خاطرات دکتر ابراهیم یزدی
ناشر: انتشارات کویر، نسرین قدرتی
چاپ اول:۱۳۹۲ – تهران
جلداول و دوم این کتاب هردو دریک زمان منتشر شده، جلد اول در۳۴۲ برگ وجلد دوم در۹۲۰ برگ به چاپ رسیده و منتشر شده است. همانگونه که برپیشانی هردو نشسته خاطرات مرد جستجوگرپُرتلاشی ست که با آمال و افکار اسلامی دردوران دگرگونی های همه جانبۀ کشور در وادی سیاست گام برداشته است.
جلداول: ازمقدمه و فصل اول گدشته می رسم به فصل دوم که عنوانش تحصیلات ۱– تحصیلات ابتدائی دوران دبستانی نویسنده است، شروع می شود. مخاطبین ش را نیز همراه خود وارد کلاس می کند. به خواست معلم به نماز می ایستد. رو به قبله. و نماز را به درستی می خواند. می نویسد: «این حرکت تآثیرعمیقی در روحیه من گذاشت». دوره دبستان و دبیرستان را نیز با موفقیت تمام کرده وارد دانشکده داروسازی می شود. درسال چهارم دانشکدۀ داروسازی، درسازمان بیمه های اجتماعی : «که دکتر مصدق با استفاده از قانون اختیارات، سازمان بیمه های اجتماعی کارگران را تأسیس کرده است» در داروخانه درمانگاه سازمان« با حقوق ماهانه ۳۰۰۰ ریال که درآن زمان حقوق نسبتا خوبی بود» مشغول به کار می شود. خاطرۀ جالبی از یک کارگر بیمار روایت کرده که شنیدنی ست : « کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ رخ داد . . . یک روز پرستاری که می خواست از کارگری برای آزمایش های لازم خون بگیرد اما نمی توانست رگ اورا پیدا کند، وقتی کارگر به او اعتراض کرد با بی توجهی گفت شما رگ خوبی ندارید ناگهان کارگر برافروخته و عصبانی فریاد می زند، همه ی ما بی رگیم، اگر رگ داشتیم مصدق سقوط نمی کرد و زندانی نمی شد».
ازتأسیس بیمارستان ها ودرمانگاه های سازمان در برخی نقاط شهری و مراکز کارگرنشین درآن دوران به نیکی یاد میکند. اعتصاب بزرگ کارگران کوره پزخانه ها درسال ۱۳۳۳ را یادآور می شود. آن اعتصاب تهران را تکان داد. پای خیلی از امدادگران را ازشهرستان ها به بیغوله هایی که لانۀ زندگی کارگران بود کشاند. زنده یاد ساعدی همراه تنی چند ازدوستان ازتبریز به تهران آمدند. باخرید وسایل به همراه آنها به محل رفتیم. هرآنچه بود بین خانوادۀ کارگران و ساکنین بیغوله ها پخش شد. خسته و درمانده با گریه و اندوه برگشتیم.
نویسنده، درهمکاری بابرادران خسروشاهی، که شرکت داروسازی تولیدارو را برای نخستین بار درایران بنیاد نهادند خاطرات خود را شرح می دهد. از نظم و گسترش فعالیت شرکت وپخش داروهای تولیدی درشهرهای بزرگ ایران، از صحت وسلامت تولید تا پخش داروها اطلاعات مفیدی دراختیار خواننده گذاشته. از مسافرت های خود به شهرستانها و آشنایی یا پزشگان و روابط اجتماعی محل خاطرات شنیدنی دارد که خواننده را با خود می چرخاند و سرگرم می کند.. مهمتر، اهمیت وکیفیت مرکز تولید داروئی در کشوررا با افتخار و نیکی یاد آور می شود. این سخن سنجیده و پندآموز نویسنده، درتبیین آگاهی و بنمایه های علم اقتصاد اوست: « شاید برای اولین بار بود که درایران دارو با این کیفیت ساخته می شد. آزمایشگاه کنترل کیفی، هم مجهز بود و هم مسئولان و کادرهای آن کاملا آموزش دیده و ورزیده شده بودند. آزمایشگاه کنترل در هرکارخانه قلب آن کارخانه است. در صنعت جدید، درهر زمینه ای وبرای هر نوع کالایی، آزمایشگاه کنترل از مهمترین واحدهای صنعتی محسوب می شود . . . . . . متآسفانه درایران به این واحد مهم در صنعت توجه نمی شود و آن را یک امر «لوکس» غربی می دانند. به همین علت کالاهایی که به بازار داده می شود بعضا اولا کیفیت لازم راندارند و ثانیا واحدهای تولید شده با هم تطابق ندارند. به عنوان مثال درایران لامپ و سرپیچ تولید می شود اما نه سرپیچ ها با هم یکی هستند و نه لامپ ها . . . . . . در کارخانه تولید دارو به کیفیت و حفظ استاندارد بالای فرآورده های دارویی اهمیت فراوانی داده می شد».
