رفیق آیت الله
نویسنده: امیرعباس (سیاوش) فخرآور
ناشر: شرکت کتاب لس انجلس. امریکا
چاپ ؟؟؟
تاریخ نشر” ژانویه ۲۰۱۶میلادی – ۱۳۹۴ خورشیدی
تا یقین برتو چهره بنماید
شک کن اندر حقیقت هر چیز
سنائی
این کتاب که اخیرا به دستم رسید با شگفتی از عنوان «رفیق» و تصویر آیت الله خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی، در روی جلد، برق آسا، سفارشی بودن کتاب و محتوباتش از ذهنم گذشت! باتورقی در فهرست شش برگی مندرجات، نخستین فکرم قوت گرفت و سرگرم مطالعه شدم.
پیشگفتار کتاب با این جمله آغاز شده:
« یکصد سالی هست که سرنوشت، بازی تلخی را با سرزمین کهن آریائی ما سرگرفته است . . . »
و سپس چکیده ای ازمتن فصول ده گانه با این پیام که «کتاب . . . با ریشه یابی یک درد مشترک، زخمی کهنه را می گشاید که منشاء عفونتی فرا گیر در تمام اندام جامعه ایران بوده است».
عنوان های شبهه برانگیز، با ادبیات هدفمند کتاب در تمام فصل ها، برای مخاطبین ساده اندیش، منبع بزرگی ست تا، روایت های سراپا دروغ وگزاف، این مدعی «ریشه یاب دردهای مشترک جامعه را» با شک و نردید مرورکند درعنوان «نفرت از بریتانیا و زمینه مساعد درخاور میانه و شمال افریقا برای نفوذ شوروی» آمده است که:
«در۲۳ اگوست ۱۹۲۱فیصل ابن حسین الهاشمی پادشاه دولت تازه تأسیس پادشاهی عراق تاجگذاری کرد و تا ۸ سپتامبر ۱۹۳۳ دربرن سویس هنگام چکاپ پزشکی کشته شد . . . آثار سم ارسنیک دروی دیده شد».
از محتوای روایت چنین برمی آید که شوروی، پادشاه عراق را به سبب نزدیکی مقتول با بریتانیا به قتل رسانده است.
همچنین «دربیستم مهر۱۳۳۶ خورشیدی با مشاوره و هدایت افسران سازمان امنیت شوروی تشکیل حزب الدعوه اسلامی متشکل ازروحانیون سرشناس شیعه در نجف وکربلا اعلام موجودیت کرد. از روحانیون شناخته شده ای که موسس این حزب بودند می توان از سیدمهدی حکیم سیدمحمدحسن فضل الله و سیدمحمدباقرصدر نام برد» و هکذا ازبرنامه های ترور شاه گفته شده. و همچنین رهبر شوروی [خروشچف]به رئیس جمهورامریکا گفته «ایران مثل یک میوه گندیده مقابل پای شوروی خواهد افتاد»
نویسنده، به بهانۀ این که شوروی خواسته رابطه شاه و امریکارا خراب کند، با استناد به «جعل اسناد . . . ازجمله درفوریه ۱۹۵۸ درماجرای دستکاری وجعل نامه وزیر امور خارجه ایالات متحده امریکا و در ۱۹۶۰ درجریان دست کاری اسناد محرمانه وزارت دفاع امریکا، پنتاگون درخصوص سیاستهای این وزارتخانه درقبال حکومت ایران، که تاحدودی دست آوردهای موفقی هم برای کاگ ب به دنبال داشت»، زمینه های تشکیل حکومت اسلامی را نتیحۀ تلاش های شوروی می داند! جریان ملی شدن صنعت نفت را به حساب شوروی واریز کرده به این دلیل که : «تادست رقیب دیرینه شوروی یعنی بریتانیا از نفت ایران . . . کوتاه شود». ازاین گونه دلیل های باسمه ای برای هرنوع دروغ های بیشرمانه درسراسرکتاب به فراوانی دیده میشود. فحاشی وناسزاگوئی های شوروی و عناصر داخلی آنها، به دکترمصدق وکوشندگان نهضت ملی صنعت نفت ایران را خیلی ها به یاد دارند و هنوز هم درخاطره هاست. ساخت و ساز داعش نیز دست پخت روسها ست «اقدامات وحشیانه گروهی تند رو و اسلام گرا به نام دولت اسلامی عراق و شام، همه توجه بین المللی را از روسیه به عراق منحرف کرد». محمدرضا شاه پهلوی هم تابع فرمایشات روس ها بودند! که نام حزبی را خواستند تشکیل دهند اسم رستاخیز را انتخاب کردند: « رستاخیز ترجمۀ فارسی عبارت حزب بعث می باشد». ازاین جعلیات یکی دوتا نیستند. امام موسی صدر هم یکی از رابطان سازمان امنیت شوروی بوده است.
