصل نخست ازپیدایش کلمه ی « رُنسانس» می گوید: « که عاریه ای از زبان فرانسوی بوده است . . . و ایتالیائی ها خودشان به آن دوره ی تاریخ « “رینا شمینتو” و شهر [فلورانس] را “فیرنزه”» می گویند با چنین نگاه انتقادی به شجاع الدین شفا و یا فریده مهدوی دامغانی مترجمان اثر(کمدی الهی و زندگانی او) یادآور می شود که : «مترجمانی که با همان نگاه اولیه کارشان، معلوم می ساختند زیر تأثیر جهان بینی محافظه کارانه بوده، به چالش با قالب های ذهن بومی برنیامده و بدین ترتیب جان و جنم آثار نامبرده را ضایع ونفله کرده اند». اشاره های مستند نویسنده به لغزش های مترجمان، که در این بخش آمده، دقت بیشتر او و امانتداری در ترجمه را توضیح می دهد ویادآور می شود.
درفصل دو از بت شکنی دانته، «دربینش مسیحی “تثلیث مقدس” [و اینکه] هیج نقشی برای حضور زن قائل نبوده است» سخن می گوید. در قرون وسطی ازنواندیشی و نوخواهی دانته، که فصل تازه ای درادبیات جهان، در مسیحیت گشوده، با شکستن باورهای تعصب دینی: «رابطه ی مردانه پدر و پسر و روح القدس را دگرگون ساخت». بئاتریس یا بئاتریچه آفریدۀ دانته در«کتاب زندگانی نو» درسیمای زنی با شخسیت ممتاز و کامل قد ظاهر می شود. شگفتا که نواندیشی تاریخی و بی نظیر دانته، نه تنها رخنه دربنیادهای فکری وایمانی پیروان مسیحیت پدید آورده : که «درحوزه فلسفه نیز تلقی سنتی و رویکرد ارسطویی را به چالش کشیده است». نویسنده، شهامت دانته را می ستاید. «گسست از سنت و عادت رایج زمانه را . . . وی با تأکید برسرودن به زبان محلی بدعت گذاری و از رسم و دستور تولید کتاب به زبان لاتین [زبان رسمی کلیسا و حاکمیت] سرپیچی کرده است».
درفصل سوم، نویسنده با اشاره به خاطرات خود در گذشته درباره بازخوانی آثار دانته، ومقایسه افکار او با سهروردی که در کتاب «قدرت و روشنفکران» آورده است، با روایت سفرهای سه گانه دانته در کمدی الهی و دیدن بهشت و هفت آسمان وعظمت پروردگار می نویسد : « بازهم درپی اثبات حق خود بر زمین است او باتردستی هرکنایه و قصه ای را به خدمت می گیرد و با گزارشی از تبعید نادرست خود و بی انصافی ارباب کلیسا و حماقت نهفته درکشمکش های فرقه ای به دست می دهد». درهمین جاست که مفهوم و گوهر برجستگی پیام نوخواهی وعقلانیت این اثر بزرگ دوران رُنسانس را برای پیروان ادیان توضیح می دهد : « کمدی الاهی، حدبث نفس دگراندیشی است که برای حیثیت و نام خود در برابر فرمان یورش شریعت پناهان به فراسوی این جهان گذرا سفر کرده است». با یادآوری سنت عرفانی و تلاش و تکرارهای «مدام گسست» عرفا سرانجام، نویسنده دراین مقایسه با یأس و ناامیدی، و به درستی نتیجه می گیرد هرعارفی که در مقابل باورها و احکام «خشک مقدسانه شریعت ایستادگی کرده ، اما با این قصد و نظر نه مسائل تحول تاریخی کشور خودرا حل کرده و نه با پیشرفت جهان همگام شده است».
نویسنده، درفصل چهارم بازهم گریبان بقول خودش مترجمان “خشکه مقدسان وطنی” را گرفته و از چشم پوشی برخی رابطه های آزاد زن ومرد مثلا: « کنارگذاشتن متن فرانچسسکا در دوزخ برای دانته بازگو کرده بی پیامد نبوده است . . . . . . قضیه ازاین قراربوده که در زندگی پیش از دوزخ، روزی شوهر فرانچسکا همسر خود پائولورا هنگام عشقبازی غافلگیر کرده و بزعم خود عاملین این رابطه ی ممنوع را باکشتن کیفرداده است». تیزبینی ها و دقت نویسنده در مقوله ی یادآوری ترجمه قابل حرمت است.