خاطره ای از یک روحانی سرشناش اهل محل که :« با پدر عقد اخوت شرعی بسته بود» دارد. روحانی پیشنماز مسجد با داشتن زندگی مرفه و داشتن چند پسر که یکی ازآنها محضرداربود [ راقم این سطور نیز مراسم عروسی آن را در سال های ۲۷ یا ۲۸ درآن خانه بزرگ وحیاط پر درخت و چراغانی شده درخیابان ایران روبروی منزل دکترمظاهری به خاطردارد] خوب می شناخت فرزند تنبلی داشت که از درس خواندن عقب افتاده از پدر نوسینده خواسته است که به جای او امتحان بدهد اما، نویسنده باهمۀ اصرار پدر زیربار نمی رود: «از یک طرف او در جلسات مذهبی تبلیغ و به مردم عادی تلقین می کرد که مدارس جدید و علوم جدید بچه هارا بی دین و لاابالی می کند ونباید بچه ها را به مدارس جدید گذاشت و یا اجازه داد این دروس جدید را بخوانند و پدرم را ملامت می کرد که چرا فرزندانش را به مدرسه می گذارد. اما حالا او به من اصرار می کرد که به جای پسر بی هنر وتنبل و بیکارش بروم امتحان بدهم . . . او به مردم می گفت نباید نان خور دولت شد اما می خواست به جای پسرش امتحان بدهم که او کارمند راه آهن بشود».
ازشکل گیری « نهضت خداپرستان سوسیالیست» توسط دکتر محمد نخشب درسال ۱۳۲۵ روایت هایی آمده که در بیشرین برگ های کتاب به آن اشاره شده است. تا جایی که خواننده احساس می کند «خداپرستان سوسیالیست» لقمۀ مطبوعی بوده که حلاوتِ پایدارش در دل نویسنده به بار نشسته است. این واقعیت را نباید فراموش کرد که پس از حادثۀ شهریور بیست با تشکیل حزب توده و استقبال کم نظیرطبقات پائین دست، به ویژه کارگران با گسترش تبلیغات و جذب و نفوذ اکثریت افکارجوانان احزاب و سازمان و گروه های زیادی درگوشه وکنار کشور، البته هریک با مرامنامه ودفتر و دستکی شکل گرفت، که بیشترین ها هیاهو بود و التهاب، و ابراز احساسات تقلیدی. اندک وناچیزبود فکر نو، درست و عقلانی. شکست دیوارهای خفقان چند ساله و گشوده شدن درهای تازه ونفس کشیدن درفضای آزاد، با نوآوریهای جهان که درآثار حزب توده منعکس می شد، فارغ از تبلیغات مرسوم، جوانان را به کتاب خوانی جلب کرده بود. تشکیل گروه نهضت خداپرستان سوسیالیست و گروه سیدضیاالدین طباطبایی و برخی از روشنفکران دینی از باورمندان مسجد و منبر دردهۀ دگرگونی، پس ازحادثۀ شهریور سال بیست راه افتاده بود که چندان دوامی نیاورده و در گذر زمان خاموش گردید.
نهضت خداپرستان سوسیالیست نیز مانند ده ها گروه وسازمان وحزب ها بود که درفاصلۀ آن ده سال درگوشه و کنار برپا شد و بااثرات کم و بیش دراندک مدت به فراموشی سپرده شد.