فصل اول:
درعنوان «نفوذ دنیای اسلام، اسلحۀ جدید روس ها علیه امریکا و اسرائیل» آمده است: «وقتی در ۱۴می ۱۹۴۸ میلادی کشور اسرائیل با صدوراعلامیه استقلال اعلام موجودیت کرد، اتحاد جماهیرشوروی نخستین کشوری بود که آن را به رسمیت شناخت». دوصفحه بعد یعنی در صفحۀ ۴۶ می نویسد: «شوروی امیدوار بود تا با یک حمله نظامی برق آسا کشورهای عرب منطقه خاورمیانه بتوانند با حمایت تسلیحاتی گسترده روسها کشوراسرائیل را نابود کرده و این متحد ایالات متحده را ازبین ببرد». ضرب المثلی بین مردم رایج است که «دروغگو حافظه ندارد.» اما دروغ نویس سازمانی این دروغنامه، از آنجایی که حافظه اش کرایه ای ست هر مزخرفات دیکته شده را به مخاطبین حقنه می کند!
دربارۀ اعدام قطب زاده، به روایت از خاطرات آقای رفسنجانی، شوروی ها دست داشتند. ولی آنگونه نیست که نویسنده اورا معرفی می کند. قطب زاده، درنهایت قدرت، کنسولگری شوروی را تعطیل کرد. چند دیپلومات شوروی را ازکنسولگری آن دولت در اصفهان اخراج کرد.
درپایان فصل «یک سال پس ازاعدام قطب زاده، سرهنگ بیژن کبیری . . . ازافسران حزب توده . . . به حکم حجت السلام علی یونسی که معاون ری شهری بود در وزارت اطلاعات اعدام شد». درادامۀ همین گفتارمسئولان اطلاعات کشور در حکو.مت اسلامی، با دروغ بیشرمانه، گروه محمد منتظری و سیدعلی خامنه ای و محمد موسوی خوئینی ها نیز ازعوامل سازمان امنیت شوروی معرفی شده اند.
خواننده، متوجه می شود: که نویسنده با تردستی: «گنداب عفونت دروغ» و دروغ نگاری را گشوده است!
آغاز فصل دوم
بازهم مسئلۀ دانشگاه پاتریس لومومباست وتکرار همان دروغ های پیشین: « درسال ۱۹۶۴ میلادی نخستین گروه ازطلبه های شیعه علوم دینی از ایران وخاورمیانه به مسکوجهت تحصیل دردانشگاه پاتریس لومومبا اعزام شدند. سیدعلی خامنه ای و سید محمد موسوی خوئینی ها از فارغ التحصیلان ایرانی این دانشگاه هستند».
درعنوان «سفر رمزآلود خامنه ای به شوروی» پس از کلی گوئی های بی حاصل، درمانده از چرندیاتش می نویسد:
«اگرچه این مورد درسه دهۀ گذشته توسط بسیاری از کارشناسان سیاسی و پژوهشگران بارها مطرح شد اما هیچگاه سندی برای آن به دست نیامد و این بخش از زندگی خامنه ای به صورت یک راز و معمای حل نشده باقی مانده بود. می رود به سراغ دیگر درمانده تر از خود. او هم می گوید : «همۀ دانشجویان خارجی دردانشگاه پاتریس لومومبا به نوعی مسقیم یا غیرمستقیم همکاری نزدیک با شعبه های سازمان امنیت شوروی، کا گ ب درنقاط مختلف دنیا داشته اند».