فصل پنجم: پیشدرآمیدی ست که نویسنده، ارتباط فکری دانته و فروغ را درفاصله زمان طولانی در پس چند قرن دگرگونی های جهانی، مورد توجه قرارداده و به احتمال قوی نخستین باراست که یک پژوهشگر ایرانی، جایگاه فکری شاعر آزاده ایرانی را بدین گونه معرفی می کند:
«جاذبه ی رُنسانس یا افسون آرمان وجه تسمیه ای دارد که به جز دانته، شخصیت دیگری را نیز شامل می شود. شخصیتی که فروغ فرخزاد است».
باز هم نگاهی دارد به دستاوردهای رُنسانس و سال تولد آن با روایت های مختلف : «برسرعمرش». هرچه هست دیدگاه هایش وسیع و گسترده تراست: «دامنه ی تماشایش نیز گسترده تراست». اندیشه ها باز و دامنه ی فکر وعقلانیت ش دلپذیر. دستاوردش آزادی و آزادگی انسان است ازبردگی و رهایی از قلاده های تعصب.
فصل ششم : اندک خاطره ای ازخود، واشتیاق به ادبیات و ذوق نویسندگی را با خواننده ها درمیان می گذارد. واز علاقه به شعرفارسی، به درستی می نویسد: «بدون شناخت سنت شعری در زبان فارسی نویسندگی اش درست و راست از کار درنخواهد ماند و بدین دلیل نیز مطالعه ی شعر و نظم آوری پیشینیان را پیشه کرده است». در همین جستجوهاست که با فروغ آشنا می شود. با جوهر شعری و افکار والایش بیشتر کلنجار می رود تا با جنم ش نزدیک شود و می شود. رگه های جهنده ی حسی و آفریننده ی او را درمی یابد. به کتابی که نوشته «شاعران و پاسخ زمانه» وعکس هایی که تصویر فروغ را بالاسرش دارد؛ دریافته است که فروغ : «به خاطر تیزهوشی و شاخک های قوی حسی خود شاعری برجسته و پیشرو بوده است؛ چرا که درتوجه به مسئله ی رُنسانس صاحب قدم و پیشگام شده و زودتر از بقیه درک ودریافت خود از امر نوزایش را پرداخته است».
نویسنده، دراین فصل به مسائل اجتماعی، سازمان یافته، اشاره هایی دارد که با شکافتن هریک از آنها و شناساندن حلقه های اتصالی، عادت های ناهنجار اجتماعی فرهنگی را که درجامعه ریشه دوانیده مطرح می کند. در رهگذرهمین گفتارها رواج بازار زیبائی را مثال آورده که دریغم آمد اینجا نیاورم :
« نگاهی بدین کیش شخصیت «عمل زیبائی» بیندازید. وقتی خوابیدن زیر دست جراحان به اصطلاح زیباساز این قدر همه گیرشده است. این روحیه ای است که زنان ومردان را خود خواسته زیر کارد و چاقوی پزشکان می کشاند؟ درجامعه ما گویی همه ازخود ناراضیند. می خواهند جلد عوض کنند. با خود مسئله دارند . . . . . . این جنسیت های زنانه و مردانه ای که می پندارند با زیرابرو برداشتن، مرتفع سازی چروک پوست یا تغییرشکل صورت، پستان، باسن و تقویت آلت جنسی ازخود آدم جدیدی می سازند، بقول رندان کورخوانده اند. اصلا به بیراهه می روند. هیچ بحران واقعی دراین صورت حل نخواهد شد. چون بحران شخصی و اجتماعی به قیافه و بازتابش درآینه ربطی ندارد».
درفصل بعدی نیز ادامه بحث رُنسانس و ارزش ودستاوردهایش درخودی و دیگران است، به ویژه در «تاریخ فرهنگ یونان و وقوف به ارزش حیثیت انسان و استقلال فرد انسانی . . . وآموزش هنر توازن» وبراین باور است که «میان سطرهای آثار دانته و فروغ چه اشاره هائی نهفته است». با چنین زمینه ها به تولدی دیگر می رسد و برجستگی ها ونبوغ فروغ را توضیح می دهد
درفصل هشتم نویسنده،: از دوکتاب ترجمه شده به فارسی: «اثری از یاکوب بورکهارت با نام فرهنگ رُنسانس درایتالیا ترجمه محمدحسن لطفی» ودومین کتاب « اثرارنست کاسیر است با نام فرد و کیهان درفلسفه ی رُنسانس» وآن که درواقع نخستین سخنور و پژوهشگرایرانی درباره ُرنسانس بوده: «ابراهیم گلستان برای دانشجویان دانشکاه شیراز به سال ۱۳۴۸ که درکتابش با نام “گفته ها” (ناشر روزن چاپ لندن ۱۳۷۷) آمده است.