درحادثه شهریور بیست و تعویض سلطنت از رضا شاه به فرزندش آمده است که : «بعد از شهریور ۰۱۳۲ و فرار شاه ازایران و تبعیدش به افریقای جنوبی و ورود نیروهای نظامی متفقین به ایران، جو سیاسی به شدت باز شد». روایت به گونه ای آمده است که گویا شاه فرار کرده بود . وسط راه رضاشاه را گرفتند و به آفریقای جنوبی تبعید کردند و بعد نیروهای نظامی متفقین با بمباران ایران وارد کشور شدند و فضای سیاسی کشور را با آزادی سیراب کردند. این قبیل وارونه نویسی والقاء شبهه کینۀ مذهبی نویسنده را عریان می کند. رضاشاه فرار نکرد. قوای نظامی انگلیس و روس در سحرگاه سوم شهریور سال بیست به ایران حمله نظامی کردند. انگلیس جنوب ایران را با نیروی دریایی و هوایی بمباران وتآسییات نوپای نظامی کشوررا نابود کرد. و روس سرتاسر شمال را با بمباران و قوای نظامی اشغال کردند. هردو دولت اشغالگر متجاوز تبعید فوری رضاشاه را خواستند. فروغی در نقش یک سیاستمدار دوراندیش برای حفظ سلطنت، باتعویض و جابجایی فرزندش خدمت بزرگی در یکپارچگی کشور انجام داد. رضا شاه تبعید را پذیرفت از تهران رفت، دراصفهان درمحضر خانه رسمی املاک و دارائی های خودرا به فرزندش واگذار کرد و درغربت جان سپرد. این گونه وارونه نویسی نه سزاوار فضیلت قلم است و نه وجدان آرام نویسنده ای را سزد که خود طعم سانسور وخفقان را چشیده است. درسایۀ تدبیر همان شاه تبعیدی یا بقول نویسنده «فراری» بود که نسل تازه ای ازباسوادان کشور به بار نشست. درهای علم و دانش تمدن جهانی ولو به صورت ابتدائی به روی جوانان کشور گشوده شد. نویسنده و برادرانش نمونۀ بارز این دگرگونی هاست که درآشنایی با علوم تازه با اخذ مدارک عالی و کسب مقام با محافل علمی و سیاسی آشنا شده و سراز تمدن جدید جهانی درآورده اند. درهمین تغییرات است که تفاوت های تعلیماتی افراد زمینه های پیشرفت و تحول اندیشه های اجتماعی را فراهم می سازد.
نویسنده، روایتی از قول مرحوم دکتر حسین زینت بخش که بعد از انقلاب در زابل مطب داشته آورده است، که فقر و فلاکت مردم منطقه را توضیح می دهد. «به مادریک بچه بیمار توصیه می کند که به فرزندش، برنج وماست بدهد. کمیته امداد امام، چند کیلوئی برنج به مادر می دهد. اما مادرنمی دانست برنج را باید چگونه بخورد. شاید هم تا آن زمان برنج ندیده بود و نخورده بود. روزبعد مادر به همراه بچه اش به دکتر زینت بخش مراجعه می کد، درحالی که بچه ازدل درد به سختی می نالید دکتر می پرسد که آیا برنج به بچه داده ؟ جواب می دهد بله برنج خام را با دست بچه داده بود. دکتر تازه به عمق فقر و نادانی مردم آشنا می شود».
خودکشی دکترشرف الدین ازاعضای نهضت که در شاهی به طبابت مشغول می بود: «او درشاهی بود که کودتای ۲۸ مرداد پیش آمد شوک این کودتا اورا ازپای درآورد تاب تحمل خودرا ازدست داد وبا تزریق داخل وریدی یک دوز بالای خواب آور خود کشی کرد».
مطالب مفیدی درمعرفی اشخاص و زحمات آنها که درراه پیشرفت وآگاهی جوانان با تأسیس کلاس های آموزشی و نشست های خصوصی در فصل پنحم آمده است که بسی خواندنی وپندآمور است. این گروه خودجوش اجتماعی با عشق وعلاقه، بدون کمترین چشمداشت مادی، باهدف توسعۀ فکری شهروندان، هریک با برنامه ای در گوشه وکنار شهر در تکاپو بودند. ازتأسیس جمعیت تعاونی خداپرستان، ونهضت خداپرستان سوسیالیست، انحمن اسلامی دانشگاهیان دانشگاه تهران، انتشار مجله گنج شایگان، مراسم اعیاد اسلامی، حضور دانشجویان شمال افریقا درتهران – ارتباطات بین المللی ، انجمن اسلامی دانشجویان دانشکاه اصفهان و کودتای ۲۸ مرداد غارت منزل دکتر مصدق . . . به تفصیل سخن رفته است.
نویسنده با تبحردرعلوم اسلامی یک روحانی فکلی ست. درمراسم میلاد حضرت رسول، که ازطرف انجمن اسلامی دانشجویان برپا شده بود، درمسجد هدایت با کمک مرحوم آیت الله طالقانی پیشنمازهمان مسحد درخیابان اسلامبول سخنرانی می کند : «مرحوم طالقانی به شدت مرا به خاطر سخنرانی ام تشویق کرد. . . . مرحوم سید غلامرضا سعیدی به طالقانی گفت من درعمرم سه بار گریه کرده ام. یک بار که برای اولین بار به زیارت امام حسین علیه السلام رفتم و بار دوم که به حج مشرف شده بودم و امشب برای سومین بار. او به یاد آن شب، ترجمۀ کتاب «عذر تقصیر به پیشگاه محمد» را به انجمن اسلامی دانشجویان هدیه کرد».