یعنی کشگ! سفسطه و توهین به قلم و مخاطبین، انگارکه فریب دراولویت است!
در عنوان: «تناقض های فاحش درتاریخ نگاری رسمی از زندگینامه خامنه ای» اشاره کرده که:
« درزندگینامه خامنه ای . . . دستکاری عمدی» شده « باتوجه به اسناد به دست آمده از دانشگاه پاتریس لومومبا، خامنه ای درفاصلۀ ۱۳۴۳ تا ۱۳۴۷ خورشیدی برابر ۱۹۶۴ تا ۱۹۶۸ میلادی دراین مرکز پرورش جاسوس برای خدمت به اتحاد جماهیر شوروی به تحصیل مشغول بوده است».
این روایت که بارها در عناوین گوناگون تکرارشده، تأیید تقلب و جعل خبر را در ذهن خواننده قوت می بخشد. .
مهمتر قایق «لوتکا» فکسنی ست که مردان مذهبی، با عبا وعمامه با آن، فاصلۀ نزدیک به یکصد و هشتاد کیلو متر آبی که از هردو سوی مرز، زیر نظر مقامات امنیتی ایران و شوروی بوده، به سرزمین کفار سفر می کنند!
نویسنده، نه آن حدود را می شناسد و نه حساسیت دولت های دوسوی آبراه دریای خزر را و نه، میزان مخالفت تا مرز دشمنی اسلام با مرام کمونیستی را، آن هم به دست دانش آموختۀ اسلامی و پرورش یافته درخانوادۀ مذهبی و حوزۀ علمیۀ قم و نجف! در حوزه های اموزشی دینی و زندگی دائم درفضای مذهبی. بین طلاب لودهندۀ همدیگر کم نیستند!
همچنین، عنوانی دارد:
«موسوی خوئینی ها و تکثیر نوارهای خمینی درمراکز گا گ ب درقم».
پندار عمومی مردم درکشور، از شهرمدهبی قم، بارگاه حضرت معصومه خواهر امام هشتم شیعیان است و حضور فعال حوزه علمیۀ که کانون پرورش روحانیت شیعه می باشد، ضمن سرریز شدن وجوهات شرعی ازسوی متدینین به این مرکز زیارتی و نشیمنگاه مراجع تقلید؛ آمد و رفت هزاران زائر ازگوشه و کنار کشور، با گورستان های گسترده وفعال امکاناتی فراهم آورده که سیمای شهر و مردمانش را به تمام کمال مذهبی درآورده است.
اما نویسنده، کتاب، تصویر دیگری از این شهر مذهبی ساخته، آن هم در زمانۀ رژیم گذشته، که ازفسادهای امروزی درآن شهر خبری نبود. اگرهم بود خیلی محدود و نه چشم گیر به مانند این دوران که فسادها درپوشش اسلامی علنی شده است! و خواننده خیال می کند که شوروی ها درقم یک مرکز تبلیغاتی گسترده و سازمان یافته داشتند و با تکثیر نوارهای آقای خمینی به دلخواه خود همه جای کشور می فرستادند! غافل ازاین سنت دیرینۀ مردم بومی قم، که قبله گاه شان ازتاجر و کاسبکار خرده پا، تا مسئولان مقابر و گورستان ها حرم حضرت معصومه بوده و هست! گذشته ازآن، هر آشنا به محل و کوچه پس کوچه های قم، رگ و ریشۀ اهل محل وساکنان شهر و همسایه ها را می شناسند. نویسنده، همانقدر که از گمراهی خود درنشناختن دوسوی خزر به دروغ چسبیده در شناخت بافت شهری و مردمان شهر قم هم درمغلطه فرو رفته و کوچه پسکوچه های قم و مردم تیزبین وهشیارش را با خیابان های اطراف سفارت شوروی درتهران اشتباهی گرفته است!
