بازارچهی کتاب این هفتهی ما سرکیست به پیشخوان کتابفروشیهای گوشهگوشهی جهان کتاب. عناوین برگزیدهی ما در این گذر و نظر اینهاست:
نسخه اقدم
نویسنده: مظاهر مصفا
ناشر: نشر نو
قیمت: ۴۰۰۰۰ تومان
تعداد صفحات: ۲۹۲صفحه
مظاهر مصفا شاعر و مصحح نسخه های منثور و منظوم ادبیات فارسی است. او متولد سال ۱۳۱۱ در اراک و پدر علی مصفا کارگردان و بازیگر سینماست. مصفا سال های زیادی را به عنوان استاد تمام ادبیات فارسی در دانشگاه تهران تدریس کرده است. اما با جستجو در زندگی نامه او می بینیم که از خاندان مصفا، پسری به نام مظاهر در ۲ سالگی آبله گرفت و درگذشت. ۲ سال بعد، مادرش فخرالسادات، پسر دیگری به دنیا آورد که نام او را هم مظاهر گذاشتند و شناسنامه مظاهر اول را که هنوز باطل نکرده بودند، برای او نگه داشتند. به این ترتیب، مظاهر دوم، آن چنان که در منظومه نسخه اقدم می آورد، مرگ را مایه زندگی اش می داند و کودکی اش را در سایه مرگ و گفتگو با عالم مردگان آغاز کرده است.
کتاب نسخه اقدم، مجموعه چهارپاره های مظاهر مصفاست که طی ۵۰ سال گذشته از آغاز جوانی تا سال های پختگی و سالخوردگی آن ها را سروده است. بخش اعظم این کتاب را سروده های منتشرنشده این استاد ادبیات در بر می گیرد و تعدادی از اشعار نیز، پیش از این در برخی مجلات ادبی به چاپ رسیده اند. تعدادی از این شعرها نیز پیش تر در مجموعه گزیده شعری که انتشارات مروارید از او چاپ کرده، منتشر شده اند.
عناوین بخش های مختلف این کتاب عبارت اند از: دانش سرا، آرزوی محال، نسخه اقدم، کوثر سراب، بوی پاییز، آوای پاییز، آینه، اول مهر، پیرسنگی، غروب زردبند، زخم، کعبه در خون، لحظه، نقطه موهوم، پاییز، حدیث عبا، بهمن سرد، اشک دوست، کجاوه عشق، حکایت، بی دیده روشن دل، جامه جادویی، سماع و وداع.
یکی از منظومه های این کتاب را می خوانیم:
گیرم که برکنی ز دل خود هوای دوست
با آب و خاک خانه ویران چه می کنی
با عشق سینه تاب وطن درد مردسوز
با ترک تاز دشمن ایران چه می کنی
اندوه ملتی ست نهان در نگاه تو
در چشم تو حدیث غم و درد میهنی
در این محیط هول نه امکان بودنی
از این بسیط وحشت نه پای رفتنی
سوزد دلم به حال تو و ناتوانی ات
وآن چشم خسته و نگه بی گناه تو
آهوشکار نیست دگر چشمت ارچه هست
دشتی ز بی گناهی آهو نگاه تو
حال تو دیگر آمد و دیگر شدت زمان
دیگر نگشت آینه را رسم و راه نیز
از گردش زمانه شدی پیر و ناتوان
آیینه ساز هیچ ندارد گناه نیز
شوماخر همیشه این جاست
نویسنده: فرهاد بردبار
ناشر: چشمه
قیمت: ۱۱۰۰۰ تومان
تعداد صفحات: ۱۳۸ صفحه
داستان این رمان درباره نویسنده جوانی است که تحصیل در دانشگاه را رها کرده و به نوشتن رو آورده است. این شخصیت زندگی آشفته ای دارد و طی اتفاقی که ابتدای رمان میافتد، خواب آلوده از خانه بیرون میرود و… شخصیت اول «شوماخر همیشه این جاست» خوابش میآید و به دنبال خانه دوست یا آشنایی است که برای چند ساعت بتواند در آن جا بخوابد. این شخصیت در حرکتش از اصفهان، شهر و آدم هایش را کشف می کند. هر کدام از این آدم ها، ماجرای مخصوص به خود را دارند. رمان «شوماخر همیشه این جاست» با زبان طنز نوشته شده و اتفاقاتش به سرعت رخ می دهند.
در قسمتی از این رمان میخوانیم:
همه توی سایه نشسته بودن و به محض این که تلگرافی می رسید یه نفر اون وسط بلند بلند می خوند و بقیه هم شعار می دادن “یا مرگ یا مصدق”. بعد که خسته می شدن، می رفتن سر جای خودشون توی سایه می شِستن، چون وسط تابستون بود و از آسمون آتیش می بارید. بعضیا هم حالشو نداشتن از توی سایه بلند شن و همون طور که توی سایه نشسته بودن با بقیه شعار می دادن و بعدش شروع می کردن به خاروندن. من هم از همون شب اول بدنم شروع کرد به خارش. اسهال کم بود. خارش هم افتاده بود به جونم و امانمو بریده بود. تا این که یه نفر یه پیت حلبی بزرگ آورد گذاشت وسط حیاط و یه نفر دیگه چندتا چوب انداخت و کمی نفت ریختن روش و آتیش روشن کردن.