نویسنده، دراین فصل تحولات و حوادث دوران ملی شدن صنعت نفت و خدمات تاریخی دکتر مصدق را مورد بررسی قرار داده است. با توجه به خاطره ها و مصاحبه ها، از قوت ها وضعف های حکومت ملی به درستی یاد کرده وجا به جا خدمات تاریخی و قابل ستایش دکتر مصدق را یاد آورشده است. با نفرت، ازهمکاری غرب درسقوط حکومت دکتر مصدق می نویسد :
«کودتای نظامی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، یک نمونۀ استثنائی، در دوران جنگ سرد اولین نمونه از زیرپا گذاشتن معاهدات بین المللی بود که بعد از جنگ جهانی دم تحقق یافت». با اشاره به بی اعتنائی حکومت اسلامی در بررسی حادثۀ ننگین سقوط حکومت ملی می نویسد : « . . . نه تنها تمایلی به پژوهش دربارۀ کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را ندارد بلکه در مواردی نشان داده است که چندان ناراضی هم نبوده است و آن را نه یک کودتای نظامی طراحی و اجرا شده به دست بیگانگان، بلکه قیام ملی، تلقی کرده است».
درحمله نظامیان به دانشگاه تهران در۱۶ آذر۱۳۳۲ که به قتل سه دانشجو ودستگیری عده ای ازدانشجویان منجر گردید روایت تلخی ثبت شده. گروهبانی در تعقیب دانشجویان وارد کلاس درس شده «با خشونت از استاد می خواهد که سه نفررا تحویل دهد. استاد که سخت عصبانی شده بود دستور می دهد که برو به فرمانده ات بگوبیاید ولی نظامی مزبور مسلسل را بروی اوگرفته می گوید فرمانده من این است . . . . . . دراثر تیراندازی سربازان، قندچی ورضوی تیرخورده هنوز ناله می کردند. دیدار رنگ و استشمام بوی خون سربازان را مست ترکرده و باعث شده که با چند گلوله دیگر آن ها را راحت سازند».
فعالیت های نهضت مقاومت ملی و نشست های اعضای وابسته و دستگیری برخی از وایستگان نهضت مطالبی نقل شده که نشان می دهد نویسنده مسائل را درزمانه وقوع به دقت دنبال می کرده است. ازمحاکمه دکترمصدق و اعتصاب عمومی مردم در همان روز گفتاری تکان دهنده از فرمانده ارتش آورده : « سرلشگرباتمانقلیچ فرمانده ستاد مشترک ارتش در جمع افسران در دانشکده افسری طی یک سخنرانی گفت. نظام برای حفظ خود اگر ضروری ببیند چهارده میلیون نفررا می کشد تا برای یک میلیون حکومت کند».
خبر مهم دیگر این که : « هنگامی که آمریکایی ها تصمیم خود را برای کودتا علیه دکتر مصدق قطعی کردند محرمانه با ناصرخان قشقائی رئیس ایل تماس گرفتند و ازاوخواستند که با کودتا همراهی کند دربرابراین همکاری آنها بلافاصله ۵ میلیون دلار و سپس ماهی ۵ میلیون دلار می دهند. ناصرخان نه تنها این پیشنهاد را رد می کند بلکه اطلاعات خودرا مستقمیا به دکترمصدق می دهد». والله اعلم!
درباره تأسیس سازمان متاع مخفف «مکتب تربیتی اجتماعی عملی» که به همت مهندس بازرگان درسال ۱۳۳۵ شکل گرفته توضیحاتی در برگ های پایانی این کتاب آمده است که با همکاری وابستگان فکری دینی با اکثریت حامیان مسجد و منبر و روحانیون با همکاری انجمن های گوناگون اسلامی از قبیل : انجمن اسلامی مهندسین. انجمن اسلامی پزشگان انجمن اسلامی معلمین، انجمن اسلامی بانوان، انجمن اسلامی دانشجویان و قرآن خوانان . . . درتلاش یکدست اسلامی کردن مردم کشور؛ بذرهای ویرانگری که به همت شیفتگان تحجر دربهمن ماه سال پنجاه و هفت به بار نشست. بررسی و نقد جلد دوم خاطرات درآیندۀ نزدیک منتشر خواهد شد.