شگفت اینکه از آسان بودن مسافرت ایرانیان به روسیه داد سخن می دهد و می نویسد:
«بهترین گزینه موجود سفر با قایق از مرز شمال کشور برای رسیدن به ساحل اتحاد جماهیر شوروی بود». با مقایسۀ اوضاع سال های انقلاب ۱۹۱۷ شوروی با سال ۱۹۶۴ و ۱۹۶۸، فکر نازل خود و مدعای باطل «ریشه یابی دردمشترک» اش را عریان می کند!
در همین عنوان است که باز برای چندمین بارسفر خامنه ای را تکرار می کند:
خامنه ای در تیرماه ۱۳۴۳ خورشیدی، حجره اش رادر حوزه علمیه قم رها می کند وحتی اثاثیه اش راهم برنمی دارد و راهی شرق استان مازندران می شود . . .»
در سفر خیالی نویسنده، خامنه ای رهسپار مسکو می شود! و در دانشگاه پاتریس لومومبا به آموزش ادبیات رهبری جمهوری اسلامی به زبان روسی سرگرم می شود!
کاگ ب جتی در فرانسه با آقای خمینی هم درتماس بوده. وقتی درقم، مرکزی داشته برای پرورش طلاب شیعه به سبک شوروی! نوفل لوشاتو که جای خود دارد. بنگرید به عنوان :« گزارش کاگ ب درنوفل دوشاتو به دست خمینی می رسید». تا عمق روسی بودن پیشوایان جمهوری اسلامی را دریابید! اصلا نکند همۀ این ها ازاول روس بودند و همگی غافلگیر شدیم! اگرآدم هایی مثل ابراهیم یزدی و بنی صدر و حبیبی و صادق قطب زاده و طباطبائی و دیگر ملی مذهبی های مومن و متعصب دراطراف آقای خمینی نبودند چه سرنوشتی ملت ایران داشت با این سیطره و نفوذ نامحدود شوروی!
از ملاقات های موسوی خوئینی ها، زمانی که دربغداد میزیست سخن گفته شده. در جلد دوم کتاب «گذشته چراغ راه آینده است. چاپ انتشارات زیرجد» درصفحۀ ۴۲۱ خبری در وقایع حکومت فرقه دموکرات آذربایجان و حملۀ قشون به آن منطقه آمده است: «آفتاب روز دوم آذرماه با ورود قوای دولتی از پس کوههای زنجان سرکشید و جسد شیخ محمد خوئینی روحانی بیدار دل که به ضرب تیر درمحضر خویش ازپای درآمده بود ازبالای بام خانه سرنگون گردید و درهمان حال دسته دسته زحمتکشان شهر را به سوی مسلخ میبردند». آیا این شخص نسبتی با آقای موسوی خوئینی داشته یانه نتوانستم مدرکی پیدا کنم. ولی جسته و گریخته از دوستان زنجانی شنیده ام که مرحوم خوئینی محضردار فرزند ذکوری داشته که بعدها به تاشکند رفته و درآنحا درعلوم دینی به تحصیل پرداخته وسپس به عراق رفته. بغداد به کتابفروشی مشغول بوده است.
اما دربارۀ ژنرال محمود پناهیان، او در زمان حکومت پیشه وری رئیس ستاد جمهوری آذربایجان بود، نه جمهوری مهاباد. پناهیان در حدود سال های ۱۳۶۳ درمسکو فوت کرده است
درعنوان: «دسته سوم :
محافظه کاران جدید به رهبری محمود احمدی نژاد» اسامی کردان وکامران دانشجو نیز آمده که از دانش آموختگان دانشگاه پاتریس لومومبا هستند. از توسعه همکاری دانشگاه های ایران می نویسد: «رئیس دانشگاه پاتریس لومومبا و افسر ارشد اطلاعاتی سازمان امنیت شوروی قرارداد همکاری ده ساله با دانشگاه تهران، دانشگاه فردوسی مشهد، دانشگاه شیراز و دانشگاه بین المللی قزوین را امضا کردند».
