بازارچهی کتاب این هفتهی ما سرکیست به پیشخوان کتابفروشیهای گوشهگوشهی جهان کتاب. عناوین برگزیدهی ما در این گذر و نظر اینهاست:
همیشه او؛ همه جا او
نویسنده: محسن چینیفروشان
تصویرگر: سید میثم موسوی
ناشر: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
قیمت: ۴۵۰۰ تومان
نویسنده در این کتاب از عناصر طیعی چون خورشید و آب و زمین بهره برده که اگر نبودند، زندگی هم بی معنا بود و بودن ما انسان ها، معنا و مفهومی نداشت.
چینی فروشان در کتاب «همیشه او؛ همه جا او»، عناصر طبیعی را دلیلی بر وجود «او» یعنی خدای مهربان دانسته و گفته «خورشید، آب، طمین و همه چیز را «او» آفریده است… «او» همیشه و همه جا با ماست. «او» خدای مهربان است»
پیش از این هم کتابی با عنوان «او» از همین نویسنده و از سوی همین ناشر منتشر شده بود. محسن چینی فروشان در آن کتاب هم از عناصر طبیعی چون باد و درخت برای گفتن از «او» بهره گرفته بود و حالا همان مضمون در این کتاب تکرار می شود.
مورسو بررسی مجدد
نویسنده: کامل داود
مترجم: سمیرا رشیدپور
ناشر: ققنوس
قیمت: ۸۵۰۰ تومان
تعداد صفحات: ۱۴۴ صفحه
شخصیت اصلی این رمان، شخصیت محوری رمان «بیگانه» نوشته آلبر کامو است و می توان این رمان را دنباله ای برای اثر کامو دانست.نسخه اصلی این کتاب در سال ۲۰۱۴ منتشر شده و جمله ابتدایی اش، خلاف رمان «بیگانه» کامو این است: امروز مامان هنوز زنده است.
مورسو قهرمان «بیگانه» در جریان محاکمه اش برای کشتن عربی بی نام و نشان ادعا می کند قصد قبلی برای کشتن کسی نداشته و فقط و فقط بر اثر آفتاب زدگی دست به قتل زده است. در رمان «بیگانه» هیچ اسم و نشانی از مقتول برده نمی شود. کامل داود نویسنده این اثر، نامی به مقتول داده و برادرش را به عنوان راوی انتخاب کرده و از زاویه دید او، کل ماجرا را بازبینی می کند. این رمان در سال های ۲۰۱۵ و ۲۰۱۴ برنده جایزه های انگلیش پن، فرانسوا موریاک و جایزه پنج قاره فرانسه زبان شده است. جایزه گنکور رمان اول در سال ۲۰۱۵ دیگر افتخاری است که این کتاب برای نویسنده اش به ارمغان آورده است.
کامل داود درباره این اثر گفته است که نباید نام گذاری مقتول و حضورش برادرش را تا حد بازبینی مجدد شخصیت رمان کامو تنزل داد. او می گوید: با حذف اسامی، قتل و جنایت پیش پا افتاده می شود. اما وقتی مدعی نامتان می شوید، برای حقوق انسانی تان و برای احقاق عدالت بر می خیزید.
در قسمتی از این رمان می خوانیم:
عرب. می دانی هیچ وقت احساس نکردم عربم. مثل سیاهپوستی که فقط از دید سفیدپوست ها سیاهپوست است. در دنیای ما، توی محله، همه مسلمان بودیم، اسم داشتیم و چهره ای و اخلاق خاص خودمان. همین. آن ها خودشان «بیگانه» بودند. اجنبی های مهاجری که خدا خلقشان کرده بود، آورده بودشان تا ما را امتحان کند، اما به هر حال زمانش محاسبه شده بود: امروز فردا می رفتند. قطعا. برای همین جوابشان را نمی دادیم، در حضورشان سکوت می کردیم، تکیه داده بودیم به دیوار و منتظر بودیم. نویسنده قاتلتان اشتباه کرده بود. برادرم و رفیقش اصلا قصد نداشتند آن ها را بکشند. نه او را و نه آن دوست پااندازش را. آن ها فقط منتظر بودند که همه شان بروند، هم او، هم آن عوضی و هزاران نفر دیگر. همه ما حتی از بچگی این را می دانیم و دیگر نیازی نداریم که درباره اش حرف بزنیم، می دانستیم که این مسائل با رفتنشان خاتمه پیدا می کند.