هزار و یک خشم
نویسنده: رنی عهدیه
مترجم: فریده اشرفی
ناشر: ایران بان
قیمت: ۲۹۰۰۰ تومان
تعداد صفحات: ۴۲۸صفحه
شهرزاد، اولین دختری است که داوطلبانه به همسریِ پادشاهی درمیآید که هر روز با دختری ازدواج میکند و در سپیدهدم روز بعد، او را با طنابی ابریشمین، به دار میآویزد. عمل شهرزاد همگان را به حیرت میاندازد. داوطلبانه به سوی مرگ رفتن، آن هم در شانزدهسالگی کار غریبیست. اما دلیل این کار، شاید دستِکم برای خود شهرزاد، این تصمیم را موجه میکند: انتقام!
شیوا، صمیمیترین دوست شهرزاد، از جمله دخترانی بود که در سپیدهدم بعد از ازدواجش با پادشاه کشته میشود و شهرزاد سوگند یاد میکند که انتقام او و دیگر دختران بیگناه را بگیرد.
او کارش را با ترفند قصهگویی آغاز میکند اما در شب اول، با کمال تعجب، میبیند زمانی که پایان قصهاش را به شب بعد موکول میکند، پادشاه بدون مخالفت جدی و تنها اندکی درنگ این شرط را میپذیرد.
هنگامی که فشار اطرافیان به شاه برای کشتن شهرزاد افزایش مییابد، رازی بر همگان که هر روز منتظر مرگ شهرزاد هستند، آشکار میشود: «هیولا» عاشق خاتونش شده است!
اما پس از کشف دلیل این سفاکیها و با شناخت بیشتر خلیفهی خراسان، آنچه شهرزاد را بیش از دیگران متعجب میکند این است که در کمال ناباوری و بهرغم میل باطنی، شهرزاد نیز عاشق شوهرش شده است!
این اتفاق با نارضایتی و اعلام جنگ علیه پادشاه همزمان میشود و ماجراهایی بسیار مهیج و شگفتانگیز در پی دارد که هر چه پیشتر میرویم، بیشتر مجذوب دنیای این «شهرزاد قصهگو» میشویم.
«هزار و یک خشم» اولین کتاب از سهگانه ای است که رنی عهدیه نوشته و کتاب دوم، «هزار و یک گل و خنجر» نام دارد که در مراحل انتشار است. عهدیه نویسندهای دورگه است و بههمیندلیل از کودکی به دنیاهای متفاوتی جذب میشد. او عروس خانوادهای ایرانی است و در سفری به ایران، تابلوی فرشی با موضوع یکی از داستانهای «هزار و یک شب» او را چنان مسحور ساخته که همان لحظه تصمیم گرفته افسانهای با الهام از این شاهکار ادبی برای نوجوانان بنویسد.
دژخیم میگرید
نویسنده: فردریک دار
مترجم: عباس آگاهی
ناشر: جهان کتاب
قیمت: ۱۲۰۰۰ تومان
تعداد صفحات: ۱۷۶ صفحه
داستان «دژخیم می گرید» از این قرار است که دانیل مرمه برای اولین بار است که به اسپانیا آمده است. او برای گذراندن تعطیلات و نقاشی کردن، نزدیک بارسلون اتاقی در یک مهمانسرای محقر کنار دریا کرایه می کند. برای او، چشم انداز مدیترانه، صدای یکنواخت امواج و شنا زیر آفتاب، هم لذت بخش است هم الهام بخش. اما یک شب غرق در خاطرات گذشته، در اتوبانی خلوت که به سمت مهمانسرا رانندگی می کرد، با حادثهای روبرو شد که زندگی اش را دگرگون کرد.
اتفاق مرموزی که در آن شب سرنوشت ساز برای دانیل مرمه اتفاد این بود که شبحی خود را جلوی ماشین او انداخت. آن شبح زنی جوان و زیبا با جعبه ویلونی در بغل بود. دانیل زن را که بیهوش شده بود، به مهمانسرا برده و با کمک صاحب پیر آن جا، پزشک محلی را به بالینش آورد. طی روزهای آتی، زن که جراحت چندانی نداشت، اما حافظه خود را به طور موقت از دست داده بود، به تدریج گذشته خود را به یاد آورد. دانیل در این مدت دلباخته زن شد و در جست و جوی هویت او به پاریس برگشت. رفتن دانیل همان؛ و پا گذاشتن به زندگی حیرتانگیز «ماریان رنار» همان…
این رمان در ۵ بخش نوشته شده که دربرگیرنده ۲۹ فصل هستند.
در قسمتی از رمان «دژخیم میگرید» می خوانیم:
بی توجه می راندم و فقط غریزه رانندگی هدایتم میکرد. کیلومترها روی صفحه کیلومترشمار ثبت میشدند و من احساس خستگی نمی کردم. در تولوز به سرعت ناهاری خوردم و به قصد خوابیدن در لیموژ توقف کردم. ولی بعد از صرف شام، احساس کردم جان میگیرم و دوباره به طرف پاریس شتافتم.
جاده نوعی تریاک است. وقتی مدت زیادی رانندگی می کنم، به شکلی، دچار رخوت می شوم. ضمیر ناخودآگاهم به تنهایی رانندگی می کند. اوست که چراغ می زند، که هلالی های چراغ های کامیون های در حال توقف را ثبت می کند. اوست که روی پدال ترمز فشار می آورد…
در این مواقع، با وضوح خارق العاده ای فکر میکنم. گیرنده های عصبیام که تیز شده اند با پشتکار بسیار در خدمت ذهنم قرار می گیرند.