اگر خواننده صبور و متحمل باشد و دقت به خرج دهد، بدون اغراق در هردوبرگ کتاب، یکبار نامی از آقای سیدعلی خامنه ای را می بیند، و به انگیزۀ تعمّد تکرارها پی می برد. می نویسد:
«درگزارش تلویزیون دولتی راشا تودی روسیه درجشن پنجاهمین سالگرد تأسیس دانشگاه پاتریس لومومبا گفته شد: «حدود بکصد هزار فارغ التحصیل دانشگاه پاتریس لومومبا در۱۶۵کشورجهان درحال کار و فعالیت هستند که معروفترین آن ها علی خامنه ای رهبرجمهوری اسلامی ایران، محمود عباس رئیس تشکیلات خودگران فلسطین و . . . هستند».ص ۱۴۵
با چنین تسلط عظیم و گستردۀ دانشگاه پاتریس لومومبا بر جهان، شکست مفتضحانۀ سیستم شوروی، ضرب المثل معروف فریاد می کشد: «کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی!» و این پرسش آزار دهنده وجدان های بیداررا خراش می دهد؛ چرا صادرات شوروی و میراثدارانش به چنین فاجعه گرفتارشده، که دختران جوان و معصوم در شهرهای اروپا، به تن فروشی پناه برده اند؟!
حیرت آور اینکه درپس این همه گفتار دربارۀ آسیدعلی خامنه ای، درعنوان «همه چیز از ویدیوی خبری شبکه تلویزیونی دولتی روسیه شروع شد»، این بار با آرایشی دیگر گذشته های تکراری را در اثبات دروغ ها روایت می کند:
«مارینا دختر زیبای خبرنگار دانشگاه . . . درمقاله ای بدون اینکه بداند ازبزرگترین و ترسناکترین رازسیدعلی خامنه ای رهبر و ولی فقیه جمهوری اسلامی پرده برداشت». دردوبرگ بعدی کتاب آمده: «تنها دو روز پس ازانتشار این مقاله . . . این ویدیوی خبری از روی وبسایت رسمی شبکه حذف گردید». دردوازده برگ گذشته کتاب، خبرانتشار از« تلویزیون دولتی راشا تودی» بود. خواننده کدام روایت را باور کند؟
در این فصل ازیاسرعرفات هم یاد شده «یاسرعرفات رهبرجنبش فلسطین دست پروردۀ سازمان امنیت شوروی بوده است و زمانی که دستش روشده بود که با شوروی ارتباط دارد، باید جایش را به دیگری می داد . . . محمود عباس به عنوان جانشین یاسر عرفات . . . برگزیده شد» در دوبرگ بعدی کتاب درعنوان «پیش از نیم قرن تربیت رهبران . . ». در بولتنی که بعنوان پنجاهمین سالگرد تأسیس دانشگاه منتشز شده درکنار اسم فیدل کاستر «یاسرعرفات رهبر جنبش فلسطین ۱۹۷۴ » آمده است.
نویسنده، پس از تحلیلی دربارۀ اوضاع سیاسی خاورمیانه و افریفا پیش بینی می کند :
«شاید به جرأت بتوان گفت جمهوری اسلامی ایران وسوریه آخرین پایگاه های برجای مانده ازدوران طلائی بولشویکی و آخرین قصرهای رویائی پوتین هستند که به نظر می رسد آن ها هم درآستانۀ فروپاشی هستند».
فصل سوم به پایان می رسد
فصل چهارم
باعنوان: «تلاش شوروی در روشن کردن آتش انقلاب ایران» شروع می شود.