نویسنده، با اندک گله مندی می نویسد : «دفترشعر فروغ هم می توانست ارجاع مناسبی باشد به شکوفائی بحث کمک کند ولی گلستان اشاره ای بدان ندارد». اما با نگاهی دقیق بستر فکری گلستان را می شکافد و اضافه می کند که : همو «توجه را به رویدادهایی جلب می کند که در تاریخ اندیشگران و سیر اندیشه صورت گرفته و باعث رشد و ترقی شده است. دراینجا است که “جنبش رُنسانس” الگوی راهنما می شود». درهمان سخنرانیست که گلستان رُنسانس را با وضعیتی که با برآمدن صفویه در ایران، همزمان با آنچه در اروپا صورت گرفته مقایسه می کند: «در زیر رنگ یک ایمان، انسان فرهنگی تبدیل شد به فرد فرقه ای و، بعد، آدم ملی. و تعصبی که باب حکومت بود شد زائیده زبونی و فقر وفلاکت فرهنگی. امکان نشر و گسترش فکر یا تمدن نورا برد. . . . هر جور بحث و چاره جوئی این انحطاط را با پرسش “چرا” شروع باید کرد».
ازدیدگاه نویسنده، گلستان «برخودپویی وخلاقیت تأکید دارد وتقلید را نفی می کند، مسئله او در سخن یاد شده ترغیب مخاطبان به خود کاوی و تمرین اندیشه است. اوسالها پیش از اینکه آرامش دوستداری پیدا شود . . . . . . همین سخنرانی گلستان برای دانشجویان دانشکاه شیراز سند پیشکسوتی او درارائه بحثی است که برهنر اندیشیدن تأکید می گذارد و آن را لازمه تحول می خواند». پایان این فصل با گلایه از گلستان و انتقاد از سعدی، « که مفهوم زن در مجموعه ای از “آدمی” “تن آدمی شریف است نه به حان آدمیت” به حساب نمی رفته است» .
فصل ۱۳ نگاهی ست به سروده های تکان دهنده ی فروغ، که قدرت بیان زخم های «زن بودن» زیر سلطه جامعه مرد سالاری خواننده را دچار شگفتی می کند در « دفتر نخست شعری زیر عنوان “عصیان” سروده است: به دور افکن حدیث نام، ای مرد/ که ننگم لذتی مستانه داده / مرا می بخشد آن پروردگاری / که شاعررا دلی دیوانه داده/ . . . . . . بیا بگشای در، تا پر گشایم/ به سوی آسمان روشن شعر/ اگر بگذاری ام پرواز کردن / گلی خواهم شدن درگلشن شعر.»
دردفتر شعر “عصیان” « فروغ درنفی شرایط اسیری شاعر گام برداشته است:
به لب هایم مزن قفل خموشی/ که در دل قصه ای ناگفته دارم/ زپایم بازکن بند گران را/ کزین سودا دلی آشفته دارم».به پدرش نامه ای نوشته ازمونیح وبرای او فرستاده. گلایه کرده ازپدرش به خاطر بی توجهی به استعدادهای او.«درعین حال نقدعادت ها و روش تربیت عمومی ست» که به بهانه نامه به پدر، پدران و لغزش های اساسی تربیت خانواده ها را به باد انتقاد گرفته است.
فصل ۱۶ با عنوان: «برای آخرین بار به قیاس متن های دانته و فروغ در رابطه با “رُنسانس” و تفاوت ها» ست. نویسنده با اشاره به : «زندگانی نو» اثردانته ، درمقایسه با “تولدی دیگر» اثر فروغ، که پیشکش شده است به «ا. گ» به کار گرفته، می توانست اولین پرسش ونقطه ابهام را دامن بزند که این طور نشد. زیرا معلوم گشت که منظور ابراهیم گلستان است که آن زمان ها به صورت کارفرما، حامی و معشوق فروغ بوده است». درادامه، تحلیل درستی دارد و می نویسد : « گلسنان که مخاطب مستقیم سخن “رُنسانس” فروغ بوده، در واقع می توانسته این رخداد را دستمایه یک گفتگوئی سازد. دیالوگی برای پرداختن به امر ضروری پوست انداختن جامعه ی ایرانی وبازبینی الگوهای فکری و رفتاریش درآن زمان تا شاید پیشگی ری حوادث بعدی حاصل شود حوادثی که ناشی ازتداوم سنت گرائی و چیره گشتن اُمُلان و اُزگلان بر رقیبان ومعترضان بود».
درآخرین فصل ازجاودانگی فروغ می گوید تا جائی که متحجران و بنیادگران اسلامی را نیز به ستایش سراینده ی دفترهای اسیر و دیوار و عصیان و . . . کشیده است. وکتاب به پایان می رسد.
استعدادی شاد، درآشنائی با سروده ها و افکار پیشتاز فروغ، پژوهش صادقانه ای ارائه کرده که هر خواننده منصف را به سپاس وا میدارد. به امید اینکه گسسترش دقت واحساس مسئولیت ایشان در این زمینه ها موثرافتد.