تاریخ تمام و کمال جهان (نوشته سمیوئل استیوارت نه ساله)
نویسنده: سارا بارتن
مترجم: رضی هیرمندی
ناشر: چشمه
قیمت: ۱۲۰۰۰ تومان
تعداد صفحات: ۱۵۰ صفحه
نویسنده این اثر، آن را از زبان و زاویه دید یک بچه نه ساله به نام سمیوئل نوشته است. ابتدای کتاب هم نامه ای خطاب به مادر سمیوئل نوشته شده که در حکم مقدمه ای برای کتاب است و بد نیست آن را مطالعه کنیم:
«خانم استیوارت گرامی! اول قصد داشتم این نامه را قبل از رسیدن روز اهدای جوایز برای شما بنویسم و توضیح دهم که به چه علت جایزه تاریخ (بچه های زیر ده سال) به سمیوئل تعلق گرفت (هرچند شخصا عقیده دارم که این جایزه حق مسلم اوست). اما بعد با خودم گفتم «زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد». ما کی باشیم که به پر و پای دم کلفتها بپیچیم؟
اکنون به همین بسنده می کنم که تاریخ جهان سمیوئل (که به پیوست ملاحظه می کنید) از نظر من به طور فشرده و با شور و شوقی کم نظیر نوشته شده و در عین حال ده برابر هر تک عنوانی طول و تفصیل دارد. از این گذشته، حقش بود این پروژه کلاسی به خاطر استمرار و پیوستگی مطالب هم که شده جایزه را بی چون و چرا از آن خود کند.
ولی از ما بهتران این طور صلاح دیدند که با انگشت گذاشتن روی کمبود شواهد تاریخی کارِ سمیوئل، جایزه را بدون دلیل موجه به مقاله (از نظر من خیالی) شاردونی اسمیت با عنوان «کوپن های اشک آلود: قصه یک جنگ زده» بدهد.
شهرداران ولز چگونه میمیرند
نویسنده: علی احمدی
ناشر: موج
قیمت: ۶۵۰۰ تومان
کشور ولز در جنوب غربی جزیره بریتانیا قرار گرفته است. ولز صاحب مردمی خونگرم و متهور است که به زبان ولزی صحبت میکنند و داشتن قریب به چهارصد قلعه در این وسعت، نشان از شجاعت و دلیری این مردم دارد. مجموعه داستان شهرداران ولز به زمانی بعد از جنگ جهانی دوم برمیگردد. زمانی که در آن، از طرف دولت مرکزی افرادی به نام شهردار و به صورت انتصابی به نقاطی در کشور ولز فرستاده میشدند.
این افراد که در واقع حاکمانی بی چون و چرا بودند که با سوءاستفاده از ضعف حکومت مرکزی که به تازگی از جنگ رها شده بود، با این تفکر به ولز میآمدند که هرچه بیشتر به برداشت از داشته های کشور ولز اعم از مواد معدنی، جنگل و یا هر چیز دیگری بپردازند. این شهرداران تربیت شده بودند تا هیچ ارتباط روحی و یا همزاد پنداری با مردم محلی پیدا نکنند زیرا که باید در حداقل زمان ممکن به حداکثر سواستفاده از تمام داشته های ولز میرسیدند.
درست است که دولت مرکزی برای شهر ولز شهردار میفرستد و آنها در ولز درخت بردگی و به یغما بردن داراییهای سرزمین ولز را میکارند اما مردم ولز نیز تبر جنگ و آزادی را تیز میکنند. دولت مرکزی باز هم شهردار میفرستد اما اینجا ولز است و درختهای شهرداری ریشه نمیدوانند. مردم ولز تلنگریاند برای تمام شهرداران دنیا.
در بخشی از داستان «فاضلاب آقای شهردار» میخوانیم: یک روز صبح زود وقتی پرستار برای سرکشی به اتاق آقای شهردار رفته بود، متوجه شده بود که شهردار همانطور که زیر تخت قایم شده بوده، سکته کرده و مرده است. پرستار گفته بود که روی زمین ردپای چند موش دیده است. از توی یقه لباس شهردار یک دفترچه کوچک پیدا کردند که در آن نوشته شده بود:
به دستور موش بزرگ، موشها لباسهای مرا پاره پاره کردند و مرا نیمه لخت به اتاق بچه موشها بردند، هزاران بچه موش با چشمهای بسته و بدن قرمز رنگ و بدون مو آنجا بودند و من مجبورم به آنها غذا بدهم و زیرشان را تمیز کنم و گرنه به من غذا داده نمیشود. اگر یکی از بچه موشها را لگد کنم و او جیغ بزند، تمام بچه موشها شروع به جیغ زدن میکنند و آنقدر جیغ میزنند که سرسام میگیرم. برای همین باید در سکوت تمام و با دقت کار کنم. غذای بچه موشها توی یک گودال از راه سوراخی در دیوار ریخته میشود که شامل گوشت گندیده حیوانات مرده و تکههای پوسیده گیاهان است این غذا خیلی بدبو و چسبناک است و به تن من میچسبد، گاهی نوزادان انگشتان مرا بجای غذا گاز میگیرند و من مجبورم دهانم را بگیرم وگرنه با کوچکترین صدا باز آنها جیغ میزنند و آن روز از غذای من خبری نیست. گاهی اوقات موش بزرگ به داخل اتاق میآید و صدها بچه موش جدید میآورد و موشهای بزرگتر را میبرد و به من نگاه میکند و چشمانش برق میزند و من از این برق میترسم زخمهای تنم عفونت کرده است و از آنها چرکی زرد رنگ بیرون میآید گاهی سرم گیج میرود و چشمانم سیاهی میرود و زمین میخورم.