از فعالیت های چمران وگروه چریکی محمد منتظری و نقش سیدعلی خامنه ای در آتش سوزی سینما رکس آبادان و مهمتر این که درایران «حدود چهل قرارگاه برای مأموران سازمان امنیت شوروی به وجود آمد که تنها درقرارگاه مرکزی آن درتهران یکصد و پانزده افسرکارآزموده به تشکیل شبکه وهدایت تیم های جاسوسی مشغول بودند». ص۱۸۰
به روایت نویسنده کتاب، نخستین گروه از طلبه های علوم دینی ایران، در ۱۳۴۷پس از گدراندن دوره های نظامی و عقیدتی در دانشگاه پاتریس لومومبا . . . به ایران برمی گردند. «زنجیره ای از خرابکاری و بمب گذاری درنقاط مختلف کشور آغاز شد . . . . . . . . . سیدعلی خامنه ای و سید محمد موسوی خوئینی ها درشمار همین طلبه های آموزش دیده بودند . . . تنها چند ماه پس از ورود این چریک های طلبه ، انفجار سینماها درایران آغاز شد». وسپس آماری از آتش زدن سینماها را نقل کرده است. ص ۱۸۵
نخستین بازداشت خامنه ای درسال ۱۳۵۰ [سه سال پس از برگشت از شوروی] و مأموریت کا گ ب دراتش سوزی سینما رکس، درادامه بحث، با مشاهدۀ این روایت : « . . . پس ازانقلاب، عمادالدین باقی پژوهشگر برجسته تاریع، برپایۀ اسناد بنیاد شهید انقلاب اسلامی تعداد کشته های روز ۱۷ شهریور را ۸۸ نفر تخمین زد که ازاین تعداد ۶۴ نفر درمیدان ژاله کشته شده بودند. این آمار کاملا با آماراعلام شده توسط فرماندار نظامی تهران پیش ازانقلاب منطبق بود». فکرکردم اشتباه می کنم. پشت جلد کتاب رانگاه کردم. دیدم همان است. اندکی گیج شده بودم ازاین خبر درست. خیلی هم خوشحال شدم. درسیاهی این همه دروغ، جرقۀ از صداقت. به گمانم ازدستش دررفته! تا دریکی دو برگ بعد. شبیه سازی انقلاب روسیه درایران . دروغ بزرگ ۴۰۰۰ کشته درهفده شهریور حادثۀ [میدان ژاله] و . . . فصل چهارم به پایان می رسد.
فصل پنجم
با عنوان «نقش سازمان امنیت شوروی درنقش سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» شروع می شود .
عنوان، گسترش متن روایت را توضیح می دهد. «درعنوان: تشکیل سپاه پاسداران ازاوباش و خلافکاران محلی درشبیه سازی ارتش سرخ» آمده است که «یک روز پس از سخنرانی مسعود رجوی روزشنبه پنجم اسفندماه ۱۳۵۷ روحانیون موسس حزب جمهوری اسلامی درمنزل هاشمی رفسنجانی تصمیم گرفتند یک بازوی نظامی برای این حزب تازه تأسیس شده تشکیل دهند» ازشکل گیری حزب ملل اسلامی و پنج نفر موسس آن که شانزده سال پیش از جمهوری اسلامی، حزب را تشکیل داده بودند، سخن رفته. عنوان «نخستین ترور سیاسی درفردای تأسیس سپاه: ترور قره نی و مطهری» ازنارضائی تیمسارقره نی می گوید که مخالف تشکیل سپاه بوده است. ازنظر نویسنده، سپاه پاسداران با کمک کاگ ب تشکیل شده درعناوین: «درخواست انقلابیون از مأموران کا گ ب برای آموزش پرسنل سپاه پاسداران» و«اسلحه های سپاه پاسداران توسط سازمان امنیت شوروی از مسیر مسکو به تهران فرستاده می شود». درعنوان اخیر، باوجود مخالفت های شدید بنی صدر ازتجهیز سپاه به موازات ارتش، آمده است :
«سازمان امنیت شوروی بدون اجازه دولت ایران، هواپیماهای پر از اسلحه روسی برای شبه نظامیان طرفدار شوروی که همان نیروی تازه تأسیس سپاه پاسدارن بود می فرستاد».
این روایت های عوامانه را نباید جدی گرفت. ایران درآن روزها، بی نیاز ازاسلحه بود.
فصل ششم
با عنوان :«نقش سازمان امنیت شوروی و سپاه پاسداران درتسخیر سفارت آمریکا درتهران»
نویسنده، به بهانۀ شرح گروگانگیری دیپلومات های آمریکائی، هدف اصلی، تکراز نام سیدعلی خامنه ای را دنبال می کند:
«گروگانگیران که خود را دانشجویان پیرو خط امام معرفی می کردند در واقع نیروهای ویژه وابسته به سپاه پاسداران بودندکه توسط چریکهای سازمان آزادیبخش فلسطین و زیرنظرافسران سازمان امنیت شوروی تعلیم دیده بودند. این عملیات باهدایت مستقیم موسوی خوئینی ها وسیدعلی خامنه ای که هردو ازروحانیون تربیت شده در مرکز آموزشی کا گ ب یعنی دانشگاه پاتریس لومومبا درمسکو بودند، انجام شد».
پُرگوئی های خسته کننده، وبعنوان مثال ذکر سلسلۀ مراتب مربیانِ گروگانگیران، درکنارانبوهِ خیالپردازی های سفارشی با دروغ گوئی های بیشرمانه، هدف خاصی را دنبال می کند. خواری مردم وتحقیرمسئولان کشور، جمهوری اسلامی را به عنوان دست نشاندۀ شوروی به نمایش می گذارد.
دراین فصل، امام موسی صدرنیزتوسط خواهرزاده اش صادق طباطبائی با دانش آموختگان دانشگاه پاتریس لومومومبا همگام می شود. (بگذریم از اشتباه نام جوانی که درتصویر کنار امام موسی صدرنشسته صادق طباطبائی است، نه صادق قطب زاده).
امام موسی صدر بارها درمخالفت با حمله شوروی به افغانستان نظر خود را رسما اعلام کرده بود. با آن مخالفت های علنی، در مقام پیشوای مذهبی، چگونه می توانست مدافع چنین رژیم ضداسلام باشد! امام موسی صدر، به علت نزدیکی باغرب مخالف هرگونه چپ اندیشی بود.
پایان این فصل باتصویری از استالین و آسیدعلی خامنه ای هر دو درحال پیپ کشیدن، در وسط صفحۀ دایره ای همگون، با تصویر برخی ازیاران اولیه و قربانیان هر دو رژیم دراطراف شان، در القای تفکر غلط ونامربوط، داشتن «آبشخور یکسان» آن دو، افزودن برجهل توده هاست بی کمترین تردید!
فصل هفتم
با ستاد ضدکودتای نوژه، کلید معمای ترورهای تابستان ۱۳۶۰ شروع می شود.
نویسنده به سبک گذشته با بزرگنمائی شوروی و اینکه سررشته کارهای انقلاب ایران در دست شوروی بود آمر و فرمانده کرملین بودند، داستان را شروع کرده است تا ثابت کند شوروی پشتیبان آقای خمینی ست که برعلیه امریکا و طرفدارش که شاه ایران بود، انقلاب کرده است! پس از اشغال سفارت امریکا درایران «بازیگردانان شوروی درکاخ کرملین تصمیم گرفتند از وی و روحانیون اطرافش حمایت کنند. به این ترتیب تمام رقبای سیاسی که متعلق به جبهه ملی، نهضت آزادی، سازمان مجاهدین خلق، چریکهای فدائی خلق بودند ازصحنه خارج شدند».
ازمنظر نویسنده، اخراج کارمندان وپاکسازی دستگاه های دولتی به دستور کرملین بود و سپس به درون آقای خمینی رخنه کرده اطراف اورا هم پاکسازی می کند. تا کودتای نوژه. و عنوان «هاشم صباغیان: کا گ ب اسرارکودتای نوژه را به مسئولان اطلاعاتی جمهوری اسلامی داد». بیشرین برگ های این کتاب درباره اینکه چه کسی یا چه سازمانی خبر کودتای نوژه را به مسئولان رسانده، معلوم نشده است. ازمسعود کشمیری که در نخستین روزهای انقلاب به فرمان اقای خمینی به فرماندهی ستاد نیروی هوائی ارتش جمهوری اسلامی معرفی شده، یاد کرده و از خدمات او به ویژه درحادثه فاش کردن کودتای نوژه نقش موثری داشته. (گفته می شود که این خلبان درحال حاضر درخارج ازکشور زندگی می کند). از نقش اشخاص مانند محمدرضا کلاهی . . . و محسن رضائی سید محمد خامنه ای که هر یک با عناوین مختلف مسئولیتی داشتند و انها که دستی دربمب گذاری ها و انفجارهای تابستان شصت داشتند، سخن رفته. فصل به پایان می رسد.
فصل هشتم
با عنوان: «ترور های تابستان ۱۳۶۰
عملیات مشترک خامنه ای و سازمان امنیت شوروی» باتصویری در قطع کوچک تصویر برگ ۳۱۸/۳۱۹ کتاب، همان که تصویر استالین و اقای خامنه ای، هر دو درحال پیپ کشیدن و باقی قضایا . . . می نویسد:
«دراین فصل نقش اسرار آمیز اهرام سه گانه قدرت درایران پس از انقلاب اسلامی یعنی خامنه ای، موسوی خوئینیها و هاشمی رفسنجانی را درپرونده ترورهای تابستان سال ۱۳۶۰ مورد بررسی قرار می دهیم . . . . . . . نام سه نفر یعنی محمد رضا کلاهی، مسعود کشمیری وجواد قدیری را به عنوان عاملان این ترورها معرفی کرده است».
این فصل نیز به مانند فصل های گذشته با شعارهای گوناگون با یاد اوری حوادث به پایان می رسد.
فصل نهم
باعنوان «مأمور سازمان امنیت شوروی که ولی فقیه شد.
و با اخطارهای ولادیمیر پوتین برای یادآوری دین خامنه ای به شوروی» به پایان می رسد با این یادآوری که برخی نوشته های فصل دهم «ماجراهای مک فالین . . . و دروغ بزرگ . . . سیدمهدی هاشمی . . . » اگر متن نوشته ها درست بوده باشد، اندک ارزش مطالعه را دارد.
فصل دهم:
با عنوان : «ایران امروز فدراسیون روسیه و ایالات متحده امریکا» و کتاب بسته می شود.
برای پرهیز از طولانی شدن بررسی، نوشتن درباره این دوفصل خودداری کردم.
تمرکز هدفمند و تکرار نویسی درباره آقای خامنه ای، یادآور داستان گوبلز وزیر تبلیغات هیتلر است که «دروغ هرچه بزرگتر باشد اثرش بیشتر است » نقل به معنی.
درپایان این نکته را باید گفت که این کتاب نزدیک به هفتصد صفحه، مکتوبی ست بی ارزش و بی بهره. دشمنی وخصومت و نفرت از این و آن، حسابش ازنقد و انتقاد جداست. مخلوط کردن رویدادهای تاریخ ملتی با فحاشی و سرریز کردن نفرت و تهمت به هریک از تلاشگران و پویندگان تغییر و تحولات اجتماعی، و حقیر شمردن مبارزات ملت! ولو مخالف عقیده وآرمان شخصی یا گروهی ازاشخاص باشد، روایتگر ضعف و درماندگیست؛ و مهمتر ، دور از انصاف و شرافت انسانی ست شعور و ارزش ملتی را این گونه با تحقیر و توهین به نمایش گذاشتن!
این نیزگفتن دارد و جای بسی اندوه و تأسف از قدرت تخیل نویسنده، که با چنین نیروی خیالپروری می تواند، آفریننده بهترین رمان های امروزی در جهان ادبیات